-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

Latest News from Norooz for 08/29/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



نوروز: مصطفی تاج زاده یکی از امضا کنندگان نامه هفت امضایی به رییس قوه قضاییه برای رسیدگی به پرونده کودتای انتخاباتی است که اخیرا به دلیل پافشاری بر مواضع خود در این نامه دوباره به زندان بی عدالتی کودتاچیان گرفتار آمده است. تاج زاده پیش از بازداشت مجددش در مجموعه ای از یاداشتها به سوالات اساسی مخاطبینش درباره یادداشت "پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" پاسخ داده است که این مجموعه یادداشتها به مرور زمان منتشر خواهد شد. یادداشتی که در پی می آید توسط این دلیر آزاده به شهدا و آسیب دیدگان گمنام جنبش سبز تقدیم شده است. مقدمه: در پی انتشار " پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" بعضی مخاطبان اصلی من یعنی نسل جدید و نیز قربانیان خشونت‌ها و خطاهای دوران کودکی نسل انقلاب، مطالبی در تحلیل و تجلیل، نقد و انتقاد نوشتند که برایم آموزنده بود. تجربه عصر اصلاحات و عصر نوظهور جنبش سبز به من آموخته است که صحنه‌های وفاق و آشتی را در پس زمینه همین فضاهای انتقادی و به ظاهر پرتنش بجویم. هنگامي كه یک ستمدیده لب به سخن می گشاید و دلش مي‌خواهد انگیزه من از نوشتن آن نامه ناشی از مشاهده دیوار نوشته های سراسر درد زندانیان باشد، در واقع از ورود به یک فضای جدید خبر می‌دهد که در تلاقی نگاه ها و گفتمان ها در چنین شرایطی می توان وارد آن شد. من به ياري خداوند کوشش خواهم کرد در حد توان درباره موضوعاتی که در "پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" آوردم، سخن بگویم . بحث درباره انقلاب مخملي كه علت اصلي بازداشت من و دوستانم اعلام شد، يكي از آن موضوعات است.تشریح اين موضوع به ويژه با پخش نوار سخنراني آقاي مشفق يكي از مقامات اطلاعاتي قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران ضروری تر از گذشته به نظر مي‌رسد. زيرا سخنان مذکور بیش و پیش از آن که "انقلاب مخملی" را ثابت کند، افشاگر "كودتاي انتخاباتی" و درواقع "نظامی" بخشي از حاكميت به سود آقای احمدی نژاد و عليه نامزدهاي اصلاح طلب وحتي عليه نامزدهاي اصولگرا است.نوار مزبور سخنان مرا پيش از انتخابات تایید می کند كه هشدار می دادم عده اي به نام "انقلاب مخملي" درصدد انجام "كودتاي انتخاباتی" هستند ؛کودتایی که به علت هوشياري مردم و حضور آگاهانه آنان در 25 خرداد 88 افشا و با سخنان آقاي مشفق مستند شد. من ودوستانم درباره شکل گیری مافیای قدرت و ثروت جدید و نیز"اهانت ها،تهمت ها ودروغ های سردار مشفق" سخنان زيادي داريم كه به استحضار ملت شريف ايران خواهيم رساند. شکایتی هم علیه "کودتاچیان"تسلیم مقامات قضایی کرده ایم تا استحاله " نظام جمهوري اسلامي ايران"به"نظامی"روشن شود که درآن نامزدهای تاييد صلاحيت شده "دشمن"، ستادهای انتخاباتی آنان"ستاد جنگ" و تشکیل جلسات احزاب قانونی حامي نامزد ها برای پیروزی در انتخابات و بركناري قانونی مقامات کنونی"توطئه" و"براندازی"خوانده می شود. در عين حال دخالت نظامیان درانتخابات به سود یک نامزد خاص عین قانون گرایی و دفاع ازآرمان های انقلاب و جمهوری اسلامی ناميده مي‌شود.(1) اول. تشابه اسمی و پیامد های مخرب آن من در زندان از نزديك شاهد مراحل نهايي عمليات نظامي و رواني به منظور «انقلاب مخملي» نماياندن جنبش سبز اكثريت ملت ايران بودم. همان اتهامي كه آقاي احمدي‌نژاد ده روز پيش از بازداشت فعالان انتخاباتي، در مناظره با مهندس موسوي در 13 خرداد 88 متوجه اصلاح‌طلبان كرد و بازجوها تلاش فراواني كردند به نوعي آن را «مستند» و به زعم خود واقعي جلوه دهند. این در حالی بود که جنبش سبز مردمی در جامعه و خارج از اراده حزب پادگاني شكل گرفته بود و آنان نمي‌توانستند اين پديده شگرف ملي را به نام واقعي خود بخوانند. بازجوها در مراحل نخست تا زماني كه نوبت دادگاهي كردن فعالان انتخاباتي منتقد فرا برسد، از تعبير «انقلاب مخملي» استفاده مي‌كردند، اما وقتي ديدند واژه «انقلاب» نمي‌تواند بار منفي داشته باشد، نام افسانه حزب پادگاني ساخته‌ را به «پروژه كودتاي مخملي» تغيير دادند. ترديد و تزلزل درباره نامگذاري ناصواب «جنبش سبز» چنان ناشيانه بود كه كيفرخواست نويسان‌ خود را تا مرحله مدعي‌العموم رژیم های كمونيست‌ سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي تنزل دادند و صريحاً نوشتند: «تاكنون پروژه كودتاي مخملي در چند كشور به مورد اجرا گذارده شده كه اكثراً با موفقيت انجام شده، اما در مواردي هم ناكام مانده است»(2). به اين ترتيب كيهان‌نويسان و از پي آنها كيفرخواست‌نويسان به منظور القاي اینکه جنبش سبز ايرانيان را بنیادهای امریکایی راه انداخته اند، تا آن‌جا پيش رفتند كه ردای قضايي در جمهوي اسلامي ايران را با پرچم سرخ كمونيست‌هاي سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي درآميختند و به زبان ورشكستگان سياسي آن كشورها، قیام مردم عليه "ميلوسويچ" قصاب مسلمانان بوسني را «پروژه كودتاي مخملي» ناميدند! افسانه «انقلاب مخملي» يا «پروژه كودتاي مخملي» ناميدن جنبش سبز در همين جا متوقف نشد و كار به جايي رسيد كه كيفرخواست‌نويسان سوگواري براي سرنگوني «ميلوسويچ» را با رجزخواني عليه جنبش سبز درآميختند و در برابر ديدگان حيرت‌زده ميليون‌ها ايراني از قول "یک جاسوس بازداشت شده" (كه او را معرفي نمي‌كنند و هنوز هويتش بر مردم معلوم نيست) اعلام كردند: «كودتاي مخملي ايران خيلي شبيه به انقلاب مخملي صربستان است. در آن كشور گروهي به نام «اُت پور» كه گروهي دانشجو بودند ابتدا شروع به عضوگيري كردند كه شباهت زيادي به موج سبز در ايران داشت»(3). پاسخ اين سوال كه چرا كيفرخواست‌نويسان از ميان همه كشورهايي كه به قول خودشان در آن ها «كودتاي مخملي» صورت گرفته است، تمركز ويژه‌اي بر سرنگوني" ميلوسويچ" توسط انقلاب مخملي «اُت پور» كردند و آن را «خيلي شبيه» جنبش سبز خواندند، زماني براي من روشن شد كه از زندان خارج شدم. تشابه فوق بر پایه تشابه اسمي دونفر كه تاكنون از چشمان سازمانهای اطلاعاتی کشور و در نتیجه از دید بازجوها و كيفرخواست نويسان پنهان مانده، خلق شده و بنيادش بر آب است.(4) در هر حال تا آن‌جا كه از بازجويي‌هاي دوران انفرادي به خاطر مي‌آورم، مي‌توانم اشاره‌اي به بحث خودم عليه آن افسانه ابداعي داشته باشم. من در پاسخ به شبيه‌سازي جنبش سبز با انقلاب‌هاي مخملي استدلال كردم كه: اولاً جايگاه انتخابات رياست جمهوري در كشورهايي كه به سرنگوني امثال "ميلوسويچ" انجاميد با جايگاه و حدود اختيارات رييس‌جمهور در كشور ما تفاوت اساسي دارد؛ يعني رقابت بر سر مقام رياست جمهوري در ايران به مفهوم رقابت در مورد عالي‌ترين مقام كشور نيست كه آن اندازه اختيار داشته باشد تا بتواند جهت‌گيري كلان كشور را تغيير دهد. در كشورهايي كه بقاياي كمونيسم روسي توسط انقلاب‌هاي مخملي مورد حمایت امریکا سرنگون شده‌اند، رقابت در انتخابات رياست جمهوري، رقابت براي كسب عالي‌ترين مقام كشور است كه می تواند سياست‌هاي داخلي و خارجي آن را 180 درجه تغيير دهد و مثلاً كشور را از اردوگاه روسيه به حوزه غرب و آمريكا ببرد يا بر عكس. ثانياً در اين كشورها هر دو جناح در انتخابات از اينكه طرفدار روسيه يا آمريكا خوانده شوند، نه تنها پرهيز ندارند، بلكه همه رأي‌دهندگان و نيز جهانيان، از جمله ايرانيان، مي‌دانند كه پيروزي هر نامزد كفه سياست‌هاي كشور را به سوي كدام قدرت (آمريكا يا روسيه) سنگين خواهد كرد. به عنوان مثال دانشجویان دانشگاه بلگراد و سازمان «اُت پور» که كمپين انتخاباتي عليه "ميلوسويچ" را رهبري مي‌كردند ، هيچ ابايي نداشتند كه متهم به حمايت از جانب آمريكا شوند. زيرا جنگي كه "ميلوسويچ" و ساير قصابان بالكان طي سال‌هاي 1991 تا 1995 عليه مسلمانان بوسني و ديگر اقليت‌هاي بالكان به راه انداخته بودند، چنان نفرتي در مردم آن سرزمين و حتي در ميان صرب‌ها پديد آورده بود كه ديگر از پس كشتار هزاران نفر، نه تنها مخالفان قباحتي براي دريافت كمك‌ مالي از بنيادهاي آمريكايي نمی دیدند، بلكه در نظر اكثر رأي‌دهندگان آن ديار، آمريكا به شكل ناجي مردم از دست جنايتكاران جنگي جلوه كرد(5). اگر كيفرخواست‌نويسان به جاي آنكه ريشه‌هاي نفوذ آمريكا و اسرائيل در ايران را به استناد اعترافات «يك جاسوس بازداشت شده» تا زمان امام و نخست‌وزير امام و به تعبير متن كيفرخواست تا «اواسط جنگ» عقب ببرند، زحمت مطالعه پيام رهبر فقيد انقلاب به آقای گورباچف را به خود مي‌دادند، جمهوری اسلامی ایران را به همسویی با "ميلوسويچ" و ديگر بازماندگان سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي مفتخر نمي‌‌كردند. امام خميني در آن پيام تاريخي ابراز اميدواري كرده بود كه آقای گورباچف خود به عنوان رهبر شوروي «آخرين لايه‌هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيست را از چهره تاريخي كشور خود بزدايد.» چنانچه كيفرخواست‌نويسان به انديشه امام وفادار بودند، دليلي نداشت به نام دستگاه قضايي جمهوري اسلامي ايران، سرنگوني مخملي بقاياي همان «لايه‌هاي پوسيده» را «پروژه كودتاي مخملي» بخوانند و آن را محكوم كنند. در هر حال مردمي كه به" ميلوسويچ" يا رقباي مخملي او رأي مي‌دادند مي‌دانستند كه به حزب و كانديداي طرفدار روسيه رأي مي‌دهند يا به كانديداي حامی آمريكا و اروپا. اما اگر به كشور خودمان باز‌گرديم به وضوح خواهيم ديد هرگز چنين صف‌بندي آمريكايي- روسي در جريان انتخابات رياست جمهوري وجود نداشت. مهندس موسوي چنان مواضع شفاف و روشني بر ضرورت امتياز ندادن به دولت آمريكا داشت كه بعضي اصلاح‌طلبان كه از روحيه و مشي استقلال‌خواهي وي و بويژه ضرورت حمايت از حق انرژي هسته‌اي از نظر او آگاه بودند، با اين استدلال كه آمريكايي‌ها راحت‌تر مي‌توانند با آقای احمدي‌نژاد كنار بيايند و حاكميت هم بر سر مذاكره‌جويي او، ولو از موضع پايين با مقامات آمريكايي سنگ‌اندازي نخواهد كرد (همچنان كه در جريان توافق سه جانبه اخير ايران، تركيه و برزيل مشاهده شد)، از نامزدي وي حمايت نمي‌كردند. در همان ايام، برخی مراکز صهيونيستي درباره عواقب روي كار آمدن موسوي هشدار كارشناسي مي‌دادند و محافل جنگ‌طلب آمريكا نيز استدلال مي‌كردند كه چگونه و به چه دليل پيروزي مهندس موسوي، منزوي ساختن ايران را براي اسرائيل و آمريكا دشوار خواهد كرد(6). مقامات امنيتي اسرائيل و چهره‌هاي شناخته شده جنگ‌طلب در آمريكا استدلال مي‌كردند كه آقاي احمدي‌نژاد به دليل ناشي گري در سیاست خارجی و بويژه انكار هولوكاست «دشمن‌ بهتري» در مقايسه با آقاي موسوي براي آنان به شمار مي‌رود. از ديد آن ها‌ مهندس موسوي به دليل اينكه «پوشش كاذبي» از «ميانه‌روي» و «دموكراسي» به وجهه جمهوري اسلامي ايران مي‌بخشيد و آن را نزد افكار عمومي جهان موجه جلوه مي داد، «دشمن بدتري» به حساب مي‌آمد. به اين ترتيب تفاوت روشني بين تحليل‌ مقامات امنيتي موساد و محافل جنگ‌طلب و افراطي آمريكا درباره مزاياي حكومت آقاي احمدي‌نژاد در پيشبرد اهداف صهيونيستي و تحليل آن دسته از مقامات آمريكايي كه به مبارزه با جنگ‌طلبي بوش شهره هستند، ديده مي شود(7). واضح است كه چنين صف‌بندي‌هايي در جريان مبارزات انتخاباتي مخملي‌هاي بلوك شرق با رقباي روسي آن‌ها نمي‌توانست وجود داشته باشد(8). ثالثاً توضيح دادم انقلاب مخملي در كشورهايي رخ مي‌دهد كه حكومت در برابر بسيج تظاهرات مردمي كه احساس مي‌كنند تقلب صورت گرفته و نامزد مورد حمايتشان به ناحق از ورود به عرصه حكومت محروم شده است، نتواند دست به مانور قدرت بزند و جمعيت زيادي را گرد آورد. پس اگر در كشوري هر دو طرف رقابت‌هاي انتخاباتي بتوانند مردم را بسيج كنند، وقوع انقلاب مخملي منتفي است و براي نمونه لبنان را مثال زدم كه هرگز در اين كشور انقلاب مخملي رخ نخواهد داد. اين كشور يا شاهد جنگ داخلي خواهد بود يا استقرار دموكراسي و همكاري مسالمت‌آميز همه جناح‌ها از حزب‌الله تا احزاب راستي طرفدار فرانسه و آمريكا. از آن‌جا كه در ايران، حزب پادگاني نیز مانند جنبش سبز در حال حاضر قدرت بسيج گروه‌هايي از مردم را دارد، انقلاب مخملي رخ نخواهد داد، اگرچه وقوع تحولات ديگر محتمل است. دوم.سوء ظن به مردم یا حاکمان؟ رهبر فقيد انقلاب نگراني خود را از شاهنشاهي شدن انتخابات نه پنهان مي‌كرد و نه آن‌را به دوردست‌ها یا صربستان و گرجستان فرافكني مي‌كرد: «اين تلخي مطالب و بي‌بند و باري انتخابات و مجلس و امثال ذلك شايد يك وقت اسباب اين شود كه بعضي ها گمان كنند كه خوب حالا هم مثل آن وقت. به اصطلاح آدم مارگزيده از ريسمان خط وخال دار هم مي‌ترسد و ملت ما مارگزيده است. استعمار گزيده است. خان گزيده است و محمدرضا و رضاخان گزيده است. از اين جهت يك وقت مي‌بيني كه در ذهنشان مي‌آيد كه خوب اين مجلس هم مثل آن مجلس‌ها»(9). جملات فوق به معنای به رسميت شناختن حساسيت مردم و ترس آن‌ها از "ارتجاع پهلويستي" است كه بيش از هر چيز ديگر در قضيه انتخابات متجلي مي شود. يعني اگر مي‌خواهيد منشاء نگراني ملت را در يابيد، به حافظه تاريخي آنان مراجعه كنيد و ببينيد چه چيزي محتواي حافظه نزديك آنان را تشكيل مي دهد. انتخابات صربستان و گرجستان و قرقيزستان و اسامي ناشناس و عجيب و غريبي از قبيل «اُت پور»، «جين شارپ» و... كه در متن كيفرخواست فعالان ستادهای انتخاباتي رقبای نامزد استبدادطلبان آمد، در حافظه ملي ما جايي ندارند. به جاي همه اين ها ملت ما در حافظه روشن خود تجربه تلخي از انتخابات نمايشی و مجالس فرمايشي عهد پهلوي ها دارند كه در وصيت‌نامه رهبر فقيد انقلابشان نيز نفی و محکوم شد. بنابراين طبيعي است به محض مشاهده كمترين مورد و نشانه از تخلف انتخاباتي، ذهنشان به همان سابقه منفور تاريخي معطوف مي شود، نه به صربستان و گرجستان و قرقيزستان. آيا واقعاً اقتدارگراها نمي‌دانند چه چيزي ذهن مردم را مشوش مي‌كند و خاطره تعیین نمایندگان مجلس در دربار قبل از برگزاری انتخابات را زنده کرده و شبح رژه چكمه پوشان رضاخاني و قداره بندان محمدرضا شاهي را بر فراز انتخابات پديدار مي‌كند؟ درهرحال پاسخ قانع‌كننده به نگرانی ازتخلف و تقلب در انتخابات را امام خميني مي‌دهد، نه نظاميان مداخله گر در امر انتخابات؛ كساني كه می کوشند" نظارت مقامات بر ملت" را جايگزين "نظارت ملي بر حكومت و اركان آن" كنند؛(10) «در حكومت اسلامي وضع اين است كه شما ها الآن در انتخابات بيش از حق نظارت و فراهم كردن وسائل به آن قدري كه بايد حكومت‌ها فراهم كنند، بيش از اين حق نداريد كه خداي ناخواسته يك وقتي نسبت بدهند به اين‌كه براي خاطر طرفداري از يك نفر آدم- فرض كنيد يك كاري كردند- صندوق عوض شده. اين را بايد خيلي توجه به آن داشته باشيد. هم آزادي ملت را- راه دادن ملت را در آن‌جايي كه مي‌خواهند رأي بدهند- و هم امانت در حفظ [آراي صندوق‌ها] كه تحت مراقبت يك عده اشخاص امين از دولت و از ملت، اشخاصي امين تحت نظرشان باشد كه بعد صحبت نشود كه خوب، اين هم اين رژيم و اين هم اين انتخابات و انتخابات اين‌جا هم مثل آن‌جا [رژيم شاه]» (11). در حقیقت تغيير جهت و هدف نظارت، دخالت وسيع نظامیان در فرآیند انتخابات، جانبداری آشكار صدا و سیما و نیز برگزار کنندگان و ناظران انتخابات از يك نامزد معين و صرف ميلياردها تومان به سود كانديدايي خاص به طور طبيعي و خود انگيخته اذهان را متوجه انتخابات محمدرضا شاهي مي‌كند. رهبر فقيد انقلاب با در نظر گرفتن حافظه تاريخي ملت، به جاي اين‌كه سوءظن خود را متوجه ملت كند، بدگماني مردم را نسبت به احتمال بازگشت رفتار رضاخاني و محمدرضا شاهي در اشكال نوين تخلف و تقلب انتخاباتي به رسميت مي‌شناخت و عليه «ناظران» و نه ملت هشدار مي‌‌داد(12). به اين ترتيب آن‌جا كه هشت نفر از دوازده عضو شوراي نگهبان از جمله آقايان جنتي، يزدي، كعبي، الهام، عزيزي صریحاً در جانبداري از آقاي احمدي نژاد سخن می گویند، به شبيه سازي جنبش سبز با انقلاب مخملي صربستان و گرجستان و قرقيزستان چه نیاز است؟ مردم ما با اسامي آقايان جنتي و مصباح و مرتضوي و با مواضع حذفي- نظامي آنان آشنايي دارند و نه با اسامي و اصطلاحات ناآشنايي چون «هابرماس» و «جين شارپ» و «سورُس» كه در متن كيفرخواست آمد(13). نگراني مردم از رفتار آقاي جنتي است كه تخلف هاي آشكار وي را در جريان برپايي انتخابات گذشته ديده‌اند يا شنيده‌اند(14) ونیز از عملكرد شاگردان آقاي مصباح است كه صريحاً مي گويند براي مصالح اسلام يا مردم مي‌توان سخناني برزبان آورد که دردل به آن‌ها اعتقاد نداشت و از وسائلي بهره برد كه در شرايط عادي مجاز وشرعی نيست. بنابراين نمي توانند صندوق باناني امين براي ملت باشند(15). در هر حال ترس ملت ما يك ترس كاملاً آشنا با جان مجروح تاريخي آن‌ها است كه استبداد و انتخابات نمايشي نام دارد. تصادفي نيست كه مرزبندي با همه اشكال ديكتاتوري «چه شاه باشه چه دكتر» يكي از شعارهاي رايج شب انتخابات و بعد از انتخابات بود. تمسک به سيره خميني ايجاب مي‌‌كرد به محض مطرح شدن نگراني تقلب، تكيه و تأكيد اصلي بر صيانت آراي ملت باشد، نه اين‌كه از همان ابتدا و حتي قبل ازگرم شدن تنور انتخابات با «پيش‌بيني‌هاي» آن چناني (از قبيل «پيش بيني‌هاي» مشهور كيهان كه همواره حكم پيش گويي و خط راهنماي برخوردهاي امنيتي- قضايي را دارد) چماق سوءظن عليه بدگماني ملت، كه امام خميني اين بدگماني را مشروع مي‌دانست، در آسمان سياست كشور به گردش درآيد و در عين حال کلامی درباره عدم دخالت نیروهای مسلح در انتخابات بر زبان جاری نشود. سوم. "كناره گيري" يا" مشروطه بيشتر"؟ تجربه 30 ساله نشان مي‌دهد حساسيت ملت به انتخابات و سوءظن موجه آنان عليه رفتار شاهانه ،يك امر مفيد براي انتخابات است و باعث مشاركت بيشتر شهروندان مي‌شود. در انتخابات 88 نيز ترس ملت از رفتار شاهانه و نگراني از تبديل «نظارت مردمي بر حكومت و انتخابات» به «نظارت استصوابي- نظامي حاكمان بر عرصه سياست و انتخابات»، «اسم رمز» مشاركت هر چه گسترده‌تر ملت در انتخابات بود(16). به علاوه نسل ما از رهبر فقيد انقلاب آموخت كه پادزهر «پهلوي گزيدگي» چيزي جز مشاركت بيشتر مردم در انتخابات نيست. همچنان که امام خميني بر خلاف فرقه مصباحیه كه اصل مشروطه را ارمغان غرب و فراماسونري و انگليسي مي‌دانند، «كنار رفتن از مشروطه» را باعث و باني بدبختي‌هاي ملي مي‌دانست و به جاي اينكه از «تكرار مشروطه» بترسد، همواره نگران تكرار تجربه تلخ «كناره گيري ملت از مشروطه» بود و عدم مشاركت همه‌جانبه و گسترده‌ در ادوار نخستين مجلس مشروطيت را باعث نابودي عزت ملي مي‌خواند و می گفت: «اگر در صدر مشروطه علما آمده بودند در میدان، مؤمنین آمده بودند، روشنفکرهای معتمد آمده بودند و قبضه کرده بودند مجلس را، و نگذاشته بودند که دیگران بیایند مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمی رسیدیم. مملکتمان خراب نمی شد. ما عزتمان از بین نمی رفت» (17). رهبر فقيد انقلاب به جاي "ملت ترسي" و سوءظن به جامعه، همواره لبه تيز بدگمانی خود را متوجه رفتار شاهانه حاكمان مي‌كرد كه نقطه كانوني آن مداخله مقامات و مخدوش كردن مرزهاي «نظارت بر انتخابات» و «دخالت در انتخابات» بود(18). اين همان سوء‌ظن به حق و تاريخي است كه افزون بر 22 خرداد 88 موجب حضور گسترده شهروندان و به ویژه جوانان در روز 25 خرداد در سراسر ميهن شد و بار دیگر ایران را در جهان سربلند کرد؛ سوء‌ظني كه سخنان آقاي مشفق به حق بودن آن را تاييد كرد. چنانچه اين مرز مخدوش شود، مناسبات ارتجاعي- شاهنشاهي كه با راي مردم جارو شده بود، دوباره سر بر خواهد آورد. چهارم."آرامش بخشی" یا" التهاب آفرینی" ؟ فرض كنيم حق با آقاي احمدي‌نژاد بود و اصلاح‌طلبان در صدد بر پايي انقلاب مخملي بودند و يك هسته مافيايي كه سردار مشفق آنان را لو داد، درصدد "كودتاي انتخاباتی" نبود. در اين صورت رفتار رئيس دولت و ديگر برگزاركنندگان انتخابات و مقامات حكومتي چه بود و چه مي‌بايست باشد؟ آيا جز اين است كه لازم بود جناح حاکم به سرعت به سمت آرام سازی فضای کشور و شفاف‌سازي روند برگزاری انتخابات پيش رود و هر گونه شبهه‌ و شائبه‌ تخلف و تقلب در انتخابات را پيش، حين و پس از آن برطرف كند؟ بر اين مبنا قبل از انتخابات، نمايندگان نامزدهاي رقيب رييس دولت را که خود هم زمان نامزد و برگزار کننده انتخابات بود، دعوت کنند و موارد اعتراضي يا ابهامي آنان را بشنوند و اقدام لازم يا توجيه كافي براي رفع نگراني آنان و نيز افكار عمومي ارائه كنند. به علاوه نمايندگاني از آنان را به عضويت در هيأت‌هاي اجرايي و نظارت در آورند و حداكثر تسهيلات را براي نظارت نمايندگان نامزدها در حوزه‌هاي اخذ رأي ستاد انتخابات فراهم كنند تا معلوم شود كه قرار نيست اتفاق ويژه‌اي بيفتد. به رغم نکات بدیهی فوق، اقتدارگراها نه تنها قبل از انتخابات هيچ اقدام اعتماد سازي نكردند، بر عكس آقاي احمدي‌نژاد با مناظره زنده و از قبل طراحي شده خود و با دروغ ها وتهمت‌هاي متعددي كه در مناظره با مهندس موسوی متوجه اشخاص زيادي كرد، فضاي سياسي و انتخاباتي كشور را برای جلب آرا چنان ملتهب و دو قطبی كرد كه به راحتي قابل مهار نبود (19). وي اين روند را در مناظره با آقاي كروبي نيز پی گرفت. از سوی دیگر اقتدارگراها به جای تلاش برای برطرف کردن شبهات مردم و نامزدهاي رقيب، احكام دستگيري فعالان انتخاباتي منتقد يكه سالاري را سه روز قبل از برگزاري انتخابات صادر کردند. يعني حتي ظاهر قضيه را نيز رعايت نكردند كه وانمود كنند نتيجه انتخابات در روز 19 خرداد 1388 معلوم نيست و ممكن است مهندس موسوي رأي بياورد. بنابراين صدور حكم بازداشت فعالان ستاد انتخاباتي حامي وي قبل از انتخابات، دهن‌كجي به رأي ملت محسوب مي‌شود. بازداشت اين اشخاص روز بعد از انتخابات نيز فاقد وجاهت قانونی و سیاسی بود و بر التهاب ها افزود(20). اقدام‌هاي حزب حاكم در روز انتخابات نيز رفتار يك جناح شكست خورده و كودتاگر را به نمايش گذاشت؛ قطع تمام خطوط ثابت تلفن كميته صيانت آراي مهندس موسوي، قطع کامل سيستم پيامك تلفن های همراه تا سيستم نظارتي كميته صيانت آراي مهندس موسوي فلج شود، فيلترينگ تمام سايت‌هاي اينترنتي حامي آقاي موسوي از عصر روز جمعه، حمله تعدادي مأمور اطلاعاتی سپاه با لباس شخصي و با حكم آقاي مرتضوي به ستاد انتخاباتی قيطريه (ستاد مركزي حاميان اصلاح‌طلب مهندس موسوي) در ساعت 6 عصر جمعه كه منجر به تشكيل اولين اجتماع خياباني اعتراضي در روز انتخابات در میدان قيطريه تهران شد و خوشبختانه با وساطت و تدبير مسئولان ستاد موسوي با آرامش به پايان رسيد، اعلام خبر كذب بازداشت آقاي امين‌زاده مسئول ستاد قيطريه و من در ساعت 18 روز جمعه توسط خبرگزاري رسمي دولت (ايرنا)، حمله شبانه به ستاد مركزي مهندس موسوي در میدان فاطمی، اعلام پيروزي 25 ميليون بر 13 ميليون نفری احمدي‌نژاد بر موسوي در ساعت 23:30 بين خواص و در شرايطي كه شمارش آراي بسياري از صندوق‌ها ادامه داشت و نيز درج خبر كذب بازداشت آقاي رمضان‌‌زاده و من در روزنامه ايران، ارگان رسمي دولت در صبح شنبه 23 خردادماه 1388 (21). موارد فوق به غير از اتفاقاتي است كه در حوزه‌هاي اخذ رأي و ستاد انتخابات کشور رخ داد. سؤال اين است چنانچه مقامات مسئول اطلاع داشتند كه اصلاح‌طلبان قصد برپايي انقلاب مخملي دارند، آيا اقدام‌هاي فوق در جهت خنثي‌سازي حركت مزبور و توجيه و آرام كردن شهرونداني انجام شد كه بسياري از آنان، بويژه در شهرهاي بزرگي مانند تهران، شاهد خيل عظيم رأي دادن خود و هموطنانشان به مهندس موسوي بودند و ناگهان با اعلام آراي 3 به 1 به سود آقاي احمدي‌نژاد در ساعت 1 بامداد 23 خرداد شوكه شدند؟ يا بر عكس، اقدام هاي پيشگفته بر ابهام ها افزود و فضا را ملتهب‌تر كرد؟ شاهكار حزب پادگاني در مواجهه با موضوع تخلف و تقلب پس از انتخابات بودكه به جاي تلاش برای جلب اعتماد افكار عمومي و تشكيل هيأتي مورد توافق همه نامزدها و قول رسيدگي دقيق به همه شكايات، تعدادی از فعالان انتخاباتی مهندس موسوی را دستگیر كردند و انتخابات را نيز عملا تمام شده خواندند(22). آقاي احمدي‌نژاد نيز در روز یکشنبه 24/3/88 جشن پيروزي گرفت و با «خس و خاشاك» خواندن معترضان بر زخم مناظره‌ها و تخلف‌هاي وسيع مجريان و ناظران نمک پاشید و فضا را ملتهب تر کرد. سركوب خونين هر صداي اعتراضي به راستي شاهكار جناح حاكم در روزها، هفته‌ها و ماه‌هاي بعد بود. به اين ترتيب مي‌توان گفت اراده‌اي براي شفاف‌سازي و اقناع افكار عمومي وجود نداشت. بر عكس، آنچه رخ داد عبارت بودبی اعتنایی حزب پادگاني به شکایات مردم معترض از یک سو و تلاش برای تسويه حساب با منتقدان يكه سالاري و تمرکز مطلق قدرت و سرکوب هر صدای منتقد و مخالف ،با این هدف که پس از انتخاب دور اول آقاي احمدي‌نژاد كه حكومت تك‌صدا شده بود، اين بار جامعه نيز تك‌صدا شود و نفس كسي در نيايد.به این ترتیب بتوانند"احزاب را از دخالت در امور حکومت منع"کنند، "نظام ولايي" را "تك حزبي" بخوانند، "جناح بندي" يعني رقابت هاي انتخاباتي را حتی میان اصول گراها"نابود كننده آرمان ها" بنامند، از ضرورت تحقق مدل "اداره انقلابي جامعه" به جاي "دموكراسي" سخن بگويند و تیر خلاص را به مغز دموکراسی و ایران شلیک کنند كه البته با محكوميت قاطع افكار عمومي مواجه شد. پنجم.علت شبيه سازي درست است که شبيه‌سازي جنبش سبز با انقلاب‌هاي مخملي كشورهاي بلوك شرق سابق به لحاظ سياسي و اخلاقي نادرست و تداعي‌گر شباهت‌هاي ناروا بين جمهوري اسلامي ايران و بقاياي پوسيده كمونيسم ضد دموكراتيك روسي است و واقعيتي در دنياي خارج به صدق آن گواهي نمی دهد(23)، با وجود این يك اتهام ناگزير براي شبيه‌سازان به شمار مي‌آيد و نشان مي دهد كه از سر ناچاري به اين حربه ناكارآمد رواني پناه آورده‌اند. علت واقعي اين شبيه سازي آن است که کودتاگران شهامت پذيرش واقعيات جامعه كنوني را ندارند و نمي‌خواهند بپذيرند اكثريت ايرانيان مخالف وضع موجودند. به همين دليل چاره‌اي جز آمريكايي نماياندن انبوه ميليوني معترضان نمي‌بينند(24). از آن وحشتناك‌تر اين‌كه در آينده هم نمي‌‌خواهند انتخابات آزاد و پرشوري برگزار كنند تا مبادا از دل صندوق‌ها، حماسه دوم خرداد يا جنبش سبز ديگري شكل بگيرد. به همين دليل مي‌كوشند نه فقط نامزدهاي منتقد را حذف كنند، بلكه در صددند نفس انتخابات آزاد و حتی سیاست ورزی قانونی را منتفي كنند. اگر در تبليغات و تهاجم‌هاي رواني حزب پادگاني دقت كنيم، به وضوح درخواهيم يافت كه ظرف ماه‌هاي پس از انتخابات، آنان هرگز كوچكترين نشانه اي از خيز برداشتن به سوي رعایت حقوق منتقدان و انتخابات آزاد از خود نشان نداده‌اند. برگزاری انتخابات شوراها در سال جاري نیز منتفی شد و به بهانه تجميع انتخابات امسال انتخاباتی برگزار نخواهد شد. در اين مدت حتی يك نفر از مدعيان صحت انتخابات 22 خرداد اعلام نكرده است كه در آينده انتخابات را چنان آزاد و شفاف برگزار خواهيم كرد كه همه مدعيان دروغين رأي اكثريت و همه سبزها شرمنده شوند. يعني همچنان كه حاضر نيستند حتي در كوير لوت نيز اصل 27 قانون اساسي و آزادی اجتماع مردمي را اجرا كنند تا سبزها حمایت گسترده مردمی خود را به نمايش بگذارند، در عرصه انتخابات نيز خواهند كوشيد افسانه شباهت جنبش سبز و انقلاب (اخيراً كودتاي) مخملي را همچنان به صورت يك ورد سحرآميز تكرار كنند تا برگزاري انتخابات آزاد و قانوني به طور كامل منتفي شود و رابطه اقتدارگراها با انتخابات آزاد، همچنان مانند رابطه جن و بسم‌‌الله باقي بماند. ششم. نظامی گری يا انتخابات آزاد؟ اگر حزب پادگاني واقعاً به مدعاي پیروزی 24 ميليوني خود باور داشت و رفتار خود را متناسب با همين مدعا تنظيم مي‌كرد، اكنون جمهوري اسلامي ايران یکی از دموكراتيك‌ترين كشورهای جهان محسوب می شد و هيچ ترسي از هيچ روزنامه‌اي و هيچ تظاهراتي و هيچ حزب قانونگرا و هيچ مناظره آزادي از یک طرف و هیچ تحریم و تهدید بین المللی ازطرف دیگر نداشت. چنانچه نامزدی در يك انتخابات آزاد و رقابت برابر و منصفانه واقعاً 24 ميليون و رقيب وي 13 ميليون رأي آورده باشد، این همه بگير و ببند و اين همه محدودسازي آزادي ها و اين همه صندوق ترسي و جامعه ترسي نیاز نبود(25). دولت آمریکا نیز قادر نبود تمام قدرت های بزرگ را علیه جمهوری اسلامی ایران بسیج و قطعنامه تحريم جديدي به ما تحميل کند.به علاوه اگر اقتدارگراها ادعاي پیروزی 24 ميليوني خود را باور داشته باشند و مطابق همين باور حركت كنند، نبايد از انقلاب مخملي كوچك‌ترين ترسي داشته باشند. كما اينكه جناح روسي اوكراين با اينكه فاصله چنداني با رقيب مخملي- نارنجي خود نداشت و حتي از آن عقب مانده بود، به جاي نشان دادن «اقتدار انتظامي- امنيتي» يعني سركوب خونین منتقدان، با اعتماد به نفس وارد نوبت بعدي انتخابات شد و شكست دوره قبل راجبران كرد. به اين دليل روشن كه به جاي مدعاي گزاف داشتن پشتوانه63 درصدي حد واقعي خود را ‌دانست و پرده‌پوشي نكرد و با تكيه بر سرمايه واقعي مقبوليت خود نزد افكار عمومي وارد انتخابات آزاد بعدی شد و پيروز از ميدان خارج گرديد(26). آیا استبدادطلبان مي‌توانند کشوری را در دنیا نشان دهند که در آن حزب و جناحی نسبت به پايگاه مردمي خود مطمئن است، در عین حال از انتخابات آزاد، ولو با شركت مخملي‌ها هراس به خود راه مي‌دهد؟(27) عقل سلیم حكم مي كند فرد، حزب يا جناحی که واقعاً حلاوت پیروزی در یک انتخابات آزاد را چشیده باشد، باید بیش از هر نیروی دیگر برطبل انتخابات آزاد آتی بکوبد، نه اینکه به طور مستمر دایره انتخاب ملّت را به بهانه کودتای مخملی محدود و محدود تر کند. بنابراین حتی اگر چیزی به نام انقلاب یا کودتای مخملی وجود داشته باشد، باز هم" باطل السّحر" آن انتخابات آزاد است و نه افسانه سازی پیرامون قدرت آشوبگر انقلاب مخملی(28). جمع‌بندي عملكرد سركوبگر- اقليتي حزب پادگاني موجب شده است بسياري از مردم "كودتاي مخملي" را اسم مستعار کودتای واقعی انتخاباتی، نه فقط در خرداد 88 بلکه در انتخابات آتی بدانند که میهن را چه به لحاظ مدیریت ناکارآمد و فساد گسترده و چه از نظر ماجراجويي بين المللي و ايجاد مخاطرات خارجی در لبه پرتگاه قرار داده است.بنابراین تا زمانی که فشار افکار عمومی ملی و جهانی از يك سو و آشكار شدن نتايج عملكرد فاجعه‌بار مديريت كنوني كشور از سوي ديگر، جناح حاكم را به برگزاری انتخابات آزاد مجبور کند، اكثريت ايرانيان هر انتخاباتي را "مهندسي شده" ارزيابي و آن را "کودتای انتخاباتی"خواهند خواند و در آن مشاركت نخواهند كرد. جبران ضررها و آسیب های كودتاي انتخاباتي 88 صرفا با برگزاری انتخابات کاملاً آزاد و شفاف ممکن است نه با استصواب و سرکوب بیشتر. ----------------------- پانوشت ها: (1) آقای مشفق در سخنرانی خودبااذعان به اینکه تنها کارکرد سیستم نظارتی و sms ستادانتخاباتی مهندس موسوی رصد کردن فرایند انتخاباتی بود و ضمن تصریح به اینکه «اینها می توانستند با اس ام اس سنتر رصد بکنند ساعت به ساعت انتخابات کشور را» مختل سازی سیستم نظارتی ستاد نامزد رقیب آقای احمدی نژاد را جزو دستاوردهای گروه نظامی-امنیتی مداخله‌گر در انتخابات به حساب می آورد. این خود اعترافی است بر اینکه مجريان واقعی انتخابات، انتخابات را در پس دیوار آهنین گروه خودی و دور از دسترس ورصد نامزد رقیب برگزار کردند. به علاوه در سخنرانی آقاي مشفق نفس رای آوردن جریان اصلاحات به عنوان یک "توطئه" تلقی می شود نه به عنوان یک واقعه طبیعی که در هر انتخاباتی جزو لاینفک رقابت های انتخاباتی است. این اعترافات نشان می دهد که هسته ی کودتایی-مافیایی قدرت از مدت ها قبل از آغاز رقابت های انتخاباتی ،رأی آوردن هر کس غیر از آقای احمدی نژاد را به عنوان "توطئه" و بخشی از "پروژه براندازی دشمن" تلقی مي کرد و همه کوشش های خود را به منظور مختل سازی ستاد انتخاباتی رقبا با سوء استفاده از امکانات نظامی و امنیتی به کار گرفته بود. ریشه های حادثه آفریني،بازداشت، سرکوب و ترور معترضان انتخاباتی را نيز باید در همان نگاه و عملكرد نظامی-امنیتی دید که جایگاه مستقلی جز"دشمن"برای سياست‌ورزان مستقل و منتقد و رقبای انتخاباتی نمی ديد و نمي‌بیند. این سخنرانی گواه روشن ادعاي اصلاح طلبان است که از سالها قبل مي‌گفتند یک هسته ی ضد اصلاحاتی تشکيل شده است که متأسفانه به نام کل نظام سخن می گوید وعملیات نظامی،اطلاعاتی ،امنیتی علیه پاك ترين و خدوم ترين فرزندان ايران و اسلام را به نام «دفاع ازجمهوری اسلامی»توجیه می کند.همین گروه کودتاگر با استفاده از روش "فرار به جلو" ادعا می کرد كه "کمیته ایکس"موهومی در درون اصلاح طلبان وجود دارد كه منشأ "فتنه" در كشوراست. بازجو ها نیز براي اثبات چنین گروهي تلاش زيادي كردند اما به طورکامل ناکام ماندند. با اعترافات آقاي مشفق معلوم شد "كميته x " را جناح حاكم تشكيل داده است. بازگشت (2) نقل از متن كيفرخواست متهمان فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری. بازگشت (3)نقل از متن کیفرخواست. بازگشت (4) متن كيفرخواستي كه زير نظر آقاي مرتضوي تهيه شد، پس از اين كه اعلام مي‌كند «پروژه شكست خورده كودتاي مخملي ايران» با «هوشياري مردم بيدار و هميشه در صحنه و برخورد قاطع و به موقع دستگاه‌هاي انتظامي و امنيتي كشورمان سركوب گرديد»، از قول "يك جاسوس بازداشت شده" مي‌‌آورد: «نكته قابل توجه اينكه همان متون آموزشي كه در صربستان مورد استفاده قرار گرفته، به فارسي ترجمه شده و با تغييرات كمي در ايران مورد استفاده قرار گرفته است». سپس از قول دادستان تهران مي‌افزايد: «لازم است در اين جا به نكته مهمي در محضر دادگاه اشاره نمايم و آن اين است كه فيلم آموزشي كودتاي مخملي صربستان كه به فارسي ترجمه گرديد، توسط فردي به نام نادر صديقي ويراستاري و با صداي وي روايت شده است. اين فرد كسي است كه اولين بار آقاي كيان تاجبخش را به آقايان حجاريان و تاج‌زاده معرفي مي‌نمايد.» تارنماي «رجانيوز» نيز در يادداشتي تحت عنوان «نادر صديقي كيست»، اعلام كرد: «نكته مهم در ارتباط نزديك وي با بنياد سوروس (osi) آنجاست كه در فيلمي با عنوان آموزش كودتاي مخملي صربستان كه به فارسي براي آموزش ترجمه گرديده، نادر صديقي علاوه بر نوشتن متن و ويراستاري،‌ تهيه كنندگي و گويندگي آن را به عهده داشته است... به نظر مي‌رسد وي عامل اصلي بنياد سوروس در ايران باشد.» بنيان كشف بزرگ تاريخي حزب پادگاني كه نظام جمهوري اسلامي ايران را تا حد رژيم "میلوسويچ" جلاد مسلمانان بالكان تنزل داد، هنگامي فرو مي‌ريزد كه توجه کنیم آقای نادر صديقي دوست آقاي حجاريان و من با آقای نادر صديقي ويراستار و گوينده و تهيه كننده آن فيلم دو نفر هستند و هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. آقاي نادر صديقي اول از نويسندگان و روزنامه نگاران فاضلی است که من در سالیان گذشته چند مقاله مشترک با وی نوشته و منتشر کرده‌ام. آقاي نادر صدیقی دوم مستندسازي است كه از ساليان پيش در آمريكا به سر مي برد و با صداي آمريكا (VOA) همكاري مي كند و هیچ ارتباطی با آقای حجاریان و من ندارد. به این ترتیب تشابه اسمی دو نفر موجب شد کیفرخواست نویسان تشابه بسیار زیاد انقلاب مخملی صربستان را با جنبش سبز ایران نتیجه بگیرند! البته آنچه تعجب مرا بيشتر برمي‌انگيزد، دفاع غیر مستقیم آقای احمدی نژاد و حزب پادگانی از "هیتلر" و "میلوسویچ" است که اولی "هولوکاست" را در نيمه اول قرن بيستم آفريد و دومی بزرگترین نسل کشی در اروپا را در نيمه دوم آن قرن مرتكب شد.نمی دانم آيا در پس دفاع از این "نسل كشي‌ها" فكر شومي براي آينده ایران وجود دارد به ویژه آنکه آقای پناهیان در نیمه شعبان امسال درسیمای جمهوری اسلامی ایران به صراحت اعلام کرد که می توان برای حفظ نظام ،نیمی از مردم را کشت؟در هر حال حزب پادگاني و سخنگویش بايد به صورت شفاف پاسخ دهد كه چرا از همه رهبران اروپا فقط از دو نسل‌كش دفاع مي كند؟ بازگشت (5) نفرت مردم از "ميلوسويچ" به حدي بود كه وقتي او به دادگاه جنايات جنگي لاهه سپرده شد و در مارس 2006 در زندان جان سپرد، هيچ يك از مسلمانان بوسني و شبه جزيره بالكان براي او اشكي نريختند و بر گور او فاتحه‌اي نخواندند. بازگشت (6) هنگامي كه آقاي كروبي در مناظره خود به نمونه كوچكي از اظهارات كارشناس امنيتي اسرائيلي درباره علل رجحان رییس دولت نهم براي پيشبرد منافع جنگ‌طلبان صهيونيست اشاره كرد، آقای احمدی نژاد نتوانست پاسخي بدهد و تنها به گفتن اين‌كه امام خميني اسرائيل را نجس مي‌دانست، اكتفا كرد. بازگشت (7) اکثر بيانيه‌هايي كه با لحن هوادارانه از جنبش سبز از جانب بعضي مقامات غربي صادر شد، مربوط به وقايع بعد از انتخابات بود و تنها پس از آن‌كه جنبش سبز توانست افكار عمومي داخلي و بين‌المللي را به تسخير خود درآورد، همان مقامات كشورهاي غربي كه روزگاري همتايانشان در مقطع انقلاب اسلامي، امام خميني را «گاندي قرن بيستم» و «مدافع حقوق بشر» خوانده بودند، تحت فشار يا براي همسويي با افكار عمومي ملت‌هاي خود چندكلامي در تأييد جنبش سبز به زبان آورند. يعني اگر «آندريويانگ»، رييس وقت هيئت نمايندگي آمريكا در سازمان ملل متحد مي‌گفت: «نهضت خميني، آرمان‌هاي انقلاب ايران همان آرمان‌هاي نهضت‌هاي جهاني حقوق بشر است» و اگر «ويليام ساليوان» سفير آمريكا در ايران مي‌‌گفت: «آيت‌الله خميني ايفاي نقشي را همانند گاندي بر عهده خواهد گرفت» و اگر «جيمي كارتر» در نامه محرمانه به وزير خارجه خود از رهبر فقيد انقلاب تجليل كرد (مجلدات هشتم تا دهم اسناد لانه جاسوسي، چاپ جديد) جاي تعجب ندارد كه جنبش سبز مردمي نيز در ادامه آرمان‌هاي آزادي خواهانه انقلاب اسلامي، همان محبوبيتي را در افكار عمومي غرب كسب كند كه روزگاري نه چندان دور، يعني در آن ايامي كه واژگان دموكراسي، حقوق بشر، حقوق اقليت‌ها، آزادي مطبوعات، انتخابات آزاد، حق تعيين سرنوشت نسل جديد به دست همان نسل و آزادي احزاب گفتمان اصلي بنيانگذار جمهوری اسلامي بود، افتخار آن نصيب انقلاب اسلامي شده بود. بازگشت (8) تفاوت زیادی بین سخنان «ريچارد فالك» استاد دانشگاه وكارشناس مسائل خاورميانه كه روزگاري در «نيويورك تايمز» به دفاع از انقلاب اسلامي و امام خميني مي‌نوشت: «بسيارند كساني كه از اين انقلاب به عنوان زيباترين لحظه تاريخ اسلام نام مي‌برند، زيرا اين انقلابي است كه توانسته است سرمشق تازه‌اي از يك انقلاب صلح‌جويانه و بي خونريزي ارائه كند و درآينده نيز مسلماً خواهد توانست نمونه اي از يك حكومت كاملا انساني كه خود ما هم بدان احتياج مبرم داريم، ‌به كشورهاي جهان سوم عرضه کند»و اظهار نظركارشناس امروزي خاورميانه «دانيل پايپ» از ستون نگاران روزنامه افراطي «جروزالم پست» اسرائيل و رييس اتاق فكر خاورميانه در آمريكا وجود داردكه مي‌گويد: «اگر در انتخابات رياست جمهوري حق رأي داشتم به احمدي نژاد رأي مي‌دادم». وي در سخنراني خود در بنياد «هریتيج» استدلال مي‌كند كه از نظر او آقاي احمدي نژاد دشمني است كه به كمك بيانات عجيب و غريب او به راحتي مي‌توان افكار عمومي غرب را عليه ايران بسيج كرد و جمهوري اسلامي ايران را شيطان جلوه داد. بازگشت (9) صحيفه نور، جلد 12، ص 181. بازگشت (10) نوار سخنرانی توجیهی آقای مشفق درباره اقدام‌های بخش اطلاعات سپاه در انتخابات ریاست جمهوری دهم نامه هاي شكايت آميز مهندس موسوی و آقاي كروبي و ديگر اصلاح‌طلبان را ثابت می‌کند که بيش از برگزاري انتخابات هشدار مي‌دادند "نظامیان" به صورت گسترده و موثری در انتخابات دخالت مي‌کنند. جالب آنكه سردار مشفق گناه نابخشودنی احزاب اصلاح‌طلب را این می‌داند که از دو سال پیش برای انتخابات برنامه ریختند تا آقای احمدی‌نژاد را شکست دهند. در عین حال با افتخار از اقدام‌های "ما" یعنی هسته ی "مافیایی-کودتایی" قدرت در انتخابات سخن می‌گوید که چگونه کوشیدندآقای احمدی‌‌نژاد را باردیگربه ریاست جمهوری برسانند و رقبای او را یکی پس از دیگری حذف کنند. نظامیان مداخله‌کننده در امر انتخابات تلاش احزاب قانونی برای پیروزی در انتخابات و کنار زدن رقیب "توطئه"، "براندازی" و "انقلاب مخملی" و در نهایت "کودتای مخملی" می خوانند ولی اقدام‌های غیر قانونی حزب پادگانی را که فقط ریاست جمهوری را نشانه نگرفته است بلکه از هم اکنون به فکر تعیین رهبر آینده کشور نیز هست عین قانونگرایی و مصلحت‌اندیشی می نامند و "کودتا "نمی خوانند!به نظرمن هیچ سند دیگری نمی تواند روشن‌تر از سخنان آقاي مشفق دخالت یک هسته کودتایی-مافیایی را در انتخابات نشان دهد. وقتی تلاش احزاب قانوني برای پیروزی در انتخابات "براندازی" و "توطئه" تلقی می‌شود، طبیعی است که از سه روز قبل از انتخابات احکام دستگیری فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری صادر شود. جالب آن که پس از سرکوب خونین اجتماعات مردمی، توجیه روحانیون و دیگر نخبگان جامعه درباره سلامت و قانونی بودن انتخابات و عملکرد سركوبگران و نیز نقد و نفی عملکرد اصلاح طلبان و تحلیل حوادث قبل و بعد ازآن به عهده صاحب منصبان نظامی و اطلاعاتی گذاشته شده است!؟ بازگشت (11) صحيفه نور، جلد 9، ص 121. بازگشت (12) حسن ظن رهبر فقید انقلاب به مردم و سوء ظن وی را به دخالت نظامیان مشاهده فرمایید:« برنامه ما اين است كه رجوع كنيم به آراى عمومى، به آراى مردم. قواى انتظامى را كنار بگذاريم؛ خود مردم را، محول كنيم تنظيم انتخابات را به دست خود جوانهاى مردم. در هر شهرى جوانها خودشان؛ كه قواى انتظامى، شهربانى، شهردارى همه كنار بروند. آن كسى كه دخالت مى‏خواهد بكند براى حفظ صندوق آرا و امثال ذلك، خود ملت باشد. در هر شهرى به حَسَب اقتضاى آن شهر عده‏اى را معتمدين آن شهر، مطلعين و دلسوزهاى براى مملكت، عده‏اى را تعيين كنند كه نظارت كنند در اين. حفاظت كنند اين صندوقها را و نظارت كنند آرا را. » (صحیفه نور ،جلد5 ،ص 322). بازگشت (13) بعضي بازجوها در مراحل اوليه بازداشت فعالان انتخاباتي، تصور چندان روشني از آنچه ابتدا «انقلاب مخملي» و سپس «كودتاي مخملي» ناميدند نداشتند و از متهمان مي‌خواستند مشخصات آن را تعريف كنند. بازگشت (14) مدتي پس از آن که در جواب سؤال بازجوی سوم خود، هفت صفحه درباره تخلف ها و تقلب های آقای جنتی و حامیانش در انتخابات گوناگون، از ریاست جمهوری هفتم در دوم خرداد 76 تا ریاست جمهوری دهم نوشتم، بازجوي ششم در نقد سخنانم و از قول مقام رهبری گفت: " آقای جنتی دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد". به او توضیح دادم که اتفاقاً من از چنین آدمی بیشتر می‌ترسم تا کسی که مثلاً به خاطر پول تخلف یا تقلب کند. علت نگرانی من آن است که "دین آقای جنتی به او حکم می‌کند که به هر قیمت از ورود مخالفان خود كه آنان را مخالف اسلام و انقلاب ونظام مي‌داند جلوگیری کند. كما اينكه در جريان انتخابات مجلس ششم،" من خود به چشم خويشتن ديدم تخلف مي‌كند!" بنابراین من هم قبول دارم که آقای جنتی آن هم در این سن و سال دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد اما چه کنم که طبق دین او منتقدان و مخالفان یکه سالاری نه تنها صلاحیت ورود به حکومت را ندارند ، بلکه بايد مجازات شوند." چندي بعد شنيدم که آقاي جنتي در خطبه هاي نماز جمعه آذرماه88، البته بدون اينكه اسم ببرد، خواهان محاكمه و اعدام من شد! سپس توضیح دادم عقل سلیم و تجربه بشری حکم می‌کند براي پرهيز از مقام تهمت، ناظران و مجریان انتخابات یا کاملاً بیطرف انتخاب شوند، چون نقش داوری در انتخابات را ایفا می کنند یا هیات های اجرایی و نظارتی با حضور نمایندگان همه نامزدها و گرایش ها تشکیل شوند تا هیچ کس نتواند – چه از روي اعتقاد و چه غیر آن- در انتخابات تخلف و تقلب کند. اصرار استبدادطلبان برای یکدست كردن ناظران و مجریان انتخابات که همگی خواهان جلوگیری از پیروزی منتقدان وضع موجود و تک صدا شدن حکومت و جامعه هستند ودلایل آن را سردار مشفق بیان کرده، موضع تهمت آلودی است که طبق آموزه‌هاي اسلامی باید از آن دوری جست مگر آنکه قصد دیگری جز بر پايي انتخابات سالم درکار باشدکه اعترافات آقاي مشفق نشان داد كه قصد ديگري در كار بوده است! بازگشت (15) ريشه وقايع پس از انتخابات را بايد در بي اعتقادي يكه‌سالارانه به حقوق و آزادي شهروندان و رأي و انتخابات آزاد مردم جستجو كرد و در اين حقيقت آشكار دید كه اقتدارگرايان به جاي توسل به شيوه سخنگويي امام با مردم، از سبك آقایان جنتي و مصباح بهره بردند. يعني به جاي تشكر زباني و عملي از اكثريت و اقليت رأي دهنده و تلاش برای رسیدگی بی طرفانه به شکایات طرفین، كوشيدند رأي يك طرف را رأي به اسلام و انقلاب و نظام و امام بخوانند و رأي طرف ديگر را به بلندگوهاي امريكايي و صهيونيستي نسبت دهند تا همان رفتار دولت هاي امریکا و اسرائیل با مردم منطقه را اينان با ملت خود انجام دهند و عدم رسیدگی به شکایات نامزدها و سركوب خونين هر اعتراض مردمی توجيه اسلامی و انقلابي پيدا كند.رفتار حزب حاكم در یک سال گذشته نشان می دهد که نام"مخملی" و"رنگی"(چه انقلاب و چه کودتای آن) و دیگر عناوینی مانند"براندازی نرم"یا"براندازی قانونی" اسم رمز تلاش برای تحقق تک صدایی و نقض حقوق شهروندی است. به باور من هرگاه در تبلیغات رسمی از این عناوین استفاده شود باید منتظر بود آزادی مطبوعات ،احزاب ،تجمعات ،انتخابات و ... محدود تر شود. بارها گفته ام که هدف اصلی حزب پادگاني از شعارهای رادیکال علیه امریکا و اسرائیل آن است که منتقدان و مخالفان تک صدایی را در ایران به همسویی امریکا و حتی اسرائیل متهم کند تا سرکوب و نقض حقوقشان توجیه "انقلابی" و "اسلامی" بيابد. به بيان روشن هدف اسرائیل ستیزی احمدي نژاد، درحقیقت اسرائیلی نمایی منتقدان است تا عليه آنان همانگونه رفتار كند كه دولت اسرائيل با اعراب عمل مي‌كند. بازگشت (16) معناي دقيق دو اتهام "اجتماع و تباني جهت اقدام عليه امنيت داخلي كشور از طريق شركت در جلسات حزبي و صدور بيانيه‌هاي تحريك‌آميز" و "فعاليت تبليغي عليه نظام جمهوري اسلامي" را که به علت مرتکب شدن آنها به شش سال زندان و ده سال محرومیت از فعالیت های حزبی و مطبوعاتی محکوم شده ام، زماني به طور كامل درك كردم كه اولين بازجويم مرا مورد سؤال و شماتت قرار داد كه "تو چرا دفتر تحكيم وحدت را به انتخابات وارد كردي؟" وقتي جواب دادم فكر مي‌كردم به علت اين‌كه آن تشكل مؤثر دانشجويي را به تغيير مشي ساليان اخير خود در زمينه تحريم انتخابات تشويق كرده‌ام، شايسته تقديرم. نمي‌دانستم اقدام فوق جرم است، به ويژه آنكه سياست‌هاي اعلامي نظام همواره افزايش مشاركت مردمي در انتخابات بوده است و تلاش‌هاي من بايد در آن جهت ارزيابي شود، اگرچه ما هم مانند ساير فعالان انتخاباتي در پي پيروزي نامزد خود بوديم. وي با لحن خشني گفت خير! همان سياست تحريم به سود نظام است. زيرا در آن صورت يك بار اطلاعيه مي‌دهند كه ما در انتخابات شركت نمي‌كنيم و مسأله تمام مي‌شود. اما آنان را وارد انتخابات كرديد تا پس از برگزاري انتخابات، عقبه خوبي براي برپايي اجتماعات اعتراضي و در واقع تحقق انقلاب مخملي داشته باشيد. وي سپس صريحاً گفت عدم شركت خود شما نيز در انتخابات برای "نظام" بهتر است تا اين‌كه مشاركت كنيد و سپس بلوا راه بيندازيد. منظور او را وقتي فهميدم كه از انفرادي خارج شدم. "بلوا" نام اجتماع آرام و تاریخ ساز مردم در 25 خرداد 88 بود. جالب آن كه سنگين‌ترين احکام قضايي عليه اعضاي دفتر تحكيم وحدت و سازمان ادوار تحكيم زمانی صادر شد که آنان تصمیم گرفتند در انتخابات شرکت کنند. در دوره های قبل که دفتر تحکیم وحدت انتخابات را تحريم می كرد، حكم سنگيني عليه هیچ یک از اعضای آنان صادر نشد! بازگشت (17) صحیفه نور، جلد12، ص 183. بازگشت (18) تجربه نشان داده بدترين حالت در برگزاري یک انتخابات آن است كه مجريان يا ناظران نه فقط تخلف و تقلب را "حق" خود بدانند، بلكه بر اساس اعتقاداتشان آن را "تكليف" خود بدانند كه به هر شكل ممکن از راهیابي مخالفان که آنان را مخالفان اسلام می خوانند به نهادهاي انتخابي، مانند مجلس يا رياست جمهوري جلوگيري كنند. به همين دليل مي‌پرسم آيا برگزاري انتخابات با مجريان و ناظراني با چنین اعتقادی برانگیزنده نگرانی به حق رأی دهندگان درباره سلامت انتخابات نيست؟ بازگشت (19) رفتار و سخنان آقای احمدی نژاد در مناظره با مهندس موسوی آنقدر دور از انتظار،سخيف و التهاب آور بود که با اعتراض بسیاری از اصولگراها مواجه شد. دو نمونه آشکار آن انتقادهاي صریح آقایان اکبر پرورش و علی مطهری از سخنان رییس دولت نهم در مناظره مذکور است (وِیژه نامه همشهری، گذر از فتنه، خرداد 89) . شعار"دزدگیر 88" و سخنان تحریک کننده امثال آقای حسين شریعتمدار به این التهاب دامن زد. اگر واقعاً اصلاح طلبان قصد داشتند انقلاب مخملي راه بيندازند،‌اين نحو سخن گفتن چه توجيهي داشت جز تلاش برنامه ريزي شده براي برپايي چند تظاهرات پراكنده و درگيري محدود پس از انتخابات تا حزب پادگاني بهانه سرکوب همه منتقدان و مخالفان يكصدا شدن حكومت و جامعه را به دست آورد. خوشبختانه راهپیمایی تاریخی مردم در 25 خرداد 88 طرح هاي حزب پادگاني را به هم زد. بازگشت (20) برای این که سستی "اسناد و اطلاعات"مورد ادعای مداخله گران غیرقانونی در امر انتخابات روشن شود و این که آنان براساس چه مستندات و تحلیل های موهوم و بعضا مضحک به مقامات عالی نظام گزارش دادند که "از این به بعد کشور درگیر یک موضوعات امنیتی خواهد شد"و حکم بازداشت فعالان ستاد های انتخاباتی آقایان موسوی و کروبی را سه روز قبل از انتخابات دریافت کردند و پس از 22 خرداد نیز برپايه همان اسناد و اطلاعات بي پايه اجتماعات آرام و مسالمت آمیز مردم معترض را سرکوب کردند و كهريزكي كردن دانشجويان را به جمهوري اسلامي تحميل كردند و آن همه فاجعه آفریدند،عبارات آقای مشفق را عیناً مي آورم"]وقتی قرار شد[ گروه ها و احزاب سیاسی]اصلاح طلب[ زیر لوای آقای موسوی خوئینی ها اداره کار را دردستشان بگیرند تا در انتخابات موفق شوند... خدمت بعضی مسئولین اعلام کردیم که از این به بعد کشور درگیر یک سری موضوعات امنیتی خواهد شد به دلیل عقبه ای که ما از آقای موسوی خوئینی ها خبر داریم. چون آقای موسوی خوئینی ها اساساً از ابتدای انقلاب تا به امروز تمام اقدامات و عملکردش مشکوک است...براساس اسناد و اطلاعاتی که در اختیار ماست،ایشان بی شک مرتبط با سرویس های جاسوسی بیگانه است."برای استحضار خوانندگان عرض می کنم که آیت الله موسوی خوئینی نایب رئیس مجلس،دادستان کل کشور و نماینده رهبري در امور حج و زیارت در دهه اول انقلاب بود و از اعضای بیت امام به شمار می رفت. اکنون دبیر مجمع روحانیون مبارز تهران است. بازگشت (21) خبر كذب بازداشت آقاي رمضان‌زاده و من در شرایطی در روزنامه ايران 23 خردادماه درج شد كه شب قبل آن، مطبوعات مستقل يا حامي نامزدهاي رقيب رييس دولت با تدابير شديد امنيتي و حساسيت‌هاي فوق‌العاده روبرو و از چاپ تيترها و اخباري كه حكايت از پيروزي نامزدشان داشت، منع شدند.به نظر من خبر كذب فوق براي ملتهب كردن فضا وزمینه سازی برای بازداشت فعالان انتخاباتی در روزنامه ايران درج شد. بازگشت (22) بازداشت فعالان انتخاباتی منتقد در روز 23 خرداد چنان ناموجه بود كه مجبور شدند اكثر بازداشت‌شدگان را روز يكشنبه 24 خرداد آزاد کنند .البته پس از چند روز آنان را دوباره دستگير كردند تا سناریوی سركوب كامل شود. بازگشت (23) با اينكه يكسال از بازداشت فله‌اي و غيرقانوني بسياري از فعالان انتخاباتي اصلاح طلب مي‌گذرد، هنوز حتي يك سند محكمه پسند (به استثنای دریافت مبلغ 51 میلیارد دلاری ادعای آقای جنتی) براي اثبات اينكه ستاد مركزي مهندس موسوي يا ستادهاي حامي او چنين پروژه‌اي را در دستور كار خود داشتند، به دست نيامده است و هرگز نيز به دست نخواهد آمد، زيرا پروژه" كودتاي مخملي" افسانه ای است که انسدادطلبان برای پوشاندن کودتای واقعی انتخاباتی ساخته و پرداخته‌اند. سخنان آقاي مشفق نشان مي‌دهد كه دست حزب پادگاني هنوز هم كاملاً خالي است. بازگشت (24) با وجود تلاش تبليغاتي گسترده اقتدارگراها، افسانه انقلاب يا كودتاي مخملي، افشاگر عجز آنان در ارائه اطلاعات صحيح و توجيهات معقول درباره سلامت و قانوني بودن انتخابات است. زيرا «حقّ دانستن مردم» كه خواهان شفافيت و علني شدن روند انتخابات به دور از نظارت استصوابي- نظامي هستند، به كمك يك افسانه موهوم نقض مي‌شود و هر چه مردم بر حق مسلم خود بيشتر پافشاري كنند، پناه‌جويي استبدادطلبان به نيروي موهوم آن افسانه بيشتر مي‌شود. روش غلط فوق زمينه‌ساز تحقق اهداف كساني شده است كه چشم به يك انقلاب مخملي طرفدار آمريكا دوخته‌اند و در اين جهت بر جهل و ناشيگري اقتدارگراها حساب ويژه‌اي بازكرده‌اند. متأسفانه آرزوي آنان تاكنون بي‌نتيجه نمانده و اقبال قشرهايي از معترضان را به رسانه‌هاي فارسي زبان خارج از كشور در پي داشته است. اقبالي كه محصول نينديشيده (شايد هم انديشيده!) سركوب‌ها، فشارها و بگير و ببندهاي يكه‌سالاري و محدوديت‌هاي روزافزون آنان عليه احزاب و مطبوعات و انتخابات آزاد است. بازگشت (25) رفتار سخنگوي حزب پادگاني را با اصلاح‌طلبان پس از دوم خرداد 76 مقايسه كنيد. آقاي خاتمي پرچمدار جنبش اصلاحي شعار مرسوم "مخالفت با رييس‌جمهور، دشمني با پيغمبر است" را به شعار "زنده باد مخالف من" تبديل كرد و یکی از آزادترین دوره های مطبوعاتی، حزبی و انتخاباتی را در هشت سال ریاست جمهوری خود به نمایش گذاشت. او به پايگاه مردمي خود واقف بود، به دموكراسي و حقوق رقبا باور داشت و مي‌دانست پيشرفت كشور منوط به تأمین حقوق شهروندان و آزادي منتقدان و مخالفان است. در مقابل آقاي احمدي‌نژاد پس از انتخابات نه تنها رقبا را تحقير كرد، بلكه دولت او به محدود سازي آزادي‌ها و توقيف مطبوعات منتقد و انحلال احزاب مستقل و دستگيري وسيع معترضان پرداخت و سركوب خونین شهروندان را عملاً تأیید کرد.اخیراً نيز خود او از "نفی جناح بندی"وضرورت "نظام تک حزبی"سخن می گوید تا شباهت کامل"نظام ولایی"مورد نظر او با رژیم های کمونیستی غير دموكراتيك و ضد حقوق بشر کاملاً روشن شود. بازگشت (26) در شفاف‌ترين انتخابات تاريخ فلسطين كه زير فشار و نظارت بين‌المللي برگزار شد، گروهي مانند حماس از دل صندوق‌ها برآمد و به اين نگراني محافل افراطي آمريكا دامن زد كه اگر در خاورميانه انتخابات آزاد برگزار شود و ديكتاتور‌ها تن به انتخابات شفاف و رقابت منصفانه دهند، از دل صندو‌ق‌ها معمولا اسامي نامزدهای جنبش‌هاي اسلا‌م‌گرا (دموكرات يا تمامیت‌خواه) بيرون خواهند آمد. به بيان ديگر حتي در صورت ورود مخملي‌ها به عرصه رقابت و در صورت نظارت بين‌المللي و شفافيت و آزادي كامل انتخابات نيز، باز هم جنبش‌هاي اسلامي به دليل نفوذي كه بر قشرهاي مختلف جامعه دارند، از شانس بالای انتخاب شدن برخوردارند. به رغم روند فوق حزب پادگانی باید توضیح دهد که چرا در اين توهم به سر مي برد كه نتيجه انتخابات آزاد در ايران شکست جریان اسلامی است؛ اگر حق با اقتدارگراها باشد و انتخابات كاملاً‌ آزاد به شكست نامزدهاي مسلمان مي انجامد، آيا خود همين مسأله بيانگرآن نيست كه عملكرد سي ساله جمهوري اسلامي آن قدر اشتباه بوده است كه بر خلاف اكثر قريب به اتفاق کشورهای جهان مسلمانان در صورت برپایی انتخابات آزاد،جریان اسلامی از رقباي خود شكست خواهد‌خورد. ترس فوق اثبات مي‌كند كه سوءاستفاده از دين درسه دهه گذشته چه آثار ناگواري بر جا گذاشته است. چنانچه ادعا و نگراني فوق دروغ باشد، بايد گفت در انتخابات آزاد نامزدهای "طالباني- پادگانی" شکست خواهند خورد، اما طرف پیروز یک جریان اسلامی اصلاح گرا و دموکرات خواهد بود. ولی به علت آنکه اقتداگراها خود را معادل اسلام و همه منتقدان خود را "برانداز" و"محارب" می خوانند ، نتیجه انتخابات آزاد را شکست نظام و رهبري می نامند. به همین دلیل از انتخابات آزاد گریزانند. در عین حال آن را برای فلسطین، لبنان، عراق و افغانستان توصیه می کنند! بازگشت (27) هنوز از انتخابات رياست جمهوري دهم فاصله چندانی نگرفته‌ايم كه حزب پادگانی خط و نشان‌هاي غليظ‌تري نسبت به گذشته درباره انتخابات آتي ترسيم مي‌كند و ترس واقعی خود را ازاین که در انتخابات قانوني و آزاد شكست خواهند خورد، به نمایش می گذارد. به همين دليل به قابل قبول نبودن ادعاي انقلاب مخملي نزد افكار عمومي كار ندارد. به بدنام شدن جمهوري اسلامي نيز نمي‌انديشد و براي حفظ قدرت حاضر است تمام خطوط قرمز اعلامي خود را در مقابل دولت آمريكا نقض كند، اما حاضر نيست در برابر مردم و خواسته های به حق آنان دري بگشايد! نظرسنجي ايسپا در خرداد ماه 1389 مي دهد كه 2/65 درصد مردم معتقد به ادامه اعتراضات به نتايج انتخابات به صورت پنهاني هستند(سايت كلمه ، 2/5/1389) بازگشت (28) طبق اعتراف آقاي مرتضي نبوي در مصاحبه با روزنامه جوان، اكثريت اصولگراها رفتار خشونت‌آميز و سركوبگر يكسال اخير را تأیید نمی کنند. بازگشت


 


بسم الله الرحمن الرحیم

اللّهم اهدنی فیه لصالح الاعمال و اقض لی فیه الحوائج و الامال یا من لا یحتاج الی التّفسیر و السّؤال یا عالماً بما فی صدور العالمین صلّ علی محمدٍ و آله الطّاهرین

عریضه سیزدهم در هفدهم رمضان المبارک

از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی

به : دادستان تهران

 

سلام آقای دادستان

من دارم از ملاقات یار برمی گردم. از اوین خوشبخت. از آن سالن ملاقات کابینی که برای اولین بار در عمرم پایم را به آن جا گذاشتم و دگرگون شدم. شب عید همسرجان از همه جا بی خبر به من گفت شنبه ساعت ده بیا جلوی همان درب اصلی. فکر می کرد این ملاقات هم مثل ملاقات های دوره  قبل است. همان پژوی یشمی. همان راننده عبوس که حق ندارد لب به سخن باز کند لابد برای این که توبیخ نشود. همان پله های تیز و همان نگهبان و همان بازرس و همان اتاق با دوربین های مخفی که گوش ها و چشم هایی منتظر صید مکالمات ویژه ما بودند. منتظر شکار لحظه ها!!! من خودم را با آن بالش طبی و کمی خوراکی و یکی دو مجله نفس نفس زنان رساندم آن بالا ولی مأموری که دیگر نام تاجزاده برایش غریبه نیست گفت باید بروید درب پایین. گفتم ولی اینجا نشانی داده اند. رفت داخل و سوال کرد و گفت نه باید بروید سالن ملاقات عمومی. به خانواده نوری زاد هم بگویید. ما رفتیم درب پایین . این جا درکه، پارکینگ کوچک و ظرفیت تکمیل زندان. صبر می کنیم تا جایی باز شود. خانم نوری زاد می گوید: اینجا هیچ وسیله ای تحویل نمی گیرند. می گویم ولی بالش را باید حتما برسانم لازم است. می گوید باشد سوال می کنیم. داخل می شویم شناسنامه می خواهند که من برای احتیاط همراه آورده ام. می پرسم آقا ما کجا باید آقای تاجزاده را ببینیم؟ می گوید در سالن ملاقات کابینی!!! ناگهان مثل فنر از جا می پرم. کابینی؟ خجالت نمی کشید تاجزاده را بنشانید پشت شیشه که تلفنی با هم حرف بزنیم؟ می گوید این را باید از آقای صداقت بپرسید. آقای صداقت نمی شناسم من. خانم نوری زاد می خندد و می گوید: عادت می کنید. عادت می کنم؟ به چه چیزی عادت می کنم این که از پشت شیشه دوجداره کدر گوشی کثیف و آلوده را دستم بگیرم و منتظر بمانم که صدای گرم همسرجان برسد به من؟ می خواهم هزار سال عادت نکنم. به همسرجان گفته بودم من هرگز به ملاقات کابینی نمی آیم و او گفته بود من هرگز راضی به زحمت تو نیستم عزیزم. ولی سیزده روز بی خبری اراده و اختیار را از من سلب کرده قرارها را فراموش می کنم و حدود یک ساعت و نیم کنار ملاقات کننده های دیگر منتظر می شوم. می پرسم زندانیان شما هم سیاسی هستند؟ پاسخشان منفی است. پس چرا برای ما امروز قرار گذاشته اند؟ عزیزان ما در کدام بند هستند؟ مأمور زن می گوید 350هستند. می گویم نیستند 350. شما جستجو کنید در کامپیوتر ببینید کجا هستند؟ می گوید اسمشان اینجا نیست!!! من نمی توانم بنشینم. قدم می زنم و بی صبرانه منتظر رسیدن لحظه دیدار هستم. خانواده هایی که به این گونه ملاقات ها عادت دارند، آرام نشسته اند. آرام. من اما قرار و آرام ندارم. تا این که بالاخره صدا می زنند: خانواده محمد نوری زاده. مصطفی تاجزاده. می گویم : آقای سید مصطفی تاجزاده. باز هم شناسنامه ها را می بینند و ما وارد راهرویی می شویم که پلکانی در آن هست و بالا می رویم. آقای دادستان شما از این پله ها بالا رفته اید تاکنون؟ من حالم هیچ خوب نیست. بدنم می لرزد. قلبم تپش دارد و خانم نوری زاد می خواهد تکرار کند: عادت می کنید. می گویم چه خوب که شما هستید وگرنه نمی دانم چطور می توانستم امروز بالاخره همسرم را ملاقات کنم. می رسیم به یک سالن ملاقات بزرگ. حالا یادم می آید که این صحنه ها را در فیلم ها دیده ام. فیلم هایی که زنان مضطرب و درمانده به مردان بزهکارشان گله می کنند که آخر چرا مرا با این بچه های قد و نیم قد تنها گذاشتی با این همه بدهکاری و بدبختی و صاحبخانه طلبکار و ... من ولی تا حالا زندانی سیاسی پشت این کابین ها ندیده بودم در تلویزیون جمهوری اسلامی. ناممان را صدا می زنند و ما می توانیم کابین مورد نظرمان را انتخاب کنیم. می نشینم و چشم می دوزم به میز جلوی و دیواره های پر از یادگاری نبشته های کابین. مصطفای من و محمد خانم نوری زاد با هم می رسند ما از پشت شیشه دست تکان می دهیم برای هم و من اصلا یادم می رود که این نوع ملاقات را تحریم کرده بودم. تشنه شنیدن صدای همسرجان سلامش می گویم و ...هیچ نگهبانی بالای سر همسرم نیست من می توانم با آرامش حرف هایش را بشنوم نه با تمام وجود ببلعم و او مثل همیشه با آرامش آن چه طی این سیزده روز لابد بارها مرور کرده برایم میگوید و سراغ مقاله هایش را می گیرد. لابلای حرف هایش می پرم: شما را کجا برده اند؟ محل نگهداری تان؟ نمی داند. غذایتان؟ بهداشتتان؟ می گوید خوب است نگران نباش. می دانم که هرگز گله از خورد و خوراک و پوشاک و کلا امور مادی را از او نخواهم شنید ولی باز می پرسم و تکرار می کنم سوالاتم را. عزیزم کمرت؟ گردنت؟ هیچ مشکلی نداری؟ ولی پزشک می گوید باید فیزیوتراپی شوی دوره درمانی ات تمام نشده و بالش طبی را تحویل نگرفتند. می گوید باشد باشد وقتی ما را ببرند عمومی درست می شود. او کجاست من کجایم. خانه از پای بست ویران است و او نگران  کودتا و لرزش های بیشترو ریزش ها و من ... حرف هایش را تند تند می زند. دو رو بر ما خالی است. می گویم برای ما قرق کرده اند انگار عزیزم. ولی بالاخره سالن پر می شود و وقت ما تمام. آقای نوری زاد گوشی را می گیرد و می گوید من مواظب عزیزدل شما هستم نگران نباشید. آن ها را به هم و هردویشان را به خدا می سپاریم و بیرون می آییم. شما با این لحظات وداع آشنایی دارید آقای دادستان؟ حالا طبق فرمایش ماموران آمده ام جلو درب اصلی. می گویند باید بروی از آقای پاداشی یا داداشی نمی دانم، سوال کنی. می روم آن سو و جمعیت روزه داری که در گرمای داغ تابستان پرسشگرانه با نگاه هایی مستأصل در انتظار جوابند، کنار می زنم. آقا شما پاسخگویید؟ با تمسخر توأم با عصبانیت می پرسد شما وکیلید؟! نه من همسر یک زندانی سیاسی ام می خواهم بدانم وسیله طبی که آورده ام باید به کجا تحویل دهم؟ می گوید بهداری باید تأیید کند. می گویم تأیید بگیرید و خبر دهید به من و خلاصه دردسرتان ندهم جناب دادستان این چند کلمه که حوصله شما را سر می برد، ساعتی از ما وقت گرفت به گمانم زیر آفتاب داغ. سرم را نزدیک دریچه ای که لابد به منظور تکریم ارباب رجوع هر روز تنگ تر می شود، می برم. به خانمی که دست بر قضا حجاب برتر ندارد می گویم: شما که خانمید لابد بهتر از این آقا می دانید چادر سیاه زیر آفتاب سوزان و زبان روزه چه رابطه معنا داری با هم دارند. لطفا ببینید اگر بهداری جوابش منفی است من بروم و گزارش را به مردم بدهم به جای بالش به همسرجان. نگاهم می کند و سکوت. راه می افتم به سمت ماشین. تلفن همراه هنوز روشن نشده باید پیام ها را جواب دهم و سوالات را و ... یک شماره ناآشنا. همسرجان می گوید اگر دور نشده ای جلوی درب اصلی وسیله ها را تحویل می گیرند هماهنگی کرده اند ظاهرا. از میدان گل ها دور می زنم به سمت اوین. من حاضرم همه شبانه روز را دور بزنم و بروم به سمت مقصدی که به وجود عزیز همسرجان منتهی می شود ولی از دور باطل پرهیز دارم آقای دادستان!

دورباطل؟ نه دیگر از ما سن و سالی گذشته قدرت و توانمان محدود است و عقل سالم هم مانع عمل عبث است. حالا باز هم این محموله را می کشم تا آن بالا. می گویند: باید بدهید آقا پاداشی یا داداشی نمی دانم. تقریبا داد می زنم پسرم آقای تاجزاده گفت که با حفاظت اطلاعات هماهنگ شده بالاغیرتا تحویل بگیر و بگذار برویم به کارمان برسیم. می گوید فقط بالش. ومن 4 عدد موز و 4 عدد سیب و 4 عدد خیار و 3 عدد آلو و 1عدد شلیل و 1 عدد هلو و 3 عدد هویج و چند عدد لیموترش را که چپانده ام در کیسه نایلون و همه آن شیرینی های رمضانی را که شهدش عشق خودم و محبت دوستان و دوست داران همسرجان است به بغل می گیرم و سلانه سلانه به سمت ماشین حرکت می کنم و با خودم تکرار می کنم حفاظت اطلاعات!!!

آقای دادستان

این حفاظت اطلاعات که می گویند یک سوئیت دارد مثل دو الف دیگر چه جور جایی است؟ همسرجان ما در کدام یک از این سوئیت ها یا سلول های دونفرادی یا چنفرادی( پدیده های جدید و نوظهور زندان های کشور اسلامی ما) محبوس است؟ چه کسی یا کسانی می توانند او را ببینند و گزارش واقعی وضعیتش را برای ما بیاورند. از خودش که اطلاعاتی نصیبمان نشد.

آقای دادستان

من امروز همسرم را دیدم. رنگ رخسار را از پشت شیشه ها تشخیص ندادم ولی لبخندها پوشش خوبی بود برای پرت کردن حواس من. همسرم را خوب می شناسم. گفته من با زندان مشکلی ندارم و می خواهد ثابت کند که مشکلی ندارد تا مبادا نقطه ضعفی به دست کودتاچیان بدهد.اما من که همسرش هستم ابایی ندارم که نقطه ضعف نشان دهم: وای به روز و زمانی که مشکلی داشته باشد و بی توجهی شود به آن. همسرم نمی داند کجا نگهداری می شود. می گوید انگار سربازخانه است؟ او و آقای نوری زاد باید در بند عمومی باشند ولی نیستند. تلفن های مرتب ندارند و ملاقات ها یک جور غریب است. نکند قرار بوده با یک تلفن و یک ملاقات عجیب ما را به سکوت وادارند؟

آقای دادستان

محل نگهداری همسر من کجاست؟ بند 350 که نیست. بند 209؟ 240؟ دو الف؟ندانستند و نفهمیدیم. راستی شما می دانید چرا آقای نبوی که ربطی به سازمان زندان ها ندارد خبر تماس تلفنی همسرم و ملاقات را داده است ؟ شما می دانید بازداشت دوباره همسرم چه ربطی به سپاه دارد که آن ها پیگیر امورش هستند؟ اگر می دانید لطفا به ما هم بگویید. برای ما مهم است که بدانیم عزیزدلمان دست چه کسانی اسیر است. برای ما هر لحظه زندگی قهرمان دلاورمان دربند ظالمین مهم است اگر برای مسئولین قضا مهم نیست.

یا عالماً بما فی صدور العالمین صلّ علی محمدٍ و آله الطّاهرین

 

 

 


 


بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم وفّقنی فیه لموافقة الابرار و جنّبنی فیه مرافقة الاشرار و آونی فیه برحمتک الی دارالقرار بالهیّتک یا اله العالمین.

 

عریضه دوازدهم در شانزدهم رمضان المبارک

از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی

به : دادستان تهران

 

سلام آقای دادستان

امیدوارم که در این روز، خداوند رمضان و صاحب این خوان گسترده رحمت به الاهیت خود توفیق همراهی نیکان و عدم همراهی اشرار را به ما و شما ارزانی نماید.

ما خوب همراهانی داریم آقا. دوستانی صادق و پاک نهاد که همراهی شان با ما بیش از فایده برایشان هزینه داشته و دارد و با علم بدان و با خریدن هرگونه رنجی به جان، هم دردی و همگامی و همراهی با ما را ادامه می دهند. خشونت طلبان بیش از یک سال است که آنان را از نزدیکی با ما بیم می دهند اما بی اعتنایی کرده و تنهایمان نگذاشتند آقای دادستان. در همه آن روزهای سخت و دردناک بی خبری و سختی، ما به لطف خدا و یاری بندگان خوب او تنها نماندیم بلکه دایره دوستان خالص و بی ادعایمان روز به روز گسترده تر شد. در سراسر این سرزمین سبز و در ورای مرزهای آبی و خاکی آن. دست های ما فارغ از فاصله ها در هم گره خورد و هم زمان و هم زبان سرودها خواندیم. سرودهایی جاودانه. خدای را سپاس. خدای را سپاس.

این بار نیز تنها نماندیم ما. درست از همان بعدازظهر رمضانی که او با پای خودش راهی محبسش شد و ما «وان یکادخوانان» به زندانبانش سپردیم و به خانه خالی مان بازگشتیم و با سجده بر همان مهر باقی مانده بر سجاده ترمه ای که آخرین نماز قبل از دوباره رفتنش را در آن خوانده بود، خدای را سپاس گفتیم که بندگانش را در سخت ترین شرایط تنها و بی پناه نمی گذارد. دخترکم سر بر سینه ام گذاشت و سخت گریست. همه اشک هایش که پدر سرسختانه هنگام وداع از او خواسته بود پنهانش کند تا مبادا خنده بر لب دشمنان تیره دل بیاورد، سیل آسا فروریخت و من در چشمان اشکبار او عشق و نفرت را تؤامان دیدم. عشق به پدر و نفرت از دشمنان قسم خورده و کینه توز او. و صدای لرزان دردانه دیگرمان از راه دور باز هم احساسات مادرانه مرا در غیبت پدر برانگیخت و برای آن دو سوگند یاد کردم که آن چه در توان دارم برای بازگرداندن آرامش به زندگیمان به کار گیرم. آرامشان کردم همانطور که به پدرشان قول داده بودم و از خدای خودم توفیق در راهی که خود پیش پایمان می گذارد طلب کردم آقای دادستان. به خدای خودم گفتم: مصطفی را به تو می سپارم و خودمان را نیز و تمنای راهگشایی از تو دارم که شنوایی و بینایی و دانایی و توانایی ای قادر مطلق. روزهای بی خبری را برای جگرگوشگانم توجیه کردم و نگذاشتم آتش درون من به آنان نیز سرایت کند تا این که خداوند اراده فرمود و شما دستور تماس تلفنی را دادید و من دیروز ساعتی مانده به افطار نیمه رمضان، افطار عید میلاد کریم اهل بیت، صدای گرم همسرم را شنیدم. آرام، مهربان و مطمئن با من سخن گفت. دوست داشت با دخترش هم صحبت کند اما دخترک باز هم بغض امانش نداد و فقط وعده دیداری زود توانست آرامش کند. این که خبر این تماس چه دل هایی را شاد کرد برای شما روشن است و من متحیر مانده ام که یازده روز اختفای این عزیز از ما و دوستانش چه فایده ای برای خشونت طلبان تندرو می توانست داشته باشد؟!پرسش ها و ابهام های من بسیار بیشتر از آن است که شما بتوانید پاسخگو باشید و من صبورانه منتظر می مانم برای رفع این ابهامات. صبور مانند محبوبه کرمی طفلکی که دیشب بالاخره توانستم صدایش را بشنوم. بعد از آن که برادرش گفت قرار است به دلیل افسردگی شدید در بیمارستان بستری شود. بیماری ای که به گفته پزشکان حضور چندماهه در زندان آن را تشدید کرده است. محبوبه رفته بود شیرخوارگاه آمنه سراغ کوچولویی که در زندان به مادرش قول داده بود به او سر بزند. به من گفت لازم بود قبل از آن که بستری شوم، به وعده ام عمل کنم و گفت که برای آقای تاجزاده و دیگر آزادگان دربند نگران است و برایشان دعا می کند. من صبورانه منتظر می مانم مانند نوعروس بند نسوان، بهاره که همزمان نگران پدر و مادر و همسرش است. و صبورانه منتظر روزی که به او بگویند تأیید نه سال زندان برای او تنها یک شوخی بزرگ بوده است و مانند شیوا که چهره نجیب و مهربانش از خاطر آدم دور نمی شود. من صبورانه منتظر می مانم مانند همه زنان و مردان صبوری که دردهای درونشان را از ستمی که بر آنان رفته و می رود با لبخندهایی رمزآلود می پوشانند. و مانند همه خانواده های مقاومشان که خدای را شاهدی بر مظلومیتشان گرفته اند.

اللهم فک کل اسیر بالهیتک یا اله العالمین


 


میرحسین موسوی در جمع تعدادی رزمندگان جنگ تحمیلی، شرایط امروز جامعه را «ناامن » توصیف کرد و تنها راه بازگشت امنیت را در گرو خواست مردم و جنبش متعلق به آنها دانست. موسوی در همین دیدار از دلایل ناامنی در جامعه نیز سخن گفت و ترس از سرکوب ،بیکاری و فساد سازمان یافته را از جمله نشانه های وجود ظلم گسترده و نبود عدالت در کشور ذکر کرد.
ایمانی هدایتگر؛ ایمانی که با لباس ظلم و جور پوشانده نمی شود
به گزارش کلمه موسوی که هم زمان با سالروز میلاد امام دوم شیعیان و در دیدار با گروهی از رزمندگان دفاع مقدس سخن می گفت ضمن تبریک ولادت حضرت امام حسن (ع) امام صبر و استقامت، افزود: در قرآن می خوانیم که « الذین آمنوا و لم یلبسو ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون». این آیه نشان می دهد که صرف ایمان نه امنیت می آورد و نه نجات از سرگشتگی و سرگردانی. بلکه ایمان موقعی ایجاد امنیت و هدایتگری می کند و از سرگردانی نجات می دهد که با لباس ظلم و جور پوشانده نشود.
دزفول و ایلام زمان جنگ؛ شاهدی بر ایمان مردمی
نخست وزیر دوران دفاع مقدس خطاب به این رزمندگان گفت :شما خود شاهد بودید که در دوران دفاع مقدس دزفول را با موشکهایی که سر جنگی یک تنی داشتند ،می زدند ولی مردم شهر را تخلیه نکردند و نمازجمعه ها نیز تعطیل نشد. در ایلام نیز همینطور بود.این شهر در معرض بمباران روزمره بود و بنده به یاد می آورم که هرگاه نمایندگان دولت به این استان می رفتند این مردم بودند که به آنها وعده آرامش می دادند و همه کشور همین طور بود. نه جنگ، نه کمبودها و نه درآمد شش میلیاردی نفت احساس امنیت را از مردم نمی گرفت .
پاسخی قر‍ آنی به پرسشی اساسی؛ چرا در جامعه احساس امنیت وجود ندارد؟
میرحسین گفت: سوال مهم این است که چرا امروز که صبح تا شب از همه جا صدای مناجات، دعا و مداحی بلند است و همه شبکه های تلویزیون تمام وقت تبلیغات دینی و مذهبی پخش می کند، در جامعه احساس امنیت وجود ندارد؟ دلیلش خیلی روشن است :ایمان وجود دارد ولی با لباس ظلم و جور پوشانده شده است.
نشانه هایی آشکار از ظلم در جامعه امروز
وی در همین زمینه افزود :ترس از سرکوب، ترس از اعتراف گیری ،ترس از بیکاری و تورم ،ترس از تهاجم خارجی، ترس از شنود و دخالت در امور شخصی ،ترس از چک های بی محل، ترس از فساد سازمان یافته، ترس از قاضی هایی که از بازجو ها دستور می گیرند و ایمان خود را با لباس های تیره و قیرگون ظلم می پوشانند، همه و همه نشانه های حضور گسترده ظلم و نبود عدالت است. در چنین حالتی ایمان نمی تواند امنیت بیافریند و یا هدایتگر مردم به سوی آینده و آخرتی روشن باشد. گمان نمی کنم دلایل زیادی برای اثبات این مساله لازم باشد. وقتی وزیر اطلاعات به دنبال امام جمعه و دبیر شورای نگهبان قانون اساسی دروغ می گوید ،چگونه می توان در چنین جامعه ای امنیت را سراغ گرفت.
وزیر اطلاعاتی که وظیفه اش ایجاد حس آرامش است اما …
تشبه ظاهری به پیامبر نه عصمت می آورد نه آرامش خاطر

میرحسین در ادامه سخنانش با طرح این سوال که «آیا مردم حق ندارند در چنین شرایطی از این وزارت اطلاعات که ایجاد آرامش خاطر یکی از وظایف آن است احساس خوف و رمیدگی از نظام بکنند» ،گفت :عجیب تر اینکه این آقایان و دوستان انها لباس حضرت پیامبر (ص ) را نیز برتن دارند. این موضوع شاهدی بر این است که تشبه ظاهری به پیامبر و معصومین نه عصمت می آورد و نه آرامش خاطر . گرچه این مقامات به ظاهر در پناه قدرت در امنیت کامل باشند.
ایجاد امنیت تنها درسایه آزادی از ترس و رهایی از نیاز
سرپوش گذاشتن بر فسادهای بزرگ به رویه تبدیل شده است
وی افزود: احساس امنیت تنها در امنیت دولت و دولتیان خلاصه نمی شود. بحث از امنیت انسانی است و امنیت انسانی در آزادی از ترس و رهایی از نیاز به دست می آید .کسانی که سوار بر زرهپوش های امن دولتی چشم خود را می بندند و صحبت از عرضه نان به قیمت های بین المللی می کنند ، درد و ترس مردم را لمس نمی کنند. آنها نمی فهمند که ترس از بیرون ریختن اسباب و اثاثیه یک خانواده به دلیل ناتوانی در پرداخت اجاره بها چگونه روح و جسم کم در آمدها را می تراشد. بویژه در فضایی که سرپوش گذاشتن به فسادهای بزرگ و قانون گریزی ها به یک رویه تبدیل شده است.
آنها نمی توانند مردم را درک کنند
موسوی همچنین در این دیدار به خطرات ناشی از تحریم ها برای کشور پرداخت و گفت :کسانی که می توانند از تحریم ها کیسه خود را بیشتر پر سازند،نمی توانند نگرانی مردم را از آینده این تحریم ها و خطرهای ناشی از آن درک کنند.به اینها اضافه کنید ترس از آنکه رای شما دزدیده شود و ترس از آنکه شما به حکومت اعتماد کنید و به اعتمادتان خیانت شود.
راهی برای ایجاد دورنمای روشن و امنیت برای مردم
موسوی در ادامه گفت: بازگشت امنیت به جامعه با لباس های سیاه و مخوف که بر تن بسیج پوشانده می شود، به دست نمی آید. ایجاد دور نمای روشن و امنیت در جامعه در گرو آن است که پرده ظلم و بی عدالتی دریده شود و این کار جز با خواست یکپارچه مردم و جنبش متعلق به آنها امکان پذیر نیست.آزادی و عدالت و به دنبال آن امنیت و رهایی از ترس به یک ملت هدیه نمی شود، بلکه یک ملت بیدار آن را با قدرت صبر و استقامت به دست می آورد و هزینه ای که مردم امروز می پردازند در راه چنین دستاوردی است.
نشانی از عدم تحمل بخشی از حاکمیت
وی تاکید کرد :عدم تحمل و انجماد نظام به جایی رسیده است که صدای ربنای هنرمند مورد علاقه مردم را به هنگام افطار روزه سانسور می کنند و یا به رسانه ها بخشنامه می کنند که مبادا کلمه ای در مورد جنبش سبز بنویسند.
موقعیت خطیری که ناشی از گزافه گویی داخلی و بدخواهی رژیم صهیونیستی است
موسوی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: سیاست های ماجراجویانه سالهای گذشته ، گزافه گویی ها و رجز خوانی ها کشور را در موقعیت خطیری قرار داده است. امروز در سطح جهان بدخواهان ملت ما بر طبل خشونت و تجاوز می کوبند و مشخص است که در پیشبرد این دغدغه شوم رژیم صهیونیستی نقش بارزی دارد.
وی با اشاره به این نکته که آنها برای عملی کردن تصمیم های شوم خود احتیاج به برانگیختن افکار عمومی در جهان دارند ،افزود :متاسفانه لفاظی های داخلی که در آن تمام کره زمین مورد تهدید قرار می گیرد بهانه لازم را برای تبلیغات لازم در این زمینه فراهم می سازد.
صریح و بی پرده از منافع ملی دفاع می کنیم
واکنش جنبش سبز به هر گونه تهدید بیگانه با حفظ حد و مرز با اقتدارگرایان
موسوی در پایان سخنان خود گفت: آنچه مربوط به جنبش سبز است واکنش به هرگونه تهدیدی از سوی بیگانگان با حفظ حد و مرز با اقتدارگرایان است. همه ما به صورت بی پرده و صریح از منافع ملی خود دفاع خواهیم کرد. ما مشفقانه و دلسوزانه توصیه می کنیم که قبل از اینکه دیر شود برای پیشبرد سیاست خارجی معتدل و کاهش خطرات برای کشور از سرمایه های معتبر ، عاقل و با تجربه استفاده شود.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته