-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

Posts from Khodnevis for 10/07/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



برخی از «اگر...» های پيش رو


پايان نوشتن مقالهء اين هفتهء من مصادف شد با درگذشت دوست گرانقدرم، دکتر مهرداد مشايخی. در اين زمان کوتاه فرصت آن را نداشتم که مطلب اين هفته را به يادها و يادگارهای او اختصاص دهم. پس بخود وعده می دهم که، اگر برايم عمری بود، در هفتهء آينده از او خواهم گفت و، در اين رخصت اندک، همينجا، صميمی‌ترين همدردی هايم را تقديم همسر و اعضاء خانواده و ياران و دوستدارانش می‌کنم.

***

 برای سنجيدن کارائی احکام و قوانين علوم اجتماعی می‌توان از مطرح ساختن دو نوع «اگر» سود جست؛ يکی ناظر بر «گذشته» و ديگری معطوف به «آينده». و، در عين حال، اين هر دو نوع «اگر» را می‌توان در هم آميخت و از يکی برای تصور ديگری سود جست. اين هفته قصد دارم مقاله‌ام را به مبانی کارکردی اين «اگر» ها اختصاص داده و نتيجهء به دست آمده را به وضعيت کنونی کشورمان تعميم دهم.

برای تمرين‌های فکری يک دانشجوی علوم اجتماعی، در کاربرد هماهنگ اطلاعات به دست آمده و قوانين مطرح شده در حوزهء تخصصی‌اش، می‌توان از ميان جالب‌ترين کتاب‌ها، به دو اثر «رابرت کالی» اشاره کرد به نام های «"چه می شد اگر..." ها در تاريخ امريکا»، شامل هفده مقاله(۱) و نيز «چه می شد اگر...» او در دو جلد(۲). در نقدی که «فردريک آگوستين» بر کتاب نخست نوشته است، می خوانيم که اين کتاب «برای آن دسته از علاقمندان تاريخ، بخصوص در محافل دانشگاهی، که چندان ميلی به خواندن آثار داستانی ندارند، مرجع سخت مناسبی است».(۳) يعنی، انديشيدن به «اگر»های بازگشت کننده به گذشته، در عين داشتن جنبه ای داستانی، سخت بر واقعيات تاريخی نيز تکيه دارد.

در واقع، بازی با «اگر» يکی از مشغله های اجتناب ناپذير ذهنی است که می تواند برای دانشجوی علوم اجتماعی وسيله ای در راستای بکار بردن مخيله و قدرت تصور علمی او باشد؛ بخصوص که هيچ انسان منطقی نمی تواند منکر تأثير عميق حوادث نامنتظر و پيچش های غافلگير کننده در شکل گيری حوادث تاريخی باشد، بطوری که هر «اگر» را می توان نمايندهء معنی دار تصور هر «احتمال» اتفاق نيفتاده در گذشته دانست.

جوزف ادگار چمبرلين، در مقدمهء کتاب مشهور خود، «اگرهای تاريخی»، می‌نويسد: «اگر ما به يک سرنوشت از پيش تعيين شده معتقد باشيم، در نظر مان حتی حوادث نامنتظرهء کوچکی که به حدوث اتفاقات بزرگ می انجامند حکم وسائلی را پيدا می کنند که برای تحقق آن سرنوشت ضروری بوده و از قبل انتخاب شده اند. در اين باور، اعتقاد به "شانس" و "احتمال" وجود ندارد و يا شانس ها همان حوادثی محسوب می شوند که برای رسيدن به مقصد تعيين شده ضرورت دارند، اما ما از جايگاه شان در "نقشهء بزرگ" غافل بوده ايم... البته اهل علم هم که به حتميت وقوع علت و معلولی حوادث معتقدند، و در واقع قوانين علمی را همچون سرنوشت از پيش نوشته شده جهان در می يابند، نيز تصور وجود يک برنامه ريز و سرنوشت ساز اعظم را کلاً مردود می شمارند و حوادث تاريخی را سلسله ای از اتفاقاتی می دانند که بصورتی مکانيکی از متن روابط آدميان با يکديگر بر می آيند. اما آنها نيز همواره ناچارند بپذيرند که "موازنهء مطلوب علت و معلولی در بين کنش ها و واکنش ها" می تواند بر اثر پيدايش حوادثی نامنتظر، اما همچنان برخاسته از متن قوانين علت و معلولی، بهم بخورد. يعنی، اگر با نگاه واقع بينانه ای کنش و واکنش های تاريخی را در لحظهء موازنه شان در نظر بگيريم آنگاه می توانيم ببينيم که حتی وزش نسيمی پيش بينی نشده می تواند اين موازنه را تغيير دهد... اينگونه است که با در نظر گرفتن احتمالات، در اعتماد راسخ ما نسبت به تأثيرات متقابل علت و معلولی و تغييرناپذير عناصر شاکلهء حوادث تاريخی تزلزلی بنيادين ايجاد می شود. اينجاست که می توان ديد "اگر..." در متن حوادث تاريخی چه معنای مهم و درس آموزی می يابد»(۴).

باری، می‌خواهم بگويم که گمانه زنی در مورد آنکه «اگر اتفاقی که در گذشته حادث شده بصورتی ديگر رخ می داد چه می شد؟» می‌تواند چالش فکری جالبی برای هر دانشجوی جدی علوم اجتماعی (از تاريخ گرفته تا  جامعه شناسی) باشد، بی آنکه اين گمانه زنی بتواند در آنچه رخ داده تأثيری  بگذارد. يعنی، لااقل تا زمانی که انسان آرزوی تقريباً محال خود را متحقق نساخته، ماشين زمان را اختراع نکرده، و توانائی بازگشت به گذشته را نداشته باشد، گذشته همچنان و کلاً گذشته است و نمی توان در آن تغييری داد. اما دانشجوی علوم اجتماعی می تواند «سناريو» های مختلفی را با يک «اگر» در مورد حادثه ای تاريخی تصور کند و نتيجهء تخيلات خود را به روی کاغذ آورد. بخصوص که ما در زمان حال دارای اطلاعات مختلفی در مورد شرايط گذشته هستيم و می توانيم با اگرهامان سناريوهائی شبيه به واقعيت و متعدد را مطرح سازيم. مثلاً، می توانيم بپرسيم که اگر نادرشاه را نمی کشتند مسير تاريخ کشورمان به کدام سو می رفت؟ يا اگر ارتشيان هواپيمای حامل خمينی و همراهان اش را ساقط می کردند وضعيت کنونی ما چگونه می‌بود؟

در کنار اين «اگر»های ناظر بر گذشته، می توان به نوع ديگری از «اگر» نيز در زمينهء علوم اجتماعی اشاره کرد که معطوف به آينده اند. تفاوت اين دسته اگرها با دستهء پيشين در آن است که از يکسو ميزان اطلاع ما از آنچه پيش خواهد آمد اندک است و، از سوی ديگر، شمار احتمالاتی که ممکن است رخ دهند بسيار بالا است. در اينجا آنکه تخيل می ورزد پيش از آنکه راوی يک روايت احتمالی ديگر از سير حوادث گذشته باشد به شطرنج بازی می ماند که مهره ها و نحوهء حرکات آنها را می داند اما بايد برای بازی خود «برنامه» ای داشته باشد و بداند که «اگر» فلان مهره به پيش يا پس برانده شود چه اتفاقی خواهد افتاد و احتمال اينکه حريف چه واکنشی نشان دهد چيست. هر چه تعداد حرکات ممکن برای حريف بيشتر باشد کار گمانه زنی در مورد «موقعيت بازی» مشکل تر خواهد شد.

ج. سيلمن، از متخصصان شطرنج، می گويد: «در شطرنج، برنامه ريزی يا نقشه کشی روندی است که از طريق آن هر بازيکن به استفادهء بهينه از امتيازت خود و تقليل ضعف هايش در برابر حريف می پردازد. بدينسان، برای موفقيت در بازی، برنامه ريزی همواره بر اساس آسيب شناسی ويژگی های هر موقعيت شکل می گيرد. لذا کارمان هنگامی آسان است که تنها يک نقشه ب تواند در مورد وضعيتی که در آنيم کمک مان کند؛ اما هنگامی که وضعيت پيش آمده احتمالات متعددی را عرضه می دارد کار تصميم گيری سخت مشکل می شود».(۵)

در واقع، اگر تصور کردن «احتمالاتی ديگر» در مورد گذشته حکم نوعی بازی تفريحی را داشته باشد، انديشيدن به آينده، و آماده سازی خود برای روياروئی با احتمالات ممکن آن، برای هر انسانی دارای اهميتی حياتی است. ما همگی، هنگامی که در آستانهء تصميم گيری برای انجام کاری قرار می گيريم، مشغول درگيری با «اگر»های مربوط به آن تصميم می شويم، احتمالات مختلف را می سنجيم، و می کوشيم تا از ميان احتمالات و ممکنات بهترين گزينه را انتخاب کنيم. هر کس که به هنگام تصميم گيری و، آنگاه، دست زدن به عمل، در اين نوع ارزيابی و سنجش شراکت نکند در واقع احتمال شکست و ناکامی خود را افزايش داده است. 

به عبارت ديگر، هرچند که اگرهای مربوط به گذشته غيرواقعی و خيالی اند، اگرهای مربوط به آينده، تا لحظهء حدوث يا منتفی شدن شان، واقعی محسوب شده و گزينش هر کدام از آنها می تواند برای تصميم گيرنده شان سرنوشت ساز باشد. اين امر هم در مقياس های فردی و هم در مقياس های وسيع اجتماعی واقعيتی گريزناپذير است و ما اگر فراموش کنيم که نپرداختن به انديشه در مورد اگرهای امروز در آينده برايمان گذشته ای را بوجود خواهد آورد که ديگر نمی توان آن را با هيچ اگری تغيير داد، آنگاه، در لحظه های تصميم گيری و عمل، کمتر از خود بی خيالی نشان خواهيم داد؛ مگر آنکه، بقول چمبرلين در پارگراف فوق، معتقد به سرنوشتی برنامه ريزی شده باشيم که در آن تصميمات و اقدامات ما يا بر سير محتوم حوادث تأثيری ندارند و يا مآلاً همان هائی هستند که از پيش تعيين شده اند. اين يعنی داشتن نگاهی «قضا و قدری» که بر اساس آن خود را برگی فرو افتاده از درخت و دستخوش بادها و توفان های محتوم بدانيم که بی اختيار و ارادهء ما هستند و عمل می کنند.

اين جمله را بسيار شنيده ايم که «گذشته چراغ راه آينده است». معنای آن جز اين نيست که هر يک از ما می توانيم در ذهن خود به گذشته برگرديم و ببينيم که اگر در لحظهء وقوع حادثه ای به نتايج احتمالی بعدی آن فکر کرده بوديم، چه بسا که راه ديگری را برگزيده و به سوی مقصد مطلوب تری حرکت می کرديم. بخصوص تجربهء شکست های حاصل از انتخاب های گذشته می تواند به ما بياموزاند که در مورد انتخاب های آينده مان محتاط تر و دقيق تر عمل کرده و تا می توانيم به نتايج هر «اگر»ی بيانديشيم.

مثلاً، می توانيم تصور کنيم که در سال ۵۷ اگر خمينی را، يا جمهوری اسلامی او را، انتخاب نکرده بوديم اکنون به احتمال زياد به وضعيت دلشکن کنونی دچار نبوديم. حال، در پی اين تصميم گيری عجيب، که نام «خودکشی ملی» برازندهء آن است، می توانيم دريابيم که در لحظات تصميم گيری و اقدام در اکنون و آينده بايد به چند و چون هر گزينه و نتايج تحقق آن، که به سرگذشت ما تبديل خواهند شد، بيانديشيم.

اکنون، بر پايهء آنچه گفتم، می خواهم به يادتان (يا يادمان) بياورم که، بنظر من، در برههء فعلی زندگی هم آن دسته از «ما»ئی که لطمهء انقلاب ۵۷ را خورده و از وطن خود رانده و آواره شده و شاهد رنج مدام هموطنانمان در گسترهء بی داد حکومت اسلامی هستند، و طبعاً خود را وابسته به اپوزيسيون انحلال طلب و سکولار ـ دموکرات آن می دانند، بايد به اين نکته توجه کنند که شرايط بين المللی، و اوضاع داخلی حکومت اسلامی، سير حوادث تاريخی در کشورمان را به لحظه ای رسانده است که تغييری چشم گير را گريزناپذير می نماياند. اما پرسش کنونی ما چه می تواند باشد جز اينکه اين «تغيير» بچه صورتی رخ خواهد داد و، در هر صورت ممکن و محتمل اش، نتايج آن چيست و کدام تصميم ما می تواند به نتايجی مطلوب بيانجامد؟ آشکار است که بی انديشيدن به احتمالات آينده و طرح «اگر» های مختلف در مورد آن، ما آمادگی روياروئی با هر يک از احتمالاتی را که متحقق شود نخواهيم داشت و بار ديگر بازندهء بازی سرنوشت ساز ديگری خواهيم بود.

بر اين اساس، در اين بخش از مقالهء حاضر می خواهم، در حد وسع و توان فکری ام، چند «اگر» را در مورد آيندهء نزديک کشورمان شرح داده و برخی فکرها را در مورد نتايج هر «اگر» مطرح کنم. اما قبل از دست زدن به چنين کاری باید این نکته را متذکر شوم که کوشش کنونی من تنها يک اقدام «آزمايشی» است که، در ابتدای امر، «عامل خارج کشور» را مطرح نکرده و سير حوادث را صرفاً به «داخل کشور» محدود می سازد و، نيز، تنها به چند احتمال بارزتر برای آينده اشاره دارد. همچنين توجه کنيم که ميزان «تحقق پذيری هر احتمال» نيز می تواند در هر گزينه ای متفاوت باشد. و من کار را از گريزناپذيرترين احتمال آغاز می کنم: «اگر آيت الله خامنه ای به مرگ طبيعی يا طی حادثه ای غيرطبيعی بميرد اوضاع کشور چه خواهد شد؟»

احتمال اول:

همچون مورد مرگ خمينی، رژيم قادر خواهد بود تا، بر اساس برنامه ريزی هائی که کرده است، اوضاع را در کمترين مدت کنترل کند. قانون اساسی حکومت اسلامی اين اختيار را به مجلس خبرگان رهبری داده است که، در صورت مرگ يا عزل رهبر، يک ولی فقيه جديد را انتخاب کرده و يا انجام وظايف اين سمت را به يک شورا محول نمايد.

حال، با توجه به اختلافاتی که بين روحانيون سياست زده وجود دارد، بخصوص پس از کنار رفتن رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان رهبری و فرتوت بودن و از کار افتادگی رئيس فعلی آن، بعيد بنظر می رسد که اعضاء اين مجلس بتوانند بر سر يک فرد واحد توافق کنند و احتمال شورائی شدن رهبری ممکن تر بنظر می رسد.

اما اين وضعيت را يک تهديد خارجی (چه از جانب داخل کشوری ها و چه از خارج کشور) می تواند عوض نموده و مجلس خبرگان را وادارد که خلاء رهبری را به سرعت پر کند.

بدينسان دو «اگر» جديد پيشاروی ما قرار می گيرند: اگر بر سر يک نفر توافق کنند؛ و اگر دست به تشکيل «شورای رهبری» بزنند.

به‌نظر من، توافق بر سر يک نفر ـ که احتمالاً بخاطر در خطر قرار گرفتن رژيم پيش خواهد آمد ـ نمی تواند تجربهء موفق تعيين جانشين برای خمينی را تکرار کند. در آن زمان تازه جنگ به پايان رسيده بود و اختلاف ها صورتی بارز نداشتند و رهبری يک حجة الاسلام کمتر شناخته شده بنام خامنه ای نمی توانست يک شبه نوعی رهبری قاطع و همه پذير را بوجود آورد. پس تا مدت ها می‌توان گفت که اگرچه رهبری شورائی در کار نبود اما کشور بصورت ملوک الطوايفی اداره می شد. اين بار اما اگرچه وجود يک رهبری تک نفرهء قاطع تنها راه نجات رژيم است، کمبود چهره ای کاريزماتيک از يکسو، و وجود اختلافات عميق بر اساس منافع گستردهء دست اندر کاران از سوی ديگر، بدون وجود يک تهديد بيرون از حکومت عملی بنظر نمی رسد.

در عين حال تشکيل «شورای رهبری» نيز بر تشتت موجود خواهد افزود و رژيم را بيش از پيش در سراشيب سقوط کامل قرار خواهد داد.

احتمال دوم

به هيچ روی نمی توان منکر آن شد که بخاطر محتوم بودن مرگ دير يا زود خامنه‌ای، خيلی ها از هم اکنون خود را برای روز غيبت او آماده کرده، در پس پرده مشغول گاوبندی بوده و هستند، و می‌کوشند تا، با تکيه بر اقتدار برخاسته از رابطه با روحانيت سياسی و نيز نيروهای نظامی، خود را در موقعيتی قرار دهند که نتيجه از پيش تعيين شده باشد و، با يا بی «توافق مجلس خبرگان» زمام حکومت دست به دست شود.

در لحظهء مرگ خامنه ای برقراری حکومت نظامی يکی از احتمالات قابل ذکر است. اما اين حکومت نظامی هم می تواند شکلی از کودتای نظامی را بخود گرفته و يک يا چند «سردار» سپاه را بقدرت برساند و يا اينکه سرکردگان حکومت نظامی، از پيش، ولی فقيه مورد علاقهء خود را انتخاب کرده باشند.

در هر کدام از اين صورت ها، رژيم تا مدت ها ماهيتی کاملاً نظامی خواهد داشت اما از نظر تظاهر بيرونی و تا اطلاع ثانوی خواهد کوشيد تا ساختار رژيم را به همين گونه که هست حفظ کند.


احتمال سوم

کودتای نظامی (در هر دو شکل آن) می تواند بسا پيش از مرگ خامنه ای نيز انجام شود. در اين صورت کودتاگران، برای توجيه کار خود، ناچار خواهند بود که دست به انتقاد خشن از هيئت قبلی گردانندهء حکومت (و از جمله ولی فقيه) زده و بکوشند تا، با انجام تغييراتی در ساختار و حتی زيربنای حکومت، برای خود حقانيت و مطلوبيتی کسب کنند. اين عمل از يکسو با رشته ای برنامه های اصلاحی همراه بوده و از سوی ديگر سرکوب و شدت عمل را در برابر کسانی که سقوط ولی فقيه را نشانه ای از ضعف رژيم تلقی کنند بهمراه خواهد داشت.

در اينجا لازم است توجه کنيم که «فاعل ِ» کودتا را بسيجيان و سپاهيان در نظر گرفته ايم چرا که بنظر نمی رسد در ارتش چندان قدرت و رغبتی برای مداخله در کار ادارهء مملکت باقی مانده باشد.

اما تجربهء حکومت های نظامی در سراسر دنيا نشان داده است که اينگونه حکومت ها دوام چندانی ندارند و ناچارند پس از مدتی پاسداران را به سربازخانه ها برگردانند و نوعی نهاد مدنی را جانشين خود کنند.

در هر حال، کودتای نظامی نشان از غيرعادی بودن اوضاع دارد و اين غيرعادی بودن می تواند چشم اسفنديار رژيم نظامی هم باشد و ميزان هم مقاومت و هم سرکوب را بشدت بالا برد.


احتمال چهارم

با احساس نزديک شدن مرگ خامنه‌ای، و يا در صورت ترور و زنده ماندن و زمينگير شدن اش، و حتی در صورت وقوع يک کودتای نظامی در زمان حيات او، گردانندگان رژيم ممکن است به گزينهء «بختياری کردن دولت» روی آورده و، با تکيه بر رابطه ای که می پندارند بين مردم و رهبران مغفول و محصور جنبش سبز برقرار است، تصميم بگيرند که با خارج کردن مهندس موسوی و حجة الاسلام کروبی از حصر خانگی و مداخله دادن آنان در امر حکومت خطر سقوط رژيم را مرتفع کنند، تا هم رژيم به «دوران طلائی امام خمينی» برگردد و هم ماهيت آن «هم جمهوری و هم اسلامی» شود.

بخصوص که، در اين وضعيت، «بختيار ِ» حکومت اسلامی دارای آلترناتيوی به نام «آيت الله خمينی» نخواهد بود و مردم هم گزينهء بهتری از مهندس موسوی و کروبی را در پيش روی خود نخواهند داشت.

احتمال پنجم
احتمال ضعيفی هم وجود دارد که خود خامنه ای متوجه وخامت اوضاع شده و به «بختياری کردن دولت» تن دهد تا از يکسو تنش ها را کاهش داده و، از سوی ديگر، روند اصلاحاتی را که تيم موسوی ـ کروبی مطرح خواهند کرد کنترل کند.

توجه کنيم که اين «وضعيت» مطلوب ترين گزينه برای اصلاح طلبانی محسوب می شود که هم اکنون از استمرار شکل فعلی حکومت اسلامی قطع اميد کرده اند اما می کوشند فرمان تحولات آيندهء آن را در دست خود داشته و  نگذارند که «اغيار» و «غيرخودی ها» وارد بازی شوند.

در واقع، به احتمال زياد، کوشش هم اکنونی آنها برای برساختن يک «کنگرهء ملی» و يک «آلترناتيو»، که گويا قرار است با شرکت انحصاری خود آنها بوجود آيند، نوعی استقبال از اين دو آخرين احتمال است.

بخصوص به اين نکتهء مهم توجه کنيم که مهمترين کار يک حکومت مبتنی بر آنچه «اسلام رحمانی» خوانده شده و به دست اصلاح طلبان بوجود می آيد، نرفتن به سراغ دست اندرکاران ساخته شدن حکومت اسلامی و بفراموش سپردن سهم آنان در اين مورد است. شايد تبليغ در مورد بکار بردن اصطلاح «می بخشيم اما فراموش نمی کنيم» را بتوان سرآغاز تکوين اين روند دانست.

***

حال، می توان از خود پرسيد که چه احتمال ديگری می تواند وجود داشته باشد که «تعادل کنش ها و واکنش ها» را در وضعيت فعلی بر هم زده و از قابليت تحقق همهء احتمالات بالا کاسته و يک گزينهء غيرمذهبی و آزادمنش را نيز در برابر ملت ايران قرار دهد؟

در اينجاست که دوست دارم سخنم را با اشاره به اين احتمال ديگر به پايان برم:


اگر سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب خارج کشور موفق شوند ائتلاف گسترده ای را بين خود بوجود آورند؛
اگر اين ائتلاف بتواند به برآيش يک «شورای هماهنگی» بيانجامد؛
اگر اين شورای هماهنگی موفق شود اعتماد مردم ايران در داخل و خارج کشور را جلب کند؛
اگر، بر اساس اين اعتماد، خود بتواند نقش يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات را بازی کند و يا، از طريق ايجاد يک کنگرهء ملی، چنين آلترناتيوی را بسازد و معرفی کند؛
اگر اين آلترناتيو بتواند با اتخاذ بهترين شعارها و تاکتيک های مبارزاتی و بر اساس استراتژی «گذار به دموکراسی» بصورت مرجعی برای خواست های مردم ايران درآيد؛
و اگر اين آلترناتيو، بعنوان يک مرجع ملی، بتواند فرمولی برای عفو کسانی که دست شان بخون مردم آلوده نيست ارائه دهد تا ريزش نيروهای وابسته به حکومت اسلامی، بخصوص در اردوگاه اصلاح طلبی، ممکن شود؛
آنگاه می توان ديد که همهء احتمالات پنج گانهء بالا ماهيت و صورت و نتيجهء ديگری را بخود گرفته و از خود نشان خواهند داد.
اما، بی اين آلترناتيو، می توان بروشنی ديد که همهء احتمالات موجود فقط بر محور «تحولات داخلی حکومت اسلامی» و ارائهء آنها در صورت هائی تازه، اما همچنان مذهبی، چرخيده و تحقق آرزوی رسيدن ايران به يک حکومت مدرن، دموکرات و سکولار را به صورت امری سخت دشوار در خواهند آورد.

1. Robert Cowley; What Ifs? of American History, subtitled Eminent Historians Imagine What Might Have Been, a collection of seventeen essays. Published by G.P. Putnam's Sons, 2003
2. Robert Cowley;  What If? The World’s Most Foremost Military Historians Imagine What Might Have Been, ed. Robert Cowley, New York, Putnam, 1999
And:  More What If? Eminent Historians Imagine What Might Have Been, New York, Putnam, 2001
3. Frederick J. Augustyn Jr., “Review of “What Ifs?” of American History: Eminent Historians Imagine What Might Have Been,” Library Journal 128.17 (10/15/2003): 83.
4. Joseph Edgar Chamberlin; The Ifs of History, The Project Gutenberg. October 16, 2010  [eBook #34086]
5. J. Silman; "How to Reassess Your Chess"; in Harry Golombek: Encyclopedia of Chess. pg. 2


 


محمد رضا خاتمی: اختلاس و دزدی مملکت را برداشته است

محمد رضا خاتمی گفت اگر مجلس ششم حضور داشت، اختلاس سه هزار میلیاردی از بانک صادرات اتفاق نمی‌افتاد.

به گزارش خبرگزاری فارس، محمد رضا خاتمی، نایب رییس مجلس ششم و دبیرکل سابق حزب مشارکت در حاشیه مراسم ختم پدر حسن روحانی در پاسخ به پرسش خبرنگار فارس که پرسیده بود اصلاح‌طلبان چه موضعی را برای انتخابات مجلس خواهند گرفت گفت: «اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس نهم شرکت نمی‌کنند.»

آقای خاتمی در پاسخ به این سؤال که اگر مجلس ششم هم‌اکنون روی کار بود، چه برخوردی با اختلاس اخیر می‌کرد، گفته است: «اگر مجلس ششم بود، چنین اختلاسی روی نمی‌داد.»

عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی، در پاسخ به سؤالی در این باره که گفته شده اصلاح‌طلبان باید در قبال فتنه موضع‌گیری کنند و در غیر این صورت نمی‌توانند در انتخابات شرکت کنند هم گفت:‌«همه در‌باره فتنه موضع‌گیری می‌کنند؛ اختلاس و دزدی مملکت را برداشته است.»

گفتنی است انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی ایران قرار است ۱۲ اسفندماه برگزار شود و تلاش حاکمیت جمهوری اسلامی برای وادار کردن اصلاح‌طلبان به حضور در این انتخابات همچنان دارد.

همچنین خبرگزاری فارس که خود با محمد رضا خاتمی مصاحبه کرده، این خبر را از خروجی خود برداشته است.


 


نفر اول کنکور دکترا رد شد؛ علت: شرکت در تظاهرات فتنه

خبرگزاری آذربایجان امروز نوشت که نفر اول پذیرفته شده در کنکور دکترای ادبیات سال ۱۳۹۰ در مرحله گزینش پذیرفته نشد.

این خبرگزاری علت رد شد این دانشجو را که با نام «س.گ» وی را معرفی کرده است، شرکت در تظاهرات اعتراضی مردم در ماجراهای پس از انتخابات جنجالی ریاست جمهوری عنوان کرده است.

خبرگزاری آذربایجان در ادامه این خبر خود افزوده است که «س.گ»، دانشجویی که رتبه برتر کنکور دکترای سال ۹۰ در رشته ادبیات فارسی را اخذ کرده است، یکی از دانشجویان نخبه و المپیادی در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد رشته ادبیات فارسی در سال های گذشته بوده است.

گفتنی است که این دانشجو، دانش آموخته کارشناسی ادبیات دانشگاه تهران بوده است.

فشار روی مردم عادی که در اعتراضات پس از انتخابات جنجالی ریاست جمهوری حضور داشته‌اند طی دوسال اخیر همواره وجود داشته و در این رابطه برخی نیز از کار دولتی خود اخراج شده‌اند.

همچنین بسیاری از فعالان سیاسی و روزنامه نگاران نیز در طی دو سال اخیر به حبس‌های طویل‌المدت محکوم گشته‌اند.


 


احمدی‌نژاد: اندک آبرویی دارم!

رییس جمهوری گفت توان دولت محدود است؛ از این‌رو کشور را باید مردم بسازند.

به گزارش خبرگزاری مهر، محمود احمدی‌نژاد در سفر استانی خود به همدان و در جمع مردم تویسرکان گفت «حاضرم همه‌ی توان و آبروی خود را در خدمت شما بیاوریم تا برای همه جوانان کشور به ویژه جوانان تویسرکانی اشتغال ایجاد شود.»

وی با اشاره به اینکه توان دولت محدود است و با بیان اینکه مشکلات، کمبودها و فاصله‌ها در کوشه و کنار کشور فراوان است گفت: «یکی از مشکلات ما به خاطر رشد جمعیت در سالهای ۶۰ تا ۶۶ است که هم اکنون دنبال شغل می‌گردند.»

این در حالی است که محمود احمدی‌نژاد از مدافعان سرسخت افزایش جمعیت است و اوایل سال جاری در یک برنامه تلویزیونی گفته بود که با سیاست «دو بچه کافی است» مخالف است زیرا این شعار ناشی از سیاست غلطی است که غربی‌ها انتخاب کردند و اکنون هم پشیمان هستند.

رییس جمهوری در ادامه سخنان خود با بیان اینکه امروز برای بیش از ۲.۵ میلیون نفر بیکاری یک «درد جانکاه» است، گفت: «باید در یک حرکت انقلابی بیکاری را در این سرزمین ریشه کن کنیم و برای همه جوانان این سرزمین به خصوص جوانان تویسرکانی شغل مناسب ایجاد کنیم.»

احمدی‌نژاد افزود: «یکی از سخت ترین لحظه ها برای من این است که یک جوان برومند نزد من بیاید و بگوید آماده کار است و اما فرصت یافتن شغل مناسبی را ندارد.»

وی تصریح کرد: اگر ما به وعده خود عمل کنیم شاهد خواهید بود که ظرف دو سال آینده هیچ جوان بیکاری در تویسرکان پیدا نخواهد شد.

گفتنی است محمود احمدی‌نژاد در شرایطی این وعده را می‌دهد که به گفته آمار ارائه شده از سوی صندوق بین‌المللی پول، رشد اقتصادی ایران در سال جاری، حدود صفر درصد خواهد بود.


 


استیو جابز سیب را گاز زد و به بهشت رفت
 


دیان علایی: ترس جمهوری اسلامی از همه کسانی است که جور دیگری می‌اندیشند

«ژنو» برای جمهوری اسلامی ایران شهر چندان خوشایندی نیست. محمد جواد لاریجانی برادر رئیس قوه قضاییه به عنوان نماینده ایران در جلسات حقوق بشر سازمان ملل در ژنو ظاهر می‌شود اما همیشه با سوال‌هایی روبرو شده که جواب‌های راحتی ندارند. بسیاری از این سوال‌ها مربوط به نقض گسترده حقوق جامعه بهایی ایران است. جامعه جهانی بهایی‌ها در ژنو نماینده‌ای دارد که ۱۹ سال است پیگیر وضع بهایی‌های ایران بوده است. دیان علایی از پدری ایرانی و مادری فرانسوی است، اما وضعیت بهایی‌های ایران بزرگ‌ترین دغدغه اوست.  بیشتر عمر خود را در خارج از ایران سپری کرده اما فارسی را بهتر از بسیاری از ایرانیان مهاجر حرف می‌زند. در سفر کوتاهی که به ژنو کرده بودم، در یکی از کافه‌های نزدیک دریاچه با نماینده جامعه جهانی بهایی در سازمان ملل گفتگو کردم. پادکست این گفتگو نیز به زودی منتشر خواهد شد.

خانم علایی، چند سال است برای جامعه جهانی بهایی‌ها فعالیت می‌کنید؟ کجا به دنیا آمده‌اید و چند سال در ایران بوده‌اید؟

دیان علایی: من نزدیک ۱۹ سال است که به عنوان نماینده جامعه جهانی بیایی در ژنو هستم، علاقه‌ام به ایران خیلی زیاد است. با افتخار می‌گویم که متولد تهران هستم. سه ماه اول عمرم و  یک سال از ۴ سالگی تا ۵ سالگی.. اما زمان بسیار کمی را در ایران سپری کرده‌ام. الان بیش از سی سال است که نتوانسته‌ام به ایران برگردم.

ولی فارسی شما از خیلی از ایرانی‌هایی که زمان کمتری از شما در خارج از کشور بوده‌اند، بهتر است!

دیان علایی: نمی‌دانم بهتر است یا بدتر است، شاید خوب بلدم بلوف بزنم! ولی فکر می‌کنم به خاطر علاقه‌ام به ایران باشد و وقتی آدم به چیزی عشق و علاقه دارد، طبعا سعی می‌کند فارسی‌اش هم خوب باشد.

کار شما دقیقا در ژنو چیست؟ شما سال‌هاست که با سازمان ملل در ارتباط هستید. این ارتباط چیست و باید به چه چیزی منتهی شود؟

دیان علایی: [پست] نماینده جامعه جهانی در سازمان ملل خیلی وقت است که هست. از زمان لیگ ملت‌ها، که بعد از جنگ جهانی اول تشکیل شد، جامعه بهایی یک نماینده داشت. خیلی از ایده‌های سازمان ملل به ایده‌های بهایی‌ها نزدیک بود و بهایی‌ها همیشه می‌خواستند همکاری کنند. از ۱۹۷۰ دارای موقعیتی هستیم و می‌توانیم وارد جلسات سازمان ملل بشویم و همکاری کنیم. ما روی سوژه‌های مختلفی فعالیت کرده‌ایم، از جمله رفع تبعیض نژادی، برابری مرد و زن، اهمیت به تربیت، تفاوت اقتصادی بین مردم دنیا و خیلی مسائل دیگر، ولی بعد از انقلاب و شروع سرکوب جامعه بهایی‌های ایران، بخش بزرگی از کارمان در ارتباط با نقض حقوق بشر جامعه بهایی ایران بوده است.

کاری که شما در طول سال‌ها کرده‌اید، اثرگذار بوده؟

دیان علایی: من فکر می‌کنم  آگاهی جامعه جهانی و سازمان ملل و گزارشگران ویژه از ایران بیشتر شده و البته وضعیت حقوق بشر بهایی‌ها در ایران هنوز نا مناسب است، مثل کلیت وضعیت حقوق بشر در ایران، ولی ما مطمئنیم که اگر این فشارها نبود، وضع خیلی بدتر می‌توانست باشد.

جامعه ایران هم در طول ۳۰ سال گذشته عوض شده، آگاهی بیشتر شده و این برای الان و آینده ایران بسیار مثبت است که باعث دلگرمی بهایی‌ها شده که می‌دانند تنها نیستند.

برخی معتقدند که کمک‌ها و حمایت‌های بین‌المللی می‌تواند اثرات منفی برای گروه‌های داخل کشور داشته باشد. به نظر شما، فشار آوردن روی دولت ایران در ارتباط به شهورندان بهایی نتیجه‌بخش بوده؟

دیان علایی: ما همیشه نتیجه‌اش را مثبت دیده‌ایم. بعد از آگاهی سازمان ملل از ایرانی‌هایی که اعدام شده‌اند، فشارها باعث شد جان آنها که زندان بوده‌اند نجات پیدا کند. در داخل، بازجوها و قاضی‌ها سعی می‌کنند فشار بیاورند که نماینده جامعه بهایی ساکت باشد، اما این نشان می‌دهد که فشار ما خیلی زیاد بوده. حتی می‌توانم بگویم که وکلایی که از حقوق بهایی‌ها دفاع کرده‌اند و الان به بیرون از کشور آمده‌اند به ما می‌گویند که سر و صدا [و فشار] خیلی مهم است

در طول چند دهه گذشته، گزارشگران ویژه حقوق بشر به ایران می‌رفتند [که در دوره آقای خاتمی به خاطر فشار او متوقف شد] الان هم آقای احمد شهید به این سمت انتخاب شده. به نظر شما کاری که گزارشگران ویژه حقوق بشر در قبال جامعه بهایی‌های ایران می‌توانند انجام دهند چیست؟

دیان علایی: گزارشگر ویژه فردی است که سازمان ملل انتخاب کرده و تجربه‌ای در این حوزه دارد. بنابراین وقتی گزارش می‌دهد و سوال می‌کند و حرکت‌های مشترکی از سوی گزارشگران ویژه دیگر از جمله در مورد ادیان انجام می‌شود، نشان دهنده این است که مسائلی که از سوی اینها طرح شده، می‌تواند واقعیت داشته باشد و دولت ایران باید پاسخگو باشد و نمی‌تواند در مورد جامعه‌ای مثل جامعه بهایی‌ها بگوید که این فشارها وجود ندارد.

اگر نگاهی به فعالیت گذشته خودتان بکنید، چه کارهایی می‌توانسته‌اید بکنید که نکرده‌اید.

دیان علایی: سوال خیلی سختی است. اصل مطلب این است که آدم به وجدان خودش برگردد و ببیند که در آن موقعی که کاری را که می‌توانسته انجام داده. خیلی کارها بوده که می‌توانستیم انجام بدهیم که نکرده‌ایم. می‌توانستیم با رسانه‌ها تماس بیشتری داشته باشیم که آن موقع به فکرمان نرسید.

اگر برگردیم به اتفاق‌هایی که در ۳۲ سال گذشته برای افرادی در جامعه بهایی افتاده، می‌بینیم که بسیاری جان‌شان را فقط به خاطر اعتقادشان از دست داده‌اند. مثال معروفش دختر ۱۷ ساله‌ای است که در شهر شیراز در سال ۱۳۶۲ اعدام می‌شود...زمانی که عطا‌الله مهاجرانی نماینده شیراز بوده و به نظر عده‌ای، دوران طلایی نظام جمهوری اسلامی بوده است. آیا شما توانسته‌اید مسوولین و کسانی که ناقض حقوق این افراد بوده‌اند را شناسایی کنید و نام‌شان را به مجامع جهانی بدهید؟

دیان علایی: می‌دانید، خیلی سخت است. برای اینکه در فضای آن زمان ایران، خیلی از بازجوها با اسامی دیگر می‌آمدند و برخی از مسوولان پرونده‌های بهایی‌ها به همین ترتیب اسامی دیگری داشته‌اند و هیچکس نمی‌دانست که هستند. اما خب، قاضی‌هایی هستند که می‌شناسیم، مثل قاضی مقیسه که پرونده‌های حقوق بشری زیر دستش است. بالاخره واقعیت روزی معلوم می‌شود و کسانی که ناقض حقوق بشر هستند روزی افشا خواهند شد. ما تماس مستقیمی با جامعه بهایی ایران نداریم چون برای‌شان خطرناک است. ولی امکان دارد آنها اسامی‌ای داشته باشند که بعدا از آن استفاده بشود. اینکه چه رفتاری با این اسامی می‌شود، بعد از آنی معلوم خواهد شد که ایران می‌خواهد با این نقض حقوق بشر در ۳۰ سال گذشته برخورد کند.

یکی از حقوق نقض شده از جوانان بهایی، حق ادامه تحصیل است، بسیاری وقتی نمی‌توانستند در دانشگاه‌ها درس بخوانند، از طریق دانشگاه آنلاین بهایی‌ها ادامه دادند...مثل عرفان ثابتی که یک نمونه درخشان است و بعد از رسیدن به خارج از ایران توانستند درس خود را ادامه بدهند. به این مساله بپردازیم...

دیان علایی: من اول به یک نکته بپردازم. آقای جواد لاریجانی مدعی بود که بهایی‌ها می‌توانند در ایران به دانشگاه بروند و درس بخوانند و تنها کسانی که فعالیت می‌کنند اخراج می‌شوند. چنین نیست! جوان بهایی هم که بتواند وارد دانشگاه بشود به مجرد معلوم شدن بهایی بودنش اخراج می‌شود و اگر تعداد اندکی هنوز در دانشگاه باشند به مجرد معلوم شدن اخراج می‌شوند و هیچ جوان بهایی عملا نمی‌تواند درس‌اش را تمام کند. جمهوری اسلامی نمی‌خواهد بگذارد جوانان بهایی درس بخوانند. در این دانشگاه  آنلاین هیچ تماسی با مسلمانان وجود نداشت که بخواهند تبلیغ کنند. دستگیری افرادی که در این سیستم آموزش عالی نقش داشتند و دادگاه‌شان هم هفته پیش بود، مساله‌ای است که برای جوانان بهایی خیلی سخت است و خودشان می‌خواهند درس بخوانند و جامعه بهایی‌های ایران می‌خواهند فرزندان‌شان درس بخوانند. البته کسانی بودند که بهایی نبودند و به این سیستم کمک می‌کردند چون می‌دیدند وضعیت جوانان بهایی نا عادلانه است.

خانم علایی، بسیاری از سنتی‌ها و افراد در نظام از تبلیغ می‌ترسند. آیا موفق شدن جوانان درس خوانده بهایی خودش یک تبلیغ نیست؟

دیان علایی: در نامه شورای انقلاب فرهنگی که مهر آیت‌الله خامنه‌ای هم پای آن بود آمده بود که نباید گذاشت که جوانان بهایی درس بخوانند و باید جامعه بهایی را در فقر نگاه داشت.ک سی نتواند دانشگاه برود و کسی نتواند زندگی خوبی داشته باشد. همه نکته‌های این نامه هنوز دارد اعمال می‌شود.

چنین نگاهی می‌تواند از سر ترس باشد. ترس اینها از چیست؟

دیان علایی: ترسی است که جمهوری اسلامی نسبت به هر کسی که جور دیگری فکر می‌کند دارد. یعنی فقط با بهایی‌ها نیست، با جوانان، دگراندیشان، روزنامه‌نگاران...ترسی است که منتهی به نقض حقوق بشر در ایران می‌شود.

انتظار شما از رسانه‌ها چیست؟ بسیاری از رسانه‌های بر آمده از اصلاح‌طلبی حکومتی بالاخره نگاهی مثبت به بهایی‌ها ندارند.

دیان علایی: این هم خیلی عوض شده، کم و بیش البته. این مساله مهمی است که به یک سیستم رعایت حقوق بشر همه کار کنند و اگر این سیستم پیاده شود، برای همه بهتر است. باعث می‌شود که دید همه به رسانه‌ها بهتر خواهد بود که بر اساس حقوق بشر به همه نگاه می‌کنند


 


تکذیب خبر «گوربه‌گوری» یک مقام جمهوری اسلامی

دفتر محمد شریعتمداری با تکذیب خبر اقامت وی در آمریکا، طی اطلاعیه‌ای اعلام کرده است که وی دارای اقامت دائم یا موقت و یا تابعیت مضاعف از هیچ کشوری جز ایران نیست.

 در این اطلاعیه که خبرگزاری فارس آن را منتشر کرده، آمده است که رفتن شریعتمداری از طریق «هر گورستانی» به «قبرستان دیگر» تکذیب می‌شود.

پیشتر یک سایت محافظه‌کار از خروج محمد شریعتمداری از ایران خبر داده بود.

محمد شریعتمداری وزیر بازرگانی دولت محمد خاتمی بود و اکنون با حکم علی خامنه‌ای عضو شورای راهبردی روابط خارجی است.

 


 


بنی صدر: اپوزیسیونی که نظام جانشین را معرفی نمی‌کند، از عوامل ادامه حیات رژیم است!

فایل صوتی کامل گفتگو

 


 

عصر جدید: آقای بنی صدر شما معتقد هستید: «اپوزیسیونی که نظام جانشین را معرفی نمی کند، ترسی از آینده را القاء می‌کند که عاملی از عوامل ادامه حیات رژیم می‌شود. از این رو، ضرور است آنها که خواستار تغییر نظام هستند، نظام جانشین را پیشنهاد کنند. زیرا این هدف است که به گروه یا گروه‌های سیاسی - که به‌جا است آن یا آنها را بدیل بخوانیم -، تعریفی دقیق و شفاف می‌بخشد.» آیا شما نظام جانشین شفافی پیشنهاد کرده‌اید؟ اگر پاسخ مثبت است این نظام جانشین چه ویژگی‌هایی دارد؟

 

بنی صدر: سوال بسیار اساسی است، سال‌هاست که کوشش ما این بوده که دولت جانشین بلکه نظام اجتماعی جانشین باز و تحول پذیر را پیشنهاد کنیم و تدابیری را بکار ببریم برای اینکه چنین جامعه ای با چنان نظامی تحقق پیدا کند، بخشی از این کار، مطالعه ای در باب دمکراسی است که حدود ربع قرن به طول انجامیده است، از این مطالعه کتابهای «عدالت اجتماعی» و «عقل آزاد» انتشار پیدا کرده است، کتاب‌های «استبداد فراگیر و روشهای مبارزه با آن» کتابی درباره «بیان آزادی و ویژگی‌های آن» نیز در حال حاضر برای انتشار آماده است، «سیر جریان رشد در غرب» و «سیر فلسفه عقل در غرب» نوشته شده‌اند و به تدریج آماده انتشار می‌شوند، «رشد چیست» یکبار در نشریه انقلاب اسلامی انتشار یافته، اما هنوز به‌صورت کتاب در نیامده است. بخش دوم به اصول راهنمای نظام مردم سالار پیشنهادی مربوط می‌شود، مثل «استقلال و جای آن در این نظام»، «آزادی و جای آن در این نظام»، «مسئله دین و مرام و رابطه‌اش با دولت در نظام پیشنهادی»، «جای مطبوعات، وسائل ارتباط جمعی در این نظام» و اینکه قانون اساسی نظام پیشنهادی چرا باید شامل حقوق ملی، حقوق انسان باشند. بخش بعدی به رهبری مربوط می‌شود، که قسمتی از آن به آنچه که در جامعه‌های مختلف خصوصا در جامعه های دارای نظام دمکراسی مثل دمکراسی لیبرال غربی تجربه شده است، مربوط می‌شود و یک کتاب هم پیشنهاد رهبری برای دمکراسی پیشرفته‌تری است. از این بخش فقط آن رهبری پیشنهادی یکبار در شماره‌های مختلف انقلاب اسلامی انتشار یافته، ولی به‌صورت کتاب درنیامده است. حالا افزون بر آن تا بخواهید در باب این نظام پیشنهادی مقاله منتشر شده است. برای اینکه ما بخواهیم در یک مدت کوتاهی به این سئوال اساسی بپردازیم، همه اینها را در یک اصولی بازگو می‌کنم برای اینکه شنونده، پاسخ دقیق و شفافی دریافت کرده باشد.

 

اصل اساسی برای آن نظام پیشنهادی این است که ولایت به معنای حاکمیت بر مردم جای خود را به ولایت به معنای شرکت انسان‌ها در رهبری بر اساس برابری، دوستی، برادر و خواهری بدهد و حاکمیت به مردم باز پس داده شود. یک معنای ولایت این است که انسانها بر اساس برابری، دوستی، برادر و خواهری در رهبری شرکت می‌کنند و مبنای‌اش بر استقلال و آزادی را ارزش، هدف و روش شناختن است و یک معنایش هم که این آقایان به آن داده اند، حاکمیت بر مردم است، که در واقع مبنا و اساسش اصالت دادن به قدرت و ارزش شناختن قدرت است. حاکمیت به همان صورت که در دمکراسی های غربی شاهد هستیم، طبیعی است که عنصر قدرت را در خود دارد، ما بجای «حاکمیت»، «ولایت» گفتیم، ولو این رژیم این کلمه را بی‌ارزش و حتی زشت کرده باشد، در واقع معنای این کلمه روشن و شفاف است، زور در آن نیست، نوعی شرکت در رهبری است که زور و قدرت در آن نقشی ندارد. ویژگی‌های این ولایت جمهور مردم را در کتاب «استبداد فراگیر، مبارزه با آن و روشهای بیرون رفتن از آن» گفتیم ولی قبلا هم این ویژگی ها را انتشار دادیم. دوم اینکه، انسانی که در این رهبری شرکت می‌کند صاحب حقوق ذاتی است، این حقوق ذاتی در قانون اساسی به تفصیل بصورت اصل ها درخواهد آمد و مبنا خواهد شد، اما مجموع این جمهور مردم یا جامعه ملی هم دارای حقوق ملی است، مثل «حق بر منابع زیر زمینی»، «حق بر دریا»، «حق بر فضا» و همین ولایت جمهور مردم، که اینها حقوق ملی هستند، اینها هم در قانون اساسی می‌آید. جامعه ما دارای اقوام است، اینها هم حقوق دارند، اینکه این اقوام در جامعه ملی چگونه هم زیستی مسالمت امیز در صلح، در برخورداری از حقوق، در مشارکت در سرنوشت کشور خودشان شرکت خواهند داشت، بصورت دقیق در حقوقی که اقوام خواهند داشت، بیان خواهد شد. درست است که در دموکراسی «یک نفر یک رای» است، اما وقتی در جامعه ای اقوامی هستند که بعضی از آنها اقلیت هستند، حقوقشان با «یک نفر یک رای» تامین نمی‌شود، پس می‌باید تدابیری سنجید که آنها هم در وضعیتی برابر با بقیه قرار بگیرند و از حقوقی که برخورداری آنها را از امکانات تضمین کند برخوردار شوند.

 

اما تا رسیدن به آنجا، ما محتاج این هستیم که یک نیروی جانشین یا بدیلی بتواند تحول از این استبداد را به آن مردم سالاری تصدی بکند. این بدیل را هم بارها توضیح دادیم، گفتیم، جای این بدیل، درون ایران(مستقل از قدرت خارجی) و بیرون رژیم(یعنی نه به رژیم) است. «بیرون ژریم» یعنی اینکه باید تکلیفش را با رژیم مشخص کند، اگر گفتید من درون رژیم هستم، شما دیگر بدیل نیستید، وقتی که «درون ایران» باشد تکلیف مشخص می‌شود، زور پرست‌های وابسته به قدرتهای خارجی در این بدیل نقش پیدا نمی‌کنند. طبیعی است که این بدیل گرایش‌های مختلف دارد، طرز فکرهای مختلف دارد، وقتی در اصول استقلال، آزادی، رشد بر میزان عدالت با هم اشتراک داشته باشند، می‌توانند با هم همکاری کنند. برای اینکه چگونه با هم همکاری کنند، هم طی سال‌ها طرحی را به بحث و گفتگو گذاشتیم، از جنبش ۸۸ به این طرف، هم دوباره طرح ساده‌تری را عنوان کردیم و به بحث گذاشتیم، در حال حاضر هم متنی در حال آماده شدن است و کوشش‌ها برای اینکه این همکاری بین گرایش‌های مردم سالار میسر بگردد، در حال پیگیری است.


 


مهرداد مشایخی؛ سکولاری که در پی حفظ نظام نبود

دکتر مهرداد مشایخی، تحلیلگر سیاسی و اجتماعی و مدرس دانشگاه از جمله کسانی بود که مقاله‌های بسیاری در باره‌ی توسعه‌ی اجتماعی و سیاسی پس از انقلاب منتشر کرده بود. مشایخی دکترای جامعه شناسی داشت و به عنوان استادیار مهمان در گروه جامعه شناسی دانشگاه جرج تاون واشنگتن دی سی درس می‌داد. مشایخی متولد ۱۳۳۲ بود.

مشایخی سال‌ها قبل به همراه گروه بزرگی از فعالان سیاسی چپ، اتحادیه جمهوری‌خواهان را با هدف رسیدن به یک نظام سکولار بنا نهاد. بنا به گفته یکی از اعضای سابق این اتحادیه، تعدادی از اعضای «اتحادیه جمهوری‌خواهان» با نزدیک شدن به گروهی که هنوز در پی حفظ نظام جمهوری اسلامی هستند از هم گسست. نامه‌نگاری‌های برخی از جمله «فرخ نگهدار» به آیت‌الله خامنه‌ای از جمله عوامل تعیین کننده در تصمیم تعدادی از اعضا به جدایی بوده است.

به گزارش خبرنگار خودنویس، مهرداد مشایخی، امیر حسین گنج‌بخش و مهران براتی  از نخستین کسانی بودند که با تاکید بر لزوم ایجاد سازمانی که به دنبال نظامی سکولار است از اتحادیه جدا شدند.

دکتر مهران براتی به خودنویس گفت که مهرداد مشایخی با حساسیت زیادی به داده‌های سیاسی فکر می‌کرد و به لزوم پایدار ماندن بر اصولی که اتحادیه در سال ۲۰۰۴ بر آن اساس بنیان‌گذاری شده بود تاکید می‌کرد.

به گزارش خبرنگار خودنویس، کسانی چون مشایخی معتقد بودند که عضویت دوگانه اعضا و ماندن در احزاب پیشین منتهی به تضاد‌هایی می‌شد. او به همراه تعدادی از جداشدگان از اتحادیه معتقد بود که سازمان‌های سیاسی قبلی منحل شوند تا همه عضو یک سازمان باشند. گروهی از اعضای اتحادیه عضو سازمان‌های سیاسی دیگر از جمله «سازمان فدائیان خلق ایران» هستند.

خودنویس، درگذشت این فعال سیاسی و جامعه‌شناس نام‌دار را به خانواده و دوستان و همراهان او تسلیت می‌گوید.


 


برای مهرداد مشایخی
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته