-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

Latest News from 30Mail for 03/09/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1390/12/19

 

دختر تاجیک

وقتی سه سال پیش به فرمان پدر ملت این روز همچون روز مادر شناخته و گرامی داشته شد صدای اعتراض ملایم مادر ملت خانم گلرخسار صفی شاعر معروف در رادیو شنیده شد که اگر این روز عید شکوفه ها نامگذاری می شد بهتر بود که روز زن به همه معنا می بود که زن تنها به حیث مادر بودنش محترم نیست و من هنوز درحیرتم که با همه محبوبیت و مقام انتصابی مادرملت بودنش پدر خوانده ی تاجیکان هیچ نگاه نکرده به این نظر اگرچه در عمل سالهاست که همه دسته گلها را مردان و پسران تاجیک برای مادران اسمی و رسمی خود نمی برند و حتی هر دوست و معلم زن غبر تاجیک را در این روز به دریافت پیام تبریک و شاخه گلی مفتخر و شاد می کنند باز نام مادر بر تارک این روز می درخشد مانند هر جامعه سنت زده دیگر که انگار به قصد یا شده در شعار نمی خواهد ساحت دیگری از زن را به رسمیت بشناسد به ویژه که تفاوت این دو دیدگاه در این دیار نیز از دید رسانه چی های متعهد یا درباری پنهان نمانده است.

از گردشی شتابناک در جهان مجازی هم می شود فهمید که جز دو سه مطلب دندانگیر در رادیو زمانه و  دویچه وله و گفتگوی خوب خانم شهزاده سمرقندی با گیسو جهانگیری در سایت جبهه ملی ایران - اروپا بقیه یا مثل همان رسانه ها بزرگداشت مقام مادر است یا مانند خود من تماشاچی و درنهایت گزارشگر دیده ها و شنیده ها در این روز.

راستی ناگفته نماند در تاجیکستان سه روز پیش از روز زن یعنی پنجم مارس روز مرد است و در این روز هر زنی می تواند به هر مردی که می شناسد تبریک و گل تقدیم کند از خانواده و بستگان و همسایه تا معلم و همکار و دوست و آشنا و هیچ هم بد نیست.


 
 

1390/12/18
  •  

    ع. ایماگر
    ایمایان

    توسّل به اعتبار نامها برای قبولاندن یک مطلب یا ابراز احساسات شخصی سابقه‌ای زیاد دارد. هربار که به یکی از نامه‌های جعلی بازنشرشده برمی‌خورم، از خود می‌پرسم که- گذشته از آنچه نوشتم- چرا این نامه‌ها بسیار بیشتر از نامه‌های واقعی آن نویسندگان خواننده دارد؟ آیا ما بیشتر ترجیح می‌دهیم که انتظارات و تصوّرات خود را از آنان بخوانیم یا آنچه آنها واقعاً بوده‌اند یا هستند؟ و در این صورت آیا فلان نویسنده‌ی ناشناس یا شناس، نویسنده‌ی واقعی آنهاست یا ما نیز در نوشتن آن نامه‌ها سهم داریم و به بیان دیگر آیا او به نمایندگی از روح جمعی ما آن را ننوشته است؟
       
    درست یک هفته پس از راه افتادن یک سایت فرهنگی جمع‌آوری لینک، به نامه‌ی کذایی چاپلین به دخترش برخوردم (اصل داستان) و حالا یکی از سایتهای ادبی دیگر نیز نامه‌ی مجعول مارکز را - كه گويا نوشته‌ي شاعره‌اي اسپانيايي است- منتشر کرده است، آن هم به نقل از روزنامه‌ی جام جم. همین نامه را چندی پیش همشهری جوان – با پیاز داغ اضافه- منتشر کرده بود. نامه‌ی دیگری در وب هست از امیرکبیر به ناصرالدّین شاه که اهل فن آن را جعلی دانسته‌اند. برای سرگرمي و تفریح نامه‌نگاری یزدگرد سوّم و عمر بن خطّاب را هم  بخوانید.
       
    نامه‌ها امّا همیشه همینقدر غيرجدّي و مفرّح نیستند. پس از انتشار نوشته‌ی حسین علایی در روزنامه اطّلاعات، خبرگزاری خوشنام فارس نوشته‌ای از طرف او منتشر کرد که تأیید نشد ولی تکذیب آن نیز به دلیل مطالب وفادارانه‌ی آن به رهبر نظام ممکن نبود (شرح ماجرا)؛ یک‌جور –به اصطلاح- پلتیک‌زدن خاص فارس که مانند سخنان منسوب به فرهادی بیشتر تف سربالاست و عجب اینکه از این گافهای خود درس عبرت هم نمی‌گیرند (فارس نامه را حذف کرده، آنرا اینجا بخوانید).
       
    نامه‌های دیگری که اگر روزی به طور مفصّل به آن پرداخته شود، جنجالهای زیادی را باعث خواهند شد، نامه‌های آیت‌الله خمینی در اواخر عمرش است که مرحوم منتظری اصرار داشت بگوید که نوشته‌ی سیّداحمد خمینی هستند. بنی‌صدر با ارائه‌ی برخی از آنان به کارشناسان خط، نظر آنان را جویا شده و آنان گفتند که اینها خط آیت‌الله خمینی نیست. گرچه تأیید کارشناسان چیزی است که در وصیّت‌نامه‌ی رهبر انقلاب هم آمده است ولی عدّه‌ای فقط بنیاد حفظ و نشر آثار امام را مجاز به این کار می‌دانند و این مانند آن است که ما برای حضور کسی در جایی فقط نظر یکی از معتمدانش را اصل بدانیم و اثر انگشتش را انکار کنیم. نظر کارشناسی نیاز به تأیید کسی ندارد. مصاحبه‌ی موسوی تبریزی با نشریّه یادآور در تیر ۸۷ که در آن اعتراف سیّداحمد خمینی را به اینکه نامه‌های اواخر عمر پدرش را او می‌نوشته و ایشان امضا می‌کرده نقل کرده است، ما را به واقعیّت نزدیکتر می‌کند. این موضوع اگر به وقتش وارسی و شکافته شود، مانند نامه‌های فوق دیگر خیلی جای خنده و خوش‌طبعی باقی نمی‌گذارد.

     
     

    1390/12/18

     

    امیرعباس ریاضی
    یک سوشیانت

    این روزها به این‌‌گونه سوال‌ها و جواب‌های‌شان فکر می‌کنم. برخی از این‌ها در واقع پرسش‌هایی قدیمی و با سابقه‌ی دو سه ساله‌اند که باز مجال یافته‌اند تا خودی بنمایانند. فکر می‌کنم حرکت‌های آتی ما حداقل با جواب به این‌گونه پرسش‌ها ست که شکل می‌گیرد وگرنه دستاورد قابلی نخواهد داشت و چه بسا موجب هزینه‌‌های سنگینی شود. این سوال‌ها اولویت و ترتیب خاصی ندارند.

    - جنبش سبز چیست؟ آیا نام دیگر جبهه‌ی اصلاحات است که وسیع‌تر شده و اپوزیسون‌های خارجی اعم از سلطنت‌طلبان و مجاهدین و چپ‌ها را هم در بر می‌گیرد؟

    - اگر حضور این گروه‌ها در این جنبش از دید بزرگان با رهبرانش منتفی ست چرا خط کشی‌هایش مشخص نیست و چرا اجازه داده شد از نمادهای آن  سود ببرند. اگر منتفی نیست چرا حدود و اهداف متصل و منفصل‌شان تدوین نشده و اگر شده کجاست و چیست؟

    - آیا جنبش سبز از لحاظ سیاسی [و نه اخلاقی] پیروز بوده؟ اگر آری چرا و کجا و اگر نه تحلیل کنیم که دلیل‌اش چیست؟

    - موارد توهم‌زای جنبش سبز کدام‌ها بودند؟ چرا از آن‌ها جلوگیری نشد؟ چرا تذکر داده نشد؟ و اگر شد چرا کسی به آن‌ها اعتنا نکرد؟

    - آیا جنبش سبز هنوز زنده است؟

    - آیا قرار است از توده‌ی جنبش سبز سه گروه اکثریت سرخورده، اقلیت میانه و بی‌دست و پا و پشتیبانِ منتظر و چشم به سوی اما و اگرهای آینده [من جزو این گروه هستم؟] و اقلیت محدودتری که راه‌کارهای خشن و چریکی را پیش‌روی خود قرار می‌دهند بوجود بیایند؟

    - آیا سیاست‌ورزی خاتمیانه دیگر در این کشور جواب نمی‌دهد و دوره‌اش تمام شده؟ اگر آری راه جایگزین پیشنهادی چیست؟  و اگر خیر با چه تحلیلی و چه دستاوردی؟

    - دستاورد رای خاتمی چه خواهد بود؟

    - آیا رای اخیر خاتمی تیر خلاص بود به پیکر نیمه‌جان سبزها؟

    و…


     
     

    1390/12/18
  •  

    شادی
    Adam Golabi

    من و کریستی سال ها پیش با هم کار می کردیم. من تازه کار بودم و کریستی با حوصله همه چیز را به من یاد می داد. کریستی حتی اجازه می داد من در جلسات مشاوره اش بنشینم و کارش را ببینم. کریستی نقاش هم بود. نقاشی های خیلی خوبی می کشید. نمایشگاه می گذاشت و پولش را می داد به سازمان های خیریه شهر. بعد من کارم را عوض کردم و کریستی شروع کرد به مشاوره ی خصوصی و درگیر زندگی شدیم و همدیگر را گم کردیم تا چند ماه پیش که کریستی شروع کرد به کار نیمه وقت با سازمانی که با سازمان ما کار می کند و این طوری ما دوباره هم را پیدا کردیم. کریستی زیباست. خیلی زیبا. هنرمند است. در شهر آدم معروفی است هم بین هنرمندها هم بین اکتیویست ها و هم بین جماعت تراپیست و مشاور. هنرمند است. از لحاظ استانداردهای اجتماعی زندگی مشترک خوبی دارد. بیست و پنج سال است با پارتنرش زندگی می کند. سه تا بچه دارد. همه معقول و موفق. وضع مالی اش خوب است. عشقی کار می کند. به پول نیازی ندارد. مهربان است. با آدم که حرف می زند چشم هایش می خندند. هنوز درس می خواند. هر تحقیق جدیدی چاپ بشود می خواند هر ورک شاپ خوبی برگذار شود می رود. خب بعضی آدم ها قابل تحسین هستند. تحسین و احترام. کریستی یکی از آن هاست.


    کریستی قبل از کریسمس به من گفت که مامانش سرطان دارد و دارد می میرد. گفت سال هاست که با مامانش حرف نزده. بعد گفت با دهنش حرف زده ولی قلبش مکالمه ای با مامانش نداشته. گفت مادرش همیشه مسخره اش می کرده. کریستی عاشق نقاشی و طراحی بوده. مادرش به همه می گفته طفلی خیلی سعی می کنه ولی نمی تونه. مادر کریستی صدای کریستی را مسخره می کرده. مادر کریستی لباس پوشیدن کریستی را مسخره می کرده. موها و چشم های تیره اش را که از خانواده ی پدری اش به ارث برده بوده مسخره می کرده. مادر کریستی همه ی خواهر برادرها را به جان هم می انداخته و در مورد بچه ها به پدرشان دروغ می گفته و بچه ها گاهی شب ها از دست پدرشان کتک می خوردند. پدر کریستی خیلی سال پیش مرده. کریستی وقتی این ها را تعریف می کرد گاهی اشک به چشم هایش می آمد گاهی عصبانی بود و گاهی با تلخی می خندید. خب آدم ممکن است فکر کند یک زن پنجاه ساله ی موفق با سه تا بچه باید این ماجراها برایش تمام شده باشند ولی این فکر غلطی است.


    دو هفته پیش رفتم دیدن کریستی چون مامانش مرده بود. برایش غذا بردم. اینجا وقتی کسی می زاید یا کسی را از دست می دهد برایش غذا و میوه می برند چون لابد خودش حال و حوصله یا توانایی غذا درست کردن ندارد.
    کریستی خیلی خوشحال بود. این خوشحال معادل Happy نیست بلکه معادل content است. یعنی ترکیبی از خوشحالی قاتی با آرامش و رضایت. گفت روزهای آخر با مادرش حرف زده. بهش گفته که باعث می شده چه حس بدی راجع به خودش داشته باشد. که هنوز که هنوز است از شر هزار و یک حس مزخرفی که از بچگی اش مانده اند خلاص نشده. حس ناخواستنی بودن به درد نخور بودن بی عرضه بودن تنهایی مطلق ترس از آواز خواندن ترس از بغل کردن بچه هایش وقتی کوچک بودند. بعد گفت می دانی؟ مادرم گفت ببخشید ولی ببخشیدش برایم مهم نبود چون فکر نکنم فهمیده باشد ولی برایم مهم بود که توانستم حرفم را بزنم. کریستی گفت که بعدش با خواهر برادرهایش رفته اند خانه ی مادرش. کریستی یک راست رفته استودیوی مادرش چون مادرش هم نقاش بوده. آیا می دانستم؟ نه نمی دانستم. بعد رفته سراغ نقاشی های مادرش. چند تا بیشتر نبوده اند. اصلا خوب نبوده اند. کریستی هیچ چیز از وسایل مادرش را نخواسته فقط جعبه ی طراحی اش را برداشته.  آیا من هیچ وقت سوال برایم پیش نیامده بود که چرا کریستی هیچ وقت طراحی نمی کند؟ نه سوال پیش نیامده بود. چون مادرش نقاشی هایش را مسخره می کرده ولی طراحی هایش را خیلی مسخره می کرده. می گفته نقاشی لااقل رنگ دارد و رنگ زشتی کارش را می پوشاند ولی طراحی هیچ رنگی ندارد که زشتی کار را کمتر کند. کریستی گفت روزی که مادرش مرد گریه کرد. خیلی هم گریه کرد. عصر که برگشت خانه اش حس رهایی اش را ولی نمی تواند توصیف کند. کریستی گفت غمگین بوده ولی آزاد هم بوده. گفت برای اولین وقتی آشپزی می کرد با حس خوب آشپزی می کرد. حس می کرد که می تواند که عرضه دارد که غذایش خوشمزه است که صدای مادرش در سرش نیست. بعد مرا برد به اتاق کارش. پر از طراحی بود. زن های لخت. چاق لاغر نشسته دراز کشیده با پستان های شان در دهان بچه های شان. گفت از روز مرگ مادرش توانسته بعد از سی و پنج سال باز طراحی کند. کریستی گفت می داند که مادرش مقصر نبوده. که هیچ کس مقصر نیست و آدم ها محصول سه هزار چیز هستند ولی رابطه ی بچه ها با پدر مادرهای شان مخصوصا مادرهایشان خیلی خاص است و بزرگواری جایی در آن ندارد بلکه بزرگواری حتی گاهی مثل سر در برف فرو کردن است.

    فکر کردم این همه سال فکر می کردم کریستی را می شناختم. فکر می کردم خوشحال و رها و آزاد است. این همه سال تا همین دو هفته پیش وقتی کریستی لم داده بود روی صندلی مشاوره اش. دیدم که برای اولین بار قهقه اش انگار بی خیال و رها باشد


     
     

    1390/12/18

     

    وزارت خزانه داری ایالات متحده آمریکا روز چهارشنبه، هفتم ماه مارس، در چارچوب قانون موسوم به «کینگ پین»،  غلامرضا باغبانی، از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران، را به عنوان قاچاقچی مواد مخدر معرفی کرد.
     
    وزارت خزانه‌داری آمریکا در اعلامیه‌ای به نقل از دیوید کوهن، معاون این وزارتخانه  نوشته است: «اقدام امروز وزارت خزانه‌داری دست داشتن نیروی قدس سپاه پاسداران جمهوری اسلامی را در قاچاق مواد مخدر آشکار می‌کند. اتهامی که مذموم بودنش مضاعف است زیرا جدای از پخش مواد مخدر، فعالیت نیروی قدس بخشی از برنامه‌ای گسترده‌تر برای حمایت از تروریسم بوده است. وزارت خزانه‌داری همچنان به فعالیت خود در شناسایی و معرفی قاچاقچیان مواد مخدر و حامیان تروریسم، در هر نقطه از جهان که مشغول به اعمال خود هستند، ادامه خواهد داد.»
     
     برپایه این بیانیه غلامرضا باغبانی از افسران عالی رتبه نیروی قدس سپاه پاسداران و فرمانده فعلی نیروی قدس در زاهدان در استان سیستان و بلوچستان ایران در نزدیکی مرز افغانستان است.
     
    بیانیه وزارت خزانه‌داری ایالات متحده می‌افزاید: «باغبانی به قاچاقچیان مواد مخدر اجازه داده در قبال مساعدت این قاچاقچیان به نیروی قدس، محموله‌های خود را با استفاده از خاک ایران به دیگر نقاط جهان برسانند. برای مثال، قاچاقچی‌های افغان در برابر اجازه صدور محموله از طریق خاک ایران، بار اسلحه و مهمات سپاه پاسداران را از جانب سردار باغبانی به نیروهای طالبان تحویل داده‌اند. باغبانی نیز قاچاق مواد شیمیایی مورد استفاده در تولید هروئین را در طول مرزهای ایران برای قاچاقچیان تسهیل کرده و به قاچاقچی‌ها در ارسال بار تریاک به درون مرزهای ایران کمک رسانی کرده است.»
     
     وزارت خزانه‌داری آمریکا، شهروندان آمریکایی را از انجام هرگونه معامله مالی یا مراوده تجاری با غلامرضا باغبانی منع کرده است.
     

     
     

    1390/12/18

     

    علی خامنه‌ای٬ رهبر جمهوری اسلامی دستور تشکیل «شورای عالی فضای مجازی» را صادر و اعضای آن را مشخص کرد.
     
    در حکم آیت الله خامنه‌ای که چهارشنبه، ۱۷ اسفند در رسانه‌های ایران منتشر شده، رئیس جمهوری به عنوان رئیس شورای عالی فضای مجازی انتخاب شده تا با اختیارات کافی شورای عالی فضای مجازی را تشكیل دهد.
     
    برای رئیس مجلس هم با عنوان دبیر این شورا حکم صادر شده تا به همراه رئیس قوه قضائیه که رئیس مرکز شورای عالی فضای مجازی را بر عهده دارد در جلسات حاضر شود.
     
    رئیس سازمان صدا و سیما، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات، وزیر فرهنگ و ارشاد، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، وزیر اطلاعات، رئیس كمیسیون فرهنگی مجلس، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، فرمانده كل سپاه و فرمانده نیروی انتظامی هم دیگر اعضای حقوقی این تشکل تازه هستند.
     
    حمید شهریاری، جواد مظلومی، مسعود ابوطالبی، كامیار ثقفی، رسول جلیلی، محمد سرافراز و علیرضا شاه میرزایی هم اعضای حقیقی این شورا هستند که بر اساس حکم رهبر ایران به مدت سه سال تعیین شده‌اند.
     
    رهبر ایران دلیل تشکیل شورای عالی فضای مجازی را گسترش دایمی فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطاتی به‌ویژه شبكه‌ جهانی اینترنت اعلام کرده است.
     
    آیت‌الله خامنه‌ای در ارزیابی خود شبکه جهانی اینرنت را دارای تاثیرات زیادی در زندگی فردی و اجتماعی مردم معرفی کرده است.
     
    به زعم او، مقامات در ایران باید شرایطی فراهم کنند تا از فضای مجازی استفاده مفید شود و برای این موضوع باید یک نهاد تصمیم‌گیری کند.
     
    رهبر ایران در عین حال از اعضای این شورا خواسته است با تاسیس «مركز ملی فضای مجازی» اشراف كامل و به روز نسبت به فضای مجازی در سطح داخلی و جهانی داشته باشند.
     
    همچنین قرار است مركز ملی فضای مجازی از نظر سخت افزاری، نرم افزاری و محتوایی اینترنت هم تصمیم‌گیری کند.
     
    طی دو سال گذشته محدودیت‌های فراوانی برای کاربران اینترنت در ایران اعمال شده است٬ اما مقام‌های جمهوری اسلامی به نتایج دلخواه خود از این محدودیت‌ها نرسیده‌اند.
    به نظر می‌رسد ناکارآمدی برنامه‌ها٬ سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های نهاد‌های مختلف در حوزه اینترنت و به خصوص «جنگ نرم» مهمترین عامل تشکیل چنین شورایی بوده باشد.
     

     
     

    1390/12/18

     

     
    احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، تازه‌ترین گزارش خود را روز چهارشنبه در شورای حقوق بشر سازمان ملل منتشر کرد.
     
     احمد شهید در این گزارش از حکومت ایران خواسته که «هر چه سریع‌تر زندانیان سیاسی و زندانیان عقیدتی» را آزاد کند و از «فضای نقدعمومی» حفاظت کند.
     
    بر اساس این گزارش، برخی از شاهدان که با گزارشگر صحبت کرده‌اند از «استفاده بیش از حد ازبازداشت طولانی در سلول انفرادی، شوک برقی، ضرب و شتم شدید، تهدید به تجاوز و تهدید به بازداشت یا صدمه به خانواده، دوستان و نزدیکانشان» سخن گفته‌اند. برخی از آنها همچنین اظهار کردند که «وادار به اعترافات اجباری ویدیویی شده‌اند.»
     
    طی شش ماه گذشته مقامات ایرانی از پاسخگویی به هر گونه سئوال گزارشگر ویژه خودداری کرده‌اند و هنوز اجازه ورود به کشور را به او نداده‌اند. اندکی پیش از انتشار این گزارش و در ایران، عبدالفتاح سلطانی، وکیل، به ۱۸ سال زندان و نرگس محمدی، از مدافعان حقوق بشر به شش سال زندان محکوم شدند.
     
    احمد شهید نوشته که حتی برخی از افراد که اطلاعات لازم برای این گزارش را به او داده‌اند، با ضبط صدای خود و یا ارسال ویدیو اظهارات خود را به گوش گزارشگر ویژه رسانده‌اند.
     
    این گزارش می‌گوید تمرکز اصلی آن مربوط به حوادث بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸ است که «همه موارد نقض حقوق بشر را پوشش نمی‌دهد اما تصویر وضعیت حاکم» را در این زمینه نشان می‌دهد.
     
    احمد شهید همچنین گفته گروه مادران صلح یا «مادران پارک لاله» با ارسال نامه‌ای به گزارشگر ویژه خواسته‌اند که او تحقیقاتی را در زمینه مرگ فرزندانشان نداآقاسلطان، سهراب اعرابی، اشکان سهرابی، مسعودهاشم‌زاده، مصطفی کریم بیگی، کیانوش آسا و علی حسن‌پور که در اتفاقات پس از انتخابات سال ۸۸ جان خود را از دست دادند، انجام دهد.
     
    آقای شهید خواستار «شفافیت و همکاری بیشتر» حکومت ایران با شورای حقوق بشر و دیگر مکانیسم‌های حقوق بشر سازمان ملل برای تضمین حقوق همه افراد در جمهوری اسلامی ایران شده است.
     
    احمد شهید درمورد انتخابات ریاست جمهوری دوره گذشته ایران تاکید کرده است که یک نماینده پیشین مجلس به او گفته شورای نگهبان با استفاده از قدرت اختیار تعیین صلاحیت نامزدها، مانع از مشارکت اصلا‌ح‌طلبان در انتخابات می‌شود.
     
    به گفته آقای شهید این در شرایطی است که «کنوانسیون بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی» خواستار برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه در کشورها است و طبق قانون اساسی ایران موضوعات مربوط به اداره این کشور باید براساس رأی مردم از طریق برگزاری انتخابات ازجمله انتخابات ریاست جمهوری، نمایندگان مجلس و شوراها باشد.
     
    او به نقل از این نماینده پیشین مجلس که خواسته نامش فاش نشود، گفته است که در انتخابات مجلس در سال ۲۰۰۸ و انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ تقلب گسترده‌ای صورت گرفت و منظور از این کار، هدف قرار دادن نامزدهایی بود که به نظر می‌رسید دستورعمل‌های اصلاح‌طلبانه‌ای برای انتخابات داشتند.
     
    احمد شهید گفته است که آمار افزایش اعدام در ایران از سال ۲۰۰۳ «هشداردهنده» بوده طوری که تا میانه سپتامبر ۲۰۱۱ بیش از ۲۰۰ نفر در این کشور اعدام شده‌اند؛ ۸۱ درصد از این اعدامی‌ها قاچاقچیان موادمخدر بوده‌اند، ۴/۳ درصد مربوط به محاربه و ۴/۱ درصد هم مربوط به تجاوز جنسی بوده است.
     
    این گزارش در ۳۶ صفحه و همراه با ضمیمه‌ای است که در آن پرونده‌های متعددی به همراه اسامی ده‌ها تن از قربانیان نقض حقوق بشر آمده و در آن به حقوق زنان، حقوق کارگری (اتحادیه‌ها)، مدافعان حقوق بشر و زندانیان عقیدتی، روزنامه‌نگاران، دانشجویان، اقلیت‌های مذهبی، اقلیت‌های قومی، و در ‌‌نهایت رفتار با دگرباشان جنسی اشاره شده است.
     

     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته