-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

Latest News from Emrooz for 10/30/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



(١)

توفندگى شعر سياسى- اجتماعى، ماهيتى متفاوت با شعر ناب دارد. به طورى كه هر چقدر شعر سياسى- اجتماعى در قلمرو مطالبات عمومى سير مى كند، شعر ناب جست وجوگرى را به مخاطبان خود مى آموزد. قلمرو شعر مورد نظر در ادبيات ما گستره اى به وسعت «رفتن» اما همه جا تا نرسيدن رفتن دارد. از مشخصه اصلى اين گونه شعرى، كاملاً شخصى بودن آن است، هر چند كه موضوع و درونمايه‌اش عموميت داشته باشد. اين پررنگ ترين شاخص را مى توان در مسير طولانى ستيز شعر با قدرت به خوبى ديد.

با اين همه نمى توان سابقه چنين شعرى را از شاعر امروز تا رودكى عقب كشاند؛ كه سنت بازگشت به گذشته براى بازشناخت آن مسئله‌اى را حل نمى كند. زيرا آنچه همواره از اين شعر مدنظر بوده، گويايى‌اش در مناسبات گفتمانى شاعر و جامعه است و اين گويايى به خاطر آميختگى شعر با جلوه هاى شعار و عموماً پيچش تو در توى استعاره ها و تعابير انتزاعى گمشده اى بى نام و نشان مانده است. عبور از گمشدگى رابطه انسان با شعر و به تعبيرى، آدمى با درونمايه هاى عاطفى خود خاصه در رويارويى با مصائب و مشكلات روزمره نخست در قالب طنزهاى سياه و پس از آن در حجم قابل توجهى از شعرهاى عامه پسند تجربه شد. ادبيات شعرى ايران كه بيش از چهار قرن در محاق استعاره ها و خاصه سرايى ها مانده بود و بازگشتى بى رمق را نيز به تجربه نشسته بود، با ظهور نيما و پيروانش زاويه اى براى گفت وگو از انسان با گوشت و پوست و خون را برگزيد؛ زاويه اعتراض مليح: من كيستم؟ كيستى و چيستى «من» اجتماعى همراه با پررنگ شدن «فرديت» در شعر فارسى دستاورد تلاش هايى بود كه در اين دوره باليد و شعر فارسى، در مقطع تاريخى دگر شدن ساختار قدرت سياسى- اجتماعى ايران با رويكردى خاص، وارد عرصه گفتمان با جامعه شد.

به طور خلاصه و گذرا مى توان اين رويارويى را سنگ بناى اصلى شعر سياسى- اجتماعى ايران به حساب آورد. تلاقى اين شعر با قد كشيدن احزاب آن زمان با يكديگر را مى توان عظيم ترين چالش ادبيات با چيزى به نام سياست دانست. چالشى كه بسيارى از شاعران را در تور و تنور خود به انتها رساند. با اين همه نمى توان اين عرصه آزمون را يك سره مقهور ترفندهاى رنگارنگ ديد. چهره هايى هستند كه شعرشان آينه تمام نماى انديشه و دغدغه شان نسبت به انسان و مايملك داشته و نداشته‌اش در جهان است. و شعرهايى هستند كه فراتر از جدول ضرب هاى محاسبات گروهی، از آدمى، رنج‌ها، شادى‌ها، زخم‌هاى پيدا و پنهان و عشق هاى سوخته در ياد او مى سرايند. اين شعرها را مى توان برگى از شناسنامه تاريخ قومى و انديشه اجتماعى شاعر دانست. يكى از عرصه نوردان اين طيف شعر در ادبيات ما، هوشنگ ابتهاج است؛ شاعرى كه در قلمرو انزوا و سلطانى واژه‌هايش راوى زخم هاى استخوان سوز، عشق به آزادى، ستايش تلاش انسان براى «شدن» و حريم دارى از حرمت عشق و اميد هميشه است:

گنج بى قدرم به دست روزگار مرده دوست

آنگهم داند كه خود در خاك بسپارد مرا

سينۀ صافى گرفتم پيش چشم روزگار

تا در اين آينه هر كس خود چه انگارد مرا

(۲)

شعر سایه در ذات خود، تامل عاطفى شاعر در لحظه به لحظه زندگى كردن و اميد در دل نو ساختن است و كلمات در نزد او جان مايه آفرينش جهانى ديگرند؛ جهانى كه مى توان آنجا زير سايبان شعر شاعر، از "انزوا" و "بى‌خودى" گريخت و به "شادى"، "آزادى" و "عشق" رسيد: جايى براى خيال نمودن اميد...

بيش از شش دهه شاعرى ابتهاج دعوت شاعرانه او به گريز از انزوا، پذيرفتن مسئوليت انديشه داشتن بر ديگرى و كاشتن نهال اميد در جان هايى است كه هول و ولاى رفتار پيچيده اهل جداول و دروغ، بوى خوش آن را از جان هاى شيفته حقيقت و فرزانگى زائل كرده اند و آدميان اين قلمرو از جزيره رنج، نو و كهنه شدن هاى متوالى آن را سايه به سايه با تاريخ آزموده و پيموده اند. سياست، شكارچى است و شاعر شكارى بى پناه و جان پناه. مرور كنيم خاطره هاى قومى خود را در آثار شعرى كسانى چون: اديب الممالك فراهانى، عارف، ايرج ميرزا، لاهوتى، عشقى، فرخى يزدى و آمد و شدشان در تور و تنور سياست. آيا مى توان اين قافله را با شاعرانى از ديارى ديگر مثلاً آلن پو، رمبو، بودلر، مالارمه و پل ورلن مقايسه كرد؟ به نظرم پاسخ منفى است. چون ما داراى تجربه و افق فرهنگ عمومى و مطالبات مشترك با فرهنگ هاى ديگر نبوده و نشان مى دهيم كه نيستيم. از همين رو مطالبات اجتماعى- سياسى آنگاه كه بر زبان شاعرانمان جارى مى شود رنگ و رويى ديگر مى گيرد. مى توانيم كارنامه شعرى رحمانى، اخوان، نادرپور، كسرايى، كيانوش و ابتهاج را ورق بزنيم. اينان كه هركدام به نوعى همسو با جهان بينى نيما يوشيج در شعر مدرن ايران داراى صداى خاص خويشند. از اين خيل شايد تامل بر شعر سايه و سلوك شاعرانه او، در رويارويى با شعبده سياست و قدرت، بتواند نوعى عقلانيت انتقادى شاعرانه را به ما معرفى كند؛ عقلانيتى كه در چرخشت دگر شدن، شاعر ما را از «مجازيت عشق» به صحن و سراى آشوب ها و هياهوى تاس بازان كشانده مى بيند و پس آن گاه در بازگشتى جانانه پيامى انسانى را به درونمايه شعر ما مى بخشد: سياست به جز خدمت خلق نيست...

(٣)

دشوار است بتوان منش خاصى را براى شعر سياسى- اجتماعى ايران تعريف كرد. بى شك اين دشوارى ريشه در چيستى ورود شاعران ايرانى و فارسى زبان به قلمرو پرخار و خطر سياست و سياست زدگى دارد. آنچه ما امروزه به عنوان سياست مى شناسيمش و بازى با آتش آن را در ذهن داريم، رفتارهايى رنگارنگ و غيرقابل پيش بينى است كه پرداختن به آن هست و نيست آدمى را در داو اول مى طلبد. اين بازى از قرار معلوم ابتدا و انتهايى ندارد، اما برنده و بازنده آن به خوبى معلومند. شايد اكنون راحت تر بتوان اميدهاى ملك الشعراى بهار را در كنار دغدغه هاى نسيم شمال در بوته نقد گذاشت و سنجيدشان كه آنها در رويارويى با سياستمداران و شعبده بازان اين عرصه، چه مطالباتى را رقم مى زده اند؟

فرو افتادن تشت سياست ورزان قاجار از بام سلطنت موروثى، شكسته شدن پيله انزوا در بازگشت ادبى را به دنبال داشت. مضامين و درونمايه شعر فارسى رو به دگرگونى گذاشت: ابوالقاسم لاهوتى و ميرزاده عشقى، لاهوت و ناسوت انسان ايرانى را در شعرهاى خود به تجربه نشستند. آنچه كه از اين تجربه هاى شاعرانه به جامعه آن روز رسيد مطالباتى بودند كه همچنان جامعه ما در پى رسيدن به آن سرگرم واژه گزينى است: توسعه، آزادى، عقلانيت، انتقاد و... شاعران آن عهد و دوران نيز مانند دل مشغولان به وادى شعر در زمان حاضر، درگير با حوادث و مسائلى متنوع بودند؛ مسائلى كه گويى هيچ وقت براى ما تمامى ندارد و در لايه پنهان خود نشانه اى بر معلق بودن ما در برهوت از گذشته تا هنوز است. اينجا اما چيزى، اتفاقى بايد صورت ببندد تا شعر اجتماعى مان صاحب تجربه‌اى روزآمد شود: تجربه همراهى با طبقات جامعه. توازن در اين معادله را چه ويژگى ها و شاخص هايى برقرار مى سازند؟ روشنفكران، سياستمداران، حاشيه نشينان، گزارشگران و يا چهره هاى پنهان؟ كدام؟

آنچه مسلم است و تاريخ ادبيات نيز مهر گواه بر آن مى گذارد اينكه: خردترين سهم، سهم خرد روشنفكرى و عقلانيت انتقادى است. چگونه مى توان اين نبود را در شعر به بازخوانى نشست؟

شاعرى كه اين همه را مى بيند و دم بر نمى آورد يا دم برمى آورد و بر جان نمى نشيند و زمزمه نمى‌شود، جايى بايد قافيه‌اى را باخته باشد كه قلندران حقيقت خفته در زير خاكستر قرون به نيم جوش نمى خرند. اين طايفه، طايفه شاعران تماشايند. تامل بر چيستى آرمان انسان ايرانى خاصه در كشاكش هاى آرمانى، تامل بر انتخاب او از جهانى است كه دم به دم در حال نو شدن و پوست انداختن است. شاعرى كه بار اين دگرشدگى را بر دوش جان مى گيرد، نمى تواند بى تفاوت تر از ابرهاى عقيم، در "من" شاعرانه و مصطلح يا «من» عارف خود متوقف بماند و دم برنياورد و همچون سلاطين جزيره متروك رنج ما، خطبه خوان «اين مباد» «آن باد» باشد. شاعرى كه درك اين هندسه زمخت را دارد، مى تواند «سايه» وار تجربه عبور از «من» فردى به «من» اجتماعى را براى شعر سكوت به ارمغان بياورد. از خيل شاعران يكى هم كه بتواند «سايه» باشد براى ما غنيمت فهم و انديشه همواره سرخورده و پا پس كشيده از تكاپوى عقلانيت است. چنين است شايد كه در حاشيه قافله ها، كسى به نظاره حقيقت جان آدمى و حقوق فرزانگى آدميان رد پاى گمشده اش را مى جويد؛ گمشده اى به نام آزادى.

(٤)

زمانه فرصتى خوب براى زيستن تجربه ها است و شاعر، گاهى بهترين انسان تجربه زيست است. همواره چيزى از تاريخ در زمانه جريان پيدا مى كند كه شاعر با قدرت شگرفش مى تواند زير و بم آن را كشف كند. اين زير و بم ها سپيد نوشته هاى زمان است. شاعر اگر شاعر باشد و در چنته تجربه هاى زيسته خود فهم توامان رودكى تا حافظ را دريافته باشد نسبت به رعايت فاصله اش با تاريخ سازان و شعبده بازان، سر تا پا هوش و نبوغ خواهد بود؛ هوش و نبوغى كه بازتاب دهنده تجربياتش از زمانه خود است. تجربه فهم آزادى و مطالبه عمومى آن عمده ترين تجربه اى است كه ايران ما پير و جوان و خرد و كلان سنگش را بر سينه زده اند و عجبا شعر بى دروغ و بى نقاب چگونه شعرى مى تواند باشد وقتى كه پرنده هاى شعر، بى جنگل و بى سرو و بى بهار و بى نغمه هستند؟ چيزى نزديك به دو دهه از فروپاشى قاجار و جبه گردانى رضاخان ميرپنج، شاعران آزادى فرصت تجربه اى را در ادبيات مى آزمايند كه تجربه سهيم ساختن شعر در فهم آزادى است.

ابتهاج با تامل بر نخستين تجربه هايش در شعر دريافت هايش از نو شدن روزگار، دگرشدگى مطالبات و پررنگى حضور در كنار ساير آدميان را صورتى ديگر مى بخشد. حركت نخست او در شعر هر چند از همراهان تجربه نيما به حساب مى آيد، فرم غزل و ملاطفت هاى عاشقانه آن را دارد؛ ملاطفتى كه در گام بعدى اش بدل به نيروى محرك جست وجوى حقيقت مى شود. سايه در زمانه خود جوياى حقيقتى است كه در مسير آن عشق به ديگرى نيز رخ مى نمايد. او به خوبى و با هوشيارى دريافته كه چگونه عبور از تاريخ سازان را بدل به تجربه اى منفرد سازد، چه اينكه مى داند تاريخ ساز بندبازى است كه به حكم غريزه طلب قدرت مطلق، مدام در حال شكار است. آيا عبور «سايه» از نقاب هاى تاريخ و تاريخ سازان قابليتى نيست كه به مددش شعر سياسى- اجتماعى ما بى آلوده دامانى، تجربه اى ارزشمند از هندسه شعر اجتماعى را از آن خود ساخت؟ ايجاد توازن در قالب غزل، زبان مخملين آن پشتوانه دايره واژگان عميق و انديشه ورزى با آن در حوزه تفكر اجتماعى، مسئله اى است كه غزل هاى ابتهاج معرف ويژگى هاى ساختارى آن است. گوياترين اين ويژگى ها را در حداقل پنج دهه شعر سياسى- اجتماعى ايران مى توان در تاثيرپذيرى شعر ايران در دهه هاى شصت و هفتاد ديد. با اين تفاوت ماهوى كه شعر ابتهاج خاصه شعرى كه از درونمايه‌اى سياسى- اجتماعى برخوردار است در پرهيز مدام از گفتمان با قدرت سياسى به سر مى برد و از سوى ديگر، ارائه نمى دهد. بدين ترتيب ابتهاج شاعر، مبدع نگاهى عقلانى به زمانه و فرصت شاعرانه زيستن در تجربه هايى است كه پاى بسيارى از شاعران در مسير آن لغزيده است. چهره نگرش هاى شاعرانى از اين دست را مى توان در خيل شاعران دربارپسند، ناسيوناليست و مرام نواز ديد و با سايه سنجيد.

(٥)

غليان و جوش و خروش احساسات و عواطف حجم وسيعى از ساختمان غزل را در شعر فارسى اشغال كرده اند. شايد به واسطه پرداختن بيماروار و رمانتيسيستى شاعران ما به مقوله عاطفه و عشق به ديگرى باشد كه به غلط قالب غزل، قالب تمام شده شعر كلاسيك فارسى خوانده مى شود. آنان كه بر چنين باورى پافشارى خودآزارانه و دگرآزارانه دارند به يقين فرصت خلوت با شعر شاعرانى چون هوشنگ ابتهاج را در خودبينى نديده اند. تامل بر شعر سايه، تامل بر نيم قرن شعر شريف بى دروغ است كه غزل دهه‌هاى شصت تاكنون به خوبى حتى از نظر دايره واژگانى و پرداخت هندسى زبان از آن متاثر است. چه بخواهيم چه نخواهيم رگه هايى پررنگ از اين تاثيرپذيرى را در شعر شاعران پس از انقلاب مى توان ديد. شاعرانى كه با سخت كوشى در پى كسب تجربه منهاى هزينه از توشه عقلانيت انتقادى بودند. اما غزل اين طايفه كجا، غزل هاى سايه كجا؟

"ابتهاج" شاعر چهره قابل تاملى از شاعرى انديشمند در قلمرو عقلانيت و انتقاد را در حافظه ملى ما دارد. شاعرى كه مى تواند قدرت تشخيص مجازيت عشق و قدرت طلبى را در زمانه پرآشوب خود در بوته نگاه منتقدانه خود بسنجد و شتك زدن خون را بر كتيبه هستى پايمال شده بسرايد و صدايش را به چلچله هاى بهارى ببخشد كه سروهايش در خون خويش افتاده اند، چنين شاعرى حرفى از جنس حقيقت در خود دارد كه مى تواند سراينده آه آينه باشد. ابتهاج شاعر سروها، جنگل، آفتابگردان و آينه است؛ آميزه اى از آزادى و بالندگى، رازآميزى و سرسبزى، روشنگرى و بينش. اين همه شيدايى و زيبايى كفايت مى كند تا شيفتگان جادوى شعر، عطر نفس هاى تغزل نيز به درون كشند؛ بوى خوش استغنا...


 


tajzadeh_interview_3x2.jpgسید مصطفی تاج زاده در مصاحبه ای با سایت امروز به برخی از سوالات این سایت پاسخ گفت.


در بخشی از پاسخ این زندانی سیاسی به پرسشی در خصوص قانون گرایی حاکمان آمده است: "اگر قرار بود اختیارات رهبر مطلق باشد و فراتر از قانون اساسی، نظام سیاسی معادل ولی فقیه خوانده شود و نقد عملکرد رهبری با محکومیت سنگین شش سال زندان مواجه شود، اساساً به تدوین قانون اساسی نیاز نبود. هم چنان که اگر قرار بود حقوق منتقدان با عناوین غیرحقوقی نادیده گرفته شود، احتیاج به تدوین و تصویب قانون اساسی نبود."


متن کامل پاسخهای این عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به سوالات مطرح شده در پی می آید:


نظرشما نسبت به عملکرد حکومت در دوسال گذشته چیست و ادعای قانون گرایی حاکمان را چگونه ارزیابی میکنید؟

رفتار اقتدارگراها با ملت ایران بسیار توهین آمیز است. آنان را بصیرترین مردم جهان می خوانند ولی مانند صغیرترین مردم جهان با آنان رفتار می کنند و انتخابات آزاد را شایسته آنان نمی دانند. از سوی دیگر خود را متکی به حمایت اکثریت مردم می خوانند اما تن به انتخابات آزاد نمی دهند زیرا معتقدند در آن صورت نامزدهای ناباب و منحرف و فتنه گر انتخاب می شوند!

جمهوری اسلامی ایران را باثبات ترین کشور جهان می نامند، درعین حال مانع آب بازی جوانان در پارک ها می شوند با این استدلال که رفتار جوانان امنیت جامعه و ارزش های مردم را به مخاطره می اندازد. حکومت های دیگر از جمله یمن و بحرین را به رعایت حقوق مخالفان برانداز خود و گفت و گو با آنان تشویق می کنند اما خود حاضر نیستند حقوق منتقدان قانون گرای خود را رعایت کنند. به همین دلیل شرط فعالیت های سیاسی و انتخاباتی منتقدانِ نظامی - پلیسی شدن حکومت و پادگانی شدن جامعه را اعتقاد به شخص رهبر می خوانند. چنین درخواستی برخلاف روح و نص قانون اساسی و دیگر قوانین موضوعه است. با وجود این و به رغم نادیده گرفتن دو فصل سوم و پنجم قانون اساسی اصلاح طلبان را به عدم التزام به قانون اساسی متهم می کنند. جالب تر آن که ادعا می کنند ولی فقیه بیشتر از آن چه در قانون اساسی ذکر شده اختیارات دارد و به این ترتیب زیرآب قانون اساسی را می زنند چرا که اختیارات مطلق و فراتر از قانون اساسی قائل شدن برای حاکم به معنای آن است که بود و نبود قانون اساسی یک سان است.


چنین وضعیتی به معنای بازگشت به عصر ماقبل مشروطه است نه دوران پیش از انقلاب اسلامی که در ظاهر قانون اساسی مورد احترام بود. اگرچه محمدرضاشاه هرگز به آن عمل نکرد. در هر حال قانون اساسی یعنی مشخص و محدود کردن اختیارات حکومت و ارکان آن و تعیین ساز و کار پاسخ گویی مقامات از صدر تا ذیل در برابر قانون و مردم از یک سو و تأکید و تصریح بر حقوق و آزادی های شهروندان و مسئولیت آنان از سوی دیگر اگر قرار بود اختیارات رهبر مطلق باشد و فراتر از قانون اساسی، نظام سیاسی معادل ولی فقیه خوانده شود و نقد عملکرد رهبری با محکومیت سنگین شش سال زندان مواجه شود، اساساً به تدوین قانون اساسی نیاز نبود. هم چنان که اگر قرار بود حقوق منتقدان با عناوین غیرحقوقی نادیده گرفته شود، احتیاج به تدوین و تصویب قانون اساسی نبود. با یاسای چنگیز هم می توان نفس ها را در سینه ها حبس کرد. جالب این جاست که با چنین دیدگاه هایی و نیز با وجود انتصاب اشخاصی هم چون آقای جنتی که مطلقاً به جمهوریت و رأی مردم اعتقاد ندارند و حاکمیت قانون را برنمی تابند، منتقدان قانون گرا و متعهد را به مخالفت با قانون اساسی یا بی اعتقادی و عدم التزام به آن متهم می کنند.


عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت در ادامه می افزاید: اقتدارگراها باید متوجه شوند که فقط مردم نباید به قانون التزام داشته باشند، بلکه مقامات و نهادها و ارکان حکومتی نیز باید ملتزم به قانون باشند. هم چنان که وفاداری وتبعیت از تصمیمات حکومتی نیز زمانی شرعی و قانونی است که حکومت همه حقوق شهروندان را رعایت کند. به همین دلیل می گویم چنان چه رهبری یا دیگر ارکان حکومت به حقوق مصرح مردم به ویژه در دو فصل سوم و پنجم قانون اساسی بی توجهی کنند یا خدای ناکرده به نقض آن ها بپردازند، این مسأله به معنای عدم التزام آنان به قانونی اساسی است و باید جواب گوی قانون شکنی خود باشند نه این که طلبکارانه منتقدان خود را به ملتزم نبودن به قانون اساسی متهم کنند.


به باور اصلاح طلبان راه نجات کشور اجرای کامل یا بدون تنازل قانون اساسی است. یعنی هم چنان که لازم است شأن و جایگاه ولی فقیه، به عنوان یکی از رکن های قانون اساسی، هم توسط خود وی و هم به وسیله مردم محفوظ بماند و جامعه و منتقدان به اختیارات ایشان تمکین کنند، متقابلاً رهبری نیز باید در برابر حقوق و مطالبات مردم و منتقدان جواب گو باشد و از نقد عملکرد خود استقبال کند. در هرحال اصل «ملت» است و همه ارکان حکومت و از جمله ولی فقیه برآمده از حقوق و آرای مردم هستند نه بعکس. بنابراین با هیچ توجیهی از قبیل این که ولی فقیه حجت خدا بر زمین است یا وی ملاک تعیین حق از باطل است، نمی توان قانون شکنی و پایمال کردن حقوق مردم را نادیده گرفت. بگذریم از این که هر دو عبارت با مسلمات اعتقادی شیعه در تعارض است زیرا فقط معصوم از چنین جایگاهی برخوردار است و هیچ انسانی هر قدر هم عالم و باتقوا، هرگز چنین موقعیتی ندارد. درهرحال قانون اساسی در ولایت فقیه خلاصه نمی شود و رعایت حریم رهبری به همان اندازه لازم است که حکومت، حقوق و آزادی های و کرامت شهروندان را محترم بشمارد.


ارزیابی شما از پیامد های  بهار عربی چیست؟

بهار عربی تأثیر عام و جهانی داشته است به طوری که معترضان در شهرهای گوناگون ایالات متحده از بهار امریکایی صحبت می کنند. آن چه در تجمعات اعتراضی در سراسر جهان مشترک است، نارضایتی عمیق قشرهای وسیع طبقات متوسط و محروم از فقر و بی کاری و توزیع ناعادلانه ثروت و قدرت ناشی از سیاست های نادرست دولت هاست. به باور قاطبه معترضان قله های ثروت و دره های فقر و محرومیت دو روی یک سکه اند که به دلیل تسلط اقلیتی زیاده خواه و فاسد به وجود آمده اند. امروزه در همه جا مردم، خواهان حقوق اجتماعی خود( اشتغال، مسکن، بهداشت، تغذیه و آموزش ) هستند و از شکاف طبقاتی بین اقلیتی ثروتمند و صاحب قدرت با اکثریتی آسیب پذیر اعلام انزجار می کنند. از این منظر بین آن چه در آمریکا و اسپانیا و یونان و انگلستان و اسرائیل می گذرد با آن چه در کشورهای در حال توسعه می بینیم، تفاوت های ماهوی دیده نمی شود. در همه جا قشرهای وسیعی از مردم به سوء استفاده دولت مردان و چپاول اموال و ثروت های عمومی اعتراض می کنند. اگرچه در کشورهای استبدادی، اعتراض مردم به اختناق، سانسور، انتخابات نمایشی و مجالس فرمایشی وبله قربان گو و نقض حقوق و آزادی های شهروندان دست کم به همان اندازه اعتراضات اقتصادی، جدی است. نشانه استبدادی بودن رژیم ها نیز سرکوب تجمعات اعتراضی مردم است.


به میزانی که کشور دموکراتیک اداره می شود، اجتماعات اعتراضی از امنیت بهره مند شده و با آرامش برگزار می شوند. در طرف مقابل هم، هر اندازه رژیمی دیکتاتور باشد، به همان اندازه سرکوب تظاهرات خشن و خونین خواهد بود. بر این اساس می توان یکی از مهم ترین نشانه های دموکراتیک و مردمی بودن هر نظام سیاسی را در آن دید که چقدر تحمل وجود اجتماعات اعتراضی را دارد.


از معاون سیاسی وزرات کشور در دولت اصلاحات آثار خاص بهار عربی بر ایران را سؤال کردیم که در پاسخ گفت: تا قبل از دخالت نظامی ناتو در لیبی، اقتدارگراهای ایرانی در این توهم به سر می بردند که امریکا و متحدانش چنان در باتلاق افغانستان و عراق فرورفته اند که بیرون آمدن شان اگر ممکن باشد، صرفاً با حمایت ایران خواهد بود. به علاوه چنان از مشکلات اقتصادی امریکا مشعوف بودند که سرنوشتی هم چون شوروی سوسیالیستی برای آن پیش بینی می کردند.


در یکی از شب های مردادماه سال 88 یکی از فرماندهان سپاه به جای بازجویی با من به بحث پرداخت. البته بدون آن که من او را ببینم. در آغاز متنی انتقادی از وضعیت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی آمریکا خواند و پرسید می دانی نویسنده این ها کیست؟ گفتم: نه. گفت: این ها بخشی از اظهارات آقای برژینسکی است و نه یکی از روشنفکران منتقد غربی. پس کاملا درست و واقعی است. از او پرسیدم: آیا در آمریکا، آقای برژینسکی را به علت انتشار این مقاله یا کتابی حاوی تندترین انتقادات به جامعه و حکومت ایالات متحده ضددموکراسی یا برانداز خوانده یا او را محاکمه کرده اند؟ جواب روشن بود. در ادامه توضیح دادم با این که نظام سیاسی آمریکا دموکراتیک است، اما من نیز معتقدم سوء استفاده، فساد و بی عدالتی قابل توجهی در آن سیستم وجود دارد. هم چنان که بر این باورم که جامعه آمریکا نقاط ضعف ویژه خود را دارد که البته عمده آن را ناشی از حاکمیت ارزش های سرمایه داری و اصالت یافتن سود در همه عرصه ها می دانم. باوجود این نارسایی ها معتقدم امریکا به سرنوشتی چون شوروی دچار نخواهد شد. زیرا در آن کشور آزادی وجود دارد و در شوروی آزادی نیست به همین دلیل حتی مشاور ملی رئیس جمهور امریکا نیز می تواند با صراحت بر طرح مشکلات جامعه و حکومت از دیدگاه خود بپردازد.

آمریکایی ها می دانند آزادی نقد و گفت و گو موجب می شود برای هر مشکلی سرانجام راه حلی پیدا شود و با مشارکت مردم، حل آن مشکل ممکن شود. جالب آن که جدی ترین و مهم ترین آثار و کتب علیه دموکراسی و سرمایه داری را در امریکا می توان یافت.


سعی ما معطوف به استقرار دموکراسی در میهن خویش بوده و هست. امیدوارم روزی را شاهد باشیم که بیان خطاها، ندانم کاری ها، بی کفایتی ها، سوء استفاده ها و فسادهای حکومتی، فعالیت علیه نظام تلقی نشود و منتقدان با انواع تضییقات و محرومیت ها مواجه نگردند. بلکه از آن انتقادها استقبال شود. باوجود طرح نکات فوق، آن صاحب منصب نظامی تأکید کرد که این بار مسأله فرق می کند و مشکلات اقتصادی غرب به قدری بزرگ و جدی است که کار امریکا تمام است و تا دو سال دیگر ساقط خواهد شد. به او گفتم: من مرده شما زنده! خواهید دید که نظام سیاسی امریکا تا دو سال دیگر فرومی پاشد یا خیر. ولی عقل سلیم حکم می کند به گونه ای برنامه ریزی کنید که در صورت سقوط نکردن آن، بتوانید از امنیت و منافع ملی پاسداری کنید. و اینک پس از دو سال این باور اقتدارگراها درمورد فروپاشی قریب الوقوع آمریکاست که فروریخته وقتی که می بینند ارتش آن کشور به همراه متحدانش، باوجود همه مشکلات ناشی از اشغال افغانستان و عراق و با وجود معضلات اقتصادی در سه سال گذشته، به جنگ قذافی و نیروهای وفادارش رفت و هم زمان از ضرورت دخالت در سوریه سخن گفت.


اکنون اقتدارگراها از خواب غفلت بیدار شده اند و بعد از سرنگونی قذافی شاهد فشارهای روزافزون به بشار اسد هستند. آنان می دانند پایان حکومت حزب بعث سوریه، به هر شکل که انجام شود، موقعیت جمهوری اسلامی ایران را در منطقه تضعیف می کند. هم چنان که جایگاه اقتدارگراها را در داخل کشور متزلزل می کند. در آن صورت توجه غرب و امریکا به حوادث و جریان ها در ایران معطوف «حقوق بشر» حتی از مسأله هسته ای مهم تر خواهد شد. مقدمات لازم نیز برای محکومیت جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی فراهم شده و انتخاب آقای احمد شهید به عنوان گزارشگر حقوق بشر در ایران، نشانه آن است. وی در ادامه گفت: متأسفانه عملکرد حزب پادگانی به خصوص در دو سال گذشته به اندازه کافی سند و مدرک و شاهد برای اثبات نقض حقوق شهروندان ایرانی در اختیار آمریکا و متحدانش قرار داده است تا بتوانند توافق روسیه و چین را برای صدور قطع نامه در شورای امنیت سازمان ملل در زمینه نقض حقوق بشراتباع خود جلب کنند. هم چنان که اکنون آن دو کشور را تحت فشار زیادی گذاشته اند و احتمالاً هم زمان امتیازاتی به چین و روسیه خواهند داد تا بتوانند قطع نامه پیش نهادی خود را علیه رژیم سوریه در شورای امنیت به تصویب برسانند.  


از تاج‌زاده در مورد علل اقبال افكار عمومي مسلمانان و اعراب به تركيه پرسيديم و اين‌كه چرا اردوغان قهرمان بهار عربي شد؟ وي در پاسخ می گوید: دلايل موضوع كاملاً روشن است. حكومت هفت ساله حزب عدالت و توسعه موجب پيشرفت همه‌جانبه تركيه و بهبود شرايط زندگي مردم آن كشور شده است. به طور خلاصه مي‌توان گفت آقاي اردوغان و حزب متبوعش با توجه به موارد زير الگوي موفقي از حكمراني خوب را به مسلمانان ارائه كرده‌اند كه عبارتند از:

1. رشد شاخص‌هاي كلان اقتصادي از يك سو و افزايش رفاه شهروندان و مهار تورم و بيكاري از سوي  ديگر، آن هم در شرايط ركود اقتصادي در سطح جهان.

2. وجود آزادي انديشه، بيان، قلم، مطبوعات، شبكه‌هاي مختلف راديو- تلويزيوني و ماهواره‌اي، اينترنت، احزاب و برپايي تجمعات اعتراضي مردم.

3. برگزاري انتخابات كاملاً‌ آزاد، عادلانه و سالم با حضور و رقابت جدي صاحبان گرايش‌هاي گوناگون فكري، سياسي، ديني، مذهبي، قومي، زباني و تلاش براي تحقق راهبرد شعار «هر فرد يك رأي»يا «تركيه براي همه ساكنان تركيه».

4. به رسميت شناختن آداب و رسوم و زبان و فرهنگ و حقوق اقليت‌ها، بويژه كردها و سعي در تبديل معاند به مخالف و تغيير مشي مسلحانه گروه‌ها به احزاب سياسي طرفدار مبارزات پارلماني و واجد نمايندگاني در مجلس تركيه.  ‌ 

5. رشد گرايش‌ها، ارزش‌ها،‌ هنجارها و شعائر اسلامي، مانند حضور گسترده و پر نشاط جوانان در مساجد و اقبال به حجاب اسلامي با وجود موانع قانوني و كارشكني دين‌ستيزان.

6. مهار ناهنجاري‌ها و بزه‌هاي اجتماعي از قبيل اعتياد،‌ طلاق، فرار از خانه و حمايت از فضاي باز و رقابتي فرهنگي و افزايش اميد به آينده، بويژه در نسل جوان.

7. تقويت بخش خصوصي در عرصه توليدي و خدماتي بويژه توريستي در كناب جلب روزافزون سرمايه‌گذاري خارجي و هم‌زمان اقدام به صدور سرمايه، كالا و خدمات به كشورهاي در حال توسعه (به جاي پديده فرار سرمايه‌ها مانند ايران).

8. حضور مدبرانه و موفق در منطقه و جهان به گونه‌‌اي كه آقاي اردوغان،‌ توانسته همچون آقاي خاتمي هم‌زمان احترام دولت‌ها و اعتماد ملت‌ها را به خود جلب كند. همچنين بايد به مواجهه عاقلانه با چالش‌هاي تاريخي تركيه در يونان و قبرس و نيز مسأله ارامنه و نيز تلاش‌ براي پيوستن تركيه به اتحاديه اروپا و نقش ميانجيگرانه آن دولت در حل و فصل مسائل و اختلافات منطقه‌اي اشاره كرد.

9. رشد علمي و فني تركيه، ايجاد شرايط مساعد براي تحصيلكردگان به گونه‌‌اي كه از پديده فرار مغزها در رنج نيستند و وضعيت دانشگاه‌ها قابل قبول است.

10. حمايت از نهادهاي مدني و فعاليت آزاد آنان كه اعزام كاروان آزادي به سوي غزه و دفاع از حقوق مردم مظلوم فلسطيني يكي از نتايج آن است.

تاج‌زاده افزود: در اين مدت حزب عدالت و توسعه كوشيده است نظاميان را به پادگان‌ها برگرداند و آن دسته از فرماندهان را كه در صدد كودتاي جديدي در سال 2003 ميلادي (1382) بودند، در دادگاه‌هاي غير نظامي محاكمه كند. به اين ترتيب دولت  تركيه سمبل و نهاد تبديل سيستم بسته و نظامي به حكومت باز و مدني شده است.


موارد فوق دلايل جذابيت مدل حكومتي آقاي اردوغان و حزب متبوع اوست كه در صورت استمرار و منحرف نشدن (بازگشت نظاميان يا استبدادورزي حزب حاكم و حركت به سمت فرقه‌اي كردن حكومت) به الگوي مختار و برگزيده جوامع مسلمان، حتي در ايران تبديل خواهد شد. بويژه اگر حزب پيروز و حاكم بتواند ضمن حفظ دستاوردهاي كنوني،‌ قوانين و مقررات ضد اسلامي، مانند ممنوعيت پوشش اسلامي براي ورود به دانشگاه‌ها يا استخدام در ادارات دولتي را اصلاح كند و به سمت استقرار كامل دموكراسي گام بردارد. بر اين اساس مي‌توان درك كرد كه چرا جمهوري اسلامي ايران در زمان حاكميت اقتدارگراها از رقيب همسايه خود به طور كامل عقب افتاد. علت آن ضعف ديپلماسي دولت كنوني نيست، بلكه بسته، فرقه‌اي و نظامي شدن نظام سياسي و تبديل جمهوري اسلامي به جمهوري پليسي و تلاش براي ايجاد جامعه‌اي پادگاني است كه در آن هيچ كس حق چون و چرا و طرح سؤال و انتقاد نداشته باشد.


آيا با چهره‌اي كه از جمهوري اسلامي بويژه در دو سال اخير ترسيم شده،‌ انتظاري جز اين است؟ در اين دو سال حكومت در ايران به جاي صدور انقلاب به صدور ضد انقلاب و صدور ارتجاع پرداخت و سرود يار مستان و ديكتاتورها داد؛‌ از بر پايي انتخابات مهندسي شده و ناسالم تا سركوب خونين معترضان؛ از رد شدن با اتومبيل پليس از روي پيكر ناراضيان و پرت كردن عزاداران حسيني از روي پل تا شكنجه‌هاي منجر به مرگ دانشجويان و جوانان بازداشتي و صدور اطلاعيه‌هاي دروغ در كنار سانسور و توقيف مطبوعات، از انحلال احزاب قانونگرا تا به زندان انداختن فعالان انتخاباتي رقيب. با اين عملكرد آيا جايي براي پيشتازي و الگو بودن باقي مي‌ماند؟      


از نظر اقتصادي نيز بزرگترين فرصت ملي ناشي از افزايش بي‌سابقه قيمت نفت را از دست داديم. در عوض از نظر تورم سومين كشور،‌ از لحاظ مصرف مواد مخدر دومين كشور و از منظر اعدام متخلفان اولين كشور جهان شده‌ايم و تعداد زنداني‌هايمان سالانه 20 درصد افزايش يافته و در طول سه دهه گذشته، بيش از ده برابر شده است. در زمينه فرهنگي سخن حق را آقاي سيدمهدي شجاعي گفت كه در مسير اضمحلال فرهنگي و ابتذال فرهنگي قرار گرفته‌ايم و سانسور دامن متون كهن و هزار ساله ادبيات فارسي را گرفته است، مبادا بصيرترين مردم جهان با خواندن آن‌ها منحرف شوند. از نظر جايگاه در بين دولت‌ها در جهان، يكي از منزوي‌ترين حكومت‌ها شده‌ايم و با حمايت از جنايات رژيم بعث سوريه، در حال از دست دادن حيثيت و جايگاه سي‌ ساله خويش هستيم.

مصاحبه منتشر نشده امروز با سید مصطفی تاج زاده

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به emrooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به emrooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته