-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

Latest News from 30Mail for 06/13/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/3/23

 

نگار مفید
رویای ناتمام

مديران كشور دم از فرهنگ‌سازي مي‌زنند، حدس مي‌زنم از اين كلمه خوششان مي‌آيد وگرنه هيچ كاري براي رسيدن به آن انجام نمي‌دهند. يا شايد هم كه آن فرهنگ‌سازي كه ما مي‌گوييم با آن فرهنگ‌سازي كه آنها مي‌گويند زمين تا آسمان فرق دارد.

حالا هم كارشان به جايي رسيده كه مي‌گويند فوتبال را در سينماها تنها براي آقايان نمايش مي‌دهيم. عجيب نيست؟ توهين مستقيم به حساب مي‌آيد. نه اتفاقا به زنان اين سرزمين كه مردانش. اگر كسي به من مي‌گفت اجازه مي‌دهم به سينما بيايي و فوتبال ببيني اما اجازه نداري با خانواده‌ات بيايي، چون فحش مي‌دهي و حرف دهنت را نمي‌فهمي، انگار كه به صورت مستقيم به من گفته باشند، بي‌شعور، نفهم. نمي‌دانم چطور ممكن است توي اين سرزمين اينقدر به مردانش فحش‌هاي ناموسي بدهند و از چشم و گوششان مايه بگذارند و عقل و فهم‌شان را در حد پايين‌تنه‌شان پايين بياورند و آنها راست راست راه بروند و به روي خودشان هم نياورند.


 


 
 

1391/3/23
  •  

    آیدا
    آهو نمی‌شوی به این جست‌و‌خیز گوسپند

    فضای جدید را دوست دارم. با خودش حال و هوای جدید و آدم‌های جدید آورده. روز را با بچه‌ها بودیم و سرخ‌پوست. لابه‌لای یک‌سری لوکیشن‌ها و وسایل ابسورد و عجیب می‌گشتیم برای پروژه‌ی جدید، به من خوش گذشت رسماً. اولین بار است که این‌جوری از نزدیک رفته‌ام سراغ هم‌چین فضایی. منتظرم ببینم نتیجه‌اش چی از آب در می‌آید.

    آمدم خانه. حوالی عصر. خوابیدم حتا. مثل بنز، خسته، عمیق.

    سر شب دوش گرفتم لباس پوشیدم برگشتم پایین. کلی فسفر سوزاندم چی بپوشم برای رد شدن از هفت تیر. چی بپوشم که هم نشود گیر بدهند، هم دهن‌کجی باشد بهشان. آخر سر یک چیزی پوشیدم توی مایه‌های کاهو، شلوار سندبادی سبز با یک عبای سبز و یک شال قرمز تیره. الان که دارم می‌نویسم می‌بینم یک تُرُب قرمز با برگ‌هایش توصیف مناسب‌تری‌ست. به هر حال چندمتر پارچه ازم آویزان بود، بلند و گَل و گشاد، با رنگ‌هایی که آقایان نمی‌پسندیدند هیچ‌رقمه، هم پوشیده بود هم نبود، اما نمی‌شد گیر بدهند. لعنتی‌ها. دیدن‌شان هر روز خشم آدم را زیاد می‌کند. هیچ‌وقت عادی نمی‌شود. تمام این سال‌ها عادی نشده هنوز. لعنتی‌ها.

    نیم ساعت بعد با ممدآقا تکیه داده بودیم لب نیسان آبی. صدای اذان می‌آمد از مسجد کوچه‌ی آن طرف خیابان. همسایه‌های روبرو آمدند بیرون ماشین را از جلوی در برداشتند. مهربان و کنجکاو نگاهم می‌کردند. همسایه‌ی بغلی برایمان آب آورد و یک کاسه زردآلو. کوچه از این لامپ‌های مهتابی قد بلند دارد، درست روبروی پنجره‌ی آشپزخانه. نور سفید خودش را می‌کِشاند تا هال. ممد آقا یک پیرمرد شصت و چند ساله است با نیسان آبی و شلوار کُردی و صدای بم خش‌دار تریاک‌خورده. دهن گرمی هم دارد. میزها و چرخ‌ها را آورد تو و برگشت سر نیسان‌اش. رفیق شدیم با هم.

    حوالی نُه زدم بیرون. ایرانشهر را آمدم بالا و پیاده راه افتادم به سمت هفت تیر، با یک یخ‌دربهشت لیمویی در دست. این ساعت شب این جای شهر، پیاده. همه‌چیز برایم تازگی دارد. چه قدر آدم. میدان را اُریب دور زدم به طرف قائم‌مقام. شهر تاریک و گرم و دم‌کرده.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/3/23


    خبرگزاری مهر گزارش کرده است در صورت افتتاح سد گتوند، ۳۵ روستا زیر آب می‌رود و حدود ۴۰ هزار روستایی خانه و زندگی خود را از دست می‌دهند.

    بر اساس این گزارش که روز دوشنبه (۲۲ خرداد) منتشر شده، در صورت افتتاح این سد، علاوه بر آثار تاریخی حاضر در منطقه از جمله شیرهای سنگی، همه زیر آب خواهند رفت.

    محسن حیدری از فعالان محیط زیست نماینده حقوقی روستاییان در خوزستان و مناطق مورد تهدید گفته که حتی عملیات اجبار مردم به خروج از منطقه در حال اجراست و آب و برق روی آنها قطع شده است.

    وی گفته است: «مسئولان وزارت نيرو با وجود اين که هنوز تملک اراضی برخی روستاها در مخزن سد گتوند عليا از جمله روستاهای گلزاری، دم تنگ، تنگ هليل و سربيشه در منطقه آبماهيک از توابع بخش مرکزی شهرستان لالی انجام نشده، از هشتاد و سه روز پيش برق و آبرسانی به اين روستا را قطع کرده‌اند تا با استفاده از گرمای توانفرسای خوزستان اهالی را مجبور به فروش اراضی خود و انجام معامله کنند.»

    آقای حیدری افزود: «در صورت ادامه محاصره روستائيان و عشاير بختياری از سوی ادارات دولتی، اهالی از حق قانونی خود برای توقيف نيروگاه سد گتوند عليا استفاده خواهند کرد.»

    بر اساس گزارش مهر مسئولان وزارت نيرو بدون اينکه تملک اراضی برخی روستاها در مخزن سد گتوند را انجام دهند، در روز پنجم خرداد ۱۳۹۱ فاز اول نيروگاه سد گتوند عليا را افتتاح کردند هر چند که ریيس جمهوری اين سد را افتتاح نکرد.

    این گزارش می‌افزاید: «ساخت این سد ۲۵۰۰ میلیارد تومان هزینه داشته و مسئولان گفته بودند هزاران نفر اشتغالزایی می‌شوند ولی عملا هم اکنون تنها ۱۵۰ نفر کار می‌کنند و هزاران روستایی هم بیکار و آواره شدند.»

    از سوی دیگر سامان فرجی، فعال منابع طبیعی در خوزستان به مهر گفته است: «جدا از زیر آب رفتن روستا‌ها ما با یک فاجعه انسانی روبرو هستیم. روستاییان در این روستا‌ها با خاطرات و آداب و رسوم کهن زندگی کرده‌اند به نحوی که حتی برای سنگ‌ها و درختان اسم گذاشته و برایشان مهم است. مثل این است که بیایند میدان آزادی را خراب کنند. خوب این نماد برای تهرانی‌ها اهمیت دارد. حالا آمده‌اند تمامی این نماد‌ها و میراث را زیر آب می‌برند.»

    در پایان این گزارش تاکید شده که با آبگیری سد گتوند، حدود ۳۵ روستا زیر آب می‌رود. به طور میانگین هر روستا ۷۰۰ خانوار دارد و با آبگیری مرحله سوم سد حدود ۴۰ هزار روستایی آواره می‌شوند.

    منبع: مهر و رادیو فردا


     
     

    1391/3/23

    در پی اعدام تعدادی از اتباع ایرانی در عربستان سعودی، وزارت خارجه ایران کاردار عربستان در تهران را به این وزارتخانه احضار کرده و خواستار «توضیح فوری» دولت عربستان در این باره شد.

    به گزارش ایرنا و به نقل از اداره اطلاعات و مطبوعات وزارت خارجه ایران، علیرضا عنایتی، مدیرکل خلیج فارس وزارت خارجه ایران، در این دیدار همچنین اصرار دولت عربستان بر محروم نگه داشتن بازداشت شدگان ایرانی از حق دسترسی کنسولی را محکوم کرده و گفته که ایران این موضوع را در مراجع بین المللی پیگیری خواهد کرد.

    پیش‌تر منابع خبری در ایران گزارش داده بودند که ۱۸ تبعه ایرانی در سال ۱۳۹۱ در عربستان به جرم حمل مواد مخدر اعدام شده‌اند و مقامات عربستانی پیش از اعدام این افراد به مسئولان وزارت خارجه ایران حق ملاقات با آن‌ها را ندادند.

    طی روزهای گذشته، سلطان الجوفی، یک خبرنگار عربستانی، از گردن زدن این محکومان در زندان "دمام" سخن گفته و افزوده بود که این افراد در حال انتقال مواد مخدر توسط لنج به عربستان بودند که دستگیر شدند.

    بر اساس قانون عربستان، حمل یک گرم مواد مخدر مجازات حبس ابد و حمل بیش از یک گرم مواد مخدر، اعدام را در پی خواهد داشت.

    منبع: ایرنا


     
     

    1391/3/23
  •  

    شادی
    Adam Golabi

    یک
    بومی های اینجا باور دارند که حافظه ی ما در مغزمان نیست. در خون مان است. برای همین زمان و تاریخ برای شان مفهومی است متفاوت. یک بار یکی شان به من گفت چند هفته بود که حالش بد بود. حال روحی اش. نمی دانسته چرا. بعد خوب فکر کرده. دنبال دلیل گشته. گفت در روحش کنکاش کرده چون این غم از حافظه ی خونی اش می آمده. یادش آمده که باید سالگرد مرگ مادربزرگش باشد. رفته با پیر منطقه شان حرف زده. با هم برای مادربزرگ شمع روشن کرده اند و برگ مریم گلی سوزانده اند. دعا خوانده اند و طبل زده اند و با روح مادربزرگ حرف زده اند. گریه کرده. بعد حالش خوب شده. پرسیدم بالاخره سالگرد مادربزرگش بوده یا نه. برایم توضیح داد که ما غیر بومی ها نمی فهمیم. تاریخ مهم نیست. سالگرد زمانی است که چیزی در خونت می جوشد و قلبت بی تاب است. قلبت به تو می گوید تاریخ کی است. تاریخ برای روح تو تکلیف مشخص نمی کند. خیلی سال پیش بود. فکر نکنم فهمیدم چه می گوید. حتی فکر نکنم خیلی به حرف هایش فکر کردم.

    دو
    من نمی توانم داریوش کنم. صدای داریوش برای من خاطره ی بابا است و برادرم. هر دو مرده اند. صدای داریوش برای من خاطره ی روزهایی است که من داریوش گوش می کردم و بابا از سالن صدا می زد که درس می خونی یا عاشقی می کنی کره خر. صدای روزهایی که زندگی تقارن داشت. برادر بود. من بودم. پدر بود. پدربزرگ بود. یک مادر بزرگ الزایمر نداشت و آن یکی در یک روز عید نمرده بود. ما با هم بودیم. کنار هم. در خانه. تقارن و امنیت. بی خیالی ملس. با بوی پوشال نم خورده یا زیر کرسی با کاسه ی آجیل.

    سه
    چند هفته است که حالم بد است. نمی دانستم چرا. تاریخ من جون است. جون سال دوهزار و دوازده. روزهای تقویمم پر است از قرارهایم با کلاینت ها. کلاس های بچه. کارهایی که از این هفته به آن هفته عقب می اندازم. تقویم من خرداد و تیر و مرداد نیست.
    امروز در فیس بوک دیدم که نوشته اند شده سه سال. بعد انگاری که فهمیده باشم چرا بی تابم نشستم هر چیزی را که نوشته بودند خواندم. هر چیزی را که خودم نوشته بودم خواندم. صحنه ها از جلوی چشمم رد می شدند. یاد دوستم بومی ام افتادم. قلبم زمان را نشانم داده بود.

    چاهار
    آن شب تا صبح بیدار بودم. هر پنج دقیقه یک بار صفحه ی اخبار را رفرش می کردم. انگار منتظر بودم از بین این همه صفحه از این همه خبرگزاری یکی شان بگوید هارهار اشتباه شد. اصلن شوخی کردیم. ببخشید شوخی گهی بود. ولی کسی با ما شوخی نکرده بود. بچه که بزرگ شد برایش می گویم بوی تنش بود که مرا نگه داشت.

    پنج
    امشب داریوش گوش کردم. کوچه و خانه و سیل. گذاشتم صدای بابا و برادرم در سرم بپیچد. به دلم اجازه دادم عزاداری کند. شیون کند. زار بزند. برای همه آن چیزی که فکر می کردیم اتفاق خواهد افتاد. برای همه ی مرده های این سه سال. آن ها که جسم شان مرده و آن ها که روح شان. برای زخم های روح مان.

    شش
    می گویند تنها زمانی می شود با زخم کنار آمد که بالاتر از زخم ایستاده باشی و بتوانی با لبخند و مطمئن نگاهش کنی. چشم در چشم. بدون ترس حتی اگر با درد. من دوست دارم فکر کنم روزی ما بالاتر از زخم مان می ایستیم نگاهش می کنیم دردمان می آید ولی لبخند نمی زنیم. قهقهه می زنیم و می رقصیم و گریه می کنیم. دیوانه وار و شوریده.

    هفت
    می گویند هر طوفانی مهمان دریاست. برای مادر سهراب برای آن همه مادر و پدر دیگر طوفان صاحبخانه ی دل شده.


     
     

    1391/3/23
  •  

    آلوچه خانوم

    فاصله‌ی دوم تا بیست و دوم خرداد هشتاد و هشت است , وارد مهمانی جمعِ صمیمیِ چند زن و مردِ بین چهل تا شصت ساله می‌شوم , آدم‌هایی که دهه‌ی شصت مثل صاعقه وسط زندگی , دنیا و روزگارشان فرود آمده . دستنبد سبزم را چپ چپ نگاه می‌کنند , از این سبز سیدی هیچ دل خوشی ندارند . دست آخردر میانه‌ی مهمانی یکی‌شان مودبانه می‌گوید درش بیاور لطفن , عوضی آمده‌ای, اینجا جایش نیست , حال من / حال ما بد می‌شود . درش می‌آورم و می‌گویم " چشم , اما یک چیزی را فهمیدم !" می پرسد چی ؟ می‌گویم اسمش دموکراسی‌ست , احترام به باور دیگران هست هر چه که هست هرچه که نیست از مسیر تو و رفقایت قطعن به آن نمی‌رسیم . یک‌هو جا می‌خورد , ما‌بقی آن مهمانی به توحیه می‌گذراند, مرغ من اما یک ‌پا دارد , بد جایی بدگیری داده و من دلم گرم است و آرام به آن چه روی دستنبدم نوشته:

    آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

    با دوستان مروت با دشمنان مدارا

    نشانش می‌دهم , می‌گویم انتخاب من همین است , مدار , بدون عصبانیت , بدون گوشت تلخی , بدون نگاه از بالا , بدون زهر پاشیدن , مدارا و گفتگو ! من به این دوتا ایمان دارم . گفت حرفم را می‌فهمد , گفت دلش برای معصومیت من و ما می‌سوزد , گفت سگ زرد برادر شغال است , شاید هم گفت دم سگ را هفت سال گچ بستند باز کج بود درست یادم نیست , من هم گفتم حرفش را می‌فهمم , او یک‌بار به راه خودش رفته , بگذارد من هم به راه خودم بروم , شاید یک جایی به هم برخوردیم …

    ما به هم برخوردیم , توی خیابان ! هم را ندیدیم بعدترها گفت اولش از سر کنجکاوی سرکشده بود توی زنجیره‌ی شمال تا جنوب شهر , بعدش توی خیابان آزادی , پای صندوق نرفت اما فردای بیست و دوم بجای اینکه آفتاب صبح بیست سوم درنیامده با طلبکارترین لحن دنیا بگوید " دیدید گفتم ؟ " توی خیابان مثل ما دنبال رای ما می‌گشت , رای ما را قبول نداشت اما خودِ ما را باور کرده بود . این‌ بزرگ‌ترین داشته‌ی ما از آن خرداد خروشان است .

    روزهای اول خرداد مثل خاطرات خوش یک ماه عسل شروع می‌شود , پر از خاطره‌ی امیدها , آرزوها , زمزمه‌ها , عشق‌ها و زندگی‌هاست , بیست و دوم به اوج می‌رسد , چند روز پایانی مثل هتک حرمت در ملا عام است , یا نه مثل خیانت است , استیصالی توی خودش دارد که به سی‌ام که می‌رسی مچاله‌ات می‌کند, , خرداد زهرِِ عسل است , خرداد که می‌شود پر از کلمه می‌شویم . طوری که گاهی فکر می‌کنم مردم کجای دنیا خاطرات وقایع سیاسی روزگارشان این‌طور عاشقانه می‌نویسند ,

    می‌دانی ؟ خرداد, روزگارِ وصلِ ماست . در اوج درماندگی حتی , با هم بودن‌هایمان را یادمان می‌آورد . یک عالمه عکس دست جمعی برایمان مانده که تویشان امید موج می‌زند , حتی اگر سال‌مرگ عزیزانِ مادرانِ عزادار را توی خودش داشته باشد.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/3/23

    مصطفی تاجزاده، عضو ارشد جبهه مشارکت، در نامه‌ای سرگشاده به رهبر ایران خواستار پاسخگویی وی درباره تناقض‌های موجود در حکومت و عملکرد حاکمیت جمهوری اسلامی طی سالهای گذشته شد.

    آقای تاجزاده در این نامه که در سومین سالگرد انتخابات جنجال برانگیز سال ۱۳۸۸ منتشر شده، به اعتراض‌های صورت گرفته پس از انتخابات اشاره کرده و از رهبر ایران پرسیده که چرا به این «اردوکشی خیابانی» معترض شده اما تاکنون به اجتماع‌های خیابانی انصار حزب الله اعتراضی نکرده است.

    وی از رهبر ایران پرسیده «آیا اردوکشی خیابانی -اگر بتوان نام تظاهرات اعتراضی را اردوکشی خیابانی گذاشت- مطلقآ خلاف قانون است یا فقط برای معترضان به عملکرد ما خلاف قانون است؟»

    این زندانی سیاسی همچنین نوشته که سرکوب مردم و دستگیری فعالان سیاسی پس از انتخابات بر اساس «سناریوی از پیش طراحی شده» صورت گرفته است.

    در قسمتی از این نامه آمده است: «اگر واقعاً بهانه آن دستگیری‌ها تظاهرات و به اغتشاش کشاندن جامعه و انقلاب مخملی در روزهای پس از انتخابات بود، چرا احکام دستگیری بازداشت شدگان در روزهای قبل از انتخابات صادر شده بود؟ … ساعت شش بعداز ظهر روز رأی گیری کدام اعتراضی صورت گرفته بود که به ستاد موسوی حمله شد؟»

    آقای تاجزاده افزوده که «این سئوال‌ها پاسخی ندارند» و «احتمالاً پیش بینی می‌شده که کودتای انتخاباتی واکنش‌هایی را برانگیزد در نتیجه باید برای برخورد با آن تمهیدات لازم از جمله احکام دستگیری‌ها اندیشیده می‌شده است.»

    این فعال سیاسی زندانی در زندان اوین، در قسمت دیگری از نامه خود به طرح شکایت از سردار مشفق پرداخته و گفته که نه تنها به شکایت شاکیان از این سردار سپاه رسیدگی نشد بلکه شاکیان به دلیل طرح این شکایت به زندان افتادند.

    چند ماه پس از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری ایران، سردار مشفق، از مسئولان قرارگاه ثارالله، به طور ضمنی ادعاهای رهبران جنبش سبز در نقش موثر سپاه در انتخابات را تایید کرد.

    صحبتهای آقای مشفق با واکنش شدید اصلاح طلبان مواجه شد و آن ها با طرح شکایت از این سردار سپاه خواستار رسیدگی به این موضوع شدند.

    آقای تاجزاده در این باره افزوده که هفت شاکی پرونده شکایت از سردار مشفق پس از فراخوانده شدن به زندان، دوباره مورد بازجویی قرار گرفته و از آن‌ها پرسیده شده بود که "به چه انگیزه‌ای از سردار مشفق شکایت کردند و با این اقدام در جهت تضعیف نظام گام برداشتند."

    آقای تاجزاده در پایان نامه خود، نوشته است امروز طرفداران یا مخالفان حاکمیت، تغییر شرایط موجود را تنها به نظر رهبر ایران امکانپذیر می‌دانند و این اتفاق نظر بیانگر این موضوع نیز هست که «شرایط موجود و نحوه برخورد با معترضان بر اساس تصمیم رهبری سازمان یافته است؛ بنابراین می‌توان مخاطب این ابهام‌ها را رهبری دانست و از ایشان خواهان رفع ابهام شد.»

    منبع: جرس

    مرتبط:

    تاجزاده به خامنه‌ای: انتخابات فرمایشی برای کشور مصونیت نمی‌آورد

    تاجزاده: شاه و دربار و ساواک هم با خانواده‌های مخالفان خود چنین نمی‌کردند

    سروش خطاب به خامنه ای: نقد پذیری مقدمه آشتی ملی است

    گروهی از کنشگران ایرانی: به شکایت هفت اصلاح‌طلب از سردار مشفق رسیدگی شود


     
     

    1391/3/23

    پلیس تهران اعلام کرد که پردیس سینمایی زندگی به دلیل فروش بلیط تماشای مسابقات فوتبال جام ملتهای اروپا به بانوان «پلمپ» شده است.

    به گزارش ایسنا و به نقل از مرکز اطلاع رسانی فرماندهی انتظامی تهران، این اقدام از سوی پلیس اماکن صورت گرفته است.

    به گفته پلیس، تماشای مسابقات جام ملتهای اروپا در سینما‌ها تنها برای آقایان مجاز است.

    در سال‌های گذشته سینماهای تهران تنها با مجوز انجمن سینماداران می‌توانستند اجازه پخش مسابقات ورزشی را کسب کنند اما در سال جاری مجوز پلیس اماکن نیز به مجوز انجمن سینماداران افزوده شده است.

    منبع: ایسنا

    مرتبط:

    "بالاخره روزی همه به مضرات اختلاط جنسیتی پی می‌برند"

    "طرح تفکیک جنسیتی یک بینش زن ستیز است؛ آن را متوقف کنید"

    استاندار بوشهر: هیچ دستگاهی نباید منشی زن داشته باشد


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته