وقتی پس از۱۶ ماه بلاتکلیفی، که۸ ماه آن درانفرادی گذشت و۸ ماه هم دراعتراض بلا انقطاع روزه بودم، سرانجام دراسفندماه سال۱۳۶۶ دریک دادگاه سرپایی وچند دقیقه ای توسط«محسنی اژهای»-که آن موقع درمقام بازپرس وزارت اطلاعات بود، محاکمه شدم، وتازمانی که کتاب خاطرات سیاسی وزیراسبق وزارت اطلاعات(محمدی ری شهری) چاپ شد، نمی دانستم به چندسال محکوم شدهام؟ [۱]
تیم محسنی اژهای ازهمان ابتدای تأسیس وزارت اطلاعات تا الان هم حضوردارد. وخود وی پی درپی ارتقاء مقام پیداکرد وچون عالیجناب خاکستری درحاشیه قرارگرفت که فحش خورهم نباشد و البته گاهی هم به عنوان یک شخصیت منصف، ازاونیزیادی بشود، وعنقریب است که رئیس بعدی قوه قضائیه هم ایشان باشد![۲]
درروزهای پایانی سال ۱۳۶۶، به دلیل بیماری تورم ناحیه گردن درزندان، باهماهنگی بستگان و مسئولین زندان، قرارشد مرخصی داده شود تا خارج اززندان معالجه شوم. من دربیمارستان سوم شعبان تهران، توسط دکترعلی اصغردوست(جراج فک،گردن ومغز، گوش وحلق وبینی) به زیرتیغ جراحی رفتم و وقتی خواستم به زندان برگردم،گفتند «آزادی»![۳]
ازآن زمان تا تأسیس روزنامه سلام(به غیرازیک سالی که۶ ماهاش درادامه معالجه مجبور بودم هرروزیک آمپول بزنم ومقداری هم قرص بخورم)به کارهای مختلفی خودم رامشغول کردم؛ ازجمله دستفروشی ومسافرکشی؛ تا آنکه فرم استخدام کارمند وخبرنگاردرروزنامه سلام را درروزنامه کیهان خواندم.
ازنظرمن این فرم نیزهمچون فرم استخدام های دولتی فرمالیته بود،چون دراستخدامهای دولتی غالبا با برنامه ازپیش چیده شده فردمورد نظراستخدام میشود؛ ووقتی به روزنامه آمدم معلوم بودکه افراد گلچین شدهاند. و آنها از پیش هم اطلاعاتی از من داشتند و هم مرا میشناختند وبرای همین هم همان روز فعالیتم را شروع کردم. [۴]
اولین دیدارم با آقای سعیدحجاریان(ازمعاونین مستعفی آقای ری شهری دروزارت اطلاعات) بود. اونخست مرابه سرویس سیاسی بردت ا با آقای ابراهیم اصغزاده(سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام) آشنا کرده وفعالیت خودرا ازهمانجا شروع کنم، اما چون وی نبود، مرابه آقای اکبر اعلمی(که آن زمان مسئول سرویس گزارش و گزینش روزنامه بود)معرفی کرد. برخلاف آن دو که ازپیش آنها را تاحدودی میشناختم، از وی هیچ شناختی نداشتم، و اتفاقا او ازمیان اعضای اصلی روزنامه، ازافراد انگشت شماری بودکه اخلاق سیاسی درکار را رعایت می کرد و ازهر وسیلهای برای رسیدن به هدف سود نمیجست! او هرچند-البته ازنظرمن-کمی مغرور به نظرمیرسید، اما انسانی خوشفکر و مستقل و بدون هیچ وابستگی بود. مرزکشی سیاسی او نیز از همان ابتدا در روزنامه سلام آشکارشد و خیلی زودهم ازآنجا رفت والبته این مرزکشی هم اکنون نیزادامه دارد و ایشان با اصلاحطلبان حکومتی سازش کوک نمیشود. اما با اینحال آنزمان وی هروقت اراده میکرد به روزنامه می آمدومطالبش راهم چاپ.
من در سرویس گزارش ازهمان پیش شماره روزنامه مشغول شده بودم که ازحاجی آقا موسوی خوئینی برایم پیغام آوردند که نباید درروزنامه کارکنم والبته بعدازچند روزدوباره پیام آورده شد که میتوانم کارکنم به شرط آنکه فقط فعالیت اجرایی داشته باشم و نوشتهای ازمن چاپ نشود. البته این رفتن و آمدن دوباره یک تاکتیک وحرکتی فرمالیته بود تا اینکه به من تحمیل کنند که نمیتوانم بنویسم. اما از آنجا که حرف وعمل آنها در دمکراسیخواهی و بی طرفی وآزادیخواهی باید شامل افرادخودنیزمیشد-خصوصا با زمزمههای انتخابات ریاست جمهوری-لذا این اجازه را یافتم که گزارشهایی بدون نام وبعدها با نام اصلی و مستعار در روزنامه منتشرکنم.
من اززمان تأسیس تا تعطیلی روزنامه مسوولیت رسمی و کاریام اداره کردن حروفچینی وتصحیح، و دریافت و توزیع اخباراز ورودیهای فاکس وتلکس خبرگزاریها بود. اما با این وجود و با تمام فشاروحساسیتی که ازهمه جهت روی من بود، باز توانستم درآن ایام تازمان تا دستگیری(۱۷اتیر۷۸)، نزدیک به۵۰ یادداشت، مقاله وگزارش فقط درروزنامه سلام بنویسم.
این روندادامه داشت تا آنکه وقتی سالگرد دوم خرداد۷۶ شد، گزارش«دوم خرداد؛ انقلاب در انقلاب» [۵] را نوشتم.این گزارش باعث شدتا مجبورشوم مطالب بعدی را با نام مستعاربنویسم واین اجبارومحرومیت ازکارمطبوعاتی بهطور زنجیرهای درروزنامههای زنجیره ای تا بعد از زندان هم ادامه داشت.
«لطف الله میثمی»در سرمقاله مجله «چشم انداز»(ش۶۷) مینویسد:«پس ازتوقیف نشریه راه مجاهد در سال ۱۳۷۲ توسط آقای روح الله حسینیان دادستان دادگاه ویژه، من و دوستان برخوردهایی با وزارت اطلاعات داشتیم. یکی از معاونان آقای فلاحیان میگفت جوهر و اصل نظام جمهوری اسلامی وزارت اطلاعات است، چرا که هرکس بخواهد وکیل یا وزیر شود، حزبی یا روزنامهای دایر کند و یا هرکس بخواهد رئیس جمهور شود با این وزارتخانه سروکار خواهد داشت و درهمین راستا توصیه میکرد که نشریه راه مجاهد نیز با وزارتخانه هماهنگ باشد...» [۶]
من درکتاب«حرفهای زدنی و نوشتههای نوشتنی ازیک نویسنده و روزنامهنگاراصلاحطلب مسافرکش» ص۳۳نوشتم: «اینکه چراسلام تعطیل شد و آیا صرفا به خاطرچاپ نامهای محرمانه از سعید امامی(معاون وزیروقت اطلاعات) بود یا اینکه تاریخ مصرف آن نیزبه سرآمده بود؟ خودحکایت مفصل وقابل تأملی دارد که به جای دیگری و در وقت دیگر آنر اباید موکول کرد». ازنظرمن وخیلیها، استفاده آقای خاتمی ازهمان مدیران اسبق و آزموده شدهها، و نیز بیش ازحد مماشات کردن وعقبنشینی از روندی که برایاش ترتیب میدادند[۷]، و عدم استفاده بهینه از آرای بالای خود[۸] سبب ورشکستگی شد!
ویکی دیگر از دلایلاش هم این بودکه با آغاز دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، اکثر نیروهای روزنامه مسوولیتهایی(اعم ازدولتی وغیر دولتی) بهدست آوردند، ودرحال تجمیع و تکمیل و تقویت رانت بدست آورده بودند. یادم هست یک روزدرتحریریه روزنامه به آقای محسن میردامادی گفتم: «آقای خاتمی اگربخواهد موفق باشد، باید به دنبال اصلاحات باشد، ولازمه آن، اصلاحات اقتصادی است!» تا آن روز یادنداشتم که درعرصه مطبوعات، هنوزکلمه اصلاحات واصلاحطلبی مُدشده باشد.
ایشان درپاسخ گفتند: «درست است اینکار را هم میکنیم!»
اما ظاهرا برخی ازآنها عجله داشتند که اصلاحات اقتصادی را ابتدا ازخودشروع کنند، مخصوصا کسانی که خیلی دیرآمده بودند و عجله هم داشتند که زودهم بروند! والبته همیشه هم ادعامی کنند که ازهیچ رانتی استفاده نکرده ونمیکنند...!
بی گمان درورای وضعیتی که دردوم خرداد ۷۶ به وجود آمد، مسائل پنهان دیگری هم بودکه تئوریسنها درحال انجام وهدایت آن بودند، تاانقلاب دچار فروپاشی همچون نظام شوروی سابق نشود و این نوع رویکرد ناگزیر بود![۹]
باید تاکید کنم که بخش مهمی ازنیروهای باصطلاح اصلاح طلب خود دروضع موجودسهیم بودند. لذا برای همین هم هست که دوست ندارند درمورد دهه ۶۰ و وضعیت زندانها، دادگاهها و مصاحبههای تلویزیونی و شکنجه و اعدامهای آن دوره زیاد کنکاش شود و یا مورد پرسش واقعی وکلیدی قرار گیرند!
برای همین هم هست که با شانتاژ و بهدست آوردن «قدرت رانتی» که از ناحیه سالها حکومت کردن و دراختیار داشتن نهادهای اطلاعاتی وامنیتی بدست آورده اند،سعی دارند درداخل و خارجازایران[۱۰] برای خلقالله چنان وانمود کنند که قهرمانان و پیشمرگان ملت هستند که البته همیشه هم در قرنطیه! هستند و مرگ و میر در اعتصاب غذا و حبس انفرادی و شکنجه و ممنوع الخروجیاش هم البته فقط برای کسانی است که هیچگاه درعرصه مدیریت نبوده و یا در قدرت سهیم نبودهاند!
و انگار نه انگارکه مثلاافرادی هم مثل«محمدی ری شهری»،«موسوی»ها!«مجید انصاری»، «علی ربیعی»و «احمدپورنجاتی»ها ومانندآنهم بودهاند...
و یا با بالا آوردن افراد دست چندم خود مثل«احمدی نژاد» درعرصه مدیریت، و پنهان شدن در پشت سرآنها،هم تحمیل کنندکه دراین مملکت قحط الرجال است و هم وبرای خود حکم برائت بنویسند! [۱۱]
من درتاریخ۲۰ آبان۱۳۷۳ به خاطرنوشتن گزارشی باعنوان«خط قرمز»توسط مدیرمسوول و درپاسخ به یک پرسش(ظاهرا خواننده!!)درستون مخصوص«الوسلام»ازنوشتن درروزنامه محروم شدم.
«موسوی خوئینی»:نوشت:«هرچندکه آن مطلب مورد تأئید مدیریت سلام نبود و به همین جهت نویسنده وتهیه کننده آن برای همیشه ازنوشتن درسلام محروم شد، ولی خالی از نکات مفید هم نبود»!
روزنامه سلام بعدازظهر۱۶ تیر تعطیل ومن بعدازظهر۱۷تیر ۷۸ بازداشت [۱۲] و زندانی شدم؛ و وقتی پس ازدوماه اززندان آزادشدم. انجمن صنفی روزنامه نگاران که برای پرستیژبی طرفی برای همه روزنامه نگاران–حتی برای نشریه هایی مثل شلمچه-(که من آنهارا روزنامه نگارنمیدانم)چنانچه مشکلی پیش میآمد فورا اطلاعیه و بیانیه صادر میکرد، اما درارتباط بامن سکوت اختیارکرد؟ ودرپاسخ به اعتراض من گفته شدکه جرم شما مطبوعاتی نبود! [۱۳]
این درحالی است که ایشان(مسوول انجمن) بایستی پاسخ میداد که ازکجامی دانست جرم من مطبوعاتی نبود؟ والبته وقتی پس ازچهارسال دردادگاه ویژه روحانیت،توسط علی رازینی محاکمه شدم، جرم من نوشتن درمطبوعات بود. در رأی حکم دادگاه ویژه روحانیت نوشته شده بود: «هم چنین درمورد نوشتن مقالاتی علیه مسئولین نظام با نام مستعار اعتراف نمود. وی در نوشتههای خودمطالبی علیه نظام جمهوری اسلامی را درج کرده است» [۱۴]
در پایان درذیل فقط به برخی ازنمونههایی ازاین هماهنگی وبذل توجه به یک زندانی که فقط جرمش نوشتن بود اشاره میکنم:
-وقتی اززندان آزاد شدم و موقع تسویه حساب با روزنامه شد،آن مبلغ ۴۰ هزارتومانی را که به خانوادهام درزمان بازداشت کمک کرده بودندراهم پس گرفتند!
-در روزخبرنگار انجمن صنفی روزنامه نگاران مراسمی برپاکرده بود که من نیزدراعتراض به وضعیتی که پس ازآزادی اززندان برایم رقم زده بودند پلاکاردی چسبانده وکتاب تازه چاپ شدهام«حرفهای زدنی ونوشتههای نوشتنی ازیک نویسنده و روزنامهنگاراصلاحطلب مسافرکش راهم درمعرض فروش گذاشتم. درهمان روزدرجلوی چشم من خبرنگار(نماینده رادیوبی.بی.سی درتهران) با انصافعلی هدایت(ازهمکارانم درروزنامه سلام) مصاحبه کرد و ایشان درارتباط با وضعیتی که من داشتم نامی ازمن برد و درباره من سخن گفت، و اتفاقا شب ازرادیو آنرا شنیدم. واین درحالی بودکه خبرنگاربی.بی.سی میتوانست همان لحظه با خودم مصاحبه کند و شرح و وضع خودم، صحیحترش رااززبان خودم بشنود!
-وهمانطور که بهخاطرهمین هماهنگی محترمانه با وزارت فخیمه اطلاعات است که من پس ازتعطیلی روزنامه سلام شغل ثابت مطبوعاتی نداشتم و با وجود مطبوعات ونشریات رنگارنگی که مثل قارچ میرویند، ۱۲سال است که بیکاری منقطع و ممتدی که همراه با دربدری و فقر و خانه نشینی بوده است را تجربه میکنم.
----------------
توضیح:
۱-رجوع شود به کتاب خاطرات سیاسی محمدی ری شهری.
۲-بخوانید یادداشت اینجانب باعنوان:«وزیراطلاعاتی که نقش وزیربازی می کند».
۳-رجوع شود به یادداشتی از اینجانب باعنوان:«1سال مبارزه،۷سال تجربه،۲۵ سال زندان!» و یادداشت «عاقبت زین نردبان افتادنیست».
۴-هم چنین رجوع شود به دیگر یادداشتها از روزنامه سلام:«۱۶ تیر۷۸؛آخرین روز کاری در روزنامه سلام» و «خداحافظ سلام».
۵-روزنامه سلام۳خرداد۱۳۷۷ص۵
۶-همانطور که مجله ایشان حاضرنشد کتاب سه جلدی «همه حرف خدا»اثر اینجانب را معرفی کند.
و همانطورکه دیگر روزنامه ها:آفتاب یزد،آرمان،شرق،و اطلاعات آقای دعایی باوجوددریافت کتاب ازسوی اینجانب حاضربه معرفی آن نشدند.همانطور که پس ازآزادی اززندان دراین۱۲ سال فقط برای من کار مطبوعاتی نبود،واین درحالی بود که باتوجه به شناختی که ازکاردروزنامه سلام داشتم،آنهاباهمان رانتی که برخی منکرش هستند علاوه برشاغل بودن درجاهای دیگربرای خودراسااقدام به انتشارروزنامه ونشریه های دیگرکردند.وهمانطورکه پس از آزادی اززندان هرمطبوعه ای که چندیادداشت(آنهم بااسم مستعارازمن درج کرد)زودوهماهنگ ازادامه همکاری سرباززدو یاروزنامه ونشریه شان تعطیل شد؟!ازنکات جالب یکی از این تعطیلی هااین است که وقتی خواستم به روزنامه بیان(که قبلامجله بود)بروم«عباس عبدی»به من گفت: برای چه می روی؟ این روزنامه چندوقت دیگرتعطیل خواهدشد،البته من رفتم؛وروزنامه هم تعطیل شد!؟
۷-رجوع شود به گزارش اینجانب درروزنامه صبح امروز باعنوان:«پنچ بعلاوه چند؟!»مورخ و نیز یادداشت «خلق بحران برای استعفای سوم» در نشریه هفته نامه آبان سال شماره
۸-بخوانید نامه آیت الله العظمی منتظری به سیدمحمد خاتمی.
۹-رجوع کنید به یادداشت اینجانب با عنوان:«یبوست سیاسی«مُسهل».و«نُشادر»
۱۰-مثلابعضی ازافرادروزنامه سلام ودنباله هایش،رادیووتلویزیونهای خارجی مثل«بی.بی.سی»و «رادیوفردا» راقبضه وکارشناس آنجاشده اند!ولذامصاحبه کننده ومصاحبه شونده هم معلوم است!
وبرای همین است که همیشه هم همین این آقایان هستندکه در بازار بورس سیاست همواره روی ویترین و مانیتور اخبارحضور دارند وهستند!
۱۱-نگاه کنید به یادداشت:«رفتگرسیاست»و«قحطالرجال».
۱۲-روزنامه خرداد،۱۹ تیر،صفحه اول،خبردستگیری مرا درج کرده است.
۱۳-رجوع کنید به وب سایت رجبعلی مزروعی (متولد مهرماه)-رئیس دائمی انجمن صنفی روزنامه نگاران-در قسمت نظرات درذیل یاداشت ایشان باعنوان وقاحت...».
و این درحالی است که وقتی یک شب باصطلاح مسئول شیفت شب روزنامه«مراد ویسی» بخاطر انتشار نامه سعید امامی باصطلاح بازدداشت(والبته ازنظرمن وی به شیفت شب درمحل کاراصلی اش رفت!)چه سروصدایی به کمک همان رانتی که ایشان ودوستانش منکرآن هستند،بعد از این بپاکردند،که یکی از آن این است که وی هم کنون در رادیو فردا استخدام و کارشناس مسائل ایران شده است!؟
۱۴-گفتنی است من هیچگاه روحانی نبوده و نیستم و نخواهم بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر