-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

Latest News from 30Mail for 03/15/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1390/12/24

 

علیرضا کیوانی‌نژاد
کلک شبانه

یکم) خوشحالم که در ایران زندگی می‌کنم. زندگی در ایران آن هم به هر قیمتی، به «آپشن»های خودرویی می‌ماند که برای راحتی طراحی شده ولو گران‌، و خریدار ترجیح می‌دهد قدری بیشتر سر کیسه را شل کند تا  آن «آپشن»ها را در اختیار داشته باشد! آپشن‌های زندگی در ایران هم مجابم می‌کند که هر روز سر کیسه را شل کنم تا در این مرز پرگوهر بمانم و حظی ببرم. امروز دوستی، هم برایم ایمیل زده و هم از طریق اس‌ام‌اس خبرم کرده که اگر دنبال «بچه‌» می‌گردم خبرش کنم! اول فکر کردم شوخی است یا چیزی شبیه «دروغ سیزده»، چه هنوز کلی مانده به «سیزده». دوستم نوشته:«مادرم صدام زد و گفت خانواده‌ای را می‌شناسد که سه‌ فرزند دارند.نان‌آور خانه دستش تنگ است و کارگر. همسرش باز هم باردار شده و این‌بار هم سه‌قلو. می‌خواهند بچه‌ها را بفروشند تا کمی پول داشته باشند...»حالا دوستم از همه خواسته که اگر دنبال بچه می‌گردند، آستین همت بزنند بالا. ضمنا جنس‌شان هم جور است:هم دختر دارند هم پسر. خب حالا کجا را سراغ دارید که چنین خبر مفرحی، صبح شما را رقم زند؟ ظریفی می‌گفت:«در یکی از بلاد فرنگ، هر سال خانواده‌ای که بیشترین تعداد بچه را داشته باشد از طرف دولت جایزه‌ای دریافت می‌کند!»

دوم) هنوز جوهر امضای بودجه سریال یا فیلمی خشک نشده- در تلویزیون- که مراسم تقدیر از عوامل و دست‌اندرکاران آن برگزار می‌شود. اما حالا که اصغر فرهادی، به تنها مرد اسکاری تاریخ سینمای ایران بدل شده، وزارت محترم فرهنگ و ارشاد، مجوزی برای برگزاری مراسم تقدیر از وی صادر نکرده است! «فرهادی»های هنر ایران نیازی به این تقدیرها ندارند ولی آنچه برای متولیان فرهنگی کشور باقی می‌ماند، آیا نشانی از اعتبار درپی خواهد داشت؟یادمان نرود که پارسال، درست یا غلط، نام نویسنده‌ای الجزایری-آسیه جبار- نیز در فهرست برندگان احتمالی نوبل قرار گرفت. او که چندان مورد وثوق دولتمردان الجزاری نبود و نیست با پیام تبریک وزیر فرهنگ الجزایر مواجه شد و مردم کارناوال شادی راه انداختند تا نشان دهند که چطور قدردان آن شاعره‌اند. شاعرنویسنده الجزایری برنده نوبل نشد اما آنچه از رفتار فرهنگی مسئولان الجزایری باقی ماند...

سوم) بی‌بی‌سی اعلام کرد:«شیخ‌نشینان دبی‌ چند سالی است که مراسم چهارشنبه‌سوری را برای جذب توریست‌های ایرانی، با شکوه و زرق و برق هرچه تمام‌تر، برگزار می‌کنند.»راستی مراسم بزرگداشت مولانا هر سال در ترکیه برگزار می‌شود؟ تاجیک‌ها، رودکی را شاعری تاجیکی می‌دانند؟ اندکی صبر. چندی دیگر نه از حافظ نشانی می‌ماند نه از سعدی. اندکی صبر...  
 
* تیتر از سی‌میل

 
 

1390/12/24

خبرگزاری‌های داخل ایران گزارش دادند که در هنگام حضور محمود احمدی‌نژاد در مجلس پیرامون پاسخ به سئوال‌های نمایندگان مجلس، هواداران و مخالفان او در خارج از مجلس با هم درگیر شدند.

خبرگزاری کار ایران گزارش داد که شدت این درگیری به حدی بود که نیروهای یگان ویژه پلیس ضد شورش مجبور به دخالت در آن شدند.

وبسایت خبرآنلاین امروز گزارش کرده بود که همزمان با حضور محمود احمدی‌نژاد در مجلس ایران، گروهی از آزادگان (اسیران دوران جنگ ایران و عراق) در اعتراض به عدم پرداخت مطالبات خود در جلوی مجلس دست به تجمع زده‌اند.

مشخص نیست که درگیری صبح امروز مقابل مجلس ایران میان طرفداران محمود احمدی‌نژاد با این افراد با افراد دیگری روی داده است. 

منابع: ایلنا و خبرآنلاین


 
 

1390/12/24

نمایندگان مجلس منتقد دولت ایران به پاسخ‌های صبح امروز محمود احمدی‌نژاد در مجلس پیرامون طرح سئوال از او، واکنش منفی نشان دادند.

مصطفی رضاحسینی، سخنگوی طراحان طرح سئوال از رئیس جمهوری ایران گفته است که آن‌ها اظهارات امروز محمود احمدی‌نژاد را «به صورت معقولانه مورد بررسی قرار خواهند داد.»

به گفته آقای حسینی، پاسخ این اظهارات احتمالآ پس از عید نوروز و به صورت یک بیانیه منتشر خواهد شد.

محمود احمدی‌نژاد امروز چهارشنبه در صحن علنی مجلس ایران حاضر شده بود و به سئوال‌های نمایندگان مجلس با شوخی و طعنه پاسخ داد.

محمود احمدی‌نژاد، که صلاحیت علمی طراح اصلی سئوال از او را نیز زیر سئوال برد، گفت که اگر با خود دولت مشورت شده بود، سئوالات مناسب تری را پیشنهاد می‌کرد.

محمود احمدی‌نژاد در پایان صحبت‌هایش به شوخی گفت که به «سئوالات امتحانی» نمایندگان به طور کامل پاسخ داده و اگر نمایندگان به او نمره‌ای کمتر از ۲۰ بدهند، بی‌معرفتی و نامردی» کرده‌اند.

نمایندگان مجلس ایران اما پاسخ‌های محمود احمدی‌نژاد را توهین آمیز، نامرتبط، بدون جواب قانع کننده، شوخی و با زرنگی توصیف کردند.

قدرت الله علیخانی، نماینده قزوین در مجلس، حتی خواستار استیضاح محمود احمدی‌نژاد به دلیل اهانت به نمایندگان مردم شد.

علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران نیز در پاسخ به اعتراض نمایندگان گفت که «بعضی حرفها نباید اینجا زده می‌شد» و «مجلس جای شوخی نیست». 

منابع: بی‌بی‌سی (+ و +)


 
 

1390/12/24
  •  

    سیدرضا شکراللهی
    خوابگرد

    گاهی فرهنگ ملتی را هم پشت‌ و رو می‌کنند. این عکس یکی از گویاترین تصاویر تاریخی برای ثبت وارونگی فرهنگی ست؛ یادگاری از قهقهرای حیرت‌انگیز این دوران ایران.

     

    دیدار اتفاقی  دولت‌آبادی و دری-اسفند ۹۰


    محمود دولت‌آبادی دست بر سینه دارد، ایستا به قصد سخن. بهمن دری اخوی اما هیکلش لنگر برداشته و با زاویه‌ی نیمه‌باز از روی او، قصد نایستادن دارد. در این عکس، دولت‌آبادی زیر نگاه‌هایی همه پرسان و حتا یک نگاه حیران در پیش‌زمینه، او را احترام کرده است و دری اخوی بی آن که جفت دستانش را به رسم مؤمنان پیش آورد، با همان یک دست به گونه‌ای عاریه انگار، نگاه و لبخندی تفقد‌آمیز مرحمت کرده و قصد عبور دارد. محمود دولت‌آبادی پنجاه سال است که خلق می‌کند و می‌نویسد و از نام‌آورترین نویسندگان معاصر است. نام بهمن دری اخوی از یک و نیم سال پیش شنیده شده که بر صندلی معاون وزیر ارشاد نشسته است.


     
     

    1390/12/24

     

    حسن همایون
    مه

    من نمي‌دانم چرا اين رفقاي هم‌كار كه معمولا هم‌‌ديگر را مي‌بينم، دقت نمي‌كنند و بي‌توجه گزارشي نا درست از رويداد ساده سر هم مي‌‌كنند. من اين‌جا نه به عنوان يك خبرنگار كه به عنوان يك شاهد نزديك اين اتفاق، گپ و گفت كوتاه بين استاد عزيز محمود دولت‌آبادي با وزير ارشاد؛ مي‌‌گويم آن‌چه كه اين دو رسانه در تيتر آوردند تحريف است و بي‌مروتي است.

    جناب محمود دولت‌آبادي عزيز از در مسجد جواد‌الائمه وارد مي‌‌شد من هم در پي وزير ارشاد پله‌ها را به سمت در خروجي مي‌آمدم پايين، كه تصادفي جناب دولت‌آبادي با وزير ارشاد روبرو شد. سه انگشت مياني‌ دست راستش را بالا آورد و به وزير گفت سه سال است كتاب‌هايم معطل مجوز است. گفت كجا مي‌رويد بگوييد اين‌ كتاب‌هاي من چه شد جناب استاد با خنده و قاطع گفت. وزير ارشاد هم به خنده پاسخ داد الان در جريان نيستم پيگري مي‌كنم. من نمي‌دانم چرا بايد خبرگزاري مهر دست به چنين تحريفي بزند. بنا را مي‌گذارم بر اين كه سهو و بي دقتي و شتاب‌زدگي در كار بود ه است؛ اما اين تيتر در ذهن مخاطب اين را هم تداعي مي‌كند كه لابد از قبل اين تيتر در پي بي‌ارج نشان دادن محمود دولت آبادي بوده است. هرچند دوستان عزيز چنين قصدي را نداشته و ندارند اما خوب اين تيتر اين معنا را هم شكل مي‌دهد. همه مي‌دانيم دولت‌آبادي بزرگتر از اين حرف‌ها هست كه ارج و اعتبارش به اين دست اتفاق‌ها خدشه‌دار شود. وزير ارشاد اسلامي هم مي‌دانند جايگاه و قدر اعتبار محمود دولت آبادي كجاست تا آن‌طور كه شايسته است رفتار كنند.

    بعد استاد را همراهي مي‌كردم تا دوست عكاسم آرش خاموشي در آن روز ساعت و برفي يكي چند عكس از استاد بگيرد. خبرنگار خبرگزاري فارس آمده از جناب دولت‌آبادي سوالي پرسيده بعد آن‌ را جوري تيتر كرده است گو اين كه جناب دولت‌آبادي غيض و خشمي فرو خفته داشته است كه اين‌طور پاسخ داده است. او گفت من خودم به ارشاد نمي‌روم ناشر مي‌رود و آمده بخش اول اين جمله را تيتر كرده است. حال آن‌كه مي‌‌‌شد با انتخاب تيتر شفاف‌تر آن‌چه را كه رخ داده است روايت كرد نه اين‌كه با چنين تيتري مخاطب را به برداشتي غير واقعي و تحريف شده سوق داد.

    با رفقاي هم‌كار هستم؛ ما كار سنگيني داريم شرايط شما را درك مي‌‌كنم خوب است تا چيزي را كاملا نمي‌دانيم و مطمئن نشديم نشر ندهيم. خوب است با دقت و وسواس و مسئوليت‌پذيري بيشتري كار كنيم. همه مي‌دانيم ادبيات اين مملكت نيم قرن خون دل‌خورده تا آدمي مانند محمود دولت‌آبادي را تحويل جامعه‌ي فرهنگي ايران و جامعه‌ي جهاني داده است. خوشايند نيست نكنيد اين كارها به آن‌چه كه باور داريم فردايي هم هست كه روز حساب است.همين.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1390/12/24
  •  

    ع. ایماگر
    ایمایان

    «مهرنامه» پس از انتشار عکسهای اخیر گلشیفته فراهانی، سؤالی را با دو تن از مدرّسان رشته‌ی جامعه‌شناسی در میان گذاشته که :«مصالح عمومی چه اندازه می‌تواند حوزه خصوصی را محدود کند؟» با خود موضوع چندان کاری ندارم، قصدم اشاره‌ای کوتاه به شیوه‌ی برخورد این دو نفر و یک جمع‌بندی اجمالی است.

    سوسن شریعتی نوشته که افکار عمومی یا عرف همواره تغییر می‌کند، چیزی که امروز ارزش است، فردا می‌تواند ضدّارزش شود یا جای اکثریّت و اقلیّت عوض شود. هم مقاومت عرف در برابر تغییر طبیعی است و هم تلاش برای خنثی کردن این مقاومت؛ مانند نمونه‌ی ازدواج موقّت که عدّه‌ای با بیان لزوم رعایت واقعیّتی به نام عرف با آن مخالفت می‌کردند و عدّه‌ای برای دفاع از حقیقتی به اسم مذهب از لزوم تغییر افکار عمومی می‌گفتند. در جامعه‌های در حال گذار، اجماعی بر سر افکار عمومی وجود ندارد و در برخی جامعه‌ها نیز افکار، امکان بیان آزادانه‌ی عمومی ندارند و بناچار به طور خصوصی بیان می‌شوند. سیاستمداران، هنرمندان و روشنفکران هر کدام مسیر خود را برای دادوستد با افکار عمومی دارند. سیاستمدار که حافظ وضع موجود است و عرف را حتّی اگر دارای حقیقتی نباشد رعایت می‌کند، روشنفکر وضع موجود را نقد می‌کند امّا به راههای نفوذ در افکار عمومی نیز می‌اندیشد و به دنبال اعتمادسازی با مخاطب و گفتگو با اوست امّا هنرمند، رها از هر قیدوبندی آزادانه خلق می‌کند، شاید در دوره‌ای منزوی شود (فروغ ، هدایت) امّا بعدها اثرش را می‌گذارد.

    نعمت‌الله فاضلی در پاسخ به همین سؤال از پیچیده بودن رفتار آدمی می‌آغازد. از تفاوت پلک‌زدن با چشمک و اینکه همین چشمک در هر شرایطی معنای خاص خودش را دارد و می‌تواند به انتقال معناهای گوناگون یا حتّی برداشتهایی غلط بینجامد و این نمونه‌ی کوچکی از رفتارهای انسانی است که در ارتباط با بافت کلّی وقوع یک رخداد، معانی گوناگون می‌یابد. در جامعه‌ی امروز که گفتمانهای متعدّدی کنار هم وجود دارند، افراد اغلب نگرانند که چه بگویند، بپوشند یا چه کنند که به برداشت غلط نینجامد. این بحران به ویژه برای کسانی که بیشتر در معرض دید و قضاوت دیگران هستند مانند هنرمندان یا سیاستمداران به چشم می‌خورد. در جامعه‌ی امروز، دو سبک زندگی با یکدیگر تلاقی پیدا کرده است یکی ارحجیّت ارزشهای فردگرایانه و تلاش افراد برای انتخاب سبک زندگی خود و دیگر سیاست فرهنگی حکومت که می‌کوشد با تکیه بر ارزشهای جمع‌گرایانه بر سرشت و سرنوشت نشانه‌ها مدیریّت کند. گاهی یک مصاحبه یا رفتار باعث جنجال می‌شود، گروهی با تکیه بر اصل آزادی فردی و نسبیت نشانه‌ها از آن دفاع می‌کنند و جمعی از لزوم احترام به ارزشهای جمع می‌گویند. این جنگ ادامه می‌یابد تا زمانی که اتّفاق جدیدی، میدان بازی -یا جنگ- را از موضوع سابق به موضوع جدید عوض کند. ما نمی‌توانیم در این بین طرف یکی از دو سوی ماجرا را بگیریم و فعلاً می‌توانیم بر لزوم گفتگو و تفاهم پای بفشاریم تا به شکلی از هم‌زیستی ارزشهای فردگرایانه و جمع‌گرایانه برسیم.

    ابتدا از خود سؤال شروع می‌کنم که ارتباطی به آن رخداد ندارد. حتّی اگر پرسش بدون ارتباط با یک اتّفاق هم مطرح می‌شد جای اصلاح داشت که ما امری صددرصد خصوصی یا عمومی نداریم که بتوانیم به سادگی بین ان دو مرز تعیین کنیم. چاردیواری اگر جایی برای مصرف یا انبار مواد مخدّر شود نیز در آزادترین جامعه‌ها اختیاری نیست. بلی؛ بعضی جاها جشن و پایکوبی مختلط در حوزه‌ی خصوصی آزاد است و بعضی جاها خیر، یا پوشش شخصی در بیشتر کشورها مرزهایی متفاوت دارد امّا هیچگاه کاملاً آزاد نیست و بنا به فرهنگ و قانون یک کشور تعیین می‌شود. گذشته از این، پرسش با امر مورد بحث ربطی پیدا نمی‌کند؛ وقتی شخصی آگاهانه در یک رسانه خود را به نمایش می‌گذارد، یعنی دیگران را به دیدن خود دعوت می‌کند و اینجاست که خواسته یا ناخواسته نقد می‌شود. این حضور در حوزه‌ی عمومی است نه حوزه‌ی خصوصی. عکس یا فیلمی از فلان هنرپیشه لونرفته تا کسی به حوزه‌ی خصوصی او وارد شده باشد. هیچ‌کدام از دو نفر به نقص سؤال و اصلاً به خود موضوع بحث نیم‌اشاره هم نمی‌کنند و این یکی از امور شایع بین اهل فکر در ایران است که به جای پرداختن به یک فیلم، کتاب یا اتّفاق مدام حاشیه می‌روند، درباره‌ی خود شخصیّت می‌نویسند، مثال و نقل قول می‌آورند و دست آخر خود اثر دست‌نخورده می‌ماند.

    شریعتی آن چنان تصویری از سیّال بودن ارزشها به دست می‌دهد که روی گل‌وگشادترین نظرات پست‌مدرنیستی را سفید می‌کند. عنوان نوشته‌ی او این است :«تغییر می‌کنیم، عادت می‌کنند.» ما چطور می‌توانیم به دنبال تغییر باشیم یا از حقیقت بگوییم وقتی امر مرجّحی نیست زیرا که هر چیز در سیلان و تغییر است؟ اینجا در حالی ضمیر فعل تغییر کردن را به «ما» (یعنی خودش، تغییرخواهان و احتمالاً فرد مورد بحث) برمی‌گرداند و از این تغییر فی‌الجمله حمایت می‌کند که در همان بحث ازدواج موقّت در نتیجه‌گیری پایان نوشته‌اش –باز هم فی‌الجمله- با آن مخالفت کرده بود که رواج این امر باعث می‌شود نهاد فرهنگی-مذهبی خانواده نااستوار شود (ازدواج موقّت: مذهب علیه فرهنگ؛ کتاب دن‌کیشوت در شهر). کاری به آن موضع ندارم که مدّعی شده ازدواج موقّت به مثابه امری مذهبی در برابر خانواده یعنی باز هم نهادی مذهبی قرار گرفته (پس مذهب حواسش نبوده که دارد زیرآب یکی از نهادهای مورد حمایت خودش را می‌زند!)، غرض این است که آنجا هم «تغییر می‌کنیم، عادت می‌کنند» یا فقط اینجا تغییر می‌کنیم؟ اگر از خوبی و بدی تغییر اینجا و آنجا بگوید می‌گوییم یادتان باشد ارزشها سیّال هستند و چیزی امروز خوب و فردا بد است، پس قضاوت ممتنع است و اگر خوبی و بدی و واقعیّت و حقیقتی در میان باشد که ابتدای نوشته باید اصلاح شود یا لااقل دامنه‌اش محدودتر شود. خیلی‌ها به دنبال تغییر بودند و کامیاب نشدند، چرا فقط دو نفری که هم تغییرشان امری مثبت بود و هم کامیاب شدند، به عنوان نمونه‌ معرّفی می‌شوند؟ چه دین‌سازها، چه مکتب‌تراشها و چه بُتگرهایی که به دنبال تغییر بودند و ابتر ماندند. تقابل صادق هدایت بیشتر با عرف خاص و جامعه‌ی ادبی و فکری بود تا افکار عمومی آن زمان و فروغ هم جایی در برابر افکار عمومی بود که می‌سرود «گنه کردم، گناهی پر ز لذّت» نه فروغ پس از حجم سبز که اگر در آن حد مانده بود، جرقّه‌ای بود که خیلی زود فراموش می‌شد. تازه چطور می‌توان از فروغی که ستارگان نیمه‌برهنه‌ی سینمای آن زمان را در شعرش به مسخره می‌گیرد برای توجیه عملی که بی‌شباهت به همان تن‌نمایی‌ها نیست، بهره برد؟ هم آن ستاره‌ها، هم فروغ به دنبال تغییر بودند، به کدام عادت کنیم؟ در ضمن تابو را یکبار می‌شکنند، تا سال پنجاه و هفت به هرچه از این دست بود، عادت کردیم؛ حالا از چه چیز تازه‌ای رونمایی شده که به آن عادت کنیم؟

    هر کار بکنیم نمی‌توانیم وقتی با نوشته‌ای از فرزندان شریعتی- یا یکی از بزرگان اندیشه‌ی این دیار- روبه‌رو می‌شویم، آنان را با هم مقایسه نکنیم. چندی پیش وبلاگ تورجان بحثی راجع به روشنفکران دینی داشت و بسیاری از جمله شریعتی و که و که را با افراد موجود یک‌کاسه کرده بود. من گفتم صرف‌نظر از تفاوت دیدگاهها، روشهای جماعت موجود- متأسّفانه در واکنش به اجبار مذهبی سه دهه‌ی اخیر- بیشتر در نقد برداشت مذهبی حاکم است و کمتر با بی‌اعتقادان به مذهب سروکار دارد. هر قدر در برخورد با اوّلی زبان درشتی را به کار می‌گیرد در رویارویی با دوّمی ترسخورده و محتاط است ( یک نمونه‌ی ترس از بخشی از عرف!) شریعتی اینگونه نبود و با تیغ نقد خود هر دو طرف را می‌زد. شاید کسی بگوید نوشته‌ی سوسن جامعه‌شناسانه است و توصیف‌گر و من می‌گویم شریعتی هم این دانش را می‌شناخت امّا توانست تغییر و توصیف را همراه کند و اصولاً این برداشت که توصیف جهان در برابر تغییر جهان قرار دارد اشتباه است و مانند بحث حوزه‌ی خصوصی و عمومی، نه هیچ توصیفی جهان را بی‌تغییر می‌گذارد و نه هیچ تغییری بی‌اتّکا به یک نظریّه‌ی توصیفی از جهان شکل می‌گیرد؛ این دو در هم آمیخته‌اند. سوسن شریعتی با دفاع از برخی مفاهیم دکتر مانند امکان پی‌گیری مثبت مفردات اندیشه‌ی پدر مانند اتوپیا یا ایدئولوژی (برای نمونه در مقاله‌ای در کتاب «شریعتی روشنفکر ناشناخته» به کوشش مرتضی کاظمیان) ما را به یافتن کورسوی امیدی امیدوار کرده بود؛ در جهانی که همه از نسبیّت و عدم قطعیّت می‌گویند کسی از چیزی، کسی، عقیده‌ای دفاع کند و پای آن- به تعبیر طنزآمیز ژیژک: به شیوه‌ای استالینی- بایستد. بله، در برابر کسانی که تمام حقیقت را در جیب خود می‌بینند باید از دیگر راههای وصول به حقیقت، تساهل و تسامح و پذیرش تکثّر فرهنگی گفت امّا وقتی در جهانی هستیم که دیگر ارزشی برای پایبندی وجود ندارد، قطعیّت مستدل و موضع‌داشتن امری الزامی به نظر می‌رسد. در واقع سوسن شریعتی نتوانسته در این متن تعادل را بین این دو حفظ کند و از یک سوی بام فروافتاده است. وی نوشته که روشنفکر به راه نفوذ در افکار عمومی می‌اندیشد ولی در این نوشته آن را اپورتونیست و ترکیبی از تعصّب، احساسات خوب و بد، خرد و حماقت خوانده است؛ به نظر می‌آید که او به توصیه‌ی خودش هم پایبند نیست. اگر او -بدون توجّه به سیّالیّت ادّعایی بخشی از متن- جایی را در افکار عمومی بخردانه یا دارای احساسات خوب می‌بیند، چرا باید با تغییر آن بخش موافق باشد و به آن عادت کند؟

    از توصیف من از تداخل و امتزاج امور خصوصی و عمومی، به دست می‌آید که درباره‌ی اصل نوشته‌ی دکتر فاضلی یعنی تمایز نهادن بین امر خصوصی و عمومی چه نظری دارم. به عبارت دیگراز توصیف فاضلی نمی‌توانیم به توصیه‌ی او برسیم. مثل این می‌ماند که بخواهیم هم‌زمان دو روی یک سکّه را به هم بچسبانیم. علی دایی پس از آن مسابقه‌ی کذایی با تیم استیل‌آذین به آرایش موی سوشا مکانی ایراد می‌گرفت و در جواب خبرنگاری که امر شخصی‌بودن آن را مطرح کرد گفت که وقتی جلو میلیونها بیننده است، امر شخصی چه معنا دارد؟ مدّتی بعد در جواب یکی از خبرنگاران که از باز بودن دکمه‌های پیرهنش انتقاد می‌کرد گفت شما به سرووضع شخصی من چکار دارید؟! گفتگوی ارزشهای عمومی و خصوصی اگر نگویم ناممکن، بسیار دشوار است؛ راه ساده‌تر این است که – از آنجا که ارزشهای عمومی متکثّر و ارزشهای خصوصی گوناگون وجود دارند- ابتدا یک امر خصوصی را با امر خصوصی دیگر و یک امر عمومی را با نمونه‌ی مشابه عمومی خود بسنجیم تا امکان گفتگو پیدا شود و آنگاه سعی کنیم از گفتگوی ارزشهای فردمدار و اجتماع‌مدار سخن برانیم. پس وقتی زنان معترض به سنگسار، جلو دوربین برهنه می‌شوند و می‌گویند ما اعتراض داریم، بحث از حیطه‌ی عمومی و خصوصی ما را به بیراهه می‌برد. باید از آنان پرسید که این را برای چه کسانی تهیّه کردید؟ قطعاً مخاطبان شما در داخل ایران هستند؛ آنان برهنگی را به علامت اعتراض نمی‌دانند بلکه به عنوان عملی خلاف اخلاق می‌شناسند. نظام فکری مسلّط، از این حرکت نهایت استفاده را می‌برد و معترضان به نابرابری جنسیّتی را آنگونه که می‌خواهد معرّفی می‌کند پس این حرکت، اثری کاملاً معکوس در تثبیت نظام فکری موجود خواهد داشت. بهترین راه گفتگو همین است که با هر کس با منطق خودش وارد گفتگو شد و دو منطق متفاوت را نمی‌توان به سادگی به گفتگو دعوت کرد.( این معیار را خیلی جاهای دیگر هم می‌توان عرضه کرد، مانند بحث با موافقان مذهبی حکومت فعلی و جز آن)

    برای همین بود که در واکنش به اوّلین حضور پرجنجال هنرپیشه‌ی جوان، از دلیل اینکه بازگشت به ایران را برای خود ابتدا دشوار و سپس ناممکن کرد، پرسیدم. درفیلم «پیکره‌ی دروغ» که حجاب نیم‌بندی داشت و دی‌کاپریو هم در گفتگویی گفت که ما از محدودیّتهای وی خبر داشتیم و برای همین مثلاً در فیلم با هم دست نمی‌دادیم و تمام اینها برای اینکه وی بتواند برگردد و به فعّالیّت خود در ایران ادامه دهد، پس چرا ناگهان وضع طور دیگری شد. اگر قرار بر این بود، آن همه احتیاط در فیلم هم لازم نبود. حالا هم با دیدن آن تصاویر هرکس طبق فرهنگ، سواد و سلیقه‌اش واکنش نشان داد. من با خود گفتم که چرا از بین الگوی هنرپیشه‌هایی مانند مریل استریپ و کسان دیگر که تن‌نمایی برای آنان مشکلی نیست، الگوی دوّم را برگزید؟ چرا حالا که دوّمی را برگزیده، به این رایگانی سرمایه‌اش را در میان می‌گذارد و نه در اثری هنرمندانه که این ظاهر جزئی از بافت اثر باشد و پرسشهای مشابه اینها. فیلم صادقانه‌ی فرهادی پیامدهای کمی نداشت؛ یکی از آنها این بود که نشان داد برای رسیدن به اسکار نیز، راه از درون ایران هموارتر است. خبر اینکه فیلم بعدی وی نقش یک رقصنده‌ی عرب است احتمالاً خیلی را به واکنش به رقص نیم‌برهنه‌ی وی بکشاند امّا من «عرب» بودنش بیشتر به چشمم می‌آید. بازیگر نقشهای ماندگار سینمای ایران بشود بازگیر نقشهای زنان خاورمیانه‌ای یا چیزی در آن مایه‌ها، کسی که در کانون سینمای ایران بود حالا بکوشد که در گوشه و کنار سینمای درندشت جهان جای کوچکی برای خود پیدا کند. بشر انتخابگر است و فایده و هزینه‌ی انتخابش هم به عهده‌ی خودش.

    پس از دوّم خرداد شاهد حضور فراوان نخبگان در روزنامه‌ها و نشریّات بودیم. امّا کمتر شد که نوشته‌ای به ذهنم تلنگری بزند یا آتشی بیفروزد. یا اظهار نظر دانش‌آموختگان حوزه و دانشگاه در حدّ بررسی یک رخداد و «موافقم و مخالفم» باقی ماند بدون برگرداندن آن به ریشه‌های نظری آن (علاوه بر نوشته‌ی سوسن شریعتی دو اظهار نظر از تقی آزاد ارمکی و صادق زیباکلام در باره‌ی پیامدهای موفّقیّت فیلم «جدایی..» از همین دست است؛ اظهارنظری بدون تسلّط بر یک حوزه‌ی فرهنگی خاص) یا فلان معلّم و استاد فرضی، چیزهایی از بنیانهای نظری مربط به یک واقعه می‌گوید امّا توان نزدیک شدن به آن امر خاص ِرخداده در زمان و مکانی ویژه را ندارد. شهیدی‌فر از دعوت‌شدگان دانشگاهی به برنامه‌ی «پارک ملّت» می‌گفت که به زبان مردم حرف نمی‌زنند و در جواب تقاضای مجری می‌گفتند که اگر ساده حرف بزنیم، همکارانمان به ما ایراد می‌گیرند! امّا زبان امری جدا از اندیشه نیست؛ ساده حرف نمی‌زنند چون نمی‌توانند آموخته‌های خود را با امر واقع پیوند بزنند. همه‌ی ما پیرامون جدابودن کارخانه‌ها و فن‌آوری در کشور از دانشگاههای رشته‌های تجربی چیزهایی شنیده‌ایم؛ این امر کمابیش در رشته‌های نظری هم وجود دارد و حضور مؤثّر برای آشتی عمل و نظر، یکی از وجوه غایب روشنفکری کم‌اثر دیار ماست. حتّی روشنفکری دینی که می‌توانست واسطه‌ی بین عالم دینی (به تعبیر دکتر شریعتی) و نخبگان و متجدّدان باشد ، نهاد تدیّن را- که کارکرد خودش را دارد- به چالش- و کمتر نقد- کشید و از مسیر خود خارج شد. بحث از دو نوشته‌ی فوق بود؛ اوّلی - با پرهیز از رویارویی با بخشی از همین افکار عمومی که دستکمش می‌گیرد- از موضع‌گیری آشكار می‌پرهیزد و دوّمی- شاید از ترس عرف خاص (همکاران دانشگاهی)- از پایین آوردن بحث به حیطه‌ی امر رخداده اجتناب می‌ورزد و این ماجرا ادامه خواهد داشت.
     


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته