-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

Latest Posts from Tehran Review for 10/26/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



شروین عزیز، اجازه بده این بار با این بهانه بنویسم که می گویی این آخرین نوشته ها برای «تهران ریویو» است و این نوشته آخر را، به خودت و تلاش احترام برانگیزت در این یکی دو سال تقدیم کنم که گمان می کنم بیشترین ثمره اش همدلی پایدار است هر چند اینجا مجال همراهی، بیشتر از این نبود.


فرهنگ و منش ما هم دیارها را یا ادبیات در قالبی نظام مند کرده است یا بار انتقال آن را ادبیات به دوش کشیده است و بیش از هر ابزار دیگری به این کار آمده است، چندی پیش به این فکر می کردم که لاجرم بخشی از فرهنگ ما، قربانی یا زاده لذت ادبی است. یعنی سجع و مراعات نظیر و واژه آرایی و وزن و قافیه و هر چه شعر را زیباتر می کند؛ فرهنگ ما را از صراحت یا در برخی موارد از صلابتی که باید به کار ذات ما بیاید تهی کرده و منش ما را بیشتر به تظاهری از زیبایی های لفظی و شفاهی بدل کرده است. مثلا وقتی حافظ می گوید و بسیار تکرار می شود که «استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم» و بعد این مصراع شگفت در ادبیات رمزآلود ما بدل به شعاری حماسی می شود که این روزها و ماه ها و سال ها هم بسیار شنیده ایم و فرهنگ مقاومت را نمایندگی می کند، بیشتر ذهنم آلوده می شود که خب، این چه جور ایستادگی است؟ برای به زانو در آوردن شمع، آتش نمی آورند؛ به پفی می میرانندش. اگر چه می دانم که مراد حافظ از آتش ترساننده، آتش آن جهانی است اما چرا او مثل کوه نمی ایستد تا ما هم ایستاده گانی ابدی باشیم؟ و اینجاست که ادبیات، عریان می شود تا درست تر ببینیم اش و ناگهان چیزی از معنای پوشیده خود را پدیدار می کند. استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم اما این را هم بدان که ایستادن من به قدر قامت من است، نه بیشتر. حافظ به معشوق می گوید که اگر تا صبح مدارا کند این شعله بی نیاز از زحمتی و هیبت ترساننده آخرتی، خود، خاموش می شود. گویا ما هم با تکرار آن، چیزی مثل این را در لفافه به مخاطبان مان، حکومتی که برای خاموش کردن ما هنگامه به پا کرده است، می گوییم و در عمل هم ثابت می کنیم که ایستادن ما به قدر قامت ماست.

یا در همه کار ناتمام ایم

به قدر قامت ماست یا ما اساسا و به قول بیهقی دبیر «در همه کار نا تمام»ایم؟ در سفر به گوشه و کنار ایران بناهای دیرسال و نیمه تمام زیاد دیده ایم. سازندگان یا در نیمه کار، از ادامه آن منصرف شده اند، روح رباعی خیامی شان غلبه کرده است و از خود پرسیده اند: راستی این همه برای چیست؟ تیشه و ماله را رها کرده و به خانه بازگشته اند یا امیری مرده است و بنا از دلیل ساخته شدنش تهی شده است. یا تیموری و چنگیزی از راه رسیده اند و غبارشان بر خشت های هنوز خشک نشده خاک مرگ پاشیده و «کار از دست بشده» است. براستی در سرزمین ما دوره های ثبات از دوره های آشفتگی کوتاه تر بوده است و گرنه هر گاه ثباتی دست داده و نظامی درکار بوده، نظامیه ای سربرآورده است. شاید فرو بستگی کار ما در همین چیزهاست.

حالا گویا کم کم صدای رسانه های تازه که در دو سال اخیر تاسیس شده بودند دارد فروکش می کند. به نظر می رسد آنچه امروز ضرورت دارد پرسش به پاسخ هایی از این دست است. آیا این رسانه ها، رسانه هایی مقطعی بوده اند شبیه بولتن هایی که در دوره ای خاص و در جشنواره ها و با کارکرد پوشش خبری و تحلیلی رویدادی خاص تولید می شوند و عمرشان به درازای عمر همان رویداد است و آیا نگاه پشتیبانان آنها نیز همین بوده است؟

این طور می نویسم و بر خلاف قبل که برای نوشتن همین چند خط سر در آمار و اخبار می کردم نشسته ام و فقط می نویسم و فقط ذهنم را می تکانم از خبرهایی که این روزها می خوانیم و آن قدر تجربه های عینی مان است که برای گفتن از آن ها نیازی به آمار و این چیزها نیست. در ایران روزنامه هایی که خودشان را تعطیل کرده اند از روزنامه هایی که تعطیلشان کرده اند، کمتر نیستند اینجا هم جرس و تلویزیون رسا از مشکلاتی که با آنها مواجه شده اند و احتمال تعطیلی حرف می زنند رسانه های دیگر از این دست هم حال و روز خوشی ندارند. در همین دو سال اخیر چندین و چند کار نا تمام رسانه ای و غیررسانه ای هم که در آغاز بر طبل آن به تمامی کوفته اند؛ در خاطرمان هست. در سرزمین ما هیچ چیز آن قدر نپاییده است که زیر ضرب پتک زمان آب دیده شود یا الماس. قدیمی ترین روزنامه امان (اطلاعات) هم صدساله نیست. گو اینکه در همین هشتاد و اندی سال فعالیت اش ده ها بار و هربار با همان نام و جلوه ای دیگر متولد شده است. عمر تازه اش گویا بیست سال می شود.

تجربه هایمان تنها قابل تبدیل به خاطره است

شاید بتوان تاریخ رسانه های فارسی زبان بیرون از ایران را به دو بخش قبل و بعد از خرداد 1388 تقسیم کرد. پس از انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 88 دو اتفاق در فضای رسانه های فارسی بیرون از ایران رخ داد. نخست تعداد زیادی پایگاه خبری و تحلیلی از سوی مخالفان و منتقدان در فضای مجازی پدید آمد سپس مهاجرت ناگزیر خیل عظیمی از خبرنگاران و نویسندگان رسانه های داخلی به بیرون از مرزهای ایران آغاز شد. ابتدا گمان می رفت این مهاجرت از یک سرزمین به سرزمینی دیگر است اما بعدتر و بیشتر این طور به نظر می رسد که غالب افراد این گروه از حرفه خود کوچ کرده اند و ناگزیر تجربه ای چند ساله و حتا برخی چند ده ساله را بی آنکه بتواند سرمایه فعالیتی تازه شود وانهاده اند. چرا که ساختارهای رسانه ای در بیرون از ایران چندان استوار نبود که بتواند انرژی ای که ناگهان پیش پای آنها آزاد شده است، مهار کند و به نفع فعالیت رسانه ای خود به کار برد. قلم بسیاری از فعالان رسانه ای در دو سال اخیر و بیرون از ایران خشک شده است. تلاش ها برای متشکل کردن این نیروها در غالب انجمن ها و نهادهای نوبنیاد هم پیداست که چه سرنوشتی پیدا کرده است.

خیل مهاجران ایرانی از سال های قبل که عموما با نارضایتی از شرایط داخل کشور، سرزمین خود را ترک کرده یا کوچانده شده اند، موفق به تاسیس پایگاه ها و نهادهایی نشده بودند که بتواند ضمنا پایگاه فعالیتی رسانه ای و آگاهی بخش باشد و در این هنگام از حداکثر توان تازه رسیدگان بهره ای ببرد. همانطور که ما ایرانی ها بعد از یکصد و اندی سال مهاجرت های ناخواسته با دوره های بزرگ مهاجرت هنوز سازوکار مدون یا نظام مدنی مشخصی برای مهاجران نداریم، قابلیت بهره مندی از توانایی های خود را هم نداشته ایم. بهره مندی ای که باید در بازگرداندن سرمایه های اقتصادی، فکری و فرهنگی به داخل ایران جلوه می کرد. یعنی خیل مهاجران که در میان آنها نخبگان هم کم نبوده اند، در طول این سال ها به دلیل فقدان سازوکارهای نهادی، ارمغانی غربی و تحول ساز برای داخل کشور نداشته اند. مثلا از خیل نویسندگان تبعیدی، نگاهی به سرنوشت غلامحسین ساعدی، ابراهیم گلستان، فریدون تنکابنی و بسیاری دیگر متاخران موید این موضوع است.

در فضای رسانه ای نیز، رسانه های پیشینه دارتری که برای فارسی زبانان محتوایی تولید می کردند نتوانسته اند در طول این سال ها اهل رسانه تربیت کنند و براساس ظرفیتشان تنها متکی به جذب حداقلی داوطلبانی بوده اند که از ایران بیرون می آمدند و تا چندان از فضا و مناسبات حاکم در داخل دور نشده بودند جانی تازه به این رسانه ها بخشیده اند و پس از آن کم کم ذهنشان از تازگی تهی شده است.

پرسش هایی که دیگر اینجا مجال پاسخ ندارد

حالا گویا کم کم صدای رسانه های تازه که در دو سال اخیر تاسیس شده بودند دارد فروکش می کند. عمیقا جای تاسف است اما نامحتمل هم نبود. ما به قدر قامت خود ایستاده ایم. به نظر می رسد آنچه امروز ضرورت دارد پرسش به پاسخ هایی از این دست است. آیا این رسانه ها، رسانه هایی مقطعی بوده اند شبیه بولتن هایی که در دوره ای خاص و در جشنواره ها و با کارکرد پوشش خبری و تحلیلی رویدادی خاص تولید می شوند و عمرشان به درازای عمر همان رویداد است و آیا نگاه پشتیبانان آنها نیز همین بوده است؟ ضریب نفوذ این رسانه ها در دوره فعالیتشان چقدر بوده است و چه نوع رابطه ای را با مخاطبان خود برقرار کرده بودند؟ تعطیلی آنها، آیا مایه تاثر گروه مخاطبان هست؟ خطاهای احتمالی رسانه ها در دوران فعالیتشان چه بود؟ اندیشه ماندگاری این رسانه ها در قالب چه برنامه های کوتاه مدت و بلند مدتی مدون شده بود و اکنون قابل بررسی است؟ و در یک کلام آسیب شناسی رسانه های فارسی زبان در خارج از ایران و اینکه آیا به قول حافظ « هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست» یا باید اتهام را متوجه چیز دیگری کرد؟


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به tehranreview-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به tehranreview@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته