-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

Posts from Khodnevis for 07/06/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



برداشتن مجسمه فردوسی در میدان فردوسی تهران

 

مجسمه فردوسي شاعر بزرگ حماسه‌سرای ايران از ميدان فردوسي تهران برداشته شد و مهندسان طراح مقدمات نصب مجسمه جديد را فراهم مي‌آورند. پس از نصب مجسمه جديد در ميدان فردوسي تهران، مجسمه قبلي در ميدان جديد‌الاحداث فردوسي مشهد كه بر سر راه آرامگاه فردوسي واقع شده است نصب خواهد شد.

 

روزنامه اطلاعات با اعلام این خبر می افزاید: «براي پايه مجسمه جديد يك سنگ ۵۹ تني از كوه الوند همدان جدا كرده‌اند كه اكنون در محوطه ميدان فردوسي است مجسمه جديد كه پيكره فردوسي و كودكي زال را نشان مي‌دهد بر روي اين تكه سنگ تراش نخورده نصب مي‌شود» يك مقام انجمن حفظ آثار ملي هم روز گذشته در این باره گفت: «به طوري كه در شاهنامه آمده است زال بر روي كوه قاف با بال و پر سيمرغ بزرگ شد و چون در كنار پاي مجسمه فردوسي مجسمه كودكي زال قرار دارد روي اين اصل سعي شد كه پايه مجسمه به صورت يك تخته سنگ طبيعي باشد تا به خوبي داستان زندگي زال را براي بيننده مجسم كند»

 

مجسمه‌ای که سالها در میدان فردوسی تهران چشم شهروندان این شهر با آن اشنا بود، توسط استاد ابوالحسن صدیقی ساخته شد و کار نصب آن در میدان فردوسی تهران را فرزندش فریدون صدیقی انجام داد. مجسمه در ۱۷ خرداد ۱۳۳۸ طی مراسمی در میدان فردوسی نصب شد. این مجسمه در دوران پس از ساخت دچار آسیب‌های متعدد شده از جمله شکسته شدن انگشت مجسمه در نتیجه آویزان کردن پوستر و سپس چسباندن آن با چسب بدون رعایت نکات علمی مرمت، ترک برداشتن مجسمه در نتیجه گرما و سرما، پوشاندن آن با لایه کنیتکس و رنگ کردن آن، از اتفاقات و بلایایی ست که مجسمه فردوسی در بیش از چهل سال حضورش در این میدان به خود دیده!

 

این درحالی است که روز یکشنبه، مجسمه آریو برزن، به دستور دادستان شهر یاسوج از میدان این شهر برداشته شد. جلسه شورای شهر و سازمان تامین با دادستانی این شهر برای ماندن این تندیس نتیجه‌ای تا کنون نداشته. دادستان یاسوج معتقد است این مجسمه باید به موزه منتقل شود و یا در مکان دیگری مانند پارک‌ها نصب شود. همزمان باحذف مجسمه آریوبرزن، مجسمه اسکندر مقدونی در یکی از شهرهای مقدونیه با نصب می‌شود. آریو برزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در سال ۳۳۱ پیش از میلاد مسیح در یکی از نقاط کهگیلویه و بویراحمد در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین، از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت.


 


این متن نه شکایت است، نه التماس ِحمایت! ناقوس ِ بی ‌صدای خطر است... به بهانه‌ی ۲۶ سالگی حسین رونقی ملکی

 

خواستم از حسین بنویسم، خواستم از بزرگی‌اش، مرام و معرفت بی نظری‌اش بگویم. دوست داشتم از تعهدش به عنوان یک فعال حقوق بشر بگویم. باری که تنهایی به دوش می‌کشید. تلاش‌های خالصانه و بدون چشمداشت او از هر انسان آزاده‌ای، فارغ از در نظر گرفتن ایدئولوژی و تفکرات فردی، چیزی نیست که بشود از کنارش گذشت. کمک‌ها و خدمات بی نهایتی که حسین در تمام سال‌های گذشته در دنیای مجازی در سایت «ایران پروکسی» به وبلاگ‌نویسان و فعالین مدنی عرضه داشت بی‌شک از ارزشمندترین کارها بود. ایجاد کمپین‌های اطلاع رسانی، کمپین‌های حمایتی با ماهیت آزادی فعالین بازداشت شده و جمع آوری امضاء برای اعتراض به احکام صادر شده و ساخت لوگوهایی به مناسبت‌های مختلف، همه از وجود آزاده‌ای بود که امروز خود نیز اسیر بند است. دوست ندارم مرثیه سرایی کنم برای حسین، که حد او حماسه است. حماسه‌ای که امروز به فراموشی سپرده شده. پس می‌نویسم از حسین‌هایی که از یاد رفته‌اند و مورد بی‌مهری قرار گرفته‌اند. کم نیستند...

 

وسعت وقایع دو سال اخیر در ایران، سرکوب و بازداشت بسیاری از فعالین مدنی، تحت تعقیب قرار گرفتن بسیاری از وبلاگ‌نویسان، فعالین سایبری و روزنامه‌نگاران و همچنین خروج بسیاری دیگر از این فعالان را به همراه داشت. بازداشت‌های فله‌ای بسیاری بعد از انتخابات سال گذشته صورت گرفت که بسیاری از این بازداشت‌ها از چشم رسانه‌های حقوق بشری دور ماند. در این میان زندانیان گمنام بسیاری هستند که بنا به دلایلی اعم از عدم اطلاع رسانی خانواده‌های خود، فعالیت‌های فردی و مستعارنویسی و گمنام بودن ایشان برای فعالین دیگر و سایر موارد، باعث دشواری دو چندان جهت اطلاع رسانی و انتشار اخبار اینان شده است. این موارد از بزرگترین مشکلاتی است که سایت‌های خبری و فعالین حقوق بشر جهت هر گونه کمک و اقدامی با آن روبرو هستند. اما، همه‌ی این موارد تنها یک سوی ماجراست. سوی دیگر آن که قصدم از نگارش این متن است، برخوردهای تبعیض‌آمیز نهادهای حامی و رسانه‌های حقوق بشری است.

 

پوشش سلیقه ای اخبار زندانیان موضوع دردناکی است که متاسفانه گریبان‌گیر رسانه‌ها شده است. حمایت‌های گسترده و به جا، از تنها تعدادی از زندانیان، منتشر شدن اخبار برخی از همین زندانیان در برخی سایت‌ها و همین‌طور عدم انتشار در برخی سایت‌های دیگر. دوستی‌ها، دشمنی و خصومت‌های شخصی، کمپین‌ها و تحصن‌هایی با نام و داعیه حمایت از زندانیان که در نهایت به نفع تعدادی زندانی مطرح پایان می‌گیرد، از دیگر مشکلاتی است که رسالت و تقدس فعالیت‌های حقوق بشری را تحت شعاع قرار داده.

 

گزینشی عمل کردن در بازتاب اخبار، آنهم در چنین شرایط حساس و خطرناکی تنها هزینه را برای فرد زندانی بالاتر می‌برد. بی خبری از وضعیت یک زندانی یعنی کمک به دستگاه امنیتی جهت سناریوسازی و فشار به وی و خانواده ایشان. فشار برای پذیرفتن اتهامات بی پایه و اساس که می‌تواند جان یکی زندانی را در خطر قرار دهد و یا وی با احکام سنگین روبرو شود و کم نیستند زندانیانی که در همه‌ی سال‌های گذشته و دو سال اخیر به همین صورت قربانی شدند. حسین رونقی یکی از همین زندانیانی است که به دلیل عدم حمایت کافی رسانه‌ها و مجامع بین‌المللی، قربانی سناریوسازی دستگاه اطلاعات و نظام شد. پانزده سال زندان نتیجه عدم توجه و حمایت از یک فعال حقوق بشر و وبلاگ‌نویس است. نتیجه تفرقه‌ای است که دیروز و امروز ما را از وظیفه اصلی دور نگه داشته تا کسانی مانند حسین، امروز گوشه زندان جوانی خود را سپری کنند. بسیاری از هم میهنانمان با تبلیغات رسانه‌ای تشویق به شرکت در تجمعات و اعتراضات سال‌های اخیر شدند. با دردها و غم‌های مشترک پا به خیابان ها نهادند. بسیاری بدون هیچ گونه پشتوانه خبری و حتی اطلاع دقیق از چگونگی این امر، قدم به خیابان ها گذاشتند و مشت گره کردند. آیا رواست تبعیض در انتشار اخبار و حمایت؟ آیا برخورد های دوگانه و تبعیض در حمایت از چنین زندانیانی باعث دل‌سردی در بسیاری از جوانان نمی‌شود؟ آیا وظیفه‌ی رسانه‌ها تنها تشویق مردم به حضور در تجمعات است؟

 

شاید حسین نمونه‌ی خوبی باشد برای مثال این دسته از زندانیانی که مورد بی‌توجهی هستند. یک نیروی متخصص و فداکار که تمام تلاشش پیش‌برد و بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران بود اکنون با حکم سنگین و در شرایط سخت و بیماری به سر می‌برد. شکنجه‌های طاقت فرسا و در نهایت بیماری و عفونت کلیه تنها ذره‌ای از رنجی است که حسین با آن دست و پنجه نرم می‌کند. کاش وضعیت حسین و قربانی شدن وی زنگ خطری باشد برای رسانه‌ها و فعالین حقوق بشر تا با دقت بیشتر و عدم تبعیض در انتشار اخبار اقدام کنند

 

 


 


پیام تبریک سناتور کرک، به مناسبت تولد حسین رونقی ملکی

سناتور کرک، نماینده جمهوری خواه از ایالت النوی امریکا، پیام تبریکی را به مناسبت تولد حسین رونقی ملکی، زندانی سیاسی در زندان اوین برای او فرستاده است. متن پیام وی در ویدئوی منتشر شده در یوتوب که همراه با زیر نویس فارسی می باشد می‌گوید: «امروز تولد ۲۶ سالگی حسین رونقی ملکی است. ما می‌خواهیم برای او آرزوی تولدی مبارک کنیم، اما متاسفانه او این تولد را در زندان ننگین اوین می‌گذراند. او بازداشت و محکوم به جبس شده است تنها به خاطر آنچه در وبلاگ خود می نوشت و دفاعش از حقوق بشر و الهام بخشی به همه‌ی ما.. من می‌خواهم اینجا به او به فارسی بگویم : « تولدت مبارک».

گفتنی ست زیر نویس دیگری به زبان ترکی آذری برای مادر و خانواده‌ی حسین رونقی ملکی نیز در یوتوب سناتور کرک منتشر شده است که ترجمه ی پیام ایشان به ترکی آذری می‌باشد:

بو گؤن حسین رونقی ملکی نین دوغوم گونودور، و بیز ایسته ییریک اونا دوغوم گونون تبریک ائدک.اونون بوگؤن ۲۶ یاشی اولور، اوحالدا کی دوستاقدادیر و بیزیم یانیمزدا ده ییر. او توتوقلانیب و محکوم اولوب. نیه کی؟ بلاگیندا یاییلان مطالبه گوره! داها دوغروسو، اینسان حاقلارینان مدافعه ائتمک اوچون، و بیزه گوسترن یول اوچون. ایندیسه ایسته ییرم بوردان بو عزیز یولداشا چاتدیرام: "دوغوم گؤنون قوتلو اولسون" لینک ویدئو در یوتوب

 

فارسی  http://www.youtube.com/watch?v=2Hp1jmUS4Ng&feature=player_embedded

 ترکی    http://www.youtube.com/watch?v=R9vUJBxrZa4  

 

 


 


سناتور کرک به حسین رونقی مالکی: تولدت مبارک
 


خاطرات کسی که بعد از تعطیلی «سلام» به زندان افتاد


وقتی پس از۱۶ ماه بلاتکلیفی، که۸ ماه آن درانفرادی گذشت و۸ ماه هم  دراعتراض بلا انقطاع روزه بودم، سرانجام دراسفندماه سال۱۳۶۶ دریک دادگاه سرپایی وچند دقیقه ای توسط«محسنی اژه‌ای»-که آن موقع درمقام بازپرس وزارت اطلاعات بود، محاکمه شدم، وتازمانی که کتاب خاطرات سیاسی وزیراسبق وزارت اطلاعات(محمدی ری شهری) چاپ شد، نمی دانستم به چندسال محکوم شده‌ام؟ [۱]


تیم محسنی اژه‌ای ازهمان ابتدای تأسیس وزارت اطلاعات تا الان هم حضوردارد. وخود وی پی درپی ارتقاء مقام پیداکرد وچون عالیجناب خاکستری درحاشیه قرارگرفت که فحش خورهم نباشد و البته گاهی هم به عنوان یک شخصیت منصف، ازاونیزیادی بشود، وعنقریب است که رئیس بعدی قوه قضائیه هم ایشان باشد![۲]


درروزهای پایانی سال ۱۳۶۶، به دلیل بیماری تورم ناحیه گردن درزندان، باهماهنگی بستگان و مسئولین زندان، قرارشد مرخصی داده شود تا خارج اززندان معالجه شوم. من دربیمارستان سوم شعبان تهران، توسط دکترعلی اصغردوست(جراج فک،گردن ومغز، گوش وحلق وبینی) به زیرتیغ جراحی رفتم و وقتی خواستم به زندان برگردم،گفتند «آزادی»![۳]


ازآن زمان تا تأسیس روزنامه سلام(به غیرازیک سالی که۶ ماه‌اش درادامه معالجه مجبور بودم هرروزیک آمپول بزنم ومقداری هم قرص بخورم)به کارهای مختلفی خودم رامشغول کردم؛ ازجمله دست‌فروشی ومسافرکشی؛ تا آنکه فرم استخدام کارمند وخبرنگاردرروزنامه سلام را درروزنامه  کیهان خواندم.


ازنظرمن این فرم نیزهمچون فرم استخدام های دولتی فرمالیته بود،چون دراستخدام‌های دولتی غالبا با برنامه ازپیش چیده شده فردمورد نظراستخدام می‌شود؛ ووقتی به روزنامه آمدم معلوم بودکه افراد گلچین شده‌اند. و آنها از پیش هم اطلاعاتی از من داشتند و هم مرا می‌شناختند وبرای همین هم همان روز فعالیتم را شروع کردم. [۴]


اولین دیدارم با آقای سعیدحجاریان(ازمعاونین مستعفی آقای ری شهری دروزارت اطلاعات) بود. اونخست مرابه سرویس سیاسی بردت ا با آقای ابراهیم اصغزاده(سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام) آشنا کرده وفعالیت خودرا ازهمان‌جا شروع کنم، اما چون وی نبود، مرابه آقای اکبر اعلمی(که آن زمان مسئول سرویس گزارش و گزینش روزنامه بود)معرفی کرد. برخلاف آن دو که ازپیش آنها را تاحدودی می‌شناختم، از وی هیچ شناختی نداشتم، و اتفاقا او ازمیان اعضای اصلی روزنامه، ازافراد انگشت شماری بودکه اخلاق سیاسی درکار را رعایت می کرد و ازهر وسیله‌ای برای رسیدن به هدف سود نمی‌جست! او هرچند-البته ازنظرمن-کمی مغرور به نظرمی‌رسید، اما انسانی خوشفکر و مستقل و بدون هیچ وابستگی بود. مرزکشی سیاسی او نیز از همان ابتدا در روزنامه سلام آشکارشد و خیلی زودهم ازآنجا رفت والبته این مرزکشی هم اکنون نیزادامه دارد و ایشان با اصلاح‌طلبان حکومتی سازش کوک نمی‌شود. اما با این‌حال آن‌زمان وی هروقت  اراده می‌کرد به روزنامه می آمدومطالبش راهم چاپ.


من در سرویس گزارش ازهمان پیش شماره روزنامه مشغول شده بودم که ازحاجی آقا موسوی خوئینی برایم پیغام آوردند که نباید درروزنامه کارکنم والبته بعدازچند روزدوباره پیام آورده شد که می‌توانم کارکنم به شرط آنکه فقط فعالیت اجرایی داشته باشم و نوشته‌ای ازمن چاپ نشود. البته این رفتن و آمدن دوباره یک تاکتیک وحرکتی فرمالیته بود تا اینکه به من تحمیل کنند که نمی‌توانم بنویسم. اما از آنجا که حرف وعمل آنها در دمکراسی‌خواهی و بی طرفی وآزادی‌خواهی باید شامل افرادخودنیزمی‌شد-خصوصا با زمزمه‌های انتخابات ریاست جمهوری-لذا این اجازه را یافتم که گزارش‌هایی  بدون نام وبعدها با نام اصلی و مستعار در روزنامه منتشرکنم.


من اززمان تأسیس تا تعطیلی روزنامه مسوولیت رسمی و کاری‌ام اداره کردن حروفچینی وتصحیح، و دریافت و توزیع اخباراز ورودی‌های فاکس وتلکس خبرگزاری‌ها بود. اما با این وجود و با تمام فشاروحساسیتی که ازهمه جهت روی من بود، باز توانستم درآن ایام تازمان تا دستگیری(۱۷اتیر۷۸)، نزدیک به۵۰ یادداشت، مقاله وگزارش فقط درروزنامه سلام بنویسم.


این روندادامه داشت تا آنکه وقتی سالگرد دوم خرداد۷۶ شد، گزارش«دوم خرداد؛ انقلاب در انقلاب» [۵] را نوشتم.این گزارش باعث شدتا مجبورشوم مطالب بعدی را با نام مستعاربنویسم واین اجبارومحرومیت ازکارمطبوعاتی به‌طور زنجیره‌ای درروزنامه‌های زنجیره ای تا بعد از زندان هم ادامه داشت.


«لطف الله میثمی»در سرمقاله مجله «چشم انداز»(ش۶۷) می‌نویسد:«پس ازتوقیف نشریه راه مجاهد در سال ۱۳۷۲ توسط آقای روح الله حسینیان دادستان دادگاه ویژه، من و دوستان برخوردهایی با وزارت اطلاعات داشتیم. یکی از معاونان آقای فلاحیان می‌گفت جوهر و اصل نظام جمهوری اسلامی وزارت اطلاعات است، چرا که هرکس بخواهد وکیل یا وزیر شود، حزبی یا روزنامه‌ای دایر کند و یا هرکس بخواهد رئیس جمهور شود با این وزارتخانه سروکار خواهد داشت و درهمین راستا توصیه می‌کرد که نشریه راه مجاهد نیز با وزارتخانه هماهنگ باشد...» [۶]


من درکتاب«حرف‌های زدنی و نوشته‌های نوشتنی ازیک نویسنده و روزنامه‌نگاراصلاح‌طلب مسافرکش» ص۳۳نوشتم: «این‌که چراسلام تعطیل شد و آیا صرفا به خاطرچاپ نامه‌ای محرمانه از سعید امامی(معاون وزیروقت اطلاعات) بود یا اینکه تاریخ مصرف آن نیزبه سرآمده بود؟ خودحکایت مفصل وقابل تأملی دارد که به جای دیگری و در وقت دیگر آنر اباید موکول کرد». ازنظرمن وخیلی‌ها، استفاده آقای خاتمی ازهمان مدیران اسبق و آزموده شده‌ها، و نیز بیش ازحد مماشات کردن وعقب‌نشینی از روندی که برای‌اش ترتیب می‌دادند[۷]، و عدم استفاده بهینه از آرای بالای خود[۸] سبب ورشکستگی شد!


ویکی دیگر از دلایل‌اش هم این بودکه با آغاز دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، اکثر نیروهای روزنامه مسوولیت‌هایی(اعم ازدولتی وغیر دولتی) به‌دست آوردند، ودرحال تجمیع و تکمیل و تقویت رانت بدست آورده بودند. یادم هست یک روزدرتحریریه روزنامه به آقای محسن میردامادی گفتم: «آقای خاتمی اگربخواهد موفق باشد، باید به دنبال اصلاحات باشد، ولازمه آن، اصلاحات اقتصادی است!» تا آن روز یادنداشتم که درعرصه مطبوعات، هنوزکلمه اصلاحات واصلاح‌طلبی مُدشده باشد.


 ایشان درپاسخ گفتند: «درست است اینکار را هم می‌کنیم!»

 
اما ظاهرا برخی ازآنها عجله داشتند که اصلاحات اقتصادی را ابتدا ازخودشروع کنند، مخصوصا کسانی که خیلی دیرآمده بودند و عجله هم داشتند که زودهم بروند! والبته همیشه هم ادعامی کنند که ازهیچ رانتی استفاده نکرده ونمی‌کنند...!


بی گمان درورای وضعیتی که دردوم خرداد ۷۶ به وجود آمد، مسائل پنهان دیگری هم بودکه تئوریسنها درحال انجام وهدایت آن بودند، تاانقلاب دچار فروپاشی همچون نظام شوروی سابق نشود و این نوع روی‌کرد ناگزیر بود![۹]

 
باید تاکید کنم که بخش مهمی ازنیروهای باصطلاح اصلاح طلب خود دروضع موجودسهیم بودند. لذا برای همین هم هست که دوست ندارند درمورد دهه ۶۰ و وضعیت زندان‌ها، دادگاه‌ها و مصاحبه‌های تلویزیونی و شکنجه و اعدام‌های آن دوره زیاد کنکاش شود و یا مورد پرسش واقعی وکلیدی قرار گیرند!


برای همین هم هست که با شانتاژ و به‌دست آوردن «قدرت رانتی» که از ناحیه سال‌ها حکومت کردن و دراختیار داشتن نهادهای اطلاعاتی وامنیتی بدست آورده اند،سعی دارند درداخل و خارج‌ازایران[۱۰] برای خلق‌الله چنان وانمود کنند که قهرمانان و پیش‌مرگان ملت هستند که البته همیشه هم در قرنطیه! هستند و مرگ و میر در اعتصاب غذا و حبس انفرادی و شکنجه و ممنوع الخروجی‌اش هم البته فقط برای کسانی است که هیچگاه درعرصه مدیریت نبوده و یا در قدرت سهیم نبوده‌اند!


و انگار نه  انگارکه مثلاافرادی هم مثل«محمدی ری شهری»،«موسوی»ها!«مجید انصاری»، «علی ربیعی»و «احمدپورنجاتی»ها ومانندآنهم بوده‌اند...



و یا با بالا آوردن افراد دست چندم خود مثل«احمدی نژاد» درعرصه مدیریت، و پنهان شدن در پشت سرآنها،هم تحمیل کنندکه دراین مملکت قحط الرجال است و هم وبرای خود حکم برائت بنویسند! [۱۱]


من درتاریخ۲۰ آبان۱۳۷۳ به خاطرنوشتن گزارشی باعنوان«خط قرمز»توسط مدیرمسوول و درپاسخ به یک پرسش(ظاهرا خواننده!!)درستون مخصوص«الوسلام»ازنوشتن درروزنامه محروم شدم.


«موسوی خوئینی»:نوشت:«هرچندکه آن مطلب مورد تأئید مدیریت سلام نبود و به همین جهت نویسنده وتهیه کننده آن برای همیشه ازنوشتن درسلام محروم شد، ولی خالی از نکات مفید هم نبود»!


روزنامه سلام بعدازظهر۱۶ تیر تعطیل ومن بعدازظهر۱۷تیر ۷۸ بازداشت [۱۲] و زندانی شدم؛ و وقتی پس ازدوماه اززندان آزادشدم. انجمن صنفی روزنامه نگاران که برای پرستیژبی طرفی برای همه روزنامه نگاران–حتی برای نشریه هایی مثل شلمچه-(که من آنهارا روزنامه نگارنمی‌دانم)چنانچه مشکلی پیش می‌آمد فورا اطلاعیه و بیانیه صادر می‌کرد، اما درارتباط بامن سکوت اختیارکرد؟ ودرپاسخ به اعتراض من گفته شدکه جرم شما مطبوعاتی نبود! [۱۳]

این درحالی است که ایشان(مسوول انجمن) بایستی پاسخ می‌داد که ازکجامی دانست جرم من مطبوعاتی نبود؟ والبته وقتی پس ازچهارسال دردادگاه ویژه روحانیت،توسط علی رازینی محاکمه شدم، جرم من نوشتن درمطبوعات بود. در رأی حکم دادگاه ویژه روحانیت نوشته شده بود: «هم چنین درمورد نوشتن مقالاتی علیه مسئولین نظام با نام مستعار اعتراف نمود. وی در نوشته‌های خودمطالبی علیه نظام جمهوری اسلامی را درج کرده است» [۱۴]

در پایان درذیل فقط به برخی ازنمونه‌هایی ازاین هماهنگی وبذل توجه به یک زندانی که فقط جرمش نوشتن بود اشاره می‌کنم:

-وقتی اززندان آزاد شدم و موقع تسویه حساب با روزنامه شد،آن مبلغ ۴۰ هزارتومانی را که به خانواده‌ام درزمان بازداشت کمک کرده بودندراهم پس گرفتند!

-در روزخبرنگار انجمن صنفی روزنامه نگاران مراسمی برپاکرده بود که من نیزدراعتراض به وضعیتی که پس ازآزادی اززندان برایم رقم زده بودند پلاکاردی چسبانده وکتاب تازه چاپ شده‌ام«حرف‌های زدنی ونوشته‌های نوشتنی ازیک نویسنده و روزنامه‌نگاراصلاح‌طلب مسافرکش راهم درمعرض فروش  گذاشتم. درهمان روزدرجلوی چشم من خبرنگار(نماینده رادیوبی.بی.سی درتهران) با انصافعلی هدایت(ازهمکارانم درروزنامه سلام) مصاحبه کرد و ایشان درارتباط با وضعیتی که من داشتم نامی ازمن برد و درباره من سخن گفت، و اتفاقا شب ازرادیو آنرا شنیدم. واین درحالی بودکه خبرنگاربی.بی.سی می‌توانست همان لحظه با خودم مصاحبه کند و شرح  و وضع خودم، صحیح‌ترش رااززبان خودم بشنود!

-وهمانطور که به‌خاطرهمین هماهنگی محترمانه با وزارت فخیمه اطلاعات است که من پس ازتعطیلی روزنامه سلام شغل ثابت مطبوعاتی نداشتم و با وجود مطبوعات ونشریات رنگارنگی که  مثل قارچ می‌رویند، ۱۲سال است که بیکاری  منقطع و ممتدی  که همراه با دربدری و فقر و خانه نشینی بوده است را تجربه می‌کنم.

 

----------------

توضیح:

 ۱-رجوع شود به کتاب خاطرات سیاسی محمدی ری شهری.
 ۲-بخوانید یادداشت اینجانب باعنوان:«وزیراطلاعاتی که نقش وزیربازی می کند».
 ۳-رجوع شود به یادداشتی از اینجانب باعنوان:«1سال مبارزه،۷سال تجربه،۲۵ سال زندان!» و یادداشت «عاقبت زین نردبان افتادنیست».
۴-هم چنین رجوع شود به دیگر یادداشتها از روزنامه سلام:«۱۶ تیر۷۸؛آخرین روز کاری در روزنامه سلام» و «خداحافظ سلام».
۵-روزنامه سلام۳خرداد۱۳۷۷ص۵ 
۶-همانطور که مجله ایشان حاضرنشد کتاب سه جلدی «همه حرف خدا»اثر اینجانب را معرفی کند.
و همانطورکه دیگر روزنامه ها:آفتاب یزد،آرمان،شرق،و اطلاعات آقای دعایی  باوجوددریافت کتاب ازسوی اینجانب حاضربه معرفی آن نشدند.همانطور که پس ازآزادی اززندان دراین۱۲ سال فقط برای من کار مطبوعاتی نبود،واین درحالی بود که باتوجه به شناختی که ازکاردروزنامه سلام داشتم،آنهاباهمان رانتی که برخی منکرش هستند علاوه برشاغل بودن درجاهای دیگربرای خودراسااقدام به انتشارروزنامه ونشریه های دیگرکردند.وهمانطورکه پس از آزادی اززندان  هرمطبوعه ای که  چندیادداشت(آنهم  بااسم مستعارازمن درج کرد)زودوهماهنگ ازادامه همکاری سرباززدو یاروزنامه  ونشریه شان تعطیل شد؟!ازنکات جالب یکی از این تعطیلی هااین است که وقتی خواستم به روزنامه بیان(که قبلامجله بود)بروم«عباس عبدی»به من گفت: برای چه می روی؟ این روزنامه چندوقت دیگرتعطیل خواهدشد،البته من رفتم؛وروزنامه هم تعطیل شد!؟
 ۷-رجوع شود به گزارش اینجانب درروزنامه صبح امروز باعنوان:«پنچ بعلاوه چند؟!»مورخ   و نیز یادداشت     «خلق بحران برای استعفای سوم» در  نشریه هفته نامه آبان سال  شماره 
۸-بخوانید نامه آیت الله العظمی منتظری به سیدمحمد خاتمی.
۹-رجوع کنید به یادداشت اینجانب با عنوان:«یبوست سیاسی«مُسهل».و«نُشادر»
۱۰-مثلابعضی ازافرادروزنامه سلام ودنباله هایش،رادیووتلویزیونهای خارجی مثل«بی.بی.سی»و «رادیوفردا» راقبضه وکارشناس آنجاشده اند!ولذامصاحبه کننده ومصاحبه شونده هم معلوم است!
وبرای همین است که همیشه هم همین این آقایان  هستندکه در بازار بورس سیاست همواره روی ویترین و مانیتور اخبارحضور دارند وهستند!  
 ۱۱-نگاه کنید به یادداشت:«رفتگرسیاست»و«قحطالرجال».
۱۲-روزنامه خرداد،۱۹ تیر،صفحه اول،خبردستگیری مرا درج کرده است.
۱۳-رجوع کنید به وب سایت رجبعلی مزروعی (متولد مهرماه)-رئیس دائمی انجمن صنفی روزنامه نگاران-در قسمت نظرات درذیل یاداشت ایشان باعنوان وقاحت...».
و این درحالی است که وقتی یک شب باصطلاح مسئول شیفت شب روزنامه«مراد ویسی» بخاطر انتشار نامه سعید امامی  باصطلاح بازدداشت(والبته ازنظرمن وی  به شیفت شب درمحل کاراصلی اش رفت!)چه سروصدایی به کمک همان رانتی که ایشان ودوستانش منکرآن هستند،بعد از این بپاکردند،که یکی از آن این است که وی هم کنون در رادیو فردا استخدام و کارشناس مسائل ایران شده است!؟
۱۴-گفتنی است من هیچگاه روحانی نبوده و نیستم و نخواهم بود!


 


هنرمند یا کارمند هنر

                      


رافائل آلبرتی، یکی از شعرای معاصر اسپانیا که در دوران حکومت دیکتاتوری فرانکو مجبور به جلای وطن شد،  می‌گفت «هنر برای هنر توهمی بیش نیست. هنر اگر در خدمت مردم نباشد  خادم دیکتاتوری است».  آلبرتی که چند سال پیش چشم از جهان بست  در کشورش اسطوره است، آنچنانکه پابلو پیکاسو، جوان میرو، و یا  پاکو رابال اسطوره هستند. نقطه مشترک  آنها عدم سکوت و عدم تمکین با دیکتاتوری  بود. آنها  با استفاده از هنری که در آن استاد بودند صدای مردمشان را بگوش جهان رساندند.  در یونان هم  ملینا مرکوری و میکیس تئودوراکیس اسطوره‌اند. اگر در اروپا از کسی بخواهید از ۳ هنرمند شیلیائی نام ببرد بدون شک نام‌هايی که خواهید شنید ویکتور خارا، ویولتا پاررا و  پابلو نرودا خواهند بود.

 
در فرهنگ بسیاری از کشورها  هنرمند به کسانی اطلاق می‌شود که با استفاده از شیوه‌ای حرفی را که برای زدن دارند بیان کنند. معضلات اجتماعی را مطرح سازند. کسانی که فقط از نظر تکنیکی در کاری تخصص دارند را خواننده،  نوازنده، نقاش، کارگردان و یا هنرپیشه می‌خوانند ولی هنرمند نمی‌دانند. هنر محتوائی است که  به طریقی بیان می‌شود. بی‌دلیل نیست که در قوانین کشورهای دمکراتیک مقوله هنر و هنرمند در آن بندهائی از  قانون اساسی گنجانده شده است که   به آزادی بیان اشاره می‌شود.  کسانی که حرفه‌شان با آزادی بیان گره خورده است و در کشورهائی چون ایران آزادی بیان شان محدود شده است، خود می‌توانند ناقض آزادی بیان باشند؟ متاسفانه برخی از به اصطلاح هنرمندان ما  این چنین هستند، نه تنها خود حرف نمی‌زنند و سکوت اختیار کرده‌اند، بلکه کسانی که  حاضر نیستند  با حکومت تمکین  کنند را نیز مورد انتقاد شدید  قرار می‌دهند.


این افراد تا حدی در سکوت خود غرق شده‌اند که دیگر توجیح سکوت بدون توجیح‌شان هم کافی نیست، و بجای  پشتیبانی و همدردی با آن گروه از هنرمندانی که خاموش نیستند، آنها را  مورد حمله قرار می‌دهند. این روزها، خصوصی و عمومی، بسیاری  جعفر پناهی را که به نماد آزادی بیان  تبدیل شده است و افتخار ایران در جهان است،  به‌باد انتقاد می‌گیرند که چرا با فریادهای آزادی خواهی اش باعث شده است  دیگران نتوانند از امکانات دولتی  برخوردار شوند و یا با محدودیت‌هایی  روبرو شوند.


سکوت بیش از این در مورد نقش هنرمند جایز نیست. چرا نباید بین شجریان که در خارج از کشور  بلندگوی خواست‌های جامعه  است و کسانی که با چمدانی پر از تمکین با حکومت به سفر میایند تفاوت گذاشت؟ چرا نباید بین کسانی که سکوت و تمکین را پیشه کرده‌اند تا فیلمی بسازند و هنرمندانی چون جعفر پناهی، سیمین معتمد آریا  که مجبور به‌سکوت شده‌اند و یا محسن مخملباف، بهمن قبادی و بابک پیامی و ده‌ها کارگردان جوان دیگر که  آواره شدند تمایزی قائل نشد؟
 تا کی بپذیریم که دفاع از حق زیستن و  آزادی بیان  سیاسی است و هنرمند نباید سیاسی باشد. هنرمند می‌تواند حزبی نباشد، هنرمند می‌تواند برانداز نباشد، هنرمند می‌تواند پشتیبان این و یا آن نظر و شخصیت و رهبر سیاسی نباشد،. هنرمند اگر مشکلات جامعه را نبیند، شکنجه و زندان را نبیند، اختناق و سرکوب را نبیند و یا بدتر از آن ببیند و سکوت کند، هنرمند نیست.  حداکثر کارمند هنری و در نهایت خادم  دیکتاتور است.


 


بفرمایید...منزل خودتان است!

یک سال و نیم پیش وقتی داشتیم توی سر وکله‌مان می‌زدیم که سیستم حروف فارسی را برای سیستم مدیریت سایت تنظیم کنیم، فکرش را نمی‌کردیم که با همراهی هزاران عضو در مدتی به این کوتاهی روبرو شویم. اعضایی که نگارنده مطالب هستند و یا با نظرهای خود، باب گفتگو در حوزه‌های مختلف را می‌گشایند، به نحوی که گاه «کامنت»ها از مقاله‌ها جذاب‌تر می‌شود.

باورش برای مخاطبان سخت است که برخی از ما عملا شب و روز را بر خانواده‌های خود حرام کرده‌ایم تا سایت واقعا «آنلاین» بماند. نمی‌توان بدون حمایت و بدون کمک کاربران به این نقطه رسید و از این بابت، مدیون همه اعضا و خوانندگان سایت هستیم.

می‌خواهیم برای پربارتر شدن سایت، و امکان‌پذیرتر شدن مشارکت، دستی به سر و روی سایت بکشیم، اما این تحول تدریجی است و نمی‌توان در یک «آن» همه تغییرات را عملی کرد. البته برخی تغییرات ممکن است به مذاق بسیاری از مخاطبان خوش نیاید که طبیعی است. از این بابت پوزش می‌طلبیم. به عنوان مثال، ملزم کردن کامنت‌گذاران به عضویت در سایت با اعتراض‌های زیادی روبرو شد، اما از حجم نظرهای بسیار اهانت آمیز و حملات شدید شخصی کاسته شد. پنهان نمی‌کنم که گاه کامنت‌هایی تند و غیر لازم از زیر دست ما در می‌روند و منتشر می‌شوند، اما نگاه کلی ما به مهار خشمی است که خیال می‌کنیم مانع گفتگوی محترمانه و مناسب است.

حتما در ساختار خبری‌مان بازنگری خواهیم کرد. ما باید متناسب با خواست و نیاز گروه‌های مختلف اجتماعی به کسب خبر بپردازیم. متاسفانه آنقدر علاقه به مسائل سیاسی روزمره زیاد است که خودمان از مسائل و حوزه‌های اجتماعی و کارگری و دانشجویی جا می‌مانیم. چرا کمتر به مسائل و مشکلات زنان پرداخته‌ایم؟ چرا نتوانسته‌ایم به معرفی زندانیان سیاسی بپردازیم که گمنام مانده‌اند و کسی سراغ‌شان را نمی‌گیرد؟ چرا به مسائل دانش‌آموزان و دانش‌جویان نپرداخته‌ایم؟ چرا از نیازهای روزمره خانواده‌ها مانده‌ایم و تا کی باید از بحث در باره مسائل جنسی دوری کرد؟ یکی از دوستان به شوخی می‌گفت که حتی فعالان سیاسی «نیازهای اطلاعاتی جنسی» دارند و می‌گفت اگر کامپیوترهای بسیاری از اینان را بررسی کنی، با سایت‌هایی آشنا خواهی شد که برق از کله‌ات خواهد پراند! حالا این شوخی بود، اما مگر چه  ایرادی دارد که فعالین سیاسی و حقوق بشر گاهی بحث در باره ناشدنی‌ها سیاسی را کنار بگذارند و در باره شدنی‌ها حرف بزنند؟ اشتباه نکنید! قرار نیست اینجا یک سایت «اروتیک» شود، قرار نیست تابوها را بشکنیم، اما می‌خواهیم به یادمان می‌آوریم که انسان‌هایی هستیم که هم خودمان را سرکوب کرده‌ایم و هم نیازهای‌مان و هم دیگران را...گویی سرکوب نفس به بسیاری از ما اجازه داده تا دیگران را هم سرکوب کنیم!

اما یک خواهش مجدد؛ اگر می‌بینید اخبار بعضی حوزه‌ها کمتر پوشش داده شده، از شما خواهش می کنیم که دست به کار شده و مانند یک خبرنگار، وارد میدان شوید. باور کنید اخبار وقایع مناطق مرزی و نقاطی که حقوق انسان‌ها به شکل مستمر نقض می‌شود، بسیار مهم‌تر از جراحی زیبایی همسر فلان عضو جناح راست است (البته جراحی زیبایی همسر یکی از بزرگان جناح راست منتهی به مرگ آن خانم شد).

خودنویس به «نیک آهنگ» تعلق ندارد. باور کنید من فقط یک خدمت‌کار پرکار هستم. اگر پیشنهادی برای رشد و بهتر شدن سایت خودتان دارید، لطفا به نشانی زیر ارسال کنید.

editor@khodnevis.org

 


 


مهدی طائب: مشایی یک فراماسون خطرناک است که اخبار «غیبی» می‌گوید

مهدی طائب رئیس «قرارگاه عمار» (مرکز راهبردی و اتاق فکر فرهنگی/عقیدتی هواداران سید علی خامنه‌ای) در چهارمین روز از «دوره اموزشی-تربیتی والعصر» که توسط «دانشگاه امام صادق» و در محل «اردوگاه صاحب الزمان» برگزار شده است نکات جدیدتر، مهم‌تر، بهتر، قوی‌تر، و جالب‌تری در مورد حقایق قوم یهود، سرخپوستان امریکا، مشایی، و احمدی نژاد افشا کرد.  بخش‌هایی از سخنان طائب در شماره امروز (سه شنبه ۱۴ تیر) روزنامه «روزگار» چاپ تهران منتشر گردیده، که گزیده هایی از آن در زیر نقل می‌شود.


طائب در سخنان خود ابتدا به قدرت بی‌پایان و نفوذ بی‌حد و حصر و اسرار آمیز قوم یهود در تمام جزئیات زندگی در چهارگوشه دنیا پرداخت، و از نتایج تحقیقات یک دانشمند فرانسوی گفت که  «با ادله قابل قبول ثابت کرده است که سرخپوست‌های امریکایی مسلمان بوده‌اند و یهود برای سلطه بر قاره امریکا آنان را با زور مجبور به بت پرستی کرده است و بعد تمدن امریکایی را در آنجا به وجود آورده است.»

وی در همین رابطه همچنین تاکید کرد که، «بدون شک مستند "ظهور نزدیک است" کار یهود بود و توسط مشایی حمایت شد،» و  سپس برای اینکه جای شکی در ذهن شنونده ها باقی نماند تصریح کرد، «مشایی نفوذی یهود است.»

طائب سپس جزئیات جدیدی در مورد میزان و دلایل خطرناک بودن مشایی را افشا کرد و گفت، «مشایی آدم امنیتی کاربلدی بود که از وزارت اطلاعات خارج شد و دیگر او را تحت نظر نگرفتند، و خطرناک‌ترین عنصر، عنصری اطلاعاتی است که اخراج شود ولی تحت نظر نباشد». طائب علاوه بر «کاربلد» بودن مشایی همچنین یک مرتاض بسیار بزرگ دانست و رابطه بین او و احمدی‌نژاد را طوری توصیف کرد که به تفسیر آگاهان تقریبا به رابطه پدر ژپتو و پینوکیو می‌ماند.  وی گفت، «بنده مبداء اطلاعات آیت الله مصباح را نمی‌دانم اما هرچه بود این حرف را خدایی گفت که مشایی فراماسونر است و ماسون های بزرگ آدم های مرتاض اهل ریاضت هستند و قدرت های شخصی دارند، مثل فروغی که از بزرگ‌ترین ماسون‌های ایران است. مشایی مرتاضی بسیار قوی است، ریاضت‌های شدیدی کشیده است که هیچ کس تاب و توان آن را ندارد ... اخبار غیبی می‌گوید و تحقق هم پیدا می‌کند ... در این مدت زمانی که مشایی با احمدی‌نژاد بوده است القائات بسیار وحشتناکی به احمدی‌نژاد داشته است و اینکه احمدی‌نژاد چه کار بکند و چه کار نکند و احمدی‌نژاد هم تبعیت می‌کند چون فکر می‌کند که مشایی با امام زمان مرتبط است به جهت اینکه اخبار غیبی می‌گوید و محقق می‌شود.»

طائب سپس به شکل رابطه بین مشایی و نخست وزیر هند پرداخت و گفت، «یکی از معاون‌های مشایی که با ما نسبت داشت نقل می‌کرد که نخست وزیر هند به مشایی وقت داد تا مشایی با او ملاقات کند، در حالی که کمتر کسی می‌تواند با نخست وزیر هند ملاقات کند» و اضافه کرد، «هنگام ملاقات نخست وزیر هند در برابر مشایی مودب نشسته بود تا مشایی سخن بگوید، [اگرچه] نخست وزیر هند [خود] از ماسون های بزرگ منطقه است.»

وی نهایتا ریشه مسائل بین احمدی‌نژاد و مجلس و نیز برخی وزرای کابینه‌اش و نهایتا افتادن احمدی‌نژاد از چشم سید حسن نصرالله را هم تلاش احمدی‌نژاد برای تحقق هرچه سریع‌تر ظهور امام زمان دانست، و مسئله را به این شکل تبیین نمود که:‌ «در چهار سال دوم مشایی نزدیک احمدی‌نژاد پیدا شد و گفت تو دولت ظهوری و ظهور در زمان تو تحقق پیدا می‌کند و گفت مجلس ضد ظهور است و باید عوض شود، و هر وزیری که با مشایی زاویه پیدا می‌کرد سریع آنها را به جهت اینکه مانع ظهور بود برکنار می‌کرد، و احمدی‌نژاد هم تاوان همین کار را با تخریب آبروی متکی جلوی کفار داد. آن روزی که متکی برکنار شد احمدی‌نژاد در یک شب ماموریتش را از دست داد و هنگامی که سید حسن نصرالله متوجه خانه‌نشین شدن احمدی‌نژاد شد دستور داد تمام عکس‌های احمدی نژاد را جمع کردند و دیگر حزب الله اسمی از احمدی‌نژاد نیاورد.»




 

 


 


«الف» مدعی شد؛ طرح تفکیک جنسیتی برای تخریب آیت‌الله خامنه‌ای است

در یادداشت «الف» آمده است که در اجرای این طرح «به گونه‌ای وانمود می‌شود که گویا طرح خواست و مطالبه‌ی مقام معظم رهبری است. مسؤولی که مأمور اجرای این طرح در وزارت علوم است و اتفاقاً سابقه‌ی خوبی در اجرای طرح‌های وزارت علوم هم ندارد، از همان ابتدا این طرح را منتسب به مقام معظم رهبری کرده است و ادعا می‌کند که خواسته‌ی‏ معظم‌له این است که این طرح به سرعت اجرا شود و خیلی با غلظت و حرارت هم این موضوع را دنبال می‌کند.» همچنین در ادامه آمده است که اجرا کنندگان با استدلال اینکه این طرح مطالبه رهبری است، توانسته‌اند نظر مساعد بسیج و افراد مذهبی را جلب کنند و با روش‌هایی از مراجع فتوی بگیرند.

 

در یادداشت الف آمده است «در استعلام صورت گرفته، مشخص شده است که این ادعا به هیچ وجه صحت ندارد و مقام معظم رهبری نه دستوری در این زمینه داده‌اند و نه اصلاً شیوه‌ی اجرای به این شکل را قبول دارند." و "به هر جهت این یکی از طرح‌های جریان انحراف است که اهداف خاص خود را دنبال می‌کند.»

 

جریان انحرافی عنوانی است که حامیان رهبر ایران برای نامیدن نزدیکان احمدی‌نژاد و رحیم مشایی به کار می‌برند.

وب‌سایت احمد توکلی اهداف خاص این طرح را به آشوب کشیدن دانشگاه‌ها و همینطور تخریب رهبر ایران دانسته و استدلال کرده است «به طور قطع کار به مرحله‌ای خواهد رسید که نیاز ‌شود که یکی از مسؤولین رده بالای کشور بیاید و این طرح را ملغا کند، بعد این طور القا می‌شود، طرحی که مقام معظم رهبری مدنظر داشتند با نگاهی بسیار دگم و متعصبانه همراه بوده، قابلیّت اجرا نداشته و روشنفکرانه نبوده است، آنگاه این فرد می‌آید این طرح را وتو می‌کند.» به نظر می‌رسد این فرد می‌تواند محمود احمدی‌نژاد باشد که در حال حاضر به شدت با حامیان خامنه‌ای در جدال است.

 

در رابطه با اجرای این طرح کامران دانشجو وزیر علوم امروز اعلام کرد: «از اول مهر ماه دانشجویان دختر و پسر در کلاس‌های درس باید در دو ردیف جداگانه بنشینند و مسئول اجرای این آئین نامه بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، روسای دانشگاه‌ها و مدارس عالی هستند.»


 


راه حل سفیر آمریکا در عراق برای حل مشکلات «کمپ اشرف»

به گزارش  گروه روزنامه‌های «مک‌لچی» آمریکا، جیمز جفری سفیر ایالات متحده در عراق هشدار داده است که نیروهای آمریکا به زودی بازدید از کمپ اشرف را قطع خواهند کرد و انتقال ساکنان کمپ به نقطه‌ای امن‌تر در عراق را باید جدی گرفت. اما پیشنهاد سفیر عراق برای انحلال این سازمان «شبه نظامی» نیز قابل توجه است.

جفری گفت است که با سازمان ملل در حال یافتن راهی برای بهبود وضعیت افراد محدود شده در کمپ اشرف است، اما ساکنین نیز باید به عنوان پناهجو در نهاد حمایت از پناهندگان سازمان ملل ثبت نام کنند. اما پیشنهادهای سفیر آمریکا با روی خوش از سوی رهبری سازمان مجاهدین خلق روبرو نشده است. بر اساس این گزارش، رهبری این سازمان مستقر در فرانسه اعلام کرده که ایرانیان محبوس ترجیح می‌دهند در همان محل بمیرند تا اینکه در جایی دیگر در عراق مستقر شوند. نگرانی سازمان مجاهدین خلق، انتقال نزدیک به ۳۰۰۰ نفر از ساکنان به نقطه‌ای دیگر است که باز در دسترس ماموران دولت عراق و نیز نیروهای امنیتی ایران باشد.

گفته می‌شود بسیاری از نمایندگان پارلمان‌های اروپایی از طرحی دفاع می‌کنند که منتهی به انتقال ساکنان کمپ اشرف به کشوری ثالث و امن شود. با این حال، یک‌شنبه گذشته، سفارت آمریکا در عراق اعلام کرد که انتقال این گروه از کمپ اشرف به نقطه‌ای دیگر، می‌تواند مقدمه جابجایی بزرگ‌تری به کشوری ثالث باشد.

در حال حاضر، کشورهای اروپایی مایل به پذیرش اعضای این گروه که هنوز از سوی بسیاری از کشورها، تروریستی شناخته می‌شود، نیستند. وزارت خارجه آمریکا نیز از سال ۱۹۹۷، مجاهدین خلق را نهادی تروریستی می‌شناسد.

در ماه گذشته، گروهی از نمایندگان کنگره آمریکا بر سر حمله نیروهای مالکی به کمپ اشرف که منجر به کشته شدن ۳۵ نفر شد، به دولت عراق اعتراض کرده‌اند. این گروه اعضای کمیته حاشیه‌ای روابط خارجی کنگره هستند که به بررسی «جنایت علیه بشریت» در حمله نیروهای مالکی به کمپ اشرف پرداخته‌اند. این گروه البته تمایلی به پیشنهاد پذیرفتن پناهجویان در ایالات متحده نداشته است. فعالیت این کمیته با مقاومت مالکی روبرو شد.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته