-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

Latest News from Emrooz for 09/06/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



pirmoazzen_3x2.jpgتبعیض، بی عدالتی، توزیع نابرابر سرمایه های ملی، محروم کردن نیروی بومی از مدیریت های تخصصی و مواردی از این دست به عنوان دلایل بنیادی نارضایتی اقوام ایران از حکومت تلقی می شود. مناطقی که دارای بافت قومی هستند، عمدتا خود را در معرض تبعیض های سیستماتیک و سازمان یافته از سوی حکومت می بینند و نوک پیکان حمله شان را متوجه سیستم و فرهنگ سیاسی مستقر می کنند که نتوانسته فرصت های یکسان را در اختیار همه شهروندان قرار دهد. انتقاد از توزیع ناعادلانه فرصت ها، کُرد و بلوچ و عرب و ترک و ترکمن نمی شناسد. آنها دردهای مشترکی را فریاد می زنند و مطالبات مشترکی هم دارند، هرچند که هر منطقه بنا به اقتضائات جغرافیایی و خصلت های فرهنگی حامل خواست هایی خاص خود نیز هست.


شهروندان آذری زبان ایران در بسیاری از موارد خواسته هایی مشابه با مطالبات دیگر اقوام (همچون حق آموزش و تحصیل به زبان مادری، مشارکت برابر در مدیریت های کلان کشور و بهره مندی از فرصت های مساوی با دیگر اقوام) دارند. آذری زبانان ایران زمین همچنین به دلیل نقش برجسته در تاریخ آزادی خواهی ایران طی یک صد سال اخیر خود را مستحق بهره مندی و دستیابی بی قید و شرط به این حقوق می دانند. در بررسی و تحلیل مطالبات شهروندان ترک با دکتر "نورالدین پیرموذن" نماینده سابق مجلس شورای اسلامی در مجلس گفتگو کردیم. او در این مصاحبه با تشریح ریشه های تبعیض علیه شهروندان آذری هشدار می دهد که ادامه وضعیت فعلی ممکن است به خشم مردم استان های آذری نشین بیانجامد.

متن این گفتگو به نقل از جرس در پی می آید:

آقای دکتر! با توجه به این شما چندین دوره نماینده مردم آذربایجان و اردبیل بودید مهم ترین محورهای تبعیض علیه شهروندان آذری زبان را در چه حوزه هایی می دانید؟

دغدغه های مردم آذربایجان و اردبیل را می توان در دو پرسش دسته بندی کرد. یکی این که آیا مردم این استانها در تصمیم گیری های کلان کشور حضور دارند و نمایندگان واقعی خودشان را دارند؟ دیگری این که تا چه حد نیروهای بومی در مدیریت های تخصصی این استان ها امکان حضور یافته اند؟ پرداختن به این پرسش ها نیازمند درکی پیشینی از زمینه های سیاسی استان های آذری نشین است. مردم این استان ها از دوران مشروطه در فرآیند تجدد نقشی اساسی داشته اند. اگر به تاریخ آزادیخواهی در ایران طی صد سال گذشته نگاهی بیاندازیم مردم آذربایجان را همیشه پیش آهنگ این حرکت ها می بینیم. آنها در تکوین انقلاب اسلامی هم نقشی مهم ایفا کردند. چنانکه تظاهرات 29 بهمن 1356 در تبریز زیربنای انقلاب 1357 بود. می توان حتی ادعا کرد که اگر تبریز  و آذربایجان نبود انقلابی هم نبود. در 8 سال جنگ تحمیلی هم این لشکر آذربایجان بود که در خط شکنی های اساسی مقابل دشمن نقشی تعیین کننده ایفا می کرد. من فراموش نمی کنم عملیات هایی را که به عنوان جراح در جبهه ها حضور داشتم و از نزدیک می دیدم که در خطرناک ترین موقعیت ها سربازان آذری چطور برای پیشروی از خود رشادت نشان می دادند. متاسفانه باوجودی که نقش و موقعیت منحصر به فرد آذری ها در فرایند تکوین انقلاب، صدای مردم این منطقه نه تنها به خوبی شنیده نشده بلکه وضعیت در سالهای اخیر به مراتب بدتر هم شده است. به یاد می آورم که در مجلس با آقای "اکبر اعلمی"( نماینده سابق تبریز) گفتگویی داشتیم و حساب می کردیم که یکی از راهیافته های مجلس هفتم با چه سهمی از آرا  وارد پارلمان شده است.با یک حساب سرانگشتی به این نتیجه رسیدیم که این راهیافته تنها 4  درصد رای مردم را داشت. همین مساله نشان می دهد که تاثیرگذاری مردم آذربایجان در تصمیم گیری های کلان کشور تا چه حد اندک است. در اثر این گونه سیاستگذاری ها و رفتارهاست که مردم آذربایجان احساس می کنند از سرمایه ها و ثروت های ملی بی بهره اند و در مقام مقایسه با سایر استان ها از متوسط کشور در جایگاه پایین تری قرار دارند. درباره محور دوم یعنی نقش نیروهای بومی در مدیریت های تخصصی نیز باید اظهار تاسف کرد از این که نیروهای انسانی کارآمد در استان های آذری نشین به دلایل واهی کنار گذاشته می شوند و فرصت ها در اختیار افراد غیر بومی قرار می گیرد.


شما به مساله توریع نامناسب ثروت ملی و سهم اندک استان های آذری زبان اشاره کردید. آیا فکر می کنید حکومت با برنامه قبلی و  به شکل سیستماتیک سهم کمتری از بودجه و ثروت ملی را در اختیار استان های آذری زبان می گذارد؟

سئوال جالبی است. درباره بودجه باید بگویم که اصولا نمایندگان اردبیل و آذربایجان در تصمیم گیری های کلان کشور تعیین کننده نبوده اند. شما اگر به شهر کرمان نگاه کنید می بینید که چهار نماینده سرشناس این استان( طه هاشمی، محمدرضا باهنر، حسین مرعشی و مجید انصاری) چندین دوره در کمیسیون های مهم مجلس حضور داشتند. بر همین اساس هم بود که در مجلس ششم بنده به همراه همکار خوبم آقای اکبر اعلمی تلاش کردیم صدای مردم آذربایجان را تا جای ممکن بازتاب دهیم. این تلاشها در ماجرای متروی تبریز یا راه آهن اردبیل موثر بود  ولی متاسفانه باز به دلیل انتخابات کنترل شده در مجلس هفتم و هشتم آزادی مردم برای رای به کاندیداهای واقعی شان گرفته شد. وقتی هم نمایند های واقعی ملت در خانه ملت حضور نداشته باشند، صدای مردم شنیده نخواهد شد. چنانکه اکنون آمار بالای بیکاری، فقر و فشارهای روحی روانی مخصوصا بر روی بدنه جوان گویای دردهای خفته و خاموش این 4 استان است.

مستحضر هستید که در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی و دوران حاکمیت سیاسی اصلاح طلبان شاهد تلاشهایی برای حل معضلات و خواست اقلیت های قومی و مذهبی در ایران و اجرای ملموس و جدی اصل 19 و 15 اساسی بودیم اما این تلاش ها عمدتا ناکام ماند. به نظر شما چه عواملی باعث این ناکامی بود؟

ما در مجلس چندین بار درباره ضرورت اجرای اصل 15 قانون اساسی تذکر دادیم و برای تحقق آن تلاش های بسیار انجام شد. منتهی روشن است که اجرای این مواد قانونی به تصمیم گیری های کلان در نظام سیاسی برمی گردد. بنای تصمیم گیری های مجلس در هر حال باید منطبق بر سقف شورای نگهبان باشد. سقف شورای نگهبان هم متاسفانه به حدی کوتاه است که پذیرای مطالبات و شنوای صدای مردم نیست. اعضای این شورا حتی صدای مردمی که در تهران زندگی می کنند را نمی شوند چه رسد به این که شنوای صردم اهالی استان های آذری نشین باشند.

آقای دکتر!برخی فعالان قومی صورت مساله شکاف مرکز- پیرامون را در چارچوب نزاع فارسها با سایر اقوام ایرانی می بینند. آیا به نظر شما این تصور درست است که حکومت به نمایندگی از قوم فارس تبعیض ها را علیه سایر اقوام اعمال می کند؟

من واقعا نمی دانم کسانی که در تهران تصمیم گیری های سیاسی را انجام می دهند تفکر ناسیونالیسی دارند یا خیر. نمی خواهم وارد این موضوع هم بشوم. ولی وقتی شما در اردبیل یا تبریز زندگی می کنید و به صورت چهره به چهره با مردم عادی برخورد دارید، می بینید که آنها سئوالهای انباشته شده ای دارند. مردم آذربایجان و اردبیل می پرسند که چرا ما از ثروت ملی برخوردار نیستیم؟ چرا نقشی در تصمیم گیریهای کلان کشور نداریم؟ چرا نمایندگان واقعی ملت کنار گذاشته شدند؟ آقای جنتی چه اختیاری دارد که برای نمایندگان واقعی استانهای اردبیل و آذربایجان تصمیم بگیرد؟ من یادم است که فریاد مردم تبریز در 29 بهمن 1356 فریاد آزادی خواهی بود؛ فریاد انتخابات آزاد و رساندن صدای مردم قهرمان آذربایجان به تصمیم گیرندگان سیاسی بود. وقتی که گوش های حکومت این فریاد آزادی خواهی را نشنید، شاهد انقلاب 1357 بودیم. اکنون هم از انباشت دغدغه های مردم آذربایجان چنین صداهایی را می شود پیش بینی کرد. به این معنی که اگر به دردها و نارضایتی های خفته ترتیب اثری داده نشود یقینا تبدیل به فریادی خواهد شد که ممکن است دیگر شنیدن آن برای حکومت دیر شده باشد.

من ماجرای کاریکاتور روزنامه ایران در سال 1386 را یادآور می شوم که اعتراض 4 استان آذری نشین را در پی داشت.  یادم است که در استان اردبیل طی 4 ساعت حدود 40 ساختمان با خاک یکسان شد. همین امر زنگ خطری به تصمیم گیران بود که شنوای دغدغه های مردم استان های آذری نشین باشد. پیام آزادی خواهی و احترام به خواست مردم پیامی بود که انقلاب وعده اش را می داد اما پس از 32 سال مردم احساس می کنند که دولت فارغ از آرای عمومی برای خود تصمیم می گیرد. نتیجه این که 4 استان آذری نشین شکاف عمیقی با حاکمیت احساس می کند. اگر این شکاف عمیق تر شود آینده خوبی را نمی توان پیش بینی کرد. دود این تصمیم گیریهای غلط به چشم همه ملت خواهد رفت.

آیا به نظر شما این شکاف در  حال حاضر به حدی هست که تهدیدی علیه تمامیت ارضی کشور تلقی شود؟

وقتی مردم این 4 استان احساس می کنند که در تصمیم گیریهای کلان کشور نقشی ندارند و چندین عنصر بی زبان را به عنوان نمایندگان منطقه راهی مجلس می کنند، نتیجه این می شود که مردم هم احساس کنند نسبت به مسایل کشور نامحرم هستند. در چنین وضعیتی آیا شما فکر می کنید که دوباره 29 بهمن 1356 اتفاق نخواهد افتاد؟ واضح است که ملت با هیچ کس عهد اخوتی نبسته است. مردم آذربایجان همانند تمامی ملت ایران در انتظار تحقق واقعی شعارهای انقلاب یعنی( استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی) هستند. منظور از آزادی هم برگزاری انتخابات آزاد، آزادی احزاب و حق برگزاری تجمع های مسالمت آمیز است.


بنابراین شما قائل هستید به این که اگر روند دموکراتیک در ایران حاکم شود مسال آذربایجان هم برطرف می شود؟

من آذربایجان را سرِ سبز ایران می دانم. آذربایجان بدون ایران و ایران بدون آذربایجان معنی ندارد. ما خودمان را ایرانی می دانیم و دغدغه ای هم اگر داریم این است که در تمامیت کشور پهناوری به اسم ایران زندگی کنیم و زنده بمانیم.هر گونه تفکر جدایی طلبانه را محکوم می کنیم. هرگز و هرگز کوچکترین تصوری از جدایی آذربایجان از ایران وجود ندارد.

فکر می کنید تفکر جدایی طلبی در این استانها اصولا تا چه حد دارای پایگاه اجتماعی دارد؟

این تفکر هیچ گونه پایگاه اجتماعی ندارد و هیچ زمینه اجتماعی هم برای آن وجود ندارد. اما اگر فریاد مردم آذربایجان شنیده نشود و این فریادهای خفته و خاموش به شکل خاکسترهای زیر آتش جمع شوند مطمئنا از این فضای غبار آلود هر کسی می تواند استفاده کند. بنابراین بهترین شکل حل مشکل چرخش قدرت، انتخابات آزاد و شنیدن صدای مردم هست. مردم آذربایجان نه حاضر هستند جدا از ایران زندگی کنند، نه حاضر هستند تحقیر شوند و نه حاضر هستند از تصمیم گیری های کلان کشور کنار گذاشته شوند. مردم آذربایجان احساس می کنند نقش تعیین کننده ای که در تاریخ جنبش آزادیخواهی و در انقلاب ایران داشته اند به رسمیت شناخته نشده است. نمایندگانی هم که شورای نگهبان به عنوان راهیافته راهی مجلس شورای اسلامی کرده است بازتاب دهنده صدای مردم نیستند. واضح است که ما با هر گونه جدایی طلبی، هر گونه سوء استفاده از مساله قومیت ها و بهره برداری از دغدغه های اصولی و منطقی مردم مخالفیم.

اقای دکتر! شما در سخنانتان بارها از به رسمیت شناخته ارای مردم استان های آذری نشین و استقرار ساز و کار دموکراتیک به عنوان راه حل نهایی رفع تبعیض در این استانها صحبت کردید. مستحضر هستید که آقایان موسوی و کروبی پیش از انتخابات در مقام کاندیدا و پس از انتخابات در مقام رهبری جنبش سبز بارها بر رعایت حقوق قومیت ها تاکید کرده اند و از به رسمیت شناخته شدن مطالبات آنها در بستر جنبش سخن گفته اند. به نظر شما تاکید آنها تا چه حد دربردارنده انتظارات قومیت ها بوده است؟

اگر شما این سئوال را از مردم آذربایجان بپرسید آنها خواهند گفت که دیگر هیچ چشم امیدی به وعده های انتخاباتی کاندیداها از هیچ جناحی ندارند. آنها در انتظار تحقق این وعده ها هستند. هر گروه و فردی که نسبت به دغدغه مردم استان ها کنش مثبتی انجام شود با استقبال روبرو خواهد شد. شما شاهد بودید که در ماجرای کاریکاتور توهین آمیز روزنامه ایران وقتی صدای اعتراض شهروندان ترک بلند شد، در سایر شهرها با آن همراهی صورت نگرفت. بنابراین من با احترام به کسانی که وعده هایی توجه برانگیز به شهروندان آذری دادند باید بگویم که نظیر این وعده ها را کاندیداها در دوره های قبل هم داده بودند؛ اصولا برای مردم آذربایجان این وعده ها بسیار کم ارزش است.

ولی بهرحال جنبش سبز یک جنبش در حال تکوین و مبارزه است و رهبرانش در حال حاضر فاقد قدرت برای تحقق وعده هایشان هستند.آیا نفس طرح مطالبات دموکراتیک و حمایت از حقوق قومیت ها از نظر شما نشان دهنده حسن نیت نیست؟

اجازه بدهید نگاه خودم را از نگاه شهروندان آذری جدا کنم. ممکن است تلقی من این باشد که جنبش سبز یک حرکت دموکراتیک و آزادی خواهانه است. ولی مردم استان های آذری زبان جنبش سبز را موثر و کارآمد تلقی نمی کنند. آنها اکنون در قهر نسبت به کنش های عمومی سیاسی در کشور بسر می برند. تا زمانی که این قهر به قوت خود باقی است ضریب نفوذ جنبش سبز هم در 4 استان آذری نشین نزدیک صفر خواهد بود. وقتی که هواداران جنبش سبز در تهران فریاد می زدند که ای آذربایجانی ها کجا هستید؟ پاسخ آذربایجانی ها این بود که وقتی ما به دلیل اعتراض به ماجرای کاریکاتور زیر فشار بودیم شما چرا همراهی نکردید؟ مردم آذربایجان دچار یک بی اعتمادی نسبت به همه جناح های سیاسی هستند. شما بوی جنبش سبز را در استان های آذری حس نمی کنید و اعتماد چندانی به آن وجود ندارد.

 اجازه بدهید به یک اتفاق اخیر اشاره کنم. مستحضر هستید که بسیاری از کنشگران جنبش سبز نسبت به خشک شدن دریاچه ارومیه اعتراض کردند. آیا این حرکت را می توان حامی از اعلام همبستگی جنبش با مطالبات مردم منطقه دانست؟

آقای "اردشیرامیرارجمند" رییس شورای هماهنگی راه سبز وقتی در "بوستون"  بودند، برایشان شرح دادم که جنبش سبز فاصله زیادی با سطح مطالبات و انتظارات مردم استان های آذری نشین دارد و  ضریب نفوذ آن در این استان ها پایین ترین و کمترین ضریب نفوذ ممکن است. حالا شاهدیم که در ماجرای دریاچه ارومیه تلاش مضاعفی برای کسب جایگاه در این استان ها از سوی شورای هماهنگی راه سبز انجام می شود. اما سئوال اینجاست که چرا بعد از بروز اعتراضهای مردمی به خشک شدن دریاچه ارومیه این اطلاعیه ها و بیانیه ها از سوی شورا داده می شود؟ من به عنوان کسی که بین مردم تبریز و اردبیل زندگی کرده است می گویم که چه حاکمیت و چه اپوزیسیون باید صدای مردم استان های آذری نشین را بشنود. باید فرهنگِ پذیرش اذربایجان به عنوان بخش تعیین کننده و سرنوشت ساز کشور در تصمیم گیری های کلان به رسمیت شناخته شود.

به نظر شما برای احیای اعتماد و همبستگی میان قائلان به دموکراسی چه راهکاری را می توان پیشنهاد کرد؟

همان شعارهای اساسی انقلاب یعنی" استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" چاره کار است. ما دنبال آزادی سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد و ورود نمایندگان واقعی مردم به تصمیم گیریهای کلان کشور هستیم. کسانی هم که در انتخابات ریاست جمهوری رای می آوردند باید از استعدادهای انسانی منطقه در مدیریت ها استفاده کنند. مردم آذربایجان احساس می کنند نه صدایشان نه رایشان و نه حضورشان و نه تاریخشان و نه چهره هایشان در هرم سیاسی کشور به رسمیت شناخته نمی شود. این بن بست سیاسی باید شکسته شود. فضای سرد سیاسی در 4 استان باید از بین برود. اگر این اتفاق بیفتد، شور و نشاطی در نسل جوان آذربایجان پیدا خواهد شد. در غیر این صورت قهر مردم استان های آذری نشین مزمن و طولانی خواهد بود؛ قهری که ممکن است منجر به خشم سیاسی و در نهایت به ضرر ایران و به ضرر آذربایجان تمام شود.

 

با تشکر از شما برای شرکت در این گفتگو.


 



 


امروز: سازمان مجاهدین انقلاب اسلای ایران (شاخه خارج کشور) با انتشار بیانیه ای حمایت خویش را از اعتراضات مدنی مردم آذربایجان اعلام کرد. در این بیانیه سازمان با محکوم کردن اعمال خشونت و برخورد امینیتی با اعتراضات مدنی مردم، این رفتارهای حاکمیت را نشانه ضعف پایگاه اجتماعی حاکمیت دانسته است. این تشکل سیاسی همچنین از تمامی فعالان مدنی، اجتماعی و محیط زیستی خواسته است که به موج مقاومت ملی مردم آذربایجان بپیوندند. متن کامل این بیانیه در پی می آید:

بسم الله الرحمن الرحیم

این روز ها نهادهای نیمه جان و تضعیف شده ی جامعه مدنی ایران از هر طریق می کوشند دغدغه ها و نگرانیهای خود را به گوش مسولان اداره کشور برسانند که در میان این نگرانیها و در حوزه زیست محیطی وضعیت بغرنج دریاچه ارومیه، اهمیتی حاد و فوری یافته است.

آنچه کوتاهی و سهل انگاری حاکمیت را در این مساله ثابت می کند همانا بی توجهی دولت مستقر به برنامه ریزی حفاظت از این دریاچه و رای منفی راهیافتگان مجلس به دو فوریت طرح وضعیت دریاچه ارومیه است. قطعا این یکی از طنزهای عملکرد حاکمیت اقتدارگرا در دولت و مجلس است که افزودن یک روز به تعطیلی عید فطر از موضوع خشک شدن دومین دریاچه شور دنیا برایشان مهم تر بوده است. از طرف دیگر متاسفانه، آنچنان که انتظار نیز می رفت حاکمیت و مدیران حکومتی هم که این روزها کمترین میزان نقدپذیری و اعتراض را برنمی تابند با فرار از پاسخگویی و جهت توجیه بی تدبیری ها، ترفندی منسوخ در "گفتمان استبداد طلبی" را به کار گرفتند و تلاش کردند تا بار دیگر مساله ای مدنی و زیست محیطی را به چالشی سیاسی- امیتی تعبیر و تبدیل کرده تا در سایه آن مجال برای سرکوب و ارعاب در جامعه و معترضان رافراهم آورند.

از اینرو در روزهای گذشته که شهروندان عزیز آذربایجان با فراخوان و حضور آرام در خیابانها و در آرامش کامل سعی بر توجه مسوولان به معضل خشک شدن دریاچه ارومیه نمودند بجای شنیدن صدایشان توسط حاکمیت شاهد برخوردهای خشن و سرکوبگرانه آنها از سوی نیروهای انتظامی و امنیتی وشبهه نظامیان و لباس شخصی ها بودیم . تجربه تاریخ مبارزات مدنی و اجتماعی تاریخ معاصرما نشان داده که هرگاه حاکمیت از پایگاه اجتماعی و سیاسی قوی در درون جامعه برخوردار نیست، هرگونه اعتراض مدنی را اسباب تزلزل پایه های قدرت خود دانسته و برخورد امنیتی-نظامی با معترضان را تنها مرحم ممکن بی تدبیری ها و پریشانی ها تصور می کند. دولت و مسوولان کنونی نیز در قبال این مساله مهم ملی ، اعتراضات مدنی زیست محیطی شهروندان عزیز استانهای آذربایجان شرقی و غربی را با ترفند سیاسی امنیتی معرفی کردن به خشونت کشیدند و برگ سیاه دیگری را در کارنامه حاکمیت اقتدار گرای خود ثبت کردند.

اگرچه در مسائل زیست محیطی و از جمله خشک شدن دریاچه ارومیه با وجود عوامل و تغییرات طبیعی، مقصر خواندن محض دولت دور از واقعیت می نماید، اما بی تدبیری دولتمردان در توضیح این موضوع و انجام بحث های علمی و کارشناسی و اقناعی در عرصه عمومی به یقین موجبات یک چنین اعتراضاتی را دامن زده و در این روند فرار از پاسخگویی و توسل به برخورد های امنیتی نظامی با معترضان مدنی بیش از پیش بر بغرنج شدن این موضوع و نااطمینانی شهروندان نسبت به حل کارشناسی و مدبرانه آن افزوده است .

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ضمن محکومیت شدید سرکوب امنیتی و بازداشت معترضان و فعالان مدنی-زیست محیطی در آذربایجان، به حاکمیت هشدار و انذار می دهد که رخنه بی کفایتی و سو مدیریت را با رسن داغ و درفش رفو نکند و از بهار خیزش عربی درس حکومت داری بیاموزد و ثروت ملی را خرج آبادانی ایران زمین کند و بیش از این با ندانم کاری و سو مدیریت خود ، چوب حراج به منابع طبیعی و ثروت ملی نزند. همچنین ازشهروندان و هموطنان آذربایجانی بخاطر این ایستادگی و استقامت برای حفاظت از منابع ملی تقدیر وتشکر کرده و حمایت کامل خودرا از آنها اعلام می داریم و از تمامی فعالین اجتماعی، مدنی و محیط زیستی سراسر کشور درخواست داریم که به موج مقاومت ملی مردم آذربایجان در این باره بپیوندند.


سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران (شاخه خارج کشور)
۱۵ شهریور ۱۳۹۰

بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در حمایت از اعتراضات مدنی مردم آذربایجان


 


آنان دل به توافق سال قبل بسته بودند. براساس توافق سال گذشته طلافروشان شرایطی برای گذر یك ساله باز بحران مالیاتی پیدا كرده بودند. اما سازمان امور مالیاتی در سال نود سیاست گذاری های تازه ای پیش گرفته است. سازمان به صورت ناگهانی به طلافروشان خبر داده تا مالیات برارزش افزوده باید در سال جاری به محاسبات طلافروشان افزوده شود. همین جریان مقدمات را برای اعتراض جدید بازار مهیا كرد. این اتفاق در شرابطی رخ می داد كه پیش تر رئیس شورای اصناف كشور پارچه فروشان را تهدید به برخورد كرده بود.
سازمان امورمالیاتی یكسال به دستور رئیس دولت اجرای قانون را عقب انداخت. یكسال به پایان رسید و بازهم اعتصابات كلید خورد.

به گزارش خبرآنلاین؛ هنوز ماجراهای بازار پارچه فروشان به پایان نرسیده كه از بازار طلای تهران اخباری در هم صدایی صنفی دیگر با پارچه فروشان منتشر شده است. طلا فروشان بازار تهران بیست روز پس از اعتصاب پارچه فروشان به آنها ملحق شده اند. طلافروشان در حوادث اعتصابات سه سال قبل بازار پیش رو بودند ولی بیست روز قبل هنگامی كه پارچه فروشان بانگ اعتراض سردادند، طلافروشان تهرانی اعلام كردند هنوز قصدی برای گلایه از سازمان امور مالیاتی ندارند.

آنان دل به توافق سال قبل بسته بودند. براساس توافق سال گذشته طلافروشان شرایطی برای گذر یك ساله باز بحران مالیاتی پیدا كرده بودند. اما سازمان امور مالیاتی در سال نود سیاست گذاری های تازه ای پیش گرفته است. سازمان به صورت ناگهانی به طلافروشان خبر داده تا مالیات برارزش افزوده باید در سال جاری به محاسبات طلافروشان افزوده شود. همین جریان مقدمات را برای اعتراض جدید بازار مهیا كرد. این اتفاق در شرابطی رخ می داد كه پیش تر رئیس شورای اصناف كشور پارچه فروشان را تهدید به برخورد كرده بود.

رئیس شورای اصناف به صراحت اعلام كرده بود:« تا زمانی كه اعتراض ها ادامه یابد، خبری از توافق نخواهد بود.» پارچه فروشان تهرانی ولی چندان دل به گفتار رئیس شورای اصناف نبسته بودند تا دل آزرده از كلام او دست از اعتصاب بردارند. آنان همچنان برمواضع خود استوار باقی ماندند. رئیس اتحادیه پارچه فروشان هم اعلام كرد:« از دلایل اعتصاب بازاریان اطلاعی ندارد.»

او پای خود را از مهلكه بازار بیرون كشید و رسما راهی تازه پیش گرفت. پیش از این صنف متبوع او مذاكراتی با سازمان امور مالیاتی ترتیب داده بود ولی نتیجه گفت وگوها براستواری سازمان و پافشاری بازاریان دلالت داشت. بحران ها چنین میان سازمان امورمالیاتی و اصناف بالاگرفت. در همین حال از بازار تهران خبر می رسد، طلافروشان هم به لشگر معترضان بازار افزوده شده اند.

آنان همچون سال های گذشته كمی بعد از ارائه اظهارنامه های مالیاتی و وصول میزان مالیات پرداختی، كركره های مغازه های خود را پایین كشیده اند تا جدالی تازه با سازمان امور مالیاتی را كلید زده باشند. براساس اخباری كه از بازار تهران مخابره شده طلافروشانی اعتصاب را كلید زده اند كه بازارشان در همسایگی پارچه فروشان قرار گرفته است.

ورود بازار طلا به ماجرای اعتصابات گرفتارهای بسیاری را برای سازمان امور مالیاتی رقم خواهد زد. تداوم اعتصاب تهران منجر به انتقال نارضایتی ها به استان های دیگر می شود . سال گذشته هم بازار تهران كلید اعتصاب را زد و سه هفته بر مواضع اش پافشاری كرد. مدتی بعد بازارهای شهرستانی به تهرانی ها ملحق شدند و ماجراها قدری بالا گرفت. سازمان امورمالیاتی ولی تنها یكسال به دستور رئیس دولت اجرای قانون را عقب انداخت. یكسال به پایان رسید و بازهم اعتصابات كلید خورد. پارچه فروشان، طلافروشان و شاید صنوفی دیگر.


 



نیكزاد در ادامه درباره كیفیت خدمات دهی شركت های هواپیمایی و ارتباط آن با افزایش قیمت بلیت هواپیما گفت: افزایش 14 درصدی قیمت بلیت هواپیما به دلیل افزایش قیمت بنزین بوده است. همواره خدماتی مانند؛ ایمنی، سالم بردن پرواز، حركت به موقع از سوی شركت های هواپیمایی و فرودگاه ها به مسافران ارائه می‌شود و این خدمات ارتباطی به افزایش یا كاهش قیمت بلیت ندارد.

وزیر راه و شهرسازی افزایش 14 درصدی قیمت بلیت هواپیما را به دلیل افزایش قیمت بنزین اعلام كرد و گفت: ارائه خدمات در بخش حمل و نقل هوایی به تغییر قیمت بلیت ارتباطی ندارد.

به گزارش مهر؛ علی نیكزاد با اشاره به اینكه در پرداخت تسهیلات مسكن مهر هیچ مشكلی وجود ندارد، اظهار داشت: سال گذشته به تمام تعهدات در این زمینه كه 14 هزار میلیارد تومان بود، عمل شد. و در حال حاضر نیز عدد قابل توجهی بانك مسكن دراختیار استانها برای این امر قرارداده است و در بحث پرداخت تسهیلات مسكن مهر هیچ مشكلی نداریم.

نیكزاد در ادامه درباره كیفیت خدمات دهی شركت های هواپیمایی و ارتباط آن با افزایش قیمت بلیت هواپیما گفت: افزایش 14 درصدی قیمت بلیت هواپیما به دلیل افزایش قیمت بنزین بوده است. همواره خدماتی مانند؛ ایمنی، سالم بردن پرواز، حركت به موقع از سوی شركت های هواپیمایی و فرودگاه ها به مسافران ارائه می‌شود و این خدمات ارتباطی به افزایش یا كاهش قیمت بلیت ندارد.

وی تصریح كرد: بنابراین ارائه خدمات به مسافران همواره در دستور كار جلسه هوایی وزارت راه و شهرسازی، سازمان هواپیمایی كشور و شركت های هواپیمایی بوده است و این افزایش قیمت حدود 14 درصدی بلیت هم به دلیل افزایش قیمت سوخت است.

وزیر راه شهرسازی ادامه داد: در حال حاضر قیمت سوخت متفاوت تر از قبل در اختیار شركتهای هواپیمایی قرار می گیرد و همچنین بحث تورم نیز در این زمینه بی تاثیر نیست بنابراین دلیل افزایش قیمت بلیت هواپیما همین موارد است و ارتباطی به افزایش یا كاهش خدمات دهی شركت های هواپیمایی ندارد.


 


shakouri-rad-1.jpgعلی شکوری راد، عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی با بیان اینکه کسانی که در راس حاکمیت هستند برای حفظ قدرت‌شان نیازی به حضور اصلاح‌طلبان ندارند بلکه می‌توانند با تکیه بر پول نفت، نیروی نظامیان و دستگاه تبلیغاتی صداوسیما قدرت خودشان را همچنان حفظ کنند تاکید کرد: ولی این نوع اقتدار برای آنها مطلوب تلقی نمی شود. آنها دلشان می‌خواهد در کنار همه این داشته‌ها، یعنی منابع مالی، نظامی و قدرت تبلیغاتی، پایگاه اجتماعی هم داشته باشند. آنها در این زمینه احساس ضعف می‌کنند و برای جبران این ضعف‌شان نیازمند این هستند که بخش‌های بزرگی از ملت در انتخابات شرکت کنند تا آنها بگویند ما که در حاکمیت هستیم برآیند مشارکت گسترده ی مردم هستیم. برای این است که احساس نیاز می‌کنند که اصلاح‌طلبان بیایند در انتخابات شرکت کنند، نه برای اینکه آنها برای حفظ قدرتشان نیاز به این مشارکت داشته باشند.

نماینده مردم تهران در مجلس ششم شورای اسلامی در مصاحبه ی خود با روزنامه آرمان با تاکید بر اینکه "ما منتظر دعوت‌نامه نیستیم، بلکه منتظر تحقق شرایط هستیم یادآور شد: در شرایط امروز که در افطاری انجمن اسلامی دانشگاه تهران به آقای دعایی اجازه ی سخنرانی داده نمی‌شود، یا اگر یک جلسه‌ای در جایی برگزار شود با آن برخورد امنیتی می‌شود ما اصلاً چگونه دور هم بنشینیم و بفهمیم که چه کسی کاندیدا شود یا چه کسی کاندیدا نشود؟ یعنی ما حتی شرایط امن برای تشکیل جلسه برای تعیین کاندیدا نداریم که بخواهیم این کار را بکنیم.

به گفته ی وی قدم اول را آقای خاتمی برداشته و شروط شرکت در انتخابات را مشخص کرده، بنابراین قدم بعد را باید طرف‌های مقابل بردارند.

متن کامل این مصاحبه که بخش عمده ای از آن در روزنامه ی آرمان به چاپ رسیده را به نقل از وبلاگ این فعال اصلاح طلب با هم می خوانیم:

*آقای دکتر! چرا می خواهید در انتخابات شرکت کنید؟

شما از کجا می‌ گوئید که اصلاً من می‌خواهم شرکت کنم؟

*پس معنی شرط و شروط گذاشتن چیست؟ به نظر نمی‌رسد که از شرکت بدتان بیاید.

نه قصدی برای شرکت در انتخابات آینده مجلس وجود ندارد و این سؤال شما هم مبنایی ندارد.

*یعنی هیچ بنایی برای شرکت در انتخابات ندارید؟

خیر.

*چرا؟

به دلیل اینکه شروطی که آقای خاتمی مطرح کرده اند باید تحقق پیدا کند تا ما بتوانیم در انتخابات شرکت کنیم. هیچ چشم‌اندازی برای تحقق این شروط فعلاً مشاهده نمی‌شود.

*برای تحقق شروط تلاش می کنید؟

بله اگر بتوانیم کمکی بکنیم که این شرایط محقق شود حتماً کمک می‌کنیم.

*چه کار می‌توانید بکنید؟

کار خاصی از دست ما بر نمی‌آید چون اختیار تحقق شرایط در دست کسانی است که در حاکمیت هستند و در دست ما نیست. زمانی که آنها این شروط را تحقق ببخشند آن موقع کار ما شروع می‌شود.

*یعنی در صورتی که آنها نخواهند شما نمی‌توانید شرکت کنید؟

ما بر اساس شرایط موجود نمی‌توانیم شرکت کنیم. یعنی شرایط برای شرکت ما فراهم نیست مگر اینکه شروط آقای خاتمی را عملی کنند آن وقت ما هم شروع می کنیم برای ورود در انتخابات.

*پس شما چه تأثیری دارید در این انتخابات؟

ما تأثیر خاصی نداریم و تأثیر ما همین بوده که آقای خاتمی شروط را تعیین کرده اند، یعنی قدم اول را آقای خاتمی برداشته و شروط شرکت در انتخابات را مشخص کرده، بنابراین قدم بعد را باید طرف‌های مقابل بردارند.

*زمینه‌سازی نیاز نیست؟

زمینه‌سازی را ما انجام دادیم، یعنی آقای خاتمی با تعیین این شروط حسن‌نیت خودش را نشان داده. آقای خاتمی عملاً به نمایندگی از کل مجموعه اصلاح‌طلب‌ها این کار را کرده و همه پشت سر آقای خاتمی هستند در این قضیه. موارد استثنا خیلی نادر است.

*اگر شرط نمی گذاشت، یعنی چه کاری نکرده بود؟

ببینید نفس برگزاری انتخابات در کشور بر مبنای شرکت همه است. منتها انتخابات یک شرایطی باید داشته باشد تا مردم انگیزه شرکت پیدا کنند. در شرایط فعلی این اعتماد از بین رفته. به ویژه بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم اعتماد به انتخابات در بخش قابل توجهی از مردم از بین رفته و برای بازگشت آنها به صحنۀ انتخابات باید اعتمادسازی شود و این اعتماد‌سازی توسط حاکمیت باید صورت بگیرد. نهاد‌های اجرایی که می‌خواهند انتخابات را برگزار کنند و نهاد‌های نظارتی که می‌خواهند نظارت بکنند و مقام‌های بالا‌دستی که باید این اعتماد را در سطح کشور فراهم کنند.

*چرا فکر می‌کنید این اتفاق نمی‌افتد؟

برای اینکه فعلاً تحرکی دیده نمی شود. اگر شروطی که آقای خاتمی گفته تحقق پیدا کند آن وقت دیگر عاقلانه نیست که در انتخابات شرکت نکنیم. به تعبیر دیگر اگر تحقق پیدا کند عاقلانه این است که ما در آن انتخابات شرکت کنیم. ولی الان چشم‌اندازی برای تحقق آن شرایط پدید نیامده است. یعنی طرف مقابل واکنش مثبتی نسبت به طرح آن شروط تا حالا بروز نداده.

*برخی می پرسند در سالیانی که اجازه داده شد و یا طبق قانون عمل شد و وارد حاکمیت شدید، در آن سال‌ها چه کردید که دوباره می‌خواهید بکنید؟

این سؤالی جدی است؛ می پرسند بر فرض انتخابات هم سالم برگزار شود و شما هم بتوانید وارد مجلس شوید آنجا چه کار خواهید کرد؟ ما می‌گوییم: نه، مشکلات برطرف نخواهد شد، یعنی ما مشکلاتی که در مجلس ششم داشتیم دوباره در مجلس نهم هم خواهیم داشت ولی خب در مجلس ششم کار‌هایی صورت گرفت که همان‌‌ها کار‌های بزرگی بود، فرهنگ‌سازی شد و آگاه‌سازی صورت گرفت و فشار آوردیم به برخی نهاد‌هایی که یک‌جانبه عمل می کنند و تمکین نمی‌کنند به رای مردم. به هر حال نتیجه اقداماتی که در مجلس ششم صورت گرفت آنقدر قابل دفاع است که ما بگوییم تکرار مجلس ششم هم بهتر از وضعیت موجود است بنابراین آن را هم نه کمال مطلوب بلکه در وضعیت امروز مطلوب تلقی کنیم.

*فکر می‌کنید گامی بیش از آن نمی‌توانید بردارید؟

ببینید ما اگر بتوانیم گامی در حد تکرار مجلس ششم برداریم حتماً بیش از مجلس ششم هم خواهیم توانست کار انجام دهیم. چون طرف مقابل فضا را بسته است. این کار یک قدم به پس راندن کسانی است که شرایط امروز را پس از مجلس ششم ایجاد کرده‌اند، بعد از آن این امید ایجاد خواهد شد که آنها را وادار کنیم قدم‌های دیگری هم پس بروند تا برسیم به اجرای بدون تنازل قانون اساسی.

مصالحه بر سر منافع ملت

*آقای خاتمی پیشنهاد نوعی مذاکره دادند و برداشت عموم از گفته های ایشان این است که در واقع یک تعامل دو‌طرفه‌ای باید صورت بگیرد. آیا دو طرفه باید باشد؟

الان دوطرفه نیست، الان تقریباً هیچ تعاملی وجود ندارد.

*نه، منظورم آن چیزیست که باید صورت بگیرد.

بله طبیعی است. باید بین طرف‌های موجود در دعوای امروز کشور گفت‌وگو صورت بگیرد برای رسیدن به یک مصالحه‌ای بر سر منافع ملت.

*مصالحه یعنی چه؟

مصالحه یعنی اینکه ما بتوانیم به یک فرمولی دست پیدا کنیم که در آن هر دو طرف بتوانند به بخشی از خواسته‌های خودشان دست پیدا کنند و به همین دلیل حاضر شوند به طرف مقابل امتیاز بدهند.

*شما چه امتیازی می‌توانید بدهید؟

همانطور آقای خاتمی گفتند نسبت به گذشته گذشت کنیم، یعنی بگوییم جفایی که به مردم شد اینها را نادیده می‌گیریم برای رسیدن به آینده‌ای بهتر. این کاری است که ما می‌توانیم انجام دهیم. در حق مردم و فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران و بسیاری از خانواده‌ها و کسانی که در جریان حوادث بعد از انتخابات آسیب دیدند جفا‌هایی صورت گرفته که اگر بخواهیم اینها را حساب پس بکشیم موضوع همچنان لاینحل می‌ماند، ما برای حل این دعوایی که امروز بر سر منافع ملت و آینده کشور داریم، حاضر هستیم که از بخشی از آنها عدول کنیم، کوتاه بیاییم و گذشت کنیم تا بتوانیم به یک حد‌اقلی از آنها برسیم. ببینید اجرای بدون تنازل قانون اساسی در حقیقت معنایش این است؛ ما قانون اساسی را به عنوان میثاق ملی پذیرفته‌ایم، کمال مطلوب ما قانون اساسی نیست و فکر نمی‌کنم کسی در این کشور پیدا شود از هر دو جناح که کمال مطلوب خودش را در قانون اساسی پیدا کند. کمال مطلوب ما قانون اساسی نیست ولی ما حاضر هستیم که در چارچوب همین قانون اساسی حقوق خودمان را پیگیری بکنیم و همین در حقیقت نشان دهنده ظرفیتی است که دارد بروز پیدا می‌کند والا خواسته‌هایی که امروز توزیع شده بین طیف‌های جنبش و مردم، خواسته‌هایی هستند که بعضاً رادیکال هستند.

*شما چه اندازه عملکرد اصلاح طلبان و معترضان دو سال گذشته را «حق کامل» می‌دانید؟‌

نه، قطعاً ایراداتی بوده.

*چه تقصیری در نتیجۀ حاصل شده داشته اند؟

ببینید ایرادات در مجموعه ی حرکت است ولی اگر شما بپرسید که در شخص مهندس موسوی آیا ایراداتی وجود داشته یا نه، من می‌گویم اگر بوده بسیار کم بوده.

*در کل جریان را بفرمایید؟

در کل جریان را اگر بخواهم بگویم، بله، هر کسی از ظن خودش یار جنبش شد برای همین دو سر سبزها در تضاد هستند و همدیگر را قبول ندارند. ولی آنها بر روی یک خواسته‌ای به اشتراک نظر رسیده اند که باعث شده اینها در یک جهت واحد قرار بگیرند والا در درون سبزها انتقاد‌ات نسبت به همدیگر فراوان است، کما ‌اینکه آقای کروبی و مهندس موسوی کاندیدا‌های رقیب بودند ولی بعد از انتخابات در یک مجموعه قرار گرفتند.

*خب آیا این بدنه واقعاً هدف و خواسته‌هایشان یکی است؟

نه کاملاً با هم متفاوت است؛ بخش‌هایی هستند که خواهان دگرگونی نظام هستند و بخش‌های هستند که خواهان اصلاح قانون اساسی هستند، و بخش‌هایی هستند که می‌گویند نه، ما در چارچوب همین قانون اساسی می‌خواهیم کار بکنیم؛ که اینها بدنه اصلی را تشکیل می‌دهند و آقای موسوی و آقای کروبی از این نظر اخیر دفاع می‌کنند. نه اینکه قانون اساسی همه خواسته‌ها را برآورده کند، ولی این را به عنوان یک میثاق ملی که اجماع عمومی روی آن وجود داشته باید مبنا قرار دهیم تا بعد از آن بتوانیم به یک چارچوب درستی دست پیدا کنیم برای اداره کشور.

*خودتان فقط با یکی از این بخش ها همفکر هستید، بر همان مبنا هم حرکت سیاسی خود را تعریف می کنید، پس این بدنه ی بزرگ به چه درد شما می‌خورد؛ از جمله کسانی که به دنبال براندازی نظام هستند؟

ببینید یک خواسته‌های حد‌اقلی وجود دارد و یک خواسته‌های حداکثری؛ در آن بخش حد‌اقلی‌اش این اتفاق نظر شکل گرفته. یعنی آنهایی که خواستار تغییر قانون اساسی هستند و آنهایی که خواستار تغییر نظام هستند آنها جمعیت چندانی را تشکیل نمی دهند تا بتوانند تأثیر‌گذار باشند، آنها خودشان را پیوند داده اند به این مجموعه، ولی وجود دارند و داشتن چنین خواسته‌هایی هم خیلی چیز عجیب و غریبی نیست که کسی بگوید می‌خواهم قانون اساسی اصلاح شود. این جرم حساب نمی‌شود. حتی اگر کسی خواستار این باشد که نظام تغییر پیدا کند هم جرم حساب نمی‌شود، اگر اقدام عملی برای سرنگونی نظام کند آن جرم حساب می‌شود، ولی اگر خواسته‌اش این باشد کما‌اینکه این طبیعی است که در کشور مسیحی هایی وجود دارند که خواسته ی آنها این است که یک حکومت مسیحی به وجود آید، یا زرتشتی ها یا اهل تسنن که خواستار حکومتی زرتشتی یا سنی هستند و طبیعی هم هست که یک عده سکولار هستند و خواستار حکومت سکولار باشند. طیف‌های مختلف وجود دارد و طبیعی است که اینها خواستار چنین چیز‌هایی باشند و هیچ‌کس نمی‌تواند این را بر آنها ایراد بگیرد. ولی اینها می‌دانند چنین چیزی تحقق پیدا نمی‌کند بنابراین می‌آیند خواسته‌های خودشان را حداقلی می‌کنند و می‌رسند به همان خواسته‌هایی که کاندیدایشان در انتخابات مطرح کرده بود.

* انتخابات زمان طرح خواسته‌هاست. حاکمیت چقدر نیاز به شرکت اصلاح‌طلبان و معترضان دارد که خواسته‌های آنها را برآورده کند؟

کسانی که در راس حاکمیت هستند برای حفظ قدرت‌شان نیازی به حضور اصلاح‌طلبان ندارند، آنها می‌توانند با تکیه بر پول نفت، نیروی نظامیان و دستگاه تبلیغاتی صداوسیما قدرت خودشان را همچنان حفظ کنند ولی این نوع اقتدار برای آنها مطلوب تلقی نمی شود. آنها دلشان می‌خواهد در کنار همه این داشته‌ها، یعنی منابع مالی، نظامی و قدرت تبلیغاتی، پایگاه اجتماعی هم داشته باشند. آنها در این زمینه احساس ضعف می‌کنند و برای جبران این ضعف‌شان نیازمند این هستند که بخش‌های بزرگی از ملت در انتخابات شرکت کنند تا آنها بگویند ما که در حاکمیت هستیم برآیند مشارکت گسترده ی مردم هستیم. برای این است که احساس نیاز می‌کنند که اصلاح‌طلبان بیایند در انتخابات شرکت کنند، نه برای اینکه آنها برای حفظ قدرتشان نیاز به این مشارکت داشته باشند.

* استدلالتان برای نیاز آنها به رأی اصلاح طلبان با ادعایتان نمی خواند. مگر مدعی نیستید که آنها در نتیجۀ انتخابات دخالت می‌کنند پس اگر حضور پیدا نکنید هم این کار را می کنند!

بله همین کار را هم می‌کنند و اگر اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت نکنند آنها یک دو قطبی را شکل می‌دهند و مردم یک تعدادی می‌آیند پای صندوق و به هر حال آنها یک درصدی از پایگاه مردمی را دارند، این نیست که خالی از پایگاه باشند؛۲۰ یا ۲۵ درصد پایگاه دارند و همان مردم را می‌آورند پای صندوق و همانطور که در شمارش انتخابات قبل عمل کردند اینجا هم ممکن است عمل بشود.

* چه تضمینی وجود دارد که این انتخابات آنطور که شما می‌خواهید برگزار شود؟

هیچ تضمینی برای آن وجود ندارد.

*اصلاً خواسته و شرایط شما چیست؟

شرط اول ما این است که زندانیان سیاسی آزاد شوند؛ منظور ما زندانیان انتخاباتی است.

*چرا؟

کسانی هستند که به نتایج انتخابات گذشته اعتراض داشتند؛ بخشی از آنها قبل از اینکه فرصت اعتراض پیدا کنند بازداشت شدند و بعضی‌ از آنها بعد از اعتراض بازداشت شدند. اینها زندانیان انتخاباتی هستند، یعنی همۀ کسانی که به نتایج انتخابات گذشته اعتراض کردند و به ناحق به زندان افتاده‌اند، اینها باید آزاد شوند.

*چه کسانی، کدامشان؟

مجموعۀ کسانی که در احزاب مختلف اصلاح‌طلب حضور داشتند، روزنامه‌نگارانی که در روزنامه‌‌های اصلاح‌طلب حضور داشتند. کسانی که در جریان اعتراضات خیابانی بازداشت شدند بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشند و ...

*بر فرض که ۹۰ درصد اینها آزاد شوند، شما شرکت نمی‌کنید؟

ببینید تحقق این شرط یعنی آزادی آخرین نفر؛ ولی به هر حال ممکن است در مورد اینکه آیا این زندانی انتخاباتی هست یا نیست، اختلاف باشد.

*به فرض که انتخاباتی باشد، تا آخرین نفر؟!

تحقق این شرط یعنی آزادی آخرین نفر بعلاوۀ رفع حصر از آقایان موسوی و کروبی.

* شرط دوم؟

شرط دوم اینکه احزاب و مطبوعات آزاد باشند.

*یعنی چه؟

یعنی فضا از امنیتی به سیاسی تغییر کند و بر اساس فضای سیاسی روزنامه‌ها و احزاب آزاد باشند. ما الان در فضای امنیتی به سر می‌بریم، انتخابات در فضای امنیتی اصلاً معنی ندارد یعنی باید فضا سیاسی باشد تا انتخابات برگزار شود. امکان برگزاری تجمعات وجود داشته باشد. الآن برای یک میهمانی افطار در منزل اشخاص هم مانع وجود دارد و آن را برهم می زنند. اجازۀ برگزاری مراسم دعا و سخنرانی مذهبی هم داده نمی شود. این بساط امنیتی و بگیر و ببند که هیچ کس هم مسئولیت آن را برعهده نمی گیرد و پاسخ گو نیست باید برچیده شود. انتخاباتی که در فضای امنیتی برگزار ‌شود انتخابات سالمی نخواهد بود.

*یعنی حتی حزب مشارکت باز باشد؟!

باید احزاب مشارکت و مجاهدین انقلاب اجازه فعالیت پیدا کنند و امکانات آنها به آنها برگردانده شود و فرصت ارتباط‌ یابی‌ و سازمان‌دهی برایشان برقرار و فعالیت‌شان به رسمیت شناخته شود. البته از نظر ما رسمی هستند، ولی بخش هایی از حاکمیت می‌گویند شما منحل شده اید البته ما نپذیرفته‌ایم، چون حکم انحلال به ما ابلاغ نشده و تا الان فقط ادعا شنیده‌ایم.

*در خبر‌ها که به کرات می‌گویند.

خبر، ابلاغ نیست و ابلاغ حکم قضایی روال دارد، باید حکم ابلاغ شود و امضا گرفته شود، آن وقت می‌شود ابلاغ قانونی و اگر دادستان دست روی قرآن بگذارد و یک خبری را اعلام کند این به منزله ی ابلاغ حکم نیست.

*پس شما خودتان را رسمی می‌دانید؟

بله ما خودمان را رسمی می‌دانیم.

*با همان شرایط قبلی، انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری ۷۶ و ۸۰ برگزار شد و اصلاح‌طلب‌ها با قوت شرکت کردند، آیا در آن زمان کسی زندانی نبود؟ زمان انتخابات مجلس ششم و انتخابات دور دوم آقای خاتمی، آقای منتظری در حصر بود و زندانی سیاسی هم داشتیم، خیلی از فعالیت های سیاسی و روزنامه‌ها در این سال‌ها توقیف یا محدود شده بودند...

شرایط آن موقع را با شرایط حالا نمی‌شود مقایسه کرد. شرایط آن موقع شرایطی بوده که به تدریج محدودیت‌هایی ایجاد شده بود و هنوز اصلاح‌طلب‌ها به عدم شرکت در انتخاب نرسیده بودند که بعد بخواهند شرط بازگشت تعیین کنند. اما اکنون وضعیتی پیش آمده است که ما را رسانده به آن حدی از آستانه که ما به تصمیم عدم شرکت برسیم. بنابراین حالا ما برای رسیدن به تصمیم جدید نیاز‌مند ذخیره‌سازی ادله هستیم، قبلاً برای عدم شرکت دلیل جمع می‌کردیم حالا برای شرکت باید دلیل جمع کنیم.

*مثل نهضت آزادی که شروطی داشتند و رفتند که بیایند؟!

ببینید، ما در گذشته برای عدم شرکت دلیل جمع می‌کردیم بنابراین تا یک دلیل بطورکامل عینیت نمی یافت ما آن را لحاظ نمی‌کردیم؛ ولی حالا برعکس شده.

*یعنی فقط شرایطی گذاشته شود و منتظر شوند که طرف مقابل این اجازه را بدهد؟! خب ملی مذهبی‌ها و نهضت آزادی هم در مقطعی این کار را کردند و رفتند و حذف هم شدند و ...

نه این خیلی فرق می‌کند. چون آنها در یک اقلیت خیلی کمی بودند؛ آنها زمانی که آن تصمیم‌ را گرفتند به نظر من اشتباه کردند که شرکت نکردند ولی ما در شرایطی در معرض این تصمیم هستیم که بخش بزرگ مردم با ما هستند. بعد از انتخابات دهم بخشی بزرگی از فعالان سیاسی، روزنامه‌نگاران و مردم و سیاست‌مداران به «عدم شرکت» رسیده‌اند والا کی تا به حال اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات دعوت می‌شدند؟ علت اینکه الان اصلاح‌طلب‌ها به انتخابات دعوت می‌شوند برای آن است که طرف مقابل دریافته است که این مجموعه به نقطه ی عدم شرکت رسیده اند.

انتخابات مال مردم است و کسی صاحب آن نیست تا از دیگری دعوت کند

*کی اصلاح طلبان را دعوت کرده؟

بخش‌هایی از جناح راست که در مجلس هستند و تریبون‌هایی دارند. البته از آن ور کسی رسماً دعوت نکرده، ولی من یادم هست که در گذشته این کار از جانب رهبری در جلسات خصوصی صورت می‌گرفت.

*هیچ نشانه‌ای از آن طرف نیست؟

نه خیر، نشانه‌ای نیست.

*خب همین ها که دعوت می‌کنند!

این دعوت‌ها رسمی نیست، فقط رسانه‌‌ییست و توسط کسانی صورت می‌گیرد که اصلاً رسمیتی برای این کار ندارند. آقای باهنر دعوت می‌کند که نمایندگی رسمی از طرف مجموعه ای ندارد.

*آقای جنتی در کدام انتخابات از شما دعوت کرده بودند؟

آقای جنتی سمتی برای دعوت در انتخابات ندارند. ایشان فقط حق نظارت دارند. ایشان هیچگونه جایگاه سیاسی ندارند که بخواهند دعوت کنند.

*دبیر شورای نگهبان هستند ...

ایشان بعضی وقت‌ها بیش از حد حق نظارت خودشان صحبت می‌کنند.

*اما هیچ گاه دعوت نکردند، در سال ۷۶ اتفاقاً در شورای نگهبان به آقای خاتمی رای منفی داده بودند و ۷۸ هم در مورد کاندیداهای مجلس ششم همان نظر را داشتند، در مورد آقای معین هم که رد کردند و در مورد موسوی هم که همین نظر را داشتند. پس هیچ وقت آقای جنتی استقبال نکرده بود.

آقای جنتی هیچ وقت سمتی برای دعوت نداشتند. نه جایگاه و نه سمتی و نه حد و اندازه‌ای به لحاظ سیاسی. ایشان در یک جایگاه نظارتی هست و بیش از حد نظارتی گاهی اوقات صحبت می‌کند و خلاف است.

*پس امثال آقای جنتی وقتی اظهار نظر می‌کنند که مثلاً نیازی به حضور اصلاح‌طلب‌ها نداریم، اصلا چنین گفته ای قابل توجه است؟

نه قابل توجه نیست. اما دلیلی بر عدم سلامت انتخاباتی که می‌خواهد برگزار شود، هست. آقای جنتی به عنوان ناظر باید بی‌طرف باشد.

*در انتخابات گذشته هم این اتفاق افتاد. حتی آقای جنتی در داخل شورای نگهبان آقای خاتمی را رد کرد و همچنین در انتخابات های دیگر. اما این دلیل نمی‌شود که بگوییم حتما در آن انتخابات ها تقلب شده ...

نه، کاری به آن ندارد. من می‌خواهم بگویم آقای جنتی حق اظهار‌نظر در مورد انتخابات را ندارد و فقط باید نظارت کند؛ آنچه به عنوان اظهار‌نظر می‌گوید به عنوان یک فرد و شخص است، هیچ اعتبار خاصی ندارد.

*پس چه کسی باید دعوت بکند از شما؟

کسی نباید دعوت کند، آنها باید شرایط آقای خاتمی را محقق کنند، اصللاح‌طلب‌ها خودشان می‌آیند. انتخابات متعلق به همۀ مردم است. جایی نیست که کسی در آن صاحب خانه باشد و از کسی دعوت کند. انتخابات عرصه رقابت است و طبیعی است رقبا از هم دعوت نمی‌کنند و ما منتظر دعوت کسی نیستیم، شرط تعیین کرده‌ایم که انتخابات واقعاً انتخابات باشد و می‌گوییم اگر این شرایط تحقق پیدا کند، خواهیم آمد، حالا چه دوست داشته باشند و چه دوست نداشته باشند.

*شرط سوم؟

شرط آخر ما این بود که انتخابات ضمانت‌های لازم را برای برگزاری سالم داشته باشد. متأسفانه با اعضای فعلی شورای نگهبان که تا کنون آن گونه عمل کرده اند بعید است این شرط تحقق پیدا کند.همین هفته ی گذشته آقای جنتی در نماز جمعه خط‌ونشان کشیده برای کاندیدا‌های ریاست جمهوری دوره ی بعد؛ که شما این آرزو را به گور خواهید برد! سوال من این است که این اظهار‌نظر آقای جنتی بر اساس کدام جایگاه قانونی صورت گرفته؟

*امام جمعه.

ایشان عضو شورای نگهبان است.

*خب امام جمعه هم هست؛ از تریبون نماز جمعه خیلی ها قبلا اظهارنظر کرده اند.

من می‌گویم عضو شورای نگهبان نباید خطیب جمعه باشد تا مجبور باشد حرف هایی را در جایگاه خطیب نماز جمعه بزند که بی‌طرفی خودش را از دست بدهد. بنابراین آقای جنتی صلاحیت عضویت در شورای نگهبان را ندارد. حالا اینکه خطیب جمعه است و اظهار‌نظر می‌کند باشد ولی چنین کسی که چنین اظهار‌نظری می‌کند صلاحیت عضویت در شورای نگهبان را نخواهد داشت.

*قبلاً هم چنین اظهارنظرهایی سابقه داشته.

آنها هم غیر‌قانونی بوده.

آقای جنتی را بردارند و مثلاً آقای امینی را بگذارند

*می‌خواهم دقیقا بدانم چه زمانی شرط سوم را محقق شده می دانید؟

سلامت انتخابات این است که نهاد‌های ناظر بتوانند اعتماد عمومی را جلب کنند یعنی حد‌اقل، نیرو‌های رقیب در عرصه انتخابات به آنها ایرادی نداشته باشند و اعلام کنند که ما این نهاد را به عنوان نهاد بی‌طرف می‌پذیریم. یعنی تحولی صورت بگیرد که چنین اظهار‌نظری توسط رقبای انتخاباتی امکان‌پذیر باشد.

*معیار قابل اندازه گیری این شرط چیست؟

کمترین آن این است که آقای جنتی عضو یا دبیر شورای نگهبان نباشد.

*یعنی اگر باشد شما در انتخابات شرکت نمی‌کنید؟

من از طرف دیگران در این باره صحبت نمی‌کنم. اما اگر آقای جنتی دبیر شورای نگهبان باشد من قطعاً در آن انتخابات شرکت نمی‌کنم. یعنی آن انتخابات را سالم نمی‌دانم.

*یعنی مشکل شما با یک «شخص» است؟

نه، می‌خواهم بگویم به عنوان مثال. چون شما اسم بردید در مورد آقای جنتی بنده اظهار‌نظر کردم. من می‌گویم شورای نگهبان باید بتواند اعتماد طرفین و رقبای انتخاباتی را جلب کند که یک نهاد بی‌طرف است. برای این منظور چند کار لازم است. یکی اینکه بعضی از اعضای شورای نگهبان هستند که اینها در عرصه سیاسی بی‌طرف تلقی نمی‌شوند، یعنی آدم‌های کاملاً سیاسی هستند و اظهار‌نظر‌های سیاسی کرده اند، یعنی کسانی را رقیب خودشان تلقی کرده اند؛ خب اینها باید تعویض شوند.

*وقتی شما این حرف را بزنید، طرف مقابل هم مثلا می گوید فلان کس نباید باشد. مشکل شما «شخص» است؟

در مورد شخص؛ این اظهار‌ نظر من شخصی است. من نمی‌توانم از طرف دیگران اظهارنظر کنم.

*به نظرتان اظهارنظرتان اشتباه نبود؟

نه، کاملاً درست است، من آقای جنتی را نیرویی مناسب نمی‌دانم. خیلی موجب بدبینی به نظام شده است.

*با استدلال شما، آقای جنتی هم مانند شما می تواند بگوید که با یک شخص یا با چند شخص مشکل دارد.

من می‌گویم اگر شما می‌خواهید کسانی باشند که بی‌طرف باشند آقای جنتی را بردارید و کسی مانند آقای امینی را دبیر شورای نگهبان بگذارید، آن موقع اعتماد می‌کنیم؛ راه‌حل خیلی مشخص هم می‌دهیم، آقای امینی عضو عالی رتبه ی جامعه ی مدرسین و مجلس خبرگان و از مدرسان برجسته ی حوزه ی علمیه هستند و خیلی ها قبولشان دارند. آقای جنتی را بردارند، آقای امنیتی را بگذارند. آن موقع شورای نگهبان می‌تواند تا حدودی جلب اطمینان کند. البته بعضی از اعضای دیگر شورای نگهبان هم که خطی برخورد کرده اند باید تغییر کنند تا بتواند اعتماد عمومی جلب شود. من خیلی هم ذهنی صحبت نمی‌کنم، نمی‌گویم که آقای جنتی را بردارند و آقای موسوی‌خوئینی‌ها را بگذارند، خب آنها این کار را نمی‌کنند ولی من می‌گویم آقای جنتی را بردارند آقای امینی را که خودشان علی القاعده قبول دارند بگذارند. این مقدار حسن نیت نشان بدهند.

*اینها توصیه است؟

بله. اگر اعضای فعلی توبه نکرده باشند اعتمادی جلب نمی شود.

*توبه؟! از چه؟

از حق و ناحق که در گذشته کردند. مثلا متهم کردن آقای خاتمی به دریافت یک میلیارد دلار؛ یا به قول خودشان افشاگری؟

آقای جنتی به لحاظ اظهار‌نظر‌هایشان از عدالت هم ساقط شده اند چه برسد به شایستگی عضویت در شورای نگهبان که شأنی بیشتر از آن می خواهد.

*در جناح راست تا چه اندازه به این نتیجه رسیده‌اند که برخی افراد با رفتارشان تاثیر منفی این چنینی می گذارند؟

تقریباً می‌توانم بگویم که بدنه جناح راست همه به یک وجدان درد گرفتار هستند؛ تقریباً بدون استثنا.

*این را از ته دل می‌گویید؟

بله. همه به یک وجدان درد گرفتار هستند که مسبب وضع نابسامان فعلی مملکت اینها هستند؛ با رفتار‌هایی که در گذشته داشته اند و با اظهار‌نظر‌هایی که کرده اند و با نا‌دیده گرفتن برخی مسایل، مسبب بوده اند، منظورم از جناح راست، در حقیقت راست سنتی است.

*مستند می گویید؟

حتی ادعا می کنم که آقای یزدی هم دچار عذاب وجدان است، حتی آقای جنتی هم دچار عذاب وجدان است، چون مسبب نابسامانی‌های امروز اینها بودند که مملکت به این روز افتاده، منتها اینها بروز نمی‌دهند. خصوصی با هر کدام از اینها که من توانستم در ارتباط باشم، اذعان می‌کنند که در گذشته دچار خطا شده‌اند که امروز احمدی‌نژاد در راس دستگاه اجرای کشور است و کشور را به اینجا رسانده، منتها خودشان را از تک و تا نمی‌اندازند. برای اینکه اگر بخواهند اشتباهشان را قبول کنند، پس باید در بعضی جاها عقب‌نشینی کنند؛ لذا حاضر نیستند موقعیت خودشان را از دست بدهند، والا در جلسات خصوصی و مجامع خصوصی خودشان آنها اذعان می‌کنند که سهم زیادی در ایجاد وضعیت فعلی کشور داشته اند.

سرکوب احزاب و روزنامه ها راه را برای ورود دیکتاتورها باز می کند

*آیا نظارت استصوابی هم ربطی به شروط دارد؟

بله، نظارت استصوابی به نظر من باید برداشته بشود.

*اما آقای خاتمی چنین چیزی را نگفته‌اند؟

بله آقای خاتمی نگفتند، به همین دلیل می‌گویم «به نظر من». نظارت استصوابی با روح قانون اساسی در تضاد است. اساساً وقتی شورای نگهبان را در قانون اساسی گذاشتند برای جلوگیری از خودکامه شدن دولت بود؛ دولت به معنای حاکمیت. در حالی که امروز شورای نگهبان با اعمال نظارت استصوابی عکس فلسفۀ مورد نظر قانونگذار رفتار می کند.

*خب می گویند که آن طوری افراد نفوذی و ضدانقلاب وارد مجلس می شوند!

اولاً که وقتی شما نظام رأی‌گیری را می‌گذارید، باید به رای مردم اعتماد کنید، راه اینکه افراد فاسد و افراد نفوذی وارد دستگاه مجلس و دولت نشوند این نیست که یک نهادی بیاید خودش انتخابات را دو مرحله ای کند. مگر در دنیا انتخابات برگزار نمی‌شود؟ آیا آنها می‌آیند اینگونه اعمال نظارت استصوابی می‌کنند؟ نظارت استصوابی تا یک حدی برای احراز شرایط عمومی در همه جای دنیا هست ولی اینکه برای احراز شرایط سیاسی افراد اعمال نظارت استصوابی صورت بگیرد این در هیچ جای دنیا نیست. در کجای دنیا وقتی انتخابات برگزار می‌شود کی این همه آدم جاسوس و قاچاقچی و دزد در معرض ورود به مجلس و دولت قرار گرفته اند که حالا در ایران بخواهد اتفاق بیفتد؟ باید نظارت مردمی را تقویت کرد، شما اگر روزنامه‌هایتان آزاد باشد و اگر احزاب‌تان آزاد باشد، اگر انتخابات‌تان مبتنی بر نقش‌آفرینی احزاب باشد، خود احزاب فیلتری می‌شوند برای جلوگیری از ورود آدم‌های ناباب به مجلس و نهاد‌هایی که با انتخابات شکل می‌گیرند. اما اگر شما روزنامه‌ها و احزاب را سرکوب کنید، بله، راه باز می‌شود برای ورود دزد‌ها و غارت‌گر‌ها و مستبدین و دیکتاتور‌ها به نهاد‌هایی که با انتخابات شکل می‌گیرند.

*حالا آمدیم و شروط موافقت نشد. چه می‌شود؟

خب اصلاح‌طلب‌ها در انتخابات شرکت نمی‌کنند.

*فقط؟

وقتی یک کاری ایجابی باشد اتحاد و انسجام در آن وجود دارد ولی طبیعی است که وقتی عدم شرکت است یک بخش‌هایی ممکن است دعوت به تحریم کنند، یک بخش‌هایی هم ممکن است دعوت به عدم مشارکت فعال کنند و یک بخش‌هایی هم ممکن است فقط شرکت نکنند.

*یک بخش هایی هم شاید شرکت کنند؟

بله، یک بخش‌هایی هم ممکن است شرکت کنند.

*یک بخش‌هایی ممکن است بروند به کسی دیگری رای بدهند؟

نه، طرف مقابل در صدد است یک بخشی را به عنوان اصلاح‌طلب وارد انتخابات کند. یعنی اگر اصلاح‌طلب‌ها خودشان هم با این عَلَم وارد انتخابات نشوند یکی کسانی با را با این عَلَم وارد انتخابات خواهند کرد که اصلاح‌طلب نیستند ولی عَلَم اصلاح‌طلبی را بلند خواهند کرد؛ آنها را نمی‌توانیم کاری کنیم.

*مثل چه کسانی؟

نمی‌خواهم اسم ببرم. ما در جریان اصلاح‌طلب یک سازمان رسمی نداریم که بتوانیم بگویم وقتی این سازمان رسمی تصمیم گرفت همه ی اجزا تبعیت می‌کنند. ولی می توانیم اصلاح‌طلبی را شاخص و محور‌ش را آقای خاتمی بگیریم والا هر کسی می‌تواند خودش را اصلاح‌طلب بداند، آقای احمدی‌نژاد هم ممکن است فردا ادعای اصلاح‌طلبی کند. ما نمی‌توانیم مانع از چنین ادعایی بشویم.

اصطلاح "اصلاح طلب" برای خاتمی و چارچوب گفتمانی او بکار می رود

*حرف‌های که آقای مشایی و تیمشان در حوزه های اجتماعی و فرهنگی می‌زنند از اصلاح‌طلب‌ها چیزی کم ندارد!

اصلاح‌طلبی فقط یک پارامتر و همه چیز آن کاملاً تعریف شده نیست. اصلاح‌طلب یعنی کسی که می‌خواهد در چارچوب نظام فعلی به اصلاح امور بپردازد، این می‌شود اصلاح‌طلب. البته ممکن است کسانی به اصلاح قانون اساسی معتقد باشند؛ آنها هم می‌توانند اصلاح طلب باشند، اما تا زمانی که از ابزار قانونی برای پیشبرد این اصلاح استفاده کنند. طبیعتاً کسانی که خودشان را اصول‌گرا می‌نامند بارها گفتند‌اند که «ما هم اصلاح‌طلبیم»، کما ‌اینکه ما می گوییم «ما هم اصولگرائیم». بنابراین اگر کسی ادعا کرد که «من اصلاح‌طلبم» ما نمی‌توانیم انکار کنیم و بگوییم که نیستی! یک «لفظ» داریم و یک «اصطلاح». هر کسی می‌تواند در لفظ بگوید که اصلاح‌طلب است کما ‌اینکه حتماً کسانی که در جناح اصولگرایان هستند آنها هم درجاتی اصلاح‌طلب هستند و کسی ادعا نمی کند که آنها اصلا خواهان اصلاح نیستند، خودشان هم اگر ادعا بکنند که اصلاً «اصلاح طلب نیستیم»، خلاف می‌گویند، چون حتی آنها خود بخود به درجاتی خواهان اصلاح در چارچوب نظام هستند. بنابراین به لحاظ لفظ هر کسی می‌تواند بگوید من اصلاح‌طلب هستم ولی اصطلاح «اصلاح‌طلبان» یعنی کسانی که دور و بر آقای خاتمی بودند و کسانی که در چهارچوب گفتمانی آقای خاتمی رفتار سیاسی می‌کنند.

جامعه اصلاح‌طلبی را با آقای خاتمی می‌شناسد. یعنی جامعه آن اصلاح‌طلب سیاسی که اصطلاحاً مرسوم است را با آقای خاتمی می‌شناسند. بنابراین اگر آقای خاتمی اظهار‌نظری بکند، اصطلاحاً می‌شود گفت که برآیند نظر‌ اصلاح‌طلب‌هاست ولی ممکن است کسانی هم عَلَم اصلاح‌طلبی بردارند. کما ‌اینکه عده‌ای الان عَلَمِ دفتر تحکیم را برداشته‌اند و به ناروا به اسم دفتر تحکیم در حال فعالیت هستند.

*اصلاً منظور من تابلوی اصلاح‌طلبی نیست. الان تیم مشایی حرف‌هایی برخلاف آن نگاه سنتی می زند که در جناح راست وجود داشته. اینها حرف‌هایشان در حوزه ی اجتماعی و فرهنگی با اصلاح‌طلب‌ها زیاد فرقی نمی‌کند.

اصلاح‌طلبی اساساً شکل گرفته از خواست و اراده مردم است. یعنی اگر بنده یا آقای خاتمی یا هر کس دیگری می‌گوییم اصلاح‌طلب هستیم، می‌خواهیم بگوییم که ما با خواست مردم سر و کار داریم. هر کسی می‌تواند مطابق با خواست مردم اظهارنظری بکند، کما این‌که آقای مطهری هم امروز دارد حرف‌هایی می‌زند که قبلاً اصلاح‌طلب‌ها می‌زدند، کما اینکه آقای باهنر هم گاهی اوقات حرف‌هایی می‌زند که برای او جدید است و قبلاً اصلاح‌طلب‌ها می‌زدند.

*شما استقبال می کنید از این حرفها؟

بله. از اینکه هر کسی هر مقدار به دامن اصلاح‌طلبی بیاید، طبیعتاً استقبال می‌کنیم، این در واقع به کرسی نشستن حرف‌های اصلاح‌طلبان است و صحت آنها را می‌رساند. اگر اصلاح‌طلبان در کنار اسلامیت از ایرانیت هم دفاع می‌کردند، این حرف حرف درستی است، حالا هر کسی که بخواهد از این حرف استفاده کند معنایش این نیست که اصلاح‌طلب شده؛ یعنی می‌خواهد از حرف‌هایی که مورد توجه مردم بوده استفاده بکند برای افزایش پایگاه خودش؛ می خواهد حرف درست بزند.

*در صورتی که اصلاح طلبان به هر دلیلی در انتخابات شرکت نکنند، این طیفی که شما هم به آن اشاره کردید تا چه اندازه زمینه ی جذب رأی‌های خاکستری را دارند؟

نه، اینها هیچ زمینه‌ای به نظر من به لحاظ این نوع اظهارنظرهایشان ندارند. البته طیف احمدی‌نژاد به دلیل خرج کردن پول زیاد توانسته بخشی از جامعه را هوادار خودش بکنند. امروز در مجموعه اصولگرایان طیف طرفدار احمدی‌نژاد پیشی گرفته بر طیف سنتی اصولگراها و به همین دلیل است که آنها نگران هستند و به همین دلیل است که آنها دعوت می‌کنند از اصلاح‌طلبان که بیایید و در انتخابات شرکت کنید، چون خود را بازنده ی عرصه ی رقابت با احمدی نژاد می‌دانند، احمدی‌نژاد به وسیله ی توزیع پول برای خود پایگاه اجتماعی کسب کرده و آنها از این نگران هستند، همین چیزی که آقای جنتی هم در نماز جمعه به آن اعتراف کرد. یعنی کسانی که امروز توزیع پول‌شان باعث نگرانی آقای جنتی شده همان کسانی هستند که توزیع پول‌شان در انتخابات دهم، موجب نگرانی اصلاح طلبان و جنبش سبز شده بود. آقای جنتی چون امروز این اقدام را علیه تفکر خود می‌داند می‌آید اعتراف می‌کند که کسانی برای خرید رأی پول توزیع می کنند. این اعتراف در حالی است که در انتخابات دهم این کار صورت گرفته بود و آقای جنتی حاضر نبود آن را قبول کند.

*آقای شکوری راد! به نظر می‌رسد بخشی از بدنه حامیان دو طرف از اختلافات دو سال گذشته خسته شده‌اند. نظر شما چیست؟

از اختلاف خسته نمی‌شوند، وجود اختلاف در هر کشوری طبیعی است؛ از این که مملکت اینقدر بد اداره می‌شود خسته‌اند، وگرنه همیشه از زمان انقلاب تا الان انتخابات بوده و اختلاف هم بوده، اما مردم خسته نمی‌شدند، مردم از اداره ی بد کشور خسته و ناامید و سرخورده شده‌اند، این مردم را خسته کرده وگرنه مردم در این اختلافی که به وجود آمده خودشان یک طرف این قضیه هستند، یعنی مردم الان با حاکمان اختلاف دارند.

* البته این تصور شماست، فکر نمی‌کنم اینطور باشد؟

بله، این تصور من است.

* یعنی شما می‌گویید، دولت و حکومت یک طرف و همه مردم یک طرف دعوا هستند؟

نه، همۀ مردم نه؛ اما بخش بزرگی از مردم، بخش بزرگ‌تر مردم. بخش بسیار بزرگ‌تر نخبگان، بخش بسیار بزرگ‌تر دانشگاهیان، اینها این فکر را دارند.

* پس قبول دارید که همه مشمول این قضیه نیستند؟

بله، عرض کردم بخشی از مردم. طبیعتاً وقتی ما می‌گوییم مردم؛ هیچ وقت مردم همه در یک طرف قرار نمی‌گیرند. یعنی اگر در این مملکت هم یکی از این جمعیت مردم طرفدار آمریکا باشد، نمی‌توانیم بگوییم همۀ مردم با آمریکا بدند؛ چون آن یک نفر هم جزئی از این مردم است. بنابراین هیچ‌کس نمی‌تواند مدعی کل مردم باشد. وقتی صحبت از مردم می‌کنیم یعنی اکثریت مردم.

برای انتخابات باید فضای امنیتی به فضای سیاسی تبدیل بشود

* برویم سراغ مواضع تندی که از طرف برخی از سیاسیون علیه اصلاح طلبان گرفته می شود؛ حتی از سوی برخی اعضای نهادهای خاص! از جمله آقای نقدی که گفته خط امامی‌ها و اصلاح‌طلبان منافقند و از تروریست‌های دهه ۶۰ هم خطرناک‌ترند. این اظهارات به نظر شما نشانه ی چیست؟

آقای نقدی کلاً یک نیروی نرمال سیاسی قلمداد نمی‌شود که اظهارنظرهای ایشان را شایسته ی واکنش بدانیم. گاهی یک نیرویی اظهار نظر سیاسی می‌کند، خب می‌ارزد که به آن جواب بدهیم، ولی آقای نقدی این حرفش فحش است و هیچ ارزشی ندارد. اگرچه درست است که یک همچین آدمی فرمانده بسیج شده است، که البته باعث تأسف است، اما این به معنای آن نیست که صلاحیت چنین اظهار نظرهایی را داشته باشد.

*بعضی ها به استناد چنین سخنانی، فعالیت اصلاح طلبان را بی فایده می دانند.

اگر ما تعبیر آقای مطهری را درست بدانیم که فتنه از مناظره ی آقای احمدی‌نژاد و موسوی، و توسط ایشان آغاز شد، آقای نقدی هم جزو تیم عملیاتی آن فتنه ای بوده است که در انتخابات سال ۸۸ شکل گرفت. بنابراین کسی که خودش در آن اتفاق شریک است و حاضر نیست که آشکارا از مسوولیت خودش دفاع کند و این مسوولیت را به گردن بگیرد، خیلی هم صلاحیت اظهارنظر ندارد؛ ولی به هر حال باید از این اظهارنظرها ترسید. باید به جای اینکه به اظهارنظرهای آقای نقدی جواب داد باید از آن ترسید.

* چرا؟

چون پشت‌بند این اظهارنظرها ممکن است یک سری عملیات شکل بگیرد که منجر به صدمات جبران‌ناپذیری به مردم ‌شود.

* شما که با این حرف‌ها بیشتر جامعه را می‌ترسانید...

جامعه بعد از انتخابات سال ۸۸ به شدت ترسیده. از آن زمان دو سال است که فضای امنیتی در کشور حاکم است و مردم ترسیده‌اند. در شرایطی که جامعه ترسیده، طبیعتاً برگزاری انتخابات معنی ندارد. ما می‌گوییم این فضای امنیتی را باید به فضایی سیاسی تبدیل بکنند تا امنیت ایجاد شود و مردم در انتخابات شرکت کنند.

* شرکت در انتخابات؟!

البته اینها به هر حال این انتخابات را برگزار می‌کنند.

* به هر حال بعد از چند سال کم‌کم دو دسته تشکیل می‌دهند، قبلاً هم گفته بودند که چنین توانایی هایی دارند.

این کار را می کنند اما زیاد موفق نمی‌شوند. اگر ما مثل نهضت آزادی و طیف ملی مذهبی یک جمعیت کوچکی از جامعه بودیم، آن موقع حرف شما درست بود که کنار کشیدن از انتخابات نفعی نداشت، ضرر هم داشت و کما‌ اینکه برای آنها ضرر داشت، ولی امروز به زعم خود آنها و براساس آمار خود آنها ما یک جمعیت ۱۳ میلیونی یا ۱۴ میلیونی از ۴۰ میلیون هستیم، یعنی حد‌اقل خودشان اذعان می‌کنند که ۳۰ تا ۳۵ درصد اما بر اساس برآوردهای ما خیلی بیش از ۵۰ درصد. چنین جمعیتی باید درست تصمیم بگیرد و بتواند وارد آن عرصه ای بشود که در آن امکان برد وجود دارد. ما نباید وارد عرصه ای شویم که فقط برای ما سرنوشت باخت وجود دارد. بنابراین عاقلانه نیست که ما بیاییم همه چیزمان را در سبدی بگذاریم که حاصلی برای ما نخواهد داشت.

*چرا مثلاً بر روی نیروهای مستقل سیاسی سرمایه گذاری نمی شود، یا ایجابی برخورد نمی شود و گفته می شود که در انتظار تحقق شرایط از سوی دیگر هستیم؟ مدرس چطور وارد مجلس شد؟ آیا شما منتظر دعوت نامه هستید؟

نه، گفتم اصلاً ما منتظر دعوت‌نامه نیستیم، ما منتظر تحقق شرایط هستیم. در شرایط امروز که در افطاری انجمن اسلامی دانشگاه تهران به آقای دعایی اجازه ی سخنرانی داده نمی‌شود، یا اگر یک جلسه‌ای در جایی برگزار شود با آن برخورد امنیتی می‌شود ما اصلاً چگونه دور هم بنشینیم و بفهمیم که چه کسی کاندیدا شود یا چه کسی کاندیدا نشود؟ یعنی ما حتی شرایط امن برای تشکیل جلسه برای تعیین کاندیدا نداریم که بخواهیم این کار را بکنیم، چگونه از ما انتظار می‌رود که این کار را بکنیم؟ الان یک شخصی به یک شهرستان برود فوری با فعالان سیاسی آنجا برخورد می‌کنند یا فعال سیاسی شهرستان اگر بیاید در تهران با بنده ملاقات کند، وقتی به استان و شهرستان خودش برگردد با او برخورد می‌شود، چگونه در چنین شرایطی می‌شود نشست و برنامه نوشت برای انتخابات؟ چگونه می‌شود آن را منتشر کرد و چگونه می‌شود کاندیدا تعریف کرد، چطوری می شود ستاد انتخاباتی شکل داد؟

*فضا یک مقدار در حال باز شدن نیست؟

نه، اصلاً هیچ چشم‌اندازی برای باز شدن فضا وجود ندارد.

*فضای مطبوعات نسبت به چند ماه قبل فرق نکرده؟

کمی باز شده ولی کاملاً کنترل شده است. یعنی هنوز جرأت چاپ عکس آقای خاتمی را حتی ندارند.

*چاپ کرده اند که.

چاپ کرده اند ولی با آن برخورد شده.

*همین آقای دعایی در روزنامه ی اطلاعات، از بعد انتخابات تا الان تمام پیام ها و سخنرانی‌های آقای خاتمی را منتشر کرده؟

آقای دعایی منتشر می‌کند اما حد دارد. همه ی صحبت های آقای خاتمی را نمی تواند منتشر ‌کند؛ فقط بخش های بی‌ضررش را منتشر می‌کند. اغلب حدود۲۰ درصد متن سخنرانی آقای خاتمی که خودش آنقدر با ملاحظه صحبت می کند سانسور می‌شود تا قابل چاپ شود.

*به هر حال اصل حرفش منتشر می شود.

چه فایده‌ای دارد؟ آدم یک ساعت سخنرانی می‌کند برای گفتن یک جمله. اگر آن جمله را حذف کنند بقیه ی آن مقدمه و موخره است. البته با این حال، همین را هم باید قدر شناخت.

*اما منتشر می‌شود؛ در ۶ ماهه گذشته که خبرها و عکس آقای خاتمی روی جلد تعدادی از نشریات هم آمده است.

بله خیلی محدود و کنترل شده. من می‌گویم آقای موسوی و آقای کروبی بر اساس چه قانونی محصور شده اند و ارتباطاتشان با بیرون قطع شده و هر کسی از آنها اسمی ببرد مشمول سانسور می‌شود و هر کسی اظهار کند که من جزو طرفداران اینها هستم حذف می شود و مورد اهانت قرار می گیرد ...

*مصاحبه فارس با آقای مطهری را دیده اید؟

بله، بخش‌هایی از آن را خواندم؛ استثنا بود و خودتان هم قبول دارید که استثنا بود.

*فکر می‌کنید اگر آنها ادامه پیدا کند، فضا تغییری می کند؟

بله اگر ادامه پیدا کند یعنی فضا یک مقداری در حال باز شدن است. ولی معنای آن این نیست که فضا به اندازه ی کافی باز است. فضا زمانی باز است که ما مثلاً بتوانیم کنگره ی حزبمان را برگزار کنیم.

بودن ما مهم نیست، مهم این است که "آزادی" باشد

*اگر حزب مشارکت کنگره‌‌اش برگزار نشود یعنی فضا بسته است؟ فقط همین؟!

از نظر ما یعنی امکان عمل نداریم، یعنی ما را به عنوان بازنده در انتخابات می‌خواهند شرکت بدهند.

*آقا رضا خاتمی گفته که اگر لازم باشد ما حاضر هستیم از حزب بگذریم؟

بله، مساله ی ما حزب نیست. حزب اساسا برای یک سری اهداف کلان‌تر و عالی‌تری تشکیل شده و اگر آن اهداف عالی تحقق پیدا کند ما داعی حزب نداریم. بندۀ نوعی باشم یا نباشم مهم نیست، حزب مشارکت باشد یا نباشد مهم نیست؛ مهم این است که در مملکت فضا سیاسی باشد و شرایط امنیتی از بین برود و احزاب و مطبوعات آزاد باشند؛ حالا اگر لازم بود مشارکت اسم عوض کند، می کند. البته چه لزومی دارد که در آن شرایط اسم عوض کند ولی اگر برای رسیدن به آن هدف متعالی لازم بود شاید بگوییم که ما می‌کشیم کنار. اصلا خواسته ی ما این نیست که حتما ما کاندیدا شویم، اصلاً مهم نیست که ما نقش و سهمی داشته باشیم، برای ما مهم این است که شرایط در کشور شرایط آزادی باشد.

ببینید، یکسری افراد در حوادث بعد از انتخابات کشته شدند، طبیعی است که اینها جان خودشان را از دست داده‌اند و ما نمی‌توانیم جان آنها را برگردانیم. کما ‌اینکه یک عده‌ای هم ممکن است از عرصه سیاست کنار‌ه‌گیری کنند، اشکالی ندارد. اگر شرایطی که گفته ایم تحقق پیدا کند، ما دعوایمان بر سر اشخاص نیست، کما ‌اینکه مهندس موسوی هم بعد از انتخابات گفت شما نتیجه ی اعلام شدۀ انتخابات را باطل کنید من اصلاً دیگر کاندیدا نمی‌شوم، یعنی شخص مهندس موسوی مطرح نیست.

*آقای دکتر! اگر در همان هفته ی اول بعد از انتخابات شخص مهندس موسوی سازش و مصالحه و گفتگو می‌کرد که به نتیجه برسد، به نظرتان بهتر از وضع فعلی نبود؟

بله، بهتر بود.

*چرا نشد؟

نگذاشتند، و شرایط را برایش فراهم نکردند و وقتی هم که رهبری گفت که شورای نگهبان بیاید یک هیاتی را تعیین کند که حَکَم شوند، کسانی را حَکَم تعیین کردند که خودشان موضع داشتند و بعد از آن هم در تلویزیون همان موضع را تکرار کردند؛ آقای ولایتی و آقای حداد عادل و .... خب آقای حداد عادل کسی بود که سه‌شنبه ی همان هفتۀ اول در میدان ولی‌عصر سخنرانی کرد و رجز‌خوانی کرد؛ پس چگونه می‌تواند حَکَم باشد؟ یا آقای ولایتی که آمد در تلویزیون صحبت کرد. ما نمی‌گوییم آدم‌های ما را، اما اگر همان موقع یک آدم‌هایی انتخاب می شدند که حداقلِ اعتماد به آنها وجود داشت، به طور قاطع می‌گویم که هم مهندس موسوی و هم بقیه ی اصلاح‌طلب‌ها حَکَمیت آن مجموعه را می‌پذیرفتند.

*شما می‌گویید در آن اتفاق که رخ نداد، هیچ ایرادی یا هیچگونه تصمیم اشتباهی از طرف سبز‌ها گرفته نشد؟

از جانب مهندس موسوی نه. مهندس موسوی تصمیماتش درست بود؛ اگر خطا کرده بود آن مجموعه ی بزرگ در پشت آن شکل نمی‌گرفت.

*آقای دکتر مصدق در تاریخ ماندگار شد، از او بت می سازند اما با رفتن او به هر حال کشور سالیان سال عقب افتاد. آیا ما الان به تکرار رفتار مصدق نیاز داریم؟

ما به افرادی نیاز داریم که توان سازش و مسالمت را در جهت منافع ملت داشته باشند و خوشبختانه داریم. وقتی آقای خاتمی می‌گوید شما گذشت کنید و مردم هم گذشت می‌کنند تا برسیم به آینده؛ یعنی گذشته را فراموش کنیم، این حرف نشانه ی شجاعت و شهامت آقای خاتمی است. بابت این حرف هم خیلی فحش خورد.

*از چه کسانی؟

از کسانی که احساسی برخورد می‌کردند.

*و می کنند؟

و می‌کنند؛ اینها در مجموعه هستند. من منکر وجود اینها نیستم.

*در صورت تحقق شروط خاتمی، فکر می‌کنید چه بخشی از سبزها ریزش می کنند؟

آنهایی که منشور جنبش سبز را پذیرفته اند آنها هیچ‌کدام ریزش نمی‌کنند، اما یک کسانی هستند که از ظن خودشان یار جنش سبز شده اند، نه ما با آنها داد و ستدی داشتیم و نه قرار و ‌مداری داریم؛ آنها خودشان آمده اند و خوشان هم می روند.

*از آنهایی که به خیابان می آمدند، از آنها چقدرشان ریزش خواهند کرد؟

من فکر می‌کنم بخش عمده‌ی شرکت کنندگان در راهپیمایی ۲۵ خرداد سال ۸۸، پای مصالحه ای که اسم خاتمی و موسوی و کروبی زیر آن باشد می آیند هر چند بعضاً با قدری دلخوری.

*به عنوان آخرین سوال، آیا علی مطهری را در جناح راست تنها می دانید؟

مطهری مثل آن بخش کوچک بیرون از آب آن کوه یخی است که در جناح اصولگرا شکل گرفته و الآن فقط آن بخش کوچکش بروز پیدا کرده و دیده می شود وگرنه بخش اعظم اصولگراها دچار وجدان درد و سرخورده هستند؛ نسبت به سرنوشتی که بر کشور حاکم شده است.

*چطور می شود زمینه ی پذیرش اشتباهات از سوی دو طرف را به نفع مردم فراهم کرد؟

با تغیییر شرایط امنیتی به سیاسی، شرایط مهیا می شود و گفتگوها شکل می گیرد و نتایجش برای کشور بسیار مبارک خواهد بود. چون ادامه ی این شرایط امنیتی زمانی ما را به خود می آورد که دیگر راه بازگشتی وجود نداشته باشد و همه چیز از دست رفته باشد.


 


بهاره هدایت عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت به زندان بازگشت.

به گزارش جرس، بهاره هدایت که از دهم مرداد ماه برای پیگیری درمان بیماری‌هایش در مرخصی استعلاجی به سر می‌بُرد بعدازظهر دیروز با اتمام دوران مرخصی و عدم تمدید آن به زندان اوین بازگشت.

بهاره هدایت در درون زندان به بیماری های گوارشی و داخلی مبتلا شده است.

این فعال دانشجویی که از فعالان جنبش زنان نیز به شمار می‌آید، سال گذشته از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به اتهاماتی چون فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه‌های بیگانه، توهین به رهبری، توهین به رییس جمهور، اخلال در نظم عمومی از طریق شرکت در تجمعات غیرقانونی، ورود غیرقانونی و تخریب درب دانشگاه امیرکبیر هنگام ورود مهدی کروبی به این دانشگاه، در مجموع به ۹ سال و نیم زندان محکوم شد.


 


«محمدمهدی» و برادر 6ساله‌اش مشغول بازی بودند كه پسر بزرگم ناگهان تصمیم گرفت، به تقلید یكی از سریال‌های ماه رمضان تبدیل به روح شود. او به برادر كوچكش گفت كه می‌خواهد وقتی روح شد، به محل كار من و نزد مادرش و همسایه‌ها برود و ببیند ما راجع به او و كارهایش چه می‌گوییم. برای همین به میله بارفیكسی كه برای ورزش كردن بچه‌ها در خانه نصب كرده بودیم، یك روسری را قلاب كرد و سرش را داخل آن قرار داد و ناگهان حلق آویز شد. چند ثانیه بعد هم روی زمین افتاد و از هوش رفت.»

سایت همشهری نوشت :

«می خواهم روح شوم و ببینم بابا و مامان راجع به من چه می‌گویند». این آخرین جمله‌ای بود كه محمد مهدی قبل از شروع بازی مرگبارش به زبان آورد. او سه‌شنبه هفته گذشته وقتی خودش و برادر 6 ساله‌اش را در خانه تنها دید، تصمیم گرفت همانند سریال مورد علاقه‌اش تبدیل به یك روح شود و به مكان‌های مورد علاقه‌اش سر بزند، غافل از اینكه بازی او سرنوشت شومی به‌دنبال خواهد داشت.

حالا 7 روز از حادثه‌ای كه برای پسربچه 12 ساله گذشته می‌گذرد. 7 روزی كه حاصل آن برای پدر و مادر محمدمهدی چیزی جز گریه و اندوه نبوده است. درست زمانی كه خیلی از ما مشغول مسافرت و استراحت در تعطیلات عید فطر بودیم، اعضای خانواده «كوهی» پله‌های بیمارستان سوم شعبان را دو تا یكی می‌كردند به امید اینكه شاید از زبان پزشكی بشنوند: «پسرتان به زندگی برگشته است.» اما 7روز گذشت و محمد مهدی نه تنها به هوش نیامد كه بنابر نظر قطعی پزشكان، دچار مرگ مغزی شد.

تقلید مرگبار

« محمدمهدی علاقه زیادی به یكی از سریال‌های ماه رمضان داشت و جانش را هم سر تقلید از این سریال گذاشت.» این را پدر محمدمهدی می‌گوید. وی می‌افزاید: «پسرم بیش‌فعال بود و فیلم‌ها و سریال‌هایی را كه می‌دید، تاثیر زیادی در او می‌گذاشت. دست آخر هم تقلید از یكی از همین سریال‌ها كار دستش داد و ما را داغدار كرد.»

ماجرا چه بود؟

بعد از ظهر سه‌شنبه گذشته، هیچگاه از یاد پدر محمدمهدی نخواهد رفت. زمانی كه او سر كار بود و وقتی همسرش برای خرید خانه را ترك كرد، بچه‌ها در خانه تنها ماندند. او توضیح می‌دهد: «محمدمهدی» و برادر 6ساله‌اش مشغول بازی بودند كه پسر بزرگم ناگهان تصمیم گرفت، به تقلید یكی از سریال‌های ماه رمضان تبدیل به روح شود. او به برادر كوچكش گفت كه می‌خواهد وقتی روح شد، به محل كار من و نزد مادرش و همسایه‌ها برود و ببیند ما راجع به او و كارهایش چه می‌گوییم. برای همین به میله بارفیكسی كه برای ورزش كردن بچه‌ها در خانه نصب كرده بودیم، یك روسری را قلاب كرد و سرش را داخل آن قرار داد و ناگهان حلق آویز شد. چند ثانیه بعد هم روی زمین افتاد و از هوش رفت.»

محمدمهدی در حالی بازی مرگبارش را شروع كرده بود كه برادر كوچكش شاهد همه این ماجرا بود. پسربچه 6 ساله چند ساعت بعد وقتی محمدمهدی به بیمارستان منتقل می‌شد، درباره حادثه به پدرش می‌گوید: «من به داداش گفتم كه این بازی را نكند اما خودش می‌خواست كه روح شود. اولش كه روسری را دور گردنش انداخت، داشت تاب می‌خورد اما یكدفعه چشم هایش را بست و روی زمین افتاد. من ترسیده بودم و گریه می‌كردم و همسایه‌ها پشت در جمع شده بودند اما مامان گفته بود كه در را روی كسی باز نكنم. بعد یكی از همسایه‌ها شماره تلفن بابا را از پشت در از من گرفت و به او زنگ زد.» پدر محمد مهدی وقتی از ماجرا باخبر شد با عجله خودش را به خانه رساند. خیلی زود پسربچه 12 ساله به بیمارستان سوم شعبان انتقال یافت و گرچه با انجام عملیات احیا، قلب او شروع به كار كرد اما مغزش از كار افتاده بود.

پدر داغدار می‌گوید:« ساعت حدود 4:30 بعد‌از‌ظهر سه‌شنبه بود كه پسرم را به بیمارستان رساندم و او تا یكشنبه شب هفته جاری در آنجا بستری بود. در این مدت خیلی‌ها امیدوارمان كردند كه او به زندگی بر می‌گردد اما دوشنبه، دكترش گفت كه داروهایی كه به او تزریق كرده‌اند جواب نداده و او دچار مرگ مغزی شده است. وقتی این خبر را به ما اعلام كردند، دنیا روی سرمان خراب شد. باورم نمی‌شد پسرم را به خاطر تقلید از یك سریال از دست داده باشم. پسری كه هنوز هم صدای خنده‌ها و شیطنت‌هایش در گوشم می‌پیچد.

با این حال او مرده بود و بهترین كار در آن لحظه اهدای اعضای بدنش بود. به همین دلیل با اهدای اعضای او موافقت كردیم و پسرم برای انجام آزمایش‌های نهایی درخصوص مرگ مغزی‌شدن و عمل پیوند اعضا به بیمارستان مسیح دانشوری انتقال یافت. او ادامه می‌دهد: «در همه جای دنیا وقتی سریالی تخیلی و آمیخته با خرافات از تلویزیون پخش می‌شود قبل از آن هشدار داده می‌شود كه این سریال را مثلا بچه‌های 12ساله و كمتر از آن تماشا نكنند اما متأسفانه در شب‌های ماه رمضان وقتی چنین سریالی از تلویزیون پخش می‌شد، هیچ هشداری به خانواده‌ها داده نمی‌شد و به همین دلیل قصد دارم از صدا و سیما و سازندگان این سریال شكایت كنم.»


 


karoubi-rahnavard-mousavi.jpg
۳۳ زندانی حامی جنبش سبز در زندان اوین به مناسبت دویستمین روز حصر خانگی رهبران جنبش سبز، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، بیانیه‌ای را از داخل زندان صادر کرده‌اند.

آنها در این بیانیه، حبس رهبران جنبش سبز را ظالمانه و غیرقانونی توصیف کرده و نوشته‌اند: ما زندانیان سیاسی امضاکننده‌ی این بیانیه ضمن محکوم کردن بازداشت غیرقانونی رهبران جنبش سبز که بیش از هرچیز به عملیات آدم‌ربایی و گروگان‌گیری شباهت دارد، اعلام می‌داریم راهی که می‌تواند به خروج کشور از بحران فزاینده‌ی فعلی کمک کند و مانع از تحمیل هزینه‌های بیشتر به منافع ملی شود، پایان بخشیدن به حبس ظالمانه‌ی آقایان موسوی و کروبی است.

در میان امضا کنندگان این بیانیه، اسامی زندانیانی از طیف‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از جمله جبهه‌ی مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ادوار تحکیم، نهضت آزادی، نیروهای ملی-مذهبی، روزنامه‌نگاران، فعالان حقوق بشری و نزدیکان مهندس موسوی دیده می‌شود.

متن کامل این بیانیه که در اختیار کلمه قرار گرفته، به این شرح است:

ملت بزرگ و شریف ایران

این ایام مصادف است با دویستمین روز حبس خانگی رهبران عزت‌مند و غیرت‌مند جنبش سبز، مهندس میرحسین موسوی و حجت‌الاسلام والمسلمین کروبی، که در طول این جنبش سربلند و مقاوم در کنار مردم باقی ماندند و تسلیم قانون‌شکنی‌ها و حق‌کشی‌های جریان حاکم نشدند.

برای ملت ما به خوبی روشن است که موسوی و کروبی که هردو از بلندپایه‌ترین چهره‌های مدیران این نظام بوده‌اند؛ جرمشان تنها و تنها دفاع از رای مردم و اعتراض به کودتای انتخاباتی بوده که رسوایی آن امروز پیش از گذشته آشکار شده است. گناه آنها این بوده و هست که به شعارهای محوری انقلاب «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و تاکید بر انتخابات آزاد وفادار ماندند و خواهان عملی شدن آن بودند.

انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در صورت طی روندی سالم و عدم مداخله‌ی نیروهای نظامی و امنیتی می‌توانست فاصله‌ی میان حکومت و مردم را کاهش دهد و زمینه‌ی حاکمیت ملی، مشارکت سیاسی و اصلاح امور را فراهم و پس از یک وقفه‌ی چهار ساله، روند اصلاحات را که برای حفظ، تداوم و کارآمدی نظام ضروری است، احیا کند. ولی متأسفانه آنچه در فرایند انتخابات رخ داد، نه تنها همه‌ی امیدها را نقش بر آب کرد، بلکه نهاد انتخابات در جمهوری اسلامی را در معرض انهدام قرار داد.

پاسخ جریان مسلط در حاکمیت به اعتراض قانونی و مسالمت‌آمیز مردم به تخلفات و فجایع گسترده انتخاباتی، سرکوب همه‌جانبه‌ی شهروندان معترض در دوران پس از انتخابات و حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی بوده است؛ حبسی که همگان می‌گویند که تحمل آن به مراتب سخت‌تر و مشقت‌بارتر از تحمل زندان معمولی است.

به راستی مقامات ارشد نظام، که دائم بر طبل قانون‌گرایی می‌کوبند و قانون را فصل‌الخطاب اعلام می‌کنند و با توسل به این شعار، برچسب اغتشاش و فتنه را بر تجمع‌های اعتراضی و مشروع میلیون‌ها شهروند معترض می‌زنند و خود زمینه‌ساز سرکوب خشونت‌آمیز مردم می‌شوند، چگونه بدون طی روند حقوقی و قانونی و انجام هیچ‌گونه محاکمه و صدور حکمی، حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی را توجیه می‌کنند؟

این حبس توأم با محدودیت‌های مضاعف اگر بازداشت موقت است، براساس کدام ماده و بند از قوانین جزایی کشور اعمال می‌شود؟ چه اتهامی و به وسیله‌ی کدام مقام قضایی به آنها تفهیم شده است؟ مستند به کدام مجوز و اختیار قانونی، بازداشتی چنین طولانی‌مدت توجیه‌پذیر است؟ و نهایتا چه زمانی قرار است دستگاه قضایی اقدام به برگزاری دادگاه کند تا در جریان آن حقایق و ناگفته‌های انتخابات برای مردم روشن شود؟

آقایان موسوی و کروبی که بارها آمادگی خود را برای محاکمه علنی اعلام کرده‌اند، پس دلیل این حبس طولانی بدون محاکمه چه می تواند باشد؟ آیا این رفتار نشانه‌ی اقتدار نظام است؟ اگر آنطور است که مسئولین مرتب تکرار می‌کنند، که جنبش سبز با اقتدار جریان حاکم به پایان رسیده و نگرانی دیگری وجود ندارد، پس حبس غیرقانونی و این‌چنین طولانی موسوی و کروبی به همراه همسران آزاده و گرانقدرشان خانم‌ها زهرا رهنورد و فاطمه کروبی چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ آیا این اقدام نشانگر استیصال جریان حاکم و اذعان به عدم موفقیت خود در مقابله با خواسته‌ها و مطالبات مردم نیست؟

واقعیت این است که که نادیده انگاشتن بدیهیات قانونی و قضایی در قبال آقایان موسوی و کروبی، بارزترین دلیل و نشانه‌ی سوء استفاده از قدرت و نیز نماد و علامت بارزی از روند تلخ تبدیل نظام جمهوری اسلامی ِ متضمن حاکمیت ملی به حکومتی خودکامه و خودسر است که برای رسیدن به اهداف و خواسته‌های حود در استفاده از قدرت هیچ محدودیت قانونی و شرعی و عرفی و اخلاقی برای خود نمی‌شناسد.

ملت شریف ایران،

بنیان جنبش سبز مردم ایران که در سال ۸۸ شکل گرفت، بر استیفای حق برخورداری از انتخابات آزاد و سالم بوده و هست که از بدیهی‌ترین حقوق انکار‌ناپذیر هر ملتی است. تلاش این جنبش با اتکا بر حقوق مصرح مردم در قانون اساسی، تاکید بر حق آزادی بیان و آزادی اعتراض است و تاکنون در مبارزه‌ی قانونی خود برای تأمین بخشی از حقوق اساسی ملت، هزینه‌های گزافی را نیز پرداخت کرده است. اما این نکته، عجیب و طنز آمیز است که حاکمیت با هر انگیزه‌ای از جنبش‌های جاری ضد استبدادی در کشورهای خاورمیانه حمایت می‌کند و به دولت‌های این کشورها توصیه می‌کند که حقوق مردم خود را در اعمال حق حاکمیت آنها به رسمیت بشناسد، ولی این حق را برای شهروندان کشور خود قائل نیست و در قبال آنها رفتاری کاملا مشابه زمامداران آن کشورها دارد.

تأسف‌بارتر اینکه وقتی رییس جمهوری سابق، سید محمد خاتمی، بر آزادی احزاب، مطبوعات، زندانیان سیاسی و برگزاری انتخابات آزاد و سالم به عنوان اقتضائات بدیهی و حداقلی مشارکت سیاسی تاکید می‌کنند، جریان تمامیت‌خواه حاکم با ادبیات پرخاش‌گر و زننده‌ی همیشگی خود به وی حمله‌ور می‌شود که چرا برای نظام شروط تعیین کرده‌اند؟

البته این واقعیتی است که هر گروه سلطه‌گر و حاکمیت غیر دمکراتیکی از دیگران جز فرمانبرداری بی‌چون و چرا نمی‌خواهد و راههای منطقی و کم‌هزینه‌ی دمکراتیک شدن و مهار قدرت خودکامه را برنمی‌تابد.

متأسفانه حاکمیت حتی به تبعات عقلانی ادعای خود در خصوص نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری و حتی به گفته‌ی خودشان رأی چهارده میلیونی (!؟) کاندیداهای اصلاح طلب نیز پای‌بند نیست و به جای به رسمیت شناختن حق مسالمت‌آمیز میلیون‌ها رای‌دهنده، سرکوب همه‌جانبه و اعمال فضای امنیتی- نظامی را در دستور کار خود قرار داد که هیچ نتیجه‌ای برای آنان به بار نیاورد و جنبش همچنان تا امروز زنده و پویا باقی مانده است، تا جایی که آقایان نه تنها جرأت صدور مجوز راهپیمایی مسالمت‌آمیر معترضان را ندارند، بلکه از برگزاری مراسم تشییع جنازه یا برگزاری مجلس ختم یک ورزشکار ملی یا یک چهره‌ی سیاسی- ملی نیز در هراس‌اند.

آنچه در دو سال اخیر به وضوح در رفتار حاکمیت مشاهده می‌شود، صرف‌نظر از نگرانی فزاینده از کانون‌های مستقل جامعه‌ی مدنی، از مطبوعات گرفته تا احزاب و نهادها و همچنین شخصیت‌های سیاسی، تنها با منطق «دولت‌های جدا از مردم» قابل توجیه است.

بازداشت‌های گسترده غیرقانونی و خودسرانه که احکام آنها چند روز قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ صادر شد و پس از انتخابات به اجرا گذاشته شد و دادگاههای فرمایشی و محاکمه‌های نمایشی پس از آن، که متهمان آنها حامیان موسوی و کروبی و بسیاری از آنها از مسئولان رده‌بالای قبلی همین نظام بوده‌اند، یادآور کودتاهای دهه‌های گذشته در کشورهای آمریکای لاتین و خاورمیانه از جمله ترکیه توسط نظامیان بود؛ موضوعی که با حبس خانگی موسوی و کروبی این تشابه را هرچه بیشتر نمایان شناخت. اما طنز تلخ این اتفاقات آنجاست که کشور ما که در گذشته سردمدار مبارزه با نظام استبدادی و خودکامه در منطقه بوده است، همزمان با تحولات اخیر که جنبش‌های ضد استبدادی خاورمیانه به تدریج در حال ریشه‌کن کردن نسل حکومت‌های یکه‌سالار و سرکوبگر هستند، چنین شیوه‌ای از حکمرانی را تجربه می‌کند.

مسئولان امروز جمهوری اسلامی به طور یقین به خوبی واقف هستند که امواج دمکراسی‌خواهی در منطقه، که یکی از مبادی قطعی آن وقوع جنبش سبز در ایران است، با ماهیت فرامرزی آن در تدوام خود مرزهای کشور ما را نیز در خواهد نوردید.

تجربه‌ی این کشورها نشان می‌دهد که به‌کارگیری ابزار زور و سرکوب برای مهار جنبش‌های ضداستبدادی عمری ندارد. البته برای جریان حاکم دشوار است که پس از پرداخت هزینه‌های سنگین، بپذیرد که نه تنها دستاورد قابل دفاعی نداشته بلکه به طور جدی درگیر بحران مشرعیت نیر شده و مشهود است که اندک فرصت‌های باقی‌مانده برای آن نیز رو به اضمحلال دارد.

در پایان، ما زندانیان سیاسی امضا کننده‌ی این بیانیه، ضمن محکوم کردن بازداشت غیرقانونی رهبران جنبش سبز که بیش از هرچیز به عملیات آدم‌ربایی و گروگان‌گیری شباهت دارد، اعلام می‌داریم راهی که می‌تواند به خروج کشور از بحران فزاینده‌ی فعلی کمک کند و مانع از تحمیل هزینه‌های بیشتر به منافع ملی شود، پایان بخشیدن به حبس ظالمانه‌ی آقایان موسوی و کروبی و اجرای الزامات و شرایط حداقلی است که آقای خاتمی بیان کرده‌اند. بدیهی است در غیر این صورت و با تدوام سیاست‌ها و رویه‌های دو سال اخیر، این بنیان‌های نظام است که هر روز سست و سست‌تر می‌شود و نظام را به نظامی خود ویران‌گر تبدیل می‌کند. فاعتبروا یا اولی الابصار.

اسامی امضا کنندگان به ترتیب حرف الفبا:
۱ - بهمن احمدی امویی
۲ - حسن اسدی زیدآبادی
۳ - مسعود باستانی
۴ - عماد بهاور
۵ - علیرضا بهشتی شیرازی
۶- مصطفی تاجزاده
۷ - علی جمالی
۸ - محمدحسین خوربک
۹ - بابک داشاب
۱۰ - محمد داوری
۱۱ - مجید دری
۱۲ - امیرخسرو دلیرثانی
۱۳ - علیرضا رجایی
۱۴ - عبدالله رمضان‌زاده
۱۵ - عیسی سحرخیز
۱۶ - داود سلیمانی
۱۷ - محمد سیف زاده
۱۸ - قاسم شعله‌سعدی
۱۹ - کیوان صمیمی
۲۰ - اسماعیل صحابه
۲۱ - محمد‌فرید طاهری قزوینی
۲۲ - فیض‌الله عرب‌سرخی
۲۳ - مهدی فروزنده‌پور
۲۴ - سیامک قادری
۲۵ - ابوالفضل قذیانی
۲۶ - محسن محققی
۲۷ - محمدرضا معتمدنیا
۲۸ - محمدرضا مقیسه
۲۹ - محسن میردامادی
۳۰ - عبدالله مومنی
۳۱ - بهزاد نبوی
۳۲ - ضیا نبوی
۳۳ - حسن یونسی

بیانیه‌ی ۳۳ زندانی سیاسی به مناسبت دویستمین روز حصر رهبران جنبش :


 



عبدالله مومنی، حسن اسدی زیدآبادی، علی جمالی و علی ملیحی چهار عضو دربند سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) در بند ۳۵۰ اوین در مقاله ای تحلیلی-راهبردی به بحث اصلاح طلبی سبز و فرصت های انتخابات آینده پرداخته اند.

به گزارش امروز، در این مقاله ی راهبردی با بیان این حقیقت که "این انتخابات که جبهه اقتدارگرا بیش از دو سال و نیم آن را به تعویق انداخته و با نقض سنتی سی ساله برای مدت بی سابق ه‏ای خود را از آن دور داشته است، در عین حال حاوی فرصت‏ها و تهدیدهایی است که بی شک جنبش سبز را متاثر خواهد ساخت" با رعایت اختصار کوشیده است تا خاطر مخاطبان و فعالان جنبش سبز را در سطوح مختلف به دو نکته اساسی جلب کرده و به تشریح تحلیل از ۱- مکان یابی و جایگاه جنبش سبز در سپهر سیاست ایران و ۲- تعیین زاویه نگاه به انتخابات بر اساس درک صحیح از موقعیت کنونی، بپردازد.

در این مقاله تاکید شده است: اگر عده ‏ای بگویند که شور و هیجان ابتدایی جنبش کاهش یافته و یا دست کم تظاهرات علنی و خیابانی خود را از دست داده است در پاسخ می‏ توان مدعی شد که از دیگر سو تیغ سرکوب نیز کند و توان بسط خفقان به طور چشمگیری کاهش یافته است.

متن کامل این مقاله ی تحلیلی-راهبردی که در اختیار سایت کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

به نام خدا

درآمد

در شرایطی که با گذشت بیش از دو سال از تولد جنبش سبز، موازنه ای معنادار میان حاکمیت تمامیت خواه و نیروهای هواخواه آزادی و استقرار دموکراسی برقرار شده است، اینک در پی ماه‏ها اعمال سرکوب و اتخاذ موضع رد و نفی از سوی جبهه حاکمیت در برابر جنبش اعتراضی و نیز پایداری و مقاومت از سوی جریان اصلاحات، شرایط به نقطه‏ ای رسیده است که دیگر اولا انکار وجود بحران در حوزه ‏های مختلف اجتماعی و سیاسی و ثانیا نادیده گرفتن واقعیتی سیاسی به نام جنبش سبز با ویژگی‏های منحصرش امکان پذیر نیست. اگر عده ‏ای بگویند که شور و هیجان ابتدایی جنبش کاهش یافته و یا دست کم تظاهرات علنی و خیابانی خود را از دست داده است در پاسخ می‏ توان مدعی شد که از دیگر سو تیغ سرکوب نیز کند و توان بسط خفقان به طور چشمگیری کاهش یافته است. در وضع موجود حاکمیت اقتدارگرا و جنبش دموکراسی خواه و ضد تبعیض هر دو واقعیت‏های غیر قابل انکاری هستند که بدون برخورداری از چشم انداز و منافع مشترک، در تضاد و با یکدیگر مستقلا و بدون تعامل عمل می‏ کنند.
با این حال موازنه فعلی حکایت از وضعیتی ناپایدار و غیر قابل اتکا دارد و باور به توفق محتوم یکی بر دیگری در یک چشم انداز کوتاه و میان مدت بدون بررسی برنامه‏ ها و طرح‏های هر کدام خطایی استراتژیک است. در این میان جنبش سبز برای اول حفظ و پایداری و دوم ارتقا و پیشرفت خود در این عرصه با چالشی جدی و قابل تامل همچون انتخابات مجلس نهم روبرو است.

این انتخابات که جبهه اقتدارگرا بیش از دو سال و نیم آن را به تعویق انداخته و با نقض سنتی سی ساله برای مدت بی سابق ه‏ای خود را از آن دور داشته است، در عین حال حاوی فرصت‏ها و تهدیدهایی است که بی شک جنبش سبز را متاثر خواهد ساخت.

در این نوشتار با رعایت اختصار می‏ کوشیم تا خاطر مخاطبان و فعالان جنبش سبز را در سطوح مختلف به دو نکته اساسی جلب کرده و به تشریح تحلیلمان از ۱- مکان یابی و جایگاه جنبش سبز در سپهر سیاست ایران و ۲- تعیین زاویه نگاه به انتخابات بر اساس درک صحیح از موقعیت کنونی، بپردازیم.

باید توجه داشت که این تحلیل درپی ارائه راهکارهای اجرایی مشخص و مدون به ویژه در خصوص نحوه عمل جنبش سبز در انتخابات آتی نیست، اما با این حال تلاش دارد تا نکاتی را به عنوان الزامات زاویه نگاه به انتخابات معرفی کند که طبعا در انتخاب و تشخیص راهکارهای اجرایی مختلف در مواجهه با انتخابات می تواند موثر و راهگشا باشد.

****

بخش اول: تبیین جایگاه جنبش سبز

اصلاح طلبی سبز یا نگاهی به تفاوت‏های اصلاح‏ طلبی پیش و پش از خرداد ۸۸

اعتراض به وضع موجود و کوشش جهت ارتقای وضعیت زیست فردی و جمعی کمابیش همزاد تکوین مفهوم ملت نزد ایرانیان است. جدال سنت - مدرنیته، آزادی - استبداد، و برابری - تبعیض از طلیعه انقلاب مشروطه به بعد همواره دوگانه‏ ای را در جامعه ایرانی شکل داده که البته سخن از ریشه‏ ها و سیر تاریخی آن مقصود این گفتار نیست. آنچه می‏ تواند بدیهی تصور شود واقعیت پدیده‏ای به نام دوگانه استبداد - آزادی و یا دموکراسی و مشارکت جویی - تمامیت خواهی در بطن جامعه ایرانی طی تاریخ بیش از صد سال اخیر است. این دوگانه از سویی به مثابه یک پروسه و روند هماهنگ با تحولات جهانی در مقیاس تاریخی کلان به نفع جبهه آزادی خواهی در جریان بوده و فراگیری این فکر از تعدادی محدود از روشنفکران مرکز نشین به مدد گسترش ابزارهای اطلاع رسانی و ... و همراه با فربه شدن طبقه متوسط به طیف گسترده‏ای از جامعه ارتقا یافته است، اما از سویی دیگر اصلاحات به عنوان پروژه‏ ای سیاسی که ورود به قدرت و تغییر سیاست‏ های کلان حکومتی را هدف قرار داده است در مقاطع مختلف تاریخ معاصر کامیابی‏ ها و ناکامی‏ هایی را تجربه کرده است. میل اجتماعی و ملی به تغییرات گاه همچون مقاطعی از قبیل پیروزی مشروطه، استقرار دولت ملی دکتر مصدق، انقلاب ۵۷، و انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ و مجلس ششم شورای اسلامی امکان ورود به قدرت سیاسی را پیدا کرده و گاه در مقابله با جبهه استبداد امکان ادامه فعالیت در قدرت را از دست داده است و یا برای مدت قابل توجهی عملا امکان ورود به قدرت از او سلب شده است.

در این میان بهترین و عمده‏ ترین تکیه گاه آزادی خواهان نیروی اجتماعی و حضور شهروندان در حوزه عمومی بوده است. به دیگر سخن اگر نیروی مدافع وضع موجود در حاکمیت مستبد با در دست داشتن ابزارهای سنتی اعمال قدرت و منابع سخت افزاری، قدرت سیاسی را در انحصار خویش در آورده، جنبش اجتماعی منبع تولید قدرت برای طرف مقابل و وسیله ایجاد توازن و تلاش برای مهار قدرت سرکوبگر حاکم بوده است. بنابراین با نگاهی گذرا به تحولات تاریخی یکصد سال گذشته در می‏ بابیم که جبهه آزادیخواهی تنها زمانی توانسته است گام‏هایی به جلو بردارد که متکی به جنبش اجتماعی و حضور همدلانه شهروندان در عرصه عمومی بوده است و از قضا این توفیقات هنگامی به ناکامی بدل شده است که به هر ترتیب نیروهای سیاسی اصلاح طلب از حمایت و حضور جنبش اجتماعی حامی خود محروم شده و یا خود را بی نیاز از آن تصور کرده‏ اند.

بر این اساس از آنجا که ما ۲۲ خرداد ۸۸ را نقطه عطفی تاریخی می‏ دانیم و نیز فعالان جنبش سبز عمدتا یک دوره اصلاح طلبی پیشتر، یعنی "دولت اصلاحات" را تجربه کرده ‏اند به بررسی تفاوت های اصلاح طلبی پیش و پس از این نقطه عطف می‏ پردازیم:

اجتماعی شدن دو گانه اصلاح طلبی و تمامیت خواهی

همچنان که گفته شد مطالبه تغییر وضع موجود در مقاطع مختلف نقطه آغاز حرکت اصلاح طلبانه بوده است. این انگیزه تحول خواهی در هر دو انتخابات دوم خرداد ۷۶ و ۲۲ خرداد ۸۸ موجب پدیداری جنبش‏ هایی شد که بسیاری از شهروندان را امیدوار می ساخت تا با پشتیبانی از یک طیف سیاسی که حداقل‏هایی از خواسته‏ های آنان را در برنامه ‏های خود مطرح می‏کرد به دنبال ایجاد تغییرات در ساختارهای حکومتی و سیاست‏های کلان و در نتیجه بهبود وضع زندگی خود باشند. اما نکته افتراق این دو جنبش را می‏ توان از این زاویه بررسی کرد که جنبش انتخاباتی ۷۶ از طریق پیروزی در انتخابات توانست تا در حاکمیت نفوذ کرده و دوگانه شکل گرفته در جامعه را به سطح حاکمیت نیز بکشاند و از پس آن انتظار کشد که نمایندگانش در حاکمیت که از قضا چند سال بعدتر به همین شیوه قوه مقننه و شورای شهر را هم در دست گرفته بودند، اصلاحات مورد نظر و وعده داده شده را پیش برند و محقق سازند. از همین رو بود که هواداران اصلاحات با پایان یافتن انتخابات تظاهرات علنی در سطح عمومی را متوقف کرده و چشم انتظار عملکرد و برنامه‏ های بعدی کارگزاران اصلاحات در حاکمیت شدند. هر چند که اصلاح طلبان حاضر در حاکمیت با بی برنامگی و عدم پذیرش رهبری و راهبری جنبش اجتماعی حامی خود و خانه نشین کردن نیروهای اجتماعی ‏ای که تنها منبع قدرت آفرینشان بود عملا در پیشبرد پروژه اصلاحات ناکام مانده و موجبات بی اعتمادی مردم نسبت به خویش را نیز فراهم ساختند و از سوی دیگر حرکات اعتراضی همچون تجمعات اعتراضی دانشجویی ۱۸ تیر که نتیجه همین شکاف بود نیز راه به جایی نبرد و دوری اصلاح طلبان با جنبش اجتماعی اصلاحات تا بدان جا پیش رفت که نتایج انتخابات شورای دوم شهر و ریاست جمهوری ۸۴ رقم خورد.

اما در جریان انتخابات خرداد ۸۸ جنبش اجتماعی تحول خواه که حول محور حمایت از نامزدهای اصلاح طلب شکل گرفته بود با اعلام نتایج انتخابات عملا متوجه شد که امکان انعکاس دوگانه اصلاحات و تمامیت خواهی در سطح حاکمیت وجود نداشته و از ورود نمایندگان این جنبش اجتماعی به درون حکومت ممانعت به عمل آمده است. این سرکوب میل اجتماعی به تغییر در حاکمیت، حاصلی نداشت جز آنکه دوگانه مذکور در جامعه گسترده شده و به مرور با تداوم اعتراضات عمومی پس از طی مراحل رسمی انتخابات این دوگانه، اجتماعی شده و به همه سطوح جامعه از احزاب و نهادهای مدنی تا اصناف و دستگاه اجرایی کشور و حتی خانواده‏ ها را نیز در بر گرفت. در این مقطع مردمی که عدم اعتنای حاکمیت به رایشان را به منزله نادیده انگاشتن و توهین به تمامیت فردی‏شان می‏دانستند با ادامه حضور در صحنه و حمایت از نامزدهای اصلاح طلب از سویی و آقایان موسوی و کروبی از سویی با پذیرش رهبری جنبش اجتماعی و استفاده از نیروی آن در صحنه سیاسی کشور، مسیر اصلاح طلبی را که حالا از طریق ورود به قدرت مسدود شده بود از راه تکیه بر جنبش اجتماعی اعتراضی و مبارزه مدنی - سیاسی پیشه کردند. به این ترتیب فهم موقعیت تاریخی پیش آمده پس از ۲۲ خرداد ۸۸ از سوی رهبران جنبش سبز و اعتماد آنان به قدرت جنبش اجتماعی و اصرار آنان بر تداوم فعالیت‏های جنبش و پرداخت هزینه‏ های گزاف از سوی فعالان سیاسی اصلاح طلب همزمان با همراهی گسترده اقشار مختلف مردمی فصلی را در گفتمان اصلاح طالبانه پس از انقلاب گشود که پیش از آن هیچگاه تجربه نشده بود و ادامه این مسیر تازه طی دو سال بعد از سوی جنبش سبز حداقل دستاوردش آن بود که به رغم سرکوب‏های بی سابقه این جبهه جدید سیاسی به واقعیتی غیر قابل انکار بدل شد که همچنانکه بیان خواهد شد هر نوع راهکاری برای خروج از بحران سیاسی موجود بدون در نظر گرفتن رای و جلب نظر رهبران و مخاطبان آن غیرقابل تصور است. بنابراین یکی از تفاوت‏های اصلاح طلبی سبز و اصلاح طلبی دوره دولت اصلاحات را می‏توان تکیه رهبران جنبش سبز به نیروی اجتماعی و اراده آنان برای استفاده از این منبع قدرت به منظور پیشبرد اهداف اصلاحی خارج از حاکمیت دانست.

تغییر جایگاه اصلاح طلبان

یکی دیگر از تفاوت‏های اصلاح طلبی پیش و پس از خرداد ۸۸ تغییر جایگاه اصلاح طلبان در صحنه سیاست ایران است، بدین معنا که اگر تا پیش از آن اصلاح طلبان حداقل به عنوان یک اقلیت محذوف حاکمیت سیاسی و به هر حال یکی از نیروهای درون حاکمیت مورد شناسایی قرار می‏گرفتند که با موضعی انتقادای نهایتا در چارچوب سیاسی تعریف شده و مقبول از سوی حکومت به کنش سیاسی می‏ پرداختند، پس از شکست پروژه ورود به قدرت از طریق انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸ و در پی آن تداوم جنبش انتخاباتی و فراگیر شدن آن به رهبری اصلاح طلبان، جایگاه این طیف سیاسی یا دست کم بخش عمده‏ای از آن که فعالیت سیاسی را در دوره جدید ادامه داده و موضع سکوت اختیار نکردند، خواسته یا ناخواسته به مواضع اپوزیسیون ارتقا پیدا کرد. نکته‏ ای که با درک آن می‏توان تصویر دقیق‏ تری از آرایش جدید نیروهای سیاسی در ایران و الزامات دوره جدید به دست آورد. برای تشریح و توضیح بیشتر این وضعیت لازم است گفته شود که پس از شکل گیری جنبش سبز در معنای فرا انتخاباتی آن، عملا انطباق حاکمیت موجود با قدرت سیاسی حاکم بر جامعه از میان رفت. بدین معنا که حکومت با سیاستی که در قبال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و سرکوب اعتراضات پس از آن پیشه کرد تا حد قابل توجهی منابع نرم افزاری اعمال حاکمیت خویش را از دست داده و امکان اداره کشور را تنها بر اساس منابع سخت افزاری از جمله قدرت انتظامی و امنیتی، کنترل اقتصادی و تبلیغات رسمی در اختیار داشته و دارد. در حالی که با ایجاد جبهه سیاسی فراگیری همچون جنبش سبز منابعی از قدرت سیاسی همچون مقبولیت، اعتماد عمومی و توان اقناع و بسیج عمومی به نحو چشم گیری در اختیار این جبهه سیاسی افتاد که با سرعت فوق العاده‏ ای از جایگاه یک جناح سیاسی درون حاکمیت به یک اپوزیسیون تمام عیار بدل گشته بود. بنابراین دیگر اصلاح طلبان خود را نه جزیی از حاکمیت موجود بلکه نیروی سیاسی خارج از آن می‏ پنداشتند که مشروعیت جناح مقابل را به چالش می‏ کشیدند. در این مرحله جنبش سبز و رهبرانش با نادیده انگاشتن ساز و کارهای به ظاهر قانونی ترسیم شده از سوی حاکمیت خواستار رجوع به پیمان اولیه و بنیادین یعنی قانون اساسی شده و با طرح شعار «اجرای بی تنازل قانون اساسی» مدعی نقض آشکار و گسترده قانون اساسی به عنوان میثاق ملی شدند. ارتقای مطالبات و شعارهای جریان اصلاحات بدین سطح و کودتا نامیدن انتخابات ریاست جمهوری و عدم پذیرش دولت به عنوان پدیده‏ ای مشروع در کنار بسیار مسایل قابل بیان دیگر طی دو سال گذشته جملگی موید تحول جایگاه جریان اصلاحات به موقعیتی اپوزیسیونی در برابر حاکمیت مستقر است. امری که در دوره دولت اصلاحات هیچگاه نه محقق شد و نه تحقق آن مطلوب اصلاح طلبان بود.

البته باید تاکید کرد که از سوی مقابل تا پیش از تحولات جنبش سبز نیز اساسا پدیده ای به عنوان اپوزوسیون - به معنی دقیق و علمی کلمه و در درون مرزهای کشور- در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی به این شکل وجود نداشته است، گرچه حاکمیت همواره با گروه های برانداز و مسلح مواجه بوده است. بر این اساس چنانچه نگاه بلندمدت و بر اساس منافع ملی در حاکمیت فعلی وجود داشت عینیت یافتن اپوزوسیون ملتزم به رفتار مدنی و مسالمت آمیز را در جنبش سبز بایستی، به عنوان یک نعمت برای خود تصور می کرد.

تغییر در نوع رفتار اصلاح طلبانه

نوع کنش‏های سیاسی اصلاح طلبان در دو دوره مذکور اصلاح طلبی نیز با یکدیگر متفاوتند. حضور اصلاح طلبان در حاکمیت و پی‏گیری استراتژی اصلاحات در بالا طبیعتا الزاماتی داشته که پروژه اصلاحات در خارج از حاکمیت و مبتنی بر جنبش اجتماعی پس از خرداد ۸۸ بدان الزامات توجهی ندارد. در دوره جدید اصلاح طلبی که طی آن جریان اصلاحات از موضع اپوزیسیونی عمل می‏کند مقاومت مدنی و حضور نیروی اجتماعی در حوزه عمومی از عرصه خیابان گرفته تا فضای مجازی و اصولا هر روزنه‏ ای که بتوان از آن به بیان اعتراض پرداخت، نقش محوری و کلیدی دارد. اگر در دوره دولت اصلاحات جبهه اصلاحات به عنوان جناحی از حاکمیت کنش‏های سیاسی خود را در تعامل با جناح اقتدارگرا تعریف می‏کرد و نوعی بازی قاعده‏ مند میان طرفین در چارچوب یک نظم سیاسی به طور کلی پذیرفته شده متصور بود، در جریان جنبش سبز با تغییر جایگاه اصلاح طلبان در سپهر سیاست ایران نظم پیش از میان رفته و قواعد جدیدی حاکم شد. پس از ۲۲ خرداد جنبش سبز در تعریف کنش‏های سیاسی خود از نوعی استقلال عمل برخوردار شده که پیش از آن در رفتار سیاسی اصلاح طلبانه جایی نداشت، این استقلال عمل در اتخاذ کنش‏های سیاسی به طور مشخص پس از آن عیان شد که رهبران جنبش با وجود مخالفت حاکمیت و اخطارهای فراوان از آن ناحیه تصمیم خود را مبنی بر برگزاری راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ عملی کردند و با بی اعتنایی به صورت بندی قانونی مخالفت دولت با برگزاری راهپیمایی و سرباز زدن از تامین امنیت تظاهرات، صرفا به مطلع کردن دستگاه اجرایی کشور بسنده کرده و ترتیبات قانونی اخذ مجوز را که سالها جاری بوده اما در تناقضی آشکار با آزادی مصرح در قانون اساسی قرار داشت نادیده انگاشتند. امری که در ۲۵ بهمن ۸۹ نیز از سوی رهبران جنبش تکرار شد.

از این موضع دیگر جنبش سبز در تدبیر برنامه‏ های اعتراضی خود وارد تعامل با حاکمیتی که دیگر مشروعیت آن زیر سوال برده نشد و فارغ از تبلیغات و واکنش‏های طرف مقابل به پیشبرد اقدامات طراحی شده خویش پرداخت. این استقلال عمل جنبش سبز جنبه ‏ای دیگر از ماهیت جدید رفتار اصلاح طلبانه پس از خرداد ۸۸ است که در تحلیل‏ها و برنامه ریزی‏ها برای ادامه مسیر بایستی بدان توجه داشت و برای آن نمونه‏ های بسیاری از جمله راه اندازی رسانه ‏های مستقل اینترنتی و ماهواره‏ ای و ... می‏ توان برشمرد.

****

بخش دوم:

الف: نگاه از زاویه جنبش سبز به مساله انتخابات

نباید دچار تاخیر تاریخی شد

پس از تبیین جایگاه جنبش سبز در فضای کنونی سیاست امروز ایران و همچنین برشمردن پاره‏ای از تفاوت‏های عملکرد اصلاح طلبانه پیش و پس از خرداد ۸۸ که در واقع اشاره به برخی ویژگی‏های جنبش سبز دارد، طبیعتا انتظار می‏رود بیان تحلیل‏ها و اتخاذ تاکتیک‏ها در آوردگاه‏های سیاسی پیش روی جنبش سبز مبتنی بر این نگاه از زاویه ‏ای مخصوص و منطبق بر واقعیت‏های امروزین باشد. به دیگر سخن نمی‏توان با معادلات گذشته به سراغ تحلیل اوضاع سیاسی امروز رفت و انتظار داشت که نتایج حاصله پاسخ صحیحی به پرسش «چه باید کرد؟» در خصوص مساله‏ای مهم همچون «موضع جنبش سبز و انتخابات مجلس» باشد. بنابراین جهت پرهیز از آنکه در تحلیل‏ها دچار نوعی عقب گرد و تاخیر تاریخی شویم، توجه به چند نکته در تعیین زاویه نگاه به انتخابات پیش رو و الزامات مواجهه با آن حایز اهمیت است که در ذیل یادآوری می‏ شود:

پذیرش واقعیتی موجود به نام جنبش اجتماعی

اگر مروری به تحلیل ‏های اصلاح طلبانه به ویژه از ابتدای دهه ۸۰ به مقوله شرکت یا عدم شرکت در انتخابات داشته باشیم با این موضوع مواجه می‏ شویم که در این ارزیابی‏ ها عمدتا طرفداران مشارکت، عدم مشارکت یا تحریم انتخابات راهکار پیشنهادی خود را واجد این ویژگی می‏ دانستند که در صورت عمل به آن امکان ایجاد «جنبش اجتماعی» برای تقویت یا احیای جریان اصلاحات وجود خواهد داشت. در این راستا به طور مثال طرفداران نظریه تحریم مدعی آن بودند که در پی عدم مشارکت در انتخابات می‏توان جنبش اجتماعی ایجاد کرد و از سوی مقابل هواداران شرکت در انتخابات نیز مشارکت فعال را ظرفیتی برای به تحرک واداشتن شهروندان و ایجاد شور و هیجان سیاسی در جامعه قلمداد می‏ کرده ‏اند. بر این اساس اگر بپذیریم تلاش برای به حرکت درآوردن نیروی اجتماعی به عنوان عمده‏ ترین منبع قدرت جریان اصلاحات از جمله مطلوبیت‏ ها و هدف گذاری‏های تحلیل‏های انتخاباتی پیش از خرداد ۸۸ بوده است، اینک باید توجه داشت که در فضای سیاسی امروز ایران جنبش اجتماعی به طور عینی و حتی فراتر از انتظار بسیاری از تحلیلگران موجود است که حامی مطالبات آزادیخواهانه و اصلاح طلبانه بوده و علیرغم تحمیل هزینه‏ های بسیار و سرکوب شدید از سوی حاکمیت اقتدارگرا توانسته است طی بیش از دو سال موجودیت خود را به اثبات رسانده و ضمن تثبیت موقعیت خویش به تعمیق باورهایش در سطوح مختلف جامعه نیز نایل شود. بنابراین نمی‏توان و نباید نقش این جنبش اجتماعی فراگیر و تثبیت شده را در معادلات نادیده گرفت و نبایستی با همان معادلات کهنه و «پیشا جنبش سبزی» به سراغ تحلیل انتخابات آتی و موضع جنبش سبز رفت.

باید توجه داشت که مستظهر بودن جریان اصلاحات در مقطع کنونی به حمایت گسترده و مردمی و آگاهی موجود مطلوبیتی است که پیش از این وجود نداشت و اکنون عاملی تعیین کننده در هر گونه ارزیابی سیاسی طرفین منازعه در بحران سیاسی فعلی ایران است.

انتخابات به مثابه مطالبه حق و بیان اعتراض

در موقعیت کنونی که حاکمیت ثابت کرده هیچگونه اعتباری برای آرای مردم قایل نیست و پیشبرد سیاست‏های مد نظر هسته اصلی قدرت بر حق انتخاب و تعیین سرنوشت مردم اولویت دارد و حاکمیت فعلی از برگزاری انتخابات هدفی جز برپایی نمایشی رسانه‏ای جهت اثبات میزان مقبولیت خویش ندارد، نگاه به انتخابات به عنوان یک سازوکار حقوقی و سازمانی مطابق آنچه تا کنون عموما مرسوم بوده و یا در سایر نقاط جهان معمول است، به بیراهه رفتن است. در شرایط کنونی تاکید بر مقوله انتخابات آزاد به عنوان حقی بشری که بایستی بدان عمل شود و تعطیل بردار نیز نیست، نکته‏ای کلیدی است. به یاد داشته باشیم که اساس جنبش سبز و مهمترین خواسته آن چیزی جز این نیست که حق انتخاب شهروندان - از انتخاب سبک زندگی تا انتخاب حاکمان- بایستی به رسمیت شناخته شود؛ بر این مبنا "مطالبه" این حق در مقطعی که حاکمیت قصد برگزاری نمایش انتخابات را دارد از اهمیتی اساسی برخوردار است.

نوع موضع گیری و تاکتیک‏های جنبش سبز در این برهه بایستی به گونه‏ای طراحی شود که افکار عمومی در داخل و خارج از کشور همزمان با تبلیغات دروغین حاکمیت، به این تصویر روشن برسند که چگونه اقتدارگرایان و جبهه استبداد حق انتخاب را از اکثریت ایرانیان سلب می‏کند و اصلاح طلبان و آزادی خواهان را از حق انتخاب شدن محروم می‏سازد.

از این نکته اساسی در خصوص تحلیل‏های انتخاباتی نیز نبایستی غافل شد که یکی از ویژگی‏های جنبش سبز - به عنوان جریان اصلاحات ارتقاء یافته به سطح یک اپوزیسیون تمام عیار- امکان عمل مستقل آن است. موضوعی که به جبهه آزادی خواهی این امکان را می‏دهد که فارغ از کنش های جریان مقابل و بدون نیاز به تعامل با آنها استراتژی خود را انتخاب کرده و تاکتیک‏های مطلوب را اجرایی سازد. به عبارت دیگر همچنانکه با وجود مخالفت‏های حاکمیت در مورد استفاده از حق اساسی بر پایی تجمعات و یا محدود ساختن آزادی بیان، جنبش سبز بی توجه به این محدودیت‏ها وارد عمل شده، در مقاطع مختلف به خیابان آمده و مبتکرانه اعتراض خود را به اشکال مختلف در حوزه عمومی مطرح ساخته، در مقطع انتخابات نیز جنبش سبز نباید از پی‏گیری این حق بنیادین خویش دست بکشد و در مطالبه کامل و حداکثری آن اهمال ورزد.

انتخابات آزاد نتیجه حل بحران است نه راه حل بحران

بحران سیاسی موجود در کشور و موازنه قوا میان دو جبهه اصلاح طلبی و تمامیت خواهی همچنانکه گفته شد پس از انتخابات خرداد ۸۸ اجتماعی شده و دوگانگی در سطح جامعه گسترده شده است. این روند که نتیجه بن بست پی‏گیری اهداف اصلاح طلبانه در سطح حاکمیت است راهکارهای برون رفت از بحران را فراتر از سازوکارهای حقوقی همچون انتخابات برده و این باور را در میان فعالان جنبش سبز ایجاد کرده که بایستی اصلاحات را از طریق مبارزه مدنی - سیاسی متکی بر قدرت اجتماعی بر حاکمیت مستبد تحمیل کرد.

موازنه قوای موجود و پافشاری دو طرف بر خطوط قرمزی که موجب از میان رفتن تعامل میان دو جناح اصلاح طلب و اقتدارگرا شده است گر چه چشم انداز شفافی در پیش ندارد اما به هر حال راه‏های برون رفت از بحران را به راهکارهای سیاسی شناخته شده در گذار به دموکراسی محدود ساخته است. به عبارت دقیق‏تر در شرایط فعلی پیش از یک توافق برای پذیرش اصلاحات در حاکمیت که در واقع از طریق تحمیل مطالبات و بن بست حکومت حاصل می‏شود، راهکارهای حقوقی از جمله برگزاری انتخابات و ورود نیروهای سیاسی اصلاح طلب به قدرت امری ناممکن و چه بسا غیر مطلوب است.

بنابراین باید توجه داشت که برگزاری انتخابات آزاد با استانداردهای مشخص به عنوان مطالبه اصلی و عمده جنبش سبز امری است که پس از فرایند حل بحران و پذیرش مطالبات اصلاحی از سوی طرف مقابل امکان پذیر خواهد بود. مساله‏ای که مشابه آن را در جریان تحولات کشورهای منطقه و به طور ویژه مصر مشاهده می‏کنیم. از این رو نباید به انتخابات آزاد به عنوان یک راه حل جهت برون رفت از وضع بحرانی موجود نگریسته شود، چرا که هر گاه چنین امری از سوی حاکمیت فعلی پذیرفته شود، به طور طبیعی باید پذیرفت که پیش از آن بحران عملا حل شده و انتخابات آزاد در واقع نتیجه و دستاورد حل و فصل مخاصمات بین دو طرف خواهد بود و صرفا شیوه‏ای است برای عینیت بخشیدن به آنچه طی یک توافق سیاسی به دست آمده است.

بر این اساس با توجه به اینکه در شرایط فعلی هیچ نشانه‏ای از آغاز یک روند سیاسی حل بحران مشاهده نمی‏شود، انتخابات آتی را تنها بایستی به مثابه آوردگاهی جهت احیای جنبش اجتماعی حامی اصلاحات و عرصه‏ای برای سیاست ورزی و به چالش کشیدن اقتدارگرایان نگریست.

ب: انتخابات، فرصت‏ها و تهدیدها

با توجه به اینکه نمی‏توان انتخابات پیشرو را به عنوان نقطه پایانی برای مبارزات جنبش سبز و حل بحران سیاسی موجود قلمداد کرد، درعرصه‏ای که برای تداوم سیاست ورزی و فعالیت فراهم خواهد شد، «نبایستی عجولانه به اعلام موضع قطعی پرداخت».

در این راستا شناخت تهدیدها و فرصت‏هایی که می‏تواند به تضعیف یا تقویت جنبش سبز منجر شود از اهمیت بالایی برخوردار است:

عمده‏ ترین آسیبی که طی ماه‏های آینده و در جریان برگزاری انتخابات مجلس نهم جنبش سبز را تهدید می‏کند مساله سواستفاده از سرمایه اجتماعی تولید شده حول محور این جنبش است. قابل پیش بینی است که تعدادی از فعالان سیاسی از هر دو جناح سنتی اصلاح طلب و اصولگرا در گرماگرم رقابت‏های انتخاباتی خود بدون باور عمیق به مطالبات جنبش سبز و حتی بدون آنکه علنا خود را نماینده یا حامی این جبهه سیاسی بنامند تلاش خواهند کرد تا از اعتبار عمومی که نسبت به جریان اصلاحات و جنبش سبز در جامعه از طریق پرداخت هزینه به دست آمده سو استفاده کرده و با به دست آوردن هر چند درصد کمی از این سرمایه، در انتخاباتی که مشارکت بسیار پایین رای دهندگان در آن قابل پیش بینی است ورود خود به مجلس را تضمین کنند. همچنین یکی از تاکتیک‏های تخریبی جناح تمامیت خواه در این مقطع طرح موضوع اصلاح طلب خوب - اصلاح طلب بد است که از قضا در همین ایام نیز نشانه ‏هایی از آن آشکار شده، طرحی که می‏کوشد با انشقاق میان اصلاح طلبان و یا طرح عده‏ای افراد خنثی به عنوان شاخص اصلاح طلبان خوب و قابل تحمل و تعامل به تخریب سرمایه اجتماعی جنبش سبز بپردازد. از این رو یکی از الزامات پیش روی جنبش سبز در این عرصه که البته با عدم سکوت و فعالیت برنامه ریزی شده و هدفمند باید بدان پرداخته شود، جلوگیری از این نوع سواستفاده ها و نهایتا هدر رفت اعتماد شهروندان به اصلاح طلبان واقعی است.

تهدید دیگری که جنبش در ایام انتخابات آتی در معرض آن قرار دارد این مساله است که جنبش سبز اعتراضی در ایران از منظر افکار عمومی دنیا بنیان و آغازی انتخاباتی دارد و به این ترتیب خواه نا خواه عملکرد معترضین از سوی افکار عمومی در رسانه‏های جهانی با انتخابات سال ۸۸ مقایسه خواهد شد و چنانچه سکوت و بی عملی به ویژه در ایام برگزاری انتخابات در دستور کار جنبش قرار داشته باشد، این موضوع به عنوان فروکش کردن بحران و یا اتمام اعتراضات عمومی نسبت به وضع موجود تلقی خواهد شد.

تزریق روحیه و سازماندهی مجدد حضور جنبش سبز در حوزه عمومی، مهمترین دستاورد جبهه اصلاحات در عرصه انتخابات خواهد بود، امری که با تناقض و سردرگمی در برنامه‏ها و بی عملی و سکوت به دست نیامده بلکه با یک استراتژی دقیق و هدفمند برای استفاده از فرصت انتخابات و بیان مطالبات و طرح اعتراضات محقق می‏شود. همچنین توجه به این نکته ضروری است که گر چه ممکن است عده‏ای انتخابات مجلس را غیر سیاسی یا به نسبت انتخابات ریاست جمهوری کمتر سیاسی بدانند، اما چنانچه به عامل تعیین کننده "جنبش اجتماعی" در شرایط فعلی توجه کنیم در می‏یابیم از قضا انتخابات مجلس که به صورت غیر متمرکز برگزار می‏شود و شهرستان‏ها را به طور قابل توجهی درگیر خود می‏سازد فرصتی استثنایی برای جنبش سبز فراهم می‏آورد تا مطالبات و ارزش‏های خود را به شهرستان‏ها کشانده و نیز به ساماندهی نیروهای ویژه خود در سراسر کشور بپردازد.

از سوی دیگر باید توجه داشت که انفعال در قبال انتخابات مجلس و برگزاری بدون دردسر و بی چالش آن از سوی حاکمیت که بی شک دستاوردی برای طرف مقابل محسوب می‏شود، آسیبی مهم همچون بی‏انگیزگی و احساس ضعف در میان مخاطبان و هواداران جنبش سبز خواهد داشت. امری که حاصل قیاس فضای انتخاباتی خرداد ۸۸ و اسفند ۹۰ خواهد بود. تهدیدی که می‏توان «با در دست داشتن برنامه‏ای روشن و تاکتیک‏های از پیش تعیین شده» جهت به صحنه آوردن نیروی اجتماعی و نیز هماهنگی و اتحاد نیروهای فعال در جنبش سبز و نهایتا اتخاذ موضع واحد، بر آن غلبه کرده و از این چالش فرصتی مغتنم فراهم ساخت.

عبدالله مومنی، سخنگو و عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)

حسن اسدی زیدآبادی، عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)

علی جمالی، عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)

علی ملیحی، عضو شورای سیاستگذاری سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)

زندان اوین

شهریور ماه ۱۳۹۰


تحلیلی از اعضای زندانی ادوار تحکیم وحدت:

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به emrooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به emrooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته