-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

Latest News from Iran Green Voice for 06/12/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

ندای سبز آزادی- صادق شجاعی: زمانی که احمدی‌نژاد مژده پرداخت ماهیانه پنج هزار تومان اضافه بر پرداخت معمول یارانه را داد تا "مردم نان خوب بخورند" کمتر از دو سال زمان لازم بود تا این پنج هزار تومان تنها تکافوی هر چهار روز یک بار خرید یک نان سنگک را بدهد. این روزها با اعلام شدن قیمت جدید نان در استان تهران روند گرانی نان که از هفته پیش در استان‌های مختلف آغاز شده بود در سراسر کشور فراگیر شد؛ به طور متوسط حدود 30 درصد به قیمت نان اضافه شده است.

این سومین جهش قیمت "قوت غالب" ایرانیان از زمان آغاز طرح هدفمندی (حذف) یارانه‌ها است. قوت غالبی که برای قرن‌ها نه تنها پای دائمی سفره مردم بوده که به کرات نقشی فراتر به عنوان نماد وضع اقتصادی و حتا سیاسی ایفا کرده است. "شورش نان" بارها در زمان قحطی‌ها یا گرانی نان دامن حکام را گرفته و آشفتگی اجتماع منجر شده است.

حضور نان در سیاست و اجتماع

پیش از "جنبش تنباکو" و "انقلاب مشروطه" چندین بار کمبود و گرانی نان باعث شد تا اساس حکومت به لرزه در افتد؛ مردم خراسان، تهران و تبریز چندین با برای "نان" قیام کردند. مورخان یکی از زمینه‌های بروز این فرازهای بزرگ تاریخ ایران را مشکلات اقتصادی موجود با محوریت نان می‌دانند. برای مثال در سال‌های پایانی قرن نوزدهم میلادی با هدایت بریتانیا کشت گندم در خراسان متوقف شد و از مزارع برای کشت خشخاش و پنبه استفاده کردند. این مسئله باعث خالی شدن انبارها از غله و به تبع آن قیام چندین باره‌ی مردم شد.

اما معروف‌ترین و شاید بزرگ‌ترین نمونه قیام برای نان در ایران به سال 1321 و پس از اشغال ایران به وسیله قوای متفقین بازمی‌گردد، زمانی که  در ۱۷ آذر آن سال گروهی از مردم به مجلس شورای ملی ریختند و چند تن از نمایندگان را به باد کتک گرفتند. گروهی دیگر به خانه نخست وزیر وقت قوام السلطنه حمله بردند و آنجا را غارت و تخریب کردند. همزمان در کرمانشاه، نجف‌آباد، زنجان، سنندج، تبریز، داراب، رشت، قزوین، ملایر، اراک و گلپایگان، مردم به انبارهای غله هجوم بردند. هرچند قیام مردم گرسنه با شدت عمل قوام و شهربانی سرکوب شد اما آثار خود را برای مدت زیادی در سپهر سیاسی ایران باقی گذاشت. آثاری که برآیند کلی آن منفی به نظر می رسید.

 اهمیت نان در فرهنگ ایرانی نیز به روشنی در ادب و زبان فارسی پیدا است؛ آنجا که "یک لقمه نان و پنیر" نشان از فروتنی صاحب‌خانه در پذیرایی از مهمان دارد. اما این روزها به قول یکی از مجلس‌نشینان دیگر این خوراک ساده با حقوق بازنشستگی قابل تهیه نیست.

قیمت نان چقدر شده است؟

بر اساس قیمت‌های جدید اعلام شده توسط استان‌داری تهران که از یکشنبه "رسما" اجرایی شده است، بهای هر قرص نان سنگک 600 تومان، بربری 500 تومان، تافتون 300 تومان و لواش 160 تومان تعیین شد.  این یعنی هر کیلوگرم خمیر نان پیش از پخته شدن به طور متوسط حدود هزار تومان قیمت دارد. پیش از این قیمت نان سنگک 500 تومان، نان بربری 375 تومان، نان لواش 125 تومان و نان تافتون 250 تومان بود. قبل از آن نیز، در آذرماه سال ۸۹، دولت محمود احمدی‌نژاد قیمت هر قرص نان لواش را به ۱۰۰ تومان، تافتون را به ۲۰۰ تومان، بربری را به ۳۰۰ تومان و سنگک را به ۴۰۰ تومان تغییر داد. بر اساس آمار بانک مرکزی شاخص قیمت نان و غلات نسبت به سال 83 از افزایش 455 درصدی برخوردار بوده است.

بنا بر اعلام بانک مرکزی در سال 89 هر خانواده به صورت میانگین 395 کیلو نان در طول سال مصرف می‌کند.  و شاخص بهای نان و غلات در فروردین ماه نسبت به زمان مشابه سال پیش حدود 33 درصد رشد داشته است. البته قیمت نان در فروردین 90 نیز نسبت به سال 89، خود از 48 درصد رشد حکایت می‌کند. حالا با در نظر گرفتن افزایش حدود 20 تا 30 درصدی رخ داده در خرداد امسال می‌شود فهمید که که در فاصله دو سال از آغاز حذف یارانه‌ها این کالای اساسی چگونه رشد سریع قیمت را تجربه کرده است.

با این همه آن چه به عنوان یارانه نان به ایرانیان پرداخت می‌شود تنها 60 هزار تومان در سال است.

نان چگونه گران شد؟

با شروع پخش خبر گرانی قریب‌الوقوع نان، اولین نکته که به ذهن می‌رسید آغاز مرحله دوم حذف یارانه‌ها و تاثیرگذاری آن بر این افزایش قیمت بود، اما دبير ستاد هدفمندسازي يارانه‌ها اعلام كرد: "افزايش قيمت نان هيچ ارتباطي به اجراي قانون هدفمندي يارانه‌ها ندارد بلكه بحث قيمت نان در ستاد تنظيم بازار تعيين مي‌شود."

محمدرضا فرزين با بيان اين‌كه افزايش قيمت نان مربوط به بالا رفتن قيمت خريد تضميني گندم توسط دولت و قيمت‌گذاري اعمال شده از سوي ستاد تنظيم بازار است، اظهار داشت: "زماني كه موضوع نان در ستاد هدفمندي يارانه‌ها مطرح شد ما كل يارانه مربوط به نان را حذف و قيمت فروش آن را با قيمت خريد تضميني گندم كشاورزان توسط دولت برابر كرديم ضمن آنكه دولت هم گندم خريداري شده به همان قيمت خريد را به آسياب‌ها مي‌فروشد. امسال وزارت بازرگاني براساس افزايش قيمت خريد تضميني گندم كشاورزان توسط دولت اقدام به افزايش قيمت فروش كرده است كه اين موضوع هيچ ربطي به اجراي هدفمندي يارانه‌ها ندارد."

دولت پیشتر افزایش 29 درصدی قیمت خرید تضمینی گندم را تصویب کرده بود. قیمت آرد سهمی حدود 70 درصد در هزینه تمام شده نان دارد.

در قانون بودجه سال گذشته رقمي حدود 35 هزار ميليارد به عنوان يارانه نقدي نان اختصاص يافت و براساس آن ماهانه پنج هزار تومان همراه با يارانه نقدي حاصل از اصلاح قيمت حامل‌هاي انرژي به حساب مردم واريز شد. همزمان با آن قيمت انواع نان در كشور اصلاح و نحوه قيمت گذاري آن به كارگروه‌هاي استاني به سرپرستي استانداران واگذار شد.

بر اساس توضیحات دبیر ستاد هدفمندی یارانه‌ها احتمالا هیچ افزایشی در دریافت نقدی مردم بابت افزایش جدید قیمت نان رخ نخواهد داد و نیز ممکن است پس از آغاز مرحله دوم حذف یارانه‌ها افزایش قیمت مجددی در قیمت نان تجربه شود.

گرانی چگونه اعلام شد؟

در حالی که تصمیم‌گیری نهایی افزایش قیمت نان با استانداران است اما از هفته گذشته خبرگزاری‌ها شاهد پینگ‌پُنگ اخبار تایید و تکذیب گرانی نان در استان‌های مختلف بودند به طوری که در حالی که یک نانوای مشهدی به مهر گفته بود که در میان روز و توسط تلفن یکی از همکارانش از افزایش قیمت مطلع شده است مدیران استانی در استان‌هایی مانند زنجان، خراسان و مشهد تا آخرین لحظه‌ها اصرار داشتند که گران‌تر فروختن نان غیر‌قانونی است.

با این حال شوک گرانی آن چنان بود که خبرگزاری ایلنا هم نوشت: گرانی نان در کشور آن‌چنان سریع و غافلگیرکننده اتفاق افتاد که هنوز هم بسیاری از مردم از این گرانی گلایه دارند.  

به ویژه در تهران در حالی که اغلب نانواها حتا قیمت‌های جدید را برای دیوار نصب کرده بودند تا ظهر شنبه همچنان رسانه‌ها در انتظار تصمیم كارگروه مشتركي به رياست استاندار تهران بودند تا قیمت‌های رسمی را اعلام کنند.

روز چهارشنبه 17 خرداد جلسه ستاد تنظیم بازار استان زنجان برگزار و قیمت‌های جدید نان به طور غیررسمی در این جلسه اعلام شد.  اما تعدادی از نانوایان که از قبل، از افزایش قیمت‌ها خبر داشتند از روز چهارشنبه و تعدادی هم از روز پنجشنبه و جمعه اقدام به عرضه‌ی نان به قیمت‌های جدید کردند. پس از عرضه‌ی نان با قیمت جدید در روز پنجشنبه و قبل از اعلام رسمی، فرماندار زنجان هرگونه عرضه نان به قیمت جدید را غیرقانونی اعلام کرده بود. با این حال اطلاع‌رسانی نادرست قیمت‌ها از سوی مسئولان مشکلاتی را برای مردم و نانوایان ایجاد کرد.

در این بین ایرنا، خبرگزاری رسمی دولت، نیز رسانه‌‌ها را متهم کرد تا با نسبت دادن گرانی نان به طرخ هدفمندی یارانه‌ها قصد تخریب و بد جلوه دادن این طرح را دارند.

روزگاری نه چندان دور، در پاییز سه سال پیش مجله اکونومیست گزارشی را منتشر کرد که بر مبنای آن میان 128 شهر مهم جهان تهران را ارزان‌ترين شهر جهان براي خريد نان معرفي كرده بود؛ شهری که نان در آن هر کیلو 26 صدم پوند انگلیس بود. روزگاری که نوعروسان عاشق، سطح کمی توقع و قناعت خود را با حاضر بودن به خوردن تنها "یک لقمه نان و پنیر" بیان می‌کردند. اما از قرار حالا دیگر نان را باید در سفره اغنیا جست، آنهایی که می توانند نان را کیلویی هزار تومان بخرند.


 


درپی جلوگیری ماموران زندان از برگزاری مراسم نخستین سالگرد شهادت هدی صابر توسط توسط زندانیان سیاسی، گارد ویژه زندان اوین شش زندانی سیاسی را به انفرادی منتقل کرده است.

بنا به گزارش رسیده به ندای سبز آزادی، این شش زندانی سیاسی، بهمن احمدی امویی، سعید جلالی‌فر، سعید متین‌پور، آرش سقر، فرشادقربان‌پور و جواد علیخانی هستند.

ماموران زندان امروز، مراسم شهید صابر را با قطع‌کردن برق بند نیمه‌کاره گذاشتند و پس از آن که تلاش کردند زندانیان را به اجبار به اتاق ها بفرستند، فضای بند متشنج شد. 

این تنش ها از زمانی در بند زندانیان سیاسی اوج گرفت که تعدادی از زندانیان بند ۳۵۰ به مناسبت ایام سومین سالگرد آغاز جنبش اعتراضی ملت ایران و اولین سالگرد شهادت هدی صابر در روزهای گذشته به نشانه اعتراض، از حضور در برنامه آمارگیری صبحگاهی در این بند که روزانه از سوی مسئولان زندان اوین انجام می شود سر باز زده اند.

وبسایت "ادوارنیوز" گزارش داده که این زندانیان سیاسی در روزهای گذشته به جای شرکت در برنامه آمارگیری، در راس ساعت هشت صبح با حضور در محوطه هواخوری بند ۳۵۰ زندان اوین، به خواندن سرود "یار دبستانی من" و "ای ایران" و سردادن شعارهایی که در ایام اعتراضات خیابانی جنبش سبز از سوی مردم سر داده می شد پرداختند.

هم‌چنین خبرهایی دریافتی حاکی است امروز (دوشنبه، ۲۳ خرداد ۹۱) تمامی زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ به منظور پاسداشت شهید هدی صابر دست به روزه سیاسی زدند و ضمن آن به نشانه اعتراض به افزایش محدودیت ها و اعمال فشارهای روانی از سوی دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی بر زندانیان از حضور در سالن ملاقات و دیدار با خانواده های خود خودداری کردند.

این درحالی است که دوشنبه هفته قبل و در سال روز تولد امام علی (ع) و گرامی داشت روز پدر، به بهانه تعطیلی امکان ملاقات از زندانیان سلب شده و مسئولان زندان حتی به زندانیان اجازه "تماس تلفنی" با خانواده خود را هم نداده اند.

از جمله زندانیانی که امروز در این حرکت اعتراضی شرکت داشته اند، می توان به ابوالفضل قدیانی، محسن میردامادی، عبدالله مومنی، سید علیرضا بهشتی شیرازی، فیض الله عرب سرخی، مجید اسدی، علیرضا رجایی، عماد بهاور، بهمن احمدی امویی، محمد فرید طاهری قزوینی، عطا، خسروی، معزی ، نظری، امیرخسرو دلیرثانی، رضا بنی تبار، سیامک قادری، جعفر گنجی، محمد داوری، مزدک علی نظری، جواد علیخانی، مصطفی نیلی و مهدی خدایی و محمد رضا مقیسه اشاره کرد.


 


حضور بانوان در پردیس‌های ملت و زندگی برای تماشای فوتبال منجر به پلمب سالن‌های سینمای این مراکز توسط ماموران نیروی انتظامی شد.

به گزارش مهر، ساعتی پیش بانوان حاضر در پردیس های ملت و زندگی توسط ماموران نیروی انتظامی به خارج از سینما منتقل شدند و این دو مرکز پلمب شد.

مدیران سینمایی این مراکز به ماموران یادآوری کردند که حضور بانوان در کناران مردان در این سالن ها با مجوز ارشاد و اعلان بلامانع بودن این حضور بوده است اما ماموران مذکور پلمب این دو سالن سینمایی را انجام دادند.

مدیر انجمن سینماداران دیروز اعلام کرده بود: با توجه به این موضوع تعدادی از سالنهای سینمایی که مجوز نمایش فوتبال را گرفته اند از امشب می توانند میزبان خانم ها و آقابان برای نمایش فوتبال باشند. فضای سالنهای سینمایی نمی گذارد تنش ایجاد یا حرفهای استادیومی بین مخاطبان رد و بدل شود زیرا با دیدن چنین صحنه هایی به آنها تذکر داده خواهد شد.


 


khordad_iran_91_2s.jpg

میر صداقت؛
ایستاده قامت
اندیشه ی سبز استقامت ...

طراح: دوست سبز

با قامتی سرافراز، گرچه شلاق خورده، مجروح و حبس کشیده ایستاده ایم...
میر حسین موسوی


 


سیدابراهیم نبوی

این ایرج طهماسب و حمید جبلی هم عجب آدمهای دوست داشتنی هستند. بیچاره ام کردند، خسته خسته شدم، داغونم، له له. هر کاری که می کنم، هی تند و تند می روم فیلمهای آقوی همساده را می بینم. نمی شناسیدش؟ بابا شما دیگر کی هستید؟ همه او را می شناسند. اسمش " هم" است فامیلی اش " ساده". خیلی راحت. خنده که ندارد. اسم است دیگر. مگر اسم شما هوخشترق یا سکینه سلطان است، کسی به شما می خندد؟ آقوی همساده مثل خود ماست. از زمین و زمان برایش مصیبت باریده یک عمر، و همه را با خنده تعریف می کند. سفر می رود مصیبت بر سرش نازل می شود، سوار کشتی تایتانیک می شود، می خورد به کوه یخ، کوه می رود، بعد از پنج هزار سال آتشفشان خاموش روشن می شود. خانه می خرد، زلزله ویرانش می کند. اصلا از محبت و مهربانی بدش می آید و وقتی دعوایش می کنی حالش خوب می شود. یک جورهایی مثل خودمان است که با تلخی ها و سختی ها بیشتر زندگی می کنیم تا با مهرو و محبت. تقصیر خودمان هم نیست. همین شده روزگار و زمانه ما.

آقای همساده، با شخصیت پردازی حمید جبلی در سریال کودکانه کلاه قرمزی عزیز، یکی از جذاب ترین برنامه های زنده عروسکی است که شخصیتی تازه را خلق کرده است. اگر چه لحن و زبان شخصیت برای کودکان تعریف شده، اما همه بزرگسالان با دیدنش لذت می برند و حال شان را می کنند. آقای همساده شیرازی است و به نظر پنجاه سالی را دارد، اگر چه بخاطر بدبیاری های مختلف حداقل تا امروز که من قسمت های مختلف آن را دیدم به نظر می آید دو سه هزار سالی را در زندان گذرانده است. شخصیت پردازی از اغراق در داستان هایی که آقوی همساده تعریف می کند، به گروتسک می رسد. اغراق مثل ماشین آقوی همساده وارد زندگی ما در طبقه سوم خانه می شود و همه چیز آنقدر طبیعی است که ناچاریم بپذیریم که این اغراق دشواری ها بخشی از زندگی ماست. زبان آقوی همساده اگر چه فارسی محترمانه با لهجه قشنگ شیرازی است، اما از تمام واژه های روز و تکیه کلام های خیابان استفاده می کند و همین او را زنده تر می کند و جذاب تر. اگر چه بقیه شخصیت های کلاه قرمزی دوره جدید هم جذاب است و یکی از جذاب ترین هایش جیگری که خر است، واقعا خر است، و چه خر جیگری. اگر آن را ندیدید از دست ندهید که ندیدنش موجب خسران است.

آقوی همساده را از اینجا ببینید

۲۲ خرداد، سبز سبز، می ماند

raport_910322.6_22_khordad.jpg

سه سال گذشت، با همه سختی ها و رنج ها، با همه بدی ها و خوبی ها، با همه تلخی ها و شیرینی ها. تلخی هایش زیاد بود، ولی شیرینی هایش هم کم نبود. تلخی هایش در همه آن فشارهایی بود که به ما وارد شد، شیرینی هایش همه آن چیزهایی بود که یاد گرفتیم. تلخی هایش به از دست دادن خیلی از آدمها و زندان رفتن ها و تبعید شدن ها و کتک خوردن ها بود، شیرینی اش به آموختن تحمل دیگران و درک اختلافات با همدیگر و احترام گذاشتن به مخالفان مان بود. تلخی هایش روی کار آمدن یک دولت دروغ بود و شیرینی اش فاش شدن یک دولت دروغ نه برای همه طرفدارانش که حتی برای همه کسانی بود به با زور چماق و اسلحه و گاز اشک آور و باتوم و بطری آن را سر کار آوردن بودند. 22 خرداد بر همه مردمان مبارک.

ضیافت شام در حمام خون

raport_9103221_ziafat_sham.jpg

کوفی عنان همینطوری دلش گرفته و می خواهد به بهانه حل بحران سوریه چند کشور خاورمیانه مثل ترکیه، عربستان سعودی، قطر و ایران را با اعضای دایمی شورای امنیت (آمریکا، فرانسه، چین، روسیه و بریتانیا) دعوت کند و یکشب دور هم خوش باشند. ولی خانم کلینتون که بعد از گرم گرفتن جلیلی با کاترین اشتون خیلی دلش از ایرانی ها گرفته، می گوید: "دعوت ازایران برای همکاری در حل بحران سوریه برایش "غیرقابل تصور" است.چون ایران عملیات رژیم بشار اسد در سرکوب قیام مردم سوریه را هدایت می‌کند". درهمین حال سرگئی لاوروف هم که خیلی با دکتر ما عیاق شده است اصرار می کند که الا و بلا باید از "ایران به‌عنوان یکی از طرف‌های مهم و تاثیرگزار بر دولت دمشق" دعوت کنیم، وگرنه من اصلا پایم را به مهمانی شما نمی گذارم. فرانسه و انگلیس هم که همان شب می خواهند یک جای دیگر خودشان مهمانی بگیرند ادعا می‌کنند: "مشارکت ایران در گذار سوریه، به غیرعملی‌شدن هرگونه راهکار می‌انجامد."(الان چند دقیقه همه به هم نگاه می کنند تا یکی پیدا بشود ترجمه کنه اینها چی چی گفتند) ولی آقا اسماعیل قاآنی، جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، که هر وقت صاحابش نیست می رود می نشیند سر جایش، می گوید: "اگر جمهوری اسلامی در سوریه حضور فیزیکی و غیر فیزیکی نداشت، کشتار مردم آن چند برابر شده بود".(یعنی همین هایی هم که تا حالا کشته و آواره نشدن از صدقه ی سر حضور فیزیکی و شیمیایی آقا اسماعیل اینها بوده که تیراندازیشون خوب نیست، وگرنه اگر خود ارتش سوریه بود ، همه شون کشته شده بودند) در همین حال سوزان رایس سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد، که نگران لباسش در مهمانی آن شب است و با دکتر ما هم بگی نگی رودربایستی دارد، "ایران را بخشی از بحران سوریه می داند که نیروهای دولتی این کشور را برای سرکوب معترضان مسلح می‌کند." از آنطرف اخوان‌‌المسلمین مصر که خیلی رقص عربی دوست دارند، هوار می کشند که کشورهای عربی هم حتما باید بیایند و در سوریه دخالت کنند، اگر دخالت نکنند ما خیلی ناراحت می شویم. اصلا ما رسم داریم توی هر کاری به صورت دست جمعی دخالت کنیم. تنهایی خوش نمی گذرد. همین که حرف دخالت و هر جایی پیش می آید، مادر عروس هم، نطقش باز می شود که:"جمهوری اسلامی ایران قویا با هر طرحی که آمریکایی‌ها در ارتباط با مسایل سوریه مبدع آن باشند مخالف است". ( یعنی چی هر کاری؟ مگه می شه هر کاری؟ واسه چی هر کاری؟ انگارسیاست خارجی ، مامان بازی است که هر کاری اونها کردند، مامخالفت می کنیم....)

raport_9103222_bashar_mahmoud.jpg

این وسط بشار اسد هم تا این مهمانی سر بگیرد، هر روز اصلاحات سیاسی و اجتماعی و اساسی انجام می دهد و صد تا صد تا مردم سوریه در جریان اصلاحات همینجوری کشته می شوند و آنها را راهی قبرستان می کند. البته تقصیر خودش نیست، مردم سوریه  شیطنت می کنند، خودشان را می اندازند جلوی گلوله های توپ و تانک و مسلسل ارتش که دارند وسط خیابان برای انجام اصلاحات مانور می دهند. سازمانهای بین المللی هم نشسته اند با دقت تعداد قربانیان را می شمارند و رسانه ها هم تند تند اعلام می کنند، که خدای نکرده کسی از قلم نیفتد. تا همین حالا سیزده  چهار ده هزار نفر را تک تک یا در دسته های ده نفری و صد نفری شمرده اند و اعلام کرده اند. خیلی هم خسته شده اند، ولی به هر حال همه ما نسبت به حقوق بشر و جان انسان ها مسئولیت داریم، بخصوص در قبال شمارش تعداد کسانی که کشته می شوند، حالا اگر نمی توانیم جلوی کشتن آنها را بگیریم، باید برای ارتقای سطح حقوق بشر تعداد همه کشته شده ها را به دقت بشماریم، بله، باید کاری بکنیم.

فیلمسازان ادای ما را در بیاورند

raport_9103224_faraj.jpg

خیلی خوش پروپاچه است، لب جوب هم می نشیند. لابد فیلمسازان باید فیلم بزن بزن یا پورنو باید بسازند. خیلی خوش اداست، می گوید ادای ما را دربیاورید. معاون اجتماعی نیروی انتظامی، سردار بهمن کارگر، از برخی هنرمندان خواست که ادای اپوزیسیون را درنیاورند. این معاون اجتماعی و خوش برخورد نیروی انتظامی ادامه داد: مگر ما خودمان کم ادا داریم؟ ادای خودمان را دربیاورید. چرا ادای خارجی ها را در می آورید؟ مثلا همین آقا فرج سلحشور که صبح تا شب دارد ادای خودمان را در می آورد، می گوید از تاجیکستان برایش خبر آورده اند از وقتی سریالش پخش شده، تعداد مسجد رو های تاجیکستان یک میلیون نفر بیشتر شده. واقعا تحول مهمی است در تاجیکستان تا نیم ساعت قبل از پخش سریال یوسف پیامبر سلحشور 30 هزار نفر مسجد می رفتند، حالا شده اند یک میلیون و سی هزار نفر. تازه این آقا فرج از آن بد اداهای خودمان است که دستش هم یک کمی کج است. ببینید اگر یک آدمی که دزد نیست و حزب اللهی هست، کارگردان شده بود، مثلا......( ببخشید، کسی که هر دو خصوصیت را داشته باشد، پیدا نکردم) بود، حتما ده میلیون نفر به مسجد روهای کشور تاجیکستان که کلا 8 میلیون جمعیت دارد، اضافه می شد. راستی، حالا که بحث آقا فرج شد، اصلا شماچرا به اقدام زنان هنرمندی که به جشنواره‌هایی مانند کن می روند و با کشف حجاب بامرد نامحرم دست می دهند واکنش نشان نمی دهید؟... واکنش نشان بدهید، ما خودمان تلاش می کنیم فتوایش را هم جور می کنیم. البته به نظر من مشکل اساسی سینمای ایران، خلاء سینمای پلیسی است یا همان پلیس سینمایی. ما الان برای هر جایی که شما فکر کنید پلیس داریم، چرا نباید برای سینما پلیس داشته باشیم ؟

اعتقاد برادران نیروی انتظامی کشور این است که هنر و فرهنگ در زمانی می تواند موثر باشد، که یا نباشد، یا به دنبال ارزش ها باشد. هنری که به دنبال ارزش ها و دنباله رو انقلاب و نظام و آرمان های امام راحل( که هر روز توسط بیت تعیین می شود) نباشد مضر است، بد است، خوب نیست. البته ما اعتقادی به کارهای امنیتی و انتظامی در حوزه هنر نداریم. ولی خب خیلی ها هم اعتقاد دارند. حواستان را جمع کنید.

عشق در یک نگاه به روایت فارس

raport_9103223_eshgh_yek_negah.jpg

خبرگزاری فارس با هوشمندی تمام( از نوع ولایی و با خدمات بعد ازفروش)، به حضور احمدی نژاد در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام و دیدار نوروزی اش باسیدحسن خمینی و همین طور انتصاب غلامرضا شافعی به عنوان رییس ایدرو در وزارت صنعت و تجارت، اشاره می کند و در حالی که سرش را از خجالت پایین انداخته و صدایش می لرزد، از من می پرسد: " آیا حضور دوباره مدیران کارگزارانی در بدنه دولت نشانه ای از هم پیمانی مخالفان قدیمی در عرصه سیاست است؟

من هم جواب می دهم : البته به نظر من باید این سوال را از کسی بپرسید که عقایدش به عقاید آقای رئیس جمهور منتخب شصت و سه درصدی نزدیک تر بود. ما که ازهمان اول گفتیم این بنده خدا عقل درست و حسابی ندارد. نمی شود رویش حساب کرد. با یک نگاه عاشق می شود، با یک نگاه فارغ. شما گفتید نه. حالا بیایید تحویل بگیرید. حتما همان روز که در جلسه کنار دست آقای هاشمی نشسته عاشق چشم و ابرو و عشوه آقای هاشمی شده و میخواهد عقایدش را به او نزدیک تر کند. برای همین هم برداشته آقای شافعی را نصب کرده به ریاست ایدرو. احتمالا در این یکسال باقی مانده هم خاتمی را می کند وزیر امورخارجه، از مهاجرانی هم دعوت می کند در مذاکرات هسته ای سمت راست جلیلی بنشیند، با باقی تکنوکرات ها و کارگزارانی ها و اصلاح طلب ها هم یک جوری کنار می آید. حالا خوب شد شما زود فهمیدید و باقی شان را یا انداختید زندان یا در خانه شان را قفل کردید، وگرنه این عشق در یک نگاه کار دستتان می داد و یک شبه همه کابینه دولت خدمتگزار می شد کابینه دولت خیانت کار. به نظر من بدهید خوب جیب هایش را بگردند، احتمالا در سازمان سیا هم ثبت نام کرده، شاید توانستید کارت عضویتش را پیدا کنید ورای عدم کفایتش را صادر کنید...

به گریه می افتد و زیر لب می گوید:" جواب آقا رو چی بدیم؟ آرمانهای امام راحل چی می شه ؟"

دست می کشم روی سرش و می گویم : حالا شما هم خیلی خودت را ناراحت نکن. همین اینکه فهمیدی و هشدار دادی، جهادت را در راه ولایت کرده ای. یک انفجارکم داشت، که آنهم بماند برای دفعه بعد. ولی از من می شنوی کمتر فیلم هندی نگاه کن، از این قرص های روانگردان هم زیاد نخور. اگر هم نخورده اینقدر حالت خوب است، بشین داستان های تخیلی بنویس. حیف است این تخیل را خرج تحلیل سیاسی می کنی.

ورود آقایان ممنوع، ورود اراذل آزاد

raport-9103225-aghayan-mamnooe.jpg

در مقدمه کتاب ضیافت افلاطون، که در زمان آقای خاتمی به چاپ رسیده بود متنی بود که در چاپهای بعدی از این کتاب حذف شد و جمهوری اسلامی ازآن برای سیاستگزاری های فرهنگی اش استفاده کرد. در این مقدمه نوشته بود:

" در جوامع استبدادی همیشه زن و مرد از هم جدا می شوند تا مرد ها و زن ها چیزی که بین شان جریان داشته باشد، شهوت بیمار گونه ناشی از توهم شناخت از هم باشد، تا هیچ زنی و مردی زیبایی و زشتی واقعی را نتواند تشخیص بدهد و زن ها و مرد ها در انتخاب هم به اندازه شهوت برانگیز بودن توجه داشته باشند و بس ، نه چیز دیگری ...چرا؟ چون اگر در جامعه روابط زن و مرد آزاد باشد آن دیوار شهوت فرو می ریزد و زن ها و مرد ها زیبایی و زشتی واقعی را تشخیص می دهند و خانواده هایی که تشکیل می دهند بر دوست داشتن انسانی بنا می کنند و فرزندان سالم تربیت می کنند که تاب استبداد را ندارد و به عبارتی استبداد با وجود آنها بیگانه است، چرا که آزاد پرورش می یابند "

طرح تفکیک جنسیتی دانشگاه ها و بریدن سینه مانکن ها و طرح مبارزه بابد حجابی و... حالا هم افتتاح اولین کافی شاپ زنانه در تهران.

در یک طرف شهر زن ها و مرد ها را برای بستنی خوردن هم از هم جدا میکنند، چون اشکال شرعی دارد با هم بستنی بخورند. در یک طرف دیگر شهر (پارک طالقانی)در روز روشن یک نفر می آید به شانزده زن و دختر و بچه تجاوز می کند.( خب بکند. مگرپارک را کسی خریده، درش باز بوده آمده تو... حتما لباس درست نپوشیده بودند، بنده خدا تحریک شده، اصلا ازکجا معلوم؟) معاون فرهنگی نیروی انتظامی پیشنهاد می کند زنها برای دیدن فوتبال به جای اینکه به سینما بروند، درخانه بمانند و از نیروی انتظامی برای حفظ شآن در اجتماع تشکر کنند،(شماره تلفن تشکرات زنان از نیروی انتظامی را هم بعدا اعلام می کنیم) اراذل و اوباش هم شبانه می ریزند وسط پارک و از مردم می خواهند بابت مزاحمت و آسیبی که به ماشین هایشان زده اند، از آنها تشکرکنند.( تربیت ولایتی یعنی همین، اگر برای کسی کاری کردی، باید از تو تشکر کند، اگرنکرد ... باید بکند، راه ندارد) واقعا هم باید تشکر کرد.

ستاد مردمی کشف و انهدام پرتقال فروش

این یک طرح کاملا جدید وجدی است برایرفع بحران های سیاسی و اقتصادی و نظامی و ... در کشور. من خودم همه خبرها را می خوانم. سه هزار میلیارد دلار گم می شود، رئیس بانکی که پولها را گم کرده می آید میگوید من جهرم بودم، به ما ربطی ندارد. ارز و طلا گران می شود، بهمنی با آن قیافه فتوژنیکش توی تلویزیون ظاهر می شود و می گوید: به ما ربطی ندارد. قیمت مسکن و اجاره خانه بالا می رود، شخص خودش می آید می گوید: کار ما نیست، کاردست های پنهانی است.به ما ربطی ندارد. همه دنیا می گویند دارید سر تا پای پارچین را با آبکش می کنید، ما خودمان دیدیم، سلطانی با آن لبخند ملیحش می گوید: نه این آب ما نیست. به ما ربطی ندارد. توی آسمان یک شی نورانی را نصف مردم دیده اند، صاحاب پدافند غیر عامل می گوید: ما کاری نکردیم به خدا، به ما ربطی ندارد. سه سال پیش هم که ندا و سهراب و هشتاد نفر دیگر را کشتند، رادان می گفت: به ما ربطی ندارد....

روزی سه هزار بار هم سه هزار نفر، از شخص خودش گرفته، تا آن شخص بزرگ تر از خودش، تا آن شخص کوچکتر از خودش (کوچکتر از خودش که نداریم، هم قد خودش یک جای دیگر)می آیند می گویند تحریم ها هیچ ربطی به اقتصاد ماندارد. مسائل داخلی در سوریه و بحرین و افغانستان و عراق هم که هیچ ربطی به ما ندارد. امروز هم که قیمت نان گران شده، باز دبیر ستاد هدفمندی یارانه ها آمده می گوید: افزایش قیمت نان ربطی به هدفمندی یارانه‌ها ندارد.

از قرار معلوم در این مملکت هیچ چیزبه هیچ کس ربطی ندارد. یک مشت آدم نامربوط بی ارتباط دارند کار های مملکت را می کنند و سرکارند. دلیل تمام مشکلات و بدبختی های ملت هم، یک پرتقال فروش گم شده است ، که همه چیز به او مربوط می شود. باید یک ستاد مردمی، البته پیرو رهنمود های مقام اول ولایت، تشکیل بدهیم دنبالش بگردیم تامشکلاتمان حل شود. فقط یادتان باشد کشش ندهید.


 


عبدالرضا تاجیک روزنامه نگاری که پس از حوادث انتخابات ۸۸  سه بار بازداشت و در بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ زندان اوین زندانی بوده  در مصاحبه با "روز"  از تهدیدها، تطمیع ها و فشارها برای مصاحبه تلویزیونی و همکاری با دستگاه امنیتی سخن می گوید و از هتک حرمت در بازداشت سوم در راهروهای بند ۲۴۰ .

عبدالرضا تاجیک، روزنامه نگار و عضو کانون مدافعان حقوق بشر است. او با روزنامه های خرداد، فتح، همبستگی، صدای عدالت، بنیان، هم میهن، شرق، کارگزاران و اعتماد، توسعه، بهار، همشهری ضمیمه و مهرنامه همکاری داشته است.این مصاحبه در شرایطی منتشر می شود که خانواده این روزنامه نگار برای جلوگیری از ضبط سند وثیقه گذار او، ناچار شده اند ۵۰۰ میلیون تومان به حساب دادگستری واریز کنند.

شما بعد از انتخابات سه بار و بار اول در تحریریه بازداشت شدید. برگردیم به همان زمان. فضای حاکم چطور بود؟ فکر می کردید بازداشت شوید؟

در روز برگزاری انتخابات، شهر حالت غریبی داشت. می شد هیجان همراه با اضطراب را در میان مردم دید. من در این روز پس از رأی دادن به دفتر روزنامه فرهیختگان رفتم. پیش از آن و پس از گفت و گو با دبیر سرویس سیاسی این روزنامه قرار شده بود من هفته ای یک صفحه برای آنان آماده کنم. بعد از ظهر که آن اتفاق برای ستاد قیطریه افتاد و من هم به اتفاق برخی از دوستان به آنجا رفته بودم، شکل گیری فضای امنیتی و نظامی حاکم را بر شهر می توانستی ببینی اما هنوز از برخوردهای سخت با مردم خبری نبود. شب به اتفاق برخی از همکاران در دفتر روزنامه ماندیم.همه همکارانی که در دفتر مانده بودند با توجه به آغاز انتشار برخی اخبار از سوی رسانه های حامی وضع موجود، نگرانی خود را اعلام می کردند. صبح زود از پنجره ساختمان روزنامه که مشرف به خیابان حافظ تهران بود به بیرون نگاه کردیم. شهر در سکوت بود و مأموران شهرداری کل خیابان را از تبلیغات انتخاباتی پاکسازی کرده بودند. گویی روز گذشته هیچ اتفاقی نیفتاده بود. خبرهای دولتی حکایت از پیروزی آقای احمدی نژاد داشت. به اتفاق چند تن از دوستان از جمله محمد رهبر به سطح شهر رفتیم. مردم در برابر سؤال های ما سکوت می کردند و گاهی سری تکان می دادند. فضای اطراف وزارت کشور ملتهب بود. آن روز با درگیری های پراکنده در برخی از خیابان های تهران رو به پایان بود. صبح ۲۴ خرداد تلفنم زنگ خورد و کسی پس از سلام خطاب به من گفت: خودت را به زندان اوین معرفی کن. از این گفته تعجب کردم. البته از شب گذشته اخباری مبنی بر بازداشت برخی از فعالان سیاسی شنیده بودم. بنابراین بدون توجه به این مسأله به دفتر روزنامه فرهیختگان رفتم. البته من قبل از انتخابات فکر نمی کردم بازداشت شوم. فکر نمی کردم نظام به سمتی حرکت کند که خیلی از فعالان سیاسی،مدنی و فرهنگی و روزنامه نگاران را بازداشت کنند. هنوز اتفاق خاصی نیفتاده بود و اعتراضات جزئی محدود به اطراف وزارت کشور و ستاد میرحسین موسوی و برخی خیابان ها بود و گسترده نشده بود. ظهر ۲۴ خرداد در تحریریه روزنامه نشسته بودم که سه نفر وارد شدند و از من خواستند در یک مکان خلوت با هم حرف بزنیم. آنها سپس به من گفتند که من بازداشت هستم. در آن روز آقای احمدی نژاد در میدان ولی عصر برای حامیانش سخنرانی می کرد. پس از بازداشت ابتدا به دفتر پی گیری وزارت اطلاعات در چهار راه ولی عصر منتقلم کردند. البته من مجبور بودم در داخل ماشین سرم را پایین بگیرم. اما از مسیر متوجه شدم به آنجا منتقل شدم. همچنین بعداً صدای آقای احمدی نژاد را از طریق بلند گو و حامیانش را که شعار می دادند می شنیدم. پس از نماز صبح مرا به همراه افراد زیادی که بازداشت کرده بودند به زندان اوین منتقل کردند.

تا آن موقع و قبل از اینکه بازداشت شوید فضای رسانه ای چگونه بود؟ به عنوان یک روزنامه نگار اوضاع را چطور می دیدید؟

فضای رسانه ای سالها بود که خیلی آزاد نبود. یعنی اگر روزنامه ای هم منتشر می شد بعد از دو سه سال به بهانه های مختلف، توقیف موقت می شد و بعد باید به دادگاه می رفت و رسیدگی و محاکمه هم زمان بر بود. قبل از آن من در روزنامه کارگزاران مشغول بودم که توقیف شده بود و فعالیت های رسانه ای ام کمتر شده بود. گاهی گزارش یا مقاله ای می نوشتم، که گاهی با نام خودم و گاهی بدون نام ام منتشر می شد. البته نمی خواهم بگویم همه چیز به مسائل سیاسی بازمی گشت، شاید برخی اوقات هم مسائل شخصی چنین ایجاب می کرد.

موقعی که در تحریریه بازداشت شدید آیا حکمی ارائه کردند؟ از جانب کدام ارگان بودند؟

یک حکم کلی داشتند که تاریخ حکم مربوط به قبل از انتخابات بود و من اسامی برخی از دوستانی را که گویا همزمان با من بازداشت شده بودند یا بعد بازداشت شدند در زیر این حکم دیدم. البته نام من در این حکم نبود. یکی از افرادی که برای بازداشت آمده بود، کارت شناسایی خود را به من نشان داد اما در آن لحظه نتوانستم تشخیص دهم مربوط به کدام سازمان و نهاد است. بعداً متوجه شدم که در اختیار وزارت اطلاعات هستم.

 

گفتید ابتدا به دفتر پی گیری وزارت اطلاعات منتقل شدید و سپس به زندان اوین. در این دفتر چه اتفاقاتی افتاد؟ بازجویی شدید؟ فضای آنجا به چه صورتی بود؟

زمانی که مرا به دفتر پی گیری وزارت اطلاعات در چهار راه ولیعصر منتقل کردند قبل از ورود به داخل سالن، چشمان مرا بستند. پس از ورود روی یک صندلی چوبی نشستم. زمان می گذشت و من همچنان روی صندلی با چشم بند نشسته بودم. شب شد. صداهای افراد اطرافم بیشتر میشد که پس از ورود مجبور بودند روی زمین بنشینند. آنان مجبور بودند به سؤالات بصورت کتبی پاسخ بدهند. اما آنجا از من بازجویی صورت نگرفت. تا نماز صبح، همانطور روی صندلی نشسته بودم و اجازه نشستن روی زمین یا دراز کشیدن ندادند. البته به هیچکس اجازه دراز کشیدن ندادند. این موضوع از داد وبیداد مأموران که می گفتند صاف بنشینید، مشخص بود. پس از نماز صبح همه افرادی را که در دفتر پیگیری بودند، با دو ماشین ون به زندان اوین منتقل کردند. در زندان اوین چشمان مان در ابتدا همچنان بسته بود. در داخل زندان اوین دستبند های ما را باز کردند. پس از انجام تشریفات، به یکی از ساختمان های زندان منتقل شدم که بعدا متوجه شدم ساختمان معروف به بند ۲۴۰ است. پس از یک روز به همراه چهار نفر از اعضای شاخه جوانان نهضت آزادی به بند ۲۰۹ منتقل شدم.

فضای بندهای ۲۴۰ و ۲۰۹ چطور بود؟

وقتی وارد بند ۲۴۰ شدم، متوجه شدم به شدت شلوغ است و بازداشت ها گسترده تر شده و جا برای نگهداری این همه زندانی وجود ندارد. در همان مقطع انگار داشتند، بند ۲۴۰ را تعمیر می کردند. بوی رنگ تازه را کاملا استشمام می کردم و همین نشان می داد که تازه آنجا را رنگ کرده اند و هنوز در حال کار کردن هستند. در بند ۲۰۹ هم به دلیل تعداد زیاد بازداشت ها، جابجایی در سلول ها خیلی زیاد بود. از سلولی به سلول دیگر. بخصوص که نمی خواستند برخی زندانیان با هم در یک سلول باشند. در طول مدتی که در بند های ۲۴۰ و ۲۰۹ بودم در سلول بصورت تک نفره نگهداری شدم و بعدا هم دو نفره یا سه نفره. مساحت این سلول ها کوچک بود و تحرک در سلول بعضاً به سختی امکان پذیر بود. پس از چند روز که در بند ۲۰۹ بودم مرا برای سه روز به بند ۲۴۰ منتقل کردند که بصورت انفرادی در سلول نگهداری می شدم. در همین بند بود بود که سخنرانی معروف آیت الله خامنه ای در نماز جمعه پس از انتخابات را که در داخل ساختمان پخش می شد، شنیدم.

بازجویی ها به چه شکلی بود؟ به چه اتهامی بازداشت شده بودید؟ از شما چه می خواستند؟

اولین روزی که وارد بند ۲۴۰ شدم، بعد از خوردن صبحانه به اتاق بازجویی منتقل شدم و بازجویی ام تا نزدیکی های غروب، ادامه داشت. حتی ناهار را هم در داخل اتاق بازجویی خوردم. در زمان بازجویی اول من تفهیم اتهام نشده بودم و مورد اتهامی ام هنوز مشخص نبود. بازجویی ابتدا با سؤالاتی در خصوص مسائل شخصی شروع شد. یکی دیگر از مواردی که مطرح شد، ارتباطات سیاسی من بود. مثلا ارتباط با جنبش مسلمانان مبارز و شخص دکتر پیمان، ارتباط با نهضت آزادی و شخص دکتر یزدی و ارتباط با دیگر فعالان ملی-ـ مذهبی از جمله آقای رحمانی. در این بین یکی از مسائلی که پررنگ بود، موضع کانون مدافعان حقوق بشر و شخص خانم عبادی بود. ارتباط من چون بیشتر با دکتر پیمان و دکتر یزدی بود، آنان به این ارتباطات حساس بودند و اطلاعاتی از فعالیت های این افراد و یا ارتباطات گروهی این افراد با خانم عبادی می خواستند. بازجو مدام می گفت تو رابط این افراد با خانم عبادی هستی. درباره کانون مدافعان حقوق بشر هم مدام می پرسیدند که با سایت کانون چه ارتباطی دارم . مهم ترین تاکیدشان که حساسیت شدید هم داشتند بر روی گزارش های فصلی کانون مدافعان حقوق بشر بود و در خصوص نقش من و چگونگی جمع آوری اطلاعات و اخبار حقوق بشری سئوال میکردند. اینکه این اطلاعات از کجا می آید؟ چگونه جمع آوری و چطور منتشر می شود؟ همچنین از من می خواستند در مورد نحوه فعالیت های خانم نرگس محمدی و آقایان سلطانی و دادخواه که ارتباط بیشتری با آنها داشتم توضیح دهم. کمیته پیگیری بازداشت های خودسرانه نیز یکی دیگر از موضوعات بازجویی بود.روز اول پرسش ها بیشتر جنبه کسب اطلاعات داشت. به هنگام طرح سؤال ها جدلی نبود. بازجو فقط سعی می کرد با طرح سؤال، هر طوری هست از من اطلاعات بگیرد، مثلا می پرسید، نظرت درباره فلان مساله چی هست؟ ساختار چگونه بود؟ پس از پایان این بازجویی در این روز، درغروب روزی دیگر به اتاق بازجویی منتقل شدم. در این زمان در حالی که چشم بند داشتم فردی وارد اتاق شد و کاغذهایی را پاره کرد و جلوی من ریخت و داد زد که این مزخرفات چیه نوشتی، باید همه چیز را بنویسی. بعد از آن بازجویی ها خردتر و جزئی تر شد و سعی میکردند اطلاعاتی درمورد حوزه های سیاسی و حقوق بشری بگیرند. بازجویی های من ابتدا با چشم بند صورت می گرفت اما بعد از چند روز دیگر در اتاق بازجویی چشم بند نمی زدم مگر اینکه غیر از بازجو فرد دیگری می آمد که مجبور بودم از چشم بند استفاده کنم. اتهامی که در آن مقطع به من تفهیم شد، اخلال در نظم عمومی بود. البته جالب است که بگویم در داخل بند ۲۰۹ برگه ای را دادند که باید امضا می کردم که نه فرصت برای خواندن دادند و نه اجازه داشتم چشم بند را بردارم. بنابراین در حالی که چشم بند داشتم و آنرا کمی بالا زده بودم با اشاره انگشت فردی که محلی را روی کاغد نشان می داد مجبور به امضا شدم و تنها توانستم بنویسم که اعتراض دارم. بعدا متوجه شدم اتهام مشخص من اخلال در نظم عمومی بوده است.

شما روزنامه نگار هم هستید.درباره فعالیت های رسانه ای از شما بازجویی می شد؟

همانطور که گفتم بازجویی های من روی چند محور بود. یک بخش از بازجویی هایم نیز در ارتباط با مباحث رسانه ای و حضورم در رسانه ها بود. حالا جدای از اینکه گفته می شد تو نفوذی برخی افراد در مطبوعات هستی، سعی می کردند در مورد کارهای مطبوعاتی و اینکه بیشتر با چه کسانی در مطبوعات ارتباط دارم،و همچنین دوستان مطبوعاتی ام اطلاعات بگیرند.

 

آیا در کنار این مسائل به مسائل شخصی تر شما نیز پرداخته می شد؟ برخی آزاد شدگان گفته اند که برای شکستن زندانیان سیاسی ، اتهامات اخلاقی مطرح می کردند. در مورد شما هم چنین بود؟

در بازداشت اول در یک مورد وارد مسائل شخصی من شدند و حتی اتهامات اخلاقی هم وارد کردند اما من در این مورد خیلی تند برخورد کردم. البته به جزء این یک مورد دیگر به شخص خودم اتهام اخلاقی نزدند. البته همواره در طول دوران بازجویی، بازجو گاهی که می خواست خود را با من صمیمی نشان دهد حرفهایی در خصوص مسایل جنسی مطرح می کرد که می شود از آن ها به عنوان آزار جنسی نام برد.

درباره روش های بازجویی در آن مقطع توضیح می دهید؟ بازداشت شدگان آن مقطع که آزاد شده اند از روش های مختلفی در بازجویی ها صحبت می کنند. از ضرب و شتم و تهدید خانواده هایشان گرفته تا توهین و انواع شکنجه ها. البته منظورم بازداشت شدگانی هست که از سوی وزارت اطلاعات بازداشت شده بودند.ظاهرا وضعیت بند ۲ الف سپاه متفاوت است. درباره شما در بازداشت اول که بلافاصله بعد از انتخابات صورت گرفت چگونه بود؟

روش بازجویی ها که در زندان ها به کار گرفته می شود، یکنواخت نیست. اینطور نیست که بگوییم یک نفر را از اولین روزی که به زندان می برند، کتک می زنند یا نمی زنند. توهین می کنند یا نمی کنند. بسته به شرایط ممکن است روش ها و شیوه های متفاوتی اتخاذ شود. یک زمانی کتک می زنند، یک زمانی تحقیر می کنند و یک زمانی هم خوب برخورد می کنند. در رابطه با خود من، ضرب و شتم وجود نداشت اما به دادستان تهران هم گفتم وقتی کرامت انسانی لکه دار می شود، وقتی حقوق اولیه یک انسان نقض می شود و تو احساس می کنی که تو را به عنوان یک انسان نگاه نمی کنند، بیشتر آزار می بینی. یعنی فشارهای روانی گاهی مخرب تر از فشارهای جسمی است. البته تأکید کنم که خود من ضرب و شتم نشدم اما افرادی را دیدم که به شدت کتک خورده بودند. در زندان افرادی را دیدم که فقط به دلیل حضور در خیابان بازداشت شده بودند. آنان را وقتی در اوین دیدم پشت کمرشان به شدت کبود بود. آنها می گفتند که در مقرهای نیروی انتظامی یا مقرهایی که در اختیار لباس شخصی ها بوده است، ضرب و شتم شده اند. من یک بازجوی ثابت داشتم اما در طول بازجویی ها افراد متعددی می آمدند که سمت های مختلفی داشتند و این را از نحوه برخوردشان می شد، فهمید. یکی از مسئولان امنیتی که تمایلی نداشت خود را بازجو بنامد هم می آمد. البته خودش می گفت مسئول امنیتی است. بازجوییها هم همیشه به یک شکل نبود. بازجوی من سعی می کرد اطلاعات بگیرد و در این مسیر راههای مختلفی را می رفت، مثلا یک روز با من چایی می خورد، یک روز تهدید ، یک روز تحقیر می کرد.

آن مسئول امنیتی که گفتید، چه وظیفه ای داشت و حضورش در بازجویی های شما به چه صورتی بود؟

سعی می کرد رفتار و کارش شبیه بازجوها نباشد. روی مسائل کلان صحبت می کرد. سعی می کرد مرا متوجه این نکته کند که خطا کرده ام و حالا باید این خطا را جبران کنم. احساس بدی نسبت به این فرد نداشتم. می شد با او بحث کرد و حرف زد. ابتدا فکر می کردم این شگرد بازجویی اوست اما از آنجا که بعدا در بیرون زندان هم با این فرد ملاقات داشتم، مطمئن شدم که او از مدیران اطلاعات است. روز دیگری هم در سلول بودم که مرا صدا زدند. در داخل سالن بند ۲۰۹ رو به دیوار و با چشم بند با فردی صحبت کردم که آرام سخن می گفت. تندی در سخنانش نبود البته صراحتا گفت که آسیب ندیدن نظام برایش مهم است. او ابراز امیدواری کرد که هر چه زودتر آزاد شوم. اما هر چه از این روزها می گذشت آدم ها و متعاقب آن، رفتارها تغییر می کردند. مثلا در بازداشت سوم متوجه شدم که آن مدیر اطلاعات تغییر کرده و فرد دیگری جایگزین او شده است. تغییر این فرد با تغییر رفتار بازجوی ثابت من هم همراه شد. این تغییرات را در بازجویی ها لمس می کردم. بازجویی ها تند تر و قبیح تر شده بود.

تماس با خانواده چطور؟ چگونه اجازه تماس می دادند؟

خاطرم نیست چند روز از بازداشتم گذشته بود که اجازه دادند یک تماس کوتاه تلفنی با خانواده ام داشته باشم و فقط بگویم که بازداشت هستم. پس از آن گاهی اجازه تماس تلفنی توسط بازجو و همراه داده می شد و دو بار هم ملاقات داشتم؛ در روزهای پایانی بازداشتم که یک بار کابینی بود و یک بار هم غیر کابینی که بازجویم هم حضور داشت.

 

و بعد با وثیقه آزاد شدید.

بعد از ۴۶ روز و بعد از اینکه دور بازجویی ها دیگر آن شدت اولیه را نداشت و حجم و زمان آن کمتر شده بود با وثیقه صد میلیون تومانی در مرداد ماه آزاد شدم.

در آن مقطع آیا از بیرون خبر داشتید؟ اتفاقاتی که در بیرون افتاد اعتراضات، کشتارها و فضایی که در بیرون حاکم بود به درون زندان منتقل می شد؟

روزهای اول بازداشت به دلیل اینکه ارتباطم با بیرون کاملا قطع بود، اطلاعات و اخباری نداشتم. اما بعد از چند روز که تازه سعی کرده بودم خودم را در فضای زندان تثبیت کنم به نوعی در جریان فضای بیرون قرار گرفتم. یعنی در جابجایی ها و یا با آوردن افراد جدید به سلول در جریان اخبار بصورت کلی قرار می گرفتم. مثلا با شنیدن خطبه های آیت الله خامنه ای در نماز جمعه می شد حدس زد که اتفاقاتی بیرون افتاده و یا در حال افتادن است. بعد در سالن ملاقات با خانواده ها هم برخی مسائل را فهمیدم اما فکر نمی کردم اینقدر با برنامه ریزی و اینقدر گسترده باشد. وقتی بیرون آمدم و فیلم ها و عکس ها را دیدم و یا خاطرات دوستان را شنیدم، متوجه شدم که چه حرکت بزرگ و در عین حال آرامی در جامعه ایران از سوی مردم رخ داده است.

و وقتی آزاد شدید با چه فضایی مواجه شدید؟ به عنوان یک روزنامه نگار چه کردید ؟آیا توانستید به کار حرفه ای خود بپردازید؟

احساس می کردم فضای جامعه به شدت سنگین شده است. در اولین راهپیمایی روز قدس بعد از انتخابات متوجه شدم که فضا کاملا امنیتی و نظامی شده است. طبیعتا مطبوعات هم آن آزادی نیم بند سابق رانداشتند و حتی می شنیدم که در چاپخانه ها هم افرادی به عنوان ناظر حاضر می شوند. در این زمان تا آمدم بر خودم مسلط شوم و کارم را در مطبوعات شروع کنم، دوباره بازداشت شدم. با این حال در آن مدت کوتاه هم سعی کردم تا کار رسانه ای ام را انجام دهم، مثلا مصاحبه ای در مورد راهپیمایی روز قدس و برخی شعارهای مطرح شده درآن، انجام دادم که منتشر شد. گزارش هایی نیز از برخی نشست ها در خانه های زندانیان سیاسی و عقیدتی تهیه کردم که با توجه به عدم امکان چاپ در روزنامه های کشور در سایت های مختلف منتشر شد.

در فاصله آزادی تا بازداشت دوم آیا فشاری هم روی شما بود؟ اگر بود به چه صورتی؟

بله در زمانی که بیرون از زندان بودم، احضارهای متعددی به یکی از ساختمان های وزارت اطلاعات داشتم و در آنجا هم باز همان مباحث زندان تکرار می شد تا ۷ دی، یعنی یک روز بعد از عاشورا که باز بازداشت شدم. در یکی از این احضارها همان مدیر امنیتی هم حضور داشت.

این بارچگونه بازداشت شدید؟

این بار من روزنامه اعتماد بودم؛ یعنی رفته بودم تا دوستانم را ببینم که ماموران به همراه بازجویم آمدند و مرا از جلوی روزنامه با خود بردند. البته شب قبل نیز فردی که خود را مأمور دادسرا معرفی می کرد از من سؤال کرد که کجا هستم، چرا که باید برگه ای را به من تحویل دهد. من گفتم به خانه ببرید و تحویل دهید ولی آنها گفتند که نه امشب می خواهیم به خودت تحویل دهیم. گفتم نمی توانم به شما اطمینان کنم. گفتند در یک کلانتری قرار بگذاریم که من نپذیرفتم. تا اینکه بازجویم زنگ زد که چرا با مأموران همکاری نکردی؟ گفتم من از کجا بدونم که راست می گویند. بالاخره گفت فردا خودم باهات قرار می گذارم و می بینمت.

اتهامی که به شما زدند چه بود؟ آیا بازجویی ها ادامه همان روند بازداشت اول شما بود یا مسائل دیگری مطرح شد؟

این بار اتهام تبلیغ علیه نظام بود. بازجویی ها همان روند سابق را داشت. همان فشارها بود و همان بازجو. این بار بیشتر بر کانون مدافعان حقوق بشر متمرکز شده بودند و ارتباطاتم با خانم عبادی و باز تاکید بیشتر بر گزارش های فصلی کانون مدافعان حقوق بشر. اگر بخواهم نسبت به بازداشت اول و سوم مقایسه کنم باید بگویم بازداشت دوم نسبت به آن دو برای من تفننی بود و فشار کمتری نسبت به آن دو بازداشت در این دوره بر من وارد شد. این دوره جز ۴ ساعت اول بازداشت را که آقایان محمد جواد مظفر و محمد رضا تاجیک هم همراه من بودند و هریک از ما را به یکی از سلول های انفرادی بند ۲۴۰ منتقل کردند، بقیه مدت بازداشت را در بند ۲۰۹ بودم.

تفننی؟ چطور؟

خب من در بازداشت اول بصورت طولانی بازجویی شده بودم و فاصله زیادی هم از آزادی من تا بازداشت دوم نگذشته بود. در این فاصله فکر میکنم خودشان هم میدانستند که خیلی اتفاق خاصی نیفتاده است. ولی نکته ای که وجود داشت دوباره همان گزارش های فصلی کانون مدافعان حقوق بشر بود که در فاصله آزادی تا بازداشت دوم من یک گزارش فصلی تهیه و منتشر شده بود. معتقد بودند که در تهیه این گزارش نقش داشته ام. همچنین بحث اهدای تندیس حقوق بشر کانون مدافعان حقوق بشر به آیت الله منتظری مطرح شد که خیلی حساسیت داشتند. از طرف دیگر در این دوره فشارها برای پذیرش خواسته هایشان کمتر بود و من خیلی تحت فشار قرار نگرفتم.

چه خواسته هایی؟

طبیعتا یکی از خواسته هایشان حضور در مقابل دوربین و گفتن مطالبی بود که آنها می خواستند و می گفتند باید با هماهنگی ما این مطالب را در مقابل دوربین بگویی. یکی دیگر از خواسته هایشان هم این بود که توصیه می کردند همان جاهایی که فعالیت می کنی بمان اما بر اساس نظر آنان به ما تحلیل بده. البته پیشنهاد های مالی هم داشتند.

و باز با وثیقه آزاد شدید؟

بله بعد از ۶۴ روز این بار هم با وثیقه صد میلیون تومانی آزاد شدم و طبیعتا فضای بیرون دیگر دستم بود و اشراف داشتم. چون قبل از بازداشت دوم، ۱۳ آبان، ۱۶ آذر و روز عاشورا را دیده بودم و در جریان تحولات بیرون بودم. فضای بیرون زیاد برای من غریبه نبود.

در این فاصله و تا قبل از اینکه برای بار سوم بازداشت شوید، آیا فشارهای دیگری بود؟ همچون احضارهایی که بعد از بازداشت اول داشتید؟

بله من کلا از همان بازداشت اول تا روزی که از ایران خارج شدم به طور مستمر به یکی از ساختمان های وزارت اطلاعات احضار می شدم. این احضارها هم محدود و کم نبود.

بالاتر گفتید که این احضارها ادامه همان بحث های زمان بازداشت و بازجویی ها بوده. در این احضارها از شما دقیقا چه می خواستند؟

برخوردهای بیرون و این احضارها بیشتر برخوردهای تطمیعی بود. البته تهدید هم می کردند که اگر با ما همکاری نکنی و با ما راه نیایی برخورد می کنیم، بازداشتت می کنیم و بعد از صدور حکم هم تهدید می کردند که حکمت اجرا می شود.

در فاصله ای که آزاد بودید تا قبل از بازداشت سوم، امکان فعالیت داشتید؟ به عنوان یک روزنامه نگار یا همکار کانون مدافعان حقوق بشر، فضای کار برایتان به چه شکلی بود؟ نسبت به بار قبلی چه تغییری کرده بود؟

من برای بار سوم در ۲۲ خرداد ۸۹ یعنی سالگرد انتخابات بازداشت شدم و در این مقطع چون فاصله کمی از آزادی تا بازداشت بود و از طرفی تعطیلات سال جدید هم بین آن بود، ارتباطاتم خیلی کمتر بود. فعالیت هایم هم خیلی کمتر بود.

و باز بازداشت شدید. با توجه به بازداشت های قبلی و بازجویی هایی که شده بودید، فکر می کردید مجددا و برای بار سوم بازداشت شوید؟

به خاطر اینکه شرایط به گونه ای بود که طبیعتا احتیاط بیشتری می کردم، این ذهنیت را داشتم که قاعدتا نباید بازداشت شوم. اما خیلی از شب گذشته بود که بازجویم زنگ زد و گفت صبح خودم را به دفتر پی گیری وزارت اطلاعات معرفی کنم. وقتی مراجعه کردم از ظهر تا شب آنجا سئوالاتی کردند. شب هم به اوین منتقل شدم.

این بار برخوردها با شما چگونه بود؟ در خلال همین بازداشت سوم بود که از هتک حرمت شما در زندان خبرهایی منتشر شد.

این بار روش ها خشونت آمیز تر و اگر بخواهم بی ادبانه نگویم، لمپن مآبانه تر بود. قبلا داخل یک اتاق می بردند تا آنجا لباس هایمان را عوض کنیم و لباس زندان را بپوشیم اما این بار ما را مجبور کردند به اتفاق چند نفر دیگری که بازداشت شده بودند در خیابان روبروی ۲۰۹ برویم و لباس هایمان را عوض کنیم و لباس زندان بپوشیم. بعد که بردند عکس بگیرند، فردی که عکس می گرفت این بار خیلی توهین میکرد. کلا برخوردها خیلی خشونت آمیزتر از سابق بود. اگر دقت کنید در چند سئوال قبل گفتم که تغییرات در وزارت اطلاعات و چگونگی برخوردها را در طول همین بازداشت ها می شد حدس زد. در بازداشت سوم متوجه شدم آن مدیر امنیتی که بالاتر به آن اشاره کردم دیگر نیست و عوض شده و کس دیگری به جای او آمده است. این تغییر مدیر در رفتار و عملکرد بازجوی من هم تاثیر داشت به گونه ای که بازجو هم رفتار متفاوتی با بار اول و دوم بازداشت داشت و بی پرواتربرخورد می کرد. در این دوره بود که هم توسط بازجو و هم توسط مسئول امنیتی جدید با تهدیدها و تطمیع های شدیدی مواجه شدم و تحت فشار قرار گرفتم. این موضوع را هم یادآوری کنم که وقتی در روز دوم در زندان اوین برای تفهیم اتهام به دادسرا برده شدم، بازپرس برای من قرار بازداشت صادر نکرد، بنابراین من باید آزاد می شدم. مرا برای ترخیص از سلول خارج کردند اما پس از یک مدتی طولانی که در راهروی بند ۲۰۹ نشسته بودم گفتند که عودت داده شد. به این ترتیب من دوباره به سلول منتقل شدم و روز چهارم، بازپرس دیگری برای من قرار بازداشت صادر کرد.

قضیه هتک حرمت چه بود؟

مرا به بند ۲۴۰ بردند و قبل از اینکه وارد سلول شوم، در داخل راهرو گفتند لباس هایت را در بیاور می خواهیم بازرسی کنیم. پیراهن مشکلی نداشت اما گفتند باید تمام لباس هایت را دربیاوری. حتی اگر برای بازرسی موارد مخدر می خواستند بازرسی کنند باید در مکانی دربسته و در اتاق بازرسی می کردند نه در راهرویی که افراد در حال رفت و آمد هستند و زندانبانان حضور دارند. بالاجبار و به صورت کامل تمام لباس هایم را درآوردند و همین مساله اعتراض مرا به دنبال داشت که به بازپرس پرونده منتقل کردم و او هم در همان زمان به آقای رشته احمدی، معاون دادستان و رئیس دادسرای اوین منتقل کرد. اما تا یک ماه که موضوع خبری شد آنها به خواسته من برای پیگیری ترتیب اثر ندادند. البته پس از چهار روز به بند ۲۰۹ منتقل شدم و بازجویی های من شروع شد. قبل از هر مسأله ای از بازجو خواستار رسیدگی شدم که او هم قول داد تا از طریق حفاظت وزارت اطلاعات پیگیری کند اما خبری نشد.

گویا در این زمینه شکایت هم کردید. نتیجه شکایت شما چه شد؟

متاسفانه به جای اینکه به اعتراض من رسیدگی کنند با پرونده دیگری مواجه شدم که با شکایت آقای رشته احمدی از من، همراه بود. این شکایت بعد از خبری شدن این موضوع صورت گرفت. این مسأله خود فشار مضاعفی برای من بود که در کنار بازجویی هایی که داشتم باید در دادسرای اوین به پرسش های بازپرس در این خصوص پاسخ می دادم. بخصوص که پای اعضای خانواده ام را هم به میان کشیده بودند.

این بار از شما چه می خواستند و اتهام شما چه بود؟ همان بازجوی سابقتان به صورت ثابت بود؟

در کنار تبلیغ علیه نظام، اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق کانون مدافعان حقوق بشر نیز اینبار به من تفهیم شد. بازجوی اصلی من در همه بازداشت ها، بازجوی ثابتی بود. در سومین بازداشت، در یک مقطع کوتاهی حضور او کمرنگ شد و بازجوی دیگری که عموما از اعضای نهضت آزادی بازجویی میکرد، آمد. اما این فرد بعد از خبری شدن موضوع هتک حرمت رفت و همان بازجوی قبلی که بازجوی مربوط به کانون مدافعان حقوق بشر بود، بازگشت. این بار هم محور بازجویی ها همان روند قبلی بود اما فشار برای مصاحبه تلویزیونی و همین طور همکاری با آنها بیشتر شده بود.

چه نوع فشارهایی اعمال می شد؟

فشارهای روحی و روانی. در آن فضا اگر کسی نباشد نمی تواند آنچه که میگویم را درک کند. با تهدیدها و تحقیرها کاری می کردند که انسان مجبور شود برای فرار از این تهدیدها و تحقیرها به حداقلی از خواسته هایشان تن دهد. تاکید می کنم نیاز نیست مدام کتک بزنند بلکه با تحقیرها، تطمیع ها و تهدیدها انسان را خرد می کنند.

گفتید که تطمیع ها و تهدیدها تشدید شده بود. میتوانید توضیح دهید چه تهدیدهایی میکردند؟

مثلا گفتن جملاتی که می تواند به نوعی آزار جنسی باشد. البته باید در فضای بازداشت در اتاق بازجویی این مسائل را تجسم کرد. تهدید می کردند که اعضای خانواده ات را بازداشت می کنیم. این تهدید ها در حالی بود که مرا به دادسرای اوین بردند و در آنجا دیدم که خواهر و یکی از برادرانم را برای تحقیق احضار کرده اند و آنجا هستند.

در مقابل شما چه می کردید؟ رفتار شما در مقابل این تهدیدها و تحقیرها چگونه بود؟

من همیشه در زندان سعی می کردم خیلی آرام باشم و اجازه ندهم رفتارشان مرا عصبانی کند. عموما سعی می کردم بر خودم مسلط باشم. از طرفی بر اساس اعتقادات مذهبی همواره از منبع شعور هستی، یعنی خداوند می خواستم که کمکم کند که همین وابستگی به من خیلی کمک می کرد.

و این بار نیز با وثیقه آزاد شدید.

بله بعد از گذشت بیش از ۶ ماه با وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی آزاد شدم. ابتدا مرا به دادگاه بردند اما دادگاه تشکیل نشد و قاضی با آزادی من با وثیقه موافقت کرد. بعد از آزادی دادگاه من برگزار شد. البته پیش از این بازپرس برای من قرار وثیقه صادر کرده بود که من به خانواده اطلاع داده بودم اما وقتی برای سپردن وثیقه مراجعه می کنند، به آنان گفته می شود خودمان خبر می دهیم. بعد از مراجعه مجدد گفته می شود که پرونده به دادگاه ارسال شده و آنجا هم گفته می شود باید پرونده رسیده و خوانده شود. این مسأله آزادی مرا به تعویق انداخت.

قبل از اینکه به مسائل بعد از آزادی بپردازیم ممکن است از فضای داخل سلول ها بگویید؟ شما هم در سلول انفرادی بوده اید هم در سلول های دو نفره و چند نفره. چه فضایی بر این سلول ها و هم سلولی هایتان حاکم بود؟

در سلول ها با افراد متفاوت با گرایش های سیاسی و عقیدتی متفاوتی هم سلول بودم. با اعضای وابسته به القاعده هم سلول بودم تا سلفی ها، مشارکتی ها یا وابستگان و خانواده های برخی از اعضای سازمان مجاهدین خلق و دانشجویان کرد. از هر کدام هم خاطراتی دارم و رفتاری از هر کدام بر ذهنم نقش بسته است. البته در میان هم سلولی هایم متهمان شرکت های هرمی و مواد مخدر و شیشه هم بودند. در سومین بازداشت عموماً با این افراد هم سلول بودم. همچنین با آرش رحمانی پور هم سلول بودم و متاسفانه وقتی او را برای اعدام بردند، در یک سلول بودیم.

میدانستید برای اعدام می برند؟ خودش خبر داشت؟ فضای حاکم بر سلول چند نفره تان در آن زمان چطور بود؟

نه فکر نمی کردیم اعدامش کنند. فکر می کردیم او را می برند تا به بند ۳۵۰ منتقل کنند. خودش هم فکر نمی کرد اعدام شود. در آن روزها در سلول درس می خواند. کتاب های درسی داشت و می خواست در کنکور پیام نور شرکت کند. به ادامه تحصیل فکر می کرد با اینکه حکم اعدام داشت و گاهی به شوخی می گفت من اعدامی هستم ولی هم خودش و هم ما فکر می کردیم زمانی که حکم به دیوان برود، می شکند. او از اتفاقاتی که قبل از دادگاهش رخ داده بود و فشارهایی که بر او وجود داشت، گاهی برایمان می گفت. آرش را نزدیک ظهر از سلول بردند و همانطور که گفتم فکر کردیم او را به بند ۳۵۰ منتقل میکنند. روز بعد من بازجویی داشتم و وقتی از اتاق بازجویی به سلول بازگردانده شدم، دیدم که هم سلولی ها در حال قرائت قرآن هستند. وقتی پرسیدم گفتند، آرش اعدام شده است. آن روز، روز ملاقات بود. شرایط خیلی بدی بود. در آن مقطع جواد لاری هم که حکم اعدام داشت با ما هم سلول بود. بعد از آرش برای او هم احساس خطر می کردیم و به شدت نگران بودیم. البته خوشبختانه او بعدها حکمش نقض شد و الان هم آزاد است.

برخوردها در داخل سلول های چند نفره چطور بود؟ گفتید که از طیف های مختلف سیاسی و عقیدتی با هم در یک سلول بودید از مجاهدین گرفته تا القاعده و ...

هیچ کدام از افرادی که در مقاطعی با من هم سلول بودند ادعای این را نداشتند که با سازمان مجاهدین خلق همکاری کرده یا عضو هستند. اعضای خانواده های آنها جزء مجاهدین بودند یا به دلایل پیشینه شان بازداشت شده بودند. دو نفر هم بودند که گفته می شد از سران القاعده در ایران هستند. کلا رفتارها در داخل سلول ها علیرغم تفاوت دیدگاهها و عقاید سیاسی خیلی دوستانه بود. کسانی هم که اتهامشان مواد مخدر و شیشه بود سعی می کردند به شکلی خودشان را نشان بدهند که انگار آنها هم سیاسی هستند. بعضا در مباحث سیاسی شرکت می کردند.

 

در این مدت خانواده ها شما هم همچون سایر خانواده های زندانیان سیاسی تحت فشار بوده اند. ممکن است از این فشارها بگویید؟ بخصوص که برای خواهرتان هم تشکیل پرونده شد.

فشارها همچنان وجود داشت. بعد از شکایت آقای رشته احمدی از من، برای خواهرم نیز در نهایت پرونده ای در دادگاه انقلاب تشکیل شد. در نهایت خواهرم در دادگاهی به ریاست آقای مقیسه بدون اینکه بتواند برای خود وکیلی اختیار کند، محاکمه و به یک سال و نیم زندان تعزیری محکوم شد. من حکم خواهرم را در زندان از بازجویم شنیدم. خانواده از من پنهان کرده بودند. از آنجا که به گفته بازجو اطمینان نداشتم در یک ملاقات به خانواده یکدستی زدم و متوجه شدم که قضیه محکومیت درست است. البته حکم خواهرم پس از آزادی من از زندان در دادگاه تجدید نظر به حبس تعلیقی تبدیل شد.

بار سوم که آزاد شدید عکسی از شما منتشر شد که لاغر و تکیده شده بودید و برخی گزارش ها هم از بیماری شما حکایت داشت. قضیه بیماری شما چه بود؟

من در داخل زندان در کنار فشارها و مسائلی که وجود داشت و آنها را گفتم دچار سرگیجه و سردرد های شدید می شدم. به نگهبان گفتم که بعد از مدتی مرا دکتر بردند. ابتدا به من قرص هایی برای سردرد می دادند. در بند ۲۰۹ داروها بدون جلد در اختیار زندانیان قرار می گیرد و شما باید در مقابل بهیاران زندان دارو را بخورید. اما من از روی شکل دارو متوجه شدم که این قرص، باید قرص ژلوفن باشد. در کنار این قرص، قرص قرمز رنگ دیگری نیز می دادند که شبیه قرص پروپانانول بود. وقتی بهبود نیافتم و اعلام کردم که سردرد هایم همچنان ادامه دارد مرا دوباره نزد پزشک بردند،اینبار داروهایی به من دادند که نمیدانستم چیست. قرص های آبی رنگ و سفید رنگی که صبح و شب به من میدادند و من به این قرص ها وابسته شده بودم. به گونه ای که اگر نمی خوردم احساس نیاز می کردم. وقتی آزاد شدم و به پزشک مراجعه کردم، با آزمایش هایی که انجام دادند تشخیص دادند که در زندان بیماری عفونی داشته ام. از آنجا که در زندان از من آزمایشی نگرفته بودند، تشخیص هم نداده بودند.

گفتید به قرص هایی که به شما می دادند وابسته شده بودید بعد از آزادی هم متوجه نشدید آن قرص ها چه بود؟

بله به شدت به این داروها وابسته شده بودم. اما نمی دانم آن قرص ها چه بود و چرا به جای آزمایش و درمان من چنین قرص هایی می دادند. شب دوم پس از آزادی از زندان در حالی که دیگر قرصی نخورده بودم، حالم نامساعد شد.

شما قبل از انتخابات هم بارها احضار و بازجویی شده بودید. اگر بخواهید مقایسه کنید برخوردهای بعد از انتخابات را با گذشته، چه تفاوت هایی رخ داده بود؟

در احضارهایی که قبل از انتخابات داشتم عموماً رفتارها خوب بود. مثلاً غیر از احضاری که در زمان همکاریم با روزنامه همبستگی داشتم که در آنجا به شکلی بازجویی شدم اما در موارد دیگر گفت و گو بود و فضای بازجویی حاکم نبود. می توانم بگویم در آن مقطع رفتارشان محترمانه و قابل قبول بود. البته این احضارها در دوران تغییرات وزارت اطلاعات در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی رخ داد. بنابراین من با توجه به شنیده هایم از نحوه برخورد اطلاعاتی ها در گذشته پی بردم که تغییراتی در این وزارتخانه در دوره آقای خاتمی صورت گرفته است.

برگردیم به بعد از آزادی شما. این بار چه کردید؟ فضا طوری بود که بتوانید فعالیت حرفه ای تان را از سر بگیرید و به زندگی عادی برگردید؟

باز هم احضارها به ساختمان متعلق به وزارت اطلاعات ادامه داشت. از من می خواستند علیه کانون مدافعان حقوق بشر و شخص خانم عبادی مصاحبه تلویزیونی کنم. یا اینکه به شکلی با آنها همکاری داشته باشم. هم درباره کانون مدافعان حقوق بشر هم درباره جریان ملی مذهبی. می خواستند با آنها ارتباط بگیرم و به نحوی تحلیل های این افراد و گروهها را دسته بندی کنم و به آنها ارائه دهم. می گفتند از تو خبرچینی نمی خواهیم. در نهایت فرقی نمی کرد اسم آن چه باشد و به چه شکلی باشد، هدف آنها همکاری بود. فضای بیرون هم خیلی محدودتر شده بود. با این حال بعد از مدتی کار رسانه ای ام را شروع کردم و البته برعکس همیشه که در گروههای سیاسی روزنامه ها کار میکردم این بار در گروه تاریخ مشغول شدم که تجربه بسیار خوبی بود و تا زمانی که از کشور خارج شوم مسئول گروه تاریخ ماهنامه مهرنامه بودم.

در این فاصله دادگاه شما هم برگزار شد. چه حکمی صادر کردند و دادگاه به چه شکلی برگزار شد؟

دادگاه من خیلی کوتاه بود. قاضی پیرعباسی، قاضی پرونده ام بود و متاسفانه در ابتدای امر به مسئله ای پرداخت که اصلا ربطی به پرونده ام نداشت و با اینکه خود اذعان می کرد ربطی به پرونده ندارد اما بحث شکایت اقای رشته احمدی از من را مطرح کرد. بعد هم یک سئوال خیلی کلی مطرح کرد که اتهامات را قبول داری که گفتم قبول ندارم. وکلایم یعنی دکتر شریف و خانم مظفریان هم بودند و آنها هم فقط لایحه دفاعیه را ارائه کردند. در اصل هیچ سئوال و جوابی نبود.

شما سه پرونده داشتید؛ هر سه پرونده یکجا رسیدگی شد؟ نهایت چه کردید؟

طبیعتا پرونده ها باید تجیمع می شد و در نهایت دو اتهام تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی از طریق کانون مدافعان حقوق بشر در داگاه انقلاب رسیدگی شد و اتهام تشویش اذهان عمومی که شکایت آقای رشته احمدی بود در دادگاه عمومی. در داگاه انقلاب به شش سال زندان محکوم شدم. در دادگاه عمومی هم تبرئه شدم. من منتظر حکم دادگاه تجدید نظر بودم که یکی از دوستان خبر داد که روزنامه ایران نوشته حکمت تایید شده است. ابتدا فکر می کردم خبر را زده اند و حتماً ابلاغ هم می کنند اما هیچ وقت حکم دادگاه تجدید نظر به من ابلاغ نشد و تاکنون هم ابلاغی صورت نگرفته است. در مقابل برای وثیقه گذار من اخطاریه ای رفت که مرا تا ۲۰ روز به زندان معرفی کند. آن ۲۰ روز هنوز تمام نشده بود که افرادی به خانه ما رفته و ضمن بازرسی خانه گفته بودند که من باید خودم را به زندان اوین معرفی کنم. من مدارک پزشکی ام را به دایره اجرای احکام فرستادم و درخواست زمان برای درمان کردم که جوابی ندادند اما همان زمان باز افراد دیگری به منزل ما رفته و گفته بودند که من باید خودم را به یکی از واحد های نیروی انتظامی در ورامین معرفی کنم. در این زمان با توجه به وضعیت جسمی ام و تحلیل های دیگری که بود تصمیم گرفتم از کشور خارج شوم.

چه تحلیل هایی؟

تحلیل ها بماند برای زمانی دیگر. اما تحلیل هایی بود که گفته می شد باید به آینده هم توجه کرد. این فکر وجود داشت که می شود در بیرون از کشور هم کار کرد. برخی دوستان و همفکران جوان مدام ترغیب می کردند که از کشور خارج شوم و برخی از بزرگانی نیز بودند که چنین نگاهی نداشتند و گاهاً مخالف. اما در نهایت تصمیم به خروج گرفتم.

اکنون هم وثیقه شما در دادگاه انقلاب ضبط شده.

وقتی از ایران خارج شدم دو سه مرتبه اخطاریه برای وثیقه گذار من فرستاده و خواسته بودند که مرا معرفی کند و در غیر این صورت وثیقه را توقیف خواهند کرد. با گفتگوهایی که صورت می گیرد، خانواده مجبور می شوند تا مبلغ وثیقه را به صورت نقد تهیه کنند و به حسابی که داده بودند، بپردازند.

سه سال از آن روزها می گذرد. بعد از سه بار بازداشت و مسائلی که مطرح شد نگاهتان به این سه سال و اتفاقاتی که برای شما افتاد چگونه است؟

من با حس نفرت به این مسائل نگاه نمی کنم. حتی به آن افرادی که به من فشار وارد کردند و ضربت هایی هم زدند واقعا حس نفرتی ندارم. از طرف دیگر به اعتقادات خودم پای بندم و عملکرد گذشته خودم را خطا نمی بینم.

خارج از کشور که آمدید فضای این طرف را چطور یافتید؟ با آن تصوری که قبلا داشتید مطابقت داشت؟

جواب دادن به این سئوال سخت است. تصوری که الان دارم با گذشته خیلی فرق کرده است که باید در زمان دیگری به آن پرداخته شود. وقتی از ایران خارج شدم و مسائلی در مقابلم قرار گرفت، سؤال هایی ذهن مرا به خود مشغول کرد، مثلا آیا ما برای تحکیم دموکراسی و تعمیق آن در ایران، فقط به تغییر حکومت ها یا مسئولان نیاز داریم؟ آیا به آموزش همگانی در این خصوص نیاز نداریم تا بتوانیم آینده کشور را بسازیم؟ آیا تجربیات گذشته برای امروز ما آموزه هایی ندارد؟

آقای تاجیک اشاره کردید که بیشترین حساسیت ها و بازجویی ها از شما به کانون مدافعان حقوق بشر برمیگشت. فکر می کنید دلیل این همه حساسیت نسبت به کانون چه بود که از شما می خواستند علیه آن مصاحبه تلویزیونی کنید. به عنوان یکی از اعضای کانون فکر می کنید این کانون چه خطری برای حکومت دارد که اکنون جز شما و خانم عبادی که خارج از کشور هستید، بقیه اعضای آن در زندان هستند؟

طبیعتا بحث حقوق بشر بحث مهمی است. آنها نمی خواهند که موضوع حقوق بشر به چالشی میان ایران و جهان تبدیل شود. بحث حقوق بشر در داخل ایران هم می تواند حساسیت هایی را ایجاد کند چرا که در خصوص این موضوع نمی توان مثل موضوع انرژی هسته ای، اجماعی در داخل برای حمایت ایجاد کرد. در زندان بارها در خصوص گزارش های فصلی کانون و عملکرد خانم عبادی با رکیک ترین کلمات صحبت می شد و وقتی من می گفتم که اطلاعات موجود در گزارش ها در برخی از رسانه های وابسته به جمهوری اسلامی و برخی دیگر در سایت ها و خبرگزاری های خارجی منتشر شده است، می گفتند که به این شکل منسجم و تدوین شده نیست. مثلا ایرادشان این بود که دبیر کل سازمان ملل در گزارشی به این گزارش ها استناد کرده است. از طرفی روی عملکرد شخص خانم عبادی هم حساسیت شدید داشتند و یکی از مواردی که می خواستند، این بود که عملکرد خانم عبادی در مصاحبه زیر سؤال برود. برایشان این مساله خیلی مهم بود.

و در پایان آیا حرف ناگفته ای هست؟

زمانی که در بازداشت دوره سوم بودم، یک روز مرا به اتاق بازجویی بردند. در آنجا بازجویم با هیجان گفت که کسی می خواهد تو را ببیند. در مقابل او باید هر چیزی گفت را قبول کنی. در آن لحظه جا خوردم و نگران شدم. آن روز برعکس روزهای قبل، بازجو از من خواست که چشم بند بزنم. رو به دیوار در جلوی اتاق نشستم. متوجه شدم دو نفر وارد اتاق شدند. یکی از آن افراد کنارم آمد و از روی صدا شناختم که آن مدیر اطلاعات است. فرد دیگر شروع به صحبت کرد. معنای دموکراسی را از من پرسید. در ادامه شروع به صحبت کرد. پرسید آیا دموکراسی با اسلام می خواند یا نه. گویا نظر خودش این بود که نمی خواند و می گفت که حکومت ما از خدا نشأت می گیرد. در این بین صدای این فرد که کمی نوک زبانی صحبت می کرد، ذهن مرا به خود مشغول کرد. از بس در گذشته شنیده بودم که حسین شریعتمداری در بازجویی ها برای تواب سازی حاضر می شده است، فکر کردم با توجه به لحن صدا خود او است. خیلی دقت کردم اما از آنجا که پشت من نشسته بود، نتوانستم صدا را تشخیص قطعی بدهم. صدایی که همچنان ذهن مرا به خود مشغول کرده. آن مرد که بود؟

مصاحبه از فرشته قاضی


 


ندای سبز آزادی:حمید رضا(ماهان) محمدی قدیمی ترین زندانی سیاسی بند ۳۵۰ در سالگرد شهادت هدی صابر دلنوشته ای را مکتوب کرده است.

حمیدرضا (ماهان) محمدی قدیمی ترین زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین است که بر اساس دو پرونده خود حکم یازده سال و نیم حبس دریافت کرده و در حال حاضر در این پرونده ها پنج سال از محکومیت او، باقی مانده است و گویا در پرونده دیگری نیز برای او حکم زندان صادر شده است. او برادر غلامرضا محمدی سرمربی سابق تیم ملی کشتی ایران است.

متن کامل نوشته ماهان محمدی که دراختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته در پی می آید

در این تلاطم ذهن که بر حس لحظات سرگردان است، درکی جز توهم باورم نیست.
از اولین تجربه ی پرواز تا گراویتی حضور در سلول انفرادی و بازگشت از مرخصی و وهم بودن در کنارتصاویری که جز خیال چیزی نیستند، فاصله ای نیست مگر تصویری که جز خیال چیزی نیست. فاصله ای نیست مگر تصویر حقیقی از امری دروغین.
در آستانه ی این رویا درگاه را باز کن و بگذار و بگذر ای قدرت نشان فریب خورده ی این خواب، ای بازی ساز سیاسی، ای خواب گرد دربند لحظه کش، که کابوست آرزوی دیدن ناپیداها و تجربه ی آن در گذر از لذتی ناپیداست.
به یاد هدا صابرکه درک کامل یک تجربه را در این خواب با خود داشت.
اوین- بند۳۵۰- حمیدرضا محمدی(ماهان)


 


کنسرت مازیار فلاحی، خواننده پاپ که قرار بود ساعت ۱۸ امروز در برج میلاد برگزار شود با حمله گشت ارشاد لغو شد.

ماموران نیرو ی انتظامی با حضور در محل این کنسرت تعدادی از افراد که از دیدگاه نیروی انتظامی بی حجاب بوده اند را با ون های گشت ارشاد به کلانتری منتقل کردند که این حرکت نیروی انتظامی با واکنش برخی از حاضران روبرو شده است.

براساس گزارش خبرگزاری مهر  در کنار مدعوین کنسرت مازیار فلاحی برخی از بازدید کنندگان برج میلاد هم با برخورد گشت ارشاد مواجه شدند.

این حضور گشت ارشاد برای اولین بار در چنین مراسمی رخ می دهد. روز گذشته بهمن کارگر  معاون اجتماعی نیروی انتظامی تاکید کرده بود، مراسم و جشن های هنرمندان که از دیدگاه نیروی انتظامی بر مبنای ارزشها نباشد، تعطیل می شود.

دستگیری یک هنرپیشه

در همین حال جانسین فرمانده نیروی انتظامی از دستگیری یکی از هنرپیشگان زن سینما به علت بدحجابی در برج میلاد خبر داد.

احمدرضا رادان خبر درگیری یکی از هنرمندان سرشناس سینما را در جریان برگزاری این کنسرت تایید کرد و گفت: نیروی انتظامی با افراد بدحجابی که در مراسم برج میلاد حضور داشتند، برخورد کرد.

وی ادامه داد: نیروی انتظامی همانطور که بارها گفته شده بود از برگزاری مراسم هایی که در آن عفاف و حجاب رعایت  نشود، جلوگیری می کند.

خبرگزاری فارس نیز نام این هنر پیشه مشهور صداوسیما  «ل - الف»  ذکر کرد و افزود:یکی از افراد دستگیر شده «ل - الف» یکی از مشهورترین بازیگران زن صداوسیما است که هم‌اکنون به مقر پلیس انتقال داده شده است.

 


 


مراسم بزرگداشت سومین سالگرد آغاز جنبش سبز روز یکشنبه 21 خرداد 1391 ( دهم ژوئن 2012) در شهر کلن آلمان برگزار شد. این مراسم که با استقبال خوب اقشار مختلف هموطنان ایرانی مقیم خارج از کشور در کشورهای آلمان ، فرانسه، هلند و بلژیک روبرو شد بر پایه برنامه اعلامی با سخنرانی و نمایش فیلم انجام شد.
در پانل اول این نشست آقایان بیژن حکمت، بهروز خلیق، تقی رحمانی و محمد صادقی هر یک به ارائه دیدگاه و تحلیل خود در مورد وضعیت کنونی جنبش سبز پرداختند.
بیژن حکمت در سخنانی تحت عنوان "جنبش سبز و همگرایی نیروها" ضمن تسلیت سالروز درگذشت مرحوم مهندس عزت الله  سحابی و نیز شهیدان هاله سحابی و هدی صابر از جنبش سبز به عنوان جنبشی حق طلب در تاریخ ایران نام برد که شعار آن احقاق حقوق فردی و اجتماعی افراد است. او تفاوتهای جنبش سبز با سایر جنبشهای اجتماعی در ایران مانند جنبش مشروطه خواهی و جنبش ملی کردن صنعت نفت و جنبش اصلاحات را برشمرد و آن را جنبشی فراگیرتر از سایر جنبش های اجتماعی و سیاسی درتاریخ ایران دانست.
حکمت در ادامه به وضعیتی در جنبش سبز اشاره کرد که با حبس خانگی مهندس موسوی و مهدی کروبی ایجاد شده است و گفت اگر نیروهای حامی جنبش به همگرایی نگرایند ممکن است حرکتشان در استمرار به واگرایی منجرشود. او راه ایجاد همگرایی را در گفتگوی فعالان  طیف های مختلف جنبش دانست. پیشنهاد ایجاد شورایی برای سازماندهی حرکت اعتراضی مردم از جمله نکاتی بود که حکمت در سخنان خود به آن اشاره کرد.
سخنران دوم این جلسه بهروز خلیق بود که در مورد "جنبش سبز و ریزش دیوار بی اعتمادی " سخن گفت. او نشست مشترک سکولارهای دموکرات و دموکراتهای مذهبی را مسئله ای مثبت ارزیابی کرد و آنرا نشانگر ایجاد تحول در جامعه دانست. خلیق در ادامه با ذکر نکاتی از مبارزه با رژیم شاه تاکید کرد که همکاری  گروههای مختلف سیاسی در مبارزه با استبداد در قالب جنبش سبز شکلی متفاوت نسبت به سایر برهه های تاریخی  پیدا کرده است. خلیق در ادامه نقش نیروهای فعال خارج از کشور را در ادامه جنبش مثبت و مهم ارزیابی نمود.

تقی رحمانی دیگر سخنران مراسم بزرگداشت سومین سالگرد آغاز جنبش سبز بود که سخن خود با عنوان "تنوع تفکر؛ اشتراک راهبرد" را با یاد مرحومان عزت اله و هاله سحابی و هدی صابر آغاز کرد. او مهندس سحابی را معلم مدارا و تسامح و هدی صابر را اسوه بی کینه بودن و محبت دانست. او با تاکید بر این نکته که ابتدا  باید بر دستیابی به حد اقل ها در عرصه سیاسی چشم داشت افزود مرحوم سحابی از رادیکالیسم ابا داشت و این مسئله را به سران جنبش سبز هم توصیه می کرد و معتقد بود که هم باید راه اعتراض را باز گذاشت و هم راه مذاکره را. او سحابی را یک سوسیال دموکرات مذهبی خواند که توجه ویژه ای به مردم  و حقوق آنان داشت.
رحمانی گفت اگر فاصله جنبش سبز با دموکراسی زیاد نشود میتواند نقطه عطف تاریخ ایران باشد. او در ادامه از وجود قشر متوسط ناراضی، حاکمیت اقتدارگرا و فشارهای خارجی بعنوان 3 عنصر مهم در تحلیل وضعیت فعلی کشور یاد کرد و گفت باید با ایجاد همگرایی میان فعالان سیاسی و با درک کارکرد هر یک از این 3 عنصر به سوی توافق بر سر حداقل ها حرکت نمود.
محمد صادقی آخرین سخنران پانل اول بود. او که تحت عنوان "جنبش سبز؛ ظهور یک هویت جدید" سخن می گفت جنبش سبز را یک جنبش هویت محور دانست. از نگاه او این هویت را میتوان هویت استقامت و پایداری نامید. او گفت گروهی از تحلیل گران سیاسی در حال حاضر از تز ترجیح سکوت سخن میگویند و معتقدند در حال حاضر شکافی در میان گروههای مختلف حاضر در عرصه قدرت پیدا شده است و هر گونه حرکت اعتراضی از جانب طرفداران جنبش میتواند این شکاف را از بین ببرد و نیروهای حکومتی را علیه جنبش متحد و یکدست کند. صادقی این تز را غلط ارزیابی کرد و سکوت را راه حل مناسبی برای ادامه حرکت اعتراضی جنبش سبز ندانست.

در پانل دوم مراسم بزرگداشت سومین سالگرد آغاز جنبش سبز در شهر کلن خانم ها فرزانه عظیمی و خدیجه مقدم و آقایان حسن فرشتیان، عمار ملکی و علی مزروعی برای حاضران سخنرانی کردند.

موضوع سخنان خانم فرزانه عظیمی "جنبش سبز؛ جنبش مطالباتی جدید" بود. او رنگ سبزرا بعنوان سمبل جنبش سبزو رنگ بهار، نشاط و شادی دانست.  خانم عظیمی رنگارنگی جنبش سبز را نشان گر تکثرگرا بودن آن دانست و گفت جهتگیری به سوی همگرایی میان نیروهای جنبش با همت رهبران حرکت و نیروهای اصلاح طلب سبب شده است جامعه نیز به این جهتگیری پاسخ مثبت بدهد و بتواند به سوی یک حرکت ملایم  و مسالمت آمیز روی بیاورد و نوعی همگرایی جدید را بوجود آید.    
خانم خدیجه مقدم در این نشست در مورد "حقوق بشر و اخلاق " سخنرانی کرده و بر اخلاق مداری در جنبش سبز تاکید کرد و با ذکر خاطراتی از شهید هاله سحابی او را نمونه بارز شخصیتی اخلاق مدار دانست که بر دفاع از حقوق مظلومان و بویژه زنان اصرار می ورزید. او هم چنین با اشاره به جنبش زنان در ایران نکات جدیدی را برای افزودن به منشور سبز پیشنهاد نمود و التزام به  اخلاق حقوق بشری را برای رهبران جنبش ضروری دانست.
حسن فرشتیان دیگر سخنران این مراسم بود که در مورد "روحانیت و جنبش مدنی" سخن گفت. او در ارزیابی نقش روحانیت در جنبش سبز گفت فقه تکلیف مدار نمیتواند جنبشی را که بر مبنای حق طلبی برپا شده است  را یاری کند. او با یادکرد از مرحوم آیه الله منتظری و رساله حقوق بشر ایشان و نیز فتاوای آیه الله صانعی بویژه در مورد حقوق زنان از همراهی روحانیت با مردم در راه جنبش حق طلبی به عنوان یک امکان یاد کرد.
عمار ملکی که تحت عنوان "خط مصدقی های جنبش سبز" در این مراسم سخن می گفت فعالان جنبش سبز را سه گروه دانست: طرفداران جمهوری اسلامی یا همان اصلاح طلبان که او آنها را استمرار طلبان نامید؛ منتقدان نظام و مخالف اصل ولایت فقیه که شامل نهضت آزادی و نیروهای ملی مذهبی میشود و او آنها را احقاق طلب نامید؛ و گروه سوم  که سقوط نظام را در اولویت کاری خود قرار داده اند وملکی آنها را اسقاط طلب خواند. او با ذکر انتقاداتی به دوگره اول و سوم، گروه دوم که از دید او مصدقی های جنبش سبز هستند و سحابی نیز از جمله آنان بوده است را ستود. 
آخرین سخنران این مراسم علی مزروعی بود که به مسئله "جنبش سبز و افق پیش رو" پرداخت.او جنبش سبز را شکل تکامل یافته جنبشهای تاریخ معاصر ملت ایران و نشانه بزرگی و بلوغ جامعه ایرانی دانست. مزروعی جنبش سبز را جنبشی زنده خواند که از پشتیبانی اکثریت مردم ایران برخوردار است و طبقه متوسط  جامعه نیروی اصلی آنرا تشکیل میدهند. مزروعی خواستار حذف مرزهای  ساختگی میان طرفداران جنبش سبز شد و گفت این جنبش حق طلب و حق محور است و کسی با این اصل مخالف نیست. اوبرپایی چنین نشستهایی با حضور گسترده هموطنان را نشانه پشتیبانی ایرانیان خارج از کشور از اهداف جنبش سبزدذ داخل دانست و اینکه همه باید صدای جنبش درخارج باشند. 
در انتهای این مراسم فیلم "روزهای سبز" به کارگردانی خانم حنا مخملباف  با حضور ایشان برای حضار به نمایش درآمد. خانم مخملباف در سخنانی کوتاه قبل انگیزه خود از ساخت این فیلم و احساسات خود در مورد امید ایرانیان برای رسیدن به آزادی را بیان نمود.             


 


دهها زندانی بند ۳۵۰ زندان اوین امروز در سومین سالروز کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و در اولین سالگرد شهادت هدی صابر، به عنوان اعتراض از حضور در سالن ملاقات خودداری کردند.

به گزارش کلمه، در این «اعتصاب ملاقات» که در روز ۲۲ خرداد و در سومین سالروز انتخابات دهم ریاست جمهوری انجام شد، زندانیان در اعتراض به افزایش محدودیت ها و اعمال فشارهای روانی از سوی دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی بر زندانیان، از ملاقات با خانواده خویش سر باز زدند.

زندانیان اعتصاب کننده، به خصوص به این موضوع اعتراض داشته اند که دوشنبه هفته قبل و در روز پدر، به بهانه تعطیلی امکان ملاقات از آنها سلب شده است و مسئولان زندان حتی به زندانیان اجازه تماس تلفنی با خانواده هم نداده اند.

به گفته منابع نزدیک به زندانیان سیاسی، زندانیان همچنین با توجه به سالگرد درگذشت هدی صابر، به عدم رسیدگی به پرونده مرگ این همبند سابق خود نیز اعتراض داشته اند.

از جمله زندانیانی که امروز در این حرکت اعتراضی شرکت داشته اند، می توان به نامهای ابوالفضل قدیانی، محسن میردامادی، عبدالله مومنی، سید علیرضا بهشتی شیرازی، فیض الله عرب سرخی، علیرضا رجایی، عماد بهاور، بهمن احمدی امویی، محمد فرید طاهری قزوینی، امیرخسرو دلیرثانی، رضا بنی تبار، سیامک قادری، جعفر گنجی، محمد داوری، مزدک علی نظری، جواد علیخانی، مصطفی نیلی و مهدی خدایی اشاره کرد.

زندانیان بند ۳۵۰ اوین که همگی زندانیان سیاسی و امنیتی هستند، از بسیاری از حقوق قانونی خود از جمله حق تماس تلفنی، ملاقات منظم و برخورداری از مرخصی قانونی محروم اند.

تلفن های این بند از بیش از دو سال قبل قطع است و تعدادی از زندانیان این بند که غالب آنها متهمان پس از انتخابات ۸۸ هستند و در دادگاههای ناعادلانه سه سال اخیر به حبس محکوم شده اند، از زمان بازداشت تاکنون به مرخصی نیامده و تعدادی دیگر در سه سال اخیر تنها چند روز از مرخصی بهره مند شده اند.

هفته پیش خانواده های ۴۶ زندانی سیاسی این بند در نامه به دادستان تهران، از بی قانونی و بی بهره ماندن زندانیان از حقوق ابتدایی خود به شدت انتقاد کردند و نوشتند: ما برای عزیزان خود خواسته هایی فراتر از همه حقوقی که سایر زندانیان از آن برخوردارند و تا پیش از تصدی شما در مورد زندانیان سیاسی بعد از انتخابات به بند ۳۵۰ حتی در این زندان به رسمیت شناخته می شد، نداریم. آیا در کشوری که مدعی اجرای عدل اسلامی است اینها انتظاری گزافه است؟


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته