نگاهی به بیانات آقای کدیور در صدای آمریکا
حامیان و رهبرانی که خود را رهبران نمادین جنبش سبز میخوانند با یکسونگری و انحصار طلبی تلاش بر این دارند که به هوّیت و ماهیت تکثر گرای جنبش رنگی مذهبی دهند و اهداف ساختاری جنبش سبز را از زبان خود تعریف و تحریف کنند.
طرفداران حکومت ولایی، در سخنرانیها، بیانیهها و گفتگو با شبکههای ارتباطی و اطلاعاتی با استناد به حقوق مندرج شهروندی، حق رای و حاکمیت مردم که چون الفاظی بیروح و جان در بدنه قانون اساسی گنجانده شده بار دیگر حقیقت را پشت انچیزی که میخواهند حقیقت جلوه داده شود پنهان میکنند . آنها نمیگویند صرف نظر از اختیارات مطلقه حتا رحمانیترین فقیه ، طبق طبق اصل ۴ همین قانون، “کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی،اداری،فرهنگی،نظامی،سیاسی باید بر اساس موازین اسلامی باشد،” این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده شورای نگهبان است. “
آنها نمیگویند که اصول مندرج در اعلامیه حقوق بشر جهانشمول و بزرگترین دست آورد انسانی است زیرا غیر مشروط است، آنها نمیگویند که قانون اساسی ایران در تضاد ماهوی با قوانین حقوق بشیریست چرا که مشروط است به موازین و احکام فقها ، که اساسا نه تنها حاکمیت ملی را سلب میکند بلکه بر پایه تبعیض و انسان ستیزی استوار است.
بدیهی است که آنهاهیچ هدفی جز تصاحب جنبش، دلسرد کردن دگر اندشان و عقیم کردن دموکراسی خواهی ندارند. آنها با مغلطه و سفسطه و با اصرار به حفظ قانونی که ماهیتا بر تبعیض، شهروند ستیزی،و استبداد مطلقه ولایی استوار است از اسلام رحمانی و حقوق بشر سخن میگویند،آنهم با چشم پوشی آشکار از تناقص و تضاد دو مکتب متفاوت که همواره در تقابل با یک دیگر بودهاند .
در این راستا آیا میتوان پیرو خط آیت الله خمینی بنیان گذار بنیادگرایی دینی و استبداد ولایی بود و احکام او را ملاک رستگاری جامعه شمرد و همزمان از اسلام رحمانی حاکمیت ملی و حقوق مدنی سخن گفت.
پرسش اینجاست که در زمان ولایت آیت الله خمینی چه فضایی بر جامعه حاکم بود.. کدام حقوق بشر؟ عصر طلایی که رهبران نمادین بخشی از جنبش سبز، از آان یاد میکنند مالامال از خون و کشتار جمعی دگر اندیشان ، اقلیتهای قومی، مذهبی، اعدام نوجوانان سنگسار وحشیانه زنان خشونت سیستماتیک، فضای ترور، تجاوز و جنایتهای وحشیانه بوده است که تاکنون نیز این میراث شوم ادامه دارد.
کشتارهای ۶۰ تا ۶۲ و همچنین کشتارهای ۶۷، این رژیم را به سیاترین فاشیسم تاریخی زمان خود تبدیل کرد ..آیا، آیت الله خمینی با اتکا به رای مردم فرمان این جنایتها را میداد و یا اینکه بند ۶ از اصل ۲ و ۳ قانون اساسی در همان دوران طلایی توسط امام راحل مغفول شد .آیا آیت الله خمینی نبود که خون شهدای آزادی را نادیده گرفت و با دخل و تصرف در قانون اساسی حاکمیت ملی را ملغی و به ولایت مطلقه فقیه که مشروعیت را نه از ملت و قوانین زمینی بلکه از خدا و آسمان میگرفت تفویض کرد .
آیا آیت الله خمینی نبود که با جباریت پشت خشونت مقدس، خود قدرت مطلقه شد قانون اساسی را پایمال کرد؟ رای مردم را نادیده گرفت؟ رئیس جمهور متخب مردم -بنی صدر- را فراری داد؟ نخست وزیر قانونی بازرگان را وادار به استعفا کرد؟ احزاب را تعطیل نمود و در مقام خدا و پیغمبر اسلام، آتش بجان،مال،هستی و باورهای دینی زد و همین اختیارات را نیز به جانشین خود منتقل کرد؟
طرفداران و وفاداران فردی که بنیانگزار استبداد سیاه دیروز و امروز این انقلاب خونین است، با حذف حقایق تلخ ۳۱ سال گذشته هنوز بنبست کنونی ناشی از انسداد سیاسی را در رخداد کودتای ۲۸ مرداد تحلیل و تعبیر میکنند، غافل از اینکه ۲۸ مرداد اگر هم پیامدی داشت همانا انقلاب ۵۷ برای دستیابی به استقلال و حاکمیت ملی بود که آیت الله خمینی با زور سر نیزه غصب کرد
بدیهی است که هدف آیت الله، انقلاب برای استقرار بنیاد گرایی مذهبی بود و نه آزادی و حاکمیت ملی. ساختار گرایانی که تلاش در تطهیر این چهره تاریخی و تحکیم قوانین بجامانده از او دارند به مانند مولایشان از پرداختن به دروغ های بزرگ تاریخی و تحریف حقایق هیچ واهمهای ندارند.
مگر رهبر عالیقدر انقلاب آیت الله خمینی نبود که قبل از قبض و بسط قدرت در ۱۲ بهمن ۱۳۳۷ خطاب به مردم گفت که هر نسلی حق تعیین سرنوشت خود را دارد؟ مگر آیت الله خمینی در همین گفتار نگفت که نسلهای کنونی چرا باید با قوانین نسلهای پیشین پدران خود زندگی کنند؟ مگر این آیت الله خمینی نبود که در مرداد ۱۳۵۸، ۴ ماه پس از رسیدن به قدرت، صدای هر در دیگر اندیشی را با ضرب گلوله پاسخ داد؟ مگر پیامد حق انتخاب آنها جسد بیجانشان در گورستانهای بهشت زهرا و خاوران نبود؟
پرسش اساسی این است که قانون گریزی ،کودتای حکومتی، تسخیر رای مردم، کشتار وحشیانه شهروندان بیگناه، و خفقانی که امروز در جامعه حاکم است چه تفاوت و تمایز فاحشی در راستای حقوق شهروندی با کودتای عصر طلایی و اعمال خشونت آمیز آن زمان دارد ؟
اگر امروز آیت الله خامنهای بنا به سنّت رایج در یک دوره انتخاباتی دخل و تصرف در رای مردم کردند آیت الله خمینی یک انقلاب مردمی را به تصرف خود درآورد و بزرگترین ضربهٔ تاریخی را به جنبش آزادی خواهانه مردم زد.
دفاع از عملکرد تاریخی ایشان با توجیه ویرانیهای بجامانده و استناد به اینکه ایشان قبل از رخت بر بستن از این دنیا تجدید نظر کردند و فرمودند از پیامبری و خدایگانگی دست بر خوهاند داشت و اختیارات را به مجلس واگذار خواهند کرد اوامفرینی و تحریف تاریخ است. گیرم که چنین بوده است چه تأثیری در کلیت نظامی استبدادی داشته است .
ساختار گرایانی که امروز بر علیه قانون شکنی حاکمیت به مخالفت برخاسته اند علیرغم شعار هائی انسان دوستانه مبنی بر حاکمیت مردم ، تلاش در تحکیم نظام ولایی، و تحمیل قانونی دارند که حقوق شهروندی درج شده در آن ، حتا در بهترین شکل ممکن، ضمانت اجرایی ندارد.
بدون شک انتظاری از آنها غیر از آنچه میگویند و آنچه عمل میکنند نمیتوان داشت. آنها برای بکرسی نشاندن پایگاهای اعتقادی خود تلاش و مبارزه میکنند و این حق را نیز بعنوان پیروان خطی خاص رسالت دینی و امری واجب میدانند اما، نهادینه کردن این مهم که حقوق و کرامت انسانی خط نیست بلکه یک نیاز مبرم انسانی است \به عهده آزادی خواهان است همچنین شناخت و نقد در جهت روشنگری و مبارزات موازی و متقابل با در نظر گرفتن خفقانی که ۳۱ یک سال بر کشور ما حاکم است.
بدیهی است که بزرگترین نیاز جامعه ما رهایی از چنگال استبداد، حذف رژیم ولایی و برقراری سکولار دموکراسی است. این اندیشه یک شعار غیر قابل تحقق و دور از ذهن در در کشور ما، بویژه در عصر آگاهی و ارتباطات نیست که بزرگان اصلاح طلب با تحریف و چند پاره گوئی تلاش در کمرنگ کردن آن دارند.
اصلاح طلبان حکومتی با برپایی کارزار های بزرگ تبلیغاتی فرهنگ ساز نه تنها تلاش در مهار کردن نیرویهای سکولار دارند، بلکه گفتمان سکولاریسم را کهنه، تکراری، ناکارامد و و حتا نبردی در مسیر دین زدایی توصیف می کنند.
اساساً بزرگترین خطری که در برابر حکومت دینی و نه دین قرار دارد سکولاریسم یعنی جدایی دین از حکومت است . سکولاریسم سیاسی به معنا بی دینی و مذهب زدایی نیست اما شیفتگان حکومت دینی با استفاده ابزاری از باورها و خرافات مذهبی، همواره به تقابل با سکولاریسم که بنیاد و اساس دموکراسی است برخاسته اند.
ذکر این مهم ضروری است که کشمکش میان روحانیون معنوی گرا و سکولار با روحانیون پیرو حکومت ولایی در مکتب اصولی، که آقای موسوی نیز طرفدار آن است،یک کشمکش تاریخی است.این کشمکش میان اهل تشیع در مکاتب مختلفی چون مکتب اصولی، مکتب اخباری، مکتنب شیخیسم و یا شیخیگرایی بوده است. مکتب شیخیسم علیرغم مکتب اصولی اعتقادی به مقلّد و یا مرجع تقلید ندارد این مکتب بر این باور است که انسان عاقل و بالغ خود توانایی اجتهاد دارد و در غیبت امام مهدی غائب هیچ کس صلاحیت و حقانیت رهبری ندارد.
مکتب اخباری نیز اجتهاد را نمیپذیرد. این مکتب معتقد است که پیروی از امام غائب نیاز به واسطه مجتهدین ندارد چرا که امری شخصی است و مرتبط ب اعتبار دینداری هر مسلمان..طرفداران این مکاتب به استقلال اقتصادی روحانیون اهمیت میدهند و دریافت خمس سهم امام را غلط و نادرست میدانند و مهمتر از آن ،این مکاتب دوری گزینی از حکومت را تا ظهور و رجعت امام دوازدهم امری واجب میدانند و هر نوع ادعای رهبری و جانشینی امامگونه را نامشروع تیره بختی جامعه ایران قالب شدن نظریه حکومت ولایی، که نظریهای برخاسته از مکتب سوم یعنی مکتب اصولی، بر نظریهها و مکاتب دیگر است.
در مکتب اصولی که معتقد به امر اجتهاد است، یعنی تئوری مقلّد و مرجع تقلید، ۳ نظریه در رابطه با نقش روحانیت و حکومت وجود دارد..۱ عدم دخالت در امور سیاسی ۲-حکومت مشروعه-۳-نظریه ولایت فقیه، فقیهی که جانشین امام دوازدهم است، مشروعیت خود را از خدا میگیرد و قدرتی همطراز با رسول اسلام دارد.
ولایت فقیه یا حکومت ولایی هر حکومتی را بغیر از حکومت خود “طاغوتی” میبیند. طبق پژوهشهای دکتر مهدی حائری، مرجعیت میان علمای حوزه، چندان سابقه تاریخی ندارد و حتا لقب آیت الله نیز پس از انقلاب مشروطه به علمای طراز اول منصوب میشد..ذکر این نکته که امر اجتهاد برای اولین بار توسط آقا محمد باقر بهبهانی یکی از پایه گذاران مکتب اصولی در سال ۱۶۷۳ میلادی طرح و تنظیم شده است برای نسل جوان شاید جالب باشد.
ماهیت حکومت ولایی را در میتوان در عملکرد و حاکمیت خشونت بار فقا و پیروان این نظریه در ۳۱ گذشته مورد ارزیابی قرار داد. آنچه شاخص است حکومت فقها حکومتی است بر خواسته از تعصب و آمیخته با خرافات مذهبی که به رحمانیت اسلامی پشت کرده است و مفاهیم دینی را تنها در چرخه معیوب خشونت مقدس معنا میکند. این نظریه، تشنهٔ قدرت و حکومت است و در این راه با جزمیت و صبو عییت حتا دگر اندیشان روحانی را به اسارت، زندان،شکنجه و مرگ کشیده است
و اکنون نیز پیروان آیت الله خمینی که برای پیروزی این پایگاه اعتقادی انقلاب کرد و نه اسلام رحمانی، پس از ۳۱ سال حاکمیت، رقابت و کشمکشی درون ساختاری برای کسب کرسی قدرت و نحوه مدیریت اقتصادی آن دارند، چه در قبای ظالم و چه در ردای مظلوم، رسالت آنها بنا به اعترافات خود آنها حفظ و احیای نظریات امام راحل در عصر طلایی است و به تنها چیزی که نمیاندیشند دوری گزینی از قدرت، حکومت، استقلال نهادهای دینی از سیاست، انتقال حکومت به مردم و مردم سالاری است.
طرفداران حکومت ولایی از تحولات صنعتی،تکنولوژی و فنّ اواریهای عصر نو، شبکههای اطلاعاتی و ارتباطی برای ایجاد پایگاههای نظامی و هستهای، همچنین جاسوسی و سرکوب مردم، با افتخار و اعتبار بخشی بخود بهره برداری میکنند و البته برچسب غربزدگی به آن نمی زنند، اما هنگامی که نوبت به حاکمیت ملی تحولات فکری بلوغ عقلانی، خرد گرایی ، تحمل، تکثر آزادی و کرامت انسانی میرسد ناگهان تمام دست اوردهای انسانی، غربی و فاسد میشود.
لازم به یاد آوری ست که جنبش مدرنیته که یکی آاز دست آوردهای آن سکولاریسم سیاسی است، اگر چه از اروپا سر برون آورد اما، اما زیر بنای فلسفی این بر آیند تک منطقه ای و یا تک سلولی نبود، بلکه در پیوند با تبادل، بده بستانهای تاریخی، فکری و اندیشگی اندیشمندان و مبارزان راه ازادئ در مناطق دیگر بویژه فلسفه میترأیسم ایرانی گره خورده است.
بی جهت نیست که امروز بر دیوار سازمان مللل شعر شاعر بزرگ ایرانی سعدی، بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند، هک میشود و یا اعلامیه کورش کبیر قلب تپنده مبانی حقوق انسانی میگردد.
اینک اما، پرسش مشخص این است که با این بختک سیاه تاریخی چه باید کرد بدیهی است که، به امید کشورهای قدرتمند و یا تحریم های اقتصادی نمیتوان نشست آنها طبیعتأ به فکر منافع ملی و اقتصادی خود هستند و نقض فاحش حقوق بشر در کشور ما، مطمئناً در لیست اولویتهای آنان نیست، سازمان ملل متحد نیز بیشتر سازمان اتحاد دولت هاست. تنها امید عضویت در سازمانهای غیر دولتی و حقوق بشری و یا ارتباطی سازمان یافته با منابع اثر گذار بینالمللی است.
اصلاح طلبان حکومتی اما، تا زمانی قادر خواهند بود ملت و مملکت را به قهقرا ببرند که میدان را خالی ببینند. لذا اتحاد نیروهای سکولار که اکنون بصورت پراکنده در ایران و برون مرز فعالیت میکنند، میتواند وزنه بزرگ و قدرتمندی در برابر نظام و اصلاح طلبان مبلغ نظام باشد. ما در هر کجای دنیا که باشیم باید بتوانیم ارتباطی همسویه و ارگانیک برقرار کنیم باید یکدیگر را پیدا کنیم و متشکل تر وارد صحنه بشویم، باید بتوانیم از نیروی اندیشه، تخصص، توانیها و ظرفیت یکدیگر یاری بگیریم تا به یک کلّ اثر گذار تبدیل بشویم.
باخت یاری ما همین شاهراهای ارتباطی و اطلاعاتی است که راه ارتباط و تبادل را هموار کرده است، این بزرگترین شانس و امکانیست که راه مبارزه امروز را از دیروز متمایز کرده است و جنبش سبز نیز با آمیختگی با عصر آگاهی، و فنّ آویهای نوین است که نه تنها با آگاهی، خرد و خلاقیت، بلکه با ماهیت مبارزاتی متفاوت از نسلهای پیشین وارد میدان دموکراسی خواهی شده است.
اما آزادگان مبارز و دربند درون مرز را نمیتوان بحال خود با اژدهای ۷ سر رژیم رها کرد . به تصور من، ما در حساسترین و سرنوشت سازترین دوره تاریخی بسر میبریم، بیگمان در این زمان حساس تاریخی،تنها آلترناتیو فریادرس، اتحاد فراگیر نیروهای سکولار از یکسو، پیوند با جنبش مدنی و دمکراسیخواه ایران از دیگر سؤ، هموار ساز دموکراسی، و ارمغان آور آزادی در نبرد با بختک استبداد مذهبی خواهد بود.
© 2010, آزادی بیان. All rights reserved.
مطالب مرتبط
تولد رسانه های فارسی زبان بی نام و نشان و رابطه آنها با آقازاده های حکومتی
« روز دوشنبه هفتم تیر , در ساعت ۵ بعد از ظهر در خیابان ستار خان , گشت انتظامی یک خودرو که دختر و پسر جوانی در آن بودند را متوقف کرد و پس از چند ثانیه گفتگو, مامور نیروی انتظامی به ناگهان سیلی محکمی به صورت پسر جوان زد , طوری که از شدت ضربه پسر تلو تلو خورد , دختر جوان را هم از ماشین پیاده کردند. این و حشیگری موجب انزجارمردمی شد که در آن حوالی بودند » آژانس ایران خبر با انتشار این مثلا خبر در هشتم تیرماه چاره ایی باقی نگذاشت جز نوشتن از اوضاع و احوال این روزهای رسانه های فارسی زبان . اکثر روزنامه نگارانی که خبرنویسی را به صورت آکادمیک آموخته اند با دو نوشته مواجه شده اند : «سگی مردی را گاز گرفت – مردی سگی را گاز گرفت .» و استادی که بعد از نوشتن این دو جمله روی تخته می پرسد : کدامیک از این دو جمله خبر محسوب می شوند ؟
و هر کودک نوپایی هم که ارکان خبرنویسی را نمی داند فریاد می زند جمله دوم . خب کار سگ گاز گرفتن است و اگر انسانی چنین کند شگفتی آفرینده و ماجرا خبری می شود. این روزها کم نیست از این دست شیرین کاری ها که رسانه های نوپایی چون آژانس ایران خبر می آفرینند .
کجای ماجرای مذکور تازگی دارد؟ چه کسی کتک خورده است ؟ آیا شهرت یکی از افراد مدنظر بوده ؟ آیا این روزها در ایران هیچ خبری نیست که چاره ایی نداریم جز خاطره نویسی و شایعه پراکنی ؟ آیا انتشار این دست خبرهایی که ارزش خبری ندارند و شایعات برای انحراف افکار عمومی و سرگرمی مردم نیست ؟
قصه از کجا شروع شد ؟ یک ماه قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ که منجر به کودتای سوم در ایران شد فضای رسانه ایی داخل کشور روزهای متفاوتی را تجربه کرد . هر انتقادی مجاز شده بود و رسانه های نو پای اصلاح طلب و اصولگرای منتقد یکی یکی پا به عرصه حیات گذاشتند. هر چند در آن زمان حاکمیت با ارسال منتقدین نمادین سعی در ورود به جزئیات این رسانه ها و نحوه هدایت و شناسایی ساپورتر های مالی آنها را داشت که از آن جمله می توان به نفوذ سردبیری از هسته مرکزی نزدیکان احمدی نژاد به سایت اصلاح طلب و منتقد برخیز اشاره کرد اما خیلی هم این تلاش ها موثر نبود.
بعد از کودتای ۲۲ خرداد اولین هدف کودتاچیان نابودی رسانه های منتقد و بستن فضای خبری بود که نه تنها به آرامش عمومی کمکی نکرد که فضای آلوده و پر ابهام تازه ایی را ایجاد کرد که رویش بی وقفه شایعه و شایعه سازی را به همراه داشت این فضا تا جایی پیشرفت که دیگر خبر از شایعه تمییز داده نمی شد.
بیش از همه و با بسته شدن فضای روزنامه ها و همچنین ارسال پارازیت بر سیگنال های شبکه های خبری ماهواره ایی فضا برای رسانه های سایبر گشوده تر شد تا جایی که دیگر تعداد این رسانه ها از شمارش خارج شده است .البته امروز بخشی از مردم داخل ایران با توجه به حضور در مجامع عمومی توانسته اند فرق رسانه های دروغ پرداز را از رسانه های حقیقی تشخیص بدهند خیلی هم کار دشواری نیست که شما در یکی از خیابان های اصلی شهر باشید و به عنوان یک شاهد عینی سکوت و آرامش هر چند تصنعی را در خیابان مذکور ببینید و بعد از رسیدن به خانه و جستجو در فضای مجازی خبر درگیری خونین در همان خیابان را بخوانید قطعا دیگر شما به این رسانه اعتماد نخواهید کرد.
اما مشکلات این دست رسانه ها پابرجاست چرا که اولا با رفتن به سمت روزنامه نگاری سایبر تعداد مخاطبانی که به این دست رسانه ها دسترسی دارند کمتر از رسانه های سنتی و قدیمی مثل روزنامه است در ثانی مسئله تشخیص خبر از شایعه مطرح می شود چه تعداد افرادی هستند که بنابر موقعیت جغرافیایی و گاه توانایی های رسانه ایی فرق خبر از شایعه را تشخیص می دهند؟
اولین برنامه جنبش اعتراضی مردم رساندن صدای معترض به دنیا و همچنین بالا بردن سطح آگاهی عمومی است . تا کجا می شود با دل بستن به سایت های اینترنتی پیش رفت ؟ آیا جامعه هدف جامعه با سواد و با امکانات شهری است یا جوامع کوچکتر روستاها و … ؟
تلاش حاکمیت برای تسخیر فضای سایبر جالب اینجاست که همین امکان هم (روزنامه نگاری سایبر) توسط حاکمیت و برخی گروه های تندرو به تاراج رفته است بحث اصلی اینجاست که باید از این اندک هم با تمام توان محافظت کرد. سایت «حقیقت نیوز» با حمایت «رضا مشائی» پسر اسفندیار خان روئین تن دولت احمدی نژاد به سردبیری «امیرطاهر حسین خان» مدتی در ایران فعال بود که با توجه به توهین ها و افتراهای وارده به همه کس و همه چیز سایت مذکور توسط دفتر پیگیری جرایم رایانه ایی وزارت اطلاعات و با شکایت برادران لاریجانی مسدود شد .
اما آقازاده های رئیس دولت انتخابی و مشائی ساکت ننشسته و این بار بازی تازه ایی را رقم زده اند و سایت « پیام خرداد» را راه اندازی کرده اند سایتی با طراحی کاملا سبز که هر بار به آن رجوع کنید از بیانیه های میرحسین موسوی و یا خبرهای آزادی و بازداشت اصلاح طلبان در آن به وفور یافت می شود.
تقریبا هم زمان با راه اندازی این سایت ، سایت خبری دیگری به نام « آژانس ایران خبر» نیز راه اندازی شد که بعد از مدتها پرس و جو هنوز اطلاع کافی از گردانندگان این سایت در دست نیست.
نکته جالب شایعه پردازی های سایت مذکور در تاریخ ۲۲ خرداد ۸۹ است که با توجه به حضور شاهدان عینی سایت «آزادی بیان» در چند شهر بزرگ و البته خبرهای منتشر شده در سایت رسمی چون « کلمه » که بدون در نظر گرفتن جهت گیری سیاسی در هر صورت اخبار داخلی معترضین را منتشر می کند خبری از درگیری جدی یا راهپیمایی مردمی نبود.
اما سایت مذکور در هر ساعت خبری عجیب منتشر می کرد از درگیری و راهپیمایی و البته خبر جالب دیگر پخش شب نامه و تراکت و برگزاری راهپیمایی در سی خرداد و سالگرد کشته شدن ندا آقا سلطان بود. خبری که به هیچ عنوان صحت نداشت و خبر شگفت انگیز سایت ایران خبر در هشتم تیر که از سیلی خردن جوانی در خیابان توسط نیروی انتظامی سخن می گوید.
اینکه سایت مذکور ربط مستقیمی به حاکمیت و جمع تازه ایی که پسران احمدی نژاد و مشایی به راه انداخته اند داشته باشد به هیچ عنوان تایید یا تکذیب نمی شود شاید هم سایت مورد نظر توسط عده ایی از تندروهای معترض طراحی شده باشد.
اما بد نیست با توجه به پیشینه نفوذ حاکمیت به جنبش اعتراضی مردم با روش های مختلف کمی در خصوص لینک دادن به اخبار رسانه های بی نشان و بی اعتبار دقیق بود این روزها بیشتر لینک های سایت مذکور در شبکه اجتماعی فیس بوک دیده می شود فریب نخوریم هر شایعه و خاطره ایی خبر نیست.
دو نکته مهم در این میان باید مورد توجه قرار بگیرد اول اینکه فرزندان احمدی نژاد و مشایی تنها به «پیام خرداد» اکتفا نکرده و نمی کنند طبق روایت برخی از روزنامه نگارانی که به تازگی از کشور خارج شده اند این گروه برنامه جدی برای تسخیر فضای سایبر دارند همچنین که اسفندیار خان رحیم مشائی هم به عضویت «فرندفید» درامده و البته با اسامی مستعار به فیس بوک و سایر شبکه ها نفوذ کرده اند نکته مهم هشیاری و آگاهی عمومی در برخورد با این گروه است.
شاید پیش از کودتای ۲۲ خرداد نفوذ این طیف اهمیت چندانی نداشت چرا که به اندازه کافی رسانه رسمی برای ارسال اخبار فعال بود اما امروز و با محدود شدن فضا نیاز به آگاهی دو چندان شده و برای گریز از دام این گروه هشیاری کاملی نیاز است.
اما نکته مهم دوم را باید به دوستانی گوشزد کرد که در تلاش برای سرعت بخشیدن به سرنگونی جمهوری اسلامی از هیچ شایعه ایی دریغ نمی کنند. اگر منصفانه بیندیشیم این شایعات چه سودی برای پیروزی دارند ؟ هیچ به این نکته توجه کرده اید که برخی از این خبرها هر چند برای نشان دادن چهره کثیف حاکمیت بوده اما باعث ترس و وحشت عمومی شده و امروز مردم را از اعتراض خیابانی منصرف کرده است ؟
کدام پدر و مادری با شنیدن جزئیات خبر تجاوز به فلان زن و دختر با خیال آسوده به فرزندانشان اجازه رفتن به خیابان را می دهند؟ بعد از گسترش چنین خبرهایی ترس عمومی بیشتر شد یا پیروزی قابل دسترس تر ؟ هر چند حاکمیت هم به نظر از انتشار خبرهای متعدد از تجاوز بهره برد ؛ با تمام توان تکذیب کرد و از ناباوری عمومی از تکذیب های خود و ترس عمومی حاصل شده بهره برداری کرد.
شکی به صحت خبر تجاوز به زندانیان در ایران نیست اما خبر شمشیر دو لبه ایی است که اگر ناشیانه طراحی شود جز آسیب زدن به ادامه مسیر سود دیگری نخواهد داشت نکته های دیگری هم این میان مطرح می شود از جمله انحراف افکار عمومی از خبرهای اصلی است زمانی که افکار عمومی درگیر سیلی خوردن جوانی در خیابان است شیوانظرآهاری ها و منصوراسانلوها در زندان شکنجه می شوند و رئیس انتصابی دولت هم در حال عقد قراردادهای ترکمانچای دیگری با ترکیه و برزیل و یافتن جایگزینی برای رفیق از دست رفته اش روسیه است این خبرهای بی ارزش برای هیچ کس جز حاکمیتی که در برابر مجلس خودش هم لشکرکشی می کند سودمند نیست و اما شایعات نیز یا در راستای اهداف حاکمیت طراحی می شود و یا با انتشار خودسرانه آن تنها معترضین را به دروغ گویی متهم می کند.
امروز بیش از هر زمان دیگری فضای رسانه ایی ایران نیازمند سردبیران و دروازه بانان خبر کارکشته ایی است که با وجود ازدیاد اخبار و همچنین تلاش مداوم عده ایی برای شایعه سازی به این بخش سامان داده و رسانه های فارسی زبان را از نو احیا کنند شاید تنها کاری هم که از دست ما بر می آید تلاش برای شناختن خبر از خاطره و شایعه و لینک ندادن به هر خبری است که موجب ندیده شدن خبرهای مهم شده و فضا را برای تاختن حاکمان بی کفایت بازتر می کند.
هرگونه نقل قول و استفاده از مطالب سایت آزادی بیان تنها با ذکر منبع مجاز است.
© 2010, آزادی بیان. All rights reserved.
مطالب مرتبط
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر