خبر / رادیو کوچه
آخرین گزارشها از سوریه حاکی است که سربازان و تانکهای ارتش این کشور وارد شهر بانیاس، یکی از مراکز تظاهرکنندگان مخالف دولت شدهاند. براساس همین گزارشها مردم با تشکیل سپرانسانی پیوسته مانع پیشرفت تانکها به سوی منطقه جنوبی شهر بانیاس شدند.
به گزارش رویترز، فعالان حقوق بشر اعلام کردند که نیروهای ارتش سوریه از سه نقطه وارد این شهر شده و حرکت خود را به سمت مناطق ساحلی سنینشین بانیاس ادامه دادهاند.
پیشتر ایالات متحده آمریکا به مقامهای سوریه هشدار داد که به سرکوب «وحشیانه» تظاهرکنندگان خاتمه دهند.
کاخ سفید روز جمعه با صدور بیانیهای از «اقدام شدیدتر بینالمللی» علیه حکومت بشار اسد حمایت کرد و اعلام کرد که در صورت عدم تغییر خط مشی جاری، سوریه با تدابیر تنبیهی شدیدتری مواجه خواهد شد.
گزارشها همچنین حاکی است، روز گذشته دستکم 40 تن در شهرهای حمص، حما و دیگر شهرهای سوریه کشته شدند؛ روزی که تظاهرکنندگان آن را «روز نافرمانی» نامگذاری کرده بودند.
بیشتر بخوانید:
«سی تن کشته در تظاهرات روز جمعه در شهرهای مختلف سوریه»
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
شاید ناامیدکننده باشد اما، ما در صفحات پرتعداد مستندات تاریخی حتا نقاطی ریز نیستیم، ما که میگوییم دقیقن حال کنونی ما ایرانییان است، ما مرکز ثقل عالم نیستیم و این یک حقیقتیست که باید باور کنیم.
ما حتا اگر سراپا غرور و خودباوری باشیم، که نیستیم- و یا اگر به سبب تاریخی کهن دارای نخوتی راکد و کسلکننده باشیم و نوستراداموسوار خود را ابتدا و انتهای تاریخ بدانیم، باز هم در نفس واقعیت ذرهای تاثیر نداشته و متاسفانه ما مهم نیستیم.
دلایل بسیاری برای این مدعا وجود دارد، تنها باید بیغرض بود، خودشیفتگی چاره نیست، باید از دور و دوباره نگریست.
یک سیر منطقی برای نظم جهانی در امتداد خواست ناآگاهانه طبقه متوسط بلندپرواز زمینههای بروز یک تغییر در کشور ما شد، انقلابی بود و دگرگونیهای اجتنابناپذیر و کور، جنگی درگرفت که جمعی بود از خطاهای سیستم قبلی و نظام بعدی و در نتیجه اتحادی شکل گرفت برپایههای ناسیونالیسمی که با واژههای دینی شارژ میشد، این رویدادها اتفاقاتی شگرف نیست، بارها و بارها در کشورهای گوناگون تجربههای دستمالیشدهای دارد، پس از جنگ و مرگ لیدر کاریزماتیک، اتفاق شگرف نطفه بست، سکوتی که هیچ صفت شناختهشدهای برای آن نمیتوان یافت، خلقی پرمدعا با احکامی بدوی سرسپرده به جماعتی کوچک مسخ شدند، آنچنان مسخ شدند که حتا اگر، اگر گاهی از گوشهای، کسی، صدایی، ندایی، نالهای یا حتا فریادی برآورد با بهتزدگی تنها شاهد خرد شدن استخوانهایش شدند، این ختم کلام است، این اتفاق افتاده و همچنان تکرار میشود و این جماعت گنگ، شگفتیساز شدهاند، بودن و تنفس «منصور اسانلو» در زیر آسمان تهران پایتخت ایران، سندی است بر آنکه ما مهم نیستیم، مهم نیستیم که هیچ، هیچ نیستیم.
منصور اسانلو متولد سال 1338 تهران و رهبر سندیکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه است، او ابتدا در دی 1384 و در پی اعتراضات کارگری دستگیر و به مدت 8 ماه بازداشت بود، که در مدت حدود 3 ماه آن در انفرادی بود.
وی در مرداد 85 با قید وثیقه سنگین آزاد شد، ولی بعد از آزادی تا ماهها بعد تحت کنترل قرار داشت تا اینکه مجددن در آبان 85 در خیابان و در حالی که با «ابراهیم مددی» نایب رییس هیت مدیره سندیکای شرکت واحد به اداره کار میرفتند تا به وضعیت کارگران اخراجی رسیدگی کنند مورد ضرب و شتم قرار گرفت و ربوده شد و بعد اعلام کردند که اسانلو در زندان اوین به سر میبرد، اسانلو یکماه بعد از این تاریخ مجددن با قید کفالت آزاد شد.
بعد از این اتفاقها اسانلو دیگر چهرهای شناخته شده در سطح ایران و جهان و در مجامع کارگری بود و فشارهای وارده بر او و سندیکای تحت رهبری او اعتراض گستردهای را در سطح ایران و جهان در بر داشت و بر همین اساس سندیکای اتوبوسرانی شرکت واحد به عضویت رسمی و دیمی اتحادیه بینالملل کارگران حمل و نقل و تحت حمایت سازمان جهانی کار قرار گرفت و در پی این عضویت از آقای اسانلو به عنوان نماینده سندیکای اتوبوسرانی ایران برای شرکت در اجلاس سالیانه اتحادیه بینالملل کارگران حمل و نقل در سال 86 و در لندن دعوت به عمل آمد.
آقای اسانلو در این اجلاس شرکت و ضمن ابراز نقطه نظرهای سازنده در ارتباط با وضعیت کارگران اتوبوسرانی ایران و وضعیت معیشتی آنان، مسایلی را پیرامون حل مشکلات کارگران ایران بیان کرد.
دو هفته پس از بازگشت از اجلاس لندن، ماموران امنیتی برای بار سوم او را در خیابان و در حالی که به منزل خود باز میگشت مورد ضرب و شتم قرار داده و ربودند تا فصل دیگری را در زندان اوین تهران بگذراند.
در پی دستگیری اخیر اسانلو اتحادیههای کارگری و نهادهای بینالمللی به دستگیری او اعتراض کردند و اسانلو تبدیل به نماد مبارزات کارگری در ایران و جهان شده است و توسط فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل روز 6 مارس 2008، روز جهانی راهآهن، به عنوان روز «اقدام جهانی در همبستگی با منصور اسانلو» اعلام شد.
در کشور ما ایران، هیچ آمار دقیقی از کارگران وجود ندارد و تعداد کارگران فصلی و رسمی مسلمن درصد بزرگی از جمعیت کشور را تشکیل میدهد، رهبر منسجمترین سندیکای کارگری را بارها بازداشت میکنند، به زندان میاندازند، شکنجه میکنند، به بدترین طریقه ممکن مورد اهانت و خشونت قرار میگیرد و خانوادهاش عاصی از بیپناهی بدترین سالهای قابل فرض را طی میکنند و درست در این هنگام بزرگترین دسته شغلی کشور شاد از دریافت یارانههاست، اینکه گاهی بر سر موضوعی صنفی با حداقل ظرفیت اعتراضاتی صورت میگیرد و نام اسانلو را تنها باید در سایتهای مجازی دید تنها نمایانگر یک واقعیت دردناک است، ما ملتی بسیار آلوده هستیم، آلوده به زشتترین صفت غیرانسانی، ما آلودهایم به حقارت و حقارتمان را هر روز توجیه میکنیم با انواع حسادتها، سستیها … و خلاصه با رنگها، رنگهایی چندشآور.
آقای اسانلو بسیار تنهاست، او تنها یک نماد است، زیرا او نمایندگی کسانی را برعهده دارد که با او بسیار متفاوتند و کارگران ایرانی نمونههایی از او نیستند، او باید بپذیرد که تنهاست
اگر این سخن جهانی و پذیرفته شده درست باشد که، قدرتمندترین نیرو در هرکشور کارگران هستند و نظامهای عقلگرا در بدترین حالات توجه خود را برای مهیا نمودن حداقلهای درخواستی کارگران معطوف مینمایند، باید بپذیریم که کارگران ایرانی از این قاعده مستثنایند، زیرا آنها نه تنها قدرتمند نیستند که بسیار هم خفتطلبند.
صبوری یکی از مشخصههای شغل کارگریست، یک کارگر باید صبور باشد تا بتواند شغلاش را حفظ کند، که اگر به غیر از این باشد نمیتواند کارفرمایاش را مجاب برای ادامه کار کند، این اصلی کلی برای تمامی کارگران جهان است، درگیری این نوشته با این مشخصه نیست، آنچه بدقواره و کریه است، صبر کارگر بر مصائب اجباری این شغل نیست، بلکه خفتطلبی و تحقیرشدگی کنونی این صنف است، این مردان و زنان قوی، قوی از آنجا که هم جسمشان با سختی خو گرفته و هم روحشان سوهان روزمره فقر را تجربه میکند، با تنها کلامی که آشتی نمیکنند، اتحاد است، تجربه ملل دیگر ثابت کرده که وقتی این گروه تصمیم به تغییرات گرفتهاند، توانستهاند حکومتی را فلج نمایند، پس از چه روست که کارگران ایرانی تا بدین حد نسبت به خودش، به رهبرش، به حقش بیتفاوت است؟ آیا آنها فراموش کردهاند که دارای حقوقی هستند؟ آیا آنها انسانیت خودشان را باور دارند؟ یا شاید پذیرفتهاند که جز این ممکن نیست!
به باور من این سخنان اگر اسانلویی وجود نداشت قابل درک بود، میتوانستیم با انواع متدهای روانشناسی و جامعهشناسی این بیحرکتی و افسردگی را توجیه کنیم، اما وقتی اسانلو هست و وقتی دانشجویان معترض، روزنامهنگاران و در کلامی کلیتر طبقه متوسط معترض وجود دارد و کارگران همراه آنها نیستند، آنگاه تنها میتوان گفت: «به اسانلو بگویید، ما هیچیم، روی ما حساب نکن.»
آقای اسانلو بسیار تنهاست، او تنها یک نماد است، زیرا او نمایندگی کسانی را برعهده دارد که با او بسیار متفاوتند و کارگران ایرانی نمونههایی از او نیستند، او باید بپذیرد که تنهاست.
علی انجیدنی/ رادیو کوچه
سلامی گرم خدمت همه شنوندگان عزیز رادیو کوچه. بازهم برنامهای دیگر از «روان به سلامت» با حضور گرم و شاد دکتر «روان پاک». دکتر امروز خوشحالتر از گذشته به نظر میرسند و شما را با یک بحث داغ و جالب روانشناسی مهمان خواهند کرد.
بفرمایید آقای دکتر. لطفن امروز در خصوص بیماری جنون کامل یا اسکیزوفرنی صحبت کنید.
آره خوشحالم عزیزم. کتمان هم نمیکنم. آخه تو این هفته درستی چند تا از تئوریهای من ثابت شد و کلی ذوق کردم.
چه خوب! پس اول از این تئوریهای ثابت شدهتان برایمان بگویید.
بله چند ساله من دارم میگم که جن رو میشه گرفت ولی کسی گوشش بدهکار نیست و همه به من میخندند. این روزها اعلام کردند که جنگیر رسمی کشور را گرفتهاند.
جنگیر رسمی؟ آدم یاد ساعت رسمی و روزنامه رسمی کشور میافته.
من خودم بارها به این همکارهای الکی دکترم گفتم که باباجان، جن میره تو پوست آدم و یکی باید بیاد بگیردش. حالا نمیخواد درش بیاره. ولی همین که ادعا کنه میتونه جن رو بگیره کلی کار کرده و کار و بارش هم سکه میشه.
همین.تئوری تئوری که میگفتید همین بود؟
وقتی من در برنامههای قبلی گفتم بخش عمده شخصیت شما خانمها کوچکبینی است الکی نبود. این تئوری مادر همه تئوریهاست.. راستی بازم تا گفتم مادر یاد قهوه افتادم. فراموش نشه لطفن.
چشم آقای دکتر. جن و جنگیر چه ربطی به روانشناسی و روانپزشکی داره؟
ببین عزیزم چند سال قبل یه عدهای میگفتند که مثلن دکتر روانپاک مریضه، اسکیزوفرنی داره، باید درمان بشه، پشت تلویزیون کلی علایم براش میشمردند و دلیل میگفتند. اون موقع یه عده دیگه میگفتند نه بابا طرف نابغه است معجزه است فقط یه کم بیشفعاله. حالا همون طرفدارها میگن جن رفته تو جلدش. جنگیر هم داره. این کمه جن خیلی من رو قلقلک میده. آدم دوست داره یکی دوتا حرف بهش اضافه کنه.
خواهش میکنم آقای دکتر. لطفن رعایت کنید پخش زنده است. میخواستم بگم خوب، چه ربطی به روانشناسی و تئوریهای آن داره؟
یه آدم بیکار چند ده سال پیش اومد شخصیت آدمها رو تقسیمبندی کرد به «خود» و «بیخود» و «باخود». بعد شاگرداش گفتند نه اینجوری نیست باید بگیم «والد» و «کودک» و «مودک».
آقای دکتر والد و کودک و بالغ. اون اولی هم خود و فراخود و نهاد بود.
یک بار دیگه برای من اظهار فضل کنی حالت رو میگیرم خانم. داشتم میگفتم. یکی نبود به اینها بگه آخه عزیزان من این تقسیمبندیها چه ربطی به شخصیت و رفتار آدمها داره. مثلن یه بار دیگه خودم، دکتر روانپاک رو مثال میزنم. این تقسیمبندیها در مورد شخصیتاش جواب نمیده ولی وقتی بحث جن میآد وسط، آدم میفهمه که ها! اینه که جواب میده.هی من میخوام بعد از جن این دو حرف رو نگم نمیشه. از قدیم تو شهر ما، در کلمات روزمره خیلی از جن استفاده میکردند مثلن میگفتند: طرف چه بچه تخم جنیه. یا جنی شدیها. یا… بگذریم.
خوب آقای دکتر حالا لطفن در مورد اسکیزوفرنی برامون حرف بزنید.
بعله. این کلمه رو اختراع کردهاند تا نشون بدن فرد مبتلا به این بیماری وضعیت خیلی نامتعادلی داره. میخواستند بگن فرض کنید در حال اسکی ازتون بخوان فرنی بخورید.
یعنی چی؟ چه ربطی داره. اون «ز» وسط این دو کلمه چکار میکنه؟
اون «ز» مال کسانیه که زر مفت میزنند.
آخه این بیماری یه جور دیگه هم تلفظ میشه. میگن «شیزو فرنی». این رو دیگه چه جوری توجیه میکنید؟
ببین خانم تو این دوتایی که گفتی فرنیاش مشترکه. یعنی ممکنه یه عده هنوز نمیدونستند اسکی چیه گفتند «چیزو فرنی». اینجا «ز» رو هم برداشتند تا دیگه کسی فضولی نکنه. حتمن میخوای بگی اینکه «چ» داره «ش» نداره. اگه سوادت خوب باشه میفهمی که «چ» و «ش» با هم قاطیاند مثلن «شوکلات» همان «چوکولاته» و یه عالمه مثال دیگه.
فکر کنم باید بحث رو اینجا تمومش کنیم و بپردازیم به بخش پاسخ به سوالات شنوندههامون . بفرمایید.
شنونده اول: الو، دکتر! دکتر! الو، الو،
ما صدای شما رو میشنویم
شنونده اول: من به شما چه کار دارم خواهر. میخوام بدونم دکتر هم صدای من رو میشنوه؟
عزیزم من هم صدات رو میشنوم. الان مشکلت حل شد؟
شنونده اول: داره حل میشه شما ادامه بدین.
به چی ادامه بدیم عزیز دل؟ ما اینجا هیچ کار بدی انجام نمیدیم.
شنونده اول: دکتر جان ادامه بده ادامه بده. من خودم رو به شما میرسونم.
امروز صبح چند تا قرص خوردی عزیزم.
شنونده اول: فعلن تو اعتصابم.نمیخورم. شما ادامه بدین. میرسم، میرسم بهتون.
فکر کنم آقای دکتر ایشان یک بیمار اسکیزوفرن تیپیک هستند؟
نه عزیزم فکر کنم ایشان آدم مهمی هستند فقط فکر کنم چون سرعتشون زیاده ما نمیتونیم درکشون کنیم. شما بیا عزیزم من مطمئنم به ما میرسی. فقط این پیچ آخر رو مواظب باش. شاید بدون دوپینگ نتونی پیچ آخر رو رد کنی.
شنونده بعدی بفرمایید.
شنونده دوم: دلم میخواد آفتاب درآد. نه از شرق. از شمال. شمالمون میشه شرق. جنوبمون میشه غرب. چه حالی میکنیم ما.
یعنی چی خانم؟ چرا چرت و پرت میگین؟
خانم مجری شما داری مریضهای من رو میپرونی. عزیزم خیلی جملات درست و منطقی گفتی. من هم چند وقته تو همین فکرم. الان درست کردن این آزادراه تهران-شمال برامون دردسر شده. اگه شمالمون بشه شرق خوب مشکل کاملن حله. یا جنوب با اون همه مشکلاتش….
شنونده دوم: مریض خودتی مردک. شما چرا چرت و پرت میگین؟ من داشتم با برنامه ادبیات پسامدرن صحبت میکردم و جدیدترین هایکو مدرنم رو داشتم برای برنامه میخوندم.
بله با عرض پوزش. مثل اینکه خطها با هم قاطی شدند. شما اگر در انتهای برنامه صحبتی دارید بفرمایید جناب دکتر.
میخواستم به اون الاغ پسامدرن بگم هایکوات بخوره تو سرت. داشتم کلی حال میکردم با یه تئوری جدید تو ذهنم که برای درمان اسکیزوفرنی از مشابهسازی استفاده کنم. زدی تو حالم. بگذریم. بدرود
شنوندگان عزیز تا برنامه بعد شما را به خدا میسپارم.
شهره شعشعانی/ رادیو کوچه
ghesseha@koochehmail.com
«حسین نوشآذر» در سال 1342 در تهران به دنیا آمد. او از سال 1365 در آلمان و فرانسه زندگی کرده است. تحصیلاتش را در رشتهی روانشناسی در آلمان به پایان برده و چند سالی با شغل رواندرمانگری به کار پرداخته است. از نوشآذر تا کنون دوازده کتاب در زمینهی ادبیات منتشر شده که سه رمان و چند مجموعهی داستان کوتاه و بلند از آن جملهاند. نوشآذر در ترجمهی آثار ادبی هم فعال است و از جمله کارهای او در این زمینه ترجمهی رمانهای «جاده» اثر «کورمک مک کارتی» و «داستان یک زن بدبخت» نوشتهی «ریچارد براتیگان» است که هر دو از آخرین کارهای این دو نویسندهاند.
از نوشآذر رمان «سفرکردهها» توسط نشر «نی» در سال 1386 و رمان «سایهاش دیگر زمین را نخواهد دید» توسط انتشارات «مروارید» در سال 1388 منتشر شده است.
نقد و نگاه
داستان «از خواب طوفان کی بیدارم میکند» با وجود کوتاهیاش اثری انباشته و استعاریست. نوشآذر این داستان را دوازده سال پیش نوشته و جز در سایت خود در کتابی منتشر نکرده است. ابهام یا به کلام درستتر ایهامی که در این داستان هست به رغم نثر روان و گزارش ساده و سر راستش، خواننده را بیوقفه در پیچ و خم معنا قرار میدهد. در واقع این معنای داستان نیست- اگر اصلن داستانی وجود داشته باشد- که در اولویت قرار دارد، بلکه مجموعهای از افکار، رویاها و کابوسهای پرتب و تاب راوی و چالش او در چیستی خود معناست که از ورای جملههایی ساده و گزارشگونه، گاه دوپهلو و گاه حتا متناقض خواننده را به قبول سهم و برداشت خود از روایتی اروتیک و عاشقانه دعوت میکند.
داستان با سه شخصیت «راوی»، «مقدم» و «ماه منیر» در زمان و مکانی نامعلوم میگذرد (تنها اشارهای گذرا به فرار پدر مقدم از وطن به روسیه و مرگ او در دهکدهای متروک در گرجستان و گذاشتن چمدانی حنایی فام برای پسرش میشود، مرگی واقعی که بهطور نمادین به بیصدا شدن پسر میانجامد). جز این سه شخصیت، عناصری که وارد داستان میشوند همه از جنس افسانه و کهن الگوهاست. ماه، طوفان، بیابان، چمدان، گرگ، گندمزار، پریخانه، عشق، هوس، حسادت، وسوسهی نابودی رقیب و دهها و صدها امکانی که با کنار هم گذاری و یا پس و پیش کردنشان هر بار امکان و موقعیت تازهای فرصت بروز مییابد و ساحت قصه را با وجود توصیفهای سرراستش به قلمرو شعر میکشد، جایی که گرچه خواننده باز هم دمی از پرسش باز نمیماند، اما در پایان شاید به این نتیجه برسد که تنها پاسخ راسخ و خدشهناپذیر قبول تعدد پاسخهاست، همانطور که حقیقت چنین است، اما به فرض این قبول پاسخها هم مثل حقایق میل به پیشی گرفتن از هم و برتری جستن نسبت به هم دارند، و به این ترتیب به زعم نیچه وارد معادلهی قدرت میشوند. با این حساب چهبسا بایستگیهای نامکشوفی در قصه باقی میمانند تا روایتی بتواند وارد قلمرو شعر شود و غایت دیگری را تجربه کند که در نابترین نوعش نیچه در فلسفه و فاکنر در رمان تجربه کردهاند.
در واقع ارزش این چالش منوط به زیباییشناسی اثر، خلاقیت، جهانبینی و باز به تعبیر نیچه بنای اخلاقی هنرمند و گسترهی نگاهش به دنیاست که در ورای این حقیقت و آن حقیقت مخاطب را جذب یا دفع میکند.
مرا آیینهی معنا نما بخش
«مقدم بیصدا بود. وقتی حرف میزد، صداش به یک مرد بیحنجره میمانست. به سفر که رفت، ماهمنیر پشت سرش آب پاشید…»
داستان اینطور آغاز میشود و ماه منیر تا بازگشت مرد بیحنجره به نظر میرسد در آرامش قبل از طوفان زندگی میکند، اما او هم به گفتهی راوی «از جنس افسانههاست» و «دل آشفته»، و اگر آرامشی هم دارد تا قبل از شب چهاردهم و بدر کامل ماه و زوزهی گرگ و از راه رسیدن طوفان است. پس آرامش موقتیست و انتظار بازگشت مقدم برای ماهمنیر به نوعی تهی شدن از معنا هم هست، و شاید از همین روست که وقتی راوی بر دیوار آینه و گرگ در زیر نور مهتاب ظاهر می شود، به آواز میخواند: «مرا آیینهی معنا نما بخش»
راوی خود، مردیست «مثل همهی مردها، با یک تن و یک صدا»، اما شب آشکاریاش را در ادامه اینطور توصیف میکند: «یکی از تخم جن…مثل این بود که یک طلسم کهنه شکسته شده باشد.»
از عناصر تجریدی داستان، ماجرا از پس ماجرا بیرون میآید. چمدان مقدم زاییده یا زاینده عشق طوفانی راوی و ماهمنیر، و آتش اشتیاق میان گرگ و پوست ملتهب میشود. آینهها بازتاب تن و صدای گرگ بیچهرهاند، و پریخانه، هم میعادگاه عشق پاک تن و صدای مردیست که با گرگ درون خود میجنگد و هم وسوسهی گریزش به «آنکجا»یی که مردانی «قامتها همه دوتا» در مقابلش به صف پراکنده ایستادهاند.
موسیقی متن:
Miklos Rozsa; Providence
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
هیچگاه از خود پرسیدهاید که علت حمایت بیشتر کشورهای جهان از اسراییل و تصمیمات سیاسی رهبران آن چیست؟ چرا بیشتر قوانین بینالمللی که به نفع مردم و دولت این کشور است، به سرعت در مجامع جهانی تصویب میشود و بر عکس اگر جایی حرفی و یا ادعایی بر علیه آنان صورت میگیرد، بهسرعت با مخالفت حکومتها و ارباب رسانههای جمعی در نقاط مختلف جهان روبرو میشود؟ پاسخ این پرسش حضور پرقدرت یهودیان در ساختارهای ثروت و قدرت کشورهای بزرگ دنیاست. یهودیان به عنوان قومی سختکوش و خستگیناپذیر در هر زمینهای که وارد شدهاند موفق بودهاند و از سوی دیگر هیچگاه ریشههای قومی و ملی خود را از یاد نبردهاند و به نوعی همیشه خود را سفیران و نمایندگان اسراییل در کشورهای دیگر دانستهاند.
این تجربه میتواند الگویی مناسب برای دیگر کشورها و از جمله ایرانیان مقیم خارج از ایران باشد. حضور پرقدرت ایرانیان موفق در سلسله مراتب قدرت و ثروت میتواند از یک سو به تغییر نگرش مردم کشورهای دیگر دربارهی ایرانیان بیانجامد و از سویی دیگر اهرم فشاری باشد برای گرفتن امتیازات بیشتر از دولتها و سیاستمداران آن کشور به نفع مردم ایران. این حرکت در پارهای از کشورها که سابقهی حضور ایرانیان در آنها بیشتر است شروع شده است. نمونهی موفق در این زمینه «ایالات متحدهی آمریکا» و «کانادا» هستند. نسل دوم مهاجران ایرانی که بهطور عموم از تحصیلات دانشگاهی بالایی هم برخوردارند توانستهاند به تدریج پای خود را در مراکز سیاسی، دانشگاهی و هنری این دو کشور باز کرده و بدین وسیله کمکم بر روی تصمیمات کلان این کشورها تاثیر بگذارند و امتیازات ویژهای را به نفع ایران و ایرانیان اخذ کنند. اسامی چون «فریار شیرزاد»، «گلی عامری»، «فرید جواندل»، «راس میرکریمی» و «بدیع بدیعالزمانی» از این نمونهها هستند. یادمان نرود که بخش فراوانی از فعالیتهایی که در دفاع از هویت، فرهنگ و داشتههای تاریخی ایرانیان در جهان صورت میگیرد از سوی نسل دومیهایی است که برخی از آنان حتا یکبار سرزمین مادری خود را ندیدهاند، اما وابستگیشان را به این سرزمین و مردمش حفظ کردهاند.
هم اکنون جوامع ایرانی پرقدرت و پرشماری در کشورهای دیگر دنیا هستند که هنوز شروع به تمرکز و استفاده از این نیروی بالقوه خود نگرفتهاند. به عنوان نمونه میتوان از جوامع ایرانی پرشمار در «استرالیا»، کشورهای «اسکاندیناوی» و «ژاپن» نام برد که هنوز به اندازهی ایرانیان «آمریکا» و «کانادا» فعال نیستند. جالب اینجاست که این حرکت نسبت مستقیمی با زمان و میزان حضور مهاجران ایرانی ندارد و تلاش آنها مهمترین عامل تاثیرگذار بوده است، به عنوان مثال «مالزی» به عنوان کشوری که هنوز بیشتر از یک دهه از حضور پرشمار ایرانیان در آن نمیگذرد، با تلاش فراوان دانشجویان ایرانی توانسته است تا اندازهی زیادی بر تغییر تصویرسنتی از ایرانیان در جهان تاثیر مثبت بگذارد. چیزی که میتواند الگوی مناسبی برای ایرانیان مقیم در دیگر کشورها نیز باشد.
خبر / رادیو کوچه
ابوالفضل وصالی روزنامهنگار هفتهنامه «ساقی» تبریز و مدیر مسوول سابق روزنامه «ندای آذرآبادگان» روز سهشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰ جهت اجرای حکم شش ماهه زندان بازداشت و روانه زندان تبریز شده است.
این روزنامهنگار آذربایجانی روز چهارشنبه ۱۴ اردیبهشت ۹۰ طی تماسی تلفنی با نزدیکان خود٬ خبر از بازداشت و انتقال خود به زندان تبریز داده است.
آقای وصالی در جریان تظاهرات بر علیه کاریکاتور نژادپرستانه روزنامه ایران در خرداد ۸۵ و به دنبال درج اخبار اعتراضات مردمی تبریز در این نشریه بازداشت و پس از چهل و پنج روز به قید وثیقه از زندان تبریز آزاد شده بود.
دادگاه انقلاب تبریز وصالی را به اتهام آنچه که «تحریک و تهییج مردم برای اغتشاش و آشوب از طریق انتشار نشریه ندای آذرآبادگان» نامیده بود به شش ماه حبس تعزیری محکوم کرده بود. همزمان دادگاه مطبوعات آذربایجان شرقی نیز حکم به لغو امتیاز نشریه ندای آذرآبادگان داده بود. این احکام چندی بعد در دادگاه تجدید نظر استان آذربایجانشرقی مورد تایید قرار گرفت.
خبر / رادیو کوچه
در روزهای اخیر مجتبی هاشمی یکی از فعالان دانشجویی دانشکده حقوق دانشگاه تهران، با صدور حکمی از سوی دادگاه انقلاب تهران به ۳ سال محرومیت از تحصیل و یک سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.
به گزارش کانون حمایت ازخانواده جان باختگان و بازداشتیها، مجتبی هاشمی، از اعضای اصلی انجمن دانشجویی در اعتراضات ۱۶ آذر سال ۸۸، از سوی دادگاه انقلاب تهران محکوم شده است.
مجتبی هاشمی که در صدد بود در گرامیداشت روز دانشجو، برنامهای را برگزار کند، حین راهاندازی تجمع روز دانشجو، با مانع تراشی حراست و بسیج دانشگاه مواجه و در نهایت منجر به اخراج وی از دانشگاه میشود.
هاشمی همچنان در انتظار حکم یکسال زندان است وعلاوه بر حکم تعلیق و زندان، نیروهای امنیتی مانع از فعالیتهای روزنامهنگاری و سایر فعالیتهای مدنی وی شدهاند.
شنبه 17 اردیبهشت 90/ 7 می 2011
اجرا: اعظم
استودیو: دامون
تقویم تاریخ
پسنشینی تند- «سفیران گمنام وطن»- اکبر ترشیزاد
بخش اول خبرها
روان به سلامت- «جن و اسکیزوفرنی»- علی انجیدنی
مجله خبری کابل-«مرگ بن لادن به آنان روحیه تازه بخشیده است»- آرین
مجله جاماندگان- «به اسانلو بگویید، ما هیچیم، روی ما حساب نکن»- شراره سعیدی
دایره شکسته- «همهی رنجهای بیپایان انسان بودن»- مهشب تاجیک
بخش دوم خبرها
«زن رییس جمهوری با طلاق آقا بر او حرام و بر آقا حلال میشود»- محمد مصطفایی
قصههای ما، از رویا تا واقعیت- «از خواب طوفان کی بیدارم میکند»- شهره شعشعانی
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
درد و رنج در کنار مرگ و نیستی از بزرگترین دغدغههای بشر بوده، و یکی از جنبههای تراژیک زندگی بشر در طول تاریخ بوده است، گاهی حتا تمام زندگی بشر اعم از باورها، احساسات، عواطف و در نهایت حتا خواستهها و نیازهای او را تحتالشعاع قرار داده است، پدیدهی رنج از نوع مواردی است که در طول تاریخ و با شکلهای گوناگون دامن بشر را گرفته است و تعریف مشخصی هم ندارد فقط گاهی شکل آن برای انسانها تغییر میکند، لاجرم بسیاری سعی کردهاند تا با توجه به موقعیتهای زمانی و جغرافیایی و وجودشناسی و اخلاقشناسی به تاویل مسئلهی رنج بپردازند.
به نظر میآید که تجربهی هر فرد در طول زندگی خود، و نیز تجربهی انسان در گذر تاریخ به عنوان نوع انسان گواه بر این موضوع است که بشر همیشه و در هر جا و در هر وضع و حالی وضعیتی توام با درد و رنج داشته است. چه عامل یا عواملی باعث پیدایش این همه رنج و درد در زندگی بشر بوده است؟ آیا میان درد و رنج بشر و خود او به عنوان یک سوژه نظام سلسله مراتبی وجود دارد؟ یا انسان خود رنج را برای نوع خود رقم میزند؟
در هر جامعهای باید احساس مسوولیت در مقابل سرنوشت افراد دیگر جامعه را در فرد بهوجود آورد. چرا که چنین احساسی خود میتواند تضمین کنندهی منافع ملی در جامعه باشد. زمانیکه رفتار فردی و اجتماعی فاقد احساس تعلق داشتن به دیگری باشد، منافع فردی، خانوادگی و گروهی مقدم بر منافع اجتماعی و ملی میشود. امروز در جامعهی ما همگی از انزوایی اجتماعی دلتنگ هستیم و فرهنگ فردگرایی بر زندگیها سایه افکنده است.
جدای از این تعاریف، در حقیقت مسئله، مسئلهی انسان است و به دور هر نوع از تفکری که داراست و رنج از نوعی که خود او بر همنوعش تحمیل میکند. مسئلهی انسان و تلاش او برای زندگی با تفکراتی که گمان میکند در سراسر جهان میتواند بپراکند و دیگران را رستگار نماید و اینچنین که پیداست، در کشور ما و بسیاری دیگر از کشورهای خاورمیانه این نوع از سرنوشت برای بشر رقم خورده است. در کشوری که «سیامک پورزند» خودکشی میکند تا به رنج تحمیلی خود خاتمه دهد، «وجیهاله میرزا گلپور» پیرمرد بهایی هفتاد و یکساله را با زنجیری به پا در شهر میگردانند و به مردم نشان میدهند، رنج، گردانندن پیرمرد نیست، آزادی سلب شده از او تنها به خاطر یک اعتقاد نیست، رنج مردمی هستند که میایستند و نظاره میکنند تا چگونه هموطنشان تحقیر میشود، همان مردمی که در خفا از نداشتن آزادی بیان خود شکوه میکنند و از حقوق نداشتهی خو دم میزنند و بالا کشیده شدن انسانی را بر دار به نظاره مینشینند.
با تاسف دوران بربریت و وحشیگری هنوز در دنیا ادامه دارد و این را، هم میتوان در تفکر دید و هم در مستبدانی که با استبداد به مردم فشار می آورند، مردم را زندانی و شکنجه میکنند و هم مردمانی که ظلم را به نظاره مینشینند و دردآور اینجاست که اینان به تمامی نام انسان را برروی خود گذاشتهاند، اما در نهایت به غیر از دیو و دد کس دیگری در درونشان نیست. تمام تلاشها و امیدها بر باد است برای رسیدن به یک صلح جهانی، تا زمانی که دیو بیتفاوتی را در درون خود از بین نبریم این صلح جهانی زمانی امکانپذیر است که آثار و تخریبهای این تفکرات و بیتفاوتیها طور کامل از بین برود. آثارمخرب این بیدردی را در روابط انسانی و روح انسانها هم به راحتی میتوان یافت. اگر این آثار مخرب از بین برود، هرفردی که خود را علاقهمند به بشریت میداند نمیتواند ساکت بنشیند تا هموطن او را با پایبند در شهری که به خود او تعلق دارد، بگردانند. رنج همیشه هست ولی میتوان تعریف رنج را به نوعی تغییر داد تا ملتی همیشه رنج را عجین با خون خود نداشته باشند.
خبر / رادیو کوچه
مردم بریتانیا با شرکت در یک همهپرسی، تغییر در شیوه برگزاری انتخابات پارلمانی این کشور را رد کردهاند. بر اساس نتایج اعلام شده، 67.9 درصد رایدهندگان با ایجاد هر گونه تغییر در شیوه انتخاب نمایندگان پارلمان مخالفت کردهاند و تنها 32.1 از آنها موافق تغییرات اعلام شده بودند.
به گزارش بیبیسی، به گفته مسوولان برگزاری این همهپرسی، بیش از ۱۹ میلیون نفر از شهروندان بریتانیایی رای خود را در این مورد به صندوق انداختهاند که بیشتر از پیشبینیهای قبلی در مورد میزان مشارکت مردم بوده است.
پیشبینیهای قبلی حاکی از شرکت ۴۱ درصد از مردم در این همهپرسی که دومین همه پرسی تاریخ بریتانیا محسوب میشود، بود.
گفته میشود رای «نه» مردم در این همهپرسی نه تنها میتواند صحنه سیاسی بریتانیا را برای همیشه تغییر دهد بلکه بر شرایط سیاسی کنونی نیز تاثیری اساسی خواهد داشت.
ناظران میگویند که این رای منفی، شکستی برای حزب لیبرال دموکرات، از شرکای دولت ائتلافی کنونی، به شمار میآید که سالها برای ایجاد تغییر در سیستم انتخابات پارلمانی بریتانیا تلاش کرده است.
حزب لیبرال دموکرات خواستار تغییر در روش رایگیری انتخاباتی بوده تا بتواند کرسیها بیشتری در پارلمان به دست آورد و سهم بیشتری در اداره کشور برعهده بگیرد.
همبستگی فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی در سوئد روز ششم ماه می اعلام کرد در پی تلاشهای مدافعان حقوق پناهجویان ایرانی در سوئد، توانستند حکم اخراج محمد سیروان فروتن، از پناهجویان ایرانی در سوئد را متوقف کنند.
در همین خصوص این فدراسیون اقدام به انتشار اطلاعیه کرده که در پی میآید:
روز جمعه ۶ ماه مای دقایقی قبل از ساعت پرواز محمد سیروان به ایران، اداره مهاجرت سوئد طی ابلاغیهای کتبی حکم اخراج وی را متوقف کرد. حکم اخراج سیروان در حالی متوقف شد که شمار زیادی از مدافعین حقوق پناهندگی در فرودگاه آرلاندا استکهلم در انتظار ایستاده بودند تا ماشین پلیس حامل سیروان به داخل فرودگاه را متوقف کنند.
سیروان فروتن قرار بود روز جمعه ششم مه به ایران بازگردانده شود. اگر چه خطر اخراج وی هنوز کاملن رفع نشده اما این خطر کاهش یافته است. او نباید و نمیبایست دیپورت شود. هیچ پناهجوی ایرانی نباید مجبور به بازگشت به ایران گردد.
اما متوقف کردن اخراج سیروان کار آسانی برای ما مدافعین حقوق پناهندگی نبود.حاصل دوندگی زیاد و کار شبانهروزی و خستگیناپذیری زنان و مردانی بود که به خودشان و به سیروان تعهد داده بودند تا صدای مظلومانه او و تصاویر فعالیتهای سیاسیاش را در افکار عمومی جامعه منعکس کنند و این کار را کردند. در واقع پرونده سیروان یک تجربه دیگر به اندوختههای ما مدافعین حقوق پناهندگی اضافه کرد. اما دامنه تاثیرات این موفقیت از چهارچوب حقوق فردی سیروان بسیار فراتر رفته است. از سنندج تا اروپا همه این موفقیت را به همدیگر تبریک گفته و به هم تعهد دادند این همبستگی را برای دفاع از حقوق فراریان از ایران گسترش دهند.
در این اطلاعیه لازم است اشاره شود که برای ممانعت از دیپورت سیروان به ایران چند اقدام فوری و مهم انجام گرفت؛ تظاهرات در روز سهشنبه سوم مه در مقابل اداره مهاجرت در استکهلم و ملاقات با یکی از مسوولین این اداره، درگیر کردن مسوول بخش اسکاندیناوی سازمان ملل در این پرونده، نوشتن نامه و تماسهای مداوم با دادگاه اروپا، سازماندهی یک تجمع اعتراضی در مقابل پلیس مرکزی استکهلم در شب پنجشنبه پنجم مه و انعکاس آن در تلویزیون سوئد، انعکاس نامه به دادگاه اروپا در روزنامه آفتون بلادت چاپ سوئد، انعکاس اعتراض سه نماینده پارلمان سوئد در همان روزنامه، گرفتن وکیل و درگیر کردن وی در این پرونده به طور اضطراری، تجمع در مقابل اداره مهاجرت استکهلم در روز جمعه ششم مه و بهدنبال آن سازماندهی تجمعی در فرودگاه آرلاندا در همان روز، رفتن هیتی ۵ نفره به اداره مهاجرت گوتنبرگ در روز پنجشنبه پنجم مه و تماس با مسوول پرونده سیروان از این طریق در استکهلم و دهها فعالیت و تماسهای دیگر با مقامات اداری و کشوری سوئد از جمله فعالیتهای مدافعین حقوق پناهندگی در این چند روز در جهت متوقف کردن حکم اخراج سیروان بوده است.
فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی، این موفقیت را به محمد سیروان فروتن و به همه عزیزانی که به پشتیبانی از این حق پایهای به میدان آمدند، به فعالین خود و به همه همکاران ائتلاف جهانی دفاع از حقوق پناهجویان ایرانی و سازمانها و شخصیتها و افراد درگیر در این کمپین صمیمانه تبریک میگوید.
همبستگی فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی – سوئد
۶ می ۲۰۱۱
65 نفر از پناهجویان ایرانی که پس از دو ماه تحصن اعتراضی به سیاستهای اداره مهاجرت سوئد و چشمپوشی از برخورد دولت جمهوری اسلامی با معترضان به دولت در کلیسایی در شهر گوتنبرگ، پاسخی از سوی نهادهای مسوول دریافت نکردند، از آغاز اعتصاب غذا خود خبر دادهاند.
بیشتر بخوانید:
«پیوستن دو پناهجوی دیگر به جمع اعتصاب غذاکنندگان سوئد».
محمد مصطفایی / وکیل دادگستری
نماز جمعه این هفته تهران با هفتههای گذشته تفاوت بسیار فاحشی داشت. سخنانی توسط آیتاله کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران در خطبههای دوم نماز جمعه، به زبان رانده شد که نمیبایست به راحتی از کنار آنها گذر کرد.
در روزهای اخیر اختلافات محسوسی بین رهبری و رییس جمهوری صورت گرفت. در حالی که وزیر اطلاعات به علت عدم تمایل در ادامه اشتغال به وزرات – یا هر دلیل دیگری- استعفای خود را طبق قانون اساسی به رییس جمهوری تقدیم میکند و آقای احمدینژاد نیز بر اساس اختیارات قانونی خود، ضمن پذیرش استعفای آقای مصلحی وی را از صدر وزارت برکنار میکند، حضرت رهبری بیآنکه حقی در پذیرش یا رد استعفای وزرا داشته باشد، با استعفای وزیر اطلاعات مخالفت کرده و ماندن وزیر را- در گافی- مصلحت میداند. اما آقای صدیقی در خطبه دوم نماز جمعه این عمل برخلاف قانون رهبری را رعایت تقوا دانسته و اعلام میکند: عاقبت بخیری در رعایت تقوا حاصل میشود، ایشان عمل کردن در چارچوب نظام را مهمترین محور تقوا دانسته و میگوید: در برخی از روایات آمده است که منظور از هدی المتقین، ولایتمداران است. وی با بیان اینکه اگر کسی ولایت نداشته باشد ولو عمری در معبد زندگی کند تقوای او مورد پذیرش خدا قرار نخواهد گرفت، افزود: خداوند خواسته است که بنده خودش را منقاد و مطیع خلیفه خدا ببیند و این موضوع را در عمل نشان دهد. این اظهارات در حالی است که رهبر جمهوری اسلامی صرفن با قدرتی که به ناشایست و با اغفال میلیونها نفر از شهروندان ایرانی به دست آورده است خود را «در فرضی کاذب» خلیفه مسلمین جهان معرفی کرده و جالبتر اینکه ایشان را در هیچ کشور اسلامی دیگر نیز به عنوان یک رهبر سیاسی نمیپذیرند و اگر در کشورهای مثل لبنان و در مواقعی برخی از کشورهای دیگر مسلمان «اندک» میپذیرند به دلیل رشوههای کلانی است که به رهبران آنها میدهد تا قدرت و محبوبیت کاذب تحصیل نماید. محبوبیتی که صرفن با هزینه کردن از اموال شهروندان ایرانی تحصیل گشته و با تزریق به بدنه سپاه به قدرت تبدیل میگردد.
امام جمعه موقت تهران با بیان اینکه خداوند راه صحیح را از طرق عادی نصیب مردم نکرده است، گفت: «خداوند از راه صحیح و راه ولایت حفاظت میکند؛ این ولایت صاحبی دارد که هیچکس نتوانسته و نمیتواند آن را بشکند.»
هر آنکه از عاقبت عملی، از جمله زیر پا گذاردن قانون و پایمال کردن حقوق میلیونها ایرانی ترس و واهمه داشته باشد همچون آقای صدیقی خواهد گفت: «بنا به حساسیتی که میبینیم میخواهم به موضوعی بپردازم که ابتدا میخواهم بگویم بنده هیچ نگرانی ندارم، مضطرب نیستم و هیچ دغدغهای در مردم نسبت به جریان انقلاب و ادامه راه صحیح امام (ره) که محوریت ولایت فقیه است به ولله قسم، ندارم.» اگر فردی ترسی از عمل یا ترک عملی نداشته باشد، دیگر نیازی به سوگند یاد نمودن ندارد و افراد ضعیفالنفس هستند که از پیش سوگند به نترس بودن خود یاد میکنند. مضاف به اینکه این ترس ناشی از حساسیت نیست بلکه ناشی از حفظ قدرت رهبری است. ناشی از سست شدن نظامی است که با کلاهبرداری برای خود جایگاه یافته و حال این جایگاهش را از دست داده است.
امام جمعه موقت تهران با بیان اینکه خداوند راه صحیح را از طرق عادی نصیب مردم نکرده است، گفت: «خداوند از راه صحیح و راه ولایت حفاظت میکند؛ این ولایت صاحبی دارد که هیچکس نتوانسته و نمیتواند آن را بشکند.»
این سخنان، سخنانی است برای اغفال مردم. مردم ایران در سی و دو سال پیش گول چنین سخنانی را خوردند. حال نیز نه تنها این دست از افراد دست از اعمال پلید و برخلاف قانون و انسانیت خود بر نمیدارند بلکه برای توجیه جنایات خود، از تریبونهای رسمی چنین سخنانی بر بر زبان جاری مینمایند تا بر آنچه به ناحق کردهاند لاپوشانی کنند.
آقای صدیقی در سخنان خود ولایت فقیه را فراتر از قانون اساسی میداند و میگوید: «شیعه از ابتدا زیر چتر ولی فقیه بوده است، هست و خواهد بود.» اما نمیدانند که در کشوری که قانون حکومت میکند ولایت فقیه اگر هم در قانون اشارهای به آن شده باشد صرفن در رابطه با مسایل عبادی انسانهاست که میتواند تعیین و تکلیف کند و در موازین قانونی رهبر با شهروند عادی هیچ تفاوتی نداشته و نخواهد داشت. اما سوال اینجاست که چرا تاکنون در اظهارات- حتا اظهارات رهبری- بحث بر برابری حقوق افراد بوده است و حال که جایگاه رهبری تضعیف شده است رهبری به عنوان ولی فقیه میتواند فرا قانونی عمل کند. متاسفانه فرا قانونی عمل کردن رهبری در سالهای گذشته صدمات جبرانناپذیری را بر پیکره کشور عزیزمان وارد کرده است. حاصل فرا قانونی عمل کردن ایشان، کوچ اجباری میلیونها ایرانی، اعدام ناعادلانه هزاران نفر از شهروندان ایرانی به دلیل جرایم سیاسی و زندانی شدن هزاران نفر از معترضین به انتخابات غیر قانونی سال 1388 و صدها عمل غیرانسانی و مجرمانه دیگر که می توان در برخی از آنها جنایت علیه بشریت را مشاهده کرد.
میتوان اعدامهای گستردهای که به بهانه حمل مواد مخدر صورت میگیرد؛ شکنجه در بازداشتگاههای ایران، و تبعیض علیه زنان را از جمله جنایت علیه بشریت به حساب آورد.
صدیقی با اشاره به برخی مسایل اخیر در این خطبه از نماز جمعه به تحریک وزاری کابینه آقای احمدینژاد پرداخت و گفت: «یقینن وزرای کابینه (کابینه دولت دهم) قبل از آنکه وزیر دولتی باشند بنده خدا هستند، شیعه امیر المومنیناند، مقلد حضرت آقا هستند و تحت ولایت مطلقهای مقام معظم رهبری قرار دارند.» این سخنان تحریکآمیز صرفن برای آن است که وزا از همکاری با آقای احمدینژاد دست برداشته و به رهبری بپیوندند هر چند یقین دارم هر دو از یک ریشه بوده و تعلقی به کشور ایران ندارند.
جالب اینکه آقای صدیقی با این سخنان غیراخلاقی و غیرمنصفانه مطمئن است که رییس جمهوری و ملت به این قضیه توجه دارند و قطعن این موضوع را در راس برنامههایشان قرار خواهند داد
امام جمعه موقت تهران در این خطبه پا را از اخلاقیات و موضوعات عمومی و شخصی کنار گذاشته و حجت اظهارات رهبری را با نقلی به ناموس رییس جمهوری تسری میدهد و میگوید: «یکی از وزرای کابینه به من گفت ما معتقدیم اگر حضرت آقا همسر آقای رییس جمهوری را طلاق بدهد، همسر رییس جمهور برایش حرام میشود و رییس جمهور نمیتواند به او دست بزند.» این سخن نمیتواند از زبان یک روحانی معتقد به خدا بر آید. این سخن بدین معناست که اگر ولی فقیه خواست با همسر هر فردی حتا همسر خودش همخوابگی داشته باشد بر ولی فقیه حلال است. در حالی که باید دید آیا آقای صدیقی میپذیرد که با فتوای رهبری همسرش از زوجیت وی خارج و به زوجیت ولی فقیه در آید؟
جالب اینکه آقای صدیقی با این سخنان غیراخلاقی و غیرمنصفانه مطمئن است که رییس جمهوری و ملت به این قضیه توجه دارند و قطعن این موضوع را در راس برنامههایشان قرار خواهند داد.
ایشان جنایاتی که توسط سران جمهوری اسلامی رخ میدهد را پنهان نگه داشته و بیان میدارد: «اتفاقاتی که در لیبی، بحرین و یمن صورت میگیرد باعث تاسف و تاثر است چرا که به اماکن مذهبی حمله میکنند و نظرات و دیدگاههای مردم را نادیده میگیرند وی میگوید: برای عبداله صالح متاسفم که بنا را بر جنایت و کشتار مردم قرار داده تا حداقل بتواند بدینوسیله قدرت را حفظ کند اما بدانید آینده از آن مردم یمن است و مردم پیروز خواهند شد.»
حال نیز لازم است به ملت ایران گفته شود که آینده از آن ملت ایران است و مردم ایران در مقابل ظلم و ستمی که سران جمهوری اسلامی اعمال می کنند پیروز خواهند شد.
یقین دارم این روز نزدیک است ……..
روز جمعه امام جمعه موقت تهران کاظم صدیقی نیز به اختلاف محمود احمدینژاد و آیتاله خامنهای اشاره کرد و در مورد وجوب اطاعت از رهبری گفت: «یکی از وزرای کابینه به من گفت ما معتقدیم اگر حضرت آقا همسر آقای رییس جمهور را طلاق بدهد، همسر رییس جمهور برایش حرام میشود و رییس جمهور نمیتواند به او دست بزند.»
Click here to view the embedded video.
خبر / رادیو کوچه
بر اساس آخرین گزارشهای منتشر شده در روز شنبه از سوریه، تعداد افرادی که در اعتراضات روز جمعه و پس از نماز این روز در این کشور کشته شدهاند به دستکم 30 تن افزایش پیدا کرده است.
به گزارش الجزیره، درگیریهای روز جمعه به ویژه در شهرهای حمص و حما شدید بود. بر اساس گزارشها، دستکم شانزده تن در حمص و شش تن در حما کشته شدهاند.
به گفته شاهدان عینی با وجود استقرار تعداد زیادی از نیروهای دولتی در شهرهای یاد شده، مردم دست به تظاهرات زدند.
در دمشق، پایتخت سوریه نیز پس از پایان مراسم نماز جمعه، هزاران نفر از معترضان دولت با نیروهای امنیتی درگیر که منجر به زخمیشدن تعدادی از معترضان شد.
این در حالی است که به گزارش تلویزیون سوریه یک نظامی ارتش و 4 نیروی پلیس این کشور در درگیریها با گروههای تروریستی در حمص کشته شدهاند.
همزمان، کاخ سفید با صدور بیانیهای از «اقدام قویتر بینالمللی» علیه حکومت بشار اسد حمایت کرده و هشدار داده که در صورت عدم تغییر خط مشی جاری، سوریه با تدابیر تنبیهی شدیدتری مواجه خواهد شد.
اتحادیه اروپا روز جمعه موافقت کرد که ۱۳ مقام ارشد سوری را تحریم کند. جزییات این تحریمها هفته آینده اعلام خواهد شد.
بر اساس گزارش ها، بشار اسد، رییس جمهوری سوریه در این مرحله تحریم نخواهد شد.
دولت باراک اوباما روز جمعه بار دیگر سرکوب مردم معترض در سوریه را محکوم کرد.
کاخ سفید در بیانیه خود حکومت بشار اسد را متهم کرد که سیاست متحدش، ایران، در توسل به زور و نقض شدید حقوق بشر تظاهرکنندگان مسالمتآمیز را در پیش گرفته است.
بیشتر بخوانید:
«آمادهباش نیروهای نظامی سوریه در روز جمعه»
رادیو کوچه
11 هجری قمری- به روایتی «فاطمه» دختر «محمدبن عبداله» پیامبر مسلمانان در سوم جمادیالثانی درگذشت. مادر او «خدیجه» و زنان ثروتمند قبیله «قریش» بود. پدرش او را با معارف الهی آشنا کرد. وی با «علیابن ابیطالب» (پسر عموی پدرش) که نخستین امام شیعیان است، ازدواج کرد و از او فرزندانی با نامهای «حسن»، «حسین»، «زینب» و «امکلثوم» داشت.
«زهرا»، «صدیقه»، «راضیه»، «مرضیه»، «محدثه»برخی از لقبهای او هستند.
1974 میلادی- «ویلی برانت» (Willy Brandt)صدراعظم محبوب جمهوری فدرال آلمان (آلمان غربی) به دلیل ماجرای جاسوسی «گونتر گیوم» (Günter Guillaume) که در دفتر شخصیاش کار می کرد، استعفا داد.
در سال 1930 میلادی عضو حزب سوسیال دموکرات آلمان شد. پس از روی کار آمدن حزب نازی او تحت تعقیب گشتاپو قرار گرفت و در سال 1933 به نروژ گریخت و در این کشور نام خود را از «کارل هربرت فرام» به «ویلی برانت» تغییر داد.
او در سال 1964 به مقام دبیرکلی حزب سوسیال دموکرات و سپس دو سال بعد در دولت موسوم به «ائتلاف بزرگ» به مقام معاون صدراعظم و وزیر خارجه منصوب شد.
ویلی برانت در اکتبر سال 1969 میلادی به عنوان صدراعظم آلمان غربی انتخاب شد و دست به اصلاحات بزرگ داخلی زد و سیاست خود را برای تنشزدایی با کشورهای اروپای شرقی پیگیری کرد.
اما دستگیری گونتر گیوم، یک جاسوس آلمان شرقی که در دفتر شخصی ویلی برانت کار میکرد، موجب شد که حتا خود ویلی برانت را متهم کنند که جاسوس آلمان شرقی است. تا اینکه او، به عنوان صدراعظم جمهوری فدرال آلمان (آلمان غربی) ناگزیر شد از مقام خود استعفا دهد.
ویلی برانت در سال 1976 به سمت دبیرکل سازمان بینالمللی سوسیالیسم انتخاب شد.
1360 خورشیدی- هواپیماهای جنگی عراق، زندان «دوله تو» را در منطقه سردشت بمباران کرد. در این بمباران بیش از 170 تن از افراد سپاه جمهوری اسلامی که در این زندان محبوس بودند، کشته شدند.
پس از درگیریهای منطقهای در کردستان و اعزام نیروهای نظامی برای آرام ساختن استان کردستان، گروهک دمکرات، تعدادی از این نیروها را حبس کرده بودند.
در همین خصوص هم فیلمی با همین نام (زندان دوله تو) به کارگردانی «رحیم رحیمیپور» در سال 1363 ساخته شد.
1901 میلادی- «فرانک جیمز گری کوپر» (Frank James Gary Cooper)معروف به «گری کوپر»، زاده شد. او بازیگر سرشناس آمریکایی صاحب پنج جایزه اسکار بود که بیشتر در نقشهای وسترن بازی میکرد. ویژگی بارز گری کوپر این بود که برخلاف سایرین در فیلمهایی حاضر میشد که در فضای باز مثلن در کوهستان، بیابان یا در جنگلهای جنوب شرق آسیا فیلمبرداری میشدند.
پدرش یک مزرعهدار متمول بود بنابراین تحصیلات ابتداییش را در یک مدرسه مشهور در انگلستان به اتمام رساند. پس از اتمام درسش در یک روزنامه به عنوان کاریکاتوریست مشغول کار شد. در آنجا به تشویق یکی از دوستانش پا به عرصه سینما گذاشت.
مرگ تدریجی سینمای صامت، تولد گری کوپر در سینما بود. او در فیلم اسکار گرفته «بالها» محصول ۱۹۲۷ و به کارگردانی «ویلیام ای ولمن» نقش کوتاهی بازی کرد که از اولین نقشهای پراهمیتتر وی است.
او برنده ۲ جایزه «اسکار» در سالهای ۱۹۴۲ برای «گروهبان یورک» و در سال ۱۹۵۳ برای «ماجرای نیمروز» شد. او همچنین ۳ بار دیگر در سالهای ۱۹۳۷ برای «آقای دیدز به شهر میرود» و ۱۹۴۳ برای «غرور یانکیها» و سال ۱۹۴۴ برای «زنگها برای که به صدا در میآیند؟» نامزد اسکار شد.
برنده۱جایزه «گوی طلایی» یا «گلدن گلاب» در سال ۱۹۵۳ برای «ماجرای نیمروز» و در سال ۱۹۵۷ در فیلم «ترغیب دوستانه» نامزد این جایزه شد.
«ویرجینیایی»، «مراکش»، «وداع با اسلحه» و آخرین فیلم او یعنی «تیغ برهنه» برخی از دیگر آثاری هستند که در آنها به ایفای نقش پرداخت.
1954 میلادی- جنگ «دین بین فو» (Battle of Dien Bien Phu)در هندوچین میان ویتنام و فرانسه پایان یافت. فرانسویها از اوایل قرن نوزدهم میلادی سرزمینهای لائوس، کامبوج و ویتنام را تصرف کردند. فرانسویها تمام این منطقه را «هندوچین فرانسه» خواندند. اما در فاصله دو جنگ جهانی اول و دوم، شورشهای پراکندهای علیه فرانسویها از جانب انقلابیون ویتنام آغاز شد که با واکنش نیروهای استعماری مواجه شد. از این رو نخستین دوره جنگهای ویتنام از سال 1946، آغاز شد و تا سال 1954 ادامه یافت. آخرین نبرد بین دو طرف در قلعه «دین بین فو» روی داد که در طی آن، فرانسویها پس از 55 روز محاصره توسط نیروهای ویتنام، سرانجام در چنین روزی، تسلیم نیروهای ویتنامی شدند و زمینه برای خروج آنان از این کشور فراهم شد.
——————————————-
برخی از رویدادهای دیگر
1945 میلادی- آلمان در برابر متفقین تسلیم شد و جنگ جهانی دوم در اروپا پایان یافت.
1370 خورشیدی- «محمدرضا رحمانی» مشهور به «مهرداد اوستا» شاعر پژوهشگر ایرانی درگذشت.
منبعها:
ویکیپدیا (فارسی و انگلیسی)
جامجم
راسخون
بیبیسی (انگلیسی)
خبر / رادیو کوچه
حامیان آیتاله خامنهای از جمله احمد خاتمی عضو خبرگان رهبری و کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران به شدت به رییس دولت به خاطر مخالفت با رهبر جمهوری اسلامی حمله کرده و وی را مورد انتقاد قرار دادهاند.
احمد خاتمی، عضو خبرگان رهبری، با اشاره به اختلاف محمود احمدینژاد و آیتاله خامنهای بر سر وزیر اطلاعات به صراحت گفته است که نظر رهبر جمهوری اسلامی رای آوردن محمود احمدینژاد در انتخابات سال ۱۳۸۸ بوده و او به خاطر «تمکین» به نظر رهبری در دوران انتخابات تلاش کرد محمود احمدینژاد رای بیاورد.
احمد خاتمی در مصاحبه با نشریه «شما» تصریح میکند: «بنده به زعم خودم سعی میکنم تمام حرکات سیاسیام را در محدودهای که مقام معظم رهبری تعیین میکنند، تنظیم کنم. اشهد بالله که بنده تلاشم در جهت رای به جناب احمدینژاد فقط به خاطر تمکین از نظر مقام معظم رهبری بوده است و بس و فکر میکنم اکثریت آرا ایشان از همین قبیل، یعنی آرا کسانی بود که عاشق مقام معظم رهبری هستند. تحلیل ما هم تحلیل درستی بود. برداشت ما این بود که اگر جریان فتنه رای میآورد، مشکلات عدیده داشتیم.»
احمد خاتمی این پرسش را مطرح میکند که چرا احمدینژاد با آنکه شعار ولایت میدهد پس از مخالفت آیتاله خامنهای با برکناری وزیر اطلاعات، ۱۰ روز در هیت دولت حاضر نشد و پس از آن هم که به کار برگشته سخنی از پذیرش نظر آیتاله خامنهای بر لب نیاورده و در کنار او هم اسفندیار رحیممشایی نشسته بود.
این عضو خبرگان رهبری میگوید احمدینژاد «پس از ۱۰ روز به ریاست جمهوری تشریف بردند» و انتظار این بود که «بلافاصله نظر حکومتی» آیتاله خامنهای در مورد ابقای وزیر اطلاعات را تمکین کنند که به گفته او این انتظار برآورده نشد.
محموداحمدینژاد در حالی به هیت دولت بازگشت که حیدر مصلحی در این نشست حاضر نبود و خبرهای ضد و نقیضی هم از برگزاری جلسه چهارشنبه هیت دولت منتشر شده است؛ بر پایه این گزارشها محمود احمدینژاد روز چهارشنبه خواستار خروج حیدر مصلحی از جلسه شده و مصلحی هم هیت دولت را ترک کرده بود.
وی تصریح میکند: «روحانیت در دور دوم ریاست جمهوری ایشان سنگ تمام گذاشت؟ کیست که نداند آیتاله مصباح یزدی از حامیان جدی و اهل پشتکار ایشان بود؟ الان آیتاله مصباح یزدی، آیتاله محمد یزدی، آیتاله جنتی، آیتاله علمالهدی و ائمه جمعه همه دارند یکپارچه فریاد میزنند مراقب جریان انحرافی باشید. وقتی آیتاله خزعلی، پیرمرد حدود ۸۵ ساله، احساس نگرانی میکند، جای تامل دارد و جناب رییسجمهوری حداقل باید این احتمال را بدهند که این جماعتی که از ایشان حمایت کردند، خیرخواه ایشان هستند.»
این عضو خبرگان رهبری تاکید میکند که با رویدادهای اخیر بارها اشخاص گوناگون به حامیان احمدینژاد «سرکوفت» زدهاند که این روزها را پیشبینی میکردند.
احمد خاتمی میگوید: «در طول این ده روز بارها و بارها به ما سرکوفت زدند که دیدید ما گفتیم رییسجمهوری با ولایت هم مسئله پیدا خواهد کرد؟ دیدید ما گفتیم که چنین و چنان است؟»
این عضو مجمع مدرسین قم، محمود احمدینژاد را به «زاویه» داشتن با رهبر جمهوری اسلامی متهم کرده و نظر آیتاله خامنهای درباره وزیر اطلاعات را حکم حکومتی دانسته که «نباید بر زمین بماند.»
روز جمعه امام جمعه موقت تهران کاظم صدیقی نیز به اختلاف محمود احمدینژاد و آیتاله خامنهای اشاره کرد و در مورد وجوب اطاعت از رهبری گفت: «یکی از وزرای کابینه به من گفت ما معتقدیم اگر حضرت آقا همسر آقای رییس جمهور را طلاق بدهد، همسر رییس جمهور برایش حرام میشود و رییس جمهور نمیتواند به او دست بزند.»
کاظم صدیقی همچنین هشدار داد اگر آیتاله خامنهای حکمی دهد «نه تنها مردم مقید ما نماز شب و نماز جماعتخوان ما، بلکه داشهای محله نیز با غیرت دینی به خودشان اجازه نمیدادند لحظهای در اجرای فرمان آن بزرگوار تسامحی و تساهلی کنند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر