
Iran plans to prosecute 26 current and former American officials, an Iranian lawmaker said Sunday, potentially escalating a tit-for-tat dispute between the two countries.
“The American officials will be tried in Iranian courts in absentia before they are referred to the relevant international tribunals” if Iran’s parliament approves the plan, Tehran member of parliament Esmaeel Kowsari said, according to Mashregh News.
He did not name them, but Iran’s government-backed Press TV said in May that parliament planned sanctions on Americans including former Defense Secretary Donald Rumsfeld and the current and former commanders of the Guantanamo Bay detention center. Paul Bremer, the U.S. civilian administrator of Iraq after the fall of Saddam Hussein, and Gen. Tommy Franks, who was head of U.S. Central Command during the invasions of Afghanistan and Iraq, are also on the list.
Kowsari said the American officials will be charged with violations of human rights.
“The true criminals are the same people who pretend to support human rights. The Islamic Republic of Iran will diligently pursue the trials of these American officials and will defend the rights of the downtrodden people of the world,” said Kowsari, the deputy chairman of Parliament’s National Security and Foreign Policy Committee.
The United States imposed a new round of sanctions on Iranian companies and officials in late June, prompting an Iranian complaint to the United Nations. The United States and many of its allies are trying to slow or stop about Iran’s nuclear program, which they fear is aimed at developing nuclear weapons. Iran denies that, saying it’s for civilian energy and medical use.
source: CNN
کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران میگوید ۲۵ زندانی روز یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰ در زندان قزلحصار کرج بهطور «دستهجمعی و پنهانی» اعدام شدهاند.
به گزارش زمانه، تارنمای کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران دوشنبه ۱۳ تیر خبر داده اتهام اعدامشدگان «جرائم مرتبط با مواد مخدر» بوده است.
کمپین از قوه قضائیه ایران خواسته تا در خصوص روند این اعدامها اطلاعرسانی کند و به «مخفیکاری» پایان دهد.
بنا به این گزارش این اعدامها همچون اعدامهای «پنهانی» در شهرهای مشهد و بیرجند که پیش از این کمپین در این ارتباط گزارشهایی را منتشر کرده بود، بدون حضور و اطلاع خانواده و وکلا اعدام شدهها اجرا شده است.
یک روز پیش از اعدام «پنهانی» ۲۵ نفر در زندان قزلحصار کرج، غلامعلی رضایی، رئیس کل دادگستری اردبیل نیز از صدور حکم اعدام ۴۰ نفر در این استان به اتهام «مواد مخدر» خبر داده بود.
شمار اعدامها پس از انتصاب آیتالله صادق لاریجانی به ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران افزایش یافته است.
آیتالله لاریجانی در یک سال گذشته بارها هشدار داده قوه قضائیه در اجرای حکم اعدام «اشرار، سارقان مسلح و فروشندگان مواد مخدر» جدی است.
کمپین بینالمللی حقوق بشر مدتی پیش نیز خبر داد ۲۵ خرداد امسال دستکم ۲۶ نفر در زندان وکیلآباد مشهد اعدام شدهاند. این ۲۶ زندانی به صورت «گروهی» و به اتهام «حمل، نگهداری و خرید و فروش مواد مخدر» اعدام شدهاند.
کمپین در گزارشهایی که سال گذشته منتشر کرد از اعدام پنهانی «صدها زندانی دیگر» در زندان وکیلآباد مشهد طی سالهای ۸۸ و ۸۹ خبر داده بود.
سازمان عفو بینالملل نیز در گزارش سالانه خود اعلام کرد ایران پس از چین، بیشترین اعدامهای سال ۲۰۱۰ میلادی را به خود اختصاص داده است. عفو بینالملل در ژانویه ۲۰۱۱ خبر داد که در سال جدید میلادی هر هفته به طور میانگین ۲۰ نفر در ایران اعدام شدهاند.
کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران خواستار توقف «روند مرگبار» اعدامها و همچنین خواهان روشن شدن «ابعاد پنهان» اعدامهای صورت گرفته در دو سال اخیر در زندانهای مختلف ایران شده است.
این نهاد حقوق بشری میگوید «سیاست اعدام درمانی» در مقابله با «بحران» مصرف مواد مخدر در ایران «کارایی» نداشته و تنها برای ایجاد «رعب و وحشت» در جامعه است.
هم اکنون دو سوم کشورهای عضو سازمان ملل، یعنی ۱۳۰ کشور، حکم اعدام را کنار گذاشتهاند، اما در ۶۲ کشور همچنان مجازات اعدام اجرا میشود که جمهوری اسلامی ایران یکی از این کشورها است.
سرلشگر محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در واکنش به سخنان محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران، در رابطه با قاچاق کالا از اسکلههای نظامی این حرفها را انحرافی دانست.
به گزارش بیبیسی، سرلشگر جعفری به این خبرگزاری گفته “این ارگان همچون سایر نهادهای نظامی اسکلههایی نظامی در اختیار دارد اما هیچگونه مبادله تجاری در آنها انجام نمیدهد.”
فرمانده کل سپاه پاسداران، در واکنش به اتهام فعالیتهای تجاری قاچاق توسط اسکلههای در اختیار سپاه گفته “این بحثی انحرافی است که توسط افرادی که به نظر ما، ذینفع هستند، مطرح میشود.”
محمود احمدی نژاد روز، شنبه (۱۱ تیر)، در همایشی مربوط به پیشگیری و مبارزه با قاچاق کالا و ارز در تهران با تأکید بر لزوم بسته شدن همه گذرگاههای مرزی غیر قانونی در ایران گفت: “در این موضوع هیچکس نباید مصونیت داشته باشد و اگر کالای دفاعی، امنیتی و اطلاعاتی هم قرار است وارد کشور شود، می تواند از مرز قانونی وارد شود.”
رئیس جمهور ایران آثار جابهجایی غیرقانونی کالا را “بسیار گسترده” خوانده و گفته بود “نمیخواهم بگویم سهم قاچاق کالا معادل حجم قانونی جابهجایی کالاست، ولی نمی توان گفت خیلی کمتر از آن است.”
آقای احمدی نژاد در خلال سخنان خود به عنوان نمونهای از گسترده بودن قاچاق کالا در ایران به ارقام کلان حاصل از قاچاق سیگار اشاره و اضافه کرد: “بین ۵۵ تا ۶۰ میلیارد نخ سیگار در ایران مصرف می شود که معادل ۲ هزار میلیارد تومان است. این رقم همه قاچاقچیان درجه یک دنیا را به طمع می اندازد، چه رسد به «برادران قاچاقچی» خودمان!”
ناظران بکار رفتن «برادران قاچاقچی خودمان» توسط محمود احمدی نژاد را عبارتی جنجالی و احتمالا کنایه ای به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نهادهای امنیتی- نظامی مشابه قلمداد کردند. شاید از همین روست که فرمانده کل سپاه به سرعت به موضعگیری دیروز آقای احمدی نژاد واکنش نشان داده آن را تکرار حرفهای انحرافی خوانده است.
سرلشگر جعفری به خبرگزاری مهر گفت: “نیروهای مسلح به طور طبیعی به دلیل وضعیت نظامی که دارند، اسکلههایی نظامی در اختیارشان است که در آنها هیچوقت بحث تبادل کالا صورت نمیگیرد و این مسایل صحبتهای انحرافی است که مطرح میکنند.”
هفت سال پیش نمایندگان دوره ششم مجلس ایران که اکثر آنها از جناح اصلاحطلب بودند، در مورد واردات و قاچاق چای به ایران تحقیق و تفحصی انجام دادند که نتیجه آن روز ۵ خردادماه سال ۱۳۸۳ در یکی از آخرین جلسات مجلس ششم اعلام شد.
در بخشی از این گزارش، فهرست اسکلههایی که فعالیت تجاری غیرمجاز در آنها صورت میگرفت ارائه شده بود که در آن به صراحت از سه اسکله متعلق به سپاه پاسداران در چابهار، خور زنگی و هرمزگان در کنار چندین اسکله متعلق به نیروی انتظامی، نیروی دریایی ارتش، استانداری و چند نهاد دولتی دیگر نام برده شده بود.
محمود احمدینژاد از آمادهسازی طرحی تا پایان سال خبر داد که به موجب آن به هر خانواده ایرانی ۱۰۰۰ متر مربع زمین اجاره داده خواهد شد. به گفتهی وی، مردم میتوانند ضمن ساختن یک خانه کوچک ویلایی، باغ میوه هم پرورش دهند.
به گزارش دویچهوله، طرح جدیدی که محمود احمدینژاد، رییسجمهور ایران از آن سخن گفته، قرار است در ۱۰ تا ۱۵ منقطه ایران به اجرا گذاشته شود و بر اساس محاسبهی کل اراضی کشور و تقسیم آن به بخشهای مختلف، زمینهای قابل استفاده و همچنین زمینهای قابل کشت آماده شده است.
محمود احمدینژاد اظهار داشت: «حدود ۳۰ میلیون هکتار زمین برای احداث مسکن باقی میماند که اگر این میزان دو میلیون هکتار به خانوارها اختصاص یابد، میتوان به هر خانوار هزار متر زمین داد تا آنها یک واحد ۱۰۰ متری در سه طبقه احداث و الباقی زمین را به باغ تبدیل کنند.»
به گفتهی محمود احمدینژاد با اجرای “طرح خانه ویلایی برای ایرانیان” میتوان با مشارکت مردم “دو میلیون هکتار” فضای سبز شهری ایجاد کرد. این طرح که رییسجمهور ایران آن را “یک انقلاب واقعی در شهرسازی کشور” خوانده است، به گفتهی وی در حال نهایی شدن است و تعاونیها نیز بایستی خود را برای مشارکت در آن آماده کنند.
محمود احمدینژاد همچنین اجرای پروژه مسکن مهر را با اجرای قانون هدفمند سازی یارانهها مقایسه کرد و هر دوی آنها را “کار بزرگی” خواند که به گفتهی او هنوز عدهای امیدوارند در اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها کارشکنی کنند.
احمدینژاد همچنین با اشاره به مشارکت برخی کشورها در اجرای پروژه مسکن مهر، بدون ذکر جزییات در مورد کشورهای مشارکتکننده گفت: « رییسجمهور یکی از همین کشورها به محض ورود به ایران در محل پروژه ۱۵هزار واحدی این شرکت خارجی حاضر شد، ولی وقتی گستردگی این طرح را دید، اظهار شگفتی کرد.»
وی در بخش دیگری از سخنانش به بودجه شهرداری اشاره کرد و آن را معادل ۷ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان دانست که برابر با یک میلیون تومان برای هر نفر است. وی افزود: من در کل دنیا شهری را به گرانی تهران سراغ ندارم.
در همین حال ایرج رهبر، رئیس کانون سراسری انبوه سازان کشور در مورد ایده رییسجمهوری برای اختصاص هزار متر زمین به هر خانواده ایرانی در گفتوگو با خبرگزاری مهر از انجام طرحهای مطالعاتی برای اجرای این پروژه خبر داده و افزده است که این طرح را نمیتوان در کلان شهرها اجرا کرد و تنها در روستاها و شهرهای کوچک امکان اجرای آن وجود دارد.
ایرج رهبر گفت: «زمینی که متری ۵ میلیون تومان است، هزینه زیادی برای ساخت دارد که متقاضیان مسکن مهر نمیتوانند آن را بپردازند. مگر اینکه دولت هزینه آمادهسازی و زمین را تامین کند، در این صورت متقاضیان مسکن مهر میتوانند از این زمینها استفاده کنند، در غیر این صورت آورده متقاضیان مسکن مهر پاسخگوی ویلاسازی نیست.»
به گفتهی ایرج رهبر در شهرهای اطراف تهران مانند شهریار، دماوند، کرج، لواسانات و طالقان مطالعاتی انجام شده و احتمالا از نیمه دوم امسال ساخت ویلاها آغاز میشود.
رئیس کانون سراسری انبوه سازان کشور همچنین با اشاره به طرح ساخت خانههای لوکس، این پروژه را مختص به “داخل شهرها و برای افراد متمول” خواند. این طرح از نیمه دوم امسال به اجرا در میآید.
طرح مسکن مهر پنج سال پیش با مخاطب قرار دادن اقشار کمدرآمد و با هدف خانهدار کردن آنها شکل گرفت. کمی پس از آن طرح دیگری از سوی انبوهسازان برای ساخت آپارتمانهای لوکس به وزارت مسکن ارسال شد که آن نیز مورد موافقت قرار گرفت.
به گزارش مهر منابع بانکی که از سوی دولت برای این طرح تهیه میشوند بر خلاف پروژه مسکن مهر به صورت قرضالحسنه نخواهد بود و سود بانکی مشخصی برای اینگونه ساخت و سازها از سوی بانکها تعیین میشود.
Click here to view the embedded video.
(کیفیت این ویدیو را برای نمایش تمام صفحه امتحان کنید)
تکیه کلامش «داستان» است. از این کلمه زیاد استفاده میکند. حواسش نیست، وسط گفتوگو پاهایش را جمع می کند و جوری روی صندلی مینشیند که انگار روی زمین نشسته.
به او قول دادم در گفتوگو هیچ سانسوری نداشته باشیم و حتی میتواند راحت سیگار بکشد. اما نکشید.
یک آنارشیستِ تمامعیار، که حتی وقتی او را با صفتِ آنارشیست خطاب کنی قطعا واکنش نشان میدهد. با هر صفت و تعریفی که او را بخواهد در یک قالب تعریف کند مشکل دارد. حتی با مقدمۀ این گفتگو هم مشکل خواهد داشت.
در یک معرفی خشک و خبری میتوان شاهین نجفی را اینطور معرفی کرد: شاعر و خوانندۀ ساکن آلمان که سال 1359 در بندر انزلی به دنیا آمده. در دانشگاه رشتۀ جامعهشناسی میخوانده و به خاطر بیان صریح نظرش از دانشگاه اخراج میشود. از سال 1379 کار موسیقی را در سبک رپ و راک آغاز کرده و در سال 1384 به آلمان مهاجرت کرده است.
او سرِ شوخی را خیلی جدی با همه چیز باز کرد. از سیاست و مذهب بگیرید تا حتی خانوادۀ خودش. او پشت استعاره پنهان نشد. شاید به همین دلیل با موسیقی رپ شروع کرد. موسیقی رپ با زبانِ بیپرده و بیتعارف از زندگی واقعی حرف میزند و به هیچ یک از تابوهای جامعه رحم نمیکند.
شاهین نجفی و به طور عمومی خوانندگان رپ، خط شکنی کردند و زبانِ نسلی شدند که در شعرهای پر استعاره و موسیقی سنتی یا پاپِ ایران، ردی از زندگی واقعی خودش نمیدید. اما این خط شکنی چه فرایندی داشت و آنها که به عنوان رپخوان، وارد این گود شدند خود چه هویتی دارند و به چند دسته تقسیم میشوند؟ اعتراضِ شاهین نجفی در موسیقی چه تفاوتی با اعتراض یا خط شکنی دیگر خوانندگان دارد؟ اینها موضوع گفتوگویی است که دوربین آرش ادیبزاده به تصویر کشیده است.
شاهین، کسانی که کارهای تو را گوش میدهند اولین تصورشان این است که تو ترکی، چون لهجهٔ آذری داری. ولی تو اهل بندرانزلی هستی. قضیۀ این لهجه چیست؟
به خاطر این است که درصد زیادی از مردم انزلی تُرک هستند. تُرکهایی که پیش از انقلاب به انزلی مهاجرت کردهاند. ما هم در همان محیط بزرگ شدیم و لهجهٔ ما ناخودآگاه با ترکی و لهجهٔ تُرکهای آنجا آمیخته شده با لهجهٔ گیلکی.
ولی تُرک نیستی؟
نه. تُرک نیستم متاسفانه.
در حال حاضر موسیقیهای اعتراضی بسیاری در داخل و خارج از ایران با موضوع اعتراض به رفتار جمهوری اسلامی تولید میشود. تفاوت کار تو با آنها چیست؟
تصویری که شما در این پرسش از موسیقی اعتراضی یا هنر اعتراضی میدهی با آنچه من فکر میکنم شباهتی ندارند. بحث من در اعتراض، فقط اعتراض به یک سیستم حکومتی نیست. به نظر من سیستم حکومتی هر سرزمینی برآیند تاریخ و فرهنگ همان سرزمین و ناشی از اشتباهات همان مردم و همان جامعه است؛ بنابر این بحث من فقط یک اعتراض سیاسی نیست. بلکه یک اعتراض کلی است. ممکن است من به عنوان یک آدم، همانقدر به خانواده اعتراض داشته باشم که به یک ساختار سیاسی اعتراض دارم؛ اما منظور شما را میفهمم و چیزی که به نظر من وجود نداشته یا شاید کم رنگ بوده این بوده که در بخشی از موسیقی درست و حسابی ما (که اتفاقا ما همیشه وامدارش هستیم) اعتراض را لزوما به معنای سیاسی آن میفهمیدند. دوم اینکه همین اعتراض را در هزارتوی استعاره و ابهام و ایهام میآوردند.
پس تو اول مرز استعاره را میشکنی و دوم اینکه اعتراضات فقط یک اعتراض سیاسی نیست. بلکه دایرۀ اعتراض تو از مجموعه شرایطی که در آن زندگی میکنی و تو را احاطه کرده شروع میشود تا حتی از صنفی که در آن کار میکنی. خب اگر بخواهیم اولین اعتراض را از ژانر موسیقی خودت و دیگر همکاران تو شروع کنیم که منظومهای از موسیقی معاصر را دارند شکل میدهند، نگاه تو به آنها چیست؟ چه تحلیلی از آنها داری؟ چطور تقسیم بندیشان میکنی؟
یک چیز همیشه من را اذیت میکند. آن هم اینکه من معدود کسانی را میشناسم که نسبت به جهان محافظه کارانه عمل نکنند و حرف نزنند. مثلا کسی که دو نفر او را میشناسند یک وجههای و شکل و شمایلی برای خودش به وجود میآورد، بعد هر چه جلوتر میرود ممکن است محافظه کارتر شود. یعنی این ترس به وجود میآید که مبادا من کاری انجام بدهم یا حرف تندی بزنم که دیگران از من برنجند. یعنی شما طبیعتا باید کاری را انجام بدهید که دل دیگران و مخاطب بیشتری به دست بیاورید. عملکرد من اصلا خودش نوعی اعتراض است. به این دلیل که من اصلا چنین سنتی ندارم. خواست من اصلا این نیست که تعداد زیادی آدم دور و برم باشد. به همین دلیل جریان هنری به نظر من اصلا یک جریان جماعت گریز است.
من شخصا یک آدم رهبر گریز، راس گریز و ساختار شکن، ساختار گریز و عموما این بسته بندیها را نمیفهمم و نمیتوانم درش قرار بگیرم. این بسته بندیها از اخلاق و نوع آداب اجتماعی شروع میشود.
گفتی برایت خیلی مهم نیست مخاطب عام داشته باشی. انگار یک دایرهٔ مشخصی از مخاطب که تو را بفهمد برایت کفایت میکند. اصلا برای کی میخوانی؟ چه تعریفی از مخاطبی که برایش میخوانی داری؟
عموما ماها کسانی هستیم که یک طبقهٔ اقتصادی مشترکی داریم. قشر فرهنگی مشترکی هستیم. خواندهها و نگاهمان به سینما مشترک است. نگاهمان به ادبیات و آنچه از موسیقی میفهمیم. در واقع نفس وجودیمان در دنیا. طبیعتا ما همدیگر را بیشتر میفهمیم. من هم هنرمند اینچنینی را میفهمم. زیاد برای من جالب نیست که حالا کاری انجام بدهم و یک نفر بیاید از من بپرسد اینجا یعنی چی؟ اصلا نباید سوال کند. این یعنی اینکه تو مخاطب من نیستی.
فکر نمیکنی این نگاهِ فخرفروشانه و از بالایی است یعنی تو مخاطب خودت را محدود میکنی به قشری که شکل مشخصی میتوانند فکر کنند و دایرهای از فهم مشخص دارند؟
ببین من که سوپر استار نیستم. من که هنرمند نیستم. من تعابیر را به این صورت نمیفهمم. من یک آدمم که چیزهایی در درونم هست که اینها را تُف میکنم به اطرافم. و این اصلا مهربانانه نیست. بالاآوردن که فخرفروشانه نیست.
نه. منظورم در نگاهت به مخاطب است.
من هم همین را دارم میگویم. من مخاطب را به عنوان مخاطب نمیفهمم. من مخاطب را یک دوست میدانم. دوستی که با هم یک چرکهای مشترکی داریم که آنها را با هم تبادل میکنیم. اتفاقا در این نگاه به نظر من مخاطب اینقدر بزرگ است و ارزش دارد که میتواند یقهٔ من را بگیرد. مرا نیشگون بگیرد و برای تولید کار بعدی به من هشدار بدهد.
من خیلی از این جهت خودخواهم. دوست دارم مخاطبهای من از من بزرگتر باشند؛ نه کوچکتر. از نوجوانی هم همیشه دوستان من از من بزرگتر بودند. همیشه ناگزیر بودم از آنها یاد بگیرم. و این اصلا فخرفروشانه.
مخرج مشترک تو و مخاطبت در مفاهیم یا به قول خودت چرکهایی که با او مبادله میکنی چیست؟ چی را هدف قرار میدهی؟
مخرج مشترک در واقع یک نوع رفتار است. یک رفتار ساختارگریز است. دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید. یعنی یک بیماری و یک مرضی در ما هست که شما تا دچار این مرض نباشی نمیتوانی بفهمیش، دلیلی هم ندارد بفهمیش. برو زندگیات را بکن. داستان اتفاقا به نظر من از این جهت کاملا انحصارطلبانه است. مخرج مشترک زندگی و سبک و شیوهٔ زندگی است. هستی ماست. من نمیتوانم با کسی که متعلق به بالاشهرِ فلان شهر است و هیچ شراکت اقتصادی و فرهنگیای با من ندارد مخرج مشترکی داشته باشم. اصلا نگاه ما به زندگی و دنیا یک جور نیست. نه فقط یک جور، بلکه از یک جا هم نیست.
من با کسی صحبت میکردم که از تهران میآمد و تصویری که از آنجا میداد واقعا هیچ ارتباطی به واقعیتِ ایران نداشت. و این نشان میدهد او واقعی نیست. او تا به حال شوش نرفته، توپخانه نرفته، خاک سفید را نمیشناسد. شما میتوانی در یک دنیای واقعی باشی، اما غیرواقعی باشی.
مسالهٔ من حکومت ایران نیست. ما بعد از حکومت ایران، بعد از جمهوری اسلامی کمِ کم فکر کنم صد سال احتیاج داریم. روشنفکرهای ما را ببین دیگر؛ بعد از انتخابات اینها چه افتضاحی به وجود آوردند! آبروریزی کردند. مردم توی کوچه و خیابان اینقدر بیبصیرت نیستند
شاید دلیل اینکه تو از استعاره فرار میکنی این است که تو از شوش، توپخانه و خاک سفید میآیی و به این قشر تعلق داری؟
از آن قشر میآمدم. اما یک چیزی بگویم من از استعاره فرار نکردم. اینها باید به خدمت گرفته شوند. من در آنها گم نشدم یا پشت استعاره پنهان نشدم. از این جهت اگر بخواهیم مساله را بررسی کنیم چرا مثلا کسی مثل منوچهری دامغانی در ادبیات ما به عنوان یک کسی که گنده است مطرح شده اما شما انگار یک چیزخوشگل و قشنگ داری میبینی، اما زندگی نیست. سراسر استعاره، ابهام، ایهام، صنایع ادبی، تلمیح و هر صنعت شعریای که تو بگیری آقای دامغانی استفاده کرده. اما زندگی نیست. ما در ادبیات جدیدمان هم کسانی را داریم که ادبیاتشان آکادمیک است؛ اما زندگی نیست. خیلی خوب است اما فقط به درد این میخورد که تدریسش بکنی.
اگر شاهین نجفی بخواهد موسیقی رپ را در ایران تقسیم بندی بکند تقسیم بندیاش از این موسیقی چیست؟
ببین من فکر میکنم ما در مجموع پنج نوع رپ در ایران داریم. چه در ایران و چه در میان بچههایی که در خارج از ایران کار میکنند. یک دسته من اسمشان را میگذارم رپِ «کوچه بازاری». اینها در واقع «رپ-پاپ-خالتوری» هستند. تکنیک رپ را استفاده میکنند و روی ریتمهای شش و هشت میخوانند و تو با آنها میرقصی.
یک نوع دیگر رپِ «رمانتیک و سانتیمانتال» است. فکر میکنم واقعا قشر مرفه هستند یا اینکه ادای آن را در میآورند. ولی به نظرم مخاطبشان کسانی هستند که دست کم این فضا را میفهمند. یک خانه و ماشین لوکس و یک دختر خانم مثلا خوش تیپ برای کلیپهایشان تهیه میکنند. شعرها هم عاشقانه است: تو منو میخوای، من تو رو میخواستم. تو بیوفایی کردی. چرا این کارو کردی؟ برو بدی…
یک رپ دیگر هست که من اسمش را میگذارم رپِ «شعبان بیمخی»، «چاله میدونی»، «خیابونی»، «رپِ گُنگ»، «لُمپنی». این رپ خیلی فردگرا ست و اگر خیلی هم گنده شود نهایتا به یک گِتو معتقد است. فقط آن اعضایی که مثل خودشان هستند؛ مثلا لاتهای محلهٔ چیزآباد. و دچار توهم گَنک بودن هستند. مثل گنگسترهای آمریکا. توی فیلم اینها را دیدهاند یا شنیدهاند و فکر میکنند مثلا همان گنگسترهای آمریکا هستند. آنهم توی تهران که مثلا نیروی انتظامی آدم را همینجوری دستگیر میکند. یکی دیگر از شاخصههایشان این است که به شدت ناسیونالیست هستند. ناسیونالیست چیه؟ اینها اصلا شوونیست هستند. مذهب را هم به راحتی در آنها میبیینی. یعنی این طور به شما بگویم اینها پایش برسد (نه حالا مثلا بگوییم از طرف سیستم به خدمت گرفته میشوند) از روی نادانی و ناآگاهی حتی از انرژی هستهای جمهوری اسلامی هم دفاع میکنند. خیلی ایرانی هستند مثلا.
یک گروه دیگر هستند که اینها رپِ «اجتماعیِ رئالیست و اخلاق گرا» است. من فکر میکنم رپِ شریفی است اما خب خیلی محافظهکار است. شاید این نوع رپ حتی فکر میکند میتواند جایی در موسیقی ایران داشته باشد. امیدوارم به هر حال به چیزی که میخواهند برسند؛ اما باز هم با ما سنخیتی ندارند؛ اما شرافت دارند و رپ شریفی است.
یک بخش دیگری از رپ، یک رپِ «هنجار گریز، آنارشیست، و رادیکال» است نسبت به همه چیز است. اتفاقا واقع گرا و رئالیست هم هست. که من به شخصه خودم را در چنین بخشی رده بندی میکنم.
اینها تقسیمبندیهای تو است شاهین. فکر میکنی جامعه به عنوان مخاطب، از موسیقی رپ و یک خوانندۀ رپخوان چه تعریفی دارد؟
نمای بدی از رپ در ذهن مردم وجود دارد. وقتی میگویی رپ، تصور میکنند رپخوان یک آدم بیشخصیت، بیفرهنگ، بیمطالعهٔ بیخانوادهٔ بیهمه چیز است (منظورم فحش نیست. در واقع یعنی هیچ چیز ندارد و پوک و توخالی است) و دارد حرفهایی از این قبیل میزند که: من خوبم، من گندهام، من فلانم، من آدم زیاد دور و برم دارم، پولدارم و…
این برای من یعنی عقده. یعنی حقارت. میفهمم چنین شخصی عقده دارد. کلیپهای فارسی را هم که میبینم میفهمم اینها واقعا مشکل دارند. وگرنه شما اگر عقده نداشته باشی چه لزومی دارد وقتی بلد نیستی پیانو بزنی الکی بنشینی پشت پیانو و ادای پیانو زدن را دربیاوری. از هر پنج کلیپ ایرانی در چهارتای آن دارند پیانو میزنند هیچ کدام هم پیانو زدن اصلا بلد نیستند. این دیوانگی است. این حقارت است. رپ خوان ایرانی هم همین طور؛ ادعای چیزی را میکند که اصلا نیست.
شاید به خاطر همین نمایی که میگویی از موسیقی رپ در ذهن مردم وجود دارد، تلویزیونها هم جزو اولین پخشکنندگان این آثار نیستند.
من فکر میکنم موسیقی آلترناتیو نیازی به رسانهٔ سیستماتیک ودولتی ندارد. امروز اینترنت، فیس بوک و یوتوب کار ما را راحت کرده. این ابزارها کارهایی کردهاند که دیگر ما واقعا نیازی نداریم. جوری میشود که رسانه ناگزیر میشود این کار را پخش کند. میرود توی قلب جامعه. مردم آن را برای هم بلوتوث میکنند. تمام. خیلی راحتتر از آنچه فکرش را بکنید.
رفتار رسانهها با موسیقی تو و با خود تو چطور بوده؟ تو اصلا چطور از طریق رسانه به مردم، معرفی شدی؟
من از یک جهت ناراضیام. من را به عنوان یک رپ خوانِ سیاسی و هنرمند سیاسی معرفی میکردند و من چنین تعریفی ندارم. همین برداشت سیاسی از من موجب میشود کسی که در ایران است (من او را میفهمم) پیش خودش فکر کند که: «این هم مثل هزاران نفر دیگر که پای تلویزیون نشستهاند دارد در ایران انقلاب میکنند.»
در صورتی که من چنین آدمی نیستم. من در کارهام هر دو طرفِ ماجرا را مسخره کردهام و به طنز گرفتهام. برای اولین بار به شما بگویم. من خروجم از ایران فقط به خاطر حکومت ایران نبود. من اصلا دیگر آن سیستم را نمیفهمیدم.
رُک میگویم مسالهٔ من حکومت ایران نیست. ما بعد از حکومت ایران، بعد از جمهوری اسلامی کمِ کم فکر کنم صد سال احتیاج داریم. روشنفکرهای ما را ببین دیگر؛ بعد از انتخابات اینها چه افتضاحی به وجود آوردند! آبروریزی کردند. مردم توی کوچه و خیابان اینقدر بیبصیرت نیستند. در روز روشن بیای توی تلویزیون و دروغ بگویی؟ این اسمش چیست؟ بعد اسم خودت را هم بگذاری مسلمان؟ سکولار؟ هرچی! یه چیزی هست که اسمش شرافته! این توی ماها کم شده.
اما همین سیستمی که تو از آن فراری و گریزان هستی و تو را آزار میدهد بخشی از محتوای آثار تو را تشکیل میدهد. تو دقیقا در ترانههایت حماسهٔ همین مردم را در خیابان ستایش کردی. چون فکر نمیکنم آدمهایی که برای اعتراض به خیابان آمدند از جای دیگری آمده باشند. آنها هم در ایران زندگی میکنند.
مثلا. همین الان ازت بپرسند در نیکاراگوئه چه خبر است میدانی؟
نه.
چرا نمیدانی؟ برایت تفاوتی دارد مثلا الان چه اتفاقی برای فرهنگ نیکاراگوئه میافتد؟ نه. چرا؟ چون نمیشناسیش. دوستش هم نداری. بابا ما دوستشان داریم. من سرزمینم را دوست دارم. من ملتم را دوست دارم. اینها برادر من هستند. خواهر من هستند. عین من هستند. بحث سر این است که ما نقد داریم. ما چون دوستشان داریم نقد داریم.
شاهین خود تو برای فرا رفتن از این سیستمی که به آن انتقاد داری چه کار کردی؟ برای رهایی از حبس سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعۀ ایرانی چه کردی؟
من به این سیستم رحم نمیکنم. توضیح دادیم که این سیستم فقط سیاسی نیست. من دارم از یک سیستم بزرگتر حرف میزنم. جا داشته باشد زیر پایش را خالی میکنم. یک زمانی هم گفته بودم یکی از اشتباهات این سیستم این است که من را داخل خودش راه بدهد. اصلا دست اون نبود که من را راه بدهد یا ندهد. دیگر داستان ادامه پیدا خواهد کرد. دیگر مهم نیست من باشم یا نباشم. پنج تا شاهین نجفی از یقهها میزند بیرون. و تاریخ در مورد ما قضاوت خواهد کرد. این شعار نیست. این را الان میگویم که تا دو فردای دیگر بدانند ما هیچ بندی نداشتیم. ما روی حرف هیچ کسی حساب نکردیم. درگیر هیچ داستانی نشدیم. از رسانه و تلویزیونها تا احزاب سیاسی و فلان مسئول فلان جا گرفته روی هیچ کدام حساب نکردم.
فرقی نمیکند داخل کشور باشی یا خارج از کشور. من میتوانستم همین الان به یک هنرمند پاستوریزه تبدیل شوم که بیایم برای دل مردم بخوانم و همه بیایند برایم بنویسند شاهین جان دوستت داریم.
بعضی وقتها یکی میگوید شاهین با موسیقی تو حال میکنیم میگویم بیخود میکنی حال میکنی. با چی حال میکنی؟ با درد من حال میکنی؟ با زجههای ما حال میکنی؟ حال کردن ندارد. باید دو دستی توی سرت بزنی که من هنوز مجبورم همچین چرت و پرتهایی بنویسم که تو گوش بکنی.
ما زیر پای این سیستم را خالی میکنیم. ما الان فقط از جهت مالی ضعیفیم. پول دست کسانی است که توخالی هستند. ولی مهم نیست. زمان میگذرد و همان جوری که کسانی که دوست داشتنی و گنده بودند، میمانند. ما آغاسیها زیاد داشتیم ولی فرهاد یکی بود. فرهاد ماند. فرهاد دیوانهای مثل من را به وجود آورد من صدتا دیوانه مثل خودم را به وجود میآورم. این را بهت قول میدهم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر