این خبر در بخش شایعه رادیو کوچه قرار دارد و رادیو کوچه صحت و سقم آن را تایید نمیکند.
منبع: العربیه.نت
یک منبع مسوول در جنبش صدر تاکید کرد آیتاله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی به واحدهای سپاه پاسدران و حزباله لبنان دستور داده است تا با «دشمنان خدا درسوریه» وارد نبرد شوند.
این منبع که نخواست نامش فاش شود در گفتگو با العربیه.نت تاکید کرد آیتاله خامنهای در یک دیدار محرمانه که نمایندگانی از جنبش صدر نیز در آن حضورداشتند، خواستار بهکارگیری تمام امکانات امنیتی و لوجستکی برای «خاموش کردن آتش فتنه در سوریه و سرنگون کردن دشمنان خدا» در این کشور شده است.
منبع تاکید کرد رهبرجمهوری اسلامی ایران این اظهارات را در جمع فرماندهان سپاه، نمایندگان سفارت سوریه در تهران، حزباله و چند تن از رهبران جنبش صدر اعلام کرده است.
این در حالی است که کشورهای عربی طی ماههای گذشته از دخالت ایران در امور داخلی خود اظهارنگرانی کردهاند.
محمود عباس رییس دولت خودگردان فلسطین بارها خواستار تحریم کنفرانسها و همایشیهایی شده است که به گفته او توسط جمهوری اسلامی برای فریب دادن افکارعمومی در ایران و جهان اسلام تشکیل میشود.
در ایران نمایندگیهای مختلفی برای گروههای فلسطینی، لبنانی، یمنی، بحرینی، عراقی وجود دارد و برخی از این گروهها در کنار فعالیت سیاسی آموزشهای نظامی و امنیتی لازم را فرا میگیرند.
کارشناسان اظهارات آیتاله خامنهای در مورد حوادث سوریه را یک فتوای دینی توصیف کردهاند که تاثیر مستقیمی در ایجاد ناامنی در سوریه میگذارد و میزان دخالت ایران در کشورهای عربی را بالا میبرد.
ندای سبز آزادی
مهدی محمودیان، روزنامهنگار زندانی که در تاریخ ۲۵ شهریورماه ۱۳۸۸ بازداشت و روانه زندان اوین شده بود، در نامهای خطاب به آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی از وضعیت نامناسب زندانهای ایران نوشته است.
در بخشی از این نامه آمده است «در حکومت شما زندانیان به بیگاریهای بدون حقوق و یا حقوق اندک، کارگری در سالنهای سرویس بهداشتی و محوطه زندان گمارده میشوند و زندانها به شهر مردگان میماند که باید به هر طریقی فقط از آن خارج شد. البته کسانی که در زندان در آمدهای میلیونی دارند، هیچ نیازی به بیرون رفتن ندارند و هر زمان که بخواهند با هماهنگی مسوولین زندان و به راحتی چند روزی از مرخصی استفاده میکنند.»
نامه مهدی محمودیان خطاب به آیتاله خامنهای در شهریور ماه سال 1389 نگارش شده است که، پیش از این منتشر نشده بوده است.
گفتنی است مهدی محمودیان هم اکنون در زندان رجاییشهر در وضعیت نامناسب جسمانی بهسر میبرد.
متن کامل این نامه که در اختیاز ندای سبز آزادی قرار گرفته است به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اوالئک
هم المفلحون (آل عمران ایه 104)
حضرت آیتاله خامنهای
اولین و آخرین نامهای که به شما نوشتم به تابستان سال 1386 بر میگردد که به عنوان یک شهروند و یک روزنامهنگار، گزارشی از برخوردهای غیرانسانی و جنایت بار نیروهای انتظامی با افرادی که اوباش و اراذل نامیده شده بودند و در خیابانها بازداشت و به بازداشتگاه کهریزک منتقل شده بودند را خدمتتان عرض کردم. در آن نامه از ضرب و شتمها ، فحاشیها، هتک حرمتها، شکنجههای روحی و جسمی و جنسی برخی از نیروهای انتظامی نسبت به جوانانی که غالبن 20 تا 30 ساله بودند و از فرزندان جوان این مرز و بوم به شمار میرفتند گزارش داده بودم،از دهها نفری که در زمان نگهداری این افراد در کهریزک کشته شده بودند، از رفتارهای زشت و نامناسب و غیرانسانی دادستان وقت با خانوادههایشان، نوشته بودم، از مجبور کردن زندانیان به برهنه شدن و کابل زدن بر بدن یکدیگر، از جادادن بیش از 40 نفر در یک کانتینر 30 متر مربعی به مدت چندین هفته، از شکستن دست و پاهای زندانیان و از کابل زدن بر بدنهای خیس زندانیان در حضور مرد هلیکوپترنشین در سحرگاهان و ……»
اما دریغ از هرگونه پاسخ و عکسالعملی، نتیجه آن شد که در سال 88 فرزند یکی از یاران نزدیکتان (فرزند آقای دکتر روحالامینی) به همراه چندین جوان عزیز دیگر که در آن شکنجهگاه به شهادت رسیدند، تازه یادتان افتاد که باید دستور تعطیلی آن بازداشتگاه را صادر فرمایید.
والبته در روزهایی که در سال 88 در انفرادی بهسر میبردم ، بازجوها و نگهبانان به خوبی از خجالت آن گزارشها درآمدند و جناب قاضی نیز چندین سال زندان را بهخاطر افشا مسایل مربوط به کهریزک به من تحمیل نمود.
با این حال براساس آموزههای دینی، اخلاقی و انسانی خود آموختهام که در یک جامعه انسانی همه آحاد مردم نسبت به یکدیگر وظایفی دارند و در صدر آن وظایف، اشاعه امر به معروف و نهی از منکر است و از آنجایی که هنوز کمی امیدواری برای اصلاح امور در من وجود دارد و خوشبینانه فکر میکنم و یا لااقل امیدوارم که گزارش قبلی من را حضرتعالی ندیده باشید و یا نگذاشتند به دست شما برسد بر آن شدم گزارشی از وضعیت شکنجه و رفتارهای وحشیانه نیروهای امنیتی با زندانیان سیاسی و همینطور وضعیت اسفبار زندانیانی که در 11 ماه اخیر حداقل در سه زندان و یک بازداشتگاه) با پوست و گوشت خود احساس کردهام را برای شما بگویم، تا شاید اینبار قبل از آنکه فردی از نزدیکانتان را از دست بدهید، دستور رسیدگی به این اوضاع را صادر کنید، با آنکه میدانم بعد از گفتن و انتشار این گزارش احتمالن چندین سال دیگر نیز به محکومیتم اضافه خواهد شد و احتمالن دوباره به انفرادی منتقل و مورد ضرب و جرح بازجویان و برخی نگهبانان قرار خواهم گرفت، حضرتعالی را بهدلیل خیرخواهی که معنای …….(ص 5)…….. در ((النصیحه الائمه المسلمین )) تجلی یافته است مخاطب قرار میدهم و این نامه را با امید به پیگیری و اجرای قسط و داد و نه فقط در برخورد با زندانیانی چون ما که با جرایم و بزههای گوناگون و متنوع در زندان به سر برده و امید به جاری شدن عدالت دارند نگاشتهام. زندانیانی که در مسیر بازجوییها و دادرسیها و حتا پس از صدور احکام در زندانها مورد انواع آزارها و شکنجههای جسمی و روحی و جنسی و انواع و اقسام فشارهای غیرانسانی، چه از طرف زندانبانان و چه از طرف دیگر زندانیان قرار میگیرند و متاسفانه با توجه به سیستم و نوع مناسبات دستگاه قضا در زندان، هیچ فریادرسی نمییابند و شرمآور اینکه تمام این مظالم نه در زندانهای شرق و غرب که در جمهوری اسلامی که مدعی نیابت امام زمان را برای حکومت دارد، در جریان است، در حکومتی که مسوولینش هر روز دم از مدیریت جهان میزنند و از حقوق بشر و حقوق انسانی در دیگر کشورها انتقاد میکنند. لذا همگی وظیفه داریم نا حداقل دامن اسلام را از این همه فجایع و جنایات پاک کنیم و این وظیفه قاعدتن با توجه به مسوولیتی که به هر دلیل سیاسی و شرعی بر دوش حضرتعالی به عنوان حاکم نظام مدعی اسلامی و به عنوان کسی که خود را نایب امام زمان میخواند گذاشته شده است بیشتر سنگینی میکند، به امید اینکه قبل از آنکه خیلی دیر شود و با از دست دادن نزدیکانتان متوجه شوید که جوانان این مرز و بوم در زندانها چه میکشند این گزارش را تقدیم حضورتان میکنم:
1- وضعیت زندانهای کچوئی، رجاییشهر و اوین:
الف: مواد مخدر و اعتیاد: در این سه زندان و بندهایی که در آن حضور داشتم، مواد مخدر به راحتی و بدون هیچ مشکلی و به هر میزان که اراده میشد وجود داشته و دارد، در حالیکه برای ورود یک دست لباس در زندان اوین میبایست 6 ماه صبر کرد و در زندان رجایی شهر میبایست چند هفته نامهنگاری کرد و موافقت چندین مدیر و رییس را گرفت، اما مواد مخدر در حد مصرف نزدیک به هزار نفر در یک زندان وارد میشود و بدون اینکه مزاحمتی برای واردکنندگان مجاز!!! ایجاد شود و این در حالی است که بعد از حدود 11 ماه زندان بودن هنوز نتوانستهام اجازه ورود 2 جلد کتاب آموزشی را بهدست آورم. قابل ذکر است که ورود روزانه چند صد گرم مواد مخدر مختص زندان رجایی شهر نیست که در زندان کچویی نیز در مقیاسی کوچکتر به همین صورت بود و در زندان اوین و بند 350 که شرایط بسیار جالبتر بود ، به این صورت که مواد مخدر دقیقن توسط زندانبانی که هر روز در اتاق رییس اندرزگاه بودند و اکثرن با هم غذا میخوردند، به قیمتی ارزان توزیع میشد و این افراد خدوم!!!
نه فقط مشکلی نداشتند که از طرف عوامل نامریی!!! کاملن حمایت میشدند.
ب: لواط حضرت آیتاله با شرمندگی از اینکه مجبورم این مطالب را بنویسم صرفن از باب تکلیفی است که بر دوش خود احساس میکنم برای اطلاع شما بازگو میکنم.
در بندهای مختلف زندان رجایی شهر عمل لواط بهصورت امری معمولی و قابل پذیرش در آمده است که ظاهرن مسوولین زندان برای کمتر شدن آلودگیهای آن وسایل بهداشتی مورد لزوم افراد را آزادانه در اختیار زندانیان قرار میدهند، من از صدها مورد از این روابط که با رضایت طرفین و بهصورت آزادانه و شاید صرفن بهخاطر چند نخ سیگار و یا یکبار مصرف مواد صورت میگیرد میگذرم، من از وضعیتی میگویم که در این زندان هر کسی که کمی زیبایی در چهره داشته باشد و احیانن زوری در بازو نداشته باشد و یا پول خوبی در حسابش نداشته باشد که باج بدهد به دیگران، به زور در سالنهای مختلف و هر شب در یک اتاق گردانده میشود و هر مفعولی صاحبی دارد و از این بابت پولی بهدست میآورد و بعد از چند وقت هم او را به دیگری میفروشد، طبق مشاهده یک زندانی سیاسی به یک جوان در طول یک شب 7 مرتبه تجاوز شده است و وقتی صبح به زندانبان شکایت میکند به انفرادی (یا به گفته مسوولین زندان سوئیت) منتقل میشود بدون اینکه هیچکدام از متجاوزین حتا مورد سوال واقع شوند.
ولی امر مسلمین …….. اینجا در زندان رجایی شهر تحت امر شما فرزندان و شهروندان کشور تحت امرتان با قیمت دویست و پنجاه هزار تومان اجاره داده میشوند و در این سیستمی که شما مسوولیت آن را دارید هیچ دادرسی نمییابند.
در زندان کچوئی شخصی که دهها نمونه از آن قابل مشاهده است به اتهام عدم پرداخت نفقه و مهر به زندان آمده است به صورت مفعول حرفهای حکم آزادی گرفته است.
ج: ضرب، شتم و جرح زندانیان: برای زندانیان غیرسفارشی در بسیاری از موارد هیچگونهشان انسانی قائل نیستند. هر کسی اعم از مسوول ، نگهبان و…… به خود اجازه میدهد هر نوع کلمات رکیک و هتاکانهای را نسبت به زندانیان روا بدارد و هر زمان که لازم بداند زندانی را با دست، باتوم، زنجیر و یا هر وسیله دیگری مورد ضرب و شتم و حتا جرح قرار دهد و هیچ دادرسی برای مظلوم بهجز نالهها و زجه دردآور وجود ندارد، و یا در مورد دیگر، حداقل 3 مرتبه در طول یکماه فقط در یک بند که 10 درصد زندانیان رجایی شهر را تشکیل میدهند زندانبانان چندین زندانی را به دلایل مختلف با باتوم چنان مورد ضرب و شتم قرار دادند که تمام بدنشان را سیاهی و کبودی در بر گرفته بود و تا چندین روز حرکت را از آنها سلب کرده بود، در یک مورد که فقط صدای آنرا میشنیدم زندانی را که ظاهرن از یک زندانبان به دلیل ضرب و شتم شکایت کرده بود با الفاظ رکیک و با زنجیر و باتوم میزدند تا به گفته آنها بگوید غلط کردم و شکایتش را پس بگیرد که البته او نیز بعد از نیم ساعت با بدنی کبود و سیاه رضایت داد و از شکایتش منصرف شد و سپس بهخاطر بر هم زدن نظم زندان به انفرادی و یا سوئیت (بند 11) منتقل شد و صد البته خوب است بدانید از سگهای موادیاب نیز بهجای کشف مواد برای ارعاب و زخمی کردن زندانیان استفاده میشود.
جناب آقای خامنهای، به جرات میتوان گفت هیچکدام از قوانین رفاهی که توسط همین نظام و کشور برای رفاه زندانیان تصویب شده است به اجرا گذاشته نمیشود، نه غذای سالم و کافی و نه محیط بهداشتی (مطابق آییننامه) و نه هیچکدام دیگر از امکانات پیشبینی شده در قانون در اختیار زندانی قرار نمیگیرد و از آنجا که امکان استفاده از مرخصی برای زندانیان در اختیار زندانبانان و مسوولین زندان (و نه قانون) قرار دارد هیچکس اعتراض نمیکند.
در حکومت شما زندانیان به بیگاریهای بدون حقوق و یا حقوق اندک، کارگری در سالنهای سرویس بهداشتی و محوطه زندان گمارده میشوند و زندانها به شهر مردگان میماند که باید به هر طریقی فقط از آن خارج شد. البته کسانی که در زندان در آمدهای میلیونی دارند، هیچ نیازی به بیرون رفتن ندارند و هر زمان که بخواهند با هماهنگی مسوولین زندان و به راحتی چند روزی از مرخصی استفاده میکنند.
ایدز و سایر بیماریهای واگیردار:
جمعیت قابل توجهی از زندانیان مواد مخدر و معتادین به بیماریهایی همچون ایدز و هپاتیت مبتلا هستند و هیچ تفکیکی بین بیماران و افراد سالم وجود ندارد و با توجه به مصرف مواد مخدر و شیوع لواط بین این افراد هر روز بر تعداد افراد مبتلا به بیماریهای واگیردار افزوده میشود.
جناب آیتاله، اگر به وضعیت اسفبار این زندانها توجه نشود با توجه به افزایش روزافزون زندانیان و برگشت بدون کنترل آنها به جامعه و خانواده هر روز به تعداد کسانی که به آلودگیهای روحی روانی و جسمی مبتلا میشوند افزوده خواهد شد و …….
2- برخورد با زندانیان سیاسی حوادث یکسال گذشته:
جناب آیتاله از فجایع بازداشتگاه کهریزک و شهادت برادرانم در آنجا فعلن چیزی نمیگویم چون میدانم به طور کامل میدانید در آنجا و توسط چه کسانی چه گذشته است، از فجایعی که در خیابانها و کوچهها بر سر مردم آمد میگذارم چرا که شما نیک میدانید که کسانی که عکسهای شما بر سینه و دستشان بود، بر سرخواهران و برادرانم در خیابانها چه آوردند، از پدران منتظر فرزند و مادران گریان و قبرهای بیصاحب میگذرم، از بیان به خاک و خون کشیده شدن دهها عزیز هم وطنم در خیابانها میگذرم و صرفن به بیان جنایاتی که توسط نهادهای امنیتی و انتظامی دولت و حکومت شما بر سر زندانیان آوردهاند بسنده میکنم.
در مدت 4 ماهی که در زندان اوین و در بند 350 و همینطور در زندان رجایی شهر بودم، با بیش از 200 نفر از زندانیان سیاسی و کسانی که پس از انتخابات به دلایل مختلف بازداشت شدهاند همسلول و همبند بودهام که مطالب ذیل گوشهای از شنیدههایی است که هر مورد آن از دهها نفر شنیده شده است و بسیاری را نیز در بند 209 دیدهام و یا شنیدهام:
الف: نحوه بازجوییها: تقریبن تمام بازجوییها بر خلاف نص صریح قانون، با چشم بند و رو به دیوار صورت میگیرد، لذا در بیشتر مواقع امکان شناسایی و معرفی بازجویان امکانپذیر نیست و در طول بازجوییها سربازان گمان شما از هیچ رفتار و روش خشونت بار و غیرانسانی در برخورد با زندانیان کوتاهی نکرده و نمیکنند که در این صورت میتوان گفت اگر در این راه عمدی وجود نداشته باشد این موارد به راحتی قابل تشخیص و رسیدگی است.
ب: به کار بردن الفاظ رکیک، فحاشی، تحقیرهای لفظی و …
تقریبن تمام کسانی که مورد بازجویی قرار گرفتهاند از جمله خود من بارها و بارها با رکیکترین الفاظ، از فحشهای جنسی و خانوادگی و اتهامات اخلاقی روبهرو شدهاند، بهخصوص در بند 2 الف که تحتنظر سپاه اداره میشود، الفاظ رنگینتر و پر و پیمانتری نثار زندانیان و خانوادهی آنها و به قول خودشان برای خرد و تحقیرکردن زندانی از این الفاظ توسط بازجویان استفاده میشود.
ج: تحقیرهای روحی و جنسی: حداقل ده نفر از زندانیان شهادت میدهد که در زمان بازجوییها آنها را مجبور کردهاند که برهنه شوند و یا با لباس زیر ساعتها در بازجویی بایستند و حداقل سه نفر از این افراد شهادت میدهند که با باتوم و یا وسیلهای شبیه آن مورد تحقیر جنسی قرار گرفتهاند وحداقل 2 نفر از اینها کسانی بودهاند که تا قبل از بازداشت حاضر بودهاند برای جنابعالی جانشان را نثار کنند و حتا انتقادی هم به شما نداشتهاند.
د: دروغ، تهدید و تطمیع زندانیان برای پروژه اعترافگیری:
جناب آقای آیتاله، سربازان گمنام شما از هیچ دروغ و نیرنگی برای فریب متهم بیدفاع جهت به اجرا گذاشتن پروژهی اعترافگیری دریغ نکردهاند، از بازداشت اعضای خانواده تا صدور احکام دروغین اعدام و نمایش دروغین کودتا.
حداقل در 2 مورد که شاهد آن بودم همسران زندانیان بازداشته شدهاند و به آنان گفته شده اگر اعترافنامهها را نخوانند برای همسرانشان احکام سنگین صادر خواهد شد و آنها مجبور به اعتراف به کارهای نکرده نمودهاند، در دو مورد فرزندان نوجوان و جوان را احضار نموده و از پشت شیشه به زندانی نشان دادهاند تا با اینکار او مجبور شود برای نجات فرزندانش آنچه را که آنها میگویند انجام دهد.
حضرت آیتاله، همهی اینها که در زندانهای امنیتی شما در جریان است توسط سربازان گمنام شما در وزارت اطلاعات و بهخصوص سپاه پاسداران به انجام میرسد.
ه: دخالت در حریم خصوص متهمین و ایجاد درگیریهای خانوادگی: در بسیاری موارد به خاطر شنودها و سرک کشیدنهای قانونی و غیرقانونی نهادهای امنیتی در خصوصیترین و شخصیترین حوزههای زندگی افراد و دسترسی بازجوها به این اطلاعات، حربهای بود برای تحت فشار قرار دادن زندانی، با استفاده از همین اطلاعات حداقل در 3 مورد (منجمله خودم) با همسران متهمین تماس گرفته شده است که تقاضای طلاق کنند و یا با به اجرا گذاشتن مطالبات (مهریه) خود متهم تحت فشار بیشتر قرار بگیرد.
جناب آیتاله، بازجویان وقاهت را به جایی رساندهاند که حتا به خود اجازه میدهند به همسران جوان زندانیان به دفعات تماس بگیرند تاجایی که آنها مجبور شدهاند گوشیهای موبایل خود را خاموش یا تعویض کنند تا از شر این بیحرمتیها نجات یابند.
جناب آقای آیتاله خامنهای، با جشمان خودم دیدم که در بند 209 جوان بیست و چند ساله به خاطر تماسهای مکرر بازجویان با مادر تنهایش چند بار اقدام به خودکشی کرد.
جناب آقای آیتاله، مامورین اطلاعاتی شما به جایی رسیدهاند که از همسر جوان یکی از زندانیان خواستهاند اگر دوست دارد شوهر و برادر زندانیاش از اعدام احتمالی نجات یابد وخود نیز به حبس طولانی محکوم نشود از شوهرش طلاق بگیرد!!!
و خدا را شکر می کنم که حداقل از این حوادث را در بند 350، دو یا سه مورد بیشتر ندیدم.
ت: ضرب و شتم و جرح: تقریبن تمام زندانیانی که به بند 350 منتقل شدهاند و با آنها صحبت کردهام، کم یا زیاد و هر کدام به میزان لازم!! مورد نوازش قرار گرفتهاند که از شرح بسیاری از آنها میگذرم و فقط به برخی از انواع ضرب و شتم ها اشاره میکنم:
-در بند 2 الف متهمین را با شوکر (shocker) برقی مورد آزار و اذیت قرار میدهند (با شوکر به آلت تناسلی و سایر نقاط حساس بدنشان میزنند)
-در بند 2 الف، حداقل 2 نفر از متهمین به محلی در زیر زمین برده شده و دستانشان را در دستگاهی که برای کشیدن ناخن بوده است قرار داده شده است.
-دهها زندانی که در بند 2 الف اوین بودهاند گفتهاند که با کابل و باتوم به دفعات متوالی مورد ضرب و شتم و جرح قرار گرفتهاند.
-حداقل سه نفر از متهمین بند 2 الف میگویند به آنها قرصهای رنگی داده شده که آنها را از حالت عادی خارج کرده است و اثرات آن در بعضی افراد تا مدتها در بند 350 قابل مشاهد بوده است.
-در بند 209 متهمین را برای تنبیه در سرمای شبهای زمستان صرفن با لباس زیر، ساعتها در فضای باز رها میکنند از جمله خود من که بیش از 6 ساعت فقط با لباس زیر در نیمه شب اواسط دی ماه در فضای باز رها شدم و بعد از گذشت چند ماه هنوز آثار آن باقی است و به مداوای طولانی مدت نیاز دارد.
-دهها نفر که در بند 209 بوده اند از ضربات ناگهانی با اجسامی مثل پرونده بر سر و صورت، ضربات مشت به گلو، سیلی زدنها، مشتها و لگدها، بشین و پاشوهای طولانی و زیاد، به سینه و صورت خواباندن متهم در اتاق بازجویی و دهها مورد شکنجه و آزار و اذیتهای روحی و جسمی دچار صدماتی شدهاند که اثرات آن در برخی افراد هنوز بعد از ماهها قابل مشاهده است.
-جناب آقای آیتاله، مطالب گفته شده فقط گوشهای از شرایطی است که سربازان گمنام شما بر سر متهمین بیدفاع آوردهاند.
-نحوه برگزاری دادگاههای علنی و غیرعلنی:
الف: دادگاههای غیرعلنی: اساسن دادگاههای غیرعلنی به جز برخی موارد اندک نه از لحاظ ساختاری و نه از لحاظ محتوایی با هیچ یک از قوانین داخلی منطبق نبوده است و معمولن بدون حضور وکیل و یا حتا نمایندهی دادستان تشکیل و با چند سوال و جواب ساده، قاضی در نهایت با صدور همان حکمی که قبلن بازجویان گفته بودند دادگاه به پایان میرسد. البته قابل ذکر است که در بسیاری از موارد، منجمله قاضی شعبه 28، متهمین را با ترساندن از از حکم سنگین و به تعویق افتادن طولانی دادگاه، از گرفتن وکیل منع میکنند و قضات شعبه 15 از پذیرش بسیاری از وکلای مستقل خوداری و متهم را مجبور کردهاند تا از وکلای مورد تایید و سفارشیهای قاضی و دادگاه استفاده نماید.
-جناب آقای آیت الله، از تعداد و درصد احکامی که با تمام فشارها در دادگاه های تجدید نظر، توسط این دادگاه ها نقض شده است، می توان به عمق فضاحت و بیقانونی دادگاههای بدوی و مراحل تحقیق پیبرد. احکام اعدامی که به سه سال زندان تبدیل شدهاند، احکامی که شش سال بوده به یکسال تبدیل شدهاند خود به خوبی نمایانگر افتضاحات دادگاههای انقلاب هستند.
دادگاههای علنی:
جناب آقای آیتاله
در سال 1388 چندین دادگاه تحت عنوان دادگاههای علنی با حضور فلهای متهمین مرتبط و غیرمرتبط برگزار شد و امید دارم و یا احتمالن شما نیز به مانند ما صرفن از تلویزیون به تماشای آنها نشسته باشی و سربازان گمنامت در سپاه و وزارت اطلاعات در مورد چگونگی برگزاری آنها و چگونگی آمادهسازی نمایشها با شما سخن نگفته باشند و از آنجا که برای فردی چون شما توجیه نداشتند و حتمن قابل پذیرش نخواهد بود، من به عنوان یک روزنامهنگار که در طول یکسال اخیر در زندان بودم و تقریبن با تمام کسانی که در دادگاههای صحبت کردهاند از نزدیک مذاکره کردهام، در ادامه گزارشی از مقدمه تشکیل این به اصطلاح دادگاهها را نیز به شما ارایه میدهم.
1- نحوه و اداره کردن زندانیان به تن دادن به اعترافات:
الف: تهدید به بازداشت برخی از اعضای خانواده:
حداقل در 2 مورد از افرادی که در دادگاهها علیه خود و دیگران صحبت کردند، همسرانشان توسط این نهادها بازداشت شده بودند و به آنها گفته شده بود اگر قبول نکنند برای همسرانشان احکام سنگین صادر میشود که بعد از پذیرش حضور در دادگاه، همسرانشان شب قبل یا روز قبل آزاد شده بودند.
-در یک مورد نهادهای امنیتی شما وقتی با مقاومت زندانی روبهرو میشوند، فرزند نوجوان وی را بازداشت و از پشت شیشه وی را در مقابل پدرش بازجویی میکنند و او را تهدید میکنند که اگر وی همکاری نکند فرزندش را به اتهام فروش چند کیلو!!! مواد مخدر بازداشت میکنند و به خاطر آبروی دختر جوانش مجبور میشود از آبرو و حیثیت خود بگذرد و در دادگاه صحبت کند.
-در حداقل سه مورد از کسانی که در دادگاهها صحبت کردند نهادهای امنیتی شما با تحت فشار گذاشتن زندانیان از طریق افشای مسایل خصوصی زندگیشان، از جمله تصاویر فیلمها و یا اطلاعات بهدست آمده از شنودها و ردگیریهای غیرقانونی موفق به گرفتن اعترافات بعضن دروغین شدند.
2-افرادی که در دادگاهها حضور پیدا کردهاند:
الف: شخصیتهای سیاسی: جناب آقای آیتاله، سربازان گمنام شما در بازجوییها با افتخار از خرد و تحقیر کردن این افراد سخن میگفتند و آن چیزی که از شادیها و هلهلههاشان به نظر میرسید بوی تعفن انتقامجویی بود، انتقام از محبوبیت برخی از این افراد که به گفتهی آنها باید شاخشان شکسته میشد که به حمداله سربازان گمنام شما با استفاده از غیرانسانیترین و وحشیانهترین اعمال این کار را انجام دادند که من در مورد این افراد سخن نمیگویم چون امیدوارم شخصیتهای سیاسی که در دادگاهها صحبت کردن، خود از لاک منفعتطلبی و ترس خارج شده و به حرمت خوی صدها جوان رشید این مملکت که در حمایت از آنها در خیابانها به خاک و خون کشیده شدند بگویید در زندانها بر سرشان چه آمده است و با این کار دوباره به آغوش مردم باز گردند.
3- زندانیان غیرسرشناس: زندانیان غیرسیاسی که در دادگاهها علیه خودشان و جنبش سبز صحبت کردند غالبن افرادی بودند که مجبور شده بودند در مورد وابستگیشان به سازمانها و گروههای مخالف نظام صحبت کنند تا سربازان گمنام شما بتوانند به مردم بقبولانند که معترضین و مردم بیدفاع که در خیابانها به خاک و خون کشیده شده بودند وابسته به خارج و سازمانهای ضدانقلابی و تروریستی بودهاند تا بلکه بدین طریق جنایتهای خود در خیابانها و بازداشتگاهها و زندانها توجیه کنند. برای همین هم تقریبن از هر گروه و سازمان تروریستی و به اصطلاح ضدانقلابی، چند نفر در این نمایش حضور داشتند، که من در ادامه به برخی از این افراد اشاره میکنم:
- حداقل 6 نفر از جمله 2 نفری که در روزهای پس از حوادث روز عاشورا اعدام شدند اساسن قبل از انتخابات بازداشت شده بودند و هیچ فعالیتی در انتخابات نداشتد که سه نفر از آنها هم اینک زندانی هستند و یکی از اینها نیز زیر اعدام قرار دارد تا روزی که آن نوشتهها را در مقابلشان گذاشته بودند به دلیل در انفرادی بودن از حوادث پس از انتخابات آگاهی نداشتند و صرفن به دلیل اینکه بازجوها به آنها گفته بودند که اگر این حرفها را در دادگاه و یا تلویزیون بگویید نجات پیدا میکنید دست به چنین کاری زده بودند.
- حد اقل سه نفر از کسانی که در دادگاه به انجام اقداماتی از جمله آتش زدن کیوسک و همینطور مسجد و یا بانک در تاریخ 25/3/88 اعتراف کردند اساسن شب 23 خرداد توسط نیروهای امنیتی شما بازداشت شده بودند تا برای انجام چنین نمایشهایی مورد استفاده قرار گیرند.
جناب آقای آیتاله، ماموین امنیتی شما در سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات برای اثبات ادعای وابستگی اعتراضات به حق مردم در خیابانها به هر اقدامی دست زدند، کافی است شمازمان بازداشت اعترافکنندگان با اظهاراتشان در دادگاههای نمایشی را بررسی کنید.
3- مراحل آمادهسازی افراد برای حضور در دادگاههای نمایشی: بعد از اینکه زندانیان تحت فشارهای ویرانکننده جسمی و روحی از ضرب و جرح قرار گرفته تا هتاکی و فحاشی و تا تهدید و تطمیع نیروهای امنیتی شما مجبور میشدند حضور در دادگاهها را بپذیرند و اوراق تایپ شدهای که در اختیارشان قرار میگرفت تا با خواندن و تمرین کردن آن متون در دادگاه نقش خود را بهتر و جذابتر بازی کنند. و براین این امر متون تایپ شده توسط زندانی مجددن نوشته میشد تا در دادگاهها خواندن از روی آنها طبیعیتر جلوه کند و در صورت لزوم دستنویسها توسط سایتهای خبری نهادهای امنیتی منتشر شود تا دادگاهها و اعترافات طبیعیتر جلوه کند.
آقای آیتاله، از روزهای قبل بسیاری از این افراد توسط برخی از بازجویان خاص مورد آزمایش قرار گرفتند و برای اجرای بهتر نقش مجبور بودند چندین و چند بار مطالب را در حضور بازجوها تکرار کنند و حتا به آنها در مورد چگونگی حرکت دست و صورت و نحوه بیان مطالب آموزشی و تذکرات لازم داده شده بود.
- برگزاری تمرینهای نهایی در محل دادگاهها: روز قبل از تشکیل دادگاهها، زندانیان به محل دادگاه برده میشدند و در حضور قاضی صلواتی و یا دادستان وقت و یا آقایان دادیار و بازپرس متون را در مقابل دوربینهای صدا و سیما و برخی خبرنگاران وابسته اجرا میکردند و در حین اجرا تذکراتی برای بهتر شدن نقش از کارگردانان گمنام شما دریافت میکرده اند. جالب اینجاست که در یکی از موارد که زندانی بختبرگشته در دادگاه اصلی بهخاطر حضور تماشاگران دست و پای خود را گم میکند و نمیتواند نقش خود را خوب بازی کند و برنامه 20:30 تصاویر و گفتههای وی در تمرین روز قبل را پخش میکند و آقای شمشادی مجری این برنامه خبری احتمالن به اشتباه در حالی سخنان اعترافکننده در دادگاه را پخش کرد که پشت سر وی خالی از تماشاگران و دیگر زندانیان بود.
جناب آقای آیتاله: توجه داشته باشید که این تمرینات نه توسط تعدادی سرباز گمنام که توسط عمال قوه قضاییه، قاضی ارشد آن و دادستان وقت تهران که مورد حمایت همیشگی شما بوده است صورت میگرفته است.
- شب قبل از دادگاه زندانیان متناسب با گفتههایی که قرار است در دادگاه بگویند اصلاح (سر و صورت) میشدند تا چهرهای متناسب با نقششان داشته باشند. یکی از مضحکترین بخشهای این دادگاهها وقتی بود که به دلیل عدم هماهنگی سربازان گمنامتان در سپاه و وزارت یک نفر در دو زمان مختلف با دو آرایش مختلف در برنامهسازی نمایش، دو اعتراف تقریبن متضاد انجام داد و جالبتر آنکه قاضی محترم شما به جرم هر دو اتهام متضاد که در دو روز و دو منطقهی مختلف رخ داده بود و حکم اعدام و 10 سال زندان صادر کرده است در حالی که وی اساسن در آن روز در بازداشت به سر میبرده است.
- 12 نفر از افرادی که قرار بود در دادگاه صحبت کنند برای امتحان نهایی!! به حسینیه و یا مسجدی در طبقه سوم دادگاه برده میشوند که در حضور سعید مر ضوی متنهای خود را بخوانند و بعد از تایید ایشان 9 نفر از آنها فردای آن روز در دادگاه صحبت میکنند و البته دادستان به آن قول شرف!!! میدهد که آنها را فردای دادگاه آزاد کند که نکرد.
جناب آقای آیتاله، حتمن مضحک خواهد بود در مورد دادگاهی که با این شرایط تشکیل میشود حرف از آیین دادرسی، حقوق شهروندی، حقوق انسانی و ….. زده شود، اما به جهت اطلاع میگویم که هیچ یک از حاضرین در آن دادگاهها نتوانستند و یا بهتر بگویم نگذاشتند از وکلای خود استفاده کنند و به اجبار وکلای خود را عزل کردند و از وکلای خود فروخته که توسط قضات و یا آقای دادستان و یا نهادهای امنیتی شما تعیین میکردند تن بدهند، و صد البته همان وکلای تسخیری از هیچ وقت با این زندانیان ملاقات و گفتوگویی نداشتند و حتا هرگز اجازهی دسترسی به پروندههای متهمین را نداشتند و فقط برای سیاهی لشگر در دادگاهها حضور پیدا کردند و بسیاری از آنها حتا وکالتنامه امضا شدهای هم در اختیار نداشتند.
جناب آقای آیتاله: نمیدانم بعد از انتشار این نامه چه سرنوشتی پیدا خواهم کرد، نمیدانم شاید در دادگاههای عادلانه سربازان گمنامت با زیر پا گذاشتن شرافت و انسانیت حرفها و نوشتههایم را تکذیب کنم و اعتراف کنم در این مدت که در زندان بودم توسط رژیم صهیونیستی و عوامل استکبار تحریک شدهام تا نسبت به نظام مقدس شما توطئه کنم و یا نمیدانم شاید اعتراف کنم سفیر انگلستان و فرانسه و رابط سازمانهای جاسوسی غربی این حرفها را به من آموزش دادهاند، اما امروز در سلامت و آزادی کامل به خدای بزرگ و ائمهی اطهار و همینطور به خون تمام شهدای راه آزادی بهخصوص شهدای یکسال اخیر سوگند یاد میکنم، اعلام میکنم ضمن اینکه این مطالب عین واقعیت رخ داده در زندانهای تحت امر شماست، هیچ هدفی جز تلاشی در راه اصلاح امور همین طور انجام فریضهی امر به معروف و نهی از منکر و نصیحتالملوک نداشته و ندارم.
جناب آقای آیتاله، کاش حاکمان صدای ملت خود را قبل از آنکه دیر شود میشنیدند تا لازم نبود ملتها برای رساندن صدیشان به حاکمان شیشهها را بشکنند.
مهدی محمودیان
روزنامهنگار در بند
شهریور 89- رجایی شهر
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
ما وقتی به اصول یک پدیده معتقدیم و تنها به نظام آن معترضیم و در نهایت خواهان اصلاح آن هستیم، «اصلاحطلب» نامیده میشویم.
در حکومت جمهوری اسلامی سالهاست که دو جریان قدرتمند، مانند اکثریت نظامهای فعلی دنیا با هم در حال رقابتاند، با یک تفاوت، یکی از این دو رقیب دارای نیرویی به مراتب بیشتر است که «محافظهکاران» نامیده میشوند، این نیروی مضاعف حاصل تبانی شخصی با موقعیت رهبریست، در واقع میتوانست شرایط به گونه دیگری باشد، یعنی بهطور مثال به جای رهبر کنونی، شخصی با ایدههایی نزدیک به اصلاحطلبان بر مسند قدرت نشسته باشد، در آن صورت بیشک اکنون محافظهکاران گروه منزوی بودند.
شاید سادهانگارانه باشد که ما آن گروه منزوی را تنها به علت عزلتشان مترقی بدانیم، این آغاز بحثهای بوده که تاکنون به وحدت آرا نیانجامیده، ایرانیان باید روزی بازی سیاسی را باور کنند، باید به یک نکته بسیار ساده معتقد باشند که گروهها و احزاب سیاسی برای این شکل نمیگیرند که منافع آنها را تامین نمایند، آنها برای به دست آوردن قدرت مجبور به اعتمادسازی میان تودههایند و در این رهگذر در یک جامعه مترقی و دموکرات یک حزب برای بقای خود ناچار به گوش سپردن به نیاز جامعهاش هست.
این مطلب یک نکته کلی بود، اما، ایران یک جامعه مترقی نیست، پس قواعد حاکم بر آن نیز نمیتواند مترقی باشد، در کشور ما بازی قدرت به عقبافتادهترین شیوه ممکن در جریان است، زیرا جناح محافظهکار از آنجا که حمایت رهبری را با خود دارد خود را نیازمند ملت نمیبیند و جریان اصولگرا که از این حمایت بیبهره است، برای توازن قوا مردم را به یاری میگیرد، این تمام ماجرای چند سال گذشته کشور ما بوده، ملت وقتی برنده بازی سیاست خواهد بود که نخبگانش، نخبگان بیتعصب حزبیاش، مانند احزاب درگیر تنها به سود خود بیاندیشند و از هر دو خدمتگزار خود به خوبی بهرهبرادری کنند.
انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری سال 84 خروج کامل اصلاحطلبان از قدرت را در پی داشت. اصلاحطلبان قبل از آن در انتخابات شورای شهر دوم شکست خوردند و در انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی با ردصلاحیت گسترده کنار گذاشته شدند
نخبگان مردمی وقتی وارد بازی احزاب شوند، محکوم به شکستند، زیرا آنها نمایندگی اشخاصی مشخص را برعهده ندارند و باید تنها به اهداف کلان اجتماعی بیاندیشند، بازی به مراتب سخت، در کشوری مانند ایران، نمایندگان مجلس به علت هواداری از علاقهمندیهای سیاسیشان، منافع مالیشان و تعصبات گروهی کاملن از نمایندگی ملت به دورند، آنها نگران دوره بعدی انتخابات نیستند، و این عدم نگرانی باعث شده که به حوزه انتخابیهشان کمترین عنایت را داشته باشند و تنها هدف خود را از راهیابی به مجلس حفظ منافع حزبشان بدانند، زیرا، در کشوری که نظارت استصوابی از ورود رقبای تازهنفس جلوگیری میکند و عدهای خاص از هر دو جناح تنها گزینههای انتخاباتی میشوند و از همه بدتر آنکه آنها به جای رای، به گوشهچشمی برای ورود به مجلس محتاجند، نمیتوانند نماینده مردم باشند.
شاید باید به جرات گفت کسانی که بدون منافع مشخص از یکی از احزاب حاکم طرفداری میکنند و به جای محاسبه سود و زیان حکمرانی هرکدام، با شیوههای احساسی از یکی از احزاب رقیب جانبداری مینمایند، به مانند کودکانی هستند که به دنبال وقتگذرانی در پی چیدن مهرههای شطرنج والدینشان هستند.
اما آن گروهی که ساختار این بنا را سراسر پرایراد و ناقص و کج میبینند، خود حکایتی مفصلاند، که فرصتی دیگر میطلبد.
اصلاحطلبان در واقع ادامه جناح چپ دهه شصت هستند که مدتی پس از واقعه دوم خرداد به این اسم خود را نمایاندند. اصلاحطلبان با پیروزی در انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری سال 76 و با به قدرت رسیدن «سید محمد خاتمی» بهعنوان رییس قوه مجریه با بیش از 20 میلیون رای، توانستند وارد عرصه حاکمیت بشوند و پس از آن، اکثریت مجلس ششم و نخستین شورای شهر تهران را نیز به دست آوردند. این جریان به «جنبش دوم خرداد» منسوب شد و هشت سال کنترل دولت و همچنین چهار سال اکثریت نمایندگان مجلس ششم را در اختیار داشت.
انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری سال 84 خروج کامل اصلاحطلبان از قدرت را در پی داشت. اصلاحطلبان قبل از آن در انتخابات شورای شهر دوم شکست خوردند و در انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی با ردصلاحیت گسترده کنار گذاشته شدند.
در انتخابات ریاست جمهوری دهم در 22 خرداد 88 از میان کاندیداهای اصلاحطلب تنها دوتن به نامهای «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی» به رقابت با دو نامزد دیگر پرداختند، در این انتخابات که بنا به اعلام رسمی شورای نگهبان و وزارت کشور «محمود احمدینژاد» پیروز شد، مورد اعتراض شدید کاندیداهای اصلاحطلب و اصلاحطلبان دیگر از قبیل محمد خاتمی قرار گرفت و اعتراضات مردمی را در پی داشت، همچنین میرحسین موسوی نیز گفت که تشکیلاتی با نام «راه سبز امید» تاسیس خواهد کرد و او و محمد خاتمی و مهدی کروبی در شورای مرکزی آن خواهند بود و هدف از آن ایجاد مردمسالاری، آزادی، پیشرفت و جمهوری اسلامی واقعی بر اساس آرمانهای «سید روحاله خمینی» بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است. اما اغلب فعالان اصلاحطلب بعد از انتخابات یا دستگیر شدند و یا مجبور شدند ایران را ترک کنند، البته آنکه ما میدانیم اصلاحطلبان خواهان انجام تغییر در جامعه از طریق انجام اصلاحات در قوانین و سیاستها و نه از طریق انقلاب و تعویض حکومت را تبلیغ میکند.
در ایدئولوژی اصطلاحطلبی حرکت در چهارچوب قانون و ساختار قانون اساسی و پیگیری مطالبات بدون قانونشکنی اصل اساسی به شمار میرود و اعتقاد بر این است که در صورت لزوم حتا تغییر قانون نیز باید به شیوه درست و حقوقی صورت گیرد.
اصلاحطلبان طیف گستردهای را تشکیل میدهند و از این رو نمیتوان هدف واحدی را برای آنان برشمرد. اما آنان در مجموع خواستار حرکتهای انقلابی نیستند و مایلند کمکم تغییراتی در حکومت ایران، به سمت برقراری دموکراسی و رعایت حقوق بشر به وجود بیاورند.
حال سوالهای کنونی در شرایط بحرانی امروز آنست که: آیا اصلاحطلبان مقصد آرزوهای نهایی ملت ایران را میشناسند؟ آیا این سیاسیون مترقی هستند و یا واپسگرایی در ضمیر ناخودآگاهشان نهادینه شده؟… و هزاران سوال دیگر .
عرفان قانعیفرد / محقق تاریخ معاصر
لازم به اشاره است این مطلب در آبان 1386 نوشته شده و بنابر شرایط فعلی سوریه و پیشنهاد نویسنده باز نشر میشود.
یکی از نعمتهایی که در دوران عهد شباب از جهان گرفتهام همین سفر کردن است و گاه دیدارهایم با چهرهها را صادقانه برای هموطنانم بازگو کردهام و به ندرت خاطرات و یادداشت سفری نوشتهام. دوست دارم که با صدای بلند هر آنچه را دیدم بازگویم که همانا شرح حال پریشانی انسانهای این دیار است.
«برای چند دیدار با مورخین سوری، امروز به شام- دمشق رسیدهام. سرزمینی است در آسیای غربی در حد فاصل دریای مدیترانه، سواحل غربی فرات، مرز شمالی حجاز، مرز جنوبی روم شرقی قدیم و ترکیه فعلی. که این سرزمین در حال حاضر شامل کشورهای سوریه، اردن، لبنان و فلسطین است.
(در فرهنگ معین و تاریخ خلفا آمده است که: شام پس از رحلت پیامبر اکرم، در سال چهاردهم هجرت در عصر خلافت ابوبکر فتح شد و باقی مناطق نیز به مرور زمان در عصر خلافت عمر تصرف شد. پس از شهادت امام علی، معاویه با نیرنگ به حکومت رسید و شام را مرکز حکومت امویان قرار داد و تا سال 127 قمری پایتخت باقی ماند. از آن پس عباسیان، حمدانیان، فاطمیان مصر، سلاجقه و عثمانیان بر آن دیار حکومت کردند تا اینکه در قرون اخیر پس از سلطه غربیان، این سرزمین از هم متلاشی و به چند کشور عربی تقسیم شد.) و مشهور است که «نام کنونی سوریه را فرانسویان پس از فروپاشی عثمانی و مستعمره نمودن این کشور از روی تاریخ کهن این بخش از جهان و آشوریان باستانی بر این سرزمین نهادند ….»
پیش از سلطه مسلمانان بر این کشور، اقوام مختلفی از جمله: سامی، آموری، آرامی، مصری، آشوری، بابلی، یونانی، رومی و ایرانی که شاید گاه به گاه این در این سرزمین سکنی گزیدهاند؛ برای تاریخ ، یادگاری از نشانهها و یادگارهای تمدن و فرهنگ خود را به جای نهادهاند.
به شام آمدهام که گاه بویی از ایران و سرزمین مادریام دارد؛ مانند کردها از تبار آریاییها و آشوری و ارمنی که در میان عربها زندگی میکنند… اما چه زیستنی!… همان کردهای سیهروزی که در روزگاران خودکامگی بعث سوری هم در مرداب فقر و حرمان و سیاهی زیستهاند… مانند قامیشلی. که از مدنیت و شهری سازی دمشق و حلب و لاذقیه و حمص و حماه و معمره النعمان فرسخها فاصله دارد … یاد شعر سایه میافتم که: ارغوان! / این چه رازی است که هر سال بهار / با عزای دل ما میآید؟ / که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است / وین چنین بر جگر سوختگان / داغ بر داغ میافزاید؟ / ارغوان پنجه خونین زمین / دامن صبح بگیر / وز سواران خرامنده خورشید بپرس / کی برین دره غم میگذرند؟
اینجا هم، مانند بسیاری دیگر از شهرهای جهان عرب با خون بارها شسته شده است و چه بسیار جنگ شمشیر و نیزه و تصرف و سپاه و قشون کشی و اریکه شاهان و سلطهگری قدرتطلبان و کودتا و… به خود دیده است حتا جنگهای صلیبی را و یا دوران گذر خونین کسانی چون نورالدین محمود زنگی، صلاحالدین ایوبی، ملکعادل ایوبی، ملکظاهر بیبرس البندقدارى، سیفالدوله حمدانی و…
به شام رسیدهام: به دیار غازی کنعان و الاسدها، همان شهری که پیغمبران جهان عرب روزگاری از آن گذشتهاند و حتا اهل سنت علمای خود امام شافعی را از این بلاد برگزیدهاند. در میان 20 میلیون انسان زنده این سرزمین باستانی، تنها مستانهای سوری همراه و رهنمای من شده است که از اقبالم، خوش الحان است، با صدایی صاف و بیخش، وحشی و رسا…. قبلن از «خسرو آواز ایران» شجریان بزرگ، شنیده بودم که سوریها اصاله نصری، شهد برمدا، لینا شمامیان و میاده بسیلیس را دارند ….اما هر گه این جانانه سوری لب به آواز میگشاید «گریه شام و سحرم» یکی است مست از عهد شباب است و نشان از عقل و فرزانگی در کرشمه و رندیاش شاید نیست و یا من جز مستوریاش چیزی نمیبینم.
به شوق و اعجاز همنشینی با او به عربی سخن میگویم وگرنه لایق اوست لسان عرب را زمزمه کردن!… گاه از شلوغی خانهاش اعتذار میکند اما نزد من که منزل نیست، بارگه پادشه هم به چنین شکوهی نباشد… دکور خانهاش قدح و پیمانه است و جام و ساغر .. همچو من شیفته شراب است و گویی مجلس بزم و بانگ نوشانوشش هر شب بهراه؛ در منزلی که بزرگیاش به اندازه 2 پاره سنگ است و بزرگی دل صاحبش از کران تا به کران، همچو البرز…
شاید این همان آب پیکری است که روزگاری سعدی و حافظ از این شهر گذشتهاند او را به نگاهی آزمودهاند و چه بسا سعدی که در روزگار سلطنت «اتابک ابوبکر بن سعد» به شیراز بازگشت، خواسته که میهمانش کند و به نام تحفه سوری به شیراز ببرد :
میلش از شام به شیراز به خسرو مانست که به این اندیشه شیرین ز شکر باز آمد
سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد
سالها رفت مگر عقل و سکون آموزد تا چه آموخت کز آن شیفتهتر باز آمد
خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهد لاجرم بلبل خوشگوی دگر باز آمد
اما شاید به یاد او در همین ایام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفرید. قیاس سخیفانهای است اما با سعدی در این سفرها چند تفاوت و تشابه دارم: او از شیراز به بغداد رفت و من هم؛ و او از بغداد به حجاز، شام و سوریه رفت و من هم و شاید سوریه او را پس از تحصیل، روانه سفر حج کرد اما من 12 سال پیش در روزگار دانشآموختگیام حج رفتم … سعدی در شام به سخنرانی میپرداخت و من در شام لب میگزم که جز صدای سخن عشق گوشم را نیازارم!..
به شهری آمدهام که همنسلانم فیلم «عمر مختار» از کارگردان مشهور سوری– مصطفی عقاد– را دیدهاند … به شهر شاعر بزرگ عرب، نزار قبانی آمدهام.. در دمشق دروازهها و بناهای رومی و دیوار بناهای تاریخی رخ مینماید.
سولاف خوابیده است و انگار در این سکوت شب، موجی خروشان از دریا گدشته است، در این چند روز از سیاست سخن نمیگوید هر چند پدرش را حافظ الاسد به زندان ابد محکوم کرد و اخرالامر از سرطان خون درگذشت و نوگل شکفته باغ زندگیاش را ندید. فقط کمی از گشایش اصلاحات اندک در دوران بشار الاسد سخن گفت، و من هم اصراری نکردم و چه بسا به صد سهو برگرداندم این شعر را که: اندیشه مکن که شانههایت سنگین شود / اندیشه مکن که از کشیدن بار دیگران ناتوانی ….
و اکنون در نیمههای شبی آرام و صاف در شب قبل از میلادم: دارم شعری با ترجمه عبدالحسین فرزاد از «غاده السمان»- نویسنده، شاعر و متفکر سوری- را میخوانم که، جسارت زن بودن را وارد شعر عرب کرد:
زنی عاشق ورقهای سپید / آمدم که بنویسم… / کاغذ، سفید بود / به سفیدی مطلق یاسمنها / پاک، چونان برف / که حتا گنجشک هم برآن راه نرفته بود / با خود پیمان بستم که آن را نیالایم … / پگاه روز بعد، دزدانه به سراغش رفتم / برایم نوشته بود: ای زن ابله! / مرا بیالای تا زنده شوم و بیفروزم، / و به سوی چشمها پرواز کنم / و باشم… / من نمیخواهم برگ کاغذی باشم / دوشیزه و در خانه مانده!… و اما، امشب در میانه شب چه رقصی در میانه بود و چه طراوتی!… راستی انگار زیستن همین چند لحظه و سفر و دیدار است .. به قول شاعر : هی فلانی زندگی شاید همین باشد!
خبر / رادیو کوچه
روز یکشنبه و بر اساس برخی گزارشهای منتشر شده محمد نوریزاد، روزنامهنگار و فیلمساز ایرانی جهت مرخصی از زندان خارج شده است این در حالی است که وبسایت شخصی محمد نوریزاد، ضمن تکذیب خبر مرخصی وی نوشت: «دکتر نوریزاد آزاد شده است.»
به گزارش کلمه، پیش از این در خبرها آمده بود که دکتر محمد نوریزاد به مرخصی آمده اما اکنون سایت رسمی وی تاکید کرده است که خبر مرخصی وی نادرست و وی در واقع آزاد شده است.
سایت نوریزاد همچنین نوشته است: «محمد نوریزاد آزاد شد. با یک سینهسخن، که امید است با راهاندازی و به روز کردن سایت شخصی ایشان، بتوانیم در انعکاس افکار و اندیشههای این هنرمند نامآشنا، سهمی داشته باشیم.»
نوریزاد از نویسندگان سابق روزنامه کیهان، تا پیش از سال ۱۳۸۸ مخالف جریان اصلاحطلبی بود اما در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۸ به صف منتقدان دولت جمهوری اسلامی پیوست و به دلیل نامههای سرگشاده انتقادی خطاب به رهبر جمهوری اسلامی دستگیر شد.
محمد نوریزاد در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ پس از مراجعه به دادسرا در پی احضار تلفنی، به اتهام توهین به مسوولان و تبلیغ علیه نظام بازداشت و در حکم دادگاه بدوی به سرپرستی قاضی پیرعباس، قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب،به سه سال و نیم زندان تعزیری محکوم شد.
بیشتر بخوانید:
«اعتصاب غذای خشک محمد نوریزاد»
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
به احتمال زیاد شمار فراوانی از شما فیلم کمدی «مستربین در تعطیلات» را دیدهاید. در این فیلم سکانسی وجود دارد که لحظهی ورود «بین» به آمریکا را نشان میدهد. او تحت تاثیر فضا و پیشداوریهای ذهنی که از جامعهی آمریکا دارد درگیر یک بازی کوچک دزد و پلیس میشود، چیزی که در طرف مقابلش آمریکاییهایی قرار دارند که خود آمادگی ورود به این بازی را دارند.
برداشت و تصویری که عموم مردم جهان از آمریکا در ذهن خود دارند جامعهای است به شدت مصرفگرا، سطحی و پر از خشونت و جنگ و گریز. اینکه این تصویر چقدر با حقیقت زندگی روزمره در این کشور همسان است موضوع بحث من نیست، بلکه نقشی است که خود آمریکاییها در ساختن چنین دیدگاه مشهوری در ذهن جهانیان بازی میکنند. واقعیت این است که با یک نگاه ساده به آمارهای رسمی جهانی میتوان دریافت که کشور آمریکا به نسبت بسیاری دیگر از کشورهای جهان از امنیت بیشتری برخوردار است و هستند کشورهای دیگری که شهروندانشان به همان اندازه آمریکاییان مصرفگرا و سطحیاند، اما پرسش اینجاست که چرا آمریکاییها به این موضوعات در دنیا شهره شدهاند.
یکی از مراکز اصلی فرهنگی که با ساخت و تولید صدها اثر در سال مهمترین نقش را در ارایهی تصویر زندگی آمریکایی به مردم دنیا دارد «هالیوود» است. با نگاهی گذرا به تولیدات هالیوودی میتوان فهمید که یکی از عوامل عمدهی وجود چنین تصویری از آمریکا در دنیا، همین فیلمهاست. خشونت، تجمل، سکس و عوامزدگی پای ثابت این آثار است. سریالهای تلویزیونی تولید شده در آمریکا نیز دست کمی از این فیلمها ندارند. برای مثال به دو سریال مشهور و پربینندهی سالهای اخیر یعنی «سکسوشهر» [1] و «دختران سخنچین» [2] که تمرکز آنها بر زندگی طبقهی متوسط شهری در نیویورک است، نگاه کنید. کسی که در آمریکا زندگی نکرده باشد با دیدن این سریالها گمان میکند که مردم این شهر از صبح تا شب کاری به جز خرید، غذاخوردن در رستورانهای گرانقیمت، تفریح، سکس و غیبتکردن ندارند.
البته باید گفت که در طرف مقابل همواره نمونههایی از آثار ادبی و هنری بودهاند که به واقعیت این زندگی روزمره اشاره کردهاند. نوشتههای «پل آستر» و فیلمهای «وودی آلن» و «جیم جارموش» بهطور مشخص مثالهای مناسبی هستند. اما واقعیت این است که این کارها آنقدر در موضع ضعف قرار دارند و از مخاطبان کمشماری در دنیا و آمریکا برخوردارند که تاثیر لازم را بر افکار عمومی نگذاشته و نخواهند گذاشت، چیزی که شاید از یکسو سیاستگذاران دنیای سرمایهداری هم به آن بیتمایل نباشد و از سویی دیگر عموم آمریکاییها نیز تصویر غالب و موجود ارایهشده از آنان در دنیا را بیشتر میپسندند.
1- Sex and the city
2- Gossip girls
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
«فرانسوا تروفو» (François Truffaut) یکی از کارگردانان فرانسوی است، او فیلمساز، فیلمنامهنویس، منتقد سینمایی و نظریهپرداز فرانسوی است و به همراه «ژان لوک گدار» و «شابرول» از پایهگذاران جریان موسوم به جنبش موج نو در سینما به حساب میآید.
تروفو کودکی سخت و پرمشقتی را پشت سرگذاشت، از پدری ناشناس بود و همسر آینده مادرش او را به عنوان فرزند خوانده قبول کرد و فامیل خودش را بر روی او گذاشت ولی فقط همین بود. از بدو تولد پسر به دستان پرستاری سپرده شد و پس از مدتی او از این فرد غریبه توسط مادربزرگش نجات پیدا کرد و برای ادامهی زندگی به خانه مادربزرگش برده شد. دیسیپلین سخت پدربزرگش تنها با کتابخوانی و نواختن موسیقی توسط مادربزرگش آرام میشد و پدر بزرگش اعتقاد داشت که پسر باید به کتاب علاقهمند باشد و باید این علاقه را در خود بیابد. پس از مرگ مادربزرگ٬ زمانی که فرانسوا ده سال داشت برای اولین بار به زندگی پدر و مادرش راه داده شد.
آنچه زندگینامهنویسان مشخص میکنند این است که تروفوی نوجوان پر از خشونت تا چه حد آمادهی دوست داشتن بوده است، دوست داشتنهای او شامل فیلم، کتاب و انسانها میشده است، او در چهارده سالگی با سینمای آمریکا آشنا شد یعنی زمانی که تازه فرانسه اجازهی ورود فیلمهای آمریکایی را به این کشور داده بود. این برای تروفوی جوان بحران بزرگی بود بعد از دیدن این فیلمها سینمای کشورش به نظرش خشک، بیروح و مرده آمد. در همان نوجوانی خانهی سینمای کوچکی راه انداخت و فیلمهای سینمایی مورد علاقهاش را نمایش میداد، این کار برایش دشمنان زیادی تراشید اما در این میان دوستان مهمی نیز پیدا کرد، او احساساتش را به راحتی بیان میکرد، به کسانی که دوستشان داشت، نامه مینوشت و به سادگی بیان میکرد که دوستشان دارد، «بازن»، «کوکتو»، «ژانه» از این جمله افراد بودند.
بعد از مدتی تروفو به خدمت ارتش درمیآید که دوستانش او را بازخرید میکنند و او به دنبال «بازن» وارد کایه دو سینما میشود، با توانی غریب نهاد موجود را به چالش میکشد و وکیل مدافع افرادی میشود که عموم مردم درکشان نمیکنند، و برای آنها مینویسد «روسلینی»، «گیتری». ولی نوشتن روح سرکش او را آرام نمیکند، پس شروع به کار بروی فیلمنامههایش میکند، دو سال بروی ایدهی آنها کار میکند، بیشتر اوقات برای روسلینی فیلمهای هشت دقیقهای میسازد، بعد از آن بعد از حدود دوسال فیلمی بر اساس داستانی از «موریس پونس» میسازد به نام «میستونها» که سر و صدای زیادی راه میاندازد، فیلم در فستیوالی در فرانسه به نمایش در میآید و از آن بسیار استقبال میشود، اما همان سال به دلیل حملهی مداوم تروفو به جشنوارهی فیلم «کن» از شرکت در آن محروم میشود.
با کمکهایی از طرف پدر زنش٬ برای پروژه جدیدش فیلم «چهارصد ضربه» که بر اساس تجربههایش در دوران کودکی و نوجوانی بود توانست سرمایهای فراهم کند. برای انتخاب بازیگر نقش اول اعلامیهای نوشته شد و بدین وسیله نوجوان 14 سالهای انتخاب شد. او بچهای بیثبات و شاگرد ضعیفی در مدرسه بود و نام او «ژان پیر لود» بود. فیلمبرداری این فیلم در صبح روز 10 نوامبر 1958 شروع شد و در همان شب سرنوشت این بود که «آندره بازن» به خاطر سرطان خود درگذشت. در آوریل سال آینده این فیلم برای نمایش در جشنواره کن انتخاب شد و در همان جا جایزه بهترین کارگردان را از آن تروفو کرد.
نسل کارگردانان از دههی 1950 ٬ که خود را وقف در ساختن فیلمهایی که برگرفته از فیلم نامههای خوب و کامل ولی وفادار به فرمولی که دستور به کم کردن همهچیز برای رسیدن به سبکی استاندارد و قابل شناسایی و دارای ساختمانی روایی میداد٬ کردند٬ راه رسیدن به موفقیت را از قبل بهدست آورده بودند. همواره تمرکزی تماتیک بر روی گذشته وجود داشت٬ بنابراین این کارگردانان به اندازه وابستگی به آثار ادبی گذشته٬ به فیلمنامهنویسان حرفهای نیز وابسته بودند. برای این کارگردانان نوسازی تصویر و جزییات موقتی مهمتر از ارتباطی بود که این آثار با بینندگان برقرار میکرد. نوآوری و ریسک٬ از کاستیهای بزرگ مسیر اصلی سینمای فرانسه٬ در دهه 1950 بود و آنجا فضایی برای تولیدات مستقل و کوچک بود. تروفو و بقیه کارگردانان دیگر که در کن 1959 فیلمهایی به نمایش گذاشتند همگی٬ بیشتر جوان بودند. در سالهای آینده٬ پنجاه فیلمساز دیگر که در که در سال بعد اولین فیلمهایشان را به نمایش گذاشته بودند به این سلسله اضافه شدند. آنها همگی رئالیسم را به کار میبستند و روز به روز با طرحهای زیباگرایانه آنها نیروی دوبارهای به فرم سینمایی داده میشد. دوربینهای دستی را به دست میگرفتند و از جامپ کات و همچنین از بازیگران آماتور برای ساختن فیلمهای کمبودجه خارج از سیستم استودیو٬ استفاده میکردند و ساختار زبان سینمایی را٬ با آزادی٬ برای انتخاب محتوای تماتیک فیلمهایشان٬ تجربه میکردند. تروفو بسیاری از فیلمسازان زمان خودش را مقلد، دنبالهرو و بسیار محافظهکار میدانست. سینمای آنها را کهنه و پوسیده میخواند و نوید پیدایش یک سینمای نو را میداد که بعدها در آثار موج نو تبلور یافت.
بعد از فیلم «چهارصد ضربه» شخصیت تروفو هم عوض میشود، از یک فرد تندرو ضد اجتماعی تبدیل به آدمی صلحجو میشود، به کمک پدرزنش امان استقلال هنریاش پدیدار میشود و فیلمسازی مستقل میشود. تروفو عاشق کتاب بود برای همین فیلم «فارنهایت 451» را ساخت. از فیلمهای مهم تروفو میتوان به «روز در شب»، «کودک وحشی»، «سرگذشت آدل ه»، «تغییر کوچک»، «آخرین مترو»، «به پیانیست شلیک کنید»، «ژول و ژیم» اشاره کرد. او در سال در سال 1984 دار فانی را وداع گفت.
خبر / رادیو کوچه
در آستانه روز ۱۹ اردیبهشتماه، اولین سالگرد اعدام زندانیان کرد و بعضن سیاسی شیرین علمهویی، فرهاد وکیلی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان و مهدی اسلامیان در زندان اوین تهران زندانیان سیاسی زندان مرکزی ارومیه با ارسال پیامی اعلام کردند در این روز دست به اعتصاب غذای یک روزه خواهند زد.
به گزارش هرانا، این زندانیان در پیام خود از عموم مردم خواستهاند که به وسیله حرکتهای مدنی همچون اعتصاب، حضور در کنار خانواده جانباختگان و… یاد این جانباختگان راه آزادی را گرامی بدارند.
آنها همچنین اظهار کرده که مردم دیگر زندانیان سیاسی که هر لحظه احتمال اجرای حکم اعدام آنها وجود دارد را از یاد نبرند.
خبر / رادیو کوچه
به گزارش برخی منابع آگاه روز شنبه در پی درگیری در داخل زندان وزارت کشور عراق در بغداد 19 تن کشته شدهاند.
به گزارش العربیه، درگیری زمانی شروع شد که یکی از زندانیان یک افسر زندان را خلع سلاح کرد سپس یک افسرعالی رتبه و یک سرهنگ پلیس را که در زندان مسوولیت داشتند به ضرب گلوله به قتل رساند.
براساس همین گزارش حذیفه بطاوی که محرک این در گیریها بود به دست نیروهای پلیس کشته شد.
بطاوی یکی از رهبران القاعده است که توسط گروههای تندرو به «والی بغداد معروف» بود، او مسوول برنامهریزی بمبگذاری کلیسای «سیده النجات» در منطقه کراده در عراق بود. در این عملیات دهها تن از مسیحیان عراقی جان خود را از دست دادند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه در همین راستا یک مقام بلند پایه امنیتی که نخواست نامش فاش شود گفته است در این حادثه که نیمه شب شنبه اتفاق افتاد 4 تن از نیروهای پلیس که سه تن از آنها افسر عالیرتبه هستند و 10 تن از زندانیان نیز جان خود را از دست دادند.
این منبع امنیتی گفت زندانیان در هنگام فرار با شلیک زندانبانان کشته شدند.
موید صالح مدیر مبارزه با تروریسم در منطقه کراده در مرکز بغداد از میان افسران کشتهشدگان این حادثه است.
بیشتر بخوانید:
«درخواست از مسیحیان عراق برای خروج از این کشور»
«بیش از بیستوپنج کشته و مجروح در عراق»
مهیار فرآورده/ رادیو کوچه
سرعت سقوط اخلاق در دستگاه ولایت خامنهای را میتوان با سرعت هواپیمایی مقایسه کرد که مغز کنترل آن آسیب دیده و سرعت سقوط آن با گذشت زمان تناسب مستقیم داشته باشد. هرچه زمان پیش میرود به سرعت سقوط آن نیز افزوده میشود. فرقی نمیکند کدام خلبان را برای هدایت آن بگمارند، اصلاحطلب باشد و یا اصولگرا، خودی باشد و یا غیرخودی. ایراد از مرکز فرماندهی هواپیما و مغز کنترل آن است که از کار افتاده.
وقتی هواپیما کنترلش از بین میرود، پیش از اینکه سقوط کند گاهی به این پهلو متمایل میشود گاهی به آن پهلو. گیج، سردرگم و وامانده. درست مانند دستگاه ولایت خامنهای که بهشدت از واماندگی و دور شدن از اخلاق و تهی بودن از تدبیر و راهکار عقلایی رنج میبرد. از یکسو شهروند 71 ساله بیمار را پس از اذیت و آزار برای حتک آبرو مقید به زنجیر در شهر میگردانند و از سوی دیگر خلبان نماز جمعه ادعا میکند: «کسی که فرمان ولایت فقیه را اطاعت نکند، نمازش قبول نیست.»
اگر پل صراط به این باریکی باشد که این آقایان اعلام میکنند، از روی یک تار مو که کسی بهآن سو نمیرسد و آن همه تهیه و تدارک که برای مسلمین در بهشت دیدهاند به هدر خواهد رفت. وقتی مسلمان نمازش قبول درگاه واقع نشود، قطعن به بهشت نخواهد رفت.
البته باید بیشتر تحقیق کرد تا فهمید آیا بهشت سنیها که اکثریت مسلمانان را تشکیل میدهند با بهشت شیعهها فرق میکند یا نه. چون اگر بهشت کلیه مذاهب اسلامی بخواهد یکی باشد، اما تنها مجریان فرمان خامنهای نمازشان قبول واقع شود و به بهشت راه یابند، در آن صورت قصرهای بهشت از وجود مسلمانان خالی میمانند، میوههای درختان بهشت پلاسیده میشوند و ممکن است حوریهای بهشتی از تنهایی دچار دلتنگی شوند. علاوه بر این اگر قرار باشد حدود 2 میلیون مسلمان هم به جهنم فرستاده شوند، دیگر در جهنم جایی گیر نخواهد آمد و ممکن است سودجویان در صدد برآیند و هر گوشهای از جهنم را به بهای گزاف به مردم بفروشند.
خدمه این هواپیما یکروز عدهای را در زندان وکیلآباد اعدام میکنند و روز دیگر گروهی دانشجو را فلهای محروم از تحصیل. یکروز چند نفر را در ساری به قتل میرسانند روز بعد خامنهای را علیگویان از رحم مادرش بیرون میکشند.
احتمالن قابلهای که خامنهای را به دنیا آورده و صدای یاعلی گفتن او را شنیده بود، اینقدر تحت تاثیر آن واقعه قرار گرفته بود که فراموش کرد به خواهر آقا بگوید که او به همسر زینالدین بگوید که وقتی سعیدی به خانه آنها میرود، زینالدین از همسرش بخواهد که او ماجرا را برای سعیدی بگوید و سعیدی بعدن برای مردم نقل کند که آقا به هنگام تولد، قبای رهبری را نیز در بر داشت، زیرا این قبایی که مجلس خبرگان بارها و بارها اندازه زده و آن را تنها بر قامت خامنهای برازنده دیده، باید از لحظه تولد با او بوده باشد که چنین انعطافپذیر است و در همه حال به آقا میآید. به هنگام عبادت و هم بهوقت شقاوت.
سپس پیش از اینکه هواپیما به سقوط آزاد برسد، به غرش میافتد. مانند نظامیان مالپرست که پشت بلندگوها میغرند و فریاد میزنند که در کشور آنها همه کارهاند. و بعد هواپیما به زوزه کشیدن میافتد، مثل کاظم صدیقی خلبان نماز جمعه که گفت یکی از وزاری کابینه به او گفته که او در نماز جمعه بگوید که وزرا معتقدند اگر حضرت آقا [منظور معظماله است]، بله «اگر حضرت آقا همسر رییس جمهوری را طلاق بدهد، همسر رییس جمهوری برایش حرام میشود و رییس جمهوری نمیتواند به او دست بزند.»
البته با «درایتی» که در «آقا» سراغ داریم بعید است او نیمهشب تصمیم به چنین کاری بگیرد و به وزرا اطلاع ندهد که آنها احمدینژاد را مطلع کنند، چون در غیر اینصورت ممکن است همان شب در اطاق خواب احمدینژاد اتفاقی بیفتد، آنوقت آن 30 میلیون نفری که به رییس جمهوری رای دادهاند از حرامزادهگی آن طفل معصوم سرخورده خواهند شد. عدهای از آنها ممکن است دست به تظاهرات بزنند و یک فتنه دیگر گریبان ولایت را بگیرد و عدهای دیگر ممکن است در برابر مجلس بست بنشینند و خواستار کشتن آن طفل حرامزاده بیگناه شوند.
الحق که صادق هدایت در هشتاد سال پیش تصویر روشنی از این جماعت در کاروان اسلام خود بهدست داد: «جمعیت بعثتالسلامی» که نان را بهنرخ روز میخورند.
آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
منبع: خبرنگاران سبز
اگر من به افشا این شهید گمنام پرداختم به خاطر دوستی نزدیکیست که با هم داشتیم و سکوتم باعث عذاب وجدانم میشد. زمانی که من برای تدفین سینا به وادی لنگرود رفتم آثار ضربه باتوم به سر دیده میشد و همچنین شلاق با کابل نیز مشهود بود و کنده شدن ناخنهای دست و پا نیز معلوم بود و سوراخهاهی مانند سوراخ مته در استخوانهای سینا مشخص بود و از همه وحشتناکتر خالی شدن شکم وی که به دلیل شلیک گلوله از پهلوی راست و خروج آن از پهلوی چپ بود.
سایت جرس به نقل از یکی از دوستان شهید سینا آرامی شهید تاسوعای ۸۸ که در حسینیه جماران در پی یورش وحشیانه نیروهای لباس شخصی حامی خامنهای به عزاداران، دستگیر، مورد ضرب و شتم و سرانجام همان شب به بدترین حالت ممکن به شهادت رسید را منتشر کرده است که باید به این اسلام و مجریان و طرفداران غافل علی خامنهای لعنت ابدی فرستاد.
نامه یکی از دوستان بسیار نزدیک شهید گمنام سبز : سینا آرامی :
من یکی از دوستان بسیار بسیار نزدیک سینا آرامی هستم. من و سینا برای سخنرانی خاتمی به حسینیه جماران رفته بودیم که با نیمه کاره ماندن سخنرانی و حمله وحشیانه بسیجیها به حسینیه و شکستن شیشهها و ضرب و شتم مردم توسط بسیجیها سینا در صدد فیلم برداری از صحنه بر آمد که مورد توجه بسیجیها قرار گرفت که پس از کتک زدن سینا با باتوم او را به یک ون انتقال دادند. فردای آن روز یعنی روز عاشورا خبر فوت سینا به خانوادهاش داده میشود و به آنها گفته میشود چنانچه این ماجرا رسانهای شود فرزند دیگر آنها را خواهند کشت که همین باعث ترس و سکوت خانوادهشان میشود و از دادگاهی کردن پرونده فرزندشان خودداری میکنند.
از طرفی عمق این فاجعه به حدی بود که مردم لنگرود گیلان تحت تاثیر قرار گرفته و خواستار قصاص قاتل سینا شدند که بسیجیها از ترس افزایش اعتراضات محل سکونت خانواده وی را به اجبار از لنگرود به کرج انتقال دادند. این رژیم هر کاری را برای خفه نگهداشتن مردم انجام داده است چه برسد به خانواده این شهید … احتمال اذیت و آزار خانواده و دوستان وی توسط رژیم هست و امیدوارم مرا درک کنید. و اگر من به افشا این شهید گمنام پرداختم به خاطر دوستی نزدیکیست که با هم داشتیم و سکوتم باعث عذاب وجدانم میشد. زمانی که من برای تدفین سینا به وادی لنگرود رفتم آثار ضربه باتوم به سر دیده میشد و همچنین شلاق با کابل نیز مشهود بود و کنده شدن ناخنهای دست و پا نیز معلوم بود و سوراخهاهی مانند سوراخ مته در استخوان های سینا مشخص بود و از همه وحشتناکتر خالی شدن شکم وی که به دلیل شلیک گلوله از پهلوی راست و خروج آن از پهلوی چپ بود.
یکشنبه 18 اردیبهشت 90 / 8 می 2011
اجرا: اعظم
استودیو: دامون
تقویم تاریخ
گزیده اخبار مطبوعات یکشنبه ایران
پسنشینی تند- «یک تصویر هالیوودی از آمریکا»- اکبر ترشیزاد
مجله جاماندگان- «تفاوت اهداف اصلاحطلبان و مردم»- شراره سعیدی
بخش اول خبرها
روز نگاشت- «سخن او با رنگی تازه» – محبوبه شعاع
سرعت سقوط اخلاق در دستگاه ولایت- «اوج ورشکستگی سیاسی و اخلاقی ولایت خامنهای»- مهیار فرآورده مجله خبری کابل- آرین
دایرهی شکسته- «مرد موج نوی فرانسه»- مهشب تاجیک
بخش دوم خبرها
خبر / رادیو کوچه
برخی زندانیان سیاسی زن از زندان رجاییشهر به زندان قرچک ورامین، جایی که از آن با نام «کهریزک دوم» یاد میکنند منتقل شدهاند. پدر شبنم مددزاده میگوید ناخن چند زندانی سیاسی زن در این زندان را کشیدهاند.
شبنم مددزاده نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت که به پنج سال زندان محکوم شده است، سهشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰ به همراه چند زندانی سیاسی زن دیگر از زندان رجاییشهر کرج به زندان قرچک ورامین منتقل شده است. پیش از این انتقال، خبر انحلال بند زنان زندان رجایی شهر کرج و انتقال زندانیان به مکانی نامعلوم منتشر شده بود. پدر شبنم مددزاده درباره انتقال دخترش به زندان قرچک میگوید: «هفته گذشته که روز ملاقات برای خانمها بود ، مادر و خواهر شبنم برای ملاقات به زندان گوهردشت رفته بودند. به آنها گفته بودند زندانیان امروز از اینجا میروند. همان روز آنها را به زندان قرچک بردهاند.»
به گزارش دویچهوله، آقای مددزاده افزود: «بیش از ۲۰۰ نفر را در چند سیلو در قرچک جای دادهاند. نه آب، نه برق، نه حمام، هیچگونه وسایل بهداشتی ندارند. در میان افرادی که آنجا هستند، از قاتل و چاقوکش گرفته تا زندانیان سیاسی حضور دارند. همگی در یک انبارند، نه حمام دارند، نه بهداشت دارند، هیچی، روزی یک بار به توالت و دستشویی میروند که ظرفهایشان را هم باید در همانجا بشورند.»
پدر شبنم مددزاده درباره تنها تماس تلفنی دختر خود از زندان قرچک میگوید: «امروز (شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۰)، تماس گرفت و گفت: «بابا ما را بردند قرچک، میگوید آنجا ناخن کشیدهاند، روزی یک تکه نان به آنها میدهند، با باتوم بالای سرشان میایستند و میگویند همین است که هست، باید بخورید، نخورید هم همین است. هرکاری میکنند، میزنند، میکشند، کاری ندارند. حتا ناخن، شکنجه،… با باتوم آنجا ایستادهاند و وقتی زندانی میگوید مریض هستم، میگویند: مریض یعنی چه! مریض یعنی مردن.»
فرزاد مدددزاده برادر شبنم مددزاده نیز در زندان رجاییشهر کرج زندانی است. پدر این دو زندانی سیاسی درباره حکم زندان دختر و پسر خود میگوید: «دادگاه شبنم یک سال طول کشید. آقای اولیاییفر وکیل آنها (شبنم و فرزاد مددزاده) بود. در یک سال ۵ بار آنها را به دادگاه آوردهاند، تا اینکه در پنجمین دادگاه، به هر دو حکم پنج سال زندان دادند. هم به شبنم و هم به برادرش فرزاد مددزاده که الان در زندان رجایی شهر است.»
بیشتر بخوانید:
«انتقال زندانیان زن زندان رجاییشهر کرج به دیگر زندانها»
«روزه سیاسی شبنم مددزاده، دانشجوی زندانی»
مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظرهای مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشتههای این بخش دارید میتوانید برای ما ارسال کنید.
افق
منبع:اسداوود
خیلی ذوق کرد وقتی منو دید، جناب محمودخان را میگم، نه، نه اون محمودخان، اونکه ده روزه با مشا جون رفته زیر پتو و دهن مقام عظما را چنان مسواک زده که اگه خود «موشه دایان» هم با همه موساد و سیا و اینتلیجنت سرویس و …. همه و همه دست به دست هم میدادند، نمیتونستند اینجوری خشتک آقا را پرچم کنند که این مموتی کرده. منظورم جناب محمودخان کنسوله حیدرآباده. همون که کلی انگلیزیی بلد بوده و رو نمیکرده، همون که برای اینکه ریا نشه در سخنرانیهای دشمنشکنش یه دیلماج هم بغل خودش داشت. آره اونو میگم. البته جریان چی بود که چی شد.
دیروز یکی گفت که این محمودخان فردا قراره در اتاق بازرگانی و صنعتی «آندهراپرادش» سخنرانی کنه و اتاق بازرگانی هم گفت ساعت یه ربع به پنج… خلاصه ما هم که اصلن در این دنیا نه کاری داریم و نه باری، امروز رفتیم ببینیم که چه خبره. اولش که جناب محمودخان با دیلماج نازش (جدی میگم این آقای نمیدونم اسمش چی خیلی نازه اصلن) وارد شدند و یه راست رفتند توی اتاق رییس. معاون رییس هم ما رو یهویی و همینجوری صدا کرد که بیا با دوربین من از ما چند تا عکس بگیر که وارد شدن ما همان و جناب محمودخان لبخند بر لب تا بناگوش به ما نگاه کرد. (البته ریا نشه بعدش گفت: داوود جان، این دفعه دیگه من برندهام.!
بهش گفتم راستی شنیدهام که میخوای من را قیمه قیمه کنی و لابی بازی درآوردهای و… طفلکی هول کرد گفت که اینها همهاش دروغه، کی گفته؟ کار کار انگلیزیهاست.) بگذریم. چندتا عکس گرفتیم و در همین حین اون رییس داشت میگفت که فلان دفتر طرف حسین ساغره و محمودخان برای اینکه ریا نشه هی میگفت کجا؟ بنده خدا هشتصد ساله دیپلماته ولی هنوز نمیدونه حسین ساغر کجاست. از بس این بچه سربزیره. بعد هم رییس از مموتی پرسید و محمودخان هم فرمود که : «ای بابا این بچه لوس رهبر هم زده همه چی رو خراب کرده. ده روزه رفته زیر پتو، معلوم نیست با مشائ جون تو پاستور دارند دنبال کدوم میکروب میگردن و بیرون هم نمیاد. مقام عظما هم تا حالا شونصد بار در مجامع گفته: مموتی بیا بیرون از زیر پتو، غلط کردم گفتم مصلحی بیخاصیت باز بشه رییس سربازان گمنام من (ولی باید بشه)و… ولی فایده نداره. تازه هی این مخترع بیگ بنگ رو میفرسته دم خونه مموتی و هی اینا زنگ میزنند و هی مموتی از بالا آب میریزه روشون و درو باز نمیکنه همین.
مملکت بحمدالله آرومه و فقط مقام عظما یه کمی همچی بگی نگی زرتش قمصور شده.» بعله محمودخان از مموتی میگفت و رییس هم هی میگفت حسین ساغر و هی آدرس میداد… خلاصه سرتونو درد نیارم، محمودخان که فکر میکرد ما از قضیه سخنرانیش و انگلیزی بودن سخنرانیش خبر نداریم اونقدر باخودش خوشحال بود که گفتم نکنه یدفعه ذوقمرگ بشه و خونش بیافته گردن ما (ذوقمرگ نشد). رفت پشت تریبون و در همین حال اون آقا نازه که دیلماج هم هست و امروز کت شلوار شیک هاکوپیان هم تنش بود، چندتا کپی از سخنرانی دشمنشکن انگلیزی را بین چند نفرتقسیم کرد. منهم ازش پرسیدم: «میشه یکی هم به من بدی؟» خندید و گفت: «تموم شد.» گفتم عیب نداره، دارمش دیشب به دستم رسید، میرم تو کامپیوترم هست. بنده خدا خودشو زد به ناشنوایی و بعدهم که بهش گفتم خیلی خوش تیپ شدی بذار ازت عکس بگیرم، دستش رو گرفت جلو دوربین!!! ومنهم همونو چاپ میکنم. محمودخان که سخنرانیاش تموم شد آقای مجری رفت پشت میکروفون و از رییس توریسم دعوت کرد که بیاید و چندتا کلمه حرف بزنه. من هی دیدم یکی از آقایون کنسولی زیر دماغ سخنران داره با لپ تاپش ور میره و با موبایل هم صحبت میکنه.
دو سه بار صدای موبایل از بلندگو پخش شد و یکی از اون طرف داد میزد: «الوو شما صدای منو داری؟ من صداتو دارم، تو صدامو داری و….» همه حضار محترم و سخنران محترم هم دوبار به این آقا هی نگاه کردند که یعنی چکار داری میکنی؟» اما طرف در تلاش بود که برای محمودخان سنگ تموم بذاره. مثل دو سال پیش که محمودخان تازه تشریف آورده بودند و کنسول شده بودند و در اون جلسه صوفیها، تا منو دید زرتی موبایلشو دراوورد و زنگ زد به محمودخان و هی با ایما و اشاره داشت منو نشون میداد که مثلن خیلی پاچهخواری کرده باشه، نمیدونست که حرکتش نه تنها خیلی ضایع بود که محمودخان را که در روی سن نشسته بود اذیت کرده، که کسایی هم بغل و اطرافش بودند منو میشناختند و بعد از جلسه بهم گفتند، هرچند که خودم در همون لحظهای که داشت خودشو میکشت که منو به محمودخان نشون بده با هر دوشون چشم توچشم شدم و تلخندی هم زدم. خلاصه این آقا داشت تلاش میکرد که چت مستقیم برقرار کنه با آقای فلانی در ایران تا هندیهای میهمان حالشو ببرن. بابا ایران و اینترنت؟ نمیدونم خدایی اینهمه مغز متفکر و فرگیخته و فرخیخته فقط مادر همین کنسول کوچولوی حیدرآباد داریم، و هی میگیم مغز متفکر و خلاق نداریم. بابا انیشتین تو که هنوز اینترنت اکسپلورر باز میکنی و چت روم سه میلیون سال پیش را حالا هیچ، وضعیت اینترنت جمهوری اسلامی مطلقه ولایت مطلقه ایران رو که باید بدونی، جناب نابغه، اینهمه مزاحمت و سروصدای اضافی ایجاد کردی و آخرش هم … اوخخخخخخ خدا چرا اینهمه نابغه را یه جا گذاشتی بیخ دماغ ما.
هیچی همین دیگه. بیشتر از این؟ آهان آره داشت یادم میرفت، اتاق بازرگانی ایران هم افتتاح شد با روبان سبز(من کلا تکذیب میکنم) و جناب محمودخان هم اول تلاش کرد تا با هرچی سبز و سبزی است تماسی نداشته باشه اما آخرش نشد و روبان سبز را قیچی کرد. مبارکه، به پای هم پیر شوید ایشااله. حالا چند تا عکس هم هست تا ریا نشده و خبرگزاریهای ضد انقلاب و… چاپ نکردهاند،شما ببینید. شب بخیر. البته یه نکته: «ما که سوالمون کردیم از جناب وزیر که بابا شما هنوز گیر این هستید که چطوری پول نفتهایی که از ایران خریدهاید را بپردازید با این تحریمها، اونوقت اتاق بازرگانی باز میکنید؟ لبخندی زد و گفت: «این موقتیه.» نمیدونم موقتی بودن تحریمها را منظورش بود یا موقتی بودن اتاق بازرگانی را، اصلن چرا عنوان این نوشته شده «صفری در سفر؟» نظر شما چیه؟
خبر / رادیو کوچه
علیرضا پناهیان از استادان حوزه علمیه قم در سخنرانی خود در حضور آیتاله خامنهای رهبر و محمود احمدینژاد، رییس جمهوری اسلامی، با تاکید بر اینکه ولایتپذیری حتا از عدالت هم مهمتر است گفت «نباید عدالت را بهانهای برای اقدام علیه ولایت قرار داد.»
به گزارش فارس، آقای پناهیان شامگاه شنبه در مراسم عزاداری فاطمه دختر پیامبر مسلمانان، «نافرمانی ابلیس پس از شش هزار سال عبادت» را عبرتآموز دانست و سرنوشت «خوارج» را نمونهای از «عدالتزدگی منهای ولایت» توصیف کرد.
حضور محمود احمدینژاد در مراسم روز گذشته در حالی صورت گرفت که وی در سه شب پیش از آن، در مراسم عزاداری برگزاری شده در محل اقامتگاه و دفتر رهبر جمهوری اسلامی حضور نداشت و برخی از ناظران، این غیبت را در ادامه واکنشهای اعتراضی او به ابقای وزیر اطلاعات دانسته بودند.
در اولین شب از مراسم عزاداری در حضور آیتاله خامنهای، کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران در انتقادی صریح از رییس دولت گفته بود: «ما از فردی که در زمان انتخابات گفته میشد هیتها و حسینیهها دفاتر تبلیغاتی او بودهاند و همچنین داعیه ولایی بودن داشته انتظار چنین رفتاری را نداشتیم.»
وی افزوده بود: «بنده اطلاع دارم، حتا اطرافیان نزدیک آقای احمدینژاد هم از رفتار اخیر او به شدت ناراضی و ناراحت هستند.»
بیشتر بخوانید:
«رای به احمدینژاد در انتخابات، فقط به خاطر نظر رهبری»
خزانه و موزه بنیاد مستضعفان گنجینهای بسیار غنی از اشیا و عتیقههای مصادره شده از کاخها و بناهای تاریخی و قدیمی
محبوبه شعاع / رادیوکوچه
mahboobeh@koochehmail.com
هجدهم اردیبهشت برابر با سالروز در گذشت «غلامرضا رشید یاسمی» مشهور به رشید یاسمی، نویسنده، مترجم و شاعر معاصر ایرانی است. وی زاده سال 1273 بود و از نخستین شاعرانی بود که لزوم تجدد در شعر فارسی را پذیرفت و کوشید که رنگ تازهای به سخن خود بدهد. یاسمی سرانجام در چنین روزی در سال 1330 درگذشت.
نعمت ما به چشم همسایه
صدبرابر فزون کند پایه
چون ز چشم نیاز میبیند
مرغ همسایه غاز میبیند
غلامرضا رشیدیاسمی در بیست و نهم آبان سال 1273 خورشیدی در شهر «گهواره» از توابع «کرمانشاه» زاده شد. پدرش «محمد ولیخان گورانی» شاعر، نقاش و خوشنویس بود. جد مادری او نیز شاهزاده «محمدباقر میرزای خسروی» نویسنده داستان «شمس و طغرا» بود که دیوان اشعارش به همت رشید به چاپ رسید.
رشید تحصیلات مقدماتی را در کرمانشاه به پایان برد. سپس به تهران رفت و دوره متوسطه را در دبیرستان «سن لویی» گذراند. از همان هنگام به تشویق «نظام وفا» که معلم ادبیات او بود به سرودن شعر پرداخت. پس از پایان تحصیلات مدتی به کار در وزارت معارف، مالیه و دربار پرداخت.
در همین زمان جرگه دانشوری را تاسیس کرد که بعدها به همت «ملکالشعرا بهار» به انجمن دانشکده تبدیل شد. رشید ضمن همکاری با مجله دانشکده، با نویسندگان و شعرای آن دوره همچون: محمد تقی بهار، سعید نفیسی، عباس اقبال، ابراهیم الفت همکاری داشت. در همین دوران وی عضو «انجمن ادبی ایران» شد و نخستین تالیف خود را در احوال «ابن یمین فریومدی» شاعر سلسله سربداران، انتشار داد.
رشید یاسمی از سال ۱۳۰۰ به انتشار مقالات خود در روزنامه «شفق سرخ» به سردبیری «علی دشتی» پرداخت و همین مقالات موجب شهرت ادبی او شد. در این بین به یادگیری زبانهای عربی و انگلیسی و تکمیل زبان فرانسوی خود پرداخت و زبان پهلوی را نزد «هرتسفلد» (Hrtsfld) باستان شناس و ایران شناس آلمانی، آموخت.
درسال ۱۳۱۳، پس از تاسیس دانشگاه تهران، رشید یاسمی به سمت استاد تاریخ اسلام در دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی تدریس میکرد و بعدها به عضویت فرهنگستان ایران در آمد. در سال ۱۳۲۲ جزو هیئتی از استادان ایرانی همراه با «علیاصغر حکمت» و «ابراهیم پورداود» به هند سفر کرد و دو سال بعد به منظور مطالعه به فرانسه رفت و به مدت دو سال در آن کشور اقامت داشت.
غلامرضا رشید یاسمی در روز یازدهم اسفند ۱۳۲۷ هنگام سخنرانی درباره «تاثیر عقاید حافظ بر روی گوته» در دانشکده ادبیات دچار سکته شد و پس بک ماه معالجه سفری به فرانسه رفت و دو سال در آنجا اقامت داشت. وی تا قبل از رفتن به این سفر به عنوان استاد در دانشگاه تهران تدریس کرده بود. اما پس از بازگشت به ایران در هجدهم اردیبهشت ۱۳۳۰ در سن پنجاه و هفت سالگی و در تهران درگذشت.
رشید یاسمی از نخستین شاعرانی بود که لزوم تجدد در شعر فارسی را پذیرفت و کوشید که رنگ تازهای به سخن خود بدهد. رشید گذشته از مقالات ادبی و تاریخی و فلسفی و انتقادی که از او در مجلات نوبهار، ارمغان، آینده، تعلیم و تربیت، یغما، مهر و نشریات دیگر چاپ شده است، دارای تالیفات و تحقیقات و ترجمههای متعدد است.
فهرست آثار تالیفات او به این شرح است: «احوال ابن یمین، اندرزنامه اسدی طوسی (تصحیح)»، «سلامان و ابسال جامی (تصحیح)»، «نصایح فردوسی، قانون اخلاق، دیوان هاتف اصفهانی (تصحیح)»، «تاریخ ملل و نحل»، «آیین نگارش»، «کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او»، «ادبیات معاصر، دیوان مسعود سعد سلمان (تصحیح)»، «تاریخ مختصر ایران» و «دیوان اشعار».
ترجمههای وی نیز عبارتاند از: «تاریخ قرن هیجدهم، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون، آلبر ماله و ژول ایزاک»، «تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، جلد چهارم از صفویه تا عصر حاضر، ایران در زمان ساسانیان»، «چنگیز خان، هارولد لمب»، «تاریخچه نادرشاه، مینورسکی»، «رمان شاگرد (دیسیپل) از پل بورژه»، «آیین دوستیابی، دیل کارنگی»، «نصایح اپیکتتوس حکیم»، «تاتر انوش (منظوم)»، «اندرز اوشنرداناک (از زبان پهلوی)»، «اندرز آذرباد مهراسپندان (از پهلوی)» و «ارداویرافنامه (از زبان پهلوی)».
توضیح: در منبعها تاریخ تولد 1275 ذکر شده اما بر روی سنگ قبر رشید یاسمی 1273 نوشته شده است.
منبعها:
ویکیپدیا
زندگینامه مشاهیر
رادیو کوچه
1917 میلادی- روز جهانی مادر در کشورهای مختلف در روزهای متفاوت برگزار میشود اما در بیشتر کشورها، هر ساله دومین یکشنبه ماه می به عنوان «روز جهانی مادر» جشن گرفته میشود. بزرگداشت مادر با بزرگداشت صلح آغاز شد و اغلب در این روز مادرانی که فرزندان خود را در جنگهای داخلی از دست داده بودند، گرد هم میآمدند.
1902 میلادی- کوه آتشفشان «پله» فوران کرد و شهر «سنت پیر» (Saint-Pierre) و 28 هزار نفر از ساکنان آن در جزیره فرانسوی مارتینیک واقع در دریای کاراییب را نابود کرد. جزیره مارتینیک مانند سایر جزایر آنتیل کوچک منشا آتشفشانی دارد.
هنگامی که فرانسویها وارد این این جزیره شدند به نظر میرسید که کوه پله یک آتشفشان خاموش باشد بنابراین شهر سن پیر در دامنه این کوه گسترش یافت.
در ماه آوریل سال 1902 میلادی، اهالی منطقه از رایحه نامطبوعی که به دلیل متصاعد شدن بخارهای گوگردی بود، به عذاب آمده بودند و تعداد زمین لرزهها افزایش یافت. با این حال دانشمندان اعلام کردند شهر سنت پیر به دلیل موقعیت جغرافیاییاش از فوران مواد مذاب در امان است.
در روز 8 می انفجار مهیبی در کوه پله رخ داد و خاکسترهای آتشفشانی، مواد مذاب و گازهای شعلهور شهر سنت پیر و بندرگاه آن را مدفون کردند.
فعالیت آتشفشانی پله تا سال 1905 میلادی ادامه داشت و آنگاه دوباره برای مدت نامعلومی به خواب رفت.
1914 میلادی- «رومن گاری» (Romain Gary) نویسنده، فیلمنامهنویس، کارگردان، خلبان در جنگ جهانی دوم و دیپلمات فرانسوی در شهر ویلنا (اکنون: ویلنیوس، واقع در لیتوانی) در خانوادهای یهودی به دنیا آمد.
نگارش نخستین رمانش، تحصیلات اروپایی، را مادامی که در ارتش بود شروع کرد. در سال ۱۹۴۵، در فرانسه جایزهی منتقدین را دریافت رد. همچنین به دلیل خدماتش در ارتش موفق به اخذ جوایز متعددی از ارتش شد.
در سال ۱۹۵۶ به نوشتن رمان «ریشههای بهشتی» پرداخت. این داستان نخستین رمان وی بود که برندهی جایزهی «گنکور» شد. وی دومین جایزهی گنکور را با نام «امیلی آجر» به دلیل نوشتن رمان «زندگی در پیش رو» به دست آورد. وی تنها نویسندهای است که دو مرتبه موفق به اخذ این جایزه شده است.
وی همچنین فیلمنامه «طولانیترین روز» و نیز فیلمنامه «قتل»را نوشت و این فیلم را با بازی همسر دوم خود کارگردانی کرد.
1359 خورشیدی- «فرخرو پارسای» اعدام شد. او نخستین نماینده زن مجلس شورای ملی و نخستین زن ایرانی بود که در دوران حکومت پهلوی به مقام وزارت رسید. پست وی وزارت آموزش و پرورش در کابینه دوم و سوم «امیرعباس هویدا» بود.
فرخرو پارسا تحصیلات ابتدایی خویش را در دبستان «هما» در تهران سپری کرد و برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه به دانشسرای مقدماتی رفت. وی توانست دوره متوسطه را با کسب رتبه اول به پایان رسانده و به دانشسرای عالی راه یابد. او در سال ۱۳۲۱ دانشسرای عالی را با اخذ مدرک لیسانس در رشته علوم طبیعی به پایان رسانید و به دانشگاه تهران راه یافت. وی تحصیلات دانشگاهی خویش را در رشته پزشکی ادامه داد و توانست در سال ۱۳۲۹ با اخذ درجه دکترا از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شود.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی، وی با اتهاماتی چون: «حیف و میل اموال بیتالمال و ایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش و کمک به نشو و نمای فحشا در آموزش و پرورش و همکاری با ساواک و اخراج فرهنگیان انقلابی از وزارت فرهنگ ایران و غیره…» در دادگاه انقلاب اسلامی شعبه تهران به ریاست «صادق خلخالی» محاکمه و به عنوان «مفسد فیالارض» در چنین روزی اعدام شد.
1361 خورشیدی- در جریان عملیات «بیتالمقدس» در جنگ ایران و عراق، نیروهای ایرانی با نزدیک شدن به مرزهای بینالمللی و استقرار در 17 کیلومتری نوار مرزی، شهر «هویزه» را که از ماههای آغازین جنگ، در تصرف نیروهای عراق بود، به محاصره خود درآوردند. نیروهای عراقی اقدام به عقبنشینی کردند. با انتشار این خبر، فرماندهان عراق خروج از هویزه را عقبنشینی تاکتیکی عنوان کردند.
——————————————-
برخی از رویدادهای دیگر
روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر
1794 میلادی- (دوران انقلاب فرانسه) «آنتوان لاوازیه» که به «پدر شیمی نوین» معروف است به حکم دادگاه انقلاب فرانسه با گیوتین گردن زده شد.
1313 خورشیدی- مقدمات خرید اولین کارخانه برق 6000 کیلوواتی برای شهر «تهران» فراهم شد.
منبعها:
ویکیپدیا (فارسی و انگلیسی)
جامجم
راسخون
خبر / رادیو کوچه
وزارت دفاع آمریکا، فیلمهای ویدئویی را منتشر کرده که مدعی شده است در جریان حمله نیروهای ویژه آمریکا به مخفیگاه اسامه بن لادن، رهبر سابق القاعده که هفته گذشته به دست این نیروها کشته شده، به دست آمده است.
یکی از این ویدئوها که ظاهرن در اواخر سال گذشته میلادی فیلمبرداری شده، اسامه بن لادن را در حال صحبت کردن رو به دوربین نشان میدهد؛ به همان سبکی که او در گذشته پیامهای خود را ضبط میکرد.
این ویدئو فاقد صدا است، اما مقامات پنتاگون میگویند که حاوی پیام بنلادن برای مردم آمریکا است.
در یکی دیگر از ویدئوها اسامه بن لادن در حال تماشای برنامهای در مورد خودش دیده میشود که از تلویزیون پخش شده است.
در هیچ یک از این ویدئوها نشانهای که حاکی از فیلمبرداری آنها در محل سکونت اسامه بنلادن باشد، دیده نمیشود.
Click here to view the embedded video.
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
آفرینش
1) اتخاذ تحریمها علیه سوریه
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=81938
به گزارش روزنامه انگلیسی گاردین، اتحادیه اروپا موافقت کرد در هفته جاری تحریمهایی را به منظور اعمال فشار بر دولت سوریه وضع کند.
بر اساس این گزارش، کشورهای اروپایی به صورت رسمی تحریمها را در روز دوشنبه اعلام خواهند کرد و در آن محدودیتهایی برای اموال و سفرهای مقاماتی که گفته میشود در جریان آنچه سرکوب مردم خوانده شده شرکت داشتند، اعمال خواهد شد.
2) دریادلان ارتش نفتکش اماراتی را نجات دادند
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=81931
دریادلان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران یک فروند نفتکش اماراتی را از چنگ دزدان دریایی نجات دادند. به گزارش ایرنا به نقل از روابط عمومی نیروی دریایی ارتش، این نفتکش اماراتی با ملیت و پرچم این کشور حامل نفت خام از کشور بحرین به مقصد دریای سرخ بود که مورد هجوم دو فروند قایق دزدان دریایی قرار گرفت. بنا بر اعلام چهاردهمین ناوگروه اعزامی ایران، ناو «جمهوری اسلامی ایران شهید نقدی» پس از دریافت پیام درخواست کمک از جانب نفتکش اماراتی بدون اتلاف وقت و با حداکثر سرعت وارد عمل شده و به سمت نفتکش اماراتی عزیمت کرد.
رسالت
1) واشنگتنتایمز فاش ساخت: طراحی جنگ نرم جدید آمریکا علیه ایران
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=61620
واشنگتن تایمز از تلاش برخی از نمایندگان آمریکایی برای تصویب طرح جنگ نرم جدیدی علیه ایران در حمایت از مخالفان ایرانی پرده برداشت.
به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از پایگاه اینترنتی روزنامه واشنگتن تایمز، هیتی از نمایندگان جمهوریخواه و دموکرات آمریکا طرحی را تهیه کردند که مضمون آن حمایت بیشتر از اپوزیسیونهای سیاسی در ایران میباشد.
2) تکواندوی ایران برای نخستین بار قهرمان جهان شد
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=61713
تیم ملی تکواندو ایران در حالی عنوان قهرمانی جهان را کسب کرد که با کره جنوبی، تیم دوم جدول ردهبندی 13 امتیاز اختلاف داشت.
خراسان
1) سخنگوی انقلابیون یمن: نیروهای نظامی عربستان برای سرکوب مردم وارد عدن شدند
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=2&day=18&id=699010
سخنگوی انقلابیون یمن موسوم به جوانان انقلابی یمن دیروز از ورود خودروهای نظامی رژیم آل سعود به یمن خبر داد. به گزارش شبکه خبر، «وحدی الشعبی» اظهار داشت: «خودروهای زرهی و نفربرهای سعودی از عربستان وارد بندر عدن در جنوب یمن شدهاند تا مردم بیگناه را از دم تیغ بگذرانند.»
2) مذاکرات رییس مجلس سنای پاکستان با احمدینژاد، لاریجانی، جلیلی و صالحی
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=2&day=18&id=699016
رییس مجلس سنای پاکستان در سفری به تهران با شماری از مقامهای بلندپایه کشورمان دیدار و گفتوگو کرد. در دیدارهای این مقام پاکستانی با وزیر خارجه و رییس مجلس شورای اسلامی، پیشنهاد تشکیل کمیسیون امنیتی مشترک و همکاری نزدیک دستگاههای امنیتی ۲ کشور مورد تاکید علیاکبر صالحی و علی لاریجانی قرار گرفت.
جام جم
1) سفر صالحی به امارات
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100842918191
در ادامه رایزنیها درباره مسایل و تحولات منطقه، وزیر امورخارجه امروز راهی امارات متحده عربی میشود.
2) القاعده مرگ بنلادن را تایید کرد
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100842908388
پس از چند روز از کشته شدن سرکرده گروه تروریستی القاعده، سران این گروه در پیامی ضمن تایید مرگ رهبر خود متعهد شدند که انتقام خون بنلادن را از آمریکا و همپیمانان این کشور خواهند گرفت.
کیهان
1) امام جمعه موقت تهران: حرف کافی نیست، منتظر اقدام عملی رییس جمهوری هستیم
http://www.kayhannews.ir/900218/3.htm#other301
حجتالاسلام والمسلمین صدیقی خطاب به احمدینژاد گفت: «آقای رییس جمهوری شما میگویید با ولایتمداری خود، بینی دشمنان را به خاک میمالید اما برای ما حرف کافی نیست، منتظر اقدام عملی شما در تبعیت کامل از ولایت هستیم.»
2) براساس مصوبه مجلس سهم خانوارها از هدفمندی یارانهها افزایش یافت
http://www.kayhannews.ir/900218/14.htm#other1402
وکلای ملت با حذف سهم دولت و کاهش سهم صنعت از درآمد حاصل از آزادسازی قیمتها، سهم خانوارها را تا سقف 80 درصد افزایش دادند.
تهران امروز
1) بازداشت همسر دکتر فاطمی
http://www.tehrooz.com/1390/2/15/TehranEmrooz/607/Page/2/
دادستان تهران در خصوص صحت خبر دستگیری همسر دکتر فاطمی گفت که گزارشاتی به ما رسیده اما در حال بررسی است. هر چند دادستان توضیح بیشتری در این خصوص نداده، ولی شنیدههای «تهران امروز» حاکی است که همسر دکتر فاطمی چندی پیش بازداشت شده است. وی بیش از چند ماه است که در هتل «لاله» تهران اقامت دارد و در این مدت با حلقه حاشیهساز دولت ارتباط و مراوده داشته است. هزینه اقامت وی نزدیک به 70 میلیون برآورد شده که توسط همین اطرافیان رییس جمهوری پرداخت میشده. همسر دکتر فاطمی طی چند مصاحبه به تعریف و تمجید از سیاستهای دولت و شخص احمدینژاد پرداخته است.
2) واکنش نمایندگان به موضع دولتمردان درباره ادغامها، دولت باید وزیران جدید را به مجلس معرفی کند
http://www.tehrooz.com/1390/2/15/TehranEmrooz/607/Page/3/
واکنشها به عدم اجرای مصوبات مجلس توسط دولت همچنان ادامه دارد. دولت باید طبق برنامه پنجم توسعه، تعداد وزارتخانههایش را از 21 به 17 وزارتخانه برساند. فارغ از این ادغامها، در سال گذشته طرح تشکیل وزارتخانهای به نام ورزش و جوانان از سوی مجلس تصویب و به تایید شورای نگهبان رسید اما دولت اگر چه در ابتدا عنوان کرد که تابع تصمیم و نظر مجلس است اما تعلل زیادی در تشکیل این وزارتخانه به خرج داد و هنوز هم ارادهای بر تشکیل آن ندارد.
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه، مقامات رسمی مصر اعلام کردند که درگیری میان مسلمانان و مسیحیان در حومه شهر قاهره، دستکم ۷ کشته به جا گذاشته و ماموران پلیس و ارتش مجبور به مداخله شدهاند.
به گزارش رویترز، درگیری در حومه شمال غربی قاهره، پایتخت مصر و زمانی آغاز شد که مسلمانان، یک کلیسای قبطی را محاصره کردند تا زنی را که به گفته آنها مسلمان شده بود، اما برخلاف خواستهاش در این کلیسا نگهداری میشد، آزاد کنند.
ماموران پلیس و ارتش، تحت حمایت خودروهای زرهی، برای جدا کردن دو گروه مجبور به مداخله شدند و به تیراندازی هوایی و پرتاب گاز اشک آور پرداختند.
شاهدان عینی میگویند که حدود ۵۰۰ اسلامگرای سلفی در اطراف کلیسای سنت مینا تجمع کرده و خواهان آزادی زنی شده بودند که به گفته آنها، به زور در این کلیسا نگه داشته شده بود.
خبرگزاری رسمی مصر تعداد مجروحان را دستکم ۱۰۰ نفر اعلام کرده است.
لازم به اشاره است مسیحیان حدود ۱۰ درصد از جمعیت ۸۰ میلیون نفری مصر را تشکیل میدهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر