سیدحسن رونقی ملکی در نامه ای خطاب به رهبری اعلام کرده که از روز شنبه، ششم خرداد اعتصاب غذا خواهد کرد.
به گزارش کلمه، این فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس دربند که در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شده در شرایطی دست به اعتصاب غذا زده است که به گفته ی پزشکان به دلیل شرایط حاد بیماری کلیوی اش، این عمل وی را با خطر از دست دادن کامل سلامتی اش و مرگ مواجه خواهد کرد.
این فعال دانشجویی در اعتراض به ناروایی ها و شکایت از دخالت اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات در امور قضایی و سلب استقلال این قوه و تلاش برای احیای قانون اساسی، آیین دادرسی، استقلال قضایی و احیای حقوق زندانیان سیاسی و خانواده هایشان نظیر برخورداری از مرخصی، تلفن و ملاقات از روز شنبه اعتصاب غذای خود را آغاز خواهد کرد.
این زندانی سیاسی از بیماری کلیوی رنج می برد و به گفته ی پزشکان و متخصصان، هر چه سریعتر باید تحت عمل جراحی و درمان قرار گیرد.
وی پیش از این ۵ بار تحت عمل جراحی قرار گرفته اما به دلیل مخالفت اطلاعات سپاه با مرخصی درمانی وی در دوران نقاهت پس از عمل به زندان برگردانده شده است.
خانواده ی سیدحسین رونقی پیش از این از نهادهای حقوق بشری و بین المللی برای نجات جان فرزندشان درخواست کمک کرده بودند و پدر وی در نامه های مختلف خطاب به مسئولان قضایی عنوان کرده بود که ماموران اطلاعات سپاه گفته بودند پسرت را می کشیم و نمی گذاریم از زندان بیرون بیاید و امروز آقایان به گفته هایشان عمل می کنند.
این فعال حقوق بشر پیش از نیز این در نامه ای خطاب به آملی لاریجانی رییس قوه قضاییه گفته بود «امروز آنقدر که از تعطیلی قانون اساسی، قانون شکنی و ظلم رنج می برم از بیماری و درد حسمانی رنچ نمی برم» وی در ادامه این نامه از عدم استقلال قوه قضاییه و قضات مصلوب الاختیار گله کرده بود و از شکنجه ها و بازجویی های خلاف قوانین در بازداشتگاه های نهادهای امنیتی و انتظامی گفته بود.
سیدحسین رونقی ملکی وبلاگ نویس در بند، در نامه خود از نهادهای فرا قانونی اسم برده و گفته بود «در حکومت قانون، هیج مقامی مافوق قانون نیست اما متاسفانه فروپاشی اخلاق در دستگاه های سیاسی و امنیتی کشور، مانعی بزرگ در برابر حکومت قانون است» و از رییس قوه قضاییه خواسته بود که جلوی قانون شکنی ها و بی قانونی ها را بگیرد و نگذارد شان و جایگاه قوه قضایی برای همیشه در اذهان عمومی از بین برود.
کلمه- سپند میریوسفی:
سید مصطفی تاجزاده، عضو دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت ایران اسلامی به تازگی در زندان دچار مشکل دید شده است و چشمان او تار می بینید. همچنین بیماری هایی که پیش از این به آن ها مبتلا بوده مانند نقرس و سینوزیت و آرتروز گردن نیز باقی است و با وجود آنکه چند ماه قبل درخواست ام آر آی داده شده و پزشک قانونی هم تأیید کرده بازهم مانع انجام مراحل تشخیص پزشکی و درمانی برای این زندانی سیاسی شده اند.
به گزارش کلمه، با وجود تمامی این بیماری ها و سخت گیری ها تاجزاده همچون دیگر اسیران سبز استوار بر سر احقاق حقوق مردم ایستاده و حتی در مطلب اخیرش نسبت به بی اعتبار شدن مجلس هشدار داده و تاکید کرده اگر این روند ادامه پیدا کند مجلس به یکی از دفاتر رهبری تنزل پیدا خواهد کرد.
به نظر می رسد همین روشنگری معاون سیاسی وزارت کشور دولت سیدمحمد خاتمی است که سبب شده آنان که رای مردم را به هیچ انگاشتند و مسسبان وضعیت این سه سال مانع از ادامه معالجات و درمان او شوند.
همسر مصطفی تاجزاده در حال حاضر بسیار نگران سلامت او هست و درگفت و گو با کلمه تاکید می کند:” طبیعی است که من به عنوان همسر ایشان نمی توانم بیکار بنشینم تا خدای نکرده مشکلات و مخاطرات جدی برایشان پیش بیاید. من به آقایان هم هشدار داده ام که در این ماه خرداد و در آستانه سالگرد شهادت هدی صابر اجازه ندهید که اهمال و بی توجهی در شکل خوش بینانه البته، منجر به گرفتاری هایی برای زندانی ها و خانواده هایشان و خودتان شود. گفته ام که شما وظیفه حفاظت از جان و روان عزیزان ما را دارید و هرگونه تخطی از این وظیفه می تواند موجب پیگرد قانونی باشد.”
گفتگوی فخرالسادات محتشمی پور همسر سیدمصطفی تاج زاده با کلمه را با هم می خوانیم:
در مورد آخرین وضعیت اقای تاجزاده توضیح دهید؟
متاسفانه ایشان به لحاظ جسمی در وضعیت خوبی به سر نمی برند. چند ماهی است که مشکل در دید پیدا کرده اند و البته به بهداری اوین مراجعه داشته اند و حتی چشم پزشک ایشان را ویزیت کرده اما ظاهرا نتوانسته تشخیص درستی بدهد و تنها ایشان را از بابت این که بیماری آب مروارید ندارند مژده داده است! مشکل پوستی هم که مدت هاست برایشان ایجاد شده و متأسفانه طبابت های پزشکان بهداری زندان به درمان منجر نشده است.
بیماری هایی که پیش از این به آن ها مبتلا بودند مانند نقرس و سینوزیت و آرتروز گردن نیز باقی است که در مورد اخیر که خیلی هم خطرناک است براساس هشدارهای پزشک معالجشان با وجود این که چند ماه قبل درخواست ام آر آی داده شده و پزشک قانونی هم تأیید کرده ولی متاسفانه اراده ای برای عدم حضور ایشان در خارج از زندان حتی برای درمان وجود دارد که تا کنون مانع انجام مراحل تشخیص پزشکی و درمان شده است
در حال حاضر علاوه بر نگرانی هایی که بابت مشکل گردنشان داریم که به دلیل نحوه نگهداری در شرایط قرنطینه می تواند منجر به تشدید بیماری شود، مشکل تاری چشم که از آن شکایت زیاد دارند برایمان نگران کننده تر شده خصوصا که طبق اخبار واصله از داخل زندان خود ایشان در بهداری به دوستانی که ایشان را اتفاقی دیده اند از بابت عدم رسیدگی گله کرده است.
در حال حاضر مسوولیت نگه داری آقای تاجزاده در زندان بر عهده کیست؟
ظاهرا همه زندانی ها در حال گذراندن حکم مسئولیتشان با دادستان است و در حال حاضر همسرم تحت نظر سازمان زندان ها به شکل انفرادی و در قرنطینه و ایزوله در بند زنان سابق نگهداری می شود ولی به واقع هیچ کس مسئولیت مستقیم را به عهده نمی گیرد در گفتگوهایی که داریم با مسئولین زندان و سپاه. درست است که قانونا سپاه حق داشتن بازداشت بازداشت گاه ندارد ولی در حال حاضر بند دو الف توسط سپاه اداره می شود و زندانیان سیاسی در آن جا بازجویی و نگهداری می شوند و حتی بعضی از جمله آقایان دکتر رمضانزاده و مهندس نبوی حکمشان را در این بازداشت گاه می گذرانند وقتی که مسائل درمان، ملاقات و مرخصی آقای تاجزاده را پی گیر می شویم هر بخش مسئولیت را به بخش دیگری احاله می دهد. سپاه از خود سلب مسئولیت می کند در حالی که مسئولین زندان می گویند بدون اجازه دو الف ما نمی توانیم هیچ اقدامی بکنیم.
یعنی سپاه باید اجازه دهد تا آقای تاجزاده برای درمان از زندان خارج شوند؟
در مورد اخیر که ما برای درمان ایشان پیگیری می کردیم با توجه به این که همسرم علیرغم میلش به دلیل اضطراری که وجود داشته نامه به دادستان داده و ایشان هم موافقت کرده اند و دفتر ایشان به من دیروز اطمینان داده اند که نامه موافقت را برای زندان و برای دو الف فرستاده اند اما متاسفانه ایشان برای درمان به خارج از زندان منتقل نشدند. این در حالی است که من از پزشکان متخصص چشم و پوست و نیز برای انجام ام آر آی وقت گرفته بودم و تا امروز نیز منتظر انتقالشان بودم که صورت نگرفت. ادعای مسئولین زندان این است که بدون دستور سپاه نمی توانند اقدام کنند. دیروز هم گفتند که از بند دو الف خواسته ایم که بنابر نامه دادستان اقدام کنند که خبری نشد.
به نظر میرسد اخیرا نسبت به سلامت زندانی های سیاسی بی توجهی بیشتری می شود و خیلی سخت به آنان اجازه درمان می دهند اما گویا این تشدید برای آقای تاجزاده بیشتر است دلیل آن چه می تواند باشد؟
همسرم نسبت به بی قانونی هایی که در مورد او می شود به شدت معترض است به همین دلیل بیش از یک سال و نیم است که روزه دار است ولی آقایان نه تنها توجهی نمی کنند بلکه روز به روز نسبت به سلامت ایشان و حفظ جانشان بیشتر اهمال می کنند. در حال حاضر در قرنطینه و به شکل انفرادی نگاه داشتن آقای تاجزاده کاملا غیرفانونی است اما آقایان مدعی هستند که ایشان انفرادی نیست و در قرنطینه نیست. خوب البته حقوق دان ها می توانند در این موردبیشتر توضیح دهند که زندانی برای گذراندن حکمش باید چه وضعیتی داشته باشد ولی این مسئله منجر به اعتراضات ما شده که نامه هایی از طرف خانواده ایشان به رئیس قوه قضائیه و رئیس مجلس و نمایندگان مجلس نوشته ایم که همگی بی پاسخ بوده است. چون جوابی ندارند بدهند. چه بگویند بگویند دستور از بالاست این که خیلی بد می شود پس سکوت می کنند و اگر رویشان بشود انکار. شاید دلیل سخت گیری های بیشتر بر روی همسرم اعتقاد و التزام عملی او به قانون اساسی و از جمله حق آزادی بیان است. که در طول مدت اجرای حکمش سعی کرده از این حق خدادادی که در قانون اساسی ما هم خوشبختانه مورد تاکید قرار گرفته استفاده کند. این که دیگران از این حق استفاده می کنند یا خیر به خودشان مربوط است ولی نقادی های این منتقد قانون گرا ظاهرا به مذق عده ای خوش نمی آید و لابد همان عده هم مانع درمان ایشان می شوند. در هر جای دنیا برای منتقدانشان کرسی و جایگاه ویژه در نظر می گیرند و متاسفانه در جمهوری اسلامی که بنایش بر اقامه قسط بوده جایگاه منتقدان قانون گرا زندان است و هرچه قانونی تر و بهداشتی تر نقد کنند شرایطشان بدتر می شود این عین تبلیغ علیه نظام است که عده زیادی به اتهام آن در زندان به سر می برند.
اگر شرایط به همین شکل ادامه پیدا کند و ایشان را برای ادامه درمال به خارج منتقل نکنن شما چه خواهید کرد؟
طبیعی است که من به عنوان همسر ایشان نمی توانم بیکار بنشینم تا خدای نکرده مشکلات و مخاطرات جدی برایشان پیش بیاید. من به آقایان هم هشدار داده ام که در این ماه خرداد و در آستانه سالگرد شهادت هدی صابر اجازه ندهید که اهمال و بی توجهی در شکل خوش بینانه البته، منجر به گرفتاری هایی برای زندانی ها و خانواده هایشان و خودتان شود. گفته ام که شما وظیفه حفاظت از جان و روان عزیزان ما را دارید و هرگونه تخطی از این وظیفه می تواند موجب پیگرد قانونی باشد. این که نمی شود همسر من از تاری چشم گله کند و ایشان بفرمایند انشاء الله چیز مهمی نیست. بیاید توسط متخصص معاینه شود اگر گفتند چیز مهمی نیست ما هم خیالمان راحت می شود وگرنه هزار دلیل می تواند موجب تاری چشم شود. انگار اقایان یادشان رفته بیماری مهلک آقای قابل در زندان با همین نشانه مورد شناسایی قرار گرفت.در حال حاضر این گونه سخن گفتن از احتمالاتی که وجود داردبرای من آسان نیست ولی خوب باید پیشگیری کرد از خطرات موضوعی که می خواهم تاکید کنم این است که آقایان حق ندارند مصطفی تاجزاده را مانند گوشت قربانی به هم پاس بدهند. حق ندارند نسبت به سلامتش بی توجهی کنند با تهدید خانواده اش به هزار و یک رقم تهدیدات عجیب و غریب که انجام هم داده اند با وقاحت و گستاخی. ما از جان عزیز این آزاده دربند نمی گذریم. تا حالا آقایان سپاه می گفتند ما می خواهیم اقدام کنیم دادستانی مخالفت می کند و ما را در برابر دادستانی قرار می دادند. حالا که دادستانی عقلانیت به خرج داده که بیمار بیایدبیرون با خرج خودش درمان شود و برود داخل باید معلوم شود چه کسی یا کسانی ممانعت می کنند؟ باید معلوم شود نامه هایی که از دادستانی فاکس شده و اقایان می گویند دست ما نرسیده بین راه چه بلایی سرش آمده است.
دقیقا چه کسانی مانع از خروج ایشان می شوند؟
اگر می دانستم که می رفتم یقه شان را می گرفتم عرض کردم هربخش به بخشی دیگر پاس می دهد. سپاه به زندان زندان به دادستانی دادستانی به سپاه چه می دانم من باید فرمایش مصطفی را تایید کنم که پرونده اش دست یک اقازاده است و حالا هم لابد باید ایشان پاسخ گو باشند.
در پایان اگر نکته خاصی دارید بفرمایید؟
وقتی من از سید مصطفی تاجزاده به عنوان زندانی خاص جمهوری اسلامی صحبت می کنم یعنی این که بیش از دیگران در مضیقه و فشار هست و مشخصا در موردشان کینه توزی می شود. مواردی مانند در قرنطینه و انفرادی بودن، ممنوع الملاقات بودن، ممنوع الخروجی فرزندش، ممنوع المعامله بودن فرزندش، دستگیری وقیحانه فرزند و همسرش، این ها مواردی است که یک جا برای دیگر زندانیان سیاسی محقق نشده است. کدام زندانی را مانع ملاقات همه اعضای خانواده اش جز همسرش می شوند. فرزند من بیش از دو ماه است پدرش را ندیده و پدر و مادر و خواهران باید با التماس از دو الف ملاقات حضوری بگیرند. این ها موارد نقض قانون و سلیقه ای عمل کردن هاس که باید مورد توجه حقوق دانان و دلسوزان قرار بگیرد و آقایان ملزم به پاسخ گویی بشوند. ما همه این بلاها و فشارها را تحمل می کنیم البته اعتراضمان باقی است اما تحمل به مخاطره افتادن سلامت ایشان را هرگز نمی توانیم بکنیم. در پایان امیدوارم آقایان که به ما وعده انتقال ایشان برای درمان را می دهند متوجه وخامت قضیه و اضطرارش باشند و کار امروز را به فردا نیندازند که این کندی و اهمال در حوزه های درمانی می تواند پرمخاطره باشد. روز تعطیل هم که مانع اقدامات درمانی است امیدوارم روز شنبه بتوانیم از این نگرانی ها بیرون بیاییم با معاینات تخصصی و اطمینان دادن اطباء حاذق به جدی نبودن مشکلات انشاء الله
پروانه کاظمی، کوهنورد ایرانی، موفق به فتح قله اورست شد.
او سومین زن هیمالیا نورد ایرانی و اولین زن کوهنورد کشورمان است که به طور مستقل و با هزینه شخصی اقدام به این صعود کرده است.
خانم کاظمی که هشتم فروردین ماه برای صعود به اورست راهی نپال شده بود، دیروز موفق به فتح این قله شد. او به عنوان نخستین کوهنورد در سال ۲۰۱۲ این صعود را انجام داده است.
پروانه کاظمی پیش از این نیز به عنوان اولین بانوی ایرانی به قله هشت هزار متری ماناسلو صعود کرده بود.
هفت سال پیش هم فرخنده صادق و لاله کشاورز به همراه دیگر اعضای مرد تیم ملی کوهنوردی کشورمان موفق به صعود به قله اورست شده بودند.
کلمه – گروه بین الملل: دور دوم مذاکرات هسته ای ایران با گروه ۵+۱ در بغداد پایان یافت. در آن سوی مرزها سران گفت و گو کننده، نتیجه گیری مشخصی از مذاکرات خود نگرفتند و صرفا اعلام کردند که مذاکرات ادامه خواهد یافت و دور بعدی مذاکرات در مسکو برگزار خواهد شد. اما این مذاکرات آثاری مستقیم بر اقتصاد ایران داشت، با آغاز مذاکرات در روز گذشته قیمت سکه طلا و ارز پایین آمد و با نزدیک شدن به پایان مذاکرات و اعلام بی نتیجه بودن آن، قیمت ها دوباره بالا رفت.
شاید به گمان برخی سیاست مداران برای عموم مردم ایران، برای کسانی که در خیابان و بازار درگیر مسائل شخصی و خانوادگی خود هستند اهمیت این مذاکرات در همین حد باشد. در اینکه اگر نتایج مذاکرات مثبت باشد از تحریم ها کاسته می شود و قیمت ها پایین می آید و نتیجه بالعکس باعث بالا رفتن قیمت ها و تورم خواهد شد.
اما در واقع این طور نیست. مردم در چند سال گذشته آنچنان درگیر مسائل پرونده هسته ای بوده اند و آنقدر زندگی آنان تحت تاثیر این ماجرا قرار گرفته که تمامی ابعاد آن وافقند.
کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و سعید جلیلی، دبیر شواری عالی امنیت ملی ایران، در کنفرانسی خبری که پس از پایان مذاکرات هستهای میان ایران و گروه ۵+۱ انجام گرفت، اعلام کردند که این مذاکرات از ۱۷ تا ۱۹ ژوئن در مسکو ادامه مییابد. هر دوی آنها، که به طور جداگانه در کنفرانس خبری حضور یافتند، بر پیشرفت گام به گام مذاکرات تاکید کردند.
برخی خبرگزاری ها به نقل از منابع اتحادیه اروپا گزارش کرده اند که گروه ۱+۵ پیشنهادی شامل یک رشته امتیازات در برابر موافقت ایران با توقف تولید اورانیوم با خلوص متوسط را ارائه داده بود. طرف مذاکره ایرانی پیشنهاد شش قدرت اقتصادی دنیا را مبنی بر تعلیق و محدود سازی برنامه هسته ای خود رد کرد. ایران علاوه بر تولید اورانیوم با خلوص کم که مصرف سوخت نیروگاهی دارد، به تولید اورانیوم با خلوص حدود ۲۰ درصد نیز پرداخته و هدف از تولید آن را، تامین نیاز یک رآکتور تحقیقات پزشکی اعلام کرده است.
قاعدتا هدف نهایی این پیشنهاد محدود کردن دامنه فعالیت های اتمی ایران است. در مقابل، هیات اعزامی جمهوری اسلامی با ارائه یک بسته پیشنهادی، خواستار مذاکره با قدرت های بزرگ بر سر یک رشته مسایل بین المللی شده بود که ظاهرا برخی از آنها ارتباطی با پرونده هسته ای ایران نداشت.
ایران با برگزاری جلسات بعدی در ژنو، سوئیس، و یا هر کشور دیگری که از تحریم های اقتصادی علیه ایران حمایت می کند، مخالفت کرد و در عوض از برگزاری دور بعدی مذاکرات در مسکو استقبال کرد.
اجلاس بغداد در حالی برگزار شده که در ماه های اخیر، تشدید تحریم های خارجی فشارهای سنگینی را بر اقتصاد ایران وارد کرده است و به همین دلیل هم از سرگیری مذاکرات در هفته های اخیر تاثیراتی مثبت بر بازارهای ارز و طلا در ایران گذاشته بود.
ظاهرا در جلسه روز گذشته، گروه ۱+۵ یک بسته پییشنهادی را برای حل بحران اتمی جمهوری اسلامی ارائه داد که به نوشته ایرنا، شب گذشته ایران نظرات صریح و روشن خود را در مورد این بسته پیشنهادی به کاترین اشتون ارائه کرد که او آمادگی لازم برای پاسخگویی نداشت. پیشتر هم گزارش هایی در مورد ارائه بسته پیشنهادی جدیدی از سوی کشورهای گروه ۱+۵ انتشار یافته بود و در مقابل، برخی منابع داخلی از بسته پیشنهادی متقابل هیات ایرانی نیز خبر داده بودند.
ایرنا بسته پیشنهادی ایران را جامع و شامل مسایل مختلف هسته ای و غیرهسته ای و موضوعات منطقه ای گزارش کرده و گفته است که بسته پیشنهادی جمهوری اسلامی برخلاف بسته پیشنهادی ۱+۵ که جزئی نگر بوده، کاملا جامع بوده است. جزئیات طرح ایران منتشر نشده، اما به گفته برخی ناظران، معمولا پیشنهادهای جمهوری اسلامی شامل مجموعه ای از موضوعات متفاوت و نه لزوما مرتبط با برنامه هسته ای است.
گفته می شود، بسته های پیشنهادی جمهوری اسلامی شامل مواردی مانند آمادگی دولت ایران در مشارکت در مدیریت جهانی و حل و فصل انواع مسائل بین المللی و منطقه بوده و گاه بحران هسته ای تنها موضوعی جنبی تلقی شده است. به همین دلیل، کسانی که جمهوری اسلامی را به فعالیت های غیرمجاز هسته ای متهم می کنند این بسته های پیشنهادی را مردود دانسته و انگیزه ارائه آنها را وقت کشی ارزیابی کردند.
پیش از پایان رسمی مذاکرات، اخباری ضد و نقیض در برخی از رسانه ها در مورد این مذاکرات منتشر شد. خبر پایان دور دوم مذاکرات در رسانه های داخلی در حالی منتشر شد که خبرگزاریهای بینالمللی هنوز خبر پایان این مذاکرات را تأیید نکرده بودند.
در عینحال هیچیک از طرفین مذاکرهکننده نظر مثبتی مبنی بر ثمربخش بودن این مذاکرات ابراز نکرده بود. شبکه برون مرزی پرستیوی، مذاکرات بغداد را بینتیجه ارزیابی کرد. خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، نیز نوشت که نمایندگان گروه ۵+۱ در بغداد چندان پایبند به اصل عمل متقابل که در استانبول بر روی آن توافق کردند، نیستند. ایسنا بدون اشاره به جزئیات پیشنهاد ایران، تأکید کرده است: «به نظر میرسد غرب، به ویژه آمریکا، تمایلی برای ارائه جمعبندی [در خصوص پیشنهاد ایران] ندارد.»
اما پس از پایان مذاکرات و در کنفرانس خبری اشتون گفت که در دو روز گذشته با همکاران ایرانیاش گفتگوهایی جدی داشته است. او تاکید کرد که گروه ۵+۱ بر حل سریع نگرانیهایی که درباره ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران وجود دارد مصمم است. به گفته اشتون ایران در این مذاکرات یک طرح پنج مادهای ارائه و بر حق خود برای غنیسازی اورانیوم پافشاری کرده است، در مقابل ۵+۱ نیز نگرانیهای خود، به ویژه درباره غنیسازی ۲۰ درصدی را به ایران منتقل کردهاند.
سعید جلیلی نیز گفت این مذاکرات فضای خوبی بود که دو طرف مسایل مورد نظر خود را شفاف و صریح بیان کنند. جلیلی گفت ایران در این گفتگوها، به دنبال توافقی که در استانبول صورت گرفته بود، علاوه بر مباحث پیرامون برنامه هستهای پیشنهادهایی را هم در محور مباحث غیرهستهای مورد علاقه طرفین طرح کرده است. البته به گفته جلیلی طرف مقابل نیز پیشنهادهایی در زمینه مبارزه با دزدان دریایی و مبارزه با قاچاق مواد مخدر داشته است.
سرپرست گروه مذاکرهکننده ۵+۱ گفت: مشخص شد که هر دو طرف مایل به پیشرفت مذاکرات هستیم، هرچند تفاوتهایی بنیادی در نگرش داریم.
اشتون گفت که تماسهای سطح بالا میان دو طرف ادامه مییابد و هر تلاش لازمی برای پیشرفت گام به گام انجام خواهد گرفت. سعید جلیلی نیز گفت که پیش از مذاکرات مسکو، گفتگو میان کارشناسان دو طرف در جریان خواهد بود. کاترین اشتون، که سعی میکرد لحنی خوشبینانه نسبت به مذاکرات داشته باشد، گفت: کسانی که در موضوعاتی چنین حساس شرکت کردهاند میدانند که پیشرفت در این زمینه سخت است، اما ما روند را تعریف کردهایم و موفق به اعتمادسازی شدهایم. اشتون گفت که ایران پذیرفته است درباره غنیسازی ۲۰درصد صحبت کند.
جلیلی گفت جمهوری اسلامی استثنا نیست و مانند هر عضو دیگر انپیتی به تعهدات خود عمل میکند، همان قدر که خواهان خلع سلاح هستهای است، از استیفای حقوق هستهای اعضا، از جمله داشتن چرخه سوخت هستهای، نیز دفاع میکند و حال که موفق به غنیسازی ۲۰درصدی اورانیوم شده است، هرگونه همکاری را در چارچوب به رسمیت شناختن این حق ممکن میداند.
بخشی از صحبتهای جلیلی نیز به جایگاه ممتاز دولت عراق، میزبان این گفتگوها اختصاص داشت. این کنفرانس خبری پس از دو روز مذاکرات طولانی و فشرده میان ایران و گروه ۵+۱ برگزار شد، اما در نهایت به اطلاعات شنوندگان چیز زیادی اضافه نکرد.
اکنون مشخص نیست باید این مذاکرات را بی نتیجه توصیف کرد یا جدی؛ اما هرچه باشد، فعلا مسکو مقصد بعدی است. بدون اینکه هیچ اتفاق جدیدی در مراودات ایران و غرب افتاده باشد. از این رو فعلا دست بالا را کسانی دارند که از اول معتقد بودند هدف، فقط وقتکشی است و معاملهای در کار نیست.
آیا مذاکرات پایان خرداد در مسکو، چیزی را در این ارزیابی، عوض خواهد کرد؟
نیروی دریایی ارتش امروز خبر داد که این نیرو یک کشتی آمریکایی را که در دریای عمان مورد حمله دزدان دریایی قرار گرفته بود، نجات داده است.
روابط عمومی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران گزارش داد که یک فروند کشتی تجاری آمریکایی به نام «مرس تگزاس» که روز گذشته، سوم خردادماه، در دریای عمان مورد حمله دزدان دریایی قرار گرفته بود، توسط نیروی دریایی ارتش نجات پیدا کرده است.
بر اساس این گزارش، پس از درخواست کمک از سوی این کشتی، نیروی دریایی ارتش به سمت کشتی آمریکایی به حرکت درآمد و قایقهای دزدان دریایی به محض مشاهده ناو گروه نیروی دریایی ارتش ایران، از منطقه دور شدند.
خبرگزاری فرانسه از شرکت کشتیرانی مالک این کشتی آمریکایی نقل کرده که کشتی مزبور در راه عزیمت به امارات متحده عربی مورد حمله دزدان دریایی قرار گرفته و یک کشتی ایرانی، اولین شناوری بوده که به پیام درخواست کمک آنها پاسخ داده است. به گفته مالک این کشتی، این کمکرسانی ظهر چهارشنبه و در شمال شرقی بندر فجیره روی داده است.
این اولین بار است که نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی به کمک یک کشتی آمریکایی میشتابد. هرچند پیش از این در چند مورد نیروی دریایی ارتش آمریکا ملوانان ایرانی را از دست دزدان دریایی نجات داده بود.
کلمه – زهرا امیری:
مصری ها در دو روز گذشته پای صندوق های رای رفته اند به امید اینکه انتظارات خود را از بهار عربی پس بگیرند و برای اولین بار رئیس جمهور خود را آزادانه انتخاب کنند. اکنون پانزده ماه از هرج و مرج و حکمرانی نظامیان، پس از سقوط حسنی مبارک در مصر می گذرد. انقلاب مصر باعث شکل گیری شخصیت سیاسی اسلامگرایان در منطقه شد.
پس از ۱۵ ماه اعتراضات خیابانی، بحران اقتصادی و شیوع بی قانونی، حس حرکت و امید دوباره در مصر زنده شده است. شورای نظامی مصر که از زمان سقوط حسنی مبارک متعهد شده بود تا پایان ماه ژوئن انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کرده و قدرت را به نماینده مردم واگذار کند، بالاخره به مردم مصر اجازه داد تا در آخرین روزهای باقی مانده تا ژوئن در انتخابات شرکت کنند و پس از ده ها سال حکومت استبدادی آینده و سرنوشت خود را تعیین کنند.
تیتر اول روزنامه المصری الیوم بزرگترین روزنامه خصوصی مصر روز پنجشنبه این بود: مصریان به پا می خیزند. اما پیشبینی نتیجه این انتخابات تقریبا غیر ممکن است، بر اساس نظر سنجی موسسه گالوپ در ماه ژانویه ۵۵ درصد مصری ها نمی دانستند که به چه کسی رای خواهند داد و کارشناسان این موسسه معتبر نظر سنجی دانمارکی پیشبینی می کنند که ۳۳ درصد از مردم تا پای صندوق رای هنوز تصمیم نهایی خود را نگرفته باشند مصاحبه با بسیاری از مردم مصر نشان می دهد بسیاری از آنها از نابسامانی ها و هرج و مرج ۱۵ ماه اخیر خسته اند و فقط می خواهند که یک رئیس جمهور داشته باشند.
اگر چه در این انتخابات ۱۲ نامزد از احزاب مختلف شرکت کرده اند اما به نظر می رسد رقبای اصلی ۵ نفر هستند، هسته مرکزی این رقابت میان دو اسلامگرا(مرسی و ابوالفتوح)، دو نفر از وزرای سابق دولت حسنی مبارک (شفیق و موسی) و یک سوسیالیست ناصری(صباحی) است و با توجه به نتیجه انتخابات پارلمانی باید گفت که احتمالا انتخابات به دور دوم کشیده خواهد شد و دو اسلامگرا به دور بعد راه خواهند یافت. محمد مرسی از اخوان المسلمین از سمت راست و عبد المنعم ابوالفتوح از سمت چپ او از رهبران سابق و لیبرال اخوان المسلمین است و به عنوان کاندیدای مستقل در انتخابات شرکت کرده است.
آخرین گزارش ها از انتخابات مصر حاکی از آن است که در قاهره، عده ای در اعتراض به کاندیداتوری احمد شفیق به سوی او لنگه کفش پرتاب کرده اند. همچنین گزارش شده است که در برخی مراکز رأی گیری، زنانی که روبنده های کامل داشته اند، اجازه رأی دادن نیافته اند. آمریکا این انتخابات را یک نقطه عطف بسیار مهم در گذار نظام حکومتی مصر به دموکراسی خوانده است.
نامزد های مطرح
محمد مرسی عیسی العیاط، معروف به محمد مرسی، کاندیدای حزبی از سوی حزب “آزادی و عدالت” شاخه سیاسی جماعت اخوان المسلمین است او رئیس حزب آزادی و عدالت، نماینده پارلمان الشعب و از رهبران ارشد جماعت اخوان المسلمین است که در سال ۲۰۰۰ نیز وارد پارلمان مصر شده بود. محمد مرسی گزینه ذخیره جماعت اخوان المسلمین بود که پس از رد صلاحیت خیرت شاطر جایگزین او شد.
عبدالمنعم ابوالفتوح عبدالهادی ابوسعد، معروف به ابوالفتوح، دبیرکل اتحادیه پزشکان عرب و مدیر بیمارستانهای جمعیت اسلامی پزشکی و از اعضای سابق دفتر ارشاد گروه اخوانالمسلمین است.
احمد محمد شفیق زکی معروف به احمد شفیق نخست وزیر سابق مصر و وزیر سابق هواپیمایی این کشور است و در روزهای پایانی زمامداری حسنی مبارک از سوی رئیس جمهور مخلوع مصر به سمت نخست وزیر این کشور انتخاب شد و تا چند هفته پس از سرنگونی مبارک در این سمت قرار داشت. انقلابیون مصری او را در زمره بقایای نظام پیشین مصر میدانند.
عمرو محمود أبو زید موسی، معروف به عمرو موسی از جمله دیپلماتهای با سابقه مصر است. موسی یک دهه وزیر خارجه مصر و پس از آن دبیرکل اتحادیه عرب بود. بسیاری از تحلیلگران او را یکی از شانسهای اصلی پیروزی در انتخابات میدانند. عمرو موسی خواستار تسریع در فرایند انتقال قدرت از نظامیان به دولت غیرنظامی است.
حمدین عبد العاطی عبد المقصود صباحی معروف به حمدین صباحی بنیانگذار و رئیس سابق حزب “الکرامه”، سردبیر نشریه “الکرامه” و دارای گرایشهای ناسیونالیستی ناصری است. او که سابقه نمایندگی در پارلمان مصر را نیز دارد، از منتقدان سرسخت قدرت در مصر چه در دوران زمامداری حسنی مبارک، رئیس جمهور مخلوع مصر و چه در زمان زمامداری انور سادات، رئیس جمهور معدوم این کشور بوده است. حمدین عبد العاطی عبد المقصود صباحی متولد ۵ جولای ۱۹۵۴ در استان کفر شیخ مصر است که در خانوادهای ساده و فقیر مصری موفق شد، مدارج موفقیت را یکی پس از دیگری طی کند. وی خیلی زود وارد فعالیت سیاسی و اجتماعی شد و هنگامیکه “جمال عبد الناصر” رئیس جمهور وقت مصر درگذشت برای بزرگداشت یاد و خاطره وی آن گونه که خود میگوید اقدام به تشکیل تشکلهای دانشآموزی در مدرسه شهید جمالالدین الدسوقی کرد و فعالیت در تشکلهای دانشآموزی و سپس دانشجویی را تا زمان فراغت از تحصیل ادامه داد. فعالیتهای سیاسی حمدین صباحی پس از فراعت از تحصیل از دانشگاه در زمان انور سادات تشدید شد و مناظرههای وی با انور سادات علیه گرانی و حمایت از خانوادههای فقیر مصری معروف است و این فعالیتها تا زمان حاکمیت سه دههای حسنی مبارک و پس از آن شعلهور شدن آتش انقلاب ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ مصر ادامه داشت.
صندوق های رای گیری در مصر به زودی گشوده خواهد شد تا مردم نتیجه ۱۵ ماه مبارزه مستقیم بر علیه دیکتاتوری بگیرند. باید منتظر ماند و دید میوه بهار عربی برای مصر چه خواهد بود؟
کلمه – گروه بین الملل: یک سازمان بین المللی مدافع حقوق بشر در گزارشی، شورای امنیت سازمان ملل را به عدم صلاحیت برای رهبری جهان در جریان قیام های ضد استبدادی متهم کرده و خواستار تغییر در ساختار این نهاد شده است. به گزارش بی بی سی، روز پنجشنبه، ۴ خرداد، عفو بین الملل با انتشار گزارشی تحت عنوان «گزارش ۲۰۱۲: استبداد و بی عدالتی مطابق معمول نیست» به تحولات سیاسی جهان طی دوازده ماه گذشته پرداخته و با یادآوری مواضع شورای امنیت در قبال جنبش های ضد استبدادی در شماری از کشورها، گفته است که نفع طلبی قدرت های بزرگ مانع از کارآیی این شورا شده است.
در این گزارش آمده است که شهامت شرکت کنندگان در حرکت های اعتراضی طی دوازده ماه گذشته با ناتوانی شورای امنیت در رهبری تحولات جهانی مواجه شد و این نهاد خود را به شکل تشکیلاتی فرسوده، بی ارتباط با واقعیت و به گونه ای فزاینده بی صلاحیت برای ایفای نقشی که به آن واگذار شده در معرض دید جهانیان قرار داد.
عفو بین الملل گفته است که در سال گذشته، سیاستمداران با خشونت و یا بی تفاوتی با اعتراضات مردم برخورد کردند و افزوده است که دولت های عضو شورای امنیت باید از خود رهبری مشروع نشان دهند و با حمایت از فرودستان و محدود کردن قدرتمندان، بیعدالتی را نفی کنند. این سازمان مدافع حقوق بشر، در اشاره ای تلویحی به عملکرد قدرت های بزرگ عضو شورای امنیت گفته است زمان آن فرا رسیده است تا منافع ملت ها فراتر از حقوق و سود شرکت های بزرگ قرار گیرد.
عفو بین الملل با یادآوری واکنش کشورهای بزرگ به حرکت های اعتراضی ماه های اخیر، گفته است که حمایت پر سروصدایی که بسیاری از قدرت های جهانی و منطقه ای در ماه های اول سال ۲۰۱۱ از این حرکت ها نشان دادند، اقدامی عملی در پی نیاورد و به تدریج آشکار شد که در حالیکه قدرت های جهانی درگیر رقابت برای نفوذ در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا شده اند، ائتلاف های فرصت طلبانه و پیگیری منافع مالی بر دفاع از حقوق بشر تفوق یافته است.
به گفته این سازمان، گفتمان حقوق بشری به کرات قربانی پیگیری هدف های سیاسی و تجاری شده و هرگاه در برابر سودجویی و کسب منفعت مانعی ایجاد کرده، یکسره به بایگانی سپرده شده است. گزارش عفو بین الملل برای سال ۲۰۱۲ به وضعیت کشورهای مختلف پرداخته و از جمله به محدودیت آزادی بیان و بدرفتاری و شکنجه، گاه صرفا به خاطر شرکت در تظاهرات اعتراضی در دهها کشور اشاره کرده است. در این گزارش آمده است که ساقط کردن رهبران سیاسی – بدون توجه به اینکه تا چه اندازه مستبد هستند – به تنهایی برای پدید آوردن تغییرات بلند مدت کافی نیست بلکه دولت ها باید مدافع آزادی بیان در داخل و خارج باشند، مسئولیت های بین المللی خود را جدی بگیرند و به سرمایه گذاری در ساختارها و ترتیباتی بپردازند که تضمین کننده عدالت، آزادی و تساوی در برابر قانون است.
عفو بین الملل گفته است که اجلاس سازمان ملل در مورد معاهده تجارت اسلحه که برای ماه ژوئیه سال جاری برنامه ریزی شده، می تواند محکی برای عزم سیاستمداران به برتری دادن به حقوق بشر بر منافع تجاری باشد و افزوده است که بدون وجود معاهده ای جامع و موثر در این زمینه، ماموریت شورای امنیت در نگهبانی از صلح و امنیت جهانی محکوم به شکست است و اعضای دایم آن که بزرگترین فروشندگان اسلحه در جهان هستند همچنان خواهند توانست با استفاده از حق وتو، از تصویب هر قطعنامه ای که بخواهند قاطعانه جلوگیری کنند.
وضعیت برخی کشورها
عفو بین الملل به عنوان نمونه ای از برتری دادن ملاحظات تجاری و سیاسی بر اصل حمایت از حقوق بشر در شورای امنیت، به وضعیت سریلانکا و سوریه در سال گذشته اشاره کرده است. براساس این گزارش، خودداری از مداخله در سریلانکا و پرهیز از اقدام عملی علیه جنایت علیه بشریت در سوریه – که یکی از مشتریان عمده تسلیحاتی روسی است – باعث شد تا شورای امنیت، به عنوان نگهبان صلح جهانی، تشکیلاتی عاطل و بی معنی به نظر برسد.
دبیرکل عفو بین الملل گفته است که هرچند دلایلی واضح و قانع کننده برای ارجاع پرونده سوریه به دادگاه بین المللی کیفری به اتهام جنایت علیه بشریت وجود دارد اما برخی اعضای شورای امنیت مصمم به حمایت از حکومت سوریه به هر قیمتی هستند و به این ترتیب، از پاسخگویی این حکومت در قبال جنایاتی که مرتکب شده جلوگیری می کنند و نسبت به مردم سوریه خیانت روا می دارند.
این سازمان مدافع حقوق بشر نه تنها کشورهای بزرگ عضو شورای امنیت، بلکه اعضای غیر دایم شورا را نیز مورد انتقاد قرار داده و گفته است که قدرت های رو به رشد مانند هند، برزیل و آفریقای جنوبی هم غالبا همدستان قدرت های بزرگ در توطئه سکوت بوده اند. در گزارش عفو بین الملل، دولت چین به عنوان یکی از دولت های به شدت سرکوبگر معرفی شده است زیرا تشکیلات امنیتی این کشور بی هیچ ملاحظه ای و با تمامی قدرت هرگونه اعتراضی را در نطفه خفه می کنند.
در مورد آفریقا، اگرچه خیزش اعتراضی در خاورمیانه و شمال آفریقا باعث برانگیختن مردم در کشورهای آفریقای سیاه از جمله آنگولا، سنگال و اوگاندا شد، اما دولت ها با توسل به خشونتی نامتناسب، با این اعتراضات برخورد و معترضان را سرکوب کردند. در قاره آمریکا، اعتراضات اجتماعی باعث رویارویی مردم با صاحبان منافع سیاسی و اقتصادی شد و در برخی کشورها، مانند برزیل، کلمبیا و مکزیک، گروه های تبهکار و صاحبان قدرت اقتصادی به ارعاب، تهدید و حتی قتل مردم معترض مبادرت کردند. فعالان سیاسی در روسیه نیز در این مدت تحرک فراوانی داشته اند و این کشور شاهد بزرگترین تظاهرات اعتراضی از زمان سقوط نظام شوروی بوده و دولت نیز به طور مستمر به تضعیف معترضان ادامه داده است.
ترکمنستان، ازبکستان و جمهوری آذربایجان نیز در این گزارش به دلیل نادیده گرفتن حق آزادی بیان و سرکوب معترضان مورد انتقاد عفو بین الملل قرار گرفته اند در حالیکه شورای امنیت به ناتوانی در جلوگیری از اقدامات دولت سودان در نقض فاحش حقوق بشر، اجرای عملیات نظامی علیه مردم غیرنظامی و ممانعت از دسترسی سازمان های امدادرسانی به نیازمندان متهم شده است. بخش های این گزارش از جمله به انتقاد از سیاست اسرائیل در قبال مردم غزه، درگیری های خونین حماس و جنبش فتح، ادامه برخی محدودیت ها در برمه و نادیده گرفتن حقوق بومیان درقاره آمریکا پرداخته است.
عفو بین الملل بخشی را نیز به شرایط ایران اختصاص داده و نوشته است که در حالی که خیزش های خاورمیانه و شمال آفریقا توجه جهانیان را به خود جلب کرده، سایر عفونت های مزمن منطقه همچنان باقی مانده، از جمله دولت ایران به گونه ای گسترده منزوی تر شده و هیچگونه دگراندیشی را تحمل نکرد و اشتیاق آن به اجرای احکام اعدام تنها از چین کمتر بود.
این گزارش با یادآوری برخی پیشرفت ها، از جمله حرکت جهانی به سوی لغو مجازات اعدام و محاکمه برخی از مرتکبین به جرایم جنگی در یوگوسلاوی سابق خاتمه یافته است. در اظهار نظری پیرامون این گزارش، دبیرکل عفو بین الملل گفته است که معترضان نشان داده اند که تغییر امکانپذیر است، آنان دولت ها را به چالش کشیده و خواستار حمایت آنها از عدالت، برابری و عزت و احترام شده اند، آنان نشان داده اند که رهبرانی که این مطالبات را برآورده نکنند، دیگر قابل قبول نیستند و بدینگونه، سال ۲۰۱۲، هر چند آغازی نامیمون داشته، اما باید به سال اقدام عملی تبدیل شود.
کلمه: سینماگران معتبر این سرزمین که هرسال روز سوم خرداد به دیدار اهالی دوران دفاع می روند این بار به عیادت جانبازان نخاعی رفتند. بعضی هایشان نخاعی گردن بودند و بعضی هایشان نخاعی کمر. بعضی هایشان دست ها و انگشتانشان تحت اختیارشان است و برخی نه. سرپرست آن جا می گوید؛ ” ویلچر نشینی کوچکترین مشکل این هاست، دردهایی دارند که تصورش هم برایتان مشکل است.”
همزمان با سالگرد فتح خرمشهر، جمعی از سینماگران و اهالی خانه سینما به رسم همیشگی به آسایشگاه امام خمینی رفتند تا یاد بازماندگان حماسه هشت سال دفاع مقدس را گرامی بدارند.
یاد آنان که بی هیچ منتی، نزدیک به سی سال است مهمان آسایشگاهی شده اند تا با خاطرات خود شادمانی می کنند و ویلچر نشینی کوچکترین مشکل این هاست،
سینماگرانی که می خواهند تصویرگر واقعیت های این جامعه باشند دستش بسته است. کارگردانی که می خواهد جوانمردی جانبازان را به تصویر بکشد می داند که به فیلمش مجوز که نمی دهند هیچ، خودش را هم به جرم ضدانقلاب بودن و سیاه نمایی متهم می کنند.
یکی از این کارگردانان با دیدن تنها صحنه هایی از این همه مقاومت و ایستادگی گفته است: گلایه های اینا از مردم خرجش یه فیلمه. مشکلات اینا میتونه مطرح شه، خرجش یه فیلمه. یه فیلم میتونه واقعیت اینا رو به مردم نشون بده. اونقدر که مردم دست اینا رو تو خیابون ببوسن. ولی نمیذارن که. زود میگن سیاه نماییه. حالا بیا ثابت کن که این فیلم اگه ساخته بشه به نفع نظامه. قبول نمی کنن. الان منافع نظام با منافع بعضیا زاویه پیدا کرده دیگه. گاهی نفع نظام به ضررشونه.
کیوان کثیریان در خبر آنلاین گزارش دیدار سینماگران از آسایشگاه امام خمینی را به قلم کشانده و نوشته است: حیف که نمی شود گزارش واقعی این آدم ها و مشکلاتشان را منعکس کرد. حیف که نمی شود همه حرف هایشان را نوشت. حیف که نمی شود حس و حال جاری در آن لحظات را درست منتقل کرد، می دانم که با نوشتن خراب می شود.
متن کامل این گزارش به شرح زیر است:
دیدار با جانبازان نخاعی جنگ در آسایشگاه امام خمینی دلگیرتر ودشوارتر از آنی بود که فکرش را می کردم. جانبازانی که عموما سی سال از عمرشان را در آسایشگاه به سربرده اند؛ نه توقعی از کسی دارند و نه منتی بر کسی. درباره نحوه رسیدگی واوضاع و احوالشان در آنجا کمترحرفی می زنند. یکی شان از رییس بنیاد شهید و کم مهری هایش گلایه میکند.
سینماگران معتبر این سرزمین که هرسال روز سوم خرداد به دیدار اهالی دوران دفاع می روند این بار به عیادت جانبازان نخاعی رفتند. بعضی هایشان نخاعی گردن بودند و بعضی هایشان نخاعی کمر. بعضی هایشان دست ها و انگشتانشان تحت اختیارشان است و برخی نه. سرپرست آن جا می گوید؛ ” ویلچر نشینی کوچکترین مشکل این هاست، دردهایی دارند که تصورش هم برایتان مشکل است.”
حیف که نمی شود گزارش واقعی این آدم ها و مشکلاتشان را منعکس کرد. حیف که نمی شود همه حرف هایشان را نوشت. حیف که نمی شود حس و حال جاری در آن لحظات را درست منتقل کرد، می دانم که با نوشتن خراب می شود.
جانبازی سی سال است به شکم خوابیده است و حالا دارد قهوه تلخ تماشا می کند، وقتی شاخه گلهایی که به او تقدیم می کنیم از سه تا بیشتر می شود ممانعت می کند و می گوید؛ “کافیه آقا بچه های دیگه هم هستنا.” وقتی از او می خواهند برای سینما دعا کند به طنز می گوید : “من دعاهام برعکس می گیره ها. یه بار یکی اومد گفت بچه ام مریضه دعا کن براش، بعد یه مدت اومد گفت بچه ام مرد!”
آن یکی با همین اوضاع جسمی درس خوانده و دکترا گرفته و حالا مدرس دانشگاه است ولی حاضر نیست بیش از دو جمله درباره مجروحیتش حرف بزند، چشم به زمین می دوزد و متواضعانه می گوید؛ “کاری نکردیم که. انشاالله سرپل صراط رو سفید باشیم.”
یکی دیگر که سخت طرفدار پرسپولیس است با بچه های استقلالی سینما شوخی می کند و باخت به سپاهان را به رخ شان می کشد. بعدش هم با کنایه می گوید؛ “من دیگه فیلم ایرانی نمی بینم، بازیگراش خوب بازی نمی کنن، قصه هاش هم خوب نیست، داستاناش شُله، تنوع نداره، واقعی نیست. داستان باید سفت باشه، محکم باشه، بدآموزی نداشته باشه.”
یکی دیگر که یک مرغ عشق هم دارد، اهل ورزش است کلی مدال به دیوار آویزان کرده. سراغ رضا ایرانمنش را می گیرد و بعد می گوید قبل از جانبازی کشتی گیر بوده و حالا هم قهرمان تنیس روی میز جانبازان ایران است و مدال جهانی هم دارد.
جانباز دیگری از خاطرات ورزشی اش در باشگاه دیهیم نظام آباد می گوید و همبازی بودنش با بازیکنان نامدار فوتبال از جمله هادی نراقی در اوایل انقلاب. یاد گذشته چشمانش را تر می کند.
آن دیگری که معلوم است خبرها را خوب دنبال می کند اولین جمله اش خطاب به ما تبریک است برای پیروزی. اشاره اش هم به خبر بازگشایی خانه سینماست و وقتی توضیحات تکمیلی را می شنود با لبخند می گوید؛ “درست میشه، ایشالا همه چی درست میشه، ما دعا می کنیم، شما هم تلاش کنید.”
یک جانباز دیگر از نگاه غیر منصفانه بعضی از مردم گلایه دارد که فکر می کنند جانبازان خورده اند و برده اند و وضعشان خوب است. می گوید درد جسمی دربرابر درد این نگاه ها، هیچ است. خاطره تلخی هم دارد که یک جایی توی یک صف، فرستاده اندش ته صف و سرش فریاد کشیده اند که؛ جنگیدی که جنگیدی میخواستی نری بجنگی. همین شماها باعث شدین که ما الان وضعمون اینه….
آن دیگری از ساکن اتاق بغلی اش یاد می کند که هفته پیش به شهادت رسیده و آنقدر درد کشیده و دم نزده که صبر ایوب دربرابرشکیبایی اش هیچ بوده است. از او که می پرسیدند چگونه درد را تاب می آورد و با این همه رنج، اینقدر روحیه اش خوب است، پاسخش همیشه این بوده؛ “خدا درد رو که میده صبرشم خودش میده”. اشک از چشمان همه سرازیر می شود.
آخر کار، گوشه حیاط با یکی از کارگردانان سینما ایستاده ایم به صحبت. در اعتبار و اخلاص و اعتقادش شک ندارم. خودش از بچه های جنگ است. بغض کرده می گوید؛ “من الان از وضعیت واقعی همینا یه فیلمنامه بنویسم ببرم ارشاد فکر میکنی تصویب می کنن؟ معلومه که نمی کنن. تازه یه انگ هم می چسبونن به پیشونی آدم. والله این گلایه های اینا از مردم خرجش یه فیلمه. مشکلات اینا میتونه مطرح شه، خرجش یه فیلمه. یه فیلم میتونه واقعیت اینا رو به مردم نشون بده. اونقدر که مردم دست اینا رو تو خیابون ببوسن. ولی نمیذارن که. زود میگن سیاه نماییه. حالا بیا ثابت کن که این فیلم اگه ساخته بشه به نفع نظامه. قبول نمی کنن. الان منافع نظام با منافع بعضیا زاویه پیدا کرده دیگه. گاهی نفع نظام به ضررشونه. اینقدر که جانبازا رو تو سینما شیک و پیک نشون دادن و اینقدر که بی مشکل نشونشون دادن، ملت میگن بابا اینا همش دارن رانت میگیرن، وضعشون خوبه دیگه. الان اگه فیلم مبتذل و آبگوشتی و سوپرمارکتی بسازی کسی کاریت نداره، همه چی تصویبه. ولی تا بخوای به این مشکلات بپردازی میشی ضدانقلاب. درد اینا رو کی پس باید بگه. سینما میتونه. ولی نمیذارن. باد جبهه به صورتشون نخورده ها. ولی نمیذارن.” و می رود.
عکس ها از ایسنا و مهر
در پی انتشار نقل قولی از وزیر اطلاعات درباره موضع وی در قبال اظهارات اخیر رئیس دولت، روابط عمومی وزارت اطلاعات از شکایت این وزارتخانه از خبرگزاری فارس خبر داد.
روابط عمومی وزارت اطلاعات در نمابری به رسانه ها اعلام کرد:به دنبال انتشار خبر خلاف واقع و کذب خبرگزاری فارس در روز چهارشنبه مورخ ۳/۳/۹۱ تحت عنوان “وزیر اطلاعات: فعلا راجع به اظهارات رییسجمهور سکوت میکنم” وزارت اطلاعات ضمن اعتراض شدید به فضاسازی خارج از عرف و خلاف اخلاق حرفهای، تخلف انجام شده خبرگزاری مزبور و انتساب خبر فوق به آقای مصلحی را به دادستان عمومی و انقلاب استان تهران منعکس و اعلام شکایت کرده است.
براساس خبری که خبرگزاری فارس منتشر کرده، حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات در پاسخ به سؤال خبرگزاری فارس مبنی بر سخنان رئیس دولت پیرامون “غافلگیر شدن نیروهای اطلاعاتی در باره گران شدن ناگهانی ارز و دلار” گفته بود: “طبیعت کارهای اطلاعاتی سکوت است؛ اجازه دهید فعلا راجع به این مسئله صحبت نکنم.”
اما خبرگزاری فارس این سکوت را با عنوان “فعلا راجع به اظهارات رییسجمهور سکوت میکنم” منتشر کرده است.
احمدی نژاد در سفر خود به خراسان رضوی درروز پنجشنبه ۲۱ اردیبشهتماه ۱۳۹۱ عملکرد وزارت اطلاعات در مورد بازار سکه و ارز را مورد انتقاد قرار داد و گفت: ما عناصر اطلاعاتی هوشمند فراوانی داریم، اما آنها به عنوان مقدمه توطئه، با طرح موضوعات دروغین و کاذب، ذهن و اندیشه عناصر اطلاعاتی ما را به حوزههای غیرواقعی معطوف کردند تا بتوانند توطئه خود را اجرا کنند.
کلمه-سید کاظم قمی:
سوم خرداد، سالگرد پیروزی رزمندگان ایرانی در نبردشان برای بازپس گیری خرمشهر از قوای عراقی است. در چنین روزی اعلام شد که نام این شهر از «خونین شهر» که در طی دوران اسارت بر آن گذاشته بود، بار دیگر به «خرمشهر» بازگردانده شده، هر چند یه عللی که هنوز توسط مسئولان امر بازگو نشده، این شهر هنوز به خرمی و آبادانی که قبلا از آن بهره متد بود بازنگشته است.
بازپس گیری خرمشهر، حادثه ای بزرگ و نقطه عطف بیادماندنی در تاریخ جنگ بود که هم در عرصه سیاست داخلی و هم در عرصه سیاست خارجی ایران تأثیری بسزا گذاشت. در داخل، فتح خرمشهر، منبع عظیم نیروبخش و امیدزایی در میان مردم و رزمندگانی بود که تا آن روز گمان نمی کردند بتوانند با تکیه بر نیروی خود در مقابل دشمنی که سراپا مسلح و متکی به پول کشورهای عربی و سلاح کشورهای غربی بود، چنین پیروزی چشمگیری به دست آورد.
خرمشهر مهم ترین بخش اشغالی خاک ایران بود و با بازگیری آن، بخش های کمی در دست دشمن بعثی بافی مانده بود. از همین رو بود که زمینه برای مذاکرات پایان جنگ مهیا شد و با ابراز تمایل رژیم صدام به پایان جنگ، کشورهای عربی به میانجیگری پرداختند.
آنچه در گفتگوهای دیپلماتیک مطرح شد حاکی از اعلام آمادگی برای آتش یس فوری، عقب نشینی مرحله بندی شده و پرداخت غرامت برای خرابی های ناشی از جنگ بود. کشور در آستانه تصمیم تاریخی مهمی قرار داشت و در این رابطه دو دیدگاه مطرح بود: دیدگاه موافق پایان جنگ که زمان را برای جلوگیری از روند تضعیف بنیه اقتصادی کشور مناسب می دید و عمدتا توسط سیاستمداران مطرح می شد، و دیدگاهی که صدام را در اوج ضعف می دانست و گمان می کرد با فشار نظامی بیشتر، توده های ناراضی مردم عراق علیه دیکتاتوری او قیام خواهند کرد و ایران از تهدیدی بالقوه در همسایگی خود خلاصی خواهد یافت.
این دیدگاه بیشتر از سوی فرماندهان نظامی و بویژه فرماندهان سپاه پاسداران مطرح و با ارایه تحلیل ها و اخبار گوناگون تقویت می شد. متأسفانه با وجود تردید امام در مصلحت کشور و نظام در ادامه جنگ، اصرار صاحبان دیدگاه دوم در تصمیم گیری رهبری انقلاب غلبه کرد و جنگی نافرجام برای چند سال دیگر ادامه یافت؛ اشتباه استراتژیکی که باعث شد زمانی ایران به پای میز مذاکره برود که به هیچ وجه در موضع قدرتمندانه خود پس از فتح خرمشهر قرار نداشت.
در واکاوی آنچه باعث شد رهبری انقلاب جام زهر را بنوشد اما، نکته مهمی نهفته که بی توجهی به آن به تکرار همان خطای استراتژیک در دو دهه بعد از رحلت امام منجر شد. آن نکته این است که اساسا یکی از مهم ترین نقاط آسیب پذیری نظام های سیاسی، خلط قلمروهای تصمیم گیری و دخالت تصمیم گیرندگان یک قلمرو در قلمرو دیگری است که صلاحیتی برای آن ندارند.
سقوط آلمان هیتلری، بدفرجامی جنگ ویتنام، سرانجام شوم فرانسه در الجزایر و ده ها نمونه دیگر، مؤید این حقیقت است که زمانی که اراده نظامیان بر حوزه سیاست غالب می شود، اشتباهات فاحش، زیانبار و گاه جبران ناپذیر، گریبان کشور را می گیرد. نظامیان اگر در میدان جنگ هم جنگاوران خوبی باشند، در عرصه سیاست سیاستمداران خوبی نیستند.
آنها در میدان سیاست هم به دنبال نفوق کامل بر رقبای خود هستند و نمی فهمند که سیاست بازی صد و صفر نیست. سیاستمداران ورزیده می دانند که در سیاست، باید دیگران را هم سهیم کرد و تلاش هر کس نه برای حذف کامل دیگران، بلکه برای داشتن سهم بیشتر است. به همین دلیل است که امصای هیچ معاهده صلحی را بر عهده نظامیان نمی گذارند. سیاستمداران، برخلاف نظامیان، فرصت شناس هستند و بهترین زمان را برای مذاکره و توافق انتخاب می کنند.
تجربه تلخ پذیرش قطعنامه ۵۹۸ باید این درس را به سکانداران نظام می داد. اما افسوس که پس از جنگ نه تنها برای بازگرداندن نظامی گری به پادگان ها تلاشی صورت نگرفت، که دست آنان در عرصة سیاست و اقتصاد گشوده تر نیز شد. در طی دو دهه اخیر، سپاه پاسداران که قرار بود با منش و روش خود سمبل انقلاب و ارزش های آن بماند، در عرصه سوداگری یکه تاز میدان شده و در فساد اقتصادی که زمیته ساز و شریک آن بوده و هست، غوطه ور گشته است. نتایج قابل انتشار تحقیق و تفحص مجلس درباره قاچاق کالا به کشور که بالغ بر میلیاردها دلار در سال می شود، نمونه کوچکی از آشفته بازاری است که به تعبیر رئیس جمهوری منتصب سپاه، توسط «برادران قاچاقچی» اداره می شود.
در عرصه سیاست هم سپاه به ابزار سرکوب تبدیل شده و مداخلاتش در مهندسی انتخابات ها بقدری صریح و وقیح شده که علی مطهری را نیز وادار ساخت از تریبون مجلس به آن اعتراض کند. در حوزه سیاست خارجی نیز کسانی که آمده بودند دفاع از «حق مسلم» هسته ای ایران را نردبان قدرت خود قرار دهند، این روزها بار دیگر زمان نشناسی خود را به ظهور رسانده اند و در بدترین زمان ممکن به پای میز مذاکره رفته اند. صدالبته دور از انتظار نیست که این بار نیز شکست خود را پیروزی بخوانند و با کمک صدا و سیمای تحت کنترل خود و منابر و تریبون های گوش بفرمان، از همگان بخواهند تکرار حماسه سوم خردادی دیگر را بپذیرند و جشن ها بگیرند و آذین ها ببندند؛ سوم خردادی که برای خیل جنگ ندیده ها مدال افتخار و توجیهی در بسط سلطه خود بر منابع و منافع کشور در پی داشته باشد.
آیا زمان آن رسیده که نظامیان برای یک بار هم که شده از گذشته درس بگیرند و زمان شناس شوند و درک کنند زمان آشتی با مردم خودشان فرارسیده و دیگر نمی توان با تکیه بر دلارهای نفتی و ده تا پانزده درصد هوادار نیم بند کشور را اداره کرد؟ آیا فهم چنین واقعیت هایی را می توان از نظامیانی که لباس سیاستمداران بر تن کرده اند توقع داشت؟ برای پاسخ این سؤال باید در انتظار حوادث آینده نشست.
یک کارگر ساختمانی که در جریان سفر احمدی نژاد به مشهد یک واحد مسکونی به عنوان مسکن مهر گرفته بود، می گوید که پس از چهار روز، خانه را از او پس گرفته اند.
بر اساس گزارش خبرگزاری مهر، جهانبخش جهانی به دفتر این خبرگزاری در مشهد مراجعه کرده و گفته است: در زمان افتتاح واحدهای مسکونی توسط دکتر احمدی نژاد، وسایلم را به این منزل منتقل و در گزارش تبلیغی وزارت مسکن و شهرسازی که به همین مناسبت تهیه و از شبکه ۳ پخش شد نیز من و همسرم مورد مصاحبه قرار گرفتیم. اما در حالی که ما از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدیم به ما اعلام شد باید خانه را تخلیه کنیم.
وی با اشاره به اینکه دو فقره حواله ۹ میلیون تومانی پرداخت کرده، افزود: من تمام مراحل را طی و واحد خودم را نیز دریافت کرده ام، چرا باید با من این گونه برخورد شود.
سال گذشته هم از یکی از فعالان بازار تهران نقل شده بود که او به عناون کار خیر، خانههایی را برای مستمندان ساخته بوده، اما در روز افتتاح ناگهان دوربینهای صداوسیما به محل آمدهاند و در گزارش خود ادعا کردهاند که این خانهها به عنوان مسکن مهر و توسط دولت ساخته شده است!
طرح مسکن مهر که با وعده خانه دار کردن افراد کم درآمد و با توزیع زمین رایگان و اختصاص وام شروع شد، با مشکلات بسیاری در تامین تعهدات بانکی و همچنین آب و برق و گاز برای خانهها روبهرو بوده است.
این طرح همچنین با کاهش حضور بخش خصوصی در حوزه ساخت مسکن و افزایش نقدینگی ناشی از وامهای بانکی، باعث شده که نقدینگی به بازارهای دیگری چون طلا و ارز منتقل و باعث موج جدیدی از گرانیها شود.
حمام تاریخی باغ لله کرمان که روزگاری در قلب این شهر تاریخی یکی از مراکز مهم اجتماعی محسوب می شد به دلیل بی توجهی به ویرانه تبدیل و محلی برای تجمع معتادان و ولگردان شده است.
به گزارش مهر، حمام تاریخی باغ لله که هم اکنون به جای آن که به محلی برای بازدید گردشگران تبدیل شود، به یک مخروبه و محلی برای تجمع معتادان و انباشت زباله تبدیل شده، هر چند وضعیت آن بارها و بارها از طریق رسانه ها به گوش مسئولین رسانده شده اما تاکنون هیچ اقدامی در خصوص مرمت و ساماندهی این بنای ۲۰۰ ساله صورت نگرفته است.
استان و شهر تاریخی کرمان در گوشه گوشه خاک خود، میراثی از تاریخ و فرهنگ و هنر گذشتگان به یادگار دارد؛ میراثی که قرنها بی هیچ گزندی، استوار ایستاده اند و تاریخ را نظاره کرده اند اما این روزها گویا دیگر تاب تماشای روزگار را ندارند و گذر زمان دارد کارخودش را می کند.
در حال حاضر بی توجهی و یا کم توجهی به بیشتر بناهای تاریخی کرمان باعث شده این میراث ارزشمند در معرض تخریب و یا حتی نابودی قرار گیرند. از جمله آن، حمام تاریخی باغ لله است؛ به گواه تاریخ “خواجه اتابک بزقوش”، از عرفا و سیاستمداران کرمان در زمان قاجار بوده که ۲۰۰ سال پیش دستور ساخت این گرمابه را داده است.
حمام تاریخی زیر فاضلاب شهری
آن روزها که این گرمابه ساخته شد، تا سالهای سال محلی بود برای پاتوق اقشار مختلف کرمان قدیم و کارکرد یک پایگاهی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را با توجه به جایگاهی که گرمابه در جامعه قدیم ایرانی داشت، ایفا می کرد.
اما ابهت این بنای تاریخی و خاطره هایی که اجداد ما از این گرمابه داشته اند، حالا زیر مشتی خاک مدفون شده است.
حمام باغ لله کرمان در منطقه ای مسکونی و تجاری به همین نام واقع شده است. در محله “ته باغ لله” شهر کرمان به جز این حمام، مسجد تاریخی هم وجود دارد که خوشبختانه این مسجد توانسته از گزند تخریب در امان بماند.
آبهای زیر زمینی مهمترین تهدید بناهای تاریخی کرمان
اما از حمام، امروز چیزی جز یک مخروبه باقی نمانده است. آبهای زیر زیرزمینی کرمان که سالهای سال بدون وجود شبکه فاضلاب شهری زیر پوست این شهر ۸۰۰ هزار نفری جا خوش کرده بودند، چند سالی است که به سطح زمین آمده و امروز معضلی به نام “بالا آمدن سطح آبهای زیرزمینی” این کلانشهر را تهدید می کند.
در این میان، بناهای تاریخی با توجه به قدمتی که دارد، بیش از سایر بخشها آسیب دیده است بی آنکه کسی بخواهد کاری اساسی در حفاظت از آن انجام دهد.
بنای تاریخی، آسایشگاه معتادان و ولگردان
حمام باغ لله هم از قاعده تخریب مستثنی نبوده است؛ سطح آبهای زیرزمینی در این محدوده به شدت بالا آمده و همین مسئله درکنار عدم انجام اقدامات لازم برای مرمت بنا و بلا استفاده بودن این مکان تاریخی باعث شده که حمام فرو بریزد.
این مخروبه با این شرایطی که دارد محل امنی شده برای تجمع معتادان و افراد ولگرد. از طرفی حشرات موذی و حیوانات مختلف هم در این مخروبه زیاد شده اند. با این وجود و علیرغم پیگیریهای رسانه های کرمان، به خصوص خبرگزاری مهر در خصوص اهمیت موضوع، تا به حال که گوشی بدهکار این حرفها نبوده است.
یکی از اهالی این محله هم این مسئله را تایید کرده و به خبرنگار مهر می گوید: وضعیتی که این حمام دارد، آسایش ساکنان محله را به هم زده هر چه هم مشکلاتمان را با مسئولین در میان می گذاریم، فایده ندارد.
مسئولان وعده می دهند اما عمل نمی کنند
وی که نمی خواهد نامی از او در گزارش آورده شود، می افزاید: همیشه مسئولین به ما وعده می دهند که این مسئله را حل می کنند اما اکنون هیچ اقدامی صورت نگرفته است.
وی اظهار می دارد: ما با این وضعیتی که پیش آمده به این نتیجه رسیده ایم که واقعا کسی نمی خواهداین بنا را از تخریب نجات دهد و گرنه تاکنون و با وجود پیگیریهای مکرر ساکنان محله و رسانه ها کسی باید کاری انجام می داد.
این شهروند کرمانی تصریح می کند: بسیاری از اهالی محله باغ لله خانه های خود را به افاغنه داده و از اینجا رفته اند چون واقعا شرایط زندگی کردن در اینجا وجود ندارد.
وی ادامه می دهد: وجود این افاغنه هم بر مشکلات قبلی افزوده است.
محمد ایرانمنش دیگر ساکن این محله تاریخی به مهر می گوید: سطح آب به شدت در حمام بالا آمده است ضمن اینکه احتمال ریزش و یا فروکش زمین نیز وجود دارد و این بنا به خطری بالقوه برای مردم تبدیل شده است.
وی افزود: میراث فرهنگی عنوان می کند که این بنا مالکیت خصوصی دارد اما این سوال مطرح می شود که آیا هر مکان تاریخی که مالکیت خصوصی دارد صاحبانش می توانند ویرانش کنند؟ چرا وقتی ساکنان بافت تاریخی می خواهند یک دیوار برای خانه خود بسازند به مجوز میراث فرهنگی نیاز دارند در حالیکه این خانه ها هم مالکیت خصوص دارند اما حالا که یک بنای تاریخی دارد خراب می شود بحث مالکیت خصوصی مطرح می شود و اینکه میراث فرهنگی کاری نمی تواند بکند.
ابهام بین شهرداری و میراث فرهنگی در خصوص وضعیت حمام تاریخی
ایرانمنش ادامه داد: این محله زمانی قلب شهر کرمان بود و امروز نیز باید مسئولان به آن توجه ویژه داشته باشند، نه اینکه به دلیل بی توجهی این بنا به ویرانه تبدیل شود و باعث بروز مشکلات متعدد فرهنگی و اجتماعی در منطقه شود.
در همین حال، مروری بر اخبار منتشر شده نشان می دهد که شهرداری و میراث فرهنگی توپ را در زمین یکدیگر می اندازند؛ ساکنان محله باغ لله می گویند شهرداری برای حل مشکل این بنای تاریخی اعلام آمادگی کرده است اما محسن موحدی، معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کرمان، اعلام کرده است که حمام باغ لله دارای مالکیت خصوصی بوده و به جز مالکان دیگر، سهمی از مالکیت این بنا متعلق به شهرداری است.
وی بیان داشته که طی مذاکرات صورت گرفته با شهرداری کرمان مقرر شده که کل سهم مالکان را شهرداری خریداری کرده و میراث فرهنگی آن را مرمت کند.
موحدی هم به بحرانی بودن وضعیت محله باغ لله و مشکلاتی که ساکنان این محله دارند مهر تایید زده و ابراز داشته که با خارج کردن آب از چاههای اطراف محله توسط شهرداری، وضعیت تا حدودی بهبود می یابد و آبهای زیرزمینی کنترل می شود.
وی همچنین گفته است که میراث فرهنگی کرمان آماده هرگونه همکاری با کسبه و مالکان محله باغ لله بوده است.
وی از ساکنان محله باغ لله خواسته که برای حل مشکلات خود در این زمینه مساعدت های ویژه را از شهرداری و شرکت آب و فاضلاب طلب کنند.
محمدعلی ابطحی
فردا مصادف با سالگرد شهادت دهمین امام شیعیان، حضرت امام علی النقی علیه السلام است. شیعیان در طول تاریخ، از گذشته تا آینده همواره با افتخار نام و یاد امامان معصوم را به عنوان بزرگترین سرمایه بقای دینی و مذهبی ، گرامی داشته وخواهند داشت. دوازده امام شیعیان که بنا به نصوص مذهبی همگی نور واحدی هستند و در یک سطح وشان هستند، از مقدسات اصیل شیعه هستند که در هیچ شرایطی در طول تاریخ ارج واهمیتشان کاسته نشده است و همیشه هویت آنان بوده است.
البته این نکته را نمیتوان نادیده گرفت که متاسفانه علیرغم آن که شیعیان میزان ارادتشان به همه ائمه در یک سطح بوده است، اما بعضی از معصومان مثل امام نقی (ع) کمتر مورد توجه سخنگویان و واعظان بوده است و از زندگی آنان اطلاع کمتری در اختیار مردم قرار گرفته است.
کسانی که با نهاد دینی اسلام و شیعه مخالف بوده اند، در طول تاریخ تلاش داشته اند که دین را از فرهنگ جامعه اسلامی وایرانی حذف کنند و هرچه زمان گذشته است این نهاد عمیق تر شده است. گاهی از بعضی عملکردها بنام دین، دلزدگی هایی وجود داشته است اما هروقت اصل نهاد دین و مذهب وامامان و سایر مقدسات از سوی لایه های پیچیده مخالفان اعتقادی مردم مورد هجوم قرار گرفته است، توجه پنهان جامعه به این مقدسات آشکارتر و راسخ تر شده است.
امام دهم شیعیان زندگی پر حادثه ای داشته است. در نوجوانی امامت به ایشان منتقل شد. امام جوان شیعیان در مدینه زندگی میکرد. و فعالانه به عنوان مرجع اعتقادی به سئوالات وشبهات شیعیان پاسخ می داد. حاکمیت غاصب عباسی که بنام اسلام حکومت میکردند، همواره امامان را خطر اصلی در برابر خود می دیدند. در دوران امام هادی مرکزیت حکومت عباسی به جنوب عراق در حوالی شهر سامره امروزی منتقل شده بود. فاصله مدینه و جنوب عراق زیاد بود. گزارشهای مداوم از مدینه به مرکز حکومت میرسید که امام علی النقی، محور فکری جامعه شده است. عباسیان که به شدت از هر نوع سخن متفاوتی با خط مشی خود، در هراس بودند، به این جمع بندی رسیدند که حضرت امام نقی را نباید آرام بگذارند و از فاصله دور هم نمی شد امامی را که مردم باور به عصمت او داشتند، کنترل کنند.
شدت مکاتبات و مراجعات مردم به امام هادی خیلی اوج گرفته بود. بریحه العباسی، نماینده متوکل وقتی احساس خطر کرد طی نامه ای به متوکل نوشت اگر میخواهی همچنان مکه ومدینه را جزئی از حکومتت بشناسی باید فکر سریعی برای امام هادی داشته باشی. بعد از این نامه متوکل لشکر سیصد نفری به سرکردگی یحیی ابن هرثمه را به مدینه فرستاد و دستور داد که قبل از هرچیز باید منزل امام هادی مورد تفتیش دقیق قرار گیرد. گزارشهایی از جمع آوری اسلحه به پایتخت ارسال شده بود.
وقتی این مجموعه وارد مدینه شدند، مردم چنان ارادتی به امام نقی داشتند که بنا به نقل مسعودی وابن جوزی، شهر یک پارچه مقاومت و شیون وفریاد شد. اما هیئت اعزامی بی توجه به افکار عمومی وارد منزل امام شدند و پس از تفتیش وقتی خواستند امام را به تبعیدگاه ببرند، در برابر مقاومت مردم، ابن هرثمه توضیح داد و به مردم اطمینان داد که متوکل هیچ قصد سوئی ندارد و میخواهد از وجود ایشان در کنار خودش بهره ببرد. وقتی امام علی النقی را با این ترفند حرکت دادند و به نزدیک سامرا رسیدند، از ترس اطلاع مردم، یک روز ایشان را در نزدیکی سامرا نگه داشتند تا پس از آن مخفیانه آن امام همام را به منزلی در حصر و تبعید ببرند و تمهیداتی بیاندیشند که کسی از وجود ایشان مطلع نشود.
اما علیرغم همه این احتیاطات امنیتی، در طول هفت سالی که امام در مرکز حکومت در حصر بود، بارها به حاکم گزارش می دادند که امام هادی در منزل خود به جمع آوری سلاح وایجاد ارتباط مشغول است. حکام عباسی هم که به دلیل عدم پشتوانه مردمی هر لحظه خود را درمعرض خطر می دیدند، چندین بار به دستور خلیفه به صورت ناگهانی به محل حصر امام هجوم می بردند و امام را در هر حالی که بود پیش حاکم می بردند. اما هردفعه تیرشان به سنگ میخورد.
معنویت امام هادی حتی در دوران حصر به اندازه ای در داخل شهر نفوذ کرده بود، که یکبار وقتی جاسوسان گزارش دادند که در منزل امام مقدار معتنابهی پول وجود دارد و ماموران یورش بردند و پول را با امام به پیش خلیفه بردند، دیدند که پول دست نخورده است و روی پاکت پول مهر امضای مادر متوکل قرار دارد. وقتی از مادرش ماجرا را پرسید، معلوم شد که مادر خلیفه، برای سلامتی خلیفه پول نذر امام هادی کرده است. به همین دلیل وقتی بنا به روایاتی به امام سم خوراندند، جنازه امام را که بر دوش امام عسکری از منزل خارج نمودند، کل شهر سامرا که لابد خلیفه گمان میکرد که کسی از وجود امام اطلاع ندارد، به ضجه وناله در آمد. شهادت امام دهم بر همه شیعیان تسلیت باد که همیشه امام معصوم ومحترم در دل ها باقی خواهد ماند.
نامه مشهور چارلی چاپلین به دخترش با عنوان «برهنگی بیماری عصر ماست» را می توان بزرگترین دروغ در مطبوعات ایران دانست که با گذشت بیش از چهل سال از انتشار این دروغ، به عنوان یک اثر واقعی نقل و انتشار می شود.
جالب است که این نامه دروغین در مقدمه چند کتاب هم منتشر شده و به آن استناد می شود. به ویژه بخش مربوط به برهنگی در آن و توصیه اخلاقی چارلی چاپلین به دختر رقاصه اش جرالدین مورد توجه همگان قرارگرفته است. جالب این که این نامه به چند زبان زنده دنیا از جمله انگلیسی، آلمانی و ترکی استانبولی ترجمه شده است.
به گزارش صراط، «فرجالله صبا» روزنامهنگار کهنه کار و نویسنده این مطلب تاثیرگذار بارها با ابراز ندامت و پشیمانی از مخاطبان نشریه خود به دلیل این دروغ بزرگ عذرخواهی کرده است اما همچنان این نامه بدون هویت نقل قول و دست به دست می گردد.
این نامه با چنان تبحری نگاشته شده که جای هیچ شک و شبهه ای را به خواننده مطلب نمی دهد و این حس را به هر خواننده می دهد که این نامه ساخته و پرداخته کسی غیر این بازیگر طنزپرداز نیست.
ماجرا به سال های دهه پنجاه در تحریریه مجله روشنفکر برمی گردد. فرج اله صبا میگوید : « سی و چند سال پیش در مجله روشنفکر تصمیم گرفتیم به تقلید فرنگی ها ما هم ستونی راه بیندازیم که در آن نوشته های فانتزی به چاپ برسد. به هر حال میخواستیم طبع آزمایی کنیم. این شد که در ستونی، هر هفته، نامه هایی فانتزی به چاپ می رسید. آن بالا هم سرکلیشه فانتزی تکلیف همه چیز را روشن می کرد. بعد از گذشت یک سال دیدم مطالب ستون تکراری شده. یک روز غروب به بچه ها گفتم مطالب چرا این قدر تکراری اند؟»
گفتند: «اگر زرنگی خودت بنویس! خب، ما هم سردبیر بودیم. به رگ غیرت مان برخورد و قبول کردیم. رفتم توی اتاق سردبیری و حیران و معطل مانده بودم چه بنویسم که ناگهان چشمم افتاد به مجله ای که روی میزم بود و در آن عکس چارلی چاپلین و دخترش چاپ شده بود. همان جا در دم در اتاق را بستم و نامه ای از قول چاپلین به دخترش نوشتم. از آن طرف صفحه بند هم مدام فشار میآورد که زود باش باید صفحه ها را ببندیم. آخر سر هم این عجله کار دستش داد و کلمه “فانتزی” از بالای ستون افتاد. همین شد باعث گرفتاری من طی این همه سال شد.»
بعد از چاپ این نامه است که مصیبت شروع شد: «آن را نوار کردند، در مراسم مختلف دکلمه اش می کردند، در رادیو و تلویزیون صد بار آن را خواندند، جلوی دانشگاه آن را می فروختند، هر چقدر که ما فریاد کشیدیم آقا جان این نامه را چاپلین ننوشته کسی گوش نکرد. بدتر آنکه به زبان ترکی استانبولی، آلمانی و انگلیسی هم منتشر شد. حتی در چند جلسه که خودم نیز حضور داشتم باز این نامه را خواندند و وقتی گفتم این نامه جعلی است و زاییده تخیل من است، ریشخندم کردند که چه می گویی؟ ما نسخه انگلیسی اش را هم دیده ایم !»
این نامه غیر واقعی علاوه بر دریافت مجوز انتشار در کتاب های متعدد از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سال گذشته در نمایشگاه عفاف و حجاب مصلای بزرگ تهران توسط معاونت فرهنگی وزارت کشور به عنوان یکی از مستندات زشتی برهنگی به نمایش عموم گذاشته شده بود.
نوشته فرج اله صبا با عنوان “نامه چارلی چاپلین به دخترش” را در زیر بخوانید:
برهنگی بیماری عصر ماست
جرالدین دخترم! دنیایی که تو در آن زندگی می کنی، دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر شانزه لیزه بیرون می آیی، آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن. حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل می رساند بپرس. حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت، مبلغی پنهانی در جیبش بگذار…
با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم. انسان باش، پاک دل و یکدل؛ زیرا گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است.
دخترم جرالدین! از تو دورم، ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمیشود.تو کجایی؟ در پاریس، روی صحنه تئاتر پرشکوه شانزه لیزه؟ این را می دانم و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی، آهنگ قدم هایت را می شنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پرشکوه، نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار شده است.
جرالدین! در نقش ستاره باش و بدرخش، اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گل هایی که برایت فرستاده اند به تو فرصت هوشیاری داد بنشین و نامه ام را بخوان. من پدر تو هستم. امروز نوبت توست که صدای کف زدن های تماشاگران گاهی تو را به آسمان ها ببرد. به آسمان ها برو ولی گاهی هم به روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن؛ زندگی آنان که با شکم گرسنه در حالی که پاهایشان از بی نوایی می لرزد و هنرنمایی می کنند. من خود یکی از ایشان بوده ام.
جرالدین دخترم! تو مرا درست نمی شناسی در آن شب های بس دور با تو قصه ها بسیار گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم آن هم داستانی شنیدنی است.
داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد، داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام. من درد نابسامانی را کشیده ام و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند و سکه صدقه آن رهگذر غرورش را خرد نمی کند. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند حرفی نباید زد. به دنبال نام تو نام من است: “چاپلین”
جرالدین دخترم! دنیایی که تو در آن زندگی می کنی،دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر شانزه لیزه بیرون می آیی، آن ستایش گران ثروتمند را فراموش کن. حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل می رساند بپرس. حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت، مبلغی پنهانی در جیبش بگذار. به نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرج های تو را بی چون و چرا بپردازد. اما برای خرج های دیگر باید صورت حساب ان را بفرستی.
دخترم جرالدین گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و مردم را نگاه کن. زنان بیوه، کودکان یتیم را بشناس و دست کم روزی یک بار بگو: من هم از آنان هستم. تو واقعا یکی از آنان هستی و نه بیشتر. هنر قبل از اینکه دو بال به انسان بدهد اغلب دو پای او را می شکند . وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر تماشاگران خویش بدانی، همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه پاریس برسان. من آنجا را خوب می شناسم. آنجا بازیگران همانند خویش را خواهی دید که از قرن ها پش زیبا تر از تو، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو هنرنمایی می کنند. اما در آنجا از نور خیره کننده تئاتر شانزه لیزه خبری نیست.
دخترم جرالدین! چکی سفید امضا برایت فرستاده ام که هر چه دلت می خواهد بگیری و خرج کنی. ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو: سومین فرانک از آن من نیست. این مال یک مرد فقیر و گمنام است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد. جست و جو لازم نیست. این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف می زنم برای آن است که از نیروی فریب و افسون پول، این فرزند بی جان شیطان خوب آگاهم. من زمانی دراز در سیرک زیسته و همیشه و هر لحظه برای بند بازان روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام. اما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم بر روی زمین استوار و گسترده بیشتر از بند بازان ریسمان نا استوار سقوط می کنند.
دخترم جرالدین! پدرت با تو حرف می زند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب بدهد و آن شب است که این الماس، آن ریسمان نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده بی بند و بار تو را بفریبد آن روز است که بند بازی ناشی خواهی بود. همیشه بند بازان ناشی سقوط می کنند از این رو دل به زر و زیور نبند. بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد. اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی، با او یک دل باش و به راستی او را دوست بدار. معنی این را وظیفه خود در قبال این موضوع بدان. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد. او از من بهتر معنی عشق را می داند. او برای تعریف “عشق “که معنی آن “یک دلی” است شایسته تر از من است.
دخترم هیچ کس و هیچ چیز دیگر در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد. دختری ناخن پای خود را برای آن عریان می کند. برهنگی بیماری عصر ما است. به گمان من تن تو، باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است. حرف بسیار برای تو دارم، ولی به وقت دیگر می گذارم و با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم. انسان باش، پاک دل و یکدل، زیرا گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است. «پدر تو، چارلی چاپلین»
حسین نورانی نژاد:
کامیون در عرض باریک جاده هرچه عقب جلو می کرد، چهره عکسی که به روی شیشه اش زده بود آشکارتر می شد و تعجب ما بیشتر. یعنی ما بردیم؟ بین همه ما ۱۱ نفر هیچ کس به اندازه “حاجی” در چهره اش شادی موج نمی زد. او جلو نشسته بود و زودتر از ما متوجه شد عکس جلوی شیشه کامیون، عکس فرمانده اش خمینی است.
***
خرداد ۱۳۸۲ بود و بحبوحه جنگ عراق که خبر رسید می شود از بلبشوی آنجا برای سفر زیارتی استفاده کرد. صدام فراری و حکومتش ساقط شده بود و این به اندازه کافی برای “دکتر” کفایت می کرد تا به آرزوی دیرینه اش برای سفر زیارتی به کربلا و نجف استفاده کند. قبل از آن با اینکه بارها امکان سفر زیارتی اش فراهم شده بود، اما هر بار می گفت ” تا صدام هست پامو نمیذارم، من با صدام برادرکشتگی دارم”. راست می گفت، صدام عامل شهادت برادرش بود و خودش هم از جانبازی در جنگ بی بهره نبود.
این بار رفت، با تعدادی از برادرها و فرزندان و اقوام نزدیکش، آن هم پیاده. بیشترشان پزشک بودند و توانستند با داروهایی که به زحمت با خودشان همراه کرده بودند، به معالجه عراقی های رها شده از دام زندان و گرفتار در بند جنگ خانمان برانداز غرب کمک کنند. وقتی برگشتند آنقدر حال و هوایشان غبطه برانگیز بود که هرکسی از جمله مرا هوایی رفتن و زیارت کنند.
هفته بعدش با ۱۰ روز مرخصی که داشتم عازم مهران شدم. قرار بود با کاروانی از کمک های مردمی از سوی دفتر آیت الله سیستانی عازم عتبات شویم ولی خیلی زود فهمیدیم که برنامه تغییر کرده و من و برادرم و یکی از دوستان که همراهم بودند امکان عزیمت قانونی و بی دردسر نداریم. هوای زیارت دست بردارمان نبود، آنقدر در شهر بالا و پایین کردیم تا “بلد” یا همون قاچاقچی که نیاز داشتیم را پیدا کردیم. قرار بود از مرز “چنگوله” برویم سمت “بدره” که نزدیک ترین شهر مرزی عراق به ما بود و از آنجا هم کربلا و نجف. از ظهر تا شب زیر پلی پنهان شدیم تا از تاریکی شب برای عبور از مرز استفاده کنیم. به دستور بلد قرار بود آن چند ساعت را زیر پل بخوایم تا شب نای پیاده روی داشته باشیم ولی مگر استرس می گذاشت؟
به هر زحمتی که بود پس از ۱۴ ساعت پیاده روی ممتد با پایی که از زانو پیچ خورده بود خودمان را در مرز عراق می دیدیم، بدون بلد که ما را بین راه قال گذاشته و برگشته بود و مسیری که تا چشم کار می کرد بیابان بود. نه آب داشتیم و نه غذا، اما “حاجی” که از ابتدا لنگان لنگان راه می آمد همچنان از همه ما سرحالتر بود.
حاجی به همراه ۶ نفر دیگر از جنوب آمده بود. یک پایش را همان حوالی چنگوله در سال های جنگ جا گذاشته بود و بین راه هم دائم ما را می ترساند که هنوز هم باید مراقب مین های به جا مانده از جنگ باشیم. ولی برای مراقبت هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم جز آنکه به قول خودش منفجر شه، از صداش می فهمیم! فقط صدایی می شنویم و اولش هم بدنمان گرمتر از آنی است که درد چندانی احساس کنیم، ولی بعدش را نمی گفت تا خالی نکنیم! البته اطمنیان می داد که پای مصنوعی هم بدک نیست و کارمان را راه می اندازد.
***
بلد ناقلا ما را قال گذاشته بود و برگشته بود و به ما گفته بود این جاده را بگیرید و بروید، می رسید به بدره. ولی آن جاده آسفالتی همانطور که بی هوا وسط بیابان آغاز شده بود، همانطور بی هوا هم وسط بیابان تمام شده بود. گویی از جاده هایی بوده که در طول جنگ برای انتقال ادوات در بخشی از جبهه عراقی ها درست شده بود و همانطور مانده بود.
حاجی در بین ما واماندگان اولین کسی بود که گرد و خاک دور دست را درست تشخیص داد که برای یک ماشین بیابانی مثل جیپ است. سر و صدای ما اصلا به حال دقایقی قبلش که حال مرگ داشتیم و هرکداممان یک طرف روی زمین ولو شده بودیم، نمی خورد. تشنه و گرسنه خودمان را در حالتی شبیه آن فیلم ها می دیدیم که در حال مرگند و کرکس ها بالای سرشان منتظر شکم چرانی. بیابانش که خیلی شبیه بیابان آن فیلم ها بود و تیغ تیز آفتاب هم صحنه را وسترنی کرده بود. ولی آن گرد و خاک و سروصدای حاجی نشان از امید داشت. نه سهم ما مرگ بود و نه سهم جانوران آن بیابان، ما.
***
۱۰ نفری از سروکول جیپ آویزان بودیم، شانس آوردیم که راننده برای شکار کبک گذرش به آن حوالی افتاده بود وگرنه معلوم شده بود که مسیر را کاملا اشتباه طی می کردیم و آن سمت فقط و فقط بیابان بود و بس. راننده با سخاوت و مهربانی تمام ما را به یک سه راهی معروف رساند که حالا اسمش یادم نیست. از آنجا ماشین برای کوت و بغداد و کربلا و نجف بود. آنقدر خسته و کوفته بودیم که برخلاف برنامه اولیه مان نجف را به کربلا ترجیح دادیم، تنها به یک دلیل، ماشین نجف آماده بود و ماشین کربلا ساعتی معطلی داشت. به حاجی گفتم، “دیدی با پای سالم نتونستی از اون ور خط رد بشی و تازه یک پاتم گرفت ولی حالا با این پای مصنوعی اومدی تا کجا؟”
***
ماشین ونی که ما در آن بودیم، در جاده نجف پشت کامیونی که تصمیم می خواست دور بزند، منتظر مانده بود تا جاده را باز کند. کمی که روی کامیون به سمت ما برگشت معلوم شد عکس دو آخوند را دو طرف شیشه ماشینش زده. همه مان کنجکاو بودیم تا صاحب آن عکس ها را بشناسیم، اولینش را ما درست نمی شناختیم، حاجی گفت شهید آیت الله محمد صادق الصدر است. دومیش را اما وقتی کامیون کاملا به سمت ما پیچید، شناختیم.
عکس فرمانده زودتر از خود سرباز از مرز رد شده بود. در کشوری که دیکتاتور بلامنازعش در دوران حیات و فرارش، سی دی ها و کتاب های کپی شده فراوان از جنایاتش دستفروش می شد، فرمانده لشکریان مقابلش در دورانی که دیگر زنده نبود، عکسش کنار همان کتاب ها و سی دی ها با عزت و احترام به فروش می رسید و روی شیشه ماشین هایشان می خورد. خمینی عملا جنگ را از صدام برده بود و این برای سرباز نهایت افتخار بود. صدام آواره یکی از بیابان های سرزمینش بود و یک سوراخ را با سوراخی دیگر جابجا می کرد و از آن سو عکس هماورد دیرینش در سرزمین خود او دست به دست می شد. اما این مسیر با پوتین و آتش جنگ طی نشده بود. حماقت ما می توانست جای ما را با او جابجا کند و ما هدف حملات آمریکایی قرار بگیریم که رییس جمهور دیوانه اش دربدر جنگ و کشتار در یک گوشه ای از جهان می گشت. آن روزها راه دفاع مقدس را سیاستی از نوع تدبیر و کیاست در دولت اصلاحات دنبال می کرد.
و حالا در سوم خرداد، نمادین ترین روز همان جنگ ۸ ساله، بغداد، مرکز کشور متخاصم سابق ما شده میزبان ما برای مذاکره با غرب درباره راهی که نشان دادیم به تدبیر بهتر می توانیم طی اش کنیم. آیا آن تدبیر همچنان باقی است؟
آن روز حاجی به تجربه دریافت که لزوما پوتین جنگی او به کار عبور از تخاصم و مرزهای برد و باخت نمی آید. باید به زمان هم ایمان داشت و به راهی که می رویم. تدبیر در کنار ایمان، راه خود را خواهد گشود.
منبع: فیس بوک
کلمه – زهرا صدر:
اینجا زندان رجایی شهر، ندامتگاهی در همسایگی امالقرای جهان اسلام است. جایی که هر روز فاجعه تکرار میشود و مرگ به امری روزمره، جان به کالایی بیارزش و انسانها به بیحرمتترین اشیاء ممکن تبدیل شدهاند.
مسئولان مدعی کشور و انقلاب که این روزها به انتقامگیری از منتقدان دلسوز خود در زندانها مشغولاند و همچنان به تقسیم غنائم کودتای انتخاباتی، پروژههای میلیاردی و پستهای بادآورده میپردازند، البته لابد بیخبرند از فجایعی که در این نزدیکترین زندان بزرگ به تهران هر روزه در حال وقوع است.
هفت مرگ در هفت روز گذشته. این آخرین آمار کسری زندانیانی است که حکومت وعده داده بود زندان را برای آنها به دانشگاه تبدیل کند. این در حالی است که آمار تلفات زندان رجایی شهر در گذشته به طور متوسط ماهی ۱۰ الی ۱۵ نفر بود.
این زندانیان پیش از آنکه مانند منصور رادپور، زندانی امنیتی، قربانی بیاعتنایی و نارسایی پزشکی شوند و یا همچون برخی دیگر از فرط مصرف مواد مخدر و یا شیوع بیماری بمیرند؛ قربانی بدکرداری مسئولانی هستند که مدعی مدیریت جهان شدهاند و از اداره یک زندان بازماندهاند.
خبرنگار کلمه در گزارشی در هفته پرده، به توصیف شرایط و فاجعهبار زندان رجاییشهر کرج پرداخته و واقعیتهای دردناکی از شرایط فعلی این زندان برای زندانیان عادی و سیاسی را شرح داده است.
در این گزارش به شیوع گسترده مواد مخدر و مرگ هر روزه زندانیان، عادی شدن ضرب و شتم زندانیان سیاسی به بهانههای مختلف، مرگ یک زندانی امنیتی در روزهای گذشته در این زندان بر اثر عدم رسیدگی پزشکی، محدودیت شدید زندانیان سیاسی در استفاده از تماس تلفنی و هواخوری، محرومیت مطلق برخی زندانیان از ملاقات، تونل ۸۰۰ متری زیر زمینی قبل از سالن ملاقات و موارد تکاندهندهی دیگر اشاره شده است.
پرده اول، زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج
زندان رجایی شهر کرج، با هفت اندرزگاه در نزدیکی شهری بزرگ اطراف پایتخت، یکی از دشوارترین زندان های کشور است برای زندانیان سیاسی. به خصوص زندانیانی که نزدیک دو سال است به آنجا تبعید شده و خانواده هایشان در سختی های مضاعف بر رنجی که بر آن ها تحمیل شده صبوری و مقاومت می کنند.
خانوادههای زندانیان سیاسی زندان رجاییشهر، پاییز سال قبل از اعمال محدودیتهای جدید برای این زندانیان خبر داده بودند. این محدودیتها در پی تغییر رییس زندان رجاییشهر هر روز برای زندانیان سیاسی این زندان ابعاد گستردهتری مییابد، تا جایی که خانوادهها میگویند این روزها ضرب و شتم زندانیان سیاسی در زندان رجاییشهر متداول شده و نگهبانان و مسئولان زندان، زندانیان و به ویژه زندانیان سیاسی را به هر بهانهای مورد آزار و اذیت قرار میدهند.
پرده دوم، بحران در زندان رجایی شهر کرج
بر اساس این گزارش تعداد افرادی که در این زندان قرص مصرف می کنند تقریبا ۳/۴ (سه چهارم) افرادی است که در آن نگهداری می شوند؛ قرص هایی شامل قرص اعصاب و آرامبخش های سنگین. به طور مثال در سالنی که زندانیان سیاسی هستند، به عنوان کم ترین آمار تعداد مصرف کننده، بیش از ۲۵ نفر از حدود ۵۵ نفر به مصرف قرص روی آورده اند.
در بقیه بندهای این زندان نیز توجه به مثالی حاشیه ای اما مهم و موثق می تواند عمق فاجعه و اوج بحران را نشان دهد: قرصی که بیرون از زندان دانه ای ۳۰ تومان یا ۴۰ تومان خریداری می شود در زندان دانه ای ۲۰۰۰ تومان خرید و فروش می شود و این اختلاف عجیب قیمت از عدم تعادل عرضه و تقاضا در این زندان خبر می دهد.
پرده سوم، محرومیت از ملاقات و امکان تماس، مرحله ی آغاز بحران
طی چند سال گذشته بارها گزارش شد که زندانیان سیاسی ملاقات های منظم ندارند. اولین معضل ملاقات ها این است که خانواده ها دو هفته یک بار می توانند به ملاقات زندانیان خود بروند و در این شرایط کافی است یکی از این روزها با ایام تعطیل مصادف شود تا با توجه به قطعی تلفن ها، یک ماه بی خبری و بی ملاقاتی به عاملی تازه برای آزار چندباره ی زندانیان و خانواده هایشان تبدیل شود.
روزی دو ساعت هوا خوری به شکل نوبتی با گروه بندی های درون زندان به سادگی دلیل بسیاری از بیماری های پوستی، عصبی، استخوان و مفصل و … که به بیماری های زندانیان مشهور است را روشن می کند.
در بند ۱۲ هر روز ۳۷ الی ۳۸ نفر روزی ۲ ساعت اجازه دارند به هواخوری بروند. این در حالی است که به گفته ی زندانیان سیاسی هیچ گونه سرگرمی دیگری در این زندان وجود ندارد، به جز مواد مخدر که فراوان است و معلوم نیست چرا مسئولان از ترویج مصرف آن استقبال می کنند.
پرده چهارم، امکان کار کردن در زندان رجایی شهر
در زندان ها معمولا کارخانه ها یا کارگاه هایی وجود دارد که زندانیان می توانند روزی ۵ الی۶ ساعت در آنجا مشغول کار شوند، زندان رجایی شهر نیز از این قاعده مستثنی نیست و زندانیان می توانند کار کنند و هم سرگرم باشند و هم از حقوق هرچند اندکِ روزی ۳ یا ۴ هزار تومان بهره مند شوند.
بر اساس این گزارش، زندانیان سیاسی از همین امکان تغییر فضا و روحیه نیز محروم هستند و بدون هیچ دلیل و توجیه قانونی، اجازه ی کار از آن ها سلب شده که همین موضوع به تخریب روحیه و پژمردگی این زندانیان دامن می زند.
پرده پنچم، صبر و استقامت، زندانیان سبز زندان رجایی شهر ایستاده اند
زندانیان سبز این زندان اما در این شرایط بغرنج و نا مساعد با توجه به اهداف و آرمان های خود و البته حضور دوستان و همراهان در کنار خانواده هایشان به لحاظ روحی شرایط بهتری دارند.
زندانیانی سبز که هر بار در روزهای ملاقات از خانواده های خود می شنوند که دوستان و فعالان و مردم تنهایشان نگذاشته اند و مناسبت های مختلف بهانه ی حضورشان در کنار آن هاست، روحیه بیشتری گرفته و محکمتر بر باورهای خود می ایستند.
بر اساس این گزارش، اما بسیاری از زندانیان این زندان در شرایط بسیار تلخی دوران حبس خود را طی می کنند و به معنای واقعی کلمه در حال پوسیدن هستند. به طور مثال بعضی از این زندانیان سیاسی «بی ملاقاتی» نامیده می شوند.
در سالن ۱۲، از ۵۵ زندانی سیاسی ۲۵ نفر اصلا ملاقات ندارند. خانواده های این زندانیان که ساکن کردستان و خوزستان و اصفهان و … هستند، اساسا امکان آمد و رفت به تهران را ندارند. یک تلفن تنها وسیله ی ارتباطی آنان بود که آن هم از یک سال و نیم پیش قطع است. از این تعداد ۱۲ نفر معتاد به شیشه شده اند.
پرده ی ششم، مرگ یک زندانی امنیتی
منصور رادپور زندانی سیاسی بند ویژه امنیتی زندان رجایی شهر کرج روز دوشنبه درگذشت.
منصور رادپور که به علت شکنجههای فیزیکی طولانی مدت از ناراحتیهای جسمی متعددی از جمله ناراحتی ریوی و خونریزی معده رنج میبرد، بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ در جاده چالوس توسط مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و پس از یک ماه نگهداری و شکنجه در خانههای امن وزارت اطلاعات به سالن ده بند چهار زندان گوهردشت و سپس بند سپاه و نهایتا به بند ویژه امنیتی این زندان منتقل شد.
مرحوم رادپور طی دو حکم جداگانه در شعب ۱ و ٨ دادگاه انقلاب اسلامی کرج، به اتهامات «اقدام علیه امنیت ملی» و «همکاری با سازمان مجاهدین خلق» مجموعا به هشت سال زندان محکوم شده بود.
به گزارش کلمه، مرحوم منصور رادپور تا قبل از اینکه به سالن ۱۲ منتقل شود انسان شاداب و با روحیه ای بود، اما در این بند به اعتیاد روی آورد. درهای بسته، اتاق های دو متر در دو متر و هواخوری های کوتاه و مقطعی افسردگی را در این سالن رایج کرده که برخی هم به مصرف مواد مخدر یا قرص های آرام بخش روی آورده اند.
منصور رادپور روزانه ۱۰ الی ۲۰ تا از قرص های آرام بخش تجویز شده توسط پزشک زندان را مصرف می کرد که همان ها بیشتر روحیه اش را تضعیف کرده بودند و نتیجه اش هم چیزی جز سکته مغزی نبود.
شرایط در پنج سال اخیر، هر روز بر او سخت تر می شد، مدیریت قدیم زندان به او هم اجازه ملاقات با همسر و خانواده اش را داده بود و هم اجازه ی تماس تلفنی. اما تا قبل از مرگ، بیش از یک سال بود که ملاقات وی با همسرش به طور کامل قطع شده بود.
پنج سال پیش، یعنی در روزهای ابتدایی بازداشت و بازجویی، وزارت اطلاعات همسرش را مجبور می کند که از وی جدا شود و همین بهانه ای شده بود که ملاقات های وی از مرحوم رادپور قطع شود. از طرفی پسر و دختر وی به دلیل اینکه کوچک بودند نمی توانستند یک هفته در میان به تنهایی به ملاقات بیایند.
گذشته از مسیر و دوری راه که برای کودکان به تنهایی آمدن غیر ممکن بود، شرایط خاص ملاقات و زندان نیز امکان آمدن این کودکان را به تنهایی، غیر ممکن می کرد. چرا که از در ورودی تا سالن ملاقات، فقط ۸۰۰ متر زیر زمین است که باید به تنهایی طی شود.
به گزارش خبرنگار کلمه، در یک هفته اخیر ۳ مرتبه حال منصور رادپور بد شده بود و بیمارستان و بهداری زندان باز هم صرفا به تجویز مسکن و ارام بخش و قرص ضد حساسیت اکتفا کرده و گفته بودند که چیز خاصی نیست.
در نهایت روز دوشنبه ساعت ۸ شب منصور رادپور در حالی که صورت، گردن و پاهایش سیاه شده بود درگذشت. وی در تمام مدت از بیماری هایی همچون نوسان فشار خون، نارسایی کلیه و ناراحتی شدید قلبی رنج می برد و مسئولین زندان حاضر به رسیدگی پزشکی در مورد وی نبودند. پزشکان زندان در معاینات اولیه جسد، تشخیص دادند که وی بر اثر سکته مغزی درگذشته است. گفته شده هنگامی که جسد منصور رادپور به بهداری زندان منتقل میشود صورت، گردن و پاهای وی کاملا سیاه شده بود.
بر اساس این گزارش، وی در ابتدا به ۳ سال حبس محکوم شد که پس از آن و به دلیل اینکه با یک تلفن خبری را از درون زندان به یکی از سایتها مخابره کرده بود، به ۵ سال حبس دیگر نیز محکوم شد.
وی در این مدت با توجه به شرایط خانوادگی و جسمی اش چند بار توبه نامه نوشت و اظهار ندامت کرد و درخواست کرد اجازه دهند نزد همسر و فرزندانش برود، اما فقط و فقط به دلیل آن تلفن اجازه مرخصی از وی سلب شد.
پرده هفتم، اینجا زندان رجایی شهر، جان انسان بی ارزشترین هاست
طی یک هفته ی گذشته ۷ زندانی در زندان رجایی شهر کرج جان خود را از دست داده اند. سه تن از این هفت نفر در اثر سکته جان باختند و یک نفر از این تعداد زندانی سیاسی بوده است.
در حالی درگذشت هفت زندانی در زندان رجایی شهر تایید می شود که پیش از این نیز در گزارش ها آمده بود به طور متوسط ماهی ۱۰ الی ۱۵ نفر در زندان رجایی شهر جان خود را از گروه های مختلف و به دلایل مختلف از دست می دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر