-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

Latest News from Mizan Khabar for 05/28/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

محمد صادقی:در حالی که انگلستان، سید ضیاء الدین طباطبایی را برای نخست وزیری ایران مناسب دیده و برای این مقصود کوشش هایی را انجام داده بود، افشای این موضوع و خبردار شدن برخی از نمایندگان مجلس، این نقشه را با شکست مواجه ساخت، و دکتر محمد مصدق، با پذیرفتن نخست وزیری، دو ماه پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت، فرصت یافت تا مبارزه ای را که آغاز کرده بود، مصمم تر دنبال کند. روز 7 اردیبهشت 1330 مجلس شورای ملی، طرح نه ماده ای اجرایی ملی شدن صنعت نفت را به اتفاق آرا تصویب کرد و فرانسیس شپرد (سفیر انگلیس) عصر همان روز در یک کنفرانس مطبوعاتی به این اقدام مجلس اعتراض کرد. روز 22 اردیبهشت 1330 مجلس شورای ملی و سنا، بنا بر ماده اول قانون اجرایی ملی شدن صنعت نفت، نمایندگان خود را برای تشکیل هیأت مختلط 1 در خلع ید از شرکت نفت سابق انتخاب کردند و این بار که انگلیس خطر را جدی تر تشخیص داد و از آن رو که به چیزی جز یک نوع ملی شدن در همان چارچوب گذشته رضایت نمی داد، شکایتی را تنظیم (6 خرداد 1330) و به دیوان بین المللی دادگستری فرستاد، و لاهه، نیز همان روز دادخواست دولت انگلیس را به وزارت خارجه ایران تسلیم کرد. با وجود واکنش خشمگینانه انگلیسی ها، روز 19 خرداد 1330 اعضای هیأت مدیره شرکت ملی نفت ایران و سه تن از اعضای هیأت مختلط، با استقبال پرشور ده ها هزارتن از مردم خوزستان وارد آبادان شدند و سرانجام در 29 خرداد، پرچم ایران بر فراز ساختمان اداره مرکزی شرکت سابق برافراشته شد و تابلوی «هیأت مدیره موقت» در آنجا نصب گردید. انتخاب مهندس مهدی بازرگان به عنوان نخستین مدیر عامل شرکت نفت ایران 2 نیز نشان دهنده هوشمندی دولت ملی مصدق بود زیرا انگلیسی ها به دلیل اینکه با نخست وزیری مصدق موافقتی نداشتند و ملی شدن نفت را هم بر نمی تابیدند، تمام توان خود را برای از کار انداختن دولت مصدق، و تبلیغات بر ضد وی به کار گرفته، مرزهای اخلاقی را درنوردیده و چنانچه محمد علی همایون کاتوزیان اشاره دارد، سفیر این کشور از نسبت دادن اتهام های ناروا و به دور از ادب به رهبر نهضت ملی ایران فروگذار نمی کرد. 3 و همچنین در داخل و خارج از ایران تلاش می کردند با روش های گوناگون چنین وانمود کنند که قدرت یافتن مصدق و ماندن او در قدرت، زمینه استقرار کمونیسم در ایران را فراهم خواهد ساخت، از این رو، انتخاب بازرگان برای آن مسئولیت مهم، به دلیل اینکه وی همواره ارزش های ملی، دینی و اخلاقی را پاس می داشت (وی در آن زمان چهره ای سیاسی به شمار نمی آمد، وجه علمی و مذهبی اش بارز بود و در برابر حزب توده موضع داشت) اهمیت زیادی دارد. دیگر اینکه، مصدق در پی جدال و به کار بستن شیوه های غیرمسالمت آمیز در برخورد با انگلیس نبود، و از این منظر هم انتخاب بازرگان که شخصیتی اعتدال گرا بود و می توانست توطئه ها و ترفندهای استعمار پیر را بی اثر یا کم اثر سازد، جای اندیشیدن دارد. بازرگان در آن زمان ریاست دانشکده فنی تهران را بر عهده داشت و به همین خاطر (آشنایی با امور فنی و علمی شرکت نفت) از سوی مهندس کاظم حسیبی به نخست وزیر معرفی شد و این مسئولیت حساس و تاریخی را پذیرفت.

در نظر داشته باشیم، در مسأله نفت، زمانی که رویارویی دولت ایران و انگلیس رخ داد، وضعیت انگلیس با دوران گذشته متفاوت بود، و به دلیل ظهور قدرتی جدید (آمریکا) که پس از جنگ دوم جهانی و پیدایش آن، مناسبات جهانی دگرگون شده بود، دیگر مجالی برای یکه تازی انگلیسی ها باقی نمی ماند و مصدق با فهم این فضای جدید، فرصت یافت تا با سیاست ورزی و دیپلماسی فعال، در برابر فشارهای همه جانبه انگلیسی ها مقاومت کرده و هر یک را در جای مناسب پاسخ دهد و این در به درازا کشیدن مسأله نفت تأثیر فراوانی داشت. اگر مصدق در گفت و گو با خبرگزاری اینترناشنال نیوز و در پاسخ به سخنان تهدیدآمیز موریسون، وزیر خارجه انگلیس، که در مجلس عوام آن کشور گفته بود ممکن است وضع وخیمی در جنوب ایران پیش آید که مسئولیت اش بر عهده دولت ایران خواهد بود، ابراز داشت که:«ملت ایران از ملی شدن نفت خود یک هدف عمده دارد و آن این است که دیگران در امور داخلی ما دخالت نکنند.» از واقعیتی تلخ سخن می گفت، که در 9 تیر 1330 و هنگامی که نمایندگان وزارت دادگستری و پلیس، در خانه ریچارد سدان، به انبوهی از اوراق و اسناد محرمانه شرکت نفت دست یافتند (بسیاری از اسناد در آتش سوزانده شد، البته شپرد مدعی است بخش زیادی از اسناد مهم قبل از اشغال سازمان اداری کمپانی در تهران به سفارت بریتانیا منتقل شده بوده) و مشخص شد که شماری از مقام های سیاسی و... با شرکت نفت و اداره اطلاعات اش ارتباط داشته و دخالت هایی در اداره کشور می کرده اند، جایی برای چون و چرا باقی نماند. دکتر حسین فاطمی نیز، چند روز بعد گزارش ناصر وثوقی، دادیار دادسرای تهران، در مورد چگونگی ضبط و رسیدگی به اسناد یافته شده را برای آگاهی نمایندگان به مجلس فرستاد.

...اما در موضوع نفت، پس از شکست مذاکرات هیأت جکسون، اعزام هریمن به تهران، بی نتیجه ماندن مأموریت استوکس و پافشاری دولت بر حقوق ملت ایران، لاهه نیز در 13 تیر 1330 از طرفین خواست تا صدور رای نهایی از هرگونه اقدامی که به حقوق طرف دیگر لطمه بزند، پرهیز کنند. مهر 1330 مصدق به آمریکا سفر کرد و ملاقات هایی با ترومن (ریاست جمهوری آمریکا)، دین آچسن (وزیر خارجه) و جورج مک گی (معاون وزیر خارجه) داشت تا بلکه مصالحه ای عادلانه صورت پذیرد ولی انگلیسی ها (بویژه موریسون) که ارزیابی شان از نقش میانجی گری آمریکا، قوت بخشیدن به موضع ایران تلقی می شد، به این موضوع اعتنای چندانی نکردند. در مذاکرات شورای امنیت سازمان ملل برای رسیدگی به شکایت انگلیس از ایران، گلادوین جپ (نماینده انگلیس) خواست تا باز با تکیه بر ادعاهای پیشین و پرهیز دادن مصدق از روش های تجاوزکارانه ناسیونالیستی! تصویری تیره از مصدق ارائه کند اما سخنان نسنجیده ای بر زبان راند که بیان آرام، منطقی و خردمندانه نخست وزیر ایران (به زبان فرانسوی) که بر احترام گذاشتن به اصل آزادی و عدالت، و حرمت نهادن به دیگری استوار بود، هم دفاع خوبی از حقوق ملت ایران شمرده شد (وی یادآوری کرد که قرارداد نفت میان دولت ایران و یک کمپانی انگلیسی، هیچ نوع حقوقی برای دولت انگلیس ایجاد نمی کند. همچنین خواستار دوستی بر پایه صمیمت و اعتماد متقابل با دولت انگلیس شد و گستاخی های آنان را با تکیه بر عقلانیت و انسانیت پاسخ داد)، و هم تصویری باشکوه از وی در ذهن جهانیان به یادگار گذاشت. سرانجام شورای امنیت هم بر اساس پیشنهاد فرانسیس لاکوست (نماینده دولت فرانسه) برای رهایی از آن وضعیت دشوار، و با رای موافق اکثریت، مسأله را تا هنگام تصمیم گیری دیوان لاهه، مسکوت گذارد و انگلیس ناکام ماند. پس از مذاکرات شورای امنیت و پیشنهاد بانک جهانی که گرهی از مشکل گشوده نشد، انگلیس در 4 بهمن 1330 درخواست خود از لاهه را تکرار کرد و به این ترتیب، مصدق و همراهان اش (در 7 خرداد 1331) راهی لاهه شدند. در لاهه، پرفسور هنری رولن، استاد حقوق بین الملل در دانشگاه بروکسل و رئیس پیشین مجلس سنای بلژیک وکیل مدافع ایران بود، و به خوبی از حق ایران دفاع کرد. مصدق هم در دادگاه لاهه باز از حقوق ملت ایران سخن گفت و ابراز داشت که ملت ایران به علت العلل بدبختی های خود پی برده و مصمم است فساد را برای همیشه ریشه کن کند و اجازه نمی دهد خارجی بر سرنوشت اش تسلط یابد... سرانجام، بر اساس رای دیوان بین المللی دادگستری، عدم صلاحیت دیوان در رسیدگی به شکایت مطرح شده، اعلام گردید و دیوان، نظر دولت انگلیس را موجه ندانست. به این ترتیب، شامگاه 30 تیر، که این خبر به تهران رسید، طعم پیروزی قیام ملی 30 تیر در ذهن و ضمیر ملت ایران، شیرین تر و دوچندان شد...

هرچند سیزده ماه بعد ائتلاف سیاه (دربار، ارتش و انگلیس-آمریکا) پایان بندی اندوهناکی را برای دولت ملی مصدق رقم زد، چیزی از ارزش های احترام برانگیز مصدق کاسته نشد، مردی که مبارزه اش (با وجود اشتباه های اش) چه در برابر استبداد، و چه در برابر استعمار، شرافتمندانه بود، ذره ای از اصول اخلاقی کوتاه نیامد، و هنگامی که به قدرت رسید، دو هدف بزرگ در سر داشت؛ برگزاری انتخابات آزاد و ملی کردن صنعت نفت، و از روز نخستِ قدرت یافتن اش «آزادی» را ارج نهاد، چنانچه، در 11 اردیبهشت طی نامه ای به شهربانی کل کشور نوشت:«شهربانی کل کشور! در جراید آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته می شود، هر چه نوشته باشد و هر که نوشته باشد، به هیچ وجه نباید مورد تعرض و اعتراض قرار گیرد...»

پی نوشت ها:

1.اعضای هیأت مختلط عبارت بودند از: عبدالله معظمی، علی شایگان، اللهیار صالح، حسین مکی و ناصر قلی اردلان (از مجلس شورای ملی)، مرتضی قلی بیات، احمد متین دفتری، محمد سروری، ابوالقاسم نجم و صادق شفق (از مجلس سنا) محمد علی وارسته وزیر دارایی و کاظم حسیبی، مشاور نخست وزیر

2.برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به:

نجاتی، غلامرضا، شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس مهدی بازرگان (جلد اول)، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، صص 296-279

3.کاتوزیان، محمد علی، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، تهران، نشر مرکز، 1372، ص 145

 

منبع:روزنامه‌ی شرق

 


 


فرزانه بذرپور: سال ۱۳۸۱ دفتر نهضت آزادی ايران در پلاک ۲۳۴ خيابان مطهری پلمپ شد. در ساختمان سه طبقه نهضت کار خلاف قانونی نمی شد جايی بود برای  آموزش تشکيلاتی اعضا و قبل تر انتشار مجله ميزان.

اين سومين بار  بعد از انقلاب  بود که ماموران اطلاعات دفتر نهضت آزادی را می بستند. بار اول چند ماهی در سال ۱۳۶۲ و بعدتر در سال ۱۳۶۸ و به دنبال «نامه نود امضايی» معروف که چند سالی بسته ماند و آخرين بار سال ۱۳۸۰  بر در قفلی زدند که هنوز هم باز نشده است.

با اين حال توقيف دفتر تنها محدوديت نبود. دهه ۱۳۷۰ با موج دستگيری ملی، مذهبی ها و اعضای نهضت آزادی، نهضتی ها و خانواده هايشان در مضييقه  جدی قرار گرفتند، ضمن اينکه امکان اطلاع رسانی از حال و روز زندانيان سياسی نا ممکن بود و عملا هيچ.

نشريه ای حاضر به انتشار اخبار زندانی ها نبود. با آمدن دولت اصلاحات، فضای سياسی کمی گشوده شد، اما همچنان مرزبندی های متصلب و گريز آشکار اصلاح طلبان از نهضت آزادی به عنوان يک اپوزيسيون درون نظام تا آنجا می رفت که  دولت اصلاحات  در برابر دستگيری گسترده اعضای نهضت در عاشورای ۱۳۸۱ تا مدتها واکنشی نشان نداد.

فرودين ماه ۱۳۸۱ و در مراسم عزاداری عاشورا که به رسم ساليان در منزل مهندس  هاشم صباغيان برپا می شد همه اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی بازداشت شدند.

توقيف فله ای مطبوعات ، آخرين روزنه های اطلاع رسانی را هم مسدود کرده بود و خانواده های زندانيان  چاره ای جز سکوت و تحمل  نداشتند.

در اين دوران که نهضت آزادی اجازه فعاليت رسمی نداشت و برگزاری جلسات شورای مرکزی و دفتر سياسی با نگرانی های فراوان همراه بود. دعوت از جوانان  برای عضويت در تشکلی که ممکن بود اندک فعاليتی در آن  امنيتِ  شغلی- تحصيلی افراد را به خطر اندازد، ساده نبود، آن هم برای حزبی اخلاق مدار که  رهبرانش حاضر نبودند برای جوانها و آينده شان دردسری درست کنند.

البته عضويت در نهضت آزادی آدابی داشت و مراحلی ؛ يک دوره سه ماه تا شش ماهه آموزش قبل از عضويت برای داوطلبان در نظر گرفته می شد تا نهضتی شدن  با آگاهی باشد.    در اين چند ماه داوطلب در کلاسهای اعتقادی، تاريخی، آموزش های حقوقی و تشکيلاتی شرکت می کرد و بعد از گذراندن اين مبانی و پذيرش اصول و مرامنامه نهضت، طی مراسمی با حضور اعضای شورای مرکزی ، دفتر سياسی و دبيرکل نهضت، تحليف را به جای می آورد و عضو نهضت می شد.

من روز تحليف ام در نهضت را هيچگاه فراموش نميکنم. منزل خانم ماهرو قشقايی، يکی از اعضای قديمی نهضت که سابقه همراهی با مرحوم دکتر مصطفی چمران در لبنان را در کارنامه داشت.

قرار بود مراسم سوگند نامه من و دو نفر ديگر از داوطلبان برگزار شود. در جوی صميمی و با حضور بسياری از اعضای شورای مرکزی که از شهرستان های مختلفی چون تبريز، زنجان، مشهد آمده بودند و برخی از آنها را برای اولين بار می ديدم . بعد از معرفی کوتاهی از خود، سوگند ياد می کرديم که به  ارزش ها و آرمانهای نهضت و راه مصدق باور داريم و  و در اين راه راسخ و استوار خواهيم ماند.

نيمه های دهه ۱۳۸۰ را شايد بتوان مرحله تازه ای در پويايی تشکيلات نهضت دانست.   بازگشت دکتر ابراهيم يزدی به ايران فصل تازه ای شد و زمينه ساز برپايی جلسات هفتگی قرآن در منزل دبيرکل نهضت آزادی ايران -- محفلی که با استقبال دانشجويان و فعالان جوان سياسی و دانشگاهی رونقی گرفت . تفسير قرآن دکتر يزدی که با سوال و بحث درباره حوادث و مسايل روز جامعه همراه بود، فرصتی شد که جوانان علاقمند به مباحث قرآنی و مذهبی با هويت سياسی نهضت آزادی هم بيشتر آشنا شوند.

هرچند که ديگر با پلمپ دفتر امکان آموزش تشکيلاتی نبود. به تدريج فضا بازتر شد و جلسات عمومی نهضت هرچند يکبار برگزار می شد و برخی از همين جوانان علاقمند به آن جلسات که جنبه کاملا سياسی و عقيدتی داشت وارد می شدند و اينبار اعضای نهضت آزادی را در جمعی متشکل تر ملاقات می کردند .  می توان گفت قريب به اتفاق نسل جوانِ  نهضتی ها از جلسه قرآن و تفسير دکتر يزدی پای به نهضت گذاشتند و طبيعتا آنها که  به مباحث مذهبی بی علاقه بودند  چندان با هويت نهضتی  ها آشنا نمی شدند.

نسل جوان نهضت آزادی خلافِ تصور برخی منتقدان، آنچنان هم که به نظر می آمد خانوادگی نبود.از نيمه دهه ۱۳۸۰گرچه امکان کار تشکيلاتی و برگزاری جلسات متمرکز وجود نداشت اما جوانان مشتاق حضور داشتند ،آنقدر که  «شاخه جوانان نهضت آزادی ايران»  در سال ۱۳۸۵ اعلام موجوديت کرد .اولين بار بعد از انقلاب، شاخه جوانان به رياست دکتر شهريار روحانی تاسيس شد اما بعد از مدتی متوقف ماند تا  سال ۱۳۸۵  که فرصت تاسيس شاخه جوانان مهيا شد و از نسل قبل، مهندس اميرخرم برای راه اندازی شاخه پيش قدم شد و مدتی کوتاه سرپرستی شاخه جوانان را برعهده داشت  تا راهنمای جوانان نهضتی باشد . پس از اين دوره انتقالی، عماد بهاور رسما به رياست شاخه جوانان انتخاب شد -- انتخابی بس شايسته و اگر تا پيش از اين تنها ما به عنوان شاخه جوانان نهضت آزادی به داشتن رييسی چنين ،خرسند بوديم، امروز اما عماد بهاور برای بسياری چهره ای نام آشناست و افتخار نهضت آزادی و جوانانش.

ولی آيا همه جوانانی که از دانشگاه های مختلف تهران و محافل گوناگون به  «پارک وی» می آمدند و شنونده درس و بحث دکتر يزدی بودند، می توانستند در نهضت آزادی هم عضو شوند؟    پاسخ به اين سوال ساده نيست.

حاکميت نهضت آزادی را حزبی غيرقانونی معرفی می کرد درحالی که اين طور نبود. هيچ دادگاهی نهضت را مجرم اعلام نکرده بود و سابقه نهضت هم از نظام جمهوری اسلامی ايران بيشتر بود. تبليغات و حمله های لفظی سنگين عليه نهضت آزادی  کار عادی روزنامه های حکومتی بود و روا داشتنِ  نسبت های ناروا به سران نهضت آزادی تبديل به عادت شده بود. شايد مرسوم ترين اتهام همان ساک پول آمريکايی در دستان دکتر يزدی  يا کشف تجهيزات ماهواره ای  در منزل دبيرکل نهضت آزادی برای مخابره اطلاعات محرمانه ايران به دستگاه جاسوسی آمريکا بود.

تبليغاتی مسموم عليه حزب سياسی ای باسابقه  که  قصدش ايجاد  ترس و واهمه عمومی بود تا کسی به  نهضت و رهبرانش نزديک نشود. اين شرايط برای جوانان علاقمند به انديشه اصلاح طلبانه ی نهضت، جدا پرخطر بود. اين در حالی بود که  جريان سياسی گسترده ای مانند جبهه مشارکت هم  شکل گرفته بود که در عين داشتن تفکرات اصلاح طلبانه و مترقی، درصد خطرعضويت در آن کمتر می نمود و حتی منفعت ساز هم به نظر می رسيد.

پس طبيعی بود که دانشجوی جوان، آينده خود را در تشکيلاتی امن تر جستجو کند تا هم فعاليت سياسی دلخواه داشته باشد و هم احيانا از مزايای جريان سياسی متبوعش بهره مند شود.

چه بسا هدف از عضويت در احزاب قرارگرفتن در رتبه بندی تشکيلاتی و فعاليت در راه رسيدن به قدرت و حکومت برای تحقق خواست ها و تمايلات حزب  باشد . اما آينده اين  چنينی برای نهضت آزادی که اجازه شرکت در هيچ انتخاباتی را نداشته و عضويت در آن از روز نخست، تبعات بسياری را به همراه داشت، انتخاب ساده ای نمی توانست باشد.

به هر حال ،جوانانی بودند که باور داشتند حجت بر قدرت فضيلت دارد. عشق به راه دکتر محمد مصدق و شور و شوق به انديشه دکتر علی شريعتی و دل سپردن به منش مهندس مهدی بازرگان و درس اخلاق دکتر يدالله سحابی، ارزش هايی بود که جوانان نهضتی می شنيدند و رفتار و گفتار و باور دکتر ابراهيم يزدی، دکتر احمد صدرحاج سيد جوادی، مهندس محمد توسلی، مهندس هاشم صباغيان و ديگر اعضای سالمند و ميان سالِ نهضت هم در برابر چشمانشان بود و آنچه را از مهندس بازرگان شنيده بودند می توانستند در عمل اينان ببينند .  اين انتخاب تازه آغاز يک راه بود.

جوانان نهضتی می توانند شهادت دهند که به محض حضور مداوم در جلساتِ  تفسير قرآن و جلسات عمومی نهضت و ارتباط گرفتن با برخی اعضای نهضتی، تماس های تهديد کننده ماموران امنيتی اطلاعات آغاز می شد.

تهديد به از دست دادن موقعيت شغلی، تحصيلی ، همسر و حتی تهديد به بازجويی و بازداشت آن هم وقتی که اين جوانان هنوز رسما عضو نهضت نشده اند. در شاخه جوانان نهضت آزادی، بسياری در پی عضويت و فعاليت رسمی در نهضت دچار مشکلات شغلی و تحصيلی شدند. آنها که در موسسات و مراکز دولتی مشغول به کار بودند به طور غير رسمی و يا رسمی  اخراج شدند . اخراج يا محروميت موقت تحصيلی ، احضار مکرر به حراست دانشگاه ، تماس های تهديد آميز و جلسات بازجويی مواردی بود که هر عضو نهضت حداقل يک يا چند مورد از آنها را تجربه کرده است.

دوستی در همان سال ورود به نهضت از ادامه تحصيل و اخذ مدرک در مقطع دکترا بازماند و حتی بورس تحصيلی که به تبع اشتغال در شرکتی دولتی به او داده شده بود، ملغی شد. دوست ديگری در پی تماس های مکرر بازجويان دچار مشکلات خانوادگی شد. فشار بازجويان برای جاسوسی و گرفتنِ اطلاعات از درون جلسات حزبی بر جوانان سخت تر و شديدتر بود. مزاحمت های حراست دانشگاه های محل تحصيل هم هدايت يافته تر می نمود. 

بازداشت مهدی معتمدی مهر و عماد بهاورعضو دفتر سياسی و رئيس شاخه جوانان نهضت پيش از انتخابات ۱۳۸۸ ، اوج اين فشارها برجوانان نهضتی به حساب می آمد، اما اينها همگی قبل از حوادث انتخابات جنجالی، رياست جمهوری  بود و دستگيری فله ای تقريبا قريب به اتفاق جوانان نهضت آزادی ايران همان روزهای اول پس از انتخابات آغاز شد.

در حاليکه  شورای مرکزی . چهره های شناخته شده حزب مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در روزهای نخست بعد از انتخابات دستگير ميشدند اما در نهضت ، اين شاخه جوانان بود که هدف اصلی بازداشت ها قرار گرفت.  احضار تمامی اعضای شاخه جوانان نهضت آزادی و بازداشت جمعی از آنها در همان هفته های نخست رخ داد.

بازجويان در جلسات بازجويی تنها يک خواست داشتند: استعفا از نهضت !  يعنی استعفا از حزبی که به تصور بسياری، تشکيلاتی منسجم ندارد و حزبی خانوادگی و غيرموثر و فاقد پايگاه اجتماعی است.  پس چرا حاکميت بايد همه جوانان عضو چنين گروه سياسی غيرموثری را در ساعات اوليه کودتای انتخاباتی زندانی کند؟ درحالی که نهضت حتی از نامزد معينی در انتخابات حمايت نکرده بود و تنها مواضع هردو نامزد يعنی مهندس ميرحسين موسوی و شيخ مهدی کروبی را در جريان انتخابات، کف خواسته های مردم دانسته بود و هر دو را هم وزن تشخيص داده بود.

چرا اين حزب با اين رويکرد و روش، در ذهن ماموران اطلاعات  ترس و دلهره

بر می انگيخت و بازجويان را وا می داشت که  از اعضای نهضت درخواست استعفای کتبی کنند؟    شايد هم بازجوها نمی دانستند که نهضتی بودن روش و منش و فکر است و با استعفا دادن فراموش نمی شود.

زنان و نهضت

مرامنامه نهضت آزادی، تفسيری از اسلام محمدی ارائه می داد که حتی از منشور حقوق بشر فرانسه هم مترقی تر می نمود. نگاه حذفی هيچ گاه در فرهنگ نهضت آزادی جايی نداشته است و رويه مهندس مهدی بازرگان و آيت الله سيد محمود طالقانی گواه بزرگی است. در نهضت آزادی زنان هم همچون مردان حق اظهار نظر و فعاليت سياسی را داشتند و در مقاطعی زنان فعالی در نهضت رشد کردند و در تشکيلات نهضت جايگاه های موثری  نيز يافتند. خواهر صفا، نمونه ای از اين زنان موثر نهضتی  بوده است که به تدريج و در پی فشارها و تضييقات، فعاليت اش کم رنگ شد، اما همچنان در نهضت حضور الهام بخشی دارد.

خواهر صفا از اعضای جوان بعد از انقلاب بود که خواهر و شوهرخواهرش را هم به عضويت در نهضت ترغيب کرد.    صفا چندين دوره از اعضای فعال شورای مرکزی نهضت بود و مدتها عضو دفتر سياسی و عضو هيات اجرايی تشکيلات نهضت بود و در سياستگذاريهای کلانِ نهضت مشارکت ميکرد. اين توجه به حضور زنان علاقمند و حرکت پيشروانه در زمانی بود که سياست ايران مردانه و خشن قلمداد می شد و کمتر حزبی در آن مقطع حضور زنان را در شورای مرکزی خود تاب می آورد.  نهضت ولی اين فرصت را برای زنان فراهم ساخته بود و علاوه بر صفا، دختران مرحوم بازرگان و چند نفری ديگر در شورای مرکزی نهضت حضور داشتند، اما طبيعی است که تعداد اندک شان در برابر اکثريت غالب مردان کمتر به چشم می آمد.  با اين حال، همسران  بيشترين و مهمترين  پشت گرمی و اميد برای مردان  نهضتی بودند، در برابر سختی ها، زندان ها و صدور احکام سنگين به جرم فعاليت سياسی در چهارچوب قانون.

اگر همسران وفادار و مقاوم نهضتی ها نبودند فشار بازجويان می توانست خرد کننده باشد . نمونه های اين ايثار بسيار بوده است .از خانواده های که در سالهای ۱۳۶۹ و بعد ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۱  زندان و دوری عزيزانشان را با صبوری و مقاومت تاب آوردند و حتی برخی با پذيرفتن عضويت در نهضت اعتقاد و باورشان به راه  مردان را به رخ بازجويان کشيدند، تا به امروز که مريم، همسر عماد بهاور که پيش از اين بی اعتنا به سياست بود، در برابر حکم ده سال حبس همسرش نشکسته  و دل قوی داشته  و با مهربانی و شجاعت و ايستادگی، همسرش را در برابر ظلم ظالمان ستوده و ياری داده است.

اگر در ميان نهضتی ها زنان کمتری به چشم می خورند، يکی به اين دليل است که  سنگر مردانشان شده اند، تا به وقت مشکلات حافظ زندگی و کيان خانواده شوند.

اما دليل ديگر ممانعت حکومت از سازمان دهی نهضت بوده و هست. اگر مردان جوان نهضت در برابر  فشار و محدوديت هايی قرار دارند، زنان جوان اين انتخاب را بايد با همراهی زوج شان هم بيابند. باتوجه به شرايط اجتماعی ايران، دختر جوانی که بدون وابستگی خانوادگی به نهضت می پيوندد و تنها براساس علاقه و اشتياق نسبت به باورهای نهضت، عضويت در اين حزب را می پذيرد بايد که همراهی همسر  امروز يا آينده را هم در اين انتخاب مهم و سرنوشت ساز داشته باشد، همين همراه ساختن ديگران يکی از موانع حضور زنان در نهضت و خطر کردن بوده است.

هر چه هست ، نياز به سازماندهی زنانِ عضو نهضت، در سال های اخير احساس شد و به همت زنان عضو درخواست تاسيس شاخه زنان به دفتر سياسی نهضت ارائه شد که با استقبال و همراهی دبيرکل و اعضای دفتر سياسی و جمعی از شورای مرکزی نهضت پاسخ يافت و حتی تا مرحله ای تصويب آيين نامه و تعيين مسئول «شاخه زنان نهضت آزادی ايران» هم پيش رفت و بنا بر اين شد که در جلسه شورای مرکزی اعلام شود؛ اما با جلوگيری نيروهای امنيتی از برگزاری جلسه شورای مرکزی  و نزديکی به جريان انتخابات رياست جمهوری، اين امر به تعويق افتاد.

اما نکته اينجاست که نهضت آزادی به محض آنکه فرصت سازماندهی يافته از تمامی توان و مقدوراتش برای اين منظور استفاده کرده است و در عين حال با توجه به شرايط تحميل شده بيرونی، اين انذار را هم به اعضای جديدالورود می داده که عضويت در نهضت، گام نهادن به راهی دشوار است که گرچه بهره مندی معنوی و فکری در پی دارد، اما ثمره ای از امتيازات مادی و سياسی همراه ندارد. با اين همه اکنون اعضاء تشکل پنجاه ساله نهضت آزادی ايران اميد بسيار دارند که دستاورد رنج و تلاش اين تشکل آزادی ايران و ايرانی باشد.


 


karoubi

یکی از فرزندان مهدی کروبی در گفتگو با سایت شخصی ایشان، اطلاعات کلی از وضعیت ایشان را ارائه دادند.

این عضو خانواده کروبی گفت: « در ارتباط با خبر کذب خروج آقای کروبی از زندان خانگی و بدنبال تماس های مکرر بسیاری از دوستان و علاقمندان، به اطلاع همه عزیزان می رساند که ایشان کما فی السابق در حبس و زندان خانگی هستند و تا این لحظه که صد روز از آغاز این حبس خانگی می گذرد، و آقای کروبی تاکنون یک بار هم از منزل خارج نشده اند و در این مدت اجازه استفاده از تلفن در جهت تماس با فرزندان، عروس ها و نوه هایشان را حتی برای یکبار را نیز نیافته اند.»

فزرند مهدی کروبی در پایان افزود: «البته امیدواریم حاکمیت به این روش غیر قانونی خود هر چه زودتر پایان بخشد.»

 


 


میزان: تعدادی از فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران ایرانی با انتشار بیانیه‌ای با تسلیت به مناسبت درگذشت ناصر حجازی، بانگ اعتراضی این اسطوره‌ی فوتبال نسبت به وضعیت مردم ایران در سال آخر زندگی رابه فعالیت‌های ملی و مردمی غلامرضا تختی شبیه دانستند.

متن این بیانیه به شرح زیر است:

به نام خدا

هرگاه ملتی در تکاپوی بازسازی هویت و شخصیت ملی خویش باشد، قهرمانانش را بازمی‌یابد و هر قهرمان، آیینه‌ای می‌شود برای طرح آرزو‌ها و خواسته‌های ملت و نمادی برای همبستگی. ناصر حجازی صدای مردم بود و مردم ایران در سوگ این قهرمان، آرزو‌هایش را بر زبان آوردند. روزهای دیگری، فراسوی این روز‌ها خواهد آمد و نام قهرمانانی که صدای مردم خویش را بازتاب دادند، در پژواک روزگاران شنیده خواهد شد. سال‌ها پیش از این، غلامرضا تختی، نماد ملیت‌خواهی و زبان آرزوهای مردم ایران برای آزادی و عدالت بود و ناصر حجازی نیز در واپسین روزهای زندگی،‌‌ همان بانگی را برآورد که از فراسوی روزگاران شنیده می‌شود: «سربلندی و احترام شایسته همهٔ مردم ایران است.»
ما، در کنار خانوادهٔ حجازی و جامعهٔ سوگوار ایران، به او افتخار می‌کنیم و یادش را گرامی می‌داریم.
چهارم خرداد ۱۳۹۰
حمید آصفی، محمد ابراهیم‌زاده، اعظم اکبرزاده، حسن افتخار اردبیلی، هادی احتظاظی، مصطفی اخلاقی، عبدالحمید الهامی، طاهر احمدزاده، سامر آقایی، محسن احمدی، حسن احمدی، حمید احراری، غلامرضا اربابی، داود اسعدی خامنه، عباس اشراقی، حسن اصغری، مهدی امینی‌زاده، حجت انصاری، مصطفی اخلاقی، مختار باطولی، ایرج باقرزاده، محمد بسته‌نگار، ابوالفضل بازرگان، عبدالعلی بازرگان، کمال‌الدین بازرگانی، ایمان براتیان، رحمت الله برهانی، وحید‌الدین بزرگی‌تبار‌ بائی، پروین بختیار‌نژاد، محمدحسین بنی‌اسدی، سیمین بهبهانی، صادق بهرامی، محمد بهزادی، ناصر بهبهانی، محمد بهفروزی، ایرج باقرزاده، مختار باطولی، روح‌الله باقرآبادی، مسعود پدرام، عباس پوراظهری، حبیب‌الله پیمان، مجید پیمان، عزیز پورمحمد، عباس تاج‌الدینی، رحیم ترابی‌نژاد، مصطفی تن‌ها، سونیا ترکمن، رضا تهرانی، درخشنده تیموریان، محمد توسلی، غلام‌عباس توسلی، مجید تولایی، هادی تفنگچی، مجید جابری، علی‌اکبر جلالی، جاهد جهانشاهی، علیرضا جباری-، معصومه جزایری، حمیدرضا جلائی‌پور، مجتبی جهانی، حمید حدیثی، علی حدیثی، طه حجازی، حمید حسامی، محمدعلی حسن‌نژاد، محمد حیدری، بهزاد حق‌پناه، حسین حریری، مرتضی حمزه لوئیان تقی خزایی، هوشنگ خیراندیش، ابراهیم خوش‌سیرت، مهدی خدادادی، محمد خطیبی، محمدعلی دادخواه، رسول دادمهر، رسول دادفر، محمود دل‌آسایی، سعید درودی، محمد دادی‌زاده، مصیب دوانی- فاطمه دوراندیش، عنایت‌الله ربانی، علیرضا رجایی، محمدجواد رجائیان، محمدصادق ربّانی، بهمن رضاخانی، اصغر رضایی، احد رضایی، محسن رأفتیان، حسین رفیعی، رضا رئیسی طوسی، فریبرز رییس دانا، تقی رحمانی، جواد رحیم‌پور، ناصر زرافشان، علی زرّین، رقیه زارع پورحیدری، محمدابراهیم زمانی، علیرضا ساریخانی- احمد ساعی- مسعود ستوده، فریدون سحابی، سمیه سرداری- علی سرداری، عبدالفتاح سلطانی، مرتضی سلطانیه، سیدمحمد سجادی، علی‌اشرف سلطانی آذر، تاجماه سلکی، تقی شامخی، علی شاملو، حسین شاه‌حسینی، ابراهیم شاکری، محمود شاددل ‌بصیر، جواد شرف‌الدین، نرگس شاهکار- ماشاء‌الله شمس‌الواعظین- پروانه شمیرانی- محمد شیخی، پوران شریعت رضوی، احسان شریعتی، سارا شریعتی، سوسن شریعتی، سید علی صالحی، حسن صانعی، هاشم صباغیان، احمد صدر حاج‌سیدجوادی، مهدی صرّاف، فضل‌الله صلواتی، رضا صدر، محمد صاحب‌محمدی، رضا صفری، مظفر صفری، سعید صاحب‌محمدی، حمیدرضا صمدی، علی اشرف ضرغامی، فریدون ضرغامی، سیامک طاهری، اعظم طالقانی، طاهره طالقانی، امیر طیرانی، کیان ظهرابی، روئین عطوفت، محمود عمرانی، هما عابدی، علی علوی، رضا علیجانی، سیدجعفر عباس‌زادگان، باقر علایی- علیرضا علوی‌تبار- شهین علوی، محمد‌علی عمویی، مهدی غنی، علی‌اصغر غروی، مرتضی فلاح، ناصر فخر سلطانی، مصطفی فاضلی، غفار فرزدی، محمد حسین غفارزاده، علی غفرانی، ارسلان فلاح، حسن فرهودی‌نیا، مصطفی فاضلی- رضا فانی، غفار فرزدی، اسماعیل فهیم، عباس قائم‌الصباحی، نظام‌الدین قهاری، عبدالحسین قمی‌زاده، علیرضا قراباغی، عبدالمجید قندی‌زاده، رحمان کارگشا، اسدالله کار‌شناس، مرتضی کاظمیان، محسن کدیور، پروین کهزادی، هادی کحال‌زاده، بهناز کیانی، ناصر کمیلیان، فاطمه گوارایی، علی‌اصغر گواهی، مسعود لدنی، حمیده لامعی، داریوش لطیف‌پور، محمد محمدی اردهالی، سعید مدنی، ماشاءالله مدیحی، مرضیه مرتاضی لنگرودی، صادق مسرت، مصطفی مسکین، عباس‌علی مصلحی، فهیمه ملتی، ضیاء مصباح، احمد معصومی، احمد محمدی اردهالی، احمد منتظری، سعید منتظری، مهدیه محمدی، قدرت منصوری، فرید مرجائی، وحید میرزاده، مرتضی مقدم، حسین مدنی، هرمز ممیزی، حمید معتمدی‌مهر، محمد ملکی، نسرین ملکی، مهدی ممکن، جوادموسوی خوزستانی، قدسی می‌رمعز، نوشین محمدی، اسماعیل ناطقی، محمود نکوروح، سیدحمید نوحی، علی‌اکبر نجفی، سیدمجید نوحی، حسین نوری‌زاده، رضا نخشب، مهدی ناطقی، منوچهر نوربخش، پرویز همایونی، خلیل هراتی، احسان هوشمند، مراد همتی، ناصر هاشمی، رحیم یاوری، محمود یگانلی، علی یحیایی، حسن یوسفی اشکوری. ابراهیم یزدی

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به mizankhabar-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به mizankhabar@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته