-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

Latest Posts from Tehran Review for 05/31/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



در فرانسه انتشار نتایج انتخابات در روز برگزاری بنا بر قانون انتخابات(مصوب ١٩٧٧) تا پیش از ساعت ٨ شب  ممنوع است و برای آن  پیگرد قضایی و ٧۵ هزار یورو جریمه نقدی تعیین شده است. حوزه‌های رای گیری در سراسر فرانسه به جز پاریس که تا ساعت ٨ شب باز هستند، در ساعت ۶ بعدازظهر به کار خود پایان می‌دهند، که در این ساعت نتیجه انتخابات با نخستین برآوردها می‌تواند مشخص  شود. یکی از علت‌های این ممنوع کردن نیز همین تفاوت زمانی در بسته شدن حوزه‌های رای گیری است. این قانون از آن سال‌هایی‌ست، که جهان خالی از ” رسانه‌های تازه” بود و در فرانسه هم انحصار اطلاع رسانی در دست رادیو و تلویزیون‌های دولتی . ولی از چند سال پیش، انتشار نتایج انتخابات پیش از ساعت مقرر، به معظلی تبدیل شده است. در روزهای نزدیک به برگزاری هر انتخابات، کشمکش میان برخی از رسانه‌ها که تهدید به انتشار نتایج می‌کنند و مقامات اجرایی و قضایی که تهدید به پیگرد و جریمه آغاز می‌شود.
در این انتخابات اما با وارد معرکه شدن شبکه‌های اجتماعی، حادثه‌ی دیگری اتفاق افتاد و یکی از “طنازترین”، دور زدن‌های سانسور بر روی اینترنت در جهان ابداع شد!  نتیجه هشدارهای امسال و حتا تهدید به لغو انتخابات، به ابداع  بازی! “پیام‌های رادیو لندن”  بر روی شبکه‌های اجتماعی انجامید.

رادیو لندن

در جنگ جهانگیر دوم  و در دوران  اشغال فرانسه، رادیوی دولتی لندن یا همین بی بی سی  خودمان ‍، برای فرانسه برنامه پخش می‌کرد، گوبلز وزیر پروپاگاند المان هیتلری، سه روزپس از تسلیم فرانسه، دستور توقف رادیو فرانسه را در این کشور داد که تا یک ماه فرانسه بی صدا شده بود. پیام ١٨ ژوئن ١٩۴٠ ژنرال دوگل سرآغاز به خدمت گرفتن این رادیو در سازماندهی جنبش مقاومت شد. هر شب از این رادیو که در آغاز برنامه‌هایش اعلام می کرد : ” اینجا لندن است فرانسوی‌ها با فرانسوی‌ها سخن می‌گویند.” افزون بر خبر‌های جنگ و جهان، پیام‌های رمز شده‌‌ خطاب به مبارزین جنبش مقاومت پخش می‌شد. پیام‌هایی که گاه  گفته‌های شاعرانه بودند و گاه جملاتی بی ربط! که تنها برای پارتیزان‌ها و نیروهای مبارز بار معنایی داشتند.
قانون ١٩٧٧ اعلام نتیجه انتخابات را جرم اعلام کرده است، اما انتشار پیام‌هایی که به شکل مشخص از نتیجه انتخابات حرفی به میان نیاورد، نمی ‌تواند مشمول ممنوعیت این قانون شود. کاربران با ذوق شبکه‌های اجتماعی و به ویژه توئیت‌گران! با استفاده از استعاره و تمثیل و نشان‌های نامزدها، در پوشش پیام‌های رمز شده نتایج رای گیری را پیش از ساعت اعلام کردند. جنگ توئیت که در طی کارزار انتخاباتی بالا گرفته بود، وسیله‌ای شد برای دور زدن سانسور، و البته و در این میان به جنگ تبلیغاتی میان طرفداران نامزدهای انتخابات و گاه با دادن اطلاعات غلط و خبر فریب‌های عامدانه.
برای هر پیام رمز شده از مشخصات ظاهری و یا قراردادی نامزد‌ها استفاده می‌شد. برای نمونه، برای آقای هولاند که نامش نزدیک به کشور هلند است، از نام این کشور استفاده می‌شد و یا برای آقای سرکوزی به دلیل مجارتبار بودنشان و خانم اوا ژولی نامزد سبزها به دلیل اصلیت نروژی ایشان، با این کشورها شناخته می‌شدند، از نامزدهای چپ چپ با کنایه‌های سرخ و شوروی سابق نام می‌بردند و یا ماری لوپن کاندیدای راست افراطی گاه با نمادهای المان نازی! و گاه با بلوند و سفید بودنش ( در فرانسه شوخی با بلوندها رایج است و معمولا از انها همچون افرادی کم هوش و پرت از اوضاع نام می‌برند.) نامیده می‌شد . پیامی که می‌گفت کشور هلند از مجارستان پیش افتاده و یا در نروژ امروز هوا ٣ درچه بالای صفر است، و المان به نزدیکی مرز مجارستان رسید. حکایت از جلو افتادن هولاند از سرکوزی و یا ٣ درصد آرای  اوا ژولی و رقابت تنگاتنگ سرکوزی با ماری لوپن داشت. االبته برای هولاند و سرکوزی  از پنیر (سمبل کشور هلند و برای هولاند) و  ماست ( سمبل مجارستان) هم استفاده می‌شد. گاه برخی هم با شیطنت حرف‌های بی ربط را هم در منتشر می‌کردند و برخی دیگر از نمادهایی استفده می‌کردند که برای فهمیدن معنای آنها می بایست چندین دقیقه فکر کرد.
نکته جالب، نوشتن پیام‌ها به همان شکل و شیوه‌ی رادیو لندن و ادبیات رایج آن زمان بود. پر مسلم اکثریت “نسل شبکه‌های اجتماعی” از رادیو لندن جز شنیده‌ها و خوانده‌هایشان، خاطره‌‌ی زنده‌ای نداشتند، یا حتا قدیمی‌ترها هم تنها در فیلم‌ها رادیو لندن را شنیده بودند! اما این بازی ابتکار آنها بود. همزمان به یادآری از حافظه‌ی تاریخی و یادآوری از تاریخ.

نمونه

 مرغ  را از فر خارج کرده‌اند، حرارت ران چپ۶ . ۵٢ است اما در سمت راست هویچ‌ها سوختند!
در مارتینک انفولزای مجاری در حرارت ٣٢ درجه از بین می رود اما نوع هلندی آن در ۶٨ درجه!
ناپلئون به سوی سان بارت فرار می کند، تکرار می کنم، ناپلئون به سوی سان بارت فرار می‌کند.
ژنو تریبون صلح است و خبر تکرار می کنم ژنو تریبون صلح است و خبر
رشد اقتصادی هلند ٢ درصد بیشتر از مجارستان است
در بروکسل ساعت  ١٨ شب ٢٠ شب است تکرار می کنم در بروکسل ساعت 18 شب 20 شب است  (لوسوار  یا شب نام روزنامه بلژیکی است که اعلام کرده بو ساعت ١٨ نتایج را اعلام می کند)
مردم باستیل (میدان باستیل پاریس محل تجمع طرفدران هولاند) را اشغال کردند و سر شاه را در کنکورد بریدند! ( میدان کنکورد پاریس که فرار بود در صورت پیروزی طرفدران سرکوزی در انجا تجمع کنند – کنایه‌ا از انقلاب فرانسه)
و….
 بر روی توئیتر تگ و یا هشتاگ رادیو لندن  (#radiolondres)  در دو دور انتخابات ٢٢ اوریل و ۶ می، یکی از پر بیننده ترین‌ها بود.
قانون ملی برای کشورهای همسایه!
نشریات آنلاین بلژیک و سوئیس ( لو سوار و تریبون دو ژنو) با اعلام نتایج دو دور انتخابات در ساعت ١٨ هر کدام با بیش از یک میلیون نفر بازدید کننده، رکورد بازدید از سایت‌هایشان را شکستند. برخی از سایت‌ها نیز اعلام کرده بودند که هر نوع “نتیجه” را در سایت‌شان اعلام می‌کنند، اینگونه در سایت هم خبر مسابقات ورزشی روز ( که در یکشنبه کم هم نیستند‍!) منتشر می‌شد و هم  نتایج انتخابات! گاهی از هم‌نامی و یا ملیت برخی از ورزشکاران برای کد کردن پیام استفاده می‌شد.  برای نخستین بار پس از دور نخست انتخابات اخیر، در ٢٢ اوریل، چند رسانه از این میان روزنامه لو سوار در بلژیک و خبرگزاری فرانسه برای انتشار نتایج پیش از ساعت تعیین شده، تحت پیگرد قضایی قرار گرفته‌اند. با این حال، اجرای این قانون و ملزم کردن دیگر کشورها به رعایت قانون ملی کشوری دیگر، اگر نگوئیم غیر ممکن اما بسیار دشوار است. در سال‌های پیش هم شکایاتی انجام شده بود که همه به تبرئه رسانه‌ها انجامیدند.
انتخابات اخیر فرانسه ناکارایی سانسور در برابر رسانه‌های تازه را نشان داد و مهمتر که اگر قوانین اصلاح نشوند، چنین به مضحکه بدل می‌‌شوند.

 


Click here to view the embedded video.

 

ده‌ها تن از فعالان سیاسی، حقوق بشری، دانشجویی، روزنامه‌نگاران و هنرمندان خارج از ایران، جهت گرامیداشت یاد و زادروز زندانیان سیاسی متولد خرداد ماه، در شهر پاریس گرد هم آمدند. در این مراسم که به بهانه زادروز زندانیان سیاسی متولد خرداد ماه و با درخواست آزادی تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی برگزار شد، نوشابه امیری، آزاده کیان، تقی رحمانی، اکبر عطری و سید ابراهیم نبوی سخنرانی کردند. همچنین در جمع میهمانان که طیف ‌ای متنوعی را در بر می‌گرفت، فعالان و چهره‌هایی چون اردشیر امیرارجمند، علی مزروعی، بیژن حکمت، هوشنگ اسدی، رضا معینی، حسن فرشتیان و دیگر روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی و حقوق بشری حضور داشتند.


 


 

نتیجه ای که اخوان المسلمین در انتخابات پارلمانی ٢٠١١ – ٢٠١٢ مصر بدست آورد یک پیروزی درخشان بود. آن ها نزدیک به ۴٧ درصد از آرا و ٢٣۵ کرسی از ۴٩٨ کرسی را کسب کردند و احزاب سلفی در حدود ٢٨ درصد از آرا یعنی ١٢٣ کرسی را از آن خود کردند. اخوان المسلمین از این پس در جایگاه قدرت در سطح نهادهای پارلمانی، باید با چهار چالش تازه از راه رسیده که موجودیت این سازمان را به خطر می اندازد، مقابله کند: پیامدهای ورود این سازمان به میدان سیاست و درگیری مستقیم آن با «امور [اجرایی]»؛ دشواری های ناشی از تحولات سیاسی و فکری در درون سازمان؛ تناقضات درونی؛ و فشار سلفی ها(١). اخوان المسلمین، بنیانگذاری شده در سال ١٩٢٨ میلادی بدست حسن البنا، در طول تاریخ خود همواره هم پیمان هایی عمل گرایانه (پراگماتیک) با نیروها و دولت های مختلف در مصر داشته است؛ با ملک فاروق که درسال ١٩٣۶ به تخت پادشاهی نشست؛ با «افسران آزاد» که ملک فاروق را در سال ١٩۵٢ سرنگون کردند. و با رییس جمهور انور سادات پس از سال ١٩٧٠.

 

البته سازمان اخوان المسلمین از سال ١٩۵۴ مخالفت خود را با جمال عبدالناصر آغاز کرد و مورد یک سرکوب وحشتناک قرار گرفت. هم پیمانی در زمان انور سادات بگونه ای بود که وی از اخوان المسلمین برای مبارزه با ناصری ها و نیروهای چپ استفاده ابزاری می کرد. در پی رسیدن حسنی مبارک به مقام ریاست جمهوری مصر در سال ١٩٨١، روابط اخوان المسلمین با «رییس»، میان مصالحه، تحمل نسبی و سرکوبِ گزینشی، در نوسان بود. بدین گونه، اخوان که هیچگاه توسط دولت وقت برسمیت شناخته نشده بود، توانست ٢٠ درصد کرسی های مجلس را در انتخابات پارلمانی سال ٢٠٠۵ از آن خود کند. (البته آن ها در انتخابات یاد شده به عنوان نامزدهای مستقل، شرکت کرده بودند.) این سازش های تاکتیکی در منظر عموم انجام می شد و حتی رهبر سابق اخوان المسلمین در سال های ٢٠٠۴ تا ٢٠٠٩ محمد مهدی عاکف نیز آن را برسمیت شناخته بود. اینها گواه خمش پذیری (انعطاف) بزرگی است که این سازمان دارد، که در عین حال با همین کار به چهره خود به عنوان یک نیروی اپوزیسیون آسیب نیز زده اند.

 

این سنت مصالحه جویی، حتی پس از سرنگونی حسنی مبارک در فوریه ٢٠١١ و بدست گرفتن قدرت از سوی شورای عالی نیروهای مسلح (CSFA) نیز ادامه یافت. این شورا نیز مانند اخوان المسلمین به ایفای نقشی دو پهلو در جریان انقلاب پرداخته بود؛ این که حکومت دشمن دموکراسی و یک نیروی متعلق به گذشته است. با این همه، ماه عسل چندان طولانی نشد و حتی خطر احتمال رویارویی میان دو طرف بوجود آمد. این امر سه دلیل اصلی دارد: اخوان المسلمین در نوامبر ٢٠١١ پیش نویس قانون اساسی را که از سوی علی السالمی معاون نخست وزیر ارایه، و در آن به نظامیان مصونیت داده شده بود رد کرد. اخوان المسلمین همچنین به یک نقش سیاسی عمده برای ژنرال ها در نهاد قانون اساسی آینده تن نداد. و سرانجام این که اخوان المسلمین تحت فشار مردم، خواستار یک محاکمه واقعی برای حسنی مبارک رییس جمهوری سابق شد درحالی که شورای عالی نیروهای مسلح ترجیح می داد یک محاکمه ظاهری برگزار شود و از این طریق مسوولیت شماری از اعضای آن همچنان پس پرده بماند. اخوان المسلمین می تواند به همان راهی برود که حزب عدالت و توسعه (AKP)در ترکیه پیموده است. این حزب نظامی را پذیرفت که در آن ژنرال ها نقش مهمی داشتند و بتدریج آنها را آهسته به سمت خروج از قدرت سوق داد. اما آیا اخوان المسلمین چنین ظرفیتی دارد؟

 

جنبش اخوان المسلمین از ابتدا با نشانه ای ویژه شناخته شده است؛ پافشاری بر اصل «دعوت» (فراخواندن مردم به تعلیم و تربیت دینی)، و حمل پیامی که در نقطه نهایی خود، برقراری یک خلافت اسلامی را می بیند. این جنبش برای نخستین بار در تاریخ خود، تصمیم به تاسیس یک حزب سیاسی- ملی به نام آزادی و عدالت (PLJ) گرفت. این گونه است که این نیرو نه فقط درحال ترک موضع خوش نشین خود در جایگاه اپوزیسیون است بلکه در حال دست برداشتن از برخی ادعاهای جهانشمول خود نیز هست تا بتواند به آمال و آرزوی بخشی از رای دهندگان خود در حوزه اشتغال، آموزش، بهداشت، حمل و نقل ، و مبارزه با فساد و… جامه عمل بپوشاند. کاری دشوار پیشِ روی اخوان المسلمین است؛ به این صورت که یک بخش از اعضا فعال و طرفداران، همچنان پایبند ارزش های سنتی هستند، امری که به همراه تعارض نسل ها، وضعیت تناقضات موجود در سطح این سازمان را وخیم تر می کند. بویژه آن که این جنبش دیگر فاقد نظریه پردازان دینی است که توان فکر کردن به دورانی جدید را داشته باشند. این امر پس از مرگ بنیانگذار جنبش یعنی حسن البنا که البته بیشتر یک بنیانگذار بود تا یک متفکر، و نیز تاثیراتی که جنبش از سید قطب – اعدام شده در سال ١٩۶۶ -، گرفت، مشهود است. از آن زمان، برای اخوان المسلمین دیگر کسی جز یک واعظ کهنسال یعنی شیخ یوسف القرضاوی (متولد ١٩٢۶) که از طریق پخش برنامه در شبکه الجزیره قطر معروف شد باقی نمانده است اما او نیز در ماههای اخیر نسبت به اخوان المسلمین و تاکتیک سیاسی این سازمان برای کسب انحصاری قدرت، موضع بسیار منتقدانه ای گرفته است. مشکل دیگر این سازمان ظهور پلورالیسم در مصر است که در سطح اخوان المسلمین نیز انعکاس یافته است. گروهی از اعضای سازمان از حامیان قدیمی هستند. عده ای متعلق به نسل های جدید سازمان هستند که اغلب نسبت به تحولات و افکار نو، برخورد بازتری دارند. تعدادی از اعضا گرایش صوفی دارند و گروهی نیز سلفی هستند(٢). اما این سازمان در طول تاریخ خود همواره از ورود به بحث آزاد ناتوان بوده است و ترجیح می داده است که وجود تناقضات در درون خود را انکار کند.

 

یکی از مهمترین مسایلی که سبب چند دستگی در سازمان شده است موضوع حق حاکمیت است: این که این حق از مردم سرچشمه می گیرد یا از خدا؟ و این که از همین دریچه، معنای دموکراسی چیست؟ درحالی که نسل جوان اخوان المسلمین و بال های گشوده جنبش، نشانگر پیوستن آنان به دموکراسی و مفهوم شهروندی است، نسل گذشته اخوان المسلمین بر مفهوم «حاکمیت» یعنی حاکمیت الهی پایبند است.

 

گونه گونی یا تفرقه

 

اظهارنظرهای ناهماهنگی که از زمان سقوط حسنی مبارک از میان صفوف اخوان المسلمین بیرون می آید، هر چند نشانگر یک زبان دوگانه نیست اما ترجمان تنوع وگونه گونی درونی این سازمان است. به هر حال این دسته بندی ها می تواند موجودیت اخوان المسلمین را به خطر بیاندازد. وضعیت امروز اخوان، ما را به یاد تحولات درونی اتحاد سوسیالیست عرب (USA) می اندازد، گروهی که توسط جمال عبدالناصر در سالهای ١٩۶٠ میلادی راه اندازی شد. این تشکل که جریان هایی از چپ افراطی تا راست افراطی را درخود جای داده بود، به محض گشایش فضای سیاسی در دوره انور سادات، در سال های ١٩٧٠ میلادی، به چندین حزب منشعب شد. چنین دسته بندی و تنوعی در نزد اخوان المسلمین نیز از حداقل یک دهه گذشته وجود داشته است اما در فوریه ٢٠١١ با رسمیت قانونی یافتن حزب الوسط (مرکز) به رهبری مهندس أبو العلا ماضی پس از ٢٠ سال انتظار، بیش از پیش آشکار شد. الوسط به مثابه نسخه ای مصری از حزب عدالت و توسعه ترکیه، و بازتاب دهنده آرمان های نسلی از اخوان است که در سال های١٩٧٠ و پس از یک دوره سرکوب های شدید، وارد عرصه سیاست شد. این حزب به دموکراسی، اصل شهروندی و پیشرفت زنان وفادار است و از برداشتی از اسلام دفاع می کند که با مدرنیته سازگاری دارد. الوسط در واقع معرّفِ نخستین انشعاب بوجود آمده در سازمان اخوان المسلمین از زمان تاسیس در سال ١٩٢٨ است. دومین انشعاب در بدنه اخوان المسلمین از زمانی رخ داد که محمد حبیب، معاون اول محمد بادی رهبر عالی سازمان، حزب النهضه را در ژوئیه ٢٠١١ تاسیس کرد. سازمانی که او بنیان نهاده است به حزب آقای ماضی نزدیک است و از نظر فکری متعلق به همان نسل است. حبیب با وجود سن بالا یعنی بیش از ۶٠ سال، بر سر پست رهبری اخوان به رقابت با رهبر عالی این سازمان در سال ٢٠٠٩ پرداخت اما در جریان انتخابات داخلی شکست خورد. هر چند محمد حبیب و محمد بادی هر دو در یک دوره به اخوان پیوسته ا ند اما با هم از نظر فکری و گرایش سیاسی تفاوت دارند؛ اولی مروج یک «اسلام تمدن گرا (مدرن)» است و دیگری به گرایش قطبیسم (مربوط به سید قطب) نزدیکی بیشتری دارد.

 

سومین انشعاب ایجاد شده در بدنه اخوان المسلمین زمانی رخ داد که عبدالمنعم ابوالفتوح عضو دفتر ارشاد اخوان المسلمین، بدون جلب حمایت سازمان، خود را نامزد ریاست جمهوری در انتخابات سال ٢٠١٢ کرد. او یک جناح سرکش و قوی را در درون اخوان نمایندگی می کند، نسل «کبوتر» که همچنان در درون سازمان باقی مانده و در مبارزات انتخاباتی به نفع او فعالیت خواهد کرد. محمد سلیم العوا یکی دیگر از افراد نزدیک به اخوان است که وارد کارزار انتخاباتی شد. این بسیاری نامزد سبب شد، سازمان اخوان المسلمین برغم تعهدات پیشین خود مبنی بر معرفی نکردن نامزد، اقدام به معرفی یک نفر برای انتخابات ریاست جمهوری کند: او کسی نبود جز خیرات الشاطر، یک بازرگان، اما پس از آن که صلاحیتش از سوی دولت رد شد، به جای او محمد مُرسی به عنوان نامزد اخوان المسلمین معرفی شد. این تصمیم بطور ناگهانی از سوی شورای مشورتی اخوان و با اکثریتی ضعیف در میان صدها عضو این شورا اتخاذ شد. چنین اختلافی در تاریخ اخوان المسلمین بی سابقه است و تصمیم یاد شده نیز نتوانست پایانی بر شکاف های درونی اخوان باشد. این درست درحالی است که روابط میان اخوان المسلمین و شورای عالی نیروهای مسلح (CSFA) بویژه پس از آن که این شورا با انحلال دولت فعلی و تشکیل یک دولت جدید توسط مجمع ملی این کشور مخالفت کرد، سخت تر می شود.

 

از سوی دیگر، این سازمان باید با خطر یک روند سلفی شدن (سلفیزاسیون) مقابله کند، هر چند خود سلفی ها نیز توان تحت تاثیر قرار دادن اعتبار اخوان و نگاه سیاسی آن را دارند. رهبر عالی اخوان المسلمین همچون تعداد دیگری از نسل قدیمی ها، عمیقا تحت نفوذ سلفی هاست. دلیل این امر آن است که بادی از بدو انتخاب به عنوان رهبر اخوان، در دوران پیش از انقلاب، اعلام کرده بود که بر اصل «دعوت» تمرکز خواهد کرد. وجود چنین گرایشی به سلفی ها اجازه داده است که از سال های ١٩٧٠ به این سو، نقش بسیار بزرگتری را زیر چتر اخوان ایفا کنند. سلفی ها همچنین در موفقیت های سازمان در دوران مبارک، بویژه در انتخابات در مناطق روستایی سهیم بوده اند. آنها با استفاده از قدرت سازمان های خیریه خود و نیز کنترلی که بر تعدادی از مساجد دارند، توانستند به نفع اخوان کار کنند. بنابراین خطا است اگر ادعا شود که سلفی ها در دوران مبارک دلبستگی به سیاست نداشتند.

 

با این حال، پس از انقلاب سال ٢٠١١، جناح های سلفی اخوان، احزاب سیاسی خاص خود را ایجاد کردند و خود را از زیر سلطه سازمان بیرون کشیدند. اما سلفی های همچنان مردد، هنوز باقی مانده اند که باید درباره آنان سخن گفت، بویژه جناحی که حامی شیخ حازم صلاح ابواسماعیل برای ریاست جمهوری است که البته کاندیداتوری وی از سوی کمیسیون انتخابات رد شد. ابواسماعیل خود نیز نمونه ای از مسوولان اخوانی است که یک دل با اخوان دارد و دل دیگرش با سلفی هاست.

 

با این حال تحول اساسی شاید از درون خود گروههای سلفی برخیزد؛ یعنی ظهور بخش عملگراتر. هم اکنون شاهد سربرآوردن این بخش در حزب النور هستیم که قوی ترین حزب سلفی هاست. النور توانست ١٠٧ کرسی را در انتخابات مجلس از آن خود کند. این درحالی است که حزب سازندگی و توسعه، جناح سیاسی جماعت اسلامی که به تفکر جهادیسم نزدیک است، در رتبه بعدی قرار گرفت. در سطح حزب النور نیز رهبرانی چون م. نادر باکر، محمد نور و یا یوساری حمد هستند که با نسل جوان اخوان هم دل و هم فکرند. تشابه میان حزب آزادی و عدالت PLJ و النور، آینده این دو حزب را رقم خواهد زد. با این همه وادار شدن به درپیش گرفتن یک سیاست عملگرایانه تر، ممکن است سبب سرخوردگی بدنه اجتماعی این گروهها شود، بدنه ای که بویژه در روستاها مستقر است و به خاطر برقراری «خلافت اسلامی» ، «آزادی سرزمین فلسطین» و پیاده سازی شریعت، به این احزاب رای داده است. بویژه آن که این احزاب حتی قادر نیستند خواسته های رای دهندگان در بخش اقتصادی و اجتماعی را نیز تامین کنند. همین امر ممکن است سبب شود که آنها نیروی محرکی که سبب پیروزی شان در انتخابات مجلس شد را از دست بدهند.

 

١- فرانسوا بورگا، مقاله «سلفی ها بر ضد اخوان المسلمین» ژوئن ٢٠١٠ ، لوموند دیپلماتیک.http://ir.mondediplo.com/article157...

 

٢- سلفی گری یک جریان بسیار متنوع است. گرایش سلفی ها، بازگشت به رفتار حضرت محمد پیامبر اسلام و اصحاب او (سلف یا نیاکان) و همچنین یک قرائت تحت اللفظی و إخباری از قرآن است. صوفیزم یک مکتب عرفانی است که به شکل انجمن های اخوت و توسط شیوخ و استادان دینی تاسیس می شده است.

 

منبع: لوموند دیپلماتیک


 


مقدمه از عرفان ثابتی: آیین بهایی در میانه قرن نوزدهم در ایران و از درون جنبش بابی برخاست و در گذر زمان به دینی مستقل بدل شد که در حال حاضر در بیش از دویست کشور جهان پنج تا شش میلیون پیرو دارد، پیروانی که از پیشینه‌های زرتشتی، یهودی، هندو، بودایی، مسیحی، مسلمان، جاندار پندار (animist) ندانم انگار (agnostic) و خداناباور (atheist) می آیند. با این همه، پیروان این آیین در زادگاه آن ایران همچنان از حقوق شهروندی محروم و مبغوض دولت و روحانیت‌اند که این آیین را فرقه‌ای ضاله و فرزند نامشروع پیوند نامقدس انگلستان، روسیه، امریکا، اسرائیل و حتی فرانسه و عثمانی می‌دانند. برای بسیاری از ایرانیان، آیین بهایی معمایی پیچیده بوده که از حلش بازمانده‌اند. تنها در دهه اخیر و به لطف فن‌آوری اطلاعات بوده که بهاییان ایران از سایه ابهام و گوشۀ خاموشی به در آمده و به بازگویی احوال خویش پرداخته‌اند و البته هزینۀ آن را با زندان و زنجیر پرداخته‌اند.

آن چه در پی می آید گفت‌و‌گوی ما با دکتر فرهاد ثابتان، سخنگوی فارسی جامعه جهانی بهایی است که در آن به برخی اتهامات رایج بر ضد بهاییان پاسخ می‌دهند.

ممنون می‌شوم چنانچه در ابتدا خودتان را معرفی کنید و سابقه‌ای از خود را به خوانندگان ما ارائه بدهید.

من سخنگوی جامعه بهایی در سازمان ملل هستم و البته بیشتر برای رسانه‌های فارسی زبان. من موظف هستم گزارش اخبار مربوط به جامعه بهایی در ایران و سرکوب و تضییقاتی که در ایران رایج است و همچنین مسایل و سوالاتی که درباره آیین بهایی وجود دارد را پاسخ دهم. سه سال قبل از انقلاب هم از ایران خارج شدم و اکنون استاد دانشگاه هستم.

مگر در زمان پهلوی هم مشکلاتی نظیر سرکوب برای بهاییان وجود داشت؟

نه به این شدتی که الان در جمهوری ‌اسلامی هست. اما محدودیت‌هایی در سطح جامعه وجود داشت. ما اگر به تاریخ آیین بهایی نگاهی بیندازیم٬ از آغاز با سرکوب علما و دولت مواجه شد. تخمین زده‌اند که نزدیک به ۲۰ هزار بهایی کشته‌ شده‌اند. در زمان پهلوی این سرکوب‌ها کمتر شد٬ اما از میان نرفت. در دوران جمهوری‌ اسلامی که وضع مشخص است و این سرکوب شدت بیشتری گرفت.

و آغازگر این سرکوب‌ها هم امیرکبیر بود.

امیرکبیر هم از دیدگاه تاریخی و هم از دیدگاه آیین بهایی شخص بسیار بزرگواری بود و خدمات بسیاری برای ایران انجام داد که بعید می‌دانم که کسی بخواهد آن‌ را فراموش کند. اما واقعیت این است که فرمان تیرباران سیدعلی باب را امیر کبیر امضا کرد و این مساله‌ای است که به هر حال تاریخ باید درباره آن قضاوت کند.

جناب ثابتان٬ میان شما و شیخیه چه نسبتی وجود دارد؟

از نظر تاریخی باید بدانیم که در قرن‌های هجده و نوزده در ایران٬ روحیه مهدویت یا مهدی‌گرایی در جامعه بسیار فراوان بود. مساله‌ای که در غرب هم وجود داشت. تئوری شیخیه این بود که ظهور امام زمان نزدیک است. در بحبوحه نهضت شیخیه بود که سیدباب در سال ۱۸۴۴ این ادعا را کرد که رجعت امام زمان است٬ اما نه به حالت کلاسیک. بلکه گفت که صاحب دین جدیدی است برای زمان امروز و دستوراتش مطابق تجددی بود که در حال رخ دادن بود. این نهضت در دیانت بابی ادامه یافت و دین جدید دیگری به نام دیانت بهایی ظاهر شد٬ همان دینی که نهضت بابی بشارت داده بود. یعنی نهضت بابی وظیفه‌ای که داست٬ آن بود که زمینه را برای ظهور دین جدیدی آماده کند. مثال‌هایی هم که در این‌باره می‌زنند همانند کاری است که یحیای تعمیددهنده می‌کرد برای ظهور مسیحیت. منتها به جهت اهمیت این دین٬ یک دین جدید ظاهر شد که روحیه مردم را برای دینی که هسته اصلی‌اش وحدت عالم انسانی است٬ آماده کند.

از دیدگاه آیین بهایی هر دینی دو جنبه دارد: یک از منظر اصول کلی و اخلاقی و یک جنبه اصول اجتماعی. اصول اخلاقی برای همه ادیان یکی است٬ هیچ‌وقت تغییر نمی‌کند و به همین دلیل از نظر آیین بهایی همه ادیان یکی هستند؛ اما در ادیان یک اصول جزیی وجود دارد که صرفا با توجه به موقعیت جغرافیایی و اقتصادی و سیاسی جوامع ایجاد شده‌اند

بحثی که درباره بهاییت وجود دارد٬ آن است که گفته می‌شود بهاییان برخی از دستورات آیین خود را از مردم پنهان می‌کنند و آن‌چه که در ظاهر می‌بینیم٬ در واقع پوششی است برای جذب دیگران.

الان شما اگر به سایت‌های بهایی مراجعه کنید٬ صدها نوشته از بهاالله و مرجع کنونی جامعه بهایی می‌بینید که این پیام‌ها به طور واضح و شفاف در همه‌جا موجود است. آیین بهایی هیچ کدام از دستورات دینی خود را پنهان نمی‌کند. چون دینی است برای همه انسان‌ها و آثار بهایی به بیش از هشتصد زبان منتشر شده و خود بهاالله بیش از ۱۰۰ جلد کتاب نوشته که بسیاری از آن‌ها الان موجود است. هیچ دستور پنهانی وجود ندارد. البته یک‌سری اصول اساسی هستند که آن‌ها بیشتر مورد توجه قرار گرفته و می‌گیرند که به جهت تفاهم آن‌ها با مسایل اجتماعی عصر جدید است. اما هیچ دستور پنهانی نداریم.

اما به هر حال٬ همواره گویی جامعه بهایی یک حالت رازگونه و سری دارد.

نهان‌کاری وجود نداشته و ندارد. شاید یک سوء تعبیری بوده است. وقتی جامعه‌ای مورد حمله قرار می‌گیرد٬ مجبور است که دیواری دور خود بکشد تا از خود دفاع کند. در نتیجه مردم از بیرون نگاه می‌کنند و فکر می‌کنند که پشت این دیوارها چه خبر است؟
البته بهایی‌ها کم‌کم این حصرها را می‌شکنند و بیرون می‌آیند٬ اما نهان‌کاری هیچ‌وقت نبوده است. آثار بهایی همیشه در اختیار مردم بوده است. در زمان قاجار و پهلوی و جمهوری‌اسلامی بوده که آثار بهایی اجازه چاپ نداشته است. شاید به همین دلیل مردم تصور می‌کردند که نهان‌کاری وجود دارد. در حالی‌که هرگز این‌طور نبوده٬ ‌گرچه گاهی برای حفاظت از خود٬ مجبور شده که دیواری به دور خود بکشد.

ببینید٬ یک مورد را به طور مشخص اجازه دهید که خدمت‌تان عرض کنم. مشخص نیست که بهاالله چه نقشی در آیین بهایی دارد. پیامبر است٬ خداست٬ یا چه نقشی دارد؟

در نوشته‌های خود بهاالله آمده است که ایشان پیامبری الهی هستند مانند بقیه پیامبران الهی. افرادی چون شوقی افندی و بهاالله٬ منظور از سوتفاهمی درباره خدا بودن ایشان٬ این نیست که ایشان ذات خداوند هستند. وقتی پیامبری از سوی خدای ناشناخته یا ذات ناشناخته ظاهر می‌شود٬ تنها مرجعی است که انسان را به سوی آن ذات یگانه راهنمایی می‌کند. این اما بدان معنا نیست که بهاالله گفته من ذات خداوند هستم. این سوتفاهمی است که به وجود آمده. بهاالله صراحتا گفته که من یک پیامبر الهی با دین جدید هستم که جهان را به سوی صلح و آرامش دعوت می‌کنم.

بهاییان٬ اسلام را به عنوان یک دین الهی قبول دارند؟

به عنوان یک دیانت الهی که در زمان خودش معتبر بوده٬ بله. اما الان دیگر این دین دستوراتش قابل اجرا نیست. یعنی گرچه دینی الهی است٬ اما منسوخ شده. از نظر دین بهایی٬ دستورات اسلام برای امروز قابل اجرا نیست.

به هر حال٬ براساس تعالیم اسلام٬ پیامبر اسلام آخرین پیامبر الهی است.

این تفسیری است که از بیانات حضرت محمد می‌شود. در هیچ جای قرآن٬ از دیدگاه آیین بهایی٬ گفته نشده که ایشان آخرین پیامبر هستند. شاید ایشان مقام نبوت را اختتام دادند٬ اما مقام رسالت هنوز ادامه خواهد داشت.

تفاوت این دو در چیست؟

نبی به کسی گفته می‌شد که بعضی از رویاها و الهامات را برای دیگران تفسیر می‌کند. مثل انبیای بنی‌اسراییل که می‌گفتند٬ چون سلیمان٬ پیامبر نبودند و تعداد این افراد هم بسیار زیاد بودند و از الهامت الهی ملهم بودند. منظور حضرت محمد این بود که به آن شکل از نبوت خاتمه دادند. اما هیچ‌گاه حضرت محمد نگفتند که خاتم‌الرسولین هستند و یا آخرین فرستاده خداوند هستند. در قرآن هم نیست و سندیتی هم برای یک فرد بهایی ندارد که بگوید حضرت محمد آخرین پیامبر است. البته جامعه بهایی برای پیروان دین اسلام احترام قائل است٬ اما با این ادعا موافق نیستیم.

یک نکته دیگر هم٬ بحث تقیه در بهاییت است. گویا در این آیین تقیه وجود ندارد٬ اما گفته می‌شود که بهاالله در زندان٬ عقاید خود را مخفی کرده است.

در دنیا و علی‌الخصوص در آمریکا٬ صدمین سال ورود عبدالبها به غرب را جشن می‌گیرند. یعنی ۱۰۰ سال پیش بهالله وقتی به وسیله انقلاب جوانان ترک از زندان آزاد شد٬ به پاریس٬ لندن٬ نیویورک و صدها دانشگاه و کلیسا و … سفر کرد. در آن‌جا به بیان دیدگاه‌های آیین بهاییت و نقش خودشان پرداخت. در شهر استنفورد روزنامه آن مکان٬ به سخنرانی عبدالبها اختصاص یافته بود که ۱۲۰۰ نفر از اساتید و دانشجویان به سخنرانی ایشان درباره صلح گوش فرا داده بودند. پس این‌که ایشان تقیه کرده بودند یا از عقاید خود چیزی نگفتند٬ با اسنادی که از ایشان وجود دارد٬ مطابقت ندارد.

شما درباره دیگر ادیان الهی چه نظری دارید؟ آیا آن‌ها را هم قبول دارید؟

بله. از دیدگاه آیین بهایی هر دینی دو جنبه دارد: یک از منظر اصول کلی و اخلاقی و یک جنبه اصول اجتماعی. از دیدگاه آیین بهایی اصول اخلاقی برای همه ادیان یکی است٬ هیچ‌وقت تغییر نمی‌کند و همه ادیان آن را پذیرفته‌اند. مانند این‌که دروغ نگوییم٬ دزدی نکنیم و … به همین دلیل از نظر آیین بهایی همه ادیان یکی هستند. اما در ادیان یک اصول جزیی وجود دارد که صرفا با توجه به موقعیت جغرافیایی و اقتصادی و سیاسی جوامع ایجاد شده‌اند. مثلا حضرت موسی گفته زن‌تان را می‌توانید طلاق دهید٬ حضرت عیسی گفته‌اند که نمی‌توانید٬ حضرت محمد تغییرات دیگری در آن داده است. از نظر آیین بهایی٬ اصول کلی همه ادیان یکی است؛ محبت کردن٬ راستی٬ عدالت. اصول جزیی و اجتماعی الان دیگر با محور تجدد هم‌خوانی ندارد.

و این دستورات کلی به وسیله روحانیون بیان می‌شوند؟

در آیین بهایی طبقه‌ای به عنوان پیشوای روحانی وجود ندارد. به جای آن نهادهایی که همان کار را می‌کنند٬ در سطوح محلی٬ ملی و بین‌المللی انتخاب می‌شوند. این انتخابات بدون تبلیغات و سری است و هر سال یا هر ۵ سال یک بار می‌افتد.

اگر این‌گونه است٬ درباره بحث محرمات چه مرجعی تصمیم‌گیری می‌کند؟ اساسا محرمات در آیین بهایی براساس چه موازینی است؟

محرمات در آیین بهایی بسیار محدود است. درباره خوراک٬ در بیشتر موارد به عهده خود فرد گذاشته شده است تا با موازین علمی مطابقت کنند که چه چیزی سالم است و چه چیزی نیست. اما در موارد خاص٬ مثل حرام بودن مشروبات الکی٬ در آیین بهایی منع شده٬ و یک فرد بهایی نباید مشروبات الکی بخورد. مشروبات الکی به طور کلی قدرت خرد را مختل می‌کند. از این جهت است که در آیین بهایی حرام شده.

درباره بحث تطابق با علم صحبت کردید. در کتاب بیان٬ می‌خوانیم که رفتن نزد دکتر اشکالی ندارد٬ اما نباید قرص یا دارو مصرف کرد و آن‌ها حرام هستند . به نظر شما این مساله با مباحث روز دنیا و علم تطابق دارد؟

من متاسفانه خودم تمام کتاب بیان را مطالعه نکرده‌ام. ضمن این‌که متاسفانه٬ کتاب بیانی که الان وجود دارد٬ تمام کتابی که سیدعلی محمدباب نوشته است٬ نیست. من می‌توانم در این‌باره تحقیق کنم. شخصا می‌توانم بگویم که بعید می‌دانم چنین چیزی وجود داشته باشد٬ چون دقیقا برعکس آن در آیین بهایی وجود دارد.

جناب ثابتان٬ یکی از مواردی که بسیار درباره آن صحبت می‌شود٬ بحث ازدواج با محارم در آیین بهایی است. این مساله واقعیت دارد؟

این یکی از تهمت‌های کاملا بی‌اساس است. در آیین بهایی اصل کلی آن است که هرچه‌قدر یک فرد در ازدواج با فرد مقابل از نظر نسبی دور باشد٬ بهتر است. به همین جهت نه تنها ازدواج با محارم٬ نظیر خواهر و برادر٬ منع شده است٬ بلکه حتی در حدود پسرخاله و دخترخاله هم ممنوع شده است. افراد نباید در خانواده با هم ازدواج کنند. این تهمتی است که زده می‌شود تا اذهان مردم نسبت به آیین بهایی٬ خراب شود.
شما تصور کنید اگر چنین اصلی در جامعه بهایی وجود داشت٬ این در اخبار جهان منعکس نمی‌شد؟ مثلا مورمون‌ها به چند همسری معتقدند و این در رسانه‌ها به شدت انعکاس منفی داشته است. بیش از ۵ میلیون بهایی در جهان هستند و شما هرگز چنین خبری نداشته‌اید که یک بهایی با خواهرش ازدواج کند یا با مادرش خدای ناکرده. این نشان‌دهنده ضعف فکری است که در دشمنان وجود دارد که چنین مسایلی را به آیین بهایی نسبت می‌دهند.

در بهاییت٬ بحثی همانند حج مسلمانان هم وجود دارد. آیا این حج٬ دارای مناسک و ترتیب خاصی است؟

خیر٬ چیز خاصی نیست. در آن‌جا دعاهایی که هست ٬‌خوانده می‌شود و هر کسی به زیارت می‌رود. نه تنها محل خاک سپاری بهاالله٬ بلکه اماکنی که ایشان در آن‌جا زندگی می‌کردند و حضرت عبدالبها هم آن‌جا زندگی می‌کردند. آن‌ها مکان مقدسه برای افراد بهایی است. زیارت بهایی شامل همین می‌شود که بروند و این اماکن را ببینند. البته این‌ها همه یک مساله سمبلیک است برای ابراز احساسات لطیف و انسانی.

جناب ثابتان٬ به نظر می رسد که بهاییان در روابط اجتماعی خود٬ به نوعی مظلوم‌نمایی می‌کنند و تلاش دارند که از حجم سرکوب‌ها علیه خود٬ پوششی بسازند. نظر شما در این‌باره چیست؟

این مساله مدتی است در رسانه‌های ایرانی باب شده با عنوان مظلوم‌نمایی بهاییان. یعنی یک قدرتی می‌آید گروهی را سرکوب می‌کند و به آن جامعه حق دفاع را نمی‌دهد ـ یعنی بهاییان نه می‌توانند در ملاعام حرف بزنند یا در رسانه‌های ایران سخن بگویند ـ و وقتی به هر شکلی بهاییان صدای خود را به نهادهای بین‌المللی می‌رساند٬ می‌گویند که مظلوم‌نمایی می‌کنند. معلوم نیست که جامعه بهایی چگونه باید عمل کند؟
جامعه بهایی همیشه از خود دفاع کرده و می‌کند٬ اما دفاع این جامعه از خود از مجاری قانونی صورت می‌گیرد٬ نه از طریق دفعی یا خشونت بار. یعنی جامعه بهایی به دفاع از راه عدم خشونت اعتقاد دارد. هرگز به خشونت متوسل نشده و نمی‌شویم. جمهوری‌اسلامی را در آغاز مردم انتخاب کرده‌اند٬ و جامعه بهایی می‌خواهد به چیزی که مردم انتخاب کرده‌اند٬ احترام بگذارد. ما هرگز بر ضد جمهوری‌اسلامی اقدامی نکرده‌ایم. اما صدای خودمان را درباره ظلم‌هایی که به ما می‌شود٬ به گوش دنیا می‌رسانیم. حالا اگر جمهوری‌اسلامی مایل است این را مظلوم‌نمایی تعبیر کند٬ مهم نیست.
هر جا هر بحثی که بوده٬ جامعه بهایی اشتیاق دارد که در این مباحثات شرکت کند. مثلا در لس‌آنجلس در بعضی برنامه‌های تلویزیونی هست که نمایندگان ادیان مختلف حضور دارند و نماینده آیین بهایی هم هست. جامعه بهایی بسیار اشتیاق دارد که در گفت‌وگوی بین‌الادیان حضور پیدا کند.
جامعه بهایی از زمان تاسیس سازمان ملل یک نهاد غیردولتی به عنوان مشاور در امور بین‌الملل ایجاد کرده است. دفتری است که به تمام مسایل اجتماعی رسیدگی می‌شود و جامعه بهایی درباره مسایل گوناگون مثل حقوق زنان٬ عدم شکنجه٬ توسعه اقتصادی و … اظهارنظر می‌کند. ما در هر کرسی٬ مناظره و … شرکت می‌کنیم و از آن استقبال می‌کنیم.

شما هرگز به فکر تغییر سیستم‌هایی هستید که به بهاییان ظلم می‌کنند؟

جامعه بهایی در هر کشوری که باشد٬ از قوانین مدنی و دولتی آن کشور اطاعت می‌کند٬ تا حدی که به اصول روحانی جامعه بهاییت خدشه وارد نکند. مثلا در ایران قانون گذاشته‌اند که بهاییان حق تحصیل ندارد٬ این یکی از قوانین اصلی جامعه بهایی را نقض می‌کند.
جامعه بهایی به دنبال حذف هیچ رژیم یا دستگاهی نیست. چون رویکرد جامعه بهایی با تخریب نیست٬ بلکه با سازندگی است. ببینید آمده‌اند اماکنی که بهاییان در آن درس می‌خواندند٬ زندگی می‌کردند و … را تخریب کرده یا پلمب کرده‌اند. جامعه بهایی شکایت می‌کند به نهادهای بین‌المللی٬ اما در عرصه داخل کاری که می‌کند این است که می‌رود در زیرزمین منزل خود درس می‌خواند و اجازه نمی‌دهد که این اقدامات٬ به اصول دین وی لطمه وارد کند. یعنی جامعه بهایی تلاش می‌کند به دنبال سازندگی است و سعی در انجام حرکات مثبت دارد٬ نه با استفاده از خشونت و تخریب و …

دلیل ترک اسراییل از سوی بهاییان هم مساله مشابهی است؟

به طور کلی این به خاطر محدودیت‌هایی است که دولت اسراییل گذاشته که اجازه نمی‌دهد افراد بهایی در آن کشور زندگی و یا کار کنند. فقط اجازه داده‌اند که بهاییان برای رسیدگی به امور دینی خود٬ مدتی در اسراییل باشند و بعد باید این کشور را ترک کنند. یعنی برای خدمت داوطلبانه به بیت‌العدل.

و سخن آخر جناب ثابتان.

آیین بهایی یک آیین بسیار وسیع و عمیق است. شاید در آینده در این‌باره مطالعاتی شود٬ همان‌طور که الان در برخی دانشگاه‌های غرب کرسی‌هایی در این باره وجود دارد. هسته اصلی تعلیمات بهایی اصل وحدت و یگانگی و یکتایی است در عین کثرت و تنوع و چندگونگی همه مردم. آیین بهایی رویکردی را نشان می‌دهد که می‌گوید جامعه مانند پیکر انسان است و افراد جامعه٬ سلول های این پیکر هستند. ما همه عضو یک خانواده هستیم و مشکلات ما٬ تا زمانی که بخواهیم خودمان را جدا کنیم و بگوییم یک قشری از جامعه٬ با قشر دیگر ارتباطی نداشته باشد٬ این مشکلات وجود خواهد داشت. مشکلات انسان و جامعه ایران٬ در پرتو یک شناخت و یگانگی همه ایرانیان با توجه به تنوع آنها حل خواهد شد.

 

مرتبط: چه باشد آنچه نامندش بهایی: کیش، فرقه، جنبش یا دین جهانی؟


 


هدا رستمی عکاس ۲۶ ساله ساکن سوئد، به تازگی عکس‌هایی ساختار شکنانه از ایران منتشر کرده که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است. وی در مورد خود و عکس‌هایی که در اختیار تهران‌ریویو قرار داده می‌گوید:

«من در رشته طراحی صنعتی دانشگاه Mälardalen سوئد تحصیل کردم. عکاسی برای من از علاقه به دیدن عکس‌ها آغاز شد، حتی در فیلم. سینما می‌رفتم و به جای موضوع فیلم، عکس‌های جالب صجنه‌ها در خاطرم می‌ماند. همین موضوع باعث شد تا سرانجام در سال 2009 دوربینی خریدم و شروع به عکاسی کردم. فیس بوک تنها مکان انتشار عکس‌هایم بود تا اینکه تصمیم گرفتم قدم بزرگ‌تری بردارم. من از نوجوانی در سوئد بزرگ شدم و با سبک زندگی در این کشور خو کرده‌ام. تصمیم گرفتم برای الهام‌گیری، جای دیگری رفته و جور دیگری ببینم: تهران.
ایده‌ها از شهرگردی و عکاسی خیابانی کم کم به دغدغه خودم و انسان‌های اطرافم در شهر و کشوری رسید که دوست داشتم به تصویرش کشیده و جور دیگری آن را نشان دهم. این مجموعه عکس، بیشتر ایده‌پردازی و گفتن حرف‌هایی است که گویی سال‌هاست در این شهر ممنوع است».

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 


چارچوب‌های نظری و عملی آیت‌الله سید موسی صدر باید در وادی تفکرات، رفتارها و استنباط‌های احکام شرعی حوزویان، علما و مراجع دیده شود و خارج از آن قرار نگیرد. او همچنان که افکار و رفتارهای تحول خواهانه و اصلاح‌طلبانه حوزوی داشت اما ساختارشکن نبود و دگراندیش محسوب نمی‌شد. همچنان که تند و تیز به نقد حوزه و حوزویان می‌پرداخت اما در کنارش به برخی رفتار و نظرات و اخلاق آنان سخت وفادار بود. او در تمامی سفرهایش لباس روحانیت را از تن در نیاورد و غیرمعمم در اروپا دیده نشد. کنار تفکرات تقریبی و وحدت‌گرایانه مذهبی و دینی از شعائر شیعی سخن گفت و دفاع کرد.

او از یک طرف به فقها و علمای شیعه می‌گفت: «فقهای ما نباید ببینند که رسول خدا(ص) 1400 سال پیش چه کردند. آنها باید فکر کنند که اگر ایشان امروز می‌بودند، چه می‌کردند…(1) متاسفانه علمای ما آنچنان خودشان را به گذشته وصل کرده‌اند، که هر ابزار نویی می‌آید، فورا نسبت به آن موضع سلبی می‌گیرند. یعنی قبل از اینکه بررسی کنند و ببینند که آن ابزار به چه دلیل پدید آمده، چه ضرورتی ایجابش کرده و به چه کارهایی می‌آید، فورا آن را نفی کرده‌اند! غافل از اینکه آن ابزار بالاخره خود و شرایط خودش را بر اینها تحمیل خواهد کرد. در حالی که اگر اول، آن ابزار را شناسایی کرده بودند، چه بسا که آن را به خدمت گرفته و شرایط خودشان را بر آن تحمیل می‌کردند؛ نه اینکه آن ابزار بیاید و خود بر آنها مسلط شود.»(2)

از طرفی دیگر، با مراجع هم‌عصر خود هماهنگ بود؛ چه آن زمان که طرحی برای حوزه قم نوشتند و آیت‌الله بروجردی مخالفت کرد و آنها تمکین کردند و چه آن دوره‌ای که در لبنان بود و از نظر مراجع نجف استفاده می‌کرد. آنگونه که سید حسین شرف‌الدین می‌گوید: «همواره در هر مساله‌ای، هر تصرفی که می‌خواست بکند، با آقای حکیم و بعد از ایشان با آقای خوئی به مشورت می‌نشست. او مثلا موضوعی را تشریح می‌کرد و نظر آنان را درباره آن جویا می‌شد… امام صدر اعتقاد داشت که ارتباط با مرکزیت شیعه باید استوار و تثبیت شود. او می‌خواست با عمل خود به مردم نشان دهد که این مرکز است که اهمیت دارد؛ نه اشخاص»(3)

صدر از «مرجعیت واحد» دفاع می‌کرد. او در مقام فتوا و قبول مرجعیت بر این اعتقاد بود که باید یکی از بزرگان مسوولیت و سنگینی این پست حساس را به دوش بکشد و بقیه نیز پشتیبان او باشند و در تایید نظرش مثالی می‌آورد: «وقتی مرحوم آیت‌الله‌حکیم عازم سفر حج بود و هواپیمای حامل او از فراز لبنان عبور می‌کرد، من به شارل حلو رئیس‌جمهور وقت لبنان اعتراض کردم که چرا برای ایشان به عنوان پیشوای دینی شیعیان پیامی نفرستادی، ولی برای پاپ اعظم رهبر کاتولیک‌های جهان وقتی از آسمان لبنان گذشت؛ پیام فرستادی؟ رئیس‌جمهور لبنان گفت: پاپ یک مقام رسمی شناخته شده است. او در لبنان سفیر دارد و ما هم در واتیکان سفیر داریم، ولی آیت‌الله حکیم و مراجع دیگر شما رسمیت ندارند و یک نفر هم نیستند که ما تکلیف خود را نسبت به آنها بدانیم. اگر پیامی ندادم به این خاطر است؛ نه بی‌اعتنایی نسبت به ایشان.»(4)

او به روابط شاگردی و استادی هم بسیار وفادار بود و برایش حرمت قائل بود. اینگونه روابط را با تمامی استادی‌اش از مقدمات تا خارج، از قم تا نجف برقرار کرده بود. او در مقام عمل و در حضور جمع اینگونه رفتار را که برگرفته از آداب سنتی حوزه بود، به نمایش می‌گذاشت. مرحوم علی حجتی کرمانی نقل کرده بود: «خاطره جذابی که از آن جلسه (جلسه‌ای در منزل آقای‌هاشمی رفسنجانی به مناسبت آمدن صدر به ایران) دارم، آن است که وقتی امام موسی صدر وارد شدند، آیت‌الله منتظری هم در جلسه نشسته بودند. خوب، ایشان ظاهرا یکی دو سال پیش آقای منتظری درس خوانده بودند. وقتی وارد شدند، با همه معانقه کردند، دست دادند و گرم گرفتند. وقتی به آقای منتظری رسیدند، خم شدند تا دست ایشان را ببوسند. به‌رغم اینکه آقای منتظری ابا داشتند اما آقای صدر به زور دست استادشان را بوسیدند. بعد هم اظهار کردند: «شما استاد من هستید و من هیچ‌گاه سمت استادی شما را فراموش نمی‌کنم.» من هرگاه یاد این صحنه می‌افتم، گرفتار هیجان می‌شوم و تنم می‌لرزد…»(5)

به هر حال، دغدغه‌های آیت‌الله سید موسی صدر درباره روحانیت و رجال دینی بر آموزه‌هایی همچون اصلاح‌طلبی، دوری از تعصب‌های دینی و مذهبی و دوری از مادیات، نگاه زمینی، تناسب با وضعیت اجتماعی و فکری مردم، توجه به محرومان، ارائه دینی برای خدمت به مردم و عدم تضاد با مصلحت انسان و عالم عامل بودن استوار است.(6)

با این حال، با توجه به دلبستگی صدر به برخی باورها، روش‌ها، اعتقادات، آداب و شخصیت‌ها و نهادهای حوزوی اما او یک منتقد تمام‌قد نظام حاکم بر حوزه بود و این انتقادات را در بیان یا عمل به نمایش می‌گذاشت. اگر بخواهیم افکار تنیده در عمل او را بررسی کنیم و به بازکاوی نظام ایده‌آل او در حوزه و میان حوزویان بپردازیم؛ چارچوب آن را اینگونه خواهیم دید:

اهداف سازمان روحانیت: آیت‌الله سیدموسی صدر اگرچه گاهی اهداف و اعمال خود را به نمایش می‌گذارد اما در پس آن، نظام ایده‌آلش برای سازمان روحانیت به همراه هدف و اصول آن رخ می‌نماید. او محرومیت‌زدایی، عدالت ورزی و ارتقای فرهنگی جامعه و تلاش برای اقامه این سه رکن را مهم‌ترین هدف برای سازمان روحانیت می‌داند و خود نیز بارها بر آن تاکید کرده است.

او به روزنامه «الحیات» گفته بود: «فعالیت‌های دینی من، قبل از هر چیز، با هدف ارتقای اجتماعی مردم به طور عام و فرهنگ دینی مسلمین به طور خاص صورت می‌پذیرد. بر این باورم که تا وقتی زندگی اجتماعی مردم در این سطح است، وضع دینی آنان را نمی‌توان بهبود بخشید.»(7) او در «مجمع البحوث الاسلامیه» در قاهره یکی از اصول پیشنهادی‌اش خطاب به علمای اسلام را «اهتمام آشکار به وضعیت رنج‌دیدگان و ناخشنودی از رفتار ستمگران و تلاش مستمر برای کاهش آلام و رنج مردم و خشم نسبت به کسانی که انسان‌ها را از حقوقشان محروم می‌دارند»(8) عنوان کرد. همچنین در اجلاس دیگری در الجزایر با نام «ملتقی الفکر الاسلامی» بزرگ‌ترین مسوولیت علمای دین را «اجرای عدالت» دانست و گفت: « مسوولیت علمای دین در این زمینه بسیار بزرگ و دقیق و فوری است.

زیرا آنان در راه خدمت به اسلام و مسلمانان، به ویژه محرومان و ستم‌دیدگان، امین مردمند. تنها آنانند که می‌توانند از مبارزه و پیکار محرومان و ستم‌دیدگان در داخل جامعه اسلامی تصویر درستی به دست دهند و شائبه تندروی و الحاد را از آن بزدایند و به ویژه از خدشه‌دار شدن تلاش‌هایی که برای احقاق حقوق صورت می‌گیرد، جلوگیری کنند.»(9) او در بخش پیشنهاداتش به کنفرانس درباره علما اعلام می‌کند: «توصیه به همه علمای دین در جهان اسلام و به همه مومنان و کسانی که آرزوی تحقق یافتن هدف‌های اسلامی را دارند، که به مقتضای اوضاع کشورشان از محرومان و ستم‌دیدگان پشتیبانی کنند و دفاع از مسائل آنان را سرلوحه کارهای خود قرار دهند و برای تحقق عدالت مبارزه کنند؛ هرچند که نیاز به تاوان سنگین و فداکاری‌های بزرگ باشد.»(10)

صدر با استناد به قرآن، می‌گوید: «قرآن کریم بارها تاکید کرده است که عبادت‌ها و به ویژه نماز، هرگاه همراه زکات یا برآورده کردن نیاز نیازمندان و همسایگان و نزدیکان نباشد؛ پس وای بر چنین نمازگزارانی» و از «برخی علمای دین، با دعوت و تبلیغ یا با سکوتشان، در نشاندن عبادت به جای عدالت سهیم بوده باشند» انتقاد کرد.(11)

با چنین باوری به عدالت‌طلبی است که تیغ انتقاد را به روی برخی علما می‌کشد و در «هنرستان عاملیه» علیه برخی روحانیون موید ظلم حاکمان فریاد می‌زند: «بسا جرائمی (در طول تاریخ) که به اسم دین اتفاق افتاده و چه بسیار ستم‌های آشکاری که به نام دین پایه گذاری شده‌اند… تفسیر ما از پدیده پنهان شدن طاغوت‌ها زیر لباس دین و تلاش آنها برای جلب حمایت روحانیان دینی منحرف این است که خدایان زمینی وقتی که احساس کردند، در معرض فروپاشی‌اند، دریافتند که تامین حاکمیت و ستمگری و مطامع ایشان در صورتی امکان‌پذیر است که لباسشان را عوض کنند و لباس دین بپوشند.»(12) او همچنین به برخی دیگر انتقاد می‌کند و اینگونه ادامه می‌دهد: «مزدوران خارجی حتی اگر عمامه بر سر داشته باشند و حتی اگر امام نامیده شوند، باید به جهنم بروند؛ به جهنم فساد و به جهنم پول و به جهنم دشمنان علی و حسین.»(13)

شیخ عبدالامیر قبلان که امروز مجلس اعلای شیعیان لبنان را اداره می‌کند و از نزدیکان سیدموسی صدر است، هم یکی از اهداف او را «برپایی عدالت اجتماعی» می‌داند و در این باره می‌گوید: «ایشان اعتقاد داشت که عدالت، اساس حکومت است. ایشان طرفدار این نظریه بود که حکومت با عدالت باقی خواهد ماند، حتی اگر حاکم کافر باشد؛ و با ظلم فرو خواهد پاشید، حتی اگر حاکم مسلمان باشد.»(14)

از این رو می‌توان راه‌اندازی تمامی موسسات و مراکز و انجام فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی صدر در لبنان، از مدارس و موسسات خیریه تا مجلس اعلای شیعیان و ارتباط با رجال سیاسی و مذهبی منطقه را در دایره این سه هدف تحلیل و تفسیر کرد.

ارتباط با مردم و تقدم فعالیت اجتماعی روحانیت بر سیاست ورزی: با توجه به اهداف یاد شده می‌توان نقش کلیدی «مردم» و «انسان» را در نظام ایده‌آل صدر برای سازمان روحانیت دید. او تاجایی پیش می‌رود که می‌گوید: «نمازی قبول می‌شود که در کنار خدمت به مردم باشد.»(15) اینچنین است که هنگام ورود به لبنان برای شناخت مردم و دغدغه‌هایشان تمامی خاک این کشور را طی می‌کند و از زیر و بم تمامی مسائل اطلاع پیدا می‌کند. او برای این مساله گاهی بر تعلق مذهبی‌اش چشم می‌پوشد و برای مردم دیگر مذاهب هم دل می‌سوزاند و به یاریشان می‌رود. آیت‌الله مجدالدین محلاتی در این باره خاطره‌ای را نقل کرده بود: «(در جلسه‌ای) آقا موسی و یکی از روحانیون که از ده به شهر هجرت کرده بود، با هم صحبت می‌کردند.

آقا موسی از ایشان پرسید: آقا! شما چند وقت است که به بیروت آمده‌اید؟ آن آقا گفت: حدود یک سال است… آقا موسی پرسید: در این مدت چند بار برای احوال پرسی به ده خود سر زده‌اید؟ آن آقا جواب داد: متاسفانه توفیقی نبوده است و از این حرف‌ها! آن وقت آقا موسی گفت: من در یک سال گذشته بیش از 90 دفعه به ده شما سرکشی کرده‌ام؛ مردم را در میدان ده جمع و برایشان سخنرانی کرده‌ام؛ در حد توان برای رفع مشکلات‌شان تلاش کرده‌ام؛ اگر می‌بینی که محبت مردم زیاد است، عکس‌العمل همان سرکشی‌ها و محبت‌ها است…»(16)

او اینچنین به ارتباط روحانیت با مردم و نقش اجتماعی آنان تاکید داشت که از وضعیت کنونی «مسجد» (که در طول تاریخ خانه روحانیت تلقی می‌شود) انتقاد می‌کند و می‌پرسد: «چرا آنها (مساجد) را مومیایی کنیم و به وسایلی برای نشستن و سکون و توقف و ترک و دوری از دنیا و عزلت‌گزینی تبدیل کنیم؟ مسجد مدرسه است و سازنده مردان… مکانی است؛ برای حرکت. مسجد محل زندگی، آزادی و محل انتظار است…»(17)

او اگرچه در پی دستیابی به اهدافش، ارتباط‌های سیاسی پیدا کرد و موضع گیری‌هایی در این عرصه می‌کرد اما همچنان مسیرش را در عرصه اجتماع قرار می‌داد. صدر در سال 1348 در گفت‌وگو با روزنامه «النهار» لبنان، در پاسخ به سوال خبرنگار مبنی بر اینکه «از برخی شنیده‌ام که می‌گویند شما به دنیای سیاست وارد شده‌اید؟» به صراحت می‌گوید: «من مطلقا به سیاست وارد نشده‌ام و فقط برای مجلس اعلای شیعیان خود را نامزد کرده‌ام.»(18)

تاکید بر نظم: آیت‌الله سید موسی صدر برای نیل به اهداف و ارتباطش با مردم، نظام حاکم بر حوزه را ناکارآمد می‌دانست و همواره حوزه را به بی‌نظمی متهم می‌کرد و خواهان حاکم شدن نظم بر آن بود. او در سخنرانی‌اش در مراسم افتتاحیه «دارالتبلیغ» در قم به روشنی به نقد این مساله می‌پردازد و با معرفی نظام دینی مسیحیت بر وضعیت حوزه خرده می‌گیرد. صدر می‌گوید: «اگر بخواهیم به ثمر برسیم و از عمرمان نتیجه بگیریم، باید منظم باشیم. این اصل به ما یاد می‌دهد که در همه چیزمان، زندگی داخلی‌مان، در زندگی مالی‌مان، در وضع درس خواندنمان، در وضع جواب نامه نوشتن‌هایمان، در معاشرت با دوستان‌مان، در روش تحصیلی و روحانی‌مان، در روش تبلیغاتی‌مان و در هر چیزی که در اداره آن سهیم هستیم، باید منظم باشیم. اگر منظم نباشیم، نابود و بی‌اثر خواهیم شد… خدا می‌داند که وقتی متذکر نوع فعالیت مسیحیان می‌شوم، دلم آتش می‌گیرد. این مردمی که دین‌شان دین رهبانیت است… چطور اینقدر منظم شده‌اند؟!… شما یک نفر را به من معرفی کنید که عده روحانیون را در ایران بداند! شما که افرادتان را نمی‌شناسید، چطور می‌خواهید کار کنید؟… »(19)

صدر در ادامه سخنرانی‌اش در این باره پیشنهادی حداقلی مطرح می‌کند: «اقلا ما همان قسمت مساجدمان را منظم کنیم. تبلیغات‌مان را منظم کنیم. در دعوت‌مان هماهنگی به‌وجود بیاوریم. آقا، من پای این منبر می‌روم یک چیز می‌شنوم، پای آن منبر چیز دیگر؛ اصلا متناقض، اصلا نامربوط. این منبری یک چیز می‌گوید و آن یکی چیز دیگر. من چطور می‌توانم با این تبلیغات متناقض، ایمانم را بارور کنم و رشد دهم؟…»(20) او خود در مقام عمل اینگونه رفتار کرده بود؛ به گونه‌ای که با ورودش به لبنان مجالس عزاداری را سازماندهی کرد و نظم بخشید.

صدر در سخنرانی‌ای در ایران در سال 1340، در این باره گفته بود: «در رمضان گذشته سبک جدیدی برای تنظیم این مجالس به طور آزمایشی طراحی و اجرا شد که با موفقیت عجیبی پایان یافت: دعوت با کارت انجام گرفت، وقت مجلس به دو ساعت محدود شد و برنامه‌های متنوع، شامل قرائت قرآن با صدای خوب، تاریخ، داستان اخلاقی، تفسیر یک آیه، یک مساله فقهی، ادبیات و اخبار جهان اسلام در نظر گرفته شد. هر کدام از مواد این برنامه حدود 5 دقیقه وقت می‌گرفت. پس از آن سوال و جواب و در آخر یک سخنرانی نیم ساعته که برعهده جوانان بود، انجام می‌شد. خود بنده هر شب یکی از قسمت‌های برنامه را برعهده می‌گرفتم. به علاوه، نقد مسائلی که در مجلس عنوان می‌شد نیز وظیف بنده بود. این مجلس با سطح بسیار عالی و مستمعین قابل توجه و جمعیت زیاد و محیط بسیار گرمی ادامه یافت. به طوری که در شب‌های رمضان، این طبقه از جوانان که مشتریان پروپاقرص سینماها بودند، از رفتن به سینما خودداری کردند.»(21)

جمع‌گرایی به جای فردمحوری و دفاع از فعالیت‌های تشکیلاتی: آیت‌الله سید موسی صدر یکی از مدافعان جدی فعالیت‌های جمعی بود؛ چه در قم و چه در نجف که در لبنان این تفکر به شکوفایی رسید و موسسات و مراکز متنوع خیریه‌ای، آموزشی، درمانی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و… را تاسیس کرد. امروز هم شکل‌گیری موسسات متنوع میان شیعیان لبنان هم ارث به جای مانده از آن سال‌ها است.

صدر خود گفته بود: «صدها سال پیش از این، همه چیز در دنیا به صورت فردی بود. دولتش دیکتاتوری بود؛ استبداد بود، فردی بود. تجارتش بر اساس معاملات فردی بود… زراعتش، تجارتش، درس خواندنش، دولتش، سیاستش، روزنامه‌اش و همه چیز به شکل فردی بود… اما امروز همه چیز به صورت دسته جمعی و سازمان یافته در آمده است… اگر امروز عمل دسته جمعی نداشته باشیم، کلاهمان پس معرکه است؛ که هست!… آخر مگر می‌شود بی‌تبلیغ و بدون سازماندهی پیش رفت.»(22) او نه‌تنها در لبنان، بلکه در ایران هم در ترویج رفتارهای تشکیلاتی کوتاهی نمی‌کرد.

آقای سید مرتضی مستجابی از علمای اصفهان و دوستان نزدیک صدر در این باره می‌گوید: «یادم هست که برای خطبا و گویندگان جمعیتی را تشکیل داد…آن جمعیت کم‌کم بسط پیدا کرد و گویندگان قم، تهران و برخی بلاد دیگر را نیز شامل شد… آقای صدر اساسنامه آن (هیات وعاظ اصفهان) را نوشتند و برای من فرستادند که به مرحوم حاج آقا جمال صهری، یکی از وعاظ محترم اصفهان تحویل دادم. همچنین اساسنامه موسسه احمدیه (موسسه‌ای بود که توسط مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسین خادمی و تعدادی دیگر از آیات اصفهان به وجود آمد) را هم ایشان نوشت.»(23)

سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان که یکی از شخصیت‌های تاثیرگذار بر خودش را صدر می‌داند، در این باره می‌گوید: «امام (موسی صدر) در عرصه عقل و پی‌ریزی ساختارها، خروج از رهبری فردی، ایجاد نهادها و موسسات، موسس و بنیانگذار بود. او می‌خواست نهادها و موسسات، رهبری جامعه را برعهده گرفته و حافظ این خط مشی باشند.»(24)

آشنایی با دنیای جدید و علوم غیرحوزوی و تاکید بر عقل‌گرایی و آزادی: آیت‌الله‌سید‌موسی صدر همانگونه که از ابتدای زندگانی‌اش آشکار است و پیش از این، به آن اشاره شد، آشنایی همه جانبه با دنیای جدید را نیاز حوزه می‌دید و خود نیز به آن عمل می‌کرد. مثلا می‌گفت: «بیمه را درنظر بگیرید.

اگر اطلاعات دقیق از آن در دست نباشد، نمی‌توان نظر صحیحی نسبت به آن ارائه کرد؛ چراکه بیمه در ابتدا برای فقیه مانند قماربازی جلوه می‌کند، در حالی که اگر فقیه آن را بررسی کند در می‌یابد که بیمه یکی از افتخارات تمدن جدید است…»(25) او نه تنها به آشنایی با دنیای جدید معتقد بود، بلکه استفاده از این اطلاعات را تجویز می‌کرد؛ در امور مذهبی و فرهنگی تا آموزشی و سیاسی. همچنین علومی همچون فقه و اصول را تنها نیاز حوزویان قلمداد نمی‌کرد و خود نیز در عمل در معهد دراسات الاسلامیه علوم غیرحوزوی را کنار دروس محوری حوزه قرار داد و طلاب را بر آن اساس تعلیم می‌داد.

خودش به چهار زبان (فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسه) اشراف داشت و تعلیم زبان خارجی را تبلیغ می‌کرد. به گونه‌ای که روزی خطاب به خواهرزاده‌اش گفته بود: «من دلم می‌خواهد تو حتما روی یکی از زبان‌های زنده دنیا کار کنی. برای اینکه زبان، کلید تمام علوم است. متاسفانه یکی از چیزهایی که در حوزه‌ها از آن غفلت می‌شود، زبان خارجی است؛ و چه بسا عده‌ای حتی آن را مذموم بدانند.»(26)

صدر حتی مدافع تعلیم موسیقی بود. او خود در مقاله‌ای به «موسیقی و خدمات تاریخی دانشمندان اسلامی به آن» پرداخت. او موسیقی‌شناس بود و انواع موسیقی‌ها را درک می‌کرد.(27) صدر درباره تعلیم موسیقی به یکی از اقوامش گفته بود: «تو الان فرصت خوبی در اختیار داری. پدرت با موسیقی آشناست. سعی کن هفته‌ای یک پرده موسیقی را از پدرت یادبگیری. در این صورت دریچه یک علمی به رویت باز خواهد شد که خود، جهان دیگری است.»(28)

او در کسب دانش و آشنایی با آرای دیگر جریان‌ها و تفکرات هیچ مرزی قائل نبود و با روشنفکران و دانشگاهیان مرتبط بود. او بر جایگاه «عقل‌گرایی» و «علم آموزی» تاکید می‌کرد که در مصاحبه‌ای بر این نکته اذعان کرد و گفت: «ما یک مبنای شرعی داریم که می‌گوید: هرچه را عقل بدان حکم کند، شرع نیز به آن حکم می‌کند. پس در دین ما تناقض بین دین و عقل و علم نیست.»(29) در همین راستا، جایگاه ویژه‌ای برای «آزادی» قائل بود و می‌گفت: «اگر با خشونت و تصلب بخواهیم مردم را به حفظ حدود خود مجبور کنیم تا در برابر ما آزادی رفتار، آزادی گفتار و آزادی سوال و مناقشه و مباحثه نداشته باشند، خود را از حقیقت دور کرده و معالجات فرضی، خیالی و پیشنهادات تخیلی کرده‌ایم.»(30) از این رو، صدر «شک و تردید» را «ارزنده» می‌دانست و از تقویت آن سخن می‌گفت.(31)

تجددگرایی در نظر و عمل

در پی این پیشینه تاریخی و اهداف و چارچوب فکری و رفتاری آیت‌الله سید‌موسی صدر، نظرات و اعمالش به مثابه یک اصلاح‌طلب حوزوی به بار می‌نشیند و رخ می‌نمایاند.

در مقام نظر: سید موسی صدر اگرچه هیچگاه به سوی جایگاه اعلام فتوا گام ننهاد، اما در مقام مجتهد نظراتی داشت که متفاوت به نظر می‌رسید. البته خودش نیز آنچنان به اظهار علنی فتاوای غیرمشهور تمایلی نداشت؛ جز در موارد ضروری که نتیجه آن را بسیار مفیدتر از عدم مواجهه با نگرش‌های مرسوم می‌دانست. او در نامه‌ای به شیخ حسن خالد، مفتی اهل تسنن در لبنان خواستار وحدت کلمه میان مسلمانان شد و راهکارش را در «وحدت فقهی» و «وحدت مناسبت‌ها و شعائر» میان اهل تسنن و شیعیان دانست؛ «فقه تطبیقی همان بذر مبارکی است که رویش «وحدت فقهی» بدان بسته است و وحدت احکام شریعت به آن کامل می‌شود…» و از «یکی کردن اعیاد و شعائر دینی و شکل پاره‌ای عبادات؛ چون اذان و نماز جماعت» سخن گفت.(32) همچنین صدر درباره این باورش به روزنامه کویتی «صوت الخلیج» می‌گوید: «به کنفرانس «مجمع البحوث الاسلامیه» پیشنهاد دادم که کمیته‌ای برای بررسی امکان یکسان کردن شعائر اسلامی؛ مانند عیدها، موسم‌های عبادی، مناسک، اذان و جماعت و… تشکیل دهد. من اطمینان دارم که این هدف قابل تحقق است.»(33)

از سوی دیگر، صدر بر اساس گفته آیت‌الله محمدابراهیم جناتی، پیش از مرحوم‌آیت‌الله سید محسن حکیم حکم به طهارت ذاتی اهل کتاب داد.(34) همچنین ذبیحه اهل کتاب را نجس نمی‌دانست.(35) او درباره حضور اهل کتاب در حرم ائمه(ع) هم گفته بود: «این فتوای برخی آقایان که ورود مسیحیان به داخل حرم حرام است، تنها یک عادت و کاملا بی‌اساس است.»(36) او «روش دستگردان کردن وجوهات شرعی» را قبول نداشت و می‌گفت: «دست گردان کردن لزومی ندارد. همین اندازه که مرجع اجازه دهد و مقلد نیز متعهد شود، کفایت می‌کند.»(37)

درباره «موسیقی» هم بر اساس گفته مرحوم علی حجتی کرمانی؛ «امام موسی صدر نه تنها موسیقی را به طور کامل حرام نمی‌دانستند، بلکه برخی انواع آن را از جلوه‌های زیبایی روح انسان تلقی می‌کردند… موسیقی را اعم از لهو و لعب می‌دانستند… کلیت موسیقی را حرام نمی‌دانستند و بنابراین صحیح نمی‌دانستند که گفته شود: بسمه تعالی؛ هر آینه موسیقی حرام است.»(38)

در مقام عمل: در رفتار و گفتار سید موسی صدر هم تجدیدنظرطلبی و اصلاح‌طلبی نمایان بود. نه تنها در قم و نجف اینگونه به نظر می‌رسید، بلکه در لبنان هم اینطور بود. شیخ محمود خلیلی که چند صباحی مدیر معهد دراسات الاسلامیه و مدتی مدیر روابط عمومی مجلس اعلای شیعیان بود، این تفاوت را بازگو می‌کند: «رویه آقای صدر در لبنان، یک رویه جا افتاده نبود. در لبنان اصلا معمول نبود که یک روحانی به کلیسا برود و در آنجا سخنرانی کند. در لبنان جا افتاده نبود که یک روحانی با مسیحیان چنین رابطه گرمی برقرار کند. در لبنان اصلا متعارف نبود که یک روحانی حتی برابر اجحاف به مسیحیان مظلوم احساس مسوولیت و قیام کند. یادم هست که یک بار، یکی از روزنامه‌ها که ظاهرا النهار بود، توسط دولت توقیف شد.

خوب، آقای صدر در مقابل این اقدام دولت ایستاد و از آن روزنامه به دفاع پرداخت. چنین اقدامی اصلا میان روحانیون معمول نبود…»(39) از طرف دیگر، در مواجهه و دیدار با مردم، پوشش زنان را در نظر نمی‌گرفت. سید محمدباقر خسروشاهی در این باره گفته است: «زمانی که پذیرفتن خانم‌های بی‌حجاب در بین آقایان قبحی تلقی می‌شد، ایشان در لبنان آنها را به حضور می‌پذیرفتند… برای یک آخوند سنتی پذیرفتن این مطلب مشکل بود که ایشان زن‌های بی‌حجاب را به حضور بپذیرد.»(40) همچنین بر اساس گفته مرحوم سید محمد علی موحدابطحی؛ «زوج‌های جوان مسیحی وقتی می‌خواستند با هم ازدواج کنند، به خدمت امام موسی صدر می‌آمدند تا وی عقد وصلت برایشان جاری سازد.»(41)

سیده حورا صدر هم برخی رفتارهای پدرش که متفاوت با سایرین بود، را به خاطر دارد. او نحوه حجابش در آن دوران را «مانتو و شلوار یا بلوز و شلوار به همراه روسری» عنوان می‌کند و درباره نظر پدرش درباره حجاب، می‌گوید: «تاکیدشان بیشتر روی آراستگی بود… به من گفتند: حجابت باید جذاب باشد و نباید پوششت دیگران را از دین فراری دهد.» دختر صدر شنیده است که پدرش پیش از رفتن به لبنان، فرزندش را بغل می‌کرد و کنار همسرش در کوچه‌های قم قدم می‌زد (در زمان حیات آیت‌الله بروجردی).

سیده حورا از ارتباط صمیمانه پدر و خانواده‌اش با خانواده‌های غیرمذهبی یاد می‌کند و روش برخورد پدر را نصحیت‌های کلامی نمی‌داند و می‌گوید: «با رفتار و نحوه برخوردشان می‌خواستند مردم را به سوی دین سوق دهند؛ نه با زور. از سوی دیگر، ایشان توجه خاصی به انسان به ما هو انسان داشتند.» او از روزهایی روایت می‌کند که پدر کنار خانواده‌اش به موسیقی گوش می‌کرد. دختر صدر فرستادن او (در سن 14 سالگی) به فرانسه برای تحصیل را تصمیمی می‌داند که امروز کمتر کسی حاضر است انجام دهد. او به نگرش پدرش نسبت به زنان و دختران اشاره می‌کند و می‌گوید: «ایشان به برادرم گفته بود، اگر امکاناتم برای تحصیل یکی از فرزندانم کفاف دهد، بین تو و خواهرت، حتما خواهرت را انتخاب می‌کنم. معتقد بودند که در تاریخ به زنان اجحاف شده است.»(42)

در بیان مسائل مذهبی و دینی هم تازگی در روش و محتوای کلام صدر نمایان بود. فقط مردم عادی اینگونه قلمداد نمی‌کردند، بلکه حوزویان هم همین طور می‌دیدند. آیت‌الله سیدمحمود‌هاشمی شاهرودی در این باره می‌گوید: «هنگامی که بحث تفسیر امام موسی صدر در سحرگاهان ماه مبارک رمضان از رادیو بیروت پخش می‌شد، ما در نجف سعی می‌کردیم این برنامه را از دست ندهیم و از این بحث‌ها فیض ببریم.»(43) سیدحسین شرف‌الدین هم اینگونه نظر می‌دهد: «امام صدر تمامی گفتار و کردارش برای مردم جدید و جذاب بود… و هرچه مطرح کرد تازگی داشت.

مردم چیزهای تازه‌ای می‌شنیدند… امام صدر خدای جدیدی به آنها ارائه کرده بود که تاکنون نمی‌شناختند. علی(ع) جدیدی معرفی کرده بود که تا آن زمان نمی‌شناختند. همه چیز جدید بود و تازگی داشت. منطق ایشان بسیار زیبا بود و در عمق دل‌ها جای می‌گرفت… تا آن زمان هر وقت که صحبت از خدا به میان می‌آمد، از همان نگرش و توضیحات سنتی و قدیمی استفاده می‌شد اما امام صدر، کلمه‌الله را با چنان شیوه نوینی به مردم عرضه می‌کرد که گویی خدایی که وی از آن سخن می‌گوید با خدایی که بقیه علمای مسلمان و مسیحی از آن یاد می‌کنند، متفاوت است…»(44)

پی‌نوشت‌ها:

1- کمالیان، محسن و رنجبر کرمانی، علی اکبر، عزت شیعه، جلد دوم، چاپ اول، 1388، ص 107

2- همان، ص 112

3- همان، صص 201-200

4- دوانی، علی، مفاخر اسلام، جلد دوازدهم (آیت‌الله العظمی بروجردی)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ چهارم، 1379، پاورقی ص 234

5- عزت شیعه، جلد دوم، صص 227-226

6- الکلمات القصار (للامام السید موسی الصدر)، جمعیه المعارف الاسلامیه الثقافیه، بیروت، الطبعه الاولی، 2007م، صص 31-28

7- ادیان در خدمت انسان (برخی سخنرانی‌ها، مقالات، مصاحبه‌ها و بیانیه‌های امام موسی صدر)، موسسه فرهنگی-تحقیقاتی امام موسی صدر، تهران، چاپ اول، 1384، ص 54

8- همان، ص 99

9- همان، ص 186

10- همان، ص 189

11- همان، ص 185

12- همان، ص 111-110

13- همان، ص 125

14- عزت شیعه، جلد دوم، ص 263

15- اباذری، عبدالرحیم، امام موسی صدر؛ امید محرومان، جوانه رشد، تهران، چاپ اول، 1381، ص 285

16- عزت شیعه، جلد دوم، ص 68

17- ادیان در خدمت انسان، صص 312-311

18- نا و نی، ترجمه حجتی کرمانی، علی، موسسه فرهنگی-تحقیقاتی امام موسی صدر، تهران، چاپ اول، زمستان 1383، ص 229

19- همان، صص 281، 285، 295

20- همان، ص 296

21- همان، ص 61

22- همان، ص 282، 283، 296

23- عزت شیعه، جلد دوم، صص 98-97

24- روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 6229، 17 آذر 1379، ص 15

25- ادیان در خدمت انسان، ص 250

26- عزت شیعه، جلد دوم، ص 119

27- همان، ص 237

28- همان، ص 109

29- ادیان در خدمت انسان، ص 258

30- امام موسی صدر؛ امید محرومان، ص 275

31- عزت شیعه، جلد دوم، ص 114

32- امام موسی صدر؛ امید محرمان، 277-276

33- ادیان در خدمت انسان، ص 149

34- خسروشاهی، ‌هادی، یادنامه امام موسی صدر، موسسه فرهنگی-تحقیقاتی امام موسی صدر، تهران، چاپ اول، 1387، ص 371

35- عزت شیعه، جلد دوم، ص 110

36- همان، ص 356

37- همان، ص 355

38- همان، صص 238-237

39- همان، ص 414

40- یادنامه امام موسی صدر، ص 265

41- امام موسی صدر؛ امید محرمان، پاورقی ص 281

42- بنگرید به: پدر موسیقی گوش می‌کرد (گفت‌وگو با دختر امام موسی صدر؛ سیده حورا)، مدرسی، فرید، همشهری ماه، شماره 53، شهریور 1389، صص 129-126

43- امام موسی صدر؛ امید محرومان، ص 296

44- همان، صص 297-296

 

منبع: مهرنامه


 


رسانه‌های خبری در ایران در همان روز اول برگزاری نمایشگاه کتاب تهران خبر دادند که کتابی درباره زندگی آیت‌الله خامنه‌ای به «داغ‌ترین» و «خبرسازترین» کتاب نمایشگاه تبدیل و بااستقبال «بسیارخوبی» مواجه شده است؛ انگار دولت با اعمال محدودیت‌های بی‌سابقه، خواسته بود نمایشگاه امسال را قرق و آماده برای عرضه این کتاب کند.

این کتاب که «شرح اسم» نام داشت، به زندگی رهبر کنونی ایران از بدو تولد یعنی سال ۱۳۱۸، تاانقلاب سال۱۳۵۷می‌پرداخت و عکس بدون ریش و سبیلی که از آیت‌الله خامنه‌ای در خبرهای مربوط به معرفی این کتاب منتشر شده بود، معروف‌تر از خود کتاب شد. این عکس مربوط به زمانی بود که رهبر جمهوری اسلامی در زندان‌های نظام سیاسی گذشته به سر می‌برد و آن زمان «ریش روحانیون را در زندان می‌تراشیدند».

برای اولین بار بود که در داخل ایران چنین کتابی با چنین موضوعی منتشر می‌شد؛ تا کنون هیچ کتابی با این حجم (حدود ٧۵٠ صفحه)، سند، عکس (که به قول ناشر، تاکنون کمتر فرصت انتشار پیدا می‌کرد) و تبلیغات درباره رهبر زنده جمهوری اسلامی منتشر نشده بود.

مشخص است که نویسنده این دست کتاب‌ها «نویسندگان معمولی» نمی‌توانند باشند؛ هدایت‌الله بهبودی، نویسنده کتاب «شرح اسم»، یکی از مسئولان دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری و کسی است که آیت‌الله خامنه‌ای سال ١٣٨۴ درباره او و یکی دو همکار دیگرش که در باره تاریخ جمهوری اسلامی می‌نویسند، گفت: «اگر بنده شاعربودم، یقیناً در مدح شماها، درمدح آقاى سرهنگى، درمدح آقاىبهبودى، درمدح آقاى قدمى، درمدح همین خاطره‌سازان و خاطره‌انگیزان قصیده مى‌ساختم؛ حقیقتاً جا دارد، چون کاربسیار بزرگ و بااهمیتى است.» رهبر جمهوری اسلامی به بهانه‌های مختلف، از کتاب‌های این نویسنده، مثل کتابی که بهبودی درباره سفر به مکه نوشته، تشکر کرده است.

همچنین ناشر چنین کتاب‌هایی هم «ناشران معمولی» نیستند؛ در خبرها نوشته شد که ناشر «شرح اسم» مؤسسه‌ای با نام «مطالعات و پژوهش‌های سیاسی» است که به وزارت اطلاعات وابسته است. گرچه ناشرانی مثل انتشارات سوره مهرِ حوزه هنری، انتشارات سروش صدا و سیما، یا ناشران دیگری که با یک واسطه، زیر نظر شخص رهبر جمهوری اسلامی اداره می‌شوند بالقوه می‌توانستند ناشر این کتاب باشند، اما عبارت «وابسته به وزارت اطلاعات» که در پس عنوان ناشر آمده بود، این کتاب را نزد هواداران رهبر جمهوری اسلامی از هر گونه تردید و شبهه، مصون می‌کرد.

اما جشن و پایکوبی برای عرضه این کتاب، یک روز هم به طول نکشید؛ بر اساس گزارش خبرگزاری مهر، در بعد از ظهر همان روز اول نمایشگاه، از عرضه «شرح اسم» جلوگیری شد، اما علت این امر اعلام نشد. فقط ناشر این کتاب بر سر درغرفه‌اش برگه‌ای نصب کرد و «اتمام کتاب» را خبر داد.

ده روز بعد، علت واقعی جلوگیری از عرضه کتاب زندگی‌نامه رهبر جمهوری اسلامی، با اطلاعیه از سوی دفترحفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای اعلام شد.

در این اطلاعیه‌، ضمن«قدردانی ازنویسنده وناشر کتاب»، آمده بود که کتاب «شرح اسم» دارای «اغلاط مختلف تاریخی وغیرتاریخی» است و ازمؤسسه‌ پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی که وابسته به دفتر رهبر جمهوری اسلامی است مجوز نگرفته است.

این اطلاعیه بدون ذکر هیچ موردی، ناشر را «متعهد به رفع اشکالات» کرد و از «عموم نویسندگان وناشران» خواست که اگر مایل به انتشار کتابی درباره آیت‌الله خامنه‌ای هستند«ازطریق هماهنگی و ارتباط بااین مؤسسه» آن را منتشر کنند.

شاید نویسنده و ناشر کتاب «شرح اسم» پیش‌بینی نمی‌کردند که دفتر آیت‌‌الله خامنه‌ای، این بار به جای تشکر، نسبت به انتشار آن اعتراض کند.

ناشر این کتاب تا کنون در این باره واکنشی نشان نداده، اما وزیراطلاعات، شخصی که حمایت ویژه آیت‌الله خامنه‌ای را در دولت احمدی‌نژاد به همراه دارد، به کلی مسؤولیت انتشار این کتاب را از عهده وزارتخانه متبوع خود برداشت و گفت: «وزارت اطلاعات ناشری ندارد.»

مگر کتاب «شرح اسم» چه ویژگی‌ای داشت؟

در خبرهایی که مربوط به انتشار این کتاب منتشر شد، قسمت‌هایی از مقدمه آن نیز آورده شده بود؛ بر این اساس، نویسنده سعی کرده بود در نوشتن زندگی‌نامه رهبر جمهوری اسلامی به «اخلاق حرفه‌ای» پایبند باشد و «موقعیت کنونی آیت‌الله خامنه‌ای براینکار سایه نیفکند».

با توجه به محدودیت‌های بسیاری که برای نوشتن چنین کتاب‌هایی در ایران وجود دارد، نویسنده اعلام کرده بود که «کمبود منابع»، «امساک برخی مراکز دست‌اندرکار» و«پریشانی وپراکندگی اسناد موجود» جزو دشواری‌های نوشتن کتابش بوده، زیرا او می‌خواسته «تمامی زوایای پیدا و پنهان زندگی شخصی ومبارزاتی» آیت‌الله خامنه‌ای راروشن سازد.

طبیعی است که چنین تصمیم و تلاشی، حتی از سوی نویسنده‌ای قابل اعتماد و نزدیک به قدرت، محکوم به شکست است.

آیت‌الله خامنه‌ای نه تنها بر کتاب‌هایی که درباره وی منتشر می‌شوند، حساسیت و نظارت دارد بلکه دفتر وی تمامی اخبار و نقل قول‌های رسمی و غیررسمی را که از رهبر جمهوری اسلامی در مطبوعات و رسانه‌ها منتشر می‌شود، کنترل و مدیریت می‌کند.

به عنوان نمونه، صدا و سیما و هیچ خبرگزاری در ایران اجازه ندارد، پیش از انتشار متن سخنرانی‌های آیت‌الله خامنه‌ای در سایت خبری دفترش، حرف‌های وی را نقل کند، یا به بازنشر فیلم‌ها و اسناد مربوط به گذشته و یا نقل قول از دیگران درباره آیت‌الله خامنه‌ای بپردازد.

سخت‌گیری درباره انتشار آثار و اخبار رهبر جمهوری اسلامی، در زمان رهبری آیت‌الله خمینی هم وجود داشت، اما با گسترش رسانه‌ها و سرعت انتقال اطلاعات، در دوران آیت‌الله خامنه‌ای روز به روز بیشتر می‌شود.

این همه هراس و محدودیت برای چیست؟

نکته‌ای که به طور خاص در مورد آیت‌الله خامنه‌ای می‌توان گفت این است که وی از خدشه‌دار شدن تصویر سیاسی و مذهبی خود بیمناک است؛ به ویژه آنکه در هیچ برهه‌ای از تاریخ جمهوری اسلامی، مشروعیت سیاسی و مذهبی رهبر، این چنین زیر سؤال نبوده است.

انتشار آزاد اطلاعات، اسناد و اظهارنظر درباره آیت‌الله خامنه‌ای، حتی از سوی نزدیک‌ترین یاران دوران انقلاب، نظیر اکبر هاشمی رفسنجانی و یا مسئولان دوره‌های مختلف جمهوری اسلامی مثل مهدی کروبی، می‌تواند پایه‌های قدرت سیاسی وی را متزلزل و به راحتی موجی را علیه وی در درون حکومت به راه اندازد.

به عنوان نمونه، فیلم و اسنادی که از جلسه مجلس خبرگان رهبری بلافاصله پس از درگذشت آیت‌الله خمینی وجود دارد، به خوبی نقش هاشمی رفسنجانی را در تعیین جانشین بنیانگذار جمهوری اسلامی نشان می‌دهد؛ امری که اکنون گفتن و مرورش، زیاد به مذاق طرفداران آیت‌الله خامنه‌ای خوش نمی‌آید.

غیرممکن است، اما شاید اگر در قدرت دفتر آیت‌الله خامنه‌ای بود، تمامی مدارک موجود را در اختیار می‌گرفت و تاریخ را در زمان و به شیوه‌ای که خود صلاح می‌داند روایت می‌کرد.

ضمن آن‌ که عدم انتشار اطلاعات درباره زندگی خصوصی، یکی از شگردهای چهره‌های مذهبی است که فقط منحصر به حوزه‌های شیعه نیست. این نوع پنهان‌کاری، در اذهان عوام، به مقدس‌نمایی و بری بودن از هر گونه آلودگی کمک می‌کند.

با این حال، همین مقدار محدودیت نیز باعث شده حتی سازمان‌ها، رسانه‌ها و نویسندگان مستقل و مخالف جمهوری اسلامی هم نتوانند تصویری کامل و همه‌جانبه از زندگی آیت‌الله خامنه‌ای ارائه دهند.

در این شرایط، هر گونه مستندی درباره رهبر جمهوری اسلامی، اعتبار کافی ندارد؛ آنهایی که وابسته‌اند جانبدارانه رفتار می‌کنند، و آنانی که مستقل و مخالفند، منابع لازم را در اختیار ندارند.

اما آن‌چه اغلب منتقدان بر آن اتفاق نظر دارند، این است که گذشته آیت‌الله خامنه‌ای که اکنون به مقام «رهبری» و «مرجعیت» رسیده، چندان ویژه و خاص این دو مقام نبوده است.

از نظر مبارزات سیاسی در دوران پهلوی، شخصیت‌های بارز دیگری بوده و هستند که سابقه و اهمیت بیشتری نسبت به آیت‌الله خامنه‌ای داشته‌اند، و از نظر تحصیلات حوزوی نیز پیشینه وی به قول آیت‌الله منتظری، «در حد مرجعیت نیست».

ضمن آن‌که برخی از گفته‌ها درباره زندگی آیت‌الله خامنه‌ای، او را بیشتر به داشتن «زندگی معمولی» نزدیک می‌کند؛ مثل استعمال دخانیات، علاقه به موسیقی یا حتی برخی از برنامه‌های روزانه‌اش.

به عنوان نمونه چند سال پیش، سرگروه سابق محافظان آیت‌الله خامنه‌ای در گفت‌وگویی، یک روز رهبر جمهوری اسلامی را روایت کرده بود که با انتقاد تند دفتر رهبری مواجه شد.

در این شرایط چه کتاب‌هایی درباره آیت‌الله خامنه‌ای منتشر می‌شود؟

از نظر تعداد، کم نیستند کتاب‌هایی که درباره رهبر کنونی جمهوری اسلامی منتشر می‌شود، اما به لحاظ کیفی دارای چند ویژگی معدود هستند.

علی‌رغم آن چیزی که هدایت‌الله بهبودی در مقدمه کتاب «شرح اسم» نوشته بود که سعی کرده «از محدوده ‌اسناد و خاطرات فرا‌تر» نرود و«کفش‌دار ذهنیت و خیال» نباشد، اغلب کتاب‌هایی که در ایران درباره آیت‌الله خامنه‌ای منتشر می‌شود، مبتنی بر قلم و خیال تسخیرشده از سوی قدرت است؛ به عبارت دیگر یک نظام ایدئولوژیک و سیاسی، فرم و محتوای این کتاب‌ها را بسیار به هم شبیه کرده‌ است، به گونه‌ای که می‌توان گفت در این زمینه «کتاب‌سازی» می‌شود.

همچنین انتشار این کتاب‌ها با سانسور موجود در زمینه نشر، نسبت معکوس دارد؛ یعنی هر چه سانسور بیشتر باشد، انتشار کتاب با موضوع آیت‌الله خامنه‌ای ساده‌تر و روان‌تر صورت می‌گیرد.

به عنوان نمونه، دو سال پیاپی است که در ایام نوروز، درست زمانی که تمامی اداره‌ها تعطیل است،از جمله اداره کتاب وزارت ارشاد که مسؤولیت بررسی کتاب‌ها را پیش از نشر دارد، فوراً کتابی با موضوع شعار سالانه آیت‌الله خامنه‌ای منتشر می‌شود. این امر، حتی انتقاد رسانه‌های نزدیک به حکومت را نیز در پی دارد که این نوع انتشار کتاب را «غیرقانونی» می‌دانند.

به علاوه، طی سال‌های اخیر، بخشی از نویسندگان نزدیک به حکومت به «کاتبان رهبری» تبدیل شده‌اند، نمونه آن کسانی مثل محسن مؤمنی، محمدرضا بایرامی، رضا امیرخانی و اکبر صحرایی هستند که با همراهی آیت‌الله خامنه‌ای در سفرهای استانی، کتاب‌هایی را در این باره نوشته‌اند؛ این کتاب‌ها به سبب اتفاقات تکراری که در تمامی سفرها افتاده، شبیه یکدیگر شده و سرشار از تمجید و ستایش از آیت‌الله خامنه‌ای است.

با وجود این، همواره مسئولان جمهوری اسلامی می‌گویند که درباره رهبر جمهوری اسلامی «حق مطلب» ادا نشده و به آیت‌الله خامنه‌ای در زمینه چاپ کتاب «ظلم»شده است.

 

منبع: رادیو فرانسه


 


خبر آزادی خرمشهر در ساعت دو و بیست و دو دقیقه بعد از ظهر سوم خرداد از طرف ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به تهران مخابره شد. هر چند در اطلاعیه‌ شماره ۹۲۱ که متعاقب ارسال خبر آزادی خرمشهر توسط سپاه و ارتش منتشر گشت، این آزادی “از چنگال غاصبان بعثی” مقدمه‌ای دانسته شد برای “آزادی بیت‌المقدس از چنگال غاصبان صهیونیسم”، اما موج عظیمی از هیجان و خوشحالی که سراسر کشور را فرا‌گرفت از بی‌همتا بودن این پیروزی ملی حکایت می‌کرد. روز سوم خرداد در سراسر کشور جشن و پایکوبی بود و بسیاری نیز به شکرانه‌ی آن، اذان مغرب را در این روز به صورت دستجمعی برگزار کردند. خرمشهر پس از قریب به نوزده ماه اسارت، یعنی دقیقاً ۵۷۸ روز به آغوش وطن بازگشت.

از مجموعه اسنادی که پس از فتح خرمشهر از ارتش عراق به دست آمد روشن می‌شود که اشغال خرمشهر از همان آغازِ تهاجم، یکی از اهداف اولیه صدام حسین بود. اشغالی که تصور می‌رفت به سرعت و در فاصله زمانی بسیار کوتاهی صورت پذیرد. صدام حسین برای رسیدن به این هدف بر دو عامل حساب می‌کرد: یکی بر غافلگیر کردن نیروهای ارتش ایران که ۸ ماه پس از پیروزی انقلاب هنوز در وضعیت متشتتی قرار داشتند و منازعات سیاسی بر سر قدرت به تندترین وجهی در پایتخت در جریان بود؛ و دوم بر “همبستگی” اعراب خوزستان با ارتش عراق که به ادعای صدام برای بازپس‌گیری “حقوق ملی و قومی” آنها و آزادسازی‌شان از “یوغ بی‌دینان مجوس” اقدام به تهاجم کرده بود. مردم خرمشهر با مقاومتی ۳۲ روزه در مقابل ارتش تازه نفس عراق و بدون برخورداری از پشتیبانی نظامی مکفی خط بطلانی کشیدند بر این هر دو توهم.

اولین شکست صدام حسین در تلاش برای اشغال خرمشهر یک هفته پس از آغاز هجوم سراسری ارتش عراق به ایران به وقوع پیوست. ارتش عراق روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ همزمان با بمباران فرودگاه‌های کشور از پنج منطقه تهاجم به ایران را آغاز کرد. شمالی‌ترینِ این مناطق در نزدیکی قصرشیرین بود سپس مهران. نیروهایی که از العماره در عراق اعزام شدند هنگام رسیدن به ایران به دو بخش تقسیم شدند، یکی به سمت دزفول و دیگری به سمت سوسنگرد حرکت کردند. برای اشغال خرمشهر به تنهایی دو برنامه تهاجمی تدارک دیده شد. یکی از شمال و دیگری از جنوب. روز ۷ مهر، پس از بمباران سنگین محور تنومه-‌شلمچه-‌خرمشهر، دو گردان نیروی زمینی عراق حمله شان را به خرمشهر آغاز کردند. مردم خرمشهر که به کمک معدود نظامیان مستقر در شهر آمده بودند پس از بیش از ۱۲ ساعت مقاومت، مهاجمان را وادار به عقب‌نشینی کردند. ارتش عراق مجبور در ۱۵ کیلومتری شهر در جاده خرمشهر -‌اهواز مستقر شد. حمله بعدی برای اشغال خرمشهر از دو سو و در روز ۱۰ مهر آغاز شد. یکی از محور آبادان و دیگری از محور شمال.

خرمشهر با تلفات بسیار سنگین غیرنظامیان همچنان ایستادگی می‌کرد. تا زمانی که نیروهای عراقی موفق به گذشتن از کارون نشده بودند، سرنوشت جنگ خرمشهر علیرغم تفوق کامل تسلیحاتی و فردی ارتش مهاجم همچنان نامعلوم بود. گذشتن نیروهای عراقی از کارون در ۱۹ مهر کفه ترازوی جنگ خرمشهر را به سود عراق تغییر داد و نهایتاً خرمشهر پس از ۳۲ روز مقاومت به اشغال نیروهای عراقی در آمد. شهری که خرابی‌هایش حکایت از آن داشت که تک‌تک سامنانش، خانه به خانه در برابر نیروی مهاجم ایستادگی کرده بودند. ارتش عراق که در این زمان بیش از ده‌هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را به تصرف خود در آورده بود برای اشغال خرمشهر بهای بسیار سنگینی پرداخت.

خروج ایران از وضعیت تدافعی

تلاش‌های ایران برای تغییر چرخه تدافعی جنگی که در آن گرفتار آمده بود تا اواخر سال ۵۹ تقریبا بی‌نتیجه ماند. عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و سپس برکناری او از نخست‌وزیری که به منسجم شدن حاکمیت سیاسی در کشور منجر گشت و همچنین فضای اعتماد را میان بدنه سیاسی و بدنه نظامی در کشور به‌وجود آورد مقدمات لازم را برای بدست گرفتن ابتکار جنگ فراهم ساخت. در واقع، پس از برکناری بنی‌صدر، هم تجهیز نیروهای ارتش به نحو مؤثرتری مورد پذیرش قرار گرفت و هم هماهنگی بیشتری میان ارتش و نیروهای داوطلبی که عمدتاً تحت رهبری سپاه قرار داشتند ممکن گشت. در جبهه جنوب، از آغاز تابستان ۶۰ شاهد سلسله عملیات کوچک اما موفقیت‌آمیزی هستیم که همگی با هدف نهایی شکستن حصر آبادان سازماندهی شده‌اند. اتفاقی که با جانفشانی‌های بسیار و انجام عملیاتی که بدون از خودگذشتگی‌های فردی و ایثار جمعی غیرممکن می‌نمود. در ۵ مهر ۱۳۶۰ نیروهای رزمنده ایران موفق شدند در عملیات ثامن‌الائمه ارتش عراق را به سوی ساحل غربی کارون عقب برانند و نه فقط آبادان را از محاصره خارج سازند بلکه با کسب اولین موفقیت مهم نظامی، کفه ترازوی روانی جنگ را نیز به سود خود تغییر دهند.

شکست حصر آبادان به معنای واقعی نقطه عطفی در جنگ ایران و عراق به شمار می‌رود. از این تاریخ تا پایان سال ۶۰ نیروهای نظامی کشور سه عملیات گسترده را از جنوب تا شمالِ خطوط تهاجمی دشمن سازماندهی کرده و با موفقیت پیش بردند. عملیات طریقة‌القدس در ۸ آذر موفق به عقب راندن نیروهای عراقی از سوسنگرد شد و به فاصله کوتاهی در ۲۱ آذر عملیات مطلع‌افجر در جبهه شمال به عقب‌نشینی مهاجمان در محور قصر شیرین منجر شد. پیروزی مهم اما، منتظر پایان یافتن فصل سرما و باران بود. در ۲۸ اسفند ۱۳۶۰ نیروهای ایران طی عملیات فتح‌المبین در غرب کرخه وارد عمل شدند و طی حملاتی بی‌امان و بدون وقفه نه فقط سه لشکر عراق را کاملاً منهدم ساختند و بخش‌های وسیعی از سرزمین‌های اشغال شده کشور را آزاد کردند، بلکه شوش و اندیمشک و دزفول را نیز از خطر تیررس دشمن خارج ساختند.

آزادی خرمشهر

موفقیت‌های پی‌در‌پی ایران در جنگ، نه فقط دشمن را هر روز بیش از روز پیش دستپاچه می‌کرد بلکه به تقویت روحیه و همچنین تجربه جنگی نیروهای ایران نیز می‌انجامید. بر اساس همین تجارب بود که در دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ عملیات بیت‌المقدس برای آزادی خرمشهر آغاز شد. نیروهای ایران ابتدا با عبور از کارون کنترل قسمتی از جاده خرمشهر-اهواز را به دست گرفتند و از این طریق ارتش عراق را وادار کردند که در آن واحد در دو جبهه خرمشهر و بصره موضع دفاعی اتخاذ کند. پس از آزادسازی بخش‌های گسترده‌ای از اراضی اشغالی جنوب هویزه، ارتش عراق مستقر در خرمشهر که کاملاً روحیه خویش را باخته بود در جنگی که دو روز بیشتر به طول نینجامید خود را تسلیم نیروهای ایرانی کرد.

در روز سوم خرداد ۱۳۶۱، بیست و سه روز پس از آغاز عملیاتی که به آزادی خرمشهر انجامید و در نبردی بی‌سابقه، در حالی که آخرین تلاش‌های نیروهای عراقی برای به‌دست گرفتن ابتکار عمل جنگ بی‌نتیجه ماند، نیروهای ایران وارد خرمشهر شدند.

آزادی خرمشهر لحظه‌ای برگشت ناپذیر بود در تاریخ جنگ ایران و عراق. آزادی خرمشهر و تجربه تلخی که آن مقاومت در برابر نیروی بیگانه و این آزادی در ذهن نیروهای عراقی و صدام حسین باقی گذاشتند نه فقط تمام رؤیاهایی را که ناظر بر پیروزی سریع و پیوستن اقوام عربِ ایرانی به ارتش مهاجم بود نقش بر آب کرد، بلکه اینک صدام را با کابوس جنگی باخته و ایرانی قوی‌تر از پیش روبرو ساخت. به همین دلیل است که مدت زمان کوتاهی پس از آزادی خرمشهر، عراق علیرغم اینکه هنوز بخش‌هایی از خاک کشور را در اشغال خود داشت، اعلام کرد که نیروهایش را از ایران فراخوانده و آماده مذاکره برای ترک مخاصمه و صلح است. پیشنهاد صلحی که با توجه به حضور نیروهای عراقی در بخشی از خاک ایران در آن دوره پذیرفتنی نبود اما به فاصله کوتاهی پس از آزادی خرمشهر و با توجه به پیشروی نیروهای ایران در برخی مناطق عراق امکان تحققش فراهم آمد، اما در این زمان مسئولان کشور سودای دیگری در سر داشتند. سودایی که به ادامه جنگ تا شش سال پس از آزادی خرمشهر منجر شد. جنگی که با توجه به بهای سنگینی که کشور برای آن پرداخت به یکی از مباحث مهم مورد اختلاف نیروهای سیاسی کشور تبدیل شد و هنوز نیز هرازچندگاهی سربلند می‌کند.

اما فارغ از این مباحث و فارغ از سایر استفاده‌ها و سوء استفاده‌هایی که امروز از دلاوری‌های قهرمانانی که خرمشهر را آزاد کردند می‌شود، آزادی خرمشهر همراه با شکست حصر آبادان در ۵ مهر ۱۳۶۰ حماسه‌های جاودانی در تاریخ ایران باقی خواهند ماند. خاطره این حماسه‌آفرینان گرامی باد.

 

منبع: جمهوری‌خواهی


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به tehranreview-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به tehranreview@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته