-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

Latest New from Green Correspondents for 05/30/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

همان سردار مصطفی‌نژاد قبل از فیلمبرداری با اکبر صحبت کرد که باید درباره جریان فتنه و اینکه او را اجیر کرده‌اند و پول گرفته تا این کار را انجام دهد حرف بزند. همین طور باید در مصاحبه چند باری از یک کشور خارجی که پول به او داده هم نام ببرد. او تاکید کرد که حتما در حرف‌هایش باید اسم آمریکا و اسرائیل را هم ببرد.
 خبرنگاران سبز/جامعه/اخبار زندانيان سياسی:
اين روايت دست اول از يکی از همبندی های اکبر امينی را از دست ندهيد. يکی از زندانيان بند ۳۵۰ زندان اوين، که اين روز‌ها با اکبر امينی جوانی که صبح ۲۵ بهمن سال گذشته بر فراز جرثقيلی رفته و پرچم‌های سبزش را بالابرده بود هم بند است، ماجرای آن روز را از زبان اکبر امينی روايت کرده است. اکبر امينی اين روز‌ها به قهرمان جرثقيل معروف شده است و زندانيان سياسی بند ۳۵۰ هم او را جرثقيل می‌نامند قهرمانی که باعث دلگرمی زندانيان سياسی که دو سال است در زندان حبس هستند شده است. زندانيان جوان محبوس شده جنبش سبز از بيداری مردم در بيرون از زندان و پايمال نشدن عمر و جوانی اشان برای همراهی با جنبش سبز راضی و خوشنود هستند.

اکبر نيز مثل خيلی ديگر از شهروندان معترض به خيابان آمد و فرياد زد که رای من کجاست؟ به خاطر حضور در تظاهرات های اعتراضی بود که بازداشت و روانه زندان اوين شد.بعد از تحمل روزهای طولانی انفرادی او و خيلی های ديگر را به بند عمومی هفت منتقل کردند، ازهمان جا بود که آنها را برای تمرين به دادگاههای نمايشی می بردند. در همان بند هفت بود که يک روز چند نفر از نمايندگان مجلس از جمله علاالدين بروجرودی به ديدار اين جوانان بازداشت شده رفتند و از آنان خواستند که از بازجويی ها و رفتارهای بازجوها برای شان بگويند.اکبر می گويد که بسياری از بازداشت شده ها از بازجويی‌های مکرر و طولانی، آويزان شدن از پا به مدت طولانی و‌ گاه نيمه برهنه، انداخته شدن توی بشکه‌ای آب و زدن زندانی‌ها با باتوم‌های الکتريکی که شوکهای درد آوری داشت.



متن کامل گزارش اين زندانی سياسی که در اختيار کلمه قرار گرفته، به شرح زير است:

بشاش و گشاده رو است. حرف زدن با او واقعا آسان است. هيکل ورزشکاری دارد و کمی بور می‌زند. طوری حرف می‌زند که هميشه لبخندی با کلماتش همراه است. روز ۲۵ بهمن ۸۹ از‌‌ همان اول صبح که خيلی از مردم پايتخت خواب بودند، تصويرش دربسياری از رسانه‌های دنيا منتشر شده بود، بالای يک جرثقيل و در ارتفاع ۳۵ متری چند ساعتی همه چشم‌ها را به خود خيره کرده بود.

يکی از بازجوهای پليس امنيت تهران بعد از ظهر‌‌ همان روز در حالی که او را زير مشت و لگد و فحش و دشنام گرفته بود، گفت: «ما برای هر کاری آماده بوديم، حتی اگر ۱۰ ميليون نفر هم می‌آمدند توی خيابان سرکوبتان می‌کرديم، اما تو ما را غافلگير کردی و برنامه‌‌هايمان را به هم ريختی.»

از اکبر امينی ارمکی در بند ۳۵۰ زندان اوين که اين روز‌ها با هم در آن زندگی می‌کنيم، پرسيدم:« چطور تصميم گرفتی اين کار را انجام بدهی و اصلا چرا جرثقيل را انتخاب کردی؟ »
لبخندی روی لبش نشست و گفت: «پشيمان نيستم. فکر می‌کنم کاری را که بايد می‌کردم، انجام دادم.»

اما چه کاری را قرار بود انجام دهد؟ با صراحت از من می‌پرسد چه چيزی را می‌خواهيد بدانيد که خيلی چيز‌ها می‌توانم برايتان بگويم.
توی چشم‌هايش نگاه می‌کنم و می‌گويم: «خب همه‌اش را بگو.»

ذهنش با شتاب به گذشته باز می‌گردد، پيش از آنکه آينده شروع شود، توضيحی می‌دهد که خيلی چيز‌ها را برايم روشن می‌کند:سالهای سال بود از دولت، تحقير و سرکوفت ديده و شنيده بودم، نه من که همه جوانهای مثل من، کسانی جای من تصميم می‌گرفتند که صلاحيتش را نداشتند، برنامه‌هايی برای زندگی من و امثال من می‌نوشتند که ما در آن جايی نداشتيم و خواسته‌ها و اولويت‌های ما در آن‌ها ديده نشده بود، اما می‌گفتند آن‌ها خواسته‌های ما هستند، در تمام اين سال‌ها هيچ راهی برای نشان دادن اعتراض خودم نسبت به تمام اين تصميم‌ها، حرف‌ها و کارهايی که از طرف من و ما زده می‌شد نداشتم. کم کم داشت باورم می‌شد که شايد من همين طور فکر می‌کنم ولی خودم متوجه نيستم اصلا شايد مصلحت من‌‌ همان است که آن‌ها به اسم من می‌گويند اما سال ۸۸ اتفاقی افتاد که اين بار من اهميت پيدا کردم.

-آن اتفاق چه بود؟

مکثی می‌کند، چشم‌هايش را تنگ می‌کند، انگار می‌خواهد از فاصله دوری به چيزی خيره شود و روی آن تمرکز کند. اما ديوار بلند هشت متری زندان با آجرهای قرمز رنگ و رو رفته‌اش، تنها چند متری به او مجال می‌دهند.

«۲۲ خرداد ۸۸ و بعد از انتخابات ديگر نمی‌توانستم تحقير را تحمل کنم. يعنی به نظر می‌رسيد همه جوانانی مثل من، ديگر نمی‌توانستند اين وضع را تحمل کنند. بايد کاری می‌کرديم. ۲۵ و ۳۰ خرداد پيش آمد، آن درگيری و کشتار و توهين در خيابان‌ها که جلوی چشم ميليون‌ها مردم جهان از دريچه لنز دوربين عکاس‌ها و فيلم بردار‌ها ثبت و نمايش داده شد و عاقبت هم‌‌ همان اعتراض‌ها بود که ما را راهی زندان اوين کرد. »

از اکبر می‌خواهم بيشتر توضيح دهد اما به نظر خسته می‌آيد. اين روز‌ها او در بند ۳۵۰ خيلی مورد توجه است. برای ما زندانيان بند ۳۵۰ رفتن بالای جرثقيل و حوادث ۲۵ بهمن و جريان خبری پس از آن موضوعی بود که بايد از تمام جزئياتش خبردار می‌شديم و چه کسی بهتر از اکبر امينی که بالای آن جرثقيل رفته و می‌توانست حالا جزييات آن را برايمان بازگو کند. از شب ۲۲ فروردين ۹۰ که ۲۶ نفر را از بند ۷ به اينجا آورده‌اند و گفتند ۲۵ بهمنی هستند روحيه زيادی به ما‌ها تزريق کردند.

از وقتی او را به ما معرفی کردند هر روز چند نفر دوره‌اش می‌کنند تا ماجرا را برايشان تعريف کند. بخشی از روزهای زندگی‌اش را. شايد مهم‌ترين و پر افتخار ترينشان. شايد بدبختی بخش مهمی از آگاهی است.

حالا ديگر داستانش دست کم برای خودش تکراری است و احتمالا خسته کننده، بچه‌های ۳۵۰ «جرثقيل» صدايش می‌کنند. تيم فوتبال و واليبال اتاقش که او در آن عضو است را نيز «تيم جرثقيل» نام داده‌ايم. روی دمپايی‌اش هم نوشته «جرثقيل».

***
روز اول تيرماه ۸۸ جوانی با فروشگاه اکبر در انتهای خيابان معلم تماس می‌گيرد و می‌خواهد تعدادی کامپيو‌تر برای يک اداره دولتی بخرد. قرار می‌شود ساعت دو بعد از ظهر بيايد. جوانی با تيپ معمولی و پيراهن آستين کوتاه چند دقيقه‌ای با اکبر حرف می‌زند و به بهانه آوردن همکارانش برای خريد کامپيوتر‌ها بيرون می‌رود و چند دقيقه بعد هشت نفر با اسلحه به داخل فروشگاه هجوم می‌آورند، آن جوان هم با آن‌ها بود. اکبر را به همراه کامپيو‌تر شخصی‌اش به ساختمان ۲۰۹ زندان اوين می‌برند. سلول انفرادی ۱۰۲. سه روز بعد بازجويی‌ها شروع می‌شود، ابتدا کتک و فحاشی و بعد جواب دادن به پرسش‌هايی که مجبور بود پاسخی به آن‌ها بدهد.

بعد از ۴۵ روز انفرادی، ۱۵ مرداد ماه به همراه تعداد زيادی از جوانانی که دستگير شده بودند به بند هفت قرنطينه زندان اوين منتقل می‌شوند، حدود ۱۹۰ نفر از ساختمان دو الف سپاه و ۲۰۹ وزارت اطلاعات در آن زير زمين توی هم وول می‌خوردند. چند روز اول به زور آن‌ها را به صف می‌کردند و بازپرس حيدری فر تعدادی از آن‌ها را انتخاب و لباس تن شان می‌کردند و با درست کردن صحنه‌های نمايشی دادگاه‌هايی که قرار بود چند روز بعد تشکيل شود و حرفهايی را که بايد می‌زدند تمرين می‌کردند. جلسات تمرين، درست مثل صحنه واقعی دادگاه بود و ترس را به جان زندانيان می‌ريخت. بازجو‌ها، بازپرس‌ها و قاضی و يکی دوبار هم «مرتضوی» دادستان وقت تهران سر جلسه تمرين دادگاهی که بازی می‌شد، حاضر شده بود.

در بين آن جوانان چند نفری هم بودند که ظاهرا از بازداشتگاه کهريزک به آنجا منتقل شده بودند. چيزهايی از آن بازداشتگاه می‌گفتند که موی تن ساير زندانيان را سيخ می‌کرد، چيزهايی که هم باورشان دشوار بود وهم شنيدنشان ترسناک. آن‌ها خوشحال بودند که سپاه و وزارت اطلاعات آن‌ها را بازداشت کرده‌اند و در اوين زندانی هستند. حرف‌هايی مثل تجاوز با باتوم، کتک خوردن با شلاق، سيم کابل و …

اکبرمی گويد با شنيدن اين حرف‌ها ناخوداگاه تصاوير شکنجه عراقی‌ها توسط آمريکايی‌ها و زندان ابوغريب جلوی چشم‌هايم رژه می‌رفت. با اين همه اين جوانان با خود می‌گفتند نه بابا اين حرف‌ها غلو است مگر می‌شود در زندانهای جمهوری اسلامی از اين کار‌ها کرد؟!

چهارشنبه ۲۱ مرداد ماه ۸۸، چند نفری از نمايندگان مجلس به قرنطينه بند ۷ آمدند، تا مثلا به وضعيت زندانی‌ها رسيدگی کنند و حرف‌هايشان را بشنوند. ظاهرا ابعاد دستگيری‌ها زياد بود و تغيير و تحولاتی در راه که زندانی‌ها از آن بی‌خبر بودند.

علاء الدين بروجردی از کميسيون امنيت ملی، اميدواررضايی، قدرت عليخانی و زهره الهيان پرسيدند که رفتار بازجو‌ها با شما چگونه بوده و غذا چه می‌خورديد؟ و از اين جور سوال‌ها. يک فيلم بردار هم همراهشان بود و همه اين صحبت‌ها را ضبط می‌کرد. آنهايی که از کهريزک آمده بودند باز‌‌ همان حرف‌ها را برای نمايندگان مجلس تکرار می‌کردند: بازجويی‌های مکرر و طولانی، آويزان کردن از پا به مدت طولانی و‌گاه نيمه برهنه، انداختن توی بشکه‌ای آب و زدن زندانی‌ها با باتوم‌های الکتريکی که شوکهای درد آوری داشت.

خانم و آقايان نماينده ظاهرا خيلی متاثر شدند. قدرت عليخانی فشار خونش پايين افتاد و سرش گيج رفت. يکی شان گريه‌اش گرفت.‌‌ همان جا خبر آزادی برخی از آن‌ها را که اکبر هم در ميانشان بود، دادند و قول گرفتند که پس از آزادی به مجلس بروند تا کمکشان کنند…

‌‌ همان روز اکبر و خيلی از آن ۱۹۰ نفر آزاد شدند و بعد از آن چند نفری برای پی گيری کارشان به مجلس رفتند نمايندگان مجلس قول همکاری و رسيدگی داده بودند. چند باری به مجلس رفتند اما کسی جوابشان را نداد. حتی برخورد نگهبانان هم غير دوستانه بود. برای اميدوار رضايی و بروجردی پيغام گذاشتند که ما آمديم بر پايه‌‌ همان قول و پيمانی که داده بوديد، اما جوابی نشنيدند و دست از پا دراز‌تر رفتند سراغ زندگی شان.

اکبر حالا احساس می‌کرد بيشتر به غرورش توهين شده است، حالا که کسی حاضر نيست به حرف‌هايش گوش کند او کاری خواهد کرد که همه مجبور شوند به حرف‌هايش گوش دهند. جرقه بالا رفتن از جرثقيل از‌‌ همان روز‌ها به ذهنش رسيد.

***

آفتاب نيمروز مستقيم بر سرمان می‌تابد. دو سه بار جايمان را در حياط کوچک بند ۳۵۰ تغيير می‌دهيم. چند تکه ابر سفيد در قاب آبی آسمان جابه جا می‌شوند و سايه آن‌ها بر روی حياط می‌لغزند.

او حرف می‌زند و من می‌نويسم: چند بار از او می‌خواهم آهسته‌تر حرف بزند. مجبور می‌شود بعضی از جمله‌ها را چند بار تکرار کند. از جرثقيل می‌پرسم و اينکه چرا جرثقيل نزديک دادگاه انقلاب را انتخاب کرده است.

«راستش را بخواهی اتفاقات مصر و تونس خيلی به من کمک کردتا به اين ايده برسم، خودسوزی آن دست فروش تونسی و پس از آن از حوادث مصر اين جرقه را در ذهنم زد که شايد بد نباشد من هم چنين کاری کنم. اما بعد فکر کردم با توجه به شرايط رسانه‌ای و تبليغاتی موجود در کشور خودسوزی خيلی نمی‌تواند جلب توجه کند. پس بايد کاری کرد که‌‌ همان نتيجه را داشته باشد و دست کم فضا را تامدتی تحت تاثير قرار دهد يک روز در خيابان چشمم به يک جرثقيل افتاد و با خودم گفتم اگر بتوانم بروم بالای آن کارم، دست کمی از خودسوزی جوان تونسی ندارد.»

زندگی عادی تنها با يک اتفاق غير عادی ديده می‌شود و اهميت پيدا می‌کند. به نظر می‌رسيد که اين اتفاق غير قابل پيش بينی در يکی از پيچ‌های سرنوشت ساز زندگی اکبر خود را نشان داده بود. بعضی‌ها هستند که برای همه چيز زندگيشان برنامه دارند و از پيش می‌دانند در هر مرحله و موقعيتی چه بايد بکنند. يک زندگی معمولی با حوادث قابل پيش بينی. تعدادی هم هستند که می‌گذارند زندگی در انتهای هر پيچی آن‌ها را شگفت زده کند. برخی‌ها هم هستند که تا چشم باز می‌کنند خود را وسط معرکه‌ای می‌بينند که فقط بايد نقش خود را بازی کنند. انگار آن لحظه، زمان و مکان را به گونه‌ای کنار هم چيده‌اند تا او بتواند وظيفه خودش را انجام دهد. برای او جرثقيل دوشنبه ۲۵ بهمن ۸۹ يک چنين روزی بود و جرثقيل ۳۵ متری خيابان شريعتی – بهشتی مکان مورد نظر او.

تا يک هفته به روز ۲۵ بهمن مانده هنوز اکبر نمی‌دانست بايد از کداميک از جرثقيل‌های تهران بالا برود. اين روز‌ها در هر کوچه و خيابان شهر يک کارگاه ساختمانی هست و به راحتی می‌توان از هر گوشه‌ای يک جرثقيل بلند پيدا کرد.

«برای خيلی‌ها روز ۲۵ بهمن ۸۹ روز حيات دوباره جنبش سبز بود، جوانان، زنان و مردان زيادی هستند که صدايشان به جايی نمی‌رسد و هرگز ديده نمی‌شوند اما آن‌ها به کشورشان علاقه دارند به خاکشان، فرهنگشان. آن‌ها همان‌هايی هستند که عرق ملی دارند و از‌‌ همان مردان و زنانی هستند که هشت سال در برابر عراق جنگيدند و اکنون خود را مستحق يک زندگی بهتر می‌دانند و «خرابکار»هم نيستند.»

اکبر روی کلمه خرابکار چند بار تاکيد می‌کند و ادامه می دهد :«حکومت بايد به حرف ما گوش دهد.»

اما او تجربه خوبی از حرف گوش کردن حکومت نداشت، تمام حواسش روی اقدامی که بايد انجام می‌داد متمرکز شده بود، بالارفتن از جرثقيل و اينکه چطور بتواند دقايق بيشتری آن بالا دوام بياورد. ظاهرا از نظر روحی آمادگی داشت. سه روز به دوشنبه ۲۵ بهمن ۸۹ مانده بود اما هنوز نتوانسته بود جرثقيل مورد نظرش را پيدا کند در اينترنت جسجو کرد و تا حدودی با ساختار آن‌ها و اينکه چطور بايد از آن‌ها بالا رفت آشنا شد. هرگز در عمرش پا روی پله‌های يک جرثقيل نگذاشته بود.

وقت تنگ بود چند جايی را شناسايی کرد بود، تقاطع خيابان مطهری، قائم مقام، بازار تهران روبروی دادستانی، خيابان پليس که نزديک محله خودشان در نظام آبادبود.
اما به نظرش جرثقيل تقاطع خيابان شريعتی – بهشتی مزيتهای بيشتری داشت. نزديک دادگاه انقلاب است و چند پادگان ارتش در اطراف آن قراردارد و يکی از مسيرهای اصلی ورودی شرق به مرکز تهران است و به راحتی می‌توان توجه مردم از گروه‌های مختلف اجتماعی را به آن جلب کرد. شناسايی محل از نزديک و لمس پايه‌های جرثقيل با دستهای جوان و پر زورش قدم بعدی بود.

«جرثقيل» اين روز‌ها در گوشه حياط کوچک بند ۳۵۰ با معدود وزنه‌های آهنی موجود ورزش می‌کند. به قول ورزشکار‌ها بدن رو فرمی دارد. روزی يک ساعت با آن آهن‌های سرد ور می‌رود. از قبل هم تمرين می‌کرده پيش از دستگيری. اگر کسی غير از او بود شايد نمی‌توانست به راحتی پله‌های نردبام جرثقيل را در آن سرمای صبح زود بهمن ماه تهران بالا برود.

کوله پشتی‌اش را با چند قوطی تن ماهی، نان و لباس گرم و آب پر می‌کند. بلند پروازی زيادی داشت. با خودش گفته بود شايد بتواند يکی دو روزی آن بالا بماند. الان که به آن روز‌ها برمی گردد قبول دارد که خيلی ساده انگارانه مسائل را بررسی کرده بود .دست کم درباره دو روز ماندنش آن بالا. چند متری پارچه سبز و پرچم ايران با يک علامت سوال بزرگ در وسط رنگ سفيدش.

روز ۲۴ بهمن چند دقيقه‌ای با نگهبان جرثقيل حرف می‌زند و چگونگی ورود و خروج کارگران محوطه و نگهبان و راننده را زير نظر می‌گيرد، حتی به اين هم فکر کرده بود که شايد بتواند آن بالا خود را از دکل افقی جرثقيل حلق آويز کند و مدتی از آن بالا معلق در هوا به سرزمين مادری‌اش خيره شود، تا او را پايين بکشند، آن وقت خيلی‌ها صدايش را خواهند شنيد به ويژه آنهايی که بايد پيش از اين می‌شنيدند اما نخواستند و خود را به نشنيدن زدند.

عکس خودش و پسرش امير حسين ۱۰ ساله را هم با خودش برداشته بود. عکس‌هايی بزرگ که می‌خواست آن بالا به همه نشان دهد. از او می‌پرسم چرا اين عکس‌ها را با خود برده بودی که می‌گويد: «می‌خواستم زود شناسايی شوم. بی‌خودی و گمنام از بين نروم. با هيچکس هم از برنامه‌اش صحبت نکرد احساس می‌کرد شايد مانعش شوند.»

شب را در خانه پدرش در گلبرگ غربی می‌ماند. صبح زود با کوله پشتی پر از ابزار کارش از خيابان سبلان شمالی به طرف چهارراه قصر می‌رود. از يک داروخانه شبانه روزی تعدادی قرص ضدتهوع، ضد استرس و ضدگرفتگی عضله می‌خرد، آن بالا به آن‌ها نياز داشت لابد.

هوا گرگ و ميش بود و سرد. کارگران محوطه مترو و کارگاه ساختمانی در اتاق‌هايشان خواب صبحگاهی را در چشم‌هايشان مزه مزه می‌کردند، فقط نگهبان بيدار بود. حدود يک ساعتی در آن حوالی کمين می‌کند و منتظر می‌شود تا نگهبان از اتاقک بيرون آمده و به طرف غربی خيابان بهشتی قدم می‌زند. اکبر از اين فرصت استفاده کرد و از قسمت شرقی خيابان بهشتی وارد محوطه کارگاه می‌شود.
با چند گام بلند خود را به جرثقيل رساند. دستش که با نردبام فلزی سرد جرثقيل تماس گرفت به تنش لرزه افتاد به سختی توانست جلوی لرزش دست وپايش رابگيرد در ذهنش سوالی نقش بست برود بالا يا برگردد؟ او اينجا چه می‌کرد؟ چرا او؟ اين بار با دفعه پيش متفاوت بود و بيشتر سختی خواهد کشيد؟ البته اگر شانس می‌آورد و اصلا زنده می‌ماند…

دودل شده بود ، بالای سرش را که نگاه کرد، جلوی چشم‌هايش سياهی رفت پله‌ها زياد بود و بعيد بود بتواند تا آن بالا خودش را برساند. ممکن بود بيفتد قبل از اينکه به آن بالا برسد. با خود فکر می‌کرد مرگش حتمی است و رسانه ها خواهند نوشت که اقدام يک جوان مايوس و سرخورده از زندگی که دست به خودکشی زده است. از اين اتفاقات در شهر بزرگی مثل تهران زياد می‌افتد. تازه اگر خوش شانس بود می‌توانست به عنوان يکی از تيترهای صفحه حوادث يک روزنامه خبرش درج شود. خودکشی از ارتفاع ۳۵ متری و از بالای يک جرثقيل.

با همه اين افکار که در لحظه‌ای از ذهنش گذشت بر خودش مسلط شد، بايد زود بالا می‌رفت پله‌ها را يکی دوتا يکی بالا می‌رفت تا به محل استقرار راننده جرثقيل برسد. سه چهار مرتبه‌ای نفس تازه کرد، حالا سرما را دو چندان حس می‌کرد. برای نخستين بار در زندگی‌اش چنين حسی داشت، هيجان زياد. صدای ضربان قلبش را می‌شنيد.

تا خودش را به انتهای دکل افقی جرثقيل برساند، به نظر چند ساعتی طول کشيد، ساعتش را نگاه کرد، هنوز شش صبح بود و کسی متوجه او در آن بالا نشده بود. زير پايش را نگاه کرد سرش گيج رفت. همين چند لحظه پيش بالا را که نگاه می‌کرد چشم‌هايش سياهی می‌رفت و حالا که پايين را نگاه می‌کرد. زندگی چقدر بالا و پايين دارد و‌گاه غريب.

پارچه سبز را که دو متری عرض داشت از روی شانه‌هايش آويزان کرد و يک سر بند سبز هم روی پيشانی‌اش بست. چراغ راهنمايی زير پايش مرتب قرمز و سبز می‌شد. خيابان هنوز جنب و جوش صبحگاهی خود را از سر نگرفته بود. اولين کسی که متوجه او شد‌‌ همان مامور راهنمايی و رانندگی بود که به سختی با يک چراغ رانندگان خودرو‌ها را وادار به رعايت قانون می‌کرد، تا حالا به اين موضوع توجه نکرده بود چرا سر هر چهار راهی از شهر با وجود چراغ‌های راهنمايی اين همه مامور و پليس می‌ايستد. کداميک کامل کننده کار ديگری است؟
سر و صدای آن مامور، کارگران مترو و نگهبان جرثقيل را متوجه او می‌کند. آن‌ها هم شروع به داد و فرياد می‌کنند. نزديک به هفت و بيست دقيقه است که يک ماشين آتش نشانی و اورژانس آژيرکشان خود را به زير جرثقيل می‌رسانند. در اين مدت بی‌اعتنا به آنچه که زير پايش در جريان بود تا آنجا که توانسته بود پارچه‌های سبز و ديگر پارچه‌هايی را که با خود داشت به بند فولادی جرثقيل گره زده بود.

از آن بالا مردم ريز و کوچک به نظر می‌رسيدند همه حواسشان به آن بالا بود و او را به هم نشان می‌دادند چند نفری با موبايل‌هايشان عکس می‌گرفتند، تعدادی برايش دست تکان می‌دادند و سوت می‌کشيدند. صدای بوق ممتد ماشين‌ها خواب مردم منطقه را آشفته کرده بود. لبخند می‌زد و با خودش می‌گفت تا اينجا که خوب پيش رفته است.

نيروهای پليس کم کم خود را رساندند. حالا ديگر ترافيک شديد شده بود. ماموران پليس باتوم به دست مردم را دنبال می‌کردند اما آن‌ها دوباره گوشه ديگری جمع می‌شدند. از پنجره‌های ساختمان‌های اطراف مردم هاج و واج نگاهش می‌کردند.

حدود هشت صبح راننده جرثقيل با روشن کردن آن جهت قرار گرفتن جرثقيل را از حالت غربی –شرقی که بر فراز يکی از پادگانهای ارتش بود به وضعيت شمالی و جنوبی منتقل کرد. حالا بالای ساختمانهای مسکونی بود اما همچنان تا نزديک‌ترين پشت بام خيلی فاصله داشت.

از آن بالا محوطه پادگان ارتش به خوبی ديده می‌شد، مراسم صبحگاه بود وسربازان رژه می‌رفتند آن‌ها هم متوجه او شده بودند. صدای طبل بزرگ زير پای چپ با نگاه‌هايی که جرثقيل و پارچه‌های سبز را رصد می‌کردند، همخوانی نداشت. سرباز‌ها هم برايش دست تکان می‌دادند و سوت می‌کشيدند.

اکبر امينی آن بالا هنوز از ميزان سر و صدايی که بالا رفتنش از جرثقيل درست کرده بود آگاهی نداشت. او در آن لحظه يکی از خبرهای داغ سايتهای خبری ايران شده بود آن هم در صبحی که بعد از ظهرش آبستن حوادث مهمی بود.

روز دوشنبه برای زندانيان بند ۳۵۰ روز ملاقات با خانواده هاست، آنهايی که در گروه اول ملاقات بودند با اين خبر برگشتند که يک جوان خودش را به بالای جرثقيل رسانده و با در دست داشتن نماد سبز کليد راه پيمايی بعد از ظهر را زده است. تا ظهر آن روز مهم‌ترين خبر برای ما کسی بود که از جرثقيل بالا رفته است. شايعات زياد بود هر کس که از ملاقات بر می‌گشت خبر داغی می‌آورد، تا آن لحظه خيلی‌ها صدای اکبر را شنيده بودند.

او اما از آن بالا فقط نگاه می‌کرد و گاهی لبخندی می‌زد. وقتی از اکبر پرسيدم چه زمانی احساس کردی خبر بالارفتن‌ات از جرثقيل منتشر شده، با غرور خاصی می‌گويد: «از وضع مردم و درگيری ماموران پليس با آن‌ها و اينکه هر لحظه تعداد هر دو دسته بيشتر می‌شد. ديگر تمام حواسم به اين بود که بيشتر آن بالا بمانم.»

پشت بام ساختمان قرمز رنگی که بلند‌ترين ساختمان و نزديک‌ترين آن‌ها به جرثقيل بود پر شد از ماموران پليس، نيروهای امنيتی و لباس شخصی‌ها. چند نفری از آنها از ماجرا فيلمبرداری می‌کردند. بی‌نظمی در رفتارشان به خوبی ديده می‌شد. لباس شخصی‌ها تهديدش می‌کردند که می‌کشيمت. بعضی تشويقش می‌کردند که اگر جرات دارد خودش را پرت کند و ماموران پليس بلندگو به دست از او می‌خواستند که پايين بيايد و مشکلش را بگويد تا آن‌ها کمکش کنند. جواب داد که فقط با چند تا از مسوولان حاضر به گفتگو است.

يک بالابر ديگر آوردند، آن هم کوتاه بود هر چند از قبلی بلند‌تر بود در فاصله پنج شش متری جرثقيل متوقف شد. کسی به اسم سردار مصطفی‌نژاد از فرماندهان نيروی انتظامی داخل آن بود. همزمان يک تکاور نيروهای ويژه پليس هم از‌‌ همان راهی که اکبر آمده بود خود را به او نزديک کرده بود، با نزديک شدن آن تکاور او خودش را از جرثقيل آويزان و تهديد کرد اگر نزديک شوند خودش را پرت می‌کند. مصطفی‌نژاد از او خواست که پايين بيايد و حرف بزند. اکبر گفت: «وقتی او را شکنجه می‌کردند او کجا بود تا حرف‌هايش را بشنود.»

آن فرمانده پليس تلاش کرد با چرب زبانی اکبر را پايين ببرد قول داد که او را به دفترش ببرد و از او حمايت کند. اما با عقب نشينی مامور ويژه از دکل افقی جرثقيل و پايين رفتن بالابر دوم برای مدتی صحنه آرام شد.

چند دقيقه بعد يک هلی کوپتر به بالای جرثقيل آمد و از آن بالا شروع به فيلمبرداری کرد. با آمدن هلی کوپتر به بالای جرثقيل صدای سوت و کف مردم بلند‌تر شد، پليس هم شروع به زد و خورد بامردم کرد. موتور سوار‌ها و لباس شخصی‌ها و پليس بين مردم و رديف ماشين‌هايی که در خيابان در ترافيک سنگين صبحگاهی گرفتار شده بودند، می‌دويدند و مردم را دنبال می‌کردند. «شعار مرگ بر ديکتاتور چه با موتور چه با شتر» را از آن بالا به خوبی می‌شنيد.

ساعت نزديک نه بود و حالا مادرش در ميان ماموران پليس بود و گريه می‌کرد. يکی از ماموران پليس جلوی مادرش او را تهديد کرد که با تک تير انداز می‌زنندش. اکبر بلافاصله طنابی را که از قبل با خود داشت ابتدا به دور گردن و سپس به بدنه جرثقيل محکم گره زد تا اگر او را با گلوله زدند برای مدتی در هوا معلق بماند.

مادرش بر پشت بام ساختمان مقابل از حال رفت و آن‌ها او را به يکی از آپارتمانهای آن ساختمان بردند. بالابر سوم به همراه يک مامور آتش نشانی و مامور پليس خود را به چرثقيل رساند. تکاور پليسی هم که روی دکل جرثقيل بود خودش را به اکبر نزديکتر کرد. تعدادی از نيروهای پليس هم روی پشت بام‌های اطراف چند تشک بادی را پهن کردند که اگر از آن بالا افتاد، روی آن‌ها بيفتد.
اما نتوانستند آن تشک‌ها را پر از هوا کنند و به ناچار چند نفری از آن‌ها گوشه‌ای از تشک را گرفته بودند و اکبر را تشويق می‌کردند که اگر قصد پريدن دارد روی يکی از آن‌ها بپرد. حالا اکبر بين جرثقيل و بالابرگرفتار شده بود پا‌هايش در دستان مامور آتش نشانی و پليس بود و تکاور بالای سرش هم با پوتينش بر انگشتانش ضربه می‌زد تا بدنه جرثقيل را‌‌ رها کند. هر طور بود در يک کشمکش چند دقيقه‌ای او را به داخل بالابر انداختند و دست‌هايش را بستند. بالابر آن‌ها را روی پشت بام‌‌ همان ساختمان قرمز رنگ پياده کرد، هر کس روی پشت بام بود به او لگد می‌زد، مشتی‌‌ رها می‌کرد و فحش و ناسزا می‌گفت. به نظر می‌رسيد بينشان اختلاف افتاده که چه کسی خود را صاحب او می‌داند. هر کدام او را به طرف خود می‌کشيد. عده‌ای هم شعار مرگ بر منافق می‌دادند. حالا هر تکه از لباس‌ها و پارچه سبزش در دست يکی بود.

راه پله‌های ساختمان پر بود از نيروهای پليس و لباس شخصی‌های باتوم و بی‌سيم به دست تا او را به آپارتمانی در‌‌ همان ساختمان برسانند، حسابی مشت و مالش دادند. زن صاحبخانه را بيرون فرستادند و‌‌ همان جا شروع به بازجويی کردند. لباس‌هايش پاره بود و از صورتش خون جاری. پس از چند دقيقه گفتند بايد خودش را برای مصاحبه تلويزيونی آماده کند. برايش لباس آوردند.

همه‌شان عجله داشتند تا هر جور شده تصوير و مصاحبه تلويزيونی او را بر شبکه‌های خبری خود بفرستند ومانع از موج خبری اقدام او شوند. تا چند ساعت ديگر مردم برای تظاهرات به خيابان‌ها می‌آمدند.

همان سردار مصطفی‌نژاد قبل از فيلمبرداری با اکبر صحبت کرد که بايد درباره جريان فتنه و اينکه او را اجير کرده‌اند و پول گرفته تا اين کار را انجام دهد حرف بزند. همين طور بايد در مصاحبه چند باری از يک کشور خارجی که پول به او داده هم نام ببرد. او تاکيد کرد که حتما در حرف‌هايش بايد اسم آمريکا و اسرائيل را هم ببرد.

تهديدش کردند تا همين جا هم که زنده مانده شانس آورده و رافت نظام اسلامی و نيروهای پليس مانع کشته شدنش شده است. جرمش اين است که از منافقين خط گرفته و اگر اعتراف نکند اعدام می‌شود. موقع فيلمبرداری، اکبر اما هيچ پاسخی به سوالهای آن‌ها نداد و‌‌ همان دليلهای خودش را آورد، اينکه می‌خواسته صدای اعتراضش را کسی بشنود. آن‌ها رو به او گفتند حرف‌هايت به درد ما نمی‌خورد و به پليس امنيت منتقل کردندش.

در پليس امنيت باز هم کتک خورد و تهديد و ناسزا شنيد در آنجا از او می‌پرسيدند آيا مشکل روحی دارد؟ آيا معتاد است؟ و سوالهايی از اين دست که همه ضبط می‌شد، اما بازهم اکبر‌‌ همان حرفهای خودش را می‌زد.

***
حالا اکبر امينی صدايش به گوش خيلی‌ها رسيده بود. شب تلويزيون ناچار شد خبر بالارفتن يک جوان از جرثقيل را بخواند، جوانی که بنا به گفته فرمانده پليس مشکل روحی روانی داشته است. آن‌ها تصويرش را هم نشان دادند.

آن روز حدود يک ميليون نفر به خيابانهای ايران آمدند و جنبش سبز بار ديگر قدرتش را نشان داد. جوانهايی که در‌‌ همان روز دستگير شدند و حالا در بند ۳۵۰ هستند می‌گويند وقتی شنيدند يک نفر با پرچم سبز به بالای يک جرثقيل رفته ما هم تشويق شديم که به خيابان‌ها بياييم…

 

 
 

خرداد، ماه سرنوشت‌ساز ایرانیان است و اینک ما با جنبش سبز متولد خرداد روبرو هستیم که در جان و دل ایرانیان خانه کرده است و سبب شده تا هر آنکس که خود را ایرانی می‌داند و در سر‌ سودای آبادانی میهن و در دل عشق به وطن دارد، در دل این جنبش همگانی جایگاهی برای خود بیابد تا علیرغم همة تفاوت دیدگاهها و سلیقه‌ها، خود را در کنار همه هموطنان خود و نه در برابر آنها بیابد و حتی به آنها که در حق او و شهروندان دیگر ظلم روا داشته‌اند نه به دیدة انتقام و کینه، بلکه از روی دلسوزی و اصلاح بنگرد
خبرنگاران سبز/جامعه/ راه سبز امید/بیانیه ها و مواضع:
شورای هماهنگی راه سبز اميد با صدور بيانيه ای به مناسبت خرداد ماه، خرداد را ماه سرنوشت ساز ناميده و اعلام کرده است که طی روزهای آينده، برنامه های بزرگداشت روزهای سبز سال ۸۸ را به اطلاع غيورزنان و غيورمردان اين مرز و بوم خواهند رساند.

در بيانيه شورای هماهنگی راه سبز اميد، ضمن مروری کوتاه بر روزهای سرنوشت ساز خرداد از پانزدهم خرداد گرفته تا سوم و دوم خرداد، آمده است:«آری خرداد، ماه سرنوشت‌ساز ايرانيان است و اينک ما با جنبش سبز متولد خرداد روبرو هستيم که در جان و دل ايرانيان خانه کرده است و سبب شده تا هر آنکس که خود را ايرانی می‌داند و در سر‌ سودای آبادانی ميهن و در دل عشق به وطن دارد، در دل اين جنبش همگانی جايگاهی برای خود بيابد تا عليرغم همه تفاوت ديدگاهها و سليقه‌ها، خود را در کنار همه هموطنان خود و نه در برابر آنها بيابد و حتی به آنها که در حق او و شهروندان ديگر ظلم روا داشته‌اند نه به ديده انتقام و کينه، بلکه از روی دلسوزی و اصلاح بنگرد.»

اين شورا همچنين وعده داده است که طی روزهای آينده، برنامه های بزرگداشت روزهای سبز سال ۸۸ را به اطلاع غيورزنان و غيورمردان اين مرز و بوم خواهد رساند.

متن بيانيه شورای راه سبز اميد به مناسبت خردادماه، به شرح زير است:

بسم الله الرحمن الرحيم

ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملئکه ان لا تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون

خرداد ماه سرنوشت‌ساز ايران و ايرانيان بار ديگر از راه رسيده و موجی از اميد را با خود برای همه جويندگان حق و آزادی به ارمغان ‌آورده است.

پانزدهم خرداد که سرآغاز شکل‌گيری جنبش آزاديخواهی مسلمانان ايرانی در برابر يکی از خشن‌ترين ديکتاتوريهای قرن بيستم بود که سرانجام به بار می‌نشست و سلطان مغرور و مستبد را که به هيچ ندای اصلاح‌طلبی گوش فرا نداد به سرنوشت دردناکی دچار کرد.

سوم خرداد نيز در امتداد انقلاب اسلامی، عبرت‌آموز يکی ديگر از ديکتاتوری‌های قرن شد و صدام حسين را که گمان می‌برد بی هيچ زحمتی خاک ايران را اشغال و مردم کم‌سلاح اما با ايمان ايران را به تسليم وا می دارد، به سرنوشتی بدتر از شاه دچار کرد.

دوم خرداد، طليعه اصلاح در انقلابی بود که به قيمت جان هزاران انسان توانسته بود بر استبداد داخلی و سلطه‌طلبی خارجی پيروز شود اما اينک خود در مسيری انحرافی به تدريج از آرمانهای اصيل انقلاب که مبتنی بر اسلام رحمانی، اخلاق محمدی، آزادی و مردم‌سالاری بود فاصله می‌گرفت.

و سرانجام ۲۵ خرداد که اوج شکوفايی مدنيت و عقلانيت در ايرانيان بود که اين بار عليه دروغ و فساد و تحجر و فريب به ميدان آمدند و صحنه‌هايی آفريدند که در تاريخ انقلاب اسلامی بی‌سابقه بود و سرمشقی شد برای همه جنبشهای دموکراسی‌خواه منطقه.

آری خرداد، ماه سرنوشت‌ساز ايرانيان است و اينک ما با جنبش سبز متولد خرداد روبرو هستيم که در جان و دل ايرانيان خانه کرده است و سبب شده تا هر آنکس که خود را ايرانی می‌داند و در سر‌ سودای آبادانی ميهن و در دل عشق به وطن دارد، در دل اين جنبش همگانی جايگاهی برای خود بيابد تا عليرغم همة تفاوت ديدگاهها و سليقه‌ها، خود را در کنار همه هموطنان خود و نه در برابر آنها بيابد و حتی به آنها که در حق او و شهروندان ديگر ظلم روا داشته‌اند نه به ديدة انتقام و کينه، بلکه از روی دلسوزی و اصلاح بنگرد.

اينک جنبش سبز نه يک حرکت برآمده‌ از انتخابات به سرقت رفته ملت، بلکه يک خيزش بزرگ به سوی آرمانهای والائی است که يک قرن ملت ما برای آن مبارزه کرده. اينک جنبش نه يک حرکت سياسی صرف، بلکه متن زندگی مردم ما را تشکيل داده و با زندگی روزمره ايرانيان عجين شده است. جنبش سبز يعنی دروغ ممنوع، جنبش سبز يعنی ما همه با هم هستيم، جنبش سبز يعنی خردورزی و عقلانيت، جنبش سبز يعنی مبارزه با تحجر و رمّالی و جن‌گيری، جنبش سبز يعنی دفاع از حق ديگران، يعنی حاکميت قانون، يعنی برابری همه در برابر قانون، يعنی قانون فراتر از همه و در يک کلمه، جنبش سبز يعنی زندگی، يعنی دوست داشتن ايران و ايرانی و يعنی اميد به روزهای روشن آينده.

بسيار جای تأسف دارد که عده‌ای که گويا قدرت چشم آنها را بسته، توان ديدن اينهمه زيبائی و نورانيت را ندارند و به جای قدردانی از چنين ملتی، فرزندان ملت را در خيابانها سرکوب می‌کند و بسياری از فرهيختگان را به جرم انديشيدن و تفکر و به گناه گفتن و نوشتن به زندان می ‌اندازد و جمع کثيری از دانشمندان و انديشمندان را به جرم مطيع نبودن از دانشگاه‌ها و مراکز علمی اخراج می‌کند و در کنار اين‌ها، ميلياردها دلار سرمايه ملی را به فنا می‌دهد و در برابر هيچ‌کس پاسخگو نيستند.

نتيجه چنين رفتاری جز ورشکستگی اقتصادی، جز انزوای جهانی، جز رسوخ فساد در بالاترين لايه‌های حکومت و سرانجام جز فروپاشی ارکان قدرت ملی، چه خواهد بود؟

جنبش سبز از اين آينده هولناک نگران است و مايل است تا به هر نحو ممکن حاکميت را متوجه عواقب خطرناک تداوم چنين شيوه‌های کشورداری کند و در اين راه همه ابزارها و راه های قانونی و مسالمت‌آميز را تجربه خواهد کرد.

اگر جنبش سبز از حضور مردم در راهپيمائی‌ها حمايت می‌کند به خاطر آن است که قانون چنين حقی را برای شهروندان به رسميت شناخته است و در عين حال از همی راههای گفتگو و تعامل با همه افراد حتی درون حاکميت بر مبنای حقوق اساسی و آزادی های قانونی و شهروندی استقبال می‌کند.

جنبش سبز خواهان آن است که همه کسانی که مسئوليت دارند، بسته به ميزان قدرتی که قانون در اختيار آنها گذاشته، به همه مراجع پيش‌بينی شده در قانون، و مهمتر از آن به افکار عمومی، پاسخگو باشند.

جنبش سبز هيچکس را فراتر از قانون نمی‌داند و بر اين اعتقاد است که بايد باب انتقاد از همه مسئولان باز باشد.

جنبش سبز حاکميت نظاميان و نيروهای امنيتی و بسته شدن فضای پرنشاط سياسی، تعطيلی نهادهای مدنی و رسانه‌های مستقل و حاکم شدن فضای پليسی را در مغايرت کامل با آرمانهای انقلاب می‌داند و وظيفه خود می‌داند به هر نحو ممکن با آگاهی‌بخشی، مردم را به نفی اين روندهای ديکتاتوری دعوت کند.

جنبش سبز اداره کشور به دست انسانهای ناآگاه و غيرمتخصص را که تنها هنر آنها بله قربان‌گويی واطاعت محض و تملق است خيانت به آرمانهای انقلاب می‌داند و وظيفه خود می‌داند تا همه صاحب‌نظران را به نقد چنين حاکميتی فراخواند.

جنبش سبز تشنج‌آفرينی در سطح بين‌المللی را که منجر به انزوای بی سابقه ايران شده و از اين راه ملت ايران را متحمل هزينه‌های بسيار سنگين کرده است برخلاف منافع ملی می‌داند و از همه امکانات خود برای توقف اين سياستهای خانمان‌سوز و ايران بر بادده استفاده خواهد کرد و از همه ملتها و دولتهای جهان درخواست می‌کند که بهای نادانی و ناتوانی بخشی از حاکميت ايران را به هزينه تمام ملت ايران تبديل نکنند و بيش از اين ملت ما را به رنج و گرفتاری مقيد نکنند.

جنبش سبز ضمن حمايت از همه ملتهای منطقه که برای آزادی و دموکراسی قيام کرده‌اند بخصوص از مردم ليبی، سوريه، بحرين و يمن که اين روزها در زير فشار طاقت‌فرسای ديکتاتوری حاکم بر اين کشور، شرايط بسيار سختی را تجربه می‌کنند، برخورد دو گانه حاکميت اقتدارگرا را با جنبش های منطقه و سکوت تأييد آميز در قبال سرکوب ملت آگاه سوريه را مايه ننگ انقلاب و نظام و کشور می داند.

برنامه هميشگی جنبش سبز تلاش برای نيل به دموکراسی و عدالت و پيشرفت در کنار حاکميت اخلاق و معنويت است و می‌داند که پيمودن اين راه سخت نيازمند همت والا و تلاش خستگی‌ناپذير و صدالبته، پرداختن هزينه‌هائی چه بسا سنگين است. هزينه‌هائی که بخشی از آن را فرزندان غيور اين مرزوبوم که در زندانها به‌سر می‌برند پرداخته‌اند و در رأس همه بايد از دو يار هميشگی ملت، رهبران سرافراز جنبش سبز، جناب مهندس موسوی و جناب حجت‌الاسلام والمسلمين کروبی ياد کرد که اينک در حبس خانگی غيرقانونی، از بديهی‌ترين حقوق خود محروم هستند.

جنبش سبز وظيفه خود می‌داند در اولين گام تمام همت خود را مصروف آزادی همه زندانيان سياسی و بخصوص رفع حصر ظالمانه رهبران جنبش سبز کند و در اين راه به حمايت قاطبه ملت ايران مستظهر است و اميد آن دارد که مردم و بخصوص جوانان عزيز، با حمايت از برنامه‌های اعلام شده پويايی و نشاط جنبش سبز را به نمايش بگذارند و ثابت کنند که حتی در غياب رهبران جنبش سبز، اين حرکت بی‌ هيچ وقفه‌ای مسير خود را ادامه خواهد داد. اگر روزی هر شهروند يک ستاد و روزی ديگر هر شهروند يک رسانه بوده، امروز روزی است که بگوئيم هر شهروند يک رهبر است. ما در انتظار روزهای بهتر هستيم.

اما خرداد در خود خاطره‌ای تلخ نيز دارد.

چهاردهم خرداد رحلت معمار بزرگ انقلاب اسلامی است که با رفتن خود علاوه بر آن‌که ميليونها انسان را داغدار کرد، موجب تأسف عميق کسانی شد که انتظار داشتند پس از فراغت از بحرانهای جنگ و ناآرامی های انقلاب و خلاصی از موج توطئه‌های داخلی و خارجی، افقهای جديدی از مردمسالاری را در جمهوری اسلامی بگشايد و آنچه را که در طول حيات پربار خود بروز داده بود بتواند برای هميشه باب تحجر و استبداد را درون جمهوری اسلامی ببندد و آنچنان که خود وعده کرده بود، همه را به قانون بازگرداند.

اما دريغا که تقدير الهی چنين نبود و اين آرزو بر دلها ماند که به صورت واقعی و بازگشت‌ناپذير، آزادی، ديانت، عدالت و پيشرفت را در کنار هم تجربه کنند هر چند نسلی که در انقلاب پرورده شدند مصمم بوده و هستند که نگذارند اين راه روشن و پاک به بن‌بست کشيده شود.

جنبش سبز اما، راه اميد دوباره ای گشوده است و با صبر و استقامت يکايک شهروندان آگاه و مصمم، که در استقامت ستودنی رهبران در بند آن تبلور يافته، با گام هايی استوار پيش خواهد رفت و با استعانت از الطاف بيکران الهی، نخواهد گذاشت که ايران ويران شود. طی روزهای آينده، برنامه های بزرگداشت روزهای سبز سال ۸۸ را به اطلاع شما غيورزنان و غيورمردان اين مرز و بوم خواهيم رساند.

شورای هماهنگی راه سبز اميد

 
 

رسول بداغی در پی اعتصاب غذای خود از سوی مسئولين زندان به سلول انفرادی منتقل شد.
خبرنگاران سبز/ حقوق بشر:
رسول بداغی فعال سیاسی و عضو کانون صنفی معلمان که در بند شش زندان رجایی شهر در بازداشت به سر می برد، تاکنون از سوی مامورین زندان تهدید به شکنجه فیزیکی شده است که به دلیل اعتراض به رفتار غیرقانونی مسولان زندان، وی از چندی قبل  دست به اعتصاب غذا زده است. اما در پی تداوم اعتصاب غذا از سوی برخی از زندانيان رجايی شهر رسول بداغی يکی از اعتصاب کنندگان به سلول انفرادی منتقل شده است.

به گزارش تحول سبز، رسول بداغی، عضو هيات مديره‌ی کانون صنفی معلمان ايران که به ۶ سال زندان و ۵ سال محروميت از فعاليت‌های اجتماعی محکوم شده است و در حال سپری کردن دوران محکوميت خود در زندان رجايی شهر می باشد، در پی اعتصاب غذای خود از سوی مسئولين زندان به سلول انفرادی منتقل شده است.

گفتنی ست، جمعی از زندانيان سياسی به نام های آقايان منصور اسانلو، رسول بداقی، عيسی سحر خيز، حشمت طبرزدی، مهدی محموديان، کيوان صميمی، رضا رفيعی، جعفر اقدمی، علی عجمی، مجيد توکلی، بهروز جاويد تهرانی، رضا شريفی بوکانی و خالد حردانی از روز يکشنبه اول خرداد، در اعتراض به وضعيت نامناسب زندان ها و بد رفتاری ماموران زندان، اعتصاب خود را تا رسيدن به اهداف خود آغاز کرده اند.

اين زندانيان تصريح کرده بودند "در صورتی که حاکميت حاضر نشوند دست از خودکامگی برداشته و تمامی مفاد حق قانونی ملت را بر مبنای اعلاميه جهانی حقوق بشر اجرا کند اين حرکت اعتراضی از روز يک شنبه اول خرداد ماه به صورت اعتصاب غذای نامحدود تا رسيدن به خواسته‌هايمان ادامه خواهيم داد."
 

 
 

در اين لحظه علی خامنه ای در واکنش به تعبيرات اين نماينده پس از تمام شدن گفته های وی گفت : اين صحبت‌ها من را شرمنده می‌کند و هم به ضرر من است و هم به ضرر گوينده بنابراين اين‌جور تعبيرات کمکی به پيشرفت کار نمی‌کند.
خبرنگاران سبز/سياست:
هنوز از جنجال مستند ظهور نزديک است و ماجرای متولد شدن علی خامنه ای و داستان يا علی گفتن وی و حرام شدن زن رئيس دولت در صورت عدم رضايت رهبری چند صباحی نگذشته بود که سايت جوان آنلاين در نوشته تفصيلی سراپا کـُفرآميزخود، تنفس و زندگی جنبندگان را منوط بر رضايت ولی فقيه دانست که با انتقاد و تمسخر رسانه های جنبش سبز و شبکه های اجتماعی به دليل همترازی سيد علی خامنه ای با درجه پروردگاری همراه شد.

اما گويا انعکاس نظرات مردمی پس از شنيدن اين خبر و به تمسخر گرفتن نوشته کفرآميز جوان آنلاين که يکی از حاميان افراطی رهبری محسوب می شود به بيت رهبری نيز گزارش شده است .طبق اين خبر امروز نمايندگان مجلس شورای اسلامی در سالروز تاسيس مجلس شورای اسلامی که به « روز قانون » نامگذاری شده است، به ديدار علی خامنه ای رفتند که اين جلسه با حواشی همراه بود. بر مبنای اين خبر وقتی يکی از نمايندگان مجلس در ديدار امروز خود با رهبری برای در امان ماندن از فیلترینگ شورای نگهبان در انتخابات دوره بعدی مجلس، با تملق گويی وصف ناپذيری شروع به تمجيد از رهبری کرد، با عکس العمل علی خامنه ای روبرو شد.

در اين لحظه علی خامنه ای در واکنش به تعبيرات اين نماينده پس از تمام شدن گفته های وی گفت : اين صحبت‌ها من را شرمنده می‌کند و هم به ضرر من است و هم به ضرر گوينده بنابراين اين‌جور تعبيرات کمکی به پيشرفت کار نمی‌کند.

اين گفته رهبری نه از روی بزرگواری، متانت و فروتنی بلکه به دليل بازخوردهای منفی مردمی به کفرگويی های زائد الوصف اطرافيان و حاميان علی خامنه ای است که بی شک به گوش وی نيز رسيده است.


 
 

در همين خصوص‌ از دولت خبر می رسد محمود احمدی نژاد قصد دارد علی اکبر صالحی وزير خارجه کشورمان را عازم رياض کند که اين تصميم در حالی که سعودی ها همچنان می کوشند از موضع برتر با ايران تعامل کنند، مايه شرمساری باری کشور است از سوی ديگر رسانه های تصويری عربستانی ،‌ اعلام کرده اند که صالحی ،‌ برای ابلاغ مراتب معذرت خواهی ايران به عربستان می رود.
خبرنگاران سبز/ سياست:
با توجه به نفوذ جريان انحرافی در دولت و پيش کشيدن مسائل انحرافی و رمالی و پيشگويی ظهورصغری امام زمان در عربستان که طبق گفته رحيم مشايی در اول رجب اتفاق خواهد افتاد، اتاق فکر دولت کودتا در تلاش است باتوجه به مشکلات مشکلات پيش آمده بين عربستان سعودی و جمهوری اسلامی، به بهانه بهبود روابط بين دو کشور، نماينده ای را به عربستان اعزام کند تا به خيال خود از ظهور حضرت با خبر شوند و با نظر مثبت حضرت صاحب الزمان، قدرت را در دست بگيرند .

در همين خصوص‌ از دولت خبر می رسد محمود احمدی نژاد قصد دارد علی اکبر صالحی وزير خارجه کشورمان را عازم رياض کند که اين تصميم در حالی که سعودی ها همچنان می کوشند از موضع برتر با ايران تعامل کنند، مايه شرمساری باری کشور است از سوی ديگر رسانه های تصويری عربستانی ،‌ اعلام کرده اند که صالحی ،‌ برای ابلاغ مراتب معذرت خواهی ايران به عربستان می رود.

طبق خبرهای شنيده شده بدنه کارشناسی وزارت خارجه به شدت مخالف اين سفر است ولی اطرافيان متنفذ رئيس دولت کودتا ،‌ تاکيد دارند که اين سفر حتماً‌ بايد انجام شود. بنابر برخی گزارش های موثق، جريان انحرافی پس از ناکامی چند هفته پيش در اعزام دکتر صالحی به رياض، مجدداً تحرکاتی را آغاز کرده تا به توجيه لزوم انجام اين سفر و جلب نظر مساعد رئيس دولت بپردازد.

به علاوه روزنامه کيهان نيز در صفحه سياسی خود با انتقاد از تحرکات جريان انحرافی برای اعزام علی اکبر صالحی به عربستان نوشته است:  چند ماه پيش نيز عزيمت اسفنديار رحيم مشايی و حميد بقايی به کاخ پادشاه اردن و حاکم يمن با شگفتی و اعتراض جريان های اسلامی و انقلابی منطقه مواجه شد...اين جريان در زمينه فشار به منوچهر متکی وزير سابق امور خارجه، به بن بست خورده بود و بنابراين زمينه بی اعتمادی رئيس جمهور نسبت به وی و عزل او را فراهم کرد. از سوی ديگر بايد از اين جريان پرسيد آيا به خاطر جنايت های رژيم عربستان نسبت به مردم بحرين و يمن و همچنين خيانت های فراموش نشدنی آل سعود به مردم لبنان و غزه، بايد دستخوش و جايزه هم داد؟! 

 
 

اسمها را برای اشاره به موجوداتی می سازند. و نام روشنفکری دينی نامی ست که بی مسمی نيست. بلکه مسمای فربهی دارد. و همين، برای موجه شمردن اين نام و اين تسميه کافی ست. بگذريم از کسانيکه معتقدند در اين تسميه، نوعی دروغ تاريخی نهفته است. يا نوعی تناقض منطقی نهفته است - که هيچکدام اينها نيست - اما بايد گفت که آن دروغ اکنون راست شده است. آن تناقض اکنون مرتفع شده است. و يک حقيقتی سربرآورده است و قد علم کرده است و آن تناقض ها را در خود حل و هضم کرده است. واقعيتی ست که به دليل آثاری که دارد، نمی توان از حقيقت آن چشم پوشيد. و يا آنرا انکار کرد.
اختصاصی خبرنگاران سبز/ اندیشه: 
نوشته‌ی زير قسمت اول از سخنرانی دکتر عبدالکريم سروش با عنوان "کارنامه‌ی روشنفکری دينی و آينده‌ی آن" می باشد که در تاريخ  ۱۳۸۵/۸/۴ در منزل عبدالله نوری در تهران ايراد شده است. تلاش خواهيم کرد که هر هفته دو قسمت از اين سخنرانی ده قسمتی را به صورت متنی و تصويری منتشر کنيم.
(نوشتارسازی و تنظیم: محمد پارسی)

 کارنامه‌ی روشنفکری دينی و آينده‌ی آن -  قسمت اول

بسم الله الرّحمن الرّحيم
ولاحول ولاقـوّة الا بالله العلیّ العظيم

خدمت دوستان گرامی، برادران ايمانی، درود و سلام عرض می کنم. و همچنين مدت بلندی از درآمدن عيد سعيد فطر نگذشته است. لذا همچنان خجسته باش گفتن مناسبت دارد. به آن مناسبت هم خدمت شما تبريک عرض می کنم.

آوازه اين مجلس و گردآمدن دوستان گرامی، و نيروهای کيفی و اهل فضل و فن، از ديرباز به گوش من رسيده بود. اما امشب، آرزوی من برآورده شد، و در اين شب بارانی و نورانی، ما به محضر شما شتافته‌ايم. از طرفی باران رحمت پروردگار فرو می ريزد، و از طرفی هم جانهای شسته و ذهنهای فرهيخته ای که در اين مجلس است، مرا به شوق بيشتر می‌آورد.

آنچه را که امشب در محضر شما عرض خواهم کرد، مروری ست بر کارنامه روشنفکری دينی در ايران، و توضيحات و پيشنهادهايی برای آينده اين حرکت.

اميدوارم که از عنوان و موضوع بحث ملول نباشيد. می دانم که در اين زمينه سخن بسيار رفته است. نفياً و اثباتاً. نقضاً و ابراماً. اما به جهت اينکه ما با چنين پديده مهم و مبارکی در کشورمان همراه و هم عنانيم و نيز به جهت اينکه بانگ های مخالف از اين سو و آن سو برخاسته است. و نيز به جهت نقش آفرينی اين جنبش مبارک، واجب می نمايد که درباره آن باز هم سخن برود. و علی الخصوص، کارهای ناکرده و نياورده روشن شود تا طرحی برای آينده نيز به دست بيايد.

اولين سخن من در باب روشنفکری دينی اين است که چنين چيزی تحقق و موجوديت دارد. و با هيچ حيله ای و شيوه ای نمی توان وجود چنين موجودی را انکار کرد. يا آن را زدود و از ميان برداشت.

مخالفان روشنفکری دينی علی العموم دو طبقه اند: يکی طايفه روحانيان سنتی، که از هيچگونه روشنفکری خشنود نيستند، علی الخصوص روشنفکری دينی، که آنرا يا بدعتی و انحرافی در دين می شمارند و يا رقيبی برای روحانيت می دانند. طايفه دوم روشنفکران غير دينی اند که با دين سر آشتی و سر مهر و سر سازگاری ندارند. و روشنفکری دينی را با استدلالات مجعول و بی اساس، از جامعه می خواهند بيرون برانند. و اذهان را نسبت به حقيقت آن و ماهيت و اصالت آن مشوش کنند. اين دو طايفه ادله خود را دارند. يا به عللی مخالفت با روشنفکری دينی می ورزند. من در مقام پاسخ گفتن به آن ادله يا علل نيستم و گمان می کنم که دوستان فاضل ما حاجت به طرح آن انديشه ها و طرد آنها نداشته باشند.

بهتر است ما به جوانب ايجابی امر، عطف نظر کنيم. و در ماهيت روشنفکری، در نقشی که آفريده و می آفريند و تاثيری که در جامعه ما داشته و دارد سخن بگوييم. و چنانکه گفتم برای آينده آن هم طرح هايی را مطرح کنيم.

اسمها را برای اشاره به موجوداتی می سازند. و نام روشنفکری دينی نامی ست که بی مسمی نيست. بلکه مسمای فربهی دارد. و همين، برای موجه شمردن اين نام و اين تسميه کافی ست. بگذريم از کسانيکه معتقدند در اين تسميه، نوعی دروغ تاريخی نهفته است. يا نوعی تناقض منطقی نهفته است - که هيچکدام اينها نيست - اما بايد گفت که آن دروغ اکنون راست شده است. آن تناقض اکنون مرتفع شده است. و يک حقيقتی سربرآورده است و قد علم کرده است و آن تناقض ها را در خود حل و هضم کرده است. واقعيتی ست که به دليل آثاری که دارد، نمی توان از حقيقت آن چشم پوشيد. و يا آنرا انکار کرد.

من بطور فهرست وار، پاره ای از اموری که به دست روشنفکری دينی در اين کشور و در اين جامعه صورت و صفت انجام پذيرفته است را ذکر می کنم. شما را هم به داوری می طلبم. تا ببينيد و بگوييد چنين هست يا نيست. و آنگاه از شما می خواهم که اين حرکت را و اين جنبش را جدی بگيريد و هرگز به سخنان، يا شبهه ها و يا حيله های راهزنان گوش نسپاريد. و در مقابل مخالفت مخالفان و طعن طاعنان کمر خم نکنيد. و دنباله اين حرکت مبارک و نقش آفرين را بگيريد.

سست شدن قدمهای ما، و به ترديد افتادن ما، و عوض کردن تحليل مان آفت بزرگی برای اين جنبش خواهد بود. و فاجعه بزرگتری به بار خواهد آورد. چيزی که آغاز شده، ريشه گرفته، و قوام و استواری يافته است را نمی توان به بهانه های واهی فرونهاد. و با چند شبهه يا اشکال مغرضانه يا غيرمغرضانه آنرا فرو نهاد.

در حوزه روشنفکری دينی چه اتفاقاتی افتاده است و ما از کجا، به کجا عبور کرده ايم؟! و بزرگانی که در اين فضا و در اين زمينه کار کرده اند، دست ما را گرفته اند و از کجا به کجا آورده اند؟ و اين کارنامه بلند و پرحاصل، چه اقلامی و موادی در خود دارد. روشنفکری اعم از اينکه ديندارانه باشد، يا غيرديندارانه، يک حرکت نقدی ست. و بنده حتی در نوشته های پيشين خود که از حافظ هم به منزله روشنفکر زمانه خود ياد کرده بودم، و مورد پاره ای سوالات قرار گرفتم، همين پاسخ را می دادم که روشنفکری عناصر مختلف دارد. شايد همه آن عناصر در حافظ جمع نباشد. و شايد يک تحليل نابهنگام باشد که مفهوم روشنفکری را به ۶۰۰ سال پيش منتقل کنيم. اما يک عنصر در کار حافظ هست، که در کار کمتر اديبی يا شاعری در تاريخ گذشته ما وجود دارد، که او را شايسته اين لقب می کند و آن عبارتست از عنصر نقادی.

حافظ، هرچه بود و هرچه گفت، يک نقاد جدی زمانه خود و جامعه زمان خود بود. آن هم جامعه دينی تصوف زده آن زمان. با تمام قدرت بيانی ای که داشت، باتمام قدرت فکری ای که داشت، قدرت هنری ای که داشت، به جنگ با آن مفاسد رفت.

ادامه دارد ...

 
 

آیت‌الله بیات زنجانی با تاکید بر شنیده شدن صدای تظلم خواهی زندانیان سیاسی اعتصاب کننده، شکستن اعتصاب غذای ایشان را «تکلیف» دانستند.
خبرنگاران سبز/ حقوق بشر:
آیت‌الله بیات‌زنجانی در پاسخ به استفتای کتبی و حضوری برخی از خانواده‌های زندانیان سیاسی، زندانیان اعتصاب کننده را مکلف به شکستن اعتصاب غذای خود دانستند. ایشان در عین حال تاکید کردند که ندای تظم خواهی آنان به گوش همگان رسیده است. به گزارش خبرنگاران سبز، متن این استفتا و پاسخ آن که در سایت اینترنتی ایشان منتشر شده به این شرح است:
پيرو دريافت سئوالات جمعی از مومنين از محضر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمی بيات زنجانی(مدظله العالی)، پيرامون وضعيت خاص برخی از زندانيان سياسی در داخل زندان ها و اقدام تعدادی از آنان به اعتصاب غذا، با تاکيد بر اينکه معظم له در پاسخ به نامۀ تعدادی از خانواده های زندانيان سياسی در تاريخ چهاردهم مردادماه ۸۹ و نيز در ديدار جمعی از خانواده های زندانيان سياسی در تاريخ بيست و چهارم آذرماه ۸۹، نظر فقهی خود را پيرامون وضعيت اين عزيزان اعلام فرموده اند، مجدداً در پاسخ به سئوالات اخير، نظر خود را چنين مرقوم فرمودند:

بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام و تحيت؛ ندای تظلم خواهی عزيزان اعتصاب غذا کننده، به گوش همگان رسيده است و هدف آنان را همگان شنيده و دانسته اند؛ در عين حال تکليف آنان شکستن اين اعتصاب است چراکه ادامه اين راه، ضررهای قابل توجه روحی و جسمی را برای آنان و نيز خانواده های مظلوم شان و به تبع آنان برای جامعه، در پی خواهد داشت.
والسلام عليکم رحمة الله و برکاته
اسدالله بيات زنجانی
قم المقدسة

 
 

آن چيزی که امروز در قوه‌ی مجريه وجود دارد، يک شاکله‌ی خوب و مطلوب است. گناه بزرگ فتنه‌گران در سال ۸۸ قابل اغماض نيست؛ آثار آن هم همچنان در جامعه‌ی ما موجود است.  جناح چپ غلطیده است! ضدانقلاب توانست به آن‌ها تکیه کند. 
خبرنگاران سبز/سیاست:
سیدعلی خامنه‌ای در ملاقاتی با نمایندگان مجلس بر حمایت خود از دولت محمود احمدی‌نژاد تاکید کرد. وی خطال به مجلس گفت: «توصيه‌ای است که من هميشه دارم و آن، هم‌افزائی با قوه‌ی مجريه است - قوه‌ی مجريه و قوه‌ی قضائيه، ليکن عمدتاً قوه‌ی مجريه؛ چون سر و کار مجلس با قوه‌ی مجريه است - بايد هم‌افزائی کرد. نبايستی کار را جوری تنظيم کرد، جوری پيش برد که معنايش دعوا و اختلاف باشد؛ امروز مسئولين دارند تلاش ميکنند، کار ميکنند. نگوئيد فلان ضعف و فلان ضعف وجود دارد. بنده به ضعفها آگاهم. شايد بنده بعضی از ضعفها را هم بدانم که خيلی‌های ديگر ندانند. با وجود اين ضعفها، آن چيزی که امروز در قوه‌ی مجريه وجود دارد، يک شاکله‌ی خوب و مطلوب است. در کشور دارد کار انجام ميگيرد»

وی با تاکید بر حضور زنده جنبش سبز گفت: « گناه بزرگ فتنه‌گران در سال ۸۸ اين بود که اگر خوشبينانه نگاه کنيم و بگوئيم اينها يک شبهه‌ای، خدشه‌ای در ذهنشان بود، اين خدشه را به صورت ايجاد چالش برای نظام اسلامی مطرح کردند. اين گناه بزرگ، قابل اغماض هم نيست؛ آثار آن هم همچنان در جامعه‌ی ما موجود است.»

او همچنین در بخشی از خطابه طولانی خود و به شکلی که پاسخی برای پیشنهادات اخیر سیدمحمد خاتمی تلقی شود از زبان امام خمینی گفت: «  اين گناهی است که خدای متعال از آن نخواهد گذشت، چون توبه‌اش آسان نيست. خب، انسان از هر گناهی توبه کند، خدا ميگذرد؛ اما وقتی انسان يک حرکتی کرد، يک ضربه‌ای به يک ملت وارد شد، چطور ميشود اين را توبه کرد؟ چطور ميشود جبران کرد؟ چطور ميشود از تک تک کسانی که آسيب ديده‌اند، انسان استحلال و طلب عفو کند؟ لذا خدا از اين گناهان نميگذرد. حساسيت موضع من و شما از اين جهت است.»

او گروه‌های موسوم به جناح چپ (مانند روحانیون مبارز) را «غلطیده» نامید و گفت: « در دهه‌های قبل، يک جريانی در کشور وجود داشت به نام جريان چپ. آنها شعارهای خوبی هم ميدادند، اما خودشان را مراقبت نکردند و تقوای جمعی به خرج ندادند. در ميانشان آدمهائی بودند که تقوای فردی هم داشتند، اما نداشتن تقوای جمعی، کار آنها را به جائی رساند که فتنه‌گرِ ضد امام حسين و ضد اسلام و ضد امام و ضد انقلاب توانست به آنها تکيه کند! آنها نيامدند شعار ضد امام و ضد انقلاب بدهند، اما شعار دهنده‌ی ضد امام و ضد انقلاب توانست به آنها تکيه کند؛ اين خيلی خطر بزرگی است. آنها غلتيدند. بنابراين تقوای جمعی لازم است.»

او با تحمیل نظر خود در رابطه با نظارت بر نمایندگان مجلس گفت: «من پارسال به شما عرض کردم که در داخل مجلس شورای اسلامی، خودنظارتی بگذاريد. اين، همان تقوای جمعی است. مجموعه، خود را بپايد. اين، خودنظارتی لازم دارد. اگر اين خودنظارتی نباشد، اشکال به وجود می‌آيد؛ خود شما هم داريد می‌بينيد. من پارسال در اين خصوص سفارش کردم. البته اخيراً در مجلس نسبت به اين قضيه کارکی انجام گرفت، اما اهميت اين قضيه درست به دست نيامد. اين خودنظارتی، تقوای جمعی است.  در اين طرح نظارت هم که حالا کلياتش تصويب شده، دوستان جوری تنظيم کنند که يک نظارت واقعی انجام بگيرد»

علی خامنه‌ای با شکسته نفسی درباره سخنان چاپلوسانه یکی از حضار نسبت به خودش اضافه کرد: «لیکن این‌جور بیانات هم به ضرر من است، هم به ضرر خود گوینده است» وی   در پایان ضمن به کار بردن ضمیر جمع برای خویش گفت: «عرایض ما تمام شد!» متن کامل سخنان وی در سایت رسمی او منتشر شده است.

 
 

در مراسم تشييع و خاکسپاری ناصرحجازی دروازه بان اسبق تيم ملی ،پليس عده ای را به اتهام اخلال در نظم عمومی و شعارهای نامناسبی که داده بودند دستگير کرد که به غير از شش نفر بقيه آزاد شدند.
خبرنگاران سبز/جامعه:
در مراسم تشييع و خاکسپاری مرحوم ناصر حجازی تعدادی از حاميان جنبش سبز و هوادارن ناصر حجازی توسط ماموران امنيتی حاضر دستگير و روانه زندان شدند که دادستان تهران امروز در مصاحبه با خبرنگاران از آزادی تعدادی از بازداشت شدگان آن روز خبر داد اما به گفته وی همچنان ۶ نفر در بازداشت هستند چرا آنها در مراسم تشييع و خاکسپاری ناصر حجازی به جهت اخلال در نظم مراسم حضور يافته بودند.

به گزارش واحد مرکزی خبر، جعفری دولت آبادی در حاشيه مراسم توديع و معارفه سرپرستان دادگاه و دادسرای انقلاب در جمع خبرنگاران افزود: در مراسم تشييع و خاکسپاری ناصرحجازی دروازه بان اسبق تيم ملی ،پليس عده ای را به اتهام اخلال در نظم عمومی و شعارهای نامناسبی که داده بودند دستگير کرد که به غير از شش نفر بقيه آزاد شدند.

دادستان تهران در باره آخرين وضعيت متهمان "سی دی ظهور نزديک" است افزود: يکی از متهمان اين پرونده آزاد شد و دو متهم ديگر همچنان در بازداشت است.

دادستان تهران گفت: البته در باره منابع مالی تهيه و پخش اين سی دی و کسانی که در توليد و توزيع آن نقش داشتند کماکان تحقيقات ما ادامه دارد و در حال حاضر دو متهم در اين خصوص در بازداشت هستند که اتهامشان نيز در حوزه توليد و توزيع اين سی دی هاست.

جعفری دولت آبادی در باره خروج خانم دکتر فاطمی از ايران نيز که سؤال يکی از خبرنگاران بود گفت: تحقيقات درباره اين پرونده به پايان رسيده بود و از لحاظ قضايی نيز وی ممنوع الخروج نبود بنابراين می توانست از کشور خارج شود.
 

 
 

با توجه به اين شرايط موجود که اجبارا کسی بايد در زندان باشد، خواستار اين هستيم که حداقل حقوق اوليه زندانی اعم از ملاقات، تلفن و … رعايت بشود تا خانواده از وضعيت سلامتی زندانی باخبر باشند. من اين درخواست را به خاطر خانواده های هميشه نگران دارم نه فقط برای خودم.
خبرنگاران سبز/حقوق بشر:
منصور اسانلو رييس سنديکای کارگران شرکت واحد در تير ماه سال ۸۶ توسط ماموران امنيتی در تهران بازداشت و به اتهام هايی مانند اقدام عليه امنيت ملی به پنج سال زندان محکوم شد که با اتمام محکوميت پنج ساله اش بايد مرداد ماه امسال از زندان آزاد می شد اما دوران بازداشت اش را جزو محکوميت وی حساب نکرده اند و براين اساس محکوميت پنج ساله وی نه در مرداد ماه که دی ماه امسال به پايان می رسد که اين باعث شده است وی همچنان در زندان رجايی شهر در بازداشت به سر ببرد. اما اين همه داستان نيست. پيشاپيش مسوولان امنيتی برای وی پرونده جديدی ساخته و او را دوباره به يکسال زندان محکوم کرده اند.خانواده اسانلو بعد از اتمام محکوميت پنج ساله همچنان بايد وی را پشت ميله های زندان ببينند.

متن اين مصاحبه به شرح زير است:

خانم اسانلو، به نظر می رسد دوره حبس پنج ساله همسرتان بايد تمام شده باشد و يا به زودی تمام شود. آيا به آزادی ايشان در روزهای پيش رو اميدواريد؟

اين اخبار را از کجا اعلام می کنند!

با توجه به اتمام پنج سل حبس عرض کردم.

بله، خواهش می کنم. ايشان با احتساب ايام بازداشت بايستی مرداد ۹۰ آزاد بشوند. منتهی طبق پرينت سازمان زندانها، ايام بازداشت درنظر گرفته نشده و بنابراين به نظر می رسد که ايشان ۱۷ دی محکوميت ۵ ساله شان تمام شود و ۱۸ دی محکوميت يک ساله و جديد ش شروع می شود. ما اعتراض کرديم و برای دادستان و اجرای احکام نامه نوشتيم اما هنوز به ما جوابی داده نشده است.

در مورد محکوميت يک ساله آقای اسانلو بيشتر توضيح می دهيد؟

مسئولين زندان برای ايشان در شعبه يک دادگاه کرج پرونده ای تشکيل دادند که در دادگاه بدوی به يک سال محکوم شدند و در دادگاه تجديد نظر نيز تاييد شد.

اقای اسانلو مدتی برای درمان به بيمارستان منتقل شد؟آيا موفق به درمان شدند؟

بله در ادامه پيگيريهای پزشکان زندان و خانواده، اجازه داده شد که ايشان بدون پابند و دستنبد و به هزينه خانواده در بيمارستان مورد مداوا قرار بگيرد. ما هم ايشان را در يک بيمارستان خصوصی بستری و مورد درمان قرار داديم. البته درمان شان کامل نشده است. برای اينکه باتوجه به شرايط قلبی بايستی درمان مستمر داشته باشند. پزشکان زندان و پزشکی که او را آنژيوگرافی کرده بود گفته بودند بايد در اسرع وقت مورد عمل جراحی قرار بگيرند. منتهی من مدارک را از زندان گرفتم و به چند پزشک مراجعه کردم. روزهای آخر يک تيم پزشکی در يک بيمارستان خصوصی در تهران نظر متفاوتی داشتند که در صورت عمل ريسک بالايی دارد و بنابراين اول بايد دارو تراپی و فيزيوتراپی قلبی انجام شود و اگر نتيجه نداشت بعدا مورد عمل جراحی قرار بگيرند.

شرايط آقای اسانلو در بيمارستان چگونه بود؟ ايا اجازه ملاقات با خانواده و بستگان را داشتند؟و شما در کنارشان بوديد؟

بله. ما به عنوان خانواده در کنار ايشان بوديم البته با محدوديت هايی. آقای اسانلو به لحاظ روحی عالی بودند اما از نظر جسمی ايشان مسلما به آرامش نياز دارند و اينکه به دور از استرس و تحت مراقبت های پزشکی باشند.


چرا با وجود نياز آقای اسانلو به درمان ، دادستان تهران به ايشان مرخصی نمی دهد؟ اخرين پيگيری حقوقی شما چه بوده و چه نتيجه ای داشته است؟

ما همچنان پيگير هستيم و نامه نوشته ايم. اما آقای دادستان تهران اصلا به ما جوابی نمی دهند. هيچ جوابی!

اقای اسانلو در دوره پيش از اعتصاب کنندگان رجايی شهر بودند.ايا همچنان تصميم دارند به اعتصاب گروهی هم بندانش بپيوندند يا با توجه به شرايط حاد جسمانی شان منصرف شده اند؟

ايشان که تازه به زندان برگشته اند و بعد از آن هم ما ارتباطی با ايشان نداشته ايم و ملاقات هم هفته آينده است. ما از اين نظر خبر نداريم.

کلام آخر؟

با توجه به اين شرايط موجود که اجبارا کسی بايد در زندان باشد، خواستار اين هستيم که حداقل حقوق اوليه زندانی اعم از ملاقات، تلفن و … رعايت بشود تا خانواده از وضعيت سلامتی زندانی باخبر باشند. من اين درخواست را به خاطر خانواده های هميشه نگران دارم نه فقط برای خودم.

 
 

ما خانواده خوشبختی بوديم ولی برخلاف تهديد بازجويم که در اولين جلسه‌ی بازجويی گفت تو و شوهرت را از حیّز انتفاع ساقط می‌کنم، هنوز هم خوشبختيم، زيرا نمی‌دانم چرا آقای بازجو نمی‌دانست خوشبختی در دل آدمی وجود دارد. همه‌ی اينها را دوست دارم. معلوم است که همه‌ی اينها برايم مهم است.
خبرنگاران سبز/حقوق بشر:
نسرين ستوده شاید یکی از زندانیانی باشد که بارها و بارها به بهانه ها و اتهام های واهی از درون زندان هم برایش اتهام می تراشند و او را بازخواست و دادگاهی می کنند. یک روز به دلیل وکالت زندانیان سیاسی، یک روز به اتهام تظاهر به بی حجابی و روز دیگر به دلیل نگارش نامه از زندان که طبق خبر مدرسه فمینیستی، با توجه به درخواست مراجع قضايی مبنی بر تعليق پروانه وکالت اش، از زندان اوين به محل دادگاه انتظامی کانون وکلا اعزام شده بود که امروز دادگاه وی تجديد و به وقت ديگری موکول شده است.

صبح امروز هشتم خرداد ماه، نسرين ستوده با دستبند و همراهی دو سرباز و يک زن پليس از زندان اوين به" کانون وکلا آمد تا در دادگاه رسيدگی به ابطال پروانه ی وکالتش شرکت کند." گزارش تصويری از حضور نسرين ستوده در اولين دادگاه رسيدگی به ابطال پروانه وکالت اش اولين دادگاه رسيدگی به پرونده ابطال پروانه ی وکالت نسرين ستوده صبح امروز با حضور نسرين ستوده در کانون وکلای دادگستری برگزار شد. نتيجه نهايی به دادگاه تجديد نظر و زمان ديگری... موکول شد. صبح امروز هشتم خرداد ماه، نسرين ستوده با دستبند و همراهی دو سرباز و يک زن پليس از زندان اوين به کانون وکلا آمد تا در دادگاه رسيدگی به ابطال پروانه ی وکالتش شرکت کند. در اين دادگاه که در يکی از اتاق های کانون وکلا برگزار شد ؛ خانم کيهانی عضو هيات رييسه کانون و چند تن از وکلا به عنوان قاضی به بررسی پرونده ابطال و يا عدم ابطال پروانه وکالت نسرين ستوده پرداختند و تصميم به برگزاری دادگاه تجديد نظر و در زمانی ديگر گرفته شد.

نسرين ستوده از شهريور سال گذشته در زندان اوين دربند و به يازده سال زندان محکوم شده است . چندی پيش مراجع قضايی خواستار تعليق پروانه وکالت اين وکيل شدند اما کانون مدافعان با وارد شدن به اين حوزه مسئوليت رسيدگی به اين پرونده را برعهده گرفته است . به گفته وکلای حاضر در پشت درهای بسته ی دادگاه ، اين عمل کانون وکلای دادگستری به منزله ی دفاع از حقوق صنفی وکلاست و اميدوارند کانون وکلا در اين زمان حساس تاريخی تصميمی مبنی بر دفاع از حقوق صنفی وکلا بگيرد. هر چند اين وکيل هم در دادگاه و هم در نامه ای که به همسرش نوشته ؛تاکيد کرده چه بی پروانه و چه با پروانه وکالت به احکام صادر شده ی موکلانش معترض است:" تا زمانی که اين احکام غير عادلانه به حيات خود ادامه می‌دهد و تا زمانی که دادگاه انقلاب به صدور احکام اعجاب انگيز خويش ادامه می‌دهد. من بی‌پروانه‌ی وکالت يا با پروانه، به اين احکام معترضم.اعتراض به احکام ناعادلانه نياز به پروانه‌ی وکالت ندارد. به آنها بگو پروانه‌ام را از من بگيريد، عدالت را نه؟" او در اين دادگاه با چهره ای خندان و با اعتماد به نفس بالا حضور يافت که قوت قلب حاضران و فعالان حقوق زنانی شد که برای ديدن نسرين ستوده به کانون وکلای دادگستری آمده بودند.

همچنين نسرين ستوده در آستانه برگزاری اين دادگاه دل نوشته ای برای همسر خود ، رضا خندان به نگارش درآورده است که در زير متن کامل آن را می خوانيد:


رضای عزيزم !

می‌گويند زندان است و دلتنگی‌هايش، می‌خواهم برايت بگويم زندان است و غافلگيری‌هايش. نمی‌توانی تصور کنی نسل جديد چه فضای جديدی را در زندان ايجاد کرده است؟ همان فضای غافلگير کننده‌ای که در بيرون است، در رگ‌های زندان جريان دارد و اين، حيات جديدی را به جامعه و زندان می‌بخشد! اين زندگی گاه شاد است و سرحال، گاه آرام و سر به زير گاه نظاره‌گر و تحليل‌گر، اما در همه حال متحمل و اهل مدارا، و تحمل همان است که آنها را به هدف می‌رساند. زيرا تو خودت بهتر می‌دانی که آنچه می‌تواند سنگ را شکاف دهد و سختی‌ها را از جلوی راه بردارد انعطاف و تحمل آب است.

عزيزم !

هرکس در زندان به آزادی‌اش فکر می‌کند. من هم آزادی‌ام برايم مهم است. اما مهم‌تر از آن عدالتی است که ناديده گرفته می‌شود. معلوم است که رويايم مثل هر زندانی يک مسافرت رفتن با خانواده است يا قدم زدن آزادانه در زير باران بهاری، نگاهی به درخت کوچه يا با بچه‌ها يک عصر را در پارک گذراندن. راستی يادت هست چگونه وقتی عصرها به خانه می‌آمدی هر سه با شادمانی به استقبالت می‌آمديم؟ ما خانواده خوشبختی بوديم ولی برخلاف تهديد بازجويم که در اولين جلسه‌ی بازجويی گفت تو و شوهرت را از حیّز انتفاع ساقط می‌کنم، هنوز هم خوشبختيم، زيرا نمی‌دانم چرا آقای بازجو نمی‌دانست خوشبختی در دل آدمی وجود دارد. همه‌ی اينها را دوست دارم. معلوم است که همه‌ی اينها برايم مهم است. اما مهم‌تر از آن صدها سال حبسی است که برای موکلانم و ديگر آزاديخواهان به جرم ناکرده صادر شده است تعدادی از آنها و فقط بعضی از آنها موکلم بوده‌اند و چه پروانه‌ی وکالت داشته باشم يا نداشته باشم به احکام ناعادلانه‌ی آنها معترضم.

می‌خواهند دادگاهی برپا کنند تا پروانه‌ی وکالتم را ابطال کنند. البته پروانه‌ی وکالتی دارم که سعی کرده بودم ضميمه‌ی شرافتم باشد. اگر روزی پروانه‌ی وکالت را حکومتی از من بگيرد، شرافتم را که با هيچ حکمی نمی‌تواند بگيرد. همان مرا بس.

تا زمانی که اين احکام غير عادلانه به حيات خود ادامه می‌دهد و تا زمانی که دادگاه انقلاب به صدور احکام اعجاب انگيز خويش ادامه می‌دهد، عزيزم، من بی‌پروانه‌ی وکالت يا با پروانه، به اين احکام معترضم.اعتراض به احکام ناعادلانه نياز به پروانه‌ی وکالت ندارد. به آنها بگو پروانه‌ام را از من بگيريد، عدالت را نه؟

اوين

بند زنان زندانی سياسی

خرداد ۹۰






 
 



 
 

رئيس دولت از تحميل اين تصميم گلايه کرد و به رهبری اعلام کرد : «آيا اين، حکم حکومتی است و آقا فرمود اين جلسه، جلسه حکومتی است زيرا يکی از وظايف رهبری تنظيم روابط قوا است ولی اين نظر، نظر قانون است نه حکم حکومتی.»
خبرنگاران سبز/سیاست:
محمد رضا باهنر طی مصاحبه ای از جلسه سران سه قوه که در بيت رهبری برگزار شده پرده برداشته است که حاوی نکته های بسيار مهمی بوده که يکی از آنها تحميل نظر رهبری بر دولت بوده که استقلال دولت را زير سوال برده است. اين اولين بار نيست که خامنه ای نظر خود را نظر حکومتی می داند. در زمان رياست محمد خاتمی نيز رهبری چندين بار مخالف نظر رئيس جمهور محبوب وقت، حکم خود را فصل الخطاب دانسته بود.همچنین علی خامنه ای در زمان انتخابات رياست جمهوری نيز عملا با حمايت از محمود احمدی نژاد نظر شخصی خود را حکم حکومتی و به مصلح نظام تعبير و تحميل کرده بود.

دبيرکل جامعه اسلامی مهندسين اينگونه از آن جلسه می گويد: به دعوت خود مقام معظم رهبری جلسه ای با حضور سران سه قوه تشکيل شد. در اين جلسه بحث تفسير شورای نگهبان مطرح شد. جلسه دو، سه ساعته ای برگزار شد. برخی از بخش های جلسه دلگير کننده بود. آقای احمدی نژاد بحث شان ايراد به تفسير شورای نگهبان بود که آقا می فرمايد تفسير شورای نگهبان حرف آخر و لازم الاجرا و بايد تبعيت شود. آقا گفت اگر هم بحثی شود تاثيری در نتيجه ندارد و نظر شورای نگهبان لازم الاتباع است.

 گفت : " باهنر در مهمترين بخش تشريح اين جلسه می گويد رئيس دولت از تحميل اين تصميم گلايه کرد و به رهبری اعلام کرد : " آيا اين، حکم حکومتی است و آقا فرمود اين جلسه، جلسه حکومتی است زيرا يکی از وظايف رهبری تنظيم روابط قوا است ولی اين نظر، نظر قانون است نه حکم حکومتی " .

اين  گفته اخير محمدرضا باهنر در رسانه های اصولگرای حامی رهبری نيز بازتاب داشته است بطوريکه سايت عماريون مخالفت محمود احمدی نژاد با نظر رهبری را اينگونه بازتاب داده است: جلسه دلگيرکننده رهبری با احمدی‌نژاد برگزار شد، آقا جان؛ ملعون باد آن که برايت شرط گذاشت... ( + )

 
 

الان برداشت ما اين است که رهبری باز هم علاقمند هستند که اين دولت تا پايان دوره قانونی کارش را با آرامش ادامه بدهد و به صورت طبيعی عمر دولت دهم به پايان برسد. البته قبلش برداشت ما اين بود که رهبری حاضر است خيلی هزينه ها داده شود و دولت دهم کارش را پايان دهد ولی ديديم که رهبری حاضرند اتفاق غيرمعمول نيافتد و دولت فعلی به کارش ادامه دهد.
خبرنگاران سبز/سیاست:
محمدرضا باهنر که پيش از اين در کنار ديگر اصولگرايان رييس دولت را تهديد به عدم کفايت سياسی کرده بود، با اشاره به اينکه رهبری می خواهد اين دولت تا پايان زمانش بر سرکار باشد، گفت: دولت بايد فاصله خود از جريان انحرافی را مشخص کند تا دچار تضعيف نشود. شايد يکی از دلايل خواست رهبری برای باقی ماندن دولت دهم در قدرت، تهديدات سايت های طرفدار محمود احمدی نژاد مبنی بر افشا کردن فساد حامیان رهبری و طبق گفته و کنايه‌های سايت‌های حامی دولت و گفته خود رئيس دولت در مورد انتخابات مخدوشی است که ميليون‌ها رای را کمتر از يک ساعت با مهندسی ناشيانه به حساب محمود احمدی نژاد واريز کردند تا وی در قدرت باقی بماند.

ديگر دليلی که می‌توان برای آن متصور شد هجوم بی سابقه اطرافيان بيت رهبری به بيت المال و غارت نفت و گاز همچنين پيگيری ساخت سلاح‌های اتمی است که جمهوری اسلامی برای به مخاطره انداختن امنيتی کشور و جهان بدان نياز دارد. بنابراین، مقامات امنیتی که در ظاهر دولت احمدی نژاد را تهدید می کنند، با توصیه به رهبری ماندن احمدی‌نژاد در قدرت را به صلاح سیاست‌های در پیش گرفته خود بازگو کرده‌اند.

به گزارش خبرآنلاين، محمدرضا باهنر در نشست ماهيانه جامعه اسلامی مهندسين افزود: اتفاقات اخير دولت و عدم پذيرش وزير اطلاعات و قهر و مسايلی از اين قبيل خيلی خوب نبود. خيلی‌ها تحليل کردند که اين مسئله برنامه‌ريزی شده و پيش بينی شده بود. از نظر ما در خصوص اصل عمل يک کار از قبل برنامه ريزی شده بود ولی زمان وقوع يک حادثه بود. اتفاق ناميمون و نامبارکی بود و ده، پانزده روز هم طول کشيد ولی آقای رييس جمهور پذيرفتند که آقای مصلحی با حکم رهبری در وزارت اطلاعات باقی بمانند و آقای احمدی نژاد هم که کار را تا استعفا جلو برده بودند در جمع بندی نهايی به اين نتيجه رسيدند که در رياست جمهوری باقی بمانند. الان برداشت ما اين است که رهبری باز هم علاقمند هستند که اين دولت تا پايان دوره قانونی کارش را با آرامش ادامه بدهد و به صورت طبيعی عمر دولت دهم به پايان برسد. البته قبلش برداشت ما اين بود که رهبری حاضر است خيلی هزينه‌ها داده شود و دولت دهم کارش را پايان دهد ولی ديديم که رهبری حاضرند اتفاق غيرمعمول نيافتد و دولت فعلی به کارش ادامه دهد.

آنچه در جلسه سران قوه مجريه و مقننه با رهبری گذشت
وی افزود: ولی باز هم بحث بود تا اينکه با دعوت هبری جلسه‌ای با حضور سران سه قوه تشکيل شد. در اين جلسه بحث تفسير شورای نگهبان مطرح شد. جلسه دو، سه ساعته‌ای برگزار شد. برخی از بخش‌های جلسه دلگير کننده بود. آقای احمدی نژاد بحث شان ايراد به تفسير شورای نگهبان بود که رهبری می‌فرمايد تفسير شورای نگهبان حرف آخر و لازم الاجرا و بايد تبعيت شود. رهبری گفت اگر هم بحثی شود تاثيری در نتيجه ندارد و نظر شورای نگهبان لازم الاتباع است. همچنين رييس جمهور اعلام کرد که آيا اين، حکم حکومتی است و آقا فرمود اين جلسه، جلسه حکومتی است زيرا يکی از وظايف رهبری تنظيم روابط قوا است ولی اين نظر، نظر قانون است نه حکم حکومتی.

احمدی نژاد قرار است نامه ای به رهبری بدهد
باهنر خاطرنشان کرد: در رابطه با پايان مهلت قانونی تعيين سرپرست وزارت راه نيز يک تخلف قانونی است. رييس جمهور قرار است نامه‌ای به رهبری بدهد و ايشان مهلت کوتاهی برای فراهم کردن مقدمات برای مشخص کردن وزير اين وزارت خانه بدهد. مجلس تا دوازدهم خرداد فرصت داد ولی ظاهرا دولت نمی تواند طی اين مدت وزير را مشخص کند. بنابراين بايد به اين کار سرعت داده شود تا بيش از اين تخلف از قانون نشود.

دبيرکل جامعه اسلامی مهندسين با اشاره به تخلفات دولت در خصوص تشکيل وزارت ورزش و جوانان گفت: قانون بايد اجرا شود و توجيهاتی که دولت می آورد دليلی برای عدم اجرای قانون نيست. چاره‌ای نيست، همه بايد به قانون باز گرديم. البته قانون اشکالاتی دارد که بايد توسط مرجع خودش اصلاح شود و نمی توانيم بگوييم قانون را قبول نداريم.

 
 

ما خیلی اهلِ مصاحبه نبودیم، چیزی هم نمی خواستیم به دست بیاوریم وقتی پسرم را از دست داده ام اگر حرفی می زدم آیا برای من فرزندم می شد؟ هر چه می گفتم و هر حرفی می زدم آیا برای من یک لحظه ی در آغوش کشیدنِ دوباره ی فرزندم می شد؟ دنیا را هم به ما بدهند که پسرم زنده نمی شد، حاصل همه عمرم رفت به بر باد.....
خبرنگاران سبز/حقوق بشر:
با تلاش رسانه های سبز و فعالین جنبش سبز در رسانه های سبز و شبکه های اجتماعی و صد البته با غیرت دوستان و خانواده های شهدا و آسیب دیدگان پس از انتخابات مخدوش ریاست جمهوری در سال 88 ، هویت شهدای بی نشان جنبش سبز درآستانه سالروز کودتا و پس از ورود به سومین سال از کودتای انتخاباتی روشن می شود تا در کنار بالا رفتن تلفات جانی جنبش سبز ماهیت ضد انسانی و ضد اسلامی جمهوری اسلامی روشن تر از سال های کذشته برای همگان برملا شود.

یک ماه گذشته هویت سه شهید جنبش سبز با افشاگری خانواده و دوستان این عزیزان سفر کرده فاش شده است.این افشاپری ها در حالی انجام می شود که نظام سراپا مسلح جمهوری اسلامی روزانه و شبانه درپی ایجاد ترس و تهدید خانواده شهدا و آسیب دیدگان وقعایع اخیرکشور است که فکر می کند با تهدید و یا تطمیع می تواند خانواده این شهدا را راضی به سکوت کند.هرچند در زندان ها نیز به دلیل شکنجه های روحی و جسمی بازجویان از خدا بی خبر نظام اسلامی، جان عده ای از زندانیان سیاسی که به جرم همراهی با حامیان جنبش سبز در بازداشت های طولانی مدت بهسر می برند، در خطر است. محسن دگمه چی بازاری خوش نام جنبش سبز به دلیل شکنجه های جسمی و بی اعتنایی مسئولین امنیتی زندان چند ماه پیش جان خود را از دست داد.

علی فتحعلیان جوان ۲۰ ساله ای است که با بنا به گفته ی شاهدانِ عینی، در نا آرامی های پس از انتخابات، در تاریخ سی خرداد با شلیکِ مستقیمِ گلوله جان داد اما پدر و مادرِ این جوان در تمام این دو سال با هیچ رسانه ای مصاحبه نکرده اند و در مورد رخدادِ روبروی مسجد لولاگر و چگونگیِ کشته شدنِ فرزندِ خود سکوت کرده اند.

درطول این دو سالِ گذشته اگرچه بسیاری از خانواده های جان باختگانِ انتخابات، علی رغم تمامیِ تهدیدات سکوت خود را شکستند و با رسانه ها در مورد رنجی که متحمل شده بودند، به گفتگو نشستند اما خانواده هایی هستند که همچنان احساس امینت نمی کنند و درمواردی ترجیح می دهند به جز نزدیکان خود، دیگران را نیز نسبت به نحوه کشته شدن فرزندان خود مطلع نسازند. آنها غالبا کسانی هستند که فرزندانِ جوان دیگرشان نیز در داخلِ ایران زندگی می کنند و به کرات از سوی نهادهای امنیتی تهدید شده اند که اگر سکوت خود را بشکنند، آینده خوشی در انتظار فرزندان شان نخواهد بود.

برخی دیگر از این خانواده هایی که سکوت کرده اند، بنا بر تصمیمِ شخصیِ خودشان ترجیح داده اند که موضوعِ کشته شدنِ اعضای خانواده ی خود را رسانه ای نکنند چرا که معتقد هستند وقتی عزیزترین کسانِ خود را از دست داده اند، مصاحبه و یا پیگیریِ قضایی در شرایطِ فعلی هیچ نتیجه ای نخواهد داشت و از دست رفته گانِ آنها را به آنها باز نخواهد گرداند.

همسر علی حسن پور، شهیدِ ۲۵ خرداد که پیش از این چندین بار در مورد وضعیتِ پرونده همسرِ خود از طریقِ رسانه ها اطلاع رسانی کرده و از مسوولانِ کشور خواسته بود تا قاتلِ همسرش را شناسایی و معرفی کنند، به تازگی در مورد نحوه ی جان باختنِ آقای لطفعلی یوسفیان یکی از بستگانِ نزدیکِ آقای حسن پور می گوید: در جریان اعتراضاتِ خیابانیِ سال ۸۸ آقای یوسفیان در اثر بوییدنِ گاز اشک آوربه بیمارستان منتقل شد و در نهایت پس از چندین روز بستری و مراقبت ویژه، در همان بیمارستان جان باخت.. این در حالی است که خانواده ی آقای یوسفیان نیز تاکنون سکوت کرده بودند.

پس از گذشتِ دو سال، پدرِ علی فتحعلیان همچنان قادر به صحبت کردن در موردِ کشته شدنِ فرزندِ خود در رخدادِ اعتراضیِ ۳۰ خرداد نیست، اما در گفتگوی تلفنیِ کوتاهِ خود با جرس می گوید همین اندازه که گفتم بس است و آنان که اهلِ درد باشند خودشان می دانند که از دست دادنِ فرزند را هیچ چیزی جبران نمی کند. متنِ این گفتگو، در پی می آید:

آقای فتحعلیان، دو سال است که خبرِ مربوط به کشته شدنِ فرزندِ شما در مقابلِ مسجدِ لولاگر را به نقل از شاهدانِ عینی می خوانیم اما تا کنون هیچ سخنی از سوی شما و مادرِ ایشان منتشر نشده است، آیا تمایل دارید در آستانه ی دومین سالگردِ فرزندتان این سکوت رابشکنید و سخنی بگویید؟

محل شهادت ایشان برای خودمان هم دقیق مشخص نیست ولی ما هم شنیدیم مقابلِ مسجد لولاگر این اتفاق برای پسرم افتاد. گفتنی ها را همه می دانید، وقتی یک سوزن به بدنِ کسی می رود، چقدر ناراحتی و درد دارد؟ ما فشارهای روحی و معنوی بسیاری کشیدیم که دیگر قابلِ گفتن نیست. اصلا قابلِ بیان نیست و نمی شود به زبان آورد، من چطور می توانم بگویم پسرم را چقدر دوست داشتم و چه کشیدم . اصلا نمی شود ارزشگذاری کرد...
به هر حال خیلی ها می پرسند چرا شما تاکنون سکوت کرده اید؟

ما خیلی اهلِ مصاحبه نبودیم، چیزی هم نمی خواستیم به دست بیاوریم وقتی پسرم را از دست داده ام اگر حرفی می زدم آیا برای من فرزندم می شد؟ هر چه می گفتم و هر حرفی می زدم آیا برای من یک لحظه ی در آغوش کشیدنِ دوباره ی فرزندم می شد؟ دنیا را هم به ما بدهند که پسرم زنده نمی شد....
پسرِ شما چند سال داشت و شغل ایشان چه بود؟

پسرم فقط ۲۰ سالش بود. دانشجوی رشته ی عمران بود.

می توانید مختصری توضیح دهید دقیقا چه روزی پسرتان را از دست دادید و چگونه از کشته شدنِ ایشان باخبر شدید؟

در همان ۳۰ خرداد ۸۸ بود. آن روزی که این اتفاق افتاد پسرم درس داشت، یعنی همان روزها امتحان داشت. در آن زمان اصلا از خانه بیرون نمی رفت و همیشه مشغولِ درس خواندن بود. آن روز هم اتفاقی رفته بود بیرون ولی دیدیم دیر شد و به خانه برنگشت، تمامِ محل را گشتیم و پیدایش نکردیم. فکر کردیم طبقِ معمول رفت خانه ی پدربزرگش اما دیدیم آنجا هم نیست. فردای آن روز هم از بیمارستان به ما زنگ زدند و به ما خبر دادند که پسرتان اینجاست مدراک را بیاورید و پیکرش را تحویل بگیرد.

پیکرِ فرزندتان را چگونه و از کجا تحویل گرفتید؟

وقتی رفتیم بیمارستانِ لولاگر برای تحویل پیکرِ فرزندم به ما گفتند باید بروید پزشکیِ قانونی، از آنجا هم به ما گفتند باید برویم مجوزِ دفن بگیرید، همه این کارها بدون هیچ مشکلی انجام شد و ما برای آخرین بار پسرم را به خانه آورده بودیم تا با خانواده اش وداع کند. بعد از آن پسرم را در قطعه ی ۹ بهشت زهرا دفن کردیم.

مادرِ علی و خواهرانش آن روزها چه شرایطی داشتند وقتی با خبر شدند که چه اتفاقی برای علی افتاد؟

نمی دانم آیا شما خودتان مادر هستید یا نه، وقتی فرزندتان مریض شود شما تا صبح نمی خوابید. بچه ای که یک مادر برایش ۲۰ سال زحمت کشید، با شرایط سختی که بچه مریض می شود و مادر باید پرستاری می کرد، مشکلات درس و مدرسه اش، یعنی ۲۰ سال تلاش کرد تا حاصل زحمت و دسترنجش را سربلند ببیند، الان چه بگویم، اصلا قابلِ گفتن نیست، فقط خداوند به ما صبر بدهد...

آیا شما در مورد این اتفاقی که برای فرزندتان افتاد، پیگیریِ قضایی هم کردید؟

آن زمان که برای تحویلِ پیکر فرزندم رفتیم، خودمان دادخواست دادیم و پیگیری بعدی با خودشان بود و ما هر از چند گاهی پیگیر نتیجه ی دادخواست را پیگیر می شدیم ولی می گویند طبقِ روال قانونی و اجراییِ پرونده ها خودشان دارند پیگیری می کنند...

آیا حرفی برای مسوولان دارید؟

چه بگویم... جوان ۲۰ ساله ام، تنها پسرم را از دست دادم. علی فرزندِ بزرگم بود، الان که با شما دارم حرف می زنم و اتفاقاتی که بر من گذشت وقتی  یادآوری می کنم ادامه ی صحبت برای من مشکل می شود....پسرم پشتیبانِ آینده ام بود، همه ی زندگی ام بود، چیزی نمی توانم بگویم...فکر می کنم حاصلِ همه عمرم رفته بر باد....

 
 


اين تصميم نشانه ديگری است که رهبران جديد مصر، قصد جدی برای تاثير بر روابط بين منطقه‏ای در خاور ميانه را دارند. اسراييل اما با اعتراض به اين عملکرد مصر اعلام کرده که اين رویه نگرانی‏های امنيتی برای آن کشور بوجود می‏آورد. اما پيش بينی می‏شود با نزديک شدن انتخابات در مصر، اين تغيير سياسی با اقبال عمومی روبرو خواهد شد چرا که با احساس همدردی عمومی مصريان با ساکنان غزه همسويی دارد.

خبرنگاران سبز/میز ترجمه/خاورمیانه:
حاکمیت نوین مصر با اقدامی نمادین و نزدیک به خواسته مردم کشورش از یک سو فضا را برای انتخابات
نزدیک الوقوع این سرزمین آماده کرد و از سویی یک بار دیگر اراده مصر را برای پر رنگ بودن حضورش
در تعیین سیاست‏های منطقه به جهانیان نشان داد.

مصر بالاخره عملاً قوانين تردد بين اين کشور و نوار غزه را آسان کرد. طبق قوانين جديد، تردد برای کودکان، زنان و مردهای بالای سن ۴۰ سال آزاد است. مردان زير اين سن هنوز باید درخواست مجوز عبور بدهند و کليه مسافران بايد کارت‏های شناسايی مخصوص ساکنان غزه را که توسط اسراييل صادر می‏شوند به همراه داشته باشند.

در پی اين تصميم بسياری از فلسطينی‏ها توانستند بدون درد سر و آزادانه، پس از چهار سال وارد خاک مصر بشوند.

اين تصميم که شديداً با مخالفت دولت اسراييل همراه بود، سه ماه پس از سقوط دولت حسنی مبارک به اجرا گذاشته شد. اسراييل و مصر هر دو زمانی مرزهايشان را بروی نوار غزه بستند که کنترل اين منطقه به دست حماس افتاد. اسراييل همچنان معتقد است که بازگشايی اين مرز، وارد کردن اسلحه به اين منطقه را آسان می‏کند. اما دولت مصر اطمينان خاطر داده است که تمامی ترددها در سرتاسر اين نوار مرزی شديداً کنترل و بازرسی خواهند شد.

جان دانی‏سون (Jon Donnison) از خبرگزاری بی بی سی معتقد است که اين تصميم مصر از لحاظ سمبوليک دارای اهميت بسياری است. اين تصميم نشانه ديگری است که رهبران جديد مصر، قصد جدی برای تاثير بر روابط بين منطقه‏ای در خاور ميانه را دارند.

اسراييل اما با اعتراض به اين عملکرد مصر اعلام کرده که اين رویه نگرانی‏های امنيتی برای آن کشور بوجود می‏آورد. اما پيش بينی می‏شود با نزديک شدن انتخابات در مصر، اين تغيير سياسی با اقبال عمومی روبرو خواهد شد چرا که با احساس همدردی عمومی مصريان با ساکنان غزه همسويی دارد.
در راستای وضع قوانين تردد جديد مصر اعلام کرده که مرز کشورش با غزه از ساعت ۹ بامداد تا ۲۱ شامگاه، به جز روزهای جمعه و ديگر تعطيلات، باز خواهد بود. گرچه اين مرز هنوز بروی ترددهای تجاری بسته است، اما انتظار می‏رود، آزادی تردد، تاثير مثبت قابل توجهی بر اوضاع اقتصادی غزه بگذارد.

روز شنبه، به طور تقريبی ۴۰۰ فلسطينی برای ورود به مصر بر سر مرز گرد آمده بودند. اين در حالی است که پيش از اين تنها ۳۰۰ نفر در روز با مجوز قانونی، اجازه تردد بين دو کشور را داشتند.
خبرگزاری اسوسيت اعلام کرده که يکی از اولين کسانی که در اين روز از مرز گذر کردند، زنی ۲۷ ساله به نام وارد لبا بوده که قصد داشته برای مداوای پزشکی به قاهره برود. از ديگر مسافران فلسطينی اين روز علی نحلا است که از تغيير رويه مصر بسيار خشنود به نظر می‏آيد. او به خبرنگاران گفته:" البته! ( که راضی‏ام) اين تنها راه خروج از غزه به جهان است. احساس ما اين است که هر روزه در زندانی بزرگ زندگی می‏کنيم. حالا اما خيالمان راحت‏تر است و می‏شود آسان‏تر زندگی کرد. بچه‏های من آرزوی ديدن جاهای ديگری به جز غزه را دارند."

اين تغيير رويه چيزی حدود يک ماه پس آن صورت پذيرفت که با نفوذ مصر، پيمان همبستگی ميان حماس و فتح امضا شد. اقدامی که باز اسراييل به آن معترض شد.

لازم به ذکر است که فتح دولت کرانه باختری را در دست دارد و حماس دولت در نوار غزه را.
مفســران معتقدند که اين تصميم، تاثير به سزايی بر روند انتخابات آتی مصر خواهد گذاشت. چرا که عموم مصری‏ها نگران سرنوشت مردم نوار غزه‏اند. پيش از اين، تصميم حسنی مبارک بر منع تردد در مرز نوار غزه از منفورترين سياست‏های آن دولت در بين مردم به شمار می‏آمد.

سال گذشته، اسراييل ورود آذوغه و کالای اوليه به غزه را کمی آسان‏تر کرد، اما کمبود اين اقلام هنوز به شدت در منطقه به چشم می‏خورد.
در سال ۲۰۱۰ ميلادی، کميته بين المللی صليب سرخ، اعلام کرده بود که بستن مرزهای غزه، سند آشکاری از زير پا گذاشتن قوانين اوليه بين المللی حقوق بشر است.
در اين بين گفته می‏شود که صدها تونل زيرزمينی برای قاچاق کالاهای مورد نياز، در سراسر مرز غزه با مصر وجود دارد.

______________
منبع: خبرگذاری بی بی سی(BBC). به قلم: جان دانی‏سون:(Jon Donnison)

 
 

هنوز چند روزی از امضای طومار تفکيک جنسيتی دانشگاهها در گردهمايی دانشجويان در مصلی دانشگاه تهران نگذشته که پيگيريهای خبرنگار ما نشان می دهد سازمان سنجش با همکاری وزارت علوم اقدام به حذف پذيرش دختران در برخی از رشته ها از واحد های پذيرش دانشگاه های کشور از جمله دانشگاه علم و صنعت کرده است. در همين راستا دانشگاه علم و صنعت دختران را به جز در ۲ رشته از ساير رشته های روزانه‌ی کارشناسی ارشد حذف کرده است. اين مساله در برخی رشته های شبانه هم ديده می شود.
خبرنگاران سبز/جامعه:
دور جديد انقلاب فرهنگی با فشار روحانيون افراطی چند صباحی است که با قدرت دوچندان توسط شورای انقلاب فرهنگی و وزارت علوم به عنوان مجری در حال انجام است که با حذف دروس علوم انسانی آغاز و با بازنشست کردن اجباری و زودهنگام اساتيد منتقد نظام همراه و تا پادگانی کردن فضای دانشگاه ها و تحميل نوع حجاب از نوع «  لب شتری » و تفکیک جنسیتی در دستور کار قرار گرفته است که با تجمع و اعتصاب سراسری دانشجويان و استيد دانشگاه های سراسر کشور همراه شد.

در ادامه اجرای انقلاب فرهنگی که با نظر رهبری نيز همراه شده است، سازمان سنجش با همکاری وزارت علوم اقدام به حذف پذيرش دختران در برخی از رشته ها از واحد های پذيرش دانشگاه های کشور کرده است که اين اقدام کوته فکرانه و متحجرانه که دختران عزيز کشور را از تحصيل محروم می کند، در تاريخ نظام آموزشی کشور بی سابقه بوده است.

به گزارش آخرين، طرح تفکيک جنسيتی از زمان دولت نهم و دهم مطرح است و وزير علوم از اجرای آن هم خبر داده بود.

به دنبال حذف پذيرش دختران در برخی رشته های تحصيلی دانشگاهها موضوع اجرای طرح تفکيک جنسيتی دانشگاهها جدی شد.

هنوز چند روزی از امضای طومار تفکيک جنسيتی دانشگاهها در گردهمايی دانشجويان در مصلی دانشگاه تهران نگذشته که پيگيريهای خبرنگار ما نشان می دهد سازمان سنجش با همکاری وزارت علوم اقدام به حذف پذيرش دختران در برخی از رشته ها از واحد های پذيرش دانشگاه های کشور از جمله دانشگاه علم و صنعت کرده است. در همين راستا دانشگاه علم و صنعت دختران را به جز در ۲ رشته از ساير رشته های روزانه‌ی کارشناسی ارشد حذف کرده است. اين مساله در برخی رشته های شبانه هم ديده می شود.

طرح تفکيک جنسيتی از زمان دولت نهم و دهم مطرح است و وزير علوم از اجرای آن هم خبر داده بود. چندی پيش يکی از مراجع هم خواستار اجرای اين طرح شده بود.آيت‌الله سبحانی در مراسم اولين سالگرد آيت‌الله قاضی خرم‌آبادی(ره)، مؤسس دانشگاه قم که در محل تالار مفيد اين دانشگاه برگزار شد، اظهار کرد: افرادی فکر می کنند موضوعاتی مانند تفکيک جنسيتی در دانشگاه‌ها محال است، اما مرحوم قاضی خرم‌آبادی(ره) اين محال را ممکن و مشکل تفکيک جنسيتی در دانشگاه را حل کرد.

گفتنی است دانشجويان حاضر در تجمع ۲۰ هزار نفری سه‌شنبه سوم خرداد ماه در دانشگاه تهران که برای حمايت از مردم بحرين برگزار شده بود با امضای طوماری خواستار اجرای تفکيک جنسيتی در دانشگاهها شدند. ومار درخواست اجرای طرح تفکيک جنسيتی در دانشگاه‌ها متذکر شده است: "ما دانشجويان دانشگاه‌های کشور ضمن ابراز تأسف از فضای غيراسلامی دانشگاه‌ها که نه تنها محيط نامناسب فرهنگی را به همراه داشته که از جنبه علمی هم هجمه‌های جبران‌ناپذيری به پيکره دانشگاه وارد نموده است، بدينوسيله حمايت قاطع خود از اجرای طرح تفکيک جنسيتی دانشگاه‌ها را اعلام می‌داريم."

 
 

نمايندگان حامی حکومت همچنين خبر از رصد فعاليت احزاب و گروه های سياسی به وسيله دستگاه قضايی و شورای نگهبان داد و گفت: دادگاه ويژه روحانيت بايد با خلع لباس روحانی نماهايی که در قالب گروه های سياسی به فعاليت های ضد نظام می پردازند، فرصت ادامه فعاليت را از آنان سلب نمايد. وی با بيان اينکه مجمع روحانيون مبارز در فتنه ۸۸ مقابل نظام ايستادند،ادامه داد: دادگاه ويژه روحانيت نبايد اجازه فعاليت های سياسی را به روحانی نماها بدهد.
خبرنگاران سبز/سياست:
پس از برنامه ريزی اقتدارگرايان برای حذف ميرحسين موسوی و شيخ مهدی کروبی که با مخالفت و محکوميت جامعه جهانی نيز همراه شده است و حذف هاشمی رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان افراطيون که اين روزها تاب تحمل محمود احمدی نژاد رئيس دولت کودتا را نيز ندارند، در برنامه ريزی و فتنه جديدی سخن از خلع لباس اعضای روحانيون مبارز با رياست محمد خاتمی کرده‏اند که اين گفته بازخورد صحبت های اخير محمد خاتمی و مجيد روحانی از اعضای روحانيون مبارز بوده است.

محمد تقی رهبر راهیافته اصفهان به مجلس هشتم و عضو فراکسيون روحانيت مجلس شورای اسلامی در واکنش به گفتار و سياست‏های اعضای مجمع روحانيون مبارز پس از انتخابان مخدوش سال ۸۸، گفت: دادگاه ويژه روحانيت می‏بايست با خلع لباس اعضای اين مجمع فرصت جولان سياسی را از روحانی نماهای دخيل در فتنه ۸۸ سلب نمايد چرا که اعضای مجمع روحانيون مبارز در هر قالب يا نامی که بخواهند در عرصه سياسی فعاليت نمايند قطعا به دنبال ايجاد تنش و اغتشاش در جامعه می باشند.

اين نماينده افراطی و حامی رهبری در ادامه خواستار عدم ورود ديگر احزاب منتقد نظام در انتخابات پيش روی مجلس صحبت ميکند که جمهوری اسلامی تنها : با توجه به اينکه در سال جاری همه احزاب و گروه ها در تلاش هستند تا بتوانند کرسی های مجلس نهم را در اختيار بگيرند کميسيون ماده ۱۰ احزاب بايد از فعاليت گروه های قانون گريز که می کوشند با نام های القايی و واهی ديگر به عرصه انتخابات وارد شوند جلوگيری کند.

رهبر همچنين خبر از رصد فعاليت احزاب و گروه های سياسی به وسيله دستگاه قضايی و شورای نگهبان داد و گفت: دادگاه ويژه روحانيت بايد با خلع لباس روحانی نماهايی که در قالب گروه های سياسی به فعاليت های ضد نظام می پردازند، فرصت ادامه فعاليت را از آنان سلب نمايد. وی با بيان اينکه مجمع روحانيون مبارز در فتنه ۸۸ مقابل نظام ايستادند،ادامه داد: دادگاه ويژه روحانيت نبايد اجازه فعاليت های سياسی را به روحانی نماها بدهد.

در ادامه عضو فراکسيون روحانيون مجلس با غير قانونی خواندن ادامه فعاليت های سياسی اعضای مجمع روحانيون مبارز گفت: اعضای مجمع روحانيون مبارز نمی توانند از طريق تابلوهای جديد به فعاليت سياسی بپردازند و از آنجا که با فعاليت های غير قانونی خود حرمت لباس روحانيت را شکسته اند بايد خلع لباس شوند.

همچنين مجيد ناصری نژاد نماينده مردم شادگان در مجلس شورای اسلامی ريشه روحانيون مبارز را انحرافی خواند و گفت: اين جريان مشکلات زيادی را قبل و بعد از انقلاب به بار آورده که نمونه عينی آن در فتنه سال ۸۸ تجلی يافت.

اين روحانی حامی حکومت همچنین می‏گوید: بايد مجوز ادامه فعاليت اين جريان پس از فتنه ۸۸ سلب می شد که بنا به دلائلی اين اتفاق روی نداد؛ لذا کميسيون ماده ۱۰ می بايست اجازه ادامه فعاليت با تابلوهای جديد را از اعضای اين مجمع سلب نمايد.

اين نماينده گفت: بايد با کسانيکه از لباس مقدس روحانيت سوء استفاده می کنند به صورت جدی برخورد شود که خلع لباس اين افراد يکی از راهکارهای جلوگيری از سوء استفاده و جولان آنها در عرصه سياسی کشور است.

وی در ادامه با بيان اينکه اين مجمع در صورت غير فعال نشان دادن خود است تا در صورت نياز به اشکال مختلف اقدام به ساختار شکنی نمايد،ادامه داد: دادگاه ويژه روحانيت می بايست با خلع لباس اعضای اين مجمع فرصت سوء استفاده از فضای آزاد سياسی را از آنها گرفته و اجازه ندهد آنها بتوانند جولان سياسی دهد.

*محاکمه اعضای مجمع روحانيون مبارز فرصت جولان سياسی را از آنها سلب می کند

همچنين عضو ديگر فراکسيون روحانيون مجلس شورای اسلامی نيز گفت: دادگاه ويژه روحانيت بايد اعضای مجمع روحانيون مبارز را محاکمه نمايد و با خلع لباس آنها اجازه جولان سياسی را به روحانی نماها ندهد.

عليرضا سليمی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران با بيان اينکه کميسيون ماده ۱۰ احزاب به دليل مواضع غير اصولی و ضد نظام مجمع روحانيون مبارز مجوز اين مجمع را باطل اعلام کرد،افزود: اعضای اين مجمع نمی توانند با تابلوی جديد وارد عرصه انتخابات شوند و با ترک لوای مجمع روحانيون مبارز به فعاليت های غير قانونی خود ادامه د هند.

وی تصريح کرد: دادگاه ويژه روحانيت می بايست با محاکمه و خلع لباس اعضای مجمع روحانيون فرصت انجام فعاليت های سياسی از طريق مختلف را از روحانی نماهای اين مجمع سلب نمايد.

 
 

ماجراهای مربوط به انتصاب استاندار جدید فارس به خیابان‌های شیراز کشیده شد. در حالی که با رفتن استاندار قبلی به سازمان میراث فرهنگی، دولت معاون وی را به سمت سرپرستی استانداری منصوب کرده است، هواداران خشمگین خامنه‌ای مقابل استانداری تجمع کردند و بر در ساختمان قفل زدند
 خبرنگاران سبز/سیاست:
درگیری‌ها و ماجراهای مربوط به استانداری فارس پایان نیافته است. در حالی که احمدزاده  استاندار فارس به معاونت احمدی‌نژاد و ریاست میراث فرهنگی رسیده است، امروز گروهی از حامیان خامنه‌ای، با حمله به استانداری بر در آن قفل زدند. نکته جالب اینکه رهبر این گروه سازمان یافته، مسئول سابق کمیته  اطلاع رسانی ستاد انتخاباتی احمدی‌نژاد در استان فارس بود. (+)

حمله کنندگان به استانداری با اعلام این‌که سرپرست انتصابی استانداری و استاندار قبلی هنوز الفبای مدیریت را هم نمی‌دانند نسبت به انتصاب کسانی که استان فارس را نمی‌شناسند اعتراض کرده‌اند. (+)

یادآوری می‌شود که پس از ارتقای احمدزاده از استانداری فارس به میراث فرهنگی، ابتدا قرار بود یکی از حامیان باند  خامنه‌ای به نام  عبدالله حسینی سربرستی استانداری فارس را برعهده گیرد. ولی دیروز ناگهان خبر از صدور حکم سرپرستی استانداری برای یکی از طرفداران مشایی و معاون احمدزاده بر روی خروجی سایت استانداری قرار گرفت. ظاهرا همین امر موجب واکنش فیزیکی حامیان خامنه‌ای شده است. (+)

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته