-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

Posts from Khodnevis for 12/25/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



گفتگوهایی که دیده نمی‌شود؛ در حاشیه دعوا بر سر هاشمی رفسنجانی در کامنتستان

لینک مطلب گنجی در سایت مردمک:

فرشته علی نژاد

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۱۶:۱۵

انقلاب فرهنگی کودتای رفسنجانی علیه بنی صدر بود. بنی صدر تنها کسی بود که در مقابل انقلاب فرهنگی ایستاد.رفسنجانیست ها سخنرانی او در تبریز را بهانه کردند و با چماق به دانشگاه ها حمله کردند. در شیراز،رهبری این جریان دست محسن کدیور و مهاجرانی و ابراهیم نبوی بود. همه جلسات انقلاب فرهنگی شیراز در خانه محسن کدیور تشکیل می شد. این چماقداران دانشگاه را تعطیل کردند و صدها استاد و دانشجو را از دانشگاه شیراز اخراج کردند.بنی صدر هر روز علیه انقلاب فرهنگی حرف زد و اینها را افشا کرد. رفسنجانی با چماقدارانش او را برکنار کردند. رفسنجانیست ها همچنان در خدمت او هستند. نبوی در جرس به دروغ نوشته است که دولت فرانسه یک کاخ در اختیار بنی صدر گذاشته است. این دروغ ها فقط از رفسنجانیست ها بر می آید. بنی صدر در دادگاه میکونوس جنایات و ترورهای هاشمی را افشا کرد. بنی صدر همیشه از استقلال حرف زده و دفاع کرده است. اما مهاجرانی به بنیاد اسرائیلی واشنگتن اینستیود رفت و به عنوان سخنران اصلی در آن سخنرانی کرد. فیلم این سخنرانی در روی اینترنت و وبسایت آن بنیاد اسرائیلی موجود است.پل پیروزی بنی صدر است که نه هاشمی تروریست.

 

پژمان مشهدی

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۱۵:۴۱

برنامه این هفته برنامه پرگار درباره میراث آیت الله خمینی بود. طرفین بحث محمود صدری و اکبر گنجی بودند. کوثر گوهری نماینده جرس و محسن کدیور در این مناظره بود. کوثر گوهری پدرش سفیر ایران در رومانی در دوران چاشسکو بود که او را چند روز قبل از اعدامش به ایران آوردند. فرید منعمی شوهر این خانم مسئول فنی جرس است.این خانم را به این برنامه فرستاده بودند تا ضمن دفاع از خمینی به گنجی بپرد و فقط وظیفه داشت تا نگذارد گنجی صحبت کند. به فیلم نگاه کنید و قوت جرس را در بحث کردن ببینید

http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2010/02/000000_ptv_pargar.shtml

 

فرشته علی نژاد

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۱۵:۰۰

همه جنایتها و ترورهای داخلی و خارجی رفسنجانی به کنار. کودتای او علیه بنی صدر هم به کنار. مگر احمدی نژاد استاندار هاشمی در اردبیل نبود؟ مگر رحیمی(معاون دزد و فاسد احمدی نژاد) استاندار هاشمی در کردستان نبود؟ همه اینها دست پرورده های هاشمی هستند.این رفسنجانیست ها(محسن کدیور، مهاجرانی، نبوی، بهنود،جرس، روز) چشم شان را بسته و فکر می کنند مردم را خر گیر اوردند که رفسنجانی را به پل پیروزی تبدیل کنند. همه چیز به خاطر یه مشت دلاره. دلارهای سبز چشم بعضی هارو به حقیقت کور کرده.

 

انسان سکولار

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۴

مشکل ما اینه که عقلانیت را از تفکر خود خارج کردیم و سواد رسانه‌ای هم نداریم
همه گاهی عصبیت به ما مستولی میشه مثل من که در مورد آقای اکبر گنجی افراط کردم ولی خوب است که فورا به خودمان مسلط شویم و خشمی که از شرایط داریم را به منطق خود استوار نکنیم
اول بدانیم که انقلاب و تغییر جبری خود مولد خشونت و تخریب و مولود آن بی تردید افراط و استبداد است
همین جنبش سبز برای آنان که کمی آرامش و تعقل خرج کنند نمونه‌ی خوبی از فاجعه بار بودن حرکت‌های برانداز است.
استبدادی که در جنبش سبز بود علارغم ظاهر لطیف آن قابل مقایسه با وضعیت انقلاب 57 نبود و بر فرض محال که نتیجه می‌گرفت صدها برابر خشن‌تر و فاجعه‌بار تر از آن می‌شد
نمونه‌ی ساده‌ی آن برخوردی که با کاریکاریتوریست نیستانی و خواننده علیرضا افتخاری است
یکی چون تردیدی در نتیجه گرفتن سریع از جنبش سبز کرد و دیگری چون به رئیس جمهور منتخب مردم ابراز علاقه کرد
این همه بد اخلاقی و بی فرهنگی زایده‌ی خشم است که به حق هم می‌باشد ولی اگر چشم خود را به واقعیت ها ببندیم و کورکورانه حرکت کنیم به هیچ جا نخواهیم رسید
سواد رسانه‌ای داشتن یعنی بتوانیم شرایط افراد و انگیزه‌هایشان را درک کنیم
توقع من از آقای گنجی که کار حرفه‌ای نکند بسیار نابجاست مگر یک بنیاد غیر انتفاعی تاسیس کنم که ایشان را به عنوان یک متفکر کاملا تامین کرده باشم
در غیر این صورت چطور باید انتظار داشته باشم کسی در کشور غربت بدون هیچ درامدی برای حق و حقیقت بنویسد
اگر من هم منبع درامدم تفسیر و نظر دادن می‌بود متاثر از سفارشات کاریم بودم نه اندیشه‌ی آزاد خودم
داشتن نام مستعار هم برای اینست که متاثر از محدودیت‌های اجتماعی (و نه سیاسی) نباشم و نباید انتظار داشت که من کسب و کارم را تحت تاثیر وظایف شهروندی و روشنفکری خود قرار دهم آنهم در جامعه‌ای که مردم بابت نظرات سیاسی یکدیگر از هم کینه‌ی شدید بدل می‌گیرند
ملتی که چون امروز خانواده‌ی هاشمی بخشی از اموال سرقت کرده را خرج کرده‌اندملت هم طوری هی شده‌اند که ابر مردی چون احمدینژاد بشود بد عالم و سیاس‌ی و رندی چون رفسنجانی که با تقلب رای عدم کفایت بنی‌صدر را از مجلس در آورد و هزار کثافت کاری را در دوران برو بیای خود انجام داد می‌شود قهرمان ملی
سرمایه‌داری غرب در عرض یک سال خمینی را می‌کنند امام و به یک شب احمدینژاد را می‌کنند منفور
درماندگی و انفعال ما بسیار وخیم‌تر از این حرف‌هاست و من بسیار شرمنده‌ی خودم هستم که علارغم اینکه از اول مخالف جنبش سبز بودم اما تا یکسال پیش تحت تاثیر تبلیغات غرب بی دلیل مخالف احمدینژاد بودم
از ملت که می‌پرسی خوب چرا از احمدینژاد بدت می‌آید می‌گویند از ریختش خوشمان نمی‌آید
یعنی رفسنجانی خیلی جذاب‌تر از احمدینژاد است؟
خدا را شکر که احمدینژاد به عشق همان عوام و پابرهنه ها هیچ‌کس را تحویل نمی‌گیرد و کار خودش را می‌کند و روزی را هم خواهیم دید که امثال آقای گنجی می‌نویسند که ما از اول هم می‌گفتیم احمدی‌نژاد از مصدق هم برتر بود
این وبلاگ من است حداقل شاید بد نباشد که قبل از اینکه مرا بابت نظرم به فحش ببندید یک نگاهی هم به عقایدم بفرمائید تا ببینید شخصیت مجازی من هم بی زحمت و بدون نوشتن بی مزد و مواجب نبود است
http://dar4chobejomjome.blogspot.com/

 

هیچکس

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۶

ببخشید ببخشید دوستان .
ما در مرحله ای از تاریخ قرار گرفتیم که شاید بتونیم یک نگاه روشن و دقیق از وقایعی که در دوران انقلاب و شاید بحران انقلاب رخ داد داشته باشیم . بهتر نیست به جای جبهه گیری علیه هم و دشنام دادن به همدیگه یه مناظره منطقی داشته باشیم . به جای کوبیدن گنجی و خمینی و سروش و نگهدار و همه و همه بیایم یه واقعه تاریخی و نقد کنیم و ازش عبرت بگیریم. مهم نیست چه کسی و با چه زندگی نامه و بیو گرافی چه حرفی میزنه مهم اینه که این حرفا مطابق با واقعیت و مستند باشه .
و اینکه این واقعه از نظر اخلاقی درست بوده یا غلط مهمه.
تاریخ ثابت کرده وقتی انقلابی بر علیه حکومتی توتالیتر بوجود می اد حاصلی جز کشت و کشتار و حذف سریع و دسته جمعی و بوجود اومدن یه حکومت توتالیتر دیگه نداره.
کسایی که تونستن در برابر این خشونت بعد انقلاب مقاومت کنن چهره های ماندگار میشن و کسایی که با این جریان همراه میشنتبدیل به دیکتاتور.اشخاصی مثل منتظری و بازرگان کسایی بودن که دربرابر این موج خشونت انقلابی مقاومت کردن و ماندگار شدن.

Ali

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۳

خانم فرشته علی نژاد،
پس از افتضاح و رسوایی میکونوس اینها دیگر جرات ترور برون مرزی را نکردند.
دولت خاتمی با ترور مخالف بود و اگر احمدی نزاد زمینه را مناسب میدید به کشتار اپوزیتسیون در خارج از کشور می پرداخت.

مهران عظیمی

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۰۳:۰۹

ماجرا از این قرار است که مهدی هاشمی به مهاجرانی و کدیور و بهنود خبر می دهد که باباش در قم با تعدادی طلبه جلسه داشته و به اونا گفته که خامنه ای می خواهد پسرش (مجتبی)رو جانشین خودش بکنه. این خبر به گوش خامنه ای رسیده و خامنه ای هم می خواهد هاشمی رو همین یکی دو روزه از همه کارا برکنار کنه. قرار می شه اصل خبر رو جرس بزنه. بعد تقسیم کار صورت می گیرده. بهنود مقاله جراحی حذف هاشمی رو تو روز می نویسه و ابراهیم نبوی هم مقاله پل پیروزی رو تو جرس می نویسه. اینها همه رپرتاژ آگهی مهدی هاشمی بود. مقاله بهنود رو به دقت بخوانید. می گه در شب یلدا قرار این کار بشه. طرح هدفمندسازی یارانه ها برای حذف هاشمی بود. اخر مقاله اش هم می گه، تمام سرکوب های پس از انتخابات برای حذف هاشمی بود. مقاله سفارشی نبوی رو هم بخونید. فعلا که جرس و روز در خدمت حاج آقا هستند. اینا به ابزار تبلیغاتی حاج آقا تبدیل شده اند. ولی حاج آقا حاج آقای قبلی نیست. دیگه اون قدرت زمان خمینی و دوران ریاست جمهوری رو نداره. مردم هم اونو سمبل دزدی و فساد می دونند.

 

فرشته علی نژاد

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۰۲:۰۳

قتل های داخلی هم مهم است. جز چند ترور که با افشای روزنامه نگاران و ایستادگی خاتمی، پایان یافت، همه ترورها در دوران هاشمی رفسنجانی صورت گرفت. رفسنجانیست ها چرا توضیح نمی دهند که چگونه وزارت اطلاعات هاشمی صدها روشنفکر را در داخل و خارج از کشور به قتل رساند؟ این قتل ها را چه کسانی افشا کردند و چه کسانی همه سعی شان این بود که هاشمی را تبرئه کنند؟ پول گرفتن از هاشمی و تبلیغ به نفع او باید افشا شود. او جنایتکار است.
احمدی نژاد دلقک خامنه ای است.اینها کشور را دارند نابود می کنند.حالا چون من گفتم بعد از دوران هاشمی دیگه در خارج قتلی صورت نگرفته شدم طرفدار احمدی نزاد؟ کمی عقل داشته باشید. فرقی بین هاشمی و خامنه ای وجود نداره. هاشمی خامنه ای رو رهبر کرد. حالا هم همش می گه باید با محوریت خامنه ای همه مشکلات کشور را حل کرد. این که بهنود و نبوی و جرس و روز مدافع رسمی هاشمی هستند ، اتهام زنی نیست. آنها دائما سعی می کنند هاشمی را بزرگ کنند. خب بگویند چرا همه قتل ها و ترورها در زمان هاشمی روی داد؟ چرا مهدی هاشمی در لندن نشسته و با پول های بادآورده همه شان رو اداره می کنه؟ چرااینها یه انتقاد از هاشمی نمی کنن؟ چرا همشون یه دفعه و در یه شب به سود هاشمی مقاله می نویسند؟

 

پرستو امینی

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۰۱:۳۴

آقا جواد
من به عنوان یه جوون چند تا سئوال مطرح کردم شما گفتید لوس بازی است. حالا به همه فحش می دید. که چی؟ پرسشگری کار ماست، نه قاضی شدن و همه رو محکوم کردن. مگه خود تو کی هستی؟ سابقه ات چیه؟ تو که حتی حاضر نیستی به اسم خودت بنویسی، شجاعت ات فقط اینه که به همه فحش بدهی. همه قتل ها مهم است. داخل کشوری ها مهم است. اکبر گنجی هم در داخل کشور قتل های زنجیره ای را افشا کرد. در دادگاه کنفرانس برلین به جنایت 67 اعتراض کرد. اما برخی افراد فقط در خارج نشسته و بدون نام، به این و آن اتهام می زنند. خب شما کی هستید؟ چه کرده اید؟ سوابق شما چیه؟ به گنجی انتقاد بسیار وارده. اما اون به اسم خودش می نویسه و به اسم خودش اعتراض می کنه. شجاعت اش را هم تو زندان اوین نشان دادکه گفت خامنه ای باید برود. در پاریس نشستن و حکم صادر کردن ساده است. من پرسیدم چرا همه، همه، از چپ چپ تا راست راست-از جمله اقای بنی صد دنبال خمینی راه افتادند؟ این پرسش حق من جوان است. به کسی هم اتهام نمی زنم. مرا روشن کنید.انسان سکولار، یعنی کسی که جرأت نداره به اسم و فامیل خودش بنویسد و هنوز یاد نگرفته که در ممالک آزاد الکی به کسی اتهام مزدوری و پول گرفتن از غرب وارد نمی کنند.اگر شما طرفدار دموکراسی بودید این چنین به همه اتهام وارد نمی کردید. این نوع نوشته ها همگی مشکوک است.

 

انسان سکولار

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۰۱:۰۱

پرستو امینی
جواب سئوال شما دوست من اینه که متاسفانه اغلب قریب به اتفاق آقایان مانند همین اکبر گنجی تنها دغدغه شون سیر کردن شکمشون و تامین زیر شکمشون هست و بس
اینها غم انسانیت و یا حقوق بشر و حقیقت ندارند
اگر روزی لازم باشه راننده‌ی محافظ آخوندهای رژیم می‌شن و اگه لازم بشه ژست روشنفکری می‌گیرن و توی سخنان خمینی دنبال سوژه می‌گردند فقط برای گفتن یک حرف
که غرب خوبه و خیر ما را می‌خواد و نکه فکر کنید موضوعات حقوق بشری ابزاری هست برای باج خواهی از ایران
دیگه نمی‌گه حالا چرا همین انجمن‌های حقوق بشری نگران حقوق بشر در عربستان که هزار برابر بدتر از ایران هست نیستند؟
اصلا گیرم خمینی بد عالم مگه الان مسئله‌ی ما خمینی است؟
اینها مزدور هستند عمله هستند الان تو به همین اکبر گنجی یک مقرری و مواجب چرب‌تر بده ببین چکار برات بکنه
به کسانی که هر روز رنگ عوض می‌کنند اعتماد نکن که هیچ هر موقع دیدی میگن ماست سفیده برو دنبال کشف سیاهی اون
انسان اگر آزاده و چشم و دل سیر باشه هیچ وقت خودش را نمی‌فروشه
بنی‌صدر اشتباه کرد و خودش هم تلویحا اشتباه خودش را پذیرفت و به عنوان یک انسان آزاده همیشه مورد احترام است و هرگز شرفش را معامله نکرد
ولی امروز کسانی بر علیه احمدینژاد قلم می‌زنند که برای پول مادر خودشون را هم می‌فروشند
چطور انتظار داری کسانی اینچنین که شهروند کشور دیگری هم هستند بخوان سنگ ایران را به سینه بزنند
جناح هاشمی دستش با غرب توی یک کاسه بوده و هست و بدجوری سوختند که احمدی‌نژاد خار چشمشون شد و هر چه عمله‌ی اوراقی بود هم جمع کردن توی تیمشون که احمدینژاد را منفور کنند که خوب تا حدودی موفق شدند ولی کسی که مثل فرشته علی‌نژاد سرش توی حساب و کتاب هست خوب این دلقک‌ها را رسوا می‌کنه
کلا عذر می‌خوام کمی تند و سخت نوشتم ولی باید بگم این طبقه‌ی تحصیل کرده و شبه روشنفکر ما بدجوری حالم رو بهم زدند

 

جواد

۰۳ دی ۱۳۸۹ - ۰۰:۲۲

پرستو امینی

وقتی در کشوری ( زمان شاه ) کسانی به خاطر داشتن یک یا چند صفحه ار کتابی بازداشت میشند و میرن زندان این اشخاص نه تنها ار اصل مطلب کتاب چیزی نمیفهمند بلکه باعث میشه کاسه داغ تر از آش بشوند !
جپ های ایرانی و سرانشون که 3 لایه خود فروش و نادان بودند تنها مشکلشون جاکری و نوکری برای روسیه بود . نه مشکل حقوق بشر داشتند نه مشکل اقتصادی و نه فرهنګی و نه ادبیات بهتری ار خمینی . کافی هست به کشور های اروپای شرقی حتی آلمانش نګاه کنی که در چه وضع اسفناکی زندګی میکردند. کمونیست ها فقط ضد رقیب روسیه بودند و هستند و از نظر ضد حقوق بشر بودن روی اوباشهای ما رو هم سفید میکنند.
اینکه خمینی چه نقشی در تاریخ ما داشته را باید ګذاشت برای وقتی که کشور دور از تشنج شد. هر کسی میخواد از خمینی عبور کنه حقش هست و اونی هم که نمخواد عبور کنه و یک باز خوانی دیګری داره اون هم حقش هست. مګر قراره همه ما یک جور فکر کنیم!؟
ما فقط باید از حقوق فردی و اجتماعی همدیګر دفاع کنیم.
بهنام ایرانی
مطمین هستی ایرانی هستی؟ تو هم باید توده ای باشی ؟ خودتو بکش !
مهران عظیمی
شما برادر بهنام ایرانی هستی؟
فرشته علی نژاد ( یا احمدی )
چون دارو دسته اوباش جنایتکار احمدی که روزی باید در دادګاههای مردمی جوابګو باشند
عادت داره همه کارها رو بکنه بګذاره تقسیر بقیه ! قتل های داخلی برای شما قتل نیست ؟ بابا ای والله تو هم از باشګاه مهران عظیمی و بهنام ایرانی Hajiagha و vagheiat talkh هستی ؟

 

هادی صوفی زاده‌

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۲۱:۴۳

دیدگاههای آقای گنجی برایم اهمیت دارد و به‌ همین جهت دوست دارم که‌ اگر ممکن است آقای گنجی در مورد درخواست ندامت خمینی برای بازگشت به‌ ایران دردوران تبعید در نجف توضیحاتی ارائه‌ دهد. این نکته‌ را من در مطلب آقای دکتر محمد علی میرفطروس مطالعه‌ نموده‌ که‌ عین لینک آنرا می آورم: " برای اینکه درک روشنی از حال و روز سیاسی خمینی در یکی - دو سالِ پیش از انقلاب اسلامی داشته باشیم یادآور می‌ شوم که به روایت دوست عزیزم آقای دکتر سیروس آموزگار: در سال 55 یکی از مقامات عالی رتبه‍ی ایرانی (ایرج گلسرخی، مسئول امور اوقاف و حجّ و زیارات) سفری به عراق داشت و با استفاده از فرصت به زیارت مرقد امام علی در نجف رفت. بهنگام زیارت، فردی به مقام ایرانی نزدیک شد و گفت: «لطفاً ساعت 4 صبح فردا در حرم باشید، شخص مهمی کار واجبی با شما دارد»... مقام عالی رتبه‍ی ایرانی، سحرگاه فردا به حرم امام علی رفت و با تعجب می بیند که آن شخص مهم «آیت الله روح الله خمینی» است که آمده بود و از مقام ایرانی می خواست که واسطه شود تا او (خمینی) در آن سن و سال پیری از تبعید به ایران برگردد و... متأسفانه به «دلایل نامعلوم»، شرح این ملاقات به شاه گزارش نشد بلکه - برعکس - مدتی بعد، آن مقام عالی رتبه بجرم «رشوه و فساد مالی» دستگیر و زندانی شد... به روایت دوست آگاه دیگری: درخواست بازگشت خمینی قبلاً نیز توسط «امام موسی صدر» (از طریق سفارت ایران در بیروت) به ساواک گزارش شده بود اما به اطلاع شاه نرسید و...
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=27030

 

فرشته علی نژاد

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۲۰:۴۰

من یک درخواست معقول از اقای کدیور دارم. ایشان می گوید طرفدار حفوق بشر است.خب، یک مقاله ایشان بنویسد و در آن فقط لیست کلیه ترور شدگان در خارج کشور را با ذکر تاریخ ترور بنویسند. خب، نتیجه چیست؟ همه ترورها در دوره ریاست جمهوری هاشمی صورت گرفته است.بعد آقای کدیور به این پرسش پاسخ بگویند که چرا در دوران پس از هاشمی، حتی در دوران احمدی نژاد یک ترور در خارج از کشور صورت نگرفته است؟ چرا فقط وزارت اطلاعات هاشمی بود که همه مخالفان رژیم را در خارج از کشور ترور می کرد؟ اگر ایشان ترور شدگان را انسان می داند، این مقاله را بنویسد و در جرس منتشر کند تا ما بفهمیم که ایشان واقعا طرفدار حقوق بشر است نه هاشمی رفسنجانی.

 

مهران عظیمی

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۹:۲۷

رفسنجانی کودتاچی که با کودتای علیه بنی صدر کشور را نابود کرد و مردم را از رئیس جمهوری آزادیخواه و دموکرات محرم کرد، توسط پسرش داره وبسایت ها رو می خره. چند روز پیش اینا جلسه داشتند با مهدی هاشمی و تقسیم کار شد بینشون و بعد نبوی و بهنود و جرس و روز شروع کردند به دفاع از هاشمی تا اونو بالا بکشند.اگر نبوی زن باره براش پل پیروزی مهم بود. این پل پیروزی بنی صدر بود که هاشمی منفجرش کرد. اگر برای اینا انسان ها مهم بودند- نه پول- کمی به حال صدها دگراندیشی که در دوره هاشمی به دستور اون در سراسر جهان ترور شدند گریه می کردند و مقاله می نوشتند و می گفتند به چه گناهی هاشمی آنها رو کشت؟ اینا نوکرای خمینی و هاشمی هستند برای پول و قدرت. فکر می کنن قراره دوباره هشامی کاره ای بشه، چیز بیشتری گیر کدیور و مهاجرانی و بهنود و بنوی بیاد. فکر می کنن کسی برای اینا تره خورد می کنه که اگه بگن هاشمی مهمه، هاشمی مهم بشه. نمی دونند که پل پیروزی نیرو می خواهد که هاشمی نداره. احمدی نژاد بی خودی هاشمی رو علم نمی کرد و به موسوی نمی گفت که شما آدم هاشمی هستید. اون چون می دونه که مردم هاشمی را رئیس دزدها و فاسدها می دونن، موسوی و کروبی رو به اون وصل می کرد تا خرابشان بکننه.

 

shabkhiz

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۹:۰۷

وقتی رژیمی میخواهد برود ، در اوایل تغییر و انقلاب همه با داستان نویسی و شاخ و برگ دادن به اعمال و افکار و گفتار خود سعی میکنند بگویند چقدر زیاد در ان تغییر نقش داشته اند . همه اصرار دارند با خالی بندی هم که شده بگویند من بودم ، ما ( منظور گروه خودشان )بودیم ، بدون من و دار و دسته ما این اتفاق نمی افتاد . بعد ها که رژیم انقلابی گند کاری کرد (و به قول تاریخ نویس مشهور انگلیسی توین بی همان مسیر رژیم قبلی را پیمود و مخالفین ان به تقابل با ان برخاستند) و رژیم انقلابی مثل رژیم قبلی در آستانه سقوط قرار گرفت همه شروع به بازنویسی مسخره و خنده دار همان لاف زدنها میکنند طوری که به نظر بیاید که آنها در ان زمان به کار دیگری مشغول بوده و از همان اول میدانستند که رژیم انقلابی در ذات خود خطاکار بوده و همه این روز ها را آنها پیش بینی میکرده اند و خلاصه چه میشود کرد که انقلاب را گروهی دزدیدند وگرنه ما که اصلا باد و بدکار نبودیم و سهمی نداشتیم ! از همه جالب تر فراماسونری مارکسیست های روسی هستند . اینها که تا ۶۷ که سر خودشان هم رفت زیر گوتین ( مثل امروز که رییس دانا را گرفتند جیغ کانون نویسندگان در آمد ) از رژیم و خشونت و کشتار و دیکتاتوری و غرب ستیزی و لیبرالیسم ستیزی و استالینیسم زیر پرده دین و ماجراجویی ان در منطقه و جهان حمایت دیوانه وار میکردند . خواستار اعدام امیر انتظام و بیرون انداختن بنی صدر و بازرگان بودند یک دفعه دیدند که هوا پس شد . حالا فدایی و مجاهد که ان زمان میگفتند شاه آمریکایی و نیروی هوایی و زمینی و گارد او را اینها شکستند تاریخ را دوباره نویسی میکنند و میگویند کار گوادلوپ و هویزر بود و داشت انقلاب میشد توسط ما ! ( لابد با کشتن ۴ تا پاسبان و ترور ۷ تا آمریکایی ) که آمریکایی ها به ناچار بدل زدند و ایت الله خمینی را آوردند تا نفت ببرند ! ( دروغ گو کم حافظه میشود ، شما چرا همراه شدید ؟ شوروی مگر نبود ؟ چرا از خط امام ضد امپریالیست دفاع کردید ؟ چرا ان موقع این حرفها را نمی زدید ؟ چرا اصرار داشتید ایت الله به شما بیشتر سهم بدهد ؟ چرا نفت و گاز را روس ها میبرند و دیکتاتوری مافیایی نفتی ساخته اند ؟).
اما از همه جالب تر این آقای ابراهیم نبوی است که از چند وقت پیش شروع کرده به جای تعریف و تمجید از خط امامی ها و موسوی ها و رفسنجانی و .... از عرق خوری خود در سال های ۶۰ و ... و از خانم بازی و .... تعریف میکند . همه جز منحرفین و بیماران اجتمایی میدانند که عرق خوری و خانم بازی و تفریحات سالم و ناسالم دیگر مسائل شخصی است . تا جایی که قانون را نشکنید یا به همسر و دوست دختر خودتان خیانت نکنید در کشور های پیشرفته اصلا روی آنتن نمیرود و هیچ کسی آنها را با افتخار و به قصد خود بزرگ کردن در فضای عمومی تبلیغ نمیکند تا چه رسد به سند سازی سیاسی که یعنی ما در اول انقلاب که نور چشم حکومت ضد مشروب خواری و ضد رابطه جنسی خارج از ازدواج بودیم داشتیم پامونو از دایره میگذشتیم بیرون ! و حالا میخواهیم هنوز بعد از آنهمه اشتباهات مهلک تاریخی که در گذشته سند افتخار ما بود با ز در بازی سیاسی بمانیم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده .

shabkhiz

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۹:۰۶

دیگری نیک آهنگ است . ایشان هم که در گذشته در روز نامه ها به کار هنری در خدمت رژیم مشغول بودند حالا یک وب سایتی زده و در ان با جیغ و داد و جار و جنجال به همه صاحب نامان چه قدیمی چه جدید (مثل خودش )حمله میبرد و چنان مسرور است از این کار خرد کردن و له کردن اعتبار دیگران که در هیچ مطلبی نمیتواند شادی و غرورش را از این شکستن حرمت ها زیر لحاف افشاگری و مچ گیری سکولاریستی پنهان کند . تازه به رقبای تازه کارش مثل یحیی نژاد در بالاترین که شیوه خودش را دارد دستور العمل هم میدهد و به جامی که جوان است ولی هرز نویس نیست هم (با ان بچه مرشد کمونیست اش ف م سخن ) حمله دسته جمعی میکنند . آدم عجیب یاد چماق داران حزب الهی می افته که به اجتما عا ت سیاسی حمله میکردند و دو روز نامه جیغ و داد و چلنگر که با روش استالینیستی به کار شکستن و نابود کردن فضای بحث ازا د (که بنی صدر مبتکر و مروج ان بود ) در اوایل انقلاب مشغول بودند .
همه خودنویس داستان دعواهای این ها است با مسیح علینژاد ( جرس ) ، یحیی نژاد ( بالاترین )، جامی ( زمانه )، .... یا حمله به دکتر یزدی ، مصدق ، بنی صدر ، کروبی ، مهاجرانی ، کدیور ، گنجی ، سروش ، سازگارا ، همایون ، رضا پهلوی ، بهنود ، زیبا کلام ، ...... و سانسور اخبار کودتای انتخاباتی بلاروس ، بیکاری میلیونی و فحشا و زندانیان سیاسی در کوبا ، رای مخالف برزیل به قطعنا مه حقوق بشر علیه ج ا ، گرفتن اختیارات ویژه چاوز ، دستکاری قانون اساسی توسط پوتین ، مافیایی خواندن نظام پوتینی در wiki leaks و ارتباطات عربستان سعودی و عربهای دیگر با انفجارات و عملیات تروریستی در ایران و غارت نفت و گاز در شما ل توسط روس ها و در جنوب شیوخ عرب .
در مورد رژیم هم اخبار حمایت علی لاریجانی از بسیج در سرکوب فتنه و تکذیب تبریک به موسوی ، خبر تشویق توکلی به دستگیری و به جهنم فرستادن سران فتنه را سانسور میکند ، سالها مدیریت بی خاصیت متکی که جز دشمن ساختن همه با ایران و بذل و بخشش به مفت خوران عرب و روس و چپ آمریکای جنوبی حاصلی نداشت را تحمل میکند اما با برکناری او ( سهمیه لاریجانی در دولت ) چنان جنجالی به پا میکند که انگار کودتای انتخاباتی در دولت صورت گرفته . از تروریست های چاه بهاری حمایت میکند . سخنان توکلی را در مورد رواج دروغ گویی تیتر میکند ! از شکوری راد یک چهره مبارز میسازد اما به کروبی و گنجی و یزدی و .... حمله میکند چون آنها ۲۵ سال پیش نظرشان با امروز فرق داشته یا ۳۰ سال پیش در انقلاب سهم داشته اند .
در بهترین حالت میشود گفت اینها از عوامل رفسنجانی هستند و با اجازه او که سیاستمدارتر از بقیه است گاهی به او حمله میکنند برای رد گم کردن . کانتکست کلی خودنویس به سمت رفسنجانی و لاریجانی و علیه لیبرال ها ، روشنفکران دینی ، اصلاح طلبان غیر روسی است .

بهنام ایرانی

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۸:۲۴

اینا همش حرفه مفته. حرف حساب اونجاس که پول تو کار باشه. پولا هم دسته هاشمیه که این و اونو می خره.پسرش تو لندن نشسته و بهنود و نبوی و کدیور و مهاجرانی رو با پولاش اداره می کنه. یه دفعه می بینین تو عرض یکی دو روز بهنود مقاله می نویسه که همین امشب می خواهند هاشمی رو حذف کنن(مقاله حذف هاشمی در روز). ابراهیم نبوی نوکر دیگه مهدی هاشمی در جرس مقاله می نویسه که هاشمی تنها پل پیروزی مخالفان است(مقاله پل پیروزی)، کدیور و مهاجرانی هم دوباره به دستور مهدی هاشمی خبر جعل می کنن که هاشمی گفته خامنه ای می خواد پسرشو رهبر بکنه. چه فایده ای از این خبر دروغ می برن؟ می گن دم هاشمی گرم گفته، اما فعلا مجبوره تکذیب کنه. هیچ کی نمی پرسه چی شده دوباره جرس و روز و نبوی و بهنود و کدیور و مهاجرانی به فکر بزرگ کردن هاشمی افتادند. این رفسنجانیست های مزدور، رپرتاژ آگهی می نویسند. پول می گیرند از پسره، رپرتاژ می نویسند برای پدره. خاک بر سر مخالفان که هاشمی پل پیروزی شون باشه. هاشمی جز به فکر خودش و خانواده اش، به فکر هیچ کس نیست. سی ساله مملکت رو به باد داده و تازه شده قهرمان کدیور و مریدانش. آخه مگه همین هاشمی با دروغ و دغل خامنه ای رو به مردم نینداخت؟ فیلمش تو اینترنت هست که با چه کلکی خامنه ای رو رهبر کرد. این جنایتکار شده مراد اینها.صدها مخالف رو تو دوران هاشمی در خارج از کشور ترور کردند، یه مخالف بعد از اون دیگه در خارج ترور نشد. این مزدورا چرا اینو نمی بینن؟ رفسنجانیست های بدبخت، چه کسی علیه بنی صدر کودتا کرد ؟ مگه هاشمی رهبر کودتای علیه بنی صدر نبود؟ همین دو ساله، هاشمی جز گفتن این که خامنه ای باید محور همه چیز باشه، چی گفته و کرده؟ پول گرفتن و نوشتن، مزدوریه نه دموکراسی.

کامیبز تهرانی

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۷:۱۹

آقای اکبر اسلامی گفته اند که گنجی یکطرفه به قاضی رفته است. گنجی غیر از نوشته های مستند بسیار درباره خمینی، در میزگردی که اخیرا در برنامه پرگار داشت، با آقای محمود صدری استاد دانشگاه تگزاس، در این باره گفت و گو کرد. خانمی هم که در این برنامه دائما به گنجی می توپد، پدرش سفیر ایران در کشور رومانی در زمان چاشسکو بوده و اینک همسرش مسئول کارهای فنی سایت جرس است. با آمادگی قبلی آمده بود که به اصطلاح کار گنجی را بسازد. او را نماینده قرائت حقوق بشری جرس از خمینی بدانید.حالا شما منصفانه به این برنامه نگاه کنید و سپس داورری کنید که چه کسی مستند ظاهر شد و چه کسی حرف هایش به کرسی نشست؟آقای محمود صدری تمامی حرف های گنجی را در این برنامه چند بار تأیید کرد و فقط می گفت مردم ایران امروز ضد حکومت اسلامی شده اند و این را باید دستاورد آقای خمینی دانست.
http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2010/02/000000_ptv_pargar.shtml

پرستو امینی

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۶:۳۶

آقا جواد
من به عنوان جوان از نسل قبل سئوال کردم چی شد همه شما دنبال خمینی با این حرف های مزخرف رفتید؟ این سئوال لوس بازی نیست. چی شد کمونیست ها یکدفعه شدند پیرو خمینی و شعار "جبهه ضد امپریالیستی به رهبری امام خمینی" شد استراتژی سازمان چریکهای فدایی خلق به رهبری فرخ نگهدار؟
حالا همون مذهبی ها( مثل آیت الله منتظری و سروش و گنجی و خیلی های دیگه) از خمینی گذر کرده اند، اما کمونیست کاسه لیسی چون فرخ نگهدار همش روحانیت روحانیت می کنه. سروش می گه اسلام به روحانیت احتیاج نداره

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2004/08/040822_mj-soruosh-islam-secular.shtml

فرخ نگهدار در مقاله سراسر مدح گرایانه از سروش، نظر اونو تحریف می کنه و چون خودش دنباله روحانیت و مراجع تقلیده، سروش رو هم طرفدار روحانیت نشون می ده.سئوال من اینه این اقای کمونیست چرا دنبال خمینی راه افتاد؟ الان چرا هی روحانیت روحانیت، مراجع تقلید مراجع تقلید می کنه؟ این به نظر شما لوس بازیه؟ مقاله فرخ نگهدار رو ببینین
http://www.roozonline.com/persian/negahehafteh/wijehitem/archive/2010/december/20/article/-e388f6188e.html

اکبر اسلامی

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۶:۱۱

آقای گنجی یکطرفه به قاضی می روند.از امام خمینی قرائت های مختلف وجود دارد.آقای گنجی دائماً کوشش می کند امام خمینی را مخالف دموکراسی و حقوق بشر نشان بدهد. اما آقای خاتمی و کروبی و موسوی، امام خمینی را مدافع حقوق بشر و دموکراسی معرفی می کنند. برای این که با قرائت دیگری از امام خمینی آشنا شوید، مقاله آقای تاج زاده را بخوانید
گفتمان نوفل لوشاتو و سه فرض
http://www.tahavolesabz.com/item/8936
آقای کدیور هم نظرشان مشابه نظر آقای تاج زاده است.

 

جواد

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۶:۰۲

پرستو امینی
آدم باید خیلی خام باشه که فکر کنه حسابش از دیګر ان جداست . مثلا خمینی بزای ایرانیها بد هست و برای افغاانیها خوب.
ار همین جمله ات معلومه که اصلا هواست پرت است . یا اینقدر پدر و مادرت که احتمالا بعد ار سالها مهاجرت هنوز اندر خم بک کوچه هسند برات قصه های خیالی میخونند. افراد یک جامعه باید ګذشته شونو بشناسند و از اشتباههاشون درس عبرت بګیرند نه اینکه مثل بچه لوسها ګذشته رو خط خطی کنند و فکر کنند ار خط خطیهاشون یک شاهکار بیرون میاد!

هیچ فرقی بین یک ایرانی با یک افغانی یا یک افریقایی و یک آلمانی و انګلیسی و فنلاندی و غیره نیست . فقط طبفه مرفه بعضی کشورها فهمیدن که اګر کمی ار خودخواهیشون و خود پرستی شون کم کنند اول ار همه برای خودشون خوبه و بقیه که ار نفهمی شدید هنوز اندر خم بک کوچه هسند.!؟

پرستو امینی

۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۵:۰۰

آدم باید خیلی پر رو باشه و پس از خوندن این حرفها، بازم از خمینی دفاع کنه. اینه اون دوران طلایی که بعضی ها می خواهند مارو به اون برگردونند؟نمی شه این امام تون رو بردارید برید یک کشور دیگه مثل افغانستان و باهاش اونجارو آباد کنین. من به عنوان یه جوان از اونهایی که انقلاب کردند و همه آنهایی که رفتند پشت خمینی می پرسم: شما چی تون شده بود؟ این اراجیف چی بود که شما گول آن را بخورید؟ همه رو می گم، از چپ چپ تا راست راست.از مذهبی مذهبی تا بی دین بی دین.از بنی صدر تا سروش، از چریکهای فدایی خلق تا حزب توده، از محسن کدیور و عطاء الله مهاجرانی و ابراهیم نبوی که سردسته چماقداران شیراز بودند و انقلاب فرهنگی به پا کردند، تا همین اکبر گنجی که عضو سپاه پاسداران بود. می گن در همین دوران تازه چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق بیانیه می دادند و مصاحبه می کردند که چرا رژیم سریع همه سران رژیم شاه را و همه سران ارتش را اعدام نمی کنه و می خواهد اونا رو فراری بده.همین فرخ نگهدار که همچنان دنبال پیروان خمینی است و دور و بر اونا می چرخه و کاسه گدائیش پیش اونا درازهه تا شاید کمی تو کاسه ش بگذارن. می گن این ادم اون موقع سردسته اعدام سریع سران شاه و پیروی از امام خمینی در درون سازمان بود و بعد هم همه رو داد به حزب توده و شوروی.


 


نفی جمهوری اسلامی چیست که این‌گونه اصلاح‌طلبان را نگران کرده است؟

نفی این حکومت چیست؟ که هم اصلاح طلب‌ها را نگران کرده است و هم دیگر احزاب برخاسته از جمهوری اسلامی. به قول آنها، نفی نظام جمهوری اسلامی به معنی فرصت سوزی برای ساخت ویرانه‌های که قدرت انحصارطلب (خامنه‌ای و اطرافیانش) در طول این سال‌ها به بار آورده‌اند، آن چیزهایی که مردم درطول سال های طولانی ساخته‌اند، به هیچ بدل می‌شود. بازی کنونی رهبران جمهوری اسلامی، بازی باخت-باخت است. اگر پیش برود، کشور با فرو پاشی و نابودی جمهوری اسلامی روبرو می‌شود.

 

سوال من این است، مردم در طول این ۳۲ سالی که ازعمر جمهوری اسلامی می‌گذرد، چه چیزی ساخته‌اند؟ و منظور شما از این مردم کیست؟

 

مگر به غیر از این است که به اسم اسلام از چکمه استبداد به زیر نعلین استبداد رفتیم؟ و عجوزه زشتی از پس این نعلین استبداد بوجود آمد که زندان‌ها را پر کرده است، نان را از مردم گرفت و یک عده ولایتمدار دست‌بوس، صاحب قدرت وثروت‌های کشور شده‌اند و بر این مردم حکومت می‌کنند. حاصل اصلاح این حکومت ایدئولوژیک چیست؟ آیا همان نعلین استبداد است؟ و به قول آقایان حکومت مدنی است همراه با قانون اساسی و ولایت فقیهی که قدرت آن محدودتر از والی فعلی است؟

 

فقط این را می‌دانم انتشار خبری در سایت جرس که در آن هاشمی رفسنجانی شیوه غیر مدبرانه و ضد کارشناسی اداره کنونی کشوررا نتیجه‌ای جز سقوط برای این نظام متصور نیست، عنوان کرده بود و تکذیب این خبر، بیان‌گر این نکته است که نگرانی تمامی زمامدارن پیشین و کنونی این رژیم ازبرقراری یک حکومت سکولار در آینده است، حکومتی که پر پایه هیچ دینی تاسیس نمی‌شود و در آن هیچ خصومتی نسبت به آداب و رسوم و ترویج دیگر اقلیت‌های مذهبی و قومی وجود ندارد و عقاید مذهبی خللی در رابطه فیمابین مردم و حکومت ایجاد نمی‌کند. و قدرت در یک جا متمرکز نمی‌شود که افراد انحصار طلب نزدیک این قدرت بتواند با نفوذ خود جایگاه و منافع ویژه‌ای را در این نظام داشته باشند.


 


رویارویی جدید متکی و احمدی‌نژاد

وزیر خارجه سابق ایران که به نحوی بی‌سابقه در زمان انجام ماموریتش در کشور سنگال از کار برکنار شد، ابتدا این نحوه برخورد با خودش را غیراسلامی خوانده بود و در خبرها آمده بود که در مراسم تودیع خودش نیز شرکت نکرده است.

به دنبال اظهارات اخیر محمود احمدی‌نژاد در ترکیه، در پاسخ به سوال خبرنگاران در ارتباط با برکناری غیر مترقبه منوچهر متکی، وزیر برکنار شده سریعا واکنش نشان داد که امری بی‌سابقه است و با توجه به شواهد، ممکن است کار به دیوان عدالت اداری نیز کشیده شود.

به گزارش خبرگزاری مهر، محمود احمدی‌نژاد در حاشیه اجلاس اکو گفته بود «جابجایی مدیران در ایران یک امر طبیعی است. متکی هم از دوستان و مدیران محترم است.»

احمدی‌نژاد افزود: «پیش از این نیز با متکی درباره این جابه جایی صحبت کردم بیان نقل قول از جانب وی را یک اشتباه و برداشت نادرست دانسته و تصریح کرده که ایران کشور آزادی است و همه حق اظهار نظر دارند.»

احمدی‌نژاد درپاسخ به این سوال که چرا متکی وقتی در خارج از ایران بود تغییر کرد گفت: «دفتر وزیر امور خارجه در هواپیما و جاده است، فکر نمی‌کنم این مسئله مشکلی داشته باشد. تغییر آقای متکی صرفاً یک بازسازی درون‌سازمانی است و وزارت امور خارجه با مدیریت آقای صالحی که دانشمندی برجسته و دیپلماتی ورزیده و باسابقه است حتماً کارکردها و توان بالاتری برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی از خود نشان خواهد داد.»

منوچهر متکی نیز در واکنش به گفته‌های محمود احمدی‌نژاد اطلاعیه زیر را منتشر کرد:

به نام خداوند جان و خرد
 
«در پی اقدام غیر اسلامی، خلاف عرف سیاسی و دیپلماتیک و توهین آمیز در نحوه برکناری وزیر امور خارجه ، به نظر نمی رسید آقایان متوجه علت اصلی سئوال و اعتراض آحاد مختلف جامعه در این مورد نشده باشند. صورت مسئله کاملا روشن است؛
۱- آیا وزیر امور خارجه قبل از سفر به سنگال در جریان زمان حتی تقریبی برکناری خود قرار گرفت؟ خیر.

۲- آیا وزیر امور خارجه از جانشین خود و روز مراسم تودیع(!) آگاه بوده است؟ خیر.
 
۳- آیا رئیس جمهور می دانست وزیر امورخارجه در این ماموریت به حداقل دو کشور سفر می کند؟ آری.
 
مقرر بود ماموریت وزیر امور خارجه صبح روز یکشنبه ۲۱/۹/۱۳۸۹ آغاز و با ورود به تهران حوالی ظهر روز چهارشنبه ۲۴/۹/۱۳۸۹ پایان پذیرد.
 
وزیر امور خارجه خبر برکناری خود را روز دوشنبه در اثنای ملاقات با مقامات سنگال و از زبان آنان می‌شنود!
 
لذا بار دیگر ضمن تکذیب آنچه که در مراسم معارفه مبنی بر آگاهی اینجانب از زمان برکناری و مضحک تر از آن، اطلاع از روز برگزاری مراسم تودیع مطرح گردید و تاکید بر رعایت صدق در گفتار به ویژه برای مسئولین اعلام می‌دارم:

این بداخلاقی‌ها را متوقف کنید زیرا نه زیبنده نظام اسلامی و سیره رهبران بزرگوار آن است و نه با شان، فرهنگ و ادب ملت عزیز ایران همخوانی دارد. ان شاءالله چنین خواهد شد.»
 
بنده خدا – منوچهر متکی



 


میراث فرهنگی خانه پدری جلال آل‌احمد را ۶۴۰ میلیون تومان خرید

 

به گزارش مهر، این بنای تاریخی که شخصیتهای دیگری مانند آیت‌الله احمد و محمود طالقانی در آن زندگی کرده‌اند، در دوران قاجار و حکومت احمد شاه بنیان گذاشته شده و به خاندان آل احمد تعلق دارد. نخستین مالک آن سیداحمد آل‌احمد بوده و پس از او هم به پدر جلال آل‌احمد رسیده است. این بنا پیش از این، یکبار در سال ۱۳۱۰ به طور کامل تجدید شد.

 

مهدی آل‌احمد، خواهرزاده جلال و شمس آل‌احمد، که تا شنبه هفته جاری در این خانه ساکن بوده در گفتگو با «مهر»، از رفت و آمد مسوولان سازمان میراث فرهنگی در طول هشت سال گذشته جهت ثبت این بنای تاریخی خبر داده و افزوده است: «ما در این باره حرفی نداریم ولی بعد از این ۸ سال که ما را اسیر خود کرده‌اند زمانی آن را ثبت کردند و به ما گفتند که تخلیه کنید که همه چیز و از جمله مسکن یکدفعه گران شد. کارشناسان میراث فرهنگی این خانه را ۶۴۰ میلیون تومان قیمتگذاری کردند و آن را به همین بها از ما خریدند و مبلغ را هم به ما پرداخت کردند.»

 

خواهرزاده جلال آل‌احمد، از اجبار خود و برادرش برای فروش این خانه صحبت کرده و ضمن گلایه از این مساله توضیح داده است: «کار دیگری نمی‌توانستیم بکنیم. دوشنبه هفته قبل (۲۲ آذر) به ما گفتند که باید تا صبح شنبه (۲۷ آذر) خانه را تخلیه کنید وگرنه از پول خبری نیست. ما از مسئولان میراث فرهنگی خواستیم اجازه بدهند مراسم چهلم دایی‌ام را در این خانه برگزار کنیم و بعد آن را تخلیه کنیم ولی گفتند این امکان وجود ندارد.»

 

 


 


خبر دستگیری عبدالرئوف ریگی تکذیب شد

به گزارش «آفتاب»، استاندار سیستان و بلوچستان در این ارتباط اظهارکرده است: «شب گذشته استانداری تماسی را با مقامات پاکستانی برقرار کرد که در این تماس خبر دستگیری عبدالرئوف ریگی تایید نشد. هنوز هیچ مقام رسمی در پاکستان خبر دستگیری جانشین عبدالمالک ریگی، رهبر به هلاکت رسیده گروهک تروریستی جندالشیطان را تایید نکرده است. »


به گفته وی عبدالرئوف ریگی برادر عبدالمالک ریگی و سخنگوی فعلی گروهک تروریستی جندالله است و فتواهای فعلی این گروهک از طرف عبدالرئوف ریگی صادر می‌شود.  این در حالی است که این گروه پس از اعدام عبدالمالک ریگی در سایت اینترنتی خود اعلام کرده است که شخصی به نام "محمد ظاهر بلوچ" جانشین وی شده است.


به گزارش بی بی سی خبر بازداشت عبدالرئوف ریگی در پاکستان پس از چاپ مصاحبه تلفنی او با روزنامه الشرق الاوسط انتشار یافت که از این شخص با عنوان «سخنگوی جندالله» نام برده بود. وی در این مصاحبه تهدید کرده بود که جندالله تصمیم گرفته است به تلافی اعدام یازده نفر در زاهدان در روز دوشنبه، یک کارمند سازمان انرژی اتمی ایران را که در اصفهان به گروگان گرفته است اعدام کند.

 


 


دادستان تهران: سحرخیزساختارشکن است، تا اصلاح نشود مرخصی نمی‌دهیم

مهدی سحرخیز که پیش از این در نامه‌ای خطاب به دادستان تهران آن چه امروز در زندان بر پدرش می‌گذرد را «قتل عمد،اما قتلی تدریجی» دانسته بود، در گفت‌و‌گو با رادیوفردا هدف مسوولان از ندادن مرخصی به آقای سحرخیز را وارد کردن فشار های روحی و جسمی به وی دانست: «می‌خواهند با این فشارها کاری بکنند که ایشان را بشکنند. اتفاقی که هرگز نمی‌افتد. و متاسفانه الان دارند کاری می‌کنند که ایشان به پای مرگ برود. اگر کوچک‌ترین اتفاقی بیافتد مسئول اصلی آن اتفاق، دادستان و مافوق‌های ایشان خواهند بود.»


وی هم‌چنین درباره آخرین وضعیت جسمی پدرش گفته است: «دیروز ایشان از طبقه پله‌های زندان غش کرده‌اند، به خاطر این که فشارشان هشت روی پنج بوده است و چه بسا اگر کسی ایشان را نمی‌گرفت احتمالا با سر به زمین می‌خوردند و ضربه مغزی می‌شدند. بعد از آن دوباره این اتفاق در جای دیگری افتاده است. تا این که ایشان را به بهداری زندان منتقل کرده‌اند و به مدت سه ساعت به ایشان سرم و آمپول تزریق کرده‌اند. طبیعتا این شرایط عادی برای کسی نیست. این یک شرایط استثنایی است که حتما باید به آن رسیدگی شود.»


گقتنی است عیسی سحرخیز در جریان حوادث پساز انتخابات ریاست جمهوری ایران  در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۸۸ بازداشت شد به زندان اوین انتقال یافت. او در بند ۲۰۹، بند ۲۴۰ و بند ۳۵۰ نگهداری شده است.


پیش از این و در سوم مرداد ۱۳۸۹، سحرخیز از زندان رجایی‌شهر نامه‌ای سرگشاده خطاب به رئیس قوه قضائیه ایران منتشر کرد که در آن خواستار تشکیل دادگاه علیه سید علی خامنه‌ای، محمود احمدی‌نژاد و محسنی اژه‌ای شد. 


 


جانشین ریگی را هم گرفتند

ایرنا گزارش داد، «عبدالرئوف» جانشين «عبدالمالك ريگي» رهبر گروهك تروريستي جندالله توسط نيروهاي امنيتي پاكستان دستگير شده است.
   
 منابع محلي در پاكستان ضمن تاييد بازداشت عبدالرئوف اعلام كردندكه نيروهاي امنيتي پاكستاني توانستند در يك عمليات موفقيت‌آميز، او را دستگير كنند. پیش از این مسوولان امنیتی ایران از پاکستان خواستار کمک به دستگیری «تروریست‌»های جندالله شده بودند.


 


جستجوی واقع بينانهء «حداقل»

بنظر من، در حوزهء تفکر سياسی ـ اجتماعی، و برخلاف تصور رايج، دو اصطلاح «حداکثر» و «حداقل» نه تنها دقيق نيستند بلکه گاه بجای همديگر نيز گرفته می شوند و اظهارت اين و آن را بکلی مبهم و نامفهوم می سازند. مثلاً، به ياد دارم که در خرداد ۱۳۵۸، يعنی پنج ماهی پس از دست يافتن انقلابيون مسلمان به حکومت، با شروع تعطيلات تابستانی دانشگاه ها، از لندن به تهران رفتم و کنجکاوانه بيشتر وقت خود را در خيابان های تب زدهء اين شهر گذراندم. روزی، در بلوار اليزابت آن روز و کارگر امروز، جماعتی را ديدم که جلوی ديواری ايستاده و مشغول خواندن متنی بودند که روی کاغذ بلندی نوشته شده و بر روی ديواری نصب شده بود. جلوتر رفتم و با تلاش فراوان بالاخره توانستم متن را بخوانم. عنوان متن چنين بود: «خواست های حداقلی سازمان چريک های فدائی خلق» و در ذيل آن فهرست بلندی آمده بود شامل آن «خواست های حداقلی» و، از جمله، خواست انحلال کامل ارتش، ملی شدن همهء کارخانجات، برقراری شوراهای کارگری، و... و همينطور که به راهم به جانب غربی بلوار ادامه می دادم، شنيدم که جوانی داشت از کسی که، با کت سبز رنگ چريکی اش، همچون صاحب متن، زير آن ايستاده بود می پرسيد که: «داداش بفرما که خواست های حداکثری شما چيه؟!» و جمعيت هم با خنده ای حرفش را تأييد می کرد.

***
در حوزه های «علوم سخت» (در برابر «علوم نرم»، همچون علوم اجتماعی) راحت تر می توان اين دو مفهوم را از هم تفکيک کرد و به تعريفی از «حداقل» رسيد.

مثلاً، باز به ياد دارم که در سال های تحصيل در دبيرستان، دبير درس شيمی برايمان می گفت که وقتی يک جسم را مرتباً به پاره های کوچک تری تقسيم می کنيم، عاقبت به نقطه ای می رسيم که يک تجزيهء ديگر باعث خواهد شد که جسم مورد آزمايش از بين رفته و جای خود را به اجزائی بدهد که ديگر همانی نيستند که آن جسم بود. او اين نقطه را «نقطهء حداقل» می خواند. درس اش در مورد تفاوت ملکول و اتم بود. می گفت، مثلاً، آب از ترکيب اتم های اکسيژن و هيدرژن بوجود می آيد اما اين ماده تا زمانی «آب» خوانده می شود که يک تجزيهء ديگر آن را به اتم های اکسيژن و هيدرژن تبديل نکند تا ديگر از آب نشانی باقی نماند. آن حداقلی که هنوز آب خوانده می شود و تجزيهء آن ماهيت آب را منتفی می کند «مولکول آب» نام دارد.

بعدها، وقتی چند ماهی را در آمريکا به خواندن درس اقتصاد مشغول شدم، ديدم که در اينجا هم از حداقل ديگری نام برده می شود. مثلاً، در زمينهء توليد کالاهای مصرفی توضيح داده می شد که يک کالا وقتی «غيرقابل تجزيه» می شود که به اندازهء حداقلی برسد و عبور از اين اندازه منجر به عدم توليد آن شود. بعبارت ديگر، اگرچه در مدل های اقتصادی اغلب چنين فرض می شود که «مصرف کالا» تا بينهايت توان تجزيه پذيری دارد، چنين فرضی در مورد روند «توليد کالا» مطرح شدنی نيست؛ چرا که توليد کالا «هزينه های ثابت» ی را الزامی می کند که عبارت اند از «حداقل مخارجی که يک توليد کننده بايد برای آغاز کار توليد تحمل کند»؛ و اگر بخواهد از اين «هزينه های ثابت» بکاهد توليد کالا ناممکن می شود.
***

اما در حوزهء سياست، و بخصوص مبارزات سياسی، چه برای بدست گرفتن زمام قدرت در يک جامعهء دموکراتيک و چه در راستای ايجاد اتحادی که منجر به پيدايش آلترناتيوی در برابر  حکومت استبدادی موجود شده و انحلال آن را تسريع کند، اگرچه شايد مهم ترين اقدام «تعيين خواست های حداقلی» باشد اما، اشخاص و گروه های سياسی اپوزيسيون رزمنده با حکومت استبدادای، در صورت نداشتن تعريف و تصور دقيقی از «حداقل» ها، هرگز نخواهند توانست به توافق برای همبستگی و ائتلاف و اتحاد برسند. بعبارت ديگر، در کار ايجاد همبستگی نيز يافتن آن «ملکول حداقلی» که بتواند پايداری همبستگی را تضمين کند مهمترين گرهگاه کار است. در عين حال، همانقدر که ارائهء تعريف علمی «ملکول آب» و «هزينه های ثابت توليد» آسان است، دستيابی به تعريفی از «ملکول حداقلی همبستگی» مشکل بنظر می رسد.

دليل وجود اين اشکال چيست؟ آيا اساساً سنجه ای وجود دارد که به ما بگويد، پس از زدن شاخ و برگ خواست ها و توقعات مان در مسير رسيدن به توافقی مابين نيروهای اپوزيسيون، کی و کجا و چگونه می توان از رسيدن به «حداقل واقعی» آگاه شد؟ و پذيرفت که اگر در مورد اين حداقل نيز توافقی صورت نگيرد، همچون مورد توليد کالاهای مصرفی که در آن «کاهش هزينه های ثابت» منجر به ناممکن  گشتن توليد می شود، همبستگی نيز ناممکن خواهد بود؟
***
خواست های اشخاص و گروه های سياسی برخاسته از ايدئولوژی، برنامه، و جهان بينی آنها بوده و، در نتيجه، با هم متفاوتند، حتی اگر برای رساندن مقصود خود از «زبانی مشترک» استفاده کنند. در نتيجه، اين امکان وجود دارد که خواست حداکثری يک گروه در نزد گروهی ديگر خواست حداقلی محسوب شود و گروه مزبور، بدون توجه به اين تفاوت ماهوی خواست حداقلی خود را گفتمان لازم برای آلترناتيو سازی بپندارد.

پس، لازم است که تک تک شعارهای مورد نظر گروه ها، که بعنوان محور حداقلی همبستگی و گفتمان اصلی جنبش معرفی می شوند، از اين نظر که آيا براستی، و در عمل، می توان آنها را «خواست حداقلی» دانست مورد مداقه قرار گيرند.

من در اين مقاله به دو سه «خواست» که از جانب گروه های اپوزيسيون بعنوان محور همبستگی و خواست مشترک و حداقلی همهء گروه ها مطرح می شوند می پردازم.

***
نخست فرض کنيم که خواست حداقلی همهء نيروهای در گير مبارزه با يک رژيم استبدادی برقراری «دموکراسی» باشد. اما از آنجا که هر يک دارای تعريف خاص خود از «دموکراسی» هستند، همين مورد ِ ظاهراً «مشترک»، بلافاصله، به لحاظ پيش شرط هائی که از جانب گروه های مخالف گذاشته می شود، از تبديل شدن به «ملکول حداقلی همبستگی» معاف می گردد. اينکه می بينيم از چپ ترين تا راست ترين نيروهای سياسی، همگی، از «دموکراسی» دم می زنند اما نمی توانند بر سر آن به توافق برسند، ناشی از وجود تعريف هائی است که در زبان سياسی ِ آنها در پس پشت لفظ «دموکراسی» پنهانند. مثلاً، يک کمونيست «دموکراسی واقعی» را در برقراری حکومت پرولتاريا  می بيند و يک نوانديش مذهبی از «دموکراسی دينی» دم می زند و يک ليبرال هم دموکراسی را تنها در صورت برقراری يک نظام مبتنی بر بازار آزاد و حکومت حداقلی ممکن می شمارد. از اين نکته می توانيم به اين نتيجه برسيم که مفاهيمی همچون «دموکراسی» به لحاظ گوناگونی تعاريفی که دارند نمی توانند حداقل خواست های مشترک نيروهای اپوزيسيون را نمايندگی کنند و اگر هم بر اين گوناگونی ِ تعاريف سرپوش موقتی گذاشته شود بزودی همبستگی استوار شده بر بنياد آن در هم فرو می ريزد و متلاشی می شود.

***
مفهوم «کثرت» و «گوناگونی» هم محبوبيت فراوانی دارد؛ مفهومی که اينهمه لغزنده و گريزپا نيست و يکدستی ماهيت آن بسا بيش از دموکراسی است. علت روشن است: «کثرت» نمی تواند مفهومی ايدئولوژيک داشته باشد چرا که خاصيت ايدئولوژی زدودن رنگارنگی و يا برتری دادن يک گروه بر گروه های ديگر است. بعبارت ديگر، اگر تعريف مختصر و کارکردی ما از ايدئولوژی عبارت باشد از «مجموعه ای از عقايد که بين پيروان خود و دگرانديشان تبعيض قائل می شود» آنگاه می توان ديد که شعار کثرت گرائی خود شعاری ايدئولوژی گريز از آب در می آيد.

اما آيا می توان پذيرفت که «کثرت گرائی» همان حلقهء گمشده و آن «ملکول حداقلی همبستگی» است؟
بنظر من، به لحاظ عملی و اجرائی، نمی توان برای «کثرت گرائی» چنين نقشی را قائل شد؛ چرا که، با کمک گرفتن از زبان علم شيمی، «ملکول کثرت گرائی» ملکول ثابتی نيست و نمی تواند در شرايط نامناسب پايدار بماند.

توضيح بدهم: می دانيم که در طبيعت عناصری هستند که تنها در تحت شرايطی خاص و غيرعادی يا مصنوعی هستی دارند و به محض آنکه آن شرايط کنار گذاشته شوند ملکول های اين عناصر دچار تجزيه شده و عناصر ديگری را جايگزين عنصر اصلی می کنند. شايد بهترين مثال را بتوان در مورد خصوصيات گاز مايعی يافت که پالايشگاه ها ناچارند برای حفظ آنها دست به اقدامات ويژه ای بزنند که مجموعاً «تثبيت ميعانات گازی» خوانده می شوند. گاز مايع، پس از جداسازي آن از گاز طبيعی، حاوي عناصر فراري از هيدروکربن هاي سبک همچون متان، اتان و... است که در شرايط محيطي مناسب مي توانند از شکل مايع به شکل گاز درآيند. بنابراين، لازم است شرايط مطلوب و مصنوعی خاصی، همچون قرار دادن دائم آن در تحت فشارهای بالا، جهت نگهداري، انتقال و فروش گاز مايع ايجاد شوند.

در زندگی اجتماعی و سياسی نيز «کثرت گرائی» پ چنين وضعيتی را داشته و به تنهائی دارای ثبات لازم برای برقراری و حفظ خود نيست و همواره پايداری آن را بايد با تمهيدات ديگری تضمين نمود. چرا که، مثلاً، شعار «کثرت گرائی» شرايط لازم برای جلوگيری از قدرت گرفتن نيروهای ضد تکثر را در خود ندارد و، در نتيجه، می تواند تنها «تا اطلاع ثانوی» شعار نيروهای ضد تکثر ايدئولوژيک و مذهبی باقی مانده و پس از بقدرت رسيدن هر يک از آنان منتفی شود.

***

از آنجا که کثرت گرائی معنائی جز شناختن حقوق فرهنگ ها و سنت ها و ارزش های گروه های انسانی زندگی کننده در ظل ساختارهای سياسی ندارد، اغلب «اعلاميهء حقوق بشر» را بعنوان يکی از شعارها و خواست های مهم اپوزيسيون حکومت های استبدادی مطرح نموده و غالباً از آن بعنوان «ملکول حداقلی همبستگی» ياد می کنند که می توان بر محور مطالبهء آن متحد شد.

اما اگر متن اين اعلاميه را به دقت تمام مطالعه کنيم در می يابيم که تضمين اجرائی مفاد آن آنچنان ضعيف است که کل اعلاميه، در صورت فعلی اش، تنها به يک «توصيه نامهء اخلاقی انسانمدار» تبديل می شود، آنگونه که، مثلاً در مورد کشور خودمان، می توان از امضاء کنندگان آن بود و، در عين حال، به آن نه تنها اعتنا نکرد که مفاد آن را با «ارزش های مکتبی» خود در تضاد ديد و عليه آن به اقدام پرداخت.

در واقع، اعلاميهء حقوق بشر دربارهء سياست و ساختار حکومت سخن نمی گويد حال آنکه اجرای مفاد آن تنها به وجود حکومتی با ساختاری مبتنی بر همان مفاد بستگی دارد. و اين ضعف بزرگ کار است که هنوز برای آن يک راه حل سياسی مشخص مورد بحث قرار نگرفته است.

***

    گروهی نيز معتقدند که بايد بر حول محور «سکولاريسم» اتحاد کرد. اما، اگر نيک بنگريم می بينيم که هيچگونهء رابطهء علی و مستقيمی بين سکولاريسم و دموکراسی وجود ندارد و، همانگونه که تاريخ سراسر قرن بيستم نشان داده است، حکومت هائی با ادعای سکولار بودن به قدرت رسيده اند که عاقبت کارشان به استبدادهائی غيرمتعارف کشيده است. حکومت هيتلر و استالين و صدام حسين همه ادعای سکولار بودن داشتند اما به استبداد انجاميدند. لذا جمع شدن بر حول محور سکولاريسم نمی تواند لزوماً راه را بر دموکراسی يا کثرت گرائی و غيره بگشايد. در نتيجه می توان گفت که «ملکول سکولاری» نيز اگرچه پايدار است اما هيچ يک از آرمان های دموکراتيک را تضمين نمی کند و اگرچه مذهب را از حکومت جدا می کند اما راه را بر حضور ايدئولوژی های توتاليتر در حکومت نمی بندد.

***

حال اجازه دهيد تا، براساس اين نمونه ها، از اين همه که گفتم چند نتيجهء عملی را هم بگيرم و مطرح کنم.
نخست اينکه برای رسيدن به «خواست حداقلی» بايد ضابطه ای علمی داشت و چه ضابطه ای علمی تر از آنچه که در علوم سخت بکار می رود؟: «حداقل»، به لحاظ هدف و کارکرد فعاليت سياسی ما، پديدای ترکيبی است که نمی توان آن را به اجزائش تجزيه کرد، چرا که در آن صورت اجزائی مستقل از هم وجود خواهند داشت و پديده ای که از ترکيب آنها به دست آمده از ميان بر خاسته خواهد بود.

ديگر اينکه پديدهء حداقلی بايد پايداری داشته باشد و برای وصول به آن تمهيدات غيرعادی خارجی، همچون ايجاد فشار و زور، لازم نباشد، چرا که، به محض برداشتن زور، پديدهء مورد نظر بلافاصله متلاشی می شود. بخصوص که در مورد حداقل های معطوف به دموکراسی اساساً برقراری نظام های دموکراتيک لز طريق فشار استبدادی امری از درون متضاد و ناممکن است.

و عاقبت اينکه بايد به ملغمه ای حداقلی دست يافت که، از طريق درهمآميزی «اخلاق انسانمدار» و «ساختار سياسی»، کارائی لازم برای ايجاد همبستگی را دارا باشد. بعبارت ديگر، لازم است که برای مفاد اعلاميهء حقوق بشر بازوئی اجرائی، و تضمينی عملی، فراهم ساخت.

حال اگر به آن ساختار سياسی بيانديشيم که از يکسو بر مبنای مفاد اعلاميهء حقوق بشر بوجود می آيد و، از سوی ديگر، نيروهای ضد تکثر نمی توانند بدان راه يابند، آشکار است که چاره ای جز اين نداريم که از انديشهء «جدا کردن ايدئولوژی های تبعيض آفرين از ساختار حکومت» مدد بگيريم و بر اساس اين درهمآميزی به ساختاری سياسی دست بيابيم که، از طريق ادغام اصول حقوق بشر و اصول سکولاريسم، متضمن حقوق آحاد ملت، تکثر عقيدتی و آئينی افراد و گروه ها، آزادی های سياسی و فرهنگی و عقيدتی همگان و، در نتيجه، مولد و پاسدار دموکراسی باشد.

حال اگر به ساختار حکومت های دموکراتيک کنونی (هر چند که هنوز هيچ حکومت دموکراتيکی به کمال مطلوب آدمی نرسيده است) توجه کنيم می بينيم که اين نوع دموکراسی از ملکول های عناصر دوگانه ای ساخته شده است که، همچون ملکول های آب، ثابت و پايدار و آفريننده اند و تجزيه شدن آنها به اتم هاشان در شرايط عادی ناممکن است. اگر آب از ترکيب اکسيژن و هيدرژن به دست می آيد، ملکول دموکراسی نيز از ترکيب سکولاريسم و حقوق بشر ممکن می شود. و همانگونه که تجزيهء «ملوکول حداقلی ِ» آب منجر به نابودی آن می شود، جدا سازی سکولاريسم و حقوق بشر از هم منجر به نابودی دموکراسی می گردد.

***

در واقع، نه کثرت گرائی، نه حقوق بشر و نه سکولاريسم می توانند به تنهائی شعار اصلی و «ملکول همبستگی ِ» نيروهای ضد استبداد (چه مذهبی و چه غير آن) را فراهم آورند اما با ترکيب سکولاريسم و حقوق بشر است که می توان به دموکراسی از يک سو، و کثرتگرائی پايدار، از سوی ديگر، رسيد و از آن سرچشمهء حيات شکوفان اجتماعی سير نوشيد و بهره مند شد.

بنظر من می رسد که اين ترکيب، اين ملکول واقعی همبستگی، تنها عنصری است که می تواند آفرينش ساختار اپوزيسيونی بهم پيوسته و آلترناتيوی لازم برای جايگزين شدن با حکومت اسلامی را ممکن سازد. و، صادقانه بگويم، به هر شعار گفتمانی ديگری (مثلاً، «انتخابات آزاد» يا پيروی از تحولات تدريجی جنبش سبز در ظل رهبری آقايان موسوی و کروبی) که می انديشم می بينم که هيچ کدام شان نمی توانند ما را به سر منزل رهائی از شر حکومت ايدئولوژيک فعلی رسانده و راه را برای رسيدن به دموکراسی (که چيزی جز برقراری يک حکومت واقعاً «ملی» نيست) هموار سازند.

و، بر اين اساس است که می خواهم اين را نيز بگويم و تمامش کنم که اگر کسی بتواند دموکراسی را، در سطح ملکولی اش، با عناصر ديگری بوجود آورد آنگاه، از نظر من، بايد توقع داشت که جايزهء نوبل شيمی ـ سياسی سال از آن او باشد!


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته