هفته گذشته در روزنامه کلمه به مرور جنبش سبز به روایت بیانیه های میرحسین موسوی پرداختیم که اکنون قسمت دوم آن با عنوان ” جنبش سبز به روایت میرحسین ” پیش روی شماست.
هم چنین در این شماره از روزنامه به گزارشی از مراسم سالگرد شهدای جنبش سبز در بهشت زهرا و تاکید دوباره مادر سهراب اعرابی بر شروطش در گذشتن از خون فرزندش پرداخته شده است.
سرمقاله استقامت مدنی برای مهار استبداد و همراهان سبز از دیگر عناوین روزنامه امروز است.
مثل همیشه با ما در انتشار روزنامه کلمه همراه باشید و بازخوانی روایت میرسبز از جنبش را به دیگران هم برسانید.
هر ایرانی ؛ یک رسانه
صفحه فیس بوک روزنامه کلمه
چنانچه در دریافت فایل مشکل دارید ابتدا بر روی لینک دانلود کلیک راست نمایید و از منوی باز شده گزینه "Save Link as" در مرورگر های فایرفاکس و کروم و "Save as target" در اینترنت اکسپلورر را انتخاب کنید.
حسین راغفر
در این مقاله، مفهوم عدالت به عدالت توزیعی محدود میشود که ناظر بر چگونگی توزیع در سه قلمرو قدرت، درآمد و ثروت، و منزلت میشود. یک توزیع در درون یک جامعه وقتی عادلانه است که قوانین و نهادهای آن جامعه به نحوی طراحی و تنظیم شده باشند، که به تعبیر رالز، بیشترین منافع متوجه محرومترین افراد آن جامعه شود.
چکیده
فلاسفه سیاسی کوشیده اند مولفه های یک جامعه بسامان را با ارائه اصول عدالت بیان کنند. در جهت نیل به این هدف آراء متنوع و گوناگونی از عدالت ارائه شده است که این تنوع و گوناگونی متاثر از بنیان های متفاوت فلسفه اخلاقی است که هر یک از این آراء بر آنها استوار شده اند. فقدان یک نظریه از عدالت متناسب با ارزش های اسلامی یکی از کاستی های نظام سیاسی ما و یکی از دغدغه های اولیه پایه گذاران جمهوری اسلامی ایران از جمله مرحوم شهید بهشتی بوده است. اما علیرغم گذشت سی و سه سال از استقرار جمهوری اسلامی هنوز یک نظریه در باب عدالت اجتماعی مورد وفاق اندیشمندان این حوزه قرار نگرفته است.
این مقاله می کوشد تا نسبت آراء شهید آیت الله محمد حسین بهشتی را با نظریه های عدالت تعیین کند و مدعی استخراج اصول عدالت از نظرات ایشان نیست. به این منظور تلاش می کند با بازخوانی آراء ایشان در بستر نظریه های عدالت، به ویژه جان رالز، یک چارچوب مقدماتی برای مطالعه اصول عدالت از منظر شهید بهشتی فراهم آورد.
نتایج این مطالعه بر این نکات تاکید دارند که عدالت توزیعی در مرحله نخست مستلزم استقرار نهاد های ضامن تولید، مبادله، توزیع و مصرف بین شهروندان آزاد و برابر است. نهاد های اساسی اجتماعی مورد نیاز عدالت توزیعی، دستگاه حقوقی مالکیت، قرارداد ها، و سایر شرایط برای تولید، مبادله، و استفاده و مصرف محصول اجتماعی است. این نهاد ها خود محصول نظام سیاسی- اجتماعی هستند و از اینرو مساله عدالت توزیعی پیش از آنکه یک مساله توزیعی باشد به یک مساله طراحی سیاسی نهاد های اجتماعی، اقتصادی و حقوقی تبدیل می شود.
کلید واژه ها: عدالت توزیعی، نهاد های اجتماعی، مبانی ماوراء الطبیعی عدالت، انصاف.
مقدمه
«عدالت چیست؟» این سؤالی است که سقراط در کتاب جمهوری افلاطون مطرح میکند و از آن زمان تاکنون یکی از مسائل اصلی فلسفه و همۀ متفکران اجتماعی بوده است. از نظر افلاطون و بهدنبال او ارسطو، عدالت، در عامترین معنای آن، فضیلت ذاتی است؛ عصارۀ همۀ فضیلتها، و مهمترین فضیلت برای «حیوانات اجتماعی» که از نظر او ما انسانها هستیم، که با یکدیگر در اجتماعات بیش از پیش بزرگتر، شهرها، و ملت- دولتها زندگی میکنیم. اما حتی در جمهوری افلاطون، پاسخ به این سؤال – یعنی تعریف «عدالت» – در بهترین حالت پاسخی پر مناقشه است که ضوابط مشخصی برای انتخابهایی – عادلانه یا غیرعادلانه – که در زندگی روزمره انجام میدهیم ارائه نمیکند. سقراط خطاب به مخاطبین گوناگون و به پاسخهای آنها نقدها و پاسخهایی را طرح میکند، مثل اینکه «عدالت عبارت از ادا کردن و گرفتن دِین هر کس است»، اما سقراط پس از رد کردن چنین پاسخهای صرفاً متعارف و پیوندخورده به زمینۀ بحث، بههیچوجه یک تعریف مشخص و روشنی ارائه نمیکند که بتواند حتی یک ضابطه ارائه کند که عدالت را در بسترها و زمینههای گوناگون توضیح دهد. او در کتاب چهارم جمهوری میگوید که عدالت عبارت است از اینکه «هر کس کار خود را انجام دهد» – هر فردی نقش درست خود را در اجتماع ایفا کند – در حالی که بههیچوجه روشن نیست چگونه باید این مطلب را به تصمیمات و سیاستهای مشخص تبدیل کرد.
اما به ما گفته میشود که عدالت چهچیزی نیست. در یکی از گفتوگوهای اولیه در کتاب جمهوریت فیلسوف تُندخو، تراسیماخوس، با استدلالی فوقبدبینانه میگوید که عدالت همواره در خدمت منافع حاکمان جامعه است، «به نفع قویترها»ست. اگر یک آدم معمولی باشید، با تلاش برای زندگی کردن مطابق با عدالت، تنها به خود آسیب میزنید. این فرض تکاندهنده توسط سقراط ابطال میشود، حق به درستی از صرفِ قدرت مشخص و متمایز میشود، و تراسیماخوس رنجیدهخاطر و عصبانی جلسه را ترک میکند. وقتی تراسیماخوس جای خود را ترک میکند، گِلائُوکُن جای او را میگیرد. او فرض معتدلتری را پیشنهاد میکند، و آن این است که مردم به این دلیل به میثاقهایی که عدالت برقرار میکند پایبند میمانند که مجازات نشوند. سقراط این پیشنهاد را خیلی جدّیتر میگیرد، اما نهایتاً تأکید میکند که عدالت صرفاً بحث نفع شخصی هم نیست. اما سپس سقراط بقیه مطالب جمهوری را مصروف مطالبی میکند و خواننده را از گردابی از ملاحظات فلسفی عبور میدهد و با تفکراتی درباره متافیزیک و سرشت انسانی، با ستایش از آرمانهای سیاسی یونان باستان، جمهوریخواهی نسبتاً افراطی خود را ارائه میکند تا نشان دهد که عدالت را باید به خاطر خود عدالت مطلوب دانست، اینکه عدالت هماهنگی در روح است آنگونه که هماهنگی در دولت است، اینکه عدالت قاعده عقل است و سرانجام، اینکه عدالت حتی در انتها «نتیجه» میدهد، چون یک انسان عادل سرانجام میتواند از آسیب به (حداقل روح) خود اجتناب ورزد. اما آنچه از این مباحث – انتظار داشتیم بگیریم و – نمیگیریم یک ضابطۀ کافی برای ارزیابی این یا آن ترتیبات و یا قواعد اجتماعی است و اینکه چه نوع ملاحظاتی را باید در نظر گرفت. افلاطون به ما میگوید که مسئولیت باید مطابق با توانایی و «موقف» فرد محوّل شود، اما دربارۀ توزیع ثروت در جامعه چطور؟ افلاطون در مقام سخنگوی جامعه، سخن از پول و بازار را موهن میدانست و مطالب اندکی دربارۀ آنها بیان کرد. اینکه کالاها چگونه باید در جامعه توزیع شوند، برای فقر چه باید کرد و چقدر باید به یک پزشک، وکیل، نظامی یا یک تاجر پرداخت. آنچه سقراط به ما وعده میدهد معیاری برای عدالت است؛ آنچه از استدلالهای او دریافت میکنیم یک استعارۀ استادانهتشریحشده است. اما از آن به بعد تا ۱۹۷۱، سال انتشار نظریهای در باب عدالت جان رالز، هم مباحث گستردهای که دربارۀ عدالت بحث و بررسی شدند، نوعاً چنین بودند.
از یک سو، پرسش «عدالت چیست؟» دعوتی است به انتزاعیترین تفکر فلسفی. جامعۀ خوب (یا بهترین جامعه) چیست؟ چهچیزی به یک دولت مشروعیت میدهد؟ هدف خداوند از خلق انسان چیست؟ اینکه ما چه موجوداتی باشیم؟ رابطۀ اساسی ما با سایر همنوعانمان چیست، و ما چه تعهداتی نسبت به یکدیگر داریم؟ منشاء این تعهدات از کجا سرچشمه میگیرد؟ از سوی دیگر، پرسش «عدالت چیست؟» توجه ما را معطوف به مسائل مشخص عصر ما میکند؛ آیا عادلانه است که مردم فقیری در مجاورت مردم دیگری وجود داشته باشند که هرچه در تمام عمرشان خرج کنند، همچنان ثروتمند باقی خواهند ماند؟ آیا منصفانه است که به افراد سختکوشِ بسیار مستعد کمتر از لیاقت آنها پرداخت شود، در حالی که دیگرانی هستند که بهخاطر ثروت، در ثروت و قدرت رشد میکنند و پیوسته بر ثروت آنها افزوده میشود، بدون آنکه کاری به انجام رسانده باشند و یا معاضدتی به تولید اجتماعی داشته باشند؟ آیا باید از ثروتمندان مالیات گرفت و به فقرا پرداخت کرد؟ آیا باید مالیات بر درآمد حاصل از تلاش، برابر مالیات بر درآمد غیر از تلاش باشد؟ آیا زنان و مردان باید برای مشاغل یکسان دستمزدهای یکسان دریافت کنند بدون آنکه به نیازهای آنها توجه شود؟ آیا باید به مردم بر اساس تلاش آنها پرداخت شود یا به دانشجویان بر اساس نتایج آنها نمره داده شود؟ آیا باید به مردمیکه با اجدادشان غیرمنصفانه رفتار شده است، بهخاطر مصائب اجدادشان غرامت پرداخت شود؟ یک جامعه باید چگونه با قانونشکنان برخورد کند؟ یک نظریۀ عدالت وظیفۀ فوقالعاده مشکلی برای پل زدن بین این فاصلۀ عمیق حوزۀ نظری و قلمرو مشخص عملی دارد. هیچ نظریۀ عدالتی نمیتواند برای مدت طولانی در سطح تجمّلی تأملات فلسفی بماند بدون آنکه وارد ویژگیهای خاص حیات اجتماعی شود اما همزمان هیچ کوششی برای حل مسائل سیاسی روزمره نمیتواند بدون دستیابی به قلّههای فلسفی به انجام برسد؛ تلاشهایی از نوعی که سقراط برای دستیابی به تعریف عدالت انجام داد.
در این مقاله، مفهوم عدالت به عدالت توزیعی محدود میشود که ناظر بر چگونگی توزیع در سه قلمرو قدرت، درآمد و ثروت، و منزلت میشود. یک توزیع در درون یک جامعه وقتی عادلانه است که قوانین و نهادهای آن جامعه به نحوی طراحی و تنظیم شده باشند، که به تعبیر رالز، بیشترین منافع متوجه محرومترین افراد آن جامعه شود.
مشروعیت یک نظام سیاسی به قوانین نظمدهندۀ توزیع در آن جامعه وابسته است. رالز مشروعیت یک نظام سیاسی لیبرال را تنها وابسته به تأمین یک حداقل اجتماعی مکفی برای آحاد آن میداند (مکفی از این نظر که افراد آزاد و برابر قدرتهای اخلاقی را تشخیص دهند و بهطور مؤبثری آزادیهای اساسی برابر را اعمال کنند). اما آزمون مشروعیت از نظر رالز معیارهای متفاوتی دارد که یکی از آنها اصل تفاوت است، اما کلیۀ این معیارها ضابطۀ معاملهبهمثل و شرطهای خِرَد عمومی را تأمین میکنند. جامعهای که از آزادیهای اساسی و اولویت آنها حمایت میکند، و فرصتهای برابر و یک حداقل اجتماعیِ کافیِ «بهطور منطقی عادلانه» ارائه میکند. منظور از عبارت «بهطور منطقی عادلانه» این است که «کاملاً عادلانه» نیست چون عدالت لیبرال از نظر رالز هنوز نیازمند تضمین مقدار منصفانهای از آزادیهای سیاسی، فرصتهای برابر منصفانه، و توزیع مطابق اصل تفاوت است. اما استدلال برای این موضع قویاً دموکراتیک موضوع عدم توافق منطقی است، و رالز فکر میکند که عموماً همه شهروندان منطقی در یک جامعۀ لیبرالِ بسامان، به دلائل خرد جمعی این استدلال را نمیپذیرند.
در جوامعِ لیبرالِ بسامان کلیۀ شهروندان خود را آزاد و برابر ارزیابی میکنند و عموماً از یکی از برداشتهای لیبرال پشتیبانی میکنند (وجه مشترک این برداشتها این است که همگی، آزادیهای اساسی و اولویتهای این آزادیها، برابری فرصتها، و حداقل اجتماعی را تضمین میکنند). در جوامع سلسلهمراتبی شایسته، همۀ افراد از برداشت غیر لیبرالِ خیر همگانی حاصل از تحقق عدالت حمایت میکنند چراکه نتایج حاصل از این خیر همگانی به جامعۀ آنها نظم میدهد. برداشتهای از خیر همگانی، بنا به تعریف یک برداشت از خیر هر عضو جامعه را ارتقاء میدهد.
با این مقدمه از مفهوم و قلمرو عدالت، در ادامه بعضی از وجوه ماوراءطبیعی عدالت در اسلام از منظر شهید بهشتی بررسی میشود که این وجوه، خود چارچوبی برای اصول راهنمای عدالت فراهم میآورند. سپس الزامات نهادی موردنیاز عدالت بررسی میشود. بخش آخر این مقاله به جمعبندی آراء شهید بهشتی دربارۀ عدالت اختصاص مییابد.
بعضی وجوه ماوراءطبیعی عدالت از نظر شهید بهشتی
چارچوب اندیشه عدالت در اسلام را میتوان در نگاه شهید بهشتی با خطوط زیر ترسیم کرد:
۱٫ هدفداری عالم. در این عالم هیچچیزی بیهوده و بیهدف آفریده نشده است. این عالم خلق شده است تا «مشخص شود کدام یک از انسانها در راه انجام کار نیک و بایسته و خوب، پیشروتر هستند» (سوره هود آیه ۷). «اینجا هدف خود انسان نیست، هدفِ انسان خداست، چون از اوست و به او باز میگردد … نه فرجامیکه به او میرسد بلکه فرجامیکه به او روی دارد» (۱۳۷۸، ۷۷). «عشق، گرمادهنده و روشنیبخشِ زندگی برای انسانِ برخوردار از شناخت اسلامی است. این عشقی است بی پایان که … همیشه به زندگی معنا میدهد» (۱۳۷۸، ۷۸).
۲٫ عدالت یک حق الهی است. منشاء امر خدا عدل و احسان است (۱۳۸۸، ۸۱). از این معنا برمیآید که از نظر شهید بهشتی عدالت یک حق الهی است و نه یک حق قراردادی و نسبی. خداوند خلقت را بر مبنای عدالت آفریده است و روابط اجتماعی ظالمانه و یا خارج از عدالت توسط ما انسانها و روابطِ اجتماعیِ ساختۀ ما، نقضِ قواعدِ الهی است و از این رو، دارای تبعاتی است. حق یعنی واقعیت عینی هدفدار. اینکه چیزی حق است یعنی «باید» در جایی قرار بگیرد که متناسب با هدف کلی خلقت و آفرینش است. حق به این معنا یک امر قراردادی نیست بلکه یک واقعیت عینی است که پویاییهایی خود را نیز داراست. اما این پویایی از قانون ثابتی تبعیت میکند. حق آن است که با هدف کلّی عالم آفرینش منطبق است. اینکه حق یک امر قراردادی نیست به این معناست که باید آن را شناخت.
۳٫ انسان. «فطرت و خمیرمایه و سرشت انسان نهتنها با حق سر جنگ ندارد بلکه با حق پیوندی اصیل دارد، چون به محض اینکه پای آفرینش انسان میآید و میخواهد انسانشدنِ او را بیان کند میگوید در آن از روح خود دمیدم (حجر ۲۹). انسان زمانی انسان میشود که روح الهی در او دمیده میشود. بهاینترتیب، انسان با خدا که حق مطلق است اینقدر رابطۀ نزدیک دارد. همراه با این روح الهی که به انسان دادند، یک مسئولیت کوچک هم دادند. و آن اینکه مسئول آن هستی که از لابهلای بندها و پیچوخمهایی که در پیکر او و در رابطه با محیط طبیعت و محیط اجتماع وجود دارد، با اختیار و انتخابِ خود راه را به سوی آیندۀ تاریک یا روشن بگشاید. بهاینترتیب، این عبارت معنا میگیرد که «هرکس حق انتخاب دارد، رنج انتخاب نیز دارد» (۱۳۸۷، ۱۴۵- ۱۳۴، ۱۳۷۸، ۱۳۵).
۴٫ آزادی انتخاب. انسان با داشتن آن فطرت و خمیرمایۀ حقپسند، خداجو و خداپسند، وقتی در میدان عمل زندگی بیاید، حتی راه خدا را هم باید انتخاب کند. او را خدا به زور به راه خودش نیاورده و نخواهد آورد و به راه خدا هم باید با انتخاب برود، به راه حق هم باید با انتخاب برود و این انتخاب خیلی زحمت دارد (۱۳۸۷، ۱۳۶). «انسان موجودی است که باید انتخابگر به دنیا بیاید، انتخابگر بزرگ شود، انتخابگر به راه فساد برود، انتخابگر به راه صلاح برود … هر جا انسان از انتخابگری بیفتد، دیگر انسان نیست؛ دیگر ارج انسانی او رعایت نشده است» (۱۳۸۸، ۱۷۱).
۵٫ فطرت؛ معیاری برای درک خیر و شرّ. در عالم هستی و واقعیات زندگی بشری، «یک سلسله معیارهای اصیل برای خوب و بد و زشت و زیبا وجود دارد که اگر اصلاً دینی هم در کار نبود، بشرِ هوشیار میتوانست بفهمد مقداری از کارها بد است، زشت است، ناپسند است و مقداری دیگر خوب است، زیباست، پسندیده و شایسته است. … این یکی از اصول اساسی اعتقاد به عدل است» (۱۳۸۸، ۷۷-۷۶).
فطرت حقدوست و حقپسند انسان یکی از قطبهاست و نه تمام قطبها. کششهای فطریِ دیگر نیز وجود دارد. چون انسان موجودی یکدست نیست، انسان موجودی آمیخته است (دهر ۲). در انسان کششهای فطری دیگر وجود دارند که او را از حق منحرف میکنند ( ۱۳۸۷،۱۳۷). کسانی که تحت تاثیر جاذبۀ نیرومند پول و ثروت قرار گیرند و در دوراهی حق و ضدحق، به دلیل اصطکاک حقگرایی با ثروتگرایی و پولدوستی، از حق روی میگردانند و به راه ضدحق و کفر میروند ( ۱۳۸۷، ۱۴۶). ثروتگرایی عامل کفر و انحراف از اسلام و حق و حقگرایی است.
۶٫ ارزشهای فطری، ارزشهای عام و جهانشمول هستند. آیا انسانها صرفنظر از اعتقادات و باورهایشان برای بخل و خودپایی و خودنگری، و جود و گذشت و ایثار و دگرنگری و دگرنوازی را ارزشهای یکسانی میدانند؟ آیا رشک و حسد و تنگنظری دربرابر مهر و گشادهنظری و سعۀ صدر، یکسان ارزیابی میشوند؟ امانت و درستی، خیانت و نادرستی یکسانند؟ شجاعت و سربلندی با جُبن و زبونی و ذلّت برابرند؟
وحی منبع دیگری برای درک حقیقت است. در بسیاری از موارد انسانها قادر به تشخیص، محاسبه و جمعبندی نیستند. در این موارد، تنها منبعی که به دانای گذشته، حال و آینده و آشکار و نهان هستی میانجامد و منتهی و مرتبط میشود وحی است.
۷٫ نظام اجتماعی مسئول حفظ عزّت نفس انسانها. اینکه چرا ظرفیتهای انسانی تحت فشارهای زندگی به فساد و تباهی میگراید را باید در جامعۀ بیمار جستجو کرد. این نکته که جامعۀ ناسالم، انسان ناسالم تولید میکند، یکی از اصلیترین منابع نقد نظامهای سرمایهداری و سوسیالیسم توسط بسیاری از اندیشمندان اسلامی همچون سید قطب، علی شریعتی، مرتضی مطهری، و نیز شهید مطهری بوده است. «جامعهای که در آن گناه و فساد و تباهی و ظلم و ستم و عدوان رواج دارد، چنین جامعهای محیط مساعدی برای رشد نقطههای ضعف بشری و پژمردگی نقطههای قوت و خیر بشری است» (۱۳۸۷، ۱۷۰-۱۶۹). جامعهای که از یکسو قدرت انتخابگری او را از وی سلب کند، و از سوی دیگر در او ارزشهای مادی و تجملگرایی و ثروتگرایی را ترغیب کند، انسانها را به فساد و تباهی میکشاند و انسان از انسانیت خارج میشود و «در این حال، یا حیوان بارکش و باربری است که به او خوب میدهند بخورد، بپوشد، بنوشد، عیش و نوش کند، هرزگی کند، اما خوب بار بکشد و خوب بار بدهد. او دیگر انسان نیست. … انسان اسلام نه زیر ضربات تازیانۀ تبلیغات شهوتبرانگیز انتخابگریاش را از دست میدهد، … نه زیر ضربات کشندۀ فقر و ناداری و ضربات مهلک اقتصادی. نظام اجتماعی اسلام نمیگذارد چنین ضرباتی بر روح او وارد شود تا انتخابگری از دستش گرفته شود. در چنین حکومتی آوای حق درست به گوشش میرسد. انسان اسلام، انسانی است که مناظر برانگیزندۀ فطرت حقجویی و حقپرستی در برابر دیدگانش فراوان به وجود میآید. انسانی است که در عین حال راه فاسدشدن به روی او صددرصد بسته نمیشود، بلکه میتواند فاسد شود – چون ارزش انسان در این است که بتواند فاسد شود، ولی نشود.» (۱۳۸۸، ۱۷۲-۱۷۱).
قرآن هدف و جهت نظام هستی و نظام آفرینش را فراهمآوردن عرصهای است برای مشخصشدن اینکه کدامیک از انسانها در راه انجام کار حُسن، کار نیک و کار بایسته و خوب پیشرو هستند. میدانی متنوع برای عمل و کار انسان به وجود بیاید و انسان در مسابقه به خیرات و نیکیها در این میدان بسیار گسترده قرار بگیرد و نهان انسان با انتخاب راه و شیوه عملی که دارد آشکار گردد و برندگان و بازندگان این میدان معلوم شوند. فراهمآوردن عرصهای است برای کار و تلاش انسانها با هدف مشخصشدن نیکوکارترها. به اینترتیب، نظامهای اجتماعی باید بهگونهای تنظیم شوند که این میدان گسترده را برای این مسابقۀ آگاهانه و آزادانۀ انسانها آماده نگهدارند. هر محدودیت نابجا، هر انحرافی، هر تلاشی و هر عامل اجتماعیای که در این قلمرو مانع از تحقق این هدف شود باطل است، ظلم است.
شهید بهشتی با استناد به روایتی از پیامبراکرم، صلواتاللّهوسلامهعلیه، (جلد یازدهم وسائل، صفحۀ ۴۰۷)، نتیجه میگیرد که حکومت اسلامی مسئول فراهم آوردن محیطی است که جلوی علنیشدن فسق و فساد را بگیرد. اگر زمینۀ انتشار و علنیشدن و تجاهر به فسق و فجور باز باشد، عملاً عامۀ مردم و تودهها را در معرض فشار سنگینی قرار میدهند که چه بسا راه انتخاب درست را بر روی آنها ببندند. «مگر یک جوان معمولی تا چه حد میتواند در برابر عوامل گمراهکنندۀ جنسی، اجتماعی، اقتصادی مقاومت کند؟ در جامعهای که انسانها را به جرم حقگویی و حقپویی از هستی ساقط کنند، در چنین جامعهای امکان سالم رشد استعدادهای حقجویی و حقپرستی سقوط میکند … و عموم مردم در معرض لغزش قرار میگیرند. برای اینکه نوع مردم در معرض تازیانههای انتخابگری بر جادۀ ستم، فساد، تباهی، هوس و شهوت قرار نگیرند باید محیط علنی اجتماع از اینگونه انحرافها پاک باشد. نظام اجتماعی اسلام محیط را برای رشد فضیلتها پاک میکند؛ اما راه را برای انتخاب فردی نمیبندد» (۱۳۸۸، ۱۷۲-۱۶۹).
۸٫ امربهمعروف و نهیازمنکر، ضرورت تحقق حکومت حق و عدل. هر نوع قدرتی در جامعه در معرض خطر انحراف از حق است. این شما و این جامعه هستید که باید با توجه به اهمیت و نقش بسیار مؤثر صاحبان قدرت و کسانی که بر منصبهای گوناگون اجتماعی تکیه زدهاند، در سعادت خود بکوشید. … فردفرد شما باید بدانید راه رسیدن به سعادت و راه رسیدن به حکومت حق و عدل این است که شما از طریق امربهمعروف و نهیازمنکر به چنین هدفی برسید» (۱۳۸۸، ۱۶۱-۱۶۰).
در نظام اسلامی فقط یک مقام غیرمسئول است که آن هم خداست. اوست که «لایُسئَلُ عَمَّا یَفعَلُ وَ هُم یُسئَلُون» (سوره انبیاء آیه ۲۳)، بقیه همه مسئولاند. … هیچ زیربنای اجتماعیای از آن زیربنای شوم خطرناکتر نیست که انسانی، یا انسانهایی، بتوانند هر چه میخواهند انجام دهند بیآنکه بشود بر آنها خرده گرفت و بیآنکه بشود از آنها بازخواست کرد. مسئولیت در جامعۀ اسلامی مسئولیت متقابل است. همه نسبت به یکدیگر مسئولاند. عالِمیکه بر مسند قدرت تکیه زده است و پاسخگو نیست «طاغوتی است که بر مسند کبریایی تکیه زده و شایستۀ اطاعت و فرمانبری نیست. جامعۀ اسلامی جامعۀ هوشیارها و زباندارهاست. جامعۀ اسلامی… جامعۀ برهها نیست؛ جامعۀ آدمهاست؛ آدمیکه انتقاد میکند و در کار همه دقت میکند. اما بهخاطر چی؟ بهخاطر پاسداری از … حق و عدل. حق و عدل از همهکس محترمتر است». در جامعۀ اسلامی، آن بهشتی که آزاری در آن نباشد و کسی را با کسی کاری نباشد وجود ندارد. جامعۀ اسلامی جامعهای است که همه با همدیگر کار دارند، چون سرنوشتشان به هم بسته و پیوسته است و همه دارای سرنوشت مشترکاند. … انسانها فرمان میبرند، اما از فرماندهی که برای دیگران حق انتقاد نسبت به خود را محفوظ میداند. فرمان میبرند، ولی با حفظ حق انتقاد؛ با حفظ حق رسیدگی و پرسش» (۱۳۸۸، ۱۷۷-۱۶۹).
آیتالله بهشتی با استناد به وصیت امام علی علیهالسلام به دو فرزند خود حسن و حسین، سلاماللهعلیهما، امربهمعروف و نهیازمنکر را شرط لازم برای تحقق عدالت در جامعه برمیشمارد؛ آنجاکه امام علی، علیهالسلام، میفرماید: امربهمعروف و نهیازمنکر را ترک مکنید که در این صورت حکومت به دست مردم پلید خواهد افتاد و در این صورت دعای شما برای رهایی آنها مستجاب نخواهد شد. «این یک قانون است که برخورداری از حکومت حق و عدل مشروط است به رعایت کامل امربهمعروف و نهیازمنکر» (۱۳۸۸، ۱۵۷).
۹٫ انصاف متن عدالت اسلامیاست. انصاف یعنی آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران هم مپسند (نهجالبلاغه، نامۀ ۳۱) (۱۳۷۸، ۱۲۷). «انصاف یعنی خود و دیگران را با یک دیده نگاهکردن. یعنی آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران هم مپسند و آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند» (۱۳۸۸، ۱۰۳). این اصل رفتاری به دو نتیجۀ فرعی دیگر منتهی میشود که هریک قوامبخش عدالت اسلامی هستند. نخست، شکلگیری یک اقتصاد اخلاقی است. اقتصادی که در آن وحدت اجتماعی براساس ارزشهای اخلاقی «برادری» شکل میگیرد؛ اقتصادی که در آن روابط اخلاقی تنظیمکنندۀ روابط اقتصادی است.
دوم اینکه در این برداشت از انصاف، نوعی عقلانیت نهفته است که در آن احتمال قرارگرفتن افراد در پایینترین موقعیتهای اقتصادی، اجتماعی و جسمانی، یک فرض منطقی است. در چنین وضعیتی، فرد یا افرادی که با نوعی محرومیت مواجه هستند انتظار دارند که قربانی موقعیت نازل اقتصادی یا اجتماعی خود نباشند و از برخورد «منصفانه» بهرهمند شوند. تحقق این هدف مستلزم وجود نهادهایی است که ضامن استقرار و استمرار انصاف در جامعه هستند.
قیود برشمرده شده در فوق، چارچوبی فراهم میآورند که فلسفه عدالت و شکلگیری یک جامعۀ بسامان را که در آن زمینههای شکوفایی ظرفیتهای انسانی فراهم میشود تبیین میکنند.
اصول فلسفۀ عدالت از منظر شهید بهشتی
عدالت بر یک معیار از حق و باطل، خیر و شر، درست و غلط استوار است که مباحث فلسفۀ اخلاق را نیز تشکیل میدهند. مفهوم اساسی در فلسفۀ اخلاق و فلسفۀ سیاسی شهید بهشتی، برداشت او از کرامت انسانی است. این کرامت است که به انسان ارزش ذاتی میبخشد. الزامات نهادی و سیاسی تحقق چنین کرامتی پاسخگوکردن صاحبان قدرت در استفاده از منابع و ظرفیتهای جامعه برای اداره امور است. آزادی بیان و آزادی انتخاب دو اصل ضروری برای محققشدن کرامت انسانی و تحقق عدالت در جامعۀ اسلامی است. آزادی بیان به عنوان یکی از مؤلفههای کرامت انسانی، تنها با نهادینهکردن امربهمعروف و نهیازمنکر امکانپذیر است. برای برخورداری از حکومت حق و عدل، کنترل قدرت و جلوگیری از فساد صاحبان قدرت لازم است که همۀ آحاد امت اسلامی برای شکلگیری جامعۀ عادلانه که شرط لازم برای تشکیل یک زندگی سعادتمند است بکوشند. «فردفرد شما باید بدانید راه رسیدن به سعادت و راه رسیدن به حکومت حق و عدل این است که شما از طریق امربه معروف و نهیازمنکر به چنین هدفی برسید» ( ۱۳۸۸، ۱۶۱-۱۶۰). سپس با استناد به سه روایت از معصومین، علیهمالسلام، تاکید میکند که «برترین تکالیف و واجبات امربهمعروف و نهیازمنکر است … واجبی بزرگ است که دیگر واجبات در پرتو آن انجام و نگهبانی میشوند» (۱۳۸۸، ۱۶۲).
مؤلفۀ دوم، کرامت انسانی آزادی انتخاب است. «انسان موجودی است که باید انتخابگر به دنیا بیاید، انتخابگر بزرگ شود، انتخابگر به راه فساد برود، انتخابگر به راه صلاح برود، و تا لحظۀ مرگ هرگز زمینۀ انتخاب از دستش گرفته نشود … هرجا انسان از انتخابگری بیفتد، دیگر انسان نیست» (۱۳۸۸، ۱۷۱). این حق انتخاب منشاء حق ذاتی به آزادی انتخاب خواهد بود و از این حق به آزادی، حقوق سیاسی و قانونی او نشأت میگیرند. از این عبارت نتیجه میشود که همۀ افراد حق حفظ کرامت را دارند و مادامیکه همه از حق حفظ کرامت انسانی برخوردارند، همه انسانها برابرند.
چارچوب نهادی اصول عدالت از منظر آیتالله بهشتی
یک سؤال این است که آیا اصول عدالت عرضهشده، عام و قابلاِعمال در همۀ جوامع بدون توجه به تفاوتهای فرهنگی آنها هستند و یا قابلاستفاده در دستۀ خاصی از کشورها هستند؟ رالز معتقد است که اصول عدالت پیشنهادی او تنها منحصر به جوامع لیبرال است؛ این در حالی است که آیتالله بهشتی معتقد است که اصول عدالت اسلامی باید این تعمیمپذیری را داشته باشد که صرفنظر از تفاوتهای فرهنگی، قابلیت اعمال داشته باشند. علّت جهانشمولبودن اصول عدالت در اسلام، جهانشمولبودن ارزشهای فطری بیان شد. با توجه به تفاوتهای فرهنگی بین ملل و اختلاف در برداشتهای انسانها در سراسر جهان و در طی اعصار مختلف، مخرج مشترک همۀ انسانها، علیرغم تفاوتهای در عصر، مکان و فرهنگی که در آن زیست میکنند، فطرت انسان است که جهانشمولی یک پیام را امکانپذیر میکند.
موضع مشترک رالز و آیتالله بهشتی این است که درحالیکه ما وظیفۀ کمک انسانی به مردم تحت رنج و فشار داریم، عدالت توزیعی موضوع متفاوتی است و پیشفرض آن همکاری و تعاون اجتماعی است. بخشی از علت این همکاری اجتماعی این است که همکاری اجتماعی دربردارندۀ همکاری سیاسی و ظرفیت یک ملّت برای تعیین سیاسی سرنوشتهای اجتماعی و اقتصادی است. اندیشۀ اساسی به شرح زیر است:
۱٫ توزیع عادلانه یک مسالۀ تخصیصی نیست که مصرف محصولی را تقسیم و باز توزیع کند؛ محصولی که به وسیلۀ یک فرآیند خارجی بیارتباط تولید شده باشد. توزیع محصول اگرچه مهم است، یک بحث ثانوی است و بستگی دارد به فرآیند اجتماعی تولید. عدالت توزیعی، در مرحلۀ نخست، مسالۀ عمومی طراحی منصفانۀ نظامی از نهادهای اساسی قانونی و هنجارهای اجتماعی را طرح میکند که تولید، مبادله، توزیع و مصرف را بین شهروندان آزاد و برابر امکانپذیر کند.
۲٫ نظام مالکیت و هنجارهای اقتصادی (نهادهای اجتماعی و اقتصادی) را میتوان به شیوههای مختلف طراحی کرد. اینکه مالکیت و اقتصاد چگونه باید طراحی شوند نخستین موضوع عدالت توزیعی است. دراینصورت، عدالت توزیعی در مرحلۀ نخست، جنبهای از نهادهای اساسی اجتماعی شامل دستگاه حقوقی مالکیت، قراردادها، و سایر شرایط برای تولید اقتصادی، پرداختهای انتقالی و مبادلهها، استفاده و مصرف است.
۳٫ نهادهای اساسی اجتماعی و هنجارهای حقوقیای که تولید، مبادله، و استفاده و مصرف را امکانپذیر میکنند محصولات سیاسیای هستند که موضوع نخست شیوۀ حکومت سیاسی است. در اینجا این فقط سیاستهای مالی، مالیاتبندی، کالاهای عمومی و سیاستهای رفاهی نیستند که موردبحث قرارمیگیرند؛ بلکه بهطور اساسیتر، این تصمیمات سیاسی دربارۀ بسیاری از قواعد مالکیت و نهادهای اقتصادی هستند که این سیاستها و نیز همکاری اقتصادی و اجتماعی را امکانپذیر میکنند. نقش نخستین برای یک اصل توزیع عادلانه فراهمآوردن معیارهایی برای طراحی، ارزیابی و بهلحاظ اجتماعی منطقیکردن بسیاری از نهادهای حقوقی و اقتصادی است که به حیات روزمرۀ یک جامعه ساخت میبخشند.
۴٫ از آنجایی که این نهادهای اساسی، سیاسی و اجتماعی هستند، نتیجه میشود که خود توزیع عادلانه سیاسی و اجتماعی است. در اینجا نکتۀ اساسی این است که مسألۀ عدالت اجتماعی از یک مسألۀ تخصیصی به یک مسألۀ طراحی سیاسی نهادهای اجتماعی، اقتصادی و حقوقی تبدیل میشود. بهاینترتیب، نظامهای مالکیت، هنجارهای قراردادی و تجاری، که شامل تعداد بیشماری قوانینی (شامل قوانین قانونگذاری، قوانین قضایی، مقررات و آییننامههای اداری) میشوند که ساختار و محتوای مالکیت و فعالیتهای اقتصادی را ارائه میکنند و چارچوبهای نهادی را فراهم میآورند. این چارچوب نهادی شامل هنجارهای مربوط به تولید، استفاده و مصرف، انتقال و دسترسی به کالاهای اقتصادی و سایر داراییهاست.
نتیجهگیری
بدون تحقق درجهای از عدالت، نهتنها ثبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در یک جامعه دستخوش دگرگونی و نابسامانی میشود، بلکه امکان رشد ارزشهای اخلاقی برای تحقق انسان موردنظر اسلام امری ممتنع خواهد بود. استقرار عدالت شرط لازم برای شکلگیری یک جامعۀ اسلامی است. اصول عدالت توزیعی در هر جامعهای بر برداشتهایی از خیر و شر استوار هستند. این اصول در اسلام مبتنی بر یک درک ماوراءطبیعی برآمده از آموزههای اسلامی است که وحی و عقل دو رکن اساسی آن هستند. در این مقاله با استناد به برداشتهای شهید بهشتی از منابع معرفتی اسلام، یک طرح برای اصول عدالت توزیعی در اسلام پیشنهاد شد. در این طرح بر هر دو نقش فرد و جامعه در شکلبخشی به برداشتها و انتظارات افراد از یک زندگی سعادتمند تأکید میشود. حفظ کرامت انسان هدف عدالت توزیعی در اسلام است. نکتۀ حائز توجه در این نگاه به عدالت توزیعی این است که عدالت به توزیع منابع محدود نشده است بلکه تحقق عدالت در اسلام در گرو استقرار نهادهای ضامن مناسبات عادلانه بین حکومت و آحاد مردم است. این نهادها روابط اجتماعی مبتنی بر انصاف را به نحوی تنظیم میکنند که همکاری اجتماعی در یک اقتصاد اخلاقی، با درک حس متقابل از برادری اسلامی، شرط ضروری برای خلق ارزش اقتصادی و تولید کالاها و خدمات میشود. شرطهای لازم برای شکلگیری این همکاری اجتماعی، استقرار درجهای از آزادی بیان و آزادی انتخاب است. این هر دو با پاسخگوکردن قدرت، جلوگیری از تمرکز بیش از حد آن و نیز از طریق رشد ارزشهای اخلاقی، بسترهای همکاری اجتماعی را بهعنوان شرط لازم برای تحقق عدالت توزیعی فراهم میآورند.
منابع
حسینیبهشتی، سیدمحمد (۱۳۶۲). اقتصاد اسلامی. تهران بنیاد نشر آثار و اندیشههای آیتالله شهید دکتر بهشتی.
حسینیبهشتی، سیدمحمد (۱۳۷۸). حق و باطل از دیدگاه قرآن. تهران، بنیاد نشر آثار و اندیشههای آیتالله شهید دکتر بهشتی.
حسینیبهشتی، سیدمحمد (۱۳۸۷). بانکداری ربا و قوانین مالی اسلام. تهران، بنیاد نشر آثار و اندیشههای آیتالله شهید دکتر بهشتی.
حسینیبهشتی، سیدمحمد (۱۳۸۸). بایدها و نبایدها. تهران، بنیاد نشر آثار و اندیشههای آیتالله شهید دکتر بهشتی.
Plato, The Republic. Edited and translated by Paul Shorey. Cambridge, Mass., Harvard University Press, 1937.
Rawls, John (1971), A Theory of Justice. Harvard University Press.
منبع: بنیاد نشر آثار شهید بهشتی
بنابر معتبرترین و مشهورترین روایات ، موسى بن جعفر ( ع ) چهار سال در کنج سیاهچال هاى زندان بسر برد و در زندان هم از دنیا رفت، و در زندان ، مکرر به امام پیشنهاد شد که یک معذرت خواهى و یک اعتراف زبانى از او بگیرند ، و امام حاضر نشد . این متن تاریخ است .
امام در زندان بصره
امام در یک زندان بسر نبرد ، در زندانهاى متعدد بسر برد . او را از این زندان به آن زندان منتقل مى کردند ، و راز مطلب این بود که در هر زندانى که امام را مى بردند ، بعد از اندک مدتى زندانبان مرید مى شد .
اول امام را به زندان بصره بردند . عیسى بن جعفر بن ابى جعفر منصور ، یعنى نوه منصور دوانیقى والى بصره بود . امام را تحویل او دادند که یک مرد عیاش کیاف و شرابخوار و اهل رقص و آواز بود . به قول یکى از کسان او : این مرد عابد و خداشناس را در جایى آوردند که چیزها به گوش او رسید که در عمرش نشنیده بود .
در هفتم ماه ذى الحجه سال ۱۷۸ امام را به زندان بصره بردند ، و چون عید قربان در پیش بود و ایام به اصطلاح جشن و شادمانى بود ، امام را در یک وضع بدى ( از نظر روحى ) بردند . مدتى امام در زندان او بود . کم کم خود این عیسى بن جعفر علاقه مند و مرید شد . او هم قبلا خیا ل مى کرد که شاید واقعا موسى بن جعفر همانطور که دستگاه خلافت تبلیغ مى کند مردى است یاغى که فقط هنرش این است که مدعى خلافت است ، یعنى عشق ریاست به سرش زده است .
دید نه ، او مرد معنویت است و اگر مسئله خلافت براى او مطرح است از جنبه معنویت مطلب مطرح است نه اینکه یک مرد دنیا طلب باشد . بعدها وضع عوض شد . دستور داد یک اطاق بسیار خوبى را در اختیار امام قرار دادند و رسما از امام پذیرایى مى کرد . هارون محرمانه پیغام داد که کلکاین زندانى را بکن . جواب داد من چنین کارى نمى کنم .
اواخر ، خودش به خلیفه نوشت که دستور بده این را از من تحویل بگیرند والا خودم او را آزاد مى کنم ، من نمى توانم چنین مردى را به عنوان یکزندانى نزد خود نگاه دارم . چون پسر عموى خلیفه و نوه منصور بود ، حرفش البته خریدار داشت .
امام در زندانهاى مختلف
امام را به بغداد آوردند و تحویل فضل بن ربیع دادند . فضل بن ربیع ، پسر ربیع حاجب معروف است ( ۱ ) . هارون امام را به او سپرد . او هم بعد از مدتى به امام علاقمند شد ، وضع امام را تغییر داد و یکوضع بهترى براى امام قرار داد . جاسوسها به هارون خبر دادند که موسى بن جعفر در زندان فضل بن ربیع به خوشى زندگى مى کند ، در واقع زندانى نیست و باز مهمان است . هارون امام را از او گرفت و تحویل فضل بن یحیاى برمکى داد . فضل بن یحیى هم بعد از مدتى با امام همین طور رفتار کرد که هارون خیلى خشم گرفت و جاسوس فرستاد .
رفتند و تحقیق کردند ، دیدند قضیه از همین قرار است ، و بالاخره امام را گرفت و فضل بن یحیى مغضوب واقع شد . بعد پدرش یحیى برمکى ، این وزیر ایرانى علیه ما علیه براى اینکه مبادا بچه هایش از چشم هارون بیفتند که دستور هارون را اجرا نکردند ، در یک مجلسى سر زده از پشت سر هارون رفت سرش را به گوش هارون گذاشت و گفت : اگر پسر تقصیر کرده است ، من خودم حاضرم هر امرى شما دارید اطاعت کنم ، پسرم توبه کرده است ، پسرم چنین ، پسرم چنان .
بعد آمد به بغداد و امام را از پسرش تحویل گرفت و تحویل زندانبان دیگرى به نام سندى بن شاهک داد که مى گویند اساسا مسلمان نبوده ، و در زندان او خیلى بر امام سخت گذشت ، یعنى دیگر امام در زندان او هیچ روى آسایش ندید .
در خواست هارون از امام
در آخرین روزهایى که امام زندانى بود و تقریبا یکهفته بیشتر به شهادت امام باقى نمانده بود ، هارون همین یحیى بر مکى را نزد امام فرستاد و با یک زبان بسیار نرم و ملایمى به او گفت از طرف من به پسر عمویم سلام برسانید و به او بگوئید بر ما ثابت شده که شما گناهى و تقصیرى نداشته اید ولى متأسفانه من قسم خورده ام و قسم را نمى توانم بشکنم .
من قسم خورده ام که تا تو اعتراف به گناه نکنى و از من تقاضاى عفو ننمایى ، تو را آزاد نکنم . هیچ کس هم لازم نیست بفهمد . همینقدر در حضور همین یحیى اعتراف کن ، حضور خودم هم لازم نیست ، حضور اشخاص دیگر هم لازم نیست، من همینقدر مى خواهم قسمم را نشکسته باشم ، در حضور یحیى همینقدر تو اعتراف کن و بگو معذرت مى خواهم ، من تقصیر کرده ام ، خلیفه مرا ببخشد ، من تو را آزاد مى کنم ، و بعد بیا پیش خودم چنین و چنان .
حال روح مقاوم را ببینید . چرا اینها ( | شفعاء دار الفناء |( هستند ؟ چرا اینها شهید مى شدند ؟ در راه ایمان و عقیده شان شهید مى شدند ، مى خواستند نشان بدهند که ایمان ما به ما اجازه همگامى با ظالم را نمى دهد . جوابى که به یحیى داد این بود که فرمود : ( به هارون بگو از عمر من دیگر چیزى باقى نمانده است ، همین( که بعد از یک هفته آقا را مسموم کردند .
علت دستگیرى امام
حال چرا هارون دستور داد امام را بگیرند ؟ براى اینکه به موقعیت اجتماعى امام حسادت مى ورزید و احساس خطر مى کرد ، با اینکه امام هیچ در مقام قیام نبود ، واقعا کوچکترین اقدامى نکرده بود براى اینکه انقلابى بپا کند ( انقلاب ظاهرى ) اما آنها تشخیص مى دادند که اینها انقلاب معنوى و انقلاب عقیدتى بپا کرده اند .
وقتى که تصمیم مى گیرد که ولایتعهد را براى پسرش امین تثبیت کند ، و بعد از او براى پسر دیگرش مأمون ، و بعد از او براى پسر دیگرش مؤتمن ، و بعد علما و برجستگان شهرها را دعوتمى کند که همه امسال بیایند مکه که خلیفه مى خواهد بیاید مکه و آنجا یککنگره عظیم تشکیل بدهد و از همه بیعت بگیرد ، فکر مى کند مانع این کار کیست؟ آنکسى که اگر باشد وچشمها به او بیفتد این فکر براى افراد پیدا مى شود که آن که لیاقت براى خلافتدارد اوست ، کیست ؟ موسى بن جعفر .
وقتى که مىآید مدینه ، دستور مى دهد امام را بگیرند . همین یحیى بر مکى به یک نفر گفت : من گمان مى کنم خلیفه در ظرفامروز و فردا دستور بدهد موسى بن جعفر را توقیف کنند . گفتند چطور ؟ گفت من همراهش بودم که رفتیم به زیارت حضرت رسول در مسجد النبى ( ۲ ) .
وقتى که خواست به پیغمبر سلام بدهد ، دیدم اینجور مى گوید : السلام علیک یا ابن العم ( یا : یا رسول الله ) بعد گفت : ( من از شما معذرت مى خواهم که مجبورم فرزند شما موسى بن جعفر را توقیف کنم . ( مثل اینکه به پیغمبر هم مى تواند دروغ بگوید ) دیگر مصالح اینجور ایجاب میکند ، اگر این کار را نکنم در مملکتفتنه بپا مى شود ، براى اینکه فتنه بپا نشود ، و به خاطر مصالح عالى مملکت، مجبورم چنین کارى را بکنم ، یا رسول الله ! من از شما معذرت مى خواهم.) یحیى به رفیقش گفت : خیال مى کنم در ظرف امروز و فردا دستور توقیف امام را بدهد . هارون دستور داد جلادهایش رفتند سراغ امام .
اتفاقا امام در خانه نبود . کجا بود ؟ مسجد پیغمبر . وقتى وارد شدند که امام نماز مى خواند . مهلت ندادند که موسى بن جعفر نمازش را تمام کند ، در همان حال نماز ، آقا را کشان کشان از مسجد پیغمبر بیرون بردند که حضرتنگاهى کرد به قبر رسول اکرم و عرض کرد : | السلام علیک یا رسول الله ، السلام علیک یا جداه | ببین امت تو با فرزندان تو چه مى کنند ؟ !
چرا هارون این کار را مى کند ؟ چون مى خواهد براى ولایتعهد فرزندانش بیعت بگیرد . موسى بن جعفر که قیامى نکرده است . قیام نکرده است ، اما اصلا وضع او وضع دیگرى است ، وضع او حکایت مى کند که هارون و فرزندانش غاصب خلافتند .
سخن مأمون
مأمون طورى عمل کرده استکه بسیارى از مورخین او را شیعه مى دانند ، مى گویند او شیعه بوده است ، و بنابر عقیده من – که هیچ مانعى ندارد که انسان به یک چیزى اعتقاد داشته باشد و بر ضد اعتقادش عمل کند – او شیعه بوده است و از علماى شیعه بوده است . این مرد مباحثاتى با علماى اهل تسنن کرده است که در متن تاریخ ضبط است . من ندیده ام هیچ عالم شیعى اینجور منطقى مباحثه کرده باشد .
چند سال پیش یکقاضى سنى ترکیه اى کتابى نوشته بود که به فارسى هم ترجمه شد به نام ( تشریح و محاکمه درباره آل محمد.) در آن کتاب، مباحثه مأمون با علماى اهل تسنن درباره خلافت بلافصل حضرت امیر نقل شده است . به قدرى این مباحثه جالب و عالمانه است که انسان کمتر مى بیند که عالمى از علماى شیعه اینجور عالمانه مباحثه کرده باشد . نوشته اند یک وقتى خود مأمون گفت : اگر گفتید چه کسى تشیع را به من آموخت ؟ گفتند کى ؟ گفت : پدرم هارون .
من درس تشیع را از پدرم هارون آموختم ، گفتند پدرت هارون که از همه با شیعه و ائمه شیعه دشمن تر بود . گفت : در عین حال قضیه از همین قرار است در یکى ازسفرهایى که پدرم به حج رفت ، ماهمراهش بودیم ، من بچه بودم ، همه به دیدنش مىآمدند ، مخصوصا مشایخ ، معاریف و کبار ، و مجبور بودند به دیدنش بیایند . دستور داده بود هر کسى که مىآ ید ، اول خودش را معرفى کند ، یعنى اسم خودش و پدرش و اجدادش را تا جد اعلایش بگوید تا خلیفه بشناسد که او از قریش است یا از غیر قریش ، و اگر از انصار است خزرجى است یا اوسى .
هر کس که مىآمد . اول دربان مىآمد نزد هارون و مى گفت: فلان کس با این اسم و این اسم پدر و غیره آمده است . روزى دربان آمد گفت آن کسى که به دیدن خلیفه آمده است مى گوید : بگو موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب . تا این را گفت ، پدرم از جا بلند شد ، گفت : بگو بفرمایید ، و بعد گفت : همانطور سواره بیایند و پیاده نشوند ، و به ما دستور داد که استقبال کنید . ما رفتیم .
مردى را دیدیم که آثار عبادت و تقوا در وجناتش کاملا هویدا بود . نشان مى داد که از آن عباد و نساک درجه اول است . سواره بود که مىآمد ، پدرم از دور فریاد کرد : شما را به کى قسم مى دهم که همینطور سواره نزدیک بیایید ، و او چون پدرم خیلى اصرار کرد یک مقدار روى فرشها سواره آمد . به امر هارون دویدیم رکابش را گرفتیم و او را پیاده کردیم . وى را بالا دست خودش نشاند ، مؤدب ، و بعد سؤال و جوابهایى کرد : عائله تان چقدر است ؟ معلوم شد عائله اش خیلى زیاد است . وضع زندگیتان چطور است ؟ وضع زندگیم چنین است . عوائدتان چیست ؟ عوائد من این است ، و بعد هم رفت . وقتى خواست برود پدرم به ما گفت : بدرقه کنید ، در رکابش بروید ، و ما به امر هارون تا در خانه اش در بدرقه اش رفتیم ، که او آرام به من گفتتو خلیفه خواهى شد و من یک توصیه بیشتر به تو نمى کنم و آن اینکه با اولاد من بدرفتارى نکن .
ما نمى دانستیم این کیست ، برگشتیم ، من از همه فرزندان جرى تر بودم ، وقتى خلو ت شد به پدرم گفتم این کى بود که تو اینقدر او را احترام کردى ؟ یک خنده اى کرد و گفت : راستش را اگر بخواهى این مسندى که ما بر آن نشسته ایم مال اینهاست . گفتم آیا به این حرفاعتقاد دارى ؟ گفت : اعتقاد دارم ، گفتم : پس چرا واگذار نمى کنى ؟ گفت : مگر نمى دانى الملک عقیم ؟ تو که فرزند من هستى ، اگر بدانم در دلت خطور مى کند که مدعى من بشوى ، آنچه را که چشمهایت در آن قرار دارد از روى تنت بر مى دارم .
قضیه گذشت . هارون صله مى داد ، پولهاى گزاف مى فرستاد به خانه این و آن ، از پنج هزار دینار زر سرخ ، چهار هزار دینار زر سرخ و غیره . ما گفتیم لابد پولى که براى این مرد که اینقدر برایش احترام قائل است مى فرستد خیلى زیاد خواهد بود . کمترین پول را براى او فرستاد : دویست دینار . باز من رفتم سؤال کردم ، گفت:مگر نمى دانى اینها رقیب ما هستند . سیاست ایجابمى کند که اینها همیشه تنگدست باشند و پول نداشته باشند زیرا اگر زمانى امکانات اقتصادیشان زیاد شود ، یک وقت ممکن است که صد هزار شمشیر علیه پدر تو قیام کند .
فرشاد قربانپور، سعید متین پور، سعید جلالی فر، جواد علیخانی و آرش سقر در سلول های انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین، دست به اعتصاب غذا زدند.
به گزارش خبرنگار کلمه، به دنبال حمله گارد ضد شورش زندان اوین به بند ٣۵٠ و بر هم زدن مراسم بزرگداشت شهادت هدی صابر و انتقال فرشاد قربانپور، سعید متین پور، سعید جلالی فر، جواد علیخانی و آرش سقر به سلول های انفرادی زندان اوین، این زندانیان دربند ٢۴٠ دست به اعتصاب غذا زدند.
کلمه پیش از این گزارش داده بود که عصر روز دوشنبه ٢٢خرداد، زندانیان بند ٣۵٠ در حین برگزاری مراسم سالگرد شهادت هدی صابر بودند با هجوم گارد ویژه مواجه شدند.
این مراسم که از سوی زندانیانی که در اعتراض به کشته شدن همبندی شان روزه سیاسی گرفته بودند تدارک دیده شده بود در حین برگزاری با قطع برق توسط ماموران امنیتی ناتمام ماند و سپس بیش از ۵٠ نفر نیروی گارد ویژه وارد بند شدند.
در این حمله بهمن احمدی امویی، سعید جلالی فر، فرشاد قربان پور، آرش سقر، سعید متین پور و جواد علیخانی بوسیله گارد ویژه به سلول انفرادی منتقل شدند.
زندانیان در پاسخ به این یورش شعار "یا حسین میرحسین" و "مرگ بر دیکتاتور" سر می دادند.
یک روز پس از این اتفاق بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار محبوس دربند ۳۵۰ اوین نیمه شب به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.
بر اساس این گزارش این روزنامه نگار زندانی که با دمپایی، زیر پیراهنی و پیژامه و دستنبد و پابند منتقل شده، به هنگام ورود توسط ماموران با توهین و بی احترامی، برهنه و تفتیش شده است.
بهمن احمدی امویی، روزنامهنگار حوزه اقتصاد و فعال حقوق زنان در تاریخ ۲۲ خرداد ماه سال ۱۳۸۶ به خاطر حضور در تجمعی در میدان هفت تیر تهران برای دفاع از حقوق زنان بازداشت و مدت یک هفته را در زندان اوین سپری کرد. بهمن چند ماه پس از آن و در تاریخ پنجم مهر ماه ۱۳۸۶ بدین خاطر به ۶ ماه زندان تعلیقی به مدت دو سال محکوم شد. بعد از اتفاقات انتخابات ۸۸ او نیز چون دیگر روزنامه نگاران متعهد و مستقل بازداشت و در دادگاه به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد.
بر اساس این گزارش دادستان تهران دستور حمله به زندانیان را صادر کرده بود. او پیش از این نیز برخورد با زندانیان و ایجاد محدودیت پیش روی آنها را همواره در دستور کار داشته است.
همچنین روز ۲۲ خرداد نیز ده ها زندانی بند ۳۵۰ زندان اوین در سومین سالروز کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و در اولین سالگرد شهادت هدی صابر، به عنوان اعتراض از حضور در سالن ملاقات خودداری کردند.
در این «اعتصاب ملاقات» که در سومین سالروز انتخابات دهم ریاست جمهوری انجام شد، زندانیان در اعتراض به افزایش محدودیت ها و اعمال فشارهای روانی از سوی دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی بر زندانیان، از ملاقات با خانواده خویش سر باز زدند.
زندانیان اعتصاب کننده، به خصوص به این موضوع اعتراض داشته اند که دوشنبه هفته قبل و در روز پدر، به بهانه تعطیلی امکان ملاقات از آنها سلب شده است و مسئولان زندان حتی به زندانیان اجازه تماس تلفنی با خانواده هم نداده اند.
به گفته منابع نزدیک به زندانیان سیاسی، زندانیان همچنین با توجه به سالگرد درگذشت هدی صابر، به عدم رسیدگی به پرونده مرگ این همبند سابق خود نیز اعتراض داشته اند.
زندانیان بند ۳۵۰ اوین که همگی زندانیان سیاسی و امنیتی هستند، از بسیاری از حقوق قانونی خود از جمله حق تماس تلفنی، ملاقات منظم و برخورداری از مرخصی قانونی محروم اند.
تلفن های این بند از بیش از دو سال قبل قطع است و تعدادی از زندانیان این بند که غالب آنها متهمان پس از انتخابات ۸۸ هستند و در دادگاههای ناعادلانه سه سال اخیر به حبس محکوم شده اند، از زمان بازداشت تاکنون به مرخصی نیامده و تعدادی دیگر در سه سال اخیر تنها چند روز از مرخصی بهره مند شده اند.
هفته پیش خانواده های ۴۶ زندانی سیاسی این بند در نامه به دادستان تهران، از بی قانونی و بی بهره ماندن زندانیان از حقوق ابتدایی خود به شدت انتقاد کردند و نوشتند: ما برای عزیزان خود خواسته هایی فراتر از همه حقوقی که سایر زندانیان از آن برخوردارند و تا پیش از تصدی شما در مورد زندانیان سیاسی بعد از انتخابات به بند ۳۵۰ حتی در این زندان به رسمیت شناخته می شد، نداریم. آیا در کشوری که مدعی اجرای عدل اسلامی است اینها انتظاری گزافه است؟
گفت و گوی محمد قوچانی با سید حسن خمینی
* اگر بخواهیم این گفتوگو را از اثرِ تازهی شما «گوهر معنا» شروع کنیم باید بگوییم که ظاهراً شما تحقیقی یا تدریسی برای جستوجوی «زبان دین» انجام دادهاید و در این تحقیق و تدریس قاعدهای که در فقه و اصول فقه شیعه به «وضع الفاظ برای ارواح معانی» مشهور است را مبنا قرار دادهاید. قاعدهای که از ملاصدرا شروع میشود و به امام خمینی و علامه طباطبایی میرسد و در روزگار ما روش مورد توجه آیتالله جوادی آملی در تفسیر قرآن است. برای فهم اصول و مبانی این قاعده اجازه دهید جملهای از امام را از کتاب شما بخوانم. شما در «گوهر معنا» با اشاره به کتاب «مصباحالهدایه الی الخلافه و الولایه» از قول امام مینویسید: «قرآن منزلها، مرحلهها، ظاهرها و باطنهایی دارد که پایینترین مرتبهاش آن چیزی است که در قشر الفاظ است» و میافزایید که «نقطه کلیدی گرایش تفسیری امام همین نکته است.» آیا میتوان روش تفسیری امام را نوعی تفسیر باطنی و عرفانی دانست که با روش تفسیری مرسوم علمای سنتی متمایز است؟ آیا امام خمینی اهل تأویل بود؟ و به دنبال تفسیر باطنی و عرفانی از قرآن بود؟
اگر بخواهم اجمالاً پاسخ بدهم باید بگویم خیر. امام اهل تفسیر باطنی نبود. اما در جواب تفصیلی باید شما روشن کنید که تفسیر باطنی یعنی چه؟
بحث اصلی در نظریهی «وضع الفاظ برای ارواح معانی» این است که ما در قرآن با واژههایی مواجه میشویم که به عللی بر معنای اولیه خود قابل حمل نیستند و نمیتوانیم آنها را حمل بر معانی ظاهریشان کنیم. مثلاً وقتی در قرآن سخن از «خدا آمد» میشود، معنای ظاهریاش متفاوت از آن است که بگوییم «زید یا عمرو آمد». این «جاء» با آن «جاء» تفاوت دارد. چون زید و عمرو با پایشان میآیند اما در مورد خدا چنین نیست و این لفظ معنا ندارد و بلافاصله این پرسشها مطرح میشود که خدا چگونه آمد؟ کجا بود که آمد؟ و… بنابراین ظاهر نمیتواند معنا داشته باشد؛ یا هنگامی که در قرآن از اینکه خداوند بر عرش مستوی شد سخن به میان میآید ظاهر سخن این است که خداوند بر روی عرش نشست. این ظاهر نمیتواند معنا را توضیح دهد، چراکه بلافاصله سر از تجسیم درمیآورد و این شائبه ایجاد میشود که خداوند باید جسم باشد.
در مواجهه با این گونه الفاظ و عبارات، در طول تاریخ حوزههای علمیه شیعه، چهار نوع برخورد تفسیری شکل گرفت اما ملاصدرا راه پنجمی هم پیشنهاد کرد.
* و این راه پنجم، همان قاعده «وضع الفاظ برای ارواح معانی» است که از علم اصول به علم تفسیر راه یافته است؟
بله، مسألهی اصلی ملاصدرا این بود که شما با آیاتی مواجه میشوید که حمل بر معنای ظاهریاش امکان ندارد و باید معنای آن را پیدا کنیم.
* این روش چه تفاوتی و تناسبی با تأویل دارد؟
واقعیت این است که مسلمانان در مواجهه با آیاتی که قابل حمل بر ظاهر نبودند به چهار راه رفتند:
گروه اول کسانی بودند که گفتند این آیات را به ظاهرشان اخذ کنید. اسم این گروه اهل ظاهر است. اهل ظاهر در فرق اسلامی جریان دامنهدار و گستردهای بودند. اهل ظاهر افرادی بودند که میگفتند همین ظاهر آیات برای ما بس است و باید به هر چیزی که ظاهر میگوید عمل کرد. وقتی قرآن میگوید خدا آمد یعنی آمد دیگر شوخی نداریم که بخواهیم آن را به معنای دیگری بگیریم.
گروه دوم کسانی بودند که اهل باطن بودند و به گروههای باطنی مشهور شدند. آنان میگفتند معنای «جاء» نمیتواند آمدن به معنای ظاهری کلمه باشد. گروهی از اهل باطن جلوتر هم رفتند و به حد افراط رسیدند.
هر دو گروه اهل ظاهر و اهل باطن در فهم آیات قرآن مجید گاه به افراط رفتند. اهل ظاهر آن قدر بعضاً در این مسیر حرکت کردند که حتی گفتند خداوند جسم است و یکی از آنها حتی میگفت که خداوند چشم دارد و گوش دارد چون «سیمع و بصیر» است. «سمیع» یعنی میشنود و گوش دارد و «بصیر» یعنی چشم دارد و میبیند. حتی استدلال میکردند که نگاه کردن به یک شیء در حقیقت مستلزم آن است که آن شیء دارای یک جسمانیتی باشد که بتوان آن را دید وگرنه چیز غیرجسمانی را که نمیتوان دید و چون در قرآن مجید آمده که انسان در آن جهان خدا را میبیند و خوشحال میشود پس خداوند دارای جسمانیت است.
در کنار این دو گروه، گروه دیگری پدید میآید که اهل توقف بودند. اینها وقتی به اینگونه آیات میرسیدند میگفتند نمیدانیم و خود را راحت میکردند. میگفتند چون بلد نیستیم پس نمیدانیم. در برخی موارد از امام فخر رازی نقل شده که ایشان از اهل توقف بوده و معتقد بوده که چرا چیزی را که نمیدانیم به سراغش برویم. این گروه به تعبیری متحیرانند. ملاصدرا به این رأی امام فخر رازی در تفسیر کبیر اشاره میکند و ایشان را در زمره مسلک توقف میخواند.
اما اکثر مفسران(امامیه) در زمره گروه چهارم بودهاند که آنان را «اهل جمع» میخوانند. اینان میگفتند که آن اموری که مربوط به خدا و مبدأ است را «تأویل» میکنیم و آن اموری که مربوط به معاد است را بر ظاهرش حمل و اخذ میکنیم. لذا «جاء ربک» را چون مربوط به خداست و آمدن خدا هم با آمدن بشر فرق دارد، معنایش را به تأویل و باطن برمیگردانیم اما آنجایی که میگویند مردم را در آتش میسوزانیم ظاهرش را میگیریم.
* آیا امام خمینی هم از اهل جمع بود؟
به نظر من امام هم مانند ملاصدرا از گروه پنجمی بودند که من آن را با قاعدهی «وضع الفاظ برای ارواح معانی» توضیح دادهام.
سابقهی این قاعده به امام محمد غزالی برمیگردد. گروه پنجم میگوید یکی از عللی که شما نمیتوانید از ظاهر به معنای آیات برسید برای این است که متوجه نیستید که الفاظ برای «ظاهر معنا» وضع نشده است برای «روح معنا» وضع شده است. مثالی میزنم. لغت «قلم» به چه معناست و واضع این لغت آن را برای چه وضع کرد؟ برای وسیلهای که مینویسد. اما آهنی بودن یا چوبی بودن آن در ماهیت قلم نیست و در ماهیت نامگذاری هم نیست. قلم هر چیزی است که مینویسد و هر چیزی که مینویسد قلم است. لذا از قلم نی تا مداد و خودکار و حتی در روزگار ما قلمهای الکترونیکی و… هم قلم است چون مینویسد. برای فهم این که قلم چیست باید قاعده و روح آن را که بر همه قلمها حاکم است کشف کنیم. این در مورد مثالهای دیگری مانند «قفل» هم صدق میکند. قفل هر چیزی است که میبندد از کلون تا قفلهای کامپیوتری. هر چه که میبندد قفل است نه اینکه آهن یا کلید داشته باشد. لذا قفلهای نرمافزاری هم واقعاً قفل هستند. یا «میزان» هم همینطور است. هر چیزی که وزن میکند «میزان» است لذا اینکه در قیامت حساب شما را میکشند به این معنا نیست که آنجا ترازویی با دو کفه وجود دارد که اعمالتان را یک طرف میگذارند و سنگ را طرف دیگر و حساب انسان را محاسبه میکنند. در اینجا وقتی میگویند عقل میزان است عبارت درست است چون عقل میسنجد، محاسبه میکند و «میزان» در اینجا یک «مجاز» نیست، واقعیت است.
* روش دستیافتن به ارواح معنا چیست؟ فرض کنید نظریهی پنجم را بپذیریم اما در عمل چگونه میتوان از افتادن آن در دام تأویل و روش اهل باطن یا روشهای دیگری جلوگیری کرد؟ اجازه دهید از همان مثال شما کمک بگیریم: برای فهم روح واژهی «قلم» آیا چارهای جز رجوع به «فرهنگ» و شرایطی که واژهی قلم در آن وضع شده است داریم؟ آیا فرهنگ زمانه در فهمی که از قلم وجود داشته دخالت نمیکند و صفت خاصی را بر آن تحمیل نمیکند؟ در واقع اگر این فرض را بپذیریم میتوان گفت نظریه پنجمی که شما از آن سخن میگویید همان نظریه هرمنوتیک است.
خیر، این اصلاً ربطی به نظریه هرمنوتیک ندارد. در هرمنوتیک اینگونه فرض میشود که از اساس «معنایی» از پیش تعیین شده وجود نداشته و «معنا» را ذهن ما و مفسر یا شرایط عمومی و فرهنگی و اجتماعی و نیز پیشفرضهای مفسر بر «لفظ» تحمیل میکند؛ اما در تفسیر به قاعده «وضع الفاظ برای ارواح معانی»، ما معتقدیم لفظ از قبل معنا داشته و قصد ما کشف غرض شارع است.
* البته نظریه هرمنوتیک هم در آغاز برای همین منظور بوده است یعنی روش هرمنوتیکی یا هرمسی برای فهم و رمزگشایی از معانی و مفاهیم دینی و کتابهای مقدس بوده است که برخی سابقه آن را به حضرت ادریس نبی نسبت میدهند و آنها هم معتقد بودند کلام خدا را معنا میکنند.
در هر صورت قاعده «وضع الفاظ برای ارواح معانی» نسبتی با تلقی مرسوم و جدید از تفسیر متن به روشهای هرمنوتیکی ندارد. ما دنبال «مراد شارع» هستیم.
* اجازه دهید روشنتر حرف بزنیم. آن کس که تفسیر میکند و براساس همین قاعدهای که شما میگویید میخواهد روح الفاظ را استخراج کند تا چه اندازه میتواند از غلبهی افکار و عقاید و پیشفرضهای خود در فهم الفاظ جلوگیری کند؟ بحث ما البته بحثی اخلاقی نیست. علمای دین همه میخواهند به غرض شارع دست یابند و همه میخواهند غرض خود را بر غرض شارع برتری ندهند منظور ما در مورد آیاتی که «ظاهر» روشن دارند هم نیست مقصود همان آیاتی است که در آنها «ظاهر» نمیتواند «معنا» را برساند. بنابراین راهکار رهایی از تفسیر به رأی تهذیب اخلاق نیست تعیین روش است. روش شما برای جلوگیری از این انحراف چیست؟
من هم صرفاً سراغ تهذیب اخلاق نمیروم. اما اینکه شما میگویید چه تضمینی وجود دارد که فرد غرض خود را بر غرض شارع برتری ندهد من نمیگویم تضمینی وجود دارد اما میگویم باید اینگونه شود که مفسر غرض خود را بر غرض شارع برتری ندهد و اگر این نباشد نظر مفسر حجت نیست و اصولاً نظر مفسر برای همه حجت نیست حال انسان تا چه اندازه میتواند به جدا ساختن غرض خود و شارع دست یابد، بحث دیگری است.
نکته مهمتر اما این است که اذعان کنیم انسانها تابعی هستند از یافتههای خود. کسی که در روستا به دنیا میآید و مجتهد میشود با کسی که در شهر به دنیا میآید و مجتهد میشود ممکن است دو نوع فتوا دهند و دو نوع برداشت داشته باشند. این وضع بیانگر همان حکمت است که «لایکلف الله نفساً الاوسعها». با این واقعیت میتوان دو گونه برخورد کرد:
راه اول، آنکه بگوییم ما آن چیزی که خداوند متعال یا امام معصوم گفته را چون نمیدانیم و نمیفهمیم اصلاً به دردمان نمیخورد و بگوییم ماییم و یافتههای خودمان که تنها چیز دارای اصالتاند.
راه دوم این است که بگوییم نه باید برویم سراغ مراد شارع. اما طبیعتاً انسانهای مختلف چون آمیختهای هستند از دانشهای مختلف و با تربیت متفاوت و طبیعتاً درصدی تحت تأثیر آنها هستند تلاش کنیم با همهی این اوضاع سراغ غرض شارع برویم. البته فرد هم باید تلاش کند که این مسائل را در فتوا یا تفسیرش دخالت ندهد. مرحوم علامه حلی هنگامی که میخواست درباره آب چاه فتوا دهد چاه خانهاش را پر میکند تا مسأله شخصی را در فتوایش دخالت ندهد.
* سخن شما تأیید سوال من است و این همان هرمنوتیک است به اضافه اخلاق اسلامی…
من اسمگذاری نمیکنم و کاری به بحثهای جدید هم در اینجا ندارم؛ اما همین مقدار بگویم که در هرمنوتیک شما به عنوان مخاطب، با متن گفتوگو میکنید؛ نه با نویسنده، در حالیکه در این قاعده شما با گوینده و نویسنده تخاطب دارید. در این قاعده، گوینده اصل است و همهٴ همّ شما (به عنوان مخاطب)، فهم مراد و منظور اوست؛ در حالیکه در هرمنوتیک (البته هرمنوتیکی در علم اصول مطرح است) شما با مراد گوینده بیگانه میشوید و متن برای شما ارزش اصالی پیدا میکند، پس من در کتابم قاعدهای را که از دل تفسیر استخراج شده توضیح دادهام و بس. اما مرز اصلی به نظرم همان است که گفتم. اینجا مدعا دقیقاً هرمنوتیک نیست و شاید در برخی موارد با اهل تأویل همزبانی پیدا میکند اما تأویل هم نیست. ملاک ما هم فقط عقل نیست نقل هم هست. یعنی ما میخواهیم از طریق مطالعه نقلها و قولها به مراد شارع برسیم.
* آیا قاعدهی «وضع الفاظ برای ارواح معانی» در هر شرایطی میتواند گره از کار تفسیر بگشاید و همه آیات مشکله را توضیح دهد؟ آیا ما میتوانیم به روح همه الفاظ دست بیابیم؟
این نقد را که برخی از علما گفتهاند که قاعده «وضع الفاظ برای ارواح معانی» قابل تسری به همه الفاظ نیست، من هم قبول دارم و در کتاب هم نوشتهام. مدعی قاعده هم این نیست که نظریهاش عمومیت دارد و بخواهد بگوید روح همهی کلمات را میتواند کشف کند.
* دایره نفوذ این قاعده تا کجاست؟ یعنی تا کجا میتواند پیش برود و رمزگشایی کند؟
این قاعده فقط در مورد الفاظی است که نمیتوان به ظاهر آنها حکم داد جایی که نصوص متقن و غیر محال داریم این قاعده کاربرد ندارد.
* کتاب شما بر این فرض بنا شده است که علم اصول را نباید تنها در علم فقه به کار برد و باید آن را به علم تفسیر هم تسری داد. با توضیحی که دربارهی قاعده وضع الفاظ برای ارواح معانی هم دادید این بحث به ذهن متبادر میشود که اصول فقه همچون فلسفه حقوق عمل میکند یعنی منطق حاکم بر قواعد و واژهها و ادبیات را کشف میکند. به این معنا روش پنجم در تفسیر در تقابل با روش اهل ظاهر قرار میگیرد و به نوعی عقلگرایی را مقابل نقلگرایی قرار میدهد و شباهت بسیار به اهل تأویل مییابد. مرز روش پنجم و اهل تأویل کجاست؟
این روش شباهتهایی به اهل تأویل دارد اما تأویل نیست. عقل را به کار میگیرد اما عقلگرای محض نیست. شاید شبیه هرمنوتیک باشد اما هرمنوتیک نیست چون متن را صامت نمیداند و منکر گوینده متن نیست. میگوید متن گویا است و صامت نیست اما ما در پی فهم مراد شارع یا گوینده هستیم. ما نمیگوییم مراد شارع امروز به درد ما نمیخورد. بحث هرمنوتیک که اخیراً طرح شده است (یا حداقل اخیراً در ایران طرح شده است) در علم اصول ما دایره و سابقهی طولانی دارد و نقد هم شده است؛ اما خویشاوندی میان آن و علم اصول در روش مانع از توجه به تعارضهای آنها در مبادی نمیشود.
* اگر از سویی بخواهیم این بحث را ببندیم و از سوی دیگر محتوای آن را در قالبی دیگر ادامه دهیم باید به معضلات و بحرانهای علم تفسیر اشاره کنیم. شما میفرمایید که روش تفسیری ما کاملاً عقلگرایانه نیست گرچه از عقل هم استفاده میشود اما نقل هم در آن جایگاهی مهم دارد…
به نظر من این واژهها جز آنکه ما را گمراه کند ثمر دیگری ندارد. عقل مقابل چه چیزی قرار میگیرد؟ عقل مقابل وحی یا عقل مقابل جهل؟ مقابل جهل است یا نقل؟ عقل مقابل جهل یک معنا دارد و مقابل نقل معنای دیگر…
* منظور از عقل در برابر نقل هم عقل به مثابه روش است نه عقل در برابر وحی یا به قول معروف نقل… بحث ما این است که عقل به عنوان روش آفاتی برای تفسیر دارد که ما را ناگزیر از تأویل و باطنیگری و ناچار به پذیرش هرمنوتیک میکند سوالم را تکرار میکنم: برای جلوگیری از تحمیل فهم مفسّر بر متن چه باید کرد؟
شما راهی ندارید برای شناخت جز عقل و نقلهایی که فهم آنها نیز به عقل است. عالم دینی غیر از اینکه از راه مفاهیم ذهنی خود با تهذیب نفس تلاش کند چارهای ندارد. باید تلاش کنیم این آینه را جلا دهید؛ من مدعی هستم که میشود آینه ذهن را صاف کرد.
* «میشود» آینه ذهن را صاف کرد یا چارهای جز این نداریم که به این آینه تن دهیم؟
«میشود»! اساساً اگر هم نشود دلیل نمیشود که بگوییم این کار و این تلاش وظیفه ما نیست و نباید در راه آن تلاش کنیم. جالب اینجاست که وقتی بحث به مکتب امام صادق و فقه و فکر شیعه میرسد صحبت از این میشود که عقل نمیتواند به مراد شارع برسد اما در تحلیل تاریخ با همین عقل قضاوت میشود. عقل «متد» دارد و باید «متد» آن را کشف کرد.
*البته منتقدان عقلگرایی فقط در فهم دین منتقد آن نیستند در همهی امور و علوم به نقد سرتاسری عقلگرایی دست میزنند و در عمل هم به صورت ناگزیر تن به تولیدات و تبعات عقل میدهند ولی اصالت آن را قبول ندارند و برخی دینداران هم کاربرد آن را در فهم و تفسیر دین و قرآن رد میکنند یا حداقل به سختی تن به آن میدهند.
به هر حال دینشناسی، روش دارد. ما جاهل قاصر داریم و جاهل مقصر. من هر چقدر از قدرت عقل و دانش بهرهمند باشم و دلم به حال فردی که بیمار است و بیماری سختی هم دارد بسوزد حق ندارم شکمش را ببرم و او را جراحی کنم جز اینکه دانش پزشکی و جراحی را داشته باشم چگونه میتوان متد و روش دینشناسی را نیاموخته باشم اما مدعی دینشناسی باشم؟ اینجا حتی اگر علم هم داشته باشیم چون علم دین نداریم جاهل قاصریم. همانگونه که پزشکی روش دارد، دینشناسی هم روش دارد.
* اگر افرادی از اساس با روششناسی شما مرزبندی داشته باشند چه کار باید بکنند؟ مثلاً گروهی میگویند علم اصول فقه براساس منطق ارسطویی بنا شده است و در حوزههای علمیه هر چیزی که زیر سوال برود علم اصول زیر سوال نمیرود. حال این علم اصول براساس پیشفرضهایی بنا شده که از نظر برخی روشنفکران مذهبی یا گروههای مشهور به التقاط دینی مانند مجاهدین خلق یا فرقان اسلامی نیست. برخی بنیادگرایان دینی هم اخیراً گفتهاند که غربزدگی اولیه در معارف اسلامی ماقبل تجدد رخ داده و آن یونانزدگی است به گونهای که فلسفه اسلامی را مسیر انحرافی خلفای عباسی در برابر مذهب اهل بیت معرفی کردهاند. مقصود آنکه دینشناسی مورد نظر شما یک متد یا روش ندارد.
ایراد ندارد. من میگویم افراد زمانی حق دارند وارد فقه شوند که دارای یک اصول باشند (هر اصولی). مادامی میتوانند دارای اصول باشند که کلام داشته باشند هنگامی میتوانند وارد کلام شوند که یک وجودشناسی داشته باشند و هنگامی میتوانند وارد وجودشناسی شوند که یک معرفتشناسی داشته باشند، پس هر کسی ناگزیر از طراحی یک سلسله و زنجیره معرفتی از معرفتشناسی تا وجودشناسی تا کلام و اصول و فقه است. حال با هر مبادی و مبانی که میخواهد باشد. اما همه اینها موکول به روششناسی است. من نمیگویم که شما نمیتوانید فقهی غیر از فقه موجود داشته باشید میگویم که نمیتوانید فاقد اصول باشید. ممکن است من بگویم فقه شما دارای متد روشن و دقیقی نیست. یک مثال میزنم. طب گیاهی پدیده تازهای نیست، در گذشته هم دکتر علفی خیلی داشتهایم اما هیچ پزشکی این دکترهای علفی را دارای متد و روش درستی ندانستهاند. ممکن است در مواردی درمانهای درستی هم انجام دهند اما متد و روش علمی ندارد و علم اساساً روش و متد است و بحث دربارهی علم بحث دربارهی روش است. اینکه روش من درست است و روش شما نادرست است؛ به عبارت دیگر، یک علم به قضایای کلی، ضروری و پیشبینی وابسته است؛ یعنی باید از پیش حوادث را پیشبینی کند.
* حال اگر کسی اساس علم پزشکی را نفی کند و بخواهد علم پزشکی تازهای را طراحی کند تکلیفش چیست…
میتواند راجع به این ایده حرف بزند اما نمی تواند خود را پزشک بخواند. چون پزشک به کسی اطلاق میشود که علم پزشکی را میداند… بگذارید از همین جا وارد همان بحث اصلی شما بشویم:
این جریانی که به نام «ضدفلسفه» مشهور شده است و میگوید که اساسش بر نفی کل فلسفه است، خودش یک فلسفه است. روزی عدهای آمدند پیش من گفتند اساساً فقه حرف بیخودی است، مفت است! اینها را همهاش فقها درست کردهاند. من گفتم یعنی چه؟ گفتند قرآن معیار است. هر چه قرآن میگوید معیار دین است. من به اینها گفتم بسیار خوب، معیار همان است که شما گفتید. اولین سوال من این است که نماز را چند رکعت باید خواند؟ گفتند هر چه قرآن بگوید! گفتم متأسفانه قرآن نگفته است که نماز را چند رکعت بخوانیم گفتند حال ما چهار رکعت میخوانیم. گفتم از کجا به این استنباط رسیدید؟ گفتم از همان جا فقه شروع میشود. کار فقه تعیین تکلیف مسلمان است. اگر میخواهید تکلیف مسلمان را روشن کنید باید به سوالات پاسخ دهید. آغاز سوال آغاز تولد فقه است. قرآن قطعاً مرجع و منبع اصلی فقه است اما در عمل به تکالیف مومنان به تفاوتهایی میرسند که تعارضات ظاهری ایجاد میکند باید به این تعارضات ظاهری با طرح پرسش پاسخ داد.
در تاریخ اسلام مکتبی پیدا شده أرأیتیّون نام دارد… کار اهل این مکتب این بود که سوالات فرضی طرح میکردند. سوالات فرضی فقه را بارور میکند. مثلاً میپرسیدند که اگر ما رفتیم کره ماه کدام طرف نماز بخوانیم؟ اگر یک مرد مسلمان مرتد شد حکم زنش چیست؟ حکم بچهاش چیست؟ اگر زنش طلاق گرفته و بچهاش در دامان مادر باشد حکمش چیست؟
در برابر اهل پرسش گروهی که به شدت مقابله میکردند اهل حدیث بودند. آنها میگفتند چقدر سوال میکنید. گرچه اهل پرسش هم ممکن بود راه انحراف بروند اما اهل حدیث راه اجتهاد را میبستند. من نمیگویم که ما هم پرسش بیجهت بپرسیم اما سوال مهم این است که اگر این سوالات فرضی طرح شود شما چه جوابی میدهید؟
فقه در جهان اسلام کار علم حقوق را انجام میدهد فقه در مواجهه با زندگی جدید سوالات جدید طرح میکند و به آنها جواب جدید میدهد. من قبلاً در بحث اجتهاد در مکتب امام گفتهام که شما سه راه در برخورد با جهان جدید دارید: اول – همهی متون کهن را دور بریزید، دوم – بر گذشته جمود کنید و اصاله الحذری شوید یعنی از مواجهه با جهان جدید پرهیز کنید و سوم اینکه اجتهاد کنید. اینجاست که فقه تولید میشود.
پیوند این سخن با سخن اصلی ما این است که ما قبول داریم که کلام خدا مرادی دارد که ما باید آن را کشف کنیم و ما باید تلاش کنیم که خود را از همهی اغراض خود مبرا کنیم تا به آن کلام و حقیقت معنای آن برسیم؛ این، هم ممکن است و هم بر ما واجب است که تا حد امکان تلاش کنیم تا به گوهر معنا برسیم و چاره این کار هم سوال است و اجتهاد.
* فقهای بزرگ شیعه تا چه حد باب سوال را باز نگه داشته بودند؟ خیلیها معتقدند علم فقه علم حقوق نیست بلکه علم تکالیف است بنابراین علم سوال هم نیست علم جواب است.
اینطور نیست. اساس علم فقه بر سوال است. در مورد عروه میگویند قوت عروه الوثقی سیدمحمد کاظم یزدی در این است که اصحابی داشته که مینشستند و سوالات فرضی میکردند و اصولاً به همین علت عروه پرفروع شده است.
* براساس نظر شما نفی فلسفه خودش یک فلسفه و نفی فقه خودش یک فقه است. اتفاقاً اصحاب تفکیک هم همین را میگویند. آنها عقل ارسطویی را رد میکنند نه عقل را. آنها عقل موجود فقه و فلسفه اسلامی را رد میکنند نه نفس عقل را. آنها میگویند ما براساس قرآن و براساس روش قرآن به عقل ناب قرآنی و الهیات الهی میرسیم و از الهیات بشری فاصله میگیریم. آنها میگویند چرا عقل ارسطویی که بردهداری را پذیرفته و مالکیت را تقدیس کرده باید مبنای اصول فقه ما قرار گیرد؟ غربزدگی قدیمی و یونانی بدتر از غربزدگی جدید و متجددانه است آنها میگویند فقیه ما که در فقه مالکیت را مفروض میگیرد در واقع این اصل را نه از اسلام که از یونان گرفته است و این با عدالت قرآن تضاد دارد.
اگر این مدعا را بپذیریم که ذهن فقهای ما و اصول فقه ما آمیخته با عقل یونانی است حرفشان درست است اما ما مدعا را قبول نداریم. این مدعا بیاساس است.
* به هر حال این گزاره که فقه ما با فلسفه یونان نزدیکی دارد در قواعد و اصول فقه و بحث مالکیت و بردهداری ادلهای برای اثبات دارد…
اجازه بدهید بحث اساسیتری را طراحی کنیم: اصلاً فرق عقل یونانی و عقل غیریونانی چیست؟ ما یک سری الفاظ به هم میبافیم بعد هم خوشمان میآید. به یکی از این بزرگان تفکیک گفتم که شما که منتقد نظریه معاد جسمانی ملاصدرا هستید برای ما یک کتاب معاد بنویسید گفتند مینویسیم. گفتم چگونه؟ آیا راهی جز فلسفهپردازی دارید؟ گفتند بله بدون آنکه تفلسف کنیم! در محیط تنوّر قرآن قرار بگیریم میتوانیم معاد قرآنی را بفهمیم. این تجربه قرار گرفتن در محیط نور قرآنی را چه کسی میتواند اثبات کند یا منتقل کند؟ و از درون آن به این نکته برسد که عقل وحیانی با عقل یونانی متمایز است؟
* میگویند عقل یونانی مبتنی بر شرک است، و عقل قرآنی بر توحید بنا شده است.
این هم از کلیات است. سوال من اینجاست که در عقل وحیانی یا عقل یونانی، صغری و کبری چه تفاوتی دارد؟ دو دوتا در هر یک از این دو عقل چند تا میشود؟
* البته مقصود آنها مستقلات عقلی نیست آنکه در کل عقلانیت واحد است…
من حرفم این است که تاریخ فلسفه اسلامی مملو از نظرات درست و نادرست است اما قابل انکار نیست.
* یعنی عقل به نظر شما یک چیز واحد است؟
گفتم که تعریف عقل هم از مصیبتهاست…
در هر صورت منتقدان فلسفه اسلامی، میگردند و در میان متون فلسفی، اشتباهاتی زا مییابند و بعد اصل فلسفه را نفی میکنند. این روش غلط است، چراکه این کار را در هر علمی میتوان جاری کرد. حتی در متون روایی هم میتوان این کار را انجام داد؛ در حالیکه اصل روایات برای ما ارزش قانونی دارد؛ درباره پزشکی هم میتوان همین روش را پی گرفت.
پس ما نمیگوییم که هرچه صدرا میگوید صحیح است تا شما با یافتن یک اشتباه در اندیشه او، ما را نقض کنید، بلکه روش فلسفی را صحیح میدانیم و نفی این روش به آن است که شما آن را از حجیت بیندازید.
در همین مورد است که میگویم وقتی شما تلاش میکنید تا روش فلسفی را رد کنید، خودتانهم از روش فلسفی بهره میگیرید. حتی وقتی میگویند، «هیچ سؤالی نکنید و به هرچه در ظاهر متون دینی آمده، بسنده کنید»، همین جمله یک گزاره عقلی است که پشتوانهاش روش فلسفی است.
بگذریم از اینکه گزارههای متون دینی وقتی حجت میشوند که با علم رجال، ادبیات و … همراه شوند و آن علوم هم در بسیاری موارد، بر روش فلسفی مبتنی هستند.
* به بحث تفسیر برگردیم بخشی از کتاب شما در واقع به روش تفسیر امام خمینی اختصاص دارد. امام از نظر حوزوی هم فقیه و هم حکیم و هم عارف تلقی میشدند. امام در تفسیر قرآن و در فهم دین به کدامیک از این معارف اسلامی توجه داشتند؟
تفسیر امام بیشتر بعد عرفانی داشت.
* خب این همان جایی است که ما را به بحث قبلی میبرد. امام عارف است و انقلابی. تفسیر امام خمینی هم عرفانی است همچنان که تفسیر آیتالله طالقانی هم اجتماعی است. اگر از این چهرهها بگذریم و این روشهای تفسیری را به رسمیت بشناسیم چه تضمینی وجود دارد که مثلاً یک طلبهای مانند گودرزی یا از آن بزرگتر برخی مفسران وجیه حوزه به تفسیر به رأی قرآن دست نزنند و آن را با عرفانهای شخصی ادغام نکنند یا از قرآن برداشت سیاسی شخصی نکنند.
تفسیر کار هر کس نیست. کسی باید تفسیر کند که علم آن را آموخته باشد.
* یعنی شرط تفسیر علم حوزه است؟ و کسی خارج از حوزه نمیتواند تفسیر قرآن کند؟
مقصود از آموزش حوزوی آموختن متد دین است چه در درون مدرسه چه خارج از مدرسه…
* و این متد دین را حوزه تعیین میکند؟
حوزه براساس این متد بنا شده است.
* گفتید تفسیر امام از زبان دین عرفانی بود. در عمل به دین یعنی در فقه شیوه رفتار امام چگونه بود؟ شهودی بود یا عقلانی؟
اصل حضور امام در انقلاب حضوری عرفانی- فقهی بود اما این عرفان یک عرفان کاذب نبود.
* در نظریات سیاسی جدید نظریهپردازان سیاسی معتقدند حکمرانی از حوزه عرفان به غلبهی امور غیرعقلانی بر جامعه منجر میشود. آیا نظرات عرفانی امام در تصمیمگیری سیاسی ایشان مؤثر بود و نمود داشت؟
تمام رفتارهای امام تابع یک نظام عقلانی بود. امام هیچگاه به رمل و خرافه تکیه نکرد. در میان علما کسانی بودند که با استخاره و خوابنما شدن حرکت میکردند. این مسأله در میان دینداران پررنگتر است. افرادی که دیندارتر هستند حتی در این مورد رگههای پررنگتری هم دارند. اما رفتارهای امام در هیچ کجا تابع این فاکتورها نیست. امام حتی در شبهای عملیات نیز استخاره را رد میکردند. مثال دیگر پرواز امام از پاریس به تهران در شب ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ است که به تعبیری مهمترین حادثه صد سالهی اخیر ایران است که سلطنت را واژگون کرد. اما امام برای این تصمیم مهم هم استخاره نکرد. چراکه مشاورانی داشت و با مشورت و بدون اتکا به امور غیرعقلانی تصمیم گرفتند.
* میان این امام عقلگرا و سیاستمدار با آن امام عارف و معناگرا چه نسبتی برقرار بود؟
انسان وقتی از طریق عقلانی به تصمیم میرسد آنگاه توکل میکند و به بزرگان دین متوسل میشود. همچنان که از خداوند همواره میخواهد که تصمیم صحیح را برای او پدید آورد. دعا از این نظر در طول رفتار عقلانی است. پیامبر در جنگ خندق منتظر جبرئیل نبود. در جنگ احد تصمیم عقلی گرفت. پیامبر هیچ وقت بدون برنامه به جنگ نرفت. امام هم در انقلاب و جنگ دقیقاً براساس قواعد عقلی عمل کرد؛ ولی این عقلانیت به خاطر خدا بود. همانطور که عقلانیت امیرالمومنین برای خدا و عقلانیت معاویه برای نفس بود. برای خدا کار کردن کار را ارزشمند میکند اما دلیل نمیشود که وقتی برای خدا کار میکنیم به عقلانیت پشت پا بزنیم. مثلاً اقتصاد قواعدی دارد نقدینگی بالا در جامعه تورم ایجاد میکند باید به این قواعد تن داد.
* پس چرا امام در اداره جامعه این همه بر علم فقه تأکید داشت؟
مگر فقه غیرعقلانی است؟
* به هر حال فقه علم تعبدی است و تکلیفی…
مگر علم حقوق تکالیف فرد و جامعه را روشن نمیکند؟ پس باید بگوییم آن علم غیرعقلانی است؟
* فرض بر این است که حاکمیت دین در جامعه به حاکمیت امور تعبدی به جای امور تعقلی منتهی میشود. با توجه به منش و روش امام که گفتید حکومتی عقلانی بوده است این فرض را چگونه ارزیابی میکنید؟
نمادهای رفتار تعبدی چیست؟
* مثلاً همان استخاره که شما مطرح کردید.
اصلاً استخاره یک امر فقهی نیست استخاره برای تصمیمگیری نیست. در حالی که فقه برای تصمیمگیری است. استخاره طلب خیر کردن است. مطالبهای است از خدا برای اینکه بهترین فرجام را برای کارها برای انسان رقم بزند، استخاره یک امر توفیقی است. عقل عارف عقلی است که مستنصر به کمک الهی است؛ ولی باز تصمیمگیری عارف یک تصمیمگیری عقلی است.
* این تصویری که شما از یک حکومت دینی ارائه میکنید چه تمایزی با یک حکومت عرفی دارد؟ شما میگویید امام جامعه را براساس عقل اداره میکرد و دین را هم براساس عقل درک میکرد پس حکومت دینی یک حکومت عقلی است. حکومت عرفی هم یک حکومت عقلی است تمایز این دو حکومت در کجاست؟
تفاوت یک رهبر دینی با رهبر غیردینی و یک حکومت دینی با حکومت غیردینی در پایبندی آنها به مبانی دینی و اهداف دینی است. امیرالمومنین برای خدا میجنگید و معاویه برای خودش، چنانکه امیرالمؤمنین برمبنای حکم خداقضاوت میکرد و معاویه برمبنای حکم خودش.
*اما هر دو بر مبنای عقل سیاسی و عرفی میجنگیدند؟
بله اما امیرالمومنین بر مدار حکم خدا قضاوت میکرد و معاویه بر مبنای حکم نفس خویش. اهداف آنها متفاوت بود یکی الهی بود و دیگری بشری حتی اگر آئین دادرسی کوفه با آئین دادرسی شام یکی بود.
* براساس نظریه شما تفاوت حکومت دینی و غیردینی فقط در پذیرش مبدأ و معاد است…
این تفاوت کوچکی است؟
* نه اما در «روش» میان حکومت دینی و حکومت عرفی تفاوتی وجود ندارد گرچه به لحاظ «بینش» متفاوتند.
بگذارید مثالی بزنیم تا تمایزات روشنتر شود: حکومت سکولار ممکن است به جایی برسد که در آن اکثریت مردم قائل شوند که حجاب باید برداشته شود اما در حکومت دینی چنین چیزی امکان ندارد چراکه به دایره احکام قطعی شرع وارد شده است.
* اینجا شما وارد بحث محتوا شدهاید. در واقع در چنین شرایطی که احکام دینی در معرض رأی اکثریت قرار میگیرد ممکن است حکومت دینی به حکومت غیردینی تبدیل شود اما بحث دربارهی حجیت عقل در اداره جامعه است. رأی اکثریت هم به حکم عقل به صورت نسبی به رسمیت شناخته شده است و در واقع دموکراسی تدبیرناگزیر عقل برای اداره جامعه است. بحث ما دربارهی سیاست است نه شریعت. مسلم است که حکومتی که حجاب را آزاد بگذارد حکومت دینی نیست اما از نظر روششناسی میان تصمیمگیری در حکومت دینی و حکومت غیردینی چه تفاوتی هست؟ وقتی شما میگویید عقل معیار است تا کجا میتوان به عقل پایبند بود که شرع هم آن را تأیید کند. مثلاً دربارهی همین رأی اکثریت، امام به مجلس این اختیار را داد که در مقطعی در برابر شورای نگهبان با دوسوم رأی شهروندان قانون را تصویب کند ولو به اضطرار. اگر مجلس را نهاد عقل جمعی بگیریم و شورای نگهبان را نهاد حافظ شرع، اکثریت در این بحث چه حجیتی میتواند داشته باشد؟ از آن مهمتر مجمع تشخیص مصلحت نظام نهادی است که اکثریت آن را افرادی غیر از فقها تشکیل میدهند و متخصصان شریعت نیستند و فقها در آن در اقلیت هستند. آیا مجمع تشخیص مصلحت نظام یک نهاد شرعی است؟
شرعی شرعی است.
* چگونه وقتی فقیهان در اقلیتند؟
تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام مبنای فقهی و شرعی دارد و باید از باب درست آن در فقه وارد شد. باب آن هم باب تزاحم است. فرض کنید فردی در استخر خانهاش در حال غرق شدن است و کسی صدای کمک خواستن او را میشنود اما نمیتواند جز از راه دیوار وارد خانهی او شود و نجاتش دهد. بالا رفتن از دیوار خلاف شرع است اما نجات دادن آن فرد از غرق شدن و مردن عین شرع است اینجا قضیه تزاحم پیش میآید. در فقه میان تزاحم و تعارض، تفاوت است. تعارض این است که از معصوم دو مطلب نقل شود یکی اینکه فلان چیز را بخور و دیگری بگوید نخور. از این دو قطعاً یکی کذب است. اینجا تعارض است؛ یعنی تکاذب وجود دارد. اما تزاحم یعنی هر دو گزاره درست است اما یکی قابلیت اجرا ندارد؛ یعنی ما قدرت بر اجرا هر دو را نداریم. از طرفی گفته حق غصب نداری و از طرف دیگر گفته باید فردی که در حال مرگ است نجات دهی. اما در آن واحد باید یک کار را انجام داد و نمیتوان هر دو کار را انجام داد. نهاد در باب تزاحم باید به سراغ مرجحات آن باب برویم که عبارت است از اینکه ببینیم ملاک در کدام حکم قویتر است. نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام، یک جایگاهی است که در تزاحمات احکام اجتماعی، ملاک قویتر را مشخص میکند و طبیعتاً قبلاً که فقه حکومت نداشته، تزاحمها فردی بوده؛ ولی اکنون این تزاحمها به احکام اجتماعی مربوط است، پس تزاحم از آغاز هم در فقه بوده و تنها امام برایش مکانیزم تعبیه کردند.
* بر این اساس اکثریت مردم اگر براساس عقل و در چارچوب شرع هر تصمیم عقلی بگیرند شرعی هم هست؟
خیر اینگونه هم نیست. مرحوم شهید صدر نظریهای دارد به نام «منطقه الفراغ» یعنی حوزههایی که حکم صریح شرعی وجود ندارد اما امام خمینی نظریهای دارند به عنوان«اباحه لااقتضایی». نظریه امام تقریباً با نظریه شهید صدر شباهتهایی دارد که در این محدوده به رأی اکثریت حجیت میدهد. البته ممکن است بگوییم دایره تصمیمگیری اکثریت و مردم و نهادهایی مانند مجلس دایره احکامی است که در آن مستحبات و مکروهات و مباحات مطرح است. در این موارد مردم با اکثریت آرا تصمیم میگیرند. اما اگر از این دایره خارج شدند، آن را شورای نگهبان قطع میکند و مجمع تشخیص مصلحت نظام در مواردی که تزاحم پیدا میشود رفع تزاحم میکند و آن تزاحم تا زمانی که باقی است حکم هم باقی است. البته ممکن است که بتوان مکانیزم دیگری برای تشخیص مصلحت ایجاد کرد و مثلاً تشخیص تزاحم را هم به مجلس بدهند و مثلاً از قاعده دوسوم مجلس استفاده کنند اما این بحث ثانوی است. چنانکه در مورد مجلس خبرگان رهبری هم الزامی نیست که همهی اعضا مجتهد باشند میتواند نیمی از اعضا مجتهد باشند و نیمی دیگر را کارشناسان دیگر تشکیل دهند.
* سازوکاری که امام برای اداره امور جامعه در قالب تئوری حکومت دینی به دست دادند چه اندازه از فقه آمده بود و چه اندازه از بیرون فقه استخراج شده بود؟
بحث اصلی فقه این است جامعه باید توسط حکومت قانون اداره شود. در جامعه اسلامی قانون باید اسلامی باشد و واجبات و محرمات شرع رعایت شود. تفاوت حکومت اسلامی با حکومت سکولار در اینجاست. مبدأ حکومت دینی و روش حکومت دینی و مقصد حکومت دینی با حکومت سکولار متفاوت است.
* به عنوان آخرین سوال، گفتید که زبان دین را باید با روش عقل کشف کرد و دولت دین را با متد عقل مستقر کرد به نظر شما حکومت دینی از نظر امام چگونه با حکومت مردمی جمع میشد. منظورم از حکومت مردمی حکومت عقل است.
دربارهی حکومت دینی چند نظر مطرح است. نظر اول این است که نظریهی جمهوری اسلامی دو شرط دارد شرط اول را مردم میدهند و شرط دوم را خدا میدهد. یعنی مشروعیت حکومت دینی دو بال دارد: خدا و مردم. منتقدان این نظر را شرکآلود میدانند از اینجا نظر دوم ایجاد میشود. قائلان به نظریه دوم میگویند بیعت مردم شرط مقبولیت است شرط مشروعیت نیست در این میان میگویند فقیه یا حاکم اسلامی را خدا منصوب کرده است مردم او را قبول میکنند یا رد میکنند اگر قبول کردند مقبولیت دارد و حکومت میکند اما اگر قبول نکردند هم مشروعیت دارد ولو آنکه مقبولیت ندارد و حکومت هم نمیکند. حال آنکه به نظر من میتوان مکانیزم سومی هم تعریف کرد و آن مکانیزم این است که خداوند فقیه مورد اقبال مردم را نصب میکند. میدانید که یکی از شروط حاکمیت فقاهت است. شرط دیگر عدالت است. شرط سوم عقل است یعنی حاکم باید فقیه، عادل و عاقل (آگاه به زمان) باشد. حال شرط چهارم هم باید به شروط مشروعیت حاکم اسلامی اضافه کرد و آن اقبال مردم است. یعنی مقبولیت از شروط حاکمیت میشود و به جای اینکه رأی مردم در عرض اراده الهی قرار گیرد در طول آن قرار میگیرد و اینگونه هم از شرک دور میشود هم به شرط مشروعیت حکومت تبدیل میشود.
* یعنی خدا فقها را به صورت عام نصب میکند؟
نصب فقها به صورت قضیه حقیقیه است؛ یعنی خداوند فرموده، هرکس فقیه است، عادل است، آگاه به زمان است و مردم او را قبول دارند، بر مردم ولایت دارد.
* اگر فقیه مقبول چند نفر باشد چه؟
این دیگر مکانیزم عقلایی دارد طبیعتاً همه فقها نمیتوانند همزمان مقبول باشند.
* یعنی مقبولیت شرطی است که خداوند میگذارد؟
دیگر اسمش مقبولیت نیست.
* این رأی امام خمینی است درباره ولایت فقیه؟
در این باره باید سخنان امام را با هم مرور کنیم تا ببینیم کدامیک از این سه نظریه مورد نظر ایشان است.
این بحث حوصله دیگری میطلبد، شاید هم با بحث مفصلتر نظریههای دیگری هم مطرح شوند.
منبع: ماهنامه
هرچند آمار غیررسمی حاکی از سه دقیقه مطالعه برای ایرانیان است، دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور مدعی شد: بر اساس آخرین نظرسنجیهای صورت گرفته و جمع بندی که مربوط به سال ۱۳۸۹ است، سرانه مطالعه کتاب در کشور به ۱۸ دقیقه و ۴۷ ثانیه رسیده است.
مهندس “منصور واعظی” در حاشیه گردهمایی کارشناسان برنامه ریزی ادارات کل کتابخانههای عمومی کشور در نشستی افزود: نتایج میزان سرانه مطالعه کشور در سال گذشته، تا دو ماه دیگر مشخص میشود، زیرا ما نظرسنجیها و ارزیابیهای خود را بعد از پایان هر سال انجام میدهیم که میزان مطالعه سال ۹۰، تازه نظرسنجی شده است.
به گفته وی، سرانه مطالعه در کشور از رشد خوبی برخوردار بوده، به طوری که در سال ۱۳۵۳، این میزان تنها در شهرها دو دقیقه بوده است و دومین سنجش که در سال ۱۳۷۸ صورت گرفت سرانه مطالعه به ۷ دقیقه افزایش یافت.
وی تصریح کرد: اولین سنجش ملی که هم شهرها و هم روستاها را شامل میشد، در سال ۱۳۸۷ انجام شد که در آن سنجش میزان مطالعه به ۱۸ دقیقه رسید.
این در حالی است که پیش از این رئیس سابق کتابخانه ملی، علی اکبر اشعری گفته بود که سرانه کتابخوانی ایرانیان را ۶ دقیقه در شبانه روز است و حدود دو سوم این میزان نیز به مطالعه کتابهای درسی مربوط میشود. مطابق گزارش یاد شده ۵۰ درصد از باسوادان گفتهاند که در یک سال گذشته کتابهای غیر درسی هم مطالعه کردهاند.
دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور افزود: آمار سال ۱۳۸۹ تنها در بخش کتاب در فضای فیزیکی و فضای مجازی بوده که در آن سال، میزان مطالعه در فضای مجازی در بخش کتاب ۳ دقیقه بوده است.
به گفته وی، براساس همان آمارها، سرانه مطالعه و خواندن در کشور اعم از کتاب، قرآن و ادعیه، روزنامه و نشریات، سایتهای خبری و هر آن چه که خواندنی باشد، جدا از خواندنهای تکلیفی به ۷۹ دقیقه رسیده است.
وی اظهار داشت: از این میزان، ۱۸ دقیقه و ۴۷ ثانیه مربوط به کتاب، ۲۰ دقیقه مربوط به قرآن و ادعیه و مابقی زمان مربوط به بخشهای دیگر میباشد.
وی مدعی شد: امروز جمهوری اسلامی ایران از کشور ترکیه در زمینه سرانه مطالعه جلو زده و در منطقه اول و در دنیا جزو کشورهای برتر هستیم و در حال جلو زدن از مصر نیز میباشیم، اما از کشورهای روسیه شامل اسکاندیناوی، روسیه و گرجستان نیز عقبتر هستیم.
مادر علیرضا صبوری، جوان ۲۲ ساله ای که در حوادث پس از انتخابات ۸۸ با اصابت گلوله به سرش زخمی شده بود، سکوتش را شکست و از چگونگی زخمی شدن فرزندش در راهپیمایی ۲۵ خرداد و چگونگی جان باختن او سخن گفت.
به گزارش سرخ سبز، مادر علیرضا صبوری طی یک گفت و گوی تلفنی از ایران می گوید: ما اینجا در آب و آتش زندگی می کنیم. پسرم خیلی مظلوم بود… در روز راهپیمایی وقتی در خیابان زخمی ها را دید، شال دور گردن خودش را را بست به پای یکی از زخمی ها که افتاده بود گوشه ی خیابان و ناله می کرد، اما وقتی دستش را بالا برد و به دوستش گفت بیا، گلوله ای به پیشانی اش شلیک شد.
او می گوید که بر اساس گفته های پزشکان، ۳۶ ضربه باتوم به علیرضا زده بودند و زمانی که علیرضا به بیمارستان منتقل شده بود، تمام لباس هایش خونین و به بدن او چسبیده بود.
علیرضا صبوری بعد از مجروح شدن به مدت ۴۵ روز گم شده بود پس از آنکه خانواده اش موفق به جراحی او در ایران شدند به ناگزیر کشور را ترک کرد و مدت یک سال با مادرش در ترکیه زندگی کرد که پس از علیرضا صبوری به آمریکا پناهنده شد اما پس از هشت ماه آنجا در تنهایی جانش را از دست داد و سرانجام پیکرش در آلمان و در شهری که بستگان دیگرش آنجا حضور داشتند به خاک سپرده شد.
علیرضا صبوری میاندهی یکی از آن معترضان راهپیمایی میلیونی ۲۵ خرداد ۸۸ بود که حوالی میدان آزادی، روبه روی پایگاه گردان ۱۱۷ عاشورا، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سرانجام پس از دریافت پناهندگی از آمریکا در آبان ماه ۱۳۹۰ در شهر بوستن در گذشت.
پیش از این هم نازآفرین صبوری خواهر علیرضا صبوری در گفت و گویی با مسیح علی نژاد گفته بود: « برادرم مثل خیلی از جوانان دیگر از نابسامانی های جامعه رنج می برد برای همین به خیابان رفت تا اعتراض کند، اما دو سال دربه دری و بیماری و زجر و بدبختی کشید و در نهایت شهید شد.»
اکنون مادر علیرضا صبوری هم در گفت و گوی تلفنی با سرخ سبز، سکوت هفت ماهه ی خود را شکسته و حکایت دردناک زندگی یک جوان معترض ایرانی را از زمانی که زخمی شد تا زمانی که جان باخت، بازگو کرده است. وی در این گفت و گو در مورد وضعیت دشوار زندگی یک جوان زخمی در فضای امنیتی داخل ایران نیز توضیح داده است.
شرح این سه سال را از زبان مادر علیرضا صبوری بشنوید.
در حالی که رئیس هیات ناظران سازمان ملل متحد در سوریه میگوید در هیچیک از طرفهای درگیر در این کشور برای اطمینان یافتن از روند صلحآمیز انتقال قدرت ارادهای وجود ندارد، رژیم بشار اسد با تعیین مهلتی ۲۴ ساعته مخالفان را تهدید کرد که در صورت ادامه مبارزه دست به حمله گسترده نظامی خواهد زد.
به گزارش دویچه وله، در روز پنجشنبه ۲۵ خرداد یک سایت خبری وابسته به دولت سوریه اعلام کرد اگر مخالفان سلاحهای خود را بر زمین نگذارند، ارتش این کشور دست به حمله نظامی گسترده خواهد زد. ارتش سوریه به مخالفان تنها ۲۴ ساعت مهلت داده است.
در این گزارش همچنین آمده است که دولت سوریه این تصمیم را به اطلاع کوفی عنان، نماینده ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب نیز رسانده است. گروههای مخالفان بر این باورند که رژیم اسد میکوشد که شهروندان سنیمذهب را از مناطق مشخصی بیرون راند تا بتواند حضور اقلیت علوی در این مناطق را حفظ کند.
در همین حال ژنرال رابرت مود رئیس هیات ناظران سازمان ملل، گفته است که با شدت یافتن خشونتها در ۱۰ روز گذشته، نیروهای دولتی و مخالفان بشار اسد تلفاتی را متحمل شدهاند و فعالیت هیات ناظران سازمان ملل متحد هم غیرممکن شده است.
به گزارش بی بی سی، مود اضافه کرده است که ناظران غیرمسلح سازمان ملل متحد که زیر نظر او فعالیت میکنند، با خطر و تهدیداتی قابل توجه روبهرو شدهاند. او همچنین گفت که هر دو طرف درگیر در سوریه به دنبال کسب موفقیتهای نظامی بودهاند.
این در حالی است که مخالفان دولت سوریه گفتهاند نیروهای ارتش دوباره مناطقی را که تحت کنترل مخالفان بشار اسد است، زیر آتش گرفتهاند.
گزارش شده است که در حملههایی که به دیرالزور، حلب و مناطق حومهای دمشق انجام شد، دستکم ۸۴ نفر که ۴۸ نفرشان غیرنظامی بودند، در درگیریهای روز پنجشنبه کشته شدهاند.
ناظران در خطرند
ژنرال مود روز جمعه، ۱۵ ژوئن (۲۶ خرداد)، در کنفرانسی مطبوعاتی در دمشق گفت که در زمان آغاز فعالیتهای هیات ناظران سازمان ملل متحد در سوریه از روز ۲۹ آوریل، آرامشی نسبی برقرار شد که ناشی از اراده دو طرف، یعنی نیروهای دولتی و مخالفان بشار اسد برای کاستن از خشونتها بود.
با این حال، او هشدار داد که در ۱۰ روز گذشته خشونتها شدت یافته است و اضافه کرد که این شدت یافتن خشونتها به طور ارادی از سوی دو طرف رخ داده و باعث شده است که ناظران سازمان ملل متحد هم با خطر روبهرو شوند. او گفت: شدت یافتن خشونتها در شرایط کنونی، توان ما را در نظارت، تشخیص و گزارش (آنچه در سوریه رخ میدهد) و نیز مشارکت در روند مذاکرات و پروژههای مربوط به برقراری ثبات محدود میکند.
ژنرال مود یادآور شد که هر دو طرف درگیر در سوریه طرح صلح شش مادهای پیشنهادی کوفی عنان، فرستاده مشترک سازمان ملل متحد و اتحادیه عرب را پذیرفتهاند و برقراری آتشبس یکی از مفاد این طرح صلح بوده است. او دوباره از تمام طرفهای درگیر خواست تا به این طرح وفادار باشند و گفت که این طرح صلح هنوز میتواند در یافتن راهحلی صلحآمیز (برای سوریه) موثر باشد.
شهر الحفه ویران و خالی از سکنه
برای نخستین بار صلحبانان سازمان ملل موفق شدند از شهر ساحلی الحفه در استان لاذقیه بازدید کنند. این شهر در روزهای گذشته شاهد نبردهای خونینی میان ارتش و مخالفان بود. خبرنگارانی که صلحبانان را به این شهر همراهی کردهاند، گزارش میدهند که ساختمانهای شهر به شدت آسیب دیدهاند و در حال حاضر شهر خالی از سکنه است.
دولت سوریه پیشتر با صدور بیانیهای اعلام کرده بود که ارتش این کشور توانسته الحفه را از حضور تروریستها پاکسازی کند. به گفته مخالفان، ارتش سوریه به طور هدفمند به مناطق سنینشین حمله کرده و دستکم ۸۰ تن را کشته است.
آمریکا: ارسال وسایل ارتباطی به مخالفان اسد
دولت آمریکا اتهامات اخیر خود علیه روسیه مبنی بر ارسال تسلیحات به سوریه را تا حدودی تصحیح کرد. پیشتر هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، گفته بود که روسیه با ارسال هلیکوپترهای جنگی به سوریه از سرکوب مردم این کشور توسط رژیم اسد حمایت میکند. ویکتوریا نولاند، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، ضمن تصحیح این خبر تاکید کرد که سخنان هیلاری کلینتون موضوع تازهای نیست و مسئله بر سر تعمیر هلیکوپترهای ارتش سوریه توسط روسیه است که احتمالاَ رژیم اسد از آنها در سرکوب مردم خود مورد استفاده قرار میدهد.
ویکتوریا نولاند همچنین از ارسال وسایل و فناوری ارتباطی برای مخالفان رژیم اسد گزارش داد. این اقدام به منظور انتقال بهتر اطلاعات در درون سوریه صورت گرفته است. نولاند تصریح کرد که این تصمیم واشنگتن در راستای استفاده آزاد از اینترنت صورت میگیرد و به مخالفان اجازه خواهد داد اطلاعرسانی بهتری با یکدیگر داشته باشند.
هنوز گزارشی از جزییات این کمک آمریکا به مخالفان اسد منتشر نشده است. یک منبع آگاه در اینباره گفت احتمال میرود که تلفنهای مجهز به سیستم جیپیاس بخشی از این کمکها باشد. این منبع آگاه افزود: «از این طریق میتوان به سرعت از جنایات رژیم در مناطق مختلف سوریه آگاهی یافت.»
وزیر خارجه آلمان: تثبیت رژیم اسد به سود روسیه نیست
گیدو وستروله، وزیر امور خارجه آلمان، در حاشیه کنفرانس منطقهای در کابل از روسیه خواست که در حل بحران سوریه نقشی فعال داشته باشد. وستروله تصریح کرد که تثبیت رژیم اسد به عنوان دشمن حقوقبشر نمیتواند در راستای تامین منافع روسیه باشد. روسیه به همراه چین تا کنون از تصویب هر قطعنامهی الزامآور علیه سوریه در شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری کرده است.
بریتانیا نیز خواهان تشدید تحریمهای بینالمللی علیه رژیم اسد شد. لیال گرانت، سفیر بریتانیا در سازمان ملل متحد، گفت: «ما روزانه شاهد کشتارهای جدیدی در سوریه هستیم.» به گفته گرانت زمان زیادی برای اجرای برنامه شش مادهای کوفی عنان باقی نمانده است. سفیر بریتانیا تصریح کرد که تلاشها باید در جهتی باشد که این برنامه به موفقیت بیانجامد و این امر تنها در صورتی ممکن است که شورای امنیت حکومت سوریه را بیش از پیش تحت فشار قرار دهد.
حضور ایران مانعی برای برپایی نشست گروه تماس
کوفی عنان، نماینده ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب در امور سوریه، بار دیگر خواستار تشکیل یک گروه تماس برای حل بحران سوریه شد. عنان خواهان حضور ایران در این نشست است، اما ایالات متحده آمریکا جمهوری اسلامی را «نه بخشی از راه حل، بلکه بخشی از مشکل سوریه» قلمداد میکند. ایران مهمترین حامی اسد در منطقه به شمار میرود. دو دیپلمات سازمان ملل به خبرگزاری رویترز گفتند که امیدوارند این نشست در تاریخ ۳۰ ژوئن برگزار شود. به گفته دیپلماتهای سازمان ملل شرکت ایران در این نشست همچنان یک از موضوعات مورد مشاجره است.
احمد فوزی، سخنگوی عنان، تصریح کرد که نماینده سازمان ملل خواهان دستیابی به یک مصالحه فوری در باره شکل و موضوعات این نشست است. به گفته وی عنان قصد ندارد که پیشنهادات جدیدی را مطرح کند، بلکه بیشتر در پی تقویت برنامه شش مادهای خود و ایجاد تضمینهایی برای اجرای آن است.
کلمه – گروه بین الملل: در آستانه دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در مصر اوضاع این کشور متشنج است. اتفاقاتی طی روز های گذشته افتاد باعث شده بسیاری از مردم دچار سردرگمی و ناامیدی شوند.
روز پنجشنبه ۲۵ خرداد، دادگاه عالی قانون اساسی مصر حدود یک سوم از کرسیهای پارلمان را باطل اعلام کرد. فاروق سلطان، رئیس دادگاه قانون اساسی، در توضیح این اقدام گفت که بر اساس قانون انتخابات یک سوم کرسیهای پارلمان برای نمایندگان مستقل در نظر گرفته شده است. اما تعداد زیادی از نمایندگان به عنوان افراد مستقل وارد رقابت انتخاباتی شدهاند، ولی پس از ورود به پارلمان به احزاب پیروز در انتخابات پیوستهاند. دادگاه قانون اساسی این اقدام را غیرقانونی میداند، به همین دلیل باید برای یک سوم از کرسیها انتخابات مجدد برگزار شود.
پس از اعلام رای دادگاه قانون اساسی، اخوان المسلمین هشدار داد که دستاوردهای دموکراتیک این کشور در معرض تهدید است. به گفته این گروه اگر قدرت به کسانی که با حکومت قبلی رابطه داشتند بازگردد مصر روزهای خطرناکی را پیش رو خواهد داشت.
هشدار گروه اخوان المسلمین به دلیل آن است که همزمان با ابطال کرسی های پارلمان، دادگاه قانون اساسی مصر نامزدی وابستگان به رژیم حسنی مبارک در انتخابات را مجاز اعلام کرد و به این ترتیب احمد شفیق، آخرین نخستوزیر در دوران دیکتاتوری حسنی مبارک که در دور اول انتخابات مشترکا با محمد مرسی، نامزد اخوان المسلمین به دور دوم راه یافتند میتواند در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند. پس از اعلام نتایج دور اول انتخابات تعدادی از کاندیداها نسبت به شرکت احمد شفیق و راه یافتن او به دور دوم اعتراض کردند. دور دوم انتخابات ریاست جمهوری مصر در روزهای ۱۶و ۱۷ ژوئن (۲۷و ۲۸ خرداد) برگزار میشود.
برخی از اعضای اخوان المسلمین می گویند مردم به شورای عالی نظامی مصر و بقایای حکومت سابق شک دارند و آنها را دنبال کسب دوباره قدرت می بینند. از نظر آنها این بدگمانی می تواند شرایط را به نفع اخوان المسلمین تغییر دهد. با این همه بسیاری از تحلیلگران معتقدند رای دادگاه پیروزی احمد شفیق را محتمل تر از قبل کرده است. شفیق که سابقا فرمانده نیروی هوایی بوده از نظر بسیاری نامزد غیر رسمی ژنرال هایی است که بعد از سقوط حسنی مبارک قدرت را در مصر به دست گرفتند.
چالش بر سر حضور احمد شفیق
نمایندگان نخستین پارلمان مصر بعد از سقوط حسنی مبارک با تصویب قانون محرومیت سیاسی، تمامی مقامات ارشد حکومت مبارک از جمله احمد شفیق را از حق رقابت در انتخابات ریاست جمهوری محروم کردند اما کمیته ناظر بر انتخابات ریاست جمهوری با قبول شکایت شفیق، اجازه شرکت در انتخابات را به او داد.
پس از اعلام رای کمیته انتخابات ریاست جمهوری، گروهی از مخالفان شفیق علیه این تصمیم به دادگاه قانون اساسی شکایت کردند و طرفداران گروه های اسلامگرا، دست به تظاهرات زدند و این تصمیم را نشانه بازگشت رژیم سابق دانستند. همچنین، شماری از فعالان گروه های سیاسی غیر مذهبی، از جمله چپگرایان، رای دادگاه قانون اساسی را تلاشی برای نادیده گرفتن اراده مردم و دستاوردهای انقلاب ضد دیکتاتوری توصیف کردند و از آن با عنوان کودتا نام بردند.
در انتخابات پارلمانی مصر، گروه اسلامگرای اخوان المسلمین، که از امکانات تشکیلاتی موثری برخوردار بود، توانست بیش از ۴۵ درصد کرسی های پارلمان را در اختیار بگیرد در حالیکه گروه های اسلامگرای تندرو تر، از جمله سلفی ها، ٢۵ درصد کرسی ها را به خود اختصاص دادند.
انحلال پارلمان به نوبه خود به بروز مشکلات سیاسی دیگری نیز منجر می شود که مهمترین آنها، تعویق بیشتر در روند تدوین و تصویب پیش نویس قانون اساسی جدیدی است که باید نهادهای سیاسی، حدود اختیارات و روابط آنها با یکدیگر را تعریف و تعیین کند. پس از اعلام نتیجه انتخابات پارلمانی، مجلس مصر یک هیات تدوین قانون اساسی تشکیل داد که اسلامگرایان بر آن مسلط بودند.
به همین دلیل هم، نمایندگان سکولار که نگران آن بودند که این هیات، با تصویب یک قانون اساسی مبتنی بر شریعت، آزادی های فردی و مدنی را محدود کند و مانع از تحکیم دموکراسی در مصر شود، شرکت در هیات را تحریم کردند و باعث صدور دستور انحلال آن از سوی شورای نظامی حاکم بر مصر شدند.
بعدازظهر پنجشنبه ۱۴ خرداد (۲۵ ژوئن)، در حالی که احمد شفیق، از سران رژیم حسنی مبارک برای هواداران خود سخنرانی میکرد و از دادگاه عالی قانون اساسی مصر به دلیل یک اقدام تاریخی تشکر میکرد، صدها تن از مخالفان رژیم پیشین و طرفداران دموکراسی در میدان تحریر قاهره و جلوی ساختمان دادگاه عالی قانون اساسی مصر گردآمدند و خشم خود را نسبت به احکام این دادگاه به نمایش گذاشتند. تظاهرات پنجشنبه به آرامی برگزار شدند، اما کارشناسان وناظران سیاسی هشدار میدهند که اعتراضات مردم در روزهای آینده میتوانند به خشونت بیانجامند.
اما نامزد گروه اخوان المسلمین رای دادگاه قانون اساسی برای انحلال پارلمان و تایید صلاحیت رقیب انتخاباتی خود را پذیرفته است. به گزارش بی بی سی، روز جمعه، ٢۶ خرداد (١۵ ژوئن)، محمد مرسی، نامزد حزب آزادی و عدالت، وابسته به گروه اسلامگرای اخوان المسلمین در انتخابات ریاست جمهوری، گفت که رای دادگاه قانون اساسی در انحلال پارلمان و تایید رقیب انتخاباتی خود را می پذیرد اما هشدار داد که اگر انتخابات ریاست جمهوری به شکلی منصفانه برگزار نشود، در مصر انقلاب دوم روی خواهد داد.
هشدار ایالات متحده
ایالات متحده آمریکا نیز نسبت به خدشهدارشدن روند دموکراسی در مصر هشدار داد. وزیر امور خارجهی این کشور از شورای نظامی مصر خواست، به وعدههایی که داده عمل کند. هیلاری کلینتون گفت، ملت مصر خواهان گذار به دموکراسی است و تلاش برای جلوگیری از این خواست جایز نیست. وزیر امور خارجه آمریکا تاکید کرد: «انتظار ما، انتقال تمام و کمال قدرت به یک دولت منتخب مردم است». کلینتون که در جمع خبرنگاران صحبت میکرد، از موضعگیری مستقیم نسبت به دو حکم دادگاه عالی قانون اساسی مصر خودداری کرد.
خبرآنلاین در یادداشتی به اظهارات اخیر سردار نقدی درباره امر به معروف و نهی از منکر در جامعه امروز پرداخت و نوشت: البته این حرفها تازگی ندارد. پیش از ایشان بسیاری از آنها که درد دین دارند و حیثیت انقلاب و نظام برایشان اهمیت دارد، دلسوزانه از نحوه امر به معروف و نهی از منکر و تاثیری که بر افکار عمومی میگذارد سخن گفتهاند. اما خوب میدانیم که سخن گفتن اهل نظر هر چقدر هم که خوب و منطقی و عالمانه باشد اگر به منصه ظهور نرسد و صورت عملی پیدا نکند دردی از کسی دوا نخواهد کرد. به همین دلیل است که گفتهاند: دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
این یادداشت همچنین خاطرنشان کرد: محدود کردن این فریضه دینی به نوع پوشش دختران آن هم بدون لطافت و ظرافت لازم نتایج دهشتناکی به بار میآورد که بدون شک هیچ آدم دینداری را خوشحال نخواهد کرد.
سید عبدالجواد موسوی، نویسنده این مطلب، با طرح این پرسش که “اگر قرار باشد به جا آوردن یک فریضه دینی رونق مسلمانی ببرد و روز به روز برشمار آزردهخاطران از دین بیفزاید و دل دینداران را به درد آورد آیا نباید در نحوه اجرای آن کمی تردید به خود راه داد؟” خاطرهای را از قول یکی از افراد نزدیک به حزبالله لبنان بدین مضمون نقل کرد:
در سالهای نخست تشکیل حزبالله، بر و بچههای حزبالله به خیابان میرفتند و به آنها که حجاب درست و درمانی نداشتند تذکر میدادند، یکی، دو سال بعد عالمان مرتبط با حزبالله این نحوه از تذکر دادن را بالکل حرام اعلام کردند چرا که طبق گزارشهای رسیده امر به معروف و نهی از منکر خواهران و برادران حزباللهی نتیجه عکس داده بود و شماری از مردم لبنان نسبت به حزبالله لبنان بدبین شده بودند. این موضوع نشان میدهد که آدمیزاد در پارهای موارد میتواند علاوه بر اجرای فرایض دینی از عقل هم بهره ببرد.
کلمه – گروه اقتصادی: در حالی که گرانی ها و مشکلات معیشتی مردم به حد طاقتفرسایی رسیده و حتی صدای حامیان و متحدان دولت احمدی نژاد را نیز درآورده است، دولت به اتحادیهها و انجمنهای صنفی دستور داده که از هرگونه مصاحبه با رسانهها درباره افزایش قیمتها خودداری کنند، و آنها را تهدید کرده که به تشویش اذهان عمومی متهم میشوند.
دور جدید افزایش قیمتها در کشور که از آغاز سال ۹۱ شروع شده و در آستانه تابستان به حد غیر قابل تحملی رسیده، حتی صدای مراجع، نمایندگان و رسانه های حامی دولت را هم درآورده است.
در این باره بخوانید:
طرح هدفمندی با رفاه ایرانیان چه کرد
واکنش مردم به دور جدید گرانیها؛ مسئولان خجالت نمیکشند؟!
به گزارش کلمه، در چنین شرایطی، دولت احمدی نژاد که با ناکارآمدی و بیکفایتی و البته به یاری حمایتهای بیپایان رهبری و مجلس و نظامیان، اوضاع اقتصادی کشور را به وضع فعلی رسانده است، به دو ابزار سابقهدار دروغ و سانسور برای فریبکاری و ایجاد خفقان روی آورده است.
در همین راستا، هفته قبل رحیمی معاون اول احمدی نژاد که اخیرا در دادگاه به رشوهگیری و فساد اقتصادی متهم شده، ادعا کرد که وضع اقتصادی مردم خوب است و برخی مشکلات معیشتی را نیز به کم کاری مردم نسبت داد و گفت: همه باید بدانند که امرار معاش آسان نیست و نابرده رنج گنج میسر نمیشود.
این سخنان را در راستای آمارسازیهای دولت میتوان دانست که تلاش میکند با گزارشهای ساختگی، شرایط اقتصادی را مطلوب جلوه دهد؛ گزارشها و آمارهایی که حتی مجلس و روحانیون حامی دولت هم آنها را دروغین میدانند و زیر سؤال میبرند.
علاوه بر این، دولت احمدی نژاد برای جلوگیری از افشای واقعیاتی که مردم در زندگی روزمره با آنها درگیرند، به سانسور نیز روی میآورد؛ به طوری که دو سال قبل یک استاد دانشگاه و اقتصاددان هشدار داد که دولت تحقیقات دانشگاهی را درباره طرح هدفمندی سانسور میکند، و گفت: مطالعات آکادمیک در این باره، تنها در صورتی که تاییدکنندهی نظر مقامات بالاتر باشند، منتشر میشوند.
امروز هم خبرگزاری ایلنا گزارش داده که وزارت صنعت، معدن و تجارت در نامهای به اتحادیههای تولیدکننده و توزیع کننده و همچنین انجمنهای صنفی، از فعالان بخش خصوصی خواسته است که از هرگونه مصاحبه با رسانهها درباره افزایش قیمتها خودداری کنند.
در این نامه آمده است: باتوجه به نزدیک شدن به اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها از سوی دولت، به منظور جلوگیری از تشویش اذهان عمومی! مسئولان اتحادیهها و انجمنها باید از انجام هرگونه مصاحبه با رسانهها، خصوصا در مورد افزایش قیمت کالاها خودداری کنند، و آنها را تهدید کرده که به تشویش اذهان عمومی متهم میشوند.
خبرگزاری کار ایران، این نامه را از ابعاد مختلف حائز اهمیت است؛ نخست نادیده گرفتن استقلال صنفی واحدهای اقتصادی در بیان مسائل و دوم تلاش برای آرام نشان دادن وضعیت بازار.این تلاش در حالی است که بدون شک، این روزها وضعیت قیمتها و گرانیهای موجود، به راحتی با مراجعه به بازار و حتی گذر از خیابانها قابل درک است به گونهای که وضعیت فعلی بازار و گرانیهای موجود در جامعه با اعتراض و نگرانی بسیاری از مراجع عظام تقلید همراه شده است.
این رسانه کارگری تاکید کرده که دستور به ممنوعیت مصاحبه برای فعالان بازار و تولیدکنندگان، ابزاری کاملا غیرکارشناسانه است که از سوء مدیریتها ناشی میشود. در این خصوص شاید بهتر آن باشد که مسئولان تنظیم بازار برای کنترل قیمتها و جلوگیری از تشدید گرانی، به جای ایجاد محدودیت برای فعالان بازار در بیان مشکلات با رسانهها و همچنین تغییر مدیران میانی، به ابزارهای اقتصادی، عملی و کارشناسانه متوسل شوند.
جمعی از دانشجویان سبز دانشگاه های شهر تهران در روز ۲۵ خرداد ضمن روزه داری در حمایت از روزه سیاسی مهدی محمودیان، زندانی سیاسی، مراسم افطاری برگزار کردند و خواستار پایان حصر رهبران جنبش سبز و آزادی زندانیان سیاسی شدند.
به گزارش کلمه، حاضران در این مراسم، با در دست داشتن عکس های رهبران دربند جنبش سبز؛ موسوی، کروبی و رهنورد، بر لزوم پایان حصر غیر قانونی آنان و آزادی تمامی زندانیان سیاسی تاکید کردند.
آن ها در این برنامه که در سومین سالگرد تولد جنبش سبز برگزار شد، همچنین با پخش فیلم و کلیپ و مرور روندی که جنبش سبز در سه سال گذشته طی کرده، بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید در سومین سالگرد تولد جنبش را نیز قرائت کردند و دیدگاهها و پیشنهادهای حاضران در این باره را به بحث گذاشتند.
این دانشجویان حامی جنبش سبز که در دانشگاه های مختلف شهر تهران به تحصیل مشغول اند، پیش تر در بیانیه ای که در «ندای سبز آزادی» منتشر شد، اعلام کرده بودند که در حمایت از روزه سیاسی مهدی محمودیان در اعتراض به حصر غیرقانونی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد، آنها هم روزه خواهند گرفت.
مهدی محمودیان که در زندان رجایی شهر محبوس است، در سومین سالگرد تولد جنبش سبز در ۲۲ خرداد ۹۱ اعلام کرد که تا پایان حصر رهبران جنبش سبز به عنوان اعتراض، روزه دار خواهد بود. وی همچنین تاکید کرده که «تمامی رای دهندگان به آقایان موسوی و کروبی موظفند برای دفاع از همان رای، به خاطر آزادی آنها هر چه در توان دارند به کار بندند.»
اکنون دانشجویان سبز دانشگاه های نیز همگان را به حمایت از این حرکت اعتراضی دعوت کرده و خود در این زمینه پیشگام شده اند. در ائتلاف دانشجویان سبز دانشگاه های شهر تهران، که در بیانیه خود به اعلام حمایت از حرکت اعتراضی مهدی محمودیان پرداخته، دانشجویانی از دانشگاه های صنعتی شریف، صنعتی امیرکبیر، علم و صنعت، تهران، علوم پزشکی تهران، علامه طباطبائی، خواجه نصیر، الزهرا و دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات عضویت دارند.
این جمع دانشجویی که از دومین سالگرد تولد جنبش سبز فعالیت های خود را آغاز کرده، پیش از این و در زمان اعتصاب جمعی از زندانیان سیاسی در اعتراض به شهادت هدی صابر و هاله سحابی، نیز هم فراخوانی را برای برگزاری افطارهای نمادین صادر کرده بود. دانشجویان سبز در بیانیه اخیر خود تاکید کرده اند: هم چنان ایستاده ایم و در مقابل فشارهای گوناگون امنیتی از بازجویی، زندان، احکام حبس تعلیق و تعزیر و شلاق، اخراج از دانشگاه و محرومیت از تحصیل تسلیم نشده ایم.
فردا، شنبه ۲۷ خرداد، همزمان با سالروز شهادت امام موسی کاظم (ع) «روز همدردی با زندانیان مظلوم و بیگناه سیاسی و عقیدتی» نامگذاری شده است. در آستانه این روز، جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی در نامه ای به مراجع تقلید، با شرح گوشه هایی از فشارها و مصائبی که در سه سال گذشته بر آنها رفته، خوستار موضعگیری صریح مراجع تقلید علیه ظلم هایی که این روزها بر ملت می رود، شده اند.
به گزارش کلمه، نامگذاری روز شهادت امام هفتم به عنوان روز همدردی با زندانیان، از سوی آیت الله بیات زنجانی صورت گرفته است. این مرجع تقلید سال گذشته در پیامی، با اشاره به اینکه امام موسی کاظم (ع) بخش قابل توجهی از عمر پربارش را در زندانهای حکومت بنیعباس گذراند و رنج ایام زندان را به قصد هدایت، اصلاح و فلاح امور انسانها به جان خرید؛ روز شهادت این امام مظلوم را “روز اعلام هم نوائی و همدردی با زندانیان مظلوم و بی گناه و خانواده های آنان” نامید و از اینکه در زمانۀ اجتماعی و سیاسی کنونی، زندانیانی به خاطر عقیدۀ سیاسی و اجتماعی خود محبوس و محصور شدهاند، ابراز تاسف کرد.
در پیام این مرجع تقلید که امسال هم با یادآوری سالروز شهادت امام موسی کاظم (ع) در روز شنبه ۲۷ خرداد در صفحه فیس بوک ایشان بر آن تاکید شده، آمده است: مؤمنان اعم از همۀ برادران و خواهران مسلمان و حقباور و نیز فعالان سیاسی و اجتماعی، در این ایام که در سال جاری با روز شهادت عده ای از آزادمردان و انسان های بزرگ در تاریخ انقلاب اسلامی نیز همزمان شده است، به صورت جمعی و فردی، همراه و همنوا با خانوادههای زندانیان مظلوم، دست بر دعا بردارند و برای سلامتی و آزادی همۀ محبوسین عقیدتی، سیاسی و کسانی که به اتهام ابراز عقیده خود در بند و یا محصور اهواء و امیال اقتدارگرایان شده اند، دعا کنند.
همچنین در آستانه این روز، جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی با ارسال نامه ای به مراجع تقلید با شرح گوشه هایی از فشارها و مصائبی که طی سه سال گذشته بر آنها گذشته است، از مراجع تقلید خواستار موضع گیری صریح در قبال مظالمی که این روزها بر ملت می رود شده و آورده اند: “گیریم مسئولین حکومتی مست قدرت شده و صم و بکم و عمی هستند، مراجع شیعه که در طول تاریخ بیدار بوده اند اکنون در کجای طریق نعمت ایستاده اند تا ما به آنان اقتدا کنیم و صفمان را از صف مغضوبین و ضالین جدا کنیم؟!”
خانواده های زندانیان سیاسی اعلام کرده اند: ما خانواده های زندانیان سیاسی می خواهیم در این ماه حرام هشدار بدهیم که اینک جان بسیاری از زندانیان سیاسی در خطر است آنان که در زندان دچار بیماری های خطرناک و صعب شده اند و آنان که با اعتصاب غذای خود به روند غیرقانونی محاکمات و برخوردهای غیرانسانی و غیرشرعی که با خودشان یا دیگر عزیزان از جمله بزرگواران محصور، موسوی و کروبی ورهنورد می شود، اعتراض می کنند.
در این نامه، مراجع تقلید اینگونه مورد سوال قرار گرفته اند که: ما سوال شرعی داریم در آستانه ماه پیامبر و می خواهیم ببینیم به این حکومت جور که بیت المال مسلمین را امانت داری نمی تواند کرد چگونه می شود مالیات داد و چگونه می شود اطمینان داشت که پرداخت مالیات و قبوض کمک به اختلاس گران و مفسدان اقتصادی نباشد. ما سوال داریم حضرات آیات عظام! سوالمان این است که چرا شما بزرگواران در برابر یاوه سرایی هایی که یک انسان غیرمعصوم را در زمان معصوم با پیامبر و ائمه معصومین برابر می خوانند سکوت می کنید.
در بخش دیگری از این نامه آمده است: می خواهیم بدانیم اگر حفظ جان زن مسلمان و مومنه ای مانند نرگس محمدی مادر دو فرزند خردسال که در زندان جمهوری اسلامی به فلج عضلانی دچار شده است و اکنون با دنائت و وقاحت تمام او را به زندان زنجان در کنار زندانیان عادی مبتلا به ایدزو هپاتیت و غیره تبعید کرده اند تا خودش، فرزندان خردسالش، همسرش، مادرش و همه خانواده اش و همه ما را که اینک یک خانواده ایم بیشتر زجر بدهند، و هرآن بیم جان دادن او می رود، برای شما مهم نیست در مورد حفظ اسلام عزیز چه می فرمایید.
متن کامل نامه اخیر خانواده های زندانیان سیاسی به مراجع تقلید به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
یامن ارجوه لکل خیر.و آمن سخطه عند کل شر.یامن یعطی الکثیر بالقلیل.یامن یعطی من سئله.یامن یعطی من لم یسئله و لم یعرفه تحننا منه و رحمة.اعطنی بمسئلتی ایاک جمیع خیرالدنیا و جمیع خیر الاخرة. واصرف عنی بمسئلتی ایاک جمیع شرالدنیا و شر الاخرة. فانه غیرمنقوص ما اعطیت. و زدنی من فضلک یا کریم.
محضر مبارک مراجع عالیقدر تشیع
در این ماه مبارک رجب بار دیگر مصدع اوقات شریفتان شدیم تا به خودمان و به همه خوانندگان این سطور یادآور شویم که بر اساس تعالیم والای اسلامی نمی شود ادعای مسلمانی کرد و از حال مسلمین بلکه انسان ها بی خبر ماند و خدای ناکرده در صورت آگاهی از شری که به بندگان خدا می رسد، به جای اهتمام به امور آنان، سکوت کرد و راه خود گرفت که در آن صورت مسلمانی مان عیب دارد. و این ماه و ماه های شعبان و رمضان که از عزیزترین ماه های خدا و خاص عبادت است، تنها با اقامه صلاة و صیام و تکرار اذکار و ادعیه ما را به بهشت رهنمون نمی شوند. این ماه ها و روزهای عزیزشان بیش از هر ماه دیگر، بندگان خدا را در معرض امتحان قرار می دهد. اعتکاف و تهجد و زهد و تقوی و به جای آوردن مناسک حج در عین بی خبری از احوال مؤمنین و مسلمین و بندگان خدا فارغ از آئین و مرامشان و بی عملی نسبت به وظایف و مسئولیت های دینی و اجتماعی، تنها ثمرش رنجه ای است که به جان آدمی وارد می شود. این مضامین را با شاگردی در منابر و مساجد و محافل مذهبی آموخته ایم و اگر سخن گزافی در آن است دوست داریم اصلاح بفرمایید تا فرزندانمان را به گونه ای دیگر تأدیب کنیم و راه مسلمانی را آن گونه که باید به ایشان بیاموزانیم!
مراجع عالیقدر
طی این سه سال پس از کودتا مرقومه ها و عریضه ها و نامه های زیادی خدمت شما بزرگواران و دیگر عزیزانی که به هر شکل مسئول پی گیری امور خود و آزادگان دربندمان می دانستیم، نگارش کرده ارسال کردیم. جوان ترهایمان و فرزندانمان و برخی شاهدان دلسوز بارها ما را به بیهودگی این عمل یادآور شدند و جسارتا گفتند اگر قرار بود آبی گرم شود تا کنون شده بود. اما تجربه ما که چند پیراهنی بیش از آنان پاره کرده بودیم، ما را به مداومت در این راه واداشت. باز هم نوشتیم و درددل ها کردیم با کسانی که گاه درب دفاتر و خانه هایشان نه توسط مأموران امنیتی و نظامی بلکه توسط مسئول دفترها و آقازاده هایشان به روی ما بسته می شد که در خفا مورد مؤاخذه و تأدیب نهادهای امنیتی قرار گرفته بودند! ما شرایط را درک می کردیم و ناامید نمی شدیم و در پاسخ کسانی که استقلال مرجعیت شیعه را به دلیل وابستگی مالی به حکومت زیر سؤال می بردند، سکوت پیشه می کردیم و انتظار روزی را می کشیدیم که عمل این بزرگواران خود پاسخ گوی این قسم سوالات و ابهامات باشد!
باری ما صبر و سکوت را پیشه خود ساختیم و گاه گاه فرمایشات یکی از مراجع بزرگوار در همراهی با مردم مظلوممان و به ویژه محبوسین و محصورین به ستم و تعدی را با شعف تمام شاهد مثال می آوردیم برای فرزندانمان که ناامیدی مانند خوره به جانشان اوفتاده بود و روح و روانشان را می آزرد. تا این که فرمایشات ارجمند حضرت آیة الله العظمی موسوی اردبیلی که به نوعی از بدکاری ها و سیاه کاری های حاکمان امروز برائت جسته بودند و حتی فراتر از آن به دلیل اشتباهات محتمل در زمان مسئولیت خود از مردم عذر خواسته بودند با دعوت از دیگران که این شیوه را به کار گیرند، ناگاه سرهای به زیر افکنده ما را در برابر نسلی که از انقلاب و آرمان های اصیلش و حتی از اسلام رحمانی کمتر می دانست، برافراشته کرد. فرمایشات اخیر آیة الله العظمی وحید خراسانی که منافع اسلام را بر منافع فردی و حتی مصالح حکومت ها رجحان داده به حمایت اسلام مظلوم که مدارش نهج البلاغه است و اینک چون ابزاری در دست بهره گیرندگان غیرمؤمن و مزورقرار گرفته است، پرداختند، بار دیگر ما را به یاد موضع گیری های انسانی و ستم ستیز قبلی ایشان انداخت و این ها در کنار همراهی های گاه و بی گاه حضرات آیات عظام جوادی آملی و صافی گلپایگانی و شبیری زنجانی و حمایت های همیشگی مراجع عالیقدر آیة الله العظمی صانعی و آیة الله العظمی بیات زنجانی و به ویژه فقید سعید فقیه عالیقدر حضرت آیة الله العظمی منتظری، بار دیگر روزنه های امید را در دل هایمان گشود.
حضرات آیات عظام
ما خانواده های زندانیان سیاسی و عزیزان دربندمان سه سال پرتلاطم با اتفاقات سهمگین را پشت سر گذاشته ایم که هر روزش با مظالمی که بر ما گذشت می توانست ایمانمان را به باد دهد اما از شر شیاطین جن و انس به خدا پناه بردیم و امتحانات زیادی را پشت سر گذاشتیم. عزیزانمان را در دادگاه نمایشی به حکم های فرمایشی حبس و تعزیر و محرومیت از حقوق مدنی محکوم کردند و آنان را در سلول های انفرادی و بندهای ستم محبوس کردند و از حقوق اولیه شان شامل تماس تلفنی و ملاقات حضوری و مرخصی و روند درمانی و بعضا ملاقات های کابینی محروم کردند. برخی را به زندان طویل المدت در تبعید که امری نوظهور و زائیده ذهن بیمار قضات غیرمستقل و بازجوهای وابسته به نهادهای امنیتی است، محکوم کردند و برخی را هم چنان در زمان اجرای حکم در انفرادی و قرنطینه نگاه داشتند. برخی را از داشتن امکان مطالعه محروم کردند و یا مطالعاتشان را به سلیقه مأمورین امنیتی منوط کردند و عجیب تر از همه این که قرآن کریم و نهج البلاغه و مفاتیح هم در مواردی از کتب ممنوعه در زندان های اسلام طالبانی محسوب شده و در اختیار زندانی سیاسی قرار نگرفت! اما به فشارهای روانی بر روی زندانیان سیاسی که تنها جرمشان نقد منصفانه حکومت بود، بسنده نکرده عملیات ایذائی بر روی خانواده هایشان را آغاز کردند. کار شنیعی که هنوز هم در مورد بسیاری از خانواده ها ادامه دارد. از تماس های تلفنی به هنگام و نابهنگام بازجویان با همسر و فرزندان و پدر و مادر و خواهر و برادر زندانی و امر و نهی هایشان گرفته تا احضارها و بازجویی های چند ساعته وممنوع الخروجی و ممنوع الشغلی و ممنوع المعامله و ممنوع التنفس کردنشان! و وقیحانه تر از آن بازداشت و محاکمه و حتی صدور حکم برای خانواده زندانیان سیاسی که مجدانه امور زندانی اش را پی گیری می کرده است، به بهانه تبلیغ علیه نظام! در این میان عده ای از عزیزان ما با امضای نامه ای به شرح شکنجه ها و آزارهای جسمی و روانی که طی مراحل بازداشت در سلول های انفرادی و بازداشت گاه های رسمی و غیررسمی جمهوری اسلامی دیده بودند پرداختند که متاسفانه به جای پی گیری آن، فشار روی آن ها و خانواده هایشان بیشتر شد و محرومیت هایشان از حقوق اولیه زندانی افزایش یافت و بعضا پرونده های جدیدی برایشان گشوده شد!
مراجع گرانقدر
در این ایام عبادت قصد تصدیع نداشتیم اما حیفمان آمد که فرصت و مجالی برای تفکر، که ساعتی از آن با هفتاد ساعت عبادت برابری می کند، برای خودمان و شما بزرگواران فراهم نکنیم. تفکر به آن چه بر ما و دین ما در این روزگار می گذرد. تفکر در مورد ستم ها و منکراتی که انسان دلش نمی خواهد محل ارتکابش را کشور ایران که به گفته حضرات کشور امام زمان است، بداند. آقای احمدی نژاد می گوید: هیچ دولتی ملتش را نمی کشد! و قاتل شهدای پس از انتخابات را خارجی معرفی می کند. ادعا کردن کار ساده ای است و به قول خود ایشان حرف کنتور ندارد! ما هم دلمان نمی خواهد قاتل نداها و سهراب ها و سیدعلی ها و شبنم ها و روح الامینی ها و هاله ها و هدی ها و ده ها شهید مظلوم دیگر را ایرانی و مسلمان بدانیم اما چه کنیم که واقعیت به همین هولناکی پیش روی ماست! هرچند بازگشت این بهترین فرزندان وطن به آغوش مادران و همسران و خانواده هایشان دیگر هرگز ممکن نیست و دیدارشان به قیامت افتاده است اما می توان از پیوستن دیگر عزیزان به این خیل بی گناه کشته شدگان جلوگیری کرد.
بزرگواران و زعمای دینی ما
ما خانواده های زندانیان سیاسی می خواهیم در این ماه حرام هشدار بدهیم که اینک جان بسیاری از زندانیان سیاسی در خطر است آنان که در زندان دچار بیماری های خطرناک و صعب شده اند و آنان که با اعتصاب غذای خود به روند غیرقانونی محاکمات و برخوردهای غیرانسانی و غیرشرعی که با خودشان یا دیگر عزیزان از جمله بزرگواران محصور، موسوی و کروبی ورهنورد می شود، اعتراض می کنند. روان عزیزان دربند ما و خانواده هایشان را هر روز به بهانه ای و به شکلی می آزارند و هنوز زود است که صدمات و لطمات روحی و روانی وارده بر این انسان های شریف اندازه گیری شود تا میزان ظلمی که طی این سه سال بر آنان رفته آشکار شود. جدایی همسران جوان از یکدیگر که در مواردی طی این سال ها حتی یک روز مرخصی نداشته اند، و در مواردی با زندانی کردن تؤامان همسران (مهسا امرآبادی و مسعود باستانی) امکان ملاقات را هم از بین برده اند، ممانعت از مرخصی مادرانی که فرزندان خردسالشان تنها به جرم دفاع مادر حقوق دانشان(نسرین ستوده) از موکلینش شکنجه روانی می شوند، ممانعت از مرخصی مردان جوانی که زنان باردارشان در تنهایی فرزندشان را به دنیا آورده اند و هنوز پس از ماه ها این نوزاد گرمای آغوش پدر را تجربه نکرده است، ممانعت از مرخصی های درمانی، ممانعت از مرخصی پدر برای شرکت در مراسم ازدواج فرزندش، ممانعت از مرخصی همسران حتی در بدترین شرایطی که برای همسرانشان از جمله عمل جراحی پیش می آید و بسیاری موارد از این قبیل همه توسط حکومت اسلامی و با توجیه شرعی انجام می شود. همان شریعتی که ما شما بزرگواران را نگهبان و حافظ و مروج آن می دانیم نه مردان یونیفرم پوش و قدّاره بند نااهلی که مروج اسلام طالبانی هستند و بدخو و بدزبان اند. رکیک ترین ناسزاها را به زبان می آوردند و بازجویی های سبعانه شان از مردان و زنان و جوانان در وقت شرعی و تا پاسی از شب گذشته و مواردی تا خود صبح به درازا می کشد.
حضرات آیات عظام
ماه رجب رو به انتهاست و ما نه در شب ولادت مولایمان علی (ع) چشممان به دیدار عزیزان دربندمان روشن شد و نه در این کشور اسلامی امیدی به دیدارشان در عید پیش رویمان مبعث رسول الله الاعظم(ص) داریم اما نمی توانیم از پی گیری امور آنان نیز ناامید باشیم. ما مسئولانه موارد فوق را با شما بزرگواران درمیان گذاشتیم تا اگر درب ها به رویمان بسته است هر پنجره و روزنه ای راه ارتباطی با مراجع تقلیدمان که تنها برای گرفتن وجوهات درب دفاترشان به روی مقلدین گشوده نمی شود. ما سوال شرعی داریم در آستانه ماه پیامبر و می خواهیم ببینیم به این حکومت جور که بیت المال مسلمین را امانت داری نمی تواند کرد چگونه می شود مالیات داد و چگونه می شود اطمینان داشت که پرداخت مالیات و قبوض کمک به اختلاس گران و مفسدان اقتصادی نباشد. ما سوال داریم حضرات آیات عظام! سوالمان این است که چرا شما بزرگواران در برابر یاوه سرایی هایی که یک انسان غیرمعصوم را در زمان معصوم با پیامبر و ائمه معصومین برابر می خوانند سکوت می کنید. می خواهیم بدانیم اگر حفظ جان زن مسلمان و مومنه ای مانند نرگس محمدی مادر دو فرزند خردسال که در زندان جمهوری اسلامی به فلج عضلانی دچار شده است و اکنون با دنائت و وقاحت تمام او را به زندان زنجان در کنار زندانیان عادی مبتلا به ایدزو هپاتیت و غیره تبعید کرده اند تا خودش، فرزندان خردسالش، همسرش، مادرش و همه خانواده اش و همه ما را که اینک یک خانواده ایم بیشتر زجر بدهند، و هرآن بیم جان دادن او می رود، برای شما مهم نیست در مورد حفظ اسلام عزیز چه می فرمایید. گیریم مسئولین حکومتی مست قدرت شده و صم و بکم و عمی هستند، مراجع شیعه که در طول تاریخ بیدار بوده اند اکنون در کجای طریق نعمت ایستاده اند تا ما به آنان اقتدا کنیم و صفمان را از صف مغضوبین و ضالین جدا کنیم؟!
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
۲۳/۳/۱۳۹۱
کلمه – بیتا موحد:
سه ماه بعد از انتخابات مهندسی شده دهمین دوره ریاست جمهوری میرحسین موسوی در بیانیه تفصیلی به آنچه گذشت می پردازد و راهکارهایش را ارائه می دهد. او باز یادآوری می کند از رویدادی که بنا بود سرمایهای برای ملت ما فراهم آورد تاسفی بزرگ باقی گذاشت. می گوید مشکلی که بعد از انتخابات ایجاد شد در یک ” فرآیندی منصفانه و بیطرفانه” قابل پیشگیری و کنترل بود ولی با “بیتدبیری ،یورش تبلیغاتی رسانههای دولتی و حمله نیروهای امنیتی رسمی و غیررسمی به تجمعات آرام و مسالمتآمیز مردم” به انشقاق، ابهام و اختلاف عمیق و گسترده اجتماعی منجر شد. موسوی پیامد بلافصل وضعیت ایجاد شده را گسسته شدن رشتههای اعتماد میان مردم و حکومت می داند که مشروعیت یک نظام سی ساله را هدف قرار داده است.
او در این بیانیه به واکنش جمع کثیری از دلسوزان حوزههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور و نیز مراجع عظام تقلید و نیروهای آگاه حوزههای علمیه نسبت به افسانهپردازیهای رسانههای دولتی و حوادثی چون برگزاری دادگاههای نمایشی فاقد پشتوانه حقوقی و شرعی، برملا شدن فهرست بلند قربانیان، برخوردهای غیرانسانی با بازداشتشدگان و افشای وجود بازداشتگاههای غیرقانونی اشاره می کند. و نگرانی همه دلبستگان به نظام جمهوری اسلامی را صریحا اعلام می کند. از نظر میرحسین موسوی جمهوری اسلامی دستاورد مبارزات یک صد ساله مردم و تبلور مطالبات اساسی آنان برای دستیابی به آزادی، استقلال، عدالت و پیشرفت در سایه دینداری است و نمی خواهد این میراث گرانقدر به خاطر منافع گروهی که به قیمتی می خواهند در قدرت باشند از دست برود.
چون مدیری دلسوز و خیرخواه خروج از بحران را یاد آور می شود که حفظ تمامیت ارضی و استقلال ملی و صیانت از کیان کشور در مقابل مطامع بیگانگان و دفاع از اصل نظام جمهوری اسلامی در روند شتابزده حوادثی که پیدر پی رخ میدهند چارهچویی برای خروج از شرایط موجود را بیش از پیش ضروری ساخته است. او می داند که عده ای تنها راه ادامه حضور خود در قدرت را التهابآفرینی و بحرانزاییهای پیاپی و طفره رفتن از حل مشکلات و نابسامانیهایی میدانند. کسانی که بدون توجه به مصالح ملی همچنان به دنبال پوشاندن و پنهان کردن بحران های موجود با بحران های بزرگ تر و توسعه رفتارهای نابخردانه خود به مرزهایی خطرناکترند.
وی بار دیگر بر ضرورت “اتخاذ رویکردی اجتماعی” با بهرهگیری از ظرفیتهای مردمی نظام جمهوری اسلامی برای حل مسئله تاکید می کند.
اکسیر حیات بخش موسوی برای حل معضلات پذیرش واقعیت تعدد و تنوع باورها و نگرشهای موجود در خانواده بزرگ، باستانی و خداجوی ایران زمین است. او می داند که تنوع قومی و فرهنگی در ایران آنقدر گسترده است که چاره ای نیست همچون شیوه پیامبران الهی بستر مناسب برای رشد و شکوفایی توانمندیهای انسان جهت تعالی و تکامل محدود فراهم شود. موسوی باز توجه همگان را به تاریخ معطوف می کند سرنوشت حکومتهایی که تعرض کردند به تنوع ملتها و و به دامن استبداد افتادند و منجر به بروز نفاق و دوچهرگی در زندگی مردم شدند.
موسوی با نگاهی به آنچه در این سه ماه گذشت، آن را حاصل استیلای تفکر اشتباهی می داند که بر تصمیمگیریهای کلان کشور سایه افکنده است و می خواهد همه چیز را یکدست کند. او ” دستیابی به وجدان عمومی” را دستاورد بزرگی می داند که مردم ما بدست آورده اند و باور دارند که تنها راه همزیستی مسالمتآمیز سلیقه ها و گرایشها، و اقشار، اقوام، مذاهب و ادیان گوناگونی که در این سرزمین پهناور زندگی میکنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شیوههای زندگی و اجتماع بر کانون آن هویت دیرینهای است که آنان را به یکدیگر پیوند میزند. او در پس همه حوادث تلخی که بر مردم گذشت به نتیجه ارزشمند و ماندگار آن می نگرد که برای همگان دلگرم کننده است.
موسوی باور دارد که مردم می دانند چه می خواهند و حال می پرسد برای تحقق این خواسته چه باید کرد؟ او می داند که نیروی عظیمی که ملت ما فراهم آورده توان آن را دارد که کشور را به سکویی بلند برای جهش به سوی پیشرفتهای مادی و معنوی ارزشمند ارتقا دهد و یا در یک آنارشی درازمدت فرو برد.
استیفای حقوق ملت؛ خواسته ای روشن و منطقی
برخلاف آنچه دستگاههای تبلیغاتی دولتی القا می کنند میرحسین موسوی از همان ابتدا صریحا بارها اعلام کرده است این ما هستیم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضای جامعه را خواهانیم و این ما هستیم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع میکنیم. موسوی خواسته های جنبش سبز را “روشن و منطقی” می داند. او باور دارد که حفظ جمهوری اسلامی، تقویت وحدت ملی، احیای هویت اخلاقی نظام و بازسازی اعتماد عمومی به عنوان اصلیترین مولفه قدرت ساختار سیاسی کشور جز با پذیرش حق حاکمیت مردم و کسب رضایت نهایی آنان از نتایج اقدامات حکومت، و شفافیت در تمامی اقدامات از طریق اطلاعرسانی مستمر ممکن نیست.
این رهبر جنبش سبز خواسته های جنبش را در یک جمله خلاصه می کند ” استیفای حقوق از دست رفته ملت” و این حقوق چیزی نیست مگر آنکه در قانون اساسی برای مردم در نظر گرفته است
وقتی موسوی از اجرای بی تنازل قانون اساسی سخن می گوید برخی بر او خرده می گیرند. اما آنچه او می بیند قانونی است “روشن اصلاح” هم در آن پیشبینی شده است. در قانون اساسی که میرحسین از آن می گوید مشروعیت همه ارکان حکومت متکی به رأی و اعتماد مردم است. او باور دارد اگر تنها اصل برپایی تجمعات مردم به درستی اجرا شود هیچ یک از ارکان حکومت هرگز امکان سوءاستفاده از موقعیت خود را پیدا نمیکند.
میرحسین قانون اساسی را پر از ظرفیتهایی می داند که هنوز به فعلیت نرسیدهاند و این وظیفه مسئولان است که آنها را به فعلیت برسانند. از نظر این سیاستمدار قانون اساسی مجموعهای یکپارچه است و نباید بر روی بخشهایی از آن که منافع اشخاص و یا گروههایی خاص را تامین میکند به صورت اغراقآمیز تاکید شود و بخشهایی دیگر که حقوق مردم را دربر گرفته است معطل باقی بماند، یا ناقص به اجرا درآید.
تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی، رفع تبعیض، امنیت قضایی و برابری در مقابل قانون، تفکیکناپذیری آزادی، استقلال و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر، مصونیت حیثیت، جان و مال اشخاص، ممنوعیت تفتیش عقاید، آزادی مطبوعات، ممنوعیت بازرسی نامهها، استراق سمع و هر گونه تجسس، آزادی احزاب و جمعیتها، آزادی برگزاری اجتماعات، تمرکز دریافتهای دولتی در خزانهداری کل، تعریف جرم سیاسی و رسیدگی به آن با حضور هیئت منصفه، آزادی بیان و نشر افکار در صدا و سیما و بیطرفی آن اصولی از قانون اساسی است که میرحسین موسوی بر اجرای آن پامی فشارد.
این مدیر سیاسی دوران جنگ از برخورد گزینشی با قانون اساسی بعنوان میثاق ملی و آرمانهای انقلاب اسلامی توامان انتقاد دارد. آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی پس از بیان، آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی از منظر میرحسین موسوی اهداف اصلی انقلاب بود به صورتی که پیروزی انقلاب را بهار آزادی نامیدند. این آزادی به مفهوم آزادی سیاسی و حق انتقاد بیهراس از حاکمان بوده است.
تحجر، دولت سازی می کند
میرحسین موسوی اسلام را از قانون اساسی و انقلاب اسلامی مظلوم تر می داند و باور دارد که فاصله ای که بین جامعه و زندگی ایمانی رخ داده است میراث انقلاب نیست. میراث انقلاب ما معنویتی بود که در دوران دفاع مقدس جامعه را فرا گرفت. میراث انقلاب ما پرورش روحهای بزرگ و اخلاصهای مثالزدنی بود. موسوی فقط می خواهد میراثی را که از امام خود تحویل گرفتیم با ایران امروز مقایسه کنیم؛ جامعهای سودازده که در آن تحجر دولتسازی میکند؛ جامعهای تقلبزده، دروغزده.
او دلتنگ همان اسلام ناب محمدی است که نسبتی نداشت با تحجر ی که با برخورد گزینشی با پیام دین آن را مناسب سلیقه و منافع خود در می آورد است. این پوستین وارونه اسمش اسلام هست، اما رسمش اسلام نیست. ما خواستار بازگشت به اسلام ناب محمدی(ص)، این دین غریب هستیم.
راه سبز امید تنها راه پیش رو
میرحسین موسوی بر می شمارد همه آنچه در این سه ماه بر مردم رفته است. اما باز هم توصیه می کند که از ملامت نترسیم و از شجاعت دریغ نورزیم. او راه سبز امید را برای رسیدن به سرمنزل مقصود پیشنهاد می کند. راه سبز امید. راهی که از پیش از انتخابات آغاز کردید و همچنان با عزم های استوار در آن گام می زنید. راهی که با دعا و ندا و تکبیر، با گردهمایی های بزرگ و کوچک، با کوشش ها و جوشش ها و گفتگوها و پرس و جوهای خود همچنان در آن قرار دارید. امیدی که حاکی از هویت ایرانیمان باشد؛ امیدی که این ملت را از گردنههای سخت تاریخ عبور داده و حیات او را در تلخترین روزهای این سرزمین تداوم بخشیده است؛ راه سبز امید.
او از “راه” می گوید نه “مقصد” تا توفیقهایی که در هر مرحله به دست میآوریم پایان کار ندانیم و همواره نگاه به کمالی برتر بدوزیم. او مثل همیشه امید به فضل و هدایت خداوند دارد که راههایی را بگشاید و این نماد سبز را پرچم دلبستگی نسبت به اسلامی می داند.
تجدید و تقویت هویت ملی
موسوی بدنبال حزب و جبهه و تشکل سیاسی نیست. هر چند ضرورت آن را نفی نمی کند بلکه حرکتی اجتماعی و دامنه دار برای ترمیم و ایجاد برخی از بنیادین ترین زیرساختهای سیاسی است. او می داند که همه شئونات کشور و از جمله تشکلها و احزاب برای فعالیت ثمربخش خود نیازمند یک جامعه مدنی قوی هستند. موسوی بر راهی تاکید دارد که هدفش “تجدید و تقویت هویت ملی” است.
موسوی واقعیت امروز جامعه را خوب می داند. او واقف است با ترکیب جمعیتی جدید و تغییرات شگرفی که ایجاد شده است در حال حاضر شبکه اجتماعی خودجوش و توانمندی است که در میان بخش وسیعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پایمال شدن حقوق خود معترض است. او این شبکه را منحصر به فرد می داند و معتقد است اینها باید تقویت و تحکیم شود تا به هنگام تصمیمگیری در مورد راهحلها و اقدامات آتی، به کار آیند.
تشکیل هسته های شبکه های اجتماعی
میرحسین می داند که وجود جامعه ای فعال و پویا امکان استبداد و تخطی ساختارهای قدرت از خواستخود را از میان میبرد. از نظر این سیاستمدار دور اندیش وظیفه امروز همه این است که به صورتی فطری از جمعهای کوچک و بزرگ و حتی احزاب و تشکلهای سیاسی ما سر میزند آن است که به صورت هستههای معین برای چنین شبکهای عمل کنیم.
او می داند که این واحدهای بی شمار و متکثر قابل انحلال نیستند و این واحدهای خانوادگی و دوستان واحدها همواره وجود دارند. میرحسین اما صرف وجود این واحدها را برای تشکیل شبکه اجتماعی موثری کافی نمی داند و پیشنهاد می دهد که ایرانیان، در هر کجای جهان که هستیم، باید این هستههای اجتماعی را در میان خود تقویت کنیم. او با استناد به آیه قرانی می خواهد که خانههایمان را رو در روی یکدیگر بسازیم؛ یعنی به این هستههای اجتماعی که واحدهای بنیادین جامعه هستند بپردازیم، اهمیت آنها را بشناسیم و بیش از پیش به آنها رو کنیم. میرحسین باور دارد که این شبکه های اجتماعی “قدرتهای نهفته ای” دارند که برای ما ظاهر خواهد شد.
شاید اولین سوالی که به ذهن متبادر شود این است که “گرد هم جمع شویم تا چه کنیم؟” وی می خواهد که این اجتماعات محوری برای فعالیتهای ثمربخش باشد. موسوی معتقد است اگر در این تجمعات تلاشهای اثرگذار اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، علمی، فرهنگی، هنری، ورزشی، عامالمنفعه و دیگر فعالیتهای مدنی مشابه قرار نگیرد، بهمانند درختانی که میوههایشان چیده نشود بازدهی خود را از دست میدهند.
این تئوری پرداز جنبش سبز با برنامه ریزی برای آینده باور دارد که این شبکه های کوچگ اما گسترده و مداوم اجتماعی در درازمدت و پس از عبور امواج حادثه و عاطفه همچنان به ایفای نقش تاریخسازی که از آنها انتظار داریم خواهند پرداخت.
جمعهای خویشاوندی، همسایگی، دوستی، جلسات قرآن، هیئات مذهبی، کانونهای فرهنگی و ادبی، انجمنها، احزاب، جمعیتها، تشکلهای صنفی، نهادهای حرفهای، گروههایی که با هم ورزش میکنند یا در رویدادهای هنری حاضر میشوند، حلقه همکلاسیها، گروه فارغالتحصیلانی که هنوز دور هم جمع می شوند، همکارانی که با یکدیگر صمیمیت یافتهاند، گروههای مورد نظر میرحسین موسوی هستند و او باور دارد “خردهرسانهها” یی که از این روابط زاده میشوند به شرطی که به روی یک هدف مشتر باشد میتوانند سریعتر و موثرتر از هر رسانه عمومی دیگر عمل کنند، مشروط بر آن که ظرفیتهای این شبکه از طریق توافق بر روی یک آرمان بزرگ به فعلیت برسد.
موسوی “شعار مشترک” را شرط برقراری یک “ارتباط موثر” می داند. شعاری دقیق و عمیق که قادر به تأمین خواستههای ما باشد. او باور دارد که در شرایط فعلی این بزرگترین سرمایه ماست که باید در پالایش و پاسداری از آن بیشترین دقت و همت را به کار بگیریم.
آزادی و عدالت توامان
برای این رهبر جنبش سبز شرکت در انتخابات هدف نیست. بلکه او به “حرکت عظیم اجتماعی” می اندیشد که نیازمند “اجماع” است. او که به واقعیت های جامعه آگاهی دارد می داند که نمیتوان از جامعهای که بخش قابل توجهی از آن دچار جبر نان و از تأمین نیازها اولیه خود ناتوان است انتظار مشارکت گسترده در فرآیند توسعه سیاسی را داشت. در عین حال توجه دارد جامعهای که از آزادیها و آگاهیهای اساسی محروم شود در تأمین معیشتی به آنچه که لیاقت آن را دارد نمی رسد و حتی در عهد درآمدهای افسانهای، به پیشرفتی بیشتر از صدقهپروری و واگذار کردن اختیار بازار و اقتصاد ملی خود به بیگانگان نائل نمیشود.
موسوی با این شناخت عمیق از بنیانهای تشکیل یک جامعه مدنی آزادی و عدالت را در کنار هم پیش می برد و باور دارد آزادی زمانی دوام دارد که با عدالت توأم باشد. او می داند به همان اندازه که محدودیتها برای آزادی بیان و امکان برگزاری اجتماعات نگرانکننده است، وجود فقر، فساد و تبعیض در سطحی گسترده چشمانداز دسترسی به جامعهای آرمانی مبتنی بر قانون اساسی را تیره میکند.
این مدیرسیاسی که تکثر و تنوع در آرا و اندیشه ها را ضرورت یک جامعه مدنی می داند از آموزه تکثر راههای رسیدن به خدا استفاده می کند و تاکید دارد که برای دفع ظلم و استبداد و تحقق ایرانی پیشرفته، ما نباید به قدم گذاشتن در یکی از آنها یا همراهی با یکی از همفکران خود اکتفا کنیم. برای او پیوستن به شبکه های اجتماعی متنوع یک راهکار حیاتی در مبارزه است و برای پیشگیری از تطاول و ظلم ویرانی به این شبکه ها توصیه می کند که در پیوندهای خود به نظمی نیاز داریم تا اگر دست تطاول و ظلم فردی یا افرادی از همراهانمان را ربود و واحد یا واحدهایی از این شبکه اجتماعی گسترده را ویران کرد، لطمهای به حیات و پویایی آن وارد نشود. او که باور دارد به “خرد جمعی” در حل همه معضلات اجتماعی مردم را سفارش می کند که بر مبنای این خرد اهداف خود را پیش گیرند.
موسوی در کنار ضروت تشکیل هسته های شبکه های اجتماعی برای ساختن آینده ایران به جناحی که برای ماندن در قدرت متوهم شده است هم راهکارهایی ارائه می دهد و می گوید اگر خواستی برای برون رفت از بحران می طلبید به این اقدامات توجه کنید. اقدامات و راه حلهایی که از سوی علاقه مندان به انقلاب و نظام بارها گفته شد و با بی مهری پاسخ گرفت.
۱- تشکیل گروه حقیقتیاب و حکمیت مورد قبول همه ذینفعان در مورد انتخابات دهم ریاست جمهوری و رسیدگی به تخلفات و تقلب های انجام گرفته و اعمال مجازات برای خاطیان
۲- اصلاح قانون انتخابات به صورتی که شرایط برای برگزاری عادلانه و منصفانه انتخابات و اطمینان مردم از این امر فراهم شود.
۳- شناسایی و مجازات عاملان و آمران فجایعی که در حوادث پس از انتخابات بر علیه مردم صورت گرفته است در تمامی نهادهای نظامی، انتظامی و رسانهای
۴- رسیدگی به آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات و خانوادههای جانباختگان، آزادی همه دستاندرکاران، فعالان سیاسی و نیروهای مردمی دستگیر شده، مختومه کردن پروندهها، اعاده حیثیت از آنان و خاتمه یافتن تهدیدها و آزارهایی که همچنان برای واداشتن آنان به عدم تظلم و پیگیری حقوق شان صورت می گیرد.
۵- اعمال اصل ۱۶۸ قانون اساسی در خصوص تعریف جرم سیاسی و رسیدگی به جرایم سیاسی با حضور هیئت منصفه
۶- تضمین آزادی مطبوعات، تغییر رفتار جانبدارانه صدا و سیما، رفع محدودیتهای اعمال شده برای برخورداری احزاب، گروههای سیاسی و نگرشهای مختلف از ارائه دیدگاههای خود در رسانهها، به ویژه صدا و سیما و اصلاح قانون رسانه ملی به صورتی که رسانه ملی نسبت به اعمال خلاف قانون خود پاسخگو قرار گیرد.
۷- به فعلیت درآمدن ظرفیت های ایجاد شده در قالب تفسیر اصل ۴۴ قانون اساسی برای ایجاد رسانه های شنیداری و دیداری خصوصی
۸- تضمین حق اساسی مردم در تشکیل اجتماعات و راهپیماییها با اعمال اصل ۲۷ قانون اساسی ۹٫ تصویب منع مداخله نظامیان در امور سیاسی و جلوگیری از دخالت نیروهای مسلح در فعالیتهای اقتصادی ما در راهی پر از نورانیت وارد شدهایم که از هم اینک سالخوردگان را جوان و جوانان را پخته کرده است. برای خود و شما در این مسیر از خداوند یاری میطلبم و امیدوارم با همکاری و همراهی همه دلسوزان نظام و انقلاب اهداف ملت در هر مرحله از این مسیر روشن و محقق شود.
بازداشت فرزند شهید بهشتی؛ نشانه ای از یک حادثه سهمیگین
به دنبال دستگیری فرزند شهید بهشتی، سید علیرضا بهشتی و مهندس مرتضی الویری مسئولان کمیته پیگیری امور آسیب دیدگان حوادث ایام اخیر و سردار مقدم مسئول کمیته ایثارگران ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی، این رهبر جنبش سبز با شگفتی و ابهامی که در میان دلبستگان به نظام ایجاد شده به تضادی که در رفتار دولتمردان است می پردازد. حبس و بازداشت انقلابیون و خادمان به مردم و آزاد گذاشتن کسانی که فاجعه آفرینی کردند برای این کشور آنان به بند کشیده شده اند در حالی که جرمی جز پیروی از راه انقلاب و دفاع از اجرای عدالت در مورد خونهای بهناحق ریخته شده و کمک به خانواده بی گناهانی که پس از انتخابات به زندان افتاده اند ندارند. آنان اینک در زندان به سر میبرند در حالی که عاملان فجایع اخیر آزادند.
همراه شهید بهشتی با استناد به “حرمت انسانها در فرزندانشان پاسداری میشود” از زبان مردم می پرسد مردم اینک از مدعیان پرچمداری انقلاب اسلامی می پرسند حرمت شهید مظلوم انقلاب آیت الله دکتر بهشتی را در خاندان او چگونه رعایت کردهاید؟
میرحسین از این برخوردهای غیرمنطقی در می یابد که قرار نیست با پاسخی خردمندانه روبرو شود. و پیش بینی می کند که روزهایی خطیر در پیشرو قرار گرفته است. او دستگیری کسانی چون علیرضا بهشتی را “یک نشانه” می داند که از حوادثی سهمگینتر خبر میدهد. نشانه ای که درست بود و حوادث سهمگین تری که یکی پس از دیگری از راه رسید. اما او نوید هم می دهد که باطل رفتنی است و آن چیزی که به مردم سود میرساند باقی میماند. موسوی به رغم همه این نامهری ها به نزدیکانش باز مردم را به ” آرامش و هوشیاری” دعوت می کند و به آنان بشارت می دهد سلسله حوادث جدیدی که آغاز شده است به مانند دیگر تحرکات کور این ایام برای مخالفان شما جز خسارت باقی نخواهد گذاشت. موسوی مثل همیشه مراقب است که این تحریکات که از سوی حکومتگران بی خرد انجام می شود به کاشانه و کشور لطمه نزنند.
این شاگرد شهید مظلوم بهشتی که خود را وامدار خدمات خاندان بهشتی به انقلاب و نظام می داند نسبت به “هتک حرمتی” که به این خاندان شده، به فرزندان آن شهید و شاگردان و پیروان و دوستداران او و تمامی دلبستگان به انقلاب و اسلام تسلیت میگوید و از خداوند می خواهد ضایعهای که با این عمل در قلب مردم ما ایجاد شده است با جاودانه کردن آبروی این خاندان جبران شود.
قسمتهای پیشین سلسله مطالب «جنبش سبز به روایت میرحسین موسوی»:
قسمت اول؛ تسلیم این صحنهآرایی خطرناک نمیشوم
قسمت دوم؛ تجمع ۲۵ خرداد، صیانت از رأی و دفاع از جمهوریت و اسلامیت
قسمت سوم؛ پیگیری تقلب انتخاباتی، وظیفه ملی و دینی
قسمت چهارم؛ امید بذر هویت ماست
پیکر حسن کسایی نوازنده پیشکسوت نی ایران نیمه شب و بدون اطلاعرسانی به خاک سپرده شد.
در حالی که مراسم تشییع و خاک سپاری پیکر این استاد موسیقی قرار بود امروز برگزار شود، خبرگزاری مهر گزارش داده که پیکر وی ساعت چهار بامداد صبح امروز ۲۶ خرداد در سکوت خبری و بدون اطلاعرسانی به خاک سپرده شده است.
سایت خانه موسیقی هم در این باره به نقل از فرزند این استاد موسیقی نوشته که به علت «شرایط ویژه» مراسم خاکسپاری در نیمهشب برگزار شده و او طبق وصیتاش کنار مقبره استاد تاج اصفهانی در تخت فولاد اصفهانبه خاک سپرده شده است.
استاد حسن کسایی بعد از ظهر پنج شنبه در سن ۸۴ سالگی پس از مدتها تحمل رنج بیماری، ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه و در منزل شخصی خود درگذشت و تمام دوستان و آشنایان و جامعه هنری را به سوگ خود نشاند. او بیش از ۱۰ سال با روحیهبالا با بیماری «سرطان» مبارزه کرد، اما از سال گذشته و به دلیل ابتلا به بیماری «زونا»، یکباره قدرت جسمیاش تحلیل رفت و دچار ضعف شدید جسمانی شد.
خاکسپاری ناگهانی حسن کسایی شبیه خاکسپاری ایرج قادری، کارگردان و بازیگر سرشناس سینما بود که او هم در سکوت خبری به خاک سپرده شد.
بر اساس گزارش ها، روز گذشته مراسم چهلمین روز درگذشت ایرج قادری نیز بر سر مزارش در بهشت بی بی سکینه کرج برگزار شد. به گزارش ایسنا، در این مراسم جمعی از علاقه مندان این بازیگر به همراه همسر و فرزندش حضور داشتند. همچنین عصر پنج شنبه نیز مراسمی از سوی فرزند این کارگردان سینما در مسجد نور برگزار شد.
ایرج قادری ـ کارگردان و بازیگر سینمای ایران ۱۷ اردیبهشت ماه ـ پس از تحمل بیماری سرطان در سن ۷۷ سالگی از دنیا رفت. از فیلمهایی که توسط او کارگردانی شده است میتوان از «محاکمه» ، «آکواریوم» ، «چشمان سیاه» ، «سام و نرگس» ، «شهرت»، «طوطیا»، «پنجه در خاک»،«نابخشوده»، «میخواهم زنده بمانم» و… نام برد.
کلمه – حمزه غالبی:
به فراخوان اخیر شورای هماهنگی راه سبز امید انتقاد اصولی وارد است. نه به خاطر این که با تصمیم اش موافق بودیم یا نه. لازمه زندگی اجتماعی و سیاسی غیر استبدادی این است که خیلی وقتها در عین حال که موافق تصمیماتی که خرد جمعی می گیرد نیستیم ولی برای کنش جمعی پای تصمیمی که با مکانیزم مورد توافق جمع گرفته می شود بایستیم. و این نه فقط آرمانی برای جامعه مطلوب که ارزشی است که باید در روند مبارزه ما هم جاری باشد.
در این جا قصد نداریم به محتوای تصمیم شورای هماهنگی راه سبز امید بپردازیم. از نظر نگارنده شورای هماهنگی یک مرکز فرماندهی نیست بلکه یک مکانیزم برای هماهنگی است. صلاحیت شورای هماهنگی پیدا کردن برآیند گفت و گوهای عمومی است. اگر شورای هماهنگی خوب کار کند اکثریت مناسبی از کسانی که خودشان را سبز می دانند باید موضع و رنگ و بوی خودشان را در مواضع شورا ببینند و بتوانند همگرایی پیشنهاد های شورای هماهنگی با خرد جمعی را تایید کنند. وقتی تصمیمی با فهم سلیم بخش بزرگی از افراد نمی خواند یعنی این مکانیزم خوب عمل نمی کند.
شورای هماهنگی نهاد نمایندگی نیست که افراد رای و نظر خودشان را ابراز و تشخیص خودشان هرچه هم صاحب صلاحیت مبنا قرار دهند. شورای هماهنگی راه سبز امید تمهیدی است که رهبران جنبش سبز با توجه به پیش بینی حصر اندیشیده اند. ماموریتی که شورای هماهنگی از رهبران جنبش سبز گرفته است هماهنگی از طریق تلاش برای پیدا کردن برایند نظرات و پیشنهاد عمومی است. شورای هماهنگی یک حزب و یک گروه سیاسی نیست که بخواهد مثل یک گروه، مواضع خاص خودش را داشته باشد. شورای هماهنگی راه سبز امید تدبیر راه گشایی از طرف رهبران جنبش سبز بوده است که باید با نقد جدی و مشفقانه خودمان از خارج شدن آن از ماموریت محوله جلوگیری کنیم.
ما راه سختی در پیش را داریم. راهی که با استقامت و هزینههای فراوان طی شده است. سرمایه اجتماعی جنبش سبز با مراقبت های فراوان حفظ شده است. تصمیمات اشتباه و یا برنامه های ناکام اتفاقی غیر قابل اجتناب است اما مهم این است که ما در مسیری که حرکت می کنیم در خلال گفت و گوهای عمومی در مسیر پیشرفت باشیم. نشانه پیشرفت و یا داشتن ظرفیت یادگیری، اشتباه نکردن نیست، بلکه کم کردن اشتباهات در طی مسیر است.
غلامعلی رجایی
«آیتالله جوادی آملی تصریح کرد: ما خودمان را فریب ندهیم؛ ما مثل کسی که قلبش ۸۰ درصد از کار افتاده و با ۲۰ درصد کار میکند، هستیم. تعارف هم نکنیم، با ۲۰ درصد زندهایم و ۸۰ درصد با ربا به سر میبرند. این مرجع تقلید با ابراز تاسف از اختلاس ۳ هزار میلیارد تومان و اختلاس دیگر در مورد بیمه اظهار داشت: این کشور به زحمت و با دعای امام زمان(ع) زنده است.»
این فرازی از بیانات مرجع عالیقدر، آیت الله جوادی آملی است که خبرگزاری مهر آن را نقل کرده است.
چقدر نگاهها متفاوت است! در ابتدای روی کار آمدن دولت پدیده هزاره سوم، آقایی که بر مجلس خبرگان مسئولیت داشت و سر در نقاب خاک کشید در اظهاراتی که شاید خود احمدی نژاد هم بسختی آنها را باور داشت در تایید دولت روی کار آمده می گفت لیست کابینه احمدی نژاد را امام زمان در شب قدر امضا کرده است ! و اکنون مرجعی بیدار از زاویه ای دیگر به موضوع می نگرد و ادامه وضعیت نامناسب کنونی کشور را به حالتی شبیه احتضار و عنایت امام زمان به وضع جاری کشور را لطفی از سر اضطرار و نه تایید می داند که این تنها کشور شیعی باقی بماند تا شاید بتواند زمینه ساز ظهورش باشد البته اگر خود مانعی بر سر راه ظهور حضرتش نباشد.
تصورش را بکنید، اگر بقول مرحوم محمدرضا آقاسی شاعراهل بیت – رحمت الله علیه – آقا امام زمان، علیه السلام، شاید این جمعه بیاید، مدیران پاک نهاد و بی ملاحظه او در اجرای عدالت که عدالت علوی را فرارویشان قرار داده اند با دست اندرکاران پرونده بیمه و ۳هزارمیلیارد تومان و پرونده های باز نشده فساد دیگر و صادرکنندگان احکام قضایی باورنکردنی و غیرعادلانه در مورد زندانیان سیاسی چه برخوردی خواهند کرد.
قرار بود باری را از دوش حضرت برداریم نه اینکه باری بردوش ایشان و یارانشان بگذاریم.
چند روز پیش که برای تعویض باطری ماشینم به باطری ساز مراجعه کرده بودم و تلویزیون خبر دادگاه بیمه را پخش می کرد، و فروشنده از من پرسید حاج آقا دراین مملکت چه خبر است؟ دوست داشتم از شرم زمین دهان باز کند تا به درون آن فرو بروم.
خودم را کنترل کردم و در توجیهی که خودم هم کمتر به آن باور داشتم به او گفتم: اتفاقا این پرونده نشانگر این است که نظام با این دادگاه دارد غذای فاسدی را که به خوردش داده اند بیرون می اندازد تا به سلامت اولیه خود برگردد!
چند هفته قبل هم وقتی از مسجد بیرون می آمدم یکی ازدوستان انجمن حجتیه ای قبل از انقلاب که از قضا درمحله ما سکونت دارد با لحن گزنده پرطعنه و معنی داری با به میان کشیدن برخی مشکلات کلیدی کشور می گفت: فلانی، اینکه ما می گفتیم قبل از ظهور حضرت نباید حکومتی به اسم اسلام درست شود تا با عملکرد غلط آن مردم رفتارش را به پای حکومت حضرت ننویسند این روزها را در نظر داشتیم! به او گفتم: این انتقادهای ما دلیل بر درستی راه شما نبود که اگر بنا بود ما بر مبنای حرفها و استدلالات شما با رزم فاسد و وابسته شاه مواجه بشویم این کشور حالا حالا زیر نظر سفیر آمریکا در تهران اداره می شد و امثال شما هم به جای مبارزه با ام الفساد امریکا نهایتا دنبال این بودید که به جای مبارزه با امریکا ورژیم وابسته آن خرید ازچند مغازه پپسی فروشی را- به این دلیل که تولید این نوشابه در مالکیت بهایی ها بود- تحریم کنید!
می بینید که زبان چه کسانی به دلیل عملکرد و جهت گیری غلط بعضی مسولان بر روی زندان رفته ها وشکنجه شده ها وتبعید شده ها باز شده است؟
پرسشی هم افکار عمومی جامعه از رییس دولت دارد.
آیا وقت آن نرسیده است که ایشان لیست ادعایی دانه درشتها را یکبار هم که شده لا اقل از صندوق محرمانه خود خارج نموده و آن را لا اقل به رویت ملتی که به او رای داده اند نشان بدهد و دست از ایفای نقش مخالف بازی در اداره حکومت بردارد و به جای طرح سخنی مانند فحش دادن به دولت کار مهمی نیست چرا در این پرونده به سراغ چهره های اصلی نمی روید، یکبار هم که شده مردم را آرزو به دل نمی گذاشتند و در پایمردی بر پیمانی که در مراسم تحلیف خود در مجلس در اجرای بی ملاحظه قانون بسته اند چهره های اصلی را معرفی نمایند.
افکار عمومی از خود می پرسد آیا رییس دولت با زدن این حرفها در کرمانشاه می خواهد بگوید که در جلسه سران سه قوه از چهره های اصلی در پرونده های فساد نامی نبرده و خواستار برخورد قانونی با آنان نشده است؟ در این صورت ایشان در این جلسه چه فرمایشاتی می گوید؟
به نظر می رسد پس از حوادث تلخ انتخابات سال ۸۸ و تبعات تلخ تر پس از آن که متاسفانه هنوز ادامه دارد و به طهارت و وجاهت نظام یسیار آسیب رساند، آزمون سرنوشت ساز مهمتری فراروی نظام و ارکان آن نهاده شده است.
با توجه به حساسیت افکار عمومی جامعه در مورد پرونده های فساد مفتوح جاری، اگر این جمهوری نتواند همانگونه که رهبری هم گفته است به حساب مجرمان – و تاکید می کنم همه مجرمان! – برسد و از این عرصه با سرفرازی بیرون آید و همه دست اندکاران این فساد را بی ملاحظه موقعیت و نام و نسبتشان با بزرگان به محاکمه و مجازات بکشاند، باید پس از این وقتی گقته می شود: جمهوری اسلامی، پرسیده شود: کدام جمهوری و کدام اسلام؟ و خدا آن روز را نیاورد.
منبع: وبلاگ نویسنده
روژه گارودی نویسنده و پژوهشگر فرانسوی، که سابقه عضویت در مجلس مؤسسان، مجلس ملی و نیز مجلس سنای فرانسه را در کارنامه خود داشت، در سن ۹۹ سالگی در منزل مسکونی خود در نزدیکی پاریس درگذشت.
روژه گارودی (Roger Garaudy) در سال ۱۹۱۳ در شهر مارسی به دنیا آمد و در سال ۱۹۶۳ دکتری خود را در رشته فلسفه گرفت. وی پس از طی دوره دبیرستان، تحصیلات عالی خود را در رشته فلسفه ادامه داد. سپس عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست فرانسه شد. در سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۵۱ به عضویت مجلس موسسان، در ۱۹۵۶ به نمایندگی مجلس ملی فرانسه، و در ۱۹۵۹ به سناتوری مجلس سنای فرانسه انتخاب شد.
در ۱۹۶۳ با نوشتن رسالهای تحت عنوان فرضیه مادیگرایانهٔ شناخت (connaissance teorie materialiste la)، به اخذ درجه دکتری در فلسفه نائل آمد. در ۱۹۵۹ به دانشیاری دانشگاه کلرمون فران (Clermont ferrand) و در ۱۹۶۵ به استادی فلسفه در دانشگاه پوآتیه (Poitiers) منصوب شد. پدر گارودی فردی لائیک و مادرش کاتولیک بود. اما خود او ابتدا از کمونیسم به مسیحیت و سپس در سال ۱۹۸۲ به اسلام گروید و نام «رجاء» را برای خود انتخاب کرد.
در سال ۱۹۹۸، یک دادگاه فرانسوی گارودی را به اتهام انکار هولوکاست در کتاب خود به عنوان «تاریخ یک ارتداد، اسطورههای بنیانگذار سیاست اسرائیل» به پرداخت ۱۲۰ هزار فرانک محکوم کرد. این کتاب با تأیید دیدگاههای «رابرت فاریسون»، از منکران نسلکشی یهودیان در جنگ جهانی دوم، کشته شدن یهودیان در اتاقهای گاز را انکار میکند و آمار ادعایی برخی یهودیان برای تعداد قربانیان هولوکاست را نیز زیر سؤال می برد.
از گارودی کتابهای دیگری مانند «آمریکا سردمدار انحطاط» و «زنان چگونه به قدرت می رسند؟» نیز به فارسی ترجمه شده است. او همچنین در مقالهای با عنوان “معنی خصومت اسرائیل بعد از جنایتهای لبنان” از جنایتهای صهیونیست ها در صبرا و شتیلا به شدت انتقاد کرد.
… سکوتمان را کشتند
حنجره ای را که
جهان کوچکمان بود …
شعر: شبنم آذر
طراح: دوست سبز
برای شهیدان سبز… که یادشان همیشه باقی ست.
بدنبال گرانی نان و اعتراض عمومی به این افزایش قیمت برخی از نانوایی ها اقدام به کاهش وزن نان مصرفی مردم کرده اند.
به گزارش عصر ایران؛ همزمان با افزایش ۲۰ درصدی قیمت نان سنگک از ۵۰۰ تومان به ۶۰۰ تومان در استان تهران، وزن چانه های هر عدد نان کاهش یافته است.
پس از افزایش قیمت نان سنگک، وزن چانه های هر عدد نان از ۷۰۰ گرم به ۶۰۰ گرم کاهش یافته است.
این موضوع باعث کاهش کیفیت و اندازه نان سنگک شده و بسیاری از خریداران این نوع از نان، به کوچک شدن اندازه و حجم نان سنگک اعتراض کرده اند.
روز ۲۰ خرداد رسانه ها از اعلام افزایش قیمت نان خبر دادند.
براساس این افزایش قیمت ها، قیمت جدید نان سنگک در استان تهران ۶۰۰ تومان، نان بربری ۵۰۰ تومان، نان تافتون ۳۰۰ تومان و نان لواش ۱۶۰ تومان تعیین شد.
پیش از این قیمت نان سنگک ۵۰۰ تومان، قیمت نان بربری ۳۷۵ تومان، قیمت نان لواش ۱۲۵ تومان و قیمت نان تافتون ۲۵۰ تومان بوده است.
افزایش قیمت نان سومین مرحله از افزایش قیمت پس از اجرای قانون هدفمندسازی یارانه ها است.
در چند ماه اخیر بارها تولید کنندگان کالاها با کاهش کمی و کیفی از محصولات و تولیدات خود، به شیوه ای دیگر به دنبال افزایش قیمت تولیدات خود بوده اند.
بدنبال کشتار مردم در سوریه، ناظران سازمان ملل متحد که بر اثر خشونت ها در غرب سوریه از شهر حفاء خارج شده بودند به این منطقه بازگشته اند.
ناظران روز سه شنبه درمیان نگرانی ها از کشتاری دیگر برای ورود به حفاء تلاش کردند اما بعد از اینکه توسط جماعتی خشمگین دوره شدند و هدف شلیک گلوله قرار گرفتند مجبور به فرار شدند.
یک عکاس خبرگزاری رویترز که با کاروان سازمان ملل متحد همراه است شهر را متروکه با ساختمان هایی سوخته و مغازه هایی رها شده توصیف کرده است.
پیشتر یک بمب در نزدیکی دمشق پایتخت سوریه منفجر شد.
این انفجار به مرگ عامل آن و ۱۴ نفر دیگر در حومه سیده زینب دمشق منجر شد.
این منطقه که به دلیل وجود زیارتگاه زینب بنت علی، نوه پیامبر اسلام شهره است برای شیعیان مقدس است.
درگیری های دیگری در سایر مناطق سوریه نیز جریان داشته و گروه ناظران حقوق بشر برای سوریه از تعدادی تلفات در دوما خبر داده است.
در همین حال خبرگزاری فرانسه به نقل از فعالان مخالف در سوریه گزارش داده درگیری ها در سراسر کشور ۲۴ کشته داشته که هشت نفرشان در شهر حمص کشته شده اند.
به نظر می رسد انفجارهایی نیز در حفاء صورت گرفته چرا که به گفته عکاس خبرگزاری رویترز نشانه های بمباران سنگین در این شهر به چشم می خورد.
برخی از ساختمان های سوخته شهر دفاتر دولتی بوده اند و به گفته عکاس رویترز دست کم یک جسد در خیابانی از شهر دیده شده است.
این عکاس افزوده معدود افراد باقی مانده در حفاء حاضر به صحبت درباره آنچه در شهر رخ داده نبوده اند.
یک خبرنگار خبرگزاری فرانسه که همراه کاروان سازمان ملل متحد است گفته روی بیشتر شعارهای و طرح های ضد حکومتی بر دیوارهای شهر با رنگ پوشانده شده اگرچه دست کم در یک نقطه آیاتی از قرآن همچنان روی دیوار به چشم می خورده است.
به گفته این خبرنگار در یکی از شعارها که به نظر پیامی از سوی شورشیان بوده نوشته شده : “اگر شما برگردید ما نیز بازخواهیم گشت.”
در پی کشتارها در برخی مناطق سوریه آمریکا از اقدامات حکومت بشار اسد در حفاء ابراز نگرانی کرده است.
کوفی عنان نماینده سازمان ملل متحد و اتحادیه عرب برای حل بحران سوریه گفته نشانه ها حاکی از گرفتار شدن تعداد زیادی از مردم در حفاست.
بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد ورود ناظران این سازمان به حفاء را حیاتی توصیف کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر