-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

Posts from Khodnevis for 12/29/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



هادی حیدری و دو عضو شاخه جوانان جبهه مشارکت آزاد شدند

گزارش ها از تهران حاکی از آزادی هادی حیدری، کاریکاتوریست اصلاح‌طلب، محمد شفیعی و علیرضا طاهری، از اعضای شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی است.

به گزارش سایت‌های نزدیک به مخالفان دولت ایران از جمله جرس، آقایان حیدری، شفیعی و طاهری، امروز دوشنبه ۶ دی ماه با تودیع وثیقه ۵۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شدند.

هادی حیدری ‌کاریکاتوریست و مدیر هنری روزنامه‌ اعتماد ملی است که پیش از این یک بار دیگر در آبان ماه سال گذشته، در جریان حمله ماموران امنیتی به مراسم برگزاری دعای کمیل برای آزادی زندانیان سیاسی بازداشت شده بود.

محمد شفیعی عضو شورای شاخه جوانان مشارکت مرکز و محمد طاهری نیز کارگردان و عضو شاخه جوانان این حزب است.

این افراد به همراه فاطمه عرب سرخی صبح روزیکشنبه ۲۸ آذرماه برای ارائه پاره ای توضیحات به دادسرای اوین احضار شده بودند که بازداشت شدند.

این در حالی است که فاطمه عرب سرخی، دختر فیض‌الله عرب‌سرخی، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که خود، عضو شاخه جوانان جبهه مشارکت اسلامی ایران است همچنان در زندان اوین به سر می برد.

به گزارش کلمه، سایت نزدیک به میر حسین موسوی، از رهبران مخالف دولت ایران، مریم شربتدار قدس، مادر فاطمه عرب سرخی گفته است، ماموران دادستانی به هیچ یک از اعضای خانواده‌ آنها اجازه‌ ملاقات نداده‌اند و اعلام کرده‌اند که فقط فرزند دو‌ساله‌ فاطمه عرب سرخی می‌تواند به ملاقات مادرش برود.

فیض الله عرب سرخی که خود نیز در زندان است، یک روز پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ بازداشت شد. او نخستین بار پس از بیش از نه ماه در فروردین ۱۳۸۹ به قید وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی به مرخصی رفت.

در دادگاهی که برای او برگزار شد، به جرم «اقدام علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام» به شش سال حبس محکوم شد.

به گزارش وبسایت کلمه، در همین حال، امروز عادل محمدحسینی، از فعالان اصلاح طلب که به دادسرای اوین احضار شده بود نیز دستگیر شده است.


 


سید جان تا اخرش هستیم. تو جون بخواه، رای دادن که هیچی، ولی اجازه بده کفن شهدا خشک بشه



۱- آزادی زندانيان و ایجاد فضای آزاد برای همه احزاب و گروهها و رفع محدودیت های نا به جا

۲- پای بندی همگان بخصوص مسئولان به قانون اساسي و اجرای همه جانبه و کامل آن

۳- فراهم آوردن سازوكاري براي برگزاري انتخابات سالم و آزاد.

که البته اگر این شروط آسد ممد خاتمی ملقب به سیدخندان هم براورده نشود. بازهم ایشان قبول زحمت می‌فرمایند و در زمان انتخابات می‌فرمایند که شرکت در انتخابات واجب مستحب است و همه احاد باید شرکت کنند.  و از قول امام رحمت الله می‌فرمایند: «میزان اصلن رای ملت است نه برگ چغندر».


آسد ممد خندان که اوباما قربون خندیدنات بشه  بذار کفن این چند تا شهید خشک بشه. بعد کسی اگر کاندید شد و برنامه قطع یارانه‌ها به سرانجام رسید بعد شما بیا دو لپی اظهار فضل و کرامت بکن. الان  وقت بازار گرمی برای انتصابات سال بعد نیست. یکم دندون رو جیگرت بذار هر وقت زمانش رسید خبرت می کنیم، اعلام موضع بکنی.


آره،  سیدخندان جان شما به مسایل مهم‌تر برس و فراخونی برای انتخابات سالهای بعد پیشکش.


 سید جان یا دار و دسته هاشمی رفسنجانی که تنور انتخابات  را می‌خواهید از الان گرم کنید  لطف کنید پیش شرط  نذارید که بعدش دبه کنید و در آخر مردم را بکشید پای صندوق رای. جون تو جونتون کنند آخرش هم رای می‌دید چه شروط براورده بشه چه نشه.

 

 در آخر سید جان چه خبر از رای‌های دزدیده شده انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ 


 


مصاحبه برنامه نود با وحید هاشمیان
 


شرط‌های خاتمی برای شرکت در انتخابات
 


ولایت فرعون - از مجموعه پوستر دولت کودتا


 


شرايط در آينده سخت‌تر، راه‌ها بسته‌تر، محدوديت‌ها گسترده‌تر خواهد شد

به گزارش پارلمان‌نیوز، سید محمد خاتمی در ديداری سه ساعته با اعضاي فراكسيون خط امام مجلس شوراي اسلامي در روز یکشنبه شب به بحث درباره موقعیت اصلاح‌طلبان در مجلس فعلی و آینده سخن گفت.

در این سخنان خاتمی با اشاره و اهمیت مشارکت مردم، بر شرط‌های اصلاح‌طلبان برای شرکت مجدد در انتخابات تاکید کرد. سید  حمد خاتمی با اشاره به اينكه تا انتخابات زمان بسياري مانده گفت: «اگر اين شرايط محقق شد تصميم مي گيريم كه چگونه عمل كنيم.اما با توجه به روندي كه هم اينك حاكم است به نظر مي رسد شرايط در آينده سخت تر و راهها بسته تر و محدوديت ها گسترده تر خواهد شد.»

سید محمد خاتمی گفت: «خواست ما در گذشته و امروز موارد مشخصي بوده كه حتي پس از حوادث انتخابات اخير كشور نيز بر آن تاكيد كرديم.بايد شرايط حضور با نشاط مردم و تامين حقوق آنان تضمين شود وبايد سازوكاري براي انتخابات تدوين شود كه كمترين محدوديت براي آزادي راي مردم و بيشترين فضا براي تحقق خواست و اراده آنان فراهم شود.»


 وي تاكيد كرد: «منظورازانتخابات ناسالم فقط امکان وقوع تقلب در راي گيري نيست، بلكه تاكيد ما بر انتخابات سالم، حفظ سلامت در تمامي مراحل انتخابات از مقدمات تا نحوه تشخيص صلاحيت‌ها، حقوق كانديداها در نظارت بر صندوقها و روند راي گيري و شمارش آرا است.»

 خاتمي افزود: «اگر خروجي انتخابات اين باشد كه مردم احساس كنند كه اولا كانديداهايشان در انتخابات حضور دارند و ثانيا آراي اعلام شده همان آراي داده شده است و مقدمات انتخابات مانع حضورشان نشده ، بر سلامت آن اطمينان خواهند يافت و همگی با اشتیاق در انتخابات شرکت می کنند.»

خاتمی آن‌گاه كشورمان كف و خواست اصلاح طلبان را در گذشته و امروز چنين بر شمرد:

 ۱- آزادی زندانيان و ایجاد فضای آزاد برای همه احزاب و گروه‌ها و رفع محدودیت‌های نا به جا
 ۲- پای بندی همگان بخصوص مسئولان به قانون اساسي و اجرای همه جانبه و کامل آن بخصوص اهتمام به روح قانون اساسی؛
 ۳- فراهم آوردن سازوكاري براي برگزاري انتخابات سالم و آزاد.
 
خاتمی گفت: «نمي‌شود به جز يك سليقه براي همه سليقه‌ها انواع محدوديت ها را ايجاد و انواع اتهامات را رديف كرد و بعد گفت آزادي و مردم سالاري وجود دارد. نمي‌شود كساني را كه در جبهه‌ها بودند، هشت سال از انقلاب و مردم دفاع كردند و در كنار امام خدمات شايسته‌اي به نظام داشته‌اند را به اتهام دروغ ضديت با نظام حبس يا حذف كرد.»

خاتمی در این سخنان به نام گروه‌هایی که از اول انقلاب از شرکت در انتخابات با کاندیداهای خود محروم بوده‌اند اشاره‌ای نکرد.

یک منبع چندی پیش به خودنویس گفت که مذاکراتی میان سید محمد رضا خاتمی با یکی از اعضای بیت رهبری پیرامون بازگشت اصلاح‌طلبان به قدرت یا امکان حضور گسترده‌ترشان در انتخابات انجام شده است. اگر این خبر صحت داشته باشد، می‌توان منتظر واکنش‌هایی در آینده به سخنان


 


از شنیدن کلمه زلزله چهارچوب بدنم می‌لرزد

 

است« هر شب که به خواب می‌روم، هنوز پس از سال‌ها که از زلزله بم می‌گذرد، دختر پنج ساله‌ام را به سینه  می‌چسبانم و با خودم می‌گویم ای کاش مادرم هم مرا به سینه‌چسبانده بود تا باهم می‌مردیم.»  

این را نرگس زن بیست و سه ساله‌ای می‌گوید که به نحو معجزه‌آسایی از زلزله بم نجات پیدا کرده‌است.« ناگهان همه دار و ندارد را زمین می‌بلعد. دستان مادری که تا دیروز گیسوانت را شانه می‌زدند زیر هوار آوار قطع می‌شوند و تو حس می‌کنی زیر اینهمه خاک به چه دلیلی زنده مانده ای تا آخرین نفس کشیدن‌های مادر و پدرت را  شاهد باشی؟»

بیش از سی و پنج هزار نفر در زلزله بامداد روز پنجم دی ماه سال هشتاد و دو جان سپردند و ایران سیاه پوش شد. حجم ویرانی و آسیب این زمین لرزه به حدی بالا بود که  پژوهشگاه بين المللي زلزله شناسي پس از فاجعه بم پيشنهاد داد تا پنجم دي ماه، به عنوان روز ملي ايمني در برابر زلزله در تقويم رسمي کشور نامگذاري و ثبت شود تا شايد بهانه اي باشد براي آگاهي رساندن بيشتر و توجه به ايمني و نجات جان هم وطنان از زلزله. اما با ناباوری بسیار این روز به دستور احمدی نژاد از تقویم رسمی کشور حذف شد.

« بم با وجود کمک‌های ملی و بین المللی هنوز رد زخم هشتاد و دو را بر صورت داردو  در این میان آنطور که باید وشاید به این شهر زلزله زده توجهی نشد.»  منصور که  سی و پنج سال دارد و در هنگام زلزله بم در شهر کرمان در سفر بوده این را می‌گوید و ادامه می‌دهد:« فکر می‌کردم با آنهمه کمک جهانی و ملی بم بعد از حداکثر دو سال روی پای خود بایستد اما هر بار که به بم باز می‌گشتم سیمای شهرم را چون آواره‌ای زلزله زده می‌دیدم که  قرار نیست حالا حالاها التیام یابد.همین اواخر هم شنیدم که نام بم از تقویم‌ها به دستور احمدی‌نژاد حذف شده‌است.». سوال من این است که  چرا توجه و زنده نگه داشتن خاطره مردمی که جان باختند باعث آزار آقایان می‌شود.»

 

 

سیما زن چهل ساله بازمانده از زلزله بم است که دو چشم خود را در این زلزله از دست داده‌است:« گاهی خوشحالم که چشمانم را دادم و دیگر نمی‌توانم چهره شهرم را به شکلی جدید که در آن فرزندانم، همسرم ،  مادرم ، پدرم ،خواهرم و برادرانم نیستند ببینم .بعد از زلزله بم حس کردم که دنیا تمام شده و من بازمانده‌ای هستم که باید تاوان گناهانم را بدهم. هنوز بعد از اینهمه سال نتوانستم شبی با آسایش سر به بالین بگذارم و همیشه حس می‌کنم چیزی در حال بلعیدن من است.»

از او در باره کمک‌های دولت می‌پرسم:« کمک؟ شوخی می‌کنی؟ تا مدت‌ها حتی عصای سپید هم نداشتم . من دار و ندارم را در زلزله داده‌بودم و هیچ نداشتم اما تا مدت‌ها درگیر کمک گرفتن بودم. باید بگویم عزت نفسم را زیر سوال بردند. من که تا دیروز از کسی چیزی نخواسته‌بودم کارم به التماس کشیده‌بود.»

زهرا اشک‌هایش را پاک می‌کند و با بغض ادامه می‌دهد:« چند بار باید این بلا سر مردم ما بیاید؟ هنوز هم کسی به فکر مقاوم سازی بناهای قدیمی و ساخت بناهای جدید نیست. هنوز در همین تهران مدرن خانه‌ها بدون توجه به اصول ساخته می‌شوند. وقتی فکر می‌کنم اگر فاجعه بم در تهران اتفاق بیافتد چهارچوب بدنم می‌لرزد.»

 

«نسلی که از بم باقی ماندند نسلی آسیب پذیرند. آنها همه زندگی‌شان در چندثانیه نابود شد.  نوعی از توجه به این مردمان  از توجه دولت به ساخت و سازهای درست و علمی نشات می‌گیرد که متاسفانه تلاش جدی در آن دیده نمی‌شود

منیره  که خود یکی از بازماندگان است از دولت می‌خواهد بیشتر   به مساله زلزله و خطرات آن توجه کند و  در مورد جان مردم سهل انگاری نکند« ما خانواده و نزدیکانمان را دادیم اما دیدن یک زلزله دیگر چون زلزله بم واقعا دردناک و سخت خواهد بود.»


 


اعدام علی صارمی و حواشی آن

 

 

 

 

هشتم  دی ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت ، حکم اعدام علی صارمی زندانی با سابقه زندان‌های ایران که بیست سال از سی سال حکومت جمهوری اسلامی را در زندان به سر برده بود  به وی ابلاغ شد . هنوز دقایقی از ابلاغ این حکم نگذشته بود که او  پیامی از زندان برای همه هموطن خود فرستاد. او در این پیام خون خود را رنگین تر از خون نداها و جوانان دیگر ندانسته و می‌نویسد:«پرواضح است كه حكم من هيچ مبناي قانوني نداشته وتنها ميخواهند با اعدام اينجانب مردم وجوانان اين ميهن رامرعوب ساخته و آنها را درپيگيري مطالباتشان به وحشت اندازند لذا دراين ايام حسيني مناسب مي بينم كه يكبارديگر اززبان  سرورم آزادگان فرياد بر آرم كهگر آيين محمد واكنون ميهن ما جز با ريختن خون من وامثال من به سامان نمي رسد پس اي طنابهاي دار مرا دربگيريدخون من قطعا ازخون نداها وديگر جوانان كه روزانه برسنگفرش هاي خيابان مي ريزد رنگين تر نيست وجز برحقانيت , جسارت وافتخار ما نمي افزايد آن هم درماه محرم وبه دست شقي ترين آدمها.»

 

صارمی تنها به دلیل شرکت در مراسم کشته شدگان سال شصت و هفت در  خاوران در سال هشتاد و شش دستگیر و روانه زندان شد. بعدها به دلیل پیگیری مدام  خانواده‌اش ، مهین صارمی همسرش نیز مدتی را در زندان اوین گذراند و پس از آزادی حکمی دریافت کرد : « سکوت به دلیل مسایل امنیتی». شعبه  پانزدهم دادگاه انقلاب که قاضی صلواتی ریاست آن را به عهده دارد و به صدور احکام اعدام شهره است، حکم وی را در دی ماه هشتاد و هشت صادر نمود. جالب این است که در پرونده جدید صارمی دیگر اتهام شرکت در مراسم خاوران به چشم نمی‌خورد و اتهاماتی چون همکاری با سازمان مجاهدین خلق و سفربه اردوگاه اشرف در پرونده وی ذکر شده‌است.

 

بعد از گذشت یک سال و درست درزمانی که تلاش‌های فعالین حقوق بشر و مردم سنندج مانع از به دار آویختن حبیب الله لطیفی پور شد، در روز هفتم   دی ماه  جاری او به همراه دیگر زندانی سیاسی  علی اکبر سیادت به جرم محاربه  به دار آویخته شد تا هیچ جریانی نتواند پیش از به دار آویختنش فریاد بزند. مجید میم یکی از فعالین حقوق بشر که مدتی نیز با صارمی  در زندان همراه بود می‌گوید:« صارمی پدر بود برای همه ما. او آرامش عجیبی داشت و حکم اعدام که به وی ابلاغ شد نشکست و پیامی نوشت که همه زندانیان سیاسی را دلگرم کرد. او در بخشی از پیامش می‌گوید:درانتهاهمه جهانيان وانسان دوستان را متوجه اين موضوع ميكنم كه رژيم قصد دارد كه من وامثال من ويا برخي ازجوانان وزندانيان را به پاي چوبه هاي دار  بكشاند  تاهمانند  ابن زياد بانمايش اجساد آنها همه را مرعوب ومتوحش سازد.

اين را دادستان تهران ,لاريجاني رييس مجلس وبرخي مقامات جنايتكار رژيم براي ارعاب مردم با وقاحت تمام درتلويزيون هم اعلام كرده اند ولي ترديدي نيست كه چنين احكام وتهديدهايي كمترين خللي درآماده بودن من وهموطنانم براي تحقق ايراني آزاد به وجود نمي آورد.
وبه عنوان پدري كه حدود  بیست و سه  سال ازعمر خود را براي ازادي دراين سرزمين  ورژيم قبل ورژيم كنوني درزندان به سربرده است , به لاريجاني ها وديگر جنايتكاران اعلام ميكنم كه :
گربدين سان زيست بايد پاك ,
من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود چون كوه ,
يادگاري برتر از بي بقاي خاك »

 

صارمی در سن شصت و دو سالگی در حالیکه تمام عمر برای آزادی و شرافت مبارزه کرده‌بود به دار آویخته شد و اعدامی دیگری به لیست بلند اعدامیان حکومت جمهوری اسلامی ایران اضافه شد.این در حالیست که زینب صارمی دختر علی صارمی به خبرنگار کمپین بین المللی حقوق بشر گفت که خانواده وی از اعدام پدرش بی خبر بودندو تنها با تماس تلفنی همبندی‌های وی مطلع شدند که امکان اعدام وی وجود دارد.

«شب گذشته (هنگام غروب) هم بندی های پدرم از زندان گوهردشت کرج با منزل تماس گرفتند و گفتند که علی صارمی به نحو بسیار مشکوکی “ربوده شده است” و هم بندی های وی متوجه عدم حضور وی شده اند.  آنها به ما گفتند واقعا بترسی»

زندانیان بند دوم زندان رجایی شهر کرج در پیام تسلیتی به ملت ایران می‌نویسند:«علی صارمی در حالی در بامداد سه شنبه ۷ دی ماه توسط جلادان حاکم بر ميهنمان اعدام شد که، نه خودش و نه هيچ يک از ما به اجرای اين حکم ظالمانه باور نداشتيماو پس از احضارش توسط اطلاعات با روحيه ای بالا از ما خداحافظی کرد و ما نيز که هر لحظه به انتظار بازگشتش بوديم و ساعت ها و دقايق را ميشمارديم هرگز باور نمی کرديم که رفيقمان برای اجرای حکم به زندان اوين منتقل شده باشد.

 

مسئولين زندان نيز از ترس اينکه ما تماسی با بيرون نداشته باشيم ، از تماس ما با خارج از زندان جلوگيری می کردند.

همه مردم آزاده ايران بايد بدانند که صارمی را در روزهای آخر به دليل کمبود جا در کريدورهای بند ۲ جا داده بودند تا تن خسته اش را که حال آرام گرفته است، خسته تر از هميشه کنند.

حاکمان ظالم ايران بايد بدانند که با سرکوب و کشتار، مبارزات خلق ما برای رسيدن به آزادی و عدالت اجتماعی پايان نمی گيرد و با اعدام علی صارمی جز رسوايی عايدی ديگری نخواهند داشت. چرا که او نيز همچون تمام ديگر شهدای راه آزادی جاودانه شد..»


 

 


 


با انقلاب آری...

دارا ایرانی در [یکی از] نوشته[های] تازه‌اش، سوالی مطرح کرده که «آیا از امام حسین و با انقلاب می‌توان به آزادی رسید؟» و پاسخ دادن به آن را از جانب خودم ضروری می‌دانم. از این جهت ضروری چرا که نه از یک سال پیش و به مدد شعله ور شدن خشم مردم از جمهوری اسلامی به بهانه انتخابات، که از ۵ سال پیش به این سو، برای انقلاب در ایران تلاش کردم و می‌کنم.

همین  ابتدا مشخص می کنم که من طرفدار انقلاب در ایران هستم و از همین جا نوشته من و نظر من با دارا و خیلی‌های دیگر متمایز می‌شود. من به انقلاب و دگرگونی سیاسی -اجتماعی در ایران اعتقاد دارم و بدون وقوع آن، هر نوع تغییر دیگری را در راستای خواست‌ها و مطالبات مردم ایران نمی دانم چرا که اصولا تصمیم گیری از بالای سر مردم، در نهایت به همان دسته جات و باندهایی میدان می‌دهد که نمونه‌هایش را همین امروز هم در عرصه سیاسی ایران میبینیم. نیروهایی همچون اصلاح طلبان و ملی مذهبیهایی که ۳۰ سال فرهنگ عقب مانده  را به عنوان فرهنگ و عقاید مطرح می‌کنند و هر آن که مردم و بخصوص جوانان مطالباتی را فریاد زدند، دوشادوش رژیم اسلامی در سرکوب، آنها را با فرمولهای خویشتن‌داری و نکنید و این راهش نیست از مبارزه باز داشتند.


عراق و افغانستان  نمونه‌های خوبی برای مثال هستند. تغییری سیاسی در این کشورها روی داد، از بالای سر مردم و بدون دخالت مستقیم آنها. به ظاهر بعدا انتخاباتی صورت گرفت، اما آنچه می‌بینیم، زنده شدن نیروهای قومی و مذهبی با افکاری پوسیده و کپک زده است که همچنان آن جامعه را در چنبره گرفته‌اند. از لویی جرگه تا پارلمان عراق قوانین تحجر آمیز و ضد زن تصویب می‌شود و از قرار این همان چیزی است که مردم می‌خواستند! ظاهرا باید مردم قبول کنند که فرهنگ‌شان همین عقب ماندگی و اسلام زدگی است. در عراق وضعیت بدتر هم هست. آنچه می‌بینیم، از سر بریدن فعالین نیروهای چپ و کمونیست به دست نیروهای مذهبی و ارتجاعی و سرکوب جوانانی که دنیایی مدرن و انسانی می‌خواهند تا برقراری دوباره قوانین ارتجاعی مذهبی در آن جامعه است. این نتیجه تغییری از بالای سر مردم است.


باز هم می‌توان مثال آورد. از همان کشورهای اروپایی مدرن و خیلی دموکرات. از فرانسه، فرانسه‌ای که به مدد دو انقلاب بزرگ، چنان تغییرات بنیادینی در جامعه خودش و دیگر کشورها روی داد که با گذشت سال‌ها، همچنان باعث رونق و شکوفایی آن جامعه است. نقطه مقابلش هم، تصمیماتی است که دولت و مجلس ( به عنوان نمانیدگان یک اقلیت صاحب سرمایه) در آن کشور، بدون در نظر گرفتن آرا مردم انجام می‌دهد که در آخرین مورد، به وقوع شورش‌هایی در آن کشور منجر شد. اینها نتیجه تصمیمات و تغییرات از بالای سر مردم است.


اما ما کمونیست‌ها همواره به انقلاب اعتقاد داشتیم و همواره گفته‌ایم تنها با حضور اکثریت مردم و نقش مستقیم خودشان می‌توان به تغییرات سیاسی و اجتماعی در جامعه امید داشت. مردمی که به میدان آمده‌اند و خواسته‌ای را فریاد می‌زنند، تنها با گرفتن قدرت به دست خودشان می‌توانند به خواسته های‌شان برسند. مردم حق دارند رژيمی سرکوبگر و تبعيض و نابرابرى و تحقيرى را که شالوده آن را تشکيل مي‌دهد نخواهند و به اعتراض برخيزند. مردم حق دارند که در قرن بيست و یک حکومت مذهبی نخواهند، وزارت اطلاعات و اوین نخواهند، شکنجه‌گر و شکنجه گاه نخواهند. ...


انسان از نگاه دولت مذهبی - سرمایه داری


آنچه در ایران شاهدش هستیم، نگاهی کاملا برده وار و ضد انسانی به بشر است. این را دیگر همه می‌بینند. در نگاه دولت مذهبی - سرمایه‌داری ایران، انسان، انسان با نیازهای انسانی اش نیست. بخشی از نیروهای مولده است. البته این نگاهی است که کلا دستگاه دولتی بورژوازی به انسان دارد. انسان در این نگاه بخش زنده نیروهای مولده است. کالایی در کنار کالاهای دیگر است. با این تفاوت که این کالا پا دارد و می‌تواند در پای زنجیر تولید بایستد. دست دارد و میتواند ابزار تولید را به حرکت در بیاورد. زنده است و نیرو دارد و میتواند به کل پروسه تولید زندگی بخشد. و بالاخره با این تفاوت که این موجود زنده صاحب کالایی است به نام نیروی کار. نیرویی که وقتی وارد پروسه کار می‌شود و در پروسه کار مصرف می‌شود، ارزشی بیش از آنچه برای زنده ماندن خود نیاز است تولید می‌کند.


در این نگاه، بشر، اگر چه انسان است اما نه انسان بودنش و نه نیازهای انسانی‌اش توجه بورژوازی را به خود جلب نمی‌کند. آنچه توجه بورژوازی را جلب می‌کند همین قوه کار است. بورژوازی قادر است در دنیای ذهنی و روانی خود، این قوه کار را از فرد به مثابه انسان انتزاع کند و به آن به مثابه ابزاری در کنار ابزارهای دیگر نگاه کند. و به این اعتبار سرمایه دار میتواند در عین عمیق‌ترین حساسیت نسبت به موجودیت دائمی نیروی کار، به دردها و رنج‌ها و عواطف و نیازهای انسانی صاحب این نیروی کار بی تفاوت باشد. و روشن است که وقتی فرد به خود به مثابه انسان نگاه کند و نیازهای انسانی‌اش را در مقابل حکومت علم کند و برای تحقق آن پا به میدان اعتراض بگذارد و در نهایت نیازهای انسانی‌اش در مقابل نیازهای اقتصادی سرمایه صف آرایی کند، در این صورت قساوت بورژوازی در منکوب کردن این تمایل و آرزوی انسانی حد و مرز نمی‌شناسد. این را البته فقط در ایران شاهد نیستیم. وضعیت اروپا و اعتراضات بخشهای مختلف این جوامع و در نهایت سرکوبشان با بهانه های مختلف، بهترین مثال است.


اما وضعیت ایران به غایت ضد انسانی‌تر و شدیدتر است. در ایران، دولت با بکار گیری ابزار مذهب، سرکوب روانی جامعه را نیز به شدیدترین شکل ممکن صورت می‌دهد. انسان در ایران تحت حاکمیت مذهب، علاوه بر اینکه جزئی از نیروی مولده است، فردی است که حق ندارد حتی جسم و روان خود را در اختیار داشته باشد. حق ندارد برای خودش تصمیم بگیرد و همواره به عنوان یک شرور به آن نگاه می‌شود. شروری که کوچک‌ترین اعتراضش را با کهریزک و تجاوز و کشتار جواب می‌دهند. آیا این انسان حق ندارد برای گرفتن حق خود، دست به انقلاب بزند و از حاکمیت خلع ید سیاسی - اقتصادی کند؟


ریشه های اجتماعی انقلاب

با توجه به نکته بالا، دیگر ریشه‌های اجتماعی انقلاب را فقر و بی‌حقوقی و محرومیتی می‌توان دانست که سی سال این حکومت به مردم تحمیل کرده است. جنبش انقلابی یک سال گذشته هم اولین اعتراض مردم به این وضعیت نیست. این جنبش ابتدا به‌ساکن و دفعتا از زمین سبز نشده. اگر بخواهید کمی به عقب برگردیم، اولین چیزی که به آن برخورد می کنید، اول ماه مه ۸۸ است. اول ماه مه‌ای که نزدیک به دو هزار نفر در همان پانزده دقیقه اول در پارک «لاله تهران» تجمع کردند و همین نیروهای سرکوب به جانشان افتادند و نزدیک به ۱۵۰ نفر را دستگیر کردند. نه فقط هم در تهران. در قصر شیرین، کرمانشاه، سنندج و خیلی شهرهای دیگر مردم به فراخوان تشکل های کارگری تجمع کردند و اگر چه دستگیری دادند و رژیم در مقابل حرکتشان ایستاد اما با این حرکت نشان دادند که مبارزه علیه رژیم وارد فاز تازه‌ای شده است. همه این روی‌داد قبل از انتخابات بود و اتفاقا کسانیکه به زور عربده های گوش کر کن مدیای طرفدار رژیم و پاسدار ولترهای مدافع حقوق بشر شده رهبران این جنبش نام گرفتند، نه حرفی در این‌باره زدند و نه مثل امروز نگران مردم و خشونت روا رفته به آنها بودند.


این، یکی از متأخرترین نمونه‌ها بود. اگر بخواهیم در یک مقیاس وسیع‌تری نگاه کنیم، ده‌ها و صدها اعتصاب کارگری دیگر را می‌توانیم مثال بزنیم که در همین سه یا چهار سال اخیر همواره در جریان بوده‌اند. اعتصاب کارکنان شرکت واحد که تمام دنیا را متوجه خود ساخت، یکی از این نمونه هاست. همینطور اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه، کیان تایر و غیره که در طی آنها کارگران بخش‌های مختلفی اعتراض و اعتصاب می‌کردند و خواسته هایشان را می‌خواستند. زنان هم مدام در حال مبارزه بر علیه حجاب و قوانین ارتجاعی مذهبی بوده‌اند که زندگی را به کامشان تلخ کرده است. چیزی که خود رژیم هم اعتراف می‌کند و می‌گوید که اساسا یک مأموریت نیروهای ناجا و غیره مقابله با ــ بقول خودشان ــ بدحجابی است که مدام در جامعه گسترده‌تر می‌شود. همینطور است در مورد دانشجویان و جوانان که بخصوص در «شانزده آذر»ها با شعار «سوسیالیسم یا بربریت» و «آزادی و برابری» به میدان آمده‌اند و همچنین است بزرگداشت روز جهانی کودک و بسیاری موارد اعتراضی دیگر که همواره وجود داشته اند.بدین معنا، این جامعه همیشه در حال درگیری با حکومت بوده است. از همان سال‌های اول حکومت خمینی تا امروز، این جامعه مدام در حال مبارزه بوده، افت و خیز و بالا و پایین داشته اما، هیچگاه مبارزه‌اش قطع نشده است.


یک چنین جنبش انقلابی همواره وجود داشته که اگر به گذشته‌اش هم نگاه کنید و بخواهید عمیق‌تر تحلیلش کنید، متوجه می‌شوید که آن‌زمان هم این دعوا و مبارزه با حکومت فقط بر سر برخی خواست‌ها نبوده است و به این معنا، زن وقتی حجابش را برمی‌دارد، حرفش فقط این نیست که بگوید من آزادی پوشش می‌خواهم. می داند که حجاب، سمبل این حکومت است و به این وسیله دارد به مصاف حکومت می‌رود و یا وقتی که دانشجویان در شانزده آذر اعتراض می‌کنند، اعتراض‌شان فقط به این دلیل نیست که بخواهند مطالبات دانشجویی را مطرح کنند. وقتی می‌گویند «سوسیالیسم یا بربریت» (رجوع کنید به اخبار بزرگداشت ۱۶ آذر سال ۸۶ و ۸۷ در دانشگاه تهران، پلی تکنیک، بابل و اصفهان)، وقتی می‌گویند «آزادی و برابری»، در واقع دارند نشان می‌دهند که دارند در مقابل کل حکومت، حرف همه مردم را می‌زنند و همینطور است در مورد جنبش‌های اجتماعی دیگر. اعتصابات کارگری هم اگر چه همیشه خودش را بصورت مطالبات مطرح می‌کرد اما، کارگران بدرستی می‌دانند و بدرستی تشخیص داده‌اند که تا وقتی این حکومت هست، این زندگی زیر خط فقر را هم به آنها تحمیل خواهد کرد.


این جنبش، که ما آنرا جنبش سرنگونی می‌نامیم، بر آمدهای توده‌ای هم داشته است که مستقیما علیه رژیم به خیابان آمده. مثل هیجده تیر، شورش‌های شهری در دوره رفسنجانی و مثل اعتراضات مختلفی در دوره خاتمی و همین دوره احمدی‌نژاد و غیره. اتفاقی که در طول این یک سال افتاد، این بود که بنظر من، این جنبش سرنگونی‌طلبانه بگونه‌ای انقلابی و در ابعاد میلیونی به میدان آمد، یعنی با پرچم و شعار «نه» به حکومت اسلامی و اینکه «حکومت اسلامی نمی خواهیم»، «مرگ بر دیکتاتور» و کوبیدن باصطلاح محور و ستون فقرات این حکومت یعنی ولی فقیه و غیره. این، در واقع، ادامه همان جنبش ها بود در یک مقیاس و کیفیت بالاتر و وسیع تر و در یک شکل توده ای تر و عظیم تر که بنظر من، اگر آن جنبش ها در جامعه ایران وجود نمی داشت، باید یک معجزه‌ای صورت می‌گرفت تا در یک جامعه ساکت، صامت و بی‌حرکت، ناگهان میلیون‌ها نفر ــ آنهم بر سر تقلب در انتخابات که هر روز صدها مورد شبیه آنرا در کشورهای جهان سومی از نوع ایران شاهدیم ــ به خیابان بریزند.


اما انقلاب خشونت نیست، راه خلاصی از خشونت است. و این خشونت حاکم تنها در کشتارها و اعدام‌ها و شکنجه‌ها خود را نشان نمی‌دهد. شما خود کشی‌ها را در نظر بگیرید، جوانانی که به اعتیاد کشیده می‌شوند، دختران جوانی که به فحشا و تن فروشی کشیده می‌شوند، مواد مخدر، سرقت و دزدی، انواع بیماری‌های روانی، افسردگی‌ها، اینها همه گوشه‌هایی از جنایتهای این حکومت است و هر روزی که از عمر این حکومت منحوس می‌گذرد، بر دامنه این فجایع افزوده می‌شود. جامعه بلند شده که به هر طریقی که می‌تواند  خود را از شر این حکومت خلاص کند...

ادامه دارد...

-----------

توضیح خودنویس: بخش‌هایی از این نوشتار به خاطر توجیه خشونت حذف شده است. خودنویس به همه نگاه‌ها سیاسی و اجتماعی احترام می‌گذارد، اما از نشر بخش‌هایی که خشونت رو موجه جلوه می‌دهد معذور است. از این بابت از نویسنده محترم عذرخواهی می‌کنیم.

 

 


 


اگر از روز نخست جلوی جمهوری اسلامی را گرفته بودیم...

مساله اعدام درجمهوری اسلامی نکته‌ای نیست که تازگی داشته باشد .حکم به تعویق افتاده حبیب‌الله لطیفی یکی از  تازه‌ترین احکام صادره در خصوص اعدام است. اگرچه بسیاری می خواهند تاریخ ۳۲ ساله انقلاب را نادیده گرفته و همه نابسامانی‌ها و ازجمله اعدام‌های بی‌رویه را فقط منسوب به دوران احمدی‌نژاد نمایند ولی از همان روز نخست جمهوری اسلامی بی‌رحمانه اعدام می‌کرد تا بر روی کار بماند. به یاد بیاورید روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب را که فرماندهان ارتش شاهنشاهی و بسیاری از مقامات رژیم سابق درمحاکمات چند دقیقه ای به جوخه‌های اعدام سپرده شدند. درآن زمان عده‌ای هم به این اعدام‌های شتابزده و بی‌رویه اعتراض می‌کردند ولی موج انقلابی گری آنقدر درمیان ملت زیاد بود که فریاد آنان به جایی نمی‌رسید. اعدام‌های اول انقلاب بانظارت شخصی خمینی و توسط یکی از بی‌رحم ترین آخوندهای جمهوری اسلامی یعنی صادق خلخالی  صورت می‌گرفت که البته اکنون ازدنیا رفته است. خمینی  برای ازبین بردن مخالفان خود و به خصوص فرماندهان ارتش شاهنشاهی شتاب بسیار زیادی داشت چون فکر می‌کرد اگر ارتش نابود نشود، [در کمترین زمان] با خاموش شدن شور انقلابی مردم درآن روزها علیه خودش به پا خواهد خاست و اصلا فکر نمی‌کرد که با آغاز جنگ به همین فرماندهانی که به صورت فله‌ای اعدام می‌شوند نیاز فراوانی خواهد داشت.

 

مساله کشتارهای سال ۱۳۶۷ که عده ای ازمنسوبین به رژیم می‌خواهند آن را نادیده بگیرند و عده‌ای حتی آن را امری درست می‌خوانند موردی دیگر از تاریخ جمهوری اسلامی است که بسیاری از اصلاح‌طلبان یا می‌خواهند از کنارآن بی سر و صدا رد شوند و یا درنهایت شگفتی از وجود آن عدم اطلاع می‌کنند! آدم واقعا حیران می‌ماند این مدعیان دروغین «آزادی و دموکراسی» چطور دربرابر چنین جنایتی (که هزاران انسان بدون اینکه از یک محاکمه عادلانه برخوردار باشند دسته دسته به فرمان «حضرت امام» اعدام شدند و درنهایت از گورستان خاوران سردرآوردند) سکوت کردند. لابد دلیل سکوت و تظاهر به عدم آگاهی‌شان این است که بازهم آقایان و خانم‌های اصلاح‌طلب بتوانند نصیبی از قدرت داشته باشند. اگرچه پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ همان سهم کوچک هم از میان رفت.

 

اگر ازهمان ابتدا یک خواست و اراده ملی وجود می ‌داشت که به جای اعدام‌های فله ای یک سیستم قضایی دقیق و بی‌طرف بوجود بیاید و افراد از یک محاکمه عادلانه درحضور وکیل مدافع‌شان برخودار باشند شاید امروز دیگر شاهد این وحشی‌گری‌های جمهوری اسلامی نبودیم. البته شاید اصلا دیگر جمهوری اسلامی وجود نمی‌داشت که بخواهیم آن را از اعدام منع کنیم. چون آخوندهای حاکم دراین رژیم اگر آدم نکشند بر سر کار نمی‌مانند. یکی ازآنها آیت الله بیات زنجانی امروز اعلامیه داده که درماه محرم آدم نکشید یعنی مثلا پس از محرم هرچقدر خواستید بکشید فقط درماه محرم نکشید. خلاصه اینکه اگر از روز اول جلوی جمهوری اسلامی و قدرت‌طلبی آخوندها (هرآخوندی که می‌خواهد باشد) راگرفته بودیم شاید هرگز شاهد چنین وضعی نمی‌بودیم که یک رژیم فاسد و زورگو برای روی کار ماندن مجبور باشد خون بریزد.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته