-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه

Latest News from 30Mail for 03/24/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/1/4
  •  

    روبرت صافاریان
    نوشته‌ها، فیلم‌ها و عکس‌های روبرت صافاریان

    این روزها بحث خریدن یا نخریدن ماهی قرمز داغ است:

    ماهی قرمز نخرین. بیمای می‌آره.
    درست نیست یه جاندار را برای شادی‌مون نابود کنیم.
    تازه ماهی قرمز مال سفره هفت سین نیست! مال چینیاست!
    بخریم امّا بعد سیزده بریزیم تو حوض یا دریاچه پارک‌ها، این طوری هم زنده می‌مونن هم بیشتر می‌شن
    به جای این کارا روش‌های نگهداری ماهی قرمز را بگویید. کسی با این حرف‌ها از خریدن ماهی قرمز منصرف نمی‌شه قربون شکلت
    برای تعویض آب ماهی قرمز، مقداری آب رو دست کم برای ۴ ساعت در ظرفی دیگه بگذارین تا کلر و اکسیژنش کمتر بشه. زودتر از هفته ای یکبار آب رو عوض نکنید. بیشتر از سه چهارم آب رو هم عوض نکنید.

    درسته، مال هفت‌سین نیست، ایرانی نیست، بیماری می‌آره، عمرشون کوتاهه، وووو… ولی من وقتی می‌خرم به فکر دل پدری‌ام که دم عیدی می‌خواده واسه بچه‌هاش خرید کنه امّا پول نداره و می‌خواد با فروش ماهی پول در بیاره.
    چه فرقی می‌کنه این ماهیا زنده باشن وقتی هزاران هزار انسان سراسر این کره خاکی هر روز دارن جون می‌دن و ما بی‌تفاوتیم.
    دیگه ماهی هم نخریم؟؟؟ وضعیتیه.
    واسشون چه فرقی می‌کنه زنده باشن یا نباشن؟
    اگه ما نخریم که تولید نمی‌شن که بخواد عمرشون کوتاه یا طولانی بشه
    ما یکی داریم سگ جونه، چهارساله تو سفره هفت سین‌مون حی و حاضره!
    خب دیگه چندوقت دیگه میگی شما باعث مرگ گوسفندان و مرغ و..اید. با نخریدن آنها به تولیدشان نه بگویید و با نخریدنشان زندگی را به آنها هدیه دهید! یکی هم میاد مینویسه اصلن گوشت خوردن که تو فرهنگ ما نبوده! ماله چینه!
    اگه این قد که به فکر ماهی حوض هستین به فکر مملکت بودین بهتر نبود

    این‌ها حرف‌هایی بودند که از میان هیاهوی یک بحث داغ در یک مهمانی شنیدم: آینه تمام نمای ابعاد گوناگون هر بحثی درباره مناسبات انسان با جانداران دیگر. آن کسی می‌گوید “لابد بعدش می‌گید گوسفند و مرغ و …” خوب متوجه ابعاد گسترده‌تر بحث شده است. بحثی که ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی فلسفی دارد.
    برای شروع می‌توان پرسید اگر مشکل کسانی که با خرید ماهی مخالف‌اند مسئله محیط زیست و آزار ندادن حیوانات است، پیش کشیدن این بحث که گذاشتن ماهی قرمز سر سفره ایرانی نیست و مال چینی‌هاست چه مناسبتی دارد؟ آیا اگر چینی‌ها این کار را بکنند اشکالی ندارد یا اگر این سنت ریشه ایرانی داشت، این کار ایرادی نداشت؟

    این صحبت هم که وقتی آدم‌ها دارند جان می‌دهند و اوضاع جوامع فلاکت‌بار است، دلسوزی برای حیوانات کار بی‌موردی است، تازگی ندارد. منتها از این آدم‌ها می‌توان پرسید آیا نابسامانی وضع آدم‌ها مجوزی برای آزار دادن جانداران دیگر می‌تواند باشد و آیا چنین نیست که آن که برای جانداران دیگر دل نمی‌سوزاند، برای انسان هم نمی‌تواند دل بسوزاند؟
    امّا بّعد اقتصادی مسأله که همان اشتغال‌زایی پرورش ماهی قرمز باشد که به شکل دلسوزی برای پدری که شب عید می‌خواهد برای بچه‌هایش عیدی بخرد وارد این بحث می‌شود. واقعیت این است که در اصلاح الگوهای زندگیِ زیان‌آور به حال محیط زیست، جانداران دیگر و حتی انسان، همیشه یک بعد اقتصادی این گونه وجود دارد. مثلاً اگر برای کاهش آلودگی هوا تولید اتوموبیل را محدود کنیم، کارگران کارخانه‌های خودروسازی بیکار می‌شوند. امّا شاید درست‌تر این باشد که به فکر ایجاد اشتغال از راه‌های دیگر باشیم و الگوی عمومی اقتصاد را عوض کنیم.

    و بالاخره اینکه واقعاً ماهی قرمزها چه فرقی می‌کنه برای‌شان که زنده باشند یا مرده. حقیقتاً پاسخش دشوار است. امّا پاسخ این پرسش در مورد انسان هم آسان نیست. اگر درباره انسان به راحتی اولویت را به زنده بودن می‌دهیم، چطور در مورد ماهی قرمز یا جانداران دیگری که انسان آن‌ها می‌کشد، می‌گوییم که مرگ و زندگی‌شان علی‌السویه است.
    و یک منظر مهم دیگر در این مجادله، بیماری‌زا بودن این ماهی‌هاست و این که برای سلامتی انسان زیان‌آورند. معمولاً در این گونه بحث‌ها دو موضوع با هم قاطی می‌شوند. معلوم نیست ما فکر ماهی بیچاره هستیم یا فکر سلامتی خودمان. یاد پاسخ نویسنده قصه‌نویس مشهور روس سینگر که گیاهخوار بود افتادم به پرسش‌کننده‌ای که از او پرسیده بود آیا به دلایل تندرستی گوشت نمی‌خورد یا به دلیل دیگری. سینگر جواب داده بود: بله، به دلایل تندرستیِ جوجه.
     
    * تیتر از سی‌میل

     
     

    1391/1/4
  •  

    م.م.ب
    بی‌گاه‌ها

    ۱.فروردین ۸۷ بعد از خروج از انجمن اسلامی دانشجویان پردیس قم (و بالتبع انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران) تصمیم گرفتم کابوس فعالیت تشکیلاتی را باز تجربه نکنم، مگر این که مطمئن شوم همراهانی دارم که به اندازه کافی به تشکیلات خود متعهدند. آیا از آن زمان تا کنون، راه زیادی را پیموده ام، یا تجربه‌های خارق‌العاده‌تری داشته ام که امروز به این نتیجه رسیده ام؟ گمان نمی‌کنم.

    ۲. معیار نداشتن و بی‌انضباطی در بسیاری جاها بد است و برای فعالین سیاسی بدتر است. نمی‌توان برای ارضای حس باری به هرجهتی سیاسی، استقلال را بهانه کرد. نمی‌توان بر موضع احمدی‌نژاد نشست و از موسوی انتقاد کرد، بر جای موسوی نشست و از شورای نگهبان انتقاد کرد و نمی‌شود لقمه شورای نگهبان را باز جوید در نقد اصلاح‌طلبان. به همین خاطر پیش از این هیچ ابایی نداشتم که بگویم اگرچه به صورت تشکیلاتی هیچ وابستگی ندارم، اما با اصلاح‌طلبان هم‌دلی بیش‌تری دارم و اصولاً با آن‌ها هم‌راهم. نمی‌شود در عالم سیاست ایده‌آل‌گرا بود، در دل واقعیت‌ها نشستن می‌گفت بهتر و امیداورکننده‌تر از اصلاح‌طلبان نیست. عیب‌هایشان هم تا حد زیادی لنگه عیب‌های خودمان و مملکتمان است. اصلاح‌طلبی از نظر من آرمانی‌ترین کار ممکن در شرایط موجود بود.

    ۳. اندیشه اصلاح‌طلبی، به معنای وفاداری به نظام سیاسی مستقر (و عبور از بحث‌های فرسایشی و بی‌حاصلی نظیر مشروعیت یا عدم مشروعیت کلی آن)؛ تلاش مستمر برای ارتقای استانداردهای معیاری حکومت و رفتاری حکومت‌گران؛ فهم سنت به عنوان یک پدیده غیرمقدس، دائماً در حال تحول و پویایی و نیازمند بازآفرینی و روزآمدی؛ اعتقاد به قانون، حکومت قانون و الزامات گریزناپذیر آن نظیر مشروطه‌گرایی هنوز هم برایم بهترین نقشه راه است. پیش‌تر هم گفته ام به تناظر ساختار حقوقی دولت با شرایط فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی عمیقاً معتقدم و روشن‌گری برای عموم مردم را بهترین راه نیل به وضعیت بهتر سیاسی می‌دانم.

    ۴. تنها بخش لاینحل این معادله آن است که در معادلات سیاسی امروز ایران، شهروندان سیاسی مسئولیتی بیش از کنش‌هایشان به عهده دارند. مسئولیت فعالیت سیاسی در ایران ما لا یطاق است و گناه آن به گردن هر که باشد از همه کمتر به گردن اصلاح‌طلبان است. اما اصلاح‌طلبان به این اندازه مسئولند که هواداران سیاسی خود را به قدر کافی در اتخاذ تصمیماتشان مشارکت دهند. آن‌ها در محافل خود تصمیماتی را می‌گیرند که تبعات آن -به حق یا به ناحق- دامن هر که را کوچک‌ترین نزدیکی به آن‌ها داشته باشد، می‌گیرد. اما آیا میزان تاثیری که هواداران در این اتخاذ تصمیم دارند به اندازه تاثر آن‌ها از اثرات احتمالی آن است؟

    ۵. با یک مرور کوچک پنج سال گذشته نمونه این رفتارها را فراوان می‌توان یافت. مثلا علی شکوری راد سه چهار سال پیش در تحلیل حمایت‌های بی‌دریغ رهبری از احمدی‌نژاد به چند تن از رفقا گفته بود دولت احمدی‌نژاد آن قدر ضعیف است که اگر دست حمایت رهبری برداشته شود، از هم می‌پاشد. گذشت زمان نشان داد واقعیت جز این بود، نظر رهبری واقعا به نظر احمدی‌نژاد نزدیک بود و بعید می‌دانم آقای شکوری راد از این موضوع بی‌اطلاع می‌بوده. اگر نخواهم این را به ضعف رای سیاسی ایشان منتسب کنم (که بس بعید است) باید گفت ایشان در صدد حفظ هواداران سیاسی خود با ارائه تحلیل اشتباه بوده است. او می‌توانست تحلیل درست از فضا را ارائه دهد و بعد هواداران خود را مخیر سازد که وارد این رویارویی دشوار شوند یا نه. (مسلما رقابت با کسی که مستظهر به حمایتی بالاتر از حمایت مرسوم قانونی است-نمی‌گویم غیرقانونی، سو تفاهم نشود- تومنی صنار فرق دارد با رقابت با یک سیاستمدار معمولی.)

    ۶. در نمونه‌ای متفاوت اما قابل تحلیل از این منظر، می‌توان نحوه ورود اصلاح‌طلبان به انتخابات را مورد پرسش قرار داد. در اردوگاه اصلاح‌طلبان صداهای بی‌رسانه‌ای -مثل ما در بدنه دانشجویی- بودند که به گزینه‌های قدیمی باوری نداشتند، صرفاً به خاطر قدیمی بودن. شخصاً شکست اصلاح‌طلبان با رایی حول و حوش ۱۰ میلیون و با کاندیدایی نظیر محمدعلی نجفی را به پیروزی آن‌ها با رای بیست میلیونی کاندیدایی نظیر خاتمی را ترجیح می‌دادم. اما آن‌ها به دلایلی که تنها بر خودشان معلوم بود در افکار عمومی وضعیت کشور را بسیار خطرناک جلوه دادند (جمله معروف خاتمی در آستانه انتخابات مجلس هشتم: هدف در این مورد فعلی تنها جذب رای نیست، بلکه نجات کشور است) و در محافل تصمیم‌گیری خود همه ابزارها را برای به صحنه آوردن خاتمی به کار بستند. نهایتاً کار ستادها در سراسر کشور به عهده چه کسی بود؟ همین بدنه‌ای که سران اصلاح‌طلب حتی به صورت جدی به گزینه‌ها و ایده‌‌های آن‌ها فکر نکرده بودند. مثلاً جلایی‌پور پدر در واکنش به طرح اسم نجفی از سوی یکی از دوستان گفته بود معین که خط امامی بود و محبوب دل آقا، رد صلاحیت شد؛ نجفی که اساساً به بچه مسلمانی معروف نیست و با همین استدلال در خور تامل دنبال حرف را بریده بود. آیا جلایی‌پور و هم‌حزبی‌هایش نمی‌توانستند گوش به استدلال‌های همین بدنه بسپارند و با در حال سقوط نشان دادن کشور چنان فضای هیجانی دوقطبی را به وجود نیاورند؟ آن‌ها باید به این پرسش تاریخی-اخلاقی پاسخ دهند که چه چیز آن‌ها را آن‌چنان نگران می‌کرد که ادامه چهار سال ریاست جمهوری احمدی‌نژاد را حتی با حضور مقتدرانه رقیبی به نام اصلاح‌طلبان به صلاح نمی‌دانستند؟ آیا احمدی‌نژاد قرار بود تندتر از این برود که اکنون می‌رود؟ آیا جز این است که اگر اصلاح‌طلبان نیز بر سر کار می‌آمدند با بخش اعظم همین مشکلات اقتصادی دولت کنونی مواجه بودند؟ (چه بذر افزایش نقدینگی در همان چهار سال نخست کاشته شده بود) آیا جز این است که دولت با احساس خطر از یک رقیب قدرتمند بسیاری از تصمیمات خود را تعدیل می‌کرد؟

    ۷. موسوی و کروبی در پایان مناظره انتخاباتی خود از هم قول می‌گرفتند که تا آخر بمانند. مخصوصاً کروبی چند بار با تاکید از موسوی پرسید که آیا مردش هستید تا موسوی هم جواب بدهد من همان موسوی دهه شصتم. آن‌ها احتمالا بسیاری از اتفاقات تا به امروز را حدس می‌زدند. دست کم فردای آن روز یکی از اعضای دفتر نخست وزیری در ستاد مهندس موسوی به من گفت «به خاطر این جمله موسوی تا صبح خواب به چشم من نیامد، مطمئنم خیلی‌های دیگر هم نخوابیده اند تا صبح». آیا آن‌ها در میانه قول گرفتن از یکدیگر، نبایستی با شفافیت منظور خود را برای هوادارانشان بیان می‌کردند؟ آیا هواداران تا این اندازه محق نبودند؟ شاید این گونه هزینه‌ها و مسئولیت‌هایی که بعد از انتخابات متوجه شمار معتنابهی از هواخواهان (نه تصمیم‌سازان و اصلاح‌طلبان بنام) شد (از مرگ گرفته تا زندان، تبعید و محرومیت‌های جزئی و کلی از حقوق اجتماعی) برای آنان پذیرفتنی‌تر می‌شد.

    ۸. هواداری، الزامات خاص خود را دارد. در شرایط سخت کنونی که نظرتنگی فراوان است، من نهایتاً بتوانم مسئولیت کرده‌ها و گفته‌های خود را داشته باشم، چرا باید تاوان شرایطی را پس بدهم که در خلق آن تاثیرگذاری چندانی ندارم؟ (به عبارتی اساسا تاثیرگذاری ندارم) ممکن است بسیاری از مواضع من نظیر اصلاح‌طلبان باشد، اما علیرغم تعلق فکریم به سنت اصلاح‌طلبی، دیگر ربطی به آنان که به نام اصلاح‌طلبند یا سبز ندارم.

    پ.ن ۱: رای دادن خاتمی موضوع مجادله این روزها بود. این‌ها که می‌گویند لنگش کن، اگر راه بهتری دارند، بفرمایند. دست کم طی شش سال گذشته برای نخستین بار واکنش کلامی مثبتی از سوی رهبری نسبت به اصلاح‌طلبان شنیده شد. هیچ وقت هم نفهمیدم وقتی با موجودیت قدرت سیاسی طرفی، مشروعیت دادن و ندادن یا مشروعیت داشتن و نداشتن، چه صیغه ای است؟

    پ.ن ۲: هرگونه تلخیص، گزارش، بازتنظیم یا استخراج خبر از این پست اخلاقاً و قانوناً مجاز نیست و از نظر من قابل پیگرد قضایی است. اگر رسانه‌هایی در آن گفتنی می‌بینند باید همه آن را یک‌جا نقل کنند و گرنه حساب من و آن‌هاست و راهروهای دادسرا و دادگاه کیفری.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/1/4

    خبرگزاری رویترز گزارش داد که یک شرکت تجهیزات مخابراتی چینی، ابزار جاسوسی و شنود بسیار پیشرفته‌ای را به مخابرات ایران فروخته است.

    بر اساس این گزارش که در روز پنج شنبه منتشر شده، این تجهیزات می‌توانند امکان شنود مکالمات نلفنی و ارتباطات اینترنتی و نیز امکان شناسایی مکان کاربر را برای مخابرات ایران فراهم آورند.

    این گزارش می‌افزاید که این خدمات جاسوسی بخشی از قرارداد ۱۳۰ میلیون دلاری شرکت چینی "زی تی ئی" و مخابرات ایران به شمار می‌رود که در دسامبر سال ۲۰۱۰ امضا شده است.

    محمود تاج علیمهر، مدیر پیشین یک پروژه مخابراتی در ایران، درباره قابلیت‌های این ابزار جاسوسی می‌گوید: «ردیابی کاربران، جلوگیری از صدا و پیام الکترونیکی، توقف ارسال نامه‌های الکترونیکی، چت و دسترسی به وبسایت ازجمله قابلیت‌های این سیستم جاسوسی است.»

    آقای تاج علیمهر این ابزار جاسوسی را «فرا‌تر از کنترل فعالیت‌های اینترنتی شهروندان» توصیف می‌کند.

    پیش از این نیز گزارش شده بود که شرکت چینی هوآوی به دولت ایران ابزار شنود فروخته است که پس از این افشاگری، شرکت چینی به طور رسمی اعلام کرد روابط تجاری خود با ایران را کاهش می‌دهد

    منبع: مردمک

    مرتبط:

    شکایت عیسی سحرخیز از شرکت نوکیا به دلیل «فروش تجهیزات شنود به ایران»
     


     
     

    1391/1/4

    گزارش‌ها حاکی از آن است که مسعود لواسانی، روزنامه نگار و از بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات، از روز چهارشنبه تاکنون ناپدید شده است.

    فاطمه خردمند، همسر این روزنامه نگار، پیرامون این موضوع در صفحه فیس بوک خود نوشته است که آقای لواسانی روز چهارشنبه به قصد هواخوری از خانه خارج شد و تاکنون بازنگشته است.

    خانم خردمند ادامه داده که مضطرب است و «دوستان بازجو هم جواب تلفن نمی‌دهند.» 

    آقای لواسانی در مهرماه ١٣٨٨ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به ۶ سال زندان محکوم شده بود.

    محکومیت شش ساله آقای لواسانی با گذشت زمان مورد بخشش واقع شده و او پس از گذراندن دو سال حبس تعزیری در شهریورماه سال ۱۳۹۰ از زندان آزاد شد.

    رسانه های حقوق بشری گزارش داده بودند که آقای لواسانی مدتی کوتاه پس از آزادی به دلیل عوارض ناشی از دوران زندان در بیمارستان بستری و از ناحیه گردن مورد عمل جراحی قرار گرفت.

    منبع: جرس


     
     

    1391/1/4

    خبرگزاری فارس گزارش داد که پس از مخالفت انصار حزب الله با اکران نوروزی دو فیلم "خصوصی" و "گشت ارشاد"، پخش این فیلم‌ها در سه شهرستان مشهد، بوشهر و بابل متوقف شده است.

    گروه انصار حزب الله علاوه بر بیان مخالفت خود با اکران این فیلم‌ها، روز ۲۷ اسفندماه نیز در برابر وزارت ارشاد تجمعی اعتراض امیز برگزار کرده بود.

    فارس گزارش داده که توقف نمایش این دو فیلم در مشهد به درخواست آیت الله علم الهدی، نماینده ولی فقیه، در این شهر بوده است.

    در شهر بوشهر نیز اکران فیلم "گشت ارشاد" به دستور امام جمعه این شهر متوقف شده و شورای تامین بابل نیز از اکران فیلم "خصوصی" جلوگیری کرده است.

    انصار حزب الله در بیانیه خود خواستار ممنوعیت این دو فیلم «ضداخلاقی و ضد ارزشی» شده و گفته که شکایتی را به آقای محسنی اژه‌ای دادستان کل ایران تحویل داده است.

    علیرضا سجادپور، معاونت امور سینمایی وزارت ارشاد، در واکنش به این درخواست‌ها گفته که «مملکت قانون و دارد اینگونه تهدید کردن‌ها به شوخی نزدیک‌تر است تا به واقعیت.» 

    منبع: فارس


     
     

    1391/1/4

    بیش از ۸۰ روزنامه نگار در نامه‌ای خطاب به مسعود باستانی، از مقاومت او در طول ۹۹۹ روز زندان سپاسگزاری کردند.

    در این نامه، که به مناسبت ۹۹۹ امین روز زندان آقای باستانی نوشته شده، آمده است زندانی بودن آقای باستانی "سهمی ظالمانه در دنیایی ناعدلانه" به شمار می‌رود چرا که او «تن‌ها به جرم روزنامه‌نگاری و صدای ملت را فریاد برآوردن» زندانی شده است.

    مسعود باستانی، روزنامه نگار منتقد دولت، در تيرماه ۱۳۸۸ هنگامی که برای رسيدگی به وضعيت همسرش به دادگاه انقلاب رفته بود، بازداشت و در نهايت به ۶ سال حبس تعزيری محکوم شد.

    در قسمتی از نامه روزنامه نگاران خطاب به آقای باستانی آمده است: «تو و دیگر روزنامه‌نگاران دربند، نماد «نجابت»، «شرافت» و «وجدان» جامعه‌ روزنامه‌نگاری ایران در عصری هستید که انگار در این مملکت دیگر نیازی به آن‌ها وجود ندارد و شاید اگر این مقاومت بزرگ تو و سایر همتایانت نبود، مفهوم این واژه‌ها نیز از دست می‌رفت.»

    این روزنامه نگاران گفته‌اند که هدف ان‌ها از نگارش این نامه سپاسگزاری از مقامت آقای باستانی و بیان افتخارکردن به همکاری با او بوده است.

    ساسان آقایی، ساناز قاضی‌زاده، نفیسه زارع کهن، حسن سربخشیان، بهروز صمد بیگی، مسیح علی‌نژاد،، حنیف مزروعی و محمدرضا یزدان پناه از امضا کنندگان این نامه به شمار می‌روند.

    منبع: کلمه

    مرتبط:

    ضرب و شتم مسعود باستانی در روز ملاقات با خانواده‌اش

    مسعود باستانی، پانصد روز بازداشت بدون یک ساعت مرخصی


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته