-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اسفند ۱۱, پنجشنبه

Latest News from 30Mail for 03/01/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1390/12/11
  •  

    مانی ب
    چهاردیواری

    پیمان معادی: «برای همین امید، اشتیاق و افتخار است که می‌خواهم با صدایی صدبار بلندتر از آن فریادی که بعد از جایزه‌گرفتن‌ات در جشنواره برلین در سالن برلیناله پالاس برآوردم فریاد بزنم: اصغر! خیلی چاکریم»!

    با این‌که بر من، هم چنان که بر شما خواننده گرامی معلوم نیست پیمان معادی با چه صدایی در سالن برلیناله پالاس فریاد زده است که حالا قصد افزایش صدبرابری آن را دارد، اما تصور کنید شخصی صدای رادیو یا دستگاه پخش شما را ناگهان صد برابر کند. این اتفاقی یقینا گوش‌خراش و وحشتناک است.
    انگار قرار است معادی نقش «آرش فریادزن» را بازی کند که تا هرجا که فریاد او رسید، همان‌جا مرز ایران باشد!

    حیرت ما دوچندان می‌شود، وقتی می‌بینیم، پیامی که قرار بود توسط این فریاد بزرگ اعلام شود، پیامی که انگار همه مردم دنیا منتظر شنیدن آن هستند این است: «اصغر، خیلی چاکریم»! به قول دوستی، تازه باید دعا کنیم نگفت «اصغر، دمت گرم!». نکته این که، همین شخصی که او خعیلی چاکرش است یک روز پیش از آن در ضیافتی بین‌المللی [الان من سراپا احترام‌ام] ­ بله، در ضیافتی بین‌المللی ـ از فرهنگ غنی کشورمان حرف زده بود.

    چرا این‌طور است؟ کوتاه اگر بگوییم، به نظر من، این از ویژگی‌های فرهنگی/ شخصیتی/ بیولوژیک بخشی از اعضای متعلق به قشر متوسط شهری مدرن است که تجمع «امید، اشتیاق و افتخار» در وجودشان باعث ترشح هرمونی می‌شود، که انسان را به بیان سخنان نامعقول و عجیب وامی‌دارد! شما اگر توانستید یک ایرانی پر از «امید، اشتیاق و افتخار» به من نشان بدهید که بتواند بدون حرف‌های عجیب سه‌چهار جمله معنی دار و مرتبط با هم بسازد، اسم‌ام را عوض می‌کنم. بنا به تجربه، بی‌تفاوت است هموطنی که تحت تأثیر ککتل «امید، اشتیاق، افتخار» قرار دارد چه بگوید، هر چه بگوید هر آدمی با شعور متعارف بلقوه این توانایی را دارد که به سرعت در میان سخنان او اظهارات معیوب و شگفت‌انگیزی بیابد. [شخصی دیروز «این پیروزی» را به فرزندان کورش و دکتر علی شریعتی تبریک گفته بود]. البته باید از بابت رعایت دقت توجه داشت که «امید و اشتیاق» هیچکدام الزاما به شکل‌گیری این گونه رفتارهای ناهنجار منجر نمی‌شوند. همراهی این دو با، آلودگی آن‌ها به/ «افتخار» است که یک چنین تأثیری را احیانا تقویت می‌کند. شخصا برای این‌که بتوانم این حس آخری را مورد بررسی عمیق‌تر قراردهم بارها در پی اشخاصی که این احساس را شخصا درک کرده باشند و بتوانند آن را به نحو قابل فهمی توضیح یا شرح بدهند گشته‌ام. اما متأسفانه تا به حال چیزی بیشتر از جمله‌های بی‌معنی و نامرتبط به یکدیگر از آن‌ها نشنیده‌ام. به هر حال چیزی که بنا بر مشاهدات کلی می‌توان گفت این است که وجود این حس ظاهرا/ مانند برخی غذاها در معده/ سبب تولید نوعی باد معنوی در جان و روان فرد مفتخر گشته و برخی از کارکردهای ذهن او را تغییر می‌دهد.


     
     

    1390/12/10

     

    حامد اسماعیلیون
    گمشده در بزرگ‌راه

    شناسنامه‌ام دم دست نیست اما اگر صفحه‌ی "انتخابات"‌اش را نگاه کنم از مُهر سیاهی می‌زند. معنی‌اش می‌شود "شرکت مستمر در فعالیت دشمن‌شکنِ انتخاباتی". کار دیگری جز شرکت در انتخابات بلد نبوده و نیستم آن‌طور که خیلی‌های دیگر هم گفته‌اند. کاری ندارد آدم خودش را قانع کند که رای‌اش شمرده خواهد شد. یک‌بار هم بیشتر انتخابات را تحریم نکردم! وقتی که ماجرای استعفای مجلس ششمی‌ها پیش آمد و تحریم کردند و ما هم تحریم کردیم. در آن زمان تحریم کار بیهوده‌ای بود.

    دو روز برای خانم منشیِ مطب‌ام حرف زدم از آن‌چه تاریخ می‌دانستم. از جدا شدن یک‌یک گروه‌های سیاسی در روند تحولات و رسیدن به نقطه‌ی مجلس هفتم. سرم درد می‌کرد برای منصرف کردن یک نفر بیشتر. سر آخر وقتی دیدم هنوز با تردید به حرف‌هام گوش می‌کند لیست معدود نامزدهای اصلاح‌طلب را نوشتم و گفتم "اگر رای می‌دهی به این‌ها رای بده." بعد از ظهر انتخابات مجلس هفتم که دوم اسفند هم بود با پارسا تلفنی حرف زدم. پارسا آن موقع مراغه مطب داشت و رای نداده بود و مثل من تحریمی بود. پارسا می‌گفت در مراغه مراکز رای‌گیری پُر از رای‌دهنده است. پارسا عصبانی بود. من هم عصبانی بودم. او تلفن را قطع کرد و احتمالن رفت تا از روستای "نُوآ" یک بطری با کیفیت اعلا بخرد و شب‌ را با عصبانیت و ناامیدی‌اش سر کند. چون روستای نوآ هزار کیلومتر با ما فاصله داشت و اکباتان آن موقع شب خیلی ساکت و غمگین بود من هم صبح‌ِ فردا (دقیقن صبح روز بعد) رفتم فایل مهاجرت پر کردم!

    تا یک سال بعد که منشی‌ام ازدواج کرد و از آن محله رفت بین حرف‌هاش حدادعادل و مظفر و مرندی و طباطبایی درز می‌کرد و می‌فهمیدم که بر سر لیست‌ام چه آمده است. اما واقعن تمام کسانی که این همه سال به مجلس رفته‌اند کاری نکرده‌اند؟ یعنی تاکنون هیچ قانون مترقی‌ای در مجلس تصویب نشده است؟ موافق نیستم. تا آن‌جا که به شغل خودم مربوط می‌شود یک قلم بگویم مجلس ششم تصویب کرد که امتحانات رزیدنتی (دستیاری) پزشکی را سازمان نظام‌پزشکی (که سازمانی غیردولتی است) برگزار کند تا خود پزشکان متولی پذیرش شرکت‌کننده‌گان باشند تا شائبه‌ی تقلب و فروختن سوالات از میان برود. حرفی نیست. قانون اجرا نمی‌شود. همین روزها رادیو مجلس را بشنوید. قطعن در میان قوانینی که درباره‌ی بودجه‌ی سال آینده تصویب می‌شوند قوانینی خوب و حمایت‌کننده وجود دارند. ولی درباره‌ی اجرای آن حرفی نمی‌زنم چون قبلن مثال زده‌ام. چندین سال پیش در مجلس تصویب کردند برای کودکان شش تا دوازده ساله هر نفر دو هزار تومان اختصاص بدهند برای دندانپزشکی پیشگیری در درمانگاه‌های دولتی. در تعداد تقریبی کودکان شش تا دوازده ساله ضرب بکنید رقم هنگفتی می‌شود. هیچ‌وقت نشنیدم این قانون اجرا بشود.

    اما عجیب‌ترین چیزی که از رادیو مجلس شنیده‌ام نه نطق مشکل‌ساز اکبر اعلمی و نه درگیری مطهری و کوچک‌زاده بوده است نه ماجرای زندانی شدن حسین لقمانیان نماینده‌ی همدان نه نطق‌های احمد شیرزاد و اکبر موسوی خوئینی، نه تک‌مضراب‌های همیشه‌گیِ ندیمیِ لاهیجان که از چپ پیچید به راست و نه تذکرات طولانی اوایل جلسات مبنی بر بندِ یازده ماده‌ی بیست و سه "حفظ شان مجلس آقای رییس از اوجب واجبات است. دیروز در فلان جا به مجلس توهین شد".

    عجیب‌ترین چیزی که شنیدم هیچکدام از این‌ها نبود. در اسفندماهی شبیه همین اسفند ماه با اتومبیل از میان کوره‌های آجرپزی جنوب تهران به طرف محل کارم می‌رفتم. طبق معمول رادیو مجلس باز بود. اسفند در مجلس ایران ماهِ بودجه است. در بودجه‌ی سال آینده بندی مقرر شده بود برای کمک به کشاورزانی که در اثر خشکسالی محصول‌شان را از دست می‌دهند. بر طبق قوانین جاری مجلس اگر کسی بخواهد کلمه‌ای به قانون اضافه کند یا کم کند باید پیشنهادش را در صحن علنی ارائه دهد موافق و مخالف صحبت کنند، نماینده‎‌ی دولت نظرش را بگوید و در نهایت رای‌گیری کنند. واقعن کار فرساینده‌ای است. گاه برای هر جمله از قوانین چندین پیشنهاد ارائه می‌شود و خیلی از این پیشنهادها به قول دوستان غیرکارشناسی است.

    قانون این بود: "دولت موظف می‌شود از محل بودجه‌ی فلان به زارعانِ "مزارع کوچک" در صورت وقوع خشکسالی غرامت بدهد." آقای نماینده‌ای در مورد این جمله پیشنهادی داشت. او را دعوت به صحبت کردند. ایشان که روحانی بودند و نمی‌گویم کدام شهر را نماینده‌گی می‌کردند ابتدا به قرائت آیاتی از قرآن و سلام‌ها و دعاهای مرسوم پرداختند. من داشتم بچه‌های کوره‌پزخانه را می‌دیدم که صف کشیده بودند کنار دیوارهای کاه‌گلی تا آفتاب اسفند به آن‌ها بتابد، بچه‌های بی‌نوای کُرد، بچه‌های بی‌نوای افغان، بچه‌های سنی‌مذهبِ تربت‌جام در این گوشه‌ی پرت تهران. پیشنهاد ایشان این بود: به "مزارع کوچک" کلمه‌ی "باغات انار و بادام" اضافه شود!

    خب آدم جا می‌خورد. تحلیل ایشان این بود که مراجعات زیادی به ایشان می‌شود و باغات انار و بادام در سال گذشته دچار خشکسالی شده و ضرر و زیان زیادی به کشاورزان رسیده است و برخی به خاک سیاه نشسته‌اند. و پنج دقیقه‌ای هم به تفصیل در این‌باره سخن گفتند. من در نیت ایشان شک نمی‌کنم که ممکن است اقربا باغ اناری داشته باشند یا از والد محترم باغ اناری به ارث رسیده باشد. فرض می‌گیرم که قربتن‌الی‌الله فقط رضایت خلق پیش نگاه ایشان بوده است و نظرشان این نبوده که "باغات انار و بادم" هم بالاخره "مزرعه‌ی کوچک" محسوب می‌شوند. باری مانند خیلی از پیشنهادات دیگر هیچ موافق و مخالفی حاضر به صحبت نشدند. طبیعی هم بود. بعید به نظر می‌رسید نماینده‌ای بخواهد آبروی خودش را به مسلخ یک سیر چاقاله و کاسه‌ا‌ی انار ببرد. تصور من این بود که وقت مجلس مثل وقت این بچه‌های کوره نیست که کم‌لباس‌اند و اگر بتوانند تا ظهر زیر این خورشیدِ کم‌جان بایستند کمی گرم خواهند شد. اگر گرمایی در کار باشد این بچه‌ها تا وقتی برای خشت‌زدن خوانده نشوند جانِ ایستادن خواهند داشت. دولت هم درباره‌ی این پیشنهاد نظری نداشت. فقط منتظر بودم ببینم آیا این پیشنهاد بیش از "یک رای" خواهد آورد یا نه.

    نتیجه‌ی این رای‌گیری تا محل کارم نیش من را باز نگهداشت. مجلس هفتم بود و من به آن رای نداده بودم. تحریم آن وقت نظریه‌ی بی‌جوابی بود ولی از رای ندادن‌ام مسرور شدم. گمان کنم راننده‌های روبرو گمان می‌کردند که مردی شیرین‌عقل دارد در اتومبیل روبرو راننده‌گی می‌کند و با خودش می‌خندد. خودتان را بگذارید جای من پیشنهاد آقای نماینده تصویب نشد اما شانزده نفر در مجلس هفتم به آن رای مثبت داده بودند.


     
     

    1390/12/10
  •  

    آرش آبادپور
    کمانگیر

    استفاده از مقایسه‌های مبتنی بر عبارات ِ وام‌گرفته از علم پزشکی، وقتی درباره‌ی اتفاقاتی خارج از علم پزشکی حرف می‌زنیم، گاهی آن‌قدر شایع است که فراموش می‌کنیم این مقایسه‌ها کم‌دقت، اشتباه‌برانگیز و حتی گمراه‌کننده هستند. مثلا وقتی کسی از «جامعه‌ی بیمار» حرف می‌زند، می‌توان جملات را این‌طور شنید که جامعه‌ای هست که اساسا «سالم» بوده‌است اما در وضعیت فعلی نوعی عامل خارجی وارد آن شده‌است که باعث «بیماری» شده‌است. با چنین تفسیری از وضعیت، البته یک «درمان» ِ قابل ِ ارایه برای «بیمار»، تجویز «آنتی‌بیوتیک» است؛ تا «میکروب» از «بدن» بیرون برود.

    همین‌طور است زمانی که کسی یک رژیم سیاسی ِ ازکارافتاده را به «سرطان» تشبیه می‌کند، و مثلا رای به «قطع عضو سرطانی» می‌دهد. انگار که «عضو سرطانی» را خطی مشخص از «اعضای سالم» قابل تفکیک می‌کند. به این تفسیرها بگویم «پزشک‌وار»، در مقایسه با «تفسیرهای پزشکی» که کار کسی است که به علم ِ پزشکی مسلط است و دارد درباره‌ی موضوع ِ تخصص‌اش، بدن، حرف می‌زند.

    خطر اصلی در نگاه ِ «پزشک‌وار»، دقیقا در خود نگاه نیست؛ خطر زمانی عیان می‌شود که کار به «درمان» می‌رسد. «میکروب» باید کشته شود، جنی که در کالبد نفوذ کرده‌است باید بیرون برود، عضو ِ قانقاریا گرفته باید بریده شود. این روشهای «درمان»ی البته مبتنی بر استفاده از چاقو، بخوان تانک و ب۵۲، دارو، بخوان عملیات روانی-اطلاعاتی، و رژیم غذایی، بخوان تحریم، هستند.

    نگاه پزشک‌وار فرض می‌کند که نوعی عامل خارجی یک موجود زنده را درگیر کرده‌است. از این دید، این، نگاه ِ یک رومانتیک ِ کامل است. فرض می‌کند «مردمان»ی هستند که خوب و مهربان و انسان‌دوست هستند. که این مردمان از بد روزگار، یا حداکثر اشتباه، در بند دیکتاتور افتاده‌اند. که دیکتاتور که برود، آفتاب دوباره طلوع خواهد کرد و همه شادمان خواهند شد. و البته می‌دانیم که این ساده‌انگاری ِ رومانتیک در عمل اتفاق نمی‌افتد. تانک می‌آید و مجسمه‌ها سقوط می‌کنند و مجسمه‌های دیگری هوا می‌روند. ترور و عملیات تروریستی همان مردمانی که قرار بوده زندگی ِ شادمانه‌ای داشته باشند را می‌کشد و به تغییر بدبین‌ترشان می‌کنند و به این ترتیب پایه‌ی دیکتاتور را قوی‌تر می‌کند. تحریم به رنج و گرسنگی و مرگ منجر می‌شود. مردم در بلا یاد می‌گیرند به کنج خودشان بروند. و دیکتاتور قوی‌تر می‌شود.

    اما مساله این نیست که «درمان»‌های تجویز شده در عمل حاصلی ندارند. مشکل اساسی این است که فرض ِ منجر به این «راه‌حل»ها اشتباه است؛ دیکتاتور فرزند جامعه‌ی خودش است؛ مردم همیشه نظرشان را از صندوق رای به کرسی نمی‌نشانند. دیکتاتور بخشی از روان ِ جمعی جامعه‌اش است. و این روان ِ جمعی را با تانک و تحریم و ترور نمی‌توان تغییر داد.

    جملات بالا راه‌حلی ارایه نمی‌دهد. مگر اصلا می‌شود برای وضعیتی که ۷۰ میلیون آدم با گوشت و پوست‌شان درگیرش هستند راه‌حلی ارایه کرد؟ سوال ِ اساسی این است که چه کسی فرض کرده‌است با چلاندن یا سوراخ‌کردن ِ یک جامعه می‌شود آن را خوش‌بخت کرد؟


     
     

    مهدی خزعلی:
    1390/12/10

     

     
    مهدی خزعلی در چهل و هشتمین روز از اعتصاب غذای خود در نامه ای به قاضی پرونده خود برخی از رفتارهای غیر قانونی دستگاه قضایی کشور پرداخته است.
     
    این زندانی سیاسی و نویسنده منتقد که امروز در پنجاه و دومین روز از اعتصاب غذای خود است، از دو روز پیش به بند ۲۰۹ منتقل شده خبری از وی در دست نیست.
     
    در نامه آقای خزعلی که  خطاب به قاضی پیرعباسی نوشته شده و در وب‌سایت کلمه منتشر شده آمده است: «امروز چهل و هشتمین روز بازداشت بلاوجه و اعتصاب غذای من در اعتراض به این قرار بیدادگاه است، مگر خود شما نبودید که در همین پرونده شعبه ۹ بازپرسی فرهنگ و رسانه رای دادید که "بازداشت موقت برای این اتهامات بلاوجه است!" چگونه است که در همان پرونده تسلیم خواست غیرقانونی و نامشروع بازجوی اطلاعات شدید؟!»
     
    آقای خزعلی در ادامه نوشته است که مجبور شده دادنامه را امضا کند، دادنامه‌ ای که نتوانسته آن را مطالعه کند.
     
    او خطاب به پیرعباسی نوشته است: «متاسفانه در مرحله ی بدوی هم به ایرادات شکلی نظیر عدم رعایت قواعد قانونی ابلاغ ها و تردید و انکار و جعل و الحاق و تهدید و ارعاب و شکنجه که ضرورت تجدید جلسه رسیدگی و کارشناسی را ایجاب میکرد، اعتنایی نفرموده و بدون حضور متهم (اینجانب) ختم رسیدگی را اعلام و اینجانب را از دفاع در مرحله بدوی محروم گردید.»
     
    خزعلی می‌افزاید: «من در مرحله بدوی نیز تاکید داشتم که به عنوان یک نویسنده و مدیر مسئول دو نشریه و صاحب قلم، مایلم خودم پرونده را مطالعه و شخصا دفاع کنم، ولی شما بدون حضور حقیر کار را تمام کردید. من تقاضای دادگاه علنی با حضور خبرنگاران را داشتم، اما ترس جناح حاکم باعث شد که دادگاه من حتی بدون حضور خودم تشکیل شود و منجر به صدور رای شود!»
     
    آقای خزعلی در پایان تاکید کرده: «من در زندان کسانی را دیدم که از رویت یک سطر دادنامه و پرونده و داشتن وکیل محروم بودند، کسانی که بدون داشتن هیچ سند و مدرک و اقراری به اعدام محکوم شدند. اینک برای احیای آیین دادرسی و استقرار قضایی و خاتمه این خیمه شب بازی ها به نام دادگاه، به اعتصاب غذا تا شهادت ادامه خواهم داد.»
     
    منبع: کلمه

     
     

    علی مطهری:
    1390/12/10

     

    علی مطهری٬ نماینده مجلس اعلام کرد در اعتراض‌های خیابانی ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در تهران٬ ۳۰ تا ۵۰ نفر کشته شدند.
     
    به گزارش «خبرگزاری دانشجو» وابسته به سازمان بسیج دانشجویی٬ آقای مطهری این مطلب را روز سه‌شنبه (نهم اسفند) در جریان یک مناظره انتخاباتی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بیان کرده است.
     
    در این مناظره که علی مطهری، قاسم روان‌بخش، حمید رسایی و زهره الهیان حضور داشتند، مطهری عامل اوج گیری اعتراض‌ها و سوق داده شدن شعار‌ها علیه رهبر جمهوری اسلامی را، "نحوه برخورد حاکمیت با معترضان" دانست.
     
    وی با بیان اینکه در صورت وقوع رخدادهای مشابه باید حساب مردم را از رهبران اعتراض‌ها جدا کرد گفت: «اگر فرض کنیم موسوی و کروبی وابسته به آمریکا باشند، اما شماری از مردم تنها معترض به نتیجه انتخابات بودند.»
    مطهری اذعان داشت: "ما به معترضان به نتایج انتخابات اجازه حرف زدن و تجمع ندادیم. باتوم‌ها را بالا بردیم و آن‌ها را کتک زدیم. در روز ۳۰ خرداد ۴۰تا ۵۰ نفر کشته شدند."
     
    این نماینده منتقد دولت، با بیان اینکه "آیا این مقابله با معترضان روش درستی بود؟" افزود: "باید به آن‌ها اجازه اظهار نظر می‌دادیم. صدا و سیما هم آن را پخش می‌کرد تا جریان فروکش کرده و در ‌‌نهایت با افرادی که در پی براندازی بودند، برخورد می‌شد."
     
    رسایی در اعتراض به این سخنان مطهری و آمار ارائه شده توسط او در خصوص تعداد کشته شدگان گفت: «حتی بی‌بی سی چنین ادعای در خصوص آمار کشته شدگان پس از انتخابات نکرد.» مطهری در پاسخ گفت: «تعداد کشته‌ها بیش از این بود اما من خیلی کمتر گفتم.»
     
    پیش‌تر مقام‌های جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند در جریان کل این ناآرامی‌ها حدود ۳۰ تن کشته شدند که بسیاری از آن‌ها «بسیجی» بودند.
     

     
     

    1390/12/10

     

     
    تنها ساعتی پس از آن که خبرگزاری رویترز از قطع رابطه «بانک اسلامی نور» در دبی با جمهوری اسلامی ایران تحت فشار آمریکا خبر داد، این بانک بزرگ عربی اعلام کرد که خود پیش‌دستی کرده و در ماه دسامبر گذشته تمام روابطش با ایران را قطع کرده است.
     
    روز چهارشنبه خبر رسید که «بانک اسلامی نور»، از بانک‌های مستقر در دبی، که نقل و انتقال حدود ۶۰ درصد از درآمد صادرات نفتی ایران از طریق آن صورت می‌گیرد تحت فشار ایالات متحده دادوستد تجاری خود با ایران را قطع کرده‌ است.
     
    این امر پس از آن صورت می‌گیرد که وزیر خارجه ایالات متحده روز سه‌شنبه خطاب به کمیته روابط خارجی سنای آمریکا تأکید کرد که دولت اوباما «با سرعت» در جهت اعمال تحریم‌های شدید تازه علیه ایران حرکت می‌کند.
     
    روزنامه آمریکایی وال‌استریت جورنال به تازگی گزارش داده‌ بود که بانک اسلامی نور که پسر امیر دبی ریاست آن را بر عهده دارد محل دریافت حدود ۶۰ درصد از درآمد نفتی ایران شده‌ است. این روزنامه همچنین از قطع تازه روابط این بانک با ایران خبر داده‌ بود.
     
    روز چهارشنبه یک مقام دولتی امارات و یک منبع در بانک اسلامی نور در گفت‌وگو با خبرگزاری رویترز قطع روابط تجاری این بانک با ایران را تأیید کردند.
     
    به نوشته رویترز، بانک مرکزی امارات متحده عربی طی سه ماه گذشته نظارت خود را بر بانک‌های اماراتی طرف حساب جمهوری اسلامی افزایش داده‌ و بانک اسلامی نور اولین نهاد مالی در دبی است که از سوی مقام‌های اماراتی در این ارتباط تحت فشار قرار گرفته‌ است.
     
    قدرت‌های غربی می‌کوشند با افزودن بر تحریم‌ها علیه ایران، جمهوری اسلامی را به توقف برنامه مناقشه‌انگیز هسته‌ای خود وادار کنند، برنامه‌ای که ایران آن را صلح‌آمیز دانسته و ادامه آن را حق مسلم خود می‌داند.
     

     
     

    1390/12/10

    احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس ایران، می‌گوید که دولت محمود احمدی‌نژاد قهرمان قانون شکنی ست به گونه‌ای که در اجرای قانون ۱۶ ماده‌ای هدفمندی یارانه‌ها ۱۷ بار قانون را نقض کرده است.

    آقای توکلی افزود که بر اساس قانون هدفمندی یارانه‌ها «قرار بود ۵۰ درصد از درآمد افزایش نرخ حاملهای انرژی به خانوار‌ها اختصاص پیدا کند، ۳۰ درصد نصیب بخش تولید شود و تنها ۲۰ درصد در اختیار دولت قرار بگیرد اما دولت تمامی این درآمد‌ها را صرف پرداخت نقدی کرد و حتی مجبور شد ارزهای درآمدهای نفتی را تبدیل به ریال کند و این مبالغ را در اختیار مردم قرار دهد.»

    به گفته اقای توکلی، این افدام دولت سبب ایجاد تورم در جامعه و تحت فشار فرارگرفتن تولیدکنندگان شده است.

    آقای توکلی پیش از این نیز چندین بار از قانون شکنی محمود احمدی‌نژاد انتقاد کرده و این رفتار‌ها را «تشویق به زیرپاگذاشتن قوانین» توصیف کرده بود.

    نماینده مردم تهران در مجلس در جدیدترین انتقادش نسبت به دولت محمود احمدی‌نژاد، آمار پاسخ به نامه‌های مردم از سوی دولت را به باد انتقاد گرفت.

    آقای توکلی گفت: «هیچ دولتی نمی‌تواند طی چهار سال به بیش از هفت میلیون نامه مردم پاسخ دهد اما یک دولت می‌تواند هفت کار بزرگ انجام دهد که هفت میلیون نامه را پاسخ خواهد داد و مشکلات مردم را رفع خواهد کرد.» 

    منبع: مهر

    مرتبط:

    احمد توکلی: مواضع احمدی‌نژاد مغایر با قانون است

    "احمدی‌نژاد به صراحت بی‌قانونی می‌کند"
     


     
     

    1390/12/10

    جمعی از خانواده‌های زندانیان سیاسی زندان "متی کلا" بابل با انتشار بیانیه‌ای به درخواست مسئولان این زندان پیرامون تحویل شناسنامه زندانیان در ملاقات بعدی برای شرکت آنها در انتخابات، اعتراض کردند.

    این خانواده‌ها گفته‌اند که برای اعتراض به این «شرط غیرقانونی رئیس زندان، به ملاقات عزیزان خود نمی‌رویم تا امکان هرگونه سوءاستفاده از شناسنامه‌های عزیزانمان سلب شود.»

    بر اساس این بیانیه، مسئولان زندان چهارشنبه هفته گذشته و در آخرین ملاقات این خانواده‌ها با زندانیان، درخواست تحویل شناسنامه را اعلام کرده و گفته بودند در صورت اجرا نشدن این شرط، خانواده‌ها اجازه ملاقات با زندانیانشان را نخواهند داشت. 

    این خانواده‌ها همچنین مسئولان زندان را به "گروگرفتن" ملاقات زندانی با خانواده‌اش برای شرکت زندانیان در انتخابات متهم کردند.

    انتخابات مجلس ایران دو روز دیگر برگزار می‌شود و مخالفان دولت ایران شرکت در این انتخابات را تحریم کرده‌اند. 

    منبع: کلمه


     
     

    1390/12/10
  •  

    آرمان امیری
    مجمع دیوانگان

    ۱- حق حاکمیت بر سرنوشت خویش

    به ظاهر عنوان ساده‌ای است و حقی که همه به رسمیت می‌شناسند، اما ما ایرانیان، به مانند بسیاری از ملل جهان برای این حق طبیعی و انسانی مبارزه‌ کرده‌ایم، خون داده‌ایم و اولین انقلاب مشروطیت مشرق زمین را رقم زده‌ایم. اگر پدران و مادرانمان سال‌ها مبارزه کردند و جنگیدند تا حق رای دادن را به عنوان نمادی از حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش به دست بیاورند، امروز به نظر می‌رسد که ما باید بجنگیم تا «حق رای ندادن» را به عنوان یک پیش‌فرض بدیهی در حاکمیت بر سرنوشت خویش به دست بیاوریم. وقتی نهاد حقوقی حاکمیت رسما اعلام می‌کند که تبلیغ علیه شرکت در انتخابات جرم است (+) و نهادهای مذهبی‌اش شرکت نکردن در انتخابات را حرام اعلام می‌کنند (+) آنگاه برای من مسجل می‌شود که پیش از انتخاب میان گزینه‌ها، یک جای خالی وجود دارد. اگر من نتوانم «حق رای ندادن» برای خودم را مسجل کنم، دیگر حق رای دادن چه مفهومی دارد؟ گام نخست جمهوریت انتخاب نامزدهای موجود نیست، بلکه اساس خود «انتخاب» است. پس من این بار یک قدم به عقب برمی‌گردم تا نه در دفاع از رای گم‌شده‌ام، که اساسا در دفاع از حق «انتخاب» خودم مبارزه کنم: «من دستور و فرمایش و امر ملوکانه نمی‌پذیرم. رای نمی‌دهم تا نشان دهم حق انتخاب را برای خود محفوظ می‌دانم».

    ۲- چیزهایی هست که مصلحت بر نمی‌دارد

    حقیقت تلخی است که در بسیاری از موارد، اخلاق به پای سیاست و مصلحت قربانی می‌شود. بعید می‌دانم حتی در پیشرفته‌ترین و مردمی‌ترین ساختارهایی که بشر تا کنون توانسته است تاسیس کند مواردی از این دست یافت نشود. با این حال من گمان می‌کنم باید برای مصلحت‌سنجی‌ها خط قرمزی قایل شویم. خط قرمز من «انسان» است. جان انسان، حرمت انسان، کرامت انسان و آزادی و آزادگی انسان. خیابان‌های شهر هنوز برای من بوی خون می‌دهد. خون ریخته را نمی‌توان بازگرداند، اما دست کم می‌توانیم خواستار پی‌گیری دلایل و محاکمه عاملان این کشتار باشیم. انتظار بالایی است؟ باشد، دست‌کم یک عذرخواهی و اظهار پشیمانی بدون پی‌گرد عاملان جنایت را طلب کنیم. باز هم انتظار بالایی است؟ اشکالی ندارد؛ حداقل بیایند و اساس کشته شدن همراهان ما را به رسمیت بشناسند. من چطور در میان جماعتی که اساس جنایت را منکر می‌شوند و بر روی خون‌های ریخته شده جشن پیروزی می‌گیرند به دنبال بد و بدتر بگردم؟ این مصلحت‌سنجی نیست؛ این بی‌شرافتی است. این تهی شدن از «انسانیت» است.

    ۳- چیزی تغییر نکرده است

    گروهی داغ‌دار شدند. گروهی به اسارت رفتند. گروهی اعتمادشان خدشه‌دار شد و گروهی دیگر زیر بار فقر و بی‌لیاقتی مسوولان کمرشان خم شد. در فاصله دو سال گذشته چه چیز تغییر کرده است که حالا نظر من تغییر کند؟ آیا تغییری در منش حاکمیت ایجاد شده است؟ آیا سرکوب‌ها کاهش پیدا کرده است؟ فضا بازتر شده است؟ زندانیان آزاد شده‌اند؟ آیا تدابیر جدیدی برای اعتمادسازی میان مردم اندیشیده شده که این بار انتخابات قابل اعتماد است؟ آیا طیف و گروه و جناح و چهره جدیدی وار عرصه شده که کارنامه‌ متفاوتی داشته باشد و بتوان امیدوار بود که اگر امور مملکت به دست این گروه بیفتد تغییری ایجاد خواهد کرد؟ آیا حداقل‌های زندگی اقتصادی و روزمره مردم بهبودی یافته که بارقه‌ای از امید و نشاط را به همراه بیاورد؟ نه؛ به قول مهندس موسوی هیچ چیز تغییر نکرده است؛ پس من هم همچنان بر سر همان مواضع پیشین هستم.

    ۴- من اهل جنگ نیستم

    دست کم دو سال تمام است از این حاکمیت و این مجلس و این جناح‌های درگیر فقط و فقط صدای جنگ به گوش می‌رسد. آن‌ها که به مردم خودشان رحم نکردند و از هیچ سرکوب و جنایت و تجاوزی در حق هم‌وطن خودشان ابایی نداشتند، اگر دستشان برسد در حق دیگر جهانیان هم کوتاهی نمی‌کنند. در تمام حاکمیت و گزینه‌های باقی مانده در جدال قدرت من حتی یک نفر را هم نمی‌شناسم که آشکارا و رسما با حرکت به سمت جنگ مخالفت کند. کاملا برعکس؛ گویی مسابقه‌ای شکل گرفته که چه کسی بیشتر مشتاق رویارویی است و چه کسی بیشتر می‌تواند خط و نشان بکشد و جهان را به مبارزه بطلبد. آن سوی دنیا به اندازه کافی اتحاد میان جنگ‌طلبان وجود دارد. من دیگر نمی‌خواهم به جمع متحدین جنگ طلب در این سوی دنیا بپیوندم. وقتی گزینه صلح‌طلبی نیست، من دست کم با خانه نشینی خودم نشان می‌دهم که با این جماعت همراه نبودم. شاید نتوانم جلوی جنگ را بگیرم؛ اما دست کم حداقل کاری را که می‌توانم انجام می‌دهم و جنگ‌طلبان را در مسیر فاجعه‌باری که در پیش گرفته‌اند همراهی نمی‌کنم و مهر تایید خودم را بر جنون افسارگسیخته‌شان نمی‌زنم.


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته