-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

Lastest News from Shahrgon for 07/05/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



EMAIL   آخری من بیشتر از سر شوخی و مزاح بود. میخواستم با شما گفت و گوئی کرده باشم و شاید هم که، اگر در دادگاهای صالحه علیه من استفاده نکنید، سر به سر شما بگذارم. ترا بخدا اینقدر حساس نباشید. بسیار ناراحتم که شمارا بی‌خواب و ناراحت نمودم. و بمراتب ناراحتتر از اینکه کلماتی را برای آنچه که در چنین شرایط و احوال شایسته و بایسته است، کم میآورم و شاید هم که نمی یابم. شاید باورنکنید ولی بیش از پانزده سال است که من نه فارسی نوشتن را به صورت متن تمرین کرده ام و نه شرایطی پیش آمده که مجبور به نوشتن نامه ای مهم بوده باشم. من از همان ابتدا برای خواندن ترجیح دادم از کتابهای انگلیسی استفاده کنم که شاید به زبان شکسته و بسته ام کمکی کند. ولی آخر سر مثل شترمرغی شدم که هردو مهارت را ازدست داد.

خدای من، درست بخاطر میآورم که پدر دانشمندم (روحش شاد) بمن برای هر شعر ازحفظ کردن پنج ریال و هر کتابی که تمام میکردم ده تومان جایزه میداد و من باز همه پولهایم را کتاب میخریدم. روزگاری بود. من در چهارده سالگی کتابهائی خوانده بودم که بیش از نیمی از مطالبش را نمی فهمیدم ولی دوست داشتم که بخوانم. تنها دختر خانواده بین فوجی از برادران. (اشکالی ندارد، قبلا هم لغت یکی یه دونه و...به گوشم خورده!) مادر بسیار مریضی داشتم. پدرم بیش از هرکسی مرا دوست داشت وبه من نزدیک بود. او عاشق مولوی، حافظ و بعد از آن، سعدی بود. غیر ممکن بود که کلامش را با ادبیات آغاز نکند و گاهی

و باورهای خاصی داشت. با دوبیتی های خیام رابطه خوبی نداشت، درست برخلاف من که آنهارا بسیار دوست میداشتم.و بالاخره، هرچقدر که من عاشق فروغ و شخصیت متفاوت او بودم، پدرم اورا دوست نداشت و گاهی که من خودسر و عاصی میشدم(اخطار: هنوزهم گاهی میشوم!) میگفت که "همه تاثیرسوء اشعار فروغ فرخزاد است که ترا چنین و چنان کرده". و بازهم – اگر خسته اتان نکنم – خاطره دیگری به یادم آمد. کتابی بود از نویسنده فرانسوی رومن رولان و به ترجمه شیوای به آذین(روحش شاد). نام این کتاب چند جلدی "جان شیفته" بود. چقدر دوست دارم دوباره آن کتاب را بخوانم چرا که زندگی مرا رنگ و بوی دیگری داد و مرا در حرارتش غرق کرد.

نقش اصلی کتاب، آنت، قهرمان زنی بود که سالهای سال توانست ROLE MODEL و MENTOR من شود.

و بازهم پدرم اصلا، اصلا آنت را دوست نداشت. نمیدانم شاید بخاطر تاثیرش درمن بود و یا افکار سیاسی مترجم که ربطی به کتاب نداشت.

مرا می بخشید اگرخسته اتان کردم ولی ممنون که باعث شدید سری به دنیای فراموش شده کودکی و جوانی ام بزنم. همه اینها برای چنگ زدن به مستمسکی است که بیان نارسای مکنونات را توجیه نماید. آنچه که سعی کردم   و احیانا دست و پا زدم که بگویم اینست که: اگر در دوستی آزار و اذیتی باشد، نقض غرض و استفاده ناآگاهانه از موهبتی است که در دست داریم. بازهم مرا ببخشید اگر موجب آزار و بی خوابی و اذیت شما شدم. نمیدانید چقدر خوشحال شدم که دیدم شما هم فروغ را دوست دارید.

الآن حدود شش بعد از ظهر دوم دسامبر است. باید برای قرار بعدی ام بشتابم. شاید مطالب کافی و وافی نبود ولی هرچه بود، گفتمان زیبائی بود.

بسیار مواظب خودتان باشید و به امید دیدار

مرمر

 4 دسامبر 2008         

 

5 دسامبر 2008

از مینا به مرمر

مرمری

واقعا که دست مریزاد.

نامه دوم دسامبرت رو اگه بگم چهاربار خونده ام اغراق نیست. باوجود اینکه به روش نوشتنت آشنائی دارم و همیشه لذت نوشته هات رو برده ام، این دفعه با همیشه فرق داشت. تو کَلَکِ حرررامزاده در نهایت صداقت ( تاکید میکنم در نهایت صداقت) به فرشید راه و چاه نشون داده ای، بدون اینکه حرفی زده باشی، که نباید بزنی و یا اصلا راهی یا چاهی نشون داده باشی. اگر بگم مکر زنانه، هم به تو ظلم کرده ام هم به فرهنگ لغات. روشی که در این نامه به کار برده ای بیشترجنبه نکته سنجی و ظرافت زنانه داره تا مکر و یا حتی زرنگی، ضمن این که ناگفته نماند نتیجه آخر سرش اسارت اون مرد بدبخته. از این بهتر نمیشد از رومن رولان و خیام و فروغ و مرحوم پدرت برای گفتن حرفهائی که ظاهرا هم نگفته ای استفاده کنی. فقط جای ابر و باد و مه وو…خالی بود! مگراین که خداخودش به داد اون فرشید بدبخت برسه. راستی هنوزهم فرشید منه یا بخشودگی بهش خورد؟

یه دفعه زد به سرم مطلبی رو که خیلی راجع بهش فکر کرده ام و هرگز پیش نیومد با تو مطرح کنم، بگم و خودمو خلاص کنم. نترس. نمیخوام فرشید جونت رو بدزدم. اگر میشد، تو که غریبه نیستی، حتما میکردم و بعدش هم  مثل این همه نامرد و نازنی که تا روتو اونور کنی ترتیبتو میدن، یه برچسب نادرستی و بی معرفتی هم بهت میزدم. نه نترس. میدونم که نمیترسی، اونم از زنی مثل من که تنها چیزی که زیاد داره و بلده حرفهای صد من یه غازه.

 و اما برم سر اصل مطلب. بازهم از حالا ازت معذرت میخوام. توی ایمیل به فرشید اشاره ای کرده بودی به اینکه پدر مرحومت که روحش شاد چقدر از فروغ بدش میومد. بابای من هم از فروغ و از هر مرد یا زنی که به برابری زن و مرد معتقد بود بدش میومد، مثل تقریبا تمام مردهای یکی دو نسل قبل. مشکلی که من بعد از محرم راز تو شدن پیداکردم و هنوز هم نتونسته ام برای خودم حل کنم اینه که چرا پدران ما از زن هنرمندی ایراد میگیرن که در اشعارش همون حرفهائی رو میزنه که قرنهای قرنه اینهمه شاعر مردگفته ان؟ برای اینکه زنبازی هنره، زرنگیه ولی اگر زنی نصف همین راز و نیاز رو با یک مرد خیالی بکنه – دیگه چه برسه به واقعی- مفسد فی الارض میشه؟ یعنی تا موقعی که باباهای ما و امثال باباهای ما زیردلشون بجنبه اشکالی نداره از خدمات بانوان استفاده بکنن؟ ظاهرا که نداره. بابای من که، خب، نه سواد حسابی داشت و نه شعور چندانی. ولی بابای تو چی؟ ادیب که بود. کتابخون که بود. فهمیده وو… هم که بود. خب پس چرا در همون حالی که برای تو خط و نشون میکشید که اگه از شعرهای «اون زنیکه» و یا کتابها و یا ترجمه های«اون مرتیکه» بخونی اِله و بِله، خودش با یه دیوار فاصله از تو با معلم خیاطی خصوصی ات توی اطاق خواب خانوم کشتی باستانی میگرفت؟ اون لحظه فکر نمیکرد این کارش ممکنه بیشتر از شعرهای فروغ وتمام کتابهای رومن رولان و صادق هدایت ووو...روی دخترش «اثر سوء» بذاره؟ حالا که حرفمو زدم راحت شدم. فقط امیدوارم تورو- البته میدونم که مختصری ناراحت میشی -  ولی بیش از حد ناراحت نکرده باشم. ترجیح میدم نه درنامه هات و نه پای تلفون، دیگه این بحث پیش نیاد.  مرمری، واقعا شرمنده اتم ولی راستشو بخوای، اگه بیشتر از این ساکت میموندم دق میآوردم.

میبوسمت. بی خیالش. برو کیف فرشید جانت رو بکن. 

Dec 5, 2008

 

 

5 دسامبر 2008

از مرمر به مینا

مینی جان از نامه و محبت هایت(طبق معمول) ممنون. در این دنیا هیچکس نمیتواند جای ترا بگیرد، زن حسابی، تا حالا به فکرت نرسیده که اگر میشد خری از تو بهتر پیدا کنم...می بینم که همنشینی با تو- ولو ازراه دور- اخلاق مرا هم خراب کرده! راستی صحبت رقیبت شد، یادم آمد نامه دیگری از لیزل داشتم. با یکی از همشاگردی های حدود پنجاه سال قبلش شام خورده. نگران نباش، خطری متوجهش نشده چون که چند همشاگردی دیگر هم همراه این زوج جوانبخت! بوده اند. آخرین جمله اش خیلی به دلم نشست. نوشته:

آخر ما چرا باید پیر شویم؟

خواهر، این شتر به زودی در خانه تو هم خواهد نشست و ... البته بعد از مدتهای مدید، نوبت من خواهدشد.

میبوسمت

DEC 6, 2008

 

6 دسامبر 2008

از فرشید به مریم

مریم نازنین                                                                                    

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا، میزبانا، میهمان سال و ماهت پشت در چون بید میلرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدائی گر شنیدی، صحبت سرما و دندانست

و  اما خدا شاهد است که من به هیچ وجه قصدنداشتم که شما احساس گناه کنید. شاید مختصری بله ولی نه به بهای تکان دادن شما.مریم خانم عزیز، من خودسرانه و یکطرفه چنان خودم را به تو نزدیک دیدم که خواستم به خاطر- و شاید علیرغم - دوری مکانی و زمانی  به خیال خودم میان بر بزنم و چند روز ارتباط مکاتبه ای را جایگزین سالها تجربت دوستی و نزدیکی عاطفی کنم. ضمن اینکه میدانم با این تهور یکجانبه -  و شاید ناشی از خودخواهی – دستکم شمارا در محظور گذاشته ام.  ولی از دست دادنِ فرصتِ شناختِ بیشترِ انسانی که چه بسا همان گمگشته ای باشد که تمام ابناء بشر عمری به دنبالش گشته و میگردند، کم تر از جهل ویا جبن مطلق نیست. و حتی اگر قرار باشد که جوینده، سرانجام- علیرغم تهور و شاید هم که جسارتش- با دستی خالی و اندوهی بر دل، در نیمه راه به گل بماند، دست کم میتواند دل بدین خوش بدارد که هرگز از کوشش بازنایستاد. مرا ببخش، ظاهرا دوری از محیط مالوف،  به مالیخولیای حقیر( بازهم به نقل از ارباب ) فرصت جولان داده.

اگر روزی انگشتر امانی مورد کاربست شاهان خودکامه را به من بدهی،  از فروغ عزیزخاطرات خصوصی فراوان دارم که - تکرار میکنم - به شرط بخشودگی نامحدود و غیرقابل ابطال،  برایت به قول شاعر ، نکته به نکته مو به مو بازگو خواهم کرد. ( بدون آگهی تجارتی و بدون سانسور.) آنقدربا آن عزیز مرحوم طی دو سفرش به آلمان دمخور بوده ام که تردیدی ندارم بازگوئیش نزد بانوئی آراسته به ادب فارسی و داشتن خطی چنین زیبا واز همه مهمتر بسیار خوانده و جهان دیده ملالی نخواهد آورد. فروغ حتی در مورد عشق دیرپایش به ابراهیم، بس واقع بین و به قول فرنگیها پراگماتیک بود. ابراهیم عشق بزرگش بود. ابراهیم فروغ را فروغ کرد. خود فروغ بیش از هرشخص دیگری این حقیقت را قبول داشت. اما در عین حال هیچ گاه نتوانست و نخواست در مورد چگونگی ارتباطش با انسانها به معیارهای همه پسند تن در دهد، و هرگز نداد.

یکی از گرفتاریهای فزون از شمار حقیر روده درازی است که همه فورا متوجه میشوند چه رسد به بانوی زیرک و باهوشی چون شما. میبخشی، نازنین. من گاهی تو وشمارا به قول ترکها «گاتی پاتی» میکنم که راستش را بگویم چندان هم خودبخود و ناخواسته نیست. رجوع شود به رفتار کودکان در محک زدن حد ومرز صبر و تحمل بزرگترها، که البته بزرگتردراین مورد، و فقط در این مورد، سرکار باشید. به یادی از مرحوم پدرتان و همه پدرانی که عاشق دلخسته میراث ادبی ما بوده اند: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

مریم عزیز،  نمیدانی از اینکه وقت گرانبهایت را برای دوستدار صرف میکنی چقدر از صمیم قلب سپاسگزارم  و.... (خدایا مرا ببخش.  باید به خودم و موش مردگی زدنم ایواله بگویم)!لطفا انگشتهام درد گرفت. ضمنا قرار است یکی از امراء تا نیم ساعت دیگر به دیدنم بیاید. در این منطقه تا دلت بخواهد شیخ وامیر ریخته.

من با خودم قرار گذاشته ام نامه آخرت را جلویم  بگذارم و قلم به قلم چنانچه جوابی لازم بود بدهم. در مورد مسایل دنیوی باید از ارباب بخواهم یا مستقیم یا از طریق من، ترا در جریان قرار بدهد. هر خبر جدیدی راجع به کالگاری شد – هنوز خبر خاصی نیست – در جریان قرار خواهی گرفت.  اوضاع سهام و املاک، هر دو فعلا خیلی خرابست. همه جا.  شاید طرفهای شما آنقدر بد نباشد. در آلمان بهای سهام شرکتهایی مثل زیمنس، تلفونکن، فولکس واگن و نظائر آن که پایه اصلی معجزه ا اقتصادی آلمان بعد از جنگ بوده سخت پائین آمده. خدا به افراد نسل قبل از من که سهم عمده ای از اندوخته تمام عمر و تقریبا تنها ممر معاش بازنشستگی خودرا از دست داده اند رحم کند.

قبل از خداحافظی یک سوال دارم: برای دریافت وراجیهای من از طریق ایمیل کدام یک از آدرسها برایت راحت تر است؟ کدام یک حتی وقتی در سفر هستی فقط توسط تو خوانده میشود؟ این را میدانم که بلاکبری برای متون فارسی مناسب نیست. حالا چنانچه متن فارسی داشتم که چندان فوریت نداشت – دری وری های حقیر هیچوقت فوریت ندارد – ازکدام استفاده کنم بهتر است؟ با عنایت به اینکه طبعا چنانچه فوری نباشد جنبه کاری ندارد و چون ازدیگر آدرسهایت گاهی هم پیش میآید که برای«بیزینس» استفاده کنی، چطور است اصلا به دوستدار آدرس جدیدی بدهی؟ البته صلاح خویش عاقلان دانند. یک جمله اترا شاید دست کم ده بار خواندم و سرانجام مصمم شدم چند خطی از ترجمه «ناله های زندان ردینگ» اسکار وایلد   را برایت ضمیمه کنم.  ظاهرا اسکار وایلد نظر دیگری دارد. و چه بسا که در تحلیل نهائی ، هردوی شما یک نکته ظریف و حساس را از دودیدگاه مختلف بررسی میکنید ولی سرانجام به نتیجه ای یکسان میرسید. تمام شعر حدود 700 بیت است. و اما جمله تو:

"آنچه که سعی کردم  و احیانا دست و پا زدم که بگویم اینست که اگر در دوستی آزار و اذیتی باشد، نقض غرض و استفاده ناآگاهانه از موهبتی است که در دست داریم"

فرشید اصلی !!!


 


خبر را به نقل از سایت عباس معروفی « حضور خلوت انس - روزنوشت‌های عباس معرفی» بخوانید:

برندگان مسابقه داستان نویسی تیرگان 2011

مسابقه‌ی داستاننویسی تیرگان که 262 نویسنده فارسی‌ زبان از سراسر جهان در آن شرکت داشتند، با اعلام نظر هيئت داوران پايان يافت، و برندگان اين مسابقه مشخص شدند. از بين 262 داستان، آثار پانزده نویسنده به مرحله‌ی نهايی راه پيدا کرد که همه‌ی اين داستانها در يک مجموعه با عنوان «داستان تيرگان» توسط نشر گردون برلين منتشر شده است.

مراسم اهدای جایزه و لوح تقدير روز جمعه 22 جولای ساعت 7 عصر در مرکز هابورفرانت تورنتو برگزار میشود. در اين مراسم کتاب داستان تيرگان نيز در اختيار علاقه‌مندان قرار میگیرد.

برندگان مسابقه تیرگان (از سه قاره)

برنده اول: فرامرز پور نوروز، «پسر جان، عمر فریاد طولانی است!» ونکوور، کانادا

برنده دوم: آتوسا زرنگارزاده شیرازی، «وقتی همه خوابیده‌اند» ایران

برنده سوم (مشترک): کافیه جلیلیان، «هاسمیک» تورنتو، کانادا

برنده سوم (مشترک): علیرضا جاویدی «همه یک روز می میریم» سوئد

پانزده داستان برگزیده برای انتشار در مجموعه داستان تیرگان:

فرامرز پورنوروز |  پسرجان، عمر فریاد طولانی است!

آتوسا زرنگار زاده شیرازی | وقتی همه خوابیده‌اند

کافیه جلیلیان | هاسمیک

علیرضا جاویدی | همه یک روز می میریم

مهرداد شهابی | همسایه

خسرو منصف شکری | شمشیرکافکا

بابک رنجبر | گمشده

نازگل مومنی | تورعروسی

حبیب‌الله کلانتری | پی رو

شبنم کهن چی  | برای یک مشت حرف

زینب غلامی | دشمن

مهدی پروین  | ایستگاه محمودیه

علی‌اکبر حیدری | سوزش زیرپلک ها

یاسمن شکرگزار  |  و دمیده شد در صور

بهزاد ناظمیان | پور مکاسی

هیئت داوران: منیرو روانی پور، دکتر بهرام مقدادی، پیمان خاکسار و عباس معروفی

جایزه ویژه‌ی هیئت داوران:

جایزه ویژه‌ی هیئت داوران به پاس یک عمر تلاش ادبی و پايداری در خانه‌ی داستان و ادبیات خلاقه، به ابراهیم گلستان نویسنده برجسته ایران تعلق میگیرد.

------------------------------------------------

بعد از خبر؛

يک | به برندگان، برگزيدگان، و همه‌ی شرکت‌کنندگان در اين مسابقه صميمانه تبريک میگويم. و از دستاندرکاران و داوران محترم که عاشقانه اين کار مهم فرهنگی را به انجام رساندند تشکر میکنم.

دو | در ديداری که با خانم سيلويا گوته‌بارون، رييس خانه‌ی نويسندگان فرانسه انجام گرفت، قرار شد اين مجموعه‌ی شوق‌انگيز توسط يک ناشر فرانسوی زير نظر خانه‌ی نويسندگان فرانسه در پاريس چاپ و منتشر شود.


 


 مدرسه فمینیستی: مسئله‌ محیط زیست و حفاظت از آن همراه با بهره‌برداری پایدار از منابع طبیعی، از بغرنج‌ترین و خطیرترین مسائل رویاروی انسانِ معاصر است. جنبش‌های زیست محیطی، جنبش‌های سبز و حامیان حقوق حیوانات و جنگل‌ها همگی در مواجهه با این مسئله‌ی حیاتی و با درک سرنوشت‌ساز بودن موضوع طبیعت، شکل گرفته‌اند. زنان از بدو شکل‌گیری این جنبش‌ها همواره نقش پر رنگی در مبارزه به نفع حفظ طبیعت داشته‌اند، تا حدی که باور به وابستگی و نزدیکی زنان به طبیعت (بیش از مردان)، مبنای شکل‌گیری اکو‌ـ‌فمینیسم بود. اما مسئله‌ی محیط زیست علاوه بر مشارکت سازمان‌های غیر دولتی، احتیاج به مشارکت و مساهمت دولت‌ها نیز دارد و حاوی منافع سرشاری برای هر سه رأس مثلث محیط زیست‌ـ‌‌مردم‌ـ‌دولت است. مقاله‌ی حاضر مطالعه‌ای است جامعه‌شناختی‌ـ‌اقتصادی حول موضوع نقش زنان در حفاظت و اداره‌ی جنگل‌ها و مزارع کشاورزی در جنوب آسیا و نیز نحوه‌ی سازمان یابی و متشکل کردن زنان در راستای نیل به اصل پایداری. این مقاله حاوی پیشنهادات درخور توجهی است که می‌تواند برای حفاظت از منابع طبیعی و بحران زیست محیطی در ایران و نیز پر رنگ کردن مشارکت‌ زنان در جامعه سودمند واقع گردند - مترجمان

 زنان، مدیران مزارع و جنگل‌ها در آسیای جنوبی

 مسئله‌ی حق برخورداری از زمین‌های کشاورزی و منابع جنگلی برای میلیون‌ها زن روستایی و خانوادهایشان در کشورهای در حال توسعه، از عوامل تعین کننده‌ی رفاه و مبارزه با فقر به حساب می‌آیند. چنین حقوق ملاکیتی نه تنها می‌توانند رفاه فردی را ارتقاء بخشند، بلکه می‌توانند وضعیت معیشتی اکثریت آسیب‌پذیر جامعه را بهبود دهند، و به حفاظت جنگل‌هایی کمک ‌کنند که به عنوان کاهنده‌های کربن و منابع تنوع زیستی از اهمیتی جهانی برخوردارند.

زنان، مدیران زمین های کشاورزی

 باور رو به رشدی وجود دارد مبنی بر اینکه مالکیت زمین های کشاورزی میتواند به صورت به نحوی مطلوب وضعیت رفاه اقتصادی و اجتماعی زنان روستایی و فرزندانشان را تقویت کند. همچنین می‌تواند گزینه های امرار معاش زنان را بیافزاید، و به کاهش فقر، کاهش مرگ و میر اطفال و کودکان، افزایش امکان تحصیل کودکان، دریافت مراقبت های پزشکی و نهایتا تقلیل خطر خشونت جنسی کمک کند. به علاوه، از آنجایی که زنان سهم رو به رشدی از کشاورزان را تشکیل می دهند، و مردان بیش از پیش به مشاغل غیرزراعی روی می‌آورند، حمایت از دستیابی زنان به زمین‌های کشاورزی می‌تواند بهره‌وری زراعی کشور را نیز افزایش دهد.

اما حال چگونه باید امکان دسترسی زنان به مزارع را افزایش دهیم؟ و چگونه توانایی ایشان را برای به کارگیری زمین‌ها به نحوی سودآور تقویت کنیم؟ علی‌الااصول، زنان می‌توانند از طریق خانواده‌هایشان، دولت یا بازار به این زمین‌ها دست یابند. هرچند که البته هر سه این منابع، متمایل به حمایت از مردان هستند: قوانین ارث اغلب از لحاظ جنسی نابرابرند؛ حکومت ها گرایش به انتقال زمین به سرپرستان مرد خانواده‌ دارند، و نهایتا غالب زنان استطاعت مالی خرید یا اجاره زمین‌های کشاورزی را ندارند. همچنین اغلب زنانی که یک زمین زراعی را به ارث می برند یا از حکومت می‌گیرند نیز توانایی کشت موثر را به دلایلی چون کوچک بودن قطعه زمین‌های کشاورزی و تعصبات مردانه در نهادهای خدماتی کشاورزی که دسترسی آنها به اعتبار، درآمد، اطلاعات و تکنولوژی‌های جدید محدود می‌کنند، ندارند.  یکی از راه حل‌های ممکن که قابلیت زیادی در کمک به زنان برای دسترسی به زمین‌های زراعی، حفظ و در نهایت زراعت پربار در زمین دارد، سرمایه گذاری و زراعت گروهی، در مقابل رویکرد تک‌ـ‌خانواده‌ای است.

منظور من از رویکرد گروهی، گروهی از افراد است که با تسهیلات مالی و منابع دیگر خود برای ایجاد تشکیلات زراعی مشترک، ائتلاف می‌کنند. با سرمایه‌‌گذاری ائتلافی، زنانی که زمین ندارند، می‌توانند اقدام به اجاره یا خرید زمین کنند، یعنی قادر به انجام کاری می‌شوند که به تنهایی استطاعت انجام آن را نداشتند. همچنین اگر زنانی که به این شیوه زمین‌دار می‌شوند، یا آنهایی که از قبل صاحب زمین های کوچکی بوده اند، بر آن باشند که برای کشت دسته‌جمعی زمین‌هایشان ائتلاف کنند، به منافع دیگری نیز می‌رسند: از صرفه‌جوئی‌ ناشی از تولید انبوه بهره‌مند می‌شوند، دسترسی بهتری به اعتبارات و درآمدها پیدا می‌کنند، در امور مربوط به آبیاری و حفاظت از زمین سرمایه‌گذاری می‌کنند، کار و مهارت‌های خود را به‌طور مفیدتری به اشتراک می‌گذارند، می‌توانند محصول خود را بیمه‌ کنند، و محصول خود را با سود بیشتری به فروش برسانند.

چنین رویکرد گروهی‌ای البته کاملاً متفاوت از اشتراکی‌سازی اجتماعی ابتدایی است که تمایل دارد تصاویر خشنی از قحطی و بیچارگی را به رخ بکشد. تشکل‌های اجتماعی به صورت اجباری شکل می‌گرفتند و به نسبت توده‌ای بودند، و فرصت‌های اندکی برای کشاورزان جهت مشارکت در امر تصمیم‌‌ـ‌سازی یا توزیع عادلانه منافع ایجاد می‌کردند. دقیقاً برخلاف این وضعیت، در رویکردی که من پیشنهاد می‌دهم، گروه‌ها داوطلبانه شکل داده می‌شوند، دارای ابعاد کوچکی خواهند بود و از زنانی ساخته می‌شوند که از لحاظ اجتماعی و اقتصادی همگن هستند، و در فرایندهای تصمیم‌ـ‌سازی، توزیع برابر‌ـ‌نگر و مکانیزم‌های مؤثر برای محدود کردن ثروت‌های باد آورده، مشارکت خواهند داشت.

شکل گیری چنین «جمعیت‌هایی»، آنچنان که من آنها را از تشکل‌های اجتماعی پیشین متمایز می‌کنم، تنها یک امکان نظری نیست. بلکه نمونه‌های عملی متعدد و موفقی از آنها قابل مشاهده است. برای نمونه، زنان فقیر در بسیاری از دهکده‌های قحطی‌زده در جنوب شبه جزیره هندوستان در آندرا پرادش Andhra Pradesh، با حمایت انجمن توسعه دِکانDeccan Development Society، که یک سازمان غیردولتی (NGO) است، مشغول به کشاورزی دسته‌جمعی در گروه‌های کوچک هشت تا ده نفره هستند. این زنان با استفاده از طرح های متنوع دولت موفق به دسترسی به زمین شدند. یکی از طرح‌های بسیار جالب توجه، طرحی است که از زنانی که زمین ندارند، یا از طبقه و کاست پائینی هستند و گروهی را برای خرید زمین کشاورزی شکل می‌دهند، حمایت مالی می‌کند (50 درصد به عنوان کمک بلاعوض و 50 درصد تحت عنوان وام بلند مدت با بهره پائین). و به این ترتیب زمین های خریداری شده بین این زنان به طور مساوی تقسیم می‌شود و به صورت مجزا به نام هر یک از آنها ثبت می‌شود. در موارد دیگر، گروه هایی از زنان، از طریق برنامه های دولت برای کاهش میزان فقر و تنگدستی زمین را به‌صورت دسته جمعی اجاره می‌کنند. هر دوی اینها، گروه‌های خریدار زمین و گروه‌ها اجاره کنند، به صورت جمعیتی کشاورزی می‌کنند. در سال 2008، در 26 دهکده دست کم یک گروه اجاره کننده وجود داشت و در 21 دهکده نیز گروه‌های زنان خریدار. برخی از گروه‌ها نیز که با اجاره زمین آغاز به کار کرده بودند به مرور قادر به خرید زمین‌های با مساحت کوچک شدند.

زنان با کار جمعی، ارزیابی زمین، اجاره تجهیزات، سفر به شهرها برای ملاقات با دفاتر دولتی، کسب درآمد و فروش محصولات خود را نیز آموختند. آنها بذرهای خودشان را نگهداری می‌کنند و کشاورزی ارگانیک و چند کشتی را تمرین می‌کنند. بعضی از گروه‌ها حدود 24 محصول را در سال کشت می‌کنند. این امر خطر خرابی محصول را کاهش می‌دهد و یک نظام غذائی صحیح را ایجاد می‌کند. زنانی که از زیر بار زراعت گروهی شانه خالی می‌کنند، در جلسات و گردهمایی‌های هفتگی‌شان، از جانب اعضای گروه زیر بار مسئولیت می‌روند. زنان گزارش می‌کنند که در مقایسه با زمانی که انفرادی کار می‌کردند، اکنون به عنوان یک گروه دسترسی بیشتری به ادارات دولتی و بازارها دارند. و سود هر هکتار بیشتر از مزارعِ محدود خانودگی است. این زنان همچنین گزارش می‌دهند که پیشرفت‌هایی در بهداشت و تغذیه خانواده‌هایشان به وجود آمده، میزان احترام اجتماعی‌شان افزایش یافته و روابط زناشویی‌شان نیز بهتر شده است. همچنین میزان حضور فرزندان‌شان در مدارس بیشتر شده است. به علاوه، این زنان دریافته‌اند که هنگام جستجوی شغل، مکمل در موقعیت چانه‌زنی برای دستمزد بالاتر قرار دارند، زیرا حالا زمینی دارند که می‌توانند از آن برای تأمین بخشی از نیازهای خود بهره ببرند.

به‌علاوه، در 51 روستا، کمیته‌های زنان با استفاده از حمایت دولت، به کشاورزان مرد وام دادند تا زمین‌های بایرشان را زرع کنند، و در عوض در بخشی از برداشت آنها برای یک صندوق غلات و بذرِ گروهی که توسط زنان مدیریت می‌شود، سهیم شدند. دانه‌های خوراکی این صندوق با حداقلِ قیمت به خانواده‌های فقیر فروخته می‌شود، و به این ترتیب امنیت غذایی هزاران خانواده نیازمند ارتقاء می‌یابد.

حال آیا این روایتِ موفقیت‌آمیز را می‌توان به‌طور گسترده‌تری تکرار کرد؟ من معتقدم که می توان. پیش از هرچیز، باید گفت که همچنین نمونه‌های دیگری از گروه‌های زنان کشاورز در هندوستان و سایر نقاط آسیای جنوبی وجود دارند. برای مثال در بنگلادش با حمایت کمیته‌ی توسعه روستایی بنگلادش Bangladesh Rural Advancement Committee (یک NGO بزرگ)، چیزی در حدود 20 هزار زن مشغول کشاورزی در گروهایی هستند که زمین ها را از مالکینِ خصوصی اجاره کرده‌اند. به علاوه، ظرفیت قابل توجهی برای تشویق کشاورزی گروهی توسط گروه‌های زنانی وجود دارد که پیشتر برای کسب اعتبارات شکل گرفته‌اند. برای نمونه در هندوستان، حدود دو میلیون و سیصد هزار گروه هم‌یاری (Self-Help Groups or SHGs) زنان وجود دارند. برخی از آنها تشکیل اتحادیه، یعنی شبکه‌هایی عمودی و افقی از گروه‌های هم‌سان، داده‌اند. اغلب گروه‌های هم‌یاری که در بادی امر برای به اشتراک گذاشتن پس اندازهای خود بر یک مبنای چرخشی، که متعاقباً حمایت‌ بانک‌ها را به‌همراه دارد، شکل می‌گیرند، از سرمایه‌های خود برای سرمایه گذاری‌های انحصاری خانوادگی بهره می‌گیرند. اما بعضی‌ها هم سرمایه‌گذاری گروهی در حوزه شیلات و چای را آغاز کردند و بسیاری دیگر نیز پتانسیل وارد شدن به زراعت گروهی را دارند.

اگر هنوز کسانی هستند که به توانایی مردم برای مشارکت در چنین اقداماتی شک دارند، می‌‌توان از سه نوعِ توسعه برای اثبات [این توانایی] و اقناع آنها استفاده کرد. نخست، فارغ از نمونه‌های زراعت گروهی زنان، از قبیل نمونه‌هایی که در بالا برشمرده شد، در بسیاری از کشورها خانواده‌هایی یافت می‌شوند که برای تقبل زراعت دسته‌جمعی، در مورد زمین‌ دست به ائتلاف می‌زنند، به‌ویژه در اقتصادهای در حال گذارِ قرقیزستان، رومانی، نیکاراگوئه و آلمان شرقی سابق.3،4 این کشورها، که پیشتر عهده‌دار کشاورزی دسته‌جمعی شده بودند، در دهه‌های 1980 و 1990 قطعات زمین‌های کشاورزی خود را از هم جدا کردند. به این ترتیب خانواده‌ها می‌توانستند زراعت خانوادگی انفرادی را انتخاب کنند. در مقابل، بسیاری از خانواده‌ها نیز ترجیح دادند دوباره در تعاونی‌های کوچک خانوادگی به هم بپیوندند و با هم کشاورزی کنند. بر خلاف زارعت دسته جمعیِ اولیه، این تعاونی‌های خانوادگیِ جدید به نحوی داوطلبانه و توسط خانواده‌هایی که یکدیگر را می‌شناسند، شکل می‌گیرند. [این‌ خانواده‌ها صاحب] زمین‌های زراعی نسبتا کوچکی هستند، همه در تصمیماتی که برای کشت گرفته می شود به یکسان مشارکت می‌کنند و توزیع عادلانه را تضمین می‌کند. شکل‌دهیِ یک گروه به آنها کمک می‌کند تا بر کمبود زمین، ماشین ‌آلات یا مهارت‌ها غلبه کنند و نیز به قول برخی واقعاً از کار با یکدیگر لذت ببرند. پژوهش‌های اخیر انجام شده توسط اقتصاددان پیشرو راشل سبیتس‌ـ‌ویلر و دیگران نشان می‌دهد که بازدهی در این سرمایه‌گذاری‌های گروهی در حد قابل توجهی بالاتر از مزرعه‌های خانوادگی انفرادی است. و چنین سرمایه‌گذاری‌هایی تقریباً شایع هستند. برای نمونه در قرقیزستان، در سال 1997، 64 درصد از همه سرمایه‌گذاری‌های بخش زراعت از تعاونی‌های خانوادگی تشکیل شده بود. دیگر آنکه مطابق مستندات تهیه شده توسط برنده جایزه نوبل سال 2009، الینور اُسترُم، و دیگران (از جمله خودم)، نمونه‌های بسیاری از اجتماعات وجود دارند که برای کنترل منابع مشترک (همچون جنگل‌ها و سیستم‌های آبیاری) همکاری برای کنترل منابع مشترک (همچون جنگل ها و حوزه های آبخیز)، تشکیل شده‌اند. سوم آنکه، حجم عمده‌ای از بازی‌های آزمایشی تحقیقاتی در حوزه اقتصاد نشانگر این هستند که تعامل مکرر، ظرفیت افزایش همکاری را دارد. این تحقیق رفتارِ بشر را تحت شرایط شبیه‌سازی شده، با استفاده از دانشجویان دانشگاه و گاهی جوامع، به عنوان سوژه تحقیق، بررسی می‌کند. ادبیات بازی‌های آزمایشی همچنین دلالت بر این دارند که زنان بیش از مردان علاقمند به همکاری با هم هستند. این همه بر این اشاره دارد که  همکاری در محدوده جوامع و در میان مردم بسیار شایع‌تر و ممکن‌تر از آن چیزی‌ست که به صورت معمول تصور می‌شود.

alt

 زنان، اداره کننده‌ی جنگل‌ها

 جنبه‌ی جنسیتیِ همکاری و تعاون در نظر به مباشرت زنان در امور جنگل‌ها نیز جایگاه درخوری دارد. در دو دهه اخیر، در کشورهای در حال توسعه تعداد انجمن‌های حافظ جنگل رشدِ زیادی داشته است. برای مثال در هندوستان و نپال، با تغییر سیاست‌های کلان در طی سال‌های اولیه‌ی دهه‌ی 90، دولت مدیریت میزان قابل توجهی از قطعات جنگلی دولتی را به جوامع روستایی واگذار کرد. و امروز در هر دوی این کشورها، می‌توان هزاران نمونه از این گروه‌های جنگل‌داری را یافت که برخی از آن‌ها ابتکاری و برخی دیگر توسط ان‌.جی.او ها یا دولت تأسیس شده‌اند. هر چند تعداد زنان در بسیاری از این گروه‌ها اندک است. من در طی سال‌های 1998-99، به هند و نپال سفر کردم و فهمیدم که چنین «محرومیت‌هایی از مشارکتی» که پیشتر برشمردم، بسیار شایع شده بود. عوامل بسیاری حضور محدود زنان را باعث می‌شدند که از آن جمله می‌توان به این‌ها اشاره کرد: عرف‌های اجتماعی سنت‌گرا و محافظه‌کار که مشارکت، تحرک و صدای زنان را محدود می‌کند؛ قوانین عضویت در گروه‌های همکاری که تنها پیوستن یک عضو از هر خانواده به گروه را مجاز می‌داند (که البته در این شیوه هم تنها سرپرست مرد خانواده حق عضویت داشت)؛ یا عدم اجرای قوانینی که عضویت زنان در گروه‌های اجتماعی را ممکن می‌ساختند.

این تحقیق اولیه مرا به سمت این پرسش هدایت کرد که چه می‌شد اگر زنان بیشتری در اداره‌ی جنگل‌ها حضور می‌یافتند؟ آیا این امر تفاوتی در برآمدهای حفاظت از جنگل‌ها و پایداری آن‌ها ایجاد می‌کرد؟ آیا حضور زنان باعث احیاء بهتر جنگل‌ها و دسترسی منصفانه‌تر به آن‌ها می‌شد؟ آیا مهم است که کدام طبقه‌ی اجتماعی از زنان جنگل‌ها را اداره کنند؟ و حضور زنان تا چه اندازه‌ای می‌تواند مسبب ایجاد تفاوت‌هایی [با شیوه‌ی مرسوم اداره‌ی جنگل‌ها] شود؟ پاسخ به این سوالات می‌تواند پای عوامل جدی‌ای را به اداره‌ی مؤثر محیط زیست باز کند، اما به لحاظ تجربی [تا کنون] توجه اندکی به آنها شده است. همچنین برای پاسخ به آن‌ها امکان دسترسی آسان به اطلاعات هم وجود نداشت. بنابراین من در طی سال‌های 2000 تا 2002 شروع کردم به جمع آوری داده‌های خودم از سه ناحیه در غرب هندوستان و سه ناحیه در نپال تا پاسخی برای این پرسش‌ها بیابم.  

این نهادهای اجتماعی جنگلداری (community forestry institution یا CFI) دارای ساختار مدیریتی دو‌ـ‌لایه هستند، یکی شامل پیکره عمومی (General Body یا GB) که همه‌ی اعضای خانواده‌های دهکده می‌توانند به آن بپیوندند و یکی هم کمیته‌ی اجرایی  (Executive Committee یا EC) که شامل 9 تا 15 عضو است. کمیته‌ی اجرایی پیکره‌ی تصمیم‌ـ‌ساز اصلی را تشکیل می‌دهد که در مشورت با پیکره‌ی عمومی (و گاهی هم در مشورت با دپارتمان جنگل) به تصمیم گیری در رابطه با شیوه‌های حفاظت، قوانین دسترسی و بهره‌برداری از جنگل‌ها، تعیین جرایم برای تخطی از قوانین، مکانیسم حل معضل‌ها و مانند آن، می پردازد. بر اساس اطلاعات من و مطالعات میدانیِ متعددی که در سال‌های پیش صورت گرفته بود، به بررسی این موضوع پرداختم که ترکیب جنسیتی این کمیته‌های اجرایی چه تأثیری بر مسئله‌ی حضور مؤثر زنان، بر قانون‌ـ‌سازی و تخطی از قانون، بر محافظت از جنگل و بر کمبود علوفه و هیزم دارد.5

نتایج جالب توجهی به دست آمده‌اند. حضور گسترده‌تر زنان در نهادهای اجتماعی جنگلداری از نظر آماری به راستی اثرات قابل مشاهده‌ی فراوانی داشته است. اگر زنان یک چهارم تا یک سوم کمیته اجرایی را تشکیل دهند، میل به داشتن صدای موثرتری در تصمیم گیری‌های معطوف به مدیریت و استفاده از جنگل‌ها دارند. به خصوص زنان فقیر زمانی که در کمیته‌‌های اجرایی حضور دارند، بیشتر میل به سخن گفتن و ابراز نظر دارند تا زمانی که بیشتر به جنگل وابسته‌اند. از این‌ها گذشته، افزایش حضور و نفوذ زنان سرشتِ تصمیم‌های مأخوذ راجع به جنگل‌ها، به خصوص در رابطه با قوانین استفاده و بهره‌برداری از جنگل‌ها و نحوه‌ی اجرای این قوانین، را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ از میزان شیوع تخطی از قوانین می‌کاهد؛ و این حضور بیشتر زنان منجر به بهبود عمده‌ی شرایط جنگل‌ها می‌شود، و محاسبه‌ی میزان تغییرات در تاج‌ـ‌پوشش جنگل‌ها و احیاء جنگل‌ها این بهبود را نشان می‌دهد. به واقع، در نپال، گروه هایی که کاملاً از زنان تشکیل شده‌اند، علی‌رغم اینکه در مقایسه با دپارتمان جنگل، جنگل‌های کوچک‌تر، تخریب‌شده‌تر و جوان‌تری را تحویل گرفته‌اند، از نظر انجام وظایف محوله، از گروه‌های دیگر موفق‌تر عمل کرده‌اند.

تأثیر مثبت حضور زنان بر برآمدهای حفاظت از جنگل‌ها را می‌توان به فاکتورهای متعددی نسبت داد. نخست، حضور زنان اثربخشی و کاراییِ حفاظت را افزایش می‌دهد. درگیر کردن زنان در تصمیم گیری‌های نهادهای اجتماعی جنگلداری، ائتلافی بزرگتر از مردم را خلق می‌کند که بر تخطی‌ها‌ نظارت می‌کنند.  زنان مشارکت کننده بعد از پیوستن به کمیته‌ی اجرایی، تمایل به همراهی بیشتر و بهتری با قوانین حفاظت از جنگل‌ها، گسترش اطلاعات مرتبط با این قوانین به زنان سایر دهکده‌ها و ترغیب ایشان به همراهی با این قوانین دارند. زنان کمیته‌های اجرایی همچنین تمایل بیشتری به پاسداری از جنگل‌ها و ترغیب زنان سایر دهکده‌ها به این کار دارند. دوم، زنانِ در کمیته‌های اجرایی دانش خود از گیاهان و امور اکولوژیکی را در تلاش برای حفاظت از جنگل‌ها دخالت می‌دهند. این حضور زنان، ائتلاف دانش را افزایش می‌دهد زیرا فهمِ اکولوژی محلی تمایل به جنسیتی شدن دارد: زنان اغلب چیزهای بیشتری راجع به هیزم، علوفه و انواع چوب‌های غیر تجاری می‌دانند و مردان راجع به چوب‌های تجاری. همچنین شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد زنان تمایل بیشتری به مشارکت بهتر در امور حفاظت از جنگل و رفع سریع‌تر معضلات دارند.

به این ترتیب اقداماتی که به افزایش حضور زنان در نهادهای اداره کننده‌ی جنگل‌ها یاری برسانند، نه تنها بهبود دهنده‌ی وضعیت مساوات [بین زن و مرد] هستند که شرایط جنگل‌ها را نیز به طور عمده بهبود می‌بخشند. همچنین مشارکت زنان می‌تواند آگاهی کودکان نسبت به اقدامات حفاظتی را هم افزایش دهد، و به این ترتیب شانس اینکه نسل بعدی هم از جنگل‌ها حفاظت کنند را افزایش دهد. بنابراین مشارکت دهی زنان در امر حفاظت از جنگل‌ها می‌تواند پایداری عمومی نهادهای اداره کننده‌ی جنگل‌ها را افزایش دهد.

البته جنبه دیگری هم هست که نهادهای اجتماعی جنگلداری‌ای که مورد مطالعه‌ی من بوده‌اند، کمتر روی آن کار کرده‌اند. و آن جهت‌دهی به نیازهایِ بومیِ زنانِ روستایی به انرژی است.  در حدود 65 تا 75 درصد از زنان خانوارهای روستایی در هندوستان و 90 درصد در نپال، از هیزم به عنوان سوخت اصلی خوراک‌پزی استفاده می‌کنند که بخش اعظم این  هیزم  هم از جنگل ها و اراضی عمومی جمع آوری می‌شود. به رغم احیاء مؤثر و سهولت دسترسی به زیست‌ـ‌توده‌ی (biomass) بیشتر در جنگل‌های حفاظت شده، مشکل کمبود هیزم در اغلب موارد بر جای خود باقی است، و در پاره‌ای موارد حادتر هم شده است، زیرا امروز نسبت به گذشته، جنگل‌ها به میزان کمتری مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند. راه حل‌های موثر برای حل چنین مشکلاتی هم در پس پاسخ‌های موضعی، از قبیل افزایش استخراجِ هیزم در محدوده‌ی اصلِ پایداری، در بازه‌های زمانی کوتاه مدت، نهفته است و هم در پس سیاست‌های انرژی دولت برای بازه‌های زمانی بلند مدت. این سیاست‌ها می‌بایستی به منظور رفع وابستگی محلی بر سوخت حاصل از جنگل‌ها، بر سوخت‌های پاکِ جایگزین تمرکز کنند. گاز طبیعی (گاز متان که از طریق تخمیر زیست‌ـ‌توده (بیوماس) به دست می‌آید) یکی از انواع این سوخت‌های پاک است که می‌تواند از طریق فناوری‌های کم هزینه تولید شود.

حال این مسئله ما را با دو چالش روبرو می‌سازد: حضور رو به افزایش زنان در نهادهای اجتماعی جنگلداری و یافتن مکانیسم‌هایی برای تحت تأثیر قرار دادن دولت‌ها به منظور توجه به نیازهای زنان روستایی فقیر. یک راه ممکن برای مواجهه با هر دو چالش، می‌تواند بر قراری پیوندهای استراتژیک بین گروه‌های جنگلداری و دیگر نهادهای جامعه‌ی مدنی باشد. برای مثال در هندوستان، گروه‌های هم‌یاری که پیشتر از آنها نام بردم، توانستند پیوندهایی با زنانِ گروه‌های جنگلداری برقرار کنند، یا خودشان به عنوان عضو به این گروه‌ها بپیوندند، و از این طریق به منبعی که برای دوام خودشان به آن نیازمند بودند دسترسی پیدا کنند. ایجاد اتحادیه‌هایی از گروه‌های هم‌یاری به‌ هم پیوسته و گروه‌های جنگلداری می‌تواند نفوذ زنان و صدایشان را در جامعه‌ی جنگلداری بیش از پیش تقویت کند. در عوض، چنین اتحادیه‌هایی قدرت چانه‌زنی بیشتری برای مذاکره با دولت خواهند داشت و در جایگاه قدرتمندتری برای اعمال نفوذ بر سیاست‌های کلان دولت خواهند بود. بنابراین چالش در هندوستان عبارت است از افزایش اتحادیه‌های جنگل موجود و نیز شکل‌دهی پیوندهای استراتژیک با گروه‌های محلی زنان. در نپال یک اتحادیه‌ی سراسری متشکل از گروه‌های استفاده کننده از جنگل‌ها وجود دارد که متعهد است 50 درصد اعضاء و کارمندان‌اش زن باشند. در اینجا چالش عبارت است از تبدیل این تعهد به یک واقعیت.

در خاتمه باید بگویم که راه حل‌های مدیریت مؤثر زنان چه در حوزه‌ی مزارع و چه در حوزه‌ی جنگل‌ها در پس حرکت از رویکردهایی با جهت‌گیری فردی به سوی رویکردهای دسته‌ـ‌جمعی نهفته است. این امر به قدرتمند کردن زنان چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ اجتماعی کمک خواهد کرد.

alt

پانوشت:

 * خانم دکتر بینا اگاروال (Bina Agarwal) مدیر گروه و استاد اقتصاد در مؤسسه‌ی توسعه‌ی اقتصادی در دانشگاه دهلی هستند؛ ایشان عهده‌دار مناصب آکادمیک متعددی در دانشگاه‌های هاروارد، پرینستون، مینِسوتا و میشیگان بوده‌ و همچنین نخستین زنی است د که عنوان رئیسِ منتخب جامعه‌ی بین‌المللی اقتصادِ اکولوژیکی را به دست آورده‌ است؛ اگاروال همچنین از مؤسسان جامعه‌ی اقتصادِ اکولوژیکیِ هند است.

- مطلب حاضر ترجمه ای است از مقاله ای با عنوان Women Managing Farms and Forests in South Asia  که در سال 2011 در سایت زیر منتشر شده است:

http://www.thesolutionsjournal.com/node/899

منابع:

  1. Agarwal, B. A Field of One's Own: Gender and Land Rights in South Asia (Cambridge University Press, Cambridge, 1994).
  2. Agarwal, B. Are We Not Peasants Too? SEEDS (Population Council, New York, 2002).
  3. Agarwal, B. Rethinking agricultural production collectivities: A group approach to poverty reduction and women's empowerment. Economic and Political Weekly 55, 64-78 (2010).
  4. Sabates-Wheeler, R. Co-operation in the Romanian Countryside: An Insight into Post-Soviet Agriculture (Lexington Books, Colorado, 2005)
  5. Agarwal, B. Gender and Green Governance: The Political Economy of Women's Presence Within and Beyond Community Forestry (Oxford University Press, Oxford, 2010).

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به shahrgon-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به shahrgon@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته