-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

Latest News from Iran Green Voice for 09/28/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



فرشته قاضی

پس از گذشت دو سال و سه ماه از برگزاری انتخابات مخدوش ریاست جمهوری 88 ، هویت یکی دیگر از جان باختگان اعتراضات مردمی اعلام شد.سیدالیاس میرجعفری در درگیری های بعد از انتخابات ناپدید شد.به خانواده او گفته بودند فرزندشان در بازداشت است اما بعد از مدتی جنازه اش را در پزشکی قانونی کهریزک به آنان تحویل دادند.

در حالیکه رئیس قوه قضائیه تعداد کشته شدگان بعد از انتخابات را در یک نفر خلاصه کرده و محمود احمدی نژاد این تعداد را به 32 نفر رسانده که به زعم او اکثر آنها هم بسیجی و نیروهای طرفدار دولت بوده اند، بسیاری از خانواده های کشته شدگان و آسیب دیدگان بعد از انتخابات براثر فشارهای امنیتی همچنان سکوت اختیار کرده اند. در این میان جانباختگانی هم هستند که تاکنون حتی نام آنها هم اعلام نشده است.سیدالیاس میرجعفری یکی از اینهاست  که براثر اصابت گلوله جان باخته اما خانواده اش تاکنون سکوت اختیار کرده اند. نام او در لیست 72 جانباخته ای که از سوی کمیته پی گیری آسیب دیدگان بعد از انتخابات اعلام شد هم نیست؛در واقع تاکنون حتی نام این جان باخته گمنام هم اعلام نشده بود.

امید میرجعفری ، برادر او در تماس  "روز" تنها به این بسنده میکند که "برادرم شهید شد و رفت؛ ما هم به اندازه کافی درد داریم و نمیخواهیم بیش از این دچار دردسر شویم".

او حاضر به بیان جزئیات جان باختن برادرش نمی شود اما فاطمه محسنی، مادر مسعود هاشم زاده، از دیگر جان باختگان وقایع بعد از انتخابات با تایید کشته شدن سید الیاس میرجعفری در اعتراضات بعد از انتخابات به "روز" می گوید: این خانواده ساکن رشت هستند اما پسرشان در تهران کار میکرد. در رشت و در شهرک گل ها همه این خانواده را می شناسند و قضیه شهادت فرزندشان را میدانند اما متاسفانه این خانواده براثر فشارها و مشکلاتی که برای آنها ایجاد شده حاضر به سخن گفتن از فرزندشان نیستند.

مسعود هاشم زاده، جوان 27 ساله روز 30 خرداد در خیابان شادمان مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت.مادرش به "روز" می گوید: دو ماه از شهادت مسعود می گذشت که ما برای پیدا کردن خانه به رشت امدیم و برای اینکه نزدیک مزار مسعود باشیم کلا ساکن رشت شدیم و همان موقع  چهلم الیاس بود که درتیرماه شهید شده بود. اما خانواده او هم مثل ما هیچ مراسمی نداشتند؛یعنی نگذاشتند مراسمی برگزار کنند. من به مادران صلح و مادران عزادار این مساله را اطلاع دادم اما پدر و مادر این شهید به شدت می ترسند، برای بچه های دیگرشان می ترسند و نمی خواهند برای آنها مشکلی پیش بیاید برای همین هیچ حرفی نمی زنند.

او می افزاید: عکس مسعود را پشت شیشه ماشین زده ایم و نگهبان شهرک گل ها یکبار که عکس مسعود را دید شناخت و گفت در شهرک ما هم بچه ای شهید شده اما هیچ اطلاع رسانی نشده و خانواده اش می ترسند اما او هم مثل پسر شماست و گلوله خورده است. بعد که پی گیری کردیم دیدیم همین الیاس است. خیلی این مساله مرا ناراحت کرد چون این بچه هم همچون بچه من و بقیه برای آزادی خون داده و وقتی حتی نامی از این بچه ها نیست واقعا خیلی زجر آور است.

بیضه هایش ترکیده بود

خانواده سید الیاس میرجعفری حاضر به سخن گفتن نیستند. برادرش می گوید الیاس دیگر زنده نمی شود و خانواده او تصمیم به مصاحبه ندارند. اما یکی از نزدیکان آنها به "روز" می گوید  جنازه اش در شهر ماسال به خاک سپرده شده است.

او می افزاید: خانواده میرجعفری اهل ماسال هستند و در رشت زندگی میکنند. اما الیاس در بازار تهران و نزد یک بازاری کار میکرد. او که نزدیک سی سال داشت، بعد از انتخابات ناپدید شده بود. خانواده اش همه جا را زیر پا گذاشتند اما خبری نشد هر روز مقابل زندان اوین بودند و اسامی بازداشت شدگان را میخواندند به امید اینکه نامی از پسرشان ببینند. بعد به آنها می گویندپسرشان بازداشت است و قرار است آزاد شود و بروند او را تحویل بگیرند. اما وقتی مراجعه میکنند به انها می گویند بروید پزشکی قانونی کهریزک و آنجا تحویل بگیرید.

او سپس توضیح می دهد: برادر الیاس جنازه را دیده؛جنازه اینقدر وضعیت وحشتناکی داشته که اجازه نمیدهد پدر و مادرش ببینند.او می گفت  همه بدن الیاس کبود بوده ، بیضه هایش ترکیده  و یک چشم اش هم از کاسه درآمده  بود. بعد از تشکیل پرونده جنازه را گرفتند و در ماسال دفن کردند. اما اجازه ندادند هیچ مراسمی بگیرند و آنها هم سکوت کردند.

به گفته این راوی "متاسفانه در شهرستان ها فضا خیلی بدتر است و فشارها خیلی بیشتر؛ اصلا نفس کشیدن هم سخت است. اینقدر به این خانواده فشار آوردند و تهدید کردند که آنها از ترس آسیب رسیدن به بچه های دیگرشان سکوت کردند.حالا با اینکه در ماسال و در شهرک گلهای رشت همه موضوع را میدانند اما کسی در این مورد حرف نمی زند. گاهی مردم میروند سر خاک الیاس و گلی می گذارند اما کلا این شهید خیلی مظلوم و گمنام ماند . نه اسمی از او جایی آمد و نه جایی نوشته شد که او هم مثل سهراب و ندا برای همین مملکت خون داده، او هم در اعتراضات کشته شده و او هم نمیدانم شاید مثل خیلی ها دنبال رای خود بود شاید هم مثل خیلی های دیگر رهگذری بود که گلوله ای خورد و بازداشت شد و شهید شد. چون هنوز خانواده اش هم نمیدانند آیا در خیابان و در جا شهید شده یا اینکه زخمی و بازداشت و بعد شهید شده. هیچ توضیحی هم به آنها نمیدهند اما مهم این است که الیاس شهید شده و مردم باید بدانند از این شهدا زیاد هستند که نه عکسی از آنها منتشر شده و نه اسمی".

به او می گویم آیا امکان دارد عکسی از الیاس برای انتشار در اختیار ما قرار دهید؟ می گوید: شاید باورتان نشود این خانواده را چقدر اذیت کرده و ترسانده اند که عکسی از فرزندشان هم نمیدهند آنها فکر میکنند اگر عکسی از فرزندشان منتشر شود بقیه فرزندانشان به خطر می افتند و ....

منبع: روز آنلاین


 


ندای سبز آزادی: بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار زندانی، به مناسبت سالروز جنگ عراق علیه ایران مطلب کوتاهی را در باره روزهای کودکی و نوجوانی اش در شهر اندیمشک که زیر بمباران و موشک باران سپری شده، نوشته و برای انتشار به بیرون از زندان ارسال کرده است.

بیش از دو سال از زندانی بودن بهمن احمدی امویی روزنامه نگار می گذرد. وی ۳۰ خردادماه سال ۱۳۸۸ در منزل مسکونی اش بازداشت شد و تاکنون در زندان اوین به سر می‌برد. او در مدت زندانی بودنش تنها یک بار از مرخصی استفاده کرده و بیش از ۱۶ ماه از هر گونه حق مرخصی محروم مانده و در طول یک سال گذشته، تنها دو بار از حق ملاقات حضوری استفاده کرده است.

مهم ترین مصادیق اتهامی احمدی امویی، نگارش مقالات انتقادی در باره عملکرد اقتصادی دولت احمدی نژاد در روزنامه سرمایه و وب سایت شخصی اش و همچنین سردبیری وب سایت خرداد نو عنوان شده است.

به گزارش کلمه، نوشته بهمن احمدی امویی به شرح زیر است:

آفتاب از سیم خاردار دیوار بلند زندان اوین، رد می شود و خودش را از پنجره اتاق روی نقش قالی پهن می کند. روز دیگری برآمده، شاید از آفتابش امید برآید.

۳۱ شهریور ۱۳۹۰ است. بی اختیار به روزی در سال ۱۳۵۹ باز می گردم. خیابان و کوچه ای که خانه مان در آن قرار دارد، از سر و صدای بچه ها پر است. «روبرت» بازی می کنیم، یک جور بازی جنوبی که در اندیمشک هر روز آن را بازی می کردیم.

چند هواپیمای جت با سرعت بسیار زیاد آسمان را می شکافند و از بالای سرمان رد می شوند. ما فقط توانستیم خط دودی را که از خود بر جا گذاشته بودند، ببینیم. بعد صدای چند انفجار و پس از آن جیغ و ضجه زنان، کودکان و حلقه های دود خاکستری و سیاه که از چند نقطه شهر بلند بود. راه آهن، گمرک، اداره برق و پایگاه چهارم شکاری، بمباران شده بودند. شهر را توده هایی از دود احاطه کرده بود.

تا چند ساعت بعد اخبار تکمیلی نشان می دهد که عراق به ایران حمله کرده است. روزها و هفته های پس از آن اخبار ترسناکی در شهر پخش می شد. عراقی ها از پل کرخه عبور کرده اند، دشت عباس را گرفته اند و تا شهر ۴۵ کیلومتر بیشتر فاصله ندارند. تا آن موقع بعضی ها رفته بودند، حالا تعداد بیشتری هم داشتند می رفتند. شهر کم کم داشت تخلیه می شد.

زنان همدیگر را در آغوش می کشیدند و مردها روبوسی می کردند و می گفتند: همین که زن و بچه ها را جای امنی بگذاریم، برمی گردیم.

و عشق های جوانی نورسته در این هیاهو و گرد و غبار گم می شد، با چشمهایی نمناک از اشکی که می خواست بریزد، در پشت کامیون های باری که به سوی شرق می رفتند.

خیابان و کوچه سوت و کور بود و مدارس تعطیل شده بود. تازه آن سال به دوره راهنمایی می رفتم.چهار نفر بودیم؛ محمد، علیرضا، مجید و من. دوستان دوران کودکی که تا اینجا با هم آمده بودیم و همه مان در خانه همه مان بزرگ شده بودیم.

کاری نداشتیم جز خیابان گردی، ایستادن توی صف های نان، گاز، پنیر و گوشت و نگهبانی از خانه هایی که کلیددارشان بودیم و گل های خاطره ها را آبیاری می کردیم. بوی درخت «مورد» از خود بی خودمان می کرد و ما سرخوش که همه اینها موقتی است و همه چیز درست می شود.

شب ها تا صبح بیدار می ماندیم و دنیای کوچکی را که به ما تعلق داشت محافظت می کردیم. برق خیابانها قطع بود، از هیچ خانه ای نوری بیرون نمی تابید و پنجره ها با رنگ سیاه، روزنامه و پارچه پوشیده شده بود.

«صدای آژیر قرمز که از رادیو پخش می شود، نشانه این است که حمله هوایی حتمی است…»

این برگه ها را در حیاط خانه ها می انداختند. من با خودم فکر می کردم آخر چطور می شود قرمز بودن یک آژیر را از صدای رادیو فهمید. تا چند ماه آژیر قرمز و زرد و سفید، ذهنم را به خود مشغول کرده بود که رنگ این آژیرها را چطور می توان از رادیو دید.

سال ۶۰ و ۶۱ را هم پشت سر گذاشتیم. حالا دیگر به زندگی در شرایط جنگی عادت کرده بودیم. اغلب خانواده ها متلاشی شده بودند. هرکس دوست و آشنایی و فامیلی داشت به حساب یک زندگی موقت چند ماهه، سراغ آنها را گرفته و به جای امن تری رفته بودند.زندگی موقتی که تا آن زمان دست کم سه سال از آن می گذشت.

پدر و مادر و یک خواهر و برادر من هم به اصفهان و چهار محال و بختیاری رفتند. اداره پست خوب کار نمی کرد. با این همه خوشحال بودیم که زنده ایم. ۳۱ شهریور ۱۳۶۲ تلگرافی چند کلمه ای به دست ما رسید. یکی از خواهرزاده ها که هم سن و سال خودم بود، نوشته بود: «سلام دایی! بابابزرگ فوت کرد.» پدرم فوت کرده بود و من حتی نمی توانستم در مراسم تشییع و تدفین او حضور داشته باشم.

فردای آن روز خبر دیگری هم آمد: محمد که هوادار سازمان مجاهدین خلق بود، در زندان دزفول اعدام شد. هفته بعد پیکر علیرضا که در جبهه شهید شده بود، بر دوش خانواده و دوستانش بود و دو ماه پس از آن مجید با خانواده اش در یک بمباران موشکی ناپدید شد. ماهی سیاه کوچولو را نخستین بار در خانه آنها با هم خوانده بودیم.

آن روزها که سیزده – چهارده سال داشتم، با دیدن این اتفاق ها به خودم می گفتم: هرکس را، کسی می کشد، بعضی ها را عراقی ها و بعضی ها را هموطنانشان.

حالا انگار تمام نشانه های گذشته پشت سرم ویران شده است، نشانی از قبر پدرم ندارم، یعنی اینکه سالهاست به آن شهر کوچک چهار محال و بختیاری نرفته ام، برای دیدار اهل قبور… علیرضا، مجید و محمد پشت غبار زمان گم شده اند. کسی یا چیزی با تمام توان هلم می دهد به جایی که نمی دانم کجاست. هنوز خیلی از خانواده ها تکه تکه اند، دست هایمان به هم نمی رسد و صدای یکدیگر را نمی شنویم.

از اینکه به خوزستان و اندیمشک بازگردم، نگرانم. انگار دلم می خواهد فاصله ام را با آنجا برای همیشه نگه دارم، شاید تا آنجا که می توانم از آنجا دور شوم. دور دور! شاید دارم از خودم فرار می کنم. از گذشته‌ی سپری شده ای که از به خاطر آوردنش تنم مور مور می شود.

با این همه، هر روز که خورشید سر می زند، با خودم می گویم شاید از آفتابش امید بر آید. انگار این بخشی از شعر یک شاعر است، شاعری که حالا نامش را از خاطر برده ام.

بهمن احمدی امویی
تهران، زندان اوین، بند ۳۵۰


 


دکتر علیرضا رجایی نزدیک به شش ماه است که بدون هیچگونه اتهامی بطور غیرقانونی و در شرایط بلاتکلیفی در زندان اوین بسر می برد. این در حالی است که علیرغم تودیع وثیقه و وعده آزادی، بخش هایی از قدرت حاکمه مانع از آزادی این منتقد و استاد سابق دانشگاه می شوند.

گفتنی است، اخیرا برخی از فعالان ملی-مذهبی (ازجمله دکتر حبیب الله پیمان، دکتر محمد ملکی، محمد بسته نگار، محمد محمدی اردهالی، تقی رحمانی، و دکتر سعید مدنی) و نیز دکتر علیرضا رجایی که در زندان است، ابلاغیه “ممنوع الخروجی” دریافت کردند. این در حالی است که دکتر علیرضا رجایی نزدیک به شش ماه است که بدون هیچ اتهامی در سلولهای انفرادی و بند ۳۵۰ زندان اوین بسر می برد و از شش سال قبل نیز ممنوع الخروج بوده است.

خانم صدیقه راحت طلب، مادر دکتر رجایی با تعجب از ابلاغ حکم ممنوع الخروجی فرزندش به “جرس” می گوید: “الان شش سال است که علیرضا ممنوع الخروج است اما حالا دوباره احضاریه ای برای او به در منزلش آمده که شما ممنوع الخروج هستید و ظرف بیست روز خودتان را به دادستانی اوین معرفی کنید یا اعتراض کنید! همسر ایشان به مراجع قضایی مراجعه کرد و گفت که او الان شش ماه در حبس است و علاوه بر این، شش سال است که ممنوع الخروج می باشد. جالب است که در شعبه دو دادستانی اوین اصلا خبر نداشتند که علیرضا زندان است!”

وی در مورد آخرین وضعیت این روزنامه نگار و عضو هیأت مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران ادامه می دهد: “دوشنبه ها، هفته‌ای یک بار با علیرضا ملاقات داریم؛ اما من متاسفانه بخاطر وضعیت جسمی ام نمی توانم به ملاقات او بروم. الان چهار ماه است که نتوانسته ام فرزندم را ببینم، فقط یک بار که در انفرادی بود و آنجا پله نداشت من با ویلچر رفتم و توانستم او را ملاقات کنم که حدود ایشان در آن مقطع دوازده کیلو وزن کم کرده بود. الان هم وضعیت جسمانی اش مناسب نیست و دیسک کمر و ناراحتی معده دارد و لاغر شده است.”

مادر این فعال ملی مذهبی با ابراز ناراحتی از بلاتکلیفی فرزندش در زندان تاکید می کند: “هنوز هیچ اتهامی نتوانستند برایش تعیین کنند. چند بار هم گفتند وثیقه بیاورید تا آزاد شود و حتی گفتند وثیقه قبل را کم می کنیم و آزادش می کنیم، اما علیرضا را آزاد نکردند. نه تنها ما، بلکه خود علیرضا هم از اتهامش خبر ندارد. حتی زمانی که علیرضا پانزده روز بود به بند عمومی منتقل شده بود، بازپرس پرونده، او را در دفترش خواسته و گفته بود که از او رفع اتهام شده است و مشکلی ندارد. خود بازپرس به من زنگ زد و گفت، فرزند شما آزاد می شود؛ وثیقه بیاورید. اما متاسفانه به دلیل خصومت های شخصی برخی مانع از آزادی او می شوند.”

خانم راحت طلب در پاسخ به این سئوال که چه نهادی مانع از آزادی علیرضا رجایی می شود، می گوید: “والله ما هم نمی دانیم؛ خود بازپرس گفت من می خواهم آزادش کنم اما اجرای احکام نمی گذارد. اجرای احکام هم که گویا همان اطلاعات سپاه است. خلاصه آنطور که از قرائن پیداست و حدس من این است که بازپرس می خواهد علیرضا را آزاد کند اما افرادی مانع می شوند. چه بگویم!؟ زندان ها پر شده از افراد محترم و موجه و جوانان گمنام که بی گناه در زندان هستند. به خدا من نمی دانم این چه کمکی به حکومت می کند، جز اینکه نارضایتی ها را افزایش دهد.”

دکتر رجایی پیش از بازداشت، در گفتگویی با “جرس” به معضلات اجتماعی جامعه و عملکرد حاکمان پرداخته و تاکید کرده بود: “درک زمامداران از درک مردم عادی پایین تر است و متاسفانه به جای اینکه به ارتقای خودشان بیاندیشند به کاهش توان مردم فکر می کنند. در حقیقت، به جای اینکه مشکل را در خود ببینند فرافکنی می کنند و سبب بحران زایی بیشتری در جامعه می شوند. بهتر است به جای پاک کردن صورت مسئله به ظرفیت افزایی خود و کسب صلاحیت برای اداره کشور بیاندیشند و کسب صلاحیت زمانی بدست خواهد آمد که قضاوت مثبت مردم را داشته باشند.”

مادر این تحلیلگر سیاسی با بیان اینکه فرزند من یک منتقد و روشنفکر اجتماعی است، تاکید می کند: “علیرضا به معنای واقعی سیاسی نیست بلکه یک روشنفکر اجتماعی است که دغدغه کشور و مردمش را دارد، اما نمی دانم آقایان چه تصور می کنند؟ حتی روزی که منزل علیرضا را بازرسی می کردند، یک خانه کوچک صد متری را هشت نفر بازرسی می کردند و به همسرش گفته بودند اینها یک جریان فکری هستند که تفکرات خاصی را اشاعه می دهند. درصورتی که علیرضا یک جریان فکری خاص نیست، بلکه درد جامعه را می بیند و می شناسد. او یک منتقد اجتماعی است.”

وی همچنین به بازجویی عروس‌اش (همسر علیرضا رجایی) اشاره می کند و می گوید: ” همسر علیرضا را هم یک بار برای بازجویی احضار کردند که عروسم گفته بود پس روی این حساب علیرضا حالا حالاها زندان است؟ که بازجو به او جواب داده بود که باید بیست بار از این «حالا حالاها» بگید. همسر علیرضا اصلا هیچگونه فعالیتی ندارد اما احضارش کردند و سه ساعت او را مورد بازجویی و تهدید و ارعاب قرار دادند بدون اینکه دلیلی برای این اقدام خود داشته باشند. من حتی یک نامه برای بازجو نوشتم که خوشحال خواهم شد من را احضار کنید و من با همین ویلچر بیایم و دلیلی این همه فشار و تهدید و حبس علیرضا را به من بگویید تا بدانم جرم ما چیست؟ و چرا اینقدر نسبت به علیرضا کینه شخصی دارید؟ شما فکر می کنید با این برخوردها و اقدامات به حاکمیت کمک می کند؟ این رفتارها نه تنها دردی از حاکمیت درمان نمی کند بلکه بیشتر سبب تضعیف حاکمیت می شود.”

او می افزاید: “یک مراسم افطاری هم همسر علیرضا می خواست بگذارد که تهدید کردند اگر کسی به این مراسم بیاید آنها را با دستبند به قرارگاه پلیس می بریم. خود همسر علیرضا را هم به قرارگاه پلیس برده بودند و از او التزام گرفته بودند که هیچکس نباید به مراسم افطاری بیاید و عروسم هم مجبور شد به همه زنگ بزنند و بگوید افطاری لغو شده است. یک پلیس هم جلوی در منزل گذاشتند تا کسی نیاید و تا چهل و هشت ساعت هم گفتند کسی حق ندارد به منزل علیرضا برود.”

خانواده رجایی بارها با ارسال نامه‌ هایی به مقام‌های ارشد قضایی کشور، خواستار تجدیدنظر در وضع این فعال سیاسی ملی-مذهبی شده اند، نامه هایی که هیچگاه از سوی مسئولان پاسخ داده نشد.

مادر این فعال سیاسی در این خصوص می گوید: “همسرم به همه جا نامه نوشته از رئیس قوه قضاییه تا دادستان کل اما هیچ پاسخی تاکنون نگرفته ایم. حتی بازجوی عروسم به او گفته بود آقای رجایی در این نامه ها به ما فحاشی می کند، در حالیکه این نامه ها موجود است و خانواده ما اصلا اهل فحاشی نیست. فقط چون پدر علیرضا قانون را می شناسد و از طریق قانون با اینها صحبت می کند اینها قانون را فحش تلقی می کنند!”

گفتنی است که دکتر علیرضا رجایی عضو هیأت مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران و مدیر انتشارات «گام نو» است. وی دبیر سرویس سیاسی روزنامه‌های جامعه، توس و نشاط بود. رجایی در انتخابات مجلس ششم در سال ۱۳۷۸ کاندیدای ائتلاف نیروهای ملی-مذهبی و فهرست روزنامه های اصلاح طلب در تهران بود . او براساس نتایج انتخابات در ردهٔ بیست‌وهشتم قرار گرفت و به مجلس راه یافت، اما پس از بازشماری آراء توسط شورای نگهبان وی از فهرست نامزدهای منتخب خارج شد، و کرسی او دراختیار غلامعلی حداد عادل قرار گرفت.

رجایی در اسفند سال ۷۹ همراه با جمعی دیگر از فعالان ملی_مذهبی (ازجمله مرحوم مهندس عزت‌الله سحابی، دکتر حبیب‌الله پیمان، دکتر رضا رییس طوسی، دکتر محمد ملکی، محمد بسته‌نگار، دکتر محمدحسین رفیعی، محمد محمدی اردهالی، تقی رحمانی، مرحوم هدی صابر، دکتر مسعود پدرام، سعید مدنی، رضا علیجانی، مرتضی کاظمیان، و محمود عمرانی) بازداشت و بعدا در زمستان ۸۱ در دادگاه انقلاب محاکمه شد. قاضی حداد، رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب برای تمامی متهمان پرونده، احکام زندان از ۴ سال تا ۱۱ سال و نیز احکام محرومیت از حقوق اجتماعی از ۵ سال تا ۱۰ سال صادر کرد. تمامی متهمان که از ۵ ماه تا ۱۵ ماه در حبس و سلول انفرادی بودند، با وثیقه‌های چند ده میلیون تومانی آزاد شدند. این احکام در دادگاه تجدیدنظر معطل ماند؛ دستگاه قضایی نه وثیقه‌های دریافت شده از متهمان را آزاد کرد و نه احکام را به اجرا گذاشت. رجایی تنها متهمی است که از پرونده موسوم به ملی –مذهبی ها هم اکنون در زندان بسر می برد. این در حالی است که هیچ احضاریه‌ای از دایره اجرای احکام دریافت نکرده است. او در یورش ماموران امنیتی بازداشت و روانه زندان شد که دو ماه از آن در سلول انفرادی و تحت شرایط سخت سپری شد.


 


محمد عزلتی مقدم، از رزمندگان و فرماندهان دوره هشت سال جنگ تحمیلی به مناسبت هفته‌ی دفاع مقدس در یادداشتی که در اختیار کلمه قرار داده است، به مبانی فکری و چگونگی تشکیل سپاه پاسداران پرداخته و جوانب و تبعات ورود این نیروی نظامی به سیاست را مورد بررسی قرار داده است. متن این یادداشت را بخوانید:

 

هدف از انتخاب این موضوع بررسی ماهیت سپاه پاسداران به عنوان یک نهاد نظامی و تعیین محدوده وظایف آن در نظام جمهوری اسلامی است. این تلاش درصدد پاسخگویی به این سوال بوده است که سازمانهای مسلح در ایران همواره نسبتی با نهاد دین داشته اند. سپاه پاسداران در جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران که به مدت هشت سال طول کشید آیا توانسته است با پایبندی به باورها و اعتقادات اسلامی و بدون دخالت در منازعات سیاسی داخلی و پرهیز از منفعت طلبی توانایی و کارآمدی خود را برای غلبه بر دشمنان کشور و انقلاب نشان دهد؟

در زیر خلاصه ای از شرایطی که موجب صیانت از این نهاد بر آمده از انقلاب می شود را با هم مرور میکنیم.

در نظریه ای سپاه به عنوان نهادی صرفاً نظامی معرفی شده که مانند هر نیروی مسلح دیگر جز مبارزه مسلحانه و اقدام از طریق نظامی‌گری وظیفه دیگری ندارد. به همین دلیل می بایست از هر گونه دخالت در امور دیگری پرهیز نموده و فقط در مقابل مداخلات و تهدیدات نظامی و آشوبهای مسلحانه و به طور کلی کسانی که علیه نظام دست به اسلحه می برند به مقابله برخیزد.

در این نظریه اعتقاد بر این است که سپاه پاسداران نیرویی صرفاً نظامی است. به همین دلیل تمامی تشکیلات و آموزشها و تخصصها و استعدادهای آن بر همین مبنا شکل گرفته و حتی روحیات افراد آن مانند نظامیان با دیسیپلین و نظام اهنین سلسله مراتبی عجین شده است و عادت کرده اند که به قدرت اسلحه متکی باشند. بنابراین صرفاً توان نظامی‌گری دارند. به همین دلیل می بایست از مداخله در امور دیگر به دلیل ماهیت غیر نظامی داشتن آنها خودداری کنند، زیرا این امر موجب نظامی شدن دولت و سلب حقوق و آزادی های مردم می گیرد. زیربنای این نظریه اصل ممنوعیت دخالت نظامیان در امور سیاسی است که طرفداران بسیار زیادی دارد.

این نظریه دخالت نظامیان در سیاست و فرهنگ را عین ناامنی ملی دانسته و هر گونه اظهار نظر سپاهیان در امور سیاسی یا فرهنگی را مغایر اصول مختلف قانون اساسی می داند و مدعی است که این امر مخاطرات ناشی از دخالت نظامیان در امور سیاسی و خطر ناشی از تسلط زبان نظامی گری بر مقدرات یک کشور را بر اذهان عمومی متبادر می سازد.

مبانی تئوریک این نظریه، آرایی است که در عکس العمل به دخالت جبارانه نظامیان در قبضه کردن قدرت سیاسی در کشورهای مختلف مانند ژنرال فرانکو در اسپانیا، ژنرال پینوشه در شیلی و سوهارتو در اندونزی و… مطرح گردیده است.

هارلدلاسول از اولین نظریه پردازانی است که در این خصوص نظراتی را مطرح ساخته است. او در سال ۱۹۴۱ نظریه دولت پادگان را مطرح ساخت. از دیگر نظریه پردازان در این خصوص موریس دورژه است. وی در کتاب جامعه شناسی خود میگوید: «نظامیان مسلح، هم برای فرمانروایان و هم برای شهروندان بی سلاح خطر مداومند، تلاش این است که این خطر محدود شود». او هدف سیاست را از میان برداشتن خشونت و جایگزین کردن مبارزه غیر مسلحانه به جای تعارض های خونبار دانسته و با تکیه بر فساد آور بودن قدرت ابراز میدارد : «ارتش به مقتضای طبع خود همواره برای دولت خطرناک است و همان مکانیسمی که هر مقتدر را به سوء استفاده از آن وا میدارد آنانی را که سلاح های نظامی در اختیار دارند به سوء استفاده از قدرت دچار میکند».

برتراندراسل نیز در کتاب قدرت، قدرت نظامیان را که برای حفظ قدرت خود دست به هر جنایتی می زنند به عنوان سمبل قدرت برهنه مطرح میکند.

از نظر پیروان چنین نظریاتی، چون سپاه پاسداران نیز یک نیروی نظامی دارای سلاح است در هر زمانی می تواند این توانایی خود را در راه اهداف رهبران خود به کار بندد و همین امر موجب میشود که سایر گروه هایی که فاقد این توانایی هستند، عملاً از صحنه رقابت سیاسی کنار روند. به عبارت دیگر ورود سپاه در چنین عرصه ای، نظامی گری در عرصه سیاست خواهد بود و این وضعیت با اصول دموکراسی منافات دارد. از این رو سپاه پاسداران فقط می بایست از انقلاب در مقابل آن دسته از تهدیداتی حمایت کند که اولاً جنبه مسلحانه داشته باشد و ثانیاً به منازعات و اختلاف گروهی و جناحی بین رقیبان سیاسی در داخل مرتبط نباشد. فرمایش‌های حضرت امام خمینی (ره) در خصوص ممنوعیت ورود سپاه در باند بازی و گروه گرایی، ناظر به همین مطلب است.

از نظر آنها این سخنان اطلاق دارند و سپاه به هیچ عنوان نمی تواند با جناح ها و گروه های سیاسی مبارزه کند ( تا زمانی که مبارزه مسلحانه نکرده اند) حتی اگر این گروهها با اصول اساسی نظام جمهوری اسلامی مخالف باشند و به مبارزه سیاسی علیه آن اقدام نمایند، انجام هر گونه اقدامی علیه آنان در چارچوب نگهبانی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن نیست.

بنابر این نظریه، سپاه باید فارغ از هر گونه جناح بندی و بدون توجه به گروه های موجود در جامعه وظیفه خود را انجام دهد و حفاظت از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن، در ابعاد سیاسی و فرهنگی هیچ ملازمه ای با جناح بندی و حمایت از گروه و دسته خاصی ندارد.

در این دیدگاه سپاه باید مراقب باشد تا خود نیز به ابزار و وسیله ای برای قدرت طلبی و سهم خواهی از قدرت تبدیل نگردد بلکه باید همواره به عنوان یک نهاد هوشمند و اصلاح گر، ضعف ها و انحرافات فکری، اجرایی که ممکن است دستاوردهای انقلاب اسلامی را بتدریج در معرض آسیب جدی و انهدام قرار دهد رصد نموده و به مقابله با آن برخیزد و یا مواظب باشد دشمنان، دستاوردهای انقلاب را نابود نسازند.

در یک بررسی تاریخی، مشخص گردید که سابقه دخالت نظامیان در سیاست به تاریخ تاسیس و انسجام نیروهای مسلح برمیگردد. به عبارت دیگر فرماندهان نظامی همواره در مقاطع مختلف تاریخ، درصدد بدست گرفتن قدرت و اداره امور کشور یکی از قطب های نیرومند کشورها محسوب می شدند که البته این امر همیشه ذهن مسئولین را به خود مشغول ساخته و آنان را به اجرای اقداماتی در جهت کنترل قدرت نظامیان واداشته است.

پیامدهای دخالت نظامیان در سیاست در سه بعد کشور را آسیب پذیر می سازد:

الف- تغییر وضعیت کشور از عادی به نظامی

انحصار قدرت سیاسی در دست نظامیان به قیمت محدود شدن آزادی و حقوق سیاسی مردم و گروه های سیاسی و ضعف حیات سیاسی جامعه تمام خواهد شد و تبعیض نامعقولی را در تقسیم قدرت و کیفیت به کار گیری آن تحمیل خواهد کرد. آنها که به نوآوری ارتش ها و نقش های مثبت و سودمند نیروهای نظامی در برانداختن ریشه های ظلم و فساد و فقر استناد می کنند نمی توانند از این نوع دلایل نتیجه مطلوب خود را بدست آورند. زیرا نظامیان در چنین شرایطی می توانند به عنوان یک نیروی بازدارنده عمل کنند نه نیروی هدایت کننده. بی شک در شرایط وجود عوامل فشار از قبیل ظلم و فساد و فقر و انحطاط فرهنگی، نظامیان به دلیل تخصص نظامی گری خود، آن توانایی را ندارند که این پدیده ها را در جامعه ریشه کن سازند، آنها می توانند با بستن راه بر عوامل انسانی این پدیده های منفی، زمینه جریان طبیعی سیاست و رهبری را در جامعه فراهم آورند. به عبارت روشن تر به قدرت نظامی باید به مثابه قدرت اقتصادی و قدرت علمی نگریست. همان گونه که نقش اقتصاد و علم در سیاست را نمی توان نفی کرد، ولی معنی آن چنین نیست که قدرت سیاسی بدست صاحبان ثروت یا علم سپرده شود، بلکه مفهوم آن این است که نیروی نظامی و همچنین قدرت اقتصادی و علمی ابزاری در پیشبرد و رهبری سیاست کشور است و نیروهای نظامی بدون انکه قدرت سیاسی را بدست بگیرد باید نقش خود را در سلامت سیاست در برابر نیروهای فشار ایفا نماید.

ب- تضعیف توان نیروهای نظامی و عدم کارایی در لحظات حساس

از جمله مواردی که می تواند بنیان یک نیروی نظامی را از هم پاشیده و یکپارچگی و اتحاد آنرا از بین ببرد، دخالت نیروهای یاد شده در سیاست به معنی تمایل داشتن به گروه ها و جناح های داخلی است.

اگر نظامیان وارد امور سیاسی شوند و هر فردی جذب یک حزب و یا گروه موجه یا غیر موجه شوند، کارایی نیروهایی نظامی را تا حد از هم پاشیدگی رسانده و نه تنها در شرایط سخت و دشوار به یاری مدیران کشور نمی آیند، بلکه خود تبدیل به گره کوری شده و مشکلی بر سایر مشکلات می افزایند.

برای روشن شدن مسئله تصور نمایید یک لشگر رزمی که برخی از کارکنان آن وابسته به گروه و دسته ای خاص باشند، حال اگر در چنین شرایطی جنگی رخ دهد و لازم باشد تا از ان لشگر برای سد پیشروی دشمن استفاده شود، مسلماً شخص وابسته به حزبی که در ان لشگر خدمت میکند به دستور فرمانده خود مبنی بر مقابله هر چه سریعتر با دشمن گوش فرا نداده و منتظر می ماند تا ببیند حزب خود چه واکنشی نسبت به بروز جنگ نشان داده و چه سیاستی را اتخاذ میکند تا همگام با آن عمل نماید و در اینجا دیگر امر فرمانده لشگر نیست که هدف را مشخص میکند بلکه این حزب و گروه آن شخص است که باید معلوم نماید آیا در این جنگ شرکت نماید یا خیر. پس استقلال نظامیان از احزاب و دسته جات سیاسی ضرورتی انکار ناپذیر است که ضامن بقا نیروهای مسلح در تامین امنیت کشور است. زیرا در غیر این صورت هنگام بروز اختلاف بین گروه ها و احزاب داخلی چنانچه نظامیان هم به عضویت این احزاب در آمده باشند بدون شک خطر وقوع جنگ داخلی، کشور را تهدید خواهد کرد.

ج- بروز هرج و مرج و دیکتاتوری

دخالت نظامیان در سیاست در آن حد که خود به اداره کشور بپردازند، به هرج و مرج و دیکتاتوری و سلب مقوله آزادی منتهی خواهد شد. در یک نظام سیاسی که نیروی نظامی پس از دخالتهای مستقیم و غیر مستقیم در سیاست، سرانجام با کودتا و توسل به زور مستقیماً قدرت را به دست می گیرد، اوضاع آشفته ای رخ می نماید. در چنین وضعی فرمانده نظامی که رهبری کودتا را در دست دارد، برای تحکیم موقعیت خود ناچار است که سمت ها و مقام های مهم سیاسی را به نظامیان واگذار کند.

آنچه که برای جامعه و مردم در این موقعیت بیش از همه غیر قابل تحمل است، این است که تقسیم کارها و پستها برپایه کاردانی و شایستگی دارندگان این سمت ها نیست بلکه فقط بر اساس دوری و نزدیکی این افراد به مراکز قدرت از یک سو و از سوی دیگر نیازی است که مراکز قدرت به این افراد دارد. نظامیان برای پیشبرد برنامه ها و نگاهداری قدرت شان ناچارند که به خشونت بیشتری دست بزنند و چون همه راه های قانونی برای نشان دادن نارضایتی و اعتراض از مردم گرفته شده است، انان هم برای پاسخ گفتن به خشونت ها جز این که به خشونت دست زنند چاره ای ندارند.

منفعت طلبی نظامیان:

در اغلب ارتش های جهان به دلیل ماهیت نظامی گری، نظامیان به سوی قدرت و ثروت تمایل پیدا کرده و از ابزار خود برای کسب آن سود می جویند. در حالیکه سپاه پاسداران به دلیل رعایت الزامات دینی میل به ثروت و قدرت در بین اعضای ان به مثابه انحراف قلمداد شده و فرایند امور از قبیل آموزش ها، خط مشی ها و برنامه ها در جهتی قرار دارد که تلاش برای امور معنوی و ارتقاء روحی و کسب فضایل اخلاقی وجهه همت عالی پاسداران قرار گیرد. چنانکه گویی مسابقه ای برای ارتقاء اخلاقی و رفتاری در میان فرماندهان و پاسداران در جریان است. البته تلاش برای کسب تقوای الهی و برتری روحی و روانی در میان پاسداران مانعی بر سر راه تلاش آنان در جهت کسب مهارت ها و تخصص های نظامی ایجاد نمیکند. ولی آنچه که محور همه این تلاشها قرار دارد، انگیزه و نیت خدایی شدن و مطیع امر خدا بودن است. برای مثال محیط عمل نظامی، محیطی پر خطر و دشوار است، گرما، سرما، بی خوابی، تشنگی، گرسنگی و خستگی ناشی از فعالیتهای سخت و طولانی نظیر راهپیمایی و غیره همگی محیط و رفتار نظامی را برای انسان های غیر عادی، غیر قابل تحمل می سازد. حتی در زمان صلح نیز، وضع تا اندازه ای به همین گونه است و غیر از دشواری های یاد شده، انجام فعالیت های یکنواخت و تکراری و طولانی و تحمل زندگی ملال اور نظامی، امری مشکل است اما انچه همه اینها را قابل تحمل میکند هدف والای آن است.

در سالهای اولیه پیروزی انقلاب، نهاد سپاه پاسداران از جوانان و افراد مومن و با تقوایی مملو گردیده بود که خصلت هایی چون ایمان، ایثار و فداکاری و وفای به عهد، شهادت طلبی، شجاعت، صداقت و یکرنگی، جدیت و نظم و انضباط فردی و… را یکجا در خود داشتند، به گونه ای که از هاله ای اخلاقی و معنوی برخوردار گردیده بودند.

اصول و ارزشها در سپاه پاسداران :

اصول و ارزشهایی که سپاه پاسداران در عملکرد خود پایبندی به انها را عملاً نشان داده، همواره حفظ خواهد گردید. سپاه هیچ گاه در مقابل مردم و علیه آنان قرار نخواهد گرفت و به عنوان نیروی سرکوب کننده مردم در نخواهد آمد. سپاهیان عدالت را در وجوه مختلف اش، اعم از عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی و… می بینند و هرگز به ورطه گرایش به جناح ها و احزاب داخل در نمی غلطند و عملکرد انان همواره فراجناحی خواهد بود.

سپاه پاسداران همچنین در عمل اثبات نمود که کشورهای جهان سوم میتوانند با آموزش و اعتبار بخشی به باورهای اعتقادی و انگیزه های معنوی نظامیان، کمبودهای تسلیحاتی و فن آوری نظامی خود را جبران نموده و در نبردهای نابرابر از حیث تجهیزات، با تکیه بر منابع انسانی، به جنگ نا متقارن با دشمن بپردازند. در این مسیر ارتباط با بدنه نیروهای مردمی و بسیج ملی تضمین کننده پیروزی و غلبه بر دشمن خواهد بود.

امروز سپاه پاسداران به خوبی نقش “بازدارندگی” یعنی تهدید به مجازات برای تاثیر گذاری بر روش تجاوز کارانه دولت های متجاوز را یافته و این جز با عملکرد موفق چهارده ساله و جنگ هشت ساله با دشمنان به دست نیامده است.

وجود چنین نیرویی که از یک سو ترس و وحشت دشمنان کشور و انقلاب را موجب شود و از دیگر سو، اطمینان مردم و اعتماد مسئولین کشور را باعث گردد، فی الواقع حد مطلوبی از فلسفه وجودی یک سازمان نظامی عدالت محور و اسلامی است که می تواند الگو و نمونه ای برای ارتش های جهان اسلام باشد.

 

منبع: کلمه


 


جعفر شجونی عضو جامعه روحانیت مبارز و رییس مستعفی جامعه وعاظ با روزنامه لبنانی دیلی استار ( رسانه نزدیک به جناح ۱۴ مارس که مخالف حزب الله لبنان است) گفت و گو کرده و از  تنزل جایگاه اجتماعی احمدی نژاد گفته است.

شجونی در این گفت وگو با اشاره به اینکه حمایت از محمود احمدی نژاد در ایران به طور قابل ملاحظه ای کاهش یافته ، در عین حال تاکید کرد که توافق سران نظام این است که احمدی نژاد همچنان تا پایان دوره ۴ ساله ریاست جمهوری خود در این منصب باقی بماند.

وی در ادامه مدعی شده است که دلیل اصلی رویگردانی عده زیادی از هواداران احمدی نژاد از وی در خود او نیست بلکه در یک جریان انحرافی است که دور او حلقه زده اند ، که او این افراد را به ” جوجه تیغی ” تشبیه کرد.

عضو جامعه روحانیت در این گفت و گو ، نام ” اسفندیار رحیم مشایی” رییس دفتر رییس جمهوری را در صدر این جریان انحرافی برد و از او با عنوان ” ملیجک ” یاد کرد.

شجونی در ادامه می افزاید:‌ “ما نمی دانیم احمدی نژاد چرا این ملیجک را دور و بر خود نگهداشته ، این مساله قلب ما را به درد آورده است .

این روحانی راستگرا افزوده است :‌” احمدی نژاد باید توضیح دهد که چرا از پذیرش دستور ولی فقیه درباره ابقای وزیر اطلاعات در سمتش سر باز زده و ۱۱ روز به نشانه اعتراض در سر کار خود حاضر نشده است . وی باید دلیل این غیبت خود را توضیح دهد در حالی که او هنوز این کار را نکرده است.”

به نظر می رسد این توافق با  توجه به حمایت های بی سابقه سران نظام از احمدی نژاد در گذشته و ضرورت توجیه آن  برای هوادران صورت گرفته باشد. همچنین پیش بینی دلسوزان انقلاب از آینده احمدی نژاد و اینکه وی با توجه به ضرباتی که به کشور زده است، نخواهد توانست تا پایان دوره ریاست جمهوری به کار خود ادامه دهد نیز در کانون ملاحظات سران نظام برای  عدم تحقق این پیش بینی قرار دارد.


 


محمد رضا تابش، رییس فراکسیون خط امام ره  مجلس  تصریح کرد: “پاک بودن و نبودن” دولت ها ، ملاک ارزیابی عملکرد آنها نیست و عملکرد کلی یک دولت است، که بیانگر خیلی از مسائل است.

به گزارش اعتدال، نماینده مردم اردکان افزود: برخی مسئولین دولتی چون شناخت کافی از افکار عمومی ندارند، هر طرحی هم که ارائه می‌دهند، باز نمی‌توانند آن چه که منطبق با میل و خواست مردم است را تحقق بخشند.

عضو کمیسیون برنامه و بودجه و محسابات مجلس شورای اسلامی در ادامه با اشاره به فساد بزرگ اقتصادی اخیر گفت: اگر برخی مقامات دولتی مرتبط با این مسائله، استعفا می‌دادند آب خنک و مرهمی بر دل مردم بود اما دیدم که نه تنها این امر روی نداد، بلکه با افتخار گفتند که ما کشف کرده‌ایم! کما اینکه در مفاسدی که در چند سال گذشته دیده‌ایم نه برخورد جدی شد نه پیگیری کامل صورت گرفت و نتیجه آن فساد اقتصادی اخیر بود.

تابش در واکاوی علل روی دادن چنین فساد عظیمی در شبکه مالی کشور گفت: علی‌رغم عیب و نقص‌های فراوان در سیستم‌های پولی و بانکی کشور ، ریشه چنین فساد بزرگی، به قانون گریزی های مکرر دولت عدم توجه دولت کنونی به مسائل فنی و تخصصی و نظرات کارشناسان باز می‌گردد.

رییس فراکسیون خط امام (ره) مجلس شورای اسلامی افزود: وقتی نهادهای کارشناسی محدود می شوند و دستگاه‌ها از نیروهای متخصص تهی گشته و سیستم اداره دولت به شکل جلسات عامرانه در می‌آید، بستر تحقق اینگونه مسائل، فراهم می‌شود.


 


فخرالسادات محتشمی پور، همسر سیدمصطفی تاج زاده، که دهم اسفندماه سال گذشته دستگیر شده و مدت ۴۵ روز را در انفرادی و تحت بازجویی سپری کرده بود، به دادگاه احضار شد.

به گزارش تحول سبز، بر اساس اخطاریه ای که برای این فعال سیاسی فرستاده شده، وی باید در تاریخ ۲۴ مهرماه به عنوان متهم به دادگاه انقلاب مراجعه کند. این اخطاریه از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب صادر شده است.

هرچند اتهام اولیه وی شرکت در تظاهرات روز دهم اسفند ماه اعلام شده بود اما در طول بازجویی ها، وی مجبور به پاسخگویی در خصوص نگارش عریضه های روزانه و اطلاع رسانی در خصوص وضعیت خانواده های زندانیان سیاسی شد. محتشمی پور در زمان بازداشت خود بارها اعلام کرده بود که دستگیری وی برای وارد آوردن فشار بیشتر بر روی همسرش مصطفی تاج زاده صورت گرفته است.


 


جمعی از زنان اصلاح طلب در بیانیه ای ضمن تقبیح اجرای حکم شلاق سمیه توحید لو، خواستار عذرخواهی رسمی دستگاه قضایی از وی و تمام زنان و مادران ایرانی شده اند.

به گزارش تحول سبز، در بخشی از این بیانیه آمده است: ”بی شک این تازیانه بر تن سمیه عزیز که خود و خاندانش توحیدی هستند و کتاب خدا از دستشان و ندای الله اکبر از زبانشان نمی افتد، فرود نیامده بلکه این انقلابی سی و سه ساله با همه آرمان هایش است که به زیر تازیانه کینوه ورزان و منحرفین از آرمان های اصیل انقلاب رفته است.”

زنان اصلاح طلب در بخشی دیگر از بیانیه خود درگذشت مادر شهیدان جهان آرا و همچنین درگذشت پدر مهناز اصغرزاده همسر محسن امین زاده را نیز تسلیت گفته اند. متن کامل این بیانیه در پی می آید:

 

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون

هفته ای که گذشت، آبستن رخدادهایی بود که در عین تلخی هشداردهنده بودند. درگذشت بانو ساره امام زاده مادر شهیدان جهان آرا که سال های پایان عمرش به بیماری گذشت،‌ ما را ناخودآگاه به دوران دفاع مقدس و حتی پیش از آن به دوران مبارزات انقلابی علیه رژیم ستم شاهی برد. به روزهایی که مردان و زنانی از این خطه شهیدپرور زندگی روزمره را کنار گذاشته و رفاه و امنیت ومال و جان خویش را فدای عدالت و آزادی و امنیت و رفاه هم میهنانشان کردند و ایثارگری هایشان، نامشان را جاودانه ساخت. خانواده جهان آرا و امام زاده نمونه بارز خانواده ای آرمانی و از خودگذشته هستند که باید داستان های واقعی زندگی اعضای آن برای درس آموزی نسل جدید در کتاب های آموزشی وتربیتی ثبت شود. ما نیز به سهم خود ضمن پاسداشت نظام تربیتی این دو خانواده و گرامی داشت همه ایثارگری های این مادر نمونه،‌ ضایعه درگذشتش را به بازماندگان و به خودمان که نیازمند الگوهای عملی برای ترویج فضیلت های اخلاقی هستیم، تسلیت می گوییم.

هم چنین درگذشت پدر بزرگوار بانو مهناز اصغر زاده، مشاور امور زنان رئیس اسبق سازمان بهزیستی و همسر دکتر محسن امین زاده، موجب تأثر قلبی ما شد از آن رو که نیک می دانیم این پیران فهیم و ارجمند سال های آخر عمر را به تمامی در رنج دوری از عزیزان دربندشان و حسرت روزهای آزادی و راحت و امنیت برای آنان و همسر و فرزندانشان گذرانده اند. پدران و مادرانی که فرزندان خدمتگزارشان مستحق قدرشناسی و تحسین اند و به جای پاسداشت خدمتشان،‌ قفس و زنجیر و محرومیت و محدویت را به ارمغان گرفته اند.

و دست آخر در آستانه هفته دفاع مقدس که برای ما یادآور همه ایثارگری های رزمندگان و آسیب دیدگان و شهدای آن دوران و خانواده های معظم آنان است،‌ و در آستانه انتخاباتی که ظاهرا مانور قدرتی تنها در حیطه اقتدارگرایان بی رقیب خواهد بود،‌ فرزندی از تبار مؤمنان آزاده و انقلابیون همیشه درصحنه به جرم نیک تباری و نیکو اندیشی و عملگرایی براساس آرمان هایی که امروزه برای قدرت به دستان شناخته شده نیست، بر صندلی محکومیت می نشیند و شلاق ستم بر تن عزیزش به ناروا می نشیند تا ما را هشداری باشد دوباره برای همه انحرافاتی که با افتادن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان روز به روز به دید می آید. بی شک این تازیانه بر تن سمیه عزیز که خود و خاندانش توحیدی هستند و کتاب خدا از دستشان و ندای الله اکبر از زبانشان نمی افتد، فرود نیامده بلکه این انقلابی سی و سه ساله با همه آرمان هایش است که به زیر تازیانه کینه ورزان و منحرفین از آرمان های اصیل انقلاب رفته است.

ما جمعی از زنان اصلاح طلب که بی مزد و منت خود را پاسدار واقعی انقلاب اسلامی می دانیم، ضمن تقبیح این عمل زشت و کریه که به بهانه اجرای حکم اسلام توسط نامحرمی در کسوت مأمور قضایی نظام اسلامی انجام شده و مصداق بارز و عینی منکر و تبلیغ علیه نظام است، انتظار عذرخواهی رسمی را از فرزند خلف انقلاب سمیه توحیدلو و خانواده اش و نیز عذرخواهی از همه ما زنان و مادران که کوچکترین ضربه بر پیکر عزیزانمان، روح و روانمان را به درد می آورد و بلکه همه مردم که شاهد این بی عدالتی و بی مروتی بوده اند،‌ داریم و رسیدگی عاجل به این امر کریه و شنیع را از مقامات قضائی درخواست می نماییم تا بیش از این بذر کینه و نفرت در دل جوانان پاک نهاد این مرز و بوم کاشته نشود و بیش از این تصویرهای سیاه و شرم آور از عملکرد نظام قضائی کشور اسلامی مان در سطح جهان به نمایش در نیاید. بی شک ایران و اسلام به عنوان ظرف و مظروف جایگاه ارجمندی در طی تاریخ کسب کرده اند که این ولنگاری های سلیقه ای ناشی از حقد و کینه و حسد توان ملکوک کردن آن را ندارند اما این همه نباید مسئولان را از ایفای وظایف قانونی و شرعی خویش بازدارد.

با آرزوی بیداری غفلت زدگان کشور اسلامی مان ایران

جمعی از زنان اصلاح طلب سراسر کشور
۲۷/۶/۱۳۹۰


 


عادل فردوسی‌پور در برنامه امشب نود، به شدت از حضور شخصیت‌های سیاسی در هیئت مدیره دو باشگاه استقلال و پرسپولیس انتقاد کرد.

 

وی گفت: چرا در نزدیکی انتخابات، همه‌ی این آقایان طرفدار مردم شدند؟ چه دلیلی دارد در این برهه زمانی چند نماینده در هیئت مدیره این دو باشگاه آمدند؟

 

فردوسی‌پور در این برنامه ابتدا از “دهقان” مجری ورزشی سابق تلویزیون دعوت کرد و او نیز به شدت از حضور سیاستمداران انتقاد کرد و گفت: چه دلیلی دارد نمایندگان در هیئت مدیره این دو باشگاه بیایند؟

 

دهقان گفت: مثلاً آقای فرزونده در نهار خوری مجلس گفته که اصلاً از ورزش خوشش نمی‌آید و روحش از انتخابش در هیئت مدیره خبر نداشته است.

 

لحظاتی پس از این اظهارنظر، فرزونده معاون رییس‌جمهوری روی خط تلفن برنامه “نود” آمد و گفت: متاسفانه آقای دهقان دروغ گفته و من اصلاً ایشان را ندیدم که بخواهم چنین حرف‌هایی بزنم!

 

فردوسی‌پور از فروزنده پرسید: آیا اساساً با حضور سیاستمداران در ورزش موافقید؟ شما اصلاً سابقه ورزشی دارید؟

 

وی خطاب به فروزنده گفت: شما فقط به دلیل سوابق سیاسی و حمایت نهادهای قدرت به‌عنوان عضو هیئات مدیره انتخاب شده‌اید و این‌گونه انتخاب مدیران، به حذف همه نیروهای متخصص ورزشی منجر شده است.

 

فروزنده پاسخ داد: بله، من پیگیر فوتبال هستم و ناآشنا نیستم، ضمن اینکه دکترای مدیریت دارم و بحث اصلی حضورم در پرسپولیس، بحث مدیریتی است.

 

معاون توسعه مدیریت و منابع انسانی رییس‌جمهوری اضافه کرد: ضمن اینکه من برای پرسپولیس یک ظرفیت محسوب می‌شوم، وگرنه من که معاون رییس‌جمهور هستم دیگر دلیلی ندارد که بخواهم به پرسپولیس بیایم.

 

در این لحظه، فردوسی‌پور گفت: اصلاً شما تمام اصول مدیریتی را بهتر از همه می‌دانید، اما چرا فقط شما می‌توانید به این پست‌ها برسید؟ آیا افراد فارغ‌التحصیل ورزش و تحصیل‌کردگان ورزشی نیز می‌توانند مانند شما به هیئت مدیره پرسپولیس بیایند؟

 

مجری “نود” اضافه کرد: آیا شما با قدرت و فشار سیاسی توانستید به هیئت مدیره بیایید؟

 

فروزنده در پاسخ، گفت که “درها برای ورود همه‌ی افرادی که لیاقت حضور در هیئت مدیره را دارند باز است!

 

مدیرعامل جدید پرسپولیس، میهمان بعدی تلفنی “نود” بود. در ابتدای این گفت‌وگو، ابتدا فردوسی‌پور گفت: شما در پست‌های مختلف سیاسی، نظامی و… حضور داشتید و موفق هم بودید و قطعاً به نظر من موفق خواهید بود. چون هم قدرت سیاسی دارید و هم پول!

 

مجری “نود” پرسید: آیا شما قبول می‌کنید که نباید یک سیاستمدار که حتی پیگیر فوتبال نبوده، وارد هیئت مدیره پرسپولیس شود؟

 

رویانیان گفت: به برکت برنامه نود، همه ملت ایران کارشناس فوتبال شده‌اند‌. من نیز مانند ملت ایران، از سخنان کارشناسان شما درس گرفته و به نوعی کارشناس فوتبال هستم.

 

وی افزود: اما اگر روی نتوانم از پس این کار برآیم، شجاعانه عذرخواهی کرده و کنار می‌روم، اما الان با جدیت به کارم ادامه می‌دهم.

 

رویانیان اضافه کرد: همه بزرگان فوتبال مثل دکتر دادکان و غیره اگر مراجعه کنند و بخواهند به پرسپولیس کمک کنند، استقبال می‌کنم و در کنارشان به پرسپولیس کمک خواهیم کرد.

 

وی در پاسخ به پرسش فردوسی‌پور در مورد “هدیه کارت سوختی رویانیان به پرسپولیسی‌ها” گفت: والله دروغ است.

 

رویانیان: من هم در زمین خاکی بازی کرده‌ام، دهقان چه؟

 

مدیرعامل جدید پرسپولیس در ادامه در پاسخ به انتقادات دهقان گفت: ایشان که این‌روزها در رسانه‌ها هرچه می‌خواهند به من می‌گویند، مگر خودشان چه سابقه ورزشی داشته‌اند؟

 

فردوسی‌پور در این لحظه گفت: خب ایشان سابقه مجری‌گری دارند حداقل!

 

رویانیان بلافاصله پاسخ داد: خب من هم در زمین‌های خاکی فوتبال بازی کرده‌ام!

 

به گزارش پارس‌توریسم، مجری برنامه نود نیز مجدداً گفت: آقا تمام ملت ایران این دوران را گذرانده‌اند. در همین سازمان صداوسیما، همه بچه‌ها فوتبال بازی می‌کنند و ضمن اینکه لیسانس و فوق‌لیسانس هم دارند، چرا به هیئت مدیره نمی‌آیند؟!


 


نرگس محمدی، نائب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر و رئیس هیئت اجرائی شورای ملی صلح به یازده سال حبس تعزیری محکوم شد.

به گزارش جرس، نرگس محمدی به دلیل فعالیت در کانون مدافعان حقوق بشر آبان ماه سال ۱۳۸۸ از محل کار خود (شرکت بازرسی مهندسی ایران) اخراج شد و در اردیبهشت سال ۱۳۸۹ به اتهام عضویت در کانون به شعبه ۴ دادگاه انقلاب احضار و پس از چند جلسه دفاع برای وی قرار ۵۰ میلیون تومان صادر شد.

اما تنها چند روز بعد، توسط مأموران امنیتی، شبانه و در منزل خود بازداشت شد و در تیرماه سال جاری در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب محاکمه شد.

محمدی به استناد ماده ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی (اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور) به تحمل ۵سال حبس تعزیری، به استناد ماده ۴۹۹ ق.م. (عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر) به تحمل ۵ سال حبس تعزیری و به استناد ماده ۵۰۰ ق.م. (در خصوص فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران) به تحمل ۱ سال حبس تعزیری و در مجموع به تحمل ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

رای نرگس محمدی در ۲۳ صفحه انشا شده که بارها در آن از فعالیت حقوق بشری به عنوان فعالیت براندازانه یاد شده است. همچنین تلاش وی برای تشکیل شورای ملی صلح و تأسیس کمیته انتخابات آزاد سالم منصفانه و تشکیل کمپین اعدام بس کودکان، صدور اطلاعیه‌ها و گزارشات کانون در مورد نقض حقوق بشر و همکاری وی با شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل و ملاقات با زندانیان سیاسی و اهداء جایزه آیت‌الله منتظری و ملاقات با مهدی کروبی همگی در راستای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران تعریف شده است که بارها در رأی صادره از وی به عنوان مخالف و برانداز نظام جمهوری اسلامی ایران، عامل سیاه‌نمایی و دروغگویی علیه نظام یاد شده و تصریح شده که دادگاه با توجه به عناد و لجاجت متهم و پافشاری بر صحت مواضع ضدامنیتی و تبلیغات مسموم و شاعرانه، وی را به ۱۱ سال زندان تعزیری محکوم می‌نماید.

دادگاه رأی ۲۳ صفحه‌ای صادره علیه محمدی را تنها قطره‌ای از عملکرد ضد امنیتی و تخریبگر متهم می‌داند که در یک تشکل امنیتی – سیاسی فعالیت نموده است. همچنین دادگاه دفاعیات وکلای وی دکتر محمد شریف و یلدا مظفریان را دفاعیات غیرموجه تلقی نموده است


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته