-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

Latest News from 30Mail for 03/07/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1390/12/17

 

محمدعلی مومنی
ماتینه

فرض را بر این گذاشته‌ام که راه من و خاتمی از هم جدا شده است. فرض که من و خاتمی، حالا پس از سال‌ها، دیگر مخالف هم هستیم.
خوشحالم! باور کنید خوشحالم.
از اینکه حالا کسی مخالف من است، که برایم زندگی می‌خواهد و در برابر من شعارش و عملش این است: زنده باد مخالف من.

سال‌ها در حسرت مخالفی بودم که متین و عاقلانه حرف‌هایم را بشنود. حالا اگر خاتمی و من مخالف یکدیگر باشیم هم، راه دوری نمی‌رود!
این یک متن رمانتیک نیست. دفاعیه‌ای برای خاتمی نیست. حرف سیاسی هم نیست.

من از یک «حسرت بزرگ» حرف می‌زنم!


 
 

گزارش‌گران بدون مرز:
1390/12/16

 

سازمان گزارش‌گران بدون مرز با صدور بیانیه‌ای «سرکوب روزنامه‌نگاران و مدافعان حقوق بشر در ایران» را محکوم کرده و اعلام کرده که این سرکوب‌ها در روزهای اخیر شدت یافته است. 
 
در این بیانیه که نسخه‌ای از آن در اختیار سی میل قرار گرفته آمده است: در چند روز اخیر، عبدالفتاح سلطانی و نرگس محمدی، دو عضو کانون مدافعان حقوق بشر به حبس‌های سنگین محکوم شده‌اند، دو روزنامه‌نگار، علی موسوی خلخالی بازداشت و نازنین خسروانی برای شش سال راونه زندان شده است.
 
این سازمان در ادامه از وضعیت سلامت عیسی سحرخیز و مهدی خزعلی، که به گفته این بیانیه «در وضعیت خطرناکی قرار دارند» ابراز نگرانی کرده است.
 
در این بیانیه آمده است: «در ایران بسیاری از وکلای مدافع حقوق بشر زندانی هستند. از جمله محمد سیف‌زاده یکی دیگر از بنیان گذاران کانون مدافعان حقوق بشر ایران که از اردیبهشت ماه ١٣٩٠ در زندان بسر می‌برد و به ٩ سال زندان و ١٠ سال محرومیت از شغل وکالت برای "همکاری در تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر" محکوم شده است و همکار دیگرش نسرین ستوده که از ١٤ شهریور ماه ١٣٨٩ در زندان بسر می‌برد، به یازده سال زندان محکوم شده است.»
 
سازمان گزارش‌گران بدون مرز در ادامه به وضعیت عبدالفتاح سلطانی، نرگس محمدی و علی موسوی خلخالی پرداخته و نسبت به احکام طولانی مدت زندان برای آنها ابراز تاسف کرده است.
 
در روزهای اخیر فشارها بر روزنامه‌نگاران بیشتر شده و مستندی نیز در همین زمینه تحت عنوان «چشم روباه» با پخش «اعترافاتی» از کسانی که خود را کارمند بی‌بی‌سی در ایران معرفی می‌کنند از شبکه پرس تی وی متعلق به جمهوری اسلامی پخش شده است.
 

 
 

1390/12/16
  • داریوش محمدپور
    ملکوت

    اين سخن حضرت امير، یکی از حکيمانه‌ترين سخنان در انسان‌شناسی است: آدمی زیر زبان‌اش پنهان است. و گفتار آدمی با کردارش هم البته نسبت دارد. آدميان و به طور خاص‌تر، سياست‌مداران از گفتار و کردارشان شناخته می‌شوند. داوری درباره‌ی آن‌ها نیز از همين رهگذر ميسر است. ما بر مبنای معلومات‌مان داوری می‌کنيم نه مجهولات‌مان. اهل توهم‌اند – يا ارادت‌‌ - که بر اساس ناشناخته‌ها و در متن جهش‌های ايمانی داوری‌های عرصه‌ی عمومی‌شان شکل می‌گيرد، خاصه جايی که قرار باشد کار سياست را به کاردان‌اش بسپارند.
     
    سید محمد خاتمی، تاريخ دارد. انسانی است عمومی. خاتمی با افراد عادی که عرصه‌ی زندگی‌شان عمدتاً منحصر به فضاهای خصوصی است تفاوت بسيار دارد (وبلاگ‌نويسانی که مرتب می‌نويسند نيز از این حيث به خاتمی سياست‌مدار و عمومی شبيه‌اند چون هر روز گفتارشان را در معرض داوری آدميان می‌نهند). رييس جمهور سابق ايران – با تمام سمت‌هايی که پيش از آن داشته است – تاریخی ثبت‌شده دارد که نه می‌توان آن را انکار کرد و نه توجيه. ولی او را بايد در تماميت‌اش ديد، با همه‌ی قوت‌ها و ضعف‌های‌اش. او را باید تاريخ‌مند ديد. تاریخ‌مند کردن خاتمی، يعنی اسطوره‌زدایی از او. تاريخ‌مند کردن و اسطوره‌زدایی خاصه در عرصه‌ی سياست، چه بسا يکی از ضروری‌ترین کليدهای گشايش‌های سياسی در کشور ما باشد.
     
    کاری را که خاتمی روز جمعه کرد، به هيچ‌رو غيرمنتظره نبود. اما مهم‌تر از خود کار خاتمی، حواشی و پيامدهای ناخواسته‌ی خاص آن بود و بدون شک اين پيامدها چيزهايی نبودند که خاتمی هنگام شرکت در اين انتخابات به آن انديشيده باشد. ادبيات، زبان، نثر و منطق حاکم بر ذهن و زبان خاتمی هم البته به روشنی خود را در واکنش‌های بعدی آشکارتر کرد و همین هم البته به شکل گرفتن اين پيامدهای ناخواسته‌ی خاص کمک کرد. توضیح می‌دهم که مرادم کدام پیامدهای ناخواسته است.

    اين ماجرا، خاتمی را – بدون اين‌که بخواهد – به زمين نقد کشيد. خاتمی هر چند از چندين سو گرفتار سيل عواطف محبت‌آميز و مريدانه‌ی خيل هواداران و احساسات خشن و پرخاش‌گرانه‌ی مخالفان ديروز و امروز بود، در خلال تمام اين بحث و جدل‌های داغ، ناگزير در متن سنجش‌گری‌هایی واقع شد که هر چند صدايی کمتر شنيده و خاموش‌تر دارند، از دل همين بحث و جدل‌ها سر برون می‌کنند. اين حادثه اسطوره‌ای را که از خاتمی در ذهن بعضی‌ها وجود داشت – و حتی هنوز وجود دارد – بيشتر شکست. خاتمی بسيار زمینی‌تر، خطاپذيرتر و سنجش‌پذيرتر از قبل شد. زمینی‌تر، خطاپذيرتر و سنجش‌پذير شدن به اين معناست که برای داوری گفتار و کردار او امروزه ما مجهزتر و تواناتر هستيم. توانایی تحلیل سياسی و عقلی جامعه‌ی امروز ایران بسی بالاتر از روز دوم خرداد است. جنبش سبز با دگرديسی شگفت‌آوری که در سلول‌های جامعه‌ی ايرانی ایجاد کرد،‌ به تدريج بذری را کاشت که هرچند هنوز نهالی کم‌جان و شکننده است ولی مسير اتکا به خرد و سنجش‌گری سخت‌گيرانه را هموارتر می‌کند. این نکته البته محتاج شرح و بسط است و آن را به وقتی ديگر وامی‌گذارم،‌ اما مغز سخن من اين است که بايد اين کار خاتمی را – به ويژه در بستر حوادث امروز ايران – به فال نيک گرفت چون آن‌قدر به بحث‌ها دامن زده است که کمتر کسی است که ناگهان تمامی تاريخ خاتمی و تاریخ‌مندی او پيش چشم‌اش رژه نرفته باشد و مرتب ریز و درشت تصمیم‌های دوره‌ی تصدی قدرت او را، و حتی پس از آن را، بررسی نکرده باشد.

    از روز جمعه به بعد، خاتمی – به زعم من بر خلاف آن چيزی که لزوماً خودش خواسته باشد – سنجش‌پذيرتر، انسانی‌تر، زمينی‌تر از پيش شد و این برای سياست‌مدار آن هم در کشوری مثل کشور ما، اتفاق مبارکی است. اين همه چيزِ قصه نيست ولی نکته‌ی بسيار مهمی است که می‌توان سنجش رفتار و گفتار سياست‌مدار را به عهده‌ی مردم نهاد و آن‌ها را معزول و منعزل از سنجش او ندانست. در کشوری که هر مخالفت یا نقدی، توهين و تهتک تلقی می‌شود و هر لجن‌پراکنی و بی‌تقوايی و فضاحتی، نام دفاع از ارزش‌ها و انقلاب و ولايت دارد، همين‌که آرام‌آرام به جايی برسیم که بتوانيم با آهستگی و خردمندی سياست‌مداری را نقد کنيم،‌ او را از آسمان اسطوره بر زمين بشریت بنشانيم و بتوانیم تاريخ فراز و فرودها و بن‌بست‌های نظری و تناقضات فکری‌اش را ببينیم، يعنی يک گام آن هم در اين غوغای انسان‌کشی که بر ايران حاکم است، به جلو رفته‌ايم.

    البته این روايت‌های ساده‌دلانه را که خاتمی نمی‌خواست قهرمان باشد يا از آبروی خودش گذشت، و تمام توجيه‌ها و تفسیرهای شبه‌ادبی صادر شده پس از ماجرا را سطحی و بيشتر تقلا و دست‌وپايی برای موجه‌سازی نفس عمل می‌دانم. به عبارت دیگر، تمام اين‌ها در راستای ساختن تصويری خواستنی، کامل، دوست‌داشتنی و پاک از سياست‌مدار است. آشفتگی‌های نظری هم البته در اين ميان مزيد بر علت می‌شود. معلوم نيست بالاخره کسانی که در این ميان از رفتار او دفاع می‌کنند مدافع کدام قرائت از نسبت اخلاق و سياست هستند. انگار شخص خاتمی گاهی تبديل به معيار گزينش نظریه و چارچوب روشی تحلیل ماجراست نه بر عکس. من البته اين نکته را ناديده نمی‌گيرم که حتی همين حادثه هم ممکن است باعث بشود آن پوسته‌ی اسطوره‌ از خاتمی ساختن، حتی ضخيم‌تر شود ولی سويه‌ی ديگر ماجرا را البته قوی‌تر می‌دانم.

    به هر حال، من کل ماجرا را مطلقاً‌ منفی نمی‌دانم – حتی اگر در بدبينانه‌ترين (يا خوش‌بينانه‌ترين) روايت‌اش به معنای «جدايی»‌ خاتمی از جنبش سبز باشد (اصلاً خاتمی کی خود را بخشی از جنبش سبز می‌دانست يا چقدر هم‌راه و هم‌آهنگ و هم‌فکر میرحسین موسوی بود؟). اما پيامدهایی از اين جنس – تحلیل‌اش درست باشد يا غلط – به نظر من آن‌قدرها مهم نيست که شکستن تابوهای ذهنی و گشوده شدن تدريجی اما دردناک ذهن‌های محبوس در دوگانه‌های کاذب نظری در سياست. از اين بابت، بايد به خاتمی دست‌مريزاد گفت هر چند شايد هرگز به ذهن‌اش خطور نمی‌کرد که ممکن است این هم يکی از نتايج عمل‌اش باشد.

     
     

    1390/12/16
  • مصطفا عزیزی
    غوزک پلاتینی

    آندریا : «سرزمین فلاکت‌بار سرزمینی است که قهرمانی نپرورد.»
    گالیله: «نه آندریا، سرزمین فلاکت‌بار سرزمینی است که در آنجا نیاز به قهرمان باشد.»
    زندگی گالیله، برتولت برشت(ویکی‌گفتار)

     هر چند این جمله‌ی قصار برتولت برشت در محاکمه‌ی گالیله قبول عام پیدا کرده است و چون مثل سایر در زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف می‌چرخد اما حقیقت این است که حتا انسان مدرن امروزی نیز نیاز خود را به قهرمان به تمامی از دست نداده است. قهرمانانی که هالیوود هر روزه آن‌ها را در پرده‌ی سینما زنده می‌کند تا حس نیاز به قهرمان را پاسخ بگوید، ستاره‌های سینما یا قهرمانان ورزشی روح جهان بی‌روح امروز هستند جهانی که «سینما» و «ورزش» جانشین مذهب و افسانه‌های ملی آن شده است. اما در گوشه‌یی از جهان هنوز سیاست و مبارزه افسانه‌ها و قهرمان‌های خودش را در زنده‌گی واقعی از سینه بیرون می‌دهد آرش‌هایی که یک‌تنه مرزهای سرزمینی را تعیین می‌کنند و قهرمانانی که از دل اعصار بیرون کشیده می‌شوند تا روح ملتی بی‌روح شوند.


    برای نسلی از جوانان ایرانی که با دوم خرداد ۱۳۷۶ وارد عرصه‌ی سیاسی شدند «محمد خاتمی» یکی از این قهرمانان بود. قهرمانی که افق تازه‌یی به روی آن‌ها گشود. توانستند با ناامیدی در انتخاباتی شرکت کنند و کسی را که برگزیده بودند رئیس‌جمهور ببینند و این برای‌شان هویت و اقتدار به بار آورد. فراموش نکنیم این نسل به‌هیچ گرفته شده بود. از نوجوانی پس‌گردنی خورده بود و تحقیر شد بود. از جنگ تنها ترس و لرز حمله‌های هوایی را به یاد داشت و نمی‌توانست قهرمان خود را در چهره‌های نظامی که به‌هیچ انگاشته بودشان پیدا کند. و اکنون کسی را می‌دیدند که چهره‌یی عبوس نداشت و از دشمن حرف نمی‌زد و از گفت‌وگوی تمدن‌ها صحبت می‌کرد و به آنان به عنوان شهروندان شماره‌ی دو نگاه نمی‌کرد. این نسل نه انقلاب را دیده بود نه سرکوب‌های خونین دهه‌ی شصت را نه تجربه‌یی از جنگ و جبهه داشت. نزدیک به یک دهه از پایان جنگ می‌گذشت دومین دهه‌ی پیروزی انقلاب هم آخرین سالش را سپری می‌کرد و این نسل جدید اکنون می‌خواست مهر خود را بر تحولات سیاسی کشورش بزند و سرنوشت خویش را تعیین کند.


    وقتی پس از هشت سال که تمام نهادهای انتخاباتی به خاتمی و اصلاح‌طلبان سپرده شد کار به جایی کشید که احمدی‌نژاد رئیس جمهور شود انتظار می‌رفت این پایان کار «محمد خاتمی» و اصلاح‌طلبی باشد. زیرا حکومت نشان داده بود هیچ ظرفیتی برای اصلاح ندارد و اگر تمام نهادهای انتخابی هم توسط مردم انتخاب شوند باز قدرت حاکم ترک برنمی‌دارد و اصلاح نمی‌شود. اما «محمد خاتمی» خوش اقبال بود، و همان شانسی را آورد که «محمدرضا پهلوی» آورد، جانشین‌اش آن‌چنان بی‌کفایت و دروغ‌گو و منحط از آب درآمد که بازگشت به او هنوز گامی به جلو محسوب می‌شد. خوش اقبالی دیگر خاتمی، و اصلاح‌طلبان، ناکارآمدی اپوزیسیون بود. اپوزیسیونی غیرمتشکل، گروه گروه شده که نمی‌توانست دورنمای روشنی برای سرنگونی «جمهوری اسلامی» یا نظام جایگزین آن نشان دهد. برای همین «انتخابات» دوباره روزنی شد برای تغییر و وقتی خاتمی برای انتخابات ۱۳۸۸ نامزد شد تنها کسی بود که رهبری از آمدنش احساس خطر کرد و می‌دانست اگر خاتمی بیاید ممکن است دوباره تنور انتخابات آن‌چنان گرم می‌شود که آقای خامنه‌ای و نامزد مورد علاقه‌اش را بسوزاند و نیاز به تقلبِ پرهزینه شود. وقتی میرحسین موسوی آمد و خاتمی انصراف داد. رهبر و نامزدش احمدی‌نژاد نفسی به راحتی کشیدند.


    اما روزگار جور دیگری چرخید و از همه سوی اقبال به میرحسین موسوی روی آورد. شجاعت و جسارت او این امید را در دل خیلی‌ها زنده کرد که او اگر رییس جمهور شود مانند خاتمی با مماشت فرصت‌ها را نمی‌سوزاند و جلوی رهبری می‌ایستد. دیگر مردم فهمیده بودند به جبهه‌ی اصلاحات کشاندن رهبری که خاتمی هشت سال آشکار و پنهان وعده‌اش را داده بود کار ساز نیست. راه دشوار اصلاحات با کاهش قدرت رهبری و نهادهای وابسته به او را باید در پی بگیرند راه دشواری که مهدی کروبی دشواری‌اش را در مناظره‌ی تلویزیونی به میرحسین موسوی یادآوری کرد و او گفت می‌داند و با قبول این دشواری‌ها و خطرات به میدان آمده است.


    اما تقلب انتخاباتی احمدی‌نژاد را به ریاست جمهوری رساند و مردم مبهوت به خیابان‌ها ریختند و در خیابان میرحسین موسوی و کروبی را در کنار خود دیدند و این وضعیت جدیدی را نشان می‌داد. محمد خاتمی هم هر چند مانند موسوی و کروبی نایستاد اما به مردم هم پشت نکرد و سعی کرد بماند تا راه برگشتن به نظام کاملا مسدود نشود.


    ساده، بدیهی و مشخص است که حداقل تا معلوم نشدن وضعیت انتخابات گذشته و صدها جوانی که کشته شدند و هزاران نفری که شکنجه شدند به آنان تجاوز شد و هزاران نفری که به زندان افتادند و هنوز در زندان هستند دیگر نتوان در انتخاباتی شرکت کرد یا فهرست داد و نامزد شد و این معنی اصلاح‌طلب نبودن هم نیست، به معنی مخالف جمهوری اسلامی بودن هم حتا نیست این تنها ساده نشان از اعتراض به وضع موجود دارد و می‌تواند در چارچوب خود حکومت هم تلقی شود. اما به هر حال هر کس از جمله آقای خاتمی حق دارد بگوید می‌خواهد در انتخابات شرکت کند و از هواداران خودش هم بخواهد که در انتخابات شرکت کنند و مثلا روی برگه‌ی رای به جای نوشتن نام نامزد انتخاباتی بنویسند «جمهوری اسلامی» یا هر چیز دیگر اما کاری که خاتمی کرد پشت‌پازدن به هواداران خودش بود. ناگهان روز انتخابات بلند شد رفت و رای داد بدون آن که قبل از آن در این مورد حرفی زده باشد.


    اما بدترین اتفاق رای دادن خاتمی نیست این دم و دستگاه توجیه‌گر دغل‌بازی است که صحنه‌ی سیاسی ایران را آشفته می‌کنند و می‌خواهند از خاتمی مسیح بسازند و از منتقدین او مسیح‌به‌صلیب‌کشنده‌گان! معلوم نیست این تئوریسن‌های توجیه چرا روزهای قبل از انتخابات نیامدند و به آقای خاتمی نگفتند که به سود اصلاحات و مردم ایران است که در انتخابات شرکت کنید و حالا سر و کله‌ی‌شان پیدا شده است تا با هزار دلیل و منطق عمل آقای خاتمی را توجیه کنند.


    بزرگ‌ترین دشمن خاتمی یا هر سیاست‌مدار دیگر مخالفین و حتا ناسزاگوینده‌گان به او نیستند بلکه توجیه‌گران و کاسه‌لیسان دوروبر او هستند. زیرا موجب می‌شوند فاصله‌ی او از مردم و افکار عمومی روزبه‌روز بیشتر شود و تصور کنند هر کاری که بکنند مقداری هوادار تنوری و ذوب‌شده دارند که کارش را توجیه می‌کنند و برای‌اش هورا می‌کشند. مهم نیست دیکتاتوری باشند در عرصه‌ی قدرت، یا رهبر گروهی کوچک یا جمعیتی بزرگ، توجیه‌گران و به ماه‌برنده‌گان همیشه پیرامون هر سیاست‌مداری حلقه می‌زنند و آن سیاست‌مدار اگر دچار اشتباه شود و گول این مریدان را بخورد رو به سوی نابودی می‌گذارد و روزی چشم باز می‌کند که محبوب تنی چند ست و منفور مردمی بسیار.


    این‌گونه برخوردها صحنه‌ی سیاست ایران را به‌جای عقلانیت به صحنه‌ی «عشق» و «نفرت»، «قهرمان» و «ضدقهرمان» تبدیل می‌کند. رهبران سیاسی یا «خوب» هستند یا «بد» اگر «خوب» هستند همه‌ی کارهای‌شان برای همه‌ی زمان‌ها «خوب» است و اگر «بد» هستند همه‌ی کارهاشان برای تمام زمان‌ها «بد»! سیاست می‌شود هوادار تیم ورزشی. تیم ما خوب است حتا اگر بد بازی کند و تیم رقیب بد ست حتا اگر خوب بازی کند!


    بس دشوار است امید از کف دادن مردمی که هم‌اکنون نیز در شرایط یاس‌آوری بسر می‌برند اما به هر حال مردمی که بدانند تنهایند و باید روی پای خود بایستند و نباید هرگز به کسی آنچنان دل‌ببندند که از پشت خنجر بخورند نخستین گام‌های خود را برای زنده‌گی آزاد و متمدانه برمی‌دارند.


     
     

    1390/12/16
  •  

    نسوان مطلقه معلقه

    خونه ی ما نمونه ی کوچک یک جامعه ی دموکراتیک بود.پدرم مخالف سر سخت این بود که» بچه ها جلوی بزرگ تر ها حق ندارند حرف بزنند». ما همیشه و همه جا حق داشتیم که حرف بزنیم، درست مثل آدم بزرگ ها. بیشتر چیزهای مهم مثل خریدن ماشین، عوض کردن خونه و یا حتی اختلافات پدر مادرم در جلسات آزاد به رای گذاشته می شد. رای ها هم مساوی بود. به یاد ندارم که گفته باشند که فلان جا نرو یا فلان جور لباس نپوش یا  با فلانی معاشرت نکن.پدرم فقط یک خط قرمز داشت: دروغ نباید می گفتیم. چیز دیگه ای یادم نیست که یادمان داده باشد جزاینکه خودمان فکر کنیم و بی دلیل چیزی را نپذیریم.حریم خصوصی خیلی محترم بود، با این که بچه بودیم کسی بدون در زدن وارد اطاق ما نمی شد. خلاصه ،ما اینجوری بزرگ شدیم.

    ***

    پدرم دوستی داشت که دخترش همسن من بود. ما بهش می گفتیم عمو. دختر عمو محمود درست برعکس ما تربیت شده بود. توی خونه شان حرف اول و آخر را پدر می زد. توی همه کارش دخالت می کردند. دختر عمو محمود هیچ حریم خصوصی نداشت ، تا سالهای آخر دبیرستان تلفن هایش چک می شد و اطاقش تفتیش می شد. یک بار داشت دوش می گرفت و مادرش در حمام را باز کرد. دختر جیغی کشید ولی  مادرش به جای این که در را ببندد با لحن طلبکاری گفت: کوفت! برای چی جیغ می زنی؟ حالا مگه چی شده؟ من مادرتم! من  دهانم باز مانده بود.به هر حال عمو محمود و خانمش این جوری دختر تربیت می کردند. هجده سالگی هم دخترشان را شوهر دادند؛ صد البته شوهری که عمو محمود برایش انتخاب کرده بود. آنها هنوز هم با هم زندگی می کنند و ظاهرا  خوشبخت هستند.

    ***

    آدمها، سقف آزادی های متفاوتی دارند. سقف آزادی آدمها را خانواده، تجربیات شخصی، روحیات و افکارشان شکل می دهد.سقف من از دختر عمو محمود بالاتر بود. برای همین وقتی آزادی هایم محدود می شد احساس خفگی می کردم. دختر عمو محمود از ابتدا آزادی را لمس نکرده بود که برای محدود شدنش دلتنگی کند.همه چیز را آسان تر می پذیرفت. وقتی  از ایران می آمدم برای خداحافظی آمد. با لحن معصومانه ای پرسید: حالا برای چی داری میری؟ این را جوری پرسید که انگار توی ایران زندگی نمی کرد. انگار هرگز هیچ چیزی توی این سرزمین آزارش نداده بود. او آن قدر به سقف آزادی کوتاه عادت کرده بود که هیچ وقت سرش به طاق نخورده بود و عربده اش هوا نرفته بود.من در عوض آنقدر پررو بودم که  سقف آسمان را هم می خواستم بشکافم.

    ****

    ملت ها هم سقف ازادی دارند. سقف آزادی بعضی ملت ها پرتاب گوجه فرنگی به بالاترین مقام سیاسی کشور است ، سقف آزادی بعضی ملت ها هم تیر خوردن در خیابان بدون هیچ دلیلی. در این سقف های آزادی متفاوت ، آزادی هم معانی متفاوتی پیدا می کند. برای یک ملت آزادی نقد کردن همه چیز  ( دین ؛ سیاست ، اقتصاد، زندگی شخصی و مالی مسولین ) است. برای بعضی ملت ها نزدیک ترین تجربه ی آزادی چند نشریه ی توقیف شده با حکم حکومتی و چند روزنامه نگار زندانی است. برای بعضی ملت ها حریم خصوصی بی قید و شرط است ، مثل آزادی خوابیدن کنار دریا با بیکینی، برای بعضی ها پوشیدن روپوش بالای زانو و روسری رنگی که یک کم عقب رفته باشد کلی آزادی است.

    وقتی سقف آزادی کوتاه باشد ، آدم های دراز  سرشان آنقدر به سقف می خورد که  حذف می شوند ، آدمهای کوتوله اما راحت جولان می دهند، بعضی از آدمهای دراز هم برای بقا انقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله می شوند. آن وقت سقف ها هی پایین تر و پایین تر می آید و مردم هی بیشتر و بیشتر قوز می کنند. قهرمان شان می شود آقای خاتمی، ازادی شان می شود راه رفتن توی پارک با دختر همسایه، زندگی شان می شود همینی که می بینید.


     
     

    1390/12/16

    وبسایت خبرآنلاین گزارش داد که تعداد رای دهندگان تهرانی در انتخابات مجلس نهم تنها ۴۶ درصد از تهرانی‌های رای دهنده در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ بوده است.

    به گزارش خبرآنلاین، درانتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ نزدیک به ۵ میلیون و صد هزار تهرانی شرکت کرده بودند که این آمار برای انتخابات مجلس نهم کمتر از دو میلیون و چهارصد هزار نفر بوده است.

    انتخابات مجلس نهم در حالی برگزار شد که مخالفان دولت ایران، شرکت در انتخابات را تحریم کرده بودند.

    مقام‌های دولتی ایران البته گفته‌اند که تعداد رای دهندگان کل در انتخابات مجلس از رای دهندگان کل انتخابات ریاست جمهوری بیشتر بوده است.

    این آمار اما با تردید جدی مخالفان دولت ایران مواجه شده است. 

    منبع: خبرآنلاین


     
     

    1390/12/16
  •  

    ع. ایماگر
    ایمایان

    بورخس در مقدّمه‌‌ی ترجمه‌اش از یکی آثار کافکا، تعبیری نزدیک به این دارد که «نویسندگان بزرگ پیشکسوتان خود را بازمی‌آفرینند». یعنی بسیاری از اهل ادب، فکر و هنر در سایه‌ی بزرگانی که درخشش بیشتری از آنان دارند قرار می‌گیرند امّا وقتی چهره‌ی نوظهوری به عرصه‌ی فرهنگ جهان یا یک کشور پای بگذارد و منبع الهام و تأثیرگیریش مشخّص شود، آن ریشه‌ها- که ممکن است به آنها کمتر شده باشد- ناگهان با اقبال عام مواجه می‌شوند. به نظر می‌رسد می‌توان این بسط توجّه را از پیشکسوتان به تمام کسان یا آثاری که با آن اثر یا شخص خاص ارتباط دارند، تعمیم داد. اگر فیلم، کتاب یا پدیده‌ای فرهنگی از کشوری به اصطلاح گل کند، کنجکاوی به دیگر آثار آن کشور- دستکم در آن زمینه‌ی خاص- کشیده خواهد شد؛ چرا که مخاطبان با خود خواهند گفت که ممکن نیست در زمینی بایر، گلی با چنین آب و رنگ شکوفا شود و شاید آثاری نزدیک به آن هم در آن دیار بتوان یافت.
       
    یکی از نویسندگان ایرانی- به گمانم مندنی‌پور- جایی در مصاحبه‌ای گفته بود که «صدسال تنهایی» مارکز لوکوموتیو ادبیات آمریکای لاتین شد. یعنی این طور نبود که آنان پیش از آن چیزی نداشتند امّا محتاج اثری بودند که به تبعش، آنها نیز مورد توجّه قرار بگیرند و ما (یعنی داستا‌نویسان ایرانی) نیز چیزهایی برای عرضه به جهان داریم امّا هنوز سروکلّه‌ی لوکوموتیو ما پیدا نشده است تا دیگر واگن‌هایی که در پس سدّ ترجمه، تبلیغات ناسالم و جزآن راکد و ساکن مانده‌اند، تکان دهد.
       
    به جای داوری پیرامون درستی یا نادرستی اعتماد‌به‌نفس يا پيش‌بينی نویسنده‌ی مذکور، می‌توان به نمونه‌ی رخ‌داده و اینجایی مثال او یعنی عبّاس کیارستمی رجوع کرد. او یک دهه‌ی تمام در مرکز توجّه جشنواره‌های هنری بود و نه تنها بر سینماگران بزرگ ایران و جهان اثر گذاشت بلکه مایه‌ی معرّفی افراد زیادی به همین جشنواره‌ها شد؛ بعضی مانند پناهی و قبادی توانستند راهشان را تکامل بخشند و روی پای خود بایستند و برخی هم با درخششی زودگذر، آمدند و رفتند. حالا که خود کیارستمی هم از سبک خود به تنگ آمده و به دنبال کار با بازیگران حرفه‌ایست (در مصاحبه‌اش با مجلّه فیلم به صراحت از اینکه برای سالها خودش را از همکاری با بخش حرفه‌ای سینما محروم کرده بود، افسوس می‌خورد) سروکلّه‌ی لوکوموتیو دوّم سینمای ایران پیدا شده است. پس از گذشت دوران اوج کیارستمی و حاشیه‌هایی مانند جنجالهای فیلم اپیزودیک کیش که به افول سینمای ایران در جهان انجامید حالا سینمایی داستانگو، اجتماعی و حرفه‌ای پا به عرصه گذاشته که حتّی کپی‌برداری از آن هم به سادگی پیروی از کیارستمی نیست. لوکوموتیو اوّل برای یک دهه سینمای جشنواره‌ای ایران را حمایت کرد، امیدوارم واگنهای متّصل به دوّمی بتوانند مانند خود فیلم «جدایی...» با توده‌ی سینمارو هم ارتباط برقرار کنند که ارزشش اگر از آن جوایز و حضور در جشنواره‌ها بیشتر نباشد، کمتر نیست.
      


     
     

    1390/12/16

     

     
    نمایندگان مجلس شورای اسلامی روز دوشنبه در چارچوب بررسی ماده ۲۲ لایحه حمایت از خانواده ثبت ازدواج موقت را در سه مورد باردار شدن زوجه، توافق طرفین و شروط ضمن عقد الزامی کرد.
     
    لایحه ثبت نکاح موقت بدون وجود هیچ شرطی، قرار بود حق و حقوق زنانی که به عنوان زنان دوم و سوم مردان به حساب می‌آیند را افزایش دهد؛ هم‌اینک کودکانی که از ازدواج‌های موقت به دنیا می‌آیند نیز به خاطر ثبت نشدن این ازدواج‌ها از حقوق قانونی برخوردار نیستند.
     
    به گزارش خبرگزاری ايسنا، نمايندگان مجلس روز دوشنبه با ۱۰۴ رای موافق، شش رای مخالف و ۱۲ رای ممتنع از مجموع ۱۹۵ نماينده حاضر با پيشنهاد الزام ثبت نکاح موقت با رعايت شرايط سه‌گانه موافقت کردند.
     
    در پی این رای‌گیری در مجلس، ماده ۲۲ لایحه حمایت خانواده در مورد ثبت ازدواج‌های موقت با تعیین شرایط سه‌گانه باردار شدن زوجه، توافق طرفین و شرط ضمن عقد، تصویب شد و مجلس در این سه مورد ثبت ازدواج‌های موقت را الزامی اعلام کرد.
     
    ستار هدایت‌خواه سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس که پیشنهاددهنده حذف این سه شرط بود روز دوشنبه در صحن مجلس در مورد ازدواج موقت گفت که «عدم ثبت آن و نبود الزامی برای این کار باعث وارد شدن لطمه به زندگی افراد و متضرر شدن خانم‌ها و در مقابل سود بردن برخی از مردان هوسران می‌شود.»
     
    به گزارش ایسنا، مهرداد لاهوتی، نماینده لنگرود، نیز در موافقت با پیشنهاد یادشده گفت: «نبود الزام برای ثبت ازدواج موقت لطمه شدیدی به زندگی افراد می‌زند و به تعبیری جامعه را به سوی ازدواج موقت و دوری از زندگی دائمی سوق می‌دهد.»
     
    اما محمد دهقان، عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس، با بیان اینکه «اصل ازدواج موقت به علنی شدن آن نیست» در مخالفت با این پیشنهاد، گفت: «مسائل خانوادگی به ویژه نکاح از خصوصی‌ترین مسائل زندگی افراد است و قانون‌گذار نمی‌تواند در مسائل خصوصی به این حد دخالت کند.»
     
    مخالفت مجلس با رفع محدودیت از ازدواج مجدد مردان
     
    خبرگزاری ایسنا هم‌چنین خبر داد که نمایندگان مجلس شورای اسلامی، روز دوشنبه با پیشنهاد علی مطهری نماینده تهران مبنی بر رفع محدودیت از ازدواج مجدد مردان مخالفت کردند.
     
    بنا بر این گزارش، در حالی که کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی در بررسی مجدد مواد باقی مانده لایحه حمایت از خانواده، ماده ۲۳ این لایحه در خصوص ازدواج مجدد مردان را حذف کرده بود، علی مطهری خواستار بازگشت به لایحه دولت شد که در آن اختیار همسر دائم بعدی منوط به اجازه دادگاه بعد از احراز توانایی مالی مرد و تعهد اجرای عدالت بین همسران شده‌است.
     
    پیشنهاد علی مطهری در مجلس با ۹۵ رای موافق، ۲۴ رای مخالف و ۱۹ رای ممتنع از مجموع ۱۹۴ نماینده حاضر، با آن مخالفت شد.
     
    فعالان حقوق زنان در ایران بارها نسبت به مواد ۲۲ و ۲۳ قانون حمایت از خانواده اعتراض کرده و خواستار خروج این لوایح از دستور کار مجلس و رفع اشکالات آن با حضور مدافعان حقوق زنان شده‌اند.
     

     
     

    پس از ۵۷ روز اعتصاب غذای تر
    1390/12/16

     

    مهدی خزعلی، پزشک و وبلاگ‌نویس منتقد دولت پس از ۵۷ روز اعتصاب غذای تر، دست به اعتصاب غذای خشک زده است.
     
    به گزارش کلمه، مهدی خزعلی که از هشت روز پیش به سلول انفرادی در بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده بود روز گذشته که برای مطالعه حکم خود به دادگاه منتقل شده بود «در اعتراض به تداوم بی قانونی ها و رفتارهای خشن زندانبانان وزارت اطلاعات» دست به اعتصاب خشک زد. 
     
    بر اساس این گزارش آقای خزعلی اعلام کرده است تا احیای آیین دادرسی مدنی و حقوق از دست رفته از این پس آب هم نخواهد نوشید.
     
    پیش تر مهدی خزعلی بر اثر حمله قلبی به بیمارستان طالقانی منتقل شده بود که پس از یک روز توسط نیروهای امنیتی به بیمارستان بنی هاشم زیر نظر وزارت اطلاعات منتقل شده و پیش از بهبودی به زندان اوین بازگردانده شده بود.
     
    مهدی خزعلی در بهمن ماه ۱۳۹۰ به ۱۴ سال حبس، ۱۰ سال تبعید و ۹۰ ضربه شلاق محکوم شد. این حکم در دادگاهی به ریاست قاضی پیرعباسی صادر شد.
     
    منبع: کلمه

     
     

    1390/12/16

     

    بر اساس گزارش‌ها عیسی سحرخیز به بخش سی‌سی‌یو بیمارستان شریعتی منتقل شده است.
     
     آقای سحرخیز، روزنامه‌نگار زندانی که به اتهام "توهین به رهبری" و "تبلیغ علیه نظام" پس از انتخابات ریاست جمهوری از سال ۱۳۸۸ در زندان به سر می برد، به دلیل بیماری قلبی در بیمارستان بستری بود، ولی به گفته پسرش مهدی سحرخیز به دلیل جر و بحث ماموران با او، حالش وخیم می شود و دوباره به بیمارستان منتقل می شود.
     
    مهدی سحرخیز در گفت و گویی با بی بی سی فارسی گفت با اینکه پزشکان تذکر داده اند که پدرش نباید تحت هیچ فشار عصبی ای باشد، با این حال ماموران رعایت حال او را نکرده اند و مجادله با او منجر به وخامت حالش شده است.
     
    از سوی دیگر وب‌سایت کلمه گزارش داده  بعد از ظهر دوشنبه عده‌ای لباس شخصی به اتاق عیسی سحرخیز حمله کرده و ضمن توهین به ایشان و همسرشان به ضرب و شتم و ایجاد مزاحمت برای ملاقات کنندگان ایشان و دیگر بیماران پرداختند.
     
    عیسی سحرخیز به تحمل سه سال حبس تعزیری، پنج سال ممنوعیت و محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و مطبوعاتی و یک سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده است.
     

     
     

    1390/12/16

     

    بیش از ده نفر از دانشجویان دختر دانشگاه علم و صنعت به دلیل «عدم رعایت پوشش اسلامی» از تحصیل محروم شدند.
     
    به گزارش وب‌سایت دانشجو نیوز کمیته انضباطی دانشگاه علم و صنعت از ابتدای ترم جاری تعدادی از دانشجویان را بدون احضار برای شرکت در جلسه ی تفهیم اتهام و جلسه ی صدور حکم، به اتهام «عدم رعایت مقررات دانشگاه» و «عدم رعایت پوشش اسلامی»، به مدت یک نیمسال با احتساب سنوات از تحصیل محروم کرده است.
     
    بر اساس این گزارش ۱۰ تا ۲۰ نفر از دانشجویان دختر احکام خود را دریافت کرده اند.
     
    گفتنی است تعدادی از این دانشجویان هنگام اعتراض به حکم اولیه با پرونده ها و گزارش هایی از تخلفاتشان در دانشگاه روبه رو شده اند که تاکنون خود نیز از آن ها اطلاعی نداشته اند.
     
    پیش تر و در ترم گذشته نیز دانشجویان دانشگاه علم و صنعت با قوانین سخت و توهین آمیز "منشور اخلاقی" در دانشگاه و گشت های حراست مواجه شده بودند.
     

     
     

    محمد خاتمی:
    1390/12/16

     

    محمد خاتمی، رئيس جمهور پيشين ايران،  روز دوشنبه در بيانيه ای به برخی از انتقادات از  «رای دادن» وی در انتخابات مجلس نهم پاسخ داده و گفته است که برای «باز نگه داشتن روزنه های اصلاح طلبی» در انتخابات شرکت کرده است.
     
    آقای خاتمی در اين بيانيه که در وب سايت رسمی وی منتشر شده گفته است:« من از موضع اصلاحات و در جهت نگهداشتن روزنه های اصلاح طلبی که آن را مهم ترين و بلکه تنها راه سربلندی کشور و دست يابی به آرمان های اصيل انقلاب و تأمين حقوق مردم و مصالح ملت می دانم و نيز برای دفع مخاطرات و تهديدهای درونی و بيرونی اقدام کرده ام. هدف ممکن و مطلوب، بازگرداندن امور به موقعيتی است که در آن مصلحت کشور و خواست های اساسی و تاريخی مردم اصل قرار گيرد.»
     
    رييس جمهوری پيشين ايران اضافه کرده است: « من براساس راهبرد اصلاح طلبانه به آشتی ملی و بازگشت به آرمان های اصيل انقلاب و قانون اساسی و ايجاد فضای همدلی و مشارکت همگان دعوت کرده و می کنم و انتظار داشته و دارم که همه با اسير نماندن در گذشته و با نگاه به آينده روند تازه ای را در کشور آغاز کنند.»
     
    محمد خاتمی گفته است که مشارکت فعال و معرفی نامزد در انتخابات در «گرو وجود شرايط مناسب »است و  «تعيين استراتژی» معرفی نکردن نامزد و ارائه فهرست در انتخابات نهم، «هيچگاه به معنی تحريم انتخابات» نبوده است.
     
    محمد خاتمی اضافه کرده است: «می بايست اين امر را در عمل اثبات کنيم تا با گرفتن هرگونه بهانه ای از بدخواهان روزنه ای برای امکان مفاهمه بيشتر با تکيه بر حقوق و مصلحت مردم و پيشرفت واقعی کشور باز شود.»
     
    با اين حال رييس جمهوری پيشين ايران تاکيده کرده است که «انتظار ندارم که همگان از توضيحات من قانع شوند.»
     
    حضور محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم با انتقادهایی از سوی مخالفان حکومت مواجه شد. با این‌حال محافظه‌کاران نیز استقبال سردی از حضور او کردند.
     

     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته