آرش صادقی نیز در حمایت از حسین رونقی زندانی سیاسی از امروز اعتصاب غذای خود را شروع کرد.
به گزارش رسیده به ندای سبز آزادی، این زندانی سیاسی که روز گذشته پس از نزدیک به چهارماه توانسته بود در حضور ماموران با پدربزرگ خود ملاقات داشته باشد گفته بود در طی این مدت در انفرادی بوده است و هر سه هفته یک بار او را برای بازجویی می برند.
حسین رونقی، فعال دانشجویی در نامه ای خطاب به رهبری اعلام کرده که از روز شنبه، ششم خرداد اعتصاب غذا ی خود را آغاز خواهد کرد.
آرش صادقی، عضو ستاد ۸۸ میر حسین موسوی و فعال دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی است.
وی از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی در جریان سرکوب های پس ازانتخابات ۸۸ اولین بار در تاریخ ١٨ تیر ٨٨ بازداشت و بعد از ۵٠ روز انفرادی، آزاد شد.
او مجددا در پی حوادث عاشورای ٨٨ بازداشت و در ١۵ اسفند همان سال آزاد شد.
بر اساس این گزارش، آرش صادقی در شعبه های ٢٨ و ٢۶ دادگاه انقلاب تهران به ترتیب به ٣ و ۶ سال محکوم و در دادگاه تجدید نظر حکم ٣ سال به برائت و ۶ سال حبس تعزیری اش به ۴ سال تعلیقی و ١سال تعزیری کاهش یافت.
این فعال دانشجوی بعد از تحمل ١٨ماه حبس در حالی از زندان آزاد شد که بر اساس حکم دادگاه به یکسال حبس تعزیزی محکوم شده بود.
زمستان سال گذشته نیز وی در حالی که به همراه پدر بزرگ و مادر بزرگش بر مزار مادرش رفته بود توسط ماموران بازداشت شد.
مادر این فعال دانشجویی در اثر شوک ناشی از هجوم نیروهای امنیتی به منزلشان فوت کرد.
آرش صادقی در دوران زندان بارها به دلایل مختلف دست به اعتصاب غذا زده بود و در روز آزادیش نیز در اعتراض به وضعیت بیماران بند ٣۵٠ در اعتصاب بود.
.
هاشم خواستار، معلم و فعال فرهنگی با بیان اینکه آقایان از ما می خواهند که سکوت کنیم خاطر نشان می کند: ما در خانه نشسته ایم، خودشان سر به سر ما می گذارند و وقتی جواب می دهیم شاکی می شوند. احضار می کنند دادگاه، دفاع می کنیم، دفاعیه منتشر می شود دوباره عصبانی می شوند. این ها انتظار دارند هر کاری کردند و هر رفتاری با افراد داشتند ما بگوییم درست است. اما ما از آنهایی هستیم که ظلم را به هیچ کس قبول نمی کنیم. نه به ملت، نه به خودمان، نه به فرهنگیان.
به گزارش کلمه، روز اول خرداد ماه سومین دادگاه رسیدگی به پرونده صدیقه مالکی، همسر هاشم خواستار به اتهام تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب و اقدام علیه امنیت ملی برگزار شد.
هاشم خواستار در این باره می گوید: می گویند نامه ها ی من را به بیرون از زندان منتقل و منتشر کرده است و با تلویزیون و سایت هایی مصاحبه کرده است.
خود ماموران هم می دانند که این کار برایشان هزینه دارد. من در دفاعیه ام هم گفته ام که شما جسم را می توانید زندانی کنید، اندیشه زندان بر نمی دارد.
هاشم خواستار معلم و عضو کانون صنفی معلمان ایران پس از رویدادهای انتخابات ۸۸ بازداشت و پس از آزادی موقت برای دو سال روانه زندان شد.
در زمان زندان با بیماری های گوناگونی دست و پنجه نرم کرد و در پایان پس از گذراندن دو سال زندان، بدون یک روز مرخصی آزاد شد. اما در روزهای پایانی زندان، پرونده ای تازه و مشترک برای او و همسرش خانم مالکی تشکیل شد که در پیوند با نامه هایی بود که هاشم خواستار در زمان زندان نوشته – که بیشتر این نامه ها درباره شرایط بد زندان و زندانیان است- و در رسانه ها بازتاب یافتند.
گفتگوی هاشم خواستار که آخرین جلسه دادگاه او نیز در اردیبهشت برگزار شد و هم اکنون در انتظار صدور حکم بسر می برد را با هم می خوانیم:
درباره ی دادگاه اخیر همسرتان، خانم مالکی، بفرمایید که چگونه گذشت؟
قرار بود دادگاه و من ایشان هر دو سوم اردیبهشت برگزار شود که به دلیل شکستگی پای همسرم دادگاه من برگزار شد و سومین و آخرین دادگاه ایشان اول خرداد ماه تشکیل شد و همسرم آخرین دفاعیات خود را ارائه داد و حالا هم منتظر حکم دادگاه هستیم.
اتهام شما و همسرتان چه بود؟
اتهام ما تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب و اقدام علیه امنیت ملی اعلام شده است. جرم من نوشتن نامه هایی ست که از داخل زندان به رییس قوه ی قضاییه ارسال کردم. می گویند من با این نامه ها تشویش اذهان عمومی کردم. درباره ی همسرم هم می گویند نامه ها ی من را به بیرون از زندان منتقل و منتشر کرده است و با تلویزیون و سایت هایی مصاحبه کرده است. گرچه همسرم نپذیرفتند که نامه ها را بیرون آورده باشند، اما آنها اتهام خود را زدند و محاکمه کردند. فکر می کنم حکم هم به زودی صادر شود. همسر من با صدای امریکا مصاحبه کرده بود و در دادگاه در دفاع از خودش تاکید کرد که شما گوش کنید مصاحبه را تا ببینید من چیزی نگفتم. گر چه خودشان همه ی اطلاعات را دارند و احتیاجی به این چیز ها نیست اما حالا قاضی گفت بریزید روی سی دی و بیاورید تا ببینیم چه می شود.
شما بعد از انتخابات بازداشت شدید و بعد از گذراندن دوران حبس خود آزاد شدید، به نظر شما دلیل این فشارهای دوباره به شما چیست؟
این ها کلا دوست دارند که کسی نفس نکشد. رک و راست بگویم یک مصاحبه ساده با شما یا سایت های حقوق بشری و یا دفاعیاتی که ارائه می دهیم، همه این ها از نظر آقایان ناراحت کننده است. من محکم جواب دادم و حرف زدم و گفتم که نگاه کنید ببینید ممکلت را به چه روزی نشانده اید، اما این ها این را دوست ندارند و از ما فقط می خواهند که سکوت کنیم. البته واقعا ما کاری هم نمی کنیم. ما در خانه نشسته ایم، خودشان سر به سر ما می گذارند و وقتی جواب می دهیم شاکی می شوند. احضار می کنند دادگاه، دفاع می کنیم، دفاعیه منتشر می شود دوباره عصبانی می شوند. این ها انتظار دارند هر کاری کردند و هر رفتاری با افراد داشتند ما بگوییم درست است. اما ما از آنهایی هستیم که ظلم را به هیچ کس قبول نمی کنیم. نه به ملت، نه به خودمان، نه به فرهنگیان. این ها می خواهند فضا را امنیتی کنند چون از الان پیش بینی انتخابات ریاست جمهوری را می کنند و چقدر اشتباه می کنند. این همه آدم راه را اشتباه رفتند، شاه اشتباه کرد و… نمی دانم این ها چرا عبرت نمی گیرند. حتما هر دو دفاعیه ی من را ببینید.
خداوند در قرآن می فرماید: “فاعتبروا یا اولی الابصار”، و در همین زمینه نیوتن مسئله ی عمل و عکس العمل را مطرح می کند. همچنین مولانا می گوید: “این جهان کوه است و فعل ما ندا، سوی ما آید نداها را صدا.”
همه ی این مستندات را آوردم که ثابت کنم به ما گفته شده راه راست بروید، و تاکید کنم که اگر راه کج بروید ما دفاع می کنیم.
و واکنش نیروهای امنیتی چه بود؟
وزارت اطلاعات به من گفتند آقای خواستار شما ساکت باش ما بهت کاری نداریم که جواب دادم پس اینکه پیامبر فرمود “کلکم راع و کلکم مسئول” یعنی چی؟ همه ی ما مسئول هستیم و باید رعایت کنیم.
من مانده ام که اینها چه فکر می کنند و در چه دنیایی هستند. روحیه من را خوب می شناسند. بهشان گفتم اگر شما و حاکمان ما به حقوق خودشان و مردم وارد بودند، الان در این وضعیت نبودیم که وقتی می خواهم بیایم دادگاه انقلاب تا شعاع سه کیلومتر جای پارک نیست برای ماشین. یک ساعت باید در صف بایستم تا بتوانم وارد دادگاه شم. والله و بالله در کل خراسان بزرگ با این همه شهر در دوران شاه یک زندان آن هم در مشهد بود. جمعیت نهایتا دوبرابر شده، اگر فرض کنیم که زندانی ها هم دوبرابر شده باشد که تازه می شویم مانند زمان شاه. مگه ما انقلاب کردیم که مثل آن دوران باشیم؟ ما انقلاب کردیم که بهتر از آن دوران باشیم. من به بازجوی خودم هم گفتم زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی.
این ها می خواهند ما روحیه ی مرده ای داشته باشیم اما چون هر کسی را خدا به شکلی متفاوت آفریده ما را به گونه ای خلق کرده که نمی توانیم ساکت بنشینیم.
اگر دوباره حکم صادر کردند و حبس را اجرا کردند چه می کنید؟
من افتخار می کنم که زندانی باشم. من ۴۰ سال است که برای آزادی و دموکراسی مبارزه می کنم. قبلا هم گفته ام آنقدر که در این دو سال در معرفی آزادی و دموکراسی موفق بوده ام در آن چهل سال نتوانسته بودم. خوشبختانه همکارانم که در این مدت مرا شناخته اند بشنوند که خواستار برای برقراری دموکراسی و آزادی به زندان افتاده است. همین کافی است برای ایجاد فضای تفکر و دغدغه ی آزادی داشتن.
خود ماموران هم می دانند که این کار برایشان هزینه دارد. خوشبختانه زندان رفتن ما برای آن ها هزینه دارد و به راحتی نیست و این برای ما مهم است و در این مرحله کافی. من در دفاعیه ام هم گفته ام که شما جسم را می توانید زندانی کنید، اندیشه زندان بر نمی دارد.
نکته ی خاصی وجود دارد که لازم باشد، مخاطبان کلمه در جریان آن قرار گیرد؟
من فعلا که زندان نیستم اما از مردم کشورم خواهش می کنم که زندانیان خود را فراموش نکنند و در هر زمینه ای که می توانند به آن ها و خانواده هایشان کمک کنند. در نامه هایی که از زندان می فرستادم این را گفتم، باز هم یاد آوری می کنم چون فکر می کنم بسیار مهم و حیاتی است.
حسین رونقی ملکی، دانشجوی زندانی، که به دلیل عدم رسیدگی پزشکی یکی از کلیه های خود را از دست داده، از روز گذشته دست به اعتصاب غذا زده است.
با توجه به وضعیت جسمانی بسیار وخیم این زندانی سیاسی، وی با اعتصاب غذای خود به استقبال مرگ رفته است. با این حال مسوولان قضایی و بازجویان اعتنایی به وضعیت خطرناک این زندانی سیاسی نمی کنند.
پدر حسین رونقی ملکی در گفت و گو با "دانشجونیوز" می گوید در حالی که دادستانی با درمان پسرش موافقت کرده، بازجوها و تعدادی از سپاهیان از درمان وی جلوگیری می کنند. آقای رونقی ملکی تاکید می کند که ۵ نفر از اعضای سپاه مانع اجرای حکم دادستانی و مرخصی درمانی فرزندش می شوند:
"اینها از ملکان هستند. یکی رئیس دفتر آقای پیرعباس است. یک نفر دیگر مهدی ستاری است که برادر رئیس دفتر آقای پیرعباس است. نفر بعدی پرویز سهرابی است که اهل میانه است و در قم و در اطلاعات سپاه قم است که این دو نفر از بازجویان حسین هستند. سه نفر دیگر اهل ملکان هستند که یک نفرشان سجاد لطفی است و دیگری سیاوش جدی است و یک نفر دیگر. با سرنخ هایی که به دست آمده اینها با گزارش هایی که رد کرده اند مانع مرخصی حسین شده اند و چون هیچ بهانه ای ندارند میگویند که اگر به حسین مرخصی داده شود او فرار می کند. حسین از ایران فرار نخواهد کرد و خود ما هم در ایران زندگی خواهیم کرد و ایران کشور ما است و وطن ما است و ما وطنمان را دوست داریم."
وی همچنین در مورد علت اعتصاب غذای حسین می گوید: "ما دیدیم که اگر دوباره بعد از عمل به زندان برده شود این ششمین بار میشود که این اتفاق خواهد افتاد و حسین در آنجا خواهد مرد. به این دلیل حسین و من تصمیم گرفتیم که حسین اعتصاب غذا کند. حسین چه آنطور بمیرد و چه اینطور برای ما نتیجه اش یکی است."
پدر حسین رونقی ملکی همچنین حکم ١۵ سال حبس را ناعادلانه می داند و می گوید که قاضی پیرعباس حتی محل تحصیل فرزندش را در حکم اشتباه ذکر کرده است: "آقای پیرعباس حکمی که صادر کرده است غیر قانونی است. ایشان یک قاضی است که در حکمی که برای متهم صادر میکند نداند که این متهم دانشجوی اراک است و به جای اراک بنویسد کرج، آیا این حکم قانونی است؟ قسم میخورم که این حکم عادلانه نیست."
وی در ادامه از مقامات مسئول جمهوری اسلامی می خواهد "که ببینند در زندان ها برای جوان ها چه پرونده سازی هایی می کنند. بازجویان و بعضی مامورین سپاه با مردم چه برخوردی می کنند."
متن کامل این مصاحبه در ادامه آمده است:
آقای رونقی آخرین اطلاعی که از وضعیت جسمانی حسین دارید چیست؟
حتما اطلاع دارید که حسین قبلا ٤ بار تحت عمل جراحی قرار گرفته کلیه چپ ایشان ٨٠ درصد از کار افتاده و کلیه راست ٢٠ درصد. به دلیل اینکه به ایشان مرخصی ندادند و مستقیما بردند زندان و پزشکان هم اعلام کرده بودند که اگر حسین به زندان برگردانده بشود پیوند کلیه اش موفقیت آمیز نخواهد شد، در این ٤ بار هر بار که مورد عمل قرار گرفته، اقداماتی که در مورد مرخصی انجام دادیم از طرف بازجویان سپاه اجازه داده نشده که ایشان را ببریم منزل و زیر نظر متخصصین درمان کنیم. آخرین عملی که حسین داشت، دادستان محترم دستور دادند که ایشان را ببریم بیمارستان. ما وقتی رفتیم و حسین را دیدیم و فهمیدیم که وضعیتش خیلی وخیم است خواستار بردن حسین به بیمارستان شدیم.
در بیمارستان سیتی اسکن هسته ای انجام شد. متوجه شدیم که پیوندش موفقیت آمیز نبوده و کلیه عفونت کرده. مجددا حسین را تحت عمل جراحی قرار دادند و مجددا پیوند را انجام دادند و باز هم چندین پزشک به جناب آقای دادستان نامه نوشتند و آقای دادستان هم دستور داده بودند به سازمان پزشکی قانونی تهران که بیایند حسین را از نزدیک ببینند و بررسی کنند. سازمان پزشکی قانونی هم آمدند و حسین را در بیمارستان معاینه کردند و گزارش را به سازمان پزشکی قانونی کشور اعلام کردند. آنها نیز به احترام آقای دادستان اعلام کردند که وضعیت حسین وخیم است. اما متاسفانه از این طرف بازجویان و سپاهیان اجازه ندادند که ایشان تحت درمان قرار بگیرد و مرخصی ندادند. آقای دادستان به آقای پیرعباس هم نوشته بودند اما آقای پیرعباس موافقت نکرد. من اینجا اشاره کنم که آقای پیرعباس حکمی که صادر کرده است غیر قانونی است. ایشان یک قاضی است که در حکمی که برای متهم صادر میکند نداند که این متهم دانشجوی اراک است و به جای اراک بنویسد کرج، آیا این حکم قانونی است؟ قسم میخورم که این حکم عادلانه نیست. اینها حسین را تحت فشار قرار دادند و قرار بود خود من و مادرش و وکیلش باشیم در دادگاه اما اجازه ندادند و تحت شکنجه و فشار حسین را مجبور به امضای حکم کرده بودند.
شما چه پیگیری هایی کردید، پیگیری شما به کجا رسیده؟
در مورد بیماری ایشان که بدون مرخصی ایشان را مستقیما به زندان منتقل کردند، من پیگیری کردم که به حسین مرخصی بدهند اما ندادند. چندین پزشک متخصص و فوق تخصص نظر دادند که حسین هرچه سریعتر باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد. من پرونده پزشکی را به بیمارستان امام خمینی و شهید هاشمی نژاد بردم و آنجا هم برگه بستری دادند. من به جناب آقای دادستان و رئیس دادگاه انقلاب نامه نوشتم. دادسرای شهید مقدسی جایی است که هیچ کس حق ندارد پیگیری نامه اش را بکند. شما وقتی نامه را تحویل بدهید و پیگیر جواب باشید به شما می گویند حق نداری جواب را پیگیری کنی. اگر آنجا بمانی و قصد پیگیری داشته باشی با برخورد تند آنها مواجه میشوی و تهدید میکنند که بازداشتت می کنیم.
آقای رونقی دلیل اعتصاب غذای حسین چیست؟
دلیلش این است که من کل پرونده پزشکی حسین را که در آن ١٠ پزشک فوق متخصص نظر داده بودند، به آقای دادستان، معاون دادگاه انقلاب، رئیس زندان اوین، اجرای احکام، دادیار ناظر بر زندان و بهداری زندان ارسال کردم. از آقای دادستان هم خواهش کردم که دستور بدهند که برای حسین مرخصی صادر بشود و بتوانیم حسین را تحت عمل جراحی قرار بدهیم. آقای دادستان هم به زندان نامه نوشتند و زندان هم جواب داده بودند که حسین نیاز به عمل جراحی دارد. اما متاسفانه سپاه و بازجویان اجازه ندادند که به حسین مرخصی داده بشود و تحت عمل قرار بگیرد. الان هم وضعیت حسین بسیار وخیم است. قرار بود که هجدهم اردیبهشت حسین را عمل کنند. ما تا غروب هم در بیمارستان ماندیم اما حسین را نیاوردند و من و مادرش برگشتیم.
مجددا به آقای دادستان نامه نوشتم که چرا توجه نشده و کلیه فرزندم از بین رفته و نیاز به عمل دارد و باید به ایشان مرخصی داده بشود. آقای دادستان مجددا به بهداری زندان دستور داده بودند که حسین به بیمارستان اعزام بشود. من با زندان هم تماس گرفتم آنها گفتند که حسین فقط میتواند در بیمارستان تحت عمل قرار بگیرد و فورا باید بعد از عمل به زندان برگردد. از آن طرف هم پزشکان گفته اند که موفقیت پیوند کلیه بعد از دو ماه مشخص میشود و بعد از آن باید تحت نظر و مراقبت باشد. ما دیدیم که اگر باز هم عمل انجام بشود و حسین فورا به زندان برگردانده بشود باز هم در زندان با مشکلات مواجه میشود. نبود امکانات پزشکی، نداشتن آب گرم و مناسب، نبود غذای مناسب، نبود امکانات و نداشتن آب و هوای سالم برای یک بیمار کلیوی بسیار خطرناک است و باید به پزشک هم دسترسی داشته باشد. ما دیدیم که اگر دوباره بعد از عمل به زندان برده شود این ششمین بار میشود که این اتفاق خواهد افتاد و حسین در آنجا خواهد مرد. به این دلیل حسین و من تصمیم گرفتیم که حسین اعتصاب غذا کند. حسین چه آنطور بمیرد و چه اینطور برای ما نتیجه اش یکی است.
آقای رونقی مسئول این اتفاق چه کسانی هستند؟
مسئول آن کسانی هستند که به قانون و مقررات توجه نمی کنند. به فرزند من اجازه درمان نمی دهند. مرخصی نمی دهند که تحت عمل جراحی قرار بگیرد. و اگر پسر من در آینده بمیرد مسئول آن سپاه است. مسئول آن بازجویان هستند. من اینجا خدمت شما عرض میکنم که در قانون اساسی هر کسی حقی دارد. مسئولین هم یک اختیاراتی دارند. اینها از اختیارات خودشان در قانون استفاده می کنند اما حق مردم در قانون را نادیده می گیرند. این اجرا نشدن قانون بی عدالتی نیست؟ آیا اینکه فرزند من را ١٣ ماه در انفرادی نگه دارند و باعث بشود که کلیه هایش از بین برود، آمپول های غیرمجاز زدند، اینها می دانستند که کلیه های بچه من از بین خواهد رفت او را به بیمارستان بقیه الله بردند و من بعد از پیگیری متوجه شدم که در آن زمان تحت درمان قرار ندادند، در بیمارستان شهید مدرس هم که برده بودند تحت درمان قرار ندادند و اجازه دادند که کلیه فرزند من از بین برود. اینها نظر داشتند که حسین را بکشند و دارند میکشند. اینها دیروز که حسین را میخواستند با زور و فشار به بیمارستان ببرند من گفتم حق ندارید ببرید. میخواهید ببرید پسر من را بکشید. من دلیل دارم، اینها اگر قصدشان درمان بود چرا بعد از ۵ بار عمل جراحی حسین را تحت نظر پزشکان نگرفتند؟ امکانات در اختیارش در زندان نگذاشتند؟ نظرشان این است که حسین را تحت شکنجه قرار بدهند و بیاورند زیر عمل با بدترین شرایط که حسین سختی بکشد و شرایط سختی و عمل و بیهوشی و شرایط سخت بعد از آن ببرند زندان و آنجا عفونت کند و بعد بگویند مرد؟
دلیل این همه فشار بر حسین و شما چیست؟
اولا اینکه اینها می گویند حسین فرار خواهد کرد. ثانیا اینکه ۵ نفر از مامورین سپاه مسائلی هست که الان نمی گویم و در یک مصاحبه دیگر اگر توجه نشود آن را خواهم گفت. اصل علتش این است. این ۵ نفر دستور می دهند و حتی اجازه نمی دهند تا دادستان مرخصی بدهد.
یعنی ۵ نفر از مامورین سپاه مافوق دادستان اجازه درمان به حسین نمی دهند؟
بله بله. اینها از ملکان هستند. یکی رئیس دفتر آقای پیرعباس است. یک نفر دیگر مهدی ستاری است که برادر رئیس دفتر آقای پیرعباس است. نفر بعدی پرویز سهرابی است که اهل میانه است و در قم و در اطلاعات سپاه قم است که این دو نفر از بازجویان حسین هستند. سه نفر دیگر اهل ملکان هستند که یک نفرشان سجاد لطفی است و دیگری سیاوش جدی است و یک نفر دیگر. با سرنخ هایی که به دست آمده اینها با گزارش هایی که رد کرده اند مانع مرخصی حسین شده اند و چون هیچ بهانه ای ندارند میگویند که اگر به حسین مرخصی داده شود او فرار می کند. حسین از ایران فرار نخواهد کرد و خود ما هم در ایران زندگی خواهیم کرد و ایران کشور ما است و وطن ما است و ما وطنمان را دوست داریم.
با وضعیتی که الان پرونده پیدا کرده و وضعیت جسمانی حسین وخیم است و این فشارها وجود دارد، چه اتفاقی باید بیفتد تا حسین از این وضعیت نجات پیدا کند؟
من همینجا از فرماندهی کل قوا مقام معظم رهبری، از رئیس قوه قضاییه آقای لاریجانی، از جناب آقای دادستان و از تمام مسئولین جمهوری اسلامی خواهش می کنم توجه کنند و ببیند که در زندان ها برای جوان ها چه پرونده سازی هایی می کنند. بازجویان و بعضی مامورین سپاه با مردم چه برخوردی می کنند. آیا این مردم ملت این ایران نیست؟ آیا اینها حقوقی که میگیرند از بیت المال نیست؟ آیا ما حق زندگی در این کشور را نداریم؟ فرزند من مگر چه گفته؟ هیچی. در قانون اساسی، بیان آزاد است، گفتن آزاد است. من الان صحبت میکنم از حقوق فرزندم دفاع می کنم. دفاع هم خواهم کرد و به همه جا هم خواهم رساند که حقوق فرزند من را پایمال کردند. اینها می دانستند که کلیه های فرزند من از بین میرود چرا درمان نکردند؟ من از اینها شاکی ام و شکایت دارم. من به مقامات هم شکایت کردم و خواستارم که رسیدگی کنند. خواستارم که نوجه کنند و ببینند که چرا یک جوان را ١٣ ماه در انفرادی نگه داشته اند، پسر من را وقتی میبردند یک جوان سالم بود. علت از بین بردن کلیه ایشان چیست؟ آیا قصدشان کشتن حسین نبود؟ من چندین نامه به کل مقامات قضایی نوشتم اما تا کنون هیچ جوابی نگرفتم. هیچ کدام از نامه هایم را ترتیب اثری ندادند.
آقای رونقی مسئولین قطعا با نامه های شما و این اخبار از وضعیت حسین اطلاع کامل دارند. چه اتفاقی باید بیفتد تا حسین نجات پیدا کند؟
حسین الان تصمیمش را گرفته و اعتصاب غذا کرده. آخرین اقدامی که می تواند بکند. یا اجازه میدهند که تحت درمان قرار بگیرد و زنده میمونه یا اینکه حسین میمیره. دو راه بیشتر نیست که حسین راهش رو انتخاب کرده. چون حسین عمل هم که بشود و بعد به زندان برده شود اینها نظرشان این است که حسین را از بین ببرند. ما هم تصمیمان را گرفته ایم. برای ما فرقی ندارد که بعد از عمل برود زندان و بمیرد یا الان اعتصاب غذا کند و بمیرد. هر دو برای ما یکی است. من امیدوارم که مسئولین حداقل خدا را بالای سر ببینند، یک خدایی هست. عدالت را در نظر بگیرند. انصاف و انسانیت را در نظر بگیرند که برای نجات جان حسین مرخصی بدهند تا تحت درمان قرار بگیرد.
آقای رونقی انتظار شما از این نظام و انقلاب این بود که اینگونه با جوانان مانند حسین برخورد شود؟
من ٣٠ سال پیش یک پیمانکار بودم و در تاسیسات کار میکردم. من آن زمان ٦٠ میلیون پول در راه انقلاب گذاشتم. کارم را تعطیل کردم. شب ها ما برنج و نفت پخش میکردیم. مسئولین نظام آن زمان خودشان در زندان بودند خودشان بررسی کنند آیا یک جوانی در زندان بوده که چنان بالایی بر سرش بیاید و کلیه هایش از بین برود؟ چنین بلایی بر سرش آمده که اجازه مرخصی درمانی ندهند؟ ما برای این انقلاب کردیم که عدالت در کشورمان انجام بشود. انصاف باشد، قانون باشد. چطور میشود که یک نفر چندین میلیارد توان یک شبه برمیدارد و می رود سپاه هیچ کاری نمی کند و آزادانه می رود در کشوری دیگر هزینه می کند؟ شب میخوابی فردا می بینی که یک نفر میلیاردر شده آیا هیچ کس نیست بگوید که این پول را از کجا آوردی؟ ولی ما که همه چیزمان، حیثیتمان، پولمان و جانمان را در راه انقلاب گذاشتیم چنین باشد. ما انتظار نداشتیم که انقلاب چنین باشد. اما حتی اگر من را بکشند برای این حرف هایی که زدم من از حقوق فرزندم دفاع خواهم کرد.
چه سخنی با مردم دارید؟
من از مردم انتظاری ندارم برای اینکه مردم اختیاری ندارند. مردم چکار می تواند بکنند؟ مردم حرف بزنند می زنند و می برند. حرف بزنند با یک مارکی که میزنند می برندشان می اندازند زندان و بازداشتگاه. مردم چکار می توانند بکنند؟ در کشور قانون باید حاکم باشد و هم مردم از آن قانون تبعیت کنند و هم دولت. در کشوری که قانون نباشد موفق نخواهد شد. کشور را قانون و اجرای قانون نگه می دارد، عدالت نگه می دارد. من از مردم هیچ انتظاری ندارم.
سخن آخرتان چیست؟
من این را بگویم که اگر مشکلی برای حسین پیش بیاید و خدای ناکرده حسین بمیرد این قطعا یک قتل عمدی است.
بیش از ۴۰ تن از دانشگاهیان، روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر در خارج از ایران، با امضای بیانیهای بازداشت فریبرز رئیس دانا، اقتصاددان منتقد دولت، را محکوم کردند و خواستار آزادی او شدند.
پیش از این، کانون مدافعان حقوق کارگر و کانون نویسندگان ایران به بازداشت این اقتصاددان اعتراض کرده بودند.
آقای رئیس دانا روز دوشنبه گذشته برای اجرای حکم یک سال زندانش، بازداشت و به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.
او که عضو هیات دبیران کانون نویسندگان ایران نیز بوده است، در آذر ماه سال ۸۹ به دلیل مصاحبهها و انتقادهایش از قانون هدفمند شدن یارانهها و تاثیر منفی آن بازداشت شد.
به گزارش کمپین بینالمللی حقوق بشر، آقای رییس دانا در خرداد سال ۹۰ به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق عضویت در کانون نویسندگان، امضای برخی بیانیههای سیاسی و همچنین مصاحبههای انتقادی با رسانههای خارج از ایران درباره عملکرد دولت به یک سال زندان محکوم شد.
این در حالی بود که او از حدود ۱۰ سال قبل به دلیل صحبتها و نوشتههای انتقادیاش از تدریس در دانشگاهها به صورت رسمی محروم شد و در این سالها تنها به عنوان استاد میهمان در دانشگاههای مختلف برای تدریس دعوت میشد.
معترضان به بازداشت فریبرز رئیس دانا، او را اقتصاددان، روشنفکر و پژوهشگر مدافع عدالت اجتماعی و دموکراسی توصیف کردهاند که به گفته آنها، همواره سیاستهای اقتصادی و اجتماعی دولت را که به زیان طبقات محروم بوده، به نقد کشیده است.
آقای رئیس دانا در آخرین مقاله خود پیش از بازداشت از تلاش دولت برای تغییر قانون کار انتقاد کرده و آن را به زیان کارگران دانسته بود.
به گزارش رادیو فردا ۴۳ دانشگاهی، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر که بازداشت فریبرز رئیس دانا را محکوم کردهاند، با اشاره به اینکه وی همیشه هدف «تعرض» دستگاههای امنیتی گوناگون جمهوری اسلامی ایران بوده است، نوشتند: دولت در برابر بحران اقتصادی و سیاسی ایران و در اجرای سیاست بحثانگیز حذف یارانهها و تغییر قانون کار تلاش میکند تا منتقدانی مانند فریبرز رئیس دانا را خاموش کند.
امضاکنندگان بیانیه از «مردم مترقی جهان» و سازمانهای بینالمللی خواستند «نقض مستمر حقوق بشر» در ایران را محکوم کنند و خواستار آزادی آقای رئیس دانا و فعالان حقوق زنان٬ رهبران دانشجویی٬ نویسندگان٬ فعالان کارگری٬ هنرمندان٬ روزنامهنگاران و سینماگران زندانی شوند.
این بیانیه از جمله توسط کاظم علمداری، رضا علامهزاده، داریوش آشوری، سهراب بهداد، مهرزاد بروجردی، منصور فرهنگ، رضا قریشی، مهرانگیز کار، حسن نایب هاشم، فرهاد نعمانی، سعید پیوندی، محمد صفوی و نیره توحیدی امضا شده است.
بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی میگویند که نشانه هایی از غنی سازی اورانیوم با غلظت بیشتر از ۲۰ درصد در تاسیسات فردو در ایران پیدا کردهاند.
به گزارش بی بی سی، بازرسان آژانس نشانه هایی از تولید اورانیوم با غلظت ۲۷ درصد پیدا کرده اند.
ایران در واکنش به این خبر، آن را تکذیب نکرده و به آژانس بین المللی اتمی گفته است که "ممکن است نقص فنی باعث غنی سازی ۲۷ درصدی شده باشد".
این یافته بخشی از گزارش تازه آژانس بین المللی انرژی اتمی است که امروز منتشر شده است.
ایران سال گذشته اعلام کرد که تولید اورانیوم با غلظت بالا را از مجتمع اصلی خود در نطنز به مرکز فردو که در دل کوه ساخته شده، منتقل می کند.
ایران وجود فردو در نزدیکی قم را در ماه سپتامبر ۲۰۰۹ به آژانس بین المللی انرژی اتمی اعلام کرد که پس از آن بود که معلوم شد سازمانهای اطلاعاتی غربی به وجود آن پی برده اند.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی در ماه دی سال گذشته در اطلاعیهای اعلام کرد که "ایران تولید اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد را در تاسیسات غنیسازی فردو آغاز کرده است."
کشورهای غربی خواهان توقف غنی سازی اورانیوم هستند و گفته اند در صورتی که ایران بر ادامه غنی سازی اورانیوم پافشاری کند، تحریم های خود را افزایش خواهند داد.
تولید اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد در فردو با واکنش شدید کشورهای غربی رو به رو شد.
تولید اورانیوم با غلظت بیش از ۲۰ درصد مصرف صلح آمیز ندارد و یافته های تازه آژانس می تواند به افزایش بیشتر فشارها بر ایران منجر شود.
در پی ادعای دادستان کل کشور مبنی بر اینکه "هیچ كس در فوت هاله سحابی و هدی صابر مقصر نیست؟"، اعظم طالقانی، فعال ملی – مذهبی، با انتشار نامه ای سرگشاده به این مقام ارشد قضایی، خطاب به وی خاطر نشان کرد که "مطمئناً اگر شهادتها، گزارش ها، فیلم های دوربین ها و مشاهدات نویسندگان مقالات را در یك سال قبل بدون قضاوت یك طرفه مطالعه كرده بودید، اینگونه امروز با این جرات قضاوت نمی كردید."
بنا به گزارش های رسیده به جرس، اعظم طالقانی همچنین به غلامحسین محسنی اژه ای این نکته را یادآور می شود که "شهیدان هاله سحابی و هدی رضا زاده صابر پیش از شهادت در سلامتی به سر می بردند و پرونده پزشكی آنان در زندان اوین صحت این موضوع را تایید می كند و شخصاً می توانید این پرونده ها را مطالعه كنید و مطمئن شوید كه هر دو نفر از سلامتی برخوردار بودند."
محسنی اژه ای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضائیه، طی هفته ای که گذشت، در جریان نشست خبری خود درباره آخرین وضعیت پرونده درگذشت زنده یادان هدی صابر و هاله سحابی مدعی شده بود که "بر اساس تحقیقات انجام شده کسی در این مورد مقصر نیست."
متن نامه سرگشاده اعظم طالقانی، فعال ملی- مذهبی و مدیر مسئول نشریه توقیف شدۀ «پیام هاجر»، به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«فَمَن یعمل مِثقَالَ ذرهٍ خَیراً یرَهُ و مَن یعمل مثال مِثقَالَ ذرهٍ شراً یرَهِ»
دادستان محترم كل كشور
جناب آقای حجت الاسلام محسنی اژه ای
با سلام
آیا می توانید در روزی كه مقابل حضرت باری تعالی قرار می گیرید و همه از فرزند و همسر و ارباب خود می گریزند، بگویید: «هیچ كس در فوت هاله سحابی و هدی صابر مقصر نیست؟» مطمئناً اگر شهادتها، گزارش ها، فیلم های دوربین ها و مشاهدات نویسندگان مقالات را در یك سال قبل بدون قضاوت یك طرفه مطالعه كرده بودید اینگونه امروز با این جرات قضاوت نمی كردید؟!! آن چندین هزار نیرویی كه از مجموعه سازمان های مختلف به آنجا اعزام شده بودند چه هدف و ماموریتی داشتند؟ شادروان عزت الله سحابی مردی بود كه در سوابق مبارزاتی او حداقل پانزده سال زندان قبل و بعد از انقلاب دیده می شد. مطمئناً بسیاری از كسانی كه امروزه در جمهوری اسلامی مسئولیت دارند یا در راس امور و تصمیم گیری ها قرار دارند حتی نیمی از آن زندان ها و زجرها را تحمل نكرده اند!! چه نیازی بود برای تشییع جنازه ایشان آنطور كه مشاهده می شد هزاران نفر از مامورین به منطقه لواسان اعزام شوند؟! چه نیازی بود برای این تشییع جنازه هزینه های سنگینی بر دوش ملت گزارده شود؟
شهیدان هاله سحابی و هدی رضا زاده صابر پیش از شهادت در سلامتی به سر می بردند و پرونده پزشكی آنان در زندان اوین صحت این موضوع را تایید می كند. شما شخصاً می توانید این پرونده ها را مطالعه كنید و مطمئن شوید كه هر دو نفر به لحاظ فیزیولوژیكی از سلامتی برخوردار بودند. هاله شب قبل از حادثه تا صبح را برای پدر قرآن قرائت می نمود. او حتی پس از نماز صبح در سلامت برای تهیه صبحانه آماده شد و پس از مهیا كردن ملزومات در حالیكه در گوشه دیگری از منزل پدرش را غسل می دادند از ماموران و تشییع كنندگان برای صرف صبحانه دعوت می كرد. هاله بهنگام تشییع جنازه عكس پدر را در دست گرفته و جلوی تابوت حركت می كرد، هنوز پنجاه قدم از درب منزل دور نشده بود كه ماموران به او حمله ور می شوند و عكس را می گیرند و پاره می كنند در این حال اواعتراض می كند و پس از چند لحظه با رنگ پریده كامل بر زمین می افتد. مامورین حتی به پزشكان حاضر در جمع اجازه نمی دهند كه به او تنفس مصنوعی دهند و با فریاد و خشونت آنان را وادار می كنند هاله را از زمین بردارند. اگر حتی شهادت شاهدان عینی مبنی بر كوفته شدن به پهلوی هاله (احتمالاً گفته می شود «به طحال») را نپذیریم، همان حمله ماموران به دختری كه مدتها در زندان بوده و داغدار است و عكس پدر خود را حمل می كند و وقایعی كه به تبع آن به وجود آمد خود مصداق جرم اتفاق افتاده توسط مامورین را كفایت می كند.
نمی توان باور كرد جنابعالی یا قوه قضائیه نمی دانید كه چه كسی مجرم است؟!! از سوی دیگر وقایع اتفاقیه برای هدی رضا زاده صابر هم با توجه به شهادت زندانیان بند ۳۵۰ اوین گویای این موضوع است كه ضرب و شتم موجب تشدید بیماری و در نتیجه شهادت ایشان گردیده است. هدی در بیمارستان، با درد شدید قلبی از پزشكان خواسته بود خواهرش را به او برسانند ولی مامورین اجازه ندادند! آخر سنگدلی و بی رحمی و بی انصافی تا چه حد؟!! اعتقاد به معاد انسان را هر لحظه در مقابل حضرت حق پاسخگو می كند و برای مرگ و رفتن از جامعه بی عدالت و ستم پیشه هر چه بیشتر آماده می سازد و برای زندگان محبت الهی و هدایت طلب می نماید، اما متاسفانه اعتقاد به معاد در جامعه ما شعاری بیش نیست و ما پیوسته شاهد غلبه سیاسی كاریها بر اعتقادات خود می باشیم.
دوم خرداد ۱۳۹۱
درحالی که فشارهای دولت و تجمعات اعتراضی نیروهای لباس شخصی و گروه های فشار برای جلوگیری از فعالیت خانه سینما ادامه دارد، رئیس هیات مدیره خانه سینما و سخنگوی این هیات اعلام کرد که به دنبال حکم صادر شده از سوی دیوان عدالت اداری مبنی بر ابطال نامه وزارت ارشاد، این خانه از صبح روز شنبه ۶ خرداد به صورت رسمی آغاز میشود.
وزارت ارشاد دولت احمدی نژاد پیش از این حکم بر انحلال خانه سینما کرده بود اما دیوان عدالت این حکم را غیرقانونی دانست و لغو کرد. با این حال و در پی فشار حامیان دولت و تجمع لباس شخصی ها، رییس دیوان عدالت اداری با اظهارنظری تازه، بر ابهامات افزود و گفت: انحلال خانه سینما در دو مرجع صورت گرفته است و تصمیم انحلال در هیئت رسیدگی به امور مراکز فرهنگی و هنری ارشاد و همچنین در شورای فرهنگ عمومی اتخاذ شده است. منتظری افزود: در پی اعلام انحلال خانه سینما، این خانه از تصمیم هیئت رسیدگی به امور مراکز فرهنگی و هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دیوان شکایت کرد که این تصمیم پس از بررسی با توجه به مغایرت با برخی قوانین در دیوان نقض شد. اما تاکنون خانه سینما شکایتی از تصمیم شورای فرهنگ عمومی به دیوان نکرده است و چنانچه شکایتی در این راستا صورت نگیرد، انحلال خانه سینما پابرجا است.
اما رئیس هیات مدیره خانه سینما با استناد به حکم دیوان، بر ادامه فعالیت خانه سینما تاکید می کند.
فرهاد توحیدی در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا با اشاره به نظر جدید شورای فرهنگ عمومي گفت: در سال ۱۳۷۵ شورای عالی انقلاب فرهنگی در بازنگری شرح وظایف و مسئولیتهای شورای فرهنگ عمومی حق انحلال موسسات فرهنگی همچون خانه سینما را از حیطه وظایف شورای فرهنگ عمومی خارج کرد و این امر دیگر در حیطه وظایف شورای فرهنگ عمومی نیست.
وی ادامه داد: حال امروز گروهی که میبینند نظرشان با رای دیوان عدالت الهی تامین نشده است به این امر دست زدهاند در حالی که اگر نظر شورای فرهنگ عمومی بر انحلال خانه سینما بود پس چه نیازی به صدور نامه ارشاد مبنی بر انحلال بود.
توحیدی افزود: از نظر ما نظر شورای فرهنگ عمومی مدخلیتی ندارد و فعالیتهای این خانه از روز شنبه آغاز میشود.
روز چهارشنبه محاکمه پنج نفر از فعالان سیاسی و مدنی آذربایجان برگزار شده است.
این فعالان آذربایجانی، مهرداد کرمی، ابراهیم رشیدی، افشین شهبازی، روزبه سعادتی و محمد احدی هستند که توسط ماموران امنیتی در شهرهای تبریز، میانه و اردبیل بازداشت و پس از تحمل شکنجه های روحی و جسمی و حبس در سلول انفرادی در بازداشتگاه اطلاعات به زندان مرکزی تبریز منتقل شده بودند.
به گزارش کلمه، روز چهارشنبه گذشته در دادگاه به اتهامات این ۵ فعال مدنی رسیدگی شده است. اتهامات منسوب به این افراد از قبیل «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» بوده که توسط شعبه اول دادگاه انقلاب تبریز و به ریاست قاضی رحیم حملبر مورد رسیدگی قرار گرفته است.
کلمه می گوید، دادگاه این افراد بر خلاف موازین حقوقی و قانونی بدون حضور وکیل تشکیل شده و این افراد بدون تشریفات قانونی به دفاع از خود در برابر اتهامات واهی انتسابی پرداخته اند. متهمان همچنین با اعتراض به بلاتکلیفی و انتقال به بند متادون و شرایط بسیار نامساعد بند، از عدم دسترسی وکیل خود به پرونده انتقاد کردند.
در پایان جلسه ی رسیدگی، برای هر یک از متهمان، قرار وثیقه، معادل ۲۰۰ میلیون تومان صادر و ابلاغ شده که امید است طی روزهای آتی، روند اداری بازداشت ملک مورد وثیقه، پیگیری و نامبردگان موقتا، آزاد شوند.
پیش از این نیز، این زندانیان نسبت به شرایط نامناسب محل نگهداری خود اعتراض کرده بودند.
مهرداد کرمی دانشجوی دانشگاه تبریز ۳ دی ماه ۹۰ به هنگام پیاده شدن از اتوبوس سرویس دانشگاهی توسط مامورین اطلاعات بازداشت و پس از بازجوییهای مکرر و تحمل بازداشت در سلول انفرادی در تاریخ ۲۱ بهمن ۹۰ به بند عمومی زندان مرکزی تبریز منتقل شده و همچنان در زندان به سر می برد.
همچنین افشین شهبازی دانشجوی رشته کشاورزی به همراه ابراهیم رشیدی در ۳ بهمن ۹۰ در خانهی شهبازی بازداشت شدند که ابراهیم رشیدی در دهم فروردین از سلول انفرادی به بند عمومی تبریز منتقل شده است. در پی این دستگیریها روزبه سعادتی و محمد احمدی نیز در تاریخ ۴ بهمن دستگیر شده و تاکنون در زندان به سر می برند. هر سه نفر مدت ۵۰ روز را در سلولهای انفرادی به سر بردهاند.
احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران با انتقاد شدید از اختلاف جناح های اصولگرا بر سر ریاست مجلس گفت: مسئله ریاست مجلس نباید مایه چالش و تنش باشد در این سی و سه سال، این همه تنش و چالش برای انتخاب رئیس مجلس کم سابقه است.
رقابت بر سر کرسی ریاست مجلس میان هواداران علی لاریجانی و غلامعلی حداد عادل بالاگرفته است و رسانه ها و وبسایت های وابسته به دوجناح داخلی محافظه کاران، روزانه مطالبی را دراین باره منتشر می کنند.
احمد خاتمی در خطبه های نمازجمعه امروز تهران از این وضعیت انتقاد کرد و گفت: نباید انتخاب رئیسی به بهانهای برای تنش تبدیل شود.
وی همچنین از نمایندگان مجلس خواست، مطیع رهبر جمهوری اسلامی باشند.
مصطفی خلجی
شکی نیست که ما ایرانیها نژادپرستیم؛ دستکم میل به نژادپرستی هنوز به صورت خفته در همه ما وجود دارد و کمتر توانستهایم این میل نابخردانه را آگاهانه در خردمان هضم کنیم.
نژادپرستی به همه عرصهها سر میکشد و همه چیز را فاسد میکند؛ از سیاست گرفته تا فرهنگ و در آخر هویت یک ملت.
در زمینه نژادپرستی ایرانیها هم انگار دیواری کوتاهتر از افغانها وجود ندارد، هر از چندگاهی خبری درباره رفتار ناشایست ایرانیها با افغانها منتشر میشود که نمونه جنجالی اخیرش مربوط به همین عید نوروز گذشته بود.
اما تازهترین نمونه نژادپرستی ایرانیها علیه افغانها به حوزه ادبیات مربوط است و میشود اسمش را گذاشت «نژادپرستی ادبی».
ما گهگاهی این «نژادپرستی ادبی» را درباره دیگر ملتها هم مثل ترکها و عربها، درباره مولانا یا دیگر مفاخرمان که آثارشان به زبان عربی است به کار میبریم.
غافل از اینکه اصلا در فرهنگ جای این این بحثها نیست، زیرا هویت یک محصول، در شکل و ذات و ماهیت آن محصول نهفته است و کالایی تجاری نیست که بتوان با تغییر برچسب، هویت و خاستگاه آن را نیز تغییر داد.
مثلا چگونه میتوان مولانا را ترک، با مفهومی که ما امروز از یک ترک ترکیهای در نظر داریم، دانست؟
مولانا همان اندازه که ترک با معیارهای امروز نبود، یک ایرانی با معیارهای ایرانی امروز، یعنی عصر جمهوری اسلامی و احمدینژاد، هم نیست.
هویت هر ادیب و دانشمند را باید با توجه به شرایط هویتی زمانهاش بررسی کرد و اگر به این امر باور داشته باشیم دیگر «نژادپرستیهای ادبی» ما بیمعناست.
اما قضیه اخیر چیست؟
در نمایشگاه کتاب امسال نشستی درباره «غزنی؛ میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام» برگزار شد که سخنرانان آن ادیبان افغان بودند.
خیلی منطقی است که در این نشست بر اهمیت فرهنگی غزنی که اکنون یکی از سی و چهار ولایت در شرق افغانستان است، در عصر غزنویان تأکید شود.
اما خبرگزاری مهر، عجولانه خبر مربوط به این نشست را با این تیتر منتشر کرد: «شاهنامه زیر گوش مسئولان ارشاد به یغمای افغانها رفت!/ ایرانیها کوتاه نیامدند»
در این خبر داد و بیداد شده بود که ایرانیها بجنبید فرهنگمان از سوی افغانها به تاراج رفت!
محمد کاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر افغان که سالهاست مقیم ایران است و ایرانیها را خوب میشناسد، در این باره یادداشتی نوشت و به درستی به ما ایرانیها نکاتی را گوشزد کرد.
کاظمی نوشت که بسیاری از مواریث و مفاخر فرهنگی و ادبی فارسیزبانان در آن روزگار، متأثر از مرکزیت غزنی بوده است. این موضوعی است تردیدناپذیر، همچنان که مرکزیت بلخ و بخارا در عصر سامانیان تردیدناپذیر است و مرکزیت هرات در عصر تیموریان و مرکزیت اصفهان در عصر صفویه و مرکزیت دهلی در زمان حکومت گورکانیان هند و مرکزیت تهران در حدود صد سال اخیر، همه تردیدناپذیرند و پذیرفتنی. به راستی این را میتوان «به یغما رفتن شاهنامه دانست؟» این یک بحث بدیهی علمی است و موضوع جدیدی هم نیست. همه میدانیم که شعر فارسی در آن عصر، در کنار شعر مکتب خراسانی، به «شعر دوره غزنوی» هم معروف است. غزنی در آن زمان بزرگترین مرکز تمدنی و فرهنگی در قلمرو زبان فارسی بوده و چنان که شنیدهایم، 400 شاعر در دربار محمود غزنوی حضور داشتهاند. حتی شاعری مثل غضایری رازی که اهل ری است، شاهان غزنی را مدح میگوید و وابسته به دربار آنان شمرده میشود. این مرکزیت بعداً در عصر سلجوقیان به مرو منتقل شد، در عصر ایلخانان به شیراز، در عصر تیموریان به هرات، در عصر صفویه به اصفهان و اینها حقایقی است روشن.
این شاعر افغان نکته مهمی را به ما اشاره میکند: اگر دوستان ایرانی ما قدری دوراندیش باشند، باید نه تنها از این که در افغانستان و دیگر کشورهای منطقه از مفاخر ادب فارسی تجلیل میشود دلگیر نشوند، بلکه خود همزبانان خارج از ایران را بدین کار تشویق کنند. شما نباید از این که خیابانهای شهرهای تاجیکستان به اسم مولوی و سعدی و حافظ نامگذاری میشود برآشفته شوید. چه بهتر از این که بدین ترتیب، این میراث مشترک وسعت یابد و در همه جای این قلمرو شناخته شود. آن کودکی که هر روز تندیس فردوسی را در شهر دوشنبه میبیند، بهتر تشویق میشود که شاهنامه بخواند، تا این که مثلاً تندیس مایاکوفسکی یا پوشکین را ببیند (به اعتبار نفوذ شوروی سابق و فارسیستیزی آن). آن جوانی که در کابل خیابانی به نام «سعدی» ببیند (که متأسفانه وجود ندارد) بیشتر به خواندن گلستان تشویق میشود تا این که خیابانی به نام «ملک فهد» ببیند (که وجود دارد، به خاطر مسجدی که از پول نفت سعودی در آنجا ساخته شده است.) این یعنی تثبیت بیشتر و وسعت یافتن این فرهنگ، این ادبیات و این میراث مشترک.
باور نداشتن ایرانیها به میراث مشترک
آنچه باید به آن تأکید کرد این است که عموم ایرانیان به میراث مشترکی که اکنون میان ملت ایران و دیگر کشورهای منطقه وجود دارد، باور ندارند.
مثلا علیرغم اینکه زبان عربی در زبان روزمره ما حضور دارد و خیلی از رفتارهای دینی و غیردینی مردم ایران از اعراب گرفته شده، هنوز هضم این نکته برای ما ایرانیان خیلی سخت است که بخش عمدهای از فرهنگ ما برگرفته از میراث مشترکی میان ایرانیان و اعراب است.
درباره شاعران و مفاخر دیگر هم، وقت و هزینهای که ایرانیها صرف درگیریهایی نژادی میکنند، باطل و بیهوده است. این وقت و هزینه را باید صرف فعالیتهای دیگری کرد؛ مثلا اینکه خودمان در معرفی مفاخرمان پیشدستی کنیم و مخصوصا دیگران را نیز در این کار شریک کنیم.
فرهنگ را نمیتوان در مرزهای جغرافیاییاش محدود کرد. به قول کارلوس فوئنتس کسانی که با فرهنگ چنین میکنند عملی فاشیستی انجام میدهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر