-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

Latest News from 30Mail for 10/06/2011

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1390/7/13

روابط عمومی جهاد دانشگاهی از لغو بورس تحصیلی دانشجویی که در تجمع‌های اعتراض‌آمیز مخالفان دولت در مالزی شرکت کرده‌ بود به دلیل «همکاری» با مخالفان دولت خبر داد.

روابط عمومی این دانشگاه در نمابری که چهارشنبه، ۱۳ مهر برای خبرگزاری ایسنا فرستاده، این دانشجو را «لیدر ائتلاف فتنه‌گران با باندهای فساد اخلاقی» خوانده و تاکید کرده که سایر تخلفات او نیز برای بررسی به هیئت انتظامی اعضای هیئت علمی جهاد دانشگاهی فرستاده شده است.

در نمابر جهاد دانشگاهی همچنین به لغو بورسیه یکی دیگر دانشجویان جهاد دانشگاهی اشاره شده است که به گفته این نهاد، در ایام انتخابات سال ۸۸ در ستاد یکی از کاندید‌اها مسئولیت داشته و در آن زمان و پس از برگزاری انتخابات، تخلفاتی را مرتکب شده است.

پیشتر برخی خبرگزاری‌ها، از تلاش شماری از افراد در مالزی برای جذب دانشجویان ایرانی و سازماندهی گروه‌های مخالف دولت که از آنها با نام «ضد انقلاب» یاد می‌کنند، نوشته بودند.

باشگاه خبرنگاران، وابسته به صدا و سیمای جمهوری اسلامی در گزارشی به مراسم جشن سالگرد انقلاب ایران که سال گذشته از سوی سفارت این کشور در مالزی برگزار شده بود اشاره کرد و نوشت که در این جشن شماری از مخالفان دولت ایران با پوشیدن لباس‌های سبز رنگ و با سازماندهی قبلی حضور یافتند و شعارهای علیه مقامات عالی رتبه ایران سر دادند.

میرحسین موسوی، زهرا رهنورد به همراه مهدی و فاطمه کروبی، از چهره‌های سرشناس مخالف دولت ایران، سال گذشته از مردم و طرفداران خود خواسته بودند که در حمایت از حرکت‌های اعتراضی مردم مصر و تونس، ۲۵ بهمن به خیابان‌ها بیایند؛ درخواستی که در نهایت منجر به حبس خانگی این چهره‌های سرشناس شد.

راه‌پیمایی ۲۵ بهمن دو کشته (به روایتی سه کشته)، ده‌ها زخمی و شمار زیادی بازداشتی برجای گذاشت.

منبع: مردمک و ایسنا


 
 

۱۴ فعال حقوق بشر:
1390/7/13

شماری از فعالان حقوق بشر با انتشار بیانیه‌ای با محکوم کردن حکم اعدام یوسف ندرخانی، به جرم گرویدن به آیین مسیحیت، این تصمیم دستگاه قضائی ایران را خشونت‌آمیز، غیر انسانی، ناعادلانه و مصداق نقض حقوق بشر و کرامت انسانی دانسته‌اند.

مضا کنندگان این بیانیه، که خود را شماری از پیروان «آیین محمد پاک» معرفی کرده‌اند، پایداری یوسف ندرخانی را در راه عقید‌ه‌اش ستوده و خود را در رنج او و عزیزانش، و نیز تلخکامی هم کیشان‌اش شریک دانسته‌اند.

این فعالان حقوق بشر، در بیانیه خود رفتار «خشونت آمیز، غیرانسانی، و ناعادلانه» دستگاه قضائی جمهوری اسلامی با آقای ندرخانی را مصداق بارز نقض حقوق بشر و ناقض کرامت انسانی او به عنوان شهروند جامعه ایرانی دانسته‌‌اند.

آن‌ها در این بیانیه تاکید کرده‌اند که این‌گونه رفتارهای خشونت‌بار و تبعیض‌آمیز علاوه بر آنکه موجب رسوایی بیشتر نظام حقوقی و قضائی حاکم بر جمهوری اسلامی می‌شود، وجدان اخلاقی و انسانی جامعه ایرانی را نیز عمیقاً جریحه‌دار می‌کند.

امضا کنندگان این بیانیه آنگاه سوال کرده‌اند که آیا خروج از یک آئین الهی و ورود به یک آیین الهی دیگر پایه‌های اسلام را سست می‌کند، یا عملکرد کسانی که در ردای مسلمانی رنج انسان‌ها را به هیچ می‌انگارند و از دین «دکان تزویری» برای کسب ثروت و قدرت می‌گشایند؟

نویسندگان این بیانیه در بخش دیگری از نامه خود به اصل ۲۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی استناد کرده و یادآوری کرده‌اند که بر اساس این اصل «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد».

همچنین این افراد با یادآوری ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر که جمهوری اسلامی نیز نسبت به آن متعهد است، نوشته‌اند که «هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهره‌مند شود: این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد، و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادت‌ها، و اجرای آئین‌ها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است».

امضا کنندگان این بیانیه در پایان نوشته‌اند که به عنوان جمعی مسلمان، بر خود فرض می‌دانند که از «‌بی‌مروتی» و «بی‌عدالتی» که به نام اسلام در حق اقای ندرخانی و عزیزان او روا شده تبری بجویند.

این بیانیه به امضای علی افشاری، عبدالعلی بازرگان، رضا بورقانی، فاطمه حقیقت جو، رضا علیجانی، مصطفی رخ صفت،سهراب رزاقی، معصومه شفیعی، شیرین عبادی، حسین کمالی، اکبر گنجی، یاسر میردامادی، آرش نراقی، حسن یوسفی اشکوری رسیده است.

منبع: جرس و مردمک


 
 

1348/10/11

شهاب الدین شیخی

نهال سهابی زنی زیبا  بود. اما از زیبایی ظاهری‌اش زیباتر جسارت‌اش در زیستن به آن‌گونه بود که دوست می‌داشت. به یاد دارم که زمانی که ۱۹ ساله بودم که مقاله‌ای کوردی نوشته بودم به نام « جامعه‌ی هوس مردانه» که در آن به نقد شیوه‌ی حضور زنان  در ادبیات، تئاتر و سینما  پرداخته بودم. در بخشی از این مقاله که خیلی هم جنجال برانگیز شد و کلی برچسپ عقده‌ای شدن هم خوردم. استدلال کرده بودم که در جامعه‌ی مردسالار معمولا دختران زیبا  نیازی به زیبا شدن‌های درونی و فربه شدن از لحاظ عقل و اندیشه ندارند. زیرا همه‌ی آن‌چه برای پذیرفته شدگی و دوست داشته شوندگی و خواستنی بودن می‌خواهند و نیاز دارند صرفا به دلیل  توجه نگاه خیره‌ی مردانه‌ی سکس آبجکتی به دست می‌آورند. اما نهال یکی از کسانی است که علیه این قاعده می زیست  و فربه بودن اندیشه ورزی زیستن را  نه در زیبایی ظاهری‌اش که در زیبایی فکرش و زیستن‌اش به آن گونه بود که دوست می‌داشت.

نهال دختری با جسارت بود. جسور هم در برونی زیستن اندیشه‌های زندگی خصوصی‌اش و هم در بیرونی بودن افکار و عقاید سیاسی اش، حتا اگر  یک فعال سیاسی، مطبوعاتی، مدنی و یا حقوق بشری در معنای تعریف شده و سازمانی‌اش نباشد. بلکه اتفاقا زیبایی این جسارت در این بود که به عنوان یک شهروند  زیستن آزادانه‌ی عقاید و رفتار و کنش‌گری ملزوم چنین عقایدی را می‌زیست. خشم نهال را، مهربانی و محبت نهال، و بغض و آه و افسردگی از دست اتفاقاتی که بر مردمش می‌رفت را چه آن‌ها که دوستش بودند و چه آن‌ها که دورادور و در حد صفحه‌ی فیس بوکی‌اش می‌شناختند دیده‌اند و تجربه کرده‌اند. نهال نمی ترسید  از این که احساس‌اش را  و یا عقیده‌اش را بیان کند نسبت به هر مسئله سیاسی. نهال  همراه مردمی بود که ماه‌ها و در تنهایی خود به خیابان‌ها رفتند و رای و سرنوشت و آزادی و برابری‌شان را خواستند و نهال دوست بود با دوستانی که  راه شان به زندان‌های ایران منتهی می‌شد تا به قله‌های افتخار  و موفقیت ظاهری زندگی این عصر….. لعنت به این عصر .. والعصر ان الانسان لفی خسر…..

نهال دختری بود با جسارت و این جسارت را نه در مرزهای آزاد کشورهای خارجی بلکه در مرزهای بسته و استبداد زده‌ی سیاسی و فرهنگی درون جامعه‌ی ایران می‌زیست. نهال اگر دوست دختر بهنام بوده است. به جسارتی که در زیستن داشت احترام بگذاریم و از وی به عنوان دوست دختر بهنام نام ببریم نه عناوینی مثل دوست نزدیک و دوست صمیمی و دوست بسیار نزدیک و…

مرگ نهال آمیخته‌ای است از عشق و سیاست. این زندگی که این‌ها و این سیستم و این نظام فاسد برای مردمان ما ساخته است. دیگر دارد کارد از استخوان نیز می‌گذرد. آن‌ها یکی یکی فرزندان و جوانان این سرزمین را بازداشت می‌کنند، زندانی می‌کنند، اعدام می‌کنند و یا چنان بلایی سرشان می‌آورند که بعد از بازداشت یا ترک دیار و یار و جان و مال و خانمان می‌کنند و یا ترک زندگی می‌کنند و خودشان را می‌کشند. این میانه آن جنایتی که سال‌هاست از میان تحلیل‌ها و خبرها حذف می‌شودو  نوشته نمی‌شود. بلایی است که سر عشق می‌آورند. بر سر عشق چه آمد عزیز دلم. بر سر عشق همان آمد که بر زندگی ما آمد. بر سر عشق همان آمد که زندگی را وقتی به کام مرگ می‌فرستند، عشق که نیرو و بودن زندگی است نیز به مرگ دچار می‌شود و مرگ نهال یعنی مرگ عشق و چه عشق‌ها و علاقه‌ها که اکنون یا این ور دیوارها هستند و یا آن سوی دیوارها و خیلی خوش بینانه و رویا بینانه است که همه‌اش امیدوار باشیم تمام این عشق‌ها  بدون متافیزیک حضور به حضور ادامه بدهند. آن‌ها هر روز عشق را می‌کشند. این‌ها جنایاتی است که هرگز نوشته نمی‌شود.

یک بار  نهال  بهم گفت، یکی از بخش‌هایی که در وبلاگت دوست دارم مطالبی است که در مورد دوستان‌ات و یا آدم‌ها می‌نویسی. می‌گفت نمی‌دانم این آدم‌ها واقعا به همان شکلی که تو در موردشان می‌نویسی دوست داشتنی‌ هستند یا نه اما کسانی که تو در موردشان بنویسی عجیب نیست که آدم‌های عزیزی باشند. بهش گفتم در مورد تو یکی هیچ وقت چیزی نمی‌نویسم فلان فلان شده، خودتم بکشی….. یعنی فکر کنید  آدم به شوخی به دوستش می‌گوید خودتم بکشی فلان کار رو برات نمی‌کنم…. لعنت به زبانی که از  حادثه خبر ندارد…. به همین خاظر راستش از غروب که این خبر را شنیده‌ام زبانم لال شده و نمی‌توانم هیچی بنویسم. چیزی هم نخواهم نوشت. حتا گریه هم نمی‌توانم بکنم….. هیچ.. وقتی نهال می‌رود از مرگ عشق چیزی نمی‌توان نوشت.. حناق….. یعنی چنین موقعیتی.

روی مرگ نهال عقاید خود را نقاشی نکنیم
نوشتم که یک بار به شوخی بهش گفته بودم« خودت را هم بکشی در مورد تو یکی چیزی نخواهم نوشت». شوخی تلخی که بارها شنیده‌ایم که می‌گویند شوخی تلخ روزگار. نهال دوست عزیز و قابل احترام و جسورم خودش را کشت. و من بدون آن‌که بخواهم وارد بازی این روزهای نوشتن در مورد او بشوم، این دومین مطلبی است که در موردش می‌نویسم. این مطلب نیز  فعلا شخصی است و به اتفاقاتی می‌پردازد که در این چند روز از مرگ نهال روی داده‌است. اما مطلب دیگری در باب  خودکشی به صورت کلی و در باب خودکشی نهال نیز خواهم نوشت.

آن‌چه اکنون مرا به نوشتن این مطلب وا می‌دارد. واکنش‌هایی است  مطبوعاتی است که این روزها در فضای مطبوعات فارسی زبان خارج از کشور و نیز در فضای مجازی رخ می‌دهد.

داستان از آن‌جا آغاز می وشود.که کوهیار گودرزی  بازداشت می‍ شود. بازداشتی بی خبر، بی سرنوشت و هنوز و تا این لحظه نامعلوم. اما بعدها در خبرها خواندیم که  دانشجوی ۲۲ ساله‌ای به نام « بهنام گنجی» که از دوستان کوهیار بوده است خودش را کشته‌است. این خبر وقتی  حجم و انبوه رسانه‌ای پیدا کرد که معلوم شد « بهنام» به همراه کوهیار در خانه‌ای بوده است که  کوهیار بازداشت شده است و ظاهرا  از سر این ماجرا معلوم شد که کسان دیگری  نیز به همراه  کوهیار بازداشت شده‌اند. اما طبق روالی که بین خانواده‌ها هست و به ویژه در مورد کسانی که فعالیت مشخص مدنی و یا سیاسی‌ای ندارند معمولا قضیه‌ی بازداشت را علنی نمی‌کنند تا اگر قضیه به خیر و خوشی گذشت و طرف آزاد شد خود این جار و جنجال خبری  به پرونده‌ای برای فرزندشان تبدیل نشود. این که این رفتار درست است یا نه که هم‌چنان از دید من درست نیست اما رویه‌ای است که در بسیار مواقع برای برخی  خانواده‌ها جواب داده است و فعلا این حق را دارند که چنین رویه‌ای را در پی بگیرند. اما بعد از مدتی خبر دردناک خودکشی  دوست عزیزم  نهال سهابی را شنیدم. خوب نهال نیز دوست بهنام بود. خبر بازداشت بهنام و خودکشی بعد از بازداشت بهنام و بعد نیز خودکشی نهال، فضا را کاملا آماده می‌کرد که  داستان یک تراژدی عاشقانه سیاسی  از آن زاده شود.

اما این میان آن‌چه بیشتر در فضای مجازی و مطبوعات مجازی جریان دارد ظاهرا نه پرداختن به مرگ  و خودکشی نهال است، بلکه بیشتر تبدیل شده است به روی هم‌دیگر را کم‌کردن. وقتی مسیح علی نژادمطلبی می‌نویسد و در آن به این مسئله اشاره می‌کند که دغدغه‌های عاشقانه‌ی دختران سرزمین ما تا زمانی که مرگشان سیاسی نشود در مطبوعات و رسانه‌ها رسمی نمی شود. زیرا رابطه‌ها  باید رسمیت داشته باشند و … فوری بازار واکنش ها  به مسیح علی نژاد داغ می‌شود. در واقع بیش از آن‌که کسی به فکر مرگ و خودکشی تلخ نهال باشد ظاهرا به فکر  به زیر کشیدن همکاران  مطبوعاتی خود هستند.

این‌که با کلمات بازی شود یا این که حقیقت کمی واضح‌تر شفاف شود دو موضع جداگانه است. بله نهال فعال سیاسی به معنای عضویت در یک تشکیلات سیاسی و یا حتا مدنی و حقوق بشری نبود. اما حقیقت  ساده آن است که فعال سیاسی در طول دو سال گذشته همین مردم ساده کوچه و خیابان بودند. فعالان سیاسی همان‌هایی بودند که در نابیت ناب خیابان فریاد سیاسی‌شان و را حقوق سیاسی‌شان را طلب کردند و نهال یکی از آن‌ها بود. اما این هم حقیقتی روشن‌تر است که نهال کمی  از یک شهروند  عادی ساده‌ی معترض نیز سطح فکری بالاتر و دارای تحلیل و نگاه شخصی  خودش نیز بود.  در مصاحبه‌ی مسیح علی نژاد با پدر نهال ، اگرچه از دید من پدرش یک اشتباه فاحش مرتکب شد و با اشاره کردن به این‌که نهال رابطه ی عاشقانه با بهنام نداشته است. اگر چه ممکن است این اشتباه بر اثر تابوهای ذهنی خود پدر محترم بوده باشد که هم رابطه ی یک خانم ۳۷ ساله را با یک پسر۲۲ ساله زشت می‌داند و هم رابطه‌ی دختر جدا شده از همسر را با چنین جوانی زشت تر و متاسفانه برای پوشاندن چنین امری به گفتن کلامی به شدت غیر واقعی « یعنی این که نهال شوهر داشته است» . بنابراین نمی‌توانسته‌است که دوست کسی باشد یا  کسی را دوست داشته باشد. این درحالی است که بنده به عنوان دوست نهال و البته نه دوست آن چنان نزدیک و شخصی ایشان این مطلب را می دانستم که ایشان از همسر قبلی‌شان جدا شده اند و اتفاقا  پارسال یا فکر کنم شش یا هفت ماه گذشته بود که در پروفایلش آیکن «جدا شده» را  درج کرد و اتفاقا بعد از یک بحث سیاسی و درخواست‌های دوستانه‌ی من که اینقدر در فیس بوکت تندروی نکن و این قدر مطالب تند نگذار آخرش هم  پرسیدم که حالا این جریان «دیورسد»  شدن چیه که رو پروفایلت زدی؟،  گفت این رو نوشتم که خیلی ها از سو تفاهم در بیاند و خندید.

اما با این‌همه در مصاحبه‌ی پدر نهال،  سیاسی بودن وی هرگز انکار نشد و اتفاقا اذعان داشت که نهال در سطح بالایی  به مسایل سیاسی واکنش نشان می‌داد تنها چیزی که  مطرح شد این بود که به صورت تشکیلاتی عضو هیچ نهاد و تشکیلاتی نبوده که این هم کاملا صحیح است.

اما آن‌چه در این میان رنج‌آور است « قیم مآبی» و تصمیم گیری برای سرنوشت« مرگ »  و حتا خودکشی یک انسان است. این‌که هرکسی از ظن خود شد یار من درست و تا حدی حق با هرکسی هست که هر تفسیری دارد. اما دست بردن در عقاید شخصی و شیوه‌ی زیست یک انسان که اتفاقا آدمی بوده است که در فضای مجازی و زندگی واقعی دوستان‌اش اورا می‌شناسند و غیر دوستان نیز می‌توانند با دیدن وبلاگ این آدم بفهمند و به راحتی پی ببرند که نهال زنی بود  «آزاده» و آزاد زیست. در حالی که در داخل کشور به سر می‌برد به راحتی عکس‌های شخصی اش را بدون حجاب و حتا گاه با پیاله‌هایی در دست که اگر چه من فکر نمی کنم پیاله‌ی مشروب بوده باشد اما به راحتی قابل حدس است که می‌تواند پیاله‌ی مشروب هم باشد، عکس‌هایی با نشستن کنار دوستان مردش، دوستان دخترش و نیز نوشته‌ها و استاتوس‌هایی حتا از فضای شخصی و زنانگی‌های‌اش، از فضای سیاسی که گاه  حتا خود من همان‌طور که گفتم ازش درخواست می‌کردم کمی آرام‌تر بنویسد، می نوشت. کسی که در وبلاگش می‌توان پی برد می‌تواند از مرگ هدی صابر به شدت اندوهگین باشد و هم‌زمان از کلمات ممنوعه‌ای مثل اسم اعضای جنسی نیز استفاده کند. کسی که بی پروا از در آغوش کشیدن مرد مورد معاشقه‌اش، بنویسد  و بی پروا استاتوس بزند که « اگر می‌دانستم حداقل تاثیری خواهد داشت خودم را جلوی زندان اوین به آتش می‌کشیدم. آیا چنین انسانی واقعا سیاسی نبوده؟ آیا  چنین انسانی واقعا عاشق نبوده است؟

آیا این‌که ما امروز تصمیم بگیریم برای انسانی که مرگش را انتخاب کرده است، انتخابش را نیز از وی بگیریم؟ برای مرگش دلایلی بنویسیم که خلاف تمام نوشته‌های نهال و تمام شیوه‌ی زیست او بوده است. این‌که خانواده ی انسان حق دارند، این که می‌توانیم بپذیریم  خانواده‌ی یک انسان در ایران به دلیل شرایط سیاسی که می‌شناسیم و بر آن آگاهیم ممکن است حرف‌های خارج از حقیقت بگویند، اما دیگر نه در حدی که خانواده‌ی انسان تمام هستی و عقاید مارا زیر سوال ببرند،  مثلا اگر خانواده‌ی روزنامه‌نگاری شناخته شده و یا وبلاگ نویسی شناخته شده،  که اتفاقا و به طور واضح منتقد و مخالف سیاست حال حاضر حکومت باشد، اما پس از مرگش خانواده بگویند ایشان بسیجی بود آیا ما باید بگوییم بله به احترام خانواده ما تمام عقاید ایشان را از این به بعد انکار می‌کنیم و می گوییم  فلان شخص بسیجی بوده است، آیا صرف گفتن برخی گفته‌های متناقض خانواده دلیل می‌شود که ما «نهال» را  سانسور کنیم. مرگش را از هر  معنای  انسانی و و حتا شخصی خارج کنیم؟ اصرار برای این‌که بگوییم مرگش اصلا سیاسی نبوده است، اصلا هم عاشقانه نبوده است، اصلا کسی به نام بهنام را دوست نمی‌داشته است در حالی که در وبلاگش از وعده‌ی پنج‌شنبه‌هایش برای بهنام می‌نویسد و در پنج شنبه به میعاد بهنام می‌رود. باز ما اصرار داشته باشیم مطالبی منتشر کنیم که یک جوری همه‌ی این احتمالات را  رد کنیم؟  واقعا  جریان چیست؟

اما در بدترین اتفاق ممکن که حتا اگر از روی اشتباه بوده باشد کاری بود که در رسانه‌ی روز‌آنلاین انجام شد. در این رسانه  عکسی از «نهال » منتشر شد که زیر دکمه‌ی انتهایی مانتو‌ی‌اش، پوست بدن‌اش پیدا بود . اما با کمال تعجب در روز آنلاین این قسمت از عکس به سبک عکس‌های داخل رسانه‌های ایران« سیاه» شده بود؟؟ آیا واقعا سیاه کردن  نهال  دلیل موجهی دارد؟ این داستان از کجا آب می‌خورد؟ چون رسانه‌ی روزآنلاین  نه محدودیت  قانونی دارد و نه محدودیت اخلاقی، زیرا قبلا عکس‌هایی از زنان دیگر با حجابی کم‌تر از این منتشر شده است. آن‌چه مشخص است دو حالت دارد. اول این‌که این عکس را یک شخص به سلیقه‌ی خودش دست‌کاری کرده و مسئولین این رسانه از این دستکاری شخصی بی اطلاع بوده اند که در اولین فرصتی که متوجه این مطلب می‌شوند باید هم عذرخواهی کنند و هم اصل عکس را منتشر نمایند. اما حالت دوم از دید من خطرناک تر است. این حالت گواهی می‌دهد از تلاش گزارش‌های منتشر شده در این رسانه در مورد نهال که سمت و سویی دارد که می‌خواهد نهال یک دختر خیلی معمولی جلوه کند که اصلا هم بی حجاب هم نیست. نقاشی کردن بدن زن و روی بدن زن تصمیم گرفتن امر عجبیب و دو ر از ذهنی نیست. آن‌قدر تاریخی و آن قدر دارای پیشینه‌ی ذهنی در جامعه‌ی مردسالار هست که حتا به دست خود زنان نیز این اتفاق بیافتد .حتا خود یک زن به « برساخته شدن بدن» اش  به میل  جامعه تن بدهد. اما داستان این‌جاست که «نهال » چنین زنی نبوده است و وقتی خود وی چنین عکسی را در فضای عمومی منتشر می‌کند، ما چگونه به خودمان حق می‌دهیم در عکس منتشر شده از سوی خود وی دست ببریم و آن را اسلامی کنیم؟؟؟؟

یعنی با این کار می‌خواسته‌ایم که «آبرو»ی نهال و خانواده‌اش را حفظ کنیم با واقعا آبروی  طرز تفکر و اخلاق رسانه‌ای خودمان را بر باد بدهیم. بدون ترس و ابایی از هیچ کس همین جا و در پرانتز اعلام می‌کنم که من روزنامه‌ی الکترونیکی  روزآنلاین را دوست دارم، به سردبیران و روزنامه‌نگاران‌اش علاقه دارم و کارشان را نیز قبول دارم و زمانی هم که در ایران بودم جزو دو رسانه‌ای که به صورت رسمی در آن مطلب منتشر می‌کردم( دیگری رادیو زمانه بود)روز‌آنلاین بوده و بعد از خروج از ایران هم اگر چه دیگر بسیار کم می ‌نویسم اما هم‌چنان باز هم رسانه‌ی قابل احترام من هست، اما همه‌ی این ها دلیل نمی‌شود، چشم بر چنین خطای فاحشی ببندم. هرگز یادم نمی‌رود وقتی روز آنلاین  کاریکاتور نیک‌آهنگ کوثر را  حذف کرد، به شدت به دوستان عزیزم و به ویژه اعضای سردبیری اعتراض کردم که دو حالت دارد یا کاریکاتور نیک آهنگ بد بوده و بد بودن آن نیز باید دلیل رسانه‌ای داشته باشد نه دلیل سیاسی، و در این صورت  از ابتدا نباید منتشر می‌شد و یا کاریکاتور اشکالی هنری و یا رسانه‌ای نداشته و از دید روزآنلاین قابل انتشار بوده است که منتشر شده و بنابراین « حذف» آن تنها یک معنی دارد و آن یعنی  سانسور. اکنون می‌بینیم که وقتی ما یک بار تن به سانسور بدهیم در موارد  دیگر و حتا در زندگی و عقاید شخصی انسان‌ها نیز روزی به ورطه‌ی سانسور خواهیم افتاد. ماژیکی کردن چند میلی‌متر از بدن یک زن شاید به نظر اتفاق ساده‌ای بیاید که اینقدر هم قابل بحث نباشد، اما واقعیت این است که بحث چند میلی‌متر نیست، بحث ماژیک کشیدن روی حدود آزادی یک انسان است.

من هرگز موافق خودکشی نبوده‌ام، کسی را هم که خودکشی می‌کند معمولا و بدون هیچ حرف و حدیثی دوست ندارم، یعنی یک آه از ته دل شاید بکشم و تمام. شاید بی‌رحم‌ترین حالتی که در خودم سراغ دارم نسبت به دو دسته از انسان‌هاست، انسان‌هایی که خودشان به دست خودشان معتاد می‌شوند و انسان‌هایی که خودشان با دست خودشان خودشان را می‌کشند. با این‌همه  حس شخصی‌ام در مورد نهال دچار تناقض شده است، هنوز هم کارش را تایید نمی ‌کنم و نمی‌خواهم از کارش حماسه بسازم و بیهوده از وی یک کارکتر سیاسی و حماسی بسازم. اما در مورد خودکشی یک قضیه غیرقابل انکار است و آن « انتخاب» است. در خودکشی هرچیزی اگر وجود نداشته باشد، بدون شک انتخاب شخصی نسبت به نوع و زمان و نحوه‌ی مرگ و دلیل آن وجود دارد. این که ما روی این یک نقطه هم خط بکشیم و این حق انتخاب را از کسی که خودکشی کرده است بگیریم دیگر اوج بی رحمی است. با این همه یک چیزی انگار در مرگ و خودکشی نهال بود که  برای من معمولی نیست. نهال یک بار نوشته بود حاضر است دم در زندان اوین خودش را به آتش بکشد. اما ماه‌ها بعد از آن بعد از یک اتفاق عاشقانه که « یک دخالت سیاسی  یعنی بازداشت کوهیار و دوستان‌اش و » آزادی بهنام و بعد خودکشی بهنام بعد از این ماجرا، نهال را به جایی می‌رساند که در یک اتفاق عاشقانه و نه یک اتفاق سیاسی خودکشی کند، هرچه که بود نهال لااقل با مرگش رسانه‌ها را بیدار کرد، تایمز در مورد او نوشت، بی بی سی انگلیسی با مسیح مصاحبه کرد و مسیح تکرار کرد که سوال اصلی هم‌چنان این است که « کوهیار گودرزی کجاست؟» و کمپین بین‌المللی حقوق بشر بیانیه داد در مورد این خودکشی. نهال خواسته‌اش تاثیرگزاری سیاسی بر جامعه‌ و مردم اش بود، حال که با مرگ تلخش به این خواسته رسیده ما چرا جلوی وی را می گیریم اگر دستی نیستیم که مرگش و روحش را تسلی دهیم لطفا آزارش ندهیم و ساکت بمانیم  همین. نهال خودش را کشت لطفا او را با عقاید و رفتارها و کنش و  واکنش‌های شخصی‌مان نسبت به همدیگر هر روز «اعدام » نکنیم.

در پایان می ‌خواهم یک چیز را به همه‌ی دوستان روزنامه نگار، وبلاگ نویس و یا هرکسی که به هر نحوی در این عرصه‌ها فعال است عرض کنم و آن این‌که تنها یک لحظه خودتان را جای دوستان نهال بگذارید، درحالی که از مرگش هنوز در بهت هستند، در حالی که هنوز مرگ  دوست‌مان را حتا هضم نکرده‌ایم، این که هر روز شاهد انتشار تصمیم گیری‌هاش شخصی شما برای اندیشه‌ها و حتا عقاید و نهایتا رفتار و عکس‌های نهال باشیم، واقعا آزار دهنده است.

پی نوشت:

اولا : تحت هیچ شرایطی این مطلب علیه روزنامه‌ی الکترونیکی روزآنلاین نبوده و نیست و تنها نقد آن بوده است. این‌که عکسی از یک زن منتشر شود و قسمتی از بدن وی سیاه شود، به هربهانه‌ای کار نا پسندی است. مشکل اصلی در این ماجرا این است که نه روز آنلاین محدودیت انتشار عکسی که حداقلی از معیارهای حجاب اجباری در ایران را آزرده باشد، دارد و نه گردانندگان و شورای سردبیری روزآنلاین با توجه به سابقه‌شان چنین افکاری در مورد زنان و نیز انتشار عکس از زن داشته اند و دارند. دقیقا هم مشکل این‌جاست که چرا وقتی چنین افکاری وجود ندارد، چنین اتفاق نامبارکی روی داده است. این‌که من روزآنلاین و تعداد زیادی از مجموعه‌ی نویسندگان این روزنامه را دوست دارم و به کارشان نیز اعتقاد دارم دلیلی نمی‌شود که انتقادم را نسبت به آن‌ها مطرح نکنم. آن‌ها که مرا می‌شناسند می‌دانند برای من انتقاد از افکار و رفتار نادرست و یا قابل نقد مرز بین دوست و مخالف نمی‌شناسند. همان‌طور که دوستانی مثل شادی صدر، خانم دکتر فاطمه صادقی، علی عبدی، امیر رشیدی، دوستان روزنامه نگار کورد و حتا احزاب کورد و نیز کمپین یک میلیون امضا را مورد نقد قرار داده‌ام. بدون شک به این معنا نیز نیست که تمام آن‌چه من هم می‌نویسم حقیقت مطلق است اما حداقل نقدم وارد بوده است.

دوما از دیروز تا به الان در پیغام و ایمیل های شخصی یک سری نکات به من یادآوری شده و از آن آگاه شده ام. که ظاهرا چون نویسنده‌ی گزارش دوست عزیز و خوبم فرشته‌ی قاضی بوده است همه‌ی پیکان‌ها به سمت ایشان رفته است. من فرشته قاضی را روزنامه نگاری حرفه‌ای و دوستی بسیار بسیار خوب حداقل برای خودم می‌دانم. در دوستی و مهربانی‌اش شکی ندارم و حداقل به نوبه‌ی خودم مدیون مهربانی و  دوستی‌هایی از وی هستم، که هرگز از یاد نمی‌برم. اما این مطلب از دید خودم ربطی به فرشته‌ی عزیز ندارد.اگر هم داشته باشد و کار ایشان بوده باشد، کار فرشته‌ی عزیز هم قابل نقد است. هر کار قابل نقدی نیز می‌تواند پاسخی در خور شان و جایگاه یک رسانه‌ی حرفه‌ای و یک ژورنالیست حرفه‌ای داشته باشد.چه این اشتباه از سوی فرشته رخ داده باشد و چه او هیچ دخلی در این ماجرا نداشته باشد، مسئولیت اصلی با یک رسانه است و این رسانه می‌تواند با پذیرش اشتباه و در عین حال به خاطر تمام زحماتی که روزنامه نگاری مثل فرشته برای این رسانه کشیده است مسئولیت را قبول کند و پشت فرشته قاضی نیز بایستد نه این که فرشته را در مقابل خوانندگان و مخاطبان قرار دهد.اگر هم ربطی به فرشته نداشته باشد که باز بدترین کار ممکن است که مسئولیت را به گردن وی وانهادن و یا غیرمستقیم طوری رفتار کردن که مسئولیت متوجه وی بشود. در هر صورت کسی نمی‌تواند منکر ارزش کارهای فرشته قبل از این گزارش و حتا بعد از این اتفاق هم باشد.

اما نکته‌‌ای که در انتشار عکس نهال سهابی در روزآنلاین وجود دارد این است که اولا این عکس برخلاف ادعای نوشته شده زیر توضیح عکس در روزآنلاین،  اصلا از آلبوم خانوادگی نیست، از فیس بوک نهال و از میان آلبوم‌های دوستانش برداشته شده است. این عکس مربوط به یک کوهنوردی دوستانه بوده است. چندین عکس دیگر با همین لباس و با همین روسری از نهال موجود است و از جمله همان عکس کوچکی که در کنار گزارش از نهال چاپ شده باز متعلق به همین آلبوم فیس بوکی است.جالبی ماجرا این است که توضیحی هم که زیر عکس  نوشته شده است« نهال سهابی آماده‌ی پرواز» دقیقا با جمله‌ای که دوست نهال زیر عکس نهال نوشته است همخوانی شدید دارد زیرا دوست نهال نیز زیر عکس نوشته‌است« وقتی نهال پرواز می‌کند» بنابراین این‌ ادعا که عکس برای آن‌ها ارسال شده است ظاهرا خیلی به صحت نزدیک نیست.

اما این مطلب که گفته می‌شود این اتفاق اصلا مهم نبود و نیست و نباید به این مسئله اصلا توجه می‌کردیم. این خود از آن حرف‌هاست. از دید من توجه به رسانه‌های عزیز و قابل اعتمادی که داریم و اصرار ما برای این‌که آن‌ها مثل همیشه به روش خوبشان ادامه دهند و امکان پرسشگری و نقد از سوی مخاطب یکی دیگر از ارزش‌های یک رسانه‌ی دموکراسی‌خواه است. نه دفاع بی بنیان و چشم بسته از یک رسانه چون این رسانه را دوست داریم و یا چون سابقه‌ای خوب داشته است. این نقدها به این که این رسانه هم‌چنان سابقه‌اش خوب باشد کمک می‌کند نه چشم پوشی برخطای چنین رسانه‌ای.


 
 

1390/7/13

خبرگزاری فارس امروز سه شنبه در خبری نوشته است اسفندیار رحیم مشایی روز گذشته در بیمارستان پارسیان تهران تحت عمل جراحی «بلفارو پلاستی» برای رفع مشکل افتادگی پلک و خشکی قرنیه قرار گرفت.

این خبرگزاری به نقل از یکی از مسئولان «بیمارستان پارسیان» نوشته است: «این برای بار سوم است که آقای رحیم مشایی در بیمارستان پارسیان تحت مداوا قرار می‌گیرد و هر بار دیابت و قند خون وی‌ کنترل ‌و چکاپ نیز انجام می‌شود.»

بلفارو پلاستی (Blepharoplasty) از لحاظ علم پزشکی اصطلاحا به جراحی افتادگی پلک، جراحی کشیدن پلک، جراحی ترمیم پلک،جراحی جوان سازی پلک و جراحی زیبایی پلک اطلاق می‌شود.

جراحی بلفاروپلاستی معمولا یک عمل سرپائی است و تحت بی‌حسی موضعی انجام می‌شود. انجام این عمل روی پلک بالا، باعث بالا کشیده شدن پلک‌ها و کاهش چین‌های پیشانی می‌شود. پف پلک پائین‌ و پوست اضافی و شل نیز برداشته می‌شود.

منبع: فارس


 
 

مهدی شجاعی:
1390/7/13

مهدی شجاعی نویسنده و داستان‌نویس از آغاز اضمحلال فرهنگی خبر داد و گفت در این نظام «دروغ» و «عوام‌فریبی» سکه رایح شده و جامعه در سراشیبی «انحلال و ابتذال فرهنگی» قرار گرفته است.

آقای شجاعی این سخنان را  عصر روز سه‌شنبه ۱۲ مهر در مراسم بزرگداشت و مروری بر کارنامه ادبی خود در موسسه فرهنگی شهر کتاب بیان کرده است.

او گفته است: «ما در حال حرکت در سراشیبی اضمحلال فرهنگی هستیم. اگر از منظر 50 سال آینده به این جریان فرهنگ در کشورمان نگاه کنیم، آنگاه متوجه خواهید شد که آنچه رخ داده و به ویژه آنچه در چند سال اخیر رخ داده است تا چه اندازه مایه تنزل فرهنگی ما بوده است و کاش این فرهنگ که می‌گویم، فرهنگ به معنی خاص آن بود!»

مهدی شجاعی ادامه داد: «متاسفانه این اتفاق در فرهنگ عمومی یعنی در جهان‌بینی، اندیشه، آداب و رسوم و ... رخ داده و این همه، آن چیزی است که شاکله یک ملت را تشکیل می‌دهد و من نگرانم که این جریان در نهایت به یک دوره انحطاط و ابتذال فرهنگی منجر شود.»

نویسنده کتاب «پدر، عشق، پسر» تاکید کرد: «باب شده است که دشمن موهومی را متصور شویم و همه چیز را گردن او بیندازیم و بگوییم همه ابتذال فرهنگی ما برگردن اوست، اما خود ما بیشتر از آن دشمن به خودمان ضربه زده‌ایم. دشمن ما را وادار کرد که دروغ بگوییم و آن را سکه رایج میان خودمان کنیم و وقتی این اتفاق رخ داد، طبعا به همراه آن انزوا و فقر هم حاصل می‌شود.»

به گفته آقای شجاعی «وقتی یک مقام ارشد اجرایی به راحتی دروغ بگوید و تهمت بزند، نتیجه این می‌شود که برسیم به این وضعی که امروز شاهد آنیم. وقتی شاهد هستیم که امروز ارزش و ضدارزش جای خود را عوض می‌کند، شک نکنیند که سراشیبی سقوط در کشور آغاز می‌شود ـ که شده است.»

وی با اشاره به دیدار خود با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز گفت: با شخص وزیردراین رابطه صحبت کردم، اما متوجه شدم گویا ایشان خیلی اهل این حرف‌ها و در جریان موضوع نیستند. یعنی اگر ایشان را جای وزیر نفت و با کشاروزی هم می‌گذاشتیم، فرقی نمی‌کرد، اما آنچه رخ داده و موجب این انتصابات می‌شود، سیاستگذاری اشتباه است.

شجاعی با اشاره به اینکه باید در تعاریفمان تجدید نظر کنیم، افزود: هنر به واسطه الهام هنرمند است که دینی و غیردینی می‌شود و لذا هر اتفاق هنری که در هنرمند رخ دهد؛ چه بفمد و چه نفهمد از آن خداست. ما به هر پدیده شگفتی که در تاریخ بپردازیم، آن پدیده در جای خود است و ما هم در جای خودمان و این یعنی هر لحظه ماییم که برای رسیدن به اصل آن پدیده باید رشد کنیم.

منبع: مهر


 
 

1390/7/13

پیتر هاروکس، مدیر سرویس جهانی بی بی سی، از ارعاب اعضای خانواده و دوستان کارکنان بی‌بی‌سی توسط حکومت ایران انتقاد کرده است.

وی در مطلبی که با عنوان «خانواده های کارکنان بی بی سی در ایران ارعاب می شوند» در وبلاگ سردبیران بی بی سی منتشر شده نوشته است: «بی‌بی‌سی به انتقاد مستمر مقامات ایرانی عادت کرده اما گاه ادعاهای دولت و رسانه‌های این کشور چنان مبالغه آمیز بوده که ناگزیر به آنها توجهی نشان نداده و داوری را به مخاطبان خود در ایران و دیگر نقاط جهان واگذاشته ایم تا خود، اظهارات خشمگینانه آنان را نادیده بگیرند.»

به گفته هاروکس بسیاری از کارکنان ایرانی بی‌بی‌سی به خاطر حملات دولت ایران به بی‌بی‌سی، از بازگشت به کشورشان بیم دارند و ماموران دولت ایران به بازداشت، بازجویی و ارعاب خویشاوندان کارکنان ایرانی بی‌بی‌سی دست زده‌اند.

وی با بیان این که «با خویشاوندان و دوستان ده تن از کارکنان ما در ایران چنین برخوردی صورت گرفته» اعلام کرده که «گذرنامه‌هایی توقیف و خانه‌هایی تفتیش شده و افرادی هدف ارعاب و تهدید قرار گرفته‌اند و از خویشان کارکنان ما خواسته شده است که از کارکنان بی‌بی‌سی بخواهند از حضور در برنامه‌های تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی خودداری کنند، به ایران بازگردند و یا به طور مخفیانه، اطلاعاتی را در مورد بی‌بی‌سی در اختیار ماموران دولت ایران قرار دهند.»

هاروکس تاکید کرده که «خانواده‌های کارمندان ایرانی ما صرفا ناظرانی بی گناه هستند و قربانی کردن آنان اقدامی منزجر کننده است»

وی با اشاره به بازداشت شش مستندساز ایرانی که آثار آنان از تلویزیون بی بی سی فارسی پخش شده تاکید کرده که این افراد «هرگز در استخدام بی‌بی‌سی نبوده یا به سفارش بی‌بی‌سی فیلمی نساخته‌اند» و «عملا بهای ارتباط غیرمستقیم خود با ما را می‌پردازند.»

مدیر سرویس جهانی بی‌بی‌سی از دولت بریتانیا و سایر کشورهای جهان درخواست کرده که به هرگونه اقدام لازمی دست بزنند تا مانع از اقدامات دولت ایران در راستای تضعیف رسانه های آزاد شوند.

منبع: بی‌بی‌سی (+ و +)


 


 
 

1390/7/13

محمود احمدی‌نژاد از مردم خواست تا سه ماه دیگر برای خرید کالای غیرضروری به بازار نروند چرا که به گفته او، عده‌ای درصدد بهم زدن تعادل و افزایش قیمت‌ها هستند.

احمدی نژاد امروز چهارشنبه، ۱۳ مهر ماه در نود و سومین سفر استانی خود، در جمع مردم همدان گفت که عده‌ای برای برهم زدن بازار هر روز یک موج و یک شایعه راه می‌اندازند.

به گفته رئیس دولت دهم، عده‌ای سازمان‌یافته و با برنامه می‌خواهند که جیب مردم را خالی کنند.

او همچنین یادآوری کرد که در زمان آغاز اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها نیز از مردم خواسته بود به بازار مراجعه نکنند و پول‌ها را هزینه نکنند و اجازه دهند تا بازار کنترل شود و به مردم اجحاف نشود.

بار دیگر وعده ایجاد سالانه ۵. ۲ میلیون شغل
محمود احمدی‌نژاد در چهارمین دوره سفرهای استانی خود به همدان بار دیگر بر برنامه‌ریزی برای ایجاد سالانه ۲.۵ میلیون در مدت دو تا سه سال تاکید کرد.

او در عین حال کارآفرینان، مردم و جوانان را برای مشارکت در این برنامه‌ریزی دعوت کرد.

رئیس‌ دولت دهم پیش از این نیز مدعی بوده که دولت دهم در سال گذشته، یک میلیون و ۶۰۰ شغل ایجاد کرده است و قرار است امسال نیز دو میلیون و ۵۰۰ هزار شغل ایجاد کند.

این در حالی است که هنوز حتی آمار درستی از میزان بیکاری در ایران وجود ندارد و هفته گذشته پس از اعلام کاهش نرخ بیکاری در تابستان توسط مرکز آمار ایران، چند نماینده مجلس آن را «غیرواقعی» دانستند.

احمدی‌نژاد در شرایطی وعده ایجاد اشتغال را می‌دهد که بنا بر آمار ارائه شده از سوی صندوق بین‌المللی پول، رشد اقتصادی ایران در سال جاری، حدود صفر درصد خواهد بود.

منبع: مردمک


 
 

1390/7/13

حسین نجابت، رئیس کمیسیون ویژه جهاد اقتصادی مجلس، گفته است که ۱۱ نماینده‌ امضاکننده نامه شکایت از دولت برسر پرونده اختلاس بانکی، به خاطر سخنان آیت‌الله خامنه‌ای، این شکایت را پیگیری نمی‌کنند.

آقای نجابت در گفتگو با خبرگزاری فارس گفته است که با توجه به سخنان آیت‌الله خامنه‌ای درمورد این اختلاس بانکی و کمیسیون اصل ۹۰ که درحال رسیدگی به این موضوع است امضاکنندگان نامه شکایت از دولت تصمیم گرفتند که تا رسیدگی کامل کمیته ویژه کمیسیون اصل 90 به این مسئله و روشن شدن کامل مسائل، فعلاً نامه شکایت خود را پیگیری نکنند.

علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، روز دوشنبه ۱۱ مهر در یک سخنرانی اعلام کرد که رسانه‌ها نباید بیش از این درباره موضوع فساد بانکی اخیر جنجال و هیاهو به پا کنند.

رهبر جمهوری اسلامی گفت که عده‌ای می‌خواهنداز این ماجرا برای زیر سوال بردن مسئولان استفاده کنند، در حالی که مسئولان دولت، مجلس و قوه قضائیه مشغول انجام وظیفه هستند.

چند روز قبل گزارش شد به دنبال واگذاری مسئولیت رسیدگی پرونده اختلاس سه‌هزار میلیارد تومانی به کمیسیون اصل نود، یازده تن از نمایندگان مجلس از رئیس و هیئت رئیسه مجلس در خواست کردند که در این باره ماده 233 آئین نامه اعمال شود.

براساس ماده ۲۳۳ در صورتی که گزارش سه تخلف از رئیس جمهور یا وزیری از سوی مجلس و با رای نمایندگان به قوه قضاییه فرستاده شود، به منزله استیضاح وی خواهد بود.

حسین نجابت، نماینده تهران و عضو فراکسیون اصولگرایان، ازجمله امضاکنندگان این شکایت است.

به جز آقای نجابت، احمد توکلی٬ الیاس نادران٬ علی زاکانی٬ پرویز سروری٬ حمیدرضا فولادگر٬ جواد جهانگیرزاده٬ نادر قاضی‌پور٬ محمد دهقان٬ امین حسین رحیمی و حسین دهدشتی نیز این نامه را امضا کرده بودند.

منبع: فارس و مردمک


 
 

جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف (متقن):
1390/7/13

جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف (متقن) با صدور بیانیه‌ای ضمن حمایت از نامه انتقادی آیت‌الله دستغیب به رئیس مجلس خبرگان اعلام کردند: اگر چه می‌دانیم نامه شما مصداق نرود میخ آهنی در سنگ است، اما این نامه مردم را نیرو می بخشد تا تغییر را به دست خود رقم زنند.

آیت الله دستغیب در روزهای گذشته با انتشار دو نامه به آیت‌الله مهدوی کنی که قبل و بعد از اجلاس اخیر این مجلس نگاشته شده بود، خواستار تشکیل یک کمیته‌ی حقیقت‌یاب مورد رضایت طرفین برای بررسی تخلفات صورت گرفته از شرع و قانون و نیز بررسی علت دخالت سپاه و نیروهای امنیتی در نهادهای مختلف اجتماعی و زندگی مردم شده بود.

در این بیانیه‌ای که نسخه‌ای از آن در اختیار سی‌میل قرار گرفته، خطاب به آیت‌الله دستغیب آمده است: «در نامه های شما خطاب به آیة الله مهدوی کنی، دریافتیم که شما بیش از هر چیز و چون بسیاری از علما و مراجع مستقل نگران آینده ایران عزیز و اعتقادات مردم می باشید. اعتقاداتی که به زعم حکومتیان در قبول و تبعیت از یک شخص متجلی گشته است و او را معاذالله هم رده رسول اعظم و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین قرار داده اند. چه زیبا و مدبرانه اشاره کرده اید که آیا حفظ یک شخص، همان حفظ اسلام است؟ شخصی که کارنامه بیست و اندی ساله حکمرانی اش نقاط سیاه بسیاری دارد و تقدس تراشی های اطرافیانش وی را به عنوان نماد اسلام و مخالف وی را به عنوان نماد کفر معرفی نموده اند.»

این بیانیه می‌افزاید: «وقایع خلاف استقلال و آزادی در 2 سال گذشته بزرگترین ضربه را به جمهوریت و اسلامیت نظامی زد که خون های بسیاری برای به ثمر رسيدش به زمین ریخته شده است. قربانی بزرگ این اتفاقات جز مردم مظلوم ایران چه کسی بوده است؟ محدودیت های بی شمار در منابع اطلاع رسانی، سانسور، مشکلات بسیار و کمر شکن اقتصادی، انزوای بی سابقه جهانی به دلیل دیپلوماسی های غلط اتخاذ شده از سوی مسئولان، از بین رفتن وجهه زیبای بین المللی ایران که جناب حجة الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی با تلاش های بی وقفه 8 ساله و علی رغم کارشکنی های برنامه ریزی شده از سوی رهبری به وجود آورده بود، همه و همه معیشت را برای ایرانیان چه در داخل و چه در خارج از کشور، سخت نموده است.»

جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف در ادامه می‌پرسند: امروز کدام یک از رفتارها و تصمیمات حکومت مطابق فقه و شرع و قانون است؟ زندانی کرن بی گناهان؟ شلاق زدن بانوی فرهیخته دکتر سمیه توحیدلو؟ حصر خانگی آقای مهندس میرحسین موسوی و حجة الاسلام و المسلمین شیخ مهدی کروبی به همراه همسران گرانقدرشان؟ اعدام ها؟ اختلاس ها؟ تغییر نقش مجالس خبرگان و شورای اسلامی به نهادهای تحت امر و فرمان رهبری؟ ممنوع از کار و ممنوع الخروج شدن خیل عظیمی از مستندسازان، خبرنگاران، کارگردانان و فعالان سیاسی؟ شکنجه های در زندان؟

در پایان این بیانیه تاکید شده است: بدینوسلیه ما اعضاء جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف (متقن) ضمن سپاس و قدردانی از حضرتعالی، به دلیل تمامی مواضع روشن، اسلام محورانه و مردم محورانه شما، اعلام حمایت و پشتیبانی خویش را از شما مجتهد بزرگوار، روحانی جلیل القدر و عالم مجاهد اعلام می داریم و گرچه یقین داریم نامه های شما به رییس مجلس خبرگان رهبری، مصداق نرود میخ آهنی در سنگ است، در مقابل آبروی دین خدا را حفظ می کند و مردم را نیرو می بخشد تا تغییر را به دست خود رقم زنند. دست خدا با مردم است.

مرتبط:
آیت‌الله دستغیب شایعه استعفای خود از خبرگان را تکذیب کرد

متن کامل دو نامه آیت‌الله دستغیب به آیت‌الله مهدوی کنی


 
 

1390/7/13

 

ماموران امنیتی صبح امروز، چهارشنبه، با حضور در منزل مهدی افشار نیک و علی اکرمی، این دو روزنامه‌نگار را بازداشت کردند.
 
به گزارش جرس، ماموران امنیتی ساعت ۹ صبح به منزل مهدی افشار نیک رفته و پس از بازرسی و تفتیش یک ساعته منزل وی، او را بازداشت کرده‌اند. علی اکرمی نیز در برنامه‌ای هم زمان از سوی ماموران بازداشت شده است. 

مهدی افشار نیک از روزنامه نگاران حوزه انرژی در رسانه‌های ایران است و پیش از بازداشت در روزنامه اعتماد نویسنده ستونی ثابت درباره تاریخچه صنعت نفت ایران بود.

علی اکرمی نیز علاوه بر فعالیت مطبوعاتی در روزنامه‌های اصلاح طلب در نهضت آزادی عضویت داشت.

شقایق خانزادی، همسر علی اکرمی، اعلام کرده مجموعه‌ای از کتاب‌ها، فیلم‌ها و هارد کامپیو‌تر اکرمی توسط مأمورین ضبط شده است. مامورین به وی گفته‌اند تا چند هفته آینده منتظر تماس یا ملاقات با همسرش نباشد. 

خانزادی افزوده که هنوز اطلاعی از نهاد بازداشت کننده و اتهام‌های احتمالی همسرش ندارد.

در هفته‌های گذشته دور تازه‌ای از برخورد با روزنامه نگاران آغاز شده است.

حمید موذنی روزنامه‌نگار، وب‌نگار و همکار بسیاری از روزنامه‌های محلی در بوشهر، علی دینی ترکمانی نویسنده و اقتصاددان و همکار سایت البرز نت در تهران، امیر مهدی علامه‌زاده خبرنگار ایلنا در تهران، هادی احمدی خبرنگار خبرگزاری ایسنا در کرج، مهرداد سرجویی همکار بسیاری از روزنامه‌های انگلیسی زبان در تهران و ابراهیم رشیدی همکار روزنامه‌های آذربایجان در اردبیل، در فاصله ۱۹ امرداد تا ۵ مهر بازداشت شده‌اند. 

منبع: جرس


 
 

1390/7/13

ایران با پرداخت وامی چهارصد میلیون دلاری به بلاروس موافقت کرده است. 

خبرگزاری فرانسه از قول روزنامه مسکو تایمز گزارش کرده است که رئیس بانک ملی بلاروس که بزرگ‌ترین بانک دولتی این کشور است از موافقت اصولی طرف ایرانی با این پرداخت خبر داده است.

نادژدا یرماکووا جزئیات بیشتری از این توافق را اعلام نکرده است.

علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه ایران، در دیدار هفته گذشته خود با وزیر خارجه بلاروس گفته بود با توجه به اینکه روابط ایران و بلاروس از نظر سیاسی از سابقه خوبی برخوردار است، باید روابط اقتصادی هم متناسب با این مناسبات سیاسی پیشرفت کند.

بلاروس که با مشکلات اقتصادی زیادی روبرو است حدود چهار ماه قبل از صندوق بین المللی پول درخواست وامی هشت میلیارد دلاری کرده بود. روسیه هم وعده داده است به بلاروس کمک کند.

الکساندر لوکاشنکو، که از هفده سال قبل رئیس جمهوری بلاروس بوده، به جز بحران اقتصادی در ماه‌های گذشته با بحران سیاسی هم مواجه بوده است. اتحادیه اروپا در ماه مه سال جاری میلادی تحریم‌ها علیه دولتهای ایران و بلاروس را به اتهام «سرکوب مخالفان سیاسی» تشدید کرد.

تورم در بلاروس حدود چهل درصد است و شدید‌ترین بحران اقتصادی از زمان استقلال از شوروی سابق را می‌گذراند. 

منبع: یورونیوز


 
 

در اعتراض به مرگ یک دانشجوی دختر در خوابگاه:
1390/7/13

 

صد‌ها دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک تهران به دنبال مرگ یک دانشجوی دختر این دانشگاه، با تعطیلی کلاس‌های درس خود، در روز سه‌شنبه ۱۲ مهر، خواهان استعفای رییس و معاون دانشجویی دانشگاه شدند. 
 
به گزارش دانشجونیوز، بیش از هزار تن از دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر، ظهر دیروز با در دست داشتن عکس‌های آمنه زنگنه و با دستبندهای مشکی از مقابل دانشکده پلیمر این دانشگاه تجمع خود را آغاز کردند و پس از آن دبیر شورای صنفی دانشگاه و چند نفر از دوستان آمنه زنگنه و نیز فعالین دانشجویی در جمع دانشجویان سخن گفتند و بیانیه‌ای نیز از طرف متحصنین خوانده شد.
 
دانشجویان با سردادن شعارهایی خواهان استعفای رییس و معاون دانشجویی دانشگاه شدند و ساعاتی بعد نیز با امضای طوماری اعتراض خود را نسبت به مرگ آمنه زنگنه به دلیل بی‌مسوولیتی مقامات دانشگاه اعلام کردند.
 
حدود ساعت سه بعد از ظهر، بعد از حاضر نشدن رییس و معاون دانشجویی دانشگاه برای پاسخگویی، دانشجویان با سر دادن شعارهای اعتراضی درب ساختمان مدیریت را شکستند، وارد ساختمان فارابی شدند و دوربین‌های مداربستهٔ درون ساختمان را نیز منهدم کردند.
 
ساعت هشت شب، کمیته‌ای متشکل از دانشجویان منتخب جمع و استادان حاضر تشکیل شد و این قول از اساتید و مسئولین گرفته شد که مامورین امنیتی اطراف دانشگاه را ترک کنند، هیچ دانشجویی به دلیل شرکت در مراسم این روز به کمیته انظباطی احضار نشده و کسی به دانشگاه ممنوع الورود نشود.
 
آمنه زنگنه، دانشجوی مقطع ار‌شناسی ارشد رشته پلیمر در دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی‌تکنیک تهران)، ظهر دوشنبه ۱۱ مهر، بر اثر استنشاق گاز ناشی از اسید در حمام خواب‌گاه دچار خفگی شد و درگذشت. 
 
مسئولان خوابگاه بدون اعلام عمومی، برای بازشدن گرفتگی لوله‌ و چاهای فاضلاب‌ حمام‌ها، اسید به داخل لوله‌ها ریخته‌ بودند. آمنه زنگنه دانشجوی درگذشته، بی‌خبر از این موضوع وارد حمام شده و وقتی آب را باز کرده، تولید گاز اسید منجر به درگذشت وی شده است.
 
منبع: دانشجونیوز (+ و +)

 


شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته