-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

Latest News from Mizan Khabar for 08/29/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



daneshgah

درست یک سال پس از آن که رهبر جمهوری اسلامی از تحصیل تعداد فراوانی از دانشجویان ایرانی در رشته‌های علوم انسانی ابراز نگرانی و ناخشنودی کرد، وزیر علوم ایران از تغییر محتوای رشته‌های علوم انسانی خبر داد.

اوایل شهریورماه سال ۱۳۸۸ و به دنبال آغاز اعتراض مردم ایران به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، آیت‌الله علی خامنه‌ای از تحصیل دو میلیون دانشجوی ایران در رشته‌های علوم انسانی ابراز نگرانی کرد.

به گفته رهبر جمهوری اسلامی در آن زمان، «آموزش علوم انسانى در دانشگاه‌ها منجر به ترويج شكاكيت و ترديد در مبانى دينى و اعتقادى خواهد شد».

آیت‌الله خامنه‌ای و دیگر مسئولان حکومتی ایران، در جست‌وجوی دلیلی برای اعتراضات مردم در شهرهای ایران که بزرگ‌ترین ناآرامی در تاریخ سی‌ساله جمهوری اسلامی نام گرفت به این نتیجه رسیده بودند که علوم انسانی غربی باعث ترویج تردید در میان مردم شده است.

حال یک سال پس از این موضع‌گیری رهبر جمهوری اسلامی که هنوز هر از گاهی به موضوع بحث در میان مقامات حکومت و رهبران مخالفان تبدیل می‌شود، وزیر علوم در دولت محمود احمدی‌نژاد خبر داده است که در محتوای رشته‌های مهم علوم انسانی «بر اساس مبانی اسلام» و «به‌تدریج» تغییراتی اعمال خواهد شد.

کامران دانشجو با اعلام این که متون «به‌ویژه متون علوم انسانی» در حال بازنگری است خبر داده است که «تعدادی از واحدهای درسی» از رشته‌های «مهم» علوم انسانی تغییر خواهد کرد.

اما در خبر خبرگزاری نیمه‌رسمی فارس نیامده است که آقای دانشجو کدام یک از رشته‌های علوم انسانی را «مهم» می‌داند و در کدام واحدهای درسی از این علوم تغییر اعمال خواهد شد.

با این حال شاید بتوان با استناد به نظرات رئیس قوه قضاییه جمهوری اسلامی در ادامه موضع‌گیری مقامات حکومتی در برابر علوم انسانی، دو رشته روان‌شناسی و جامعه‌شناسی را از جمله آن علوم انسانی دانست که دچار تغییر خواهند شد.

صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه، در تیرماه گذشته با انتقاد از ترویج علوم انسانی و به ویژه تئوری‌های روان‌شناسی و جامعه‌شناسی در ایران، این علوم را «ناهمخوان با پیش‌فرض‌های دینی» دانست.

پس از انتقاد رهبر جمهوری اسلامی از فراوانی تعداد دانشجوهایی که در ایران به تحصیل در رشته‌های علوم انسانی مشغول‌اند، مقامات دولت آقای احمدی‌نژاد و حامیان او به تکاپو افتادند تا کلا دانشگاه‌های ایران و به طور خاص علوم انسانی را با مبانی اسلام سازگار کنند.

گرچه این تلاش‌ها تاکنون هنوز زیاد جنبه عملی به خود نگرفته، برخی از صاحب‌نظران و تحلیل‌گران مسائل ایران بر این عقیده‌اند که باید در انتظار «انقلاب فرهنگی» دیگری در دانشگاه‌های ایران بود.

اما مواضع منفی مقامات حکومت ایران در برابر علوم انسانی از سوی رهبران مخالفان دولت نیز بی‌پاسخ نماند. به‌ویژه میرحسین موسوی در آخرین واکنش خود به این موضع حکومتی در اواخر تیرماه سال جاری حمله به علوم انسانی را «سازمان‌دهی‌شده» و یادآور «تجربه تلخ حکومت شوروی سابق» توصیف کرد.

آقای موسوی گفت: «اين حملات يادآور تجربه بسيار تلخ و هشداردهنده حکومت شوروی سابق و ديگر حکومت‌های توتاليتر اروپای شرقی است. آنها از زمان استالين به بعد علوم اجتماعی را علومی برآمده از جوامع سرمايه‌داری و بورژوازی می‌دانستند و به همين دليل تدريس آن را جز در مواردی اندک ممنوع کرده بودند.»

منبع:رادیو فردا


 


islamic_republic_of_iran

کمیته رفع تبعیض نژادی سازمان ملل متحد درباره وجود تبعیض قومی در ایران ابراز نگرانی کرده است.

در گزارشی که این کمیته منتشر کرد، درباره تبعیض علیه اقوام عرب، آذری، بلوچ، کرد و همچنین بهاییان در بهره مندی از آموزش و پروش، بهداشت، مسکن و شغل ابراز نگرانی شده است.

هیجده متخصص حقوق بشر عضو این کمیته اعلام کردند که با وجود سرشماری سراسری که در سال ۱۳۸۵ (۲۰۰۷ میلادی) در ایران انجام شده است، ایران آمار دقیقی از تعداد اقلیت های قومی و مذهبی در کشور ارائه نمی‌دهد، اما مشخص است حضور اجتماعی این افراد در ایران کمتر از توقع است.

دیلیپ لاهیری، یکی از اعضای این کمیته به خبرنگاران گفت که تبعیض علیه جامعه بهایی در ایران بسیار شایع است.

این گروه هجده نفره همچنین از تبعیض در زندگی روزانه و اظهارات و اطلاعیه های تبعیض آمیز مقامات رسمی ایران ابراز نگرانی کرده است.

این کمیته که مرکز آن در ژنو است، از ایران خواسته که جهت رفع تبعیض، در رسانه ها و زندگی روزانه، اقدامات لازم را انجام دهد.

گزینش

آقای لاهیری، که یک دیپلمات سابق هندی است، از ایران خواست تا برای توانمند کردن زنان و احقاق حقوق آنها به تلاش های خود ادامه دهد و در این راه بیشتر به حقوق زنان اقلیت های قومی و مذهبی توجه کند.

او همچنین افزود: "از سوی دیگر، در مورد تحصیلات و دسترسی زنان به کار در ایران، این کشور پیشرفت بسیار خوبی کرده است."

اما این کمیته درباره روند "گزینش" برای استخدام کارمندان و مدیران دولتی ابراز نگرانی کرده است.

به گفته اعضای این کمیته، در این روند، تنها کسانی می توانند به شغل یا پست های دولتی دسترسی پیدا کنند که التزام کامل خود را به مذهب رسمی کشور و جمهوری اسلامی ایران ابراز کنند.

اعضای این کمیته می‌گویند که روند "گزینش" به همین دلیل شانس اقلیت های قومی و مذهبی را کاهش می دهد.

مقامات ایرانی اعلام کرده اند که گوناگونی قومیتی و فرهنگی باعث فخر این کشور است. آنها همچنین به کمیته گفته اند که همه شهروندان ایرانی با یکدیگر برابر هستند و در این راه به تلاش های دولت برای مبارزه با فقر، مخصوصاً در مناطق روستایی اشاره کرده اند.

مقام های ایرانی همچنین در جلسه کمیته، با اشاره به قوانین ضد تبعیض در ایران اعلام کردند که در این زمینه هیچ شکایتی در ایران وجود ندارد.

با این حال اعضای کمیته رفع تبیعض نژادی می گویند نبودن شکایت دلیلی بر نبودن تبعیض نیست، چرا که قربانیان تبعیض ممکن است جرات طرح شکایت به پلیس یا مقامات قضایی را نداشته باشند.

این کمیته از ایران خواسته است یک موسسه مستقل ملی برای حقوق بشر تشکیل دهد و از سال ۲۰۱۳ به کمیته رفع تبعیض سازمان ملل درباره رسیدگی به نگرانی های مطرح شده گزارش دهد.

منبع:بی بی سی


 


courthousedoors

قاضی شعبه‌ ۲۸ دادگاه انقلاب، قربان بهزادیان نژاد را به پنج سال حبس تعزیری و پرداخت یک میلیون ریال جریمه‌ نقدی محکوم کرد.

به گزارش کلمه، بر اساس حکم دادگاه بدوی، رئیس ستاد انتخاباتی مهندس موسوی به پنج سال حبس تعزیری محکوم شده است.

همچنین بر اساس این حکم که روز سه شنبه به این استاد دانشگاه زندانی ابلاغ شد، وی به اتهام توهین به احمدی‌نژاد به صد هزار تومان جزای نقدی محکوم شده است.

جلسه دادگاه بهزادیان نژاد پس از گذشت هشت ماه از بازداشت موقت وی، و پس از آنکه یک بار هم به بهانه‌ دیر رسیدن نماینده‌ دادستان به تعویق افتاد، روز سی‌ام مرداد ماه برگزار شد.

بهزادیان نژاد که از زمان اعلام نامزدی میرحسین موسوی به عنوان رئیس ستاد انتخاباتی وی معرفی شد، رئیس موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی و نیز رئیس موسسه مطالعات فرهنگ و تمدن ایران زمین است.

وی پیش از فروردین ماه گذشته که به همراه علیرضا بهشتی، دیگر مشاور موسوی، از عضویت در هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس محروم شد، در این دانشگاه به فعالیت علمی و تربیت دانشجو اشتغال داشت.

محرومیت این استاد دانشگاه که به تازگی توسط دیوان عدالت اداری نیز تایید شده است، اعتراض گروه کثیری از استادان دانشگاه تربیت مدرس را به دنبال داشت که به صدور حکم تعلیق برای استادان دانشگاه، قطع حقوق وی و ایجاد مشکل معیشتی برای خانواده‌ آنها اعتراض داشتند.


 


 

mosavi

نخست وزیر دوران جنگ ایران و عراق در میان جمعی از رزمندگان جنگ هشت ساله، شرایط امروز جامعه را «ناامن » توصیف کرد و تنها راه بازگشت امنیت را در گرو خواست مردم و جنبش متعلق به آنها دانست. موسوی در همین دیدار از دلایل ناامنی در جامعه نیز سخن گفت و ترس از سرکوب ،بیکاری و فساد سازمان یافته را از جمله نشانه های وجود ظلم گسترده و نبود عدالت در کشور ذکر کرد.

به گزارش خبرنگار کلمه، موسوی که هم زمان با سالروز میلاد امام دوم شیعیان و در دیدار با گروهی از رزمندگان جنگ هشت ساله سخن می گفت  ضمن تبریک ولادت حضرت امام حسن (ع)، افزود: در قرآن می خوانیم که « الذین آمنوا و لم یلبسو ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون». این آیه نشان می دهد که صرف ایمان نه امنیت می آورد و نه نجات از سرگشتگی و سرگردانی. بلکه ایمان موقعی ایجاد امنیت و هدایتگری می کند و از سرگردانی نجات می دهد که با لباس ظلم و جور پوشانده نشود.

آخرین نخست وزیر ایران خطاب به این رزمندگان گفت :شما خود شاهد بودید که در دوران دفاع مقدس دزفول را با موشکهایی که سر جنگی یک تنی داشتند، می زدند ولی مردم شهر را تخلیه نکردند و نمازجمعه ها نیز تعطیل نشد. در ایلام نیز همینطور بود.این شهر در معرض بمباران روزمره بود و بنده به یاد می آورم که هرگاه نمایندگان دولت به این استان می رفتند این مردم بودند که به آنها وعده آرامش می دادند و همه کشور همین طور بود. نه جنگ، نه کمبودها و نه درآمد شش میلیاردی نفت احساس امنیت را از مردم نمی گرفت .

پاسخی قر‍ آنی به پرسشی اساسی؛ چرا در جامعه احساس امنیت وجود ندارد؟

میرحسین گفت: سوال مهم این است که چرا امروز که صبح تا شب از همه جا صدای مناجات، دعا و مداحی بلند است و همه شبکه های تلویزیون تمام وقت تبلیغات دینی و مذهبی پخش می کند، در جامعه احساس امنیت وجود ندارد؟ دلیلش خیلی روشن است :ایمان وجود دارد ولی با لباس ظلم و جور پوشانده شده است.

وی در همین زمینه افزود: ترس از سرکوب، ترس از اعتراف گیری ،ترس از بیکاری و تورم ،ترس از تهاجم خارجی، ترس از شنود و دخالت در امور شخصی ،ترس از چک های بی محل، ترس از فساد سازمان یافته، ترس از قاضی هایی که از بازجو ها دستور می گیرند و ایمان خود را با لباس های تیره و قیرگون ظلم می پوشانند، همه و همه نشانه های حضور گسترده ظلم و نبود عدالت است. در چنین حالتی ایمان نمی تواند امنیت بیافریند و یا هدایتگر مردم به سوی آینده و آخرتی روشن باشد. گمان نمی کنم دلایل زیادی برای اثبات این مساله لازم باشد. وقتی وزیر اطلاعات به دنبال امام جمعه و دبیر شورای نگهبان قانون اساسی دروغ می گوید ،چگونه می توان در چنین جامعه ای امنیت را سراغ گرفت.

موسوی در ادامه سخنانش با طرح این سوال که «آیا مردم حق ندارند در چنین شرایطی از این وزارت اطلاعات که ایجاد آرامش خاطر یکی از وظایف آن است احساس خوف و رمیدگی از نظام بکنند» ،گفت :عجیب تر اینکه این آقایان و دوستان انها لباس حضرت پیامبر (ص ) را نیز برتن دارند. این موضوع شاهدی بر این است که تشبه ظاهری به پیامبر و معصومین نه عصمت می آورد و نه آرامش خاطر . گرچه این مقامات به ظاهر در پناه قدرت در امنیت کامل باشند.

وی افزود: احساس امنیت تنها در امنیت دولت و دولتیان خلاصه نمی شود. بحث از امنیت انسانی است و امنیت انسانی در آزادی از ترس و رهایی از نیاز به دست می آید .کسانی که سوار بر زرهپوش های امن دولتی چشم خود را می بندند و صحبت از عرضه نان به قیمت های بین المللی می کنند ، درد و ترس مردم را لمس نمی کنند. آنها نمی فهمند که ترس از بیرون ریختن اسباب و اثاثیه یک خانواده به دلیل ناتوانی در پرداخت اجاره بها چگونه روح و جسم کم در آمدها را می تراشد. بویژه در فضایی که سرپوش گذاشتن به فسادهای بزرگ و قانون گریزی ها به یک رویه تبدیل شده است.

موسوی همچنین در این دیدار به خطرات ناشی از تحریم ها برای کشور پرداخت و گفت :کسانی که می توانند از تحریم ها کیسه خود را بیشتر پر سازند،نمی توانند نگرانی مردم را از آینده این تحریم ها و خطرهای ناشی از آن درک کنند.به اینها اضافه کنید ترس از آنکه رای شما دزدیده شود و ترس از آنکه شما به حکومت اعتماد کنید و به اعتمادتان خیانت شود.

موسوی در ادامه گفت: بازگشت امنیت به جامعه با لباس های سیاه و مخوف که بر تن  بسیج  پوشانده می شود، به دست نمی آید. ایجاد دور نمای روشن و امنیت در جامعه در گرو آن است که پرده ظلم و بی عدالتی دریده شود و این کار جز با خواست یکپارچه مردم و جنبش متعلق به آنها امکان پذیر نیست.آزادی و عدالت و به دنبال آن امنیت و رهایی از ترس به یک ملت هدیه نمی شود، بلکه یک ملت بیدار آن را با قدرت صبر و استقامت به دست می آورد و هزینه ای که مردم امروز می پردازند در راه چنین دستاوردی است.

وی تاکید کرد :عدم تحمل و انجماد نظام به جایی رسیده است که صدای ربنای هنرمند مورد علاقه مردم را به هنگام افطار روزه سانسور می کنند و یا به رسانه ها بخشنامه می کنند که مبادا کلمه ای در مورد جنبش سبز بنویسند.

موسوی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: سیاست های ماجراجویانه سالهای گذشته ، گزافه گویی ها و رجز خوانی ها کشور را در موقعیت خطیری قرار داده است. امروز در سطح جهان بدخواهان ملت ما بر طبل خشونت و تجاوز می کوبند و مشخص است که در پیشبرد این دغدغه شوم رژیم صهیونیستی نقش بارزی دارد.

وی با اشاره به این نکته که آنها برای عملی کردن تصمیم های شوم خود احتیاج به برانگیختن افکار عمومی در جهان دارند ،افزود :متاسفانه لفاظی های داخلی که در آن تمام کره زمین مورد تهدید قرار می گیرد بهانه لازم را برای تبلیغات لازم در این زمینه فراهم می سازد.

موسوی در پایان سخنان خود گفت: آنچه مربوط به جنبش سبز است واکنش به هرگونه تهدیدی از سوی بیگانگان با حفظ حد و مرز با اقتدارگرایان است. همه ما به صورت بی پرده و صریح از منافع ملی خود دفاع خواهیم کرد. ما مشفقانه و دلسوزانه توصیه می کنیم که قبل از اینکه دیر شود برای پیشبرد سیاست خارجی معتدل و کاهش خطرات برای کشور از سرمایه های معتبر ، عاقل و با تجربه استفاده شود.


 


bank_markazi02

رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی در خبری که روز جمعه در خبرگزاری نیمه‌رسمی فارس منتشر شد ضمن بی‌تاثیر دانستن بلوکه شدن منابع بانک‌های ایرانی در اروپا اعلام کرد که ایران پیشتر منابع بانک‌های خود را از اتحادیه اروپا خارج کرده است.

محمود بهمنی، رئیس بانک مرکزی، در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس گفت: «بانک مرکزی قبلا لیست منابع بانک‌ها را اعلام و حساب‌های موجود در اروپا را منتقل کرده بود.»

ادعای آقای بهمنی در مورد خارج شدن منابع ایران از اروپا در حالی است که معاون او تازه یک ماه پیش تهدید کرد که ایران دارایی‌های خود را از کشورهایی که برای تهران محدودیت ایجاد کنند خارج می‌کند.

به گزارش خبرگزاری مهر در روز شنبه، دوم مردادماه، حمید برهانی، معاون ارزی بانک مرکزی، بدون اشاره به نام کشور خاص گفت که «هر کشوری که برای دارایی‌های کشورمان محدودیت ایجاد کند، ایران نیز دارایی‌های خود را از بازار آن کشور خارج خواهد کرد».

گفته حمید برهانی حکایت از آن دارد که جمهوری اسلامی دست‌کم تا اوایل مردادماه گذشته، یعنی یک ماه پیش، هنوز دست به این اقدام نزده بوده است.

اما اکنون رئیس آقای برهانی در بانک مرکزی ایران می‌گوید نهاد مربوطه‌اش از شش ماه قبل یعنی چهار ماه پیش از تصویب دور تازه تحریم‌ها عیله جمهوری اسلامی به فکر این مسئله بوده است.

به گفته محمود بهمنی، رئیس بانک مرکزی، «در حال حاضر هیچ مشکلی برای بانک‌های کشور در خصوص بلوکه کردن منابع توسط اتحادیه اروپا وجود ندارد».

با گذشت حدود دو ماه از تصویب دور تازه تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی در شورای امنیت سازمان ملل و به دنبال آن تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا و اتحادیه اروپا و کشورهایی چون استرالیا، سوئیس و ژاپن، ایران روزبه‌روز در استفاده از یورو و دلار با مشکل بیشتر مواجه شده و بیش از پیش از نظام مالی جهانی کنار گذاشته می‌شود.

رئیس بانک مرکزی در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس همچنین وعده داده است که در این دوره زمانی که با تشدید تحریم‌ها همراه بوده این بانک نیازهای جامعه و مردم را «به طرق مختلف» برطرف خواهد کرد، «چرا که بانک مرکزی پیش‌بینی این امر را در شش ماه گذشته کرده بود».

محمود بهمنی به این «طرق مختلف» اشاره‌ای نکرده، اما پیشتر در اواسط مردادماه به عنوان یکی از راه‌ها پیشنهاد کرده بود که واردات «کالاهای لوکس و تجملی» به ایران کاهش یابد.

او در آن زمان گفته بود: «کاهش مصرف کالاهای وارداتی نوعی مقابله با تحريم است.»

حال خبرگزاری فارس گفته است که رئیس بانک مرکزی کاهش مصرف کالاهای وارداتی را «راهکار اصلی» مقابله با تحریم‌ها علیه ایران دانسته و در واقع تلویحا به مردم توصیه کرده است که کالای وارداتی کمتر مصرف کنند.

جمهوری اسلامی به دلیل سر باز زدن از اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل و متوقف ساختن غنی‌سازی اورانیوم در خاک ایران تاکنون مشمول چهار دور تحریم اقتصادی و سیاسی از سوی جامعه بین‌الملل شده است.

کشورهای غربی که نگران فعاليت‌های اتمی ايران هستند می‌گويند جمهوری اسلامی در پوشش برنامه هسته‌ای خود برای توليد انرژی درصدد است به تکنولوژی لازم برای ساخت سلاح اتمی دست يابد.

اين در حالی است که مقامات تهران همواره اين اتهام را رد کرده و می‌گويند برنامه هسته‌ای کشور صلح‌آميز و کاملاً در چارچوب قوانين بين‌المللی است.

منبع:رادیو فردا


 


amir_hossein_kazemi03

میزان: امیر حسین کاظمی به قرنطینه ی اندرزگاه یک،منتقل شده است.

امیر حسین کاظمی، عضو شاخه جوانان نهضت آزادی بعد از شش ماه نگهداری در بند 209 اوین در روزهای گذشته نخست به قرنطینه ی بند 350 اوین و سپس به قرنطینه ی اندرزگاه یک منتقل شده است.

اندرزگاه یک، بند نگهداری معتادین و متهمین به ارتکاب جرائم خطرناک است.

به گزارش «میزان خبر»،کاظمی که اخیرا حکم سه سال زندان وی تایید شده است، در تماسی تلفنی ضمن ابراز تعجب و اعتراض شدید خواستار اصلاح وضعیت فعلی شده است.

همچنین مسئولین زندان اخیرا به او اعلام کرده اند حکم مرخصی وی یک ماه پیش از این صادر شده است اما به علل نامعلوم از اجرای حکم جلوگیری شده است.

امیر حسین کاظمی از 15 اسفند به اتهام تشویش اذهان عمومی و حضور در خیابان در روز عاشورا بازداشت شده است و در دادگاه ده دقیقه ای بدوی حکم سه سال حبس تعزیری برای وی صادر شده و دادگاه تجدید نظر بدون بررسی مجدد این حکم را در ماه گذشته تایید کرد.


 


 

abas_abdi

عباس عبدی به این شرط گفت و گو را قبول کرد که پرسش های مطرح شده، چالشی و انتقادی باشند. تا اینجای کار مشکلی نبود بلکه مشکل اصلی از آنجا آغاز شد که مصاحبه نه به صورت تلفنی که به وسیله ایمیل انجام شد و به همین دلیل فرآیند انجامش تنها چند روز کمتر از یک ماه طول کشید. عباس عبدی اگرچه در دوران انتخابات گذشته ریاست جمهوری از مشاوران ارشد ستاد مهدی کروبی بود اما پس از انتخابات و با شکل گیری جنبش سبز، همواره با نگاهی انتقادی به این جنبش، رهبرانش و عملکردشان نگریسته است. نگاهی که خود او معتقد است خیرخواهانه و با هدف اصلاح روندها و رویه های جنبش سبز عنوان می شود. عبدی حالا در مقام یک تحلیلگر سیاسی، جنبش سبز و رهبرانش را به چالش می کشد و همزمان از به چالش کشیده شدن دیدگاه های خودش توسط من استقبال می کند. گفت و گو با عباس عبدی می توانست بسیار چالشی تر از این باشد اگر حضوری یا تلفنی انجام می شد و فرآیند انجامش اینقدر طولانی نمی شد.

 

آقای عبدی! از بدو پیدایش جنبش سبزتاكنون، شما یكی از تحلیلگرانی بودید كه انتقادات زیادی متوجه تاكتیك‌ها و راهبردهای این جنبش كرده‌اید. به عنوان مثال شما بارها جنبش سبز را متهم كرده‌اید كه سطح مطالبات خود را از آنچه در ابتدا مد نظر داشته بالا برده و این مسأله باعث ضربه خوردن به جنبش سبز شده است. این موضع به طور مشخص پس از 22 بهمن 1388 از جانب شما مورد اشاره قرار گرفت. شما این آسیب را متأثر از نحوه عملكرد بدنه جنبش می‌دانید یا رهبران آن یا هر دو؟

 

پیش از پرداختن به پاسخ، بهتر است نكته‌ای را درباره اصل انتقاد از سیاست‌های جاری منتسب به جنبش سبز یادآوری كنم. یكی از مشكلاتی كه جنبش‌های اجتماعی در ایران با آن درگیر بوده‌اند، احاله دادن نقد به آینده نامعلوم است. گویی كه نقد را فقط برای حكومت و مخالفان خود جایز می‌دانند، در حالی كه اگر نقد سلاح اصلاح است، چرا جنبش اجتماعی باید خود را از آن محروم كند؟ متأسفانه برخی از فعالان جنبش‌های اجتماعی آموزه غلط گروه حاكم را می‌پذیرند كه گویی هرگونه نقدی را ضربه‌ای به راه خود می‌دانند. در حالی كه این آموزه استبدادی است، و رهروان جنبش را از سلاحی موثر در جهت خوداصلاحی و ترمیم اشتباهات محروم می‌كند. خوشبختانه در سطوح بالای جنبش سبز و به طور مشخص آقایان موسوی و كروبی چنین ذهنیتی وجود ندارد و اگر قرار باشد كه فقط یك نقطه اتكا برای امید به آینده در این جنبش معرفی شود، همین خصلت است كه خلاف روال گذشته است. البته هنوز در سطوح پایین‌تر، كسانی هستند كه اسیر این نگاه غلط هستند و علاقه‌ای به شنیدن هیچ نوع نقدی ندارند. و بجای برخورد سازنده با هرگونه نقدی نویسنده آن را ذهنیت و انگیزه‌خوانی می‌كنند و به خیال خود وظیفه دفاع از جنبش را انجام داده‌اند....

 

البته من به عنوان یك روزنامه‌نگار تنها وظیفه‌ام انعكاس حقایق و طرح پرسش درباره دیدگاه‌های گوناگون است و اگر هم سئوالی طرح می‌كنم، لزوماً به معنای انطباق كامل یا حتی نسبی محتوای آن با دیدگاه‌های خودم نیست. یكی از اهداف این مصاحبه هم اطلاع افكار عمومی از دلایل نگاه انتقادی شما به جنبش سبز و صد البته بررسی ریزتر و دقیق‌تر این انتقادات است.

 

درست است. البته آنچه كه گفتم فقط شامل جنبش‌های اجتماعی نمی‌شود، بلكه شامل افراد و منتقدین نیز می‌شود، به همین دلیل هم وقتی كه شما درخواست گفتگو كردید، متذكر شدم که موافقم مشروط بر آن است كه گفتگوی شما چالش‌برانگیز و انتقادی نسبت به دیدگاه‌های بنده باشد و امیدوارم كه چنین گفتگویی به درك بهتر همه ما از وضعیت نسبتاً خطیری كه در جامعه با آن مواجهیم كمك كند. اما پاسخ؛ بالا رفتن سطح مطالبات به دو دلیل در چنین جنبشی قابل پیش‌بینی بود، دلیل اول اینكه در جامعه بسته، همواره با مطالبات و حتی حب و بغض‌های فروخفته و متراكم مواجه هستیم. دلیل دوم اینكه ذات جنبش خیابانی كه رهبری متمركزی آن را كنترل نكند، چنین است و به سرعت تبدیل به جنبشی رادیكال می‌شود. شرح جامعه‌شناسانه این ادعا خارج از حوصله این گفتگو است، اما این نوع جنبش‌ها از نوع فرآیندهای تشدیدكننده هستند و در غیاب رهبران و تشكیلات تصمیم‌گیر و بانفوذ، یک طرف ماجرا قادر است که با اقدامات خود، توده‌های بی‌تشكیلات طرف مقابل را تحریك به پاسخ دادن به خشونت و تقابل ‌كند. و چه بسا چنین تقابلی به نحوی خواست بخشی از گروه‌های موجود در دو طرف هم باشد. به زبان فنی اگر بخواهم بگویم، رادیكال و خشونت‌آمیز كردن یك حركت توده‌ای، به منزله افزایش آنتروپی جریان است و چه بسا به صورت خودبخودی ایجاد شود، در حالی كه كنترل و حفظ نظم و شعارهای مشخص و پرهیز از خشونت، نیازمند تزریق انرژی سیاسی به جنبش است تا مانع افزایش آنتروپی جنبش گردد. بنابراین رهبری جنبش باید از ابتدا می‌دانست از تركیب تراكم مطالبات عقب‌افتاده و تأمین‌نشده و بغض‌های فروخفته با حضور خیابانی بدون كنترل چیزی جز آنچه كه رخ داد را نباید انتظار كشید، حتی من معتقدم كه تجربه چند دهه اخیر ایران موجب شده بود كه این فرآیند تا حدی هم كنترل شود، و الا انتظار می‌رفت كه وضع كلی از آنچه كه دیدیم رادیكال‌تر شود. می‌توانم نتیجه بگیرم كه رهبری جنبش نه تنها چنین خواستی(رادیکال شدن) را نداشت، حتی با آن مخالف هم بود، اما واقعیت ساختار موجود در جنبش، واقعیتی جز آنچه را كه دیدیم، برنمی‌تابید. حتی بخش‌هایی از بدنه جنبش هم وقتی كه از خیابان به خانه می‌آمدند، كمابیش متوجه می‌شدند كه آنچه در خیابان رفتار كرده‌اند، چندان تطابقی با آنچه كه عقلانیت ابزاری آنان حكم می‌كند، ندارد.

 

اشاره كردید كه یكی از دلایل رادیكال شدن مطالبات جنبش سبز، به علت تركیب مطالبات محقق نشده و بغض‌هایی است كه به دلیل بسته بودن فضای سیاسی و اجتماعی ایران در سال‌های متمادی پیش از آن، فروخورده باقی مانده بود و به ناگهان پس از اعلام نتایج انتخابات 22 خرداد 1388 امكان بروز یافت. پرسش این است كه برای جلوگیری از تركیب این موارد چه راه‌هایی وجود داشت و آیا این مسأله اساساً از نظر اجتماعی شدنی بود؟

اگر بگوییم كه راه‌حلی وجود ندارد، و اتفاقات به شكل معین و جبری و خارج از اراده رهبران و کنشگران سیاسی پیش می‌رود، در این صورت دیگر بحث كردن از راهبردهای گوناگون چه معنایی دارد؟ تفاوت راهبرد اصلاحات با راهبرد چریكی در چیست؟ اصولاً عقلانیت و تجربه ما در كجا باید به كمك و یاری ما بیاید؟ اگر هیچ راهی غیر از آنچه كه رخ می‌دهد وجود ندارد، فهم و درك و دانش ما از سیاست چه جایگاهی خواهد داشت؟ بله اگر بصورت واكنشی و خودبخودی رفتار كنیم، همین می‌شود كه گفتید، اما قرار نیست كه چنین شود. بعلاوه الآن چرا عملاً حضور خیابانی تمام شده است؟ آیا این هم ضرورت بود؟ آیا هر اتفاقی كه افتاد لامحاله باید می‌افتاد؟ اگر نه، از كدام اتفاق می‌شد پرهیز كرد؟ مسأله این است وقتی كه در چنین وضعی، وارد خیابان می‌شوید و هیچ نظارت و كنترلی هم اعمال نمی‌شود، جایگاه آینده هر چیز به امواجی احاله می‌شود كه نظارت و كنترلی بر آن نیست. بنابراین الزام به این سیاست، الزام به تبعات پیش آمده آن نیز هست. اما اینكه چه باید كرد؟ اجرای بی‌كم و كاست سیاست اصلاحی تنها راه برای برون رفت بود كه متأسفانه از حدود 7 سال قبل از انتخابات از آن انحراف حاصل شد و هرچه هم گفته شد، گوش نكردند، و در كوران انتخابات برای جبران خطاهای گذشته مسیر متفاوتی پیش گرفته شد، مسیری كه تاحدی، "یا همه یا هیچ" بود و نتیجه سیاست همه یا هیچ جز تقابل نیست، سیاستی است كه با یك نگاه بدبینانه می‌توان گفت، طرف مقابل دام آن را پهن كرده بود.

 

آقای موسوی پس از عاشورای خونین تهران بیانیه‌ای صادر كردند كه عموم تحلیلگران محتوای آن را به نوعی كوتاه آمدن از مواضع ابتدایی ایشان و به طور مشخص «درخواست ابطال انتخابات» ارزیابی كردند. با این اوصاف چگونه می‌توان آقای موسوی را به رادیكال كردن مطالبات جنبش سبز متهم كرد؟

بیانیه‌ها و محتوای آن یك بحث است و واقعیتی كه در خیابان جاری است، بحث دیگر. وقتی فرد یا افرادی مسئولیت عرفی پدیده‌ای بر دوش آنها می‌افتد، طبعاً باید تلازم میان مسئولیت و پاسخگویی را رعایت كنند. واقعیت این است كه باید مسئولیت خود را در برابر حضور خیابانی مشخص نمود، اگر حضور خیابانی مورد تأیید نبود، باید صریحاً گفته می‌شد، و اگر موضع بی‌طرفی نسبت به آن وجود داشت، این نیز باید بیان می‌شد. در هر حال فكر می‌كنم وضعیت سیاسی در ایران به گونه‌ای نبود كه بتوان موضع شفافی گرفت، این را می‌پذیرم، اما باید به نتایج پیامدهای چنین وضعیتی هم آگاه می‌بود.

 

اما آقای موسوی در آن بیانیه نه تنها از دعوت مردم به تظاهرات خیابانی سلب مسئولیت نكرد بلكه از حضور آنها قدردانی نیز كرده بود.

این پاسخ مناسبی در رد نظر من نیست. آقای موسوی برای حضور در آن راهپیمایی از مردم دعوت نكرد. اینكه بعد از حضور از آن قدردانی شود، متفاوت است با پذیرش مسئولیت اصل حضور. البته بیانیه مورد نظر آقای موسوی به لحاظ محتوا خوب بود، گرچه دیرهنگام صادر شد. با این حال بجز دیرهنگامی آن، دو انتقاد دیگر را باید متذكر شد. اول اینكه پس از چند روز از مهم‌ترین بخش آن بیانیه عدول شد، و این مطلب در گفته سركار خانم رهنورد آمد. شاید به دلیل فشارهایی كه از طرف همان بخش‌های رادیكال وارد شد. اما این عقب‌نشینی تأثیر منفی داشت، زیرا پیامی كه از سوی ساخت سیاسی دریافت شد، این بود كه نمی‌توان بر اینگونه موضع‌گیری‌ها حساب باز كرد. بجز این اشكال، انتقاد دیگر من به ادبیات این بیانیه‌ها و حتی ادبیات اظهارات شفاهی است. در واقع میان ظرف و مظروف یك رابطه قابل فهمی باید وجود داشته باشد. در اینجا ظرف، ادبیات و مظروف، همان محتوای بیانیه‌هاست. به نظر من به عنوان یك ناظر بیرونی، محتوای بیانیه‌ها كاملاً در چارچوب قابل فهمی قرار دارد، و هیچكدام از آنها را نمی‌توان واجد مطالبات رادیكال معرفی كرد. اما مظروف این ظرف یا ادبیات و اصطلاحات و رویكردی كه این مطالبات در پوشش آنها بسته‌بندی و ارایه می‌شد، هماهنگی و تطابق لازم را با یكدیگر نداشتند.

 

اگر منظور شما را درست متوجه شده باشم، شما اعتقاد دارید كه اگرچه بیانیه‌های مهندس موسوی عموماً قابل فهم و غیر رادیكال بوده اما عملكرد كلی و موضع‌گیری‌های ایشان و نیز خانم رهنورد، در تعارض با محتوای بیانیه‌ها و كمكی به افزایش رادیكالیسم در جنبش سبز بوده است؟

توضیحات من گویاست. رادیكال شدن جنبش جزو ذات چگونگی حضور خیابانی در محیط سیاسی ایران بود، قطعاً محتوا و نه لزوماً ادبیات بیانیه‌های رهبران جنبش سبز، با این رادیكالیسم همراهی نمی‌كرد، اما برای هرگونه رهبری این حد از رفتار، تعیین‌كننده مسئولیت نهایی نیست، بلكه باید با علم و آگاهی به تبعات چنین حضوری، اظهارات و اقدامات موثرتری برای نرسیدن به چنین نقطه‌ای بروز داده می‌شد.

 

شما در یكی از گفتگوهای قبلی خودتان اشاره كرده‌اید كه افول جنبش سبز از 13 آبان 1388 آغاز شد و گفته‌اید اگر كسانی كه در این قضیه مسئولیت دارند، تصمیمات پخته‌تری می‌گرفتند، این اتفاق رخ نمی‌داد. منظور شما از این افول و افراد مسئول در آن به طور مشخص چیست؟ این اشخاص باید به طور مشخص چه تصمیماتی می‌گرفتند كه پخته‌تر بود؟

شعارها و مطالبات جنبش سبز به طور روشنی از 13 آبان به بعد دچار یك گسیختگی و بی‌برنامگی شد و در نهایت به تظاهرات قم و عاشورا كشیده شد. البته قبل از 13 آبان هم علایمی از این روند دیده می‌شد، اما در این روز وجه غالب شعارهای خیابانی این ویژگی را بخود گرفت. سطح شعارها به گونه‌ای شد كه رهبران جنبش نه خواهان آن بودند و نه قادر به دفاع از آن بودند و كل ماجرا را تغییر ماهیت داد. هم‌چنین شعارهایی نیز مطرح شد كه كاملاً روشن بود كه انحرافی است. برای مثال مرگ بر روسیه از عجیب‌ترین شعارها بود، جنبشی كه قرار بود شعار مرگ بر این و آن را ندهد و خواهان حركت مسالمت‌آمیز و غیر خشونت‌آمیز باشد، یك باره شعار مرگ بر روسیه را سر می‌دهد كه اصولاً معلوم نیست روسیه این وسط چه كاری كرده است كه باید مستحق این شعار باشد؟ اینكه ما به دلایل متعددی که حق هم هست از سیاست‌های روسیه بدمان می‌آید، یك بحث است اما مگر روسیه حامی دولت ایران است كه مرگ بر آن سر می‌دهند. به همین دلیل هم خیلی زود این شعار فراموش و حذف شد، اما چگونه ممكن است كه یك شعار تا این حد بی‌پایه در یك روز همگانی و سپس محو شود؟ آیا این شواهد برای حساسیت نشان دادن كافی نبود؟ اما چه تصمیماتی باید گرفته می‌شد؟ هركس (بدون قید می‌گویم) كه می‌خواست و فكر می‌كرد اینگونه حضور خیابانی به نحوی در جهت تأیید ایده‌ها و سیاست‌ها و برنامه‌های اوست، باید یا كل جریان را می‌پذیرفت، یا اینكه فوراً در برابر رادیكال شدن شعارها و نیز منحرف شدن شعارها (هر دو مورد مهم بود) موضع‌گیری صریح و قاطع ابراز می‌كرد. اما ما عادت كرده‌ایم كه سواری مجانی بگیریم و این در سیاست عقلایی، شدنی نیست.

 

اما رهبران جنبش سبز مانند آقای موسوی و كروبی نه تنها انتقادی به انحرافات مد نظر شما نداشتند بلكه به انحای گوناگون آنها را تأیید هم كردند. به عنوان مثال آقای كروبی همین اخیرا اعلام كرده‌اند این مردم هستند كه می‌توانند درباره دینی یا غیر دینی بودن حكومت تصمیم بگیرند.

اول اینكه اظهارات آقای كروبی را تقطیع كرده‌اید، ایشان قبل از این جمله نظرات خود را هم گفته‌اند كه تعهد كامل به قانون اساسی است، ضمن اینكه این اظهار نظر آقای كروبی هیچ چیز جدیدی نیست و یك گزاره كلی و رایج میان بسیاری از افراد حاضر در انقلاب است. اگر آقایان انتقادی به اینگونه شعارها نداشته‌اند، قطعاً چنین رفتاری با اظهاراتی كه در پیام‌ها و بیانیه‌هایشان در خصوص قانون گفته‌اند تعارض دارد. اما عجیب است كه چنین پاسخی را می‌شنوم، درباره شعارهای نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران یا جمهوری ایرانی، و اینگونه موارد مواضع این دو نفر كاملاً روشن و گویاست. من و شما می‌توانیم با آن مواضع مخالف یا موافق باشیم، حق ما هم هست، اما اینكه به این صراحت مواضع این دو نفر مغلوط معرفی شود پذیرفتنی نیست. هر دوی آنان بخش مهمی از اظهاراتشان در خصوص انقلاب و اسلام و امام است، چطور می‌گویید كه چنین شعارهایی را تأیید كرده‌اند؟ اشكال مهم بنده به وضعی است كه در آن برخی افراد مدعی‌اند این دو نفر رهبران جنبش سبز هستند و در عین حال شعارهایی كاملاً مغایر با دیدگاه‌ها و خواست‌های آنان سر می‌دهند. من ممكن است كه با نظرات و عقاید آنان درباره حكومت دینی یا انقلاب یا برخی حوزه‌های دیگر موافق نباشم، اما اگر گفتم آنان رهبر جنبش هستند و خواستم در چنین جنبشی فعال باشم، به خودم اجازه نمی‌دهم كه خلاف چارچوب‌های تعیین شده آنان اظهاراتی كنم و كارهایی را به نام آنان انجام دهم. اگر یك روز كلیت سیاست‌های یك جنبش را نپذیرفتم، صادقانه از آن كنار می‌كشم ولی سعی در قلب شعارها و خواست‌های رسمی آن نمی‌كنم.

 

شما قبلاً در بیان یكی از انتقادات خود به جنبش سبز، تصریح كرده بودید كه اگر جنبش مطالبات خود را به واسطه اعمال خشونت طرف مقابل بالا ببرد، به معنای این است كه جنبشی وجود ندارد چون «شعارها بازیچه دست سیاست‌های طرف مقابل می‌شود». آیا منظور شما دقیقاً این است كه مفهومی به نام جنبش سبز از اساس موجودیت ندارد؟

من الآن كه دارم به این پرسش پاسخ می‌دهم ساعت 4:35 صبح است، و اتفاقاً در حال گوش دادن موسیقی هستم كه چند لحظه پیش ترانه ندای سهراب آغاز شد، پس چطور می‌توانم بگویم كه چیزی به این نام موجودیت ندارد؟ طی این یك سال بخش اصلی انقلاب از ساختار سیاسی بیرون رانده شده‌اند، تعداد معتنابهی كشته شده‌اند، هزاران نفر بازداشت و صدها نفر محكوم و زندان شده‌اند، هزاران تن از شهروندان به ویژه تعداد زیادی از همكاران مطبوعاتی و رسانه‌ای جلای وطن كرده‌اند، و شكاف عمیقی درون ساختار سیاسی موجود رخ داده، و بسیاری از اتفاقات ریز و درشت دیگری كه هر كدام اهمیت خاص خود را دارند، با این وضعیت چگونه می‌توان گفت جنبشی وجود ندارد، و اگر نداشت، چه نیازی به انتقاد از آن بود؟ بنابراین اتفاقاً به دلیل همین وجود و اهمیت آن است كه باید به نقد آن پرداخت. اما فراموش نكنیم كه جنبش اجتماعی واجد تعریف و مشخصاتی است، از جمله رهبری جنبش. وقتی كه یك جنبش رهبری دارد، اجازه نمی‌دهد كه جنبش اجتماعی واكنشی عملی كند، و براساس ترجیحات و اولویت‌ها و عقلانیت ابزاری خود تصمیم می‌گیرد. چرا ماندلا مهم است؟ به دلیل اینكه برخلاف آنچه كه طبیعت جنبش اجتماعی در نظام نژادپرست است، سیاست همزیستی را پیش گرفت، هرچند كه در کوتاه مدت از خشونت رژیم آپارتاید كم نمی‌شد. بنابراین ممكن است هر جنبشی از یك یا چند وجه از وجوه آن دچار ضعف یا قوت باشد، كه طرح این نقاط به منزله نفی آن در یك مرحله خاص نیست. اگر این نقاط ضعف جبران شود، جنبش قوام گرفته و رشد می‌كند در غیر آن صورت، محو خواهد شد.

 

یكی از موضوعاتی كه در تحلیل‌های شما از رفتار جنبش سبز جلب توجه می‌كند این است كه جنابعالی در برآورد كنش‌ها و واكنش‌های این جنبش كمترین سهم را به رفتارها و به طور مشخص اعمال خشونت طرف مقابل می‌دهید. در صورتی كه جنبش سبز از ابتدا در واكنش به كنشی بود كه حكومت در انتخابات با آرای مردم انجام داد. اساساً چگونه می‌توان منكر تأثیر كنش طرف مقابل در واكنش جنبش بود؟

من نه تنها هیچگاه منكر تأثیر كنش طرف مقابل بر واكنش جنبش نبوده‌ام، بلكه برعكس بیش از هر كس بر این نكته تأكید كرده‌ام ولی فرق من با برخی ها این است كه من آن را نقطه ضعف جنبش می‌دانم. این درست است كه از طرف جنبش، باید نسبت به كنش‌های طرف مقابل واكنش نشان داد، اما گاه این واكنش‌ها مبتنی بر عقلانیت ابزاری است، گاه مبتنی بر احساسات. اگر همان تقسیم‌بندی ماكس وبر را از انواع رفتار در نظر بگیریم، به نظر من، واكنش‌ها در سطح خیابان عموماً احساسی بوده، در حالی كه یك جنبش اجتماعی مدرن باید عقلانی واكنش نشان دهد. برای مثال اگر كسی در خیابان به شما توهین كند، واكنش احساسی و بدون فكر این است كه فوری جواب داده و درگیر شویم واکنش ناشی از ترس هم فرار است، این رفتار از مردم عادی چندان دور از انتظار نیست. اما واكنش عقلانی این است كه حساب و كتاب می‌كنید كه چه پاسخی دهید، ممكن است یك راه هم جواب مشابه دادن باشد، اما راه‌های دیگر هم هست، در پاسخ عقلانی، انجام رفتار را بر استدلال‌های هزینه و فایده متكی می‌كنند. آنچه كه من گفته‌ام این است كه اگر پلیس در برخورد با جنبش خشونت نمود، پاسخ لزوماً نباید خشونتی متقابل یا تشدید شعارها باشد. این رفتار از احساسات سرچشمه می‌گیرد و طرف مقابل می‌تواند با رفتار خود، جنبش را به راهی كه می‌خواهد بكشاند، همچنان كه چنین كردند.

 

ولی به نظر شما آیا می‌توان با مردمی كه برای بیان یك اعتراض ساده به خیابان رفته‌اند و در آنجا با خشونت سركوب می‌شوند و این اتفاق به دفعات متوالی رخ می‌دهد، آنقدر كه پس از مدتی مشاهده می‌كنند كه نه تنها خواسته اولیه شان برآورده نشده بلكه به واسطه آن سركوب هم می‌شوند، از سكوت سخن گفت؟ اگر شما واكنش‌های احساسی را نقطه ضعف این جنبش می‌دانید برای برطرف شدن آن چه نظری دارید؟

كی گفته است سكوت كنند؟ مگر شخصاً سكوت می‌كنم كه بخواهم دیگران چنین كنند؟ باید از مغلطه پرهیز كنیم. اگر مردم و جامعه به هر دلیلی از گذشته سكوت نمی‌كردند كه وضع امروز ما این نبود. مشكل اینجاست كه عده‌ای از افراد می‌كوشند كه انتخاب مردم را میان دو راهی سكوت برّه‌وار و فریاد بی‌محابا محدود كنند. كسی كه سكوت خود را می‌شكند، باید برای شكستن سكوت دلیل بیاورد. این استدلال دقیقاً مشابه استدلال هسته‌ای حكومت است كه غنی‌سازی حق ماست و زیر بار تضییع این حق نمی‌رویم. همیشه هم گفته‌ایم، كه بحث در داشتن یا نداشتن این حق نیست. این حق ایران است، اما مگر فقط همین یك حق را داریم؟ آیا با این شیوه‌ها این حق استیفا می‌شود؟ آیا بسیاری از حقوق دیگر تضییع نمی‌شود؟ بعلاوه كدام اعتراض ساده؟ چرا باید برای توجیه رفتار خود كلمات را از معنا تهی كنیم؟ روز 25 خرداد حداقل 5/1 و حداكثر 3 میلیون نفر در خیابان بودند، كدام اعتراض ساده؟ اگر ساخت سیاسی را چنان رئوف و مهربان می‌دانید كه باید به چنان خواسته‌ای با عطوفت پاسخ دهد و آن را بپذیرد، دیگر پاسخی برای شما ندارم، چنان از حكومت و سیاست سخن گفته می‌شود كه فكر نمی‌كنم در حكومت فیلسوفان افلاطونی هم چنین چیزی را بتوان سراغ گرفت. بحث من نه سكوت است و نه فریاد. بحث این است كه هر كس باید برای سكوت یا فریاد یا گفتار عادی خود ادله موجهی بیاورد، هم از حیث مضمون و هم از حیث سود و زیان و نتیجه‌بخش بودن آن. هر دو حیث مهم است. اما ظاهراً به بخش دوم توجهی نمی‌شود.

 

آیا شما بدنه جنبش سبز را یك بدنه حرف گوش نكن می‌دانید. منظورم این است كه معتقدید آنهایی كه اكنون خود را به هر نحوی عضو جنبش سبز می‌دانند از رهبران آن حرف گوش‌كنی ندارند؟

مسأله صرفاً حرف گوش‌نكن بودن نیست. من قضیه را روان‌شناسانه و فردی نمی‌بینم، بلكه ساختار بدون تشكیلات و توده‌ای جنبش‌های اجتماعی خیابانی در ایران، مآلاً چنین سرنوشتی خواهد داشت.

 

شما عمدتاً جنبش سبز را یك جنبش بی‌رهبر خطاب كرده‌اید یا لااقل گفته‌اید كه برخی این جنبش را بدون رهبر می‌خواهند. شما در عین حال كه از بی‌رهبر بودن جنبش انتقاد می‌كنید، گفته‌اید كه مخالف رهبریت واحد برای آن هستید. بالاخره نظر مشخص شما در این خصوص چیست؟

فكر نمی‌كنم كه پرسش شما دقیق مطرح شده باشد. چون خود را در مقامی نمی‌دانم كه دستورالعمل صادر كنم كه مخالف رهبری واحد برای جنبش باشم. مگر وجود رهبری واحد یا متكثر بودن رهبری به موافقت یا مخالفت بنده مربوط می‌باشد؟...

 

ولی جنابعالی در گفتگویی كه درباره جنبش سبز با رادیو دویچه‌وله داشتید به صراحت گفتید «یك جنبش اجتماعی باید رهبر داشته باشد.»

مگر جنبش بدون رهبر می‌شود؟ اما اینكه این جنبش رهبر دارد یا خیر، بستگی به تعریف از مفهوم رهبر است. به طور دقیق نمی‌توان گفت كه این جنبش دارای رهبری به معنای مصطلح است، اما وجود افرادی كه به صورت نمادین چنین جایگاهی را دارند، آن را از یك حركت بدون رهبری نیز متمایز می‌كند. ضمن اینكه برخی از افراد و گروه‌ها نیز از این وضع استقبال می‌كنند، زیرا با ذكر اینكه رهبری نمادین است، می‌خواهند خط‌ مشی آنان را دور زده و راه خود را به نام جنبش سبز بروند، و نوعی سواری مجانی از جنبش سبز بگیرند. البته وضعیت سیاسی در داخل كشور هم امكان فعلیت یافتن رهبری به معنای مصطلح را برای جنبش سبز فراهم نمی‌كند.

 

اخیراً گفتگویی با جنابعالی در روزنامه سیاست روز منتشر شده كه در آن گفته‌اید اگر دولت اصلاحات قادر به عملی كردن 12 اصلی كه پیش از انتخابات دوم خرداد 1376 وعده آنها را داده بود، می‌شد، شاهد حوادث خشونت‌بار پس از 22 خرداد 1388 نبودیم. آیا معنای این سخن این است كه آنچه در روز 22 خرداد و پس از آن از جانب حكومت اتفاق افتاد هیچ تأثیری در شكل‌گیری شرایط بعدی نداشت؟

نمی‌دانم چگونه می‌توان از آن گزاره اولیه این نتیجه را گرفت؟

 

من نتیجه نگرفتم، تنها طرح سئوال كردم.

اگر دولت و جنبش اصلاحات به وظایف خود درست عمل كرده بود، اصولاً شاهد مقدمات رخ داده در 22 خرداد كه منجر به جریانات بعد از آن شد نمی‌شدیم. نه تراكم نفرت و كینه تا این حد ایجاد می‌شد و نه مطالبات معوقه تا این حد می‌ماند و نه اینكه احزاب و گروه‌ها تا این حد ضعیف می‌شدند كه خود را درگیر یك جنبش توده‌ای و خیابانی فاقد راهبرد و تاکتیک انتخاب شده كنند.

 

در همین گفتگو از عملكرد احزاب اصلاح‌طلب هم انتقاد كرده‌اید و گفته‌اید آنها به جای اینكه نقش مهاركننده یا مانع داشته باشند، تابع حوادثی شده بودند كه در حال وقوع بود. امكان دارد به طور مشخص بفرمایید «كدام احزاب اصلاح‌طلب» تابع كدام «حوادث» بودند؟ این حوادث دقیقاً چه بودند؟

منظور من از احزاب اصلاح‌طلب چند مورد اصلی آنان است و معتقدم كه در جریان اتفاقات بعد از 22 خرداد، بیش از آنكه موجد وضعیت باشند، تابع بودند و موج ایجاد شده چنان سنگین بود، كه آنان را تابع نمود و با خود به ساحل كوبید.

 

ولی تقریباً تمام كادرهای اصلی و حتی اعضای رده پایین‌تر این احزاب در همان فردای روز انتخابات دستگیر شدند و دفاتر آنها هم پلمپ شد. آنهایی هم كه آن روز دستگیر نشدند به مرور زمان به زندان افتادند. با این اوصاف آنها چگونه می‌توانستند بر روی فضا تأثیر بگذارند؟

نخیر چنین نیست. كل افرادی كه در هفته اول بازداشت شدند و آزاد نشدند، در كلیت فعالیت این احزاب هیچ تأثیر تعیین‌كننده‌ای نداشت، همچنان كه الآن هم پس از بازداشت‌های زیاد، فعالیت می‌كنند. كلمات را باید دقیق بكار برد، اینكه می‌گویید، «تقریباً تمام كادرهای اصلی» كلاً اشتباه است از ده‌ها نفر اعضای شورای مركزی یا دفتر سیاسی و... فقط چند نفر در روزهای اول بازداشت شدند.

 

یكی دیگر از انتقادات شما به رویكرد انتخاباتی اصلاح‌طلبان این است كه آنها نباید با هدف پیروزی در انتخابات وارد این رقابت می‌شدند و در توضیح این مسأله گفته‌اید كه اصلاح‌طلبان نمی‌توانند هم از غیر دموكراتیك بودن حكومت بگویند و هم در مكانیسم‌های آن شركت كنند. در صورتی كه اصلاح‌طلبان همواره گفته‌اند یكی از اهدافشان از شركت در انتخابات، ناچار ساختن حكومت به پذیرفتن رفتارهای دموكراتیك است. شما این مسأله را قبول ندارید؟

نمی‌دانم قسمت پایانی پرسش چه ربطی به مبتدای مطلب دارد؟ ضمن اینكه نمی‌دانم كدام یك از احزاب و افراد چنین جمله‌ای را كه شما نوشته‌اید گفته‌اند؟

 

پرسش من مشخص است آقای عبدی. چهره‌های مختلف اصلاح‌طلبان از جمله آقای بهزاد نبوی یا آقای تاج‌زاده و بسیاری دیگر، پیش از این همواره می‌گفتند كه اصلاح‌طلبان با هدف وادار ساختن حكومت به تن دادن به قواعد دموكراتیك از طریق آرای مردمی تا جایی كه امكانش وجود داشته باشد در انتخابات شركت می‌كنند. حالا به اینكه آیا این تاكتیك آنها موفقیت‌آمیز بوده یا نه كاری ندارم بلكه این سئوال را از شما دارم كه اگر این مسأله را راهكار اصلاح‌طلبان برای رسیدن به هدفی كه گفته‌اند در نظر بگیریم، چرا نباید در انتخابات شركت كرد؟

حداقل معلوم شد كه هم در دفعات قبل و هم در دفعه حاضر این سیاست نتیجه معكوسی داشته است؟ آیا به نتیجه رسیده است؟ بعلاوه كسی كه با این هدف آمده است، الآن از نتیجه رفتارش چه تحلیلی دارد؟ یا باید گفت كه آن هدف محقق شده، یا باید گفت كه آن تحلیل اشتباه بوده؟ و طبعاً در این صورت از این پس با این تحلیل نمی‌توان در انتخابات شركت كرد. اما آنچه كه بنده می‌دانم آمدن برای پیروزی و حداقل حذف رییس دولت فعلی بود. اصولاً وقتی كه شما می‌پذیرید از مغازه‌ای خرید كنید و جنس خریداری شده را با ترازوی آن مغازه توزین كنید، به طور ضمنی پذیرفته‌اید كه ترازو میزان است. اما اگر از ابتدا بگوییم كه ترازو تنظیم نیست و زیادی نشان می‌دهد، در این صورت خرید از این مغازه معنایی ندارد، مگر آنكه هدف از خرید مچگیری باشد. دوستان باید بگویند كه آیا رژیم دموكراتیك بود یا خیر؟ اگر بود، پس چرا نسبت به آن انتقادات رادیكال داشتند؟ و اگر دموكراتیك نبود، چرا می‌خواستند از طریق شیوه مرسوم در یك رژیم غیر دموكراتیك، نتیجه دموكراتیكی بگیرند؟ شاید بپرسید پس چرا خودم در انتخابات شركت كردم؟ پاسخ مفصل شما را در مقاله 15 فروردین سال 1388 در روزنامه اعتماد ملی و موجود در سایت آینده با نام «ورود به انتخابات از كدام منظر» داده‌ام. ناچار ساختن حكومت به پذیرش قواعد دموكراتیك از طریق شركت در انتخابات میسر نمی‌شود، بلكه از طریق توازن قوا این هدف محقق می‌شود و این كار در سر صندوق‌های رأی صورت نمی‌گیرد، بلكه پیش از آن رخ می‌دهد. صندوق رأی فقط محل توزین قواست و نه محقق ساختن قدرت.

 

آیا جریان‌های دموكراسی‌خواه ایران نباید بالاخره با چهره واقعی رقبای خود مواجه می‌شدند؟ اگر شما تاكتیك پیش‌گفته اصلاح‌طلبان را اشتباه می‌دانید، چه اتفاق دیگری به جز آنچه در 22 خرداد 1388 رخ داد، می‌توانست بیفتد كه بر اثر آن متوجه می‌شدیم اقتدارگرایان برای بقای خود حاضر به دستكاری در آرای مردم و سپس سركوب گسترده و خشونت‌بار اعتراض مسالمت‌آمیز آنها هستند؟ آیا برای فهم این مسأله راهی به جز شركت در انتخابات وجود داشت یا اینكه اصلاح‌طلبان باید همواره چشمان خود را به واقعیت می‌بستند و همان بازی كج‌دار و مریز گذشته را ادامه می‌دادند؟

فعلاً با اینكه چنین استدلالی درست است یا خیر، كاری ندارم. اما اجمالاً بگویم هیچ چهره ثابت و ذاتی برای افراد یا جناح‌ها قایل نیستم. و چون پاسخ به این نكته بحث مفصلی می‌طلبد، فقط می‌گویم كه اگر اصلاح‌طلبان با این هدف وارد میدان انتخابات شدند، قطعاً بزرگترین موفقیت را از حیث تحقق هدفشان داشته‌اند. اما در این صورت باید صادقانه و از پیش این را صریح اعلام می‌كردند و ربط آن را با راهبرد اصلاح‌طلبی خود تعیین می‌كردند، باید به شما بگویم كه هیچ كدامشان نه صریحاً و علنی چنین چیزی را می‌گویند و نه حتی در خفا و خصوصی به آن اذعان دارند. ضمن اینكه این نحوه استدلال مصداق همان تیر انداختن به سیبل و سپس خط كشیدن دور محل اصابت به عنوان هدف است.

 

مگر نمی‌توان هم در انتخابات شركت كرد و مطالبات عمومی را در فضای اجتماعی طرح كرد و هم به دنبال پیروزی در انتخابات بود؟ اینها چه منافاتی با هم دارند؟

اینها منافاتی با هم ندارد، و كسی نگفته كه آنها با یكدیگر منافات دارند. آنچه كه منافات دارد، وجود اینها نیست. منافات در این است كه بگوییم یك رژیم غیر دموكراتیك است و تقلب می‌كند، بعد هم با هدف پیروزی وارد انتخابات شویم! این دو گزاره با یكدیگر قابل جمع نیست. مگر اینكه هدف اصلی افشاگری و رو كردن دست حكومت و مشروعیت‌زدایی از آن باشد. اگر با این هدف وارد انتخابات شدند، و از پیش نیز به تبعات و نتایج آن آگاه بودند، روش درستی را پیش گرفته‌اند. اما اگر با هدف حضور در دولت آمدند، باید بدانیم، كه نتیجه حاصل حضور در اوین بوده است.

 

نه آقای موسوی و نه آقای كروبی پیش از انتخابات هرگز نگفتند كه نظام جمهوری اسلامی را یك نظام غیر دموكراتیك می‌دانند اما شما می‌گویید آنها این حرف را می‌زدند پس نمی‌توانستند در انتخابات با انگیزه پیروزی حاضر شوند و از این مهمتر به این دلیل نمی‌توانند به نتایج اعلام شده انتخابات هم معترض باشند.

بله نه آقای موسوی و نه آقای كروبی چنین چیزی را مستقیماً و صریحاً نگفته‌اند. اما همه كسانی كه در انتخابات قبلی بوده‌اند، تقلب موثر را مدعی بوده‌اند، البته آقای موسوی چون در گذشته حضور نداشت، فرصت این بیان را نداشتند و همین یك بار كه آمدند، ایشان هم به راه گذشتگان رفتند. اگر رژیمی با تقلب غیر دموكراتیك نمی‌شود، پس الآن هم علی‌رغم ادعای تقلب علیه آن، غیر دموكراتیك نیست. آیا این را می‌پذیرید؟ اگر خیر، در این صورت باید گفت هم آقای كروبی، هم آقای هاشمی و هم آقای خاتمی و مهم‌ترین احزاب اصلاح‌طلب در گذشته مدعی وجود تقلب موثر بوده‌اند و اگر با تقلب موثر رژیم را غیر دموكراتیك نمی‌دانند، پس رژیم غیر دموكراتیك چه موجودی است؟ آقای موسوی هم تجربه پیشینی نداشتند كه چنین سخنی را بگویند. بعلاوه اگر رژیم را غیر دموكراتیك نمی‌دانستند، باید برخوردشان به كلی متفاوت از آن چیزی می‌بود كه شاهدیم. از همه اینها گذشته فرض كنیم كه آنان رژیم را دموكراتیك می‌دانستند و هیچ مشكلی نداشتند، و منطقاً هم برای پیروزی آمدند، ولی پس از انتخابات كه مدعی تقلب موثر شده‌اند، باید مشخص كنند كه چرا در تحلیل خود از حكومت تا این حد اشتباه كرده‌اند؟

 

من معنای این پاسخ شما را متوجه نشدم. منظور من از رهبران جنبش سبز آقایان موسوی و كروبی و به طور مشخص هم خود آقای موسوی است. تا جایی كه من به خاطر دارم آقای موسوی هیچگاه برای بر هم زدن بازی وارد انتخابات نشدند. هدف ایشان بر پایه تمام بیانیه‌ها و موضع‌گیری‌هایی كه قبل از انتخابات داشتند، پیروزی در انتخابات بود و اقداماتی هم كه فكر می‌كردند برای رسیدن به این هدف لازم است را نیز انجام دادند. اما ناگهان با حكومتی مواجه شدند كه برای اولین بار چنین تقلب گسترده‌ای را در انتخابات مرتكب می‌شود و سپس اعتراضات صورت گرفته را هم سركوب می‌كند. شاید شما یا من الان و در شرایط كنونی آنهم به عنوان یك خبرنگار یا تحلیلگر سیاسی بتوانیم بگوییم این تحلیل اشتباه بود اما آیا این بدان معناست كه آقای موسوی هم به عنوان یك سیاستمدار باتجربه باید رفتار حكومت را پیش‌بینی می‌كرد و صرفاً براساس یك پیش‌بینی دست روی دست می‌گذاشت و در انتخابات شركت نمی‌كرد؟

اول اینكه مخاطب اصلی نقد من اصلاح‌طلبان هستند و نه آقای موسوی. اما فرض كنیم كه همه حرف شما را بپذیریم. در این صورت جای این سئوال باقیست كه اشكالی ندارد كه تحلیل اشتباهی داشته باشیم، اما آیا نباید قبل از هر اقدامی مهم روشن كنیم كه كجای ذهنیت ما اشكال داشت كه قبلا متوجه امری به این وضوحی نشده‌ایم؟ آیا این حق شما نیست كه از من بپرسید كه چرا و براساس چه برداشتی چنین اشتباهی را مرتكب شدم؟ نكند الآن هم به نحو دیگری بر همان سیاق و اشتباه حركت می‌كنم؟ بعلاوه بنده شخصا به عنوان یك فرد سیاسی حق دارم كه از دیگران درباره چنین اشتباهی سئوال كنم. زیرا كه قبل از انتخابات صریحاً و كتباً به آنان گفته‌ام كه آمدن و رییس جمهور شدن (با رأی یا بی‌رأی) را باید از ذهن بیرون كرد. اگر بنده قبلاً چنین مطلبی را گفته‌ام و درست هم بوده است، چرا نباید الآن نظرات خودم را درباره شیوه صحیح راهبرد امور بگویم؟ آیا باید باز هم از همان سوراخ گزیده شویم؟

 

در انتخابات دوم خرداد 1376 هم نگرانی درباره امانتداری حكومت از آرای مردم بسیار جدی بود اما آن موقع هم این تحلیل وجود داشت كه با شركت گسترده در انتخابات، این امكان به آن داده نخواهد شد. مشابه همین تحلیل در انتخابات 22 خرداد هم وجود داشت ضمن آنكه خود شما هم مطلع هستید هم آقای موسوی هم آقای كروبی و هم حتی آقای رضایی سازماندهی بسیار گسترده و بی‌سابقه‌ای را برای حراست از آرای مردم انجام داده بودند با این امید كه نظام به خواست مردم تن بدهد. با تمام این اوصاف شما باز می‌گویید نباید به نتایج انتخابات معترض بود؟

كی گفته‌ام نباید به نتایج انتخابات معترض بود؟ لطفاً دقیق سئوال كنید. اشكال من به همین بی‌دقتی‌هاست. آنچه كه من گفته‌ام این است كه از پیش باید مسلم می‌دانستند كه كسی غیر از رییس دولت فعلی، رییس جمهور نخواهد شد، چه رأی داشته باشد و چه رأی نداشته باشد. هر كس كه وارد انتخابات شده است باید می‌دانست كه حتی اگر رأی دارد، باید منتظر این نتیجه‌ای كه گفتم باشد، بنابراین اگر از ابتدا برای رو كردن دست حكومت و اعتراض به آن وارد شده است، طبعاً تحلیل دقیقی داشته است (گرچه من با چنین سیاستی مخالف بودم) اما اگر با هدف پیروزی آمده‌اند و یك باره خود را با چنین وضعی مواجه دیده‌اند، ابتدا باید به خطای تحلیل خود بپردازند.

 

جنابعالی در همان گفتگو با دویچه‌وله تصریح كردید كه نامزدهای معترض به نتیجه انتخابات اگر می‌دانستند در انتخابات تقلب می‌شود و با علم به این مسأله در انتخابات شركت كردند، دیگر حق ندارند به نتایج اعلام شده معترض باشند در صورتی كه پرسش من این است كه آقای موسوی به طور مشخص كی قبل از انتخابات مدعی بود حتماً تقلب می‌شود؟ یا اینكه شما صرفاً این مسأله را حدس می‌زنید؟

پس نظر شما این است كه ایشان نمی‌دانسته تقلب می‌شود (تأكید كنم كه نظر شخصی من درباره تقلب با سایر دوستان متفاوت است) در این صورت پاسخ همان است كه در دو سئوال پیش دادم. اما چرا بر این مسایل تأكید می‌كنم؟ گذشته‌ها گذشته. اتفاقاتی خوب یا بد پیش آمده، ما كه نباید خود را در حصار گذشته محبوس كنیم، حداقل از الآن به بعد را با تحلیل درست و منطقی حركت كنیم. اگر در گذشته خطاهای مهمی در تحلیل و رفتار رخ داده، بدانیم كه الآن هم به احتمال زیاد در همان مدار حركت می‌كنیم و باید آن را اصلاح كرد.

 

آنچه معترضان از آن به عنوان تقلب در انتخابات ریاست جمهوری دهم نام می‌برند و طلب رأی از دست رفته، موضوعی است كه به نظر عموم تحلیلگران به شكل‌گیری تمام اتفاقات تلخ یك سال گذشته منجر شده است. با این اوصاف شما چگونه می‌گویید دغدغه اصلی ذهنیتان نیست؟

این دغدغه ذهنی من نیست. همان طور كه بیانیه 17 هم كمابیش امر واقع را پذیرفت. دغدغه ذهنی من ثبات و پایداری یا نابودی فعلی كشور است. حتی برخلاف عده‌ای كه فكر می‌كنند، چگونه باید این حكومت را تغییر داد، دغدغه من این است كه با همین حكومت چگونه باید رفتار كرد كه جامعه ایران دچار فروپاشی سیاسی و در ادامه آن مواجه با بحران‌های شدید اقتصادی و اجتماعی نشود.

 

مگر غیر از این است كه اگر مردم احساس به سرقت رفتن آرای خود را نمی‌كردند، اساساً اعتراضی هم به نتایج انتخابات در كار نبود؟

اصولاً نقد من متوجه مردم نیست. مخاطب اصلی من فعالان و عاملان سیاسی هستند. مردم درست یا غلط احساسی پیدا می‌كنند، و متناسب فهم مقطعی خود نیز عمل می‌كنند. اما آنچه كه در سیاست رسوب می‌كند، تصمیمات عمیق و عقلانی عاملان سیاسی است كه نقد من نیز متوجه این گروه است و نه مردم. مردم دارای هویت حقوقی یا حقیقی مشخصی نیستند که موضوع نقد قرار گیرند. وقتی فردای روزگار این رفتارها نتیجه نداد همین مردم چنین رفتار می کنند که گویی از اول مخالف این جریانات بوده اند!

 

شما مثال زده‌اید جریانی كه نمی‌تواند یك روزنامه داشته باشد چگونه می‌تواند رییس جمهور داشته باشد؟ مگر راه‌هایی كه باید برای اخذ مجوز روزنامه گرفتن طی كرد، مشابه راه‌هایی است كه باید برای رییس جمهور شدن طی كرد كه این دو مقوله را با هم مقایسه كرده‌اید؟

اینها هر دو كالاهای سیاسی هستند و مابه‌ازای خرید آنها نیز قدرت است. اما معلوم نیست كه چرا احتجاج می‌كنیم؟ حالا مگر رییس جمهوری را گرفته اند كه دارید در رد این سخن پیش از انتخاباتم سئوال می‌كنید؟ خوب معلوم است كه آن گزاره درست بود. وقتی كه كسی روزنامه ندارد و نمی‌تواند داشته باشد، پس بهتر است دور كسب كالای سیاسی مهمتر یعنی رییس جمهوری را به طریق اولی خط بكشد.

 

اگر اینگونه باشد كه همین الان هم روزنامه‌هایی هستند كه علی‌رغم تمام محدودیت‌های موجود به انعكاس دیدگاه‌های منتقدان می‌پردازند و حتی مقالات و تحلیل‌های خود شما را نیز منتشر می‌كنند اما فكر می‌كنم شما نیز با من هم نظر باشید كه این مسأله به معنای این نیست كه اصلاح‌طلبان الزاما می‌توانند رئیس جمهور داشته باشند. منظورم این است كه آیا اساساً مقایسه این دو مقوله با هم قیاس مع‌الفارق نیست؟

به اینها می‌گویید روزنامه؟ کار مدیران مسئول آنها شده آموزش خرده فرمایشات غیر قانونی مقامات سانسور!  یک زمانی گفته می شد که در مطبوعات ایران مین کم است اما نقشه ندارد در حالی که در کشورهای مشابه مین زیاد است اما نقشه هم دارد و این دومی بهتر است . الان هم مین زیاد است و هم نقشه وجود ندارد به اینکه نمی گویند روزنامه. هر موقع توانستند یك روزنامه در حد صبح امروز یا مشاركت و حتی سلام داشته باشند، آن وقت خواهید دید كه رییس جمهور هم خواهند داشت.

 

شما گفته‌اید اصلاح‌طلبان باید در انتخابات بعدی هم شركت كنند اما باید برخی پیش زمینه‌ها را فراهم كنند. این پیش زمینه‌ها دقیقاً چه هستند؟

كلمه باید را از موضع دستوری نمی‌گویم، بلكه از موضع تحلیلی است. به نظر من از الآن به بعد است كه انتخابات معنای دیگری پیدا می‌كند و حكومت و نیز منتقدین هر دو به نتایج رفتارهای خود واقف‌تر می‌شوند. اما مقدمات مورد نظر من كوشش برای توازن قواست، تا روز انتخابات وارد وزن‌كشی سیاسی شوند. توازن قوا از یك سو افزایش اعتماد میان مردم و جلب اتحاد نیروها با ارایه یك تحلیل و راهبرد قابل قبول و كوشش برای استفاده از شكاف‌های درون ساختار و استفاده از فرصت‌های پیش رو است كه از سیاست‌های به غایت غلط فعلی دولت در زمینه اقتصادی و سیاست خارجی و داخلی رخ خواهد داد. با این شرایط، انتخابات ابزار مناسب و شاید بهترین ابزار برای وزن‌كشی سیاسی خواهد بود كه اگر راه انتخابات باز باشد، تحولات مسالمت‌آمیز و كم‌هزینه‌ای خواهیم داشت.

 

به نظر شما آیا با وجود ساختار فعلی، می‌توان به برگزاری انتخاباتی كه طی آن منتقدان قدرت به قدرت دست یابند امیدوار بود؟

خیر. اما منظور شما از ساختار فعلی چیست؟ اگر منظور ساختار حقوقی در قانون اساسی است، پاسخ من بله است. اما اگر منظور ساختار حقیقی و ساختار اقتصادی و عدم توازن قوا در ساختار سیاسی موجود است، پاسخ خیر است. نه الآن و نه قبل از 22 خرداد 1388 این امكان وجود نداشته است. به همین دلیل شركت در انتخابات در ساختار موجود (به معنای حقیقی آن) فقط برای باز نگهداشتن یك شیوه مهم در سیاست مسالمت‌آمیز، افزایش مشاركت‌های مدنی و طرح مطالبات است. برای دقت بیشتر باید به همان مقاله انتخاباتی مراجعه كرد.


 


 

دكتر علیرضا رجایی شاید نادر فعال سیاسی و تحلیلگری است كه اگرچه هیچگاه نماینده مجلس شورای اسلامی‌نشد اما نامش با مجلس گره خورده است؛ از آن زمان كه شورای نگهبان با ابطال غیرقانونی و توجیه‌ناپذیر بیش از ششصدهزار رأی مردم تهران، از حضور این فعال ملی-مذهبی در مجلس اصلاحات، مجلس ششم، جلوگیری كرد. ماجرایی كه «شكایت بی‌سرانجام» معاون سیاسی وقت وزارت كشور از دبیر شورای نگهبان را به همراه داشت.

وضعیت كنونی جنبش سبز، اختلاف میان اصولگرایان و چشم‌انداز پیش روی فرایند دموكراتیزاسیون در ایران را با علیرضا رجایی، دكترای علوم سیاسی، روزنامه نگار و فعال ملی-مذهبی در میان نهادیم. وی، صبور و امیدوار، ایران را كلید دموكراسی در خاورمیانه می‌داند. این صبوری البته به دیدگاه سیاسی دكتر رجایی محدود نیست، آنچنان‌كه تلفن‌های پی‌درپی من برای انجام مصاحبه را همواره متین و صبورانه پاسخ گفت.


جناب آقای دكتر علیرضا رجایی؛ با تشكر از وقتی كه در اختیار ما قرار دادید، اجازه بدهید خیلی سریع به سراغ اصل مسئله برویم و آن‌هم اینكه به نظر شما، جنبش سبز هم‌اینك متوقف شده، نهفته شده یا همچنان با همان شدت و حدت استوار مانده است؟

جنبش سبز، یک جنبش اعتراضی-انتقادی است. بخش اعتراضی آن، حدود هشت ماه فعالانه در خیابانها و به مناسبتهای مختلف بروز داشت که پس از سرکوب‌های همه‌جانبه جناح حاکم، بیشتر در اشکال انتقادی آن استمرار دارد. در واقع آنچه امروزه جنبش سبز می‌نامیم، عصاره انتقادی همه جناح‌ها یا جریان‌های بیرون از حاکمیت است که به روش مسالمت‌آمیز سیاست‌های جاری را نقد می‌کند. در واقع، برخلاف مواضع جناح حاكم که امور را رو به اعتلا می‌دانند، این جنبش و حامیان و رهبران آن مسیر موجود را رو به بن‌بست می‌بیند. بنابراین جنبش سبز حركتی خموده و ایستا نیست بلکه پویشی مستمر و ارگانیک از جامعه مدنی ایران است که در هر فرصتی، حتی در مهمترین نهادهای رسمی، به طور طبیعی بروز می‌یابد و هیچ کانون رسمی ‌و مشخصی هم برای آن وجود ندارد. بدین معنا، به جهت ارگانیک بودن این جنبش، محتوای آن نسبت به گذشته عمیق‌تر و برنده‌تر شده اما به جهت ظاهر، ابعاد خیابانی خود را از دست داده است.

شما در گفتگویی با رادیو زمانه تاکید کرده بودید که جنبش از این پس باید منتظر فرصتی برای پیگیری مطالباتش باشد. به نظر شما با توجه به تجربه حاکمیت از اعتراض‌های سال گذشته، اساسا می‌توان به چنین فرصتی حداقل در آینده نزدیک امیدوار بود و حاکمیت چنین فرصتی به جنبش خواهد داد یا خیر؟

جناح حاکم، جنبش سبز را از ابتدا مسأله‌ای امنیتی تعریف کرده و همین آن را در گرداب برخوردهای کور فرو برد، که با وجود این همه سیاست‌های محدودکننده، هنوز و هر روز نسبت به اعاده یا اشکال جدید بروز و ظهور آن ابراز نگرانی می‌کند، بنابراین، نیرو و سرمایه عظیمی ‌برای آنچه میرحسین موسوی از آن با عنوان «جنگ با سایه‌ها»، نام برد به کار گرفته شده است که در عمل حاصلی به همراه نخواهد داشت. زیرا جنبش سبز نقیض نه سیاست‌ها، که بی‌سیاستی حاکم است و عجز و درماندگی در اداره بدیهی‌ترین امور از آن می‌بارد. به این جهت است که جنبش سبز را جنبش ارگانیك جامعه مدنی می‌نامیم و لاجرم هرگونه سرکوبی معطوف و محدود به افراد خواهد ماند و دامنه كلیت جنبش را در بر نخواهد گرفت. جنبه دیالکتیکی ماجرا در این است که جناح حاکم به جنبش فرصت نمی‌دهد و همین، عین فرصت دادن به جنبش برای تعمیق و گسترش است.

در پایان عصر اصلاحات، بسیاری از نخبگان و روشنفكران هشدار می‌دادند كه شكست جنبش اصلاحات به جنبش‌های رادیكال‌تر و به عبارت بهتر، حداكثری‌تری منجر خواهد شد كه دیگر برخلاف جنبش اصلاحات، به اصلاحات تدریجی و پارلمانتاریستی پایبند نخواهد شد. با توجه به اینكه شما سالها از نزدیك با راس و بدنه جنبش اصلاحات در ارتباط بودید و یادداشت‌های متعددی در این‌باره منتشر كرده‌اید، به اعتقاد شما چه ارتباطی میان این دو جنبش می‌توان برقرار كرد؟ آیا معتقدید كه جنبش سبز، نتیجه گریزناپذیر شكست اصلاحات و اصلاح‌ناپذیری ساختار كنونی به شیوه پارلمانتاریستی است؟

جنبش سبز زایشی از دل جنبش اصلاحی است. جنبش اول پس از مواجهه با سرکوب‌های سنگین و دردآور، مجدداً خود را در جریان انتخابات سال 1388 بازسازی کرد و با جمع‌بندی اشتباهات گذشته، از هرگونه تندروی پرهیز نمود. همین رویه اعتدالی، چنان ابعاد وسیعی پیدا کرد که جریان راست افراطی نیز نتوانست آن را انکار کند و با همه سازماندهی‌های از پیش طراحی شده و حتی حمایت صریح مقام‌های رسمی‌ از احمدی‌نژاد، موج حمایت از میرحسین از یکی-دو ماه مانده به انتخابات 22 خرداد، عملا تبدیل به یک جنبش واضح و قابل رویت شد. زمینه‌های خفته جامعه ایران بار دیگر بیدار شده بود و راست افراطی برای مقابله با آن راهی جز سرکوب نداشت. بنابراین مسأله دیگر برای جناح راست، رئیس جمهوری میرحسین نبود، بلکه نیروی اجتماعی عظیمی‌ بود که هرگونه خطر آسیب از ناحیه آنها نشأت می‌گرفت.

از موضع امنیتی نیز ماجرا به این ترتیب قابل توضیح بود که تهدید همیشگی این نیروی اجتماعی را با سرکوب همه‌جانبه و خفه کردن آن تا آینده قابل پیش‌بینی، تبدیل به فرصت خواهیم کرد. بنابراین اولاً جنبش سبز به‌راستی حاصل ناکامی ‌تلاش برای انجام انتخابات آزاد است و ثانیاً به جهت وجود واقعی یک نیروی اجتماعی عظیم، پتانسیل این جنبش قابل سرکوب قطعی نیست.

با توجه به مسائلی كه در بالا به آنها اشاره كردید، كدام یك از این دو جنبش برای پروسه‌ی گذار به دموكراسی در ایران مثمرثمرتر هستند؟

ضرورت حضور جنبش اصلاحی، وجود حداقلی از انتخابات آزاد است که پس از 22 خرداد 88 منتفی شده به نظر می‌رسد و همان‌گونه که گفته شد اصولاً به همین دلیل، جنبش اصلاحی تغییر ماهیت داد و در گذار به جنبش سبز، شکل مقاومت مدنی به خود گرفته است.

طی چندماه اخیر اختلاف میان اصولگرایان فزونی یافته به گونه‌ای كه حتی بازاریان به عنوان متحدان استراتژیك نظام جمهوری اسلامی ‌هم دست به اعتصاب زدند. چگونه می‌توان این موج نارضایتی‌های سیاسی و غیرسیاسی گروه‌های مختلف مردم، را به یك خواست سیاسی مشترك رساند؟ به باور شما آیا می‌توان میان گروه‌های مختلف (دانشجویان، بازاریان، زنان، هنرمندان، روشنفكران و...) یك گفتمان مشترك برقرار كرد و یا هر كدام از این گروه‌ها باید به تنهایی مطالبات‌شان را پیگیری كنند؟

جنبش سبز، حاصل جمع مجموعه خرده جنبش‌های موجود جامعه مدنی در ذیل خواسته‌ی تاریخی انتخابات آزاد و دمکراتیک است. هر چند انتخابات آزاد فی نفسه هدف سیاسی برانگیزاننده‌ای است اما در عین حال، مسیری برای کارآمد کردن ساختار بی‌کفایت مدیریتی نیز هست. این بی‌کفایتی مدیریتی، منافع روزمره طبقه‌های مختلف اجتماعی را در معرض تهدیدهای اساسی قرار داده است و خود عملاً باعث وحدت نسبی میان مطالبات متنوع موجود می‌شود. با وجود این، از آن جا که هدف اساسی جنبش سبز دمکراتیک‌سازی دولت و جامعه است، در این که عمق دموکراسی‌سازی تا کجا خواهد بود، لزوماً میان طیف‌های متنوع حاضر در جنبش، تا به آخر وحدت نظر نخواهد بود.

حاكمیت در طول یك سال اخیر تعداد زیادی از عالی‌ترین مسئولان سابق همین نظام را به خیانت، فتنه، فقدان بصیرت و حتی فساد متهم كرده است و در واقع، نوعی تصفیه‌سازی و تغییر نسل را میان یقه سفیدها و مسئولان نظام شاهد هستیم. به باور شما، ادامه حیات سیاسی این مسئولان سابق كه در میان آنها رییس‌جمهور، نخست‌وزیر، رییس مجلس، وزرا، نمایندگان مجلس و غیره دیده می‌شود، واجد چه ویژگی‌هایی است؟ چون به هر حال استمرار درازمدت اصطحكاك حاكمیت و این رهبران اپوزسیون به‌ویژه در درون كشور، بعید به نظر می‌رسد.

چنان که در متن پرسش نیز آمده است، بسیاری از مسئولان سابق عملاً به اپوزیسیون وضع موجود تبدیل شده‌اند، اما این‌که گفته شده استمرار درازمدت اصطكاک حاکمیت و رهبران اپوزیسیون در درون کشور بعید به نظر می‌رسد، ضرورتاً این‌گونه نیست. نمونه چنین رژیم‌هایی قبلاً در اروپای شرقی و اتحاد شوروی وجود داشت که علی‌رغم بسته بودن فضای سیاسی، برخی چهره‌های منتقد و معترض، به حیات خود ادامه می‌دادند.

برخی معتقدند كه مختصات خاورمیانه، وجود منابع عظیم انرژی همچون نفت و گاز، جو میلیتاریستی منطقه، تاثیر باورهای مذهبی و چالش‌های فرقه‌ای عملا امكان برقراری نظام سیاسی دموكراتیك را غیرممكن ساخته است و ایران را معدل میان پاكستان و تركیه می‌دانند. آیا شما با این دیدگاه موافقید؟ به عبارت بهتر، علیرغم این همه موانع تاریخی-منطقه‌ای آیا همچنان می‌توان به سرنوشت جنبش‌های دموكراسی‌خواهانه خاورمیانه، بویژه در ایران امیدوار بود؟

ایران معدل میان پاکستان و ترکیه نیست. اولا آنچه تحت عنوان نیروی اجتماعی حامی ‌وضع موجود معرفی می‌شود، هر چند میلیون که باشد، بیش از هر چیز با سازماندهی‌های شبه‌نظامی ‌و به کارگیری همه گونه امکانات حکومتی، انسجام خود را حفظ کرده است، به گونه‌ای که حذف این حمایت‌های رسمی، پراکندگی قطعی و وسیع آن را در پی خواهد داشت.

از سوی دیگر با کمک همین ابزار، مانع سازماندهی و تشکل حامیان جنبش سبز و به طور کلی احزاب اصلاح‌طلب شده‌اند. بنابراین وضع کنونی، وضعی مکانیکی و به تعبیری غیرواقعی است. هر چند که به جهت قدمت سرکوب و حجم وسیع مطالبات فروخفته جامعه مدنی، در مقاطع شکست دیکتاتوری، به قول آقای کاتوزیان، به جای دموكراسی غالباً هرج و مرج غلبه می‌یابد و تاکنون یک دموکراسی مستمر در ایران تجربه نشده است، اما به این نکته نیز باید توجه نمود که دیکتاتوری‌های ایران تا سرحد مرگ از خود جان سختی نشان می‌دهند و درست در هنگام مرگ و زوال آنها، قدرت مرکزی سازماندهی شده نیز از هم متلاشی می‌شود و همین باعث چیزی می‌شود که آقای کاتوزیان آن را «هرج و مرج» می‌نامد و البته طبیعی هم هست. برای تحقق دموکراسی مستمر، باید دموکراتیزاسیون از دل نظم موجود سر برآورد، چیزی که تاکنون تحقق نیافته است. اما امکانات منحصر به فرد جنبش سبز این چشم‌انداز را به ما نوید می‌دهد که مشارکت عمومی‌ در این جنبش و پیگیری صبورانه و متداوم آن، این دور باطل و معیوب را ملغی سازد. در همین چهارچوب در مورد جنبش دمکراسی‌خواهانه منطقه خاورمیانه نیز باید گفت که ایران کلید دموکراسی خاورمیانه است. سرنوشت دیکتاتوری یا دموکراسی در ایران، آینده این دو شكل از قدرت را در خاورمیانه نیز رقم خواهد زد. در حال حاضر جنبش سبز در ایران به دنبال چیزی شبیه وضع طبیعی است. وضع طبیعی در ایران نیز با توجه به برآیند نیروهای اجتماعی، یک دموکراسی میانه‌رو با مراعات باورها و ارزش‌های مذهبی است که امیدوارانه به تحقق آن باور داریم.

همانطور كه مطلعید، تحریم‌های جدید علیه برنامه هسته‌ای ایران فراگیرتر از گذشته اعمال می‌شود و اشخاص و نهادهای بیشتری مشمول این تحریم‌ها شده‌اند. با توجه به اصرار حاكمیت مبنی بر بی‌تاثیر بودن تحریم‌ها و ادامه برنامه هسته‌ای، تحلیل شما از استمرار این شرایط چیست و آیا نخبگان و طبقه متوسط جامعه، حق دارند كه نسبت به حمله نظامی‌ به ایران، نگران باشند؟

در مؤثر بودن تحریم‌ها جای تردید نیست و اگر به آنها خطر جنگ نیز افزوده شود، بیش از همه مردم عادی متضرر خواهند شد. البته طی تمام سال‌های پس از انقلاب، میزانی از تحریم‌ها همیشه وجود داشته است و اگر منظور از بی‌تأثیری تحریم‌ها این است که هزینه‌های نظامی-امنیتی کاهش نخواهد یافت، احتمالاً سخن بالنسبه درستی است اما اگر منظور این است که اتلاف منابع مالی، خریدهای گران‌قیمت بین‌المللی، توقف پروژه‌های زیرساختی توسعه‌ای، عدم تأمین منابع برای تعمیق آموزش، بهداشت و فرهنگ و... به همراه نخواهد داشت متأسفانه سخنی یک‌سره نادرست و غلط است. مجموعاً در وضع فعلی، مردم ایران به درستی نگران همه‌ی امور هستند که البته حمله نظامی‌ به ایران نیز شامل حال آن می‌شود.

منبع:بامدادخبر/یوحنا نجدی


 


 

سیاست کاهش واردات در دستور کار دولتمردان قرار گرفته است .عطف این توجه، بنا به گفته رییس کمیسیون اقتصادی مجلس، رهنمود های آیت الله خامنه ای است  که در نهم فروردین  ماه خواهان کاهش واردات بی رویه شده بود .این در حالی است که سیاست افزایش واردات در 5سال گذشته برخی فعالین اقتصادی را به مرز نابودی وقهقرا کشانده ودولت هماره یا افزایش واردات را تکذیب کرده یا گفته تولید داخل به اندازه نیست وباید برای تنظیم بازار دست به واردات زد .اما بررسی ها نشان میدهد سیاست کاهش واردات نه ناشی از توجه به ساخت وتولید داخل که به علت شرایط سخت تحریم های اخیر است .

بنا بر گزارش فارس رییس کمیسیون اقتصادی مجلس خبر داد که :" نمایندگان درباره مدیریت واردات به زودی طرح دوفوریتی را تقدیم هیات رییسه مجلس می‌کنند."

همچنین ارسلان فتحی‌پور اظهار داشت:‌" اصلاح آیین‌نامه‌ها با هدف حمایت حداکثری از تولیدات داخلی، تقویت مدیریت واردات و ممانعت از واردات زائد از هدف‌های عمده مجلس در همراهی با رهبر معظم انقلاب اسلامی است."

وی یکی از سئوالات همیشگی نمایندگان مجلس از وزرا در گذشته را واردات بی‌رویه عنوان کرد و گفت:" طرح مدیریت واردات کمک زیادی به مشخص شدن نقش بخش‌های مختلف و کمک به محدود کردن و ممانعت از واردات بی‌مورد می‌کند."

فتحی‌پور با اشاره به مسائل مطرح شده درباره تحریم گفت:‌" در شرایطی که در بهترین وضعیت تولید و فناوری‌های روز قرار داریم، نگرانی از تحریم و تهدید بی‌مورد است."

شش ماه از گفته های ایت الله خامنه ای در خصوص کاهش واردات بی رویه کالاها میگذرد ولی مجلس اسلامی با فاصله به دغدغه های او توجه میکند.ضمن آنکه بررسی آمارهای واردات در ماههای گذشته رشدی شتابان را نشان میدهد که با اهداف گفته شده رهبر جمهوری اسلامی مغایرت داشته ودارد.

به عنوان نمونه با آنکه آقای خامنه ای در 9فروردین در یک کارخانه خودروسازی خواستار کاهش واردات، بخصوص در حوزه خودرو وتوجه به ساخت داخل شد  اما آمار رسمی گمرک جمهوری اسلامی نشان می دهد، واردات خودرو به کشور در سه  ابتدایی سال جاری و در مقایسه با مدت مشابه سال قبل از آن، از لحاظ تعداد، رشد 10/206 درصدی را تجربه کرده است.

به گزارش ایسنا ،ارزش کل خودروهای وارداتی به کشور در دو ماه ابتدایی سال جاری، 148 میلیون و 26 هزار دلار بوده که در مقایسه با ارزش 51 میلیون و 71 هزار دلاری خودروهای وارداتی در سال قبل از آن می‌توان گفت، خودروهای وارداتی در سال جاری از لحاظ ارزش نیز رشد 73/189 درصدی را تجربه کرده‌اند.

به اعتقاد کارشناسان حوزه خودرو:" افزایش یکباره واردات خودرو این است که در واپسین روزهای سال گذشته، به هنگام تنظیم لایحه بودجه در مجلس صحبت ها حاکی از آن بود که تعرفه واردات خودرو از 90 درصد به 70 درصد تقلیل یابد. در نتیجه وارد کنندگانی که خودرو هایشان به گمرک رسیده بود از ترخیص آنها خودداری کردند تا در صورت کاهش تعرفه در سال جدید، مبالغ کمتری را به گمرک بپردازند.واین نشان میدهد که تصمیمات خود دولت در افزایش واردات تاثیر زیادی داشته ودارد."

در تحولی دیگر 28تیر ماه سال جاری درصحن علنی مجلس محل بین  وزیر بازرگانی و نمایندگان معترض به واردات بی‌رویه به کشور جدالی به پا شد تا جایی که  وزیر بازرگانی را وادار ساخت که بگوید:\ "کاش جلسه به صورت غیر علنی برگزار می‌شد."

بعد از آن هم بحث آمار واردات در آن  جلسه کار را به جایی کشاند که یک نماینده مجلس وزیر را به دروغگویی و ارائه آمار غیر واقعی متهم کرد.

آمار مسئله ایست که در دولت نهم و دهم ـ دولت های احمدی نژاد ـ به یکی از چالش برانگیزترین مسائل تبدیل شده است. این دو دولت در مقاطع مختلف متهم به ارائه آمار غیر واقعی شده است.

بیشتر این اتهامات در عرصه مسائل اقتصادی نمود پیدا کرده است. مسائلی هم‌چون میزان واردات و صادرات، میزان تولید، ورشکستگی بنگاه‌های صنعتی، خط فقر و... مسئله واردات یکی از این مناقشات به حساب می‌آید؛ مدت‌ها است که رسانه‌های داخلی وکارشناسان  اقتصادی در این‌باره هشدار می‌دهند.؛به ویژه آنکه در چند سال اخیر حضور انکارناپذیر و پر رنگ کالاهای چینی به عنوان یکی از نشانه‌های افزایش واردات و نابودی تولید داخلی مطرح می‌شود. براساس آمارهای اتاق بازرگانی تهران رقم واردات به کشور در سال 89 تاپایان تیرماه  13,267,517,344 دلار بوده است. براساس این آمار، امارات متحده عربی در صدر کشورهای صادرکننده به ایران قرار دارد. پس از امارات چین، آلمان، کره جنوبی و ترکیه در رده های بعدی صادرات به ایران قرار دارند.

با وجود اینکه واردات از امارات نسبت به چین بسیار بیشتر است اما این تفاوت به اقلام وارداتی از این دوکشور باز می‌گردد.

بنزین عمده‌ترین کالایی است که از امارات وارد می‌شود به گونه‌ای که رقم واردات بنزین از امارات 276,269,927 دلار است اما واردات از چین به کالاهای دیگر اختصاص دارد. براساس آمار رسمی منتشر شده توسط مرکز آمار، واردات کالا در سه ماه اول سال جاری نسبت به سال گذشته کاهش پیدا کرده است. اما برخی از منتقدان معتقدند که این آمار غیر واقعی است و دولت از ارائه آمار درست در این‌باره خودداری می‌کند. منتقدان می‌گویند دولت برای اینکه وضعیت اقتصادی کشور را مناسب جلوه دهد این آمار را منتشر می‌کند. این در حالی است که واقعیات اقتصادی از وضعیت دیگری حکایت می‌کنند.

در جلسه 28 تیر ماه وزیر بازرگانی که برای پاسخ دادن به سئوال نمایندگان و با عنوان «علت واردات بی‌رویه کالاها و محصولات خارجی و نابودی مراکز تولیدی داخلی در حوزه‌های کشاورزی، دامپروری و صنعتی» به مجلس رفته بود، در سخنان خود گزارشی در خصوص وضعیت واردات و صادرات کشور ارائه داد.

به گزارش فارس وی گفت:"ما در سال 1388 در زمینه صادرات غیر نفتی با درصد تحقق 166 درصدی موفق شدیم ركورد خوبی را ثبت كنیم."

غضنفری اضافه کرد: "نسبت واردات به صادرات كشور از سال 84 تا 88 ركورد خوبی را نشان می‌دهد كه بر اساس آن در سال 84 این نسبت 6/3 برابر و در سال 88 نیز 6/2 برابر بوده است."

وی در خصوص واردات دام به كشور نیز اظهار داشت: "در سال 87 آمار كشتار دام در تهران 6/2 میلیون راس گوسفند بوده، اما این آمار در سال 88 به 9/1 میلیون راس رسیده كه نشان دهنده كاهش تولید در این زمینه است. یعنی ما ناچار بوده‌ایم برای جبران کسری‌های بازار اقدام به واردات کنیم."

غضنفری در بخش پایانی دفاعیاتش از مطلبی درباره دلیل واردات گوشت سخن گفت که شاید با استناد به همان مسئله بتوان به دلیل اصلی واردات بی‌رویه به کشور پی‌برد.

وی تصریح کرد: "کاش این جلسه غیرعلنی بود و من می‌توانستم راحت‌تر صحبت کنم. در مورد گوشت قرمز، ما دچار کمبود تولید هستیم و اگر اقدام به واردات نکنیم، مردم با مشکل روبه‌رو می‌شوند."

پس از اظهارات وزیر، نمایندگان به دلایل وی معترض شدند و انتقادات خود را آغاز کردند. حسین نقوی حسینی، نماینده بخشی از آمارهای ارائه شده از سوی غضنفری را «غیرواقعی» دانست. علاوه بر آن، حسن ونایی، نماینده ملایر نیز در تذکری آیین نامه ای، مهدی غضنفری را به «دروغ گویی» متهم کرد. ونایی گفت: "آقای وزیر راست راست توی چشم مردم نگاه می‌کند و دروغ می‌گوید. همه می‌دانند که واردات میوه افزایش پیدا کرده است. همه این آمارها دروغ است."

بنا بر گزارش  خبر آن لاین :"واردات ایران در چهار ماهه اول امسال نسبت به مدت مشابه سال گذشته از کشورهای امارات رشد 29.54درصدی، چین رشد 40.17 درصدی، آلمان رشد 1.44 درصدی، جمهوری کره 17.7 درصدی، ترکیه 114.65 درصدی، سوئیس 5.23 درصدی، ژاپن 17.63 درصدی، فرانسه 8.4 درصدی، هند 2.21 درصدی، هلند 54.09 درصدی، سوئد 48.9 درصدی، اتریش 16.56 درصدی، اسپانیا 52.5 درصدی، بلژیک 10.36 درصدی، تایوان 46.78 درصدی، مالزی 22.49 درصدی، اوکراین 65.46 درصدی و عربستان سعودی رشد 24.98 درصدی داشته است...همچنین واردات ایران از کشورهای ترکمنستان با رشد 155.45 درصدی، تایلند 46.97 درصدی، لهستان 768.4 درصدی، فیلیپین 126.35 درصدی، دانمارک 25.22 درصدی، آذربایجان 10.41 درصدی، عمان 176 درصدی، ایرلند 10.71 درصدی، کویت 82.52 درصدی، هنگ کنگ 6.9 درصدی، مصر 33.57 درصدی، بنگلادش 166.55 درصدی و از سایر کشورها با رشد 4.46 درصدی همراه بوده است."

به گزارش فارس، «در میان 50 شریک اول تجاری ایران، واردات کشورمان از 17 کشور کاهش داشته است که شامل ایتالیا 2.97 درصد، فدراسیون روسیه 8.09 درصد، انگلستان 30.6درصد، برزیل 24.64 درصد، سنگاپور 35.48 درصد و پاکستان 10.09 درصد بوده است».

اما آنطور که رییس کمیسیون اقتصادی مجلس میگوید علت تهیه طرح کاهش واردات نه توجه به بیانات آقای خامنه ای که تحریم های اخیر  است چنانچه رئیس بانک مرکزی، دوم شهریورماه خواستار کاهش واردات شد تا «تولید داخلی جانی تازه بگیرد». محمود بهمنی دلیل این پیشنهاد را تحریم‌های سخت‌گیرانه‌تری علیه برنامه هسته‌ای ایران عنوان کرده بود.

به گزارش آسوشیتدپرس، محمود بهمنی، رئیس بانک مرکزی گفت که واردات باید تنها به «کالاهای حیاتی» تقلیل یابد تا تولید داخلی افزایش پیدا کند و میزان ارزی که از کشور خارج می‌شود هم کاهش یابد.

رو آوردن به سیاست کاهش واردات در حالی است که در شش ماهه اول سال همه  آمارها نشان از افزایش واردات کشور داشته ، ولی پس از  تصویب تحریم های دور چهارم در شورای امنیت در خرداد ماه وپیوستن کشورهایی مانند برزیل به آن شرایط برای تهیه کالا وخدمات برای ایران سخت شده است .بخصوص اینکه امارات که دروازه ورود کالا به ایران است سخت گیریهای بی سابقه ای را نیز در دستور کار قرار داده است .مانند توقیف یک بانک متعلق به ایرانیان ومسدود کردن 41 حساب ایرانی های فعال در تجارت و بازرگانی .

توجه به تولید وساخت کالا در ایران در حالی است که به گفته بسیاری از کارشناسان وفعالان اقتصادی با سیاست های دولت در 5سال گذشته وترویج واردات بی رویه حتی در میوه ،برای تولید کنند گان داخلی رمقی نمانده است وبسیاری از پس همین سیاست ورشکسته شده اند واکنون توان تامین کالا وخدمات کشور برای مقابله با تحریم را ندارند.

منبع:روزآنلاین/اردلان صیامی


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به mizankhabar-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به mizankhabar@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته