-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

Latest News from 30Mail for 05/28/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/3/7

 

 
مدیرکل حوزه ریاست پزشکی قانونی کشور می‌گوید در حال حاضر در دنیا مصرف تریاک دارای رتبه چهارم از نظر مصرف مواد مخدر است است، ولی ایران در این زمینه رتبه اول را دارا است.
 
به گزارش ايسنا، قدیرزاده در همایش «آشنایی با مواد مخدر و روان‌گردان‌ها، علائم و عوارض جسمی و روانی و راه‌های تشخیص آزمایشگاهی» افزود: از زمان صفویه تاکنون ایران بزرگ‌ترین مصرف‌کننده تریاک بوده است. این در حالی است که در دنیا حشیش، بیشترین مصرف را دارد.
 
به گفته مدیرکل حوزه ریاست پزشکی قانونی «اکنون بحران کشور، مصرف تریاک، هروئین و شیشه است.»
 
قدیرزاده در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به داروهای روان‌گردان گفت که قشر دانشجو و دبیرستانی، ورزشکاران، کارگران و همچنین بانوان برای لاغری، افرادی هستند که گرایش بیشتری به مصرف روانگردان‌ها نشان می‌‌دهند.
 
 مواد روانگردان، مواد شیمیایی هستند که روی عملکرد مغز تاثیر گذاشته و باعث علائم اولیه چون سرخوشی، تمرکز حواس، افزایش هوشیاری و افزایش انرژی می‌شود.
 
منبع: ایسنا

 
 

1391/3/7

 

 
حسین ملک‌افضلی، رئیس پژوهشکده سلامت با اشاره به «افزایش خانواده های تک نفره در کشور» گفت که «۶۰ درصد زنان ۱۵ تا ۲۵ ساله و ۲۱ درصد زنان ۲۵ تا ۳۵ ساله مجرد هستند یعنی به سمت خانواده‌های تک نفره می‌رویم.»
 
آقای ملک‌افضلی این مطلب را صبح امروز یکشنبه (هفتم خردادماه) در همایشی با عنوان کنگره علمی سلامت مطرح کرده است.
 
او گفته است که در این حوزه (زندگی تک‌نفره) خطر جامعه را تهدید می‌کند و برای ازدواج باید فرصت‌هایی فراهم کنیم.
 
رئیس پژوهشکده سلامت ملی خانواده گفت: در گذشته از رشد جمعیت بالایی برخوردار بودیم که در نتیجه در حال حاضر ۶۰ درصد جمعیت کشور ۱۵ تا ۵۰ ساله هستند که با یک انبوه جمعیت تاخیر ازدواج مواجه هستیم.
 
به گفته ملک‌افضلی در عصر حاضر  «درون خانواده‌ها با شکاف نسل‌ها روبه‌رو هستیم، بسیاری از خانواده‌ها از استحکامی که باید برخوردار نیستند چون جوانان و نوجوانان خیلی از افکار بزرگان را قبول ندارند و به همین دلیل گاهی ممکن است مشکلی به وجود بیاید.»
 
وی تاکید کرد: ممکن است که سواد کلاسیک ما بالا باشد ولی سواد بهداشت و مهارت‌های لازم برای استحکام خانواده را نداریم و قدرت تصمیم در خانواده ایجاد نمی‌شود.
 
منبع: فارس

 
 

1391/3/7

 

مه آفريد خسروی، متهم اصلی پرونده اختلاس سه‌هزار میلیارد تومانی با اشاره به اینکه «مسوولان عالی مقام در پرونده اختلاس دست داشته‌اند» تهديد کرد که در جلسه هفته آينده دادگاه اسامی اين افراد را فاش خواهد کرد.
 
آقای خسروی، صاحب مجموعه «گروه امير منصور آريا» متهم است که از طريق روابط خاص با بانک های صادرات و بانک ملی ايران به گشايش اسناد اعتباری به مبلغ صد‌ها ميليارد تومان اقدام کرده است، بدون آنکه تمام يا دست کم بخش عمده‌ای از وجه اين اعتبار نامه‌ها را پرداخته باشد.
 
اين متهم در جلسه دوازدهم دادگاه رسيدگی به اختلاس سه هزار ميليارد تومانی که روز يکشنبه برگزار شد برخی از مسوولان جمهوری اسلامی را متهم کرد که در جريان کارهای وی بوده و حتی خود آنها معرفی نامه برای وی صادر می کردند.
 
آقای امير خسروی در زمينه به يکی از مسوولان مجمع تشخيص مصلحت نظام با نام اختصاری «م.ر» اشاره کرد که به نظر می رسيد اشاره وی به محسن رضايی، دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام باشد.
 
به گزارش خبرگزاری ايسنا، اين متهم گفت که «آقای م.ر از مسوولان مجمع تشخيص مصلحت نظام در منزلش، پارک لويزان، دفترش و در خيابان ظفر با من ملاقات و جلسه‌هايی را داشته است. من يک هشداری را در جلسه بعد به اين افراد می ‌دهم تا خودشان به دادگاه بيايند و همه چيز را بيان کنند.»
 
زمانی که ناصر سراج، قاضی دادگاه، حرف او را قطع کرد و از او پرسيد که «آيا دو هزار و ۸۰۰ ميليارد تومان از سيستم خارج شده است؟»، مه آفريد امير خسروی خطاب به وی گفت: «چرا وقتی اسم افراد شاخص می ‌آيد اجازه نمی ‌دهيد حرف‌ مان را تمام کنيم.»
 
صاحب مجموعه «گروه امير منصور آريا» با بيان اينکه به «فساد فی الارض» متهم شده است گفت: «کسانی که يک ميليارد دلار به من معرفی ‌نامه می ‌دهند و به من می ‌گويند که بروم گوشت وارد کنم و تحريم را دور بزنم کجا هستند؟»
 
مه آفريد امير خسروی افزود: « همه آقايان بايد بيايند و بگويند که بانک آريا را برای بحث تحريم ايجاد کرديم. جلسه بعد بايد اين آقايان يا خودشان بگويند، اصلا به بالاترين مسوولان کشور بگويند که ما بوديم دستور اين کار را داديم يا اگر اين کار را نکنند من اسامی آنها را می ‌گويم و اسامی همه اين افراد را با مدارک مستند و دليل و برهان دارم؛ چرا که شرايط تحريم وجود دارد. در واقع آنها اصلا از من خواستند به دولت کمک کنم.»
 
صاحب مجموعه «گروه امير منصور آريا» با تاييد اينکه سه ميليون دلار به محمود خاوری، مدير عامل پيشين بانک ملی ايران رشوه داده است گفت: «آقای خاوری با پر رويی تمام به من می ‌گويد برای اينکه سقف اعتبارات را بالا ببريم بايد به من پول بدهيد، اين سوال اينجا مطرح می‌شود که آقای خاوری را چه کسانی فراری داده ‌اند؟ اگر در جلسه بعد اين افراد به دادگاه نيايند و خود را معرفی نکنند، من قطعا نام آنها را فاش خواهم کرد.»
 
به گفته قاضی ناصر سراج، دادگاه رسيدگی به فساد مالی سه هزار ميليارد تومانی يک يا دو جلسه ديگر ادامه خواهد يافت و قرار است در اين جلسات به اتهام های ۳۲ نفر از افراد درگير در اين پرونده رسيدگی شود.
 

 
 

1391/3/7
  •  

    فرجام

    خواستم برای تو بنویسم سیروس. خواستم و نشد. نمی‌شود. ما باید لبخند بزنیم و مسخرگی کنیم و تو بروی و منتظر باشیم که زود بیایی. برای تو نمی‌نویسم. برای خداحافظی می‌نویسم و می‌شماریم تا بیایی. از هنوز … که نرفته‌ای.

    شبیه خداحافظی نیست. شبیه خداحافظی نیستیم. یاد گرفته‌ایم دیگر که نباشیم. دست کم سعی می‌کنیم تا آن ثانیه‌های آخر از دست‌مان در نرود و بیشتر شبیه مهمانی باشیم تا شبیه خداحافظی. از این گوشه‌ی امنی که نشسته‌ام و سنگر گرفته‌ام میان مهمانی خداحافظی پرت می‌شوم و دور می‌شوم. برمی‌گردم به پیدا کردن این که از کجا شروع شد این دل کنده شدن‌ها در فرودگاه امام. پرت می‌شوم به خیلی دور. خیلی دورتر از روزهای فرودگاه امام.

    از آن‌جا شروع شد که خیال کردم فرودگاه امام بود که سردرآورد به بلعیدن میزبان‌های مهمانی‌های خداحافظی. خیال کردم بچه‌تر بودیم و بزرگ‌تر شدیم که گیر کردیم به تور مهمانی‌های خداحافظی. همین شد شاید. همین شد که دستم به جستن کشیده شد به زخم‌های خیلی دور و کهنه‌ای که یادشان رفته بود رنگ خونِ تازه را. یادم افتاد دوباره روزهای فرودگاه مهرآباد را. ترمینالِ خارجی را. روزهایی که فرودگاه اتفاق بود و حادثه هنوز، نه روزمره و عادت. روزهای پناهندگی. روزهایی که ماشین‌ها می‌رفتند سمت اکباتان و می‌پیچیدند به چپ. پشت هم و آرام و غمگین می‌رفتند و می‌پیچیدند. به دنیای دور و غریبی به نام فرودگاه مهرآباد. که هیچ وقت نمی‌فهمیدی آن خیابان برگشت چطور ناگهان می‌پیچد و تو را ناگهان در میدان آزادی رها می‌کند. همه تا آخرین قدم که می‌شد رفت می‌آمدند. همه سرِراهی‌هایی را که دو دستی خیرکش می‌کردند لحظه‌ی آخر بار مسافر می‌کردند و هزار بار هم می‌گفتی به گوش کسی نمی‌رفت پرواز ترانزیت با اتوبوس لوان تور توفیر دارد. آواری از غصه می‌بارید هر کس و حواس هیچ کس نبود آن که دارد می‌رود ترس و دلهره‌اش کافی است تا آوار این همه آدم را هم دیگر نبرد یک تنه. همه گریه می‌کردند. انگار خاکسپاری است. اما خاک مسافر که مثل خاک مرده نیست. می‌گویند خاک مرده سرد است. وقتی رویت نشست آرام می‌گیری. پس خاک مسافر باید گرم باشد. وقتی پرید و رویت نشست تازه آتشت می‌زند. گریه کردن از بستن چمدان شروع می‌شد و به این زودی‌ها آرام نمی‌گرفت.

    یادم آمد خداحافظی‌هایی که اصلن فرودگاه نداشت را. که مسافرَت، با چمدان بسته و خاطر آشفته و چشم‌های نگران می‌رفت. خبری از مهمانی نبود. حتی خبری از خداحافظی. همین بود که اگر نشد برمی‌گردم و اگر شد نامه می‌دهم. دلت نمی‌گرفت از این که رفت. دلت پاره می‌شد که کجاست؟ که رسید یا نه؟ مسافر می‌بایست چمدانش کوچک می‌بود. لباسش گرم و طاقتش زیاد. همه اتراق می‌کردند در خانه‌ای که تلفن داشت. تا روزی که زنگ می‌خورد و صدای خش دار و دور تلفن سکه‌ای شهر مرزی خبر می‌داد دلهره تازه شروع شده. و بعدِ یک ماه، نامه‌رسانی که خوش‌خبر ترین پیک عالم بود پاکتِ با تمبر خارجی را می‌رساند و تو خیالت که راحت می‌شد از مسافرت، آرام نمی‌گرفتی تا توی کاسه‌ی آب تمبر خارجی را از کاغذ جدا کنی و اضافه کنی به آلبوم تمبر مسافری که رفته بود و این شده بود امانتش پیش تو.

    ما سی سال است خداحافظی می‌کنیم. خداحافظی‌های تلخ و کش‌داری که همه به غبار و مه ختم می‌شوند. همیشه جمله‌ی آخرمان زیر گوش هم این بوده که زود برگرد! که زود برمی‌گردم! همیشه قرار است برگردند، برگردیم. حرف محال‌ترین برگشتنی‌های‌مان هم همین است که وقتی برگشتیم چه می‌کنیم. سی سال گذشته و یاد گرفته‌ایم عزای ترک کردن را به مهمانی خداحافظی بدل کنیم. غصه‌های هم را قیچی کنیم. بزرگ‌ترهای هنوز بی‌قرارمان را آرام کنیم. بساط‌مان را از فرودگاه به خانه بیاوریم. همه‌ی فشار دل‌تنگی‌های‌مان را دسته‌جمعی لحظه‌ی آخر نچپانیم در چمدان مسافری که دارد می‌پیچد به پله‌های لعنتی فرودگاه امام. عادت کنیم به این که تکه‎‌های همیشه ناقص تصویری شده‌ایم که هیچ وقت کامل نمی‌شود. تصویرهایی که همیشه تکه‌های کنده شده‌ای دارد که نیستند. چه این طرف، چه آن طرف. همه یاد گرفته‌ایم بغض‌مان را قایم کنیم پشت لودگی. عین آدم‌هایی شده‌ایم جامانده بعد زلزله. گریه نکردن‌مان مال این است که گم کرده‌ایم عزای کدام عزیزمان را بگیریم. عادت نکرده‌ایم! هیچ وقت خیال نکن آدم به از دست دادن عزیزانش عادت کند! آدم باید یا آدم نباشد یا عزیز داشتن را نفهمد که عادت کند. آدم فقط یاد می‌گیرد چطور تحمل کند.

    این همه سال و سرمایه و توان و آن همه شعار هفته و قلک پلاستیکی نارنجک و ماشین گشت سبز و مشت‌های گره کرده و سختی و مضیقه و داغ و ترس و اضطراب قرار بود چیزهای دیگری یاد ما بدهد. قرار نبود؟ قرار نبود تنها یاد گرفتنی ما از مُلک داری شما فقط مهمانی خداحافظی باشد. قرار بود؟ نمی‌ترسید اگر آن روز واپسین که ما را این همه از آن ترساندید اگر باشد و بیاید، فقط جواب این همه آه و اشک رو به آسمان در مهمانی‌های خداحافظی را چطور قرار است بدهید؟ جواب غم مادر و پدر و برادر و خواهر و رفیق را؟ جواب این همه عاشق را؟ نمی‌خواهید این بازی را تمام کنید؟ سلام به دنیا نمی‌شود راهی داشته باشد جز مهمانی خداحافظیِ شما؟

    عنوان نوشته نام کتابی از میلان کوندرا است


     
     

    1391/3/7
  • دانشمند

    تصویر یک: دبیرستانی ام، سیبیل و ابرووان کلفتی دارم. بزرگترین مسائل زندگیم محدود به جبر، مکانیک، و کنجکاوی در مورد جنس مذکره. یکی از بچه های کلاس من و مادرم رو دعوت میکنه به یک مهمونی زنونه خونه شون. مادرم آرا گیرا میکنه، من جین پامه با یک تی-شرتی که احساس میکنم خیلی هیپه. میریم خونه ی یارو.من یک فلاپی دیسک با خودم آووردم، که روش یک بازی کامپیوتری جدید ریختم که به دوستم بدم. اما مهمونیش محشر کبراست. خانومهای نارنجی و طلایی ریختن وسط، کون های گنده شان رو تکون تکون میدن که ترجمه میشه به قر ریز و درشت. لباس ها و آرایش های اون مهمونی رو بعدها در استریپ کلاب ها هم مشاهده کردم. دوستم شخصا و راسا وسط بود و قر و قمبیل میریخت. من هیچ وقت نفهمیدم چرا دخی های ایرونی دوست دارن بریزن وسط و رقص های دلبری بکنند برای یک سری زن های چهل پنجاه ساله. آیا امید دارند که بین این بانوان خسته، مادر یک پسر دم بخت نشسته باشه؟ من متوجه شدم که در اون مهمونی یک وصله ی ناجور هستم.

    تصویر دوم: به زور یکی از خاله الکی ها که آمده بود تورنتو باهاشون رفتم یک مهمونی خانوادگی که هیچ کس رو نمیشناختم. ضیافت شام بود و باز خانومهای نارنجی طلایی مهاجرت کرده با مردهای سیبیلوی شکم گنده دور نشسته بودن و به اصرار و انکار دختر خانوم جوونی پاشد، قر مفصلی ریخت و همه دور دست میزدن. به قیافه ی غربتی من، با صورت بدون آرایش و لباس ورزش و کوله پشتی و کارت آزمایشگاه که از گردنم آویزون بود نگاهی کردن و فهمیدن من رو لازم نیست برای قر ریختن بلند کنند، چیزی گیرشون نمیاد. من دخترک رو نیگاه میکردم وسط که از درخت های خیالی سیب میچید و چرخ میزد و شاید خیال میکرد در یک دنیای تخیلی پر از شاه و پری زندگی میکنه.

    تصویر سوم: دارم گریه میکنم. خسته ام، صبح زود بلند شده بودیم، با اتوبوس رفته بودیم اوتاوا رای بدیم. از ساعت ده یازده صبح تو صف سفارت بودیم.  اون ور خیابون سلطنت طلب ها و مجاهدین با بلندگو به ما فحش میدادن. این ور خیابون یکی از دوست های خل چل مون برای اینکه اونها رو خفه کنه و مسخره کرده باشه، شعار میداد انرژی ِ هسته ای حق مسلم ماست. بالاخره یک چیزی در حدود سه بعد از ظهر رای دادیم. بدون روسری. از چهار راه افتادیم تو خیابون های اوتاوا و داد میزدیم دودو تا؟ یک جماعت ناشناس عابری از اون ور ِ خیابون جواب میداد چهار تا… ما داد میزدیم بگم؟ بگم؟ عابرین ناشناس جواب میدادن بگو. ما داد میزدیم احمدی بای بای، جمعیت پشت سرمون تکرار میکرد. یکی دو ساعتی بهترین وقت های زندگیم رو تو اوتاوا گذروندم. با احساس پیروزی ِ مطلق. بعد نشستیم یکجا آبجوی پیروزی ِ اراده ی مردم بر ریاست جمهوری دروغ و فاشیسم رو بخوریم. به وقت ایران ساعت باید نیمه شب میبود و شمارش ِ تقلبی شروع شده بود. کم کم شایعاتی پیچید که احمدی نژاد شصت درصد آرا… فکر کردیم فقط جنوب شهر رو شمردن، سوار اتوبوس شدیم به سمت تورنتو. پنج تا اتوبوس آدم. راه طولانی بود، ترافیک بود جاده و مسیر شیش ساعته، نه ساعت و نیم طول کشید. از وسط های راه تو ایران صبح شده بود و خبرهای تقلب تایید شده بود. احساس بدبختی میکردم. اشکم در آمده بود، داشتم روانی میشدم. گوشمون به موبایل یکی بود که از رادیوهای ایرانی خبر بگیره. در این حیص و بیص، در اون حینی که احساس میکردم سرنوشت مملکتم در حال عوض شدنه، یک خانوم هایی اون جلوی اتوبوس داشتن دست میزدن، آواز قر قمبیلی میخوندن، و میرقصیدن.

    تصویر چهارم: تهران یک خوبی ای داشت: دورش پر کوه بود. من و مادرم جمعه ها میرفتیم توچال، پیاده میرفتیم تا پایین تله کابین. بعد مسیر خاکی به سمت ایستگاه دوم رو میگرفتیم. تا چشمه میرفتیم. تو راهش یک دکه ای بود بعضا آش، چایی، و املت میداد. یک چیزی میزدیم. چشمه یک کافه تریای اساسی تر بود، میشد صبحانه خورد. شاید تو کل راه حرفی اصلا نمیزدیم. شاید مامان از قدیم هاش میگفت، از دوران ِ دختریش. همین. بعدا دبیرستانی که شدم باباهای بعضی از بچه ها هر هفته کلی از بچه ها رو میبردن کوه. جاهای دم دستی مثه توچال کلکچال نمیبردن. میرفتن جاهای پرت و پلا، سولوقون، سیاه بیشه. تمام تو راه برامون تعریف میکردن. بوف کور رو مثلا تفسیر میکردن، از آخوندا بد میگفتن، از آینده میگفتن. بالا که میرسیدن بغلی ها رو در میاووردن. یک می ای میزدن، آتیشی بساط میکردن، یکی از باباها ساز دهنی داشت، یک ترانه ی ملایمی میخوندن و بعد جمع میکردیم میامدیم پایین. یک فرهنگی داشت کوه رفتن. شعارشون آهسته و پیوسته بود. بعد یک دوره ای شد که بزرگ شده بودم مثلا و خودم با دوستام کوه میرفتم. انگار زمانه عوض شده بود، ملت با لپتاپ میامدن درکه، فرهنگ قر و قمبیل و دست و رقص رو آوورده بودن تو طبیعت. نمیفهمیدم این فرهنگ رو، نمیچسبید بهم. بعد ایران تموم شد و اطراف تورنتو دریغ از یک تپه که آدم اش بالا بره. فرهنگ کوه رفتن تموم شد. تا زد و با یک گروه کوه تو ونکوور شروع کردم به کشف کوه های اطراف. اینجا شاید مکه ی اینطور کارها باشه، دوره شهر پره کوهه. کوه ها سبزن، همه چیز نهایتا دور ِ رود و اقیانوسه، ترکیب کوه و جنگل و آب خیلی قشنگه. در گروه کوه مون، ملت ایرونی اصرار دارن آوار بخونن کل راه رو. چهچهه و قری و محزون. همه چیز باهم. دوست دارن هر جا که برای استراحت وای میستند، سپیده سپیده بخونن. حتی سینه هم بزنند. ممدی نبودی ببینی… «از اون روز که چشات چشمامو دیده» با عظمت و آرامش کوه تناسبی نداره. صدای دست و آواز ایرونی تو سکوت جنگل وصله ی ناجوره. دست های بندری و قر ایرونی وسط جنگل مثل پیتزای قورمه سبزیه. ترکیب ناجور، فرهنگ غریب ایرونی که طبیعت کانادایی رو آراسته.

    هیچ وقت با خیلی چیزهای ایرونی بودن کنار نیامدم. ایرانی ها همه جا باید ساز و آواز و قر و قمبیل ببرند. در اتوبوس، در عروسی، در کوه و طبیعت، در ضیافت شام، هر وقت دور ِ هم جمع شدن، باید برقصند و دست بزنند. آرامش و سکوت و یا نشستن دور هم رو بلد نیستن غالبا. آیا این ملت شادن یا صرفا هیچ چیز سر جاش نیست؟


     
     

    1391/3/7
  •  

    ع. ایماگر
    ایمایان

    گاهی مؤمنان در عصر حضور پیشوایان دین آنان را سؤال‌پیچ می‌کنند. این پرسیدن می‌تواند خوب و راهگشا باشد به شرط اینکه به وسواس بدل نشود. هرجا حکم شرع نبود، عمل به حکم عقل می‌شود؛ همین عمل به حکم عقل، خود عملی دینی خواهد بود. در احکام بهترین مثال آیات ۱۰۱ و ۱۰۲ سوره‌ی مائده است. پس از سؤال شخصی از پیامبر درباره‌ی وجوب هرساله‌ی حج، جواب شنید که چرا از چیزی که من برایتان نگفته‌ام می‌پرسی؟ اگر بگویم بله و نتوانی انجام دهی که گمراه خواهی خواهی شد. (نقل به مضمون، نک به تفسیر المیزان ذیل همین آیه) در موضوعات هم گاو بنی‌اسرائیل و پرسش/ایرادهای مکرّر آن قوم ضرب‌المثل شده است.
       
    در پرسش از فقیهان نیز وضع به همین منوال است. چندی پیش هاشمی رفسنجانی بحث لزوم داشتن فقه دریا و خشکی و بیمه و محیط زیست و فضا و ... را پیش کشید . من هم اینجا نوشتم که این پیشنهاد، بار فقه را از اینی که هست سنگین‌تر می‌کند  و ما را با حلال و حرامهای جدید وامی‌نهد. همین که در موضوعهایی که در آنها حکم دقیق شرعی نداریم، به حکم عقل عمل کنیم کافیست. اگر پیامبر اسلام می‌گفت می‌توانم جوابت را بدهم ولی نمی‌گویم، ظاهراً فقها «نداریم» و «نمی‌گویم» و «به مصلحت نیست» در قاموسشان نیست؛ بلافاصله منطقةالفراغ را به تعبیر شهید صدر کوچکتر و کوچکتر می‌کنند. در موضوعات هم وضع به همین منوال است. فرض کنیم حکم شرعی در برخی امور معلوم است، مکلّفان خودشان می‌دانند و تشخیصشان؛ از موسیقی گرفته تا دیگر مسائل. 
       
    کسی ترانه‌ای می‌خواند، میان هیاهوی موافقان و مخالفان، شاید چند نفری پیدا شوند که ببینند چی به چیست، حرف گفته شده چه معنایی دارد، چه قدر بجا و چقدر نابجاست، لحن آن، مخاطب‌شناسی، موقع‌سنجی و دیگر جوانب را بسنجند، ناگهان کسانی موضوع را بدل به استفتا می‌کنند و فقها را مجبور به فتوادادن می‌کنند. به فاصله‌ی چند روز، استاد فلسفه‌ای حرف از سماع عارفان می‌زند و برخی توجیهات و تأویلات و استنادات به آیات و متون دینی را چاشنی آن می‌کند- طبعاً تک‌تک زوایای این بحث مانند هر بحثی در صورت رعایت آرامش و اخلاق گفتگو حتماً دارای پیامدهای خوبی خواهد بود- باز هم افرادی اصل موضوع را به عنوان استفتا نزد فقیهی می‌برند و با آمدن حکم شرعی حلال و حرام، بازی به هم می‌خورد. حالا یا طرف موافق فتوا هستی یا مخالف؛ در هر دو صورت بین سیاهی و سپیدی، بین صفر و یک، بین همه یا هیچ مخیّری و انتخاب دیگری نداری. تحلیل جایی رشد می‌کند که «موافقم» و «مخالفم» به نحو قطعی ابراز نشود، تحلیل با تجزیه و خردکردن و جزئی‌نگری سروکار دارد. ما متأسّفانه بیشتر اوقات از یکی از دو طرف بام در حال افتادنیم؛ یا آنچنان امور را نسبی می‌بینیم که جانبداری صحیح و بقاعده و روشمند از یک عقیده را نیز برنمی‌تابیم یا آنچنان دعوا را حیدری- نعمتی می‌کنیم که امکان جداسازی مدّعا از دلایل، حرف از شیوه‌ی بیان، کلمه‌ی حقّ از كاربرد باطل و جز آن پیدا نمی‌شود. من شخصاً کارم این شده که هرگاه با گروه اوّل سروکار دارم، به لزوم موضع‌داشتن و اجتناب‌ناپذیری آن بپردازم و هرجا با گروه دوّم مواجه می‌شوم از درجات خرَد و پلّه‌های ایمان بگویم. به این موضوع باز هم می‌پردازم.

     
     

    1391/3/7

     

     
    جانشين فرمانده نيروی قدس سپاه پاسداران تاييد کرد که نيروهای نظامی جمهوری اسلامی در حوادث سوريه دخالت کرده اند ولی گفت که اين دخالت برای جلوگيری از «کشتار مردم» بوده است.
     
    اسماعيل قاآنی در گفت و گو با خبرگزاری ايسنا با اشاره به «حضور موثر نيروی قدس سپاه پاسداران در سوريه» گفت: «تا وقتی که در سوريه نبوديم کشتارهای مردم آن توسط معارضين زياد بود اما با حضور جمهوری اسلامی به طور فيزيکی و غير فيزيکی جلوی کشتارهای بزرگ در سوريه گرفته شد.»
     
    سردار پاسدار قاآنی تصريح کرد: «با وجود تمام اشکالاتی که دولت سوريه دارد و ما برای رفع آنها متذکر بوده ايم، اما سوريه جغرافيای مقاومت است و علت فشارهای آمريکا و اسرائيل به اين دليل است که ديدند تصرف آن امکان پذير نيست.»
     
    اين نخستين بار است که يک فرمانده ارشد سپاه پاسداران گزارش منابع غربی درباره دخالت نيروهای نظامی ايران در سرکوب مردم سوريه را تاييد می کند. تا پيش از اين مقام های وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی هر گونه دخالت تهران در امور سوريه را رد می کردند و کشتار مردم سوريه را به مخالفان و نيروهای القاعده نسبت می دادند.
     
    گفتنی‌ست لحظاتی پس از انتشار اين گفت و گوی اختصاصی، لينک آن در سايت خبرگزاری ايسنا از دسترس خارج شد. با اين حال ديگر سايت های ايرانی اصل اين خبر را انتشار داده اند.
     
     
     
     
     
     

     
     

    1391/3/7

    معاون امور اجتماعی و فرهنگی وزارت کشور می‌گوید عرضه قلیان در مکان‌های عمومی از پنج شنبه (یازدهم خردادماه) ممنوع خواهد شد.

    به گزارش ایرنا، علیرضا افشار که در نشست خبری هفته بدون دخانیات شرکت کرده بود افزود که هفته بدون دخانیات، آخرین فرصت برای اطلاع رسانی، تذکر یا ابلاغ‌های ممنوعیت عرضه قلیان در اماکن عمومی ست.

    به گفته آقای افشار پس از پایان هفته بدون دخانیات (۴ تا ۱۰ خرداد)، عرضه قلیان در تمامی رستوران‌ها، باغچه‌ها، تالار‌ها و مهمان پذیر‌ها ممنوع خواهد شد و نیروی انتظامی با متخلفان «برخوردهای لازم» را انجام خواهد داد.

    این مقام دولتی به میزان جریمه متخلفان عرضه قلیان در مکان‌ها عمومی اشاره‌ای نکرد.

    معاون امور اجتماعی وزارت کشور همچنین گفت که قهوه خانه‌ها شامل این قانون نمی‌شوند اما «در مراحل بعدی برای قهوه خانه‌ها نیز با هماهنگی اصناف برنامه ریزی‌های جایگزین داریم.»

    آقای افشار ادامه داد قانون منع عرضه قلیان در مهر سال ۸۵، مصوب شده و عرضه قلیان، بطور قانونی ممنوع است اما این قانون تاکنون اجرایی نشده بود که با برنامه ریزی‌های جدید، این قانون امسال بطور کامل اجرا می‌شود.

    منبع: ایرنا

    مرتبط:

    ورود زنان به قلیان‌سراها ممنوع شد

    قهوه خانه زنانه در ایران تاسیس می‌شود


     
     

    1391/3/7

    رئیس انجمن داروسازان ایران نسبت به عواقب افزایش شدید مالیات برخی از داروخانه هشدار داده و گفته که این وضعیت سبب تعطیلی داروخانه‌ها خواهد شد.

    به گزارش مهر، دکتر رهبر مژدهی آذر افزوده که بر اساس تفاهمنامه سازمان نظام پزشکی و سازمان امور مالیاتی، دارایی می‌تواند برای دریافت مالیات ۵ درصد از داروخانه‌ها «راسآ وارد عمل شود» که این موضوع سبب افزایش شدید مالیات این داروخانه‌ها شده است.

    به گفته آقای مژدهی آذر، «متاسفانه مالیات داروخانه‌ای که سال گذشته ۵۰۰ هزارتومان بود به یکباره به ۲۰ میلیون رسیده است.»

    این مقام مسئول افزوده که این وضعیت سبب می‌شود افرادی وارد داروخانه‌ها شوند که «از طریق خرید عمده دارو‌ها و گرفتن تخفیف و همچنین فروش داروهای ماهواره‌ای به نحوی که هرگز لو نمی‌روند، قادر هستند که مالیاتهای سنگین‌تر از ۵۰ میلیون را هم بدهند.»

    آقای مژدهی آذر ادامه این روند را سبب خارج شدن داروخانه‌ها از محتوای عملی خود و تبدیل آن‌ها به «سوپرمارکت» عنوان کرد.

    وی افزوده در حال نوشتن نامه‌ای به وزیر اقتصاد هستیم و در صورت پاسخگو نبودن پشت در او تجمع می‌کنیم و «اگر تجمع پشت در اتاق وزیر هم جوابگو نبود، داروخانه‌های خود را تعطیل کرده و کلید آن‌ها را به وزیر می‌دهیم.»

    حدود یکسال پیش رییس آقای مژدهی آذر از ورشکستگی حدود ۱۰ هزار داروخانه کشور به دلیل تاخیر در دریافت مطالبات از سازمان‌های بیمه‌گر خبر داده و گفته بود که حتی برخی از آنها، نسخه‌های بیمه تامین اجتماعی را از بیماران قبول نمی‌کنند.

    منبع: مهر


     
     

    1391/3/7

    روزنامه دنیای اقتصاد گزارش داد که نتیجه مذاکرات هسته‌ای ایران و گروه ۱+۵ سبب افت معاملات مسکن با «شیبی فوق العاده تند» شده است.

    در این گزارش آمده مجموع معاملات صورت گرفته در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه هفته گذشته به کمتر از ۸۰۰ معامله رسیده و این در حالیست که این میزان معاملات، از معاملات انجام شده در یکی از روزهای پایانی اردیبهشت ماه نیز کمتر است.

    بر اساس گزارش دنیای اقتصاد، در روزهای پایانی اردیبهشت ماه تعداد معاملات در بازار مسکن از مرز ۹۰۰ معامله در روز گذشته بود و معاملات انجام گرفته طی روزهای گذشته حتی نسبت به نیمه اردیبهشت ماه نیز کاهشی ۳۵ درصدی را نشان می‌دهد.

    گروه ۱+۵ و ایران طی روزهای چهارشنبه و پنج شنبه (۳ و ۴ خرداد) دور دوم مذاکرات هسته‌ای خود را بر سر برنامه هسته‌ای ایران برگزار کردند که این مذاکرات بدون اعلام نتیجه‌ای مشخص پایان یافته و به دور سوم کشیده شد.

    کار‌شناسان روزنامه دنیای اقتصاد پیش بینی کرده‌اند که میزان قیمت‌ها در بازار مسکن طی خردادماه تغییر پیدا نمی‌کند و معاملات نیز به سطح پایینی خواهد رسید.

    منبع: دنیای اقتصاد


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته