-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

Latest News from Iran Green Voice for 01/16/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



ندای سبز آزادی_ سیدابراهیم نبوی: خبرها حاکی از این است که آمریکا طی نامه ای به مسئولان جمهوری اسلامی در مورد تنگه هرمز هشدار داده و گفته است تنگه هرمز خط قرمز ماست. جان استیوارت، مجری برنامه های طنز تلویزیونی آمریکا با به تمسخر کشیدن این گفته یادآوری کرد که پیش از این آمریکا عراق را خط قرمز خود دانسته بود و ایران علیرغم این گفته در عراق دخالت کرده بود. او بطور ضمنی گفته های سیاستمداران آمریکایی در مورد ایران را ناشی از رقابت های انتخاباتی میان حزب دموکرات و جمهوریخواهان آمریکا دانست. طنز جان استیوارت با طنز دیگری در ایران دنبال شد، طنز دیپلماسی همگانی که مدتهاست به یک رویه در کشور تبدیل شده است. صاحب نظران مسائل سیاسی معتقدند دیپلماسی همگانی شیوه ای است که در آن یک کشور یا یک جریان سیاسی از طریق تاثیر برافکار عمومی یک یا مجموعه ای از دولتها را تحت فشار قرار می دهد تا مقاصد خودش را عملی کند، اما انگار در ایران دیپلماسی همگانی به معنای دیگری است، دیپلماسی همگانی ایرانی به این معنی است که هر کسی حق دارد، در هر حوزه سیاست خارجی، نه تنها به عنوان حکومت نظر بدهد، بلکه خودسرانه اقدام کند و آن اقدام را خواست دولت ایران بداند. اقدامی که یک هفته بعد ممکن است توسط مقامات دیگر ایران محکوم شود، یا تکذیب شود.

تنگه هرمز اگرچه در محدوده عملیاتی ارتش ایران قرار می گیرد، اما اهمیت آن از نظر تجاری چنان است که تقریبا بخش وسیعی از تجارت انرژی را شامل می شود. گفته می شود که ۲۵ درصد کل نفت جهان از این تنگه عبور می کند. کارشناسان معتقدند که بستن تنگه هرمز از طریق مین گذاری سطح دریا ممکن است، اما گفته می شود که مین روبی نیز به همان سرعت می تواند انجام شود. ایران بارها گفته است که اگر بخواهد تنگه هرمز را مین گذاری کند از موشک ها و قایق های تندرو برای عملیات ایذایی و مزاحمت برای مین روبی استفاده خواهد کرد. به عبارت دیگر، عملیات بستن تنگه هرمز یک اقدام انتحاری خواهد بود. چرا که منافع تمام فروشندگان و خریداران نفت منطقه را با خطر مواجه می کند و به معنی اعلان جنگ است. ایران بارها گفته است اگر صادرات نفت ایران با مشکل مواجه شود، دست به این کار خواهد زد. همان اقدامی که بسیاری از کشورها با بمب هسته ای می خواهند انجام دهند. کشورهای کوچکی مانند کره شمالی یا پاکستان یا اسرائیل بمب هسته ای را زمانی استفاده می کنند که بدانند با خطر نهایی مواجه می شوند. بعد از استفاده از چنین سلاحی، معمولا صاحب آن سلاح دیگر نمی تواند به عمر خود ادامه دهد. اگرچه پیش از آن ممکن است برای مدتی محدود برای سایرین خطری را بوجود بیاورد. پس می توانیم فرض کنیم که اگر بنا باشد که ایران تنگه هرمز را مسدود کند، این اقدام به معنی اعلان جنگ است. در چنین حالتی ایران خواستار آن خواهد شد که یا نابود شود یا همه طرفین درگیری را که در خطر قرار گرفته اند نابود کند. حالت دوم حالتی ناممکن است، حتی با یک بمب اتمی هم تمام یک کشور نابود نمی شود، اما کشوری که اقدام به پرتاب بمب کرده گلوله را به پیشانی خودش شلیک کرده است. اگر چه نادرشاه، شاه عباس، محمدرضا پهلوی و حکومت جمهوری اسلامی در گذشته و حال اسپانیایی ها، پرتغالی ها و آمریکایی ها را به بستن تنگه هرمز تهدید کرده اند، اما این اقدام قاعدتا روزی رخ خواهد داد که حکومت ایران تصمیم گرفته باشد برای همیشه از صحنه زندگی سیاسی حذف شود. این یک انتحار است.

اما، واقعیات جهانی نشان می دهد که تقریبا اکثر بحران های بزرگ جهان را نه حکومتهای گرفتار و مستاصل، بلکه دیوانه های خودبزرگ بین یا موجودات ایدئولوژیکی که با تصورات رویایی غلبه بر همه جهان یا کابوس های دشمنی با همه جهان زندگی می کنند ساخته اند. پس فرض اینکه اقدامی چون قطعا موجب نابودی کشوری می شود، پس توسط همان کشور رخ نخواهد داد، فرضی است عاقلانه و معمولا در مورد دیوانگان یا دیکتاتورهای خودبزرگ بین چنین فرض عاقلانه ای الزاما تنها حالت ممکن نیست. صدام حسین وقتی جنگ پایانی را با آمریکا آغاز کرد، یا در معرض آن قرار گرفت، معلوم بود که بازی را خواهد باخت، اما رویاها و کابوس های او با منطق ها و تعقل سازگار نبود، چنان که دیدم و شد.

شاید اولین برخورد جدی در مورد بستن تنگه هرمز توسط آیت الله خامنه ای در سال ۱۳۶۴ در جریان جنگ ایران و عراق صورت گرفت. او در مهر ۱۳۶۴ در جریان مانور نیروی دریایی ایران در منطقه تنگه هرمز با سفر به بندرعباس و حضور در عرشه ناوشکن البرز که در تنگه هرمز مستقر بود، در مصاحبه‌ای که بر عرشه ناوشکن البرز انجام داد، به عنوان رئیس شورای عالی دفاع در پاسخ به این که آیا ایران توان بستن این تنگه را دارد،گفت: " در آن روزى که در کار صدور نفت ما یک اختلال کلى بوجود بیاید، و آن به هر جورى که انجام بگیرد اسمش بستن تنگه هرمز خواهد بود ... ولى خب به‌هرحال یک احتمالى است که هست، ولو پنج درصد، ده درصد هم احتمال باشد ما باید آمادگى خودمان را داشته باشیم براى این‌که آن تهدید را عملى کنیم، آن تهدید جدى است و با برآورد و درک درست موقعیت جمهورى اسلامى آن تهدید انجام گرفته. امروز هم بنده هر چى که به ابزارها و انسان‌ها و همت‌ها نگاه کردم بیشتر معتقد شدم که این تهدید را خیلى به جا کردیم، و ان‌شاءاللَّه، البته ان‌شاءاللَّه که مى‌گویم امیدوارم که چنین روزى پیش نیاید، اما اگر پیش بیاید ما توانایى کامل براى انجام این تهدید را خواهیم داشت."

 این عبارات دقیقا ۲۶ سال قبل گفته شده است. یعنی زمانی که ایران در میانه یک جنگ جدی با عراق قرار داشت. اما به نظر می رسد کابوس ها یا تراژدی ایدئولوژیک آن روزها، در ایران با یک کمدی دیپلماتیک مواجه است.

 

در روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ مسئول نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه حضور ناوهای آمریکایی در خلیج فارس را اقدامی با هدف جنگ روانی خواند و گفت: " در صورت نیاز و اگر مجبور باشیم اقدام به بستن تنگه هرمز می کنیم."

چند ماه بعد، رامین مهمانپرست در روز ۲۳ آذرماه در گفت‌وگو با شبکه "العالم" گفت: "جمهوری اسلامی ایران بار‌ها اعلام کرده است که بحث بستن تنگه هرمز در دستور کار قرار ندارد." اما فقط ۹ روز بعد، سردار محمدعلی جعفری روز دوم دی گفت که "با توجه به موقعیت استراتژیک تنگه هرمز بستن تنگه هرمز هیچ وقت از دستور کار ما خارج نمی شود." در همان روز رستم قاسمی، وزیر نفت ایران نیز در واکنش به خبرهایی درباره تصمیم ایران برای بستن یک‌روزه تنگه هرمز طی یک رزمایش نظامی، گفت: " ایران قصد انجام چنین کاری را ندارد." یک روز بعد به نوشته مشرق، در روز یازدهم دی ۱۳۹۰، اسماعیل کوثری نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با فارس گفت: " اگر ما زمانی احساس کنیم که دشمنان بخواهند مانع صادرات نفت کشورمان شود، قطعاً تنگه هرمز را می‌بندیم." یک روز پس از آن نیز، سردار سلامی جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران که به نظر می رسید ارتباطی با وزارت خارجه ایران ندارد، روز ۱۲ دی ۱۳۹۰ گفت: " تنگه  هرمز بخشی از جغرافیای دفاعی ماست و به مقتضای شرایط ، اقدام خاص خود را انجام خواهیم داد." اینکه این شرایط چیست و چه زمانی محقق می شود، توسط دریادار حبیب الله سیاری فرمانده نیروی دریایی ارتش پیش از آغاز رزمایش ولایت در روز ۱۸ دی گفته شد: "تصمیم نهایی درباره بستن تنگه هرمز توسط ّبزرگان و در صورت لزوم و در زمان لازم گرفته خواهد شد." در همان روز محمدرضا رحیمی معاون رئیس جمهور گفت: "اگر بنا باشد نفت ایران را تحریم کنند یک قطره نفت از تنگه هرمز عبور نخواهد کرد." درست یک روز بعد از این پاسخ قطعی معاون رئیس جمهور، به نوشته روزنامه جام جم نوزدهم دی سرداروحیدی وزیر دفاع پس از جلسه هیات دولت در جمع خبرنگاران گفت: " نگفتیم تنگه هرمز را می بندیم، بلکه مسئله این است که اگر کسی بخواهد امنیت خلیج فارس را به خطر بیندازد برای همه به خطر می افتد." و درست یک روز پس از آن، یعنی روز ۲۰ دی سردار جزایری معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح گفت: " گفتمان انسداد تنگه هرمز مربوط به پنج سال گذشته است." او هیچ توضیحی نداد که چرا این گفتمان پنج سال قبل، پنج روز قبل توسط معاون رئیس جمهور و عضو مهم کمیسیون امنیت ملی مجلس، مورد تاکید قرار گرفته است؟ 

همه این موارد در شرایطی گفته شده که همه مسئولان عالیرتبه کشور که نیمی از آنان معتقد به بستن تنگه هرمز و نیمی دیگر معتقد به خروج بسته شدن هرمز از برنامه دفاعی جمهوری اسلامی هستند، می دانند که موضوع بستن تنگه هرمز عملا به معنای اعلان جنگ است، و این موضوع یا باید توسط رهبر کشور یا توسط وزارت خارجه جمهوری اسلامی اعلام شود؛ همان وزارت خارجه ای که وزیر سابق آن پس از سفر به سنگال و در جریان دیدار خود با مقامات آن کشور متوجه شد که شب قبل برکنار شده است. شاید به همین دلیل است که موضوع تنگه هرمز و سایر سیاست های اساسی کشور می تواند براحتی موضوع بحث ائمه جمعه قرار بگیرد یا اعضای فراکسیون های مختلف برحسب نوع تمایل شان به باز بودن یا بسته بودن تنگه هرمز می توانند آن را باز کنند یا ببندند. چنانکه عیسی جعفری، عضو فراکسیون اصولگرایان گفت: " آمریکا باید بداند در صورت تحریم نفت ایران، اجازه عبور بشکه‌های نفتی‌اش را ندارد"، و محمدکریم شهرزاد، نماینده اصفهان " بستن این تنگه را حق بین‌المللی ایران دانست."

موضوع تنگه هرمز فقط بخشی از دیپلماسی همگانی کشور است که هر کسی به دلیل تمایل اش می تواند در مورد آن نظر بدهد. مثلا سردار امیرعلی حاجی زاده پیش از ظهر شنبه ۴ آذر ماه امسال در گردهمایی ۱۰ هزار نفری بسیجان خرم آباد گفت: "ما آماده هستیم در صورتیکه مورد تهدید قرار بگیریم اول سپرهای موشکی "ناتو در ترکیه" را خواهیم زد و بعد به دنبال اهداف بعدی خواهیم بود."اما بیست روز بعد خبرگزاری فرانسه گزارش داد علی اکبر صالحی به خبرگزاری رسمی ترکیه (آناتولی) گفته است: " به طور کامل این نظرات را رد می کنیم. به مقامات ایرانی که چنین گفته های غیرمسئولانه و بی معنی را مطرح می کنند هشدار لازم داده شده است."

اینکه وزارت خارجه ایران طی اطلاعیه ای حمایت پارلمان کشور را از اشغال سفارت انگلیس محکوم کند و فرمانده سپاه قدس در عملیات اشغال حاضر باشد، و پس از اشغال چند ساعته سفارت انگلیس، رابطه بخش مهمی از کشورهای اروپای غربی با ایران قطع شود و سازمان ملل چند ساعت بعد از این اقدام، ایران را محکوم کند، بخشی از همان دیپلماسی عمومی است. همان دیپلماسی که رئیس جمهور نزدیک به رهبر ایران، آن را مایه افتخار کشور و یکی از نقاط مثبت کارنامه رئیس جمهور کنونی ایران می دانست. دیروز وزارت کشور اعلام کرد که با اجتماع معترضان در مقابل سفارتخانه سه کشور اروپایی مخالف است.

به نظر می رسد هرکسی در ایران می تواند در صورتی که لازم بداند، جنگ را با کشوری آغاز کند، یا به خاک انگلیس فقط بخاطر اینکه در خیابان جمهوری اسلامی است، حمله کند. هر کسی از جمله سردار جزایری می تواند بخاطر اینکه ترور یکی از مسوولان سایت نطنز شبیه عملیات اسرائیلی هاست، آمریکایی ها را تهدید به مقابله به مثل کند، یا وبلاگ نویسی مثل آقای قدیری ابیانه که قبلا یکی از مقامات وزارت خارجه بوده، خواستار اعدام جاسوس آمریکایی در محل کشته شدن مسئول بازرگانی سایت نطنز شود. در این میان معلوم نیست شورای امنیت ملی کشور چه کاره است؟ اصولا وزارت خارجه برای چیست؟ و چرا باید دوازده معاون سپاه برای بستن یا باز شدن تنگه هرمز حتما نظر بدهند؟

روز چهارم آبان سال جاری آقای پرویز آژیده معاون سیاسی و امنیتی استانداری آذربایجان شرقی گفت: " دیپلماسی عمومی احمدی نژاد به رشد بیداری اسلامی منجر شد." البته آقای رئیس جمهور در این روزها ترجیح می دهد گفته شود: "دیپلماسی عمومی احمدی نژاد به رشد بیداری انسانی منجر شد." وی گفته است: "بیداری انسانی بهتر است." ممکن است چنین باشد، ولی حتی در این صورت هم دیپلماسی بهتر است از طریق وزارت امورخارجه اعمال شود.


 


همسر یکی از شهدای ۲۵ خرداد گفت: فرمانده پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا، بالاخره به دادسرای نظامی احضار شد.

لادن مصطفایی، همسر علی حسن پور در گفتگو با سرخسبز گفت: بعد از گذشت بیش از دو سال به تازگی فرمانده پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا و هفت نفر از کسانی که در این پایگاه حضور داشتند در جریان رسیدگی به پرونده کشته شدن علی حسن پور به دادسرای نظامی احضار شده اند.

وی در خصوص اینکه آیا فرمانده بسیج پایگاه ۱۷۷ عاشورا و سایر احضار شدگان به عنوان مطلع به دادسرای نظامی احضار شده اند یا متهم می گوید: در مجموع ۸ نفر ازاین پایگاهرا خواسته اند تا در مورد اتفاقاتی که آن روز مقابل پایگاه رخ داده است پاسخگو باشند به این دلیل که آن روز هفت نفر مقابل همین پایگاه کشته شدند. چون اسلحه ای که آن روز علی با آن کشته شده است، کلاشینکف بوده حالا باید دید که آنها چه دلیلی را برایشلیک به معترضان عنوان می کنند.

وی ادامه می دهد:‌ به عنوان مثال ممکن است بگویند شرایط آن روز به گونه ای بوده که ما باید به مردم شلیک می کردیم، چوناین معترضان قصد تسخیر پایگاه بسیج را داشتند و به غلط هم گفته شده که آنها به داخل پایگاه رفته و همانجا کشته شدند در حالی که این صحت ندارد و همه آنها بیرون پایگاه مورد اثابت گلوله قرار گرفته اند من به قاضی هم گفتم همسرم بیگناه بوده و فقط برایاعتراض رفت که به سرش شلیک کردند.

همسر شهید علی حسن پور همچنین می گوید این روزها که به انتخابات نزدیک می شویم وقتی می بینم نتیجه رایی که دو سال گذشته خودم به صندوق انداخته بودم چه شد، شخصا حاضر به شرکت در انتخابات نیستم.


 


شهرام رفیع زاده

یک.رسانه های وابسته به جناح حاکم از "تجمع عزاداران و رزمندگان دفاع مقدس" [بخوانید ماموران لباس شخصی و گروه فشار] در مقابل منزل حسین علایی خبر داده اند، و  اتهام نخستین موسس و فرمانده نیروی دریایی سپاه، رئیس ستاد مشترک سپاه را نیز "همراهی او با جریان فتنه" [بخوانید جنبش سبز و مردم ایران] اعلام کرده اند. سایت های وابسته به جناح حاکم که تا چندی پیش از حسین علایی به عنوان "سردار دکتر علایی" نام می برند، یکباره با انواع اهانت ها و اتهام ها به این فرمانده ارشد  سپاه در سال های جنگ هجوم آوردند و "سردار دکتر" را "کفتار" می نامند، و او را متهم کردند که" به آیت الله خامنه ای توهین" کرده است.

روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران چون امکان انکار سوابق و سمت های حسین علایی را ندارد ادعا کرده که"حسین علائی مدت هاست سابقه حضور در جبهه را برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی سپر خود ساخته" است و پرونده سازی علیه خانواده فرمانده سابق را هم آغاز کرده است. دوازده فرمانده دیگر سپاه نیز نامه ای نوشته اند که می توان آن را "هشداری نظامی-امنیتی" به حسین علایی توصیف کرد،و جالب تر از همه "فداییان ولایت" بر در خانه اش نوشته اند که"ما خواهان اخراج حسین علایی از شهرک کلاهدوز هستیم."

همه این فشارها و هجوم ها حلقه های پیوسته و البته تکراری "مدل سرکوبی" است که حکام و حکومت مستقر در ایران برای  سرکوب و خاموش کردن صدای هر منتقد و مخالفی به کار می گیرد.

این تهاجم از "تخریب" رسانه ای آغاز می شود، و با پرونده سازی در بولتن ها و نشریات نهادهای نظامی و امنیتی از جمله سپاه پاسداران گسترش پیدا می کند.سپس ماموران لباس شخصی به عنوان "امت حزب الله" و "رزمندگان" و "بسیج دانشجویی" یا عناوین مشابه اما چهره های تکراری برای ایجاد "وحشت" و"شعار نویسی" و "شکستن در و دیوار" و اگر امکانش باشد "دست و سر و پای" منتقدان و مخالفان به میدان فرستاده می شوند.

گام بعدی تهدید به برخورد امنیتی و قضایی است که با اظهارات چند مقام نظامی و انتظامی آغاز و با تکرار همان تهدیدها از سوی یک یا چند مقام قضایی تمام می شود.اگر "سوژه"مورد نظر با همین تهدیدها و فشارها کوتاه نیامد آنگاه بازداشت و زندان در انتظار اوست،و اگر بازهم کوتاه نیامد همسر و فرزندانش را هم احضار،تهدید و بازداشت می کنند، اگر بازهم نتیجه نگرفتند علاوه بر همه حقوق پایمال شده اش،"حق حیات" سوژه را هم تهدید می کنند.

این "چرخه سرکوب" اما در سال های اخیر لنگ می زند؛هر چه بیشتر هجوم می برند،می زنند،بازداشت و زندانی می کنند، شمار معترض و مخالف بیش و بیشتر می شود و اکنون نه تنها از میان مردم و نخبگان که صدای نارضایی و اعتراض "خودی" هایی که تا دوسال پیش بخشی از جناح حاکم بودند در آمده است؛حسین علایی یکی از آن هاست."فرمانده سپاه پاسداران آذربایجان شرقی،فرمانده سپاه آذربایجان غربی،فرمانده ارشد و همزمان سپاه درهفت استان جنوب شرقی ایران،قائم مقام وزیر دفاع،نخستین فرمانده نیروی دریایی سپاه،رییس ستاد مشترک سپاه و البته"مشاور عالی رییس ستاد کل نیروهای مسلح در امور دریایی در قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا‌"بخشی از سمت های حسین علایی از گذشته تاکنون است.

وقتی فرمانده سپاهی با این سوابق، به خاطر انتشار یک یادداشت هشدار دهنده چنین آماج حمله قرار می گیرد،معلوم است که چه  بر منتقدان و مخالفان دیگر می آورند.

دو. اما چرا حسین علایی آماج اتهام و اهانت و تجمع و هشدار و تهدید جناح حاکم قرار گرفته؟ و چرا یک یادداشتس درباره واپسین ماه های "حکومت سلطنتی شاه آن هم سی و سه سال بعد از سقوط محمدرضا پهلوی، این چنین مدافعان "حکومت ولایت مطلقه فقیه" را بر سر خشم آورده است؟

حسین علایی هفته پیش،دوشنبه ۱۹ دی ماه ۹۰، طی یادداشتی در روزنامه اطلاعات با عنوان "قیام ۱۹ دی از نگاهی دیگر" به بازخوانی قیام ۱۹ دی ۵۷ قم پرداخت. حسین علایی در این بازخوانی تاریخی بر شماری از "اشتباهات" تاریخی محمدرضا پهلوی در یکی دو سال پایانی حکومتش انگشت گذاشت که می توان آن را"چرخه سقوط دیکتاتور"ها نامید.او نوشت که چرخه سقوط شاه با یک "اشتباه" به ظاهر "ساده" یعنی مقاله"ارتجاع سرخ و سیاه" آغاز شد، با افزایش سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز گسترش یافت، "رفتار غلط مامورین امنیتی شاه" موجب اوج گرفتن "نارضایتی مردم" شد. زنجیره اشتباهات به نیروی محرکه "استمرار اعتراضات" تبدیل شد.هرچه سرکوب شدیدتر شد "مردم نیز لبه تیز مخالفت‌های خود را متوجه شخص شاه کردند و خواستار تغییر اساسی در نظام حاکم شدند" و ماجرا به سقوط شاه و سلطنت منجر شد.

در یادداشت حسین علایی نه نامی از علی خامنه ای رهبر فعلی جمهوری اسلامی برده شده و نه اشاره مستقیمی به موقعیت فعلی او شده،اما آنچه حساسیت جناح حاکم را بر انگیخته نشان دادن"شباهت دیکتاتورهاست آنگاه که در چرخه سقوط قرار می گیرند. گویا این یادداشت چون آینه ای "شباهت ها و اشتباهات"سال های پایانی شاه و سیستم های دیکتاتوری و دیکتاتورها را با موقعت اکنونی حکومت مستقر در ایران به خود حاکمان نشان داده است.و البته مهمتر اینکه "یک فرمانده سپاه" چنین آینه ای را در دست گرفته است.

از همین روست که آمران کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و عاملان سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم با ماموران لباس شخصی،رسانه ای و انواع دیگر ماموران شان انگار که کابوسی دیده باشند از خواب پریده و هجوم برده اند بر حسین علایی،و هرچه از اتهام و اهانت و تهدید است نصیب این دوست و همکار قدیمی خود کرده اند.

اما این هجوم نیز پیش و بیش از هر چیز"اثبات شباهت حکومت مستقر در ایران به دیکتاتوری و دیکتاتورها" و موقعیت متزلزل آن ها است.

سه. شنبه ۲۴ دی ماه، دوازده تن از فرماندهان سپاه در نامه ای سرگشاده که می توان آن را "هشدار نظامی-امنیتی" تلقی کرد، یادداشت  حسین علایی را" اهانت به انقلاب اسلامی و رهبری الهی" توصیف کرده و به او هشدار دادند که "نیش قلم تان" می تواند"بر صفحه سفید سوابق جهاد و ایثارگریتان خط سیاه بکشد." آن ها خود را "علویان" و " سردارانی" مدافع "رهبر الهی" توصیف کرده اند و حسین علایی را کسی که "از سرداران دور می شود"،" بی بصیرت" است و "بر چهره رهبر چنگ اندازی" و علیه رهبر"ادعاهای اهانت آمیز" می کند.

این دوازه فرمانده سپاه در نامه خود با این استدلال که آیت الله خمینی نیز مرجع تقلیدی چون آیت الله کاظم شریعتمداری را "حصر" و نزدیک ترین دوستانش را چون آیت الله منتظری برکنار و خانه نشین کرد،و معترضان و مخالفان را هم سرکوب و حتی اعدام کرد و فرماندهان سپاه اعتراضی نکردند،اکنون نیز باید از آیت الله خامنه ای در سرکوب مخالفان و معترضان حمایت کرد! آن ها نوشته اند"آیا بر امام نهیب زدیم"؟ و پاسخ هم داده اند که"نه، هرگز." آن دوازده فرمانده سپاه حتی حمایت خود از سرکوب مردم را "آزادگی" و هشدار حسین علایی به فرجام "چرخه سقوط" را "اسارت" توصیف کرده اند.

این نامه سندی است بر شکاف روز افزون فرماندهان ذوب شده در سرکوب و ثروت با مردم،و نشان می دهد که آن ها اکنون به صراحت به جای ادعای دین و عدالت به "قدرت و مناصب شان" دل بسته اند،و با یادآوری خاطره یک عمر نشستن " سر سفره انقلاب اسلامی و لطف و احسان رهبری" او از می خواهند که نمکدان را نشکند و دوباره بر "سر سفره" بازگردد؛همان سفره ای که به چاه های عمیق نفت و خون ایرانیان بسته است و "سرداران" را به ثروت های نجومی رسانده است.

نامه دوازده فرمانده سپاه به حسین علایی ،اعزام ماموران لباس شخصی و گروه های فشار به در منزلش و آغاز پرونده سازی علیه او،اما یکی از همان "اشتباهاتی" است که دیکتاتورها در "چرخه سقوط" مرتکب می شوند.مهم نیست که سردار علایی به سر سفره برگردد یا نه،مهمتر آن است که میلیون ها ایرانی دیدند که تحمل حاکمان چنان طاق شده که چند سطر "هشدار ضمنی و غیر مستقیم" درباره عاقبت دیکتاتورها را هم تاب نمی آوردند.

چهار. شعار "سردار بی بصیرت/بصیرت،بصیرت" که تجمع کنندگان ]بخوانید ماموران لباس شخصی و گروه فشار[ در مقابل منزل"سردار علایی" سر داده اند، بیانگر تناقض درونی است که حکومت مستقر در ایران اکنون به شدت درگیر آن است؛ "نسل تازه ای از معترضان" که سوابق شان در سپاه و نهادهای مشابه بلند بالاست،تا همین دوسال پیش بخشی از جناح حاکم بودند،برخی از آن ها در شمار نزدیکان آیت الله خامنه ای بودند.

محمد نوری زاد یکی نمادهای همین نسل تازه معترضان است.او که نامه های انتقادی اش را از سال ۸۷ با نگارش نامه هایی به عزت الله ضرغامی و ناصر مکارم شیرازی آغاز کرده بود،در خرداد سال ۸۸ و مشاهده سرکوب گسترده مردم، مخاطب نامه هایش را آیت الله خامنه ای قرار داد،و به همین اتهام دوبار بازداشت و شکنجه و بارها تهدید و احضار و بازجویی شد اما در میان این همه فشارها اکنون "کمپین نامه های سرگشاده به رهبر" راه اندازی کرده و یکی از نمادهای مشهور نسل تازه معترضان است.

حسین علایی یکی دیگر از این نشانه هاست. او سه دهه از فرماندهان ارشد سپاه بوده است و به رغم آنکه در سال های اخیر نظرات گاه متفاوتش با طیف فرماندهان فعلی سپاه آشکار بود اما سرکوب مردم معترض این تفاوت ها و حتی اختلاف نظر او با طیف حاکم بر سپاه را بیشتر آشکار کرد.علایی از نخستین کسانی بود که جمعه دوم مرداد ۸۸ طی یادداشتی از کشته شدن محسن روح الامینی در جریان جنایات بازداشتگاه کهریزک خبر داد. او نوشت " فرزند ۲۵ ساله عبدالحسین روح الامینی که در اعتراضات روز ۱۸ تیرماه سال جاری دستگیر و زندانی شده بود، در زندان کشته شده و فردا تشییع جنازه وی برگزار خواهد شد." علایی در همین یادداشت جزئیاتی از کشته شدن محسن روح الامینی در بازداشتگاه کهریزک اشاره کرده و حتی نوشته که پدر محسن روح الامینی"به هنگام خاکسپاری فرزندش، چفیه بسیجی را همچنان بر گردن داشت، آن را به من نشان داد و گفت: امروز این چفیه را بر گردن چه کسانی انداخته اند. کسانی که کار آن ها دستگیری و احیاناً کشتن مردم شده است. آیا ما از جمهوری اسلامی این وضع را می خواستیم؟"

همین سطرها برای حمله و فشار و تهدید و هشدار به حسین علایی کافی است.حکومت مستقر در ایران سال ها تبلیغ کرده که هر "سردار"ی یک گلادیاتور "گوش به زنگ"،"مطیع"، و" ذوب شده در قدرت" است، اما اکنون "سرداری" چون حسین علایی یک بار از"کشتار بازداشت شدگان در کهریزک" خبر می دهد، و بار دیگر هشدار می دهد که فرجام "چرخه سرکوب" به "سقوط دیکتاتورها" و "تغییر حکومت" ختم می شود، و تنها راه بقای حکومت به رسمیت شناختن مخالفان و توقف سرکوب و کشتاراست.

چنین "سرداری" از نظر حاکمان فعلی"بی بصیرت"است و باید با اعزام "گروه فشار" به مقابل خانه اش،همه جا را برایش "نا امن" کرد و شعار"سردار بی بصیرت"برایش ساخت و سرداد،اگر خاموش نشد هم باید او را بازداشت و زندانی و مجازات کرد.

حساسیت مقام های ارشد حکومتی و به کار گیری پرشتاب "چرخه سرکوب" برای جمع و جور کردن ماجرای حسین علایی نشان می دهد که آن ها گزارش هایی کاملی از شمار و شدت نارضایی در بدنه نهادهای نظامی و انتظامی دارند. فرماندهانی چون علایی در بدنه سپاه و حاکمیت هنوز از محبوبیت و نفوذ برخوردارند،و این می تواند به تبدیل "نارضایی به اعتراض" و آشکارتر شدن و حتی گسترش مخالفت ها در درون جناح حاکم و دربدنه دستگاه های سرکوب منجر شود.

تحمل نکردن یک یادداشت درباره سقوط دیکتاتورها پیام دیگری هم دارد؛حاکمانی که همزمان خود را نماینده خدا و مردم می خوانند، اکنون از یک "اشتباه ساده" در خرداد ۸۸ به موقعیتی رسیده اند که بیش از هر چیز به "سردار سرکوب" نیاز دارند، نه "سردار معترض."


 


محکومیت امیر خرم، عضو دربند شورای مرکزی نهضت آزادی، به ۸ سال حبس تعزیری افزایش یافت.

به گزارش کلمه، سید امیر خرم عضو شورای مرکزی نهضت آزادی که از ۴ ماه پیش دربند ٣۵٠ اوین مشغول سپری کردن محکومیت ۶ ساله خود بود، طی روزهای گذشته به واحد اجرای احکام دادسرای مقدسی اوین فراخوانده و حکم ٢سال حبس تعزیری مربوط به پرونده ای با عنوان اقدام علیه امنیت ملی از طریق عضویت در شورای مرکزی نهضت آزادی به وی ابلاغ شد.

امیر خرم را پیرعباسی قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، در ۲۶ مهر ماه ۸۹ محاکمه کرده بود که پس از دو ماه، در روز ۱۶ آذر، حکم هفت سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق را به وی ابلاغ کرد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر با یک سال کاهش، به شش سال حبس تبدیل شد.

او پس از عاشورای سال ۸۸ به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار و بازداشت شد و مدت ۵۰ روز را در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر برد. این فعال سیاسی، در سال ۸۰ نیز همراه با دیگر اعضای نهضت آزادی و نیروهای ملی مذهبی بازداشت شده و ۱۳۵ روز را در سلولهای انفرادی بازداشتگاه ۵۹ سپاه گذرانده بود.

پیش تر زندانیان دیگری از جمله ابوالفضل عابدینی، مجیدتوکلی، عیسی سحرخیز، مهدیه گلرو و بهاره هدایت در حین گذراندن دوران محکومیتشان با تشکیل دادگاه جدید از سوی قوه قضاییه با افزایش حکم مواجه شدند.


 


مرخصی استعلاجی سه روزه ی فیض الله عرب سرخی تمدید نشد و این زندانی سیاسی، ظهر امروز به بند ۳۵۰ زندان اوین بازگشت.

همسر این فعال سیاسی و عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در گفتگو با کلمه با بیان اینکه زمان خیلی کوتاه بود و دقیقأ در تعطیلات اتفاق افتاد می گوید: توانستیم با کمک برخی دوستان پزشک که لطف کردند و از استراحت خود در تعطیلات چشم پوشی کردند کارهای مقدماتی شامل ام آر آی و رادیو گرافی و … جهت تشخیص اولیه را انجام داده و یک جلسه هم برای درمان دندان ایشان به پزشک مراجعه کردیم.

مریم شربتدار قدس با عالی توصیف کردن وضع روحی همسرش خاطرنشان کرد: از سر درد و درد کتف و شانه در رنج بودند اگرچه کلأ خیلی عادت به ابراز درد و ناراحتی ندارد و آستانۀ صبر و تحملش بالاست.

همسر معاون وزیر بازرگانی دولت سیدمحمد خاتمی تاکید کرد: متأسفانه به دلیل تعطیلات نتوانستیم پیگیری درمانی کاملی داشته باشیم و فقط به مراحل اولیه و تشخیص نوع مشکل پرداخته شد.

همسر فیض الله عرب سرخی در ادامه تصریح کرد: مشکلی که از یک ماه پیش متوجه شدیم درد شدید دست چپ در ناحیه کتف بود به گونه ای که حتی قادر به حرکت و بالا آوردن آن دست نبود. درد زانوها هم که از سال گذشته وجود داشت و در همان زندان فیزیوتراپی می کردند و مدتی بود که دوره اش تمام شده بود و حالا این درد هم تشدید شده بود. از حدود بیش از یک ماه هم که از درد شدید دندان نمی توانست بخوابد.

وی افزود: همه اینها خیلی باعث عذاب و ناراحتی همسرم شده بود اما آنچه که خیلی ما را نگران کرد این بود که حدود دو هفته پیش در ملاقات و از طریق هم بندی های مطلع شدیم که دچار سر درد ناگهانی و شدیدی شده اند و در طی یک شب تا صبح چهار بار ایشان را به بهداری زندان برده و فقط مسکن تزریق کرده اند و چون چند سال پیش یک بار عین همین حادثه اتفاق افتاده و با اقدام به موقع ما خطر برطرف شده بود، اما این بار با بروز همان مشکل توجهی نشده و به بیمارستان انتقال نداده اند بسیار نگران شدیم. متأسفانه سر درد ها هم البته با شدت کمتر از آن شب ادامه یافته و ایشان طبق تجویز پزشک بهداری زندان فقط قرص ادویل مصرف می کردند که صرفأ مسکن است.

به گفته ی وی، فیض الله عرب سرخی در مرخصی دوروزه ی خود در خصوص وضعیت برخی از زندانیان سیاسی از جمله آقایان امین زاده ، قدیانی، دکتر محققی، دکتر فردیس، جواد امام و تعدادی دیگر که حتی در سنین جوانی هستند بسیار نگران بوده است.

همسر عرب سرخی در پایان اظهار امیدواری کرد: همانطور که با مساعدت و پیگیری برخی از مسئولین توانستیم مراحل مقدماتی را انجام دهیم، بتوانیم در ایامی غیر تعطیل به درمان ایشان بپردازیم و همچنین امیدواریم به وضعیت بهداشتی و درمانی باقی دوستانی که در زندان هستند و شرایط جسمی نگران کننده ای دارند توجه شود قبل از آنکه خدای نا کرده اتفاق جبران ناپذیری بیفتد.

فیض الله عرب سرخی، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نخستین بار در جریان بازداشتهای پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری در تیرماه ۱۳۸۸ بازداشت و به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهامات وی اقدام علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام عنوان شده است.

معاون وزیر بازرگانی دولت سید محمد خاتمی یکی از هفت چهره اصلاح طلب شاکی پرونده ی کودتا است که بیش از ۱۰ ماه در انفرادی ها و سلول های چند نفره ی دوالف تحت بازجویی های سپاه قرار داشت.

عرب سرخی همچنین از امضا کنندگان نامه ی شکایت از سپاه و وزارت اطلاعات است که در جریان این شکایت دوباره احضار و بازجویی شد. او یکی از ۱۲ زندانی معترض و اعتصاب کننده پس از شهادت هدی صابر در بند ۳۵۰ اوین است.

شهریور ماه جاری در یک اقدام غیرمنتظره عرب سرخی از زندان اوین آزاد شد که بعد از چند روز دوباره به زندان فرا خوانده شده و اعلام شد که برگه ی آزادی به اشتباه به وی ابلاغ شده است.

 


 


ندای سبز آزادی - بیش از ۲۰۰ نفر از فعالان ایرانی در بیانیه‌ای ترور مصطفی احمدی روشن معاون بازرگانی کارخانه غنی سازی اورانیوم نطنز را محکوم کردند.

در این این بیانیه آمده است: «ما به عنوان مخالفان فعال جنگ، ترور مصطفی احمدی روشن از مدیران تاسیسات هسته ای نطنز را که در ۲۱ دی ماه در تهران اتفاق افتاد، بمانند هر ترور دیگری، شدیدا محکوم می کنیم. چنین روش‌هایی در تقابل با سیاست‌های رسمی مذاکره و گفتگوست که می‌توانند به نتایج سودمندی بیانجامند و خطر جنگ را کاهش دهند.»

در ادامه این بیانیه آمده است: «ما معتقدیم جنگ اطلاعاتی با جمهوری اسلامی و اقدامات خرابکارانه که در صورت‌های مختلف از جمله ترور فرماندهان ارشد و کارشناسان و نابودی تاسیسات موشکی و هسته‌ای ایران جریان دارد، حلقه‌ای از زنجیره لطمه‌ها و ضایعه‌هایی است که جمهوری اسلامی با ماجراجویی هسته ای خود به منافع ملی و سرمایه های علمی مردم ایران تحمیل کرده است.»

امضا کنندگان این بیانیه در ادامه با ابراز نگرانی از «تهدیدات خارجی» تاکید کرده‌اند که «امنیت و رشد اقتصادی و علمی ایران و مناسب ترین راه غلبه برمخاطرات خارجی در گرو مدیریتی بر اساس منافع ملی ایران و تنش زدایی با همسایگان و جامعه جهانی و از همه مهمتر آشتی با مردم کشور و انتقال قدرت به آنان است.»

به گفته آنها «امنیت واقعی مردم وقتی تضمین می شود که سیاست و مدیریت کشور از انزواطلبی و سرکوب داخلی و تنش زایی خارج شود و به سمت کاستن از شمار دشمنان و افزودن بر شمار دوستان ومشارکت موثر و صلح آمیز در منطقه حرکت کند و همچنین فضای سیاسی داخل را باز نماید و به اقتصاد ایران نیز مجال نفس کشیدن و تماس با جهان بدهد.»

امضا کنندگان این بیانیه در پایان تاکید کرده‌اند: «ما ضمن محکوم کردن این ترور از سوی هر دولت و نیرویی که باشد، از فعالان جامعه مدنی و کنشگران سیاسی دموکراسی خواه می‌خواهیم تا ضمن تاکید بر حق مردم ایران در استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی و مرزبندی با بحران سازی هسته ای حکومت، مخالفت خود را با اعمال خشونت و هر گونه ترور ابراز کنند.»

متن کامل این بیانیه بدین شرح است:

ما به عنوان مخالفان فعال جنگ، ترور مصطفی احمدی روشن از مدیران تاسیسات هسته ای نطنز را که در 21 دی ماه در تهران اتفاق افتاد ،بمانند هر ترور دیگری ،شدیدا محکوم می کنیم. چنین روش هایی درتقابل با سیاست های رسمی مذاکره وگفتگوست که می توانند به نتایج سودمندی بیانجامند و خطر جنگ را کاهش دهند. ترور در هر شکلی محکوم است و با هر هدفی صورت گیرد، اقدامات صلح طلبانه را خنثی می کندو مشروعیت و دستاویزی برای خشونت و ترور متقابل  بوجود می آورد.

مامعتقدیم جنگ اطلاعاتی با جمهوری اسلامی و اقدامات خرابکارانه که در صورت های مختلف از جمله ترور فرماندهان ارشد و کارشناسان و نابودی تاسیسات موشکی و هسته ای ایران جریان دارد،حلقه ای از زنجیره لطمه ها و ضایعه هایی است که جمهوری اسلامی با ماجراجویی هسته ای خود به منافع ملی و سرمایه های علمی مردم ایران تحمیل کرده است.

نیروهای امنیتی ایران که تمام تلاش خود را صرف سرکوب مخالفان حتی در داخل حاکمیت و بستن دهان معترضان و رسانه ها کرده اند، در مقابله با این تهدیدها سخت ناتوان مانده اند. این ناتوانی ها  نشانه نگران کننده ای است از اینکه ایمنی برنامه هسته ای هم با همین ضعف های فاحش روبرو شود و فجایع بزرگی را رقم زند. مسئولین نظام و بخصوص وزیر اطلاعات باید پاسخگوی سهل انگاری در خصوص حفظ جان کارشناسان و پژوهشگران ایرانی باشند.
به نظر ما امنیت و رشد اقتصادی و علمی ایران و مناسب ترین راه غلبه برمخاطرات خارجی در گرو مدیریتی بر اساس منافع ملی ایران و تنش زدایی با همسایگان و جامعه جهانی و از همه مهمتر آشتی با مردم کشور و انتقال قدرت به آنان است.

امنیت واقعی مردم وقتی تضمین می شود که سیاست و مدیریت کشور از انزواطلبی و سرکوب داخلی و تنش زایی خارج شود و به سمت کاستن از شمار دشمنان و افزودن بر شمار دوستان ومشارکت موثر و صلح آمیز در منطقه حرکت کند و همچنین فضای سیاسی داخل را باز نماید و به اقتصادایران نیز مجال نفس کشیدن و تماس با جهان بدهد.

ما ضمن محکوم کردن این ترور از سوی هر دولت و نیرویی که باشد، از فعالان جامعه مدنی و کنشگران سیاسی دموکراسی خواه می خواهیم تا ضمن تاکید بر حق مردم ایران در استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی و مرزبندی با بحران سازی هسته ای حکومت، مخالفت خود را با اعمال خشونت و هر گونه ترور ابراز کنند. جمهوری اسلامی باید با تعلیق غنی سازی اورانیوم ، نخستین گام را برای جلوگیری از تحریم ها و زدودن خطرات جنگ های پنهان و آشکار بردارد.همچنین به برخی  اراده های خارجی که علی رغم مخالفت ظاهری با تروریسم هر جا که منافعشان ایجاب کند توسل به  ترور را تجویز می کنند هشدار می دهیم که مردم ایران نسبت به هر اقدامی که جان شهروندان ایرانی را به خطر بیاندازد، حساس بوده و تعرض به امنیت ملی ایران را تحمل نمی کنند.

اسامی امضاء کنندگان

مهرداد  احمد زاده ، حامد ابراهیمی ،حامد ابراهیمی نژاد ،عبدالرضا احمدی ،بهزاد احمدی نیا ،جعفر اردبیلی ،ابوالفضل اردوخانی ،محمد استکی ،آزاده اسدی ،رشید اسماعیلی ،مرتضی اصلاحچی ،امیر حسین اعتمادی ،بیژن افتخاری ،علی افشاری ،مریم اکبری ،دنیا اکبری ،محمد جواد اکبرین ،نصیر امامی ،منوچهر امیری ،مهدی امینی ،آسیه امینی ،فریبا امینی ،شاهین انزلی ،محمد انصاری ،سولماز ایکدر ،آرش آباد پور ،بهزاد آذر هوشنگ ،کمال آذری ،فرشید آذری نوش ،احمد آزاد ،روشنک آستراکی ،سعید آگنجی ،رحیم باجغلی ،فاریا بارلاس ،عبدالعلی  بازرگان ،ایرج باقرزاده ،حسین باقرزاده ،پروین بختیار نژاد ،احسان بداغی ،علی برازنده ،مقداد بریمانی ،وحیدالدین بزرگ تبار بائی ،خسرو بندری ،سیروس بنگیان ،مازیار بهاری ،کامیار بهرنگ ،بهروز بیات ،عباس بیگدلی ،شهرنوش پارسی پور ،مهناز پراکند ،بهزاد پرنیان ،کتایون پزشکی ،سعید پور حیدر ،بیژن پیرزاده ،سعید پیوندی ،حبیب تبریزیان ،علی تقی پور ،نیره توحیدی ،محمد علی توفیقی ،کیانوش توکلی ،مجید تولایی ،فرشاد توماج ،ستاره ثابتی ،مهدی جامی ،،جهانشاه جاوید ،رضا جعفریان ،مهدی جلالی ،محمد جلالی چیمه ،آرش جنتی عطایی ،پویا جهاندار ،گیسو جهانگیری ،علی حاج قاسمی ،سعید حبیبی ،مهرداد حریری ،میلاد حسینی ،بیژن حکمت فعباس حکیم زاده ،علیرضا خادمی ،ناصر خدایاری ،سارا خرمن بیز ،مصطفی خسروی ،آریا خسروی ،مهراوه خوارزمی ،فواد دانا ،محمد جواد دردکشان ، مهرداد درویش پور ،آزاده دواچی ،سهراب رزاقی ،امیر رشیدی ،شیده رضایی ،پوریا رها ،اردوان روزبه ،مریم روزبهانی ،محسن زمانی ،مهین زندی ،گیو زندی ،حمید زنگنه ،حسین سبحان اللهی ،فواد سجودی فریمانی ،نسیم سرابندی ،امیر سراجی ،مهدی سعید پور ،صدرا سمنانی رهبر ،سپیده سهرابی ،سعیده سهرابی ،رضا سیاووشی ،هیمن سیدی ،رحیم شامبیاتی ،کریم شامبیاتی ،منصوره شجاعی ،حسن شریعتمداری ،روحی شفیعی ،محمد صادقی ،بهناز صارمی ،مسعود صالحی ،کاران صدر ،حمید صدر ،فرزان صفائیان ،بیژن صفسری ،سیاوش صفوی ،معصومه ضیاء ،ارسلان ضیائی ،حسن طالبی ،علی طباطبایی ،میثم طهماسبی ،شهره عاصمی ،محبوبه عباسقلی زاده ،غلام عباسی ،محمد صابر عباسیان ،مزدک عبدی پور ،نازلی عراقی ،مهدی عربشاهی ،سید هادی عظیمی ،خسرو علاف اکبری ،کاظم علمداری ،شاهد علوی ،مهرنوش علی آقائی ،رضا علیجانی ،ارشاد علیجانی ،حسین علیزاده ،آبتین غفاری ،مهدی غلامی ،منوچهر فاضلی ،امیر حسین فتوحی ،پویان فخرائی ،تایاز فخری ،مریم فرزام ،حسن فرشتیان ،منصور فرهنگ ،شهاب فیضی ،اختر قاسمی ،علی حسین قاضی زاده ،رضا قاضی نوری ،محسن قائم مقام ،کامبیز قائم مقام ،آیدا قجر ،جعفر قدیم خوانی ،رضا قریشی ،مهدی قلی زاده اقدم ،سید احمد کاظمی موسوی ،مرتضی کاظمیان ،هادی کحال زاده ،عزیز کرملو ،امید کشتکار ،علی کشگر ،کیانوش کلانتر ،علی کلائی ،علیرضا کنعان رو ،الناز کیان ،علیرضا کیانی ،تقی کیمیایی اسدی ،سمانه گلاب ،امیر حسین گنج بخش ،حمید مافی ،رضا مبین ،نوید محبی ،سوسن محمد خانی غیاثوند ،مجید محمدی ،دانیل محمد زاده ،امیر محسن محمدی ،پویان محمودیان ،احمد مدادی ،فرخنده مدرس ،علی مستشاری ،تراب مستوفی ،نریمان مصطفوی ،مهدی معتمدی مهر ،یاسر معصومی ،عبدالحمید معصومی تهرانی ،امیر معماریان ،حسن مکارمی ،پیمان ملاز ،مرتضی ملک محمدی ،عمار ملکی ،رویا ملکی ،مهدی ممکن ،احمد منتظری ،اشکان منفرد ،علی مهتدی ،فریبرز مهران ادیب ،بهزاد مهرانی ،بهناز مهرانی ،همایون مهمنش ،سید داوود موسوی ،رضا موصلی ،زیبا میر حسینی ،احمد میر فخرائی ،فرشته ناجی حبیب زاده ،ابراهیم نبوی ،روجا نجفی ،کاظم نجفی ،آرش نراقی ، پری نشاط ،مزدک نصیری ،بورگان نظامی نرج آباد ،علی نظری ،محمد سجاد نقوی، فریدون نقیبی ، شروین نکوئی ،مرتضی نگاهی ،شیوا نوجو ،مهدی نوربخش ،شاهین نوربخش ،فرهاد نوری ،سجاد نیک آئین ،محمد رضا نیکفر ،علی نیکویی ،نادر هاشمی ،علی واعظ ،فرزین وحدت ،آلکس وطنخواه ،سجاد ویس مرادی ،مهدی یار محمدی ،حسن یوسفی اشکوری

 


 


فخرالسادات محتشمی پور همسر سید مصطفی تاج زاده زندانی سیاسی، نامه ای برای زهرا حدادعادل، همسر مجتبی خامنه ای نوشته است.

این نامه پس از آن به رشته تحریر درآمده که آقای تاج زاده اعلام کرد، پرونده او و همسرش فخرالسادات محتشمی پور، نه توسط قوه قضائیه بلکه به دست مجتبی خامنه ای است و فرزند آیت الله خامنه ای مسوول فشارهایی است که بر این عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت و همسرش وارد می شود.

زهرا حدادعادل همسر مجتبی خامنه ای در زمان تحصیل شاگرد خانم محتشمی پور بوده است. 

خانم محتشمی پور در این نامه می نویسد: می توان در خانه شاهان، پیامبرگونه و خدایی زیست! شاید تنها با پرسشی از همسری که آقازاده است در مورد جوانان گمنامی که به ستم در بندِگران اسیرند و فرزندانی که از آغوش پرمهر پدر یا مادر محرومند و پدران و مادرانی که چشمانشان از گریه های مدام چون چشمان یعقوب به سپیدی گراییده و همسرانی که نور و گرما از خانه هایشان به یغما رفته است. پرسش از سلول های انفرادی و شکنجه های روحی و فیزیکی. 

متن کامل این نامه که در صفحه فیس بوک محتشمی پور منتشر شده بدین شرح است:
سلام زهراجان!

امیدوارم حالت خوب و خُلقت به جا باشد. راستش را بخواهی دوست نداشتم مخاطب این نامه همسر یک آقازاده باشد اما خوب انگار مقدرات فراتر از خواست و امیال آدم هاست و همیشه چرخ گردون به میل ما نمی چرخد. در واقع علت اصلی نگارش این نامه معرفی آقازاده ای است که به عقیده و طبق اظهار همسرجان، پرونده او و من که همسرجانش باشم، به دست اوست و این آقازاده کسی نیست جز همسرشما، شاگرد پانزده سال یا شانزده سال پیش منِ معلم تاریخ در مدرسه فرهنگ!

باری دست تصادف ما را بار دیگر کنار هم آورد و این بار نه در مدرسه بلکه در محیط مجازی که من این جا در منتهی الیه شمال شرق پایتخت مثل همه شب های تنهایی و بی همسری نشسته ام پشت مونیتورو انگشت بر تکمه های کیبورد می نشانم تا واژگان سرد و بی روح بر صفحه این ابزار دیجیتال جان بگیرند و مفاهیم از مغز فعال من به دل گرم تو در نمی دانم کجای پایتخت، راه یابند. باشد که باز هم مادّه بشود واسطه خیر و ناقل معنا به آدم های جوینده حقیقت!

زهرای عزیز!

بارها به شما گفته بودم که معلمی را چقدر دوست دارم و معلمی بچه های فرهنگ جور دیگری دوست داشتنی بود. بچه های فهیمی که از خانواده های فرهنگ دوست و فرهنگ شناس به این مدرسه پای گذاشته بودند تا دوره انتقالی از دبیرستان به دانشگاه را به نحو مطلوب طی کنند و من در تمام مدت تدریس، نهایت تلاشم را می کردم تا رشته تاریخ را به رشته مطلوب و منتخب شاگردانم تبدیل کنم و چه کار طاقت فرسایی بود این پروژه آشتی دادن نسل شما با درس تاریخ! من اما خسته نشدم و از پای ننشستم و امیدوارانه کلاس درس را به موزه و کتابخانه و نمایشگاه و نشست های علمی منتقل کردم و جایم را با شما عوض کردم و شاگردوار به شما گوش کردم تا با هم و در کنار هم تاریخ خوان و تاریخ دان شویم!

یادت هست زهراخانم  اردوی چند روزه به استان خوزستان را در اولین تعطیلی زمستانی آن سال سرد؟ من علیرغم این که با فرزندانم هم سفر شما شدم،  از همان لحظه ورود به قطار، مادری و معلمی را وداع گفته در کسوت دوستی باشما هم دل و هم کلام شدم و در تمام مدت سفر سعی کردم با بهره گیری از جادوی هم زبانی شنونده درددل هایی باشم که سال ها در دل های معصوم شما سنگینی می کرد. خوب یادم هست همه شکوه های آن روزها را از فاصله ای که میان دو نسل و میان بچه ها و اولیاء وجود داشت و همه شکایت ها از فضای بی اعتمادی و تحمیل عقاید و اجبار به پذیرش عرف و عادت و سنت. آن روزها شاید من به اندازه همه سال های معلمی از شماها یاد گرفتم و آموخته هایم تا هم امروز برایم ارجمند و قابل اعتنا و بهره گیری بوده و هست.

زهرا حداد عادل دانش آموز مؤدب و باوقار مدرسه فرهنگ!

یادت هست روزی در مسیر حرکت از اهواز به خرمشهر و یا شاید به سوسنگرد، وقتی بچه ها با شور و هیجان شیطنت های معمول دانش آموزی را در داخل اتوبوس به منصه ظهورآورده بودند و من غوطه ور در افکار خود بودم ناگاه سفره دلت را برایم گشودی و گفتی خیلی سخت است آدم در مدرسه ای درس بخواند که مادرش مدیر آن است؟!

من یک آن رمز همه شیطنت های مکتوم و هیجانات مستور و شور و شادی های محذور تو را دانستم و با لبخندی بر لب از تو خواستم که از این فرصت برای انتقال واقعیت های موجود و مطالبات و خواسته های مقتضی استفاده کنی و مادر را مشاور و راهنما باشی برای مدیریت درست بر قلوب و دل های هم کلاسی هایت  و تو به افق های دور چشم دوختی و ساکت شدی و من فکر کردم می خواهی به راه ها و شیوه های مؤثر برای پیشنهاد معلمت بیشتر اندیشه کنی و دیگر مزاحم افکارت نشدم.

آن سفر با همه خاطرات شیرینش جزئی از تجربه های ارجمند دوران معلمی من است و وداع با معلمی و تدریس، با خرداد 76 آغاز شد. خردادِ همان سالی که انتخاباتی سرنوشت ساز در آن رقم خورد و اتفاقا خاطره ای نیز از روزهای ماقبل آن انتخابات دارم که قانوناً تبلیغات انتخاباتی ممنوع بود و پدرت در یک گردهمایی دانش آموزان دختر با استفاده از فرصت یک اجتماع فرهنگی قصد تبلیغ برای کاندیدای رقیب آقای خاتمی را داشت و یکی از دانش آموزان که پدرش اینک در بند است و خودش اتفاقا در همین روزها دور از آغوش گرم و مهربان پدر، مزه مادر شدن را می چشد، جسورانه به او اعتراض کرده بود که کار خلاف قانون نکند و رئیس مدارس فرهنگ خجلت زده در مقابل شاگردان عذر خواسته بود و تلویحاً به شکست اخلاقی اعتراف کرده بود! اما چندی بعد در انتخاباتی دیگر و این بار برای ورود نمایندگان واقعی مردم به خانه ملت، اتفاق فجیع تری افتاد که باید شرحش را از پدر بخواهی که نیک بدان آگاه است! همان فاجعه ای که منجر به شکایت همسرجان من از آقای جنتی شد که تا امروز کسی به آن رسیدگی نکرده است و همین بی اعتنایی به حقوق شهروندی هنوز مورد اعتراض ایشان و همه ماست.

دخترم!

آن روزها گذشت و من با استفاده از گنجینه معارفی که در مدرسه شما و از شما آموخته بودم به مرکز امور مشارکت زنان رفتم تا آن تجربیات گرانبها را با تشکیل کمیته دختران جوان و باشگاه دختران جوان با کمک هم نسلی های پرسشگر و مشارکت طلب شما در عرصه عمل  به بوته نقد بگذارم و البته از دخترانم که گاهی به مدد و گاه به احوالپرسی می آمدند جویای حال همه عزیزانم بودم و بعدها وقتی شنیدم که تو به عقد ازدواج آقازاده ای درآمده ای یاد آن کلام حسرت گون و آن آه سردی که حکایت از محرومیت هایی ناخواسته داشت افتادم و برای دوام زندگیت و عاقبت به خیری ات دعا کردم و طی این سال ها از تو بی خبر بودم مگر با پراکنده گویی هایی از جانب هم کلاسان با وفا که هرازچندگاهی حالی از معلم خویش می پرسیدند و من نیز مادرانه جویای احوال همه تان می شدم. سال ها از پی هم گذشتند تا آن روز کذایی کودتا از راه رسید و مصائب فراگیر پس از آن که همه را متحیر و متأسف نمود.

روزهای باتوم و گاز فلفل و اسلحه و خشونت های شگفت آور. روزهای فرق های شکافته و گلوله های آتشین در برابر سؤال ساده رأی من کجاست؟! و روزهای بازداشت های فله ای و توقیف های فله ای و محدودیت ها و ممنوعیت های گسترده. و نام هایی که در کوچه و خیابان بر دهان ها بود و الله اکبرهای شبانه و ...

من گاهی در خلوت و تنهایی خود یادی از تو می کردم و نمی دانستم در کدام گوشه از این شهر شلوغ گوش به شعارهای روز و شب هم وطنان سپرده ای؟ شعارهای آشنایی که در سال های نوجوانی ما گوش شهر را پر کرده بود و دیر به گوش کسی رسید که باید می رسید!

زهرای عزیزم!

باید کلام را کوتاه کنم. چرا که این قلم اگر مجال یابد مثنوی هفتاد من کاغذ می سراید برای صاحبان سِلم و سلام و برای آیندگان که گوش به امروز ما دارند. کلام را کوتاه می کنم با توصیه ای در همان کسوت معلمی چرا که همسری و مادری را خود تجربه کرده ای و فرزندی مقامی است که تا ابد با انسان می ماند در زمان حیات و ممات والدین گرام. من حالا فارغ از این که تو رشته ارتباطات را انتخاب کرده ای یا هر رشته دیگری را و از آن چه آموخته ای چگونه بهره برده ای در عرصه اجتماع،  بار دیگر تاریخ را به رخت می کشانم. و درس های تاریخ را برایت مرور می کنم. درس اقوام پیش از ما و عاقبت ستم گرانی که در زمین خدا فساد کردند و برافتادند و زندگی شان عبرت آیندگان شد به گفته آیات روحانی قرآن. درس شاهانی که پدرت می خواهد نشانشان را از کتاب های درسی محو کند تا لابد هرگز کسی هوس پادشاهی به سرش نزند! و یا شاید کسی عاقبت ستم و گردنکشی ها و عصیان گری های آنان  را نداند. من بار دیگر در مقابل تو در کلاسی به بزرگی جامعه ای که در آن زندگی می کنیم تاریخ پیامبران و شاهان را برایت دوره می کنم. از آغاز خلقت تا هم امروز. و حکایت دیکتاتورها و جلادانی را برایت می خوانم که ادعای بزرگی داشتند و جبروت. و تکیه بر جای بزرگان زدند و خوار و کوچک شدند و رفتند. من امروز بار دیگر یادت می آورم که تاریخ آئینه عبرت است و اگر عبرت نمی گیریم عیب از فهم و ادراک ماست وگرنه معلم تاریخ درس خود می دهد و مسئولیت و وظیفه خویش ایفا می کند.

می دانی زهراجان چرا زندگی پیامبران و شاهان با هم پیوند خورده ؟ شاید چون شاهی ریشه در خاک دارد و نبوت ریشه در آسمان. و انبیاء می آیند تا ما را هشدار دهند که روح خدا که در وجودمان دمیده شده یعنی خاک را باید وداع کنیم و برویم به جایی که مأوای همیشگی ماست و خداوند می خواهد به ما بفهماند که آدم از افلاک به خاک افکنده شده تا آسمانی شدن را خود انتخاب کند.

شاگرد دیروز من!

حالا بیا با هم به سرزمین زنان قرآنی برویم و یک یک آنان را سلام گوییم. و از میان آنان به خانه فرعون برسیم و همسرش آسیه را درود بفرستیم. چه بزرگ زنی است آسیه که در قلمرو فرمانروایی مطلقه ستم شویش تنها دعوت خدای را لبیک می گوید و فرمان او را گردن می نهد و موسی را در دامان می گیرد و پرورش می دهد. آری موسی همان طفل شیرخواره ای که مادر به فرمان خدا به آبش سپرده تا سر از کاخ فرعون برآورد با رسالت ویران کردن آن!
بیا دخترم بیا با هم قصه های قرآن را بخوانیم و تاریخ پیامبران و شاهان را. باید نقش زن در تاریخ توسط نسل ما و شما واکاوی شود. تاریخ را که خوب بخوانیم هریک جای خود را پیدا می کنیم. در خانه شاهان و مصلحان!

باید کلام را کوتاه کنم. نامه نباید به درازا بکشد. تاریخ مطول را نسل تو میل به خواندن ندارد.

اما جان کلام این است: می توان در خانه شاهان، پیامبرگونه و خدایی زیست! شاید تنها با پرسشی از همسری که آقازاده است در مورد جوانان گمنامی که به ستم در بندِگران اسیرند و فرزندانی که از آغوش پرمهر پدر یا مادر محرومند و پدران و مادرانی که چشمانشان از گریه های مدام چون چشمان یعقوب به سپیدی گراییده و همسرانی که نور و گرما از خانه هایشان به یغما رفته است. پرسش از سلول های انفرادی و شکنجه های روحی و فیزیکی.

پرسش از شکنجه سپید و عواقب و تبعات آن. پرسش از خون های به ناحق ریخته شده. پرسش از امنیت به تاراج رفته و آرمان های به غفلت سپرده شده و آرزوهای به محال گراییده. پرسش از خانواده های فروپاشیده و ارزش های پایکوب شده و انسانیت های له شده و کرامت های لگدمال شده و عزت کتمان شده و ذلت فراگیر شده.
و دست آخر پرسش از بندی شدن مظلومانه و قرنطینه هفدده ماهه و روزه داری چهارده ماهه همسرجانِ معلمت و بازداشت عاشورایی معلمت و معرکه سازی و دروغ پردازی و بازداشت و نگاه داشت در بازداشت گاه منکرات دختر معلمت و دروغ بافی و دغل بازی برای بازداشت و نگاه داشت 45 روزه معلمت در شکنجه گاه انفرادی با محرومیت کامل از حقوق اولیه اش تنها به جرم پی گیری وضعیت غیرقانونی اعمال شده برای همسرجانش و دست آخر محکومیتش به جرم وفاداری و غیرت و بروز عواطف انسانی و مطالبات حقوقی و شرعی و عرفی با حکمی سراپا دروغ، برگرفته از گزارش کار نبوی نامی، معاون حقوقی قرارگاه ثارالله که ادعای رزمندگی و جانبازی دارد و هدفش وسیله را برای همه دروغ هایش توجیه کرده است برای به مذلت کشیدن کسانی که عزتشان را خالقشان می دهد و ذلتشان تنها با ناسپاسی و دست اندازی به حقوق ملت متصور است نه هیچ چیز دیگری.

آری دخترم!

با تو می گویم ای هم نام دختر نبی اکرم (ص) و هم نام زنی که ظلم را برنتافت و به رغم سکوت شویش بر ستم گران و غاصبان حق او برآشفت! برای شریک ظالم نشدن می توان و باید از ظلم برائت جست.

خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر کند.
فخرالسادات محتشمی پور
معلم تاریخت در  مدرسه دخترانه فرهنگ


 


pwstr.jpg

خزان سبزها، بهار خواهد شد

کاری از حیران
صفحه ده اسفند


 


 آرش صادقی، فعال دانشجویی و عضو انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی  صبح امروز توسط ماموران لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و بار دیگر بازداشت شد.

به گزارش چمران نیوز، آرش صادقی دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی و عضو ستاد ۸۸ میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری گذشته صبح امروز توسط ماموران امنیتی بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده است.

براساس این گزارش وی درحالی که به همراه پدر بزرگ و مادر بزرگش راهی بهشت زهرای تهران جهت حضور بر سر مزار مادرش بوده توسط مامورین وزارت اطلاعات بازداشت شده است.

بنابر اخبار رسیده وی زمانی که از مامورین درخواست روئیت برگه حکم بازداشت خود را داشته با برخورد تند و زننده آنان مواجه شده و پس از ضرب و شتم مقابل دیدگان پدربزرگ و مادربزرگش به داخل اتومبیلی با پلاک شخصی منتقل و به محلی نامعلوم برده شده است.

وی نخستین بار در جریان سرکوب های پس ازانتخابات ۸۸ در تاریخ ١٨ تیر ٨٨ بازداشت و بعد از ۵٠ روز انفرادی، آزاد شد.

اما بعد از آن نیز در پی حوادث عاشورای ٨٨ مجددا بازداشت و در ١۵ اسفند همان سال با قرار وثیقه از زندان آزاد شد.

وی که بر اساس حکم دادگاه تجدید نظر به یک سال حبس تعزیری و چهارسال تعلیقی محکوم شده بود، در نهایت پس از تحمل ۱۸ ماه حبس در آذر ماه سال جاری از زندان آزاد شد.

شایان ذکر است، سال گذشته مادر این فعال دانشجویی در اثر شوک ناشی از هجوم نیروهای امنیتی به منزلشان فوت کرد.


 


ندای سبز آزادی - سرویس شبکه های اجتماعی: صفحه ده اسفند در شبکه مجازی فیس بوک، تصاویر تازه ای از اسکناس هایی که توسط مردم شعارنویسی شده را منتشر کرد.

برای عضویت در صفحه ده اسفند، اینجا را کلیک کنید.

0-.jpg

 

1-.jpg

 

2_1_0.jpg

 

3-.jpg

 

4-.jpg

 

5-.jpg

 

6-.jpg

 

7-.jpg

 

8-.jpg

9.jpg

 

10.jpg

 

11-.jpg


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته