-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 05/10/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



تنها دو سال گذشته است از شبی که دوست سوریه ای ام در خوابگاه دانشجویی مان واقع در شهر آکسفورد به من پیشنهاد داد تا پیش از بازگشت به ایران صفحه ای در فیسبوک باز کنم که از این طریق با او و دوستان دیگرم بیشتر در ارتباط باشم. آن شب که او به من یاد می داد تا چطور عکس های خودمان را در فیسبوک برای دوستانم به اشتراک بگذارم، به خوبی می دانست که بعد از بازگشت به ایران باید عکس های با حجاب مرا در فیسبوک ببیند اما هرگز به فکرش خطور نمی کرد که تنها چند ماه بعد عکس ها و فیلم هایی که از صفحه فیسبوک من در «هوم پیجِ» او دیده می شود تماما مربوط به صحنه های خونین از راهپیمایی های مردمِ ایران باشد که با گلوله در خیابان کشته می شوند.

دوست سوریه ایِ من همان زمان پیامی برایم در فیسبوک نوشت: «نمی دانم خوشحال باشم که برایت فیسبوک را راه انداخته ام یا با دیدن این عکس ها و فیلم های پر از تلخی و خشونتی که از کشته و زخمی شدن مردم ایران در فیسبوکت به اشتراک گذاری باید برای تو و مردمت غمگین باشم.»

من آن روزها آنقدر مشغول بودم و درگیر کار خبری در مورد انتخابات دزدیده شده ایران و خشونتی که علیه معترضان راه افتاده بود که هرگز فرصت نکردم پاسخی به آن دوستم بدهم. اما امسال برایش نوشتم: «خواهرِ نازنینم، دخترِ خاور میانه بودن، یعنی درد مشترک داشتن. حالا در فیسبوکِ تو نیز صورت خواهران و برادران تو مثل صورت خواهران و برادران من است؛ چهره هایی پر از خون...»

این قصه تنها مربوط به من و دوست سوریه ایِ من نیست. قصه میلیون ها جوان در کشورهای خاور میانه است که دوست داشتند مثل هم نسل های خود در کشورهای آزاد، از شبکه اجتماعی مانند فیسبوک برای شادی و خنده استفاده کنند. دلشان می خواست عکس ها و فیلم هایی از تولد ها، جشن ها، شیطنت های پسرانه و دخترانه و سفرها و پیک نیک هایشان را منتشر کنند.

دوست داشتند در «استاتس» ها و «اینباکس» هایشان، قرارهای ملاقات دوستانه و عاشقانه تنظیم کنند. اما تکنولوژی در کشورهای ما تنها به یاری ما آمد تا غم و دردهای خودمان را با هم تقسیم کنیم و عکس ها و فیلم هایی از خشونتی که دولت های مان علیه ما روا داشته اند را منتشر کنیم. در یک نگاه کلی شاید کسی که اهل خاور میانه نباشد با نگاهی به نحوه استفاده ما از فیسبوک، توییتر، وبلاگ و سایر شبکه های اینترنتی، دچار غم و افسردگی شود و ما را از لیست دوستان مجازیِ خود حذف کند اما روی دیگر این سکه سرشار از امید و دستاوردهای بزرگ برای خاورمیانه و به خصوص ایران بوده است.

پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در خرداد سال ۱۳۸۸، شبکه های مجازی به بازوهای قدرتمندی برای جوانان ایرانی تبدیل شدند برای افشای حقیقت. درست در همان شب ۲۲خرداد نیروهای بسیجی و لباس شخصی هایی که وصل به بدنه قدرت در ایران هستند، پیش از آنکه هیچ راهپیماییِ اعتراضی در خیابان شکل گیرد به ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی نامزد دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری حمله کردند، به خانه های فعالان سیاسی و روزنامه نگاران منتقد حمله کردند و شمار زیادی را دستگیر و زندانی کردند.

درست در همان شب ۲۲ خرداد بود که حکومت ایران بسیاری از تلفن های ثابت، موبایل ها و اس ام اس ها را قطع کرد تا بتواند آزادانه در تلوزیون رسمی جمهوری اسلامی ایران، نتایج انتخابات را به نفع احمدی نژاد اعلام کند. یعنی هنوز هیچ اعتراضی در خیابان شکل نگرفته بود که حکومت ایران خودش را برای یک کودتای انتخاباتی آماده می کرد و همه مقدمات یک کودتا را هم فراهم کرد.

در روزهای بعد نیز تلاش کرد تا برای منتقدان خودش نیز رسانه و امکانِ اعتراض باقی نگذارد. ابتدا روزنامه ها را بستند و سپس سرعت اینترنت را کاهش دادند تا وبلاگ ها و سایت های خبری نتوانند خبری از این حمله ها منتشر کنند و همچنین بسیاری از وبلاگ های معترض و شبکه های مجازی مانند فیسبوک را هم فیلتر کردند.

جوانان ایرانی همیشه توانستند در تکنولوژی دولت جمهوری اسلامی را دور بزنند و توانستند این فیلترها را بکشنند به کمک نرم افزار ها و فیلتر شکن هایی که توسط جوانان معترض ساخته می شد، خبرهای خشونت و حمله در سایت ها و شبکه های مجازی پخش شد.

یکی از همان جوانان وبلاگ نویسی که معروف بود به ساختن فیلتر شکن های قوی، حسین رونقی ملکی بود که تنها ۲۵ سال داشت اما به دلیل ساختن همین فیلترشکن ها تنها چند ماه بعد از انتحابات دستگیر و همچنان در زندان به سر می برد و از بیماری های متعددی در زندان رنج می کشد.

اما دستگیری های گسترده فعالان اینترنتی و سیاسی و رسانه ای مردم را خانه نشین نکرد بلکه دلیلی شد تا آنها از گزینه های دیگری برای اعتراض استفاده کنند. مردم ابتدا شب ها به پشت بام ها می رفتند و شعار می دادند و سپس روزها به خیابان آمدند. معترضان ایرانی برای نخستین بار وقتی می دیدند موبایل ها و سیستم اس ام اس های آنها قطع شده است، همدیگر را در فیسبوک، یاهو مسنجر، جی میل، توییتر و دیگر شبکه های اینترنتی پیدا کردند. قرارهای راهپیمایی ها و تجمع ها را در همان فیسبوک و توییتر و وبلاگ هایشان اعلام می کردند و روز بعد از تجمع و راهپیمایی های خود عکس و فیلم منتشر می کردند.

به حکومت ایران شوک وارد شده بود و باور نمی کرد که بعد از گذشت سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی، مردم جرات پیدا کنند و برای اعتراض به حکومت جمهوری اسلامی در خیابان حضور پیدا کنند. برای همین بود که آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفت تا خودش مستقیما وارد میدان شود و مقابل مردم بایستد.

او در اولین نماز جمعه پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸، از طریق یک سخنرانی مردم را تهدید کرد که اگر به خیابان بیایند کشته می شوند اما معترضانِ بی رسانه، که خیلی از همراهان شان را پس از راهپیمایی های اعتراضی در خیابان از دست داده بودند، از این تهدید نترسیدند و دوباره به خیابان آمدند. با اینکه کلیه وسایل ارتباطی معترضان توسط حکومت قطع و یا کنترل شده بود اما مردم تلاش کردند همدیگر را گم نکنند.

از طریق همان شبکه های مجازی به هم امید می دادند. شبکه های مجازی برای معترضان به مثابه یک آیینه بود که ابهتِ حضورِ خود را در آن آیینه می دیدند، روزها به راهپیمایی می رفتند و ساعاتی بعد، شکوهِ مشارکتِ خود در راهپیمایی ها را در این آیینه شبکه های مجازی می دیدند. معترضانی که هیچ گاه نمی توانستند خودشان را تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی ببینند و همیشه صدای اعتراض آنها خفه می شد، این بار پس از یک تقلب انتخاباتی به کمک میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو نامزد معترض انتخاباتی تشویق شده بودند تا صدای اعتراض خود را بلند کنند.

مردمی که فکر می کردند با دستگیری خبرنگاران و بسته شدن روزنامه ها و اخراج خبرنگاران خارجی از ایران دیگر نه خبرنگاری هست و نه روزنامه ای که بتواند خبر حضور میلیونی آنها در خیابان را پوشش خبری دهد، خودشان دست به ابتکار عمل زدند، تبدیل به شهروند خبرنگارانی شدند که خودشان راهپیمایی های ۲۵ خرداد و سی خرداد و راهپیمایی های سیزده آبان و شانزده آذر و روز عاشورا و ده ها تجمع اعتراضیِ دیگر را برای رسانه های معتبر دنیا از طریق موبایل ها و دوربین های معمولی خودشان پوشش خبری دادند و اینبار مردمی که از رسانه دولتی حذف شده بود، از همین طریق خودشان را در معتبر ترین رسانه ها و تلویزیون های جهان دیدند. از بی بی سی، سی ان ان، سی ان ان و شبکه های تلوزیونی کشورهای آزاد جهان. این شکست بزرگی برای دولت ایران بود که می دید ده ها رسانه رسمی جهان به جای اینکه فقط صدای جمهوری اسلامی را بشنود اینبار صدای جدید دیگری از ایران می شنیدند به نامِ صدای جنبشِ سبزِ ایران.

با همه سرکوب های حکومتی تنها دو چیز در ایران بساط اقتدار و استبدا حکومت را برهم زده است. اول شجاعت مبارزان و سپس شبکه های مجازی که صدای این مبارزان را منعکس می کنند. این دو موجب شدند که دولت جمهوری اسلامی ایران به عنوان دولتی معرفی شود که سیاستمدارانش می توانند در چشم خبرنگارانِ خارجی نگاه کنند و به راحتی دروغ بگویند از سوی دیگر همین شجاعت و همین ابتکار عمل در استفاده از شبکه های مجازی توسط جوان های ایرانی انگیزه ای برای بسیاری دیگر از جوانان خاور میانه شد تا در مقابل دیکتاتورهای خود بایستند.

به نظرم خیزشی که در خاور میانه جریان دارد را می شود به یک بومرنگِ دموکراسی خواهی تشبیه کرد که جوانان ایرانی ابتدا آن را به فضای آلوده به دیکتاتوریِ خاورمیانه پرتاب کرده اند و این بومرنگ به مصر و تونس رفته است و این روزها نیز این بومرنگ دارد در هوای لیبی و سوریه و یمن می چرخد و عاقبت با قدرت بیشتری به ایران باز خواهد گشت. درست است که دیکتاتورهای سوریه و ایران و لیبی سماجت بیشتری دارند و همانند «حسنی مبارک» و «بن علی» حاضر نیستد قدرت را ترک کنند اما سماجت جوانان ایران و لیبی و سوریه هم در دست یافتن به دموکراسی دنیا را شگفت زده کرده است.

شاید باید اعتراف کنم گاهی وقت ها وقتی به عنوان یک خبرنگار با خانواده های صدها تن از کشته شدگان و زندانیان این دو سال اخیر گفتگو کرده ام و اوج دردها و رنج هایشان را شنیده ام، گاهی احساس کردم شاید این سرکوب ها موفق بوده است و آتش اعتراض در ایران خاموش شده است و جنبش سبز مرده است اما وقتی در سوی دیگرِ این ماجرا هراس حکومت جمهوری اسلامی را می بینم که اجازه برگزاری هیچ تجمعی را به معترضان نمی دهند باورم می شود که این جنبش زنده است و حکومت جمهوری اسلامی نیز از آتش زیر خاکستر همین جنبش می ترسد.

برای همین است که وقتی در راهپیمایی اعتراضیِ آخری که موجب بازداشت خانگی موسوی و کروبی شده است، صانع ژاله یکی از جوانان به ضرب گلوله حکومت کشته شد، دولتی ها اقدام به دردیدن جنازه آن دانشجوی معترض کردند و به دروغ او را بسیجی معرفی کردند تا مبادا تجمع دیگری برای مراسم تشییع آن دانشجوی معترض شکل بگیرد. دولت در تلویزیون رسمی آشکارا دروغ می گوید اما شبکه های مجازی عکس های این دانشجوی معترض را منتشر می کنند و آنها را رسوا می سازند.

به عنوان جمع بندی باید گفته شود؛ این روزها در ایران، رهبران نمادین جنبش سبز در حصر خانگی گرفتار شده اند، فعالان اینترنتی، روزنامه نگارانِ منتقد، وکلای حقوقی، هنرمندان و کارگردانانِ منتقد و اعضای احزاب سیاسی یا زندانی شده اند، یا به قید وثیقه آزاد هستند و اگر سخنی بگویند دوباره به زندان بازگردانده خواهند شد.

در داخل ایران تنها کسانی که اجازه سخن گفتن با خبرنگاران شبکه های بین المللی را دارند، حامیان حکومت هستند، در این میان دانشجویان و روزنامه نگاران و فعالان سیاسی دیگری نیز هستند که ناچار به ترک ایران شده اند در چنین شرایطی که تمام ابزار رسانه ای و قدرت در اختیار حاکمان جمهوری اسلامی است اما باز شاهدیم به جای آنکه معترضا نگران باشند و از وضعیت موجود بترسند، این حاکمان هستند که احساس نا امنی می کنند.

به همین دلیل در آستانه دومین سالگرد انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه، احمدی مقدم رییس نیروی انتظامی به شدت نگران شده و اعلام کرده است «شبكه‌هاي اجتماعي مثل فيس‌بوك و توئيتر امروزه دارای قدرت شده اند دارند ناراضيان پراكنده، مجرمان و سرويس‌هاي خارجي را جمع و سازماندهي مي‌كنند.» همین نکته خود گواه این است که معترضان شجاع ایران از طریق همین شبکه های کوچک اجتماعی، توانسته اند آرامش را بر حکومتی که همه ابزار نظامی و امنیتی را در اختیار دارد، حرام کنند درست شبیه همین اتفاق که این رسانه های کوچک (فیسبوک و توییتر) توانسته اند زمین قدرتِ را زیر پای دیکتاتورهای بزرگ در خاورمیانه به لرزه در بیاورند.

* از: مسیح علی نژاد / در: شماره ماه مه و جون مجله «پالتیکا اکسپریور» به زبان اسپانیولی منتشر شده است.


 


حملۀ کوماندویی مؤفق علیه اسامه بن لادن و همچنین سرنگونی حکومت طالبان در افغانستان در سال ۲۰۰۱ و حکومت صدام حسین در عراق در سال ۲۰۰۳ دستاوردهای جهان متمدن و شکست هایی برای بدترین وخونریزترین دیکتاتورها و تروریست ها است. با این وجود معلوم نیست این مؤفقیت های آمریکا بر تحولات خاورمیانه چه تأثیری می گذارد.

دست بر قضا حکومت آیت الله ها در ایران از سر به نیستی این دشمنان خوشحال است. بن لادن و صدام حسین و طالبان هرکدام به دلایل متفاوتی دشمنان حکومت ایران بودند. حتی جنبش حماس از هسته های وابسته به القاعده که در نوار غزه ایجاد می شود نگران است. اگر قرار باشد ایران از این موقعیت به عنوان قدرت اصلی جدید منطقه بیرون بیاید مؤفقیت های آمریکا تبدیل به پیروزی هایی می شوند که با قیمت بیش از حد بالا به دست آمده اند.

برای اسرائیل این وضع بویژه متضاد است. خوشحالی از مؤفقیت ها در مقابل بی اطمینانی نسبت به خطرهای جدید قرار می گیرد. معلوم است که قدرت گرفتن ایران برای اسرائیل خطرناک است. تقاهم جدید بین حماس و فتح نیز به عنوان خطر دیده می شود زیرا این توافق احتمالاٌ دولت را در رام الله زیر نفوذ حماس خواهد کشاند.

مؤفقیت های اوباما – در سیاست خارجی با کشتن بن لادن و در سیاست داخلی با تضعیف نامزدهای جمهوری خواه در انتخابات ریاست جمهوری – از دید دولت ناتانیاهو بیشتر اسباب نگرانی است. بر این نکته باید قیام های مختلف در جهان عرب را اضافه کرد. نه تنها در یمن و لیبی و سوریه بلکه در مصر هم هنوز معلوم نیست کشور چه مسیری در پیش خواهد گرفت.

چون همیشه واکنش دولت ناتانیاهو طبیعی نیست و توجهش در این موقعیت حساس بیشتر به خطرها ست تا بخت ها. تا مدتی قبل ناتانیاهو می اندیشید باید در دیدارش از آمریکا در آخرهای ماه مه برنامۀ صلح جدیدی ارائه دهد تا وجهۀ خود را که در سراسر جهان آسیب زیادی دیده نجات دهد.

اکنون چنین می نماید که اوضاع سیاسی به او از نو اجازه می دهد به موضوع های قدیمی و مورد علاقۀ خود بپردازد. از یک سو اقدام علیه بن لادن و ترس از اقدامات تلافی جویانۀ القاعده نشان از این دارد که برای آمریکایی ها اکنون مبارزه با تروریسم و نه فشار براسرائیل اولویت دارد.

نکتۀ دوم این که توافق انجام شده بین حماس و فتح نشان می دهد برای اسرائیل به جای مذاکرات صلح با فلسطینی ها، بیشتر تهدید جدیدی به وجود می آید. بنابراین این بهتر است به فکر مبارزه با تروریسم بود و اسرائیل را زیر فشار نگذاشت بلکه از این کشور حمایت کرد.

و مانند همیشه رئیس جمهور آمریکا عامل تعیین کننده خواهد بود. اگر اوباما از وجهۀ تقویت شدۀ خود استفاده کند تا مذاکرات صلح را دوباره به مسیر خود برگرداند ممکن است ناتایاهو در جریان دیدار از واشینگتن مجبور به همکاری صادقانه در روند صلح در خاورمیانه شود. اما اگر اوباما به انتخابات در سال آینده و در این خصوص به حمایت بی چون و چرای بخش بزرگی از انتخاب کنندگان در آمریکا از دولت اسرائیل فکر کند در این صورت همه چیز ماند سابق خواهد ماند.

* از: آوی پریمُور / در: فرانکفورتر روندشاو

نویسنده رئیس انجمن سیاست خارجی اسرائیل است و در گذشته سفیر اسرائیل در آلمان بود.


 


جیل ورال (Jill Worrall)، خبرنگار سابق تیمارو کتابی در مورد ایران نوشته و سعی کرده از نقطه نظری متفاوت به این کشور نگاه کند. گرنت شیمین با او در مورد کتاب و دیدگاهش گفت وگو کرده است.

زمانی که در جست و جوی این بودم که بدانم چه زمانی کتاب جیل ورال چاپ می شود، فهمیدم که او به مشاور خود گفته: «مشغول مخلوط کردن چیزها هستم.» از آن زمان بیش از ۹ ماه گذشت و گویا هیچ ناشری حاضر به چاپ کتاب نبود و نامه های رد شدن تقاضای چاپ، یکی پس از دیگری می رسید. جیل همچنین می گوید: «زمان بندی هم برای من مسئله بود، چرا که درست زمان رکود اقتصادی بود و ناشرها سعی می کردند هیچ کار جدیدی قبول نکنند.»

همچنین ایرادی که ناشرها می گرفتند این بود که دیگر کسی این روزها به ویژه به ایران زیاد سفر نمی کند. ولی جیل می گوید برخی از ناشرها هم بودند که از لحن و نگاه ویژه و متفاوت کتاب خوششان می آمد. نویسنده می گوید: «به دلیل این که من احساسات جدی و قوی نسبت به ایران دارم، خیلی ناامید شده بودم چرا که دوست داشتم مردم درباره ایران بخوانند و بدانند.»

وی همچنین به جنبه ای دیگر نگاه کرده و آرزو داشت به نوعی حتی در ایران هم کسانی باشند که کتاب او را بخوانند. او و مشاورش خیلی سخت تلاش کردند و از پا ننشستند. بالاخره این تلاش جواب داد و سال گذشته ناشر استرالیایی به نام «اکسایل» کتاب را برای چاپ قبول کرد.

جیل می گوید: «این ناشر که دفتر اصلی آن در نیوزیلند است، خیلی از کتاب خوشش آمد. آن هم درست زمانی که دیگر ناامید شده و داشتم کار کتاب را کنار می گذاشتم. حالا هم که چیزی به چاپ و عرضه کتاب در بازار نمانده، هنوز تعجب می کنم که آیا همه این ها واقعیت دارد و کتاب من دارد چاپ می شود یا نه.»

جالب بودن جریان این است که نخستین کتاب سفرنامه جیل، حدود هشت سال پیش چاپ شده بود. یک ناشر دیگر دنبال چاپ یک سفرنامه می گشت و این کتاب را پسندید.

«بلوند در بازار» که داستانی در مورد پاکستان بود، در سال ۲۰۰۳ و در تیراژ پنج هزار نسخه منتشر شد.

سابقه جیل در نوشتن سفرنامه به بیست سال گذشته باز می گردد و زمانی که برای روزنامه ای ستون نویس بود تا این که یک سال کار را رها کرد تا به سفر و نوشتن بپردازد. ولی مدتی گذشت تا او به «تورلیدری» برای سفر به نقاط غیرمعمول برسد. پس از مدتی کار در تیمارو هرالد توانست برای «بورس آسیا دو هزار» تقاضا بفرستد و پس از مراحل انتخاب و مصاحبه برای سفر به کشور بوتان انتخاب شد. آن زمان تصمیم گرفت جنوب آسیا را بگردد. پس از آن و مدتی بعد با یک تور مسافرتی آشنا شد که تورهای به مناطق غیرمعمول را انجام می داد.

به گفته خودش، پانزده ماه بود از آن ها خبر نداشتم و ناگهان تماس گرفتند و خواستند به آن ها ملحق شود. راه ابریشم برای سفر انتخاب شده بود و ایران هم در این مسیر بود، همان جایی که با دوستش رضا آشنا شد.

در سپتامبر سال پیش، شهریور ماه پارسال بود که جیل هشتمین سفرش به ایران را داشت، آن هم در توری که سه هفته طول کشید. سفرهای قبلی او هم در قالب تور بود. جیل به دقت در زمان هر سفر یادداشت های کتابش را نوشته بود طوری که برای ناشرها قابل ارتباط و قبول باشد. به گفته خودش، رضا که کتاب او در مورد پاکستان را می خواند، ساعت ها با او گفت وگو کرد و در خلال صرف چای، به این کتاب پرداختند چرا که به نظر، ایرانی که بقیه می شناسند با ایرانی که هست، تفاوت های زیادی دارد.

جیل می گوید: «تقریبا همه کتاب ها در مورد ایران سیاسی است. به این نتیجه رسیدم که در واقع هیچ کس یک سفرنامه در مورد ایران ننوشته است. من هم نویسنده سیاسی یا مورخ نیستم. در واقع من یک علاقمند جغرافیا هستم. هیچ کس هم درباره طبیعت و ذخایر تاریخی و مردم عادی ایران نمی نویسد. دلم می خواست صفحاتی هم باشد که به آن ها اختصاص داده شود، چرا که خیلی بین آن چه دولت و حاکمیت در ایران هست و آن چه مردم ایران هستند، تفاوت وجود دارد.»

او شهریورماه برای پنجمین بار به عراق سفر کرد و پس از آن راهی کوبا شد. به سوریه هم که این روزها خیلی داغ است، سفر کرد و پیش از آن که اوضاع بحرانی شود از کشور خارج شد.

وی به لیبی هم زیاد سفر کرده است و می گوید حتی به شکلی در پی سفرهای زیاد به سوریه ایران و لیبی، به «کارشناس محور شرارت» هم تبدیل شده است. جیل می گوید: «دیدم طبق آن چه که جورج بوش (رییس جمهوری سابق آمریکا) گفته فقط به کره شمالی سفر نکرده ام که البته هیچ علاقه ای هم ندارم به آن کشور بروم.»

به نظر او، نقاط هیجان انگیز و مهم، جایی است مانند ایران چرا که هیچ کس واقعا از ذات واقعی آن خبر ندارد. ولی به هر حال سیاست هم در این میان نقش دارد ولی جیل برای سال آینده، هفت سفر به ایران خواهد داشت. البته در حال حاضر روی کتاب جدیدش که این هفته منتشر می شود، تمرکز کرده است.

وی می گوید: «این کتاب البته کتاب راهنما نیست اما به نوعی خیلی شخصی و نزدیک به من نوشته شده و در واقع، تفاوت راهنما و سفرنامه این است که یک سفرنامه حوزه تجربیات شخصی فرد است. در نتیجه به عنوان خواننده، باید با روحیه نویسنده هم کنار بیایید.»

* از: گرنت شیمین (Grant Shimmin)/ در: تیمارو هرالد (Timaru Herald)


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته