-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ شهریور ۱۸, جمعه

Posts from Khodnevis for 09/09/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



جايگاه «اصلاح‌طلبی اسلامی» در علوم سياسی

 


            اين نکته بايد اکنون بر خوانندگان مقالات هفتگی من روشن شده باشد که من سپهر سياسی خارج و داخل کشورمان را از ديدگاه يک «سکولار ـ دموکرات انحلال طلب آلترناتيو خواه» رصد کرده و زير و بم های جريانات جاری در آن را در رابطه با منافع يک «آلترناتيو سکولار ـ دموکرات منحل کننده» تفسير می کنم. در اين نگاه و تفسير، که علناً انحلال حکومت اسلامی و لغو قانون اساسی ضد حقوق بشر آن را در آماج خود دارد، مسئلهء غامضی به نام «اصلاح طلبان اسلامی» جايگاه مهمی را بخود اختصاص می دهد زيرا مسلم شده که بسياری از مدعيان «سکولار ـ دموکراسی» هنوز تکليف خود را با اين طيف سياسی روشن نکرده و وسوسهء همکاری با آنها دائماً موجب ترديدهای عمده ای در موضع گيری ها و کردار سياسی شان می شود. پس اجازه می خواهم که مقالهء اين هفته را به دو پرسش و پاسخ ويژه اختصاص داده و بکوشم تا ببينم که تعريف جامع و مانع «اصلاح طلبی اسلامی»، بخصوص در رابطه با مفهوم عام «اصلاح طلبی»، چيست؟ و چگونه می توان اصلاح طلبان اسلامی را، در هر لباسی که باشند، شناسائی کرد؟
 
            اما برای يافتن پاسخ های لازم برای اين پرسش ها نخست ضروری است که به اين پرسش کليدی ديگر هم پاسخ دهم که، در علوم سياسی، «اصلاح طلبی»، بعنوان يک مفهوم عام، در برابر کدام واژهء فرنگی می نشيند ؟ چرا که، بنظر من، يکی از اشتباهات وارد شده در زبان فارسی (به عمد و سهو اش در اينجا کاری ندارم) آن است که تصور می شود «اصلاح طلبی اسلامی» همان «اصلاح طلبی عام» بوده و معادل فارسی آن نير همان واژهء فرنگی «رفرميسم»(۱) است؛ حال آنکه اصلاً چنين نيست.
 
            توضيح می دهم: واژهء «رفرم» اصطلاحی عام در قلمرو مباحث مربوط به «تغيير اجتماعی در راستای دموکراتيک کردن ساختار سياسی» است که در زبان فرنگی به معنای «دوباره سازی»(۲) بکار می رود و، در تبديل شدن به يک مفهوم سياسی، به شکل «رفرميسم» در می آيد و معنای «مکتب تغيير اجتماعی بر اساس دوباره سازی ِ دموکراتيک» را بخود می گيرد و از آن می توان با عنوان «مکتب سياسی بازسازی دموکراتيک» نيز ياد کرد. در اين تعريف همه جا بايد بر اصل «دموکراسی طلبی روند اصلاحات» تأکيد کرد و نيز نشان داد که چرا چنين مطالبه ای قابل تحقق است.
 
در عين حال، از لحاظ سياسی، مکتب «بازسازی دموکراتيک» در برابر مکتب «نوسازی دموکراتيک» می نشيند. پيروان مکتب «نوسازی»(۳) کسانی هستند که خواستار برافتادن ساختار موجود بوده و قصد دارند، بقول حافظ، «طرحی نو در اندازند!» ـ از اين لحاظ، در زبان علوم سياسی، نوسازی، در معنای يک روند مربوط به تغييرات دموکراسی گرای ِاجتماعی، با مفهوم ديگری قرابت پيدا می کند که «انقلاب» (روولوسيون)(۴) نام دارد؛ به معنی تغيير دموکراسی گرای بنيان کن و سريع اجتماعی. جالب است بدانيم که اصطلاح «رفورم» پس از اصطلاح «روولوسيون» و در واکنش نسبت به آن آفريده شده و همواره نير بين پيروان اين دو مکتب اجتماعی اختلاف نظرهای شديد وجود داشته است و دارد.
 
در اين ميان اما نظر سومی هم وجود دارد مبنی بر اينکه همهء تلاش ها برای ايجاد «تغييرات دموکراسی گرا» همواره با تمايلات رفرميستی (اصلاح طلبی عام) آغاز می شوند اما اگر سيستم مورد تهاجم اصلاح طلبی در برابر روند دموکراتيک شدن خود مقاومت کند و يا به لحاظ ساختاری (مثلاً، مشکلات ناشی از تصلب قانون اساسی اش) امکان بازسازی خود را در راستای استقرار دموکراسی نداشته باشد، کار به «انقلاب» می کشد.
 
(با اين توضيح که چون مفهوم انقلاب، در عمل، و بخصوص در ساحت مبارزات سياسی احزاب کمونيستی، اغلب به «خشونت» کشيده شده است، رفورميست ها غالباً می کوشند تا بر رابطه ای تنگاتنگ و ارگانيک و اجتناب ناپذير بين انقلاب و خشونت تأکيد کنند، حال آنکه از لحاظ نظری وجود چنين رابطه ای حتمی نيست و «نوسازی» یا دگرگونی  يک سيستم لزوماً اعمال خشونت را ايجاب نمی کند).
 
بهر حال، نکته در آن است که رفورم (يا «بازسازی دموکراتيک») در جائی تحقق پذير است که اساساً امکان دموکراتيک شدن سيستم وجود داشته باشد. مثلاً، قانون اساسی جامعه بر بنيادی دموکراتيک ساخته شده و راه را برای آغاز و انجام اين روند بگشايد و، آنگاه، عدول از اجرای آن موجب استقرار استبداد شود. در اينجا رفورم به معنی «رفع موانع» برخاسته از استبداد است برای رسيدن به آن نوع تشکل دموکراتيکی که در ساختارهای اوليهء جامعه (مثلاً، قانون اساسی آن) مفروض انگاشته شده باشد. بدين ترتيب، سخن گفتن از رفورم (يا اصلاحات عام)، بدون وجود اين «امکانات»، بی معنا است و جامعه، برای رسيدن به دموکراسی، چاره ای جز «نوسازی» (به جای «باز سازی») ندارد.
 
(و اين هم که روند نوسازی با خشونت توأم خواهد بود يا نه مطلبی است که بايد بصورت موردی حل شود؛ چرا که از يکسو رفتار حکومت با نوساری خواهان عنصر تعيين کنندهء نوع مبارزهء آنان است و، از سوی ديگر، لااقل از ربع آخر قرن بيستم تاکنون شاهد انواع «انقلاب های رنگی» نيز بوده ايم که لزوماً با خشونت همراه نبوده اند).
 
باری، بر اين اساس است که در همهء فرهنگ های علوم سياسی «رفورميسم اجتماعی» را اينگونه تعريف می کنند که «مکتبی است برآمده از اعتقاد به "تغييرات تدريجی و ممکن دموکراسی گرا" که سرانجام می توانند روابط بنيادی اقتصادی و ساختارهای سياسی جامعه را دگرگون کنند».
 
حال، با توجه به آنچه گفته شد می توان به مکتب «اصلاح طلبی اسلامی» در ايران بازگشت و به اين پرسش پاسخ داد که آيا اين پديده معادل همان پديدهء «رفرميسم» (يا «اصلاح طلبی عام دموکراسی گرا») است؟ و آيا ساختارهای بنيادين حکومت اسلامی بر موازينی دموکراتيک کار گذاشته شده اند تا بتوان آنها را در يک روند اصلاحی دموکراسی گرا بازسازی کرد؟ و يا اگر در کشور ما استبداد حاکم است آيا اين استبداد صرفاً بعلت عدول حاکمان از "مبانی دموکراتيک" قانون اساسی خودشان است؟
 
روشن است که «اصلاح طلبان اسلامی ِ» برآمده از دل اين حکومت به اين پرسش پاسخ مثبت می دهند. هنگامی که آقای خاتمی و همراهان اش از «دموکراسی اسلامی» سخن می گويند اعتقادشان را به وجود يک ساختار بالقوهء دموکراتيک در زيربنای حکومت اسلامی بيان می کنند؛ و هنگامی که مهندس موسوی از «مواد مغفول قانون اساسی» سخن می گويد و خواستار اجرائی شدن آنها می شود نيز به همين زيربنای مفروض دموکراتيک و توان بالقوهء حکومت اسلامی به دموکراتيزه شدن اشاره می کند.
البته که اگر حرف اين آقايان و خانم ها درست بود آنگاه می شد «اصلاح طلبی اسلامی» را معادل اصلاح طلبی عام و همان رفورميسمی دانست، که «نوسازی» را بيهوده دانسته و مدعی آن است که می تواند تغيير اجتماعی (به صورت حرکت به سوی استقرار دموکراسی) را با هزينه ای کمتر و انسانی تر به انجام رساند.
 
اما، از ديد مخالفان حکومت اسلامی، کل ساختار اين حکومت بر شالوده ای غير دموکراتيک بنا نهاده شده و بدين دليل توان دموکراتيک شدن را در خود و با خود ندارد و لذا اصلاح (يا «بازسازی ِ») اين نظام ممکن به نظر نمی رسد و چاره ای جز «نوسازی» آن (از طريق منقلب کردن سيستم) وجود ندارد. آنها برای اثبات نظر خود به مواردی اشاره می کنند که برخی شان چنين اند:
 
- اين حکومت بر بنياد شريعت و فقه فرقهء شيعهء دوارده امامی ساخته شده
- پس دارای مذهب رسمی است؛ بدين معنی که مذهب متعلق به بخشی از جامعه را مبنای حکومت بر کل جامعه قرار می دهد.
- هيچ قانون و مقرراتی نمی تواند با نظر فقهای اين فرقه اختلاف و تفاوت داشته باشد.
- قانون اساسی فقها را شهروندان درجهء يک می شمارد و يکی از آنان را ولی (يا سرور ِ) بقيهء مردمان می داند.
- شرط انتخاب شدن در مناصب حکومتی را التزام عملی به موارد بالا می داند.
- و نه تنها مکانيسمی برای تغيير اين موارد ندارد بلکه اين موارد را تا ظهور امام دوارزهم اين فرقه تغييرناپذير اعلام می کند.
- و از آنجا که همهء مواد ديگر قانون معطوف به اين شالوده است، هر مادهء ظاهراً دموکراتيکی در رابطه با اين اصول غيردموکراتيک ناکارا شده و حکم انشاء های بی بو و خاصيت را پيدا می کند.
با توجه به اين ساختار، گفتن اينکه علت استقرار استبداد در ايران عدول ولی فقيه و، بقول آقای خاتمی، تدارکچی او (که در اين قانون، مزورانه، «رئيس جمهور» خوانده می شود) از اجرای موادی از اين قانون است حقيقت ندارد؛ چرا که با بهترين ولی فقيه و تدارکچی اش هم نمی توان با هيچ تمهيد اصلاحی (به معنای عام کلمه) دموکراسی را از اين قانون و ساختارهای ناشی از آن استخراج کرد و، در نتيجه، برای دموکراتيک کردن حکومت و جامعه چاره ای جز لغو اين قانون اساسی و برقرار کردن قانونی ملی، سکولار و دموکراتيک وجود ندارد و، بر اساس اين استدلال، ساختار سياسی کشور نيازمند نوساری است و نه بازسازی.

در اين ديدگاه، ديگر نمی توان «اصلاح طلبی اسلامی» را معادل «رفورميسم» دانست چرا که اين تفکر قصد «بازسازی ِ» ساختاری را دارد که از بنياد غيردموکراتيک است و راهی هم برای دموکراتيک شدن اش گشوده نیست.

حال اگر از من بپرسيد که «در علوم سياسی معادل فرنگی "اصلاح طلبی اسلامی" در ساختاری که توان دموکراتيک شدن را ندارد چيست؟» خواهم گفت که من به واژهء خاصی در اين مورد برخورد نکرده ام اما خودم واژهء «ري پر يسم»(۵) را می پسندم که به معنای «تعمير کاری» است و در زبان فرنگی بيشترين موارد استفاده اش به امور پزشکی و زيباسازی بر می گردد. مثلاً يکی از موارد استعمال اين واژه به روش های «تعمير مو» مربوط می شود. تعميرکار کسی است که «در بند نقش ايوانی است که از پای بست ويران است»؛ يعنی قصد کنار گذاشتن يک سيستم غيردموکراتيک و متصلب را ندارد و می خواهد آن را بازسازی کند، يعنی «به اصل خود برگرداند» و «انحراف» هايش را تصحيح نمايد بی آنکه شرط توان دموکراتيک شدن سيستم را رعايت کند. در اين وادی، معنای «بازگشت به دوران طلائی امام» که آقای مهندس موسوی منادی آن بوده است نيز جز اين بازسازی و تعمير عمارتی که کج و کوله شده نيست.
 
می خواهم نتيجه بگيرم که کوشش در راستای اصلاح يک ساختار سياسی مبتنی بر شالوده های غير دموکراتيک هرگز نمی تواند به دموکراتيک شدن آن بيانجامد بلکه آن را در يک مدار بسته بين «در قدرت نشستگان» و «دورافتادگان از قدرت» می چرخاند و بس. يکی نظام را از «روزگار طلائی امام» دور می کند و ديگری قد علم می کند تا آن را به آن روزگار طلائی برگرداند.

بعبارت ديگر، اگرچه هدف واقع گرايانهء هر دو مفهوم «اصلاح طلبی» (بازسازی) و «انقلاب» (نوسازی) چيزی جز دموکراتيک کردن ساختار حکومت نيست، «اصلاح طلبی اسلامی» نمی تواند دارای چنين هدفی باشد چرا که با ساختاری روبرو است که در شالودهء خويش غيردموکراتيک و حتی ضد دموکراتيک است. و همهء ابهام و درد کنونی از همين عدم تفکيک بر می خيزد.
من، در گذشته و در ارتباط با جنبش سبز مردم ايران، يک شالودهء سياسی غيردموکراتيک را به يک «اژدها» تشبيه کرده ام که می توان از دوران زندگی اش ـ بخصوص به هنگام سلامتی و کر و فر آن ـ با عنوان «دوران طلائی اژدها» ياد کرد؛ دورانی که برای مردمان اما سراسر خطر و ناامنی است. حال مردمی به پا می خيزند و با دادن کشته و تحمل شکنجه و تجاور اين اژدها را زخمی می کنند تا از او دفع شر کرده باشند. خاما، در اين ميان تعمير کنندگانی که خود را به ناروا «اصلاح طلب» می خوانند کسانی هستند که می خواهند زخم های اين اژدها را پانسمان نموده و خودش را مداوا کنند تا انرژی گرفته و دوباره به جان مردم بيافتد.

از همين رو می توان ديد که اصلاح طلب اسلامی هم در بنياد تفکر خود «محافظه کار» نيز هست؛ و می خواهد سيستمی غيردموکراتيک را، با وعده های شيرين اما دروغين و غيرقابل اجرا، تعمير کند و نگاه دارد. حال آنکه معتقدان به غيردموکراتيک بودن شالوده های ساختار حکومت اسلامی خواستار نوسازی (يا از نو نگاری ِ) قانون اساسی هستند و معتقدند که قانون اساسی اسلامی بايد ملغا و حکومت ناشی از آن بايد منحل شوند. تقابل بین «اصلاح طلبان اسلامی» و «انحلال طلبان» در رابطه با حکومت اسلامی از اينجا بوجود می آيد. حال آنکه در سيستم های بالقوه دموکراتيک چنين تقابلی از لحاظ هدف وجود ندارد.

حال می توان به پرسش دوم مطرح شده در سرآغاز اين مقاله پرداخت. بنظر من، اين پرسش از آنجا جنبه ای حياتی پيدا می کند که در طی دو دههء اخير ديده ايم که يکی از روش های اصلاح طلبان اسلامی دست اندازی در مجموعهء اعتقادات انحلال طلبان و تغيير دادن ماهيت و معنای آن اعتقادات است. آنها توانسته اند از دموکراسی (که مفهومی عام يا يونيورسال است) دموکراسی اسلامی را استخراج کنند (که مفهومی خاص و متعلق به قطاعی از جامعه است) استخراج کنند و به واسطهء آن خود را بعنوان مردمی «دموکرات» جا بزنند. آنها حتی مدعی حمايت از «سکولاريسم سياسی» هم می شوند (ساختاری که قاعدتاً بايد بديل و آلترناتيو حکومت مذهبی محسوب شود) اما اين مفهوم نيز به دست آنها دچار قلب ماهيت شده و در راستای حفظ حکومت اسلامی بکار می رود. و در کنار همهء آنها، با ادعای «رفورميسم»(يا «اصلاح طلبی واقعی») به اختراع «اصلاح طلبی اسلامی» دست زده اند که مثل آن دو ديگر جمع ضدين است و فقط به کار پريشان کردن اذهان زودباور می خورد.

باری پرسش دوم آن است که ما چگونه می توانيم يک اصلاح طلب اسلامی را از يک انحلال طلب مدعی سکولار و دموکرات بودن باز بشناسيم، حتی اگر آن اصلاح طلب اسلامی مدعی سکولار ـ دموکرات بودن هم باشد؟ اين پرسش بلافاصله مرا به ياد يکی از درس های شيمی دبيرستانی دوران نوجوانی ام می اندازد. در آن درس، هنگامی که به دو مادهء خنثی کنندهء هم ـ که يکی «اسيدی» و ديگری «قليائی» ـ خوانده می شد می رسيديم، می خوانديم که برای باز شناختن اين دو ماده از هم وسيله ای وجود دارد که «کاغذ تورنسل» خوانده می شود. بخاطر کارکرد اين کاغذ آن را در زبان شيمی «شناساگر» می دانيم و درباره اش می خوانيم که: «از کاغذ تورنسل در شیمی برای کشف اسیدی یا قلیایی بودن محلول ها استفاده می شود. این کاغذ پس از قرار گرفتن در محلول اسیدی قرمز رنگ و با قرار گرفتن در محلول قلیایی آبی رنگ می شود. عملکرد کاغذ به خاطر مادهء تورنسل است که ماده ای رنگین از گلسنگ است...»

براستی آيا «شناساگر»ی هم برای باز شناختن اصلاح طلبان اسلامی از غير آنان وجود دارد؟
اگر به تعريف هائی که از اصلاح طلبی اسلامی کرديم باز گرديم در می يابيم که مهمترين شاخصهء کار اصلاح طلبان کوشش آنان برای حفظ حکومت اسلامی در قرائت های مختلف از اسلام است؛ از قرائت قاصم الجبارينی گرفته تا قرائت رحمانی! به عبارت ديگر، آنها به شدت از نوسازی نظام، و لغو قانون اساسی مذهبی آن، و منتفی شدن جايگاه خودشان در اين سيستم هراس دارند و در برابر چنين تغييراتی مقاومت می کنند.  حال اگر لغو قانون اساسی و منتفی شدن ساختارهای ناشی از آن را در عبارت «انحلال» خلاصه کنيم آنگاه می توانيم ديد که اين عبارت کار همان کاغذ «تورنسل» را می کند و به کمک آن می توان اصلاح طلب اسلامی را از انحلال طلب سکولار باز شناخت. در واقع، به کمک اين شناساگر است که اصلاح طلبان اسلامی را می توان در ميان جمع ظاهراً مخالفان حکومت اسلامی نيز بازشناخت و ديد؛ که چرا:

- هرکس دم از دموکراسی می زند اما حفظ حکومتی اسلامی را (که طبعاً می تواند مبتنی بر بهترين قرائت های رحمانی از اسلام هم باشد) توصيه می کند اصلاح طلب اسلامی است.
- هرکس معتقد است که برقراری دموکراسی اسلامی ممکن است و به انحلال حکومت اسلامی نيازی نيست اصلاح طلب اسلامی است.
- هر کس معتقد است که مردم ايران دين دارند و در اين کشور نمی توان نهادهای دينی را از نهادهای حکومتی جدا کرد و، در نتيجه، بايد در جستجوی بهترين نوع حکومت اسلامی بود نيز اصلاح طلب اسلامی است (که فریبکارانه می خواهد  به مردم ساده و کم دانش بقبولاند که جدایی نهادهای دینی از نهادهای حکومتی به دین شما لطمه می زند).
- هرکس که اين حکومت را نه جمهوری بخواند و نه اسلامی بداند اما خود را در رابطه با قانون اساسی آن اصلاح طلب بشناساند، حتماً اصلاح طلب اسلامی است.
- هر کس مدعی است که خواهان استقرار يک حکومت سکولار است اما از پذيرش خواست انحلال حکومت سر باز می زند اصلاح طلب اسلامی است.
- هرکس معتقد است که در ساختن آلترناتيو سکولار و علم کردن آن در برابر حکومت اسلامی بايد روی بخش های اصلاح طلب حکومت مذهبی حساب کرد خود نيز اصلاح طلب اسلامی است.
- هرکس بگويد که بايد آنقدر صبر و مبارزه کنيم تا حکومت اسلامی ناچار شود تن به انتخاباتی عليه خود بدهد اصلاح طلب اسلامی است.
- و بالاخره، هرکس که انحلال حکومت اسلامی را نخواهد، به هر لباس که درآيد، حتماً اصلاح طلب اسلامی است.
شما نيز اگر خود را سکولار و هوادار سکولار ـ دموکراسی در ايران می دانيد بهتر است خود را با شناساگر سياسی ـ حقوقی «انحلال» محک بزنيد تا لااقل خود بدانيد که اصلاح طلبی اسلامی و محافظه کاری سياسی تا چه حد در اعماق وجودتان رخنه کرده است.
خلاصه کنم: فقط آنهائی اصلاح طلب اسلامی نيستند که انحلال طلب باشند. من اين نکته را به تجربه دريافته ام و آن را در کارهای روزمره بصورتی مؤثر و کارآمد بکار می برم. شما هم امتحان اش کنيد؛ پشيمان نخواهيد شد!

1. Reformism   2. Renovation   3.Innovation   4. Revolution   5.Repairism

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.

 


 


نخست وزیر کانادا: «اسلام گرایی افراطی» مهم‌ترین تهدید علیه امنیت کانادا است.

سی‌بی‌سی‌- استیفن هارپرنخست وزیر کانادا دریک گفتگوی اختصاصی با پیتر منزبریج خبرنگار ارشد شبکه سی‌بی‌سی کانادا، بزرگترین تهدید علیه امنیت کانادا را «اسلام گرایی افراطی» خواند. هارپر عقیده دارد درآستانه دهمین سالگرد حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، کانادا اینک مکان امن‌تری برای شهروندان آن می‌باشد.

به عقیده هارپر تروریسم می‌تواند مانند حادثه نروژکه ۷۷ کشته بر جای گذاشت از منابع مختلفی به وجود بیاید. اما تروریسم با منشا اسلامی مهم‌ترین تهدید به شمار می‌رود. وی می‌گوید: «وقتی از تروریسم اسلامی صحبت می‌شود مردم معمولا به یاد افغانستان و یا حتی خاور میانه می‌افتند درحالی که این نوع تروریسم درهمه جای دنیا یافت می‌شود.»

هارپر همچنین گفت که دولت به دقت افراط‌گرایان‌اسلامی که درداخل کانادا نیز وجود دارند را به دقت زیر نظر دارد.


 


آرزوی سلامتی برای نیک‌ آهنگ کوثر

چندی پیش کارتونی در سایت خودنویس منتشر شد که درآن نیک آهنگ کوثر را بر روی تخت بیمارستان درکنار مصباح یزدی نشان می‌داد. ابتدا فکر کردم شوخی است. ولی حالا دربخش نظرات خودنویس یکی از مدیران سایت می گوید وی بستری است. البته می‌دانستیم که وی از برخی بیماری‌ها رنج می برد ولی فکر نمی‌کردیم این قدر جدی باشد. شاید بهتر می‌بود درخود سایت توضیحی دراین باره داده می‌شد. چون به هرصورت وی مدیر سایت خودنویس می‌باشد.

من و احتمالا بسیاری دیگر امیدواریم وی هرچه زودتر بهبود یابد و سالم و سرحال به کار و زندگی خود بازگردد. نیک آهنگ کوثر انسان زحمتکشی است. اگر چه دربرخی موارد با وی اختلاف نظر دارم ولی صمیمانه برای بهبودی وی دعامی کنم.

 

 


 


تونی بلر خواستار تغییر رژیم درایران و سوریه شد

به نوشته گاردین تونی بلر نخست وزیر پیشین بریتانیا خواستار تغییر رژیم درایران و سوریه شده است. وی ایران را مسوول حوادث پس از تهاجم به عراق درسال ۲۰۰۳ می‌داند. دریک مصاحبه به مناسبت دهمین سالگرد حملات ۱۱ سپتامبر بلر می‌گوید اگر ایران به سلاح اتمی دست پیدا کند اوضاع خاورمیانه به‌شدت بی‌ثبات خواهد شد.

 

بلر گفت تغییر رژیم درایران من را نسبت به آینده خاورمیانه بسیار خوشبین خواهد نمود. به گفته آقای بلر ایران همچنان به حمایت از گروه‌های تروریستی ادامه می‌دهد. نخست وزیر سابق بریتانیا ظاهرا طرفدار حمله نظامی به ایران درصورت دستیابی این کشور به موشک‌های هسته‌ای است. البته وی حمله نظامی پیشگیرانه را مناسب نمی‌داند.

 

به گفته بلر سوریه به اندازه ایران تهدید آمیز نیست ولی سوریه بدون بشار اسد کشور بهتری خواهد بود. به عقیده وی بشار اسد بانی هیچگونه تغییری درسوریه نخواهد شد.

 

 


 


گلچینی از وبلاگ‌های به روز شده، جمعه، ۱۸ شهریور ۱۳۹۰

 

نیما اکبر پور به ماجرای افتتاح وبلاگ فارسی گوگل پرداخته و نوشته اسـت:

 

«به نظر میاد که شرکت گوگل تصمیم گرفته تا زبان فارسی رو جدی‌تر بگیره. این رو می‌شد از پشتیبانی زبان فارسی هنگام افتتاح سرویسگوگل‌پلاس حدس زد. اما همزمان با دهمین سالگرد وبلاگ‌های فارسی، نخستین نوشته خودش رو در وبلاگ رسمی گوگل به زبان فارسی منتشر کرد. این نشون می‌ده گوگل می‌خواد با کاربران فارسی‌زبان تعامل بیشتری داشته باشه

 

 

رضا پرچی زاده، در وبلاگ خودش به بازانتشار قطعه ای ادبی از آثار خود، در وبلاگش پرداخته است.

 

 

وبلاگ حسن آقا به مقایسه تعداد دراویش ایران پرداخته است و نوشته است:

 

«دراویش در ایران جمعیت چندان زیادی ندارند، این را از هر کس و ناکسی بپرسید تایید خواهد کرد. جمعیت شهرستان سروستان هم که نیاز به حساب سر انگشتی ندارد، کافی است به ویکی‌پدیامراجعه کنید و جمعیت ۳۵۳۱۳ نفری آنرا مشاهده کنید.
همچنین می‌دانیم که دراویش با رژیم آخوندی میانه خوبی ندارند و می‌توان این گروه را از مخالفین حکومت به حساب آورد.
حالا با نگاهی به این ویدئو و حساب سر انگشتی دراویش مقیم شهرستان کوچک سروستان، باید از خود پرسید این همه تظاهر کننده چه کسانی هستند که در این تشییع جنازه شرکت کرده‌اند و همچنین طرفداران سید علی آقا در سروستان و در نتیجه در کل ایران چند نفراند!؟»

 

 

اندیشه نوشته است:

 

به نقل از تاریخ طبری، جمله معروف منتسب به علی بن ابو طالب را عمر ابن خطاب هم پیش‌تر استفاده کرده است

 

و توضیح داده است که:

  «طبری جمله معروف “آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم مپسند” را از زبان «عمر» و در پاسخ به شاه روم نقل می‌کند! همانطور که در عکس فوق می‌بینید، نقل قول از تاریخ طبری چنین آمده است: “آنچه برای خود می‌خواهی برای مردم بخواه و آن‌چه بر خود روا نداری بر آن‌ها روا مدار”(تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۰۵

 

 

وبلاگ سیبستان، به دهمین سالگرد وبلاگ نویسی پرداخته و نوشته است:

 

«وبلاگ‌نویسان در چندین حوزه اسباب تغییر شده‌اند. تغییر دادن رسانه‌های بزرگ تازه شروع شده است و پیامدهای وبلاگی شدن آنها هنوز ادامه دارد و به نهایت‌های خود نرسیده است. صنم دولتشاهی برای نمونه آن جوش و خروش وبلاگ نویسی اش را در بی‌بی‌سی ندارد. دلیل ساده‌ای برای این تفاوت وجود دارد: وبلاگ نویسی یک کار فردی است. وقتی فرد در جمع قرار می‌گیرد مشخصه‌های تاثیرگذاری او متفاوت می‌شود چون دیگر خصلت کار فردی بر آن صدق نمی‌کند.»

 

وبلاگ پرشیا رویان نوشته است:

 

«احمدی نژاد: امام زمان ناظر انتخابات بود. در این دوسال کاری کردیم که آن ۱۵ میلیون الان طرفدار بنده هستند و به من رای می دهند»

 

وبلاگ مینا با ارائه کسی نوشته است:

 

«آن‌سو، مسلمانان سرگرم فطریه، این‌سو مردی گرسنه و رنجور سر در سطل زباله»

 


 


روابط عاشقانه با رهبری؛ شکست‌های عشقی و فرزندان نامشروع

پس از آن‌که اکبر هاشمی رفسنجانی اعلام کرد که عشق او علی خامنه‌ای است، مصباح یزدی نیز دوباره موضوع «عشق به خامنه‌ای» را مطرح کرده است.

محمدتقی مصباح يزدی به تازگی در ديدار با بخشي از دانش‌آموختگان دوره‌هاي طرح ولايت، به رهبر جمهوری اسلامی ابراز عشق کرده است.

وی گفته است: «عشق به رهبري عشق به خدا، عشق به اوليا، عشق به قرآن و امام زمان و عشق به همه مقدسات است؛ چراکه ايشان نمادي از همه مقدساتي هستند که ارزش عشق ورزيدن دارند.»

مصباح یزدی پیش‌تر نیز عشق شیخ‌الاسلام ماموستا، عضو سنی مجلس خبرگان رهبری به خامنه‌ای را علنی کرده بود.

عضو مجلس خبرگان رهبری که طبق قانون جمهوری اسلامی باید به جای تملق‌گویی، بر رفتار رهبر نظارت کند، تأکید کرده است که: «بهترين عاملي که انگيزه‌ ما را تقويت و آن را خداپسند مي‌کند عشق است؛ عشق به اولياي الاهي و عشق به مقام معظم رهبري.»

این در حالی است که به تازگی اجلاس مجلس خبرگان رهبری برگزار شد و به نظر می‌رسد همزمان با برگزاری این اجلاس، تعریف و تجمید از خامنه‌ای بالا می‌گیرد.

رییس مجلس خبرگان در افتتاحیه این اجلاس گفته است که «حتي آنهايي كه خارج از كشور هستند، اگر مسلمان و شيعه باشند، حتما بايد با ولايت ارتباط داشته باشند تا بتوانند زندگي مشروعي را دنبال كنند.»

از نظر مهدوی‌کنی، عدم ارتباط با خامنه‌ای، زندگی نامشروع را در پی دارد.

همچنین روح‌الله حسینیان، نماینده مردم تهران در مجلس نیز چندی پیش گفته بود که بدون «عشق خامنه‌ای» نمی‌توان عاشق امام دوازدهم شیعیان شد.

رابطه عاشقانه با خامنه‌ای فقط موضوع بحث مقامات سیاسی ایران نیست. بسیجیان نیز یک ضلع دیگر این مثلث عشقی هستند.

حسین قدیانی، بسیجی و وبلاگ‌نویس، در وبلاگ خود نوشته است که «محبت به خامنه‌ای عین بصیرت است» و تأکید کرده که «محتاج به ابراز ارادت خود به خامنه‌ای» است. این بسیجی «عشق خامنه‌ای» را «عشق خدایی» خوانده و نوشته است که به کوری دشمنان «این عشق خدایی- خامنه‌ای را مدح می‌کنیم».

در حالی که همه‌ی نیروهای حکومتی در جمهوری اسلامی در ابراز عشق به خامنه‌ای از همدیگر سبقت می‌گیرند، محمود احمدی‌نژاد رابطه‌ی دیگری را برای خودش و خامنه‌ای تعریف کرد.

احمدی‌نژاد چندی پیش به یکباره گفت که رابطه خامنه‌ای با او، رابطه پدر و فرزندی است. این سخنان احمدی‌نژاد به مذاق عاشقان خامنه‌ای خوش نیامد و این رابطه را مشروع ندانستند.

ضمن آن که در ماه‌های اخیر رابطه خامنه‌ای با احمدی‌نژاد به تیرگی گراییده، و این «فرزند نامشروع» شرایط سختی را برای رهبری خامنه‌ای به وجود آورده است.

به نظر می‌رسد، مدتی است که جنس رابطه با رهبر در جمهوری اسلامی از قانون و عرف بالاتر رفته و «عشقی» شده است؛ کسانی که در این عشق کامیاب می‌شوند، موقعیتشان در جمهوری اسلامی تثبیت می‌شود، و کسانی که در این رابطه عاشقانه شکست می‌خورند از دایره سیاست ایران طرد می‌شوند، و کسانی هم مثل احمدی‌نژاد، که نه عاشق هستند و نه توان طرد شدنش است، «فرزند نامشروع» خوانده می‌شود.

 


 


پیشنهاد طرح «ترکیب جنسیتی» در حوزه‌ها

 

۱. وقتی یک آخوند به شما می‌گوید «بیا وحدت کنیم» منظورش این است که از این به بعد او به شما بگوید چه کار کنید. در قضییه‌ی «وحدت حوزه و دانشگاه» هم ماجرا همین است. مثلاً روحانیت سی سال است در مورد اسلامی کردن درس‌های دانشگاهی، از مهندسی تا علوم‌پایه و بخصوص علوم انسانی نظر می‌دهد و اعمال می‌کند، اما همه‌ی جامعه‌ی دانشگاهی ایران حتا نمی‌توانند بیست صفحه‌ی یک کتاب درسی حوزه را اشتباه اعلام کنند. یا مثلاً روحانیت دو سال تمام دانشگاه‌های ایران را به اسم انقلاب فرهنگی تعطیل کرد ولی همه‌ی جامعه‌ی دانشگاهی ایران حتا نمی‌توانند تقاضای تعطیلی یک ماهه‌ی حوزه علمیه یک شهر کوچک را بکنند. یا اینکه در تمام دانشگاه‌های ایران روحانیت دفتر نمایندگی دارد، ولی همه‌ی جامعه‌ی دانشگاهی ایران یک دفتر در حوزه علمیه‌ی یک شهر کوچک ندارد. یا مثلاً مجلس می‌تواند تصویب کند که اگر فردی قرآن را حفظ کرد مدرک دکترا بگیرد (کاری که یک MP3 پلیر یا حداکثر یک نرم‌افزار هم می‌توانند بکنند)، ولی نمی‌تواند تصویب کند که به او حجه‌الاسلام یا آیت‌الله بگویند – که اتفاقاً عنوانی است که به زمینه‌اش هم نزدیکتر است.

 

۲. از درون حوزه‌ها با سابقه‌ی هزار ساله بالاخره یک نفر به نام آیت‌الله خمینی پیدا شد و با نظام «سلطنتی موروثی» مخالفت کرد. ۴۴ سال پس از تاسیس دانشگاه تهران جوانانی پیدا شدند، بادین و بی‌دین، که جان خود را برای سرنگونی نظام سلطنتی فدا کردند. ممکن است حوزیان بگویند که در ۷۰۰ سال از آن هزار سال اساساً مفهومی به نام «جمهوریت» پیدا نشده بود که حوزیان از آن دفاع کنند. در جواب باید گفت که، اولاً آیا در ۳۰۰ سال دیگر که «جمهوریت» و «مردمسالاری» کشف شده بودند در تمام نوشته‌های حوزویان یک دفاع شایسته از این دو مفهوم وجود دارد؟ ثانیاً اگر روحانیت مدعی برتری در علوم‌انسانی است، چطور او در کشف و بسط این مفاهیم پیشقدم نشد؟

 

۳. به خوانندگان احتمالی از اهالی حوزه اطمینان بدهم که اهالی دانشگاه هم گاهی خوب می‌فهمند! بیائید و یکبار در قضییه‌ی وحدت حوزه و دانشگاه شما به حرف ما گوش کنید، و به جای اجرای «طرح تفکیک جنسیتی» در دانشگاه، شما «طرح ترکیب جنسیتی» در حوزه را اجرا کنید. یعنی برادران و خواهران حوزوی محیطهای جدا از هم نداشته باشند. باور کنید پس از مدتی متوجه می‌شوید که مردها و زنها می‌توانند جدای از بعضی از انواع خاص ارتباط، مراوداتی از انواع دیگر هم داشته باشند که برای خودشان و جامعه مفید است.

 

۴. من مطمئن هستم که هاشمی می‌داند که در قضییه‌ی لغو «طرح تفکیک جنسیتی» دانشگاهیان با «جریان انحرافی» موافق هستند. چطور انتظار دارد جامعه‌ی دانشگاهی همچنان به او اعتماد کنند وقتی حتا یک بار شفاهاً در برابر اصرار هم‌صنف‌هایش بر اجرای این طرح موضع‌گیری نمی‌کند؟ دستکم دو تا از خاطراتش را بگوید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.

 

 


 


کلید دار جهنم
 


احمد قابل در بیمارستان رضوی مشهد
 


وضعیت دریاچه ارومیه در زمان خاتمی
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته