-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

Latest New from Green Correspondents for 01/16/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 


وی زمانی که از مامورين درخواست روئيت برگه حکم بازداشت خود را داشته با برخورد تند و زننده آنان مواجه شده و پس از ضرب و شتم مقابل ديدگان پدربزرگ و مادربزرگش به داخل اتومبيلی با پلاک شخصی منتقل و به محلی نامعلوم برده شده است.
خبرنگاران سبز/حقوق بشر:
آرش صادقی، فعال دانشجويی و عضو انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبايی  صبح امروز توسط ماموران لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و بار ديگر بازداشت و توسط ماموران امنيتی بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده است.

براساس اين گزارش وی درحالی که به همراه پدر بزرگ و مادر بزرگش راهی بهشت زهرای تهران جهت حضور بر سر مزار مادرش بوده توسط مامورين وزارت اطلاعات بازداشت شده است.

به گزارش چمران نيوز، وی زمانی که از مامورين درخواست روئيت برگه حکم بازداشت خود را داشته با برخورد تند و زننده آنان مواجه شده و پس از ضرب و شتم مقابل ديدگان پدربزرگ و مادربزرگش به داخل اتومبيلی با پلاک شخصی منتقل و به محلی نامعلوم برده شده است.

وی نخستين بار در جريان سرکوب های پس ازانتخابات ۸۸ در تاريخ ١٨ تير ٨٨ بازداشت و بعد از ۵٠ روز انفرادی، آزاد شد.

اما بعد از آن نيز در پی حوادث عاشورای ٨٨ مجددا بازداشت و در ١۵ اسفند همان سال با قرار وثيقه از زندان آزاد شد.

وی که بر اساس حکم دادگاه تجديد نظر به يک سال حبس تعزيری و چهارسال تعليقی محکوم شده بود، در نهايت پس از تحمل ۱۸ ماه حبس در آذر ماه سال جاری از زندان آزاد شد.

شايان ذکر است، سال گذشته مادر اين فعال دانشجويی در اثر شوک ناشی از هجوم نيروهای امنيتی به منزلشان فوت کرد.

 
 


درس شاهانی که پدرت می خواهد نشانشان را از کتاب های درسی محو کند تا لابد هرگز کسی هوس پادشاهی به سرش نزند! و يا شايد کسی عاقبت ستم و گردنکشی ها و عصيان گری های آنان را نداند. می توان در خانه شاهان، پيامبرگونه و خدايی زيست! شايد تنها با پرسشی از همسری که آقازاده است در مورد جوانان گمنامی که به ستم در بندِگران اسيرند و فرزندانی که از آغوش پرمهر پدر يا مادر محرومند و پدران و مادرانی که چشمانشان از گريه های مدام چون چشمان يعقوب به سپيدی گراييده و همسرانی که نور و گرما از خانه هايشان به يغما رفته است.
خبرنگاران سبز:
فخرالسادات محتشمی پور عضو جبهه مشارکت ايران اسلامی و همسر مصطفی تاجزاده، در نامه ای سرگشاده به زهرا حدادعادل دختر حدادعادل عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام و همسر مجتبی خامنه ای فرزند آيت الله علی خامنه ای که در وب سایت شخصی خود روزنه منتشر شده است، علت اصلی نگارش نامه اش را معرفی آقازاده ای اعلام کرده است که پرونده ی او و همسرش (تاجزاده) در دست اوست اوست.

فخرالسادات محتشمی پور که مسئولیت شاخه زنان حزب مشارکت را نیزبرعهده دارد، به حکم دادگاه به چهار سال زندان تعلیقی محکوم شده است. برخی از اتهاماتی که در حکم صادر شده برای همسر سید مصطفی تاجزاده عنوان شده است عبارتند از: سازماندهی خانواده زندانیان اغتشاشات در جهت اقدامات اعتراضی، حضور در جلسات محفل مجمع زنان اصلاح طلب و خانواده های زندانیان ، دعوت افراد به تجمعات غیرقانونی در جهت شکستن حصرخانگی سران فتنه، دیکتاتور و ظالم خطاب نمودن مسئولین نظام جمهوری اسلامی و مظلوم وانمود کردن افراد فتنه گر و اغتشاش گر.

فخرالسادات محتشمی پور معلم  تاریخ زهرا حدادعادل در مدرسه فرهنگ ، به قصد يادآوری به وی نوشته است: من بار ديگر در مقابل تو در کلاسی به بزرگی جامعه ای که در آن زندگی می کنيم تاريخ پيامبران و شاهان را برايت دوره می کنم. از آغاز خلقت تا هم امروز. و حکايت ديکتاتورها و جلادانی را برايت می خوانم که ادعای بزرگی داشتند و جبروت. و تکيه بر جای بزرگان زدند و خوار و کوچک شدند و رفتند. من امروز بار ديگر يادت می آورم که تاريخ آئينه عبرت است و اگر عبرت نمی گيريم عيب از فهم و ادراک ماست وگرنه معلم تاريخ درس خود می دهد و مسئوليت و وظيفه خويش ايفا می کند.

نامه سرکشاده فخزالسادات محتشمی پور با اين عنوان شروع می شود:

علت اصلی نگارش اين نامه معرفی آقازاده ای است که پرونده ی من و همسرم در دست اوست و اين آقازاده همسرشماست!

سلام زهراجان!

اميدوارم حالت خوب و خُلقت به جا باشد. راستش را بخواهی دوست نداشتم مخاطب اين نامه همسر يک آقازاده باشد اما خوب انگار مقدرات فراتر از خواست و اميال آدم هاست و هميشه چرخ گردون به ميل ما نمی چرخد. در واقع علت اصلی نگارش اين نامه معرفی آقازاده ای است که به عقيده و طبق اظهار همسرجان، پرونده او و من که همسرجانش باشم، به دست اوست و اين آقازاده کسی نيست جز همسرشما، شاگرد پانزده سال يا شانزده سال پيش منِ معلم تاريخ در مدرسه فرهنگ!

باری دست تصادف ما را بار ديگر کنار هم آورد و اين بار نه در مدرسه بلکه در محيط مجازی که من اين جا در منتهی اليه شمال شرق پايتخت مثل همه شب های تنهايی و بی همسری نشسته ام پشت مونيتورو انگشت بر تکمه های کيبورد می نشانم تا واژگان سرد و بی روح بر صفحه اين ابزار ديجيتال جان بگيرند و مفاهيم از مغز فعال من به دل گرم تو در نمی دانم کجای پايتخت، راه يابند. باشد که باز هم مادّه بشود واسطه خير و ناقل معنا به آدم های جوينده حقيقت!

زهرای عزيز!

بارها به شما گفته بودم که معلمی را چقدر دوست دارم و معلمی بچه های فرهنگ جور ديگری دوست داشتنی بود. بچه های فهيمی که از خانواده های فرهنگ دوست و فرهنگ شناس به اين مدرسه پای گذاشته بودند تا دوره انتقالی از دبيرستان به دانشگاه را به نحو مطلوب طی کنند و من در تمام مدت تدريس، نهايت تلاشم را می کردم تا رشته تاريخ را به رشته مطلوب و منتخب شاگردانم تبديل کنم و چه کار طاقت فرسايی بود اين پروژه آشتی دادن نسل شما با درس تاريخ! من اما خسته نشدم و از پای ننشستم و اميدوارانه کلاس درس را به موزه و کتابخانه و نمايشگاه و نشست های علمی منتقل کردم و جايم را با شما عوض کردم و شاگردوار به شما گوش کردم تا با هم و در کنار هم تاريخ خوان و تاريخ دان شويم!

يادت هست زهراخانم اردوی چند روزه به استان خوزستان را در اولين تعطيلی زمستانی آن سال سرد؟ من عليرغم اين که با فرزندانم هم سفر شما شدم، از همان لحظه ورود به قطار، مادری و معلمی را وداع گفته در کسوت دوستی باشما هم دل و هم کلام شدم و در تمام مدت سفر سعی کردم با بهره گيری از جادوی هم زبانی شنونده درددل هايی باشم که سال ها در دل های معصوم شما سنگينی می کرد. خوب يادم هست همه شکوه های آن روزها را از فاصله ای که ميان دو نسل و ميان بچه ها و اولياء وجود داشت و همه شکايت ها از فضای بی اعتمادی و تحميل عقايد و اجبار به پذيرش عرف و عادت و سنت. آن روزها شايد من به اندازه همه سال های معلمی از شماها ياد گرفتم و آموخته هايم تا هم امروز برايم ارجمند و قابل اعتنا و بهره گيری بوده و هست.

زهرا حداد عادل دانش آموز مؤدب و باوقار مدرسه فرهنگ!

يادت هست روزی در مسير حرکت از اهواز به خرمشهر و يا شايد به سوسنگرد، وقتی بچه ها با شور و هيجان شيطنت های معمول دانش آموزی را در داخل اتوبوس به منصه ظهورآورده بودند و من غوطه ور در افکار خود بودم ناگاه سفره دلت را برايم گشودی و گفتی خيلی سخت است آدم در مدرسه ای درس بخواند که مادرش مدير آن است؟! من يک آن رمز همه شيطنت های مکتوم و هيجانات مستور و شور و شادی های محذور تو را دانستم و با لبخندی بر لب از تو خواستم که از اين فرصت برای انتقال واقعيت های موجود و مطالبات و خواسته های مقتضی استفاده کنی و مادر را مشاور و راهنما باشی برای مديريت درست بر قلوب و دل های هم کلاسی هايت و تو به افق های دور چشم دوختی و ساکت شدی و من فکر کردم می خواهی به راه ها و شيوه های مؤثر برای پيشنهاد معلمت بيشتر انديشه کنی و ديگر مزاحم افکارت نشدم.

آن سفر با همه خاطرات شيرينش جزئی از تجربه های ارجمند دوران معلمی من است و وداع با معلمی و تدريس، با خرداد ۷۶ آغاز شد. خردادِ همان سالی که انتخاباتی سرنوشت ساز در آن رقم خورد و اتفاقا خاطره ای نيز از روزهای ماقبل آن انتخابات دارم که قانوناً تبليغات انتخاباتی ممنوع بود و پدرت در يک گردهمايی دانش آموزان دختر با استفاده از فرصت يک اجتماع فرهنگی قصد تبليغ برای کانديدای رقيب آقای خاتمی را داشت و يکی از دانش آموزان که پدرش اينک در بند است و خودش اتفاقا در همين روزها دور از آغوش گرم و مهربان پدر، مزه مادر شدن را می چشد، جسورانه به او اعتراض کرده بود که کار خلاف قانون نکند و رئيس مدارس فرهنگ خجلت زده در مقابل شاگردان عذر خواسته بود و تلويحاً به شکست اخلاقی اعتراف کرده بود! اما چندی بعد در انتخاباتی ديگر و اين بار برای ورود نمايندگان واقعی مردم به خانه ملت، اتفاق فجيع تری افتاد که بايد شرحش را از پدر بخواهی که نيک بدان آگاه است! همان فاجعه ای که منجر به شکايت همسرجان من از آقای جنتی شد که تا امروز کسی به آن رسيدگی نکرده است و همين بی اعتنايی به حقوق شهروندی هنوز مورد اعتراض ايشان و همه ماست.

دخترم!

آن روزها گذشت و من با استفاده از گنجينه معارفی که در مدرسه شما و از شما آموخته بودم به مرکز امور مشارکت زنان رفتم تا آن تجربيات گرانبها را با تشکيل کميته دختران جوان و باشگاه دختران جوان با کمک هم نسلی های پرسشگر و مشارکت طلب شما در عرصه عمل به بوته نقد بگذارم و البته از دخترانم که گاهی به مدد و گاه به احوالپرسی می آمدند جويای حال همه عزيزانم بودم و بعدها وقتی شنيدم که تو به عقد ازدواج آقازاده ای درآمده ای ياد آن کلام حسرت گون و آن آه سردی که حکايت از محروميت هايی ناخواسته داشت افتادم و برای دوام زندگيت و عاقبت به خيری ات دعا کردم و طی اين سال ها از تو بی خبر بودم مگر با پراکنده گويی هايی از جانب هم کلاسان با وفا که هرازچندگاهی حالی از معلم خويش می پرسيدند و من نيز مادرانه جويای احوال همه تان می شدم. سال ها از پی هم گذشتند تا آن روز کذايی کودتا از راه رسيد و مصائب فراگير پس از آن که همه را متحير و متأسف نمود. روزهای باتوم و گاز فلفل و اسلحه و خشونت های شگفت آور. روزهای فرق های شکافته و گلوله های آتشين در برابر سؤال ساده رأی من کجاست؟! و روزهای بازداشت های فله ای و توقيف های فله ای و محدوديت ها و ممنوعيت های گسترده. و نام هايی که در کوچه و خيابان بر دهان ها بود و الله اکبرهای شبانه و …

من گاهی در خلوت و تنهايی خود يادی از تو می کردم و نمی دانستم در کدام گوشه از اين شهر شلوغ گوش به شعارهای روز و شب هم وطنان سپرده ای؟ شعارهای آشنايی که در سال های نوجوانی ما گوش شهر را پر کرده بود و دير به گوش کسی رسيد که بايد می رسيد!

زهرای عزيزم!

بايد کلام را کوتاه کنم. چرا که اين قلم اگر مجال يابد مثنوی هفتاد من کاغذ می سرايد برای صاحبان سِلم و سلام و برای آيندگان که گوش به امروز ما دارند. کلام را کوتاه می کنم با توصيه ای در همان کسوت معلمی چرا که همسری و مادری را خود تجربه کرده ای و فرزندی مقامی است که تا ابد با انسان می ماند در زمان حيات و ممات والدين گرام. من حالا فارغ از اين که تو رشته ارتباطات را انتخاب کرده ای يا هر رشته ديگری را و از آن چه آموخته ای چگونه بهره برده ای در عرصه اجتماع، بار ديگر تاريخ را به رخت می کشانم. و درس های تاريخ را برايت مرور می کنم. درس اقوام پيش از ما و عاقبت ستم گرانی که در زمين خدا فساد کردند و برافتادند و زندگی شان عبرت آيندگان شد به گفته آيات روحانی قرآن. درس شاهانی که پدرت می خواهد نشانشان را از کتاب های درسی محو کند تا لابد هرگز کسی هوس پادشاهی به سرش نزند! و يا شايد کسی عاقبت ستم و گردنکشی ها و عصيان گری های آنان را نداند. من بار ديگر در مقابل تو در کلاسی به بزرگی جامعه ای که در آن زندگی می کنيم تاريخ پيامبران و شاهان را برايت دوره می کنم. از آغاز خلقت تا هم امروز. و حکايت ديکتاتورها و جلادانی را برايت می خوانم که ادعای بزرگی داشتند و جبروت. و تکيه بر جای بزرگان زدند و خوار و کوچک شدند و رفتند. من امروز بار ديگر يادت می آورم که تاريخ آئينه عبرت است و اگر عبرت نمی گيريم عيب از فهم و ادراک ماست وگرنه معلم تاريخ درس خود می دهد و مسئوليت و وظيفه خويش ايفا می کند.

می دانی زهراجان چرا زندگی پيامبران و شاهان با هم پيوند خورده ؟ شايد چون شاهی ريشه در خاک دارد و نبوت ريشه در آسمان. و انبياء می آيند تا ما را هشدار دهند که روح خدا که در وجودمان دميده شده يعنی خاک را بايد وداع کنيم و برويم به جايی که مأوای هميشگی ماست و خداوند می خواهد به ما بفهماند که آدم از افلاک به خاک افکنده شده تا آسمانی شدن را خود انتخاب کند.

شاگرد ديروز من!

حالا بيا با هم به سرزمين زنان قرآنی برويم و يک يک آنان را سلام گوييم. و از ميان آنان به خانه فرعون برسيم و همسرش آسيه را درود بفرستيم. چه بزرگ زنی است آسيه که در قلمرو فرمانروايی مطلقه ستم شويش تنها دعوت خدای را لبيک می گويد و فرمان او را گردن می نهد و موسی را در دامان می گيرد و پرورش می دهد. آری موسی همان طفل شيرخواره ای که مادر به فرمان خدا به آبش سپرده تا سر از کاخ فرعون برآورد با رسالت ويران کردن آن!

بيا دخترم بيا با هم قصه های قرآن را بخوانيم و تاريخ پيامبران و شاهان را. بايد نقش زن در تاريخ توسط نسل ما و شما واکاوی شود. تاريخ را که خوب بخوانيم هريک جای خود را پيدا می کنيم. در خانه شاهان و مصلحان!

بايد کلام را کوتاه کنم. نامه نبايد به درازا بکشد. تاريخ مطول را نسل تو ميل به خواندن ندارد.

اما جان کلام اين است: می توان در خانه شاهان، پيامبرگونه و خدايی زيست! شايد تنها با پرسشی از همسری که آقازاده است در مورد جوانان گمنامی که به ستم در بندِگران اسيرند و فرزندانی که از آغوش پرمهر پدر يا مادر محرومند و پدران و مادرانی که چشمانشان از گريه های مدام چون چشمان يعقوب به سپيدی گراييده و همسرانی که نور و گرما از خانه هايشان به يغما رفته است. پرسش از سلول های انفرادی و شکنجه های روحی و فيزيکی. پرسش از شکنجه سپيد و عواقب و تبعات آن. پرسش از خون های به ناحق ريخته شده. پرسش از امنيت به تاراج رفته و آرمان های به غفلت سپرده شده و آرزوهای به محال گراييده. پرسش از خانواده های فروپاشيده و ارزش های پايکوب شده و انسانيت های له شده و کرامت های لگدمال شده و عزت کتمان شده و ذلت فراگير شده.

و دست آخر پرسش از بندی شدن مظلومانه و قرنطينه ۱۷ ماهه و روزه داری ۱۴ ماهه همسرجانِ معلمت و بازداشت عاشورايی معلمت و معرکه سازی و دروغ پردازی و بازداشت و نگاه داشت در بازداشت گاه منکرات دختر معلمت و دروغ بافی و دغل بازی برای بازداشت و نگاه داشت ۴۵ روزه معلمت در شکنجه گاه انفرادی با محروميت کامل از حقوق اوليه اش تنها به جرم پی گيری وضعيت غيرقانونی اعمال شده برای همسرجانش و دست آخر محکوميتش به جرم وفاداری و غيرت و بروز عواطف انسانی و مطالبات حقوقی و شرعی و عرفی با حکمی سراپا دروغ، برگرفته از گزارش کار نبوی نامی، معاون حقوقی قرارگاه ثارالله که ادعای رزمندگی و جانبازی دارد و هدفش وسيله را برای همه دروغ هايش توجيه کرده است برای به مذلت کشيدن کسانی که عزتشان را خالقشان می دهد و ذلتشان تنها با ناسپاسی و دست اندازی به حقوق ملت متصور است نه هيچ چيز ديگری.

آری دخترم!

با تو می گويم ای هم نام دختر نبی اکرم (ص) و هم نام زنی که ظلم را برنتافت و به رغم سکوت شويش بر ستم گران و غاصبان حق او برآشفت! برای شريک ظالم نشدن می توان و بايد از ظلم برائت جست.

خداوند عاقبت همه ما را ختم به خير کند.

فخرالسادات محتشمی پور
معلم تاريخت در مدرسه دخترانه فرهنگ

 
 

مشکلی که از يک ماه پيش متوجه شديم درد شديد دست چپ در ناحيه کتف بود به گونه ای که حتی قادر به حرکت و بالا آوردن آن دست نبود. درد زانوها هم که از سال گذشته وجود داشت و در همان زندان فيزيوتراپی می کردند و مدتی بود که دوره اش تمام شده بود و حالا اين درد هم تشديد شده بود. از حدود بيش از يک ماه هم که از درد شديد دندان نمی توانست بخوابد.
خبرنگاران سبز/حقوق بشر:
در پی عدم تمديد مرخصی استعلاجی سه روزه ی فيض الله عرب سرخی، ظهر امروز وی به بند ۳۵۰ زندان اوين بازگشت.فيض الله عرب سرخی، عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی نخستين بار در جريان بازداشتهای پس از انتخابات دهم رياست جمهوری در تيرماه ۱۳۸۸ بازداشت و به ۶ سال حبس تعزيری محکوم شد. اتهامات وی اقدام عليه امنيت کشور و تبليغ عليه نظام عنوان شده است.

معاون وزير بازرگانی دولت سيد محمد خاتمی يکی از هفت چهره اصلاح طلب شاکی پرونده ی کودتا می باشد که بيش از ۱۰ ماه در انفرادی ها و سلول های چند نفره ی دوالف تحت بازجويی های سپاه قرار داشت.

همسر اين فعال سياسی و عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی با بيان اينکه زمان خيلی کوتاه بود و دقيقأ در تعطيلات اتفاق افتاد می گويد: توانستيم با کمک برخی دوستان پزشک که لطف کردند و از استراحت خود در تعطيلات چشم پوشی کردند کارهای مقدماتی شامل ام آر آی و راديو گرافی و … جهت تشخيص اوليه را انجام داده و يک جلسه هم برای درمان دندان ايشان به پزشک مراجعه کرديم.
مريم شربتدار قدس با عالی توصيف کردن وضع روحی همسرش به خبرنگار کلمه خاطرنشان کرد: از سر درد و درد کتف و شانه در رنج بودند اگرچه کلأ خيلی عادت به ابراز درد و ناراحتی ندارد و آستانۀ صبر و تحملش بالاست.

همسر معاون وزير بازرگانی دولت سيدمحمد خاتمی تاکيد کرد: متأسفانه به دليل تعطيلات نتوانستيم پيگيری درمانی کاملی داشته باشيم و فقط به مراحل اوليه و تشخيص نوع مشکل پرداخته شد.همسر فيض الله عرب سرخی در ادامه تصريح کرد: مشکلی که از يک ماه پيش متوجه شديم درد شديد دست چپ در ناحيه کتف بود به گونه ای که حتی قادر به حرکت و بالا آوردن آن دست نبود. درد زانوها هم که از سال گذشته وجود داشت و در همان زندان فيزيوتراپی می کردند و مدتی بود که دوره اش تمام شده بود و حالا اين درد هم تشديد شده بود. از حدود بيش از يک ماه هم که از درد شديد دندان نمی توانست بخوابد.

وی افزود: همه اينها خيلی باعث عذاب و ناراحتی همسرم شده بود اما آنچه که خيلی ما را نگران کرد اين بود که حدود دو هفته پيش در ملاقات و از طريق هم بندی های مطلع شديم که دچار سر درد ناگهانی و شديدی شده اند و در طی يک شب تا صبح چهار بار ايشان را به بهداری زندان برده و فقط مسکن تزريق کرده اند و چون چند سال پيش يک بار عين همين حادثه اتفاق افتاده و با اقدام به موقع ما خطر برطرف شده بود، اما اين بار با بروز همان مشکل توجهی نشده و به بيمارستان انتقال نداده اند بسيار نگران شديم. متأسفانه سر درد ها هم البته با شدت کمتر از آن شب ادامه يافته و ايشان طبق تجويز پزشک بهداری زندان فقط قرص ادويل مصرف می کردند که صرفأ مسکن است.
به گفته ی وی، فيض الله عرب سرخی در مرخصی دوروزه ی خود در خصوص وضعيت برخی از زندانيان سياسی از جمله آقايان امين زاده ، قديانی، دکتر محققی، دکتر فرديس، جواد امام و تعدادی ديگر که حتی در سنين جوانی هستند بسيار نگران بوده است.

همسر عرب سرخی در پايان اظهار اميدواری کرد: همانطور که با مساعدت و پيگيری برخی از مسئولين توانستيم مراحل مقدماتی را انجام دهيم، بتوانيم در ايامی غير تعطيل به درمان ايشان بپردازيم و همچنين اميدواريم به وضعيت بهداشتی و درمانی باقی دوستانی که در زندان هستند و شرايط جسمی نگران کننده ای دارند توجه شود قبل از آنکه خدای نا کرده اتفاق جبران ناپذيری بيفتد.

عرب سرخی همچنين از امضا کنندگان نامه ی شکايت از سپاه و وزارت اطلاعات است که در جريان اين شکايت دوباره احضار و بازجويی شد. او يکی از ۱۲ زندانی معترض و اعتصاب کننده پس از شهادت هدی صابر در بند ۳۵۰ اوين است.
شهريور ماه جاری در يک اقدام غيرمنتظره عرب سرخی از زندان اوين آزاد شد که بعد از چند روز دوباره به زندان فرا خوانده شده و اعلام شد که برگه ی آزادی به اشتباه به وی ابلاغ شده است.

 
 

رهبر جمهوری اسلامی، بلافاصله پيامی صادر کرد که در بخشی از آن آمده بود « طراحان اين ترورهرگز جرأت نخواهند کرد به جنايت کثيف و پليد خود اعتراف کنند». پيش از اين، مقامات ايرانی برای اثبات «‌گستاخی اسرائيلی ها »‌ادعا می کردند که جاسوسان صهيونيست، مرتکب «‌ترور دولتی »‌می شوند و با وقاحت تمام، آن را اعلام می کنند.در حادثه اخير هم سايت رجا نيوز وساير سايت های مزد بگير حکومت، خبرهايی به همين منوال اعلام کردند. اکنون بايد پرسيد چه چيز آقای خامنه ای را مطمئن ساخته که « خارجی ها مسئوليت ترور را نخواهند پذيرفت»‌. تحليل به روش روزنامه کيهان، بلافاصله مارا به اين نتيجه خواهد رساند که « حکومت ايران، خود عامل اين ترور بوده و لذا مطمئن است که هيچ دستگاه جاسوسی خارجی، مسئوليت آن را نخواهد پذيرفت.»
خبرنگاران سبز/جامعه/نقد-و-نظر:
در حالی که باگذشت دو سال از ترور مرحوم دکتر عليمحمدی هنوز ابهامات فراوان پيرامون آن حادثه بر طرف نشده است در دومين سالگرد قتل ناجوانمردانه او، يک جوان ديگر ايرانی که در فعاليت های هسته ای نقش داشت به روشی مشابه به قتل رسيد. پس از ترورمرحوم عليمحمدی يادداشت کوتاهی نوشتم تا مسئولان حکومتی در جمهوری اسلامی را به علت کوتاهی در حفاظت از جان دانشمندان هسته ای ايران مورد نگوهش قرار دهم. ‌

روز بيست و دوم ‌دی ماه سال ۸۸ يک دانشمند واقعی هسته ای ايران، بدون آنکه کسی از او محافظت کند در حال خروج از منزل خويش بود که به طرز فجيعی توسط تروريستی جنايتکار به قتل رسيد در حالی که تنها چند ماه قبل از آن، رئيس دروغگوی دولت ايران در خصوص يک «دانش آموز شانزده ساله» گفته بود: «او اکنون از دانشمندان هسته ای ماست و برايش اسکورت گذاشته اند ومحافظ و راننده و بر وبيا دارد...بالاخره الان ازدانشمندان هسته ای ماست». به ادعای احمدی نژاد علت درنظر گرفتن اينهمه تشريفات برای آن دانش آموز ناشناس، موفقيت او در «‌توليد انرژی هسته ای با وسايل ساده از جمله چند قابلمه در آشپزخانه منزلش » بود. آن روز در مقاله خود از احمدی نژاد پرسيدم: «‌چگونه ممکن است توليد کننده آشپزخانه ای انرژی هسته ای که هيچکس او را نمی شناسد راننده و محافظ و برو وبيا دارد اما دانشمند واقعی و سرشناس هسته ای، از حد اقل حفاظت بر خوردار نيست واينگونه مظلومانه به قتل می رسد ؟» البته مردم به صورت دهان به دهان، پاسخ اين سؤال را می دادند: «‌او از طرفداران جنبش سبز بوده و جانش را به همين خاطر از دست داده تا ساير اساتيد سبز دانشگاه، عبرت بگيرند. »‌اين پاسخ آنقدر دولت ايران را دستپاچه کرد که بلافاصله مرحوم دکتر عليمحمدی را به عنوان استاد بسيجی دانشگاه معرفی وبرای اثبات اين ادعا، تصويری از کارت عضويت او در بسيج را نيز منتشر کردند، غافل از آنکه «ايرانی» ها باهوش تر از آن هستند که «‌عقب ماندگان سياسی حاکم بر ايران» بتوانند اينگونه آنها را بفريبند. ساعاتی پس از جعل کارت بسيج برای اين شهيد جنبش سبز، نسخه اصلی از عکس الصاق شده بر روی کارت جعلی، در بسياری از شبکه های مجازی منتشر شد تا مشخص گردد دولتمردان جاعل ايران ، به جای عکس پرسنلی چه عکسی را بر روی کارت قرار داده اند!

سران حکومت که در آن زمان هنوز « شهيد دزدی » را به خوبی فرا نگرفته بودند محدوديت های فراوانی برای برگزاری مراسم تدفين و ترحيم اين دانشمند سبزايجاد نمودند. کينه کودتا گران از آن دانشمند مظلوم هم با « عدم شرکت مقامات حکومتی » در مراسم بزرگداشت او به نمايش گذاشته شد به طوری که در مجموعه مراسمی که در روزهای نخست برای وی بر گزار گرديد هيچيک از مقامات دولتی، نمايندگان مجلس و مسئولان دستگاه قضايی شرکت ننمودند. تنها در مراسم نخستين سالگرد که در مسجد دانشگاه تهران ـ احتمالاً با هدف اعمال کنترل بر مراسم ـ بر گزار گرديد از ميان مقامات دولتی فقط رئيس دانشگاه و نماينده ولی فقيه حضور داشتند که آنهم قاعدتاً به مناسبت ميزبانی و از سر ناچاری بود.

يک سال واندی بعد از اين ترور، نمايشی از اعترافات «‌متهم به قتل دکتر عليمحمد ی» از تلويزيون ايران پخش شد که دو هدف آن «اثبات دست داشتن اسرائيل در ترور» و «نشان دادن برتری اطلاعاتی» نظام جمهوری اسلامی بر « سرويس های اطلاعاتی اسرائيل » بود. با گذشت يک سال از پخش آن نمايش نه چندان جذاب و در حالی که هيچکس از سرنوشت « اعتراف کننده بيچاره »‌خبری ندارد يکی ديگر از فعالان مرتبط با پرونده هسته ای ايران، به روشی مشابه و البته اين بار در فاصله ای بسيار کوتاه از « وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی »‌ به قتل رسيد. اين حادثه تأثر انگيز در حالی اتفاق افتاد که از مدت ها قبل، مقامات جمهوری اسلامی در سطوح گوناگون ادعا کرده و می کنند که:
آولاً ترور های قبلی که دانشمندان هسته ايران را هدف قرار داده، همگی کار دستگاههای سرويس جاسوسی اسرائيل بوده است.

ثانياً وزارت اطلاعات ايران ، نه تنها شبکه اسرائيلی که مأمور صدمه زدن به دانشمندان هسته ای ايران می باشد را شناسايی و منهدم نموده بلکه به عمق اطلاعاتی موساد و سيا - سازمانهای جاسوسی اسرائيل و امريکا - نفوذ کرده و نقشه های آنها را نقش بر آب می نمايد.

اکنون با ترور ناجوانمردانه مرحوم « مصطفی احمدی رو،شن » در حوزه استحفاظی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از يکسو همه ادعاهای دهان پُرکُن مقامات نظام آدمکش جمهوری اسلامی، زير سؤال رفته و از سوی ديگر پرسش های جديد به وجود آمده است که به برخی از آنها اشاره می نمايم.

يک ـ برخی سايت های خبری ايران با طرح اين ادعا که «مرحوم احمدی روشن، روز قبل از ترور با بازرسان آژانس ديدار داشته» بار ديگر «فرضيه همکاری بازرسان آژانس با دستگاههای جاسوسی اسرائيل» را تکرار نموده اند. در دو سال اخير که تعدادی از دانشمندان هسته ای ايران به شهادت رسيدند اين ادعا بارها توسط برخی نمايندگان مجلس و تعدادی از رسانه های حکومتی مطرح و بر آن تأکيد شده است. به فرض پذيرش اين ادعا، علت کوتاهی در حفاظت از کسی که اخيراً‌ در کانون توجه بازرسان آژانس بوده، چيست؟ آيا همين ادعا، به تنهايی ثابت کننده فرضيه « دست داشتن مستقيم يا غير مستقيم حکومت در ترور اخير » نيست؟ اگر کسی بگويد چنين ترورهايی به دليل بهره برداری تبليغاتی وسيع که حکومت ايران از آن می کند در مجموع به نفع حاکميت است ولذا تلاش خاصی برای جلوگيری از آن صورت نمی گيرد ايا حکومت ايران پاسخی برای اين ابهام خواهد داشت؟

دو - رهبر جمهوری اسلامی، بلافاصله پيامی صادر کرد که در بخشی از آن آمده بود « طراحان اين ترورهرگز جرأت نخواهند کرد به جنايت کثيف و پليد خود اعتراف کنند». پيش از اين، مقامات ايرانی برای اثبات «‌گستاخی اسرائيلی ها »‌ادعا می کردند که جاسوسان صهيونيست، مرتکب «‌ترور دولتی »‌می شوند و با وقاحت تمام، آن را اعلام می کنند.در حادثه اخير هم سايت رجا نيوز وساير سايت های مزد بگير حکومت، خبرهايی به همين منوال اعلام کردند. اکنون بايد پرسيد چه چيز آقای خامنه ای را مطمئن ساخته که « خارجی ها مسئوليت ترور را نخواهند پذيرفت»‌. تحليل به روش روزنامه کيهان، بلافاصله مارا به اين نتيجه خواهد رساند که « حکومت ايران، خود عامل اين ترور بوده و لذا مطمئن است که هيچ دستگاه جاسوسی خارجی، مسئوليت آن را نخواهد پذيرفت.»

سه ـ از ترور اخير، کدام حکومت، بيشتر از همه منتفع خواهد شد؟ بنا بر اعلام رسانه های حکومتی ايران، مرحوم احمدی روشن، معاون بازرگانی سايت هسته ای نطنز بوده است، در واقع او نه به صورت کلی نقش مهمی درفعاليت های هسته ای ايران داشته و نه مسئوليت او در سايت نطتز، چندان سرنوشت ساز بوده است. به عبارت ديگر، حذف او، ضربه ای به فعاليت هسته ای ايران تلقی نمی شود. در حالی که انفجار اخير در پادگان ملارد که منجر به قتل مرحوم «سردار تهرانی مقدم» شد بنابر اعتراف بسياری از مقامات سياسی و نظامی ايران، ضربه ای مهم به فعاليت های نظامی و گسترش توان تسليحاتی جمهوری اسلامی بود.

در آن موضوع، قرينه هايی از دخالت احتمالی سازمان جاسوسی اسرائيل در رسانه های غير ايرانی، ارائه شد و بلافاصله مورد پذيرش عده ای از تجليل گران در سطح جهان قرار گرفت،آن ادعا که قبل از هر چيز عدم وجود قوانين عادلانه در سطح جهان برای مقابله با تلاشهای تروريستی سازمان جاسوسی اسرائيل را ثابت می کرد پذيرفته شد زيرا اسرائيل از انفجار ملارد منتفع شد و بنا براعتراف سردار فيروز آبادی « محصول تحقيقاتی که می تواند مشت محکمی بر دهان استکبار و رژيم غاصب باشد تنها توليد آن برای دو هفته به تاخير و تعويق افتاده است ».

 اما با اطمينان می توان گفت ترور اخير، هيچ سودی برای ساير کشورها به ويژه امريکا و اسرائيل ندارد. در حالی که حکومت ايران در روزهای اخير به شدت نيازمند يک حادثه پُر سر وصدا بود تا برخی مسائل داخلی و خارجی را تحت الشعاع قرار دهد.

 در هفته ای که در اواخر آن دو جوان ايرانی به قتل رسيدند و مرگ تأثر انگيز آنها به ابزاری تبليغاتی برای جمهوری اسلامی تبديل شد مقاله سردار علايی و انتشار آن در دو رسانه نزديک به رهبری ـ روزنامه اطلاعات و سايت خبر آنلاين ـ بحران مشروعيت در داخل نظام را بيش از گذشته آشکار کرد، در همان روزها، ژاپن از احتمال همراهی خود برای تحريم نفتی ايران خبر داد و از همه مهم تر، دولت جديد ليبی که به ادعای اقای خامنه ای از پيامدهای «بيداری اسلامی» است با اعلام آمادگی برای جايگزينی نفت ايران، راه را برای تحريم نفتی جمهوری اسلامی، هموارتر ساخت.

 مقامات ايرانی در ماههای اخير انواع باج ها را به چين، هند و روسيه داده اند تا بتوانند اولاً تحريم نفتی ايران را به تأخير بيندازند و ثانياً تأثير روانی آن در داخل کشور را کاهش دهند.آنها علاوه بر ارزان فروشی نفت، اخيراً برای دريافت « روپيه هند » در مقابل نفت تحويلی به هند اعلام آمادگی کرده اند که به هرطريق ممکن نفت را بفروشند و به خيال خود از تحريم فراگير نفتی ، فرار نمايند. لذا خبرهای جديد در خصوص همراهی ژاپن و ليبی با تحريم کنندگان، سران نظام را آشفته کرد و مقاله پُر بازتاب علايی هم بر اين آشفتگی افزود. نگرانی از تحريم فراگير انتخابات توسط اصلاح طلبان که در روزهای اخير، بازتاب زيادی در رسانه های خبری داشت و موجب افزايش فشارها بر کروبی و دستگيری تعدادی از فعالان رسانه ای در ايران شد از ديگر عواملی بود که حکومت ايران را به وقوع يک حادثه برای جلب توجه و عواطف ايرانيان محتاج می ساخت. ترور دو جوان مظلوم که حذف آنها در فعاليت های مشکوک هسته ای سران جمهوری اسلامی، خللی ايحاد نمی نمايد يکی از بهترين گزينه هايی بود که مقامات ايرانی در اختيار داشتند .

چهار ـ و آخرين سؤال اينکه آن همه ادعا در خصوص کور کردن خط « جاسوسان اسرائيلی در ايران »‌و « نفوذ به عمق اطلاعاتی موساد » چگونه با ترور اخير در مجاورت وزارت اطلاعات ايران ، قابل جمع است؟

مقامات ايرانی اگر در ادعای خود صادق هستند بايد اولاً پاسخ قانع کننده برای پرسش های چهارگانه فوق ارائه نمايند و سپس برای مردم توضيح دهند ترور اخير ، چه منفعتی برای امريکائی ها واسرائيلی ها داشته است؟ البته نمی توان انکار کرد که سابقه اسرائيل در ترورهای دولتی و حذف مخالفان خود ، اين دولت را هميشه در صف اول متهمان به چنين عمليات جنايتکارانه ای قرار می دهد اما بايد اعتراف کرد در حال حاضر هيچ دولتی نمی تواند در جنايت برای تثبيت خود از سران نظام جمهوری اسلامی، سبقت بگيرد و لذا در خوش بيتانه ترين فرض، رژيمی که اقای خامنه ای آن را رهبری می کند و دولت اسرائيل، به يک اندازه در جنايت اخير متهمند اگرچه به باور شخصی من، نظام جمهوری اسلامی همچنان متهم رديف اول در ترورهای هسته ای دو سال اخير است.

 
 

البته گفتنی است  در هفته گذشته که محمود احمدی‌نژاد اغلب روزهای آن را در آمريکای لاتين سپری کرد، مجلس طرحی دوفوريتی را از تصويب گذراند که بر اساس آن مجلس فرمایشی دست دولت را برای افزايش ۲۰ درصدی قيمت حامل های انرژی باز گذاشت.
خبرنگاران سبز/اقتصاد:
در حاليکه نمايندگان مجلس و اقتصاددانان منتقد دولت اعلام کرده اند که دولت احمدی نژاد در اجرای مرحله اول قانون هدفمند کردن يارانه ها درست عمل نکرده و کسری بودجه هنگفتی به بار آورده است، رييس دولت کودتا روز شنبه ۲۴ دی در هنگام ورود به تهران در بازگشت از سفر رسمی به آمريکای لاتين، در جمع خبرنگاران اعلام کرد که مقدمات مرحله دوم اجرای طرح هدفمند کردن يارانه ها درسراسر کشور آماده شده است و جزئيات آن به زودی اعلام می شود.اين به معنای حذف بخش ديگری از يارانه های دولتی خواهد بود که عمدتا به سوخت و انرژی اختصاص پيدا می کند.

البته گفتنی است  در هفته گذشته که محمود احمدی‌نژاد اغلب روزهای آن را در آمريکای لاتين سپری کرد، مجلس طرحی دوفوريتی را از تصويب گذراند که بر اساس آن مجلس فرمایشی دست دولت را برای افزايش ۲۰ درصدی قيمت حامل های انرژی باز گذاشت.

در دیگر سو، گزارش ميدانی حکايت از افزايش قيمت نان در برخی نقاط تهران در نزدیکی مرحله دوم آزاد سازی قیمت های یارانه های دولتی دارد. طبق گزارشات میدانی در حالی قيمت هر قرص نان سنگک با وزن چانه ۷۰۰ گرم ۵۰۰ تومان، بربری با وزن چانه ۶۰۰ گرم ۳۷۵ تومان، تافتون و خراسانی با وزن چانه ۳۰۰ گرم ۲۵۰ تومان و لواش و تافتون گردان با وزن چانه ۷۰ گرم، ۱۲۵ تومان توسط استانداری تعيين شده است، قيمت نان بربری تقريبا در تمام نقاط تهران ۵۰۰ تومان عرضه می شود که با وجود میزان بسیار پایین دستمزد ماهاینه قشر ضعیف و متوسط جامعه فقر در کشور نهادینه تر شده است.

قيمت نان بربری کنجدی در تهران بايد ۴۵۰ تومان و سنگک کنجدی بايد ۶۰۰ تومان عرضه شود اما قيمت بربری بيش از ۵۰۰ تومان و قيمت سنگک کنجدی از ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ تومان در برخی نقاط تهران عرضه می شود.

همچنین محمد رضا عمادی کارشناس مسائل کارگری ضمن اشاره به افزایش بی رویه نرخ خط فقر در کلان شهرهای کشور تصریح کرد: با توجه به این که نرخ خط فقر در کلان شهرهای کشور یک میلیون و 200 هزار تومان برآورد شده است، بیش از 80 درصد از کارگران فعال در واحدهای تولیدی حداقل دستمزد مصوب شورای عالی کار را دریافت می کنند. 




 
 



زندانبانان با ابراز بی اطلاعی از میرحسین موسوی گفته اند که کسی اینجا نیست و در برابر اصرار برادر میرحسین ادعا کرده اند که کسی میرحسین موسوی یا زهرا رهنورد را نمی شناسد! و افرادی به این اسم در اینجا نیستند. این ادعا که ما اینجا میرحسین موسوی نداریم یا کسی به این اسم نمی شناسیم اخیر بارها تکرار شده و نگرانی بسیار جدی در مورد محل نگهداری این دو همراه مظلوم و مقاوم جنبش سبز ایجاد کرده است.

خبرنگاران سبز/اخبار رهبران جنبش سبز:
در حالی که نزدیک به یک سال از زندان خانگی غیرقانونی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد می گذرد، آنان نه تنها از حداقل حقوق شهروندی خود در ملاقات و صحبت با اعضای خانواده بهره مند نیستند، بلکه ماموران اطراف «زندان اختر» برخورد بسیار نامناسبی با اقوام و نزدیکانی که برای گرفتن کوچکترین خبری به کوچه اختر می روند، دارند.

پیش از این بعد از دیدار میرحسین موسوی و همسرش در دوم شهریور ماه با فرزندان خود که برای بار اول و آخر در خانه یکی از دختران بود و به دنبال انتقال این گفته میرحسین که آینده روشن است و ذکر این مساله که با توجه به شرایط شرکت در انتخابات بی معنی است به مدت بیش از سه ماه کلیه ارتباطات به طور صددرصد با خانواده قطع شده بود.

همچنین در هفته های اخیر به دلایلی مبهم و نگران کننده مجددا کلیه ارتباطات بسیار محدود و کم شمار باز هم بطور کامل قطع شده و ماموران از هرگونه ملاقات یا ارتباط تلفنی یا رسیدن هر خبری جلوگیری می کنند.

شایان ذکر است برخلاف اطلاعات داده شده در برخی رسانه ها تابه حال دیداری با دختران به صورت جمعی، یا درخانه پدری صورت نگرفته و همین چند ملاقات پراکنده ی انگشت شمار علاوه براینکه که در مکانی خارج از محل نگهداری این دو شخصیت بوده است، هیچ یک نتوانسته موجب آسایش و آرامش خاطر نسبی فرزندان گردد. بلکه دیدن شرایط تلخ آنها و نیز نحوه برخورد ماموران  افزایش نگرانی فرزندان را به همراه داشته است.

به گزارش خبرنگار کلمه، در آخرین مورد این رفتارها، یکی از برادران سالخورده میرحسین موسوی که نزدیک به یک سال است بعد از غم از دست دادن پدرو خواهرزاده شهیدش ، در فراق برادر خود نیز است، همراه با همسرش به کوچه اختر محل زندگی برادر خود می رود تا شاید بتواند این سد بی خبری را شکسته و اطلاعی هرچند اندک از سلامت آنها بدست آورد.

ماموران مستقر در این مکان نه تنها هیچ همراهی و همکاری با این برادر نگران نکردند بلکه با برخوردی زننده و تمسخر آمیز از آنان می خواهند که دیگر به این مکان مراجعه نکنند و به خانه خود رفته استراحت نمایند!

زندانبانان با ابراز بی اطلاعی از میرحسین موسوی گفته اند که کسی اینجا نیست و در برابر اصرار برادر میرحسین ادعا کرده اند که کسی میرحسین موسوی یا زهرا رهنورد را نمی شناسد! و افرادی به این اسم در اینجا نیستند. این ادعا که ما اینجا میرحسین موسوی نداریم یا کسی به این اسم نمی شناسیم اخیر بارها تکرار شده و نگرانی بسیار جدی در مورد محل نگهداری این دو همراه مظلوم و مقاوم جنبش سبز ایجاد کرده است.

این برادر سالخورده که در روزهای گذشته به شدت نگران و مضطرب وضعیت برادر خود شده برای فرونشاندن اضطرابی که در کل خانواده از بی خبری از برادر و همسر برادرش وجود دارد به زندان بن بست اختر مراجعه کرده بود. بردار میرحسین موسوی ناباورانه و متاثر از این رفتار غیرانسانی و غیراخلاقی بدون اینکه موفق شود اطلاعی از عزیز در بند خود بدست آورد، باز می گردد.

این رفتار بی ادبانه و خشن در حالی صورت می گیرد که میرحسین موسوی و زهرا رهنورد حتی از حق ملاقات مطابق روال زندانیان عادی یا تماس تلفنی با اعضای خانواده خود نیز محروم شده اند و معدود ملاقاتهای بسیار کوتاه و نامنظمی هم که تاکنون صورت گرفته، در چند ماه گذشته رفته رفته محدودتر و امنیتی تر شده، تاحدی که هفته های اخیر حتی با هرگونه خبرگیری ساده نیز مخالفت می شود.

این وضعیت بد در کنار خبرپراکنی های مغرضانه ی رسانه های حکومتی و امنیتی، اتهامها و توهین های مکرر و ابهام در نیت آنان در راستای پخش اینگونه خبرها و نیز در کنار کاهش وزن مشهود خانم رهنورد ، لرزش دست و حالت رنجور او در بعضی دیدارها، خانواده را دچار بهت و نگرانی جدی در مورد سلامت غذایی و خطرات دارویی آنها یاتهیه سناریویی بدخواهانه درمورد آنان کرده است.

انجمن اسلامی جامعه پزشکی اوایل تابستان امسال از وضعیت سلامت رهبران جنبش سبز ابراز نگرانی کرده و خواستار معاینه میرحسین موسوی و مهدی کروبی توسط پزشکان مستقل شده بود، درخواستی که هیچگاه اجابت نشد.

همچنین سعید حجاریان که از کارشناسان زبده امنیتی کشور است چندی پیش در نامه ای نسبت به سلامت رهبران جنبش سبز به دولتمردان هشدار دادو به " شایعه تلخی" اشاره کرد که حتی تصورش آزار دهنده است.


 
 



قرار نبود که حاصل انقلاب اسلامی و مردمی سال 57 در زندانها این باشد که امروز هست. قرار بود زندانها دانشگاه باشند و قرار نبود آینه های حقیقت نما شکسته شوند و مجیز گویان وارونه نما قدر ببینند و در صدر نشینند. قرار بود شهروند یک لا قبا جرأت کند به حاکم خود بگوید که اگر کج بروی با همین شمشیر کج تو را راست می کنم نه اینکه راهی اوین و کهریزکی شود.

اکنون که سخن میزان رای ملت است از امام خمینی تنها به ملعبه دست مجیزه گویان بیت رهبری و سرداران فربه سپاه تبدیل شده است، تنها یادگار امام « اوین » است که با قدرت به کار خود ادامه می دهد.

 
 

 عدم وفاداری به اصل مترقی ولايت مطلقه فقيه. اين هم وارد نيست. البته اينجانب برداشت امثال جبهه پايداری از ولايت فقيه را قبول ندارم. ولايت فقيه را همان طور که شهيد آيت الله مطهری گفته اند ولايت مکتب و ايدئولوژی می دانم نه ولايت شخص، و به تعبير آيت الله جوادی آملی ولايت فقه است و به تعبير رهبر انقلاب «مرز التزام به ولايت فقيه احکام حکومتی است» يعنی در احکام حکومتی بايد اطاعت محض باشد اما در ساير امور هر کس آزاد است که نظر خود را ابراز کند هر چند مخالف نظر رهبری باشد
خبرنگاران سبز/سياست:
در پی رد صلاحيت علی مطهری توسط هيئت اجرايی مرکز حوزه انتخابيه تهران، ری، شميرانات و اسلام شهر که در آن مستندات رد صلاحيت مطهری مستند بر بند ۱ و ۳ ماده ۲۸ قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی به چهار جزء تحليل شده بود، در نامه​ای به وزارت کشور نسبت به رد صلاحيتش اعتراض کرد و عدم التزامش به اسلام، قانون اساسی و ولايت فقيه را رد کرد.

۱.عدم اعتقاد به اسلام. اين دليل وارد نيست زيرا: اشهد ان لا اله الّا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان عليا ولی الله.
۲.عدم التزام عملی به اسلام. اين هم وارد نيست زيرا اينجانب در حد توان خود از ترک واجبات و ارتکاب محرمات اجتناب دارم.

۳.عدم وفاداری به قانون اساسی. اين دليل نيز وارد نيست مگر اين که مقصود برخی اصول قانون اساسی باشد که کلا در کشور فراموش شده و وفاداری به آن وجود ندارد، مانند برخی اصول فصل سوم قانون اساسی که مشتمل بر حقوق ملت است.

۴.عدم وفاداری به اصل مترقی ولايت مطلقه فقيه. اين هم وارد نيست. البته اينجانب برداشت امثال جبهه پايداری از ولايت فقيه را قبول ندارم. ولايت فقيه را همان طور که شهيد آيت الله مطهری گفته اند ولايت مکتب و ايدئولوژی می دانم نه ولايت شخص، و به تعبير آيت الله جوادی آملی ولايت فقه است و به تعبير رهبر انقلاب «مرز التزام به ولايت فقيه احکام حکومتی است» يعنی در احکام حکومتی بايد اطاعت محض باشد اما در ساير امور هر کس آزاد است که نظر خود را ابراز کند هر چند مخالف نظر رهبری باشد.

در احکام حکومتی هم تا قبل از صدور حکم، هر کس مجاز است که نظر رهبری را تغيير دهد، آنچنان که شهيد آيت الله مطهری در چند مورد امام خمينی (ره) را نسبت به نظر خود متقاعد کردند و امام(ره) نيز نه تنها ناراحت نمی شدند بلکه ايشان را حاصل عمر و پاره تن خويش ناميدند.


 
 

بارديگر جماعتی از "نمازگزاران خودجوش و عزاداران حسينی " والبته با اخذ مجوز رسمی از وزارت کشور- به صحنه آمدند و پشت درمنزل سردار حسين علايی به فحاشی و ناسزا گويی پرداختند.  تا مگر اين سردار پاک و با سابقه را لجن مال کنند. من با صدای فحش اين جماعت همراه شدم و به داخل خانه ی سردار رفتم و درکنار همسر و فرزندان او ايستادم. آنانی که مثل بيد می لرزيدند و درآن وادی وحشت پناهی جز خدا نداشتند. دراين سوی اما پسرکانی که از جنگ تنها عکسهايش را ديده اند، راست ايستاده بودند و سردار صاحب نامی را منافق و بريده و فتنه گر خطاب می کردند. واين يعنی: هيچ سابقه ای و هيچ بنی بشری دراين مُلک اعتبار ندارد. حتی خود خدا.
خبرنگاران سبز/جامعه:
 امروز اربعين است. اربعين مردی که نه ظلم کرد و نه به زير بار ظلم رفت. جماعتی از ما  از سرِ عادت دراين روزها سياه می پوشيم و ماتم می گيريم و برسروسينه می زنيم. اين عادتِ مستمر، آنچنان از محتوا تهی شده که ظاهراً خودِ همين سينه زدن ها و سياه پوشيدن ها و چلوقيمه پختن ها موضوعيت محوری پيدا کرده اند و برای ما اصل شده اند. انگارجمعيتی کثير همه ساله در يک زمان مشخص دور هم جمع می شوند تا چه بکنند؟ تا سينه بزنند و ديگ بار بگذارند. دراين ميان کسی اما از خود امام حسين و راه و هدف او، سخنی و رفتاری و انديشه ای به ميان نمی آورد و به ازای زشتی هايی که از حاکمان  می بيند، برنمی آشوبد واز مرام حسين الگو نمی گيرد.

مگر می شود حسين را دوست داشت و تنها به شوقِ برسروسينه کوفتن  و پلو دادن چشم به راه عاشورا و اربعين او بود؟ بديهی است جامعه ای که هم اکنون به دخمه ای از تباهی ها درافتاده و مردمانش بی اعتنا به آن تباهی ها حسين حسين می کنند، بهره ای از مرام حسين نخواهد برد. اين عزاداری های ما از آن روی که درمسيری مخالف سربکار خود دارد، مثل آب درهاون کوفتن است. نه رشدی از اين مجالس می توان انتظار داشت و نه خوفی از آن برای زشتکاران مستفاد نمود.

۲ – شب، آخر وقت بود که مسعود لواسانی زنگ زد. همو که در زندان با من بود و همين اواخر آزاد شد. همو که سه چهار روز پيش همسرش را شبانه مهاجمين اطلاعات جلوی چشم کودک پنج شش ساله اش از خانه بيرون کشيدند و به زندان اوين بردند و تا کنون هيچ خبری به او نداده اند. صدای مسعود آرام بود. پرسيدم : چه خبر؟ گفت: هيچ. واين هيچ يعنی نمی داند همسرجوانش کجاست و به چه دليل او را به اوين برده اند و به چه اتهامی و جرمی.
صدای آرام مسعود برای من دلنشين بود. پريشب همو به من زنگ زد و با صدايی که کوهی از اندوه با خود می کشيد گفت: با پسرم آمديم منزل. تا عکس مادرش را ديد آن را برداشت و به سينه فشرد. او گريه می کرد و من گريه می کردم.

وقتی بغض مسعود درهمان مکالمه ی تلفنی شکفت، من به همه ی آنانی که متعمدانه دست به جفا برده اند و هيچ ابايی از تلاشی زندگی ها ندارند، آفرين گفتم. و اين که: مبارکتان باشد اين همه سفره ای که از مردمداری واگشوده ايد.

۳ – بارديگر جماعتی از "نمازگزاران خودجوش و عزاداران حسينی " والبته با اخذ مجوز رسمی از وزارت کشور- به صحنه آمدند و پشت درمنزل سردار حسين علايی به فحاشی و ناسزا گويی پرداختند.  تا مگر اين سردار پاک و با سابقه را لجن مال کنند. من با صدای فحش اين جماعت همراه شدم و به داخل خانه ی سردار رفتم و درکنار همسر و فرزندان او ايستادم. آنانی که مثل بيد می لرزيدند و درآن وادی وحشت پناهی جز خدا نداشتند. دراين سوی اما پسرکانی که از جنگ تنها عکسهايش را ديده اند، راست ايستاده بودند و سردار صاحب نامی را منافق و بريده و فتنه گر خطاب می کردند. واين يعنی: هيچ سابقه ای و هيچ بنی بشری دراين مُلک اعتبار ندارد. حتی خود خدا. چرا که اگر خدا برای اين جماعت عزادار و نمازگزار ارزش داشت، حداقل بردر و ديوار مردم – که حق الناس است -  رنگ نمی پاشيدند و ناسزا نمی نوشتند. حالا فشارها و زشتکاری ها بماند برای معرکه ای ديگر.

راستی مگر سردار حسين علايی چه نوشته بود که اينچنين همه جانبه براو ناسزا باريدند؟ نوشته بود: شاه بد کرد و بد ديد. همين. ومگر نه اين که يکی از ارزش های مطالعه ی تاريخ عبرت گرفتن از آن است؟ سردار علايی نوشته بود: به هوش باشيم، مبادا سرنوشت شاه برای ما نيز تکرار شود؟ اين آيا سخن هرزه و ناپسندی است؟ آيا اين هشدار آنچنان از آسيب و درد همراه است که هيمنه ی ما را به تکان اندازد؟ و خواب ما را برآشوبد؟  يا نه، هرآنچه که تاريخ درباره ی شاه گفته، صد مطابقش اکنون در خود ما جمع است؟ وهمين ما را می آزارد.

 
 


 از زمان حضور ناظران در سوريه از اواخر ماه دسامبر ۴۰۰ نفر کشته شده‌اند، يعنی در اين مدت، به طور ميانگين روزانه ۴۰ نفر در سوريه جان خود را از دست داده‌اند.
خبرنگاران سبز/سیاست خارجی:
شيخ حمد بن خليفه آل ثانی، امير قطر، در گفتگويی با برنامه "۶۰ دقيقه" کانال خبری سی بی اس گفته است :" بايد با اعزام نيرو، کشتار در سوريه را متوقف کرد." امير قطر که پيشتر به عنوان رهبر يک کشور عربی  در عمليات ناتو در سرنگونی حکومت معمر قذافی شرکت کرده بود در پاسخ به اين سوال که آيا مداخله در سوريه مطابق با منافع کشورهای عربی است گفت :" در چنين موقعيتی برای متوقف کردن کشتارها، بايد نيروهايی به آن کشور اعزام شود."

اما برخلاف نظر امير قطر روز شنبه رهبر حزب اله لبنان و حامی قوی بشار اسد از ايران و ترکيه و کشورهای عربی خواست که برای حل بحران در سوريه تلاش کنند چرا که آتش بحران سوريه ممکن است موجب شعله ور شدن جنگ های فرقه ای ميان شيعه و سنی در منطقه شود. شيخ حسن نصراله همچنين گروههای مخالف اسد در داخل و خارج را به همکاری با اسد فراخواند. همچنين هفته گذشته بنابرمنابع خبری سردار قاسم سليمانی فرمانده سپاه قدس در دمشق برای بقای دولت بشار اسد رايزنی کرده است.

نخست وزير قطر که رياست کميته رسيدگی به اوضاع سوريه را برعهده دارد، گفته است عليرغم حضور ناظران اتحاديه عرب در سوريه، کشتار غيرنظاميان همچنان ادامه دارد.اين کميته از سوی اتحاديه عرب برای بررسی اوضاع سوريه تشکيل شده است.

ناظران اتحاديه عرب برای نظارت بر روند اجرای طرح صلح پيشنهادی اين سازمان به دولت بشار اسد، ماه گذشته ميلادی به سوريه رفتند.

روز سه شنبه، دهم ژانويه، در گزارشی به شورای امنيت سازمان ملل متحد گفته شد که از زمان حضور ناظران در سوريه از اواخر ماه دسامبر ۴۰۰ نفر کشته شده‌اند، يعنی در اين مدت، به طور ميانگين روزانه ۴۰ نفر در سوريه جان خود را از دست داده‌اند.

يکی از اعضای سابق هيات ناظران اتحاديه عرب در سوريه هم اعزام اين هيات را کاری بيهوده و يک شوخی توصيف کرده و وضعيت سوريه را فاجعه ای انسانی خوانده است.

سازمان ملل متحد گفته است از زمان شروع اعتراضات در سوريه از ماه مارس سال گذشته تاکنون بيش از ۵۰۰۰ غير نظامی در اين کشور کشته شدند.

 
 

اما روايت نامه تحميلی به سردار علايی نيز خالی از لطف نیست. در منزل حسین علایی « سردار محمد جعفراسدی معاون فعلی ستاد کل نیروهای مسلح  » که حامل شکایت ۱۱ سردار افراطی سپاه بود در مورد تکذیب گفته های قبلی وی و تبعیت عملی به ولایت مطلقه فقیه تاکید شد که نتیجه این گفتگوها تحمیل توبه نامه به سردار علایی بود که حاوی نکات بسيار مهمی است.
خبرنگاران سبز/سیاست:
پس از انتشار نامه سردار حسين علايی در روزنامه اطلاعات و بازتاب اين نامه در رسانه های موسوم به سبز و رسانه های اقتدارگرا و در پی آن تفسير حسين علايی در سرنگونی حکومت های ديکتاتوری که به طور غير مستقيم به نظام حاکم کشور اشاره شده بود طبق کينه قبلی حاکميت نسبت به سردار علايی فرصت برای پايين کشيدن و انتقام جويی از وی فراهم شد. اولين قدم اين عمليات يک روز قبل از اربعين حسينی با ارسال پيامک هايی به بسيجيان و تمامی ساکنان شهرک شهيد کلاهدوز انجام پذیرفت و فرمان آماده باش برای حضور در مقابل منزل سردار علائی در شهرک شهيد کلاهدوز ( محل زندگی سردار علائی  ) ارسال گرديد .

اتفاقی که مجددا در يک روز تعطيل مذهبی برنامه ريزی شد تا با استفاده از احساسات مذهبی بسيجيان ضربه ای  به سردار علايی زده شود. بسيجيان طبق قرار قبلی با اتوبوس های جداگانه ويژه خواهران و برادران به مقابل منزل حسین علایی انتقال داده شدند.

سردار محمد جعفر اسدی فرمانده گفتگوکننده
با سردار حسین علایی و یکی از امضاکنندگان
نامه اعتراضی 
اما روايت نامه تحميلی به سردار علايی نيز خالی از لطف نیست. در منزل حسین علایی «  سردار محمد جعفراسدی معاون فعلی ستاد کل نیروهای مسلح  » که حامل شکایت ۱۱ سردار افراطی سپاه بود در مورد تکذیب گفته های قبلی وی و تبعیت عملی به ولایت مطلقه فقیه تاکید بود که نتیجه این گفتگوها تحمیل توبه نامه به سردار علایی شد که حاوی نکات بسيار مهمی است.

 هر چند کليت اين توبه نامه به مذاق اقتدارگرايان خوش آمده است اما ماهيت نامه بر گفته های قبلی سردار علايی تاکيد داشته است مثلا در جايی از نامه آمده است:  «همانطور که تا کنون تمام عمر خود را در راه مخالفت با استبداد و... صرف کرده‌ام انشاءالله همچنان بر اين صراط مستقيم استوار خواهم بود.» که تاکيد بر استبداد دينی حاکم بر کشور و همیت برای سرنگونی استبداد داشته است.

 سردار علايی به طور تلويحی از همه مسائل و پرسش‌های مطرح شده در يادداشت روزنامه اطلاعات دفاع کرده و از اينکه برخی رسانه های داحلی از آن «برداشت های خاص» کرده‌اند٬ اظهار تاسف کرده است.

وی در پايان توضيح خود اضافه کرده است: «معتقدم پشتيبانی از ولايت فقيه موجب می شود تا مملکت ما آسيبی نبيند.» که اين بخش از توبه نامه تحمیلی، با اصرار و تاکيد افراطيون حامی رهبری بند الزامی اين نامه عنوان شده است.

در بند دو - اين نامه  سردار علايی گفته است: اينجانب معتقدم که از مهمترين ويژگی ها و مشخصه های انقلاب اسلامی مردم ايران مخالفت با "استبداد و ديکتاتوری" ، "وابستگی رژيم شاه به آمريکا" و "فساد دستگاه سلطنت" بوده است که امروزه به عنوان الگويی موثر در بيداری اسلامی و سرنگونی ديکتاتورهای کشورهای عربی مورد استقبال مردم خاورميانه و شمال آفريقا قرار گرفته است. گفتاری که با واقعيت برابری می کند و وی تنها به خصلت تمامی انقلابیون مبارزه طلب در برابر استبداد و ديکتاتوری اشاره کرده است که در نامه قبلی حسين علايی با توضيحات مقايسه ای دوران سلطنت پهلوی و نظام حاکم بر کشور، تفسير شده بود.


اما نکته مهم اين توبه نامه عدم اشاره نام « آيت الله خامنه ای » به عنوان رهبر نظام اسلامي است که برخلاف نظر ۱۲ سرداری که فشار از جانب آنها برنامه ريزی شده بود در این نامه دیده نمی شود و در مقابل از نام حضرت امام خمينی و خواست و نظر مردم به عنوان دو مولفه مهم در سرنوشت کشور و تشکيل جمهوری اسلامی نام برده می شود.

نامه تحميلی به سردار علايی که در سايت تابناک نزديک به محسن رضايی به عنوان ندامت نامه از اسیر جنگی آورده شده است به شرح زير است:

۱- هدف از نگارش اين مقاله صرفا بيان رفتاراستبدادی و ديکتاتوری رژيم ستم شاهی محمدرضا پهلوی در مقابل اعتراضات مسالمت آميز مردم مسلمان ايران در روز نوزدهم ديماه سال ۱۳۵۶ و قيام های مردمی پس از آن بودکه خوشبختانه منجر به سرنگونی آن پادشاهی در ۲۲ بهمن سال ۵۷ گرديد و قطعا مقايسه نظام ستمشاهی با نظام جمهوری اسلامی ايران قياسی مع الفارق بوده و به هيچ وجه مورد نظر نويسنده مقاله نبوده است.

۲- اينجانب معتقدم که از مهمترين ويژگی ها و مشخصه های انقلاب اسلامی مردم ايران مخالفت با "استبداد و ديکتاتوری" ، "وابستگی رژيم شاه به آمريکا" و "فساد دستگاه سلطنت" بوده است که امروزه به عنوان الگويی موثر در بيداری اسلامی و سرنگونی ديکتاتورهای کشورهای عربی مورد استقبال مردم خاورميانه و شمال آفريقا قرار گرفته است.

۳- نظام جمهوری اسلامی که با هدايت و رهبری های حضرت امام خمينی قدس سره و آرائ قاطبة مردم ايران به عنوان مهمترين دستاورد انقلاب اسلامی پديد آمد همچنان با دنبال کردن اين سه مولفه ی اساسی است که به راه خود ادامه می دهد.

۴- متأسفانه بعضی از رسانه های داخلی با ارائة برداشت های خاص خود، فضای مناسبی را برای رسانه های خارجی فراهم کردند تا آنها هرچه می خواهند بگويند و از ظن خود به تفسير و تحليل اين مقاله بپردازند.

۵- بديهی است همانطور که تا کنون تمام عمر خود را در راه مخالفت با استبداد و برپايی نظام مردمی جمهوری اسلامی و دفاع از ماهيت انقلاب اسلامی و مقابه با سلطة استکبار به ويژه در دوران جنگ تحميلی صرف کرده ام انشاءالله همچنان بر اين صراط مستقيم استوار خواهم بود و معتقدم پشتبانی از ولايت فقيه موجب می شود تا مملکت ما آسيبی نبيند.
حسين علايی
اربعين حسينی

 
 


 نحوه نگارش نامه برابری می کند با آنچه تا امروز از زبان امضاکنندگان اين نامه به عناوين مختلف شنيده شده است. اما نگته جالب نبود اسامی همچون سردار قاسم سليمانی فرمانده سپاه قدس ، سيديحيی رحيم‌صفوی دستيار و مشاور عالی سيد علی خامنه‌ای، سردار نقدی فرمانده بسيج سرتيپ ابراهيم جباری ، فرمانده جديد گارد محافظ آيت الله علی خامنه ای موسوم به سپاه ولی امر و سرلشگر حسن فيروزآبادی فرمانده کنونی ستاد کل نيروهای مسلح جمهوری اسلامی که چرايی اين نکته شايد دلايل ديگری داشته باشد.
خبرنگاران سبز/سیاست:
مقاله سردار حسين علايی که به مناسبت سالروز قيام  ۱۹ دی سال ۱۳۵۶ با نام سوالاتی که ديکتاتورها بايد از خود بپرسند در روزنامه اطلاعات و متعاقب آن تفسير اوضاع جاری سوريه - ايران که در دوازدهمين نشست ديپلماسی ايرانی با موضوع «بحران سوريه؛ نگاه از درون و برون» اظهار شده بود گويا خشم اقتدارگرايان قدرت طلب که در راس آنها سرداران فربه سپاه پاسداران لابی کاران آن هستند را برافروخته است.

حال به اينها گفته سردار سپاه قم که به محمد نوری زاد گفته بود : با اين رفتار زياد دوام نمی آوريم، حق مردم است که اعتراض کنند را نيز اضافه کنيد تا بازخورد اين نوشته و گفتارها کمی برايمان ملموس تر شود و کمی خود را در شرايط غبارآلود اردوگاه اقتدارگرايان قرار دهيم و حق به آنان دهيم که از بازتاب اين نوشته های اعتراضی که در بطن جامعه چندين برابر آن قابل مشاهده است بيشتر از هرزمان ديگری نگران باشند.

اما اتاق فکر اقتدارگرایان نيز ساکت ننشسته است. عده ای که هميشه خودجوش برای اردوکشی های خيابانی آماده عربده کشی هستند را راهی منزل سردار حسين علايی کردند تا او را نيز با شعار بی بصيرت و چه و چه از دایره نظام خارج شده اعلام کنند و ديگر اينکه در بين خود به جمع آوری امضاء و نگاشتن يک نامه انتقادی برعليه سردار حسين علايی بنيانگذار نيروی دريايی سپاه که جمعا به بيشتر از  ۱۲ امضاء نيز ختم نشد دست يابند . جالب اينجاست تعدادی از اینان که اين نامه را امضاء کرده اند از پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ تا کنون جزو فرماندهانی بوده اند که در سرکوب معترضين به تقلب بی سابقه انتخابات، نقش محوری داشته اند.

نحوه نگارش نامه برابری می کند با آنچه تا امروز از زبان امضاکنندگان اين نامه به عناوين مختلف شنيده شده است. اما نگته جالب نبود اسامی همچون سردار قاسم سليمانی فرمانده سپاه قدس ، سيديحيی رحيم صفوی دستيار و مشاور عالی سيد علی خامنه ای، سردار نقدی فرمانده بسيج، سرتيپ ابراهيم جباری فرمانده جديد گارد محافظ رهبری موسوم به سپاه ولی امر، غلامعلی رشید "جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح" ، مسعود جزایری "معاون تبليغات ستادكل نيروهاي مسلح و رییس ستاد تبلیغاتی دفاعی جمهوری اسلامی " و سرلشگر حسن فيروزآبادی "فرمانده کنونی ستاد کل نيروهای مسلح" جمهوری اسلامی که چرايی اين نکته شايد دلايل ديگری داشته باشد.
آنچه که در این نامه گفته شده شخص آیت الله خامنه ای و وفادارن به نظام با شنیدن این نامه آزرده خاطر شده اند . اين سرداران در نامه خود نوشته‌اند که يادداشت ۱۹ دی حسين علايی در روزنامه اطلاعات٬ «اهانت» به انقلاب اسلامی و «رهبری الهی» آن بوده است. در اين نامه آمده که يادداشت آقای علايی «ناروا» و «بی پروا» بوده و مطالب مطرح شده در آن وفاداران به جمهوری اسلامی و علی خامنه ای را آزرده خاطر کرده است.

سرداران از حسين علايی پرسيده‌اند: «کمی به اطراف خود بنگريد در چه اردوگاهی قرار داريد و با چه کسانی همنوا و همسو شده‌ايد؟»

در اين نامه نوشته شده که آقای علايی با انتشار اين يادداشت به چهره «عزتمند» علی خامنه ای «چنگ» انداخته و «بی‌انصافی‌هايی در حق انقلاب اسلامی و رهبری فرزانه آن» کرده است.

اين سرداران سپاه در ادامه نامه خود نوشته اند از اينکه «دشمنان» جمهوری اسلامی پس از انتشار اين يادداشت احساس می کنند يکی از «اهالی جبهه اهل حق به اسارت» گرفته‌اند٬ «درد» دارند.

اینان این نامه انتقادی را امضاء کرده اند:
سرتیپ پاسدار جعفر اسدی
-سرتیپ پاسدار علی فضلی
-سرتیپ پاسدار محمد کوثری
-سرتیپ پاسدار اسماعیل قاآنی
-سرتیپ پاسدار مرتضی قربانی
-سرتیپ پاسدار حسین همدانی
-سرتیپ پاسدار علی زاهدی
-سرتیپ پاسدار مرتضی صفاری
-سرتیپ پاسدار محمد حجازی
-سرتیپ پاسدار غلامرضا جعفری
-سرتیپ پاسدار غلامرضا جلالی
-سرتیپ پاسدار سید علی بنی لوحی


 
 


 اما با بالاگرفتن احتمال حمله نظامی و شنيده شدن پژواک صدای های يک دست جامعه جهانی برای مقابله و ايستادگی در برابر برنامه هسته ای و اتمی ايران و سرازيرشدن چندين ناو جنگی فوق پيشرفته آمريکا و بريتانيا به نزدیکی آبهای ساحلی ايران دولت روسيه را برآن داشت تا با يکسان دانستن منافع ملی خود با جمهوری اسلامی خطر حمله نظامی را هشداری برای به خطر افتادن امنيت ملی خود نيز متصور شود. گفته ای که توسط سفير روسيه در سازمان پيمان آتلانتيک شمالی، ناتو بر خلاف عرف بين الملل ابراز شد اما برخلاف علاقه مقامات بلندپايه و مشاورين رهبری دخالتی آشکار در امور داخلی و سياست خارجی ايران محسوب می شود. دخالتی که به هيچ عنوان خواست ملی و دلسوزان کشور نبوده و به استقلال کشور ضربه وارد می کند. 
خبرنگاران سبز/سیاست/نقد و ن‍ظر:
اعمال نفوذ روسيه در امور داخلی و سياست خارجی ايران به امروز روز بر نمی گردد شايد بتوان ردپای دخالت روسيه کبير را در ماجرای اولتيماتوم اين کشور به تعطيلی مجلس ملی (۱۷ارديبهشت ۱۲۹۰) که ميرزا کوچک خان جنگلی در شمار مخالفان پذيرش اولتيماتوم بود و يا در جنگ های بيشمار بين ايران و روسيه در دوره قاجار که منجر به تصاحب بخش بزرگی از ايران به قلمرو امپراتوری روسيه شد اشاره کرد که نويسنده قصد بازخوانی تاريخ را ندارد.

اما دخالت های روسيه در امور ايران بعد از سرکار آمدن دولت نهم و متعاقب آن دولت دهم با رياست رييس دولت کودتا به اوج خود رسيد . دولت روسيه که خود اکنون متهم به تقلب در انتخابات ماه دسامبر در روسيه است جز اولين کشوری بود که با شتابزدگی پيروزی مهره نظام در انتخابات فرمايشی را به وی تبريک گفت تا علنا خود را در برابر مردم ايران قرار دهد. همين اظهار نظر کافی بود تا مردم در خيابان شعار مرگ بر روسيه سر دهند. واکنش مردمی به دخالت های دولت روسيه وزارت امور خارجه اين کشور را برآن داشت تا در کنفرانس خبری خود اعلام کند ما در امور داخلی ايران دخالت نکرده و نخواهيم کرد چه بسا که در امور داخلی هيچ کشوری دخالت نمی کنيم.

دولت روسيه که در قرارداد نيروگاه بوشهر به لطف حکومت فاسد و ناتوان جمهوری اسلامی با رهبری آيت الله خامنه ای ميلاردها ميليارد دلار از جيب ملت ايران کاسب شده است علاوه بر امروز و فردا کردن اتمام نيروگاه بوشهر با فروش هواپيماهای توپولوف خود هزينه های جانی و مالی زيادی به مردم ايران تحميل کرده است و به لطف مراودات مخفیانه و تسليحاتی خود با نظام جمهوری اسلامی خواسته يا ناخواسته خيانتی فراموش نشدنی از خود در حافظه تاريخی مردم اين سرزمين به جای گذاشته است.

دولتمردان روسيه حتی در صادر کردن جديدترين انواع شکنجه و تسليحات شکنجه و پرونده سازی به نيروهای امنيتی جمهوری اسلامی نيز مشاوره داده اند . بطور مثال يکی از منابع داخل صداوسيما چندی قبل رسمن اعلام کرد که فيلم مستند "شعله های رنگين" (درباره انقلاب های رنگين در جمهوری های استقلال يافته از شوروی سابق) که روز جمعه ۹ مرداد ۸۸ از شبکه اول سيما پخش شد، محصول روسيه بوده است.

اين فيلم يک روز قبل از برگزاری دادگاه فرمايشی بازداشت شدگان سياسی در تهران - که به تلاش برای انقلاب مخملين متهم شده بودند - به نمايش درآمد. فيلم "شعله های رنگين" حاوی تصاويری مستند از جنبش های مردمی در گرجستان و قرقيزستان همراه با تحليل هايی ضد غربی بود که سعی در تشابه نمايی آن جنبش ها با حوادث پس از کودتای انتخاباتی بود.

از ديد دولتمردان منفعت طلب روسيه شراکت و حمايت از مقامات فعلی نظام جمهوری اسلامی از بعد اقتصادی به نفع منافع ملی روسيه خواهد بود پس بايستی در ميادين بين المللی از برنامه هسته ای نظام در قبال دريافت ميلياردها دلار و قراردادهايی از جنس قرارداد ترکمنچای دفاع و با استفاده از حق وتو مانع تحريم و قطعنامه های شورای امنيت برعليه نظام ولايت فقيه شويم.

اما با بالاگرفتن احتمال حمله نظامی و شنيده شدن پژواک صدای های يک دست جامعه جهانی برای مقابله و ايستادگی در برابر برنامه هسته ای و اتمی ايران و سرازيرشدن چندين ناو جنگی فوق پيشرفته آمريکا و بريتانيا به نزدیکی آبهای ساحلی ايران دولت روسيه را برآن داشت تا با يکسان دانستن منافع ملی خود با جمهوری اسلامی خطر حمله نظامی را هشداری برای به خطر افتادن امنيت ملی خود نيز متصور شود. گفته ای که توسط سفير روسيه در سازمان پيمان آتلانتيک شمالی، ناتو بر خلاف عرف بين الملل ابراز شد اما برخلاف علاقه مقامات بلندپايه و مشاورين رهبری دخالتی آشکار در امور داخلی و سياست خارجی ايران محسوب می شود. دخالتی که به هيچ عنوان خواست ملی و دلسوزان کشور نبوده و به استقلال کشور ضربه وارد می کند.

پاتروشف سفير روسيه که با روزنامه روسی "کومرسانت" چاپ مسکو مصاحبه می کرد خطر حمله نظامی به ايران و همراه شدن جلسه آتی شورای امنيت درمورد برنامه هسته ای ايران و هشدار نهايی به رژيم تهران را جدی و واقعی دانسته است. وی در مصاحبه با روزنامه روسی "کومرسانت" چاپ مسکو ادعا کرد که اسرائيل آمريکا را به گسترش دامنه اختلافات با ايران سوق می‌دهد. وی افزود، حال آمريکا ايران را به عنوان مشکل اصلی خود قلمداد می‌کند و برای اين که از يک دشمن، يک دوست برای خود بسازد از «همه وسايل» برای تغيير رژيم ايران استفاده می‌کند.

 به نظر دبير شورای عالی امنيت ملی روسيه، غرب دلايل لازم را برای اثبات غير صلح‌آميز بودن برنامه اتمی ايران در اختيار ندارد. وی گفت: «سال‌هاست که ما می‌شنويم، ايران در هفته‌های آينده بمب اتمی توليد خواهد کرد، اما هنوز هيچ‌کس موفق نشده است وجود ابعاد نظامی در برنامه هسته‌ای ايران را به اثبات رساند.»

سعید زادقی

 
 

خبرنگاران سبز/جامعه/از دیگر رسانه ها:
رسانه ميلی که به آلت دست ستادکودتا و اقتدارگرايان تبديل شده است در راستای حمايت از کودتاگران با پخش برنامه ای که به روايت خاطرات يک بسيجی از لحظه بازداشت شدنش به دست مردم در اتفاقات پس از کودتای انتخاباتی می پرداخت سعی در صحنه سازی و تطهير اوباشگری عناصر سرکوبگر حامی حکومت داشت. در اين برنامه که از ابتدا با دروغگويی های عجيب فردی که خود را عاشق ولايت و علی خامنه ای معرفی می کند فيلمی پخش می شود که در آن به روشنی نمايش داده می شود که مردمی که برای اعتراض به تقلب انتخاباتی به خيابان آمده بودند مانع برخورد بيشتر ديگران با اين بسيجی می شوند و به نوعی اين مردم بوده اند که خود را سپر بلا و  حمايتی اين بسيجی قرار داده اند .

اما بطور اتفاقی با ديدن اين فيلم خاطره مستند ندا آقاسلطان و گفته های عباس کارگر جاويد که رسانه ميلی آنرا به نفع خود ساخته بود زنده می شود. در اين فيلم نيز که در راستای بی گناه جلوه دادن بسيجيان حامی رهبری تهیه شده است سازنده سعی کرده است معترضین را منافق و فریب خورده نشان دهد. در قسمت هايی از اين فيلم فرد مضروب با بيان دروغ هايی سراسر کذب باعث شگفتی شنونده و آنهايی که آن روزها در خيابان درست برعکس اين گفته ها را می ديدند می شود .
بطور مثال در بخش هايی از اين مصاحبه که کاملا مصنوعی و برنامه ريزی شده ساخته شده است فرد مضروب خانمی را که با صدای بلند وی را بی غيرت و ... خطاب می کند منافق و از طرفداران مجاهدين خلق فرض کرده است حال در آن لحظه وی که چند دقيقه قبل از بيهوشی يک ساعته خود در آن لحظات گفته بود چگونه بر منافق بودن اين خانم صحه می گذارد جای تعمق دارد و يا در بخش ديگری وی يکی از افرادی که به گفته وی او را به قصد کشت زده است را قهرمان « کيک بوکسينگ موی تای‌ » معرفی کرده است که به گفته وی او برای کشتن وی از تايلند به ايران سفر کرده بود که در اين لحظه اين گفته عجيب اين بسيجی باعث تعجب و سوال يکی از افرادی که در اين مصاحبه حضور داشت شد که نشان از بی مغزی اين گفته ها داشت.

اما مابين صحبت های اين بسيجی وی ادعا می کند که کامبيز حسينی مجری موفق برنامه پارازيت صدای آمريکا با موبايل اين بسيجی تماس گرفته است و به وی گفته است به ترکيه سفر کند و از آنجا به آمريکا بيايد و از مزايای آنچنانی آمريکا برخوردار شود . هرچند اين گفته اين بسيجی به دروغ بيشتر شباهت دارد تا واقعيت اما بهتر است در مورد اين ادعا کامبيز حسينی در صورت تمايل پاسخ بدهد.
 ( تکمیلی ) :  کامبیز حسینی در صفحه فیسبوک خود در این آدرس گفته کذب این بسیجی را تکذیب و دروغ محض خواند. کامبیز حسینی نوشت:  " یکی باید به این استاد محترم بگه من اگه می تونستم ملت رو بیارم ترکیه و بعد امریکا رفقای نازنینم رو می اوردم اینجا دور هم باشیم. ضمن اینکه اگه می تونستم کار و مزایا با حقوق فلان و اینا اونم مادام العمر برای ایشون بگیرم قطعا اول برای خودم می گرفتم " .

اين بسيجی در اين برنامه ادعا کرده است که ۷۰ درصد جانباز است و چشم راست وی نابينا  گوش راست وی ناشنوا و سه عدد از مهره های کمر وی شکسته است و آرواره گونه بينی اش نیز تنها در آن روز شکسته است لخته خون در مغزش نهفته و به علت به یادآوردن آن لحظات بطوردائم می بایست قرص اعصاب و روان مصرف کند که به دليل عدم نشان دادن مدارک مستدل برای اين ادعاهای اين بسيجی پذيرش اين گفته ها دشوار است.

حال اگر يک درصد گفته های اين بسيجی حامی رهبری را صدق محض فرض کنيم تنها يک سوال پيش می آيد و اينکه به چه علت اکثریت مطلق جامعه ایرانی از اوباشگران سپاهی و بسيجيان عاشق قدرت نفرت دارند ؟

چه شده است که ديدار و تحمل عناصر حزب الله و بسيج برای مردم غيرقابل تحمل و تنفر حاصل از استشمام فضای به وجودآمده که ماه عسل اقدامات سرکوبگرايانه اقتدارگرایان در فضای جامعه است حس نفرت و تعفن را به ارمغان آورده است؟

آيا افرادی همانند اين بسيجی و عباس کارگر جم که به برکت حمايت های بی شائبه نظام جمهوری اسلامی تريبون در اختيارشان قرارگرفته می شود تا به خيال پردازی های خود از فضای آن روز کشور بپردازند يک لحظه خود را جای مادران پدران و خانواده های شهدای پس از انتخابات که به دست اعضای بسيج و سپاه با تيرمستقيم به شهادت رسيده اند گذاشته اند ؟

سعید زادقی


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته