-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

Posts from Khodnevis for 07/31/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



آشتی ملی ، آرمان مغفول!

از یاد نمی بریم که در سی و یک سال گذشته سیاست‌ها و عملکرد رژیم جمهوری اسلامی چه هزینه‌هایی گزاف بر گرده ملت تحمیل کرده است.

تمام آنانی که به نوعی در حد بضاعت برای نفی این استبداد هزینه داده‌اند قابل ستایش و احترامند.

چه آنان که جانشان هزینه سیاست‌های اشتباه سی و یک سال پیش شده و چه کسانی که کاشانه شان دیگر محل امنی برای زندگی نبود و سر به خاک غربت نهاده‌اند.

از همان ایام ابتدای زوال سلطنت و سر آغاز این محنت دوباره آنچه قربانی شد هموطن خواهی و ملت پنداری ایرانیان بود. آتش خشم انقلابیون شعله‌هایش زن بی‌خانه را جزغاله می‌کرد و تیغش زبان گوینده خوش آوای سیمای طاغوت را به قیاس تیزی می‌طلبید.

آزادی بی حصر لشکر پیروز، آنان را به عرش برده بود و خود را متعالی می‌پنداشتند. درختان خیابان ولی عصر هم بلندیشان غنیمتی بود برای برافراشتن آنانی که گویی این اشتیاق برای آزادی را بر نتابیده بودند و هوس پرواز دادن‌شان بر فراز آن درختان مردم انقلابی را وسوسه می‌کرد.

اندکی بعد شادی خیل انقلابیون به سر فصل جدیدی رسید. اگر رویای آب و برق مجانی رنج مقابله با دژخیمان سلطنت را بر مردمانی آسان می‌کرد اما مقام انسانیت را در زبان بستگی برایشان معنی کردند. اگر آن امت در انتظار ماه روز را به شب می‌گذراندند تا صورت امام‌شان را در مهتاب رصد کنند اینک این شب وطن آنچنان مداوم و دهشتناک شده که کورسو ستاره ای نیز غنیمت گریز از ملال تیرگی هاست.

همه پدیده‌ها از نو تعریفی انقلابی می‌یافتند.

چه جوانها که لذت تابش تشعشعی از طلوع روشنی را پس از دیرگاهی سیاهچال نشینی تنها در زیر چوبه دار لمس کردند و حتی بودند آنهایی نیز که از این حداقل محروم و چشمبندهای‌شان پس از تیر خلاص از چشمشان باز می‌شد. مردمانی اعدام می‌شدند تا یا سزای عملشان شود و یا شهادتی بر حقانیت احکام اسلامی باشند.

دیری نپایید که این تحفه روحانیون والی آنچنان خواستنی نمود که هشت سال برای تحمیل چشم دیدنی به ملت همسایه جوانانمان خون می‌دادند اما بعث نمک نشناس سوغات امام مقدس را بازنکرده پس می‌فرستاد. یادمان هست که غریو الله و اکبر مردم مجری احکام خداوندی را بر سر شوق می‌آورد تا تازیانه‌اش را آنچنان فرود آورد که جنبشش در هوا به دل پر حرارت ناظرین نسیمی خنک ارزانی کند.

در این سی و اندی سال بد روزگاری را از سر گذرانده‌ایم.

چه مادرها که سیاهپوش جوانانشان شدند و چه دفترها که به جوهر خون قلمداران رنگین شد.

چه سفره ها که از نان تهی شد و چه خانه‌ها که متروکه از خوان نشینی و شادی شدند.

بسیار کسان که در جستجوی آرمانشان گلوله بر سینه دیدند و دیگرانی که فارغ از هر تعلقی هراسان خود را در میان اجنبی و در غربت باز یافتند. یاد بیاوریم آنچه بر ما همگی رفته است. اگر از حاصل آنهمه امیدواری اینک به جمعیتی تنها سرخوردگی و عقده قسمت کرده‌اند هستند نو جوانانی که از این نیز بی‌نصیب مانده و سرگردان میان هیچ از دایره قسمتند.


چه آنان که در وطن در زیر نعلین و چکمه دیکتاتور له شده‌اند و چه هموطنانی که در غربت حسرت وطن را با خود دارند.

روز اول این انقلاب هر آرمانی هم که داشتیم اما آشتی ملت را در سر نمی گذراندیم. از یاد برده بودیم که آرمانمان یک ملت آزاد بود. امت تعاریف گنگی داشت که هم معنایش را نفهمیدیم و هم ملت را از معنی تهی می‌کرد. اشتیاق مجازات حریص‌مان کرده بود به خشونت و خونریزی و از همان ابتدا گویی پذیرفتیم که ما یک ملت نیستیم بلکه تقسیم شده بودیم به فاتح و مغلوب.

دیگرانی هم که فتح اکثریت مسلمان ولایت مدار را تاب تحمل نداشتند و یا در ستایشش گردن نمی‌گذاشتند محکوم به فنا بودند حتی اگر ملتی در آن سوی جهان بوده و برای خود اقتداری داشتند. مرگ بر این و آن رایج هر زبان بود و می‌چرخید تا قربانی ها را بجوید. دشمن از در هر کنار و گوشه‌ای از چشم تیزبین انقلابیون دور نمی‌افتاد.

ما هموطن نداشتیم از همان ابتدا جمعی طاغوتی بودند، عده ای منافق، مستکبر، کافر، زمین خوار و یا صهیونیست و این اواخر هم جاسوس‌ها در هر کجا کشف و معدوم می‌شدند.

اما جای شکرش باقی که گویی در این محنت مکرر روزن امیدی به چشممان روشنی داده است.

یک سال است که آفتابی سبز تاب طلوع کرده با وسعتی که بر سر هر ایرانی در هر کجای گیتی نور افکنده است.

به این استعانت آنان که جلای وطن کرده‌اند و دیگرانی که تحمل ستم می‌کنند همه می‌خواهند ملتی باشند در زیر بیرق سه رنگ سبز و سفید و سرخ ایران. اینک هیچکس بر دیگری مقدم نیست. همه در محضر یک رژیم تمامیت خواه در حکم بدهکار هزینه ها به قدر توان خود پرداخته‌اند. چقدر رویای شیرینی است که هموطن فارغ از مرام و توان ایران را سرشار از عطوفت انسانی تصویری از یک ملت بزرگ و آرام ترسیم کند.

ما از کینه توزی‌ها و مکتب محوری درس‌هایی گرفته‌ایم از روزگار اخیرمان که حتما اشتیاقی به تکرارش نداریم و تصورش نیز محزونمان می‌کند.
ایران را برای همه ایرانیان می‌خواهیم ولو آنکه هموطنمان همچنان مقلد فقیه باشد و یا دیگری سرخورده از دین باوری اساس مذهب چون ریسمانی سیاه و سفید بترساندش!

کافر و مسلمان را با هموطن خوانی بی رنگ و اثر می‌کنیم. همه می‌خواهیم همدیگر را دوست بداریم و فارغ از خشونت محقیم که باورمان را تبلیغ کنیم تا در فردایی آرام تعریف صحیحی از یک ملت باشیم.

آشتی ملی می‌تواند اساس هر کنشی حتی در تقابل با جنایتکاران زمانه باشد.

آنچه در این سال‌ها از سر گذراندیم درس عبرتی شده است که مطمئنا هیچکس مایل به آزمودن چند باره آن نیست.

همه ما هر چه هستیم و هر رنگ به خود داریم اما می دانیم که طی طریق تا آینده ای متعلق به ملت ایران یک سد و مانع دارد و آن را در سایه اتحاد از میانه برداشته و فردای ایران و ایرانی را قربانی خصومت‌ها و خود برتر بینی‌ها نمی‌کنیم.

باور داریم که این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود.

گناه و جنایات را می‌سپاریم به مجازات قانون و در سایه آشتی ملی و هموطن پنداری همه ایرانیان فرصت انتخاب را برای یک ساختار مناسب حکومتی فراهم خواهیم آورد. اگر آشتی ملی فراتر از هر منش آرمان سینه سوخته‌گان استبداد باشد حتما فردایی نو را در پیش خواهیم داشت.
هر کس به نوبه خود در این میانه خسران دیده است.


 


جمهوری دموکراتیک، آری یا نه؟

پرسش« جمهوری اسلامی، آری یا نه؟» در سال۱۳۵۸  «تناقضی نظام ناپذیر» را به جان ملت ایران انداخت که تا انهدام این ملت و تجزیه کشور به اقوام و ملل وحدت ناپذیر از حرکت بازنخواهد ایستاد. اما «زخم با همان نیزه ای بهبود می یابد که بدان زخم زده است»(شلینگ) بنابراین تنها یک پرسش مشابه می‌تواند نقطه پایانی بر این روند تخریب باشد: جمهوری دموکراتیک، آری یا نه؟


 سی و یک سال است است ملت ایران بدون نظام و دولت زیست کرده است و به تعبیر هانا آرنت ما «مردمانی بی دولت» بوده‌ایم. دسته‌های پراکنده و مختلفی از گانگسترها یا به قول نیچه «کلافی از ماران سر در خویش که با یکدیگر کمتر در آسایش بوده‌اند» بر سرنوشت این ملت مسلط بوده‌اند و هرگز به آنچه خود قانون اساسی نامیده‌اند وقع و اعتباری ننهاده‌اند. حشاشیون تنها با ریش سفیدی و کدخدامنشی مشکلات کشور را به تعویق انداخته‌اند و مشکل روی مشکل تل انبار کرده‌اند.


 این کشور نیاز به نظام و قانون اساسی و حکومت قانون دارد و آنچه امروز در جریان است ستیز«حکومت شرع» و نهاد شورای نگهبان با «حکومت قانون» وپارلمان است. شورای نگهبان نمی‌تواند به تنهایی با اتکاء به شش فسیل عمامه به سر حکومت کند. شورای نگهبان بدون سپاه پاسداران و فرماندهی کل قوا ولی مطلق العنان فقیه یک ساعت هم دوام نمی‌آورد و مجبور است حکومت شرع را واگذارد و بگریزد. اینهمه نهادهای نظامی و اقتصادی زیر نظر رهبر معظم انقلاب از نیروهای پنج گانه سپاه و بسیج گرفته تا بنیاد ۱۵خرداد و بنیاد مستضعفان و آستان قدس رضوی و....پشتوانه‌های شورای نگهبان و حاکمیت شرع‌اند و انحلال شورای نگهبان بدون انحلال آنها یاوه‌گویی ست.


شورای نگهبان به عنوان «استبداد دینی نهادینه شده» سابقه‌ای یکصد ساله دارد نه سی و یک ساله. مشروطه خواهان بنیان‌گذار آنند، نه خمینی کبیر. بلکه می توان گفت خمینی با تاسیس مجمع تشخیص مصلحت آنرا تضعیف کرده است. با تصویب متمم قانون اساسی مشروطه به دست مشروطه خواهان استبداد دینی بنیانگذاری شد. شورای نگهبان شاهکار مشروطه خواهان است و آنها حق نظارت استصوابی را به فقها دادند.


سران جنبش سبز مدعی‌اند که ما «انتخابات آزاد»می‌خواهیم ولی بدون انحلال شورای نگهبان! آنچه بدست می‌آید چیزی جز«انتخاباط آزاد» نیست. نفس وجود شورای نگهبان،«نظارت استصوابی»ست. رد قانون مصوب پارلمان به نمایندگی از شرع اگر نظارت استصوابی نیست پس چیست؟ سران جنبش سبز اگر راست می‌گویند به جای شعار «انتخابات آزاد» که احمدی نژاد و سپاه پاسداران هم با آن موافقند چون یک شعار انتزاعی و توخالی ست باید «انحلال شورای نگهبان»را درخواست می‌کردند ولی انحلال شورای نگهبان عملا معادل انحلال کل نظام و تغییر ماهیت اسلامی آن است. روده درازی درباره«مجلس در راس نظام است» در حالی که هنوز باور داریم «شورای نگهبان در راس نظام است» و نخواهیم این باور را به چالش بکشیم فقط فریب و سرگرم کردن مردم است.


از آنجا که شورای نگهبان مهم‌ترین اصل از اصول مربوط به اسلامیت نظام است مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی الی الابد غیر قابل تغییر است بنابراین انحلال شورای نگهبان تنها با براندازی نظام ممکن است. از طرفی موسوی و کروبی موافق انحلال شورای نگهبان نیستند بنابراین چاره ای جز خداحافظی با موسوی و کروبی نداریم هرچند تلخ است.


جمهوری اسلامی یک تناقض نظام ناپذیر بود و پروسه حل این تناقض با یک پرسش رفراندم گونه آغاز شده است: جمهوری دموکراتیک، آری یا خیر؟


پاسخ به این پرسش عیار دموکراسی‌خواهی  هر گروهی را نشان می دهند. نتیجه "آری گویی" به این پرسش نه ارتجاع به پیش نویس ۵۸ بلکه اصلاح انقلابی در نهاد های موجود کشور و نوشتن یک قانون اساسی تازه است. اگر قانون اساسی موجود را به عنوان نقطه شروع در نظر بگیریم تغییرات زیر کمترین اصلاح آن است:


۱-حذف شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام


۲-حذف منصب رهبری و ولایت فقیه


۳-حذف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی


۴-حذف نهادهای موازی اقتصادی


۵-تغییر نام قوه مقننه


۶-تغییر در سیستم مدیریت قوه قضائیه


۷-اعاده نهاد نخست وزیری


۸-حذف قیود ایدئولوژیک از مواد مربوط به حقوق ملت


۹-مقید کردن دولت به حقوق بشر


از آنجا که موسوی و کروبی با این موارد موافق نیستند و نمی‌توانند ما  را همراهی کنند، اپوزیسیون معتقد به «حکومت قانون» فارغ از اینکه خود را چپ، راست، لائیک، سکولار، نئوسکولار، سکولار سیاسی و هر چیز دیگری از این قبیل بدانند به صرف باور به «حکومت قانون»(که من آنرا در مقاله "حکومت قانون،حلاجی مفهوم سکولاریزم" تشریح کرده‌ام) باید «کنگره ملی» را برای تدوین قانون اساسی جدید تشکیل دهند. به علاوه وظیفه رهبری و هماهنگی آکسیون های اعتراضی نیز به عهده کنگره ملی ست. راه ما ازکسانی که به «حکومت شرع» اعتقاد دارند جداست.


 


 


نامه سرگشاده عبدالحسین هراتی به مهدی کروبی: «امام شما کسی بود که می‌گفت حدود اختيارات ولايت فقيه همان حدود اختيارات خداوند تبارک و تعالی است»

متن کامل این نامه به شرح زیر است:


هو الحق
سرور گرامی مهدی کروبی

چندی پيش نامه‌ای از شما خطاب به آقای موسوی اردبيلی منتشر شد. سوال محوری شما در آن نامه موضوع قتل عام زندانيان سياسی در سال ۶۷ به دستور «حضرت امام» (۱) بود. مدتی منتظر مانديم که ايشان جوابی به آن نامه بدهند که متاسفانه از طرف ايشان جوابی داده نشد و اين خود بر حجم ابهامات موجود افزود.

از اينکه شما و مهندس موسوی عزيز پيوسته در سخنان خود از«امام» ياد می‌کنيد، من و بسياری ديگر در رنج بوده‌ايم اما پيوسته خود را اينگونه توجيه می کرده‌ايم که شرايط مبارزه در ايران چنين اقتضايی دارد و لذا خون جگر می خورديم و سکوت اختيار کرده بوديم، اما سخنان اخير آقای مهاجرانی که در آن فرموده بودند: هر کس امام و روحانيت را قبول ندارد متعلق به جنبش سبز نيست، طاقت از کف ربود. منتظر بودم که جوابی به اين سخن سخيف از طرف رهبران جنبش داده شود که خوشبختانه دو سه روز پيش موسوی عزيز اين جواب را داد و گفت که هرکس در هر کجا از عدالت طرفداری کند عضو جنبش سبز است.

ابتدا اجازه دهيد يک نکته را روشن کنم و آن اينکه من حضرت عالی و آقای مهندس موسوی و خانم زهرا رهنورد را اکنون مصاديق عالمان قائم به قسط مي‌دانم که خداوند آنان را در کنار پيامبران نشانده و وجود آنان را شاهد بر کلمه توحيد دانسته است.

شهد الله انه لا اله الا هو والملايکه واولو العلم قايما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحکيم(سوره آل عمران)

اما جناب کروبی عزيز، من دفاع شما و بخش عمده‌ای از دوستان اصلاح طلب از «امام خمينی» را نمی‌فهمم. از اين جهت می‌گويم نمی‌فهمم که هنوز باب گفتگويی در اين باره گشوده نشده و هنوز ايشان در زمره تابوهای اصلاح طلبان است و متأسفانه برخی دوستان ما حتی جرأت فکر کردن در باره وی را به خود نمی‌دهند، و البته اولين سوال بنده در همينجاست که آيا اينکه کسی به خود مجال و جرأت فکر کردن در مورد فردی را ندهد، اين خود از مصاديق شرک نيست؟

و البته خوشحالم که شما دلاور جنبش سبز اين مرز را نيز شکستيد و مجال گفتگو در باره ايشان را باز کرديد.

برادران من! شما امروز مصداق اين دعوت و امر پيامبر به مومنين هستيد که بدانها گفت: موتوا قبل ان تموتوا (بميريد قبل از آنکه بميريد)، و شما به واقع چنين کرده‌ايد پس چرا قدم آخر را بر نمی‌داريد؟

آری: مهدی کروبی دهه شصت، نماينده «امام» در بنياد شهيد و کسی که به امر ايشان زندان‌های خصوصی داشت، رئيس مجلس سوم که حتی اجازه سخن گفتن به نمايندگان مستقل را نمی‌داد و نماينده‌ای را تنها به دليل اينکه سخنانش بوی انتقاد از«امام» را مي‌داد از مجلس با خشونت و وضعيتی تحقير آميز بيرون کرد، ديگر مرده است.

دهه شصت تونل وحشت تاريخ معاصر ايران بود. دهه‌ای که همه خشونت‌ها و جنايت‌ها و تحجرها و بدعت‌های غير انسانی و ضد توحيدی و شرک آلود آن به نام " امام خمينی" در تاريخ ما ثبت و ضبط شده است و کسی را يارای پاک کردن آن از اين تاريخ نيست.

آری خداوند اين توفيق را به مهدی کروبی داد تا قبل از مرگ بميرد و در رستاخيز عدالتخواهی اين ملت دوباره زنده شود و به پا خيزد و چهره نامدار و قهرمان اين رستاخيز گردد. موتوا قبل ان تموتوا. آری بميريد قبل از آنکه بميريد.

ما آن مهدی کروبی را دفن کرده‌ايم. آن مهدی کروبی که همراه با سيد احمد خمينی و روحانی درباری سيد حميد زيارتی موسوم به روحانی، در لجن مال کردن منتظری از هيچ چيز دريغ نکرد، اکنون مرده است و تورا به خدا نه در زنده کردن او و نه در زنده کردن «امام» نکوشيد که اين «امام» زنده شدنی نيست بلکه افيون مرگی است که طرفداران خود را به محاق نيستی مي‌کشد.

يقدم قومه يوم القيامة فاوردهم النار و بئس الورد المورود (سوره هود-۹۸) طرفداران خود را پيشوايی مي‌کند و در رستاخيز آنان را به آتش می‌افکند و چه بد ورودی و چه بد وارد شوندگانی.

اين داستان همه طاغوت‌ها و پيروان آنان است.

الم تر الی الذين بدلوا نعمت الله کفرا و احلوا قومهم دارالبوار (سوره ابراهيم-۲۸) آيا نديدی کسانی را که نعمت‌های خدا را به کفر تبديل کردند و مردم خويش را به ديار نيستی راندند.

خدايا، اين قرآن تو چه بزرگ است، گويی اين آيه همين امروز در مورد «امام خمينی» و خامنه ای نازل شده است.

مهدی کروبی دهه شصت مرده است و ديگر برای ما وجود ندارد.

همانگونه که جندب ابن جناده‌ی راهزن و سرکرده قبيله وحشی غفار در بيت ارقم مرد و از پس آن واقعه خورشيد ابوذر بر قله کوه صفا طلوع کرد و ديگر هيچ کس اثری از جندب نيافت. آری مهدی کروبی دهه شصت ديگر نيست. او مرده است، همانگونه که آن حاکم ستمگر در بلخ از پی واقعه‌ای به خود آمد و سر به صحرا گذاشت. از آسمان صحرا عشق باريده بود. پای او به عشق فروشد آنگونه که پای مرد به گل فرو می‌شود. آن حاکم ستمگر در آن صحرا مرد و از پس آن مرگ خورشيد ابراهيم ادهم طلوع کرد.

کروبی عزيز، موسوی عزيز

تا به کی ميخواهيد با اين تناقض زندگی کنيد؟

کجای امروز شما به «امام خمينی» و افکار او واعمال او شباهت دارد؟

آيا شما ولايت مطلقه را قبول داريد؟ بگوييد تا ما تکليف خودمان را بدانيم!

آيا شما جنايات سال ۶۷ را تأييد می کنيد؟ به خدا قسم مي‌دانم که نمی‌کنيد و حتی اگر روزی خدای ناکرده از زبان شما بشنوم که آنرا توجيه می‌کنيد باز نيز قسم خواهم خورد که در نفس خود از آن متنفريد و به توجيه پناه آورده‌ايد.

وای از پناه آوردن به توجيه. مبادا، مبادا، مبادا که به چنين کجراهه ای دچار شود جنبش سبز ما.

آيا شما شکنجه‌های درون زندان‌های دهه شصت را تأييد می‌کنيد؟

بخدا قسم آنچه که در کهريزک اتفاق افتاد مصداق کوچکی بود از شکنجه‌ها و کشتارهای دهه شصت در زندانهای «امام خمينی».

مگر نبود که بدليل وجود اين حکم فقهی که نمی‌توان دختر باکره را اعدام کرد ابتدا با تکيه بر سرفصل فقهی «نکاح فضولی» با حکم «قاضی شرع»، آن چهارمی لعنتی از «ولات اربع»(۲)، به دختران معصوم در زندان تجاوز می‌نمودند و سپس آنان را اعدام می‌کردند؟

آيا جنايتی بالاتر از اين سراغ داريد؟

اگر کسی ادعا کند که «امام خمينی» نمی‌دانست که در زندان‌هايش چه می‌گذرد به او خواهم گفت که نه اين حقيقت نيست، چون شاهد عادلی وجود دارد که می‌گويد هرچه می‌گذشته است ايشان از ريز و درشت آن مطلع بوده است و آن شاهد عادل بدليل اعتراضاتش به همين جنايت‌ها نهايتا مورد غضب و خشم «امام خمينی» و حصر خانگی قرار گرفت. مگر هم او نبود که برای ايشان نوشت که وزارت اطلاعات شما از ساواک بدتر است. بله منتظری را می‌گويم. مگر هم او نبود که بدليل مبارزاتش با اعمال و عقايد خشن و نابهنجار «امام خمينی» به قهرمان ملت ايران و جنبش سبز تبديل شد؟ مگر منتظری نگفت که ولايت مطلقه شرک است؟ و مگر «امام خمينی» واضع تئوری ولايت مطلقه نبود؟

مهدی عزيز، دلاور جنبش سبز، دلمان می‌خواهد نظر تو را نيز در مورد ولايت مطلقه بدانيم.

در اينکه جنبش سبز منتظری را پدر معنوی خود می‌نامد برای صاحبان خرد و بصيرت پيام‌هايی است. ديگر مردم با چه زبانی بايد بگويند که خمينی را و خشونت‌هايش را و عقايد شرک آلودش را دوست نمی‌دارند. چگونه بايد بگويند تا کسانی مانند آقای مهاجرانی که تجاهل می‌کنند اين مسئله را دريابند؟

از دوستان سازمان مجاهدين انقلاب سوالی دارم.

آيا نمی‌خواهيد ماجرای اختلافی را که در نيمه ابتدايی دهه شصت در سازمان رخ داد و نهايتا منجر به آن فتوای عجيب «امام خمينی» شد را برای مردم بگوييد؟

اجازه دهيد من آن بخشی را که مي‌دانم بگويم و اگر غلط بود شما مرا تصحيح کنيد.

در سال‌های اوليه دهه شصت بين اعضای سازمان اختلافات جدی نظری و عملی پيش آمد. از طرف سازمان از «امام خمينی» درخواست شد که نماينده‌ای از طرف خود جهت حل مسائل برای سازمان معرفی کنند و ايشان آقای راستی کاشانی را معرفی کردند. سازمان از طريق آقای راستی کاشانی از ايشان استفتاء و سوال نمود که: حدود اختيارات ولايت فقيه تا کجاست؟

و ايشان جواب دادند:

«بسمه تعالی حدود اختيارات ولايت فقيه همان حدود اختيارات خداوند تبارک و تعالی است.»

حال من از شما کروبی عزيز، موسوی عزيز و دوستان سازمان مجاهدين انقلاب سوالی دارم و آن اينکه آيا اين فتوا عين شرک نيست؟

آيا خطاب اين آيه قرآن به ما نيست که می‌فرمايد: واذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الکتاب لتبيننه للناس و لا تکتمونه (آل عمران- ۱۸۷). و آن هنگام خداوند از کسانی که به آنان کتاب داده شد پيمان گرفت که آنرا برای مردم تبيين کنند و حقايق آنرا کتمان و پنهان نکنند. آيا اين فتوای شرک آلود بر خلاف نص صريح قرآن در سوره توحيد نيست؟ که می‌گويد: ولم يکن له کفوا احد (سوره توحيد-۵). (برای خداوند هيچ همان و همتايی وجود ندارد).

آيا اين مضحک نيست که موجودی که محکوم به بيماری و مرگ و فرسودگی در عقل و جسم است ادعا کند که حدود اختياراتش همان حدود اختيارات خداوند تبارک و تعالی است؟ آخر «حضرت امام» چه چيز شما به خدا می ماند که اختياراتتان همان اختيارات او باشد؟


جاودانگی شما شبيه به اوست؟

علم شما شبيه به اوست؟ قدرت شما شبيه به اوست؟

شايد بگوييد آری. انا احيی و اميت. (من آنقدر قوی هستم که می کشم و يا محکوم به مرگ را می بخشم). و آنگاه من به پيروی از پيشوايم ابراهيم بت شکن کلمات او را به شما خواهم گفت: فان الله یأتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب. بله به همين سادگی فبهت الذی کفر
خلاقيت شما شبيه به اوست؟




که اختياراتتان شبيه به او باشد؟

البته اين ادعاها در تاريخ زياد شده است، ايشان هم يکی. اگر هيچ دليل ديگری وجود نداشته باشد جز همين يک ادعای ايشان، کسی چون من از نظر دينی و وجدانی اين حق را می‌يابد که «حضرت امام خمينی» را طاغوت خطاب کند.


کروبی عزيز آنچه که بيش از همه مرا وادار به نگارش اين نامه کرد نامه شما به آقای موسوی اردبيلی بود و چه خوب مخاطب خود را يافته‌ايد. ايشان در سال ۶۷ در مقام رياست قوه قضائيه نامه ای دارند به «امام» با اين مضمون که حکم قتل عام شما در مورد زندانيان سياسی فقط شامل زندانيان تهران می‌شود و يا در مورد شهرستانها هم اين حکم جاری است؟ «حضرت امام» در پاسخ فرمودند: اين حکم در مورد شهرستانها هم هست.

اين نامه و جوابيه آن را می‌توانيد در خاطرات همان کسی که بحق پدر معنوی جنبش سبز است، ببينيد. لذا بد نيست که آقای موسوی اردبيلی نيز راجع به اين نامه و جوابيه آن توضيح دهند تا مسائل اندکی روشن‌تر شود.

آيا آنروز هم مثل امروز همه کارها را از بالای سر قوه قضائيه انجام مي‌دادند و قوه قضائيه مانند امروز تنها ابزاری بوده است در دست رهبر و وزارت اطلاعاتش؟ آيا آقای موسوی اردبيلی هيچ اختياری از خود نداشته و فقط مترسکی بوده در قوه قضائيه مانند آقای لاريجانی؟

آقای موسوی خوئينی‌ها چطور؟

ايشان در آن زمان دادستان انقلاب «امام» بودند. ايشان از قتل عام زندانيان و آنچه در زندان‌ها می گذشت چه می‌دانند و چقدر مطلعند؟

به صلاح همه است که اين مسائل هرچه زودتر روشن شوند.
پاکی شما شبيه به اوست؟

البته ميدانم که دوستان ما در ايران درگير مبارزه‌ای سخت با حاکميتی بسيار خشن و خونريز هستند و لذا انتظاری در مورد پاسخ به سوالاتی که مطرح کرده‌ام از داخل ايران ندارم اما خوشبختانه ما در خارج از کشور يک آقای اطاق فکر(مهاجرانی) داريم که خود را سخنگو و نماينده تام الاختيار جنبش سبز مي‌داند و حتی مي‌تواند افراد را مميزی کند و بگويد چه کسی عضو جنبش سبز هست و چه کسی نيست. لذا از ايشان می‌خواهيم تا به شکرانه‌ی اين نعمت که در ساحل امن نشسته‌اند و خطری ايشان را تهديد نمی‌کند، پاسخ سوالات ما را بدهند.

با آرزوی سلامتی برای شما و موسوی و خاتمی عزيز، و خانم زهرا رهنورد که به حق اسوه و الگوی اين جنبش است. و به اميد پيروزی جنبش سبز مردم ايران

بعد از تحرير:
ديروز هنگامی که می خواستم اين نوشته را برای انتشار ارسال کنم، در سايت وزين جرس به نامه ی صدرحاج سيد جوادی عزيز برخورد کردم. اين پير بزرگوار نور چشم ماست اما حقيقت گرانقدر تر است. از مضمون نامه ايشان ميتوان اينگونه استنباط کرد که حضرت ايشان برحذر داشته اند سخنانی از جنس آنچه که من در اين نامه آورده ام. ايشان فرموده اند که مواضع متخذه در خارج بهتر است همگون با مواضع داخل باشد.
من به اين عزيز و ديگرانی که اينگونه فکر می کنند بايد عرض کنم که:
ميدانيم که متفکرين جنبش در داخل امکان گفتن بسياری سخنان را ندارند در عين اينکه بسياری از مسائل و حقايق هستند که بايد تبيين گردند والا در آينده مسئله ساز خواهند شد. پس بگذاريد ما در خارج اين سخنان را بگوييم.

اگر افکار و انديشه هايی که صاحبان آن افکار مدعی پيشوايی جماعت های انسانی هستند، در هنگام بروز، نقد نشوند، آنگاه تاريخ و روزگار آن انديشه ها را نقد خواهد کرد. و نقد روزگار چه پر هزينه است!

من متعجبم از شما که روزگار قبل از انقلاب را ديده ايد، چگونه امروز دوباره ما را اينگونه راه نمايی می فرماييد؟!
سالها پيش از وقوع انقلاب اسلامی "حضرت امام" همه سخنان خود را در کتاب "ولايت فقيه" و فاجعه بار تر از آن درکتاب "کشف الاسرار" گفته بود. اما مگر در آن روزگار کسی جرات اين را بخود ميداد که آن انديشه های سخيف را نقد کند؟

اگر کسی چنين جسارتی ميکرد بلافاصله متهم به اين ميگرديد که عامل ساواک است و دشمن است و....
حاصل عدم نقد آن انديشه ها چه شد؟؟

تاريخ آن انديشه های بغايت ارتجاعی را نقدی خونين کرد و روزگار بر سياهی هايی که ما حاضر نشديم با عقل خويش بر آنها اندکی پرتوی از روشنی بی افکنيم، خورشيد افکند، و رسوايی آن انديشه های سياه را تا ابد بر همگان آشکار نمود، اما با چه هزينه ای برای يک ملت!!؟؟

صدر عزيز که جايگاهت بر صدر ديدگان ماست، آيا شما مجددا ما را به همان راهی که چنين آزمون بدی پس داده است فرا ميخوانيد؟ مجددا سکوت مصلحت آميز؟ و فروبستن چشمان بر اشتباهات دوستان؟ فراموش کرده ايم که اين اشتباهات ميتوانند دوستان امروز را به دشمنان خونين فردا تبديل کنند؟ مگر يک بار اينطور نشد؟ حال چه اشکالی دارد که افکار دوستانمان را امروز در کمال متانت و با حفظ همه دوستی ها طرح و نقد کنيم؟

بخدا قسم که من حرمت اين قلم را پاس خواهم داشت و جز آنچه را که حقيقت می پندارم و نه مصلحت، خواهم گفت و اين بار از هيچ چيز نخواهم هراسيد تا در روز رستاخيز ملت ايران در مقابل اين ملت و در قيامت عظمی در مقابل خداوند شرمنده نباشم. نه، اين بار ديگر داستان گذشته نبايد تکرار شود.

همه افکار و انديشه ها و اعمال، متعلق به هر کسی، در زمان ظهور بايد نقد شوند و نه در هنگام نشستن بر مسند حکومت.

ارادتمند همه بزرگان و دوستان
عبدالحسين هراتی

-------------------------
۱- کلمه امام در قرآن غالبا به معنی پيشوا بکار برده شده است. اين کلمه در قرآن هم با بار مفهومی مثبت آمده است و هم با مفهوم منفی. بعنوان مثال در سوره قصص آيه ۴۱ با مفهوم منفی آمده و در سوره سجده آيه ۲۴ اين کلمه با مفهوم مثبت بکار گرفته شده است.
وجعلناهم ائمة يدعون الی النار ويوم القيامة لا ينصرون (سوره قصص، آيه ۴۱). ايشان را امامانی قرار داديم که بسوی آتش دعوت می کنند و در روز رستاخيز ياری نمی شوند.

وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا وکانوا باياتنا يوقنون (سوره سجده آيه ۲۴). هنگامی که از خود مقاومت نشان دادند در ميان آنها امامانی قرار داديم که با فرمان ما ديگران را هدايت می کردند و به آيات ما يقين داشتند.

۲- از نظر فقهی عقد فضولی در حوزه نکاح به اين مفهوم است که درمورد کودکان غير بالغ، پدر، جد، ولی شرعی و حاکم شرع (که به ايشان ولات اربع گفته می شود)ميتوانند بدون اطلاع و اجازه آن کودک وی را به نکاح ديگری در آورند و آن ديگری ميتواند از آن کودک لذت جنسی ببرد. "امام خمينی" در تحرير الوسيله می فرمايند که اين رابطه تا کودک شيرخوار برقرار است.
فارغ از اصل اين حکم که بسيار ضد انسانی است سوال اين است که آيا دخترانی را که با چنين توجيه فقهی به آنان تجاوز می شد و پس از ازاله بکارت آنان را اعدام می کردند، نا بالغ بودند؟ و يا خود به اين رضايت می دادند که بر سرشان چنين بلايی آورده شود؟ طاغوت يعنی همين. يعنی طغيان گری که به هيچ حدی از حدود پايبند نيست حتی به حدود ضد انسانی که مورد قبول خود وی است.


 


نامه خانواده زندانیان سیاسی اعتصاب کننده به دادستان



این خانواده‌ها در نامه خود آورده‌اند:«خواهان ملاقات هرچه سریع‌تر با عزیزانمان و آگاه شدن از وضیت جسمی و روحی آنان و همچنین اعزام گروه پزشکی برای معاینه آنان هستیم، چرا که واضح است پس از چند روز خودداری از خوردن و احتمالا آشامیدن باید وضعیت ناگواری داشته باشند.» این خانواده‌ها با اشاره به مسوولیت دادستان تهران، درباره این زندانیان، آورده‌اند:« خواهان رسیدگی هر چه سریعتر شما ( دادستان تهران ) که مسئول پرونده های زندانیان سیاسی هستید ، به این مساله هستیم. ما خواهان پذیرش فوری تمامی خواسته های عزیزانمان و عذر خواهی مسئولان زندان به خاطر رفتار ناشایست و توهین آمیزشان هستیم تا آنها پیش از آن که فاجعه ای رخ دهد به اعتصاب غذایشان پایان دهند.»


 این نامه با اشاره به شرایط زندانیان و درخواست رسیدگی به خواسته‌های زندانیان، می‌افزاید: «از روز دوشنبه دوم مرداد از وضعیت آنها بی‌خبر هستیم و با توجه به اعتصاب غذای آنها، جان و سلامتی عزیزانمان را در معرض خطر جدی می‌بینیم. تداوم قطع تلفن‌های بند ۳۵۰ نیز بر نگرانی ما می‌افزاید چرا که اگر اتفاق ناگواری نیافتاده بود، دلیلی هم برای قطع شدن تلفن ها وجود نمی داشت.»


در این نامه همچنین آمده است:«ما همچنین خواهان رسیدگی فوری به وضعیت پیمان کریمی آزاد که به دلیل وضعیت جسمی‌اش به بیمارستان منتقل شده هستیم و هشدار می‌دهیم که در صورت ادامه این وضع سایر اعتصاب کنندگان نیز سرنوشتی مانند او خواهند داشت. هرچه زودتر ترتیبی بدهند تا خانواده کریمی آزاد با خانواده اش در بیمارستان ملاقات کنند.»


گفتنی است پیمان کریمی آزاد ،یکی از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ است که به همراه زندانیان دیگر دست به اعتصاب غذا زده بود . وی به خاطر وخیم شدن وضعیت جسمانی اش ، امروز به بیمارستان منتقل شد.


پیمان کریمی آزاد که به بیماری دیابت مبتلا است و باید روزانه دوبار انسولین تزریق کند ، پس از تحمل دو روز اعتصاب غذا، بی هوش شد. دلیل این اعتصاب غذا، در پی اعتراض به رفتار توهین آمیز ماموران و مقامات زندان و لغو ملاقات برخی از زندانیان، به سلول انفرادی منتقل شده بود.


گفتنی است بر اساس اخبار به دست آمده تا این زمان حداقل ۱۷ زندانی در سلول‌های انفرادی و اعتصاب غذا به سر می‌برند از جمله :علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، بهمن احمدی امویی روزنامه‌نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه‌نگار و عضو جبهه مشارکت، عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، ابراهیم(نادر)بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب‌نگار، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه‌نگار، غلامحسین عرشی و پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا و محمد حسین سهرابی راد.




 


در شهریور ۶۷ اتفاق افتاد...
 


۱۵ ماه حبس برای عیسی سحرخیز

به گزارش وب‌سایت «تا آزادی روزنامه نگاران زندانی»، این حکم هنوز رسما به این روزنامه‌نگار یا وکیل وی ابلاغ نشده است و برخی منابع خبری در دادگاه انفلاب از صدور این حکم خبر داده‌اند.


سحرخیز تیرماه سال گذشته و پس ازانتخابات ریاست جمهوری بازداشت شده بود و پس از گذشت بیش از یک سال از بازداشت وی، دادگاه وی تشکیل شد. سحرخیز در این دادگاه، ضمن دفاعیات خود، از آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی اعلام شکایت کرد.


وی در این دادگاه به اتهاماتی همچون توهین به رهبری، اقدام علیه امنیت ملی و اقدام تبلیغی علیه نظام متهم شده بود.


عیسی سحرخیز در تاریخ ۱۲ تیرماه ۱۳۸۸ بازداشت شد. در تاریخ ۱۱ بهمن ماه دادگاه عیسی سحرخیز در شعبه ۱۰۵۹ دادگاه کارکنان دولت با حضور وکلای وی تشکیل شد. اواخر بهمن ماه بود که فرزند سحرخیز از شکنجه او در زندان اوین خبر داد. چندی پس از آن خانواده عیسی سحرخیز از وضعیت نامساعد جسمی، انتقال مجدد به سلول انفرادی و اعتصاب غذای او به شدت نگران هستند. سحرخیز اواخر اسنفدماه به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد. دادگاه وی در تاریخ ۲۵ اسفند ماه بدون حضورش  برگزار شد.


در تاریخ ۲۷ فروردین ماه ۱۳۸۹ گزارش شد شرایط جسمانی عیسی سحرخیز در پی اعتصاب غذا در زندان رو به وخامت گذاشته است. سحرخیز در تاریخ ۲۸ فروردین ماه از اتهامات تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب تبرئه شد.


در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ماه گزارش شد سحرخیزبه زندان رجایی‌شهر منتقل شده است. وکیل عیسی سحرخیز انتقال وی را به زندان رجایی شهر کاملاً غیرقانونی اعلام کرد. وی در هفتم خرداد ماه به دارالقرآن زندان رجایی شهر که محلی برای اعمال فشار بیشتر بر زندانیان سیاسی است، منتقل شد. در تاریخ نهم خرداد ماه گزارش شد عیسی سحرخیز از زندان رجایی شهر به زندان کچویی کرج منتقل شده است. عیسی سحر خیز در زندان رجایی شهردچار بیماری قلبی شده بود و پزشکان زندان بر لزوم انجام تست ورزش و معاینه خارج از زندان تاکید کرده بودند. روز ۲۷ تیر ماه به عنوان آخرین جلسه رسیدگی به اتهامات عیسی سحرخیز در نظر گرفته شد. اتهامات وی «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «توهین به رهبری» عنوان شده است.


در پی ارسال پیامی از سوی عیسی سحرخیز به مراسم بزرگداشت ۲۲ خرداد در مالزی که در آن به بررسی روند جنبش سبز پرداخته بود، وی به همراه داوود سلیمانی و رسول بداغی به زندان رجایی‏‌شهر منتقل شد. سحرخیز در اوایل تیرماه مجددا دچار بیماری شد و جهت مراقبت‌های ویژه به بیمارستان انتقال پیدا کرد. با وجود گذشت یک سال از بازداشت، عیسی سحرخیز، هم‌چنان در بازداشت موقت در زندان رجایی‌شهر به سر می‌برد. در تاریخ ۱۳ تیرماه عیسی سحرخیز طی ملاقات با دادستان تهران، مسایل و خواسته‌های خود را به‌طور مستقیم با وی در میان گذاشت. وی پس از آن با ارسال نامه‌ای از زندان و اعلام زمان دادگاه خود، خواستار حضور هیات منصفه و همچنین علنی بودن این دادگاه شد. وی خاطرنشان کرده است، در جریان برگزاری دادگاه، نحوۀ دستگیری با ضرب و جرح و همچنین شکنجه های جسمی – روحی و وقایع زندان را افشا و نقش نیروهای ویژه و همچنین لباس شخصی‌ها و بسیج را برملا خواهد کرد.


 


 


وقتی نمی‌دانم برای چه چیزی مبارزه می‌کنم ...

قصد ما «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بود، گفتند زمانش نیست، تغییر باید به مرور انجام شود. دیدیم راست می‌گویند. موسوی گفت «اجرای بی تنازل قانون اساسی شعار مردم است»، با اینکه تا به حال همچین شعاری از مردم نشنیده بودیم، پذیرفتیم. موسوی گفت اما نگفت یعنی چه؟ هرچقدر فکر کردیم دیدیم اگر اصل ولی فقیه باشد قانون همین است. فقیه می‌گوید انتخابات سالم بود، بگویی نه، ... محاربی، ... اعدام! از همین رو تظاهرات مخل مبانی اسلام است و ندادن مجوز راهپیمایی قانونی‌است. در کل نمی‌فهمیم منظور موسوی از واژه زیبای «اجرای بی تنازل قانون اساسی» چیست. از طرفی موسوی عشق منفور ما خمینی و دوران طلایی‌اش را داشت، دلسرد شدیم. از آن طرف خود ما انقدر چند شهید را بزرگ کردیم و به دیگران نپرداختیم که ضرغامی مستند می‌سازد و پدرش می‌گوید سبز نبود، حکومت زیر همه چیز می‌زند و خداحافظ شما. گلوی‌مان را پاره می‌کنیم بگوییم «نه غزه ، نه لبنان، جانم فدای ایران»، طرف از آن سوی دنیا به دوربین نگاه می‌کند می‌گوید ماست سیاه است، و این حس به آدم دست می‌دهد که عده‌ای سوار بر او در حال موج سواری هستند. در کوچه و خیابان و بقالی و چقالی از اسانلو و مجید توکلی می‌گویی، می‌گویند: «به تو چی می‌رسه، به فکر نون باش» (من در جنوب تهران ساکنم)، تو هم سعی می‌کنی به اینترنت پناه ببری تا همفکرت را ببینی. هرچند که این همفکران محله تو را نمی‌بینند، اما برای روحیه گرفتن بد نیست.

 

اما مهم‌ترین عامل دلسردی نبود رهبری‌است. نه رهبری که ملت حرفش را گوش کند، بلکه رهبری که به حرف اکثریت مردم گوش بسپارد. مثلآ موسوی انتخاب بد ما برای ریاست جمهوری در مقابل بدتری مثل احمدی نژاد بود. وگرنه همه می‌دانیم که در جامعه‌ای آزاد صحبت از دوران طلایی خمینی و چسباندن عکس رفسنجانی بر پوستر کاندیدا باعث منفوریتش می‌شود. حالا هر چقدر به دور و برم نگاه می‌کنم شخصیتی را شایسته رهبری نمی‌بینم. یا در گذشته با رژیم جنایت کار بوده‌اند، و حاظر به مبری دانستن خود از آن و مبارزه صد در صد با آن نیستند، یا انقدر کوچکند که قابلیت رهبری یک جنبش را ندارند. به خاطر همین تا دوباره سبز شدنم به نگاه کردن به «مرگ بر خامنه‌ای» که روی دیوار کوچه نوشتم قناعت می‌کنم.


 


پاسخ  تند «مشارکت» به جنتی

متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

یا ایّها الّذین آمنوا اذا جائکم فاسق بنباءٍ فتبیّنوا

آقای جنتی عضو فقها و دبير شوراي نگهبان و نيز امام جمعه تهران در سخنانی مدعی شده‌اند کسانی که به زعم ایشان از سران فتنه هستند به واسطه دولت سعودي مبلغ يك مليارد دلار از دولت امریکا پول دریافت کرده‌اند و قرار بوده در صورت انقراض جمهوري اسلامي مبلغ پنجاه ميليارد دلار ديگر نيز بگيرند. ايشان ادعا كرده‌اند كه براي اين ادعا سند هم دارند. آيا كسي كه قدري عدد و رقم بداند و بفهمد سند يعني چه به اين ادعا نمي‌خندد؟ متاسفانه ايشان با همين اندازه فهم و درايت صحت انتخاباتي را كه تقلب و تخلف در آن موج مي زد تأييد كرده‌اند.

سابقه ایشان در بیان مطالبی که مردم ایران را مبتهج می‌کند طولانی است اما به نظر می‌رسد که این بار آخرین فرصت ایشان برای ایراد مطالبی است که در اثر القائات کودکانه عده‌ای شناخته شده واگو می‌شود. این بار زمان آن است تا ملت ایران بی‌هیچ شبهه‌ای کاملا دریابند چگونه فردی که کوچکترین پرهیزی از ارتکاب بزرگترین گناهان ندارد متصدی دو منصبی شده است که شرط اول آن عدالت است.

۱- ایشان باید مشخص کنند چگونه و در چه زمانی به این اطلاعات دست یافته‌اند؟ و آیا این اطلاعات را در اختیار مقامات مسئول گذاشته‌اند؟ و آیا با اجازه آنها این افشاگری‌ها را انجام داده‌اند؟

۲- ایشان باید صریحا اسامی افرادی را که ایشان مدعی هستند پول دریافت کرده‌اند اعلام کنند.

۳- ایشان باید صریحا اعلام کنند چنانچه ادعای ایشان ثابت نشد آیا همچنان به غصب مناصب شورای نگهبان و امامت جمعه تهران اصرار خواهند داشت؟

اما مسئولان قضایی کشور نیز باید در این رابطه مواضع خود را روشن کنند.

۱- قوه قضاییه باید صریحا مشخص کند آیا خبری از اطلاعات مورد ادعای آقای جنتی دارد یا خیر؟ و چه تمهیداتی برای اثبات صحت و سقم آن خواهد اندیشید؟

۲- در صورتی که آقای جنتی نتواند ادعای خود را ثابت کند به عنوان مفتری چه مجازاتی در انتظار ایشان است؟


جبهه مشارکت ایران اسلامی دردمندانه اعلام میکند اگر به شکایت‌های قبلی از آقای جنتی و از جمله شکایت آقای تاج زاده از ایشان رسیدگی می‌شد و برای ایشان این مصونیت آهنین قائل نمی‌شدند و عدالت در حق ایشان جاری می‌شد اینک ایشان به خود اجازه نمی‌داد چنین بدون پروا از خداوند كه ناظر بر احوال و اقوال است اینچنین جایگاه فقاهت و عدالت را به ورطه سقوط و دنائت بکشاند.

بدون ترديد جايگاه دروغ گويان و تهمت زنندگان جهنم است.

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
جبهه مشاركت ايران اسلامي


 


مصاحبه جکس با محمود احمدی نژاد:  هشت پا یا امام زمان مسئله این است!

 

در راستای اینکه ما نیز اخیرا از طریق یک مودم (همان واسطه آیت الله جنتی) و ایضا یک هکر زبر و زرنگ به امام زمانِ سایت جکس (جنبش کیهان سبز) متصل شده و موفق شده‌ایم به مطالب این سایت عظیم الشان پیش از انتشار دسترسی بیابیم فلذا در همان راستای مذکور ( کسانی که نمی دانند کدام راستا مد نظر است، توضیح مصاحبه جکس با شهرام امیری را بخوانند) مصاحبه خبرنگار این سایت ( یهودا معاویه نژاد) را با ریاست محترم غاصب جمهوری اسلامی برملا ساخته و دشمنان ملت را رسوا می نمائیم بعون الهی.

انشای ملودرام خانم یهودا معاویه نژاد در مقدمه مصاحبه:

و آن مردی بود که در طوفان آمد و یکهو همه دمکراسی سی ساله جمهوری اسلامی ما را بر باد داد و آن نامردی بود که همه انتخاباتی که در جمهوری اسلامی تا به حال به صحیح ترین و بهترین شکل صورت گرفته و همه بزرگواران صاحبکار ما که همیشه نام شان از صندوق ها بیرون کشیده می‌شد را جراحی کرد و نام منحوس خود را بر آن برگه‌ها نقش زد و آه و ای وای که چرا این طور شد؟ و آن مردی بود که گفت زرشک! دمکراسی کیلویی چند؟ مگر تا به حال در جمهوری اسلامی انتخابات برگزار شده؟ و ما می‌دانیم که شده که اگر نشده بود پس چرا صاحب‌کارهای ما همه‌اش وزیر و وکیل بودند تا به حال، پس ای بی‌شرم چرا بازی را برهم زدی مگر ما نمی‌دانستیم که تو قاتلی؟ آه و ای وای که می‌دانستیم، مگر نمی‌دانستیم که تقلب می‌کنی؟ آه و ای وای که می‌دانستیم، پس چرا رای ما را دزدیدی؟ چرا ممر درآمد ما را...

(توضیح: بقیه این انشاء توسط آقای عطاء الله میم خط خورده است، مقداری هم بد و بیراه زیرش نوشته شده که به دلیل رعایت عفت عمومی از ذکر آنها معذوریم)

و اما متن مصاحبه:

  • جناب آقای محمود احمدی نژاد ریاست غاصب جمهوری اسلامی لطفا بفرمائید شما اصلا خجالت نمی‌کشید که رای ما را دزدید؟

  • ...(قسمت های سه نقطه فحش های لمپنی غیر قابل انتشار هستند)، این همه شما دزدید کسی چیزی گفت؟

  • و شما اگر انسان می بودید لابد خجالت می‌کشیدید که رئیس جمهور موسوی مردم را به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ فرا بخواند و باز هم دزدی کنید؟

  • حالا کو تا آن وقت؟ شاید امام زمان تا آن وقت ظهور فرمودند و بنده شدم رئیس دولت مادام العمر امام زمان!

  • ایشا الله که جز جیگر بگیرید! بفرمایید که پس در همین راستا ست که اخیرا دستور فرموده‌اید هر کسی امام زمان را ببیند جایزه دارد؟

  • تو هم یک کمی باهوشی‌ها! بله دیگر چون عرض کردیم خدمت امام زمان که آقا بیا و نعوذ بالله دست از قایم باشک بازی بردار، ما سه سال دیگر باز نمایش داریم، بیا و ظهور بفرما. حالا می‌خواهیم برای امام زمان جایزه تعیین کنیم، هر کسی ایشان را کت بسته تحویل وزارت اطلاعات ما بدهد جایزه می گیرد.

  • بفرمایید اتهام امام زمان چیست؟

  • تاخیر در ظهور، ایشان باید بیاید که ما از گیر این نمایش سه سال آینده در بیایم، اصلا چه معنا دارد هر چهار سال یک بار این مسخره بازی تکرار شود، کاندیداها که معلوم هستند، اسمی هم که باید از صندوق در بیاید هم که معلوم است، این همه بودجه کشور چرا صرف این کاغذ بازی‌ها بشود؟ به جایش چند تا سانترفیوژ می زنیم یا یک موشک با یک جک و جانوری پرتاب می‌کنیم به هوا.

  • حرف جک و جانور شد، شما اخیرا فرموده بودید این هشت پای جام جهانی یعنی پل ترویج خرافه پروری است، لطفا بفرمائید شما چه دشمنی با پل دارید؟

  • البته خب می‌دانید که این مارادونا به ما یک پیراهن داده بود، اما این پل خرفت آرژانتین را انتخاب نکرد و روحیه بازیکنان آرژانتین ضعیف شد، خب ما در جمهوری اسلامی همگی طرفدار آرژانتین هستیم، حتی مهندس موسوی شما هم تظاهرات ۲۲ خرداد را تعطیل کرد که بنشیند فوتبال تماشا کند، بعد هم که مارادونا را اخراج کردند از تیم آرژانتین، این متکی خنگ هم جک گفته بود که تیم کشورهایی که به قطعنامه رای داده بودند همه حذف شدند در جام جهانی، مجموعا این طور شد که ما می خواهیم سر به تن این هشت پا نباشد.

  • بفرمائید که با این حساب آیا هشت پا در اولویت ترور سربازان گمنام امام زمان هست؟

  • خیر فعلا ما به همه سربازان گمنام ماموریت داده ایم دنبال امام زمان بگردند.

  • آقای غاصب ریاست جمهوری اسلامی لطفا بفرمائید که نظرتان در باره اینکه رئیس جمهور موسوی فرموده اند «بگم؟ بگم؟» چیست؟

  • ایشان که هنوز نگفته‌اند! فقط ما از ایشان پرسیدیم بگم؟ بگم؟ گفت بگو ما هم پرونده زنش را رو کردیم که عصبانی شد و چیز گفت به ما، حالا ایشان گفته بگم؟ کسی هم نگفته بگو، بلکه گفته‌اند...! النهایه فکر نکنم ایشان لام تا کام حرف بزند که اگر می خواست چیزی بگوید در این بیست سال گفته بود.

  • در این بیست سال خب ایشان پست و مقام داشت، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و جنب همین دفتر شما در ریاست جمهوری دفتر کار داشت، بدیهی بود که فرمایشات اضافی نفرمایند ولی اکنون که کار به جای باریک کشیده احتمال دارد در باره خیلی چیزها لب به سخن بگشایند.

  • بگشایند، جوابش با همان مقام معظمی است که فرمود:...! طرف حساب ایشان ما نیستیم که نگران باشیم، رئیس جمهور آن وقت است که لابد به نحو مقتضی پاسخ کوبنده می‌دهند در ثانی ایشان خودش یک پای قضیه است، اسناد و مدارکش هم موجود است، خوب است ما هم دستورات ایشان به وزیر اطلاعات برای نابودی دشمنان اسلام را رو کنیم؟ نه آخر این کارها خوب است؟ آخر برادر من تو که خودت در آن بحبوحه بکش بکش نخست وزیر بودی دیگر چرا بگم بگم می کنی؟ چهار نفر را اعدام می کنیم بیانیه می دهید خودتان هر شب چهارصد نفر را اعدام می‌کردید، پول گلوله هم می‌گرفتید، آن وقت خوب بود حالا بد شد؟

  • آن وقت امام راحل فرموده بودند.

  • خب حالا هم مقام معظم رهبری فرموده اند، نکند شما می خواهید بگوید اصل ولایت فقیه و مقام معظم رهبری را قبول ندارید؟

  • نعوذبالله، منظورم این بود که خب دهه شصت گذشته، حالا هم اگر شما منافقین و ملحدین را اعدام کنید البته به ما ربطی ندارد فقط جهت تبلیغات وقتی خیلی فشار آوردند به ما یک بیانیه‌ای صادر می‌فرمایند ایشان والا خب شما که مهرورزی می‌فرمائید دوستان ما را پس از احراز توبه و ابراز غلط کردم پشت تلویزیون آزاد می‌فرمایید، حالا بقیه مردم را هم بفرمایید تحت مهرورزی قرار بگیرند بد نیست!

  • آن به خودمان ربط دارد، هر کسی را دوست داشته باشیم می گیریم، ول می‌کنیم، دوباره می‌گیریم، فعلا شما با این بگیر و ول کن ها سروکار هستید، همان که کسی توی خیابان نیاید و شما هم چند طرح مشابه اسب تروا بدهید خوب است.

  • آقای ریاست غاصب جمهوری اسلامی شما فکر نمی‌کنید که اگر یک رفراندم برگزار کنید بهتر است؟

  • رفراندم برگزار کنیم که چه بشود؟ می‌خواستیم رفراندم برگزار کنیم که دستور تیراندازی نمی‌دادیم، شما واقعا تزویر به بلاهت می‌ کنید یا بالاخانه را اجاره داده‌اید؟

  • پس بفرمایید ما چکار کنیم که هم جمهوری اسلامی حفظ شود هم آقای موسوی رئیس جمهور شود و هم ما وکیلی، وزیری، پستی، مقامی، چیزی پیدا کنیم از دریافت مستمری از اجانب بی نیاز شویم؟

  • دولت اعلام کرده است ورود همگان به کشور آزاد است، شما هم برگردید به آغوش اسلام

  • نه مرسی، همان حسین درخشان برگشت کافی ست.

  • پس زیادتر از کوپن تان حرف نزنید، نق‌تان را بزنید و حقوق‌تان را بگیرید

  • چشم! با بنده اوامری نیست؟

  • نخیر سلام برسانید تا ببینیم اگر امام زمان پیدا نشد شاید سه سال بعد بساط کردیم شما را هم که خودمان راهی خارج کردیم، بازی دادیم.

  • انشاء الله، مرحمت شما زیاد آقای قاتل غاصب مهرورز


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته