رئیسجمهوری ترکیه تاکید کرد که از این پس جایی برای نظامهای دیکتاتور و تمامیتخواه در منطقه خاورمیانه وجود ندارد.
عبدالله گل، رئیسجمهوری ترکیه در گفتوگو با شبکه تلویزیونی العربیه، به تحولات اخیر جهان عرب اشاره کرد و گفت: برخی دولتمردان کشورهای عربی هنوز متوجه نیستند که در جهان متغیر، دیگر جایی برای حکومتهای تمامیتخواه وجود ندارد.
رئیسجمهوری ترکیه اظهار کرد: ترکیه در گفتوگو با کشورهای منطقه بارها بر ضرورت انجام اصلاحات از سوی دولتها تاکید کرده است.
گل افزود: در صورت عدم پاسخگویی دولتهای منطقه به خواستههای مردمی، قیام مردم این کشورها میتواند راه دوم برای اجرای اصلاحات موردنظر باشد، راه سوم نیز همان دخالت خارجی است.
وی با اشاره به تحولات اخیر سوریه ادعا کرد که اصلاحات اعلام شده از سوی بشار اسد، رئیسجمهوری این کشور "ناکافی" و "دیرهنگام" است و بر ضرورت تشکیل مجلسی مردمی در سوریه تأکید کرد.
رئیسجمهوری ترکیه در پاسخ به سوالی درباره موافقت آنکارا با استقرار سیستم رادار هشداردهنده سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در خاک این کشور، تصریح کرد: ترکیه از سال 1952 میلادی عضو ناتو است و این پروژه در چارچوب سیستم دفاعی برای مقابله با تهدیدهای موشکی است و تهدیدی برای کشورهای دیگر به شمار نمیرود.
امام جمعه مشهد با انتقاد از همجمه برخی گروهها به جبهه پایداری، گفت: جبهه پایداری برای وحدت اصولگرایان تاسیس شده است.
آیتالله سیداحمد علمالهدی امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان رهبری با انتقاد از هجمه برخی گروهها به جبهه پایداری گفت: افراد نباید به خودشان اجازه بدهند و جبهه پایداری را متهم به ارتباط با جریان انحرافی کنند چراکه این جبهه را آیتالله مصباح یزدی به عنوان کسی که بیشترین روشنگری را عیله جریان انحرافی انجام داده، تاسیس کرده است.
وی با بیان اینکه از مواضع جبهه پایداری حمایت میکند، اظهار داشت: جبهه پایداری مورد حمایت امت حزبالله است و بنده نیز از این جبهه حمایت میکنم.
عضو مجلس خبرگان رهبری با تاکید بر اینکه اتهام ارتباط جریان انحرافی با جبهه پایداری دروغ محض است، گفت: وقتی شخصیتی همچون حضرت آیتالله مصباح یزدی جبههای را شخصأ تاسیس میکنند، افراد باید در اظهارنظرهای خود نسبت به این جبهه دقت کنند.
آیتالله علمالهدی گفت: آیتالله مصباحیزدی وقتی در راس یک جبهه قرار میگیرد، میتوان گفت که لازم است مواضع و رویکرد آن جبهه مورد حمایت قرار بگیرد.
وی با بیان اینکه جبهه پایداری برای وحدت اصولگرایان تأسیس شده و تلاش میکند وحدت اصولگرایان را محقق کند، از دلسوزانی که خود را در جبهه اصولگرایی تعریف میکنند، خواست نسبت به نظرات اعضای این جبهه بیشتر توجه کنند.
'بشار اسد' رییس جمهوری سوریه روز پنجشنبه فرمان شماره 104 درباره بسیج عمومی را صادر كرد، اما در زمان حاضر با این دستور بسیج عمومی عملیاتی نمی شود.
به گزارش سایت خبری دولت به نقل از پایگاه اینترنتی 'شام لایف' روز جمعه با اعلام این خبر افزود: این فرمان معمولا در كشورها حتی در زمان صلح نیز صادر می شود.
در فرمان مزبور آمده است: معنای بسیج تبدیل كشور به طور عام و نیروهای مسلح به طور خاص در زمان صلح به زمان جنگ برای آمادگی به منظور دفاع از حاكمیت ملی و مقابله با خطرهای داخلی و خارجی است.
بر اساس فرمان، بسیج عمومی به معنای قراردادن همه منابع انسانی و مادی در خدمت تلاش جنگی بر اساس اقتضای مصلحت كشور است.
همچنین رییس جمهوری مسئولیت ترسیم سیاست كلی بسیج در سوریه، تدوین و صدور قوانین و فرمان درباره بسیج و اجرای آن و ترسیم ساز و كار همكاری میان دستگاه های قوه مجریه در این زمینه را به عهده دارد.
مسئولیت مجلس، بررسی و تصویب هزینه بسیج در بودجه كل كشور، تدوین قوانین مربوطه در این زمینه و مسئولیت هیات وزیران، اجرای قوانین و ارسال منابع مادی، انرژی و سایر خدمات به ارتش و نیروهای مسلح است.
در این فرمان شرح وظایف مردم، موضوع فراخوانی نیروهای ذخیره، پرداخت غرامت به خانواده های شهدا، مجروحان و مجازات فراریان از خدمت نیز تشریح شده است.
شورای انتقالی لیبی برای نخستین بار در گزارشی از كشته و زخمی شدن ۸۰ هزار نفر از آغاز قیام و انقلاب در این كشور خبر داد.
به گزارش مهر به نقل از خبرگزاری آلمان، شورای ملی انتقالی لیبی در گزارشی اعلام كرد كه از آغاز قیام مردمی این كشور علیه رژیم دیكتاتوری معمر قذافی ۳۰ هزار نفر جان خود را از دست داده اند.
"ناجی بركات" وزیر بهداشت شورای ملی انتقالی لیبی در این رابطه اظهار داشت: گزارش بیمارستان ها، مقامات محلی و برخی فرماندهان انقلابیون نشان می دهد كه از آغاز قیام مردمی لیبی تاكنون ۳۰ هزار نفر جان خود را از دست داده اند و حدود ۵۰ هزار نفر نیز زخمی شده اند.
وی افزود: حدود ۴ هزار نفر نیز در زمره مفقودین قرار دارند و از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست یعنی اینكه این افراد یا كشته شده اند یا در زندان های رژیم قذافی در شهرهای تحت كنترل عوامل قذافی بسر می برند.
این گزارش در حالی منتشر می شود كه انقلابیون لیبی اخیرا از كشف گورهای دسته جمعی در برخی شهرها خبر دادند كه اجساد هزاران نفر را كه توسط عوامل قذافی كشته شده بودند در خود جای داده بود.
سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید با تاکید بر اینکه شرط لازم انتخابات، آزادی آقایان موسوی و کروبی است به سخنان وزیر اطلاعات و سخنگوی قویه قضاییه در ارتباط با جنبش سبز و حصر رهبران این جنبش نیز واکنش نشان داد وی همچنین در گفت و گوی خود به نحوه مواجهه با بحران دریاچه ارومیه، بازداشت دراویش و جلوگیری از برگزاری نماز عید فطر اهل سنت اشاره و این سوال را مطرح کرد که آیا با پاره پاره کردن مردم به شهروندان درجه یک و درجه دو و سه، به فارس و آذری، سنی، کرد و درویش و غیره میخواهید ضامن تمامیت ارضی، استقلال و توسعه متوازن کشور باشید؟
آزادی میرحسین و کروبی شرط لازم انتخابات آزاد
چگونه رهبران معترض در زندان باشند و انتخابات آزاد برگزار شود؟
دکتر «اردشیر امیرارجمند» در گفت و گو با خبرنگار «کلمه» تاکید کرد: مردم میخواهند وجود کروبی و موسوی را در بین خود احساس کنند. بدون آزادی موسوی و کروبی به معنای واقعی شرایط سیاسی تغییر نکرده و آماده انتخابات نخواهد بود. آزادی آنها شرط لازم انتخابات آزاد است. رقابت، مولفه اساسی انتخابات است. چگونه انتخابات آزاد قابل تصور است در حالیکه رهبران معترضان در زندان هستند؟
وی از شبکه های اجتماعی و فعالان جنبش سبز خواست تا در سطوح مختلف در این فرصت به شرح و تحلیل ابعاد مختلف انتخابات آزاد و معیار های آن بپردازند و امکان بسیج همگانی را فراهم کنند.
اما بخش دیگر سخنان «امیرارجمند» در پاسخ به سوالی درباره اظهارات اخیر «محسنی اژه ای» دادستان کشور و سخنگوی قوه قضاییه بود. اژه ای ابتدای هفته گذشته در جمع خبرنگاران در پاسخ به این پرسش که آیا حصر خانگی برخی از چهره های سیاسی به معنای بازداشت موقت است ادعا کرده بود که حصر خانگی بازداشت نیست برخی از افراد به نفع خودشان است که محدود شوند ولی در آئین دادرسی چنین تعبیری وجود ندارد.
دادستان کل الفبای حقوق و امر قضا را نمی داند
اژه ای در واقع می گوید نیاز به قانون نداریم چون گردن کلفت هستیم
مشاور میرحسین موسوی درباره این سخنان گفت: با شنیدن اظهارات دادستان کل دو گونه برداشت ممکن است. اول اینکه ایشان در این مقام، الفبای حقوق و امر قضا را اصلا نمی داند، دوم چنان دچار استیصال و بن بست است که مجبور به اتخاذ چنین مواضع غیر مسوولانه ای میشود. معنای سخن ایشان این است که برای زندان کردن نیاز به قانون نداریم چون گردن کلفت هستیم. یعنی ما نه حکومت قانون را قبول داریم و نه آزادی های فردی را. یعنی مقامت و سازمانهای حکومتی فرای قانون قرار دارند.
پیش از این همه محسنات عالم را به هم نسبت می دادند و حالا بر سر قدرت یکدیگر را افشا می کنند
سوال دیگر «کلمه» از سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید درباره اظهارات اخیر وزیر اطلاعات در اجلاس خبرگان بود که ادعا کرده بود جریانی که او از نام «فتنه» یاد می کند با جریان انحرافی که در دولت قرار دارد ائتلاف علنی و عمدتا مخفی کرده اند.
«امیرارجمند» در واکنش به این اظهارات گفت: این سخنان آدرس غلط دادن است. حکایت آی دزد آی دزد کردن است. آقایانی که جریان انحرافی هستند مانند برادران دو قلو عمل کردند. تمام محسنات عالم را از تقوا، عصمت، شجاعت، پاکی، کاردانی و خستگی ناپذیری را به هم نسبت دادند و حالا سر سهم بیشتر از قدرت میخواهند همدیگر را افشا کنند.
وی افزود: دزد و دروغ گو بودن، فاسد وبی دین بودن را به هم نسبت میدهند وگرنه کیست که نداند این آقایان در دشمنی با خواست و اراده مردم هم دست و هم داستان هستند. مشکل هم اکنون بخشی از طرفداران خودشان است که آگاهی بیشتری یافته اند و از این وضع ناراضی و عصبانی هستند و احساس میکنند که از احساست پاک آنها سواستفاده شده است.
مشاورارشد میرحسین موسوی به مانند گذشته تاکید کرد: جنبش سبز انتقام جو و ستیزه جو نبوده و نیست. بخش مهمی از افرادی که از این اقایان حمایت میکردند، افراد صادقی هستند که به تدریج با یافتن آگاهی بیشتر نسبت به اعمال این آقایان و نتایج آن برای دین و دنیای مردم، رفع عصبانیتها و دلخوریهای مقطعی، با حفظ اصول و ارزشهای خود با بقیه مردم برای خروج از بحران و انجام اصلاحات ضروری همراه میشوند.
تلخ کردن عید برای اهل سنت با چه مجوز شرعی و قانونی است؟
«امیرارجمند» به تبعیض های صورت گرفته نسبت به ایرانیان اشاره و درباره ممانعت از برگزاری نماز عید فطر اهل سنت این سوال را مطرح کرد که ممانعت از اقامه نماز عید فطر برادران اهل تسنن در تهران و تلخ کردن عید بر آنها بر اساس چه مجوز شرعی و قانونی صورت گرفته است؟
وی ادامه داد: آیا این عمل چیزی را جز تشدید احساس تبعیض نزد این هموطنان گرامی ایجاد میکند؟ آیا این گونه رفتارهای نابخردانه به نفع امنیت و همبستگی ملی است؟ همه ما باید این گونه اعمال را محکوم کنیم واز حقوق آنها دفاع کنیم.
آذربایجان در صف مقدم دفاع از استقلال و آزادی مردم ایران زمین بوده است
سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید با اشاره به ادامه سرکوب مطالبات بر حق مردم آذربایجان افزود: ادامه سرکوب مطالبات بر حق مردم شریف و فیهم آذربایجان در دفاع از دریاچه ارومیه و میراث فرهنگیاشان که برای همه ایرانیان در هر کجای دنیا اهمیت دارد با نام تعریف از امنیت ملی و کدامین مبای عقلانی و قانونی قابل دفاع است؟ حمایت از مطالبات قانونی آنها وظیفه ای ملی برای همه ماست. مردم آذربایجان همواره در صف مقدم دفاع ازاستقلال وکیان ایران زمین و آزادی مردم این دیار بوده اند. و یا در سوی دیگر نابردباری خشونت امیز در قبال دراویش بر چه اساسی صورت میگیرد؟ آیا این چیزی جز منطق زور است؟
وی تاکید کرد: توجه به مطالبات بر حق اقشار مختلف مردم موجب تقویت همبستگی و امنیت ملی است. تنها از این طریق است که میتوان از انواع تنوعی که در سرزمین ما وجود دارد فرصت ساخت. فرصت برای آزادی، استقلال و توسعه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی.
تاکید رهبران جنبش سبز بر حقوق برابر همه ایرانیان است
وی این سوال را مطرح کرد که آیا با پاره پاره کردن مردم به شهروندان درجه یک و درجه دو و سه ، به فارس و آذری، سنی، کرد و درویش و غیره میخواهید در شرایط ملتهب جهان و منطقه ضامن تمامیت ارضی، استقلال و توسعه متوازن کشور باشید؟ آقایان موسوی و کروبی در بیانیه های حقوق بشر و اقوام خود تاکید داشته اند که همه ایرانیان شهروندان ایران هستند و از حقوق برابر برخوردارند.
وی افزود: وظیفه همه ما ست که از حقوق و مطالبات قانونی هموطنانمان در سراسر ایران قویا دفاع کنیم و سرکوب آنها را محکوم کنیم.
سیاست اقتدارگرایان در قبال منطقه صادقانه نیست؛ منافقانه است
«امیرارجمند» در بخش پایانی این گفت و گو به اوضاع منطقه اشاره کرد وگفت: سیاست اقتدارگرایان در قبال تحولات منطقه صادقانه نیست بلکه منافقانه است. آنها بی محابا از جنایات دولت و سوریه و بشار اسد دفاع کردند و اکنون دچار بن بست دیپلماتیک شده اند و میگویند از اجرای اصلاحات در سوریه دفاع میکنند.
وی تاکید کرد: دیکتاتورهای سوریه به همپالکیهای ایرانی خود میگویند رطب خورده منع رطب چون کند. اگر راست میگویید چرا اصلاحات را در کشور خودتان انجام نمیدهید. مردم شما که به مسالمت آمیزترین روش به دنبال پایان دادن به استبداد بودند و شما همه آنها را با خشونت سرکوب کردید.
سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید تاکید کرد: جنبش سبز از خیزش دموکراتیک تمامی ملتهای منطقه چه تونس، مصر، یمن، بحرین، لیبی و سوریه قویا دفاع کرده است. این وظیفه ماست همانطور که جنش سبز هم از تمام آزادیخواهان منطقه و همچنین جامعه جهانی انتظار دارد از مطالبات دموکراتیک آنها حمایت کند. البته باید توجه داشت که روز به روز شرایط منطقه حساس تر و معادلات پیجیده تر میشود و این وضعیت دقت بیشتر از جانب همه ما را ایجاب میکند.
وی در تشریح این موضوع گفت: همانطور که مکرر گفته ایم آزادی و استقلال دو مفهوم توامان هستند و رابط تولیدی متقابل دارند. نه حق داریم به نام استقلال آزادی را قربانی کنیم و از دیکتاتورها به بهانه حفظ استقلال حمایت صریح یا ضمنی کنیم و با دیکتاتورها و جنایتکاران همزبان و همراه شویم و مردم معترض را یاغی و بیگانه پرست بنامیم، ونه به نام آزادی ، استقلال سیاسی ، نظامی و اقتصادی را فراموش کنیم و حق حاکمیت بر سرنوشت خویش و منابع انسانی و طبیعی خویش را غیر مسولانه به قدرت های دیگر واگذار کنیم. در حالکیه باید از اتخاذ مواضع قیم مابانه اجتناب کرد و قبول کرد باز تولید ادبیات و گفتمان جنگ سرد، که بیشتر به تاریخ پیوسته است، سازنده نیست، اما نباید در عین حال دچار خوشبینی مفرط در مورد حضور نیروهای خارجی و نتایج حاصل از آن شد.اصلاح یا تغییر نظامهای دیکتاتوری حاکم در منطقه بر عهده خود مردم هر کشوری با اتکا به همبستگی همه نیروهای ملی، شجاعت و درایت آنها است ونه دیگران.
امیرارجمند تصریح کرد: نقش ملتهای دیگر و جامعه بین المللی حمایت از مطالبات آنها و همچنین کمک به رفع احتمالی موانع بر اساس و به شرط خواست واقعی مردم هر سرزمینی و در چارچوب دقیق موازین بین المللی با تفسیری عادلانه و منصفانه است.
وی بر این نکته تاکید کرد که هیچ کشور و قدرتی نیز حق ندارد موازین بین المللی را بر اساس منافع سیاسی،نظامی و اقتصادی خود و به ضرر حق حاکمیت و منافع واقعی ملل دیگر تعبیر و تفسیر یا اعمال کند و از درد و رنج انها غیر منصفانه منتفع شود. لذا وظیفه همه نیروهای آزادی خواه در منطقه است که ضمن دفاع قاطعانه از ازادی و مبارزه ضد استبدادی، اجازه برقراری و باز تولید نوع جدیدی از مناسبات سلطه را ندهند. قطعا ایجاد و رعایت این توازن ساده نیست و همه باید مراقب باشند.
سرانجام سومین پروژه ایجاد "چپ گلخانهای" یا همان "راست چپنما" کلید خورد و "جبهه پایداری" رسماً اعلام موجودیت کرد. آقایان مصباح یزدی و حداد عادل که پیش از این در نفی نهاد حزب و فعالیتهای حزبی از منظر اسلام فقاهتی سخن میراندند و به جای حزب، از مساجد و روحانیت به عنوان نهادهای اصیل اسلامی دفاع می کردند، در مراسم تأسیس یک جبهه و در واقع حزب سیاسی سخنرانی و آن را تأیید کردند. آن هم در حالی که هفته پیش از آن آقای مهدوی کنی، رییس مجلس خبرگان رهبری، رسماً از برادران اصولگرای خود خواسته بود از ایجاد تشکل جدید پرهیز کنند. در هر حال دو سخنران فوق به این دلیل برگزیده شده بودند تا مانع هرگونه سوءتفاهمی مبنی بر این شوند که جبهه مذکور برخلاف میل رهبری نظام تشکیل شده است. بر عکس، حضور آن دو نفر نشاندهنده مورد تأیید بودن جبهه فوق است؛ تا حدودی شبیه به آنچه در جریان تشکیل مجمع روحانیون مبارز در جریان انتخابات مجلس سوم رخ داد. البته در آن زمان جریان چپ فاقد احزاب قدرتمند و سراسری بود و مجمع روحانیون توانست خلاء آن احزاب را پر کند و اکثر نامزدهای انتخاباتیاش در انتخاباتی آزاد به پیروزی نایل آمدند.
اما "جبهه پایداری" در شرایطی اعلام موجودیت کرد که هم احزاب سراسری اصولگرا و هم دو تشکل روحانی باسابقه جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین قم فعالانه در صحنه انتخابات حضور دارند. با وجود این جبهه فوق برای دستیابی به اکثریت کرسیهای مجلس نهم و ریاست جمهوری یازدهم پا به میدان گذاشته و چون از حمایت کانون قدرت برخوردار است، لازم است مواضع و دیدگاههای مؤسسان و نیز موقعیت اجتماعی آنان و تغییری که در آرایش نیروهای سیاسی میدهند، شناسایی شود. از نظر نگرش و مواضع، ایدهآل حکومتی جبهه پایداری، "حکومت اسلامی" یا "حکومت ولایی" و در واقع "جمهوری نظامی" یا به عبارت دقیقتر "جمهوری سپاهی" است. از نظر آنان نه فقط دولت باید توسط نظامیان فتح و اداره شود و نظامیان حرف آخر را در همه عرصههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی بینالمللی بزنند، بلکه منظور از خصوصیسازی اصل ۴۴ قانون اساسی "نظامیسازی" یا همان "سپاهیسازی" اقتصاد کشور است تا چنانچه زمانی جناح حاکم مجبور به برپایی انتخابات آزاد با همه لوازم و سازوکارهای آن (مانند آزادی مطبوعات، احزاب، تجمعات، اتحادیهها و...) شد و دولت در اختیار منتقدان جناح حاکم قرار گرفت، بسیاری از بخشهای کلیدی اقتصادی کشور پیشاپیش از دولت و بخش انتخابی حکومت به بخشهای ولایی و انتصابی منتقل شده و دست دولت منتخب بستهتر از همیشه باشد. الگوی این جبهه "آتاتورکیسم اسلامی" است؛ به همین دلیل می گویند سپاه باید بر تمام امور کشور نظارت و عنداللزوم دخالت کند تا جمهوری اسلامی ایران به انحراف نرود. دقیقاً همان نقشی که "مصطفی کمال پاشا" برای ارتش ترکیه قائل بود و در نقطه مقابل اندیشه و راهبرد رهبر فقید انقلاب قرار داشت که همواره مردم را مخاطب قرار میداد و آنان را مسئول جلوگیری از هر گونه انحراف، حتی انحراف رهبری میخواند. نزد امام سپاه نقشی همچون ارتش داشت، در حالی که امروز "سپاه" جای ملت را گرفته است. تفاوت بنیادین فوق نشان میدهد که چرا نظارت ملت بر انتخابات در زمان امام به نظارت مقامات بر ملت (نظارت استصوابی) در شرایط کنونی استحاله و بالأخره به نظارت استصوابی- نظامی بر همه ارکان حکومت تغییر یافته است.
بر اساس دیدگاه فوق نمیتوان "دولت- ملت"(Nation State) تشکیل داد، بلکه باید گفت ایجاد "دولت- سپاه" (Army State) حق مطلب را بهتر ادا میکند.
با اعلام موجودیت جبهه پایداری، اصولگراها سه دسته شده و با هم به رقابت پرداختهاند: اول؛ اصولگراهای سنتی (راست سنتی شامل جامعه روحانیت مبارز تهران، جامعه مدرسین قم و حزب مؤتلفه و گروههای همسو و همسود با آنان). این گروه میکوشند موافقت آقایان رضایی و قالیباف را نیز جلب کنند تا در نهایت به فهرست مشترکی برسند. دوم؛ آقای احمدینژاد و همکارانش که خود دومین پروژه "چپ مصنوعی" به شمار میروند و اکنون با چراغ خاموش برای انتخابات اسفند ماه در تلاشند. البته دو طیف دیگر اصولگرا آنان را "جریان انحرافی" میخوانند تا نقض حقوق و آزادیهای قانونیشان اعتراضی برنینگیزد. یعنی از همان روش برخورد با اصلاحطلبان استفاده میکنند که آنان را "فتنهگر" خواندند تا کسی جرأت نکند به انواع تضییقات غیر قانونی جناح حاکم علیه آنان انتقاد کند. البته سکوت تأییدآمیز آقای احمدینژاد و همکارانش در دو سال گذشته دست آنان را در اعتراض به بازداشت یارانشان بسته است. گروه سوم؛ جبهه پایداری است که در صدد کسب اکثریت کرسیهای مجلس نهم و ریاست جمهوری یازدهم است. به این ترتیب هر یک از اضلاع سهگانه اصولگرا در حال حاضر با سه گروه در نبرد هستند: دو طیف داخلی به علاوه اصلاحطلبان. اصولگراهای سنتی (راست سنتی) مایل به حضور اصلاحطلبان در انتخابات هستند (البته بدون حضور نامزدهای اصلی و احزاب تأثیرگذارشان) تا به این دلیل یا بهانه بتوانند اصولگراها را برای رقابت با اصلاحطلبان به وحدت برسانند و دست بالا را در مجلس نهم (مانند مجلس کنونی) داشته باشند.
آنان آقایان هاشمی و احمدینژاد را تأیید و زیرمجموعهشان (کارگزاران و تیم مشایی) را نفی میکنند تا اعتبار اجتماعی آن دو خرج رقبای خودشان نشود. راست سنتی خود را ستون خیمه اصولگرایی میداند. جبهه پایداری یا بخش علنی حزب پادگانی در پی حذف کامل اصلاحطلبان، هاشمی و کارگزاران و احمدینژاد و همکارانش است. برای اصولگراهای سنتی نیز در حد اداره کمیته امداد و اقلیتی در مجلس نهم جایگاه قائل است. گروه سوم یعنی آقای احمدینژاد و همکارانش نیز درصدد کسب تعداد هر چه بیشتری از کرسیهای مجلس هستند- با اینکه اکنون خیلی ضعیف شده اند- تا هم شانس حضور در انتخابات ریاست جمهوری را از دست ندهند و هم مانع برخوردهای امنیتی و قضایی پس از پایان دولت دهم شوند؛ چون روزهای سختی را برای خود پیشبینی میکنند. وقتی مجازات نامه سرگشاده و اعتراض به کودتای انتخاباتی شش سال زندانی باشد، میتوان تا حدودی اوضاع این گروه را در آینده حدس زد.
در هر حال اختلافات بین اصولگراها پیشبینی اصلاحطلبان را ثابت کرد و نشان داد ادعاهایی از قبیل اینکه چون اصولگراها برای خدا کار میکنند، هیچگاه دچار اختلاف نمیشوند یا اصولگراها آن قدر پخته هستند و از سرنوشت رقیب خود پند گرفتهاند که نگذارند اختلافاتشان علنی شود، چقدر سست و بیپایه بوده است. اختلافات مزبور که به نظر من روز به روز بیشتر و علنیتر خواهد شد (چون رقابت بر سر منبع کمیاب قدرت و در اینجا دستیابی به اکثریت مجلس و رییسجمهوری بعدی است) فرصت مناسبی برای اصلاحطلبان فراهم کرده است تا به تبیین دیدگاههای خود و نیز نقد عملکرد رقیب بپردازند و نشان دهند که مدیریت یکدست ذوب شدگان در ولایت چه به روز مردم، آیین و میهن آورده است؛ از مشکلات حاد معیشتی و تورم و گرانی و بیکاری و عقبماندگی علمی و فنی و اقتصادی کشور و فرصتسوزیهای بزرگ ملی و بینالمللی تا رواج خرافه و ریا و دروغ و دینگریزی در عصر حکومت یکدست اصولگراها. در حال حاضر حتی بدنه اصولگراها نیز درباره تداوم مدیریت آنان به تردید افتادهاند و در پی راه نجات هستند. به باور من اجماعی در حال شکلگیری است که اداره کشور در سطح کلان با بنبست یا بحرانهای جدی و گسترده مواجه شده است و راه جدید میطلبد و این فرصت بزرگی برای اصلاحطلبان است. جالب آنکه طیفهای سهگانه اصولگراها در نقد رقبای درونی خود از تحلیلها، مفاهیم و حتی ادبیات اصلاحطلبان استفاده میکنند. مثلاً تیم رسانهای آقای احمدینژاد رقبای خود را "اقتدارگرا" میخواند و اصولگراهای سنتی و نیز جبهه پایداری که اقتدارگراترین بخش آن جناح به شمار میروند، همان حرفهایی را درباره رییس دولت نهم و دهم میزنند که اصلاحطلبان از شش سال پیش تا امروز مطرح کردهاند. افزون بر آن اختلافات اصولگراها مظلومیت اصلاحطلبان را نیز ثابت کرد. فراموش نکردهایم که چه کسانی سخن از "دستهای پاک" و "دستمال پاک" برای پاک کردن شیشهها (مفاسد اقتصادی) میکردند و به اصلاحطلبان طعنه میزدند. افشاگری اصولگراها علیه همدیگر آن دستهای پاک را برای همیشه رسوا کرد.
این در حالی است که پاکترین فرزندان انقلاب و امام در زندانها به سر میبرند. افشاگری طیفهای اصولگرا علیه همدیگر نشان میدهد که جناح پیروز در مجلس هشتم و ریاست جمهوری دهم با چه پولهایی و کاربرد چه شیوههایی به این مناصب دست یافتهاند. حتی دغدغههای اصلاحطلبان درباره سلامت انتخابات و نیز سوءاستفاده از اموال عمومی به سود فرد یا جناحی خاص اکنون لقلقه زبان اصولگراها شده است.
گذشته از موارد فوق، حال میتوان ثابت کرد که ورود سپاه به صحنه انتخابات چه آثار مخربی برای کشور و حتی برای خود این نهاد انقلابی داشته است. سپاه و نیز بسیج در حال تکهتکه شدن است. عدهای طرفدار آقای احمدینژاد و گروهی مدافع جبهه پایداری شدهاند. بخشی از آقایان مهدویکنی و جامعتین و آقایان رضایی و قالیباف دفاع میکنند و جمع کثیری به همه اینها انتقاد و و از اصولگراها به طور کلی زده شدهاند، بدون آنکه لزوماً از افراد یا جناح دیگری حمایت کنند. نارضایتی عمومی هم در حد بسیار بالایی است.
به باور من سومین پروژه مصنوعی چپ جدید، مانند دو پروژه گذشته و حتی سریعتر از آن دو با بنبست و ناکامی مواجه خواهد شد؛ زیرا اساس کار غلط است. اگرچه ممکن است تشدید اختلافات کنونی اصولگراها موجب بستهتر شدن انتخابات شود، ولی خود فی نفسه مسأله بسیار مهمی است و "راست آزمایی" اصولگراها را به چالش میکشد. زیرا علیالقاعده هیچ جناح ۲۵ میلیونی در برابر ۱۴ میلیون از انتخابات آزاد نمیترسد. ترس برای کسانی است که میدانند اقلیت هستند نه اکثریت. علاوه بر این غیر آزاد برگزار شدن انتخابات و حذف اصلاحطلبان از رقابتهای انتخاباتی این ادعا را ثابت میکند که همه اقدامهای جناح حاکم برای تکصدا کردن نظام صورت گرفته است. در هر حال صرفنظر از آنچه در اردوگاه اصولگراها میگذرد، به نظر من اصلاحطلبان و البته سبزها باید با شعار "انتخابات آزاد آری، انتخابات نمایشی هرگز" یا " انتخابات آری، انتصابات هرگز" یا "مجلس آزاد آری، مجلس فرمایشی هرگز" به استقبال انتخابات اسفند ماه بروند. در این صورت اگر انتخابات آزاد بر جناح حاکم تحمیل شود، با همه توان در آن شرکت خواهند کرد. در غیر این صورت، آن را افشا میکنند. انتخابات اسفند ماه یا باید به طور آزاد برگزار گردد یا رسوا شود، راههای دیگر بسته شده است. انتخابات آزاد دیر یا زود تحقق خواهد یافت و برای آن باید آماده بود، چون گذشت زمان به سود اصلاحات است. بهار عربی و بهار دموکراسیخواهی در همه جا، بهار ایران را هم به دنبال خواهد داشت؛ به یاری خداوند و هوشیاری مردم.
متن زیر دومین نامه عماد بهاور، مسئول شاخه جوانان جمعیت نهضت آزادی ایران است که برای همسرش نگاشته شده است . او اکنون پس از گذشت نزدیک به هجده ماه بدون مرخصی در بند 350 زندان اوین به سر می برد . این نامه پس از دریافت حکم ده سال حبس تعزیری از سوی شعبه 15 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی در دی ماه 1389 نوشته شده که اکنون برای انتشار در اختیار جرس قرار گرفته است .
به نام خدا
مریم عزیزم، سلام
اکنون یک سال از آخرین بازداشت من گذشته است و مطمئنا" در این مدت بیش از من ، تو و مادرم در سختی و نگرانی بوده اید، حال که به ده سال حبس محکوم شده ام ، من و شما در وضعیتی تعیین کننده قرار گرفته ایم . خروج از این وضعیت به هر کیفیتی سرنوشت ما را تعیین خواهد کرد، سرنوشتی که محدود به این دوران هم نخواهد بود.
پیش از خواندن این نامه ، از تو می خواهم نامه قبلی را که در فروردین 1389 برایت نوشتم ، دوباره مرور کنی ، آن نامه دعوت به «بودن» بود و لذت بردن از بودن خویش در هر مکان و در هر زمان ، این بار می خواهم تو را دعوت کنم به «دیدن» ، دیدن هستی و دیدن انسان ها با تمام رنج ها و شادی هایشان .
ما نمی توانیم از وضعیت کنونی خود به شناخت حقیقی از دیگران دست یابیم. شناخت حقیقی از یک انسان یا یک پدیده زمانی حاصل می شود که در وضعیت خود او قرار بگیریم ، با آن یکی شویم و به جای آن باشیم ، پس یک جابجایی لازم است : جابجایی از بودن در وضعیت خود به بودن در وضعیت دیگری ، درک کامل تجربه ها ، احساسات و ذهنیات انسان ها تنها زمانی میسر است که بدانیم فاصله ای بین ما نیست، ما یکی هستیم . پس چشمهایت را ببند و با من بنشین به تماشای هستی و انسان هایی که تجلی هستی اند.
مریم جان،
تماشا کن تجربه سربازانی را که در جنگ ها بدن هایشان تکه تکه شد ، کودکانی که در زیر آوار بمباران ماندند ، مردان و زنانی که خانه و زندگی شان ویران شد و معلول و مجروح شدند...
تماشا کن تجربه زنان و مردانی را که در بستر بیماری در مقابل چشم نزدیکانشان آرام آرام مرگ را به جان خریدند ، لحظه به لحظه زندگی شان تا زمان مرگ با خاطرات گذشته و حسرت روزهای خوش گذشت...
تماشا کن تجربه کسانی را که سال ها در زندان های مخفی یا در اردوگاه های جنگی در حبی و اسارت ماندند بدون آن که کسی از آن ها خبری داشته باشد ، همگی مردند و در حسرت یک لحظه دیدار دوباره عزیزانشان باقی ماندند...
تماشا کن رنج مردان و زنان و کودکانی را که در نسل کشی های خونین ، دسته دسته کشته شدند و در گورهای دسته جمعی بر روی هم مدفون گشتند، رنج کسانی را که سال ها به دنبال اجساد عزیزانشان و یا نشانه ای از آنها گشتند، اما هیچ نیافتند...
تجربه ما تجربه سختی نبود....
«دل آرا دارابی» را به یاد بیاور ، دختری که در نوجوانی و در اوج ناآگاهی در انجام قتلی مشارکت داشت.آرزوهایش با مرگ گره خوردند. چند سال در زندان در برزخ مرگ و زندگی زیست .کسی او و رنجهایش را ندید تا آنکه اعدام شد و از او تنها نقاشی هایش بر جای ماند....«بهنود شجاعی» را به یاد بیاور ، لحظه ای غفلت و غرور از یک نوجوان یک قاتل ساخته بود. تا زمانی که جوانی و خامی از سرش پرید در زندان ماند و حس انتقام اولیای دم فرصت جبران و بازگشت به زندگی را از او گرفت و با ناباوری ناب دار را بر گردنش آویخته دید.... و این اواخر «شهلا جاهد» را دیدیم ، دختری که از کودکی مورد سوء استفاده قرار گرفت و زمانی که انباشت حسرت و نفرت او را به ارتکاب یک اشتباه فاحش وادار ساخت ، کسی از او حمایت نکرد ، هشت سال را در انتظار مرگ مرگ گذراند ، زندانیان زن دوستش داشتند و در نهایت رنج هایش را چوب دار پایان داد... این داستان تکراری رنج صدها زندانی محکوم به مرگ بوده است...
مریم جان ، بیا و با من تماشا کن رنج انسانهایی را که عزیزانشان را در اوج ناباوری در سانحه و حادثه ای به ناگاه از دست دادند و تصویر آخرین نگاهشان را سال ها در ذهن خود حمل کردند.
رنج کودکان کار و کودکان تکدی را و خیابان خواب شان و کتک خوردن هایشان را.
رنج کسانی را که یک شبه تمام سرمایه و زندگی شان بر باد رفت و ناتوان از تحمل شکست به زندگی خود پایان دادند.
رنج دختران و پسرانی کهناکامی در رسیدن به معشوق ، راهی جز خودکشی پیش پایشان باقی نگذاشت.
رنج معلولان ، نابینایان و ناشنوایان را که غم هایشان در پشت صبر و تلاششان پنهان ماند و دیده نشد.
رنج زنانی را که تکیده از تحکم های مردانه ، چاره ای جز خودسوزی نیافتند.
رنج مردان و زنانی را که فقر فلاکت آنها را وادار به خود فروشی و تن دادن به هر تحقیر و ذلتی کرد و تن و روح رنجور خود را تا لحظه مرگ بر دوش کشید.
مریم عزیزم، آیا می دانی پدر و مادر بودن یعنی چه؟ پس به جای مادر «ندا» باش و تجربه کن دیدن مکرر تصاویر جان دادن دخترک را که هر روز از تلویزیون های گوناگون به نمایش در می آید... باید به جای پدر «امیر» بود هنگامی که در مراسم سوگواری پسرش تصویری از او را میان جمع می گرداند . او خود ، امیر را زنده تحویل داد و جسدش را تحویل گرفت.... «آرش» را می شناسی؟ او فکر می کرد که «به زودی» از زندان آزاد خواهد شد اما اعدام شد ، باید درک کنیم تجربه پدرش را که گفت تنها پذیرای پیام های تبریک خواهد بود. ...
من پسری را می شناسم که خرداد ماه 1388 ، مورد اصابت گلوله قرار گرفت ، پایش را گرفتند و او را روی زمین کشیدند و بردند ، او دچار قطع نخاع شد و اکنون بیش از یکسال و نیم است که در حالت فلج کامل و بی حرکت در خانه اش بستری است . رنج پدر و مادرش را ببین وقتی هر از گاهی او را جابجا می کنند تا زخم بستر نگیرد ، مادر بودن و پدر بودن یعنی این...
بیا تا لحظه ای درنگ و سکوت کنیم به احترام رنجی که انسان ها کشیده و می کشند.
ما نیز به نوبه خود درون و بیرون زندان صاحب تجربه ای مخصوص به خود بوده ایم . وعده ده سال حبس را ماه ها پیش از تشکیل دادگاه ، بازجویم به من داده بود. اینکه من درون زندان و او بیرون از زندان است ، هیچ معنای مشخصی ندارد چرا که احتمال داشت قضیه کاملا بر عکس باشد اگر و تنها اگر من در خانواده او به دنیا می آمدم، در محیط زندگی او رشد می کردم ، با دوستانی همچون دوستان او معاشرت می کردم و در واقع ، تجربه زندگی او را داشتم . او نیز به همین ترتیب احتمال داشت به جای من در زندان باشد اگر و تنها اگر در خانه ما به دنیا می آمد و موقعیت های من را در زندگی تجربه کرده بود. من و بازجویم دو کیفیت از یک حقیقتیم. بر فرض که او جای من بود و من جای او بودم ، برای کل هستی چه تفاوتی داشت ؟! من می توانستم به جای قاضی نشسته باشم و قاضی به جای من ، چرا که نه؟! جابجایی به همین سادگی است!
ما می توانستیم تجربه کاملا همسانی چون مردان و زنانی که در بالا از آنها یاد شد داشته باشیم . هر آن امکان داشت تا موقعیت های مشابه ای را تجربه کنیم . چرا آن ها و چرا ما نه ؟ بهتر است پاسخ های ساده انگارانه را فراموش کنیم ، هیچ تصادفی در کار نیست ، جبر جغرافیایی و جبر تاریخ نیز مفاهیمی به غایت بی معنا هستند.
قصد فلسفه بافی ندارم. تنها احساس می کنم که کل هستی از یک تجربه مشترک میان همه انسان ها آشکار می شود. هر کس بسته به نیاز خود دارای تجربه ای مخصوص خویش است اما تجربه های ما هرگز از تجربه دیگران جدا نیست. انسان ها همگی با هم و در یک تجربه مشترک در کار تجلی هستی اند. من هرگز نمی توانم جدا از تجربه دیگران، تجربه و سرنوشتی متفاوت را در آسودگی برای خود رقم زنم، این یک سوء تفاهم بزرگ است.
وقتی به وضعیت و بودن خود، آگاهی و می دانی جابجایی همچون جرقه ای در عالم خیال در کسری از ثانیه ممکن است، پس دیگر فاصله ای میان خود و دیگران احساس نمی کنی. آنگاه تمام هستی درون تو تجلی می یابد؛ در تمام تجربه های دیگران سهیم خواهیم بود و تمام حوادث و اتفاقات را به نوعی مربوط به خود می بینی. وقتی به تماشای هستی نشسته ای گویی چیزی جز خودت را نمی بینی... این گونه دیدن هستی و خود، رنج بودن را هموار می کند و رهایی را و آرامش را به همراه خواهد داشت.
مریم مقدس من
رویایی دیده ام بس شگفت انگیز و لذت بخش؛ دوست دارم که در پایان این نامه تو را در لذت روایت آن سهیم کرده باشم:
صحنه این گونه دیده شد که گویی در تدارک و ساختن یک فیلم بودم؛ در مسیری پوشیده از برف این من بودم که آهسته گام بر می داشتم. من دقیقا گام در رد پایی می گذاشتم که پیش از آمن در مسیر برفی بر جای مانده بود. ناگهان به نظرم آمد که کارگردان، بازیگر و تماشاگر آن فیلم، یکی است. من در آن واحد، در گذشته بودم و به کار ساختن فیلم و در زمان حال بودم سرگرم بازی در فیلم و در آینده بودم نشسته به تماشای آن. زمان ازهم گسسته بود. در خلال آن آگاهی بسیط دریافتم که گام بر رد پایی می گذارم که روزی خود بر جای گذاشته بودم. در آن حال صدایی می گفت: نشانه ها را دنبال کن، زیرا خود آن ها را بر جای گذاشته ای... نشانه ای بر جای بگذار، زیرا روزی خود باید آن را دنبال کنی... نشانه ها را از بین مبر، زیرا آینده و گذشته را از بین خواهی برد؛ گم خواهی شد...
ما مسیرهایی را طی می کنیم که نشانه های روشنی دارد. باید در تماشای هستی غرقه بود. باید انسانها را دید ، رنجها و شادی هایشان را ، باید قضات و بازجویان را دید ، ظلمت و نفرت را ، و نتیجه این دیدنها شاید آن باشد که در نهایت خود را پیدا کنیم . در آن هنگام شاید همان طور که گفته اند شاهد باشیم که کل هستی سرشار از نور و صوت است ، حتی ظالمان و نااهلان نیز چیزی جز ذرات نور نخواهند بود. شاید در نهایت بشنویم سرود سلام را .
مریم جان،
در زندان متوجه می شوی که رویا و خیال تا چه اندازه حقیقی و واقعی هستند.
نگران نباش، همه چیز به سامان است.
عشق باشد
همسرت عماد
20/10/89 - زندان اوین - بند 350
علی مطهری، نماینده تهران، با تاکید بر اینکه مجلس استقلال لازم را ندارد و در جایگاه واقعی خود نیست و گاهی به مجلس فرمایشی تبدیل می شود، نحوه رفتار در ماجرای سؤال از احمدی نژاد را بهترین شاهد بر این مدعا ذکر کرد و همچنین گفت: قوه قضائیه کشور نیز قدرت و استقلال لازم را ندارد و می بینیم که قادر به خاتمه دادن به پرونده های مقامات عالی رتبه دولتی نیست. او عقب نشینی این قوه با «یک تشر» احمدی نژاد را شاهد مثال این واقعیت ذکر کرد.
علی مطهری در یادداشتی با عنوان «نقش نخبگان در ایجاد اعتماد مردم به نظام» که در خبرآنلاین منتشر شد، همچنین خاطرنشان کرد: باید دو شرط را برای نخبگان فراهم کنیم تا آنها تمایل بیشتری برای حضور در عرصه اجتماعی و سیاسی از جمله انتخابات پیدا کنند. مثلا اگر نخبگان احساس کنند مجلس قادر به ایجاد تحول در کشور و مقابله با انحرافات و تخلفات و به طور کلی قادر به انجام کارهای بزرگ نیست و در امور مهم استقلال کافی ندارد و گاهی به یک مجلس فرمایشی تبدیل می شود، تمایلی به کاندیدا شدن نخواهند داشت. یا زمانی که احساس کنند اعتماد مردم به نظام آسیب دیده است، رفع این آسیب را مقدم بر شرکت در انتخابات میبینند.
وی با بیان اینکه برای ترغیب نخبگان به حضور در عرصه اجتماعی و سیاسی باید این دو نقیصه را رفع کنیم، افزود: مثلا باید مجلس به جایگاه خود در قانون اساسی بازگردد به طوری که این توان را داشته باشد که دولت را در مسیر قانون قرار دهد. الآن مجلس در چنین جایگاهی نیست و استقلال لازم را ندارد. نوع برخورد با سئوال از رئیس جمهور بهترین شاهد بر این مدعاست. همین طور قوه قضائیه قدرت و استقلال لازم را ندارد و می بینیم که قادر به خاتمه دادن به پرونده های مقامات عالی رتبه دولتی نیست و با یک تشر رئیس جمهور عقب نشینی می کند. لذا نخبه احساس میکند که با این شرایط، کاری از دست او ساخته نیست و طبعا شوقی برای حضور در عرصه اجتماعی و سیاسی پیدا نمی کند. نخبه باید احساس کند که راه اصلاح باز است و همچنین اعتماد مردم برقرار است.
این نماینده اصولگرای تهران افزود: در بحرانهای اجتماعی باید استقلال هر قوهای محترم شمرده شود و دست هیچ قوهای به نفع قوه دیگر بسته نشود تا موجب سرکشی برخی و بیخاصیتی برخی دیگر نشود. بحران اخیر در کشور ما این حقیقت را اثبات کرد.
کلمه - گروه سیاسی: هفدهم شهریور، سالروز حادثه ای مهم در تاریخ کشور ماست. در این روز هزاران نفر در اعتراض به نظام شاهنشاهی در میدان ژالهی تهران دست به تظاهرات زدند و صدها نفر توسط نیروهای نظامی به شهادت رسیدند. اما این روز همچنین مصادف است با سالروز دستگیری اعضای کمیته پیگیری امور آسیب دیدگان که در شهریورماه سال هشتاد و هشت و در طی جنبش اعتراضی مردم ایران که به نام نماد سبز آن، جنیش سبز نامیده شده؛ کمیته ای که تمام تلاش خود را برای کمک به افراد آسیب دیده در اعتراضات آن سال که در واکنش به نتیجه انتخابات شکل گرفت به کار بست و پس از گذشت دو سال، هنوز برخی از دست اندرکاران آن به همین جرم در زندان به سر می برند.
ماجرا از اینجا آغاز شد که پس از برگزاری انتخابات دهم ریاست جمهوری، اعلام نتیجه شگفت انگیز و خلاف واقع از سوی نهاد های دولتی باعث بروز اعتراضات گسترده ای در میان مردم شد. در این میان حاکمیت نیز با رفتارهای خشونت آمیز غیر قابل باوری سعی در خاموش کردن آتش اعتراضات داشت که منجر به شهادت، جراحت و دستگیری بسیاری از معترضین شد. بدرفتاری و شکنجهی بازداشت شدگان در بازداشتگاه های رسمی و غیر رسمی، فجایع حمله به کوی دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی اصفهان، شکنجه و تجاوز در بازداشتگاه هایی همچون کهریزک، و خسارت های جانی و مالی نیروهای نظامی، انتظامی، بسیج و لباس شخصی ها در حمله به ساکنان مجتمع های مسکونی مانند مجتمع مسکونی سبحان، رهبران و فعالان جنبش سبز را با خیل مراجعانی مواجه ساخت که در سکوت مرگبار قوهی قضائیه، به دنبال ملجأ و پناهی برای رسیدگی به وضعیت خود یا فرزندانشان بودند.
به منظور امکان رسیدگی به وخامت روزافزون وضعیت معترضان دستگیر شده و تلاش های نافرجام خانواده های شهدا برای کسب اطلاع از وضعیت فرزندانشان، در تیرماه همان سال و به دنبال جلسهی مشترک حجت الاسلام شیخ مهدی کروبی، حجت الاسلام سید محمد خاتمی و مهندس میرحسین موسوی، پیشنهاد تشکیل کمیته ای با عنوان «کمیته پیگیری امور آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات» به تصویب رسید که اعضای آن عبارت بودند از مهندس مرتضی الویری، دکتر ابراهیم امینی، حجت الاسلام دکتر محمد مقدم و دکتر علیرضا بهشتی. کمیته بلافاصله مشغول کار شد و در سه راه طالقانی دفتر اجرای خود را مستقر کرد که مسئولیت ادارهی آن با محمدرضا مقیسه بود و دهها حقوقدان برجسته، از جمله دکتر اردشیر امیرارجمند، و گروهی از فعالان اجتماعی به طور داوطلبانه با آن همکاری داشتند. بنا به پیشنهاد اعضا و تصویب رهبران جنبش، فعالیت های کمیته غیر سیاسی و با اهداف انسان دوستانه تعریف شد و در چهار زمینهی معاضدت حقوقی، معاضدت مالی، معاضدت درمانی و پیگیری امور اداری شکل گرفت. بر این اساس، تلاش برای روشن شدن مکان و وضعیت بازداشت شدگان، کمک به اخذ وکیل، رسیدگی به نیازهای مالی (مانند وثیقه های مالی و کفالت)، پیگیری وضعیت مجروحانی که به علت واهمه از دستگیری برای درمان به بیمارستان مراجعه نمی کردند از جمله خدماتی بود که دفتر کمیته ارائه می کرد. طبیعی بود که دفتر کمیته نسبت به جمع آوری اطلاعات اولیه دربارهی آسیب دیدگان و تحقیق دربارهی صحت و سقم آنها نیز اقدام کند. همچنین، با همکاری مؤسسهی خیریهی شهیدان رحمانی، شماره حسابی جهت جمع آوری کمک های مالی داوطلبانهی مردم اختصاص داده شد که پس از چندی توسط دستگاه های امنیتی مسدود شد. با پیگیری های قضایی که انجام شد، حساب بانکی مذکور مجددا برای مدتی باز شد که سرانجام به دنبال احضار مسئولان مؤسسهی مذکور به وزارت اطلاعات و بازجویی های طولانی، بسته شد.
حملات شدید دستگاه های تبلیغاتی حاکمیت به کمیته بلافاصله آغاز شد؛ ارائهی آمارهای عجیب و غریب که تعداد جان باختگان را از هیچ کس تا بیست و چند نفر که همه از اعضای بسیج بودند شامل می شد! همهی تریبون های امپراتوری دروغ به خدمت دروغ شمردن اطلاعات مربوط به شهدای جنبش درآمدد. کمیته با هوشیاری تمام از درغلتیدن به این بازی سیاسی خودداری کرد. از آنجا که می بایست اطلاعات گردآوری شده از طرق گوناگون سنجیده می شد، هیچ گونه فهرستی از اسامی شهدای جنبش توسط کمیته منتشر نشد. به دنبال ملاقات سخنگوی کمیته با ریاست مجلس شورای اسلامی برای مشارکت و حتی به عهده گرفتن مسئلهی پیگیری توسط مجلس که از وظایف قانونی آن بود، کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی مجلس از اعضای کمیته دعوت کرد مطالب خود را در جلسهی آن کمیسیون به ریاست علاءالدین بروجردی، به نمایندگان ارائه کنند. الویری، بهشتی و امینی در آن جلسه شرکت کردند و شرح جنایاتی را که به وقوع پیوسته بود، ارائه کردند. آنها همچنین با توجه به اختیارات مجلس درخواست کردند از مراجع قانونی مانند پزشکی قانونی، سازمان بهشت زهرا و ثبت احوال بخواهند در ارائهی مدارک همکاری کنند چرا که با گذشت چند هفته از فعالیت کمیته، نیروهای امنیتی کنترل مراکز نامبرده را به دست گرفتند و هرگونه مدارک موجود را از دسترس خارج کردند. شهدای جنبش که تا روزهای قبل با نام و در میان خیل معترضان تشییع و دفن می شدند، در آن مقطع، شبانه و در گورهای بی نشان و در قطعاتی خارج از محوطهی اصلی به خاک سپرده می شدند. افشاگری هایی که در این زمینه صورت گرفت با واکنش تند مقامات امنیتی و قضایی مواجه شد. در جلسهی کمیسیون از اعضای کمیته درخواست شد فهرست موجود از پرونده های تشکیل شده برای جان باختگان در اختیار مجلس قرار گیرد که این کار صورت گرفت. اما چند روز بعد بروجردی منکر دریافت فهرست شد. کمیته مجددا فهرست را ارسال کرد، اما دیگر عزمی برای پیگیری مسئله در کمیسیون مجلس مشاهده نمی شد.
بخش جنجال برانگیز فعالیت کمیته، به تعداد شهدای جنبش مربوط می شد. کروبی و همسرش و موسوی و همسرش با خانواده ها دیدار می کردند و ضمن ابراز همدردی با آنان، خواستار رسیدگی به مسئله و مجازات عاملان و آمران می شدند. در پی سؤال خبرنگاران از کمیته دربارهی تعداد جان باختگان، سخنگوی کمیته اعلام کرد که تا کنون اطلاعات مربوط به ۶۹ شهید جمع آوری شده است. در مقابل، دستگاه های امنیتی به جنگ روانی و تبلیغاتی وسیعی دست زد. از جملهی این اقدامات می توان به ماجرای سعیده پور آقایی و ترانه موسوی اشاره کرد. پیرامون این دو مورد شایعه هایی وجود داشت که ماجرا را پیچیده تر می کرد. خیلی زود مشخص شد که در ماجرای سعیده پورآقایی برخی از نهادها چگونه دست به سناریوسازی زده بودند تا بدین وسیله تمامی اطلاعات دیگر را نیز زیر سؤال ببرند. در مورد ترانه موسوی نیز بنا به گفته مرتضی الویری آخرین اطلاعات رسیده به کمیته این بود که او روبهروی مسجد قبا دستگیر شده است اما پیچیدگی این ماجرا آنقدر زیاد بود که روند بررسی این پرونده با دشواری های زیادی مواجه شد. دستگاه های امنیتی با استفاده از مشابهت اسمی افراد معدودی که به این نام درگذشته یا در خارج از کشور به سر می بردند، سعی کردند وجود این شهید جنبش سبز را از اساس انکار کنند. اما کمیته به مدارک و شاهدان عینی دسترسی پیدا کرده بود که نشان می داد ترانه موسوی در طی درگیری هایی که به دنبال برگزاری مراسم سالگرد شهادت آیت الله دکتر بهشتی در مسجد قبا پیش آمده بود و طی آن دهها نفر مجروح و توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده بودند، بازداشت و ابتدا به کلانتری نوبنیاد و سپس به محل دیگری منتقل شده بود. خانوادهی وی نیز پس از چندی به کلی ناپدید شدند تا هیچ گونه امکانی برای دستیابی به حقیقت ماجرای شهادت ترانه باقی نماند.
چند روز بعد و در پی انکارهای مکرر مقامات قضایی و امنیتی، سخنگوی کمیته در پاسخ به خبرنگاران، تعداد کشته شدگان را ۷۲ نفر اعلام کرد. این رقم، با توجه به تقدس آن در فرهنگ شیعه، دستاویزی برای حمله به دفتر کمیته و ضبط اسناد و مدارک و دستگیری اعضای آن در شامگاه ۱۷ شهریور شد که با شب نوزدهم ماه مبارک رمضان مصادف بود. چند ماه بعد، نیروی انتظامی در گزارشی محرمانه به مجلس، تعداد جان باختگان را ۸۶ نفر اعلام کرد. این در حالی است که منابع اطلاعاتی محرمانه ای وجود داشت که تعداد واقعی کشته شدگان را تا رقم حیرتانگیز و فاجعهآمیز چند صد نفر هم ثبت کرده بود.
پس از هفته ها بازداشت در سلول های انفرادی، پروندهی قضایی اعضای کمیته که توسط بازجویان وزارت اطلاعات تشکیل شده بود، به دادگاه انقلاب ارسال شد. هر چند دادگاه عضویت در این کمیته و فعالیت آن را عملی مجرمانه ندانست، اما دست اندرکاران دفتر اجرایی همچون محمدرضا مقیسه به ۶ سال حبس محکوم شدند. چند نفر از دستگیرشدگان توانستند در دیدار خصوصی با رهبری شرح فجایع و شکنجهها و تجاوزاتی را که نسبت به آنها اعمال شده بود گزارش دهند و خانوادهی یک شهید نیز در دیداری جداگانه تفصیل ماجرای شهادت فرزندشان را برای رهبری بازگو کردند. اما با وجود تمام ادعاهای حکومت در زمینهی پیگیری فجایع حوادث پس از انتخابات، حتی گزارش های تهیه شده توسط کمیته های حقیقت یاب مجلس هیچ گاه منتشر نشد و مانند بسیاری دیگر از حوادثی از این دست، در پشت ابرهای تیره و تار وعده و وعیدهای دستگاه های قضایی و امنیتی ناپدید شد. اما آیا آفتاب حقیقت برای همیشه در پشت ابرها باقی خواهد ماند؟
«... تلاشها، مجاهدتها، ازخودگذشتگیها و پیگیری و صبوری مردم آزادیخواه و دموکراسیطلب لیبی نیز به به فرجامی که پیشبینی میشد منتهی گردید. طرابلس، پایتخت لیبی، آخرین سنگر دیکتاتوری معمر قذافی نیز در برابر اراده و عزم مخالفان تاب نیاورد و به ارادهی مردم تسلیم شد....
«شورای هماهنگی راه سبز امید، ضمن تقدیم شادباش بهتمام آزادیخواهان جهان، بهخصوص مبارزان آزادهی لیبی و نیز حامیان و همراهان جنبش سبز در ایران، تغییر نظام سیاسی در لیبی را در آستانهی روز قدس بهفال نیک میگیرد....
«شورای هماهنگی راه سبز امید از سبزهای آزادیخواه ایران میخواهد به هر طریق و روش ممکن ... به استقبال و ستایش سقوط دیکتاتوری قذافی و تغییر رژیم اقتدارگرای حاکم بر لیبی روند....»
ــ از بیانیهٔ شورای هماهنگی راه سبز امید، ۳ شهریور ۱۳۹۰
* * *
«... به دو کشور همسایه ما که اینک در اشغال خارجی قرار دارد نگاه کنید. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسیدند. ظاهرا قدرتها با شعار آزادیبخشی به این دو کشور قدم گذاشتند، در عینحال که وقتی ابوغریبها را به راه میانداختند طمع خویش را در چهرههای وحشتزده مردم پنهان نکردند. آنها با صراحتی که بیشتر از آن ممکن نبود به مردم این دو کشور میگفتند شما همانهایی هستید که از صدام و طالبان وحشت داشتید، پس اینک حق آن است که از سلاحهای رعبانگیزتر ما بیشتر بترسید...»
ــ از بیانیهٔ شماره ۱۵ مهندس میرحسین موسوی، ۴ آبان ۱۳۸۸
«ما نه آمریکایی هستیم و نه انگلیسی. تا حالا نه کارت تبریکی برای رؤسای کشورهای بزرگ فرستاده ایم و نه امید یاری آنها را داریم و می دانیم با اصالت قدرت در روابط بین الملل هر کشور به دنبال منافع ملی خود است...»
ــ از بیانیهٔ شماره ۱۷ مهندس میرحسین موسوی، ۱۱ دی ۱۳۸۸
«دستیابی به اهدافی چون آزادی و عدالت تنها بر پایه توجه به منافع ملی و حفظ استقلال میسر است. جنبش سبز با آگاهی از این امر، نسبت به هر اقدامی که برخلاف منافع ملی و ناقض اصل استقلال باشد مبارزه می کند و این مسئله را در زمره موازین محوری خویش می داند.»
ــ از بیانیهٔ شماره ۱۸ مهندس میرحسین موسوی، ۲۵ خرداد ۱۳۸۹
* * *
ما خود را بخشی از جنبش سبز مردم ایران میدانیم و برای پیروزی آن صادقانه مبارزه میکنیم. ما نیز با هر شکل از دیکتاتوری، استبداد، و سرکوب مردم آزادیخواه و حقطلب، در هرکجا که باشد، مخالفیم و علیه آن میرزمیم. ما نیز معتقدیم که بساط همهٔ نظامهای ضدمردمی باید در سطح جهان برچیده شود و ارادهٔ مردم در همهجا حاکم گردد. اما، در عین حال، نمیتوانیم با این پایکوبیهای زودرس، سادهنگرانه، و در بهترین حالت، خواستاندیشانه، که بر هیچچیز جز نادیده گرفتن پیچیدگی روندها و واقعیات جهان امروز استوار نیست، همراه شویم.
ما نمیتوانیم با این «استقبال و ستایش» از «تاب نیاوردن» و سقوط دیکتاتوری قذافی در برابر «اراده و عزم مخالفان»ی که در این سند از آنها بهمثابه «مردم آزادیخواه و دموکراسیطلب لیبی» نام برده شده است، موافق باشیم. یک چنین موضعگیری، آنهم از سوی «شورای هماهنگی راه سبز امید»، که امروز سکان بخش عظیمی از جنبش آزادیخواهانهٔ مردم ایران را در دست دارد، نه فقط چشم بر بخش بزرگی از واقعیات موجود جهانی میبندد، بلکه با محدود کردن بحث به اصل ضدیت با «دیکتاتوری» و بها ندادن به اصل «استقلال» و «حق حاکمیت ملی» خلقها، و پیوند ناگسستنی این دو اصل با یکدیگر، از موازین محوری مندرج در «منشور جنبش سبز»، یعنی «تأکید مصرانه بر حفظ استقلال و مرزبندی با نیروهای وابسته به قدرتهای بیگانهٔ سلطهجو...» (بند پ ـ ۴، ویراست دوم «منشور جنبش سبز»)، بسیار بهدور است.
ما نمیتوانیم هر دشمنِ دشمنمان را دوست انگاریم، و از دوستان خود در جنبش سبز نیز صادقانه میخواهیم که چنین نیاندیشند، چرا که این کار همان مردمی را که همگی میکوشیم از بند رها سازیم بهگمراهی میکشاند و بهدام دشمنان تاریخیشان میاندازد.
از دوستان خود در جنبش سبز میپرسیم:
آیا خود حاضرید بهکمک بمبارانهای نابودکنندهٔ «ناتو» و بهبهای مرگ و آوارگی هزاران ایرانی بیگناه، تخریب و نابودی زیربنای اقتصادی و صنعتی کشور، و در نهایت سلطهٔ مجدد قدرتهای خارجی بر ایران، بر دیکتاتوری حاکم بر میهنمان پیروز شوید؟ و در چنین صورتی، آن را پیروزی «مردم آزادیخواه ایران» خواهید نامید؟ اگر چنین نیست، و میدانیم که چنین نیست، آنگاه چرا چنین سرنوشتی را برای خلقهای دیگر مورد تأیید قرار میدهید؟
آیا فرقی میان «مردم آزادیخواه لیبی» و مزدوران مسلحشدهٔ دولتهای غربی، که تنها و تنها بهکمک بمبارانهای «ناتو» بر رژیم دیکتاتوری قذافی پیروز شدند، نمیبینید؟ اگر اینها از حمایت مردم لیبی برخوردار بودند، چرا باید بمبهای «ناتو» راه ورود به طرابلس را برای آنها هموار میکرد؟ چرا آنها نتوانستند، مانند مردم مصر، دیکتاتور حاکم را با تکیه بر نیروی مردم، از درون خود طرابلس پایتخت آن کشور، بهزیر بکشند؟
آیا نمیبینید که هر یک از این گامهای دخالتجویانهٔ غرب و «ناتو»، زمینه را برای حملهٔ بعدی به کشورهای دیگر، مانند سوریه و میهن خود ما، هموارتر خواهد کرد؟ آیا رابطهٔ این حملههای نظامی را با برنامههای سلطهجویانهٔ قدرتهای بزرگ برای کنترل منابع هرچه محدودترشوندهٔ طبیعی، بهویژه نفت و آب، در سطح جهان نمیبینید؟ آیا از برنامههای این قدرتها برای گشودن دروازههای اقتصادی کشورها، تحمیل اقتصاد خصوصی نئولیبرالی و چپاول همهٔ ثروتهای ملی آنها، آگاهی ندارید؟
آیا واقعاً فکر میکنید که قدرتهای امپریالیستی و «ناتو» در دفاع از «حقوق دموکراتیک» مردم لیبی به حملهٔ نظامی دست زدند؟ آیا یک نمونه از مردم آزادشده بهکمک «ناتو» را میشناسید؟ چرا همین «مدافعان حقوق بشر» که امروز لیبی را بمباران میکنند، به کمک جنبش مردم آزادیخواه بحرین نیامدند و برعکس، خیزش برحق آنان را با کمک نیروهای مسلح عربستان سعودی، نزدیکترین متحدشان در منطقه که خود یکی از بزرگترین پایمالکنندگان «حقوق بشر» است، سرکوب کردند و همچنان به این سرکوب ادامه میدهند؟ آیا سرنوشت اسفبار مردم افغانستان و عراق را، که مهندس موسوی بهدرستی در مورد آن به همهٔ ما هشدار داده است، نمیبینیم؟ آنجا نیز حملهٔ نظامی زیر پوشش «برقراری دموکراسی»، «دفاع از حقوق بشر»، و حتی «رهایی زنان» صورت گرفت.
آری، مردم لیبی در دفاع از حقوق دموکراتیک خود بهپا خاستند. اما آنچه در عمل بهدنبال آمد نه ادامهٔ مبارزات آنها تا پیروزی نهایی بلکه دزدیده شدن حرکت انقلابی آنها از سوی «ناتو» و تبدیل درگیریها به یک حرکت نظامی در خدمت هدفهای قدرتهای امپریالیستی بود. تردیدی نیست که مردم لیبی بهمبارزات خود برای دستیابی به حقوق دموکراتیک خویش ادامه خواهند داد، اما اینبار نه با یک دیکتاتور داخلی، بلکه با یک مشت مزدور مسلح برگماشته از سوی قدرتهای خارجی روبرو خواهند بود.
و در این میان، آنچه مردم آزادیخواه لیبی، و نه فقط آنان بلکه جنبش سبز مردم ما نیز، بیش از هرچیز بدان نیاز دارند، همبستگی بینالمللی همهٔ نیروهای مترقی جهان با مبارزات آنان است.
نخست برای گرفتن کمونیست ها آمدند،
من هیچ نگفتم زیرا من کمونیست نبودم.
بعد برای گرفتن کارگران و اعضای سندیکا آمدند،
من هیچ نگفتم زیرا من عضو سندیکا نبودم.
سپس برای گرفتن یهودیان آمدند،
من باز هیچ نگفتم زیرا من یهودی نبودم.
سرانجام برای گرفتن من آمدند
،
و دیگر کسی نمانده بود تا حرفی بزند.
ــ کشیش «مارتین نیمولر»، دربارهٔ برخورد روشنفکران آلمان پس از قدرتگیری نازیها و سرکوب مردم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر