-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

Latest News from Emrooz for 08/29/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



* مایکل پارانتی، نویسنده و پژوهشگر برجسته، و فعال سیاسی مدافع آزادی، عدالت اجتماعی و صلح در آمریکا می باشد.

با تشکر از این که امکان این مصاحبه را به ما دادید. برای شروع می خواستم نظر شما را در مورد شدت گرفتن تهدیدهای آمریکا و اسراییل در مورد حمله نظامی به ایران بدانم.

به نظر من انگیزهٔ آنها برای دست زدن به چنین کاری جدی است. در عین حال تعلل هایی هم هست، زیرا «اوباما» هنوز کاملاً مطمئن نیست که می‌خواهد دست به تخریب یک کشور دیگر هم بزند. وضعیت به نظر من بسیار نگران کننده است. هم پنتاگون و هم کاخ سفید اعلام کرده‌اند که ده هزار هدف را برای ضربه زدن به ایران مشخص کرده‌اند. برخی از تحلیل‌گران روس و دیگران مطرح می‌کنند که آمریکا هرگز نمی‌تواند ایران را اشغال کند چون ایران از نظر مساحت دو برابر عراق است، کوهستانی است، جمعیت عظیمی دارد و .... به نظر آنها آمریکا نیروی کافی برای اشغال چنین کشوری را ندارد و کوشش برای اشغال ایران برای آمریکا فاجعه‌بار خواهد بود. اما این نظر درستی نیست، چون هدف آمریکا اشغال ایران نیست. آنها به دنبال پیاده کردن الگوی عراق در ایران نیستند بلکه الگوی یوگسلاوی را دنبال می کنند. آنها در یوگسلاوی حتی یک سرباز هم از دست ندادند. فقط از راه بمباران آن کشور را به یک ویرانه بدل کردند. من خودم در بغداد بودم و دیدم که بمباران‌های آمریکا چه خرابی‌هایی را می‌تواند به‌بار آورد. تنها در یک پناهگاه زیرزمینی ۳۰۰ نفر کشته شدند، که مردم اکنون آن محل را به زیارتگاه بدل کرده‌اند. برنامهٔ آمریکا هدف قرار دادن نیروگاه‌ها و دیگر تأسیسات مشابه، ساختمان‌های عمومی، و حتی مجتمع‌های مسکونی در ایران است. این آن کاری است که آنها می‌خواهند بکنند و تنها چیزی که می‌تواند جلوی آنها را بگیرد این است که روشن شود آنها هیچ دلیل موجهی برای حمله ندارند.

آنها به این دلیل می‌خواهند ایران را بمباران کنند که ایران، به‌رغم همه کمبودها و بی‌عدالتی‌هایی که در آن وجود دارد، راه دیگری را دنبال می‌کند؛ حاضر نیست خود را با نظم نوین جهانی مورد نظر آنها منطبق کند؛ خودش تصمیم می‌گیرد و مسیر خودش را دنبال می‌کند. اما آمریکا مسأله‌اش این بی‌عدالتی‌ها نیست؛ به‌دنبال تحمیل هژمونی خود بر منطقه است.

تا چه حد این حمله را محتمل می‌دانید؟

پس از ۱۱ سپتامبر، که هدیه‌ای آسمانی برای آنها بود و به آنها بهانه داد تا مثل یک چاقوکش امپریالیست‌ در سطح جهان عمل کنند، «چنی»، معاون رییس جمهور وقت، اعلام کرد که چهل تا پنجاه کشور در سطح جهان هستند که لزوم اقدام نظامی علیه آنها وجود دارد، که البته منظور او حمله نظامی بود. سپس «بوش» سه کشور، یعنی عراق، ایران و کره شمالی،  را «محور شیطانی» اعلام کرد، در حالی که ایران و عراق یک جنگ طولانی با هم داشته‌اند، و هیچ یک از این دو هم هیچ فصل مشترک تاریخی یا فرهنگی یا نوع دیگر با کره شمالی ندارند. آنچه به‌سر عراق آمده است را همه مشاهده کرده‌ایم. ایران و کره شمالی هم می‌دانند که روی همین لیست هستند. بنابراین چنین حمله‌ای می‌تواند اتفاق بیافتد.

البته در ارتش آمریکا کسانی هستند که با این حمله مخالفند. چند ژنرال در ستاد کل ارتش آمریکا بوده‌اند که انگیزهٔ چنین حمله‌ای را زیر سؤال برده و آن را دیوانگی خوانده‌اند، و البته برکنار شده‌اند. چنین به‌نظر می‌رسد که «نومحافظه‌کاران» دارند از سوراخ‌های دیوار دوباره به‌درون باز می‌گردند.

به‌نظر من خطر جدی است. اما نمی‌گویم که حتماً اتفاق خواهد افتاد.

آیا شما تفاوتی میان برخوردهای «اوباما» و «بوش» در رابطه با ایران می‌بینید؟

نه! این همان‌چیزی است که دولت «بوش» به‌دنبال آن بود. این سیاست ابتدا در دولت «بوش» مطرح شد. آنجا بود که ده هزار هدف در ایران تعیین شد. نیروی هوایی آمریکا خیلی مشتاق حمله است. نیروی هوایی در حال حاضر زیر سلطهٔ بنیادگرایان مسیحی است. آنها این را جنگ خودشان می‌دانند و بی‌صبرانه منتظرند نشان دهند که چگونه می‌توان یک کشور را بدون از دست دادن حتی یک سرباز تخریب کرد. آنها با خوشحالی برای شروع این حمله فشار می‌آورند. اما نیروی زمینی چندان مشتاق نیست و حتی می‌توان گفت با آن مخالف است.

در جاهای دیگر هم من هیچ تفاوتی نمی‌بینم، نه در هندوراس، نه در ونزوئلا، و نه حتی در عراق: گسیل نیروی بیشتر و سپس خروج باصطلاح نیروهای رزمنده، در حالی که ۵۰ هزار سرباز و بیش از ۵۰ هزار مزدور جنگی و کنتراتچی بخش خصوصی در آنجا باقی می‌مانند. بدین ترتیب من سیاست «اوباما» را بیشتر در تداوم سیاست گذشته می‌بینم تا سیاستی متفاوت با دولت «بوش». به‌اعتقاد من «اوباما» کسی نیست که ایرانیان بتوانند برای رسیدن به یک توافق صلح‌آمیز روی او حساب کنند. در هیچ موردی نمی‌توان به او اعتماد کرد.

نقش اسراییل را در این رابطه چه می‌بینید؟ آیا اسراییل هم در چنین حمله‌ای درگیر خواهد بود؟ کدام‌یک از این دو کشور حمله را آغاز خواهد کرد؟

احتمال زیادی وجود دارد که از اسراییل به‌عنوان نوچه‌امپریالیست استفاده شود و آمریکا آن کشور را برای حمله جلو بیاندازد. البته صداهای مخالفی نیز در اسراییل وجود دارند که چنین اقدامی را آغاز نابودی اسراییل می‌دانند. تردیدی نیست که نیروهای دیگری نیز در اسراییل هستند که بسیار خوشحال خواهند شد که آمریکا رأساً دست به این کار کثیف بزند و به ایران حمله کند. به‌هرحال مطمئنم که اسراییل هرگونه کمک عملیاتی لازم را به آمریکا خواهد کرد. «لیکود» و صهیونیست‌های افراطی‌تر در اسراییل مصرانه به آمریکا برای حمله به ایران فشار می‌آورند.

به‌نظر شما پیامد چنین حمله‌ای، چه در سطح خاورمیانه و چه در سطح جهان، چه خواهد بود؟

احتمالاً این تنها چیزی است که آنها را به درنگ وادار کرده است البته نه این مسأله که چندصد هزار نفر کشته خواهند شد و ایران به ویرانه بدل خواهد گشت، بلکه این نگرانی که بازتاب این کار چه خواهد بود. آنچه برای آنها مهم است هزینه سیاسی این اقدام است. بی‌تردید این حمله در افکار عمومی جهان انعکاس بسیار منفی خواهد داشت. در آمریکا بی‌تردید تظاهرات و اعتراضات بسیاری به وقوع خواهد پیوست، هرچند دیوانه‌هایی نیز در این کشور وجود دارند که خواهند گفت چه خوب است که با جهادی‌ها و تروریست‌ها می‌جنگیم و با تخریب ایران امنیت خود را تضمین می‌کنیم. روسیه به ایران نزدیک است، اما به‌علت ضعیف بودن کاری نمی‌تواند بکند. چین مخالفت خواهد کرد. چین تنها کشور جهان است که از آمریکا وحشتی ندارد.

فکر می‌‌کنید هیچ‌یک از کشورهای عربی یا مسلمان عکس‌العمل منفی نشان خواهد داد؟

مطمئناً صدای اعتراض در سراسر خاورمیانه بلند خواهد شد. در مورد عراق هم همین اتفاق افتاد. تظاهرات زیادی صورت گرفت. ولی به رغم همه این اعتراضات، آنها کار خود را کردند و هنوز هم در عراق هستند.

دولت‌های عرب چطور؟ جدا از اعتراضات مردم در کشورهای عربی، آیا فکر می‌‌کنید هیچ‌یک از دولت‌های عرب دست به اقدامی خواهد زد؟

مسلماً بسیاری از دولت‌های عرب با خود حساب خواهند کرد که اگر دست به اقدامی بزنیم خودمان نیز هدف این آمریکایی‌های دیوانه قرار خواهیم گرفت. امکان دارد بعضی از آنها کمک‌هایی بفرستند.... اما برای من روشن نیست که در صورت حمله، از دست دولت‌های عرب چه‌کار عملی برمی‌آید، به جز اعلام جنگ به آمریکا، که مسلماً هیچ یک از آنها دست به این کار نخواهد زد چون نه امکانات آن را دارند و نه حاضرند چنین ریسکی را بپذیرند.

به‌نظر شما دولت آمریکا خواهد کوشید تا برای این حمله موافقت سازمان ملل را هم جلب کند یا مانند نمونه عراق رأساً دست به حمله خواهد زد؟ آیا اصلاً امکان موافقت سازمان ملل با چنین حمله‌ای وجود دارد؟

من فکر نمی‌کنم که سازمان ملل بتواند با چنین حمله‌ای موافقت کند. شورای امنیت باید چنین تصمیمی را بگیرد و روسیه و چین، و احتمالاً فرانسه، آن را وتو خواهند کرد. آمریکا، بدون موافقت سازمان ملل، رأساً و از طریق «ناتو» عمل خواهد کرد. آنها این برنامه را به‌بهانه ساختگی دفاع از خود به‌پیش خواهند برد. در مورد عراق از بهانه ساختگی سلاح‌های کشتار جمعی استفاده کردند، و اکنون دارند از همین بهانه در مورد ایران استفاده می‌کنند. آنها مدعی هستند که ایران در حال تولید بمب اتمی است. آنها به این دروغ تا هنگامی که روشن شود ایران سلاح‌های هسته‌ای ندارد ادامه خواهند داد و پس از آن خواهند گفت که پتانسیل آن را دارد و همین کافی است. بنابراین داستان همان داستان عراق است با برخی تفاوت‌های جزئی.

امروز بهانهٔ آنها برنامهٔ هسته‌ای ایران است. اما آیا دلیل واقعی همین است؟ اصولاً برنامهٔ آمریکا برای خاورمیانه و به‌ویژه ایران چیست و پروژهٔ هسته‌ای ایران در کجای این برنامه قرار می‌گیرد؟ آیا اگر ایران از برنامهٔ هسته‌ای خود دست بردارد، آمریکا نیز از سر ایران دست برخواهد داشت؟

من فکر می‌کنم هدف اصلی آمریکا استقرار سلطهٔ برتری‌جویانهٔ خود بر همهٔ مناطق جهان است تا بتواند منابع طبیعی، بازار کار، بازار مصرف، و منابع مالی و سرمایه‌گذاری کشورها را به‌زیر کنترل خود درآورد. هدف، امن کردن جهان برای بزرگترین ۵۰۰ شرکت فراملی، برای کمپانی‌ها و تراست‌های مالی آمریکایی است. این مسألهٔ اصلی است.

برای یک امپراتوری، کشورهای جهان در یکی از این دو گروه می‌گنجند: کشورهای وابسته، یا کشورهای بالقوه دشمن. اگر شما به من وابسته نباشید، اگر کاری که من می‌گویم نکنید، اگر با من راه نیایید، آنگاه در گروه دوم هستید. این حتی در مورد متحدان هم صادق است، حتی ژاپن، حتی فرانسه. آنها ممکن است اینجا و آنجا با برخی از سیاست‌های آمریکا مخالف باشند، اما در هر حال آن کاری را می‌کنند که آمریکا می‌گوید و می‌خواهد. البته آنها نیز زیر حاکمیت سرمایه‌ هستند و منافع‌شان با منافع سرمایهٔ مالی آمریکا یکی است.

آنها نمی‌توانند تحمل کنند که کشوری وجود داشته باشد که مستقلاً راه خود را برود، منافع خود را خود تعریف کند، و منابع طبیع‌اش را برای خود به‌کار اندازد. آنها می‌خواهند این کشورها منابع طبیعی خود را در خدمت بازار جهانی قرار دهند، مثل یک کشور وابسته دروازه‌های اقتصادی خود به‌روی آنها بگشایند و بگویند: بفرمایید، همه‌اش مال شما است، هرچه می‌خواهید ببرید و ما حاضریم در مقابل هر دستمزد ناچیزی که به ما بدهید برای شما کار کنیم، ما به شما تعلق داریم. این همان راهی است که به گواتمالا، ال‌سالوادور، بخش اعظم آمریکای مرکزی، و امروز به عراق تحمیل شده است. از نظر آنها ایران یک قدرت منطقه‌ای بالقوه است. ایران کشوری بزرگ و صاحب نفت است (هرچند این نفت دوام زیادی نخواهد داشت و به‌همین دلیل آنها به انرژی هسته‌ای روی آورده‌اند). آنها از بهانه هسته‌ای استفاده می‌کنند تا مسیر ایران را تغییر دهند.

بنابراین هدف واقعی و اصلی استقرار یک سلطهٔ جهانی بر همهٔ مناطق است. و این تنها به‌خاطر قدرت‌طلبی نیست. کسانی مانند «چالمرز جانسون» هستند که می‌گویند مشکل آمریکا این است که به‌دست افرادی گمراه و قدرت‌طلب اداره می‌شود. اما این مشکل ناشی از قدرت‌طلبی افراد نیست. ما با یک برنامهٔ سیاسی ـ اقتصادی روبرو هستیم که هدف آن تصاحب ثروت‌ها و منابع جهان برای نظام خود، آن هم برای عده‌ای معدود و نه برای مردم، است. به‌همین دلیل است که هیچ بخش از این ثروت انباشت شده به‌مصرف خدمات عمومی، آموزش و سوادآموزی در آمریکا نمی‌رسد و فقط در جیب‌های معینی انباشت می‌شود. از این ثروت هیچ چیز عاید مردم آمریکا نمی‌شود.

ما در این کشور با وضعیت بسیار بدی روبه‌رو هستیم. از یک سو، مردم ما بسیار مقروض‌اند و از سوی دیگر هزینهٔ هنگفتی صرف مخارج نظامی می‌شود. به‌عبارت دیگر، امپراتوری از خون جمهوری، از خون مردم، تغذیه می‌کند: کتاب‌خانه‌ها در حال بسته شدن هستند؛ بیمارستان‌ها تعطیل می‌شوند؛ مأموران پلیس و آتش‌نشانی از کار بیکار می‌شوند؛ پل‌ها و راه‌ها تعمیر نمی‌شوند. ما داریم به یک کشور «جهان سومی» بدل می‌شویم، آن هم نه آهسته‌آهسته، بلکه به‌سرعت. امپراتوری در حال گسترش هرچه بیشتر مرزهای خود است، و این آن چیزی است که دارد اتفاق می‌افتد. مردم آمریکا خود از قربانیان اصلی امپراتوری آمریکا هستند، اما متأسفانه بسیاری از آنان متوجه این واقعیت نیستند. آنها را چنان شست‌و‌شوی مغزی داده و تحمیق کرده‌اند که رابطهٔ میان نبود خدمات اجتماعی را با جنگ علیه این تروریسم خیالی که در مغز آنها کاشته‌اند نمی‌بینند.

با توجه این برنامه‌ٔ کلی که توضیح دادید، که نشان می‌دهد مسأله فقط برنامهٔ هسته‌ای ایران نیست و هدف اصلی امپراتوری آمریکا کنترل منابع و دیگر ثروت‌های جهان است، ایران چه باید بکند؟ آیا راهی وجود دارد که ایران بتواند بدون تسلیم شدن به این مطالبات امپریالیستی جلوی یک چنین حمله‌ای را بگیرد؟

ایران می‌تواند از بازرسان سازمان ملل، حتی بازرسان آمریکایی، دعوت کند که به آن کشور بروند و بمب‌های ایران را پیدا کنند (هرچند این کار به عراق هیچ کمکی نکرد). البته کسانی در ایران هستند که بدشان هم نمی‌آید ایران به بمب هسته‌ای دست پیدا کند، زیرا می‌دانند که ایالات متحده هرگز به هیچ کشور صاحب سلاح‌های هسته‌ای حمله نکرده است. بنابراین داشتن بمب اتمی می‌تواند نقش یک عامل بازدارنده را ایفا کند. این همان کاری است که کرهٔ شمالی کرده است. معمولاً وقتی کشوری به بمب اتمی دست پیدا می‌کند زیاد در مورد آن سر و صدا راه نمی‌اندازد. اما کره شمالی روی این مسأله زیاد تبلیغ می‌کند که هم بمب دارد و هم آماده است در صورت مورد حمله قرار گرفتن از آن استفاده کند. با این قماربازی آنها از بمب هسته‌ای خود به‌عنوان یک عامل بازدارنده در مقابل حملهٔ احتمالی آمریکا استفاده می‌کنند. این هم راهی است.

اما به‌نظر من ایران باید بکوشد در سطح جهانی متحدانی برای خود پیدا کند، که البته دارد این کار را با هندوستان و روسیه و چین می‌کند. ایران می‌تواند همین کار را حتی با برخی کشورهای اروپایی و آفریقایی انجام دهد. البته در این مورد نیز آمریکا خواهد کوشید چنین اقداماتی را تبانی علیه آمریکا معرفی کند.

ایران باید روی مسألهٔ صلح و احترام به منشور سازمان ملل تأکید کند. ایران باید مسأله خطر حمله آمریکا را به سازمان ملل بکشد و از سازمان ملل بخواهد که در مورد این تهدیدها عکس‌العمل نشان دهد. دولت ایران باید توجه افکار عمومی جهان را به این تهدیدها جلب کند، و از این راه تهدید‌کنندگان را به عقب‌نشینی وادار سازد. به‌یاد می‌آورم، وقتی فیدل کاسترو به جهانیان اعلام کرد که دولت آمریکا قصد اشغال کوبا را دارد (حمله آمریکا به خلیج خوک‌ها را می‌گویم)، «نیویورک تایمز» نوشت که فیدل کاسترو عقل خود را از دست داده است و خواب می‌بیند. البته حمله صورت گرفت و نشان داده شد که او راست می‌گفت و خواب دیدنی در کار نبود. ایران هم باید همین کار را بکند. باید مسأله را به‌ عرصهٔ جهانی بکشد و جهان را در مقابل این سؤال قرار دهد که آیا آمریکا امپراتور و حاکم جهان است که تعیین کند کدام کشور باید بماند و کدام کشور باید نابود شود؟ و به خود حق دهد که رأساً این حکم را نیز به‌اجرا درآورد؟ ایران باید به جهانیان توضیح دهد که اگر به آمریکا اجازه داده شود که چنین کاری را در مورد عراق و سپس ایران انجام دهد، دیگر هیچ کشوری در امان نخواهد بود.

پیش از حمله به عراق در سراسر جهان تظاهرات انجام گرفت. در فنلاند، ژاپن، مکزیک، نیجریه، و .... مردم تظاهرات کردند. این مردم هیچ رابطهٔ فرهنگی یا تاریخی با عراق نداشتند. البته نخستین دلیل تظاهرات آنها حمایت از مردم عراق بود.  اما آنها دلیل دیگری هم داشتند: آنها نمی‌خواستند در جهانی زندگی کنند که تنها یک کشور خود را در جایگاهی فراتر از قانون قرار دهد و به خود اجازه دهد که به هر کشوری که می‌خواهد حمله کند و آن را نابود سازد. این اولین بار بود که مردم پیش از آغاز یک جنگ دست به تظاهرات می‌زدند. ما باید اکنون همین کار را رابطه با خطر حمله به ایران انجام دهیم، که متأسفانه تاکنون اقدام مهمی در این مورد انجام نگرفته است.

راه دیگر این است که ایران پروژه هسته‌ای خود را به‌کلی کنار بگذارد و از بازرسان سازمان ملل دعوت کند که به ایران بروند و شاهد برچیده شدن این برنامه باشند. انرژی هسته‌ای چندان چیز خوبی نیست. ایران می‌تواند به دنبال راه‌های دیگر تولید انرژی، مانند انرژی خورشیدی و بادی، برود. ایران کشوری آفتابی است و می‌تواند از این منبع بهره ببرد. انرژی هسته‌ای بی‌خطر نیست و کاربن زیادی تولید می‌کند. این روزها حتی در آمریکا هم زیاد به‌دنبال ساختن نیروگاه‌های هسته‌ای نیستند زیرا این نیروگاه‌ها هم خطرناک هستند و هم هزینهٔ بیمهٔ آنها بسیار زیاد است. تنها نیروگاه در دست ساختمان نیروگاهی است که دولت «اوباما» در حال ساختن آن است. البته من در جایگاهی نیستم که به ایرانیان بگویم چه باید بکنند.

اما مسأله هسته‌ای ایران از حد فنی و انتخاب راه‌های مختلف تولید انرژی فراتر رفته و به یک مسألهٔ سیاسی ـ استرانژیک بدل شده است. آیا می‌توان از ایران خواست که به این فشارها تسلیم شود و از حق قانونی خود بگذرد؟ شما بهتر می‌دانید که یکی از بحث‌هایی که بسیاری از کشورها، از جمله ایران، مطرح می‌کنند این است که مقررات «ان‌. پی‌. تی.» به آنها این حق را می‌دهد که از انرژی هسته‌ای برای مصارف صلح‌آمیز استفاده کنند، و این که آمریکا می‌کوشد مقررات نظامی «ان‌. پی‌. تی.» را با بخش صلح‌آمیز آن مخلوط کند و از آن به‌عنوان یک عامل فشار علیه ایران استفاده نماید قانونی نیست. ایران به‌درستی می‌پرسد که حق استفادهٔ صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای در چارچوب مقررات «ان‌. پی‌. تی.» چه می‌شود؟ ...

... کاملاً درست است. به عبارت دیگر، شما کی هستید که به ما دیکته می‌کنید؟ ...

و البته استاندارد دوگانه‌ای هم در این رابطه به‌کار گرفته می‌شود. آنها می‌خواهند نیمی از مقررات «ان‌. پی‌. تی.» را در مورد دیگران به‌کار بگیرند اما آن بخشی را که به‌خودشان مربوط می‌شود نادیده می‌گیرند.

تصور من این است که آمریکا حتی جزو امضاء‌کنندگان «ان‌. پی‌. تی.» نیست. آیا اشتباه می‌کنم؟

«آژانس بین‌المللی انرژی اتمی» حتی اجازه بازرسی تأسیسات هسته‌ای آمریکا را ندارد. شاید این به همین دلیل باشد.

بدین ترتیب این مقررات را حتی در مورد خودشان قبول ندارند. فقط می‌خواهند آن را در مورد دیگران اجرا کنند. این کاری است که یک امپراتوری می‌کند....

با توجه به همهٔ این مسایلی که مطرح کردید، فکر می‌کنید که دولت احمدی نژاد، می‌توانست در دفاع از حقوق ایران بهتر عمل کند و به‌شکلی مانع ایجاد تنش شود؟ یا این که دولت ایران هرکاری می‌کرد نتیجه همین می‌شد؟

به‌نظر من، با توجه به برنامهٔ آمریکا، شق دوم درست است. ایران هر سیاست دیگری هم که اتخاذ می‌کرد، نتیجه همین می‌بود. احمدی نژاد نامه‌ای هم به پرزیدنت «بوش» نوشت. این نامه، به‌جز چند کلمه کوتاه از آن، هیچ‌گاه در رسانه‌های آمریکا منتشر نشد. اما من متن کامل این نامه را خوانده‌ام. نامهٔ خیلی خوبی بود. در آن گفته می‌شد که بیایید در صلح زندگی کنیم. شما خود را یک مسیحی می‌دانید و مسیحیان به صلح اعتقاد دارند. یک نامهٔ بسیار محترمانه‌، مثبت و صلح‌آمیز بود. اما تأثیری نداشت و در هیچ جا هم پخش نشد. «نوریه‌گا» رییس جمهور پاناما نیز چنین نامه‌ای به «بوش» نوشت و «بوش» را دعوت به صلح کرد، اما نامهٔ او نیز تأثیری نداشت و «بوش» پاناما را اشغال کرد. آنها همیشه برای برنامه‌های خود بهانه‌ای دست و پا می‌کنند، و مردم هم با اعتماد به رهبران خود آن را می‌پذیرند.

در مورد اختناق موجود در ایران، نقض حقوق بشر، و سرکوب جنبش کارگری و دیگر گروه‌های اجتماعی چه فکر می‌کنید؟ این سرکوب‌ها چه جایی در این کشمکش بین‌المللی دارند؟ آیا فکر می‌کنید دولت ایران بدون داشتن حمایت وسیع داخلی یارای مقابله با این فشارهای خارجی را خواهد داشت؟ آیا این سرکوب‌ها دولت ایران را در برابر فشارهای آمریکا تضعیف نمی‌کند؟ آیا به‌طور کلی هیچ کشوری می‌تواند بدون داشتن حمایت گستردهٔ مردم در مقابل فشارهای امپریالیسم ایستادگی کند؟

من نمی‌دانم چنین سرکوب‌هایی چه کمکی می‌تواند بکند. از طرف دیگر تردیدی ندارم که در صورت حملهٔ آمریکا، نیروهای مخالف دولت کنونی نیز به‌دفاع خواهند پرداخت. آیا اشتباه می‌کنم؟

البته که خیر. در هر کشوری که مورد حمله نظامی قرار گیرد مردم به دفاع خواهند پرداخت. اما مسأله این است که دولت احمدی‌نژاد از این خطر خارجی به‌عنوان بهانه‌ای برای سرکوب مخالفان خود استفاده می‌کند.

این در تاریخ بشر یک داستان همیشگی بوده است. از خطر خارجی همیشه برای ساکت کردن مخالفان داخلی استفاده شده است. همواره ادعا می‌شود که مخالفت به نفاق می‌انجامد، ما را در مقابل دشمن تضعیف می‌کند و در عمل زمینه را برای حملهٔ دشمن آماده می‌سازد، پس باید جلوی مخالفت‌ها را گرفت. البته برخورد دولت کنونی با مخالفان خود وحشتناک بوده است. آنها خیلی پیش از آن که این خطر خارجی مطرح باشد بسیاری را کشته‌اند و نیروهای چپ و دیگران را سرکوب کرده‌اند، که خود داستان مفصل دیگری دارد.

آیا به‌طور کلی سرکوب مخالفان داخلی می‌تواند به امر مبارزه با دشمن خارجی یاری برساند؟

البته که خیر! این فقط یک بهانه است. در عین حال باید بگویم که حتی اگر رفرم‌های دموکراتیک نیز در ایران صورت گیرد، باز این مسأله برای آمریکا تقاوتی ایجاد نخواهد کرد و از حملهٔ خود دست برنخواهد داشت. برای لحظه‌ای نباید دچار این توهم شد که آمریکا به‌خاطر پایمال شدن حقوق دموکراتیک مردم ایران قصد حمله به آن کشور را دارد. چنین چیزی اصلاً برای آنها مطرح نیست.

با تشکر بسیار از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید.

منبع: کارزار همبستگی


 


13 شهریور دادگاه محاکمه شیوا نظرآهاری دختر آزادیخواه و فعال حقوق بشر برگزار خواهد شد و به او اتهام "محاربه" که در قوانین قضایی ایران اتهام بسیار سنگینی است وارد شده است.

گفتن البته ندارد که تا چه مقدار بنیان چنین اتهاماتی بی اساس است و دختر پرشوری که داوطلبانه و برای کمک به کودکان کار و تهیدست جنوب شهر عازم سخت ترین و دورترین نقاط شهر می شود که به آنان بیاموزد که در فردایی که در پیش رو دارند آنگونه زندگی کنند که لازم نباشد آنان را در زندان بیابند و مجرمینی تبهکار از کار در آمده باشند و در تمام عمر 26 ساله خود جز دفاع از حقوق کودکان و زنان و دیگر ستم دیدگان کاری نداشته است، اینک باید ماهها در زندان مخوف اوین به سر برد و وکیل خوشنام و شریف او در مورد رای احتمالی دادگاه هشدار دهد.

چه کسی باور می کند که او با سازمانهای تروریستی ارتباط داشته است؟

حتی ذهن بیمار بازجویان و قاضیان به اصطلاح عدلیه ایران نیز این سخن را گزافه می پندارد و احتمالا آن را صرفا مستمسکی برای متوقف کردن دختر شیوای ایران می دانند.

من فقط یکبار فرصت دیدار نظرآهاری را یافته ام و همان یکبار شورآزادیخواهی را در تمام وجود او احساس کرده ام.

مرداد ماه گرم 85 اعلام شد که اکبر محمدی، زندانی سیاسی و برادر منوچهر محمدی که از وقایع کوی دانشگاه در سال 78 در زندان به سرمی برد و رسانه های دولتی آنان را بانیان شورشهای دانشجویی آن سال می دانستند بر اثر اعتصاب غذای خشک در زندان جان سپرده است و مسئولان زندان مرگ او را ایست قلبی اعلام کرده اند. شوری اندوهناک مجامع سیاسی و دانشجویی را در برگرفت و سازمان ادوار تحکیم وحدت در همان ساختمان قدیمی خود در میدان عشرت آباد جلسه ای را در باب همفکری نیروهای سیاسی در مواجهه با این واقعه تکان دهنده حقوق بشری برگزار کرد. عصر پنج شنبه ای بود و دفتر کوچک ادوار بسیار شلوغ، بسیاری از چهره های سیاسی و دانشجویی آمده بودند و فضا نیز از هیجانی تالم آور سرشار. در میانه جلسه دختری را دیدم که دستان خود را بر دوش همکارش انداخته بود و زار زار گریه می کرد؛ آنچنان سخت و شدید که به گمانم رسید شاید از خانواده مرحوم محمدی باشد، پرسیدم، گفتند: شیوا نظرآهاری، فعال حقوق بشر است که ظاهرا به همراه جمعی دیگر از همفکرانش در مدت اعتصاب غذای اکبر محمدی پیگیر کار او بوده اند و مصرانه می خواستند او را به ترک اعتصاب غذا متقاعد کنند و مسئولان اوین را به ملایمت و مدارا مجاب، و شوربختانه و سوگمندانه اینک هر دو تلاش ناکام مانده بود.

شیوا آنچنان می گریست که همه را تحت تاثیر قرار داده بود و من که در نزدیکی او بودم شنیدم که به همکارش گفت: دیدی اکبر هم از دست رفت؟ و این اکبر را آنچنان از ته دل گفت که گویی یکی از نزدیکترین افراد خانواده خود را از دست داده بود و البته به درستی این چنین بود که برای شیوا همه ایرانیان و بلکه همه انسانها اعضای خانواده او بودند.

تقدیر آنچنان بود که در فردای آن عصر پنج شنبه ما تحکیمیها و شیوا و اعضای گروهش که در دو مینی بوس عازم زادگاه اکبر محمدی در روستای اطراف آمل بودیم تا در مراسم تدفین او شرکت نماییم و سبکسرانه و خام جویانه در همان جلسه ادوار تحکیم اعلام کرده بودیم که صبح فردا از میدان هفت تیر عازم آمل خواهیم شد، در لاهیجان و به دست برادران سخت کوش و خدوم! اداره اطلاعات مازندران بازداشت شویم و روزی را مهمان آنان در آن پاسگاه کذایی پلیس راه باشیم تا به هر تقدیر نتوانیم در مراسم تشییع و تدفین محمدی شرکت نماییم که به استدلال آنان حضور ما در شهر آمل به صلاح نیست! و البته معلوم نبود به صلاح ما نیست یا آنان!؟

به هر تقدیر بعد از آن روز دیگر هرگز شیوا را ندیدم، اما نشد که خبری از تضییع حقوق انسانی در ایران بشنوم و نام شیوا و پیگیری او را در رفع آن ستم نبینم.

به درستی می گویند در دفترچه تلفن همه زندانیان و متهمان سیاسی در ایران شماره او بوده است تا پیگیر کار آنان شود.

اینک شیوا نظرآهاری ماههاست که در بند نسوان اوین عزلت گزیده است و نه فقط خانواده او که چشمان ایرانی نگران اوست.

گویی شیوا ژاندارک وار به ما می آموزد که باید برای تغییر وضعیت احساس مسئولیت کنیم و بدانیم که دفاع از حقوق بشر فارغ از هر اعتقادی اولویت کار همه ماست.

روزگار البته این چنین نخواهد ماند و شیوا چون زنی نستوه و آزاده، همپایه مادر ترزا ارج و قرب خواهد یافت و ایرانیان کلاه خود را به احترام چنین بانویی از سر برخواهند داشت. اما تا آنروز، فرصت را در دفاع و حمایت از شیوا نظرآهاری در مقابل اتهامات بی اساس وارده بر او مغتنم شماریم.


 


صبح امروز شنبه، نیما نحوی دانشجوی دربند زندان متی کلای بابل پس از حصول اطمینان از موافقت مسئولین دادگستری و دادستانی زندان متی کلای شهرستان بابل به اعتصاب غذای خود پایان داد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، صبح شنبه دادگستری و دادستانی شهرستان بابل با درخواست انتقالی نیما نحوی فعال دانشجویی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل موافقت کردند.

نیما نحوی دانشجوی دربند دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام دستگیر و از سوی دادگاه انقلاب شهرستان بابل به 10 ماه حبس تعزیری و 1 سال محرومیت از تحصیل محکوم شد.

این فعال دانشجوئی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل که بیش از نیمی از دوران محکومیت خود را سپری کرده، به دلیل عدم موافقت با درخواست انتقالی وی به یکی از زندان های شهر محل سکونت خود واقع در تهران از روز دوشنبه هفته قبل دست به اعتصاب غذا زد.

وی که پیش از این از بند ویژه زندان متی کلا به بند قاتلین و مجرمین خطرناک منتقل شده بود، به دلیل عدم موافقت با درخواست عفو مشروط خود، در خواست انتقال به یکی از زندان های محل سکونت خود کرده بود که دادگستری شهرستان بابل تحت فشار نیروهای امنیتی و اطلاعتی این استان با این درخواست مخالفت کردند.


 


امروز: فخرالسادات محتشمی پور پس از ملاقات کابینی با همسر خود در اوین، نا نگارش و انتشار سیزدهمین نامه به دادستان تهران، ضمن ارائه گزارشی از این ملاقات به ملت ایران، از دادستان خواسته است تا محل و چگونگی نگهداری وی را روشن سازد.

متن این نامه در پی می آید:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللّهم اهدنی فیه لصالح الاعمال و اقض لی فیه الحوائج و الامال یا من لا یحتاج الی التّفسیر و السّؤال یا عالماً بما فی صدور العالمین صلّ علی محمدٍ و آله الطّاهرین

عریضه سیزدهم در هفدهم رمضان المبارک

از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی

به : دادستان تهران


سلام آقای دادستان

من دارم از ملاقات یار برمی گردم. از اوین خوشبخت. از آن سالن ملاقات کابینی که برای اولین بار در عمرم پایم را به آن جا گذاشتم و دگرگون شدم. شب عید همسرجان از همه جا بی خبر به من گفت شنبه ساعت ده بیا جلوی همان درب اصلی. فکر می کرد این ملاقات هم مثل ملاقات های دوره قبل است. همان پژوی یشمی. همان راننده عبوس که حق ندارد لب به سخن باز کند لابد برای این که توبیخ نشود. همان پله های تیز و همان نگهبان و همان بازرس و همان اتاق با دوربین های مخفی که گوش ها و چشم هایی منتظر صید مکالمات ویژه ما بودند. منتظر شکار لحظه ها!!! من خودم را با آن بالش طبی و کمی خوراکی و یکی دو مجله نفس نفس زنان رساندم آن بالا ولی مأموری که دیگر نام تاجزاده برایش غریبه نیست گفت باید بروید درب پایین. گفتم ولی اینجا نشانی داده اند. رفت داخل و سوال کرد و گفت نه باید بروید سالن ملاقات عمومی. به خانواده نوری زاد هم بگویید. ما رفتیم درب پایین . این جا درکه، پارکینگ کوچک و ظرفیت تکمیل زندان. صبر می کنیم تا جایی باز شود. خانم نوری زاد می گوید: اینجا هیچ وسیله ای تحویل نمی گیرند. می گویم ولی بالش را باید حتما برسانم لازم است. می گوید باشد سوال می کنیم. داخل می شویم شناسنامه می خواهند که من برای احتیاط همراه آورده ام. می پرسم آقا ما کجا باید آقای تاجزاده را ببینیم؟ می گوید در سالن ملاقات کابینی!!! ناگهان مثل فنر از جا می پرم. کابینی؟ خجالت نمی کشید تاجزاده را بنشانید پشت شیشه که تلفنی با هم حرف بزنیم؟ می گوید این را باید از آقای صداقت بپرسید. آقای صداقت نمی شناسم من. خانم نوری زاد می خندد و می گوید: عادت می کنید. عادت می کنم؟ به چه چیزی عادت می کنم این که از پشت شیشه دوجداره کدر گوشی کثیف و آلوده را دستم بگیرم و منتظر بمانم که صدای گرم همسرجان برسد به من؟ می خواهم هزار سال عادت نکنم. به همسرجان گفته بودم من هرگز به ملاقات کابینی نمی آیم و او گفته بود من هرگز راضی به زحمت تو نیستم عزیزم. ولی سیزده روز بی خبری اراده و اختیار را از من سلب کرده قرارها را فراموش می کنم و حدود یک ساعت و نیم کنار ملاقات کننده های دیگر منتظر می شوم. می پرسم زندانیان شما هم سیاسی هستند؟ پاسخشان منفی است. پس چرا برای ما امروز قرار گذاشته اند؟ عزیزان ما در کدام بند هستند؟ مأمور زن می گوید 350هستند. می گویم نیستند 350. شما جستجو کنید در کامپیوتر ببینید کجا هستند؟ می گوید اسمشان اینجا نیست!!! من نمی توانم بنشینم. قدم می زنم و بی صبرانه منتظر رسیدن لحظه دیدار هستم. خانواده هایی که به این گونه ملاقات ها عادت دارند، آرام نشسته اند. آرام. من اما قرار و آرام ندارم. تا این که بالاخره صدا می زنند: خانواده محمد نوری زاده. مصطفی تاجزاده. می گویم : آقای مسید مصطفی تاجزاده. باز هم شناسنامه ها را می بینند و ما وارد راهرویی می شویم که پلکانی در آن هست و بالا می رویم. آقای دادستان شما از این پله ها بالا رفته اید تاکنون؟ من حالم هیچ خوب نیست. بدنم می لرزد. قلبم تپش دارد و خانم نوری زاد می خواهد تکرار کند: عادت می کنید. می گویم چه خوب که شما هستید وگرنه نمی دانم چطور می توانستم امروز بالاخره همسرم را ملاقات کنم. می رسیم به یک سالن ملاقات بزرگ. حالا یادم می آید که این صحنه ها را در فیلم ها دیده ام. فیلم هایی که زنان مضطرب و درمانده به مردان بزهکارشان گله می کنند که آخر چرا مرا با این بچه های قد و نیم قد تنها گذاشتی با این همه بدهکاری و بدبختی و صاحبخانه طلبکار و ... من ولی تا حالا زندانی سیاسی پشت این کابین ها ندیده بودم در تلویزیون جمهوری اسلامی. ناممان را صدا می زنند و ما می توانیم کابین مورد نظرمان را انتخاب کنیم. می نشینم و چشم می دوزم به میز جلوی و دیواره های پر از یادگاری نبشته های کابین. مصطفای من و محمد خانم نوری زاد با هم می رسند ما از پشت شیشه دست تکان می دهیم برای هم و من اصلا یادم می رود که این نوع ملاقات را تحریم کرده بودم. تشنه شنیدن صدای همسرجان سلامش می گویم و ...هیچ نگهبانی بالای سر همسرم نیست من می توانم با آرامش حرف هایش را بشنوم نه با تمام وجود ببلعم و او مثل همیشه با آرامش آن چه طی این سیزده روز لابد بارها مرور کرده برایم میگوید و سراغ مقاله هایش را می گیرد. لابلای حرف هایش می پرم: شما را کجا برده اند؟ محل نگهداری تان؟ نمی داند. غذایتان؟ بهداشتتان؟ می گوید خوب است نگران نباش. می دانم که هرگز گله از خورد و خوراک و پوشاک و کلا امور مادی را از او نخواهم شنید ولی باز می پرسم و تکرار می کنم سوالاتم را. عزیزم کمرت؟ گردنت؟ هیچ مشکلی نداری؟ ولی پزشک می گوید باید فیزیوتراپی شوی دوره درمانی ات تمام نشده و بالش طبی را تحویل نگرفتند. می گوید باشد باشد وقتی ما را ببرند عمومی درست می شود. او کجاست من کجایم. خانه از پای بست ویران است و او نگران کودتا و لرزش های بیشترو ریزش ها و من ... حرف هایش را تند تند می زند. دو رو بر ما خالی است. می گویم برای ما قرق کرده اند انگار عزیزم. ولی بالاخره سالن پر می شود و وقت ما تمام. آقای نوری زاد گوشی را می گیرد و می گوید من مواظب عزیزدل شما هستم نگران نباشید. آن ها را به هم و هردویشان را به خدا می سپاریم و بیرون می آییم. شما با این لحظات وداع آشنایی دارید آقای دادستان؟ حالا طبق فرمایش ماموران آمده ام جلو درب اصلی. می گویند باید بروی از آقای پاداشی یا داداشی نمی دانم، سوال کنی. می روم آن سو و جمعیت روزه داری که در گرمای داغ تابستان پرسشگرانه با نگاه هایی مستأصل در انتظار جوابند، کنار می زنم. آقا شما پاسخگویید؟ با تمسخر توأم با عصبانیت می پرسد شما وکیلید؟! نه من همسر یک زندانی سیاسی ام می خواهم بدانم وسیله طبی که آورده ام باید به کجا تحویل دهم؟ می گوید بهداری باید تأیید کند. می گویم تأیید بگیرید و خبر دهید به من و خلاصه دردسرتان ندهم جناب دادستان این چند کلمه که حوصله شما را سر می برد، ساعتی از ما وقت گرفت به گمانم زیر آفتاب داغ. سرم را نزدیک دریچه ای که لابد به منظور تکریم ارباب رجوع هر روز تنگ تر می شود، می برم. به خانمی که دست بر قضا حجاب برتر ندارد می گویم: شما که خانمید لابد بهتر از این آقا می دانید چادر سیاه زیر آفتاب سوزان و زبان روزه چه رابطه معنا داری با هم دارند. لطفا ببینید اگر بهداری جوابش منفی است من بروم و گزارش را به مردم بدهم به جای بالش به همسرجان. نگاهم می کند و سکوت. راه می افتم به سمت ماشین. تلفن همراه هنوز روشن نشده باید پیام ها را جواب دهم و سوالات را و ... یک شماره ناآشنا. همسرجان می گوید اگر دور نشده ای جلوی درب اصلی وسیله ها را تحویل می گیرند هماهنگی کرده اند ظاهرا. از میدان گل ها دور می زنم به سمت اوین. من حاضرم همه شبانه روز را دور بزنم و بروم به سمت مقصدی که به وجود عزیز همسرجان منتهی می شود ولی از دور باطل پرهیز دارم آقای دادستان!

دورباطل؟ نه دیگر از ما سن و سالی گذشته قدرت و توانمان محدود است و عقل سالم هم مانع عمل عبث است. حالا باز هم این محموله را می کشم تا آن بالا. می گویند: باید بدهید آقا پاداشی یا داداشی نمی دانم. تقریبا داد می زنم پسرم آقای تاجزاده گفت که با حفاظت اطلاعات هماهنگ شده بالاغیرتا تحویل بگیر و بگذار برویم به کارمان برسیم. می گوید فقط بالش. ومن 4 عدد موز و 4 عدد سیب و 4 عدد خیار و 3 عدد آلو و 1عدد شلیل و 1 عدد هلو و 3 عدد هویج و چند عدد لیموترش را که چپانده ام در کیسه نایلون و همه آن شیرینی های رمضانی را که شهدش عشق خودم و محبت دوستان و دوست داران همسرجان است به بغل می گیرم و سلانه سلانه به سمت ماشین حرکت می کنم و با خودم تکرار می کنم حفاظت اطلاعات!!!

آقای دادستان

این حفاظت اطلاعات که می گویند یک سوئیت دارد مثل دو الف دیگر چه جور جایی است؟ همسرجان ما در کدام یک از این سوئیت ها یا سلول های دونفرادی یا چنفرادی( پدیده های جدید و نوظهور زندان های کشور اسلامی ما) محبوس است؟ چه کسی یا کسانی می توانند او را ببینند و گزارش واقعی وضعیتش را برای ما بیاورند. از خودش که اطلاعاتی نصیبمان نشد.

آقای دادستان

من امروز همسرم را دیدم. رنگ رخسار را از پشت شیشه ها تشخیص ندادم ولی لبخندها پوشش خوبی بود برای پرت کردن حواس من. همسرم را خوب می شناسم. گفته من با زندان مشکلی ندارم و می خواهد ثابت کند که مشکلی ندارد تا مبادا نقطه ضعفی به دست کودتاچیان بدهد.اما من که همسرش هستم ابایی ندارم که نقطه ضعف نشان دهم: وای به روز و زمانی که مشکلی داشته باشد و بی توجهی شود به آن. همسرم نمی داند کجا نگهداری می شود. می گوید انگار سربازخانه است؟ او و آقای نوری زاد باید در بند عمومی باشند ولی نیستند. تلفن های مرتب ندارند و ملاقات ها یک جور غریب است. نکند قرار بوده با یک تلفن و یک ملاقات عجیب ما را به سکوت وادارند؟

آقای دادستان

محل نگهداری همسر من کجاست؟ بند 350 که نیست. بند 209؟ 240؟ دو الف؟ندانستند و نفهمیدیم. راستی شما می دانید چرا آقای نبوی که ربطی به سازمان زندان ها ندارد خبر تماس تلفنی همسرم و ملاقات را داده است ؟ شما می دانید بازداشت دوباره همسرم چه ربطی به سپاه دارد که آن ها پیگیر امورش هستند؟ اگر می دانید لطفا به ما هم بگویید. برای ما مهم است که بدانیم عزیزدلمان دست چه کسانی اسیر است. برای ما هر لحظه زندگی قهرمان دلاورمان دربند ظالمین مهم است اگر برای مسئولین قضا مهم نیست.

یا عالماً بما فی صدور العالمین صلّ علی محمدٍ و آله الطّاهرین


 


تلاش های فعالین حقوق بشر برای نجات جان یک زندانی اعدامی که بیست و یک سال است در زندان رشت محبوس است، ادامه دارد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در پی استمداد فریدون نایب جعفری که 21 سال است به اتهام قتل به اعدام محکوم شده است و بدون هیچ گونه مرخصی در زندان به سر می برد، فعالین حقوق بشر تاکنون موفق به جمع آوری 12 میلیون تومان از دیه ی وی شده اند. یک فعال حقوق بشر به گزارشگر هرانا گفت : برای نجات جان این زندانی تلاش های در حال انجام است و موفق به جمع آوری 12 میلیون تومان شده ایم و امید داریم که با انتشار این خبر و مشارکت سایر هموطنان با جمع آوری 8 میلیون تومان دیگر این زندانی را که از سن جوانی تا میانسالی در زندان بوده است را نجات دهیم.

فریدون نایب جعفری که متولد سال 1347 است، در سن 21 سالگی و در سال 1368 طی یک نزاع، ناخواسته موجب مرگ یک مرد به نام حسین هزاردستان شده است.

نایب جعفری که هم اکنون 42 سال سن دارد در طی این مدت کلیه بستگان خود را از دست داده است و تنها خواهرش که در شهر قزوین زندگی می کند پیگیر پرونده اوست که قادر به تامین دیه نیست.


 


امروز: رئیس بنیاد باران با بیان اینکه بحث تعارض عدالت و آزادی و تقدم یکی بر دیگری از اساس غلط است، گفت: اگر عدالت همانگونه که در نهج البلاغه آمده است، عبارت باشد از «قرار دادن هر چیز در جای خودش»، یا آن تعبیر حقوقی که «هرکس حقی دارد به او عطا شود»، باید بپذیریم که سپردن حق اشخاص به آنها عین عدالت است.

به گزارش روابط عمومی بنیاد باران، حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی طی سخنانی در سی و هشتمین نشست ماهانه باران، با اشاره به اینکه در فرهنگ اسلامی ، رمضان «ماه خدا» نام گرفته است ، اظهار داشت: این تعبیر صحیح است و اگر در این موضوع عمق پیدا کنیم، باید بگوییم رمضان ماه انسان نیز هست، زیرا اگر معیار انسانیت آگاهی، تقوا، تسلط بر خویشتن، تقویت اراده استوار، نیکخواهی و نیکبختی است، ماه رمضان زمینه ساز رسیدن به این اهداف و بطور اخص « تقویت اراده مبتنی بر ایمان پاک » است.

وی با توجه به ولادت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت امیرالمونین(ع) در ماه مبارک رمضان به عنوان دو الگوی بزرگ انسانیت و نمونه های انسان کامل ، موضوع «انسان» را مورد بحث قرار داد و آن را تداوم تبیین مبانی اصلاحات در گذشته دانست.

خاتمی گفت: وقتی به عالم نگاه می کنیم، جهان های متعددی در آن به چشم می خورد که در مخلوق خداوند بودن مشترک هستند. گرچه هستی حقیقی یکی بیش نیست که در آیه مشهور «هو الاول و الاخر والظاهر و الباطن» به خوبی به آن اشاره شده است، آنچه هست، همگی تجلیات فیض الهی و اسماء و صفات خداوند است.

رئیس بنیاد باران با بیان اینکه یک جهان، جهان «طبیعت» است که آدمی از درون آن بر می آید، تصریح کرد: البته انسان از این جهان بزرگ تر است و طبیعت که در قرآن تاکید بسیاری بر آن شده است، جهانی است سرشار از زیبایی، نظم، انسجام، اندازه و موزون بودن که از گل و گیاه و ترنم آبشار و زندگی و مهر و ماه و کهکشان ها همه جا زیبایی و حساب و سنجیدگی است و بر آفرینش ؛چنان نظم دقیقی حاکم است که سامان علم را توجیه می کند. قرآن نیز می گوید که تمام این اجزاء و موجودات تسبیح گوی خدایند و نوعی شعور بر آنها حاکم است و مجموعه ای بی روح نیستند که تصادفی بوجود آمده باشند.

وی گفت: جهان بالاتر، جهان «ملکوت» است و خداوند در هنگام خلق این جهان به خودش آفرین گفته است: " فتبارک الذی بیده ملکوت کل شی ء"جهان طبیعت مستقیم یا غیر مستقیم از راه حس و خرد مبتنی بر تجربه قابل درک و دریافت است و جهان بالاتر را از راه معرفتی عمیق تر و از راه عرفان می توان دریافت.

خاتمی جهان سوم را جهان «انسان» دانست و ادامه داد: این جهان، جهان علی حده ای است و اولین آیاتی که به پیامبر نازل می شود(سوره علق) مربوط به این جهان است. خداوند در آغاز نزول وحی بر قلب پیامبر(ص)، افقی را باز می کند و خبر از خلق جهان می دهد و آنگاه به آفرینش دیگر یعنی خلق انسان اشاره می کند. گویی ملک و ملکوت در یک کفه ترازو هستند و انسان در کفه دیگر؛ واقعا انسان شناسی قرآن شگفت انگیز است.

وی افزود:در جای دیگر به صراحت از این خلق و خلقت ممتاز خبر می دهد، یعنی بعد از اینکه از آفرینش انسان از نطفه و گوشت و پوست و استخوان و در یک کلام طبیعت؛خبر می دهد ، می افزاید " ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین ". خداوند به خاطر این آفریده ی ممتاز به خود آفرین می گوید ، آفرینی برجسته تر از آفرین به هنگام اشاره به ملکوت ، زیرا اینجا سخن از بهترین آفریننده است یعنی صفت احسن الخالقین را به هنگام آفرینش انسان به خود نسبت می دهد .

رئیس موسسه بین المللی گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن ها یادآور شد: فیلسوفان و عارفان عالم را به «صغیر» و «کبیر» تقسیم می کنند و بر اساس آن کل آفرینش را عالم کبیر و انسان را عالم صغیر می گویند. ولی امیرالمومنین علی (ع) تعریف شگفت انگیز دیگری از انسان دارد: "اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر"؛ یعنی ایشان جان انسان را «عالم اکبر» می داند .

خاتمی با بیان اینکه عدل و اعتدال اساس آفرینش است، گفت: قرآن بر این اعتدال و اینکه هر چیز دارای اندازه ای سنجیده و برخوردار از اعتدال است اشارات فراوان دارد و در حدیث هم آمده است که " و با العدل قامت السموات و الارض "؛ یعنی عدالت ملاط هستی است که از جمله چرخ طبیعت بر پایه آن می چرخد و تاکیدات مکرر قرآن بر اعتدال در آفرینش انسان نیز درخور توجه است؛ " فاذا سویته و نفخت فیه من روحی" یعنی وقتی اعتدال ایجاد شد، روح خدایی در انسان دمیده شد .

وی ادامه داد: عدل در آفرینش انسان نیز جایگاه ممتاز دارد؛ آیاتی چون " الذی خلقک فسواک فعدلک "، " الذی خلق فسوی " و نظایر آن همگی بر عدل و اعتدالی که بر وجود آدمی حاکم است حکایت دارد و نیز آنجا که خداوند به جان انسان قسم یاد می کند که : " و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقویها ، قدافلح من زکیها ، و قد خاب من دسیها " به جان آدمی و آنچه آن را استواری وراستی و اعتدال بخشیده است وسوگند یاد می کند همان پدیده ارجمند است که الهام بخش فجور و تقوی است.

خاتمی گفت: آن مایه اعتدال بخش چیست؟ عقل است؟ عشق است؟ نیک خواهی است؟ یا همه اینها؟ با توجه به سیاق آیات به نظر می رسد، مراد «وجدان اخلاقی» آدمی و فطرت پاک اوست که الهام بخش زیبایی و زشتی و نیکی و بدی است. یعنی انسان با وجدان پاک اخلاقی خود زیبایی و زشتی و خوبی و بدی را در می یابد و آنگاه سخن از تزکیه و پالایش جان (از زشتی و پلیدی و پلشتی ) و آرایش و پرورش آن با زیبایی و نیکی است که اینها همگی با وجدان اخلاقی انسان سازگار است .

خاتمی در ادامه افزود : جهان انسانی منحصر به جهان فردی او نیست بلکه جهان دیگر، جهان «اجتماعی» است .

وی در تشریح این جهان، اظهار داشت: انسان علاوه بر جهان فردی، در متن جامعه نیز زندگی می کند و جامعه مطلوب انسانی و الهی نیز جامعه ایست که برخوردار از عدالت باشد.

خاتمی با اشاره به اینکه در آیات فراوانی هم ذکر شده است که عدل و قسط اساس نظم مطلوب است، جمله آیه مبارکه "لقد أرسلنا رسلنا بالبینات وأنزلنا معهم الكتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط" گفت: این آیه دو نکته مهم دارد؛ اول اینکه خداوند می خواهد که جامعه مبتنی بر عدل باشد و عامل استقرار و تداوم عدل را نیز «انسان آزاد و آگاه » می داند و پیامبران را نیز فرستاده است که انسانها را به رشد برسانند تا قائم به قسط و عدل شوند. در واقع پیامبران آمده اند تا زمینه ساز ایجاد جامعه انسانی مبتنی بر عدل و قسط باشند. در آیات دیگربه طور خاص مومنان مخاطب هستند: " کونوا قوامین لله شهداء بالقسط" و نیز " كونوا قوامین بالقسط شهداء لله "؛ جامعه مطلوب ایمانی جامعه ایست استوار، بر پایه قسط و تحت شهادت و مراقبت مومنان برای تداوم و تقویت این قسط.

رئیس بنیاد باران با قرائت آیه شریفه " إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ "، تصریح کرد: خداوند به آنچه عدل و عادلانه است و به آنچه احسان و نیکی است، امر می کند. یعنی عدل (که اساس جامعه مطلوب است) و خیر (که اساس هویت اخلاقی فرد و جامعه است) متعلق امر الهی است و به نظر می رسد که آیه اشعار به این دارد که آدمی عدل و خیر اخلاقی را - دست کم ضابطه های کلی عدل و اخلاق را- می تواند با خرد خویش دریابد.

وی با تاکید بر اینکه در حیات اجتماعی مطلوب هم عدل باید وجود داشته باشد، یادآور شد: پیامبر (ص) هم تعبیر مهمی دارند که «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم». البته منظور از «ملک» در اینجا اعم از حکومت به معنی خاص آن است و مراد نظم عام و شاملی است که در متن آن مراوده انسانی میسر می شود. این تعبیر نقل شده از پیامبر نشان می دهد که نظام حق و نظام عادلانه است و اگر نظمی عادلانه نبود الهی هم نیست و برقرار هم نخواهد ماند.

رئیس دولت اصلاحات گفت: نمی توان گفت که نظامی منتسب به خدا پیامبر(ص) است، اما در آن ظلم وجود دارد. باری در جهان اجتماعی انسان باید عدل و نظم عادلانه حاکم باشد که از بارزترین مصادیق عدل در زندگی اجتماعی، به رسمیت شناختن حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خود و حرمت نهادن به اوست.

وی ادامه داد: در دل همین مساله «آزادی» هم نهفته است. ولی بطور ویژه باید گفت که نظم مطلوب اجتماعی از دید خدا، پیامبر(ص) و مصلحان اجتماعی نظمی است که در آن آزادی و عدالت وجود داشته باشد.

خاتمی در ادامه سخنان خود اظهار داشت: جا دارد اشاره ای هم به نسبت میان عدالت و آزادی شود؛ آنچه در دوران متاخر تاریخ از تعارض میان عدالت و آزادی سخن گفته شده است نشان این است که نه آزادی درست شناخته شده است و نه عدالت؛ زیرا عدالت و آزادی گرچه به لحاظ مفهومی متغایرند ولی در عمل و واقع امکان تفکیک یکی از دیگری نیست بلکه این دو در کنار هم و توام با یکدیگرند.

رئیس دولت اصلاحات با بیان اینکه بحث تعارض عدالت و آزادی و تقدم یکی بر دیگری از اساس غلط است، گفت: اگر عدالت همانگونه که در نهج البلاغه آمده است، عبارت باشد از «قرار دادن هر چیز در جای خودش»، یا آن تعبیر حقوقی که «هرکس حقی دارد به او عطا شود»، باید بپذیریم که سپردن حق اشخاص به آنها عین عدالت است. آیا تامین آزادگی انسان و برسمیت شناختن حقوق او از جمله آزادی و تامین این حق مصداق بزرگ عدالت نیست؟ آیا غصب آزادی ناعادلانه ترین کاری نیست که یک حکومت می تواند انجام دهد؟ خداوند انسان را آزاد آفریده است.

رئیس جمهور سابق کشورمان یادآور شد: در تعبیری خداوند راجع به پیامبر(ص) می فرماید:" یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی كانَتْ عَلَیهِمْ " (پیامبر بندها و زنجیر های اسیر کننده را از دست و پای جان آدمیان بر می گیرد)، از جمله رسالت پیامبر برگرفتن غل ها و زنجیرهایی است که ناشی از نظامات غلط اجتماعی و تاریخی است و در یک کلمه رسالت بزرگ پیامبر آزاد کردن انسانها و پاسداشت آزادی های اساسی ان هاست و در جای دیگر می فرماید " لکم فی رسول الله اسوة حسنة"؛ یعنی پیامبر برای مومنان الگوست و با کنار هم قرار دادن این دو آیه در می یابیم که خداوند فرمان برگرفتن غل ها و زنجیر ها را از مردم و جوامع و آزاد کردن انسانها و تامین آزادی های آنان را برای مومنان صادر کرده است و مومن راستین منادی آزادی انسانها و مدافع حق و حرمت آنان است.

وی تصریح کرد: فکر می کنیم تفاوت برداشت انقلاب اسلامی با بسیاری از جنبش های اجتماعی همین نکته بود که در عین تکیه بر معیارهای اصیل الهی به نیازهای امروز انسان از جمله تامین آزادی جامعه و استقلال آن نیز تاکید داشت.
خاتمی در نتیجه گیری از سخنان خود اظهار داشت: عدالت شان انسان آزاد است و ادعای عدالت در میان بندگان، اسیران و تحقیرشدگان یک دروغ بزرگ است. همانطور که ادعای آزادی در میان گرسنگان و محرومان یک دروغ آشکار است.

رئیس بنیاد باران در بخش پایانی سخنانش به یکی از تعاریف موجود از دولت پرداخت و گفت: یکی از این تعاریف این است که «دولت آن است که حق انحصاری حمل سلاح را دارد» و می دانم که هر جا حقی باشد، تکلیف هم وجود دارد و هرچقدر حق سنگین تر باشد، تکلیف هم سنگین تر است. یک فرد عادی مسئولیتهایی در قبال قانون دارد، اما یک وزیر یا وکیل وظایف و تکالیف بیشتری دارد.

وی با طرح این سوال که آیا دولت هرگونه که بخواهد می تواند سلاح را بکار ببرد یا در جهت هدف خاصی می تواند این کار را انجام دهد؟ تصریح کرد: طبیعی است در جهت حفظ تمامیت ارضی، امنیت جامعه و منافع ملی اگر لازم باشد باید سلاح را بکار ببرد، اما از مهمترین مسئولیتهای ناشی از این حق، حق انحصاری دفاع از آزادی و امنیت شهروندان است. یعنی یک حکومت عادل نمی تواند این حق و امکان را علیه شهروندان، برای تحمیل خواسته های خود بکار ببرد. بلکه باید از آن در مسیر حراست از آزادی و امنیت شهروندان استفاده کند و این مساله یک معیار برای شناخت یک حکومت عادل است.

خاتمی در ابتدای سخنان خود ضمن تبریک ماه مبارک رمضان و آرزوی برخورداری از برکات آن و میلاد امام مجتبی(ع) اسوه صبوری، مقاومت، آگاهی و پایداری در مقابل حق و حرمت انسان، این امام بزرگوار را الگویی برای انسانها دانست و گفت امام مجتبی؛مظلوم ترین امامها نیز هست و ابراز امیدواری کرد که خداوند توفیق شناخت راه و رسم این بزرگوار و دیگر پیشوایانمان را به ما عنایت فرماید.

در ادامه این نشست چند تن از اعضای بنیاد باران نظرات خود را در مورد موضوعات مطرح شده در سخنان رئیس بنیاد بیان کردند.

در پایان نیز حاضران نماز مغرب و عشاء را به امامت حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی اقامه کرده و روزه خود را در بنیاد باران افطار کردند.


 


مقدمه:

در پی انتشار " پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" بعضی مخاطبان اصلی من یعنی نسل جدید و نیز قربانیان خشونت‌ها و خطاهای دوران کودکی نسل انقلاب، مطالبی در تحلیل و تجلیل، نقد و انتقاد نوشتند که برایم آموزنده بود. تجربه عصر اصلاحات و عصر نوظهور جنبش سبز به من آموخته است که صحنه‌های وفاق و آشتی را در پس زمینه همین فضاهای انتقادی و به ظاهر پرتنش بجویم. هنگامي كه یک ستمدیده لب به سخن می گشاید و دلش مي‌خواهد انگیزه من از نوشتن آن نامه ناشی از مشاهده دیوار نوشته های سراسر درد زندانیان باشد، در واقع از ورود به یک فضای جدید خبر می‌دهد که در تلاقی نگاه ها و گفتمان ها در چنین شرایطی می توان وارد آن شد.

من به ياري خداوند کوشش خواهم کرد در حد توان درباره موضوعاتی که در "پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" آوردم، سخن بگویم . بحث درباره انقلاب مخملي كه علت اصلي بازداشت من و دوستانم اعلام شد، يكي از آن موضوعات است.تشریح اين موضوع به ويژه با پخش نوار سخنراني آقاي مشفق يكي از مقامات اطلاعاتي قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران ضروری تر از گذشته به نظر مي‌رسد. زيرا سخنان مذکور بیش و پیش از آن که "انقلاب مخملی" را ثابت کند، افشاگر "كودتاي انتخاباتی" و درواقع "نظامی" بخشي از حاكميت به سود آقای احمدی نژاد و عليه نامزدهاي اصلاح طلب وحتي عليه نامزدهاي اصولگرا است.نوار مزبور سخنان مرا پيش از انتخابات تایید می کند كه هشدار می دادم عده اي به نام "انقلاب مخملي" درصدد انجام "كودتاي انتخاباتی" هستند ؛کودتایی که به علت هوشياري مردم و حضور آگاهانه آنان در 25 خرداد 88 افشا و با سخنان آقاي مشفق مستند شد. من ودوستانم درباره شکل گیری مافیای قدرت و ثروت جدید و نیز"اهانت ها،تهمت ها ودروغ های سردار مشفق" سخنان زيادي داريم كه به استحضار ملت شريف ايران خواهيم رساند. شکایتی هم علیه "کودتاچیان"تسلیم مقامات قضایی کرده ایم تا استحاله " نظام جمهوري اسلامي ايران"به"نظامی"روشن شود که درآن نامزدهای تاييد صلاحيت شده "دشمن"، ستادهای انتخاباتی آنان"ستاد جنگ" و تشکیل جلسات احزاب قانونی حامي نامزد ها برای پیروزی در انتخابات و بركناري قانونی مقامات کنونی"توطئه" و"براندازی"خوانده می شود. در عين حال دخالت نظامیان درانتخابات به سود یک نامزد خاص عین قانون گرایی و دفاع ازآرمان های انقلاب و جمهوری اسلامی ناميده مي‌شود.(1)

اول. تشابه اسمی و پیامد های مخرب آن

من در زندان از نزديك شاهد مراحل نهايي عمليات نظامي و رواني به منظور «انقلاب مخملي» نماياندن جنبش سبز اكثريت ملت ايران بودم. همان اتهامي كه آقاي احمدي‌نژاد ده روز پيش از بازداشت فعالان انتخاباتي، در مناظره با مهندس موسوي در 13 خرداد 88 متوجه اصلاح‌طلبان كرد و بازجوها تلاش فراواني كردند به نوعي آن را «مستند» و به زعم خود واقعي جلوه دهند. این در حالی بود که جنبش سبز مردمی در جامعه و خارج از اراده حزب پادگاني شكل گرفته بود و آنان نمي‌توانستند اين پديده شگرف ملي را به نام واقعي خود بخوانند. بازجوها در مراحل نخست تا زماني كه نوبت دادگاهي كردن فعالان انتخاباتي منتقد فرا برسد، از تعبير «انقلاب مخملي» استفاده مي‌كردند، اما وقتي ديدند واژه «انقلاب» نمي‌تواند بار منفي داشته باشد، نام افسانه حزب پادگاني ساخته‌ را به «پروژه كودتاي مخملي» تغيير دادند. ترديد و تزلزل درباره نامگذاري ناصواب «جنبش سبز» چنان ناشيانه بود كه كيفرخواست نويسان‌ خود را تا مرحله مدعي‌العموم رژیم های كمونيست‌ سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي تنزل دادند و صريحاً نوشتند: «تاكنون پروژه كودتاي مخملي در چند كشور به مورد اجرا گذارده شده كه اكثراً با موفقيت انجام شده، اما در مواردي هم ناكام مانده است»(2). به اين ترتيب كيهان‌نويسان و از پي آنها كيفرخواست‌نويسان به منظور القاي اینکه جنبش سبز ايرانيان را بنیادهای امریکایی راه انداخته اند، تا آن‌جا پيش رفتند كه ردای قضايي در جمهوي اسلامي ايران را با پرچم سرخ كمونيست‌هاي سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي درآميختند و به زبان ورشكستگان سياسي آن كشورها، قیام مردم عليه "ميلوسويچ" قصاب مسلمانان بوسني را «پروژه كودتاي مخملي» ناميدند! افسانه «انقلاب مخملي» يا «پروژه كودتاي مخملي» ناميدن جنبش سبز در همين جا متوقف نشد و كار به جايي رسيد كه كيفرخواست‌نويسان سوگواري براي سرنگوني «ميلوسويچ» را با رجزخواني عليه جنبش سبز درآميختند و در برابر ديدگان حيرت‌زده ميليون‌ها ايراني از قول "یک جاسوس بازداشت شده" (كه او را معرفي نمي‌كنند و هنوز هويتش بر مردم معلوم نيست) اعلام كردند: «كودتاي مخملي ايران خيلي شبيه به انقلاب مخملي صربستان است. در آن كشور گروهي به نام «اُت پور» كه گروهي دانشجو بودند ابتدا شروع به عضوگيري كردند كه شباهت زيادي به موج سبز در ايران داشت»(3).

پاسخ اين سوال كه چرا كيفرخواست‌نويسان از ميان همه كشورهايي كه به قول خودشان در آن ها «كودتاي مخملي» صورت گرفته است، تمركز ويژه‌اي بر سرنگوني" ميلوسويچ" توسط انقلاب مخملي «اُت پور» كردند و آن را «خيلي شبيه» جنبش سبز خواندند، زماني براي من روشن شد كه از زندان خارج شدم. تشابه فوق بر پایه تشابه اسمي دونفر كه تاكنون از چشمان سازمانهای اطلاعاتی کشور و در نتیجه از دید بازجوها و كيفرخواست نويسان پنهان مانده، خلق شده و بنيادش بر آب است.(4) در هر حال تا آن‌جا كه از بازجويي‌هاي دوران انفرادي به خاطر مي‌آورم، مي‌توانم اشاره‌اي به بحث خودم عليه آن افسانه ابداعي داشته باشم. من در پاسخ به شبيه‌سازي جنبش سبز با انقلاب‌هاي مخملي استدلال كردم كه:

اولاً جايگاه انتخابات رياست جمهوري در كشورهايي كه به سرنگوني امثال "ميلوسويچ" انجاميد با جايگاه و حدود اختيارات رييس‌جمهور در كشور ما تفاوت اساسي دارد؛ يعني رقابت بر سر مقام رياست جمهوري در ايران به مفهوم رقابت در مورد عالي‌ترين مقام كشور نيست كه آن اندازه اختيار داشته باشد تا بتواند جهت‌گيري كلان كشور را تغيير دهد. در كشورهايي كه بقاياي كمونيسم روسي توسط انقلاب‌هاي مخملي مورد حمایت امریکا سرنگون شده‌اند، رقابت در انتخابات رياست جمهوري، رقابت براي كسب عالي‌ترين مقام كشور است كه می تواند سياست‌هاي داخلي و خارجي آن را 180 درجه تغيير دهد و مثلاً كشور را از اردوگاه روسيه به حوزه غرب و آمريكا ببرد يا بر عكس.

ثانياً در اين كشورها هر دو جناح در انتخابات از اينكه طرفدار روسيه يا آمريكا خوانده شوند، نه تنها پرهيز ندارند، بلكه همه رأي‌دهندگان و نيز جهانيان، از جمله ايرانيان، مي‌دانند كه پيروزي هر نامزد كفه سياست‌هاي كشور را به سوي كدام قدرت (آمريكا يا روسيه) سنگين خواهد كرد. به عنوان مثال دانشجویان دانشگاه بلگراد و سازمان «اُت پور» که كمپين انتخاباتي عليه "ميلوسويچ" را رهبري مي‌كردند ، هيچ ابايي نداشتند كه متهم به حمايت از جانب آمريكا شوند. زيرا جنگي كه "ميلوسويچ" و ساير قصابان بالكان طي سال‌هاي 1991 تا 1995 عليه مسلمانان بوسني و ديگر اقليت‌هاي بالكان به راه انداخته بودند، چنان نفرتي در مردم آن سرزمين و حتي در ميان صرب‌ها پديد آورده بود كه ديگر از پس كشتار هزاران نفر، نه تنها مخالفان قباحتي براي دريافت كمك‌ مالي از بنيادهاي آمريكايي نمی دیدند، بلكه در نظر اكثر رأي‌دهندگان آن ديار، آمريكا به شكل ناجي مردم از دست جنايتكاران جنگي جلوه كرد(5).

اگر كيفرخواست‌نويسان به جاي آنكه ريشه‌هاي نفوذ آمريكا و اسرائيل در ايران را به استناد اعترافات «يك جاسوس بازداشت شده» تا زمان امام و نخست‌وزير امام و به تعبير متن كيفرخواست تا «اواسط جنگ» عقب ببرند، زحمت مطالعه پيام رهبر فقيد انقلاب به آقای گورباچف را به خود مي‌دادند، جمهوری اسلامی ایران را به همسویی با "ميلوسويچ" و ديگر بازماندگان سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي مفتخر نمي‌‌كردند. امام خميني در آن پيام تاريخي ابراز اميدواري كرده بود كه آقای گورباچف خود به عنوان رهبر شوروي «آخرين لايه‌هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيست را از چهره تاريخي كشور خود بزدايد.» چنانچه كيفرخواست‌نويسان به انديشه امام وفادار بودند، دليلي نداشت به نام دستگاه قضايي جمهوري اسلامي ايران، سرنگوني مخملي بقاياي همان «لايه‌هاي پوسيده» را «پروژه كودتاي مخملي» بخوانند و آن را محكوم كنند. در هر حال مردمي كه به" ميلوسويچ"
يا رقباي مخملي او رأي مي‌دادند مي‌دانستند كه به حزب و كانديداي طرفدار روسيه رأي مي‌دهند يا به كانديداي حامی آمريكا و اروپا. اما اگر به كشور خودمان باز‌گرديم به وضوح خواهيم ديد هرگز چنين صف‌بندي آمريكايي- روسي در جريان انتخابات رياست جمهوري وجود نداشت. مهندس موسوي چنان مواضع شفاف و روشني بر ضرورت امتياز ندادن به دولت آمريكا داشت كه بعضي اصلاح‌طلبان كه از روحيه و مشي استقلال‌خواهي وي و بويژه ضرورت حمايت از حق انرژي هسته‌اي از نظر او آگاه بودند، با اين استدلال كه آمريكايي‌ها راحت‌تر مي‌توانند با آقای احمدي‌نژاد كنار بيايند و حاكميت هم بر سر مذاكره‌جويي او، ولو از موضع پايين با مقامات آمريكايي سنگ‌اندازي نخواهد كرد (همچنان كه در جريان توافق سه جانبه اخير ايران، تركيه و برزيل مشاهده شد)، از نامزدي وي حمايت نمي‌كردند.

در همان ايام، برخی مراکز صهيونيستي درباره عواقب روي كار آمدن موسوي هشدار كارشناسي مي‌دادند و محافل جنگ‌طلب آمريكا نيز استدلال مي‌كردند كه چگونه و به چه دليل پيروزي مهندس موسوي، منزوي ساختن ايران را براي اسرائيل و آمريكا دشوار خواهد كرد(6). مقامات امنيتي اسرائيل و چهره‌هاي شناخته شده جنگ‌طلب در آمريكا استدلال مي‌كردند كه آقاي احمدي‌نژاد به دليل ناشي گري در سیاست خارجی و بويژه انكار هولوكاست «دشمن‌ بهتري» در مقايسه با آقاي موسوي براي آنان به شمار مي‌رود. از ديد آن ها‌ مهندس موسوي به دليل اينكه «پوشش كاذبي» از «ميانه‌روي» و «دموكراسي» به وجهه جمهوري اسلامي ايران مي‌بخشيد و آن را نزد افكار عمومي جهان موجه جلوه مي داد، «دشمن بدتري» به حساب مي‌آمد. به اين ترتيب تفاوت روشني بين تحليل‌ مقامات امنيتي موساد و محافل جنگ‌طلب و افراطي آمريكا درباره مزاياي حكومت آقاي احمدي‌نژاد در پيشبرد اهداف صهيونيستي و تحليل آن دسته از مقامات آمريكايي كه به مبارزه با جنگ‌طلبي بوش شهره هستند، ديده مي شود(7). واضح است كه چنين صف‌بندي‌هايي در جريان مبارزات انتخاباتي مخملي‌هاي بلوك شرق با رقباي روسي آن‌ها نمي‌توانست وجود داشته باشد(8).

ثالثاً توضيح دادم انقلاب مخملي در كشورهايي رخ مي‌دهد كه حكومت در برابر بسيج تظاهرات مردمي كه احساس مي‌كنند تقلب صورت گرفته و نامزد مورد حمايتشان به ناحق از ورود به عرصه حكومت محروم شده است، نتواند دست به مانور قدرت بزند و جمعيت زيادي را گرد آورد. پس اگر در كشوري هر دو طرف رقابت‌هاي انتخاباتي بتوانند مردم را بسيج كنند، وقوع انقلاب مخملي منتفي است و براي نمونه لبنان را مثال زدم كه هرگز در اين كشور انقلاب مخملي رخ نخواهد داد. اين كشور يا شاهد جنگ داخلي خواهد بود يا استقرار دموكراسي و همكاري مسالمت‌آميز همه جناح‌ها از حزب‌الله تا احزاب راستي طرفدار فرانسه و آمريكا. از آن‌جا كه در ايران، حزب پادگاني نیز مانند جنبش سبز در حال حاضر قدرت بسيج گروه‌هايي از مردم را دارد، انقلاب مخملي رخ نخواهد داد، اگرچه وقوع تحولات ديگر محتمل است.

دوم.سوء ظن به مردم یا حاکمان؟

رهبر فقيد انقلاب نگراني خود را از شاهنشاهي شدن انتخابات نه پنهان مي‌كرد و نه آن‌را به دوردست‌ها یا صربستان و گرجستان فرافكني مي‌كرد: «اين تلخي مطالب و بي‌بند و باري انتخابات و مجلس و امثال ذلك شايد يك وقت اسباب اين شود كه بعضي ها گمان كنند كه خوب حالا هم مثل آن وقت. به اصطلاح آدم مارگزيده از ريسمان خط وخال دار هم مي‌ترسد و ملت ما مارگزيده است. استعمار گزيده است. خان گزيده است و محمدرضا و رضاخان گزيده است. از اين جهت يك وقت مي‌بيني كه در ذهنشان مي‌آيد كه خوب اين مجلس هم مثل آن مجلس‌ها»(9). جملات فوق به معنای به رسميت شناختن حساسيت مردم و ترس آن‌ها از "ارتجاع پهلويستي" است كه بيش از هر چيز ديگر در قضيه انتخابات متجلي مي شود. يعني اگر مي‌خواهيد منشاء نگراني ملت را در يابيد، به حافظه تاريخي آنان مراجعه كنيد و ببينيد چه چيزي محتواي حافظه نزديك آنان را تشكيل مي دهد. انتخابات صربستان و گرجستان و قرقيزستان و اسامي ناشناس و عجيب و غريبي از قبيل «اُت پور»، «جين شارپ» و... كه در متن كيفرخواست فعالان ستادهای انتخاباتي رقبای نامزد استبدادطلبان آمد، در حافظه ملي ما جايي ندارند. به جاي همه اين ها ملت ما در حافظه روشن خود تجربه تلخي از انتخابات نمايشی و مجالس فرمايشي عهد پهلوي ها دارند كه در وصيت‌نامه رهبر فقيد انقلابشان نيز نفی و محکوم شد. بنابراين طبيعي است به محض مشاهده كمترين مورد و نشانه از تخلف انتخاباتي، ذهنشان به همان سابقه منفور تاريخي معطوف مي شود، نه به صربستان و گرجستان و قرقيزستان. آيا واقعاً اقتدارگراها نمي‌دانند چه چيزي ذهن مردم را مشوش مي‌كند و خاطره تعیین نمایندگان مجلس در دربار قبل از برگزاری انتخابات را زنده کرده و شبح رژه چكمه پوشان رضاخاني و قداره بندان محمدرضا شاهي را بر فراز انتخابات پديدار مي‌كند؟ درهرحال پاسخ قانع‌كننده به نگرانی ازتخلف و تقلب در انتخابات را امام خميني مي‌دهد، نه نظاميان مداخله گر در امر انتخابات؛ كساني كه می کوشند" نظارت مقامات بر ملت" را جايگزين "نظارت ملي بر حكومت و اركان آن" كنند؛(10) «در حكومت اسلامي وضع اين است كه شما ها الآن در انتخابات بيش از حق نظارت و فراهم كردن وسائل به آن قدري كه بايد حكومت‌ها فراهم كنند، بيش از اين حق نداريد كه خداي ناخواسته يك وقتي نسبت بدهند به اين‌كه براي خاطر طرفداري از يك نفر آدم- فرض كنيد يك كاري كردند- صندوق عوض شده. اين را بايد خيلي توجه به آن داشته باشيد. هم آزادي ملت را- راه دادن ملت را در آن‌جايي كه مي‌خواهند رأي بدهند- و هم امانت در حفظ [آراي صندوق‌ها] كه تحت مراقبت يك عده اشخاص امين از دولت و از ملت، اشخاصي امين تحت نظرشان باشد كه بعد صحبت نشود كه خوب، اين هم اين رژيم و اين هم اين انتخابات و انتخابات اين‌جا هم مثل آن‌جا [رژيم شاه]» (11).

در حقیقت تغيير جهت و هدف نظارت، دخالت وسيع نظامیان در فرآیند انتخابات، جانبداری آشكار صدا و سیما و نیز برگزار کنندگان و ناظران انتخابات از يك نامزد معين و صرف ميلياردها تومان به سود كانديدايي خاص به طور طبيعي و خود انگيخته اذهان را متوجه انتخابات محمدرضا شاهي مي‌كند. رهبر فقيد انقلاب با در نظر گرفتن حافظه تاريخي ملت، به جاي اين‌كه سوءظن خود را متوجه ملت كند، بدگماني مردم را نسبت به احتمال بازگشت رفتار رضاخاني و محمدرضا شاهي در اشكال نوين تخلف و تقلب انتخاباتي به رسميت مي‌شناخت و عليه «ناظران» و نه ملت هشدار مي‌‌داد(12). به اين ترتيب آن‌جا كه هشت نفر از دوازده عضو شوراي نگهبان از جمله آقايان جنتي، يزدي، كعبي، الهام، عزيزي صریحاً در جانبداري از آقاي احمدي نژاد سخن می گویند، به شبيه سازي جنبش سبز با انقلاب مخملي صربستان و گرجستان و قرقيزستان چه نیاز است؟ مردم ما با اسامي آقايان جنتي و مصباح و مرتضوي و با مواضع حذفي- نظامي آنان آشنايي دارند و نه با اسامي و اصطلاحات ناآشنايي چون «هابرماس» و «جين شارپ» و «سورُس» كه در متن كيفرخواست آمد(13). نگراني مردم از رفتار آقاي جنتي است كه تخلف هاي آشكار وي را در جريان برپايي انتخابات گذشته ديده‌اند يا شنيده‌اند(14) ونیز از عملكرد شاگردان آقاي مصباح است كه صريحاً مي گويند براي مصالح اسلام يا مردم مي‌توان سخناني برزبان آورد که دردل به آن‌ها اعتقاد نداشت و از وسائلي بهره برد كه در شرايط عادي مجاز وشرعی نيست. بنابراين نمي توانند صندوق باناني امين براي ملت باشند(15). در هر حال ترس ملت ما يك ترس كاملاً آشنا با جان مجروح تاريخي آن‌ها است كه استبداد و انتخابات نمايشي نام دارد. تصادفي نيست كه مرزبندي با همه اشكال ديكتاتوري «چه شاه باشه چه دكتر» يكي از شعارهاي رايج شب انتخابات و بعد از انتخابات بود. تمسک به سيره خميني ايجاب مي‌‌كرد به محض مطرح شدن نگراني تقلب، تكيه و تأكيد اصلي بر صيانت آراي ملت باشد، نه اين‌كه از همان ابتدا و حتي قبل ازگرم شدن تنور انتخابات با «پيش‌بيني‌هاي» آن چناني (از قبيل «پيش بيني‌هاي» مشهور كيهان كه همواره حكم پيش گويي و خط راهنماي برخوردهاي امنيتي- قضايي را دارد) چماق سوءظن عليه بدگماني ملت، كه امام خميني اين بدگماني را مشروع مي‌دانست، در آسمان سياست كشور به گردش درآيد و در عين حال کلامی درباره عدم دخالت نیروهای مسلح در انتخابات بر زبان جاری نشود.

سوم. "كناره گيري" يا" مشروطه بيشتر"؟

تجربه 30 ساله نشان مي‌دهد حساسيت ملت به انتخابات و سوءظن موجه آنان عليه رفتار شاهانه ،يك امر مفيد براي انتخابات است و باعث مشاركت بيشتر شهروندان مي‌شود. در انتخابات 88 نيز ترس ملت از رفتار شاهانه و نگراني از تبديل «نظارت مردمي بر حكومت و انتخابات» به «نظارت استصوابي- نظامي حاكمان بر عرصه سياست و انتخابات»، «اسم رمز» مشاركت هر چه گسترده‌تر ملت در انتخابات بود(16). به علاوه نسل ما از رهبر فقيد انقلاب آموخت كه پادزهر «پهلوي گزيدگي» چيزي جز مشاركت بيشتر مردم در انتخابات نيست. همچنان که امام خميني بر خلاف فرقه مصباحیه كه اصل مشروطه را ارمغان غرب و فراماسونري و انگليسي مي‌دانند، «كنار رفتن از مشروطه» را باعث و باني بدبختي‌هاي ملي مي‌دانست و به جاي اينكه از «تكرار مشروطه» بترسد، همواره نگران تكرار تجربه تلخ «كناره گيري ملت از مشروطه» بود و عدم مشاركت همه‌جانبه و گسترده‌ در ادوار نخستين مجلس مشروطيت را باعث نابودي عزت ملي مي‌خواند و می گفت: «اگر در صدر مشروطه علما آمده بودند در میدان، مؤمنین آمده بودند، روشنفکرهای معتمد آمده بودند و قبضه کرده بودند مجلس را، و نگذاشته بودند که دیگران بیایند مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمی رسیدیم. مملکتمان خراب نمی شد. ما عزتمان از بین نمی رفت» (17). رهبر فقيد انقلاب به جاي "ملت ترسي" و سوءظن به جامعه، همواره لبه تيز بدگمانی خود را متوجه رفتار شاهانه حاكمان مي‌كرد كه نقطه كانوني آن مداخله مقامات و مخدوش كردن مرزهاي «نظارت بر انتخابات» و «دخالت در انتخابات» بود(18). اين همان سوء‌ظن به حق و تاريخي است كه افزون بر 22 خرداد 88 موجب حضور گسترده شهروندان و به ویژه جوانان در روز 25 خرداد در سراسر ميهن شد و بار دیگر ایران را در جهان سربلند کرد؛ سوء‌ظني كه سخنان آقاي مشفق به حق بودن آن را تاييد كرد. چنانچه اين مرز مخدوش شود، مناسبات ارتجاعي- شاهنشاهي كه با راي مردم جارو شده بود، دوباره سر بر خواهد آورد.

چهارم."آرامش بخشی" یا" التهاب آفرینی" ؟

فرض كنيم حق با آقاي احمدي‌نژاد بود و اصلاح‌طلبان در صدد بر پايي انقلاب مخملي بودند و يك هسته مافيايي كه سردار مشفق آنان را لو داد، درصدد "كودتاي انتخاباتی" نبود. در اين صورت رفتار رئيس دولت و ديگر برگزاركنندگان انتخابات و مقامات حكومتي چه بود و چه مي‌بايست باشد؟ آيا جز اين است كه لازم بود جناح حاکم به سرعت به سمت آرام سازی فضای کشور و شفاف‌سازي روند برگزاری انتخابات پيش رود و هر گونه شبهه‌ و شائبه‌ تخلف و تقلب در انتخابات را پيش، حين و پس از آن برطرف كند؟ بر اين مبنا قبل از انتخابات، نمايندگان نامزدهاي رقيب رييس دولت را که خود هم زمان نامزد و برگزار کننده انتخابات بود، دعوت کنند و موارد اعتراضي يا ابهامي آنان را بشنوند و اقدام لازم يا توجيه كافي براي رفع نگراني آنان و نيز افكار عمومي ارائه كنند. به علاوه نمايندگاني از آنان را به عضويت در هيأت‌هاي اجرايي و نظارت در آورند و حداكثر تسهيلات را براي نظارت نمايندگان نامزدها در حوزه‌هاي اخذ رأي ستاد انتخابات فراهم كنند تا معلوم شود كه قرار نيست اتفاق ويژه‌اي بيفتد. به رغم نکات بدیهی فوق، اقتدارگراها نه تنها قبل از انتخابات هيچ اقدام اعتماد سازي نكردند، بر عكس آقاي احمدي‌نژاد با مناظره زنده و از قبل طراحي شده خود و با دروغ ها وتهمت‌هاي متعددي كه در مناظره با مهندس موسوی متوجه اشخاص زيادي كرد، فضاي سياسي و انتخاباتي كشور را برای جلب آرا چنان ملتهب و دو قطبی كرد كه به راحتي قابل مهار نبود (19). وي اين روند را در مناظره با آقاي كروبي نيز پی گرفت. از سوی دیگر اقتدارگراها به جای تلاش برای برطرف کردن شبهات مردم و نامزدهاي رقيب، احكام دستگيري فعالان انتخاباتي منتقد يكه سالاري را سه روز قبل از برگزاري انتخابات صادر کردند. يعني حتي ظاهر قضيه را نيز رعايت نكردند كه وانمود كنند نتيجه انتخابات در روز 19 خرداد 1388 معلوم نيست و ممكن است مهندس موسوي رأي بياورد. بنابراين صدور حكم بازداشت فعالان ستاد انتخاباتي حامي وي قبل از انتخابات، دهن‌كجي به رأي ملت محسوب مي‌شود. بازداشت اين اشخاص روز بعد از انتخابات نيز فاقد وجاهت قانونی و سیاسی بود و بر التهاب ها افزود(20).

اقدام‌هاي حزب حاكم در روز انتخابات نيز رفتار يك جناح شكست خورده و كودتاگر را به نمايش گذاشت؛ قطع تمام خطوط ثابت تلفن كميته صيانت آراي مهندس موسوي، قطع کامل سيستم پيامك تلفن های همراه تا سيستم نظارتي كميته صيانت آراي مهندس موسوي فلج شود، فيلترينگ تمام سايت‌هاي اينترنتي حامي آقاي موسوي از عصر روز جمعه، حمله تعدادي مأمور اطلاعاتی سپاه با لباس شخصي و با حكم آقاي مرتضوي به ستاد انتخاباتی قيطريه (ستاد مركزي حاميان اصلاح‌طلب مهندس موسوي) در ساعت 6 عصر جمعه كه منجر به تشكيل اولين اجتماع خياباني اعتراضي در روز انتخابات در میدان قيطريه تهران شد و خوشبختانه با وساطت و تدبير مسئولان ستاد موسوي با آرامش به پايان رسيد، اعلام خبر كذب بازداشت آقاي امين‌زاده مسئول ستاد قيطريه و من در ساعت 18 روز جمعه توسط خبرگزاري رسمي دولت (ايرنا)، حمله شبانه به ستاد مركزي مهندس موسوي در میدان فاطمی، اعلام پيروزي 25 ميليون بر 13 ميليون نفری احمدي‌نژاد بر موسوي در ساعت 23:30 بين خواص و در شرايطي كه شمارش آراي بسياري از صندوق‌ها ادامه داشت و نيز درج خبر كذب بازداشت آقاي رمضان‌‌زاده و من در روزنامه ايران، ارگان رسمي دولت در صبح شنبه 23 خردادماه 1388 (21). موارد فوق به غير از اتفاقاتي است كه در حوزه‌هاي اخذ رأي و ستاد انتخابات کشور رخ داد. سؤال اين است چنانچه مقامات مسئول اطلاع داشتند كه اصلاح‌طلبان قصد برپايي انقلاب مخملي دارند، آيا اقدام‌هاي فوق در جهت خنثي‌سازي حركت مزبور و توجيه و آرام كردن شهرونداني انجام شد كه بسياري از آنان، بويژه در شهرهاي بزرگي مانند تهران، شاهد خيل عظيم رأي دادن خود و هموطنانشان به مهندس موسوي بودند و ناگهان با اعلام آراي 3 به 1 به سود آقاي احمدي‌نژاد در ساعت 1 بامداد 23 خرداد شوكه شدند؟ يا بر عكس، اقدام هاي پيشگفته بر ابهام ها افزود و فضا را ملتهب‌تر كرد؟

شاهكار حزب پادگاني در مواجهه با موضوع تخلف و تقلب پس از انتخابات بودكه به جاي تلاش برای جلب اعتماد افكار عمومي و تشكيل هيأتي مورد توافق همه نامزدها و قول رسيدگي دقيق به همه شكايات، تعدادی از فعالان انتخاباتی مهندس موسوی را دستگیر كردند و انتخابات را نيز عملا تمام شده خواندند(22). آقاي احمدي‌نژاد نيز در روز یکشنبه 24/3/88 جشن پيروزي گرفت و با «خس و خاشاك» خواندن معترضان بر زخم مناظره‌ها و تخلف‌هاي وسيع مجريان و ناظران نمک پاشید و فضا را ملتهب تر کرد. سركوب خونين هر صداي اعتراضي به راستي شاهكار جناح حاكم در روزها، هفته‌ها و ماه‌هاي بعد بود. به اين ترتيب مي‌توان گفت اراده‌اي براي شفاف‌سازي و اقناع افكار عمومي وجود نداشت. بر عكس، آنچه رخ داد عبارت بودبی اعتنایی حزب پادگاني به شکایات مردم معترض از یک سو و تلاش برای تسويه حساب با منتقدان يكه سالاري و تمرکز مطلق قدرت و سرکوب هر صدای منتقد و مخالف ،با این هدف که پس از انتخاب دور اول آقاي احمدي‌نژاد كه حكومت تك‌صدا شده بود، اين بار جامعه نيز تك‌صدا شود و نفس كسي در نيايد.به این ترتیب بتوانند"احزاب را از دخالت در امور حکومت منع"کنند، "نظام ولايي" را "تك حزبي" بخوانند، "جناح بندي" يعني رقابت هاي انتخاباتي را حتی میان اصول گراها"نابود كننده آرمان ها" بنامند، از ضرورت تحقق مدل "اداره انقلابي جامعه" به جاي "دموكراسي" سخن بگويند و تیر خلاص را به مغز دموکراسی و ایران شلیک کنند كه البته با محكوميت قاطع افكار عمومي مواجه شد.

پنجم.علت شبيه سازي

درست است که شبيه‌سازي جنبش سبز با انقلاب‌هاي مخملي كشورهاي بلوك شرق سابق به لحاظ سياسي و اخلاقي نادرست و تداعي‌گر شباهت‌هاي ناروا بين جمهوري اسلامي ايران و بقاياي پوسيده كمونيسم ضد دموكراتيك روسي است و واقعيتي در دنياي خارج به صدق آن گواهي نمی دهد(23)، با وجود این يك اتهام ناگزير براي شبيه‌سازان به شمار مي‌آيد و نشان مي دهد كه از سر ناچاري به اين حربه ناكارآمد رواني پناه آورده‌اند. علت واقعي اين شبيه سازي آن است که کودتاگران شهامت پذيرش واقعيات جامعه كنوني را ندارند و نمي‌خواهند بپذيرند اكثريت ايرانيان مخالف وضع موجودند. به همين دليل چاره‌اي جز آمريكايي نماياندن انبوه ميليوني معترضان نمي‌بينند(24). از آن وحشتناك‌تر اين‌كه در آينده هم نمي‌‌خواهند انتخابات آزاد و پرشوري برگزار كنند تا مبادا از دل صندوق‌ها، حماسه دوم خرداد يا جنبش سبز ديگري شكل بگيرد. به همين دليل مي‌كوشند نه فقط نامزدهاي منتقد را حذف كنند، بلكه در صددند نفس انتخابات آزاد و حتی سیاست ورزی قانونی را منتفي كنند. اگر در تبليغات و تهاجم‌هاي رواني حزب پادگاني دقت كنيم، به وضوح درخواهيم يافت كه ظرف ماه‌هاي پس از انتخابات، آنان هرگز كوچكترين نشانه اي از خيز برداشتن به سوي رعایت حقوق منتقدان و انتخابات آزاد از خود نشان نداده‌اند. برگزاری انتخابات شوراها در سال جاري نیز منتفی شد و به بهانه تجميع انتخابات امسال انتخاباتی برگزار نخواهد شد. در اين مدت حتی يك نفر از مدعيان صحت انتخابات 22 خرداد اعلام نكرده است كه در آينده انتخابات را چنان آزاد و شفاف برگزار خواهيم كرد كه همه مدعيان دروغين رأي اكثريت و همه سبزها شرمنده شوند. يعني همچنان كه حاضر نيستند حتي در كوير لوت نيز اصل 27 قانون اساسي و آزادی اجتماع مردمي را اجرا كنند تا سبزها حمایت گسترده مردمی خود را به نمايش بگذارند، در عرصه انتخابات نيز خواهند كوشيد افسانه شباهت جنبش سبز و انقلاب (اخيراً كودتاي) مخملي را همچنان به صورت يك ورد سحرآميز تكرار كنند تا برگزاري انتخابات آزاد و قانوني به طور كامل منتفي شود و رابطه اقتدارگراها با انتخابات آزاد، همچنان مانند رابطه جن و بسم‌‌الله باقي بماند.

ششم. نظامی گری يا انتخابات آزاد؟

اگر حزب پادگاني واقعاً به مدعاي پیروزی 24 ميليوني خود باور داشت و رفتار خود را متناسب با همين مدعا تنظيم مي‌كرد، اكنون جمهوري اسلامي ايران یکی از دموكراتيك‌ترين كشورهای جهان محسوب می شد و هيچ ترسي از هيچ روزنامه‌اي و هيچ تظاهراتي و هيچ حزب قانونگرا و هيچ مناظره آزادي از یک طرف و هیچ تحریم و تهدید بین المللی ازطرف دیگر نداشت. چنانچه نامزدی در يك انتخابات آزاد و رقابت برابر و منصفانه واقعاً 24 ميليون و رقيب وي 13 ميليون رأي آورده باشد، این همه بگير و ببند و اين همه محدودسازي آزادي ها و اين همه صندوق ترسي و جامعه ترسي نیاز نبود(25). دولت آمریکا نیز قادر نبود تمام قدرت های بزرگ را علیه جمهوری اسلامی ایران بسیج و قطعنامه تحريم جديدي به ما تحميل کند.به علاوه اگر اقتدارگراها ادعاي پیروزی 24 ميليوني خود را باور داشته باشند و مطابق همين باور حركت كنند، نبايد از انقلاب مخملي كوچك‌ترين ترسي داشته باشند. كما اينكه جناح روسي اوكراين با اينكه فاصله چنداني با رقيب مخملي- نارنجي خود نداشت و حتي از آن عقب مانده بود، به جاي نشان دادن «اقتدار انتظامي- امنيتي» يعني سركوب خونین منتقدان، با اعتماد به نفس وارد نوبت بعدي انتخابات شد و شكست دوره قبل راجبران كرد. به اين دليل روشن كه به جاي مدعاي گزاف داشتن پشتوانه63 درصدي حد واقعي خود را ‌دانست و پرده‌پوشي نكرد و با تكيه بر سرمايه واقعي مقبوليت خود نزد افكار عمومي وارد انتخابات آزاد بعدی شد و پيروز از ميدان خارج گرديد(26). آیا استبدادطلبان مي‌توانند کشوری را در دنیا نشان دهند که در آن حزب و جناحی نسبت به پايگاه مردمي خود مطمئن است، در عین حال از انتخابات آزاد، ولو با شركت مخملي‌ها هراس به خود راه مي‌دهد؟(27) عقل سلیم حكم مي كند فرد، حزب يا جناحی که واقعاً حلاوت پیروزی در یک انتخابات آزاد را چشیده باشد، باید بیش از هر نیروی دیگر برطبل انتخابات آزاد آتی بکوبد، نه اینکه به طور مستمر دایره انتخاب ملّت را به بهانه کودتای مخملی محدود و محدود تر کند. بنابراین حتی اگر چیزی به نام انقلاب یا کودتای مخملی وجود داشته باشد، باز هم" باطل السّحر" آن انتخابات آزاد است و نه افسانه سازی پیرامون قدرت آشوبگر انقلاب مخملی(28).

جمع‌بندي

عملكرد سركوبگر- اقليتي حزب پادگاني موجب شده است بسياري از مردم "كودتاي مخملي" را اسم مستعار کودتای واقعی انتخاباتی، نه فقط در خرداد 88 بلکه در انتخابات آتی بدانند که میهن را چه به لحاظ مدیریت ناکارآمد و فساد گسترده و چه از نظر ماجراجويي بين المللي و ايجاد مخاطرات خارجی در لبه پرتگاه قرار داده است.بنابراین تا زمانی که فشار افکار عمومی ملی و جهانی از يك سو و آشكار شدن نتايج عملكرد فاجعه‌بار مديريت كنوني كشور از سوي ديگر، جناح حاكم را به برگزاری انتخابات آزاد مجبور کند، اكثريت ايرانيان هر انتخاباتي را "مهندسي شده" ارزيابي و آن را "کودتای انتخاباتی"خواهند خواند و در آن مشاركت نخواهند كرد. جبران ضررها و آسیب های كودتاي انتخاباتي 88 صرفا با برگزاری انتخابات کاملاً آزاد و شفاف ممکن است نه با استصواب و سرکوب بیشتر.

-----------------------
پانوشت ها:

(1) آقای مشفق در سخنرانی خودبااذعان به اینکه تنها کارکرد سیستم نظارتی و sms ستادانتخاباتی مهندس موسوی رصد کردن فرایند انتخاباتی بود و ضمن تصریح به اینکه «اینها می توانستند با اس ام اس سنتر رصد بکنند ساعت به ساعت انتخابات کشور را» مختل سازی سیستم نظارتی ستاد نامزد رقیب آقای احمدی نژاد را جزو دستاوردهای گروه نظامی-امنیتی مداخله‌گر در انتخابات به حساب می آورد. این خود اعترافی است بر اینکه مجريان واقعی انتخابات، انتخابات را در پس دیوار آهنین گروه خودی و دور از دسترس ورصد نامزد رقیب برگزار کردند. به علاوه در سخنرانی آقاي مشفق نفس رای آوردن جریان اصلاحات به عنوان یک "توطئه" تلقی می شود نه به عنوان یک واقعه طبیعی که در هر انتخاباتی جزو لاینفک رقابت های انتخاباتی است. این اعترافات نشان می دهد که هسته ی کودتایی-مافیایی قدرت از مدت ها قبل از آغاز رقابت های انتخاباتی ،رأی آوردن هر کس غیر از آقای احمدی نژاد را به عنوان "توطئه" و بخشی از "پروژه براندازی دشمن" تلقی مي کرد و همه کوشش های خود را به منظور مختل سازی ستاد انتخاباتی رقبا با سوء استفاده از امکانات نظامی و امنیتی به کار گرفته بود. ریشه های حادثه آفریني،بازداشت، سرکوب و ترور معترضان انتخاباتی را نيز باید در همان نگاه و عملكرد نظامی-امنیتی دید که جایگاه مستقلی جز"دشمن"برای سياست‌ورزان مستقل و منتقد و رقبای انتخاباتی نمی ديد و نمي‌بیند. این سخنرانی گواه روشن ادعاي اصلاح طلبان است که از سالها قبل مي‌گفتند یک هسته ی ضد اصلاحاتی تشکيل شده است که متأسفانه به نام کل نظام سخن می گوید وعملیات نظامی،اطلاعاتی ،امنیتی علیه پاك ترين و خدوم ترين فرزندان ايران و اسلام را به نام «دفاع ازجمهوری اسلامی»توجیه می کند.همین گروه کودتاگر با استفاده از روش "فرار به جلو" ادعا می کرد كه "کمیته ایکس"موهومی در درون اصلاح طلبان وجود دارد كه منشأ "فتنه" در كشوراست. بازجو ها نیز براي اثبات چنین گروهي تلاش زيادي كردند اما به طورکامل ناکام ماندند. با اعترافات آقاي مشفق معلوم شد "كميته x " را جناح حاكم تشكيل داده است.
بازگشت

(2) نقل از متن كيفرخواست متهمان فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری.
بازگشت

(3)نقل از متن کیفرخواست.
بازگشت

(4) متن كيفرخواستي كه زير نظر آقاي مرتضوي تهيه شد، پس از اين كه اعلام مي‌كند «پروژه شكست خورده كودتاي مخملي ايران» با «هوشياري مردم بيدار و هميشه در صحنه و برخورد قاطع و به موقع دستگاه‌هاي انتظامي و امنيتي كشورمان سركوب گرديد»، از قول "يك جاسوس بازداشت شده" مي‌‌آورد: «نكته قابل توجه اينكه همان متون آموزشي كه در صربستان مورد استفاده قرار گرفته، به فارسي ترجمه شده و با تغييرات كمي در ايران مورد استفاده قرار گرفته است». سپس از قول دادستان تهران مي‌افزايد: «لازم است در اين جا به نكته مهمي در محضر دادگاه اشاره نمايم و آن اين است كه فيلم آموزشي كودتاي مخملي صربستان كه به فارسي ترجمه گرديد، توسط فردي به نام نادر صديقي ويراستاري و با صداي وي روايت شده است. اين فرد كسي است كه اولين بار آقاي كيان تاجبخش را به آقايان حجاريان و تاج‌زاده معرفي مي‌نمايد.» تارنماي «رجانيوز» نيز در يادداشتي تحت عنوان «نادر صديقي كيست»، اعلام كرد: «نكته مهم در ارتباط نزديك وي با بنياد سوروس (osi) آنجاست كه در فيلمي با عنوان آموزش كودتاي مخملي صربستان كه به فارسي براي آموزش ترجمه گرديده، نادر صديقي علاوه بر نوشتن متن و ويراستاري،‌ تهيه كنندگي و گويندگي آن را به عهده داشته است... به نظر مي‌رسد وي عامل اصلي بنياد سوروس در ايران باشد.» بنيان كشف بزرگ تاريخي حزب پادگاني كه نظام جمهوري اسلامي ايران را تا حد رژيم "میلوسويچ" جلاد مسلمانان بالكان تنزل داد، هنگامي فرو مي‌ريزد كه توجه کنیم آقای نادر صديقي دوست آقاي حجاريان و من با آقای نادر صديقي ويراستار و گوينده و تهيه كننده آن فيلم دو نفر هستند و هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. آقاي نادر صديقي اول از نويسندگان و روزنامه نگاران فاضلی است که من در سالیان گذشته چند مقاله مشترک با وی نوشته و منتشر کرده‌ام. آقاي نادر صدیقی دوم مستندسازي است كه از ساليان پيش در آمريكا به سر مي برد و با صداي آمريكا (VOA) همكاري مي كند و هیچ ارتباطی با آقای حجاریان و من ندارد. به این ترتیب تشابه اسمی دو نفر موجب شد کیفرخواست نویسان تشابه بسیار زیاد انقلاب مخملی صربستان را با جنبش سبز ایران نتیجه بگیرند! البته آنچه تعجب مرا بيشتر برمي‌انگيزد، دفاع غیر مستقیم آقای احمدی نژاد و حزب پادگانی از "هیتلر" و "میلوسویچ" است که اولی "هولوکاست" را در نيمه اول قرن بيستم آفريد و دومی بزرگترین نسل کشی در اروپا را در نيمه دوم آن قرن مرتكب شد.نمی دانم آيا در پس دفاع از این "نسل كشي‌ها" فكر شومي براي آينده ایران وجود دارد به ویژه آنکه آقای پناهیان در نیمه شعبان امسال درسیمای جمهوری اسلامی ایران به صراحت اعلام کرد که می توان برای حفظ نظام ،نیمی از مردم را کشت؟در هر حال حزب پادگاني و سخنگویش بايد به صورت شفاف پاسخ دهد كه چرا از همه رهبران اروپا فقط از دو نسل‌كش دفاع مي كند؟
بازگشت

(5) نفرت مردم از "ميلوسويچ" به حدي بود كه وقتي او به دادگاه جنايات جنگي لاهه سپرده شد و در مارس 2006 در زندان جان سپرد، هيچ يك از مسلمانان بوسني و شبه جزيره بالكان براي او اشكي نريختند و بر گور او فاتحه‌اي نخواندند.
بازگشت

(6) هنگامي كه آقاي كروبي در مناظره خود به نمونه كوچكي از اظهارات كارشناس امنيتي اسرائيلي درباره علل رجحان رییس دولت نهم براي پيشبرد منافع جنگ‌طلبان صهيونيست اشاره كرد، آقای احمدی نژاد نتوانست پاسخي بدهد و تنها به گفتن اين‌كه امام خميني اسرائيل را نجس مي‌دانست، اكتفا كرد.
بازگشت

(7) اکثر بيانيه‌هايي كه با لحن هوادارانه از جنبش سبز از جانب بعضي مقامات غربي صادر شد، مربوط به وقايع بعد از انتخابات بود و تنها پس از آن‌كه جنبش سبز توانست افكار عمومي داخلي و بين‌المللي را به تسخير خود درآورد، همان مقامات كشورهاي غربي كه روزگاري همتايانشان در مقطع انقلاب اسلامي، امام خميني را «گاندي قرن بيستم» و «مدافع حقوق بشر» خوانده بودند، تحت فشار يا براي همسويي با افكار عمومي ملت‌هاي خود چندكلامي در تأييد جنبش سبز به زبان آورند. يعني اگر «آندريويانگ»، رييس وقت هيئت نمايندگي آمريكا در سازمان ملل متحد مي‌گفت: «نهضت خميني، آرمان‌هاي انقلاب ايران همان آرمان‌هاي نهضت‌هاي جهاني حقوق بشر است» و اگر «ويليام ساليوان» سفير آمريكا در ايران مي‌‌گفت: «آيت‌الله خميني ايفاي نقشي را همانند گاندي بر عهده خواهد گرفت» و اگر «جيمي كارتر» در نامه محرمانه به وزير خارجه خود از رهبر فقيد انقلاب تجليل كرد (مجلدات هشتم تا دهم اسناد لانه جاسوسي، چاپ جديد) جاي تعجب ندارد كه جنبش سبز مردمي نيز در ادامه آرمان‌هاي آزادي خواهانه انقلاب اسلامي، همان محبوبيتي را در افكار عمومي غرب كسب كند كه روزگاري نه چندان دور، يعني در آن ايامي كه واژگان دموكراسي، حقوق بشر، حقوق اقليت‌ها، آزادي مطبوعات، انتخابات آزاد، حق تعيين سرنوشت نسل جديد به دست همان نسل و آزادي احزاب گفتمان اصلي بنيانگذار جمهوری اسلامي بود، افتخار آن نصيب انقلاب اسلامي شده بود.
بازگشت

(8) تفاوت زیادی بین سخنان «ريچارد فالك» استاد دانشگاه وكارشناس مسائل خاورميانه كه روزگاري در «نيويورك تايمز» به دفاع از انقلاب اسلامي و امام خميني مي‌نوشت: «بسيارند كساني كه از اين انقلاب به عنوان زيباترين لحظه تاريخ اسلام نام مي‌برند، زيرا اين انقلابي است كه توانسته است سرمشق تازه‌اي از يك انقلاب صلح‌جويانه و بي خونريزي ارائه كند و درآينده نيز مسلماً خواهد توانست نمونه اي از يك حكومت كاملا انساني كه خود ما هم بدان احتياج مبرم داريم، ‌به كشورهاي جهان سوم عرضه کند»و اظهار نظركارشناس امروزي خاورميانه «دانيل پايپ» از ستون نگاران روزنامه افراطي «جروزالم پست» اسرائيل و رييس اتاق فكر خاورميانه در آمريكا وجود داردكه مي‌گويد: «اگر در انتخابات رياست جمهوري حق رأي داشتم به احمدي نژاد رأي مي‌دادم». وي در سخنراني خود در بنياد «هریتيج» استدلال مي‌كند كه از نظر او آقاي احمدي نژاد دشمني است كه به كمك بيانات عجيب و غريب او به راحتي مي‌توان افكار عمومي غرب را عليه ايران بسيج كرد و جمهوري اسلامي ايران را شيطان جلوه داد.
بازگشت

(9) صحيفه نور، جلد 12، ص 181.
بازگشت

(10) نوار سخنرانی توجیهی آقای مشفق درباره اقدام‌های بخش اطلاعات سپاه در انتخابات ریاست جمهوری دهم نامه هاي شكايت آميز مهندس موسوی و آقاي كروبي و ديگر اصلاح‌طلبان را ثابت می‌کند که بيش از برگزاري انتخابات هشدار مي‌دادند "نظامیان" به صورت گسترده و موثری در انتخابات دخالت مي‌کنند. جالب آنكه سردار مشفق گناه نابخشودنی احزاب اصلاح‌طلب را این می‌داند که از دو سال پیش برای انتخابات برنامه ریختند تا آقای احمدی‌نژاد را شکست دهند. در عین حال با افتخار از اقدام‌های "ما" یعنی هسته ی "مافیایی-کودتایی" قدرت در انتخابات سخن می‌گوید که چگونه کوشیدندآقای احمدی‌‌نژاد را باردیگربه ریاست جمهوری برسانند و رقبای او را یکی پس از دیگری حذف کنند. نظامیان مداخله‌کننده در امر انتخابات تلاش احزاب قانونی برای پیروزی در انتخابات و کنار زدن رقیب "توطئه"، "براندازی" و "انقلاب مخملی" و در نهایت "کودتای مخملی" می خوانند ولی اقدام‌های غیر قانونی حزب پادگانی را که فقط ریاست جمهوری را نشانه نگرفته است بلکه از هم اکنون به فکر تعیین رهبر آینده کشور نیز هست عین قانونگرایی و مصلحت‌اندیشی می نامند و "کودتا "نمی خوانند!به نظرمن هیچ سند دیگری نمی تواند روشن‌تر از سخنان آقاي مشفق دخالت یک هسته کودتایی-مافیایی را در انتخابات نشان دهد. وقتی تلاش احزاب قانوني برای پیروزی در انتخابات "براندازی" و "توطئه" تلقی می‌شود، طبیعی است که از سه روز قبل از انتخابات احکام دستگیری فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری صادر شود. جالب آن که پس از سرکوب خونین اجتماعات مردمی، توجیه روحانیون و دیگر نخبگان جامعه درباره سلامت و قانونی بودن انتخابات و عملکرد سركوبگران و نیز نقد و نفی عملکرد اصلاح طلبان و تحلیل حوادث قبل و بعد ازآن به عهده صاحب منصبان نظامی و اطلاعاتی گذاشته شده است!؟
بازگشت

(11) صحيفه نور، جلد 9، ص 121.
بازگشت

(12) حسن ظن رهبر فقید انقلاب به مردم و سوء ظن وی را به دخالت نظامیان مشاهده فرمایید:« برنامه ما اين است كه رجوع كنيم به آراى عمومى، به آراى مردم. قواى انتظامى را كنار بگذاريم؛ خود مردم را، محول كنيم تنظيم انتخابات را به دست خود جوانهاى مردم. در هر شهرى جوانها خودشان؛ كه قواى انتظامى، شهربانى، شهردارى همه كنار بروند. آن كسى كه دخالت مى‏خواهد بكند براى حفظ صندوق آرا و امثال ذلك، خود ملت باشد. در هر شهرى به حَسَب اقتضاى آن شهر عده‏اى را معتمدين آن شهر، مطلعين و دلسوزهاى براى مملكت، عده‏اى را تعيين كنند كه نظارت كنند در اين. حفاظت كنند اين صندوقها را و نظارت كنند آرا را. » (صحیفه نور ،جلد5 ،ص 322).
بازگشت

(13) بعضي بازجوها در مراحل اوليه بازداشت فعالان انتخاباتي، تصور چندان روشني از آنچه ابتدا «انقلاب مخملي» و سپس «كودتاي مخملي» ناميدند نداشتند و از متهمان مي‌خواستند مشخصات آن را تعريف كنند.
بازگشت

(14) مدتي پس از آن که در جواب سؤال بازجوی سوم خود، هفت صفحه درباره تخلف ها و تقلب های آقای جنتی و حامیانش در انتخابات گوناگون، از ریاست جمهوری هفتم در دوم خرداد 76 تا ریاست جمهوری دهم نوشتم، بازجوي ششم در نقد سخنانم و از قول مقام رهبری گفت: " آقای جنتی دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد". به او توضیح دادم که اتفاقاً من از چنین آدمی بیشتر می‌ترسم تا کسی که مثلاً به خاطر پول تخلف یا تقلب کند. علت نگرانی من آن است که "دین آقای جنتی به او حکم می‌کند که به هر قیمت از ورود مخالفان خود كه آنان را مخالف اسلام و انقلاب ونظام مي‌داند جلوگیری کند. كما اينكه در جريان انتخابات مجلس ششم،" من خود به چشم خويشتن ديدم تخلف مي‌كند!" بنابراین من هم قبول دارم که آقای جنتی آن هم در این سن و سال دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد اما چه کنم که طبق دین او منتقدان و مخالفان یکه سالاری نه تنها صلاحیت ورود به حکومت را ندارند ، بلکه بايد مجازات شوند." چندي بعد شنيدم که آقاي جنتي در خطبه هاي نماز جمعه آذرماه88، البته بدون اينكه اسم ببرد، خواهان محاكمه و اعدام من شد! سپس توضیح دادم عقل سلیم و تجربه بشری حکم می‌کند براي پرهيز از مقام تهمت، ناظران و مجریان انتخابات یا کاملاً بیطرف انتخاب شوند، چون نقش داوری در انتخابات را ایفا می کنند یا هیات های اجرایی و نظارتی با حضور نمایندگان همه نامزدها و گرایش ها تشکیل شوند تا هیچ کس نتواند - چه از روي اعتقاد و چه غیر آن- در انتخابات تخلف و تقلب کند. اصرار استبدادطلبان برای یکدست كردن ناظران و مجریان انتخابات که همگی خواهان جلوگیری از پیروزی منتقدان وضع موجود و تک صدا شدن حکومت و جامعه هستند ودلایل آن را سردار مشفق بیان کرده، موضع تهمت آلودی است که طبق آموزه‌هاي اسلامی باید از آن دوری جست مگر آنکه قصد دیگری جز بر پايي انتخابات سالم درکار باشدکه اعترافات آقاي مشفق نشان داد كه قصد ديگري در كار بوده است!
بازگشت

(15) ريشه وقايع پس از انتخابات را بايد در بي اعتقادي يكه‌سالارانه به حقوق و آزادي شهروندان و رأي و انتخابات آزاد مردم جستجو كرد و در اين حقيقت آشكار دید كه اقتدارگرايان به جاي توسل به شيوه سخنگويي امام با مردم، از سبك آقایان جنتي و مصباح بهره بردند. يعني به جاي تشكر زباني و عملي از اكثريت و اقليت رأي دهنده و تلاش برای رسیدگی بی طرفانه به شکایات طرفین، كوشيدند رأي يك طرف را رأي به اسلام و انقلاب و نظام و امام بخوانند و رأي طرف ديگر را به بلندگوهاي امريكايي و صهيونيستي نسبت دهند تا همان رفتار دولت هاي امریکا و اسرائیل با مردم منطقه را اينان با ملت خود انجام دهند و عدم رسیدگی به شکایات نامزدها و سركوب خونين هر اعتراض مردمی توجيه اسلامی و انقلابي پيدا كند.رفتار حزب حاكم در یک سال گذشته نشان می دهد که نام"مخملی" و"رنگی"(چه انقلاب و چه کودتای آن) و دیگر عناوینی مانند"براندازی نرم"یا"براندازی قانونی" اسم رمز تلاش برای تحقق تک صدایی و نقض حقوق شهروندی است. به باور من هرگاه در تبلیغات رسمی از این عناوین استفاده شود باید منتظر بود آزادی مطبوعات ،احزاب ،تجمعات ،انتخابات و ... محدود تر شود. بارها گفته ام که هدف اصلی حزب پادگاني از شعارهای رادیکال علیه امریکا و اسرائیل آن است که منتقدان و مخالفان تک صدایی را در ایران به همسویی امریکا و حتی اسرائیل متهم کند تا سرکوب و نقض حقوقشان توجیه "انقلابی" و "اسلامی" بيابد. به بيان روشن هدف اسرائیل ستیزی احمدي نژاد، درحقیقت اسرائیلی نمایی منتقدان است تا عليه آنان همانگونه رفتار كند كه دولت اسرائيل با اعراب عمل مي‌كند.
بازگشت

(16) معناي دقيق دو اتهام "اجتماع و تباني جهت اقدام عليه امنيت داخلي كشور از طريق شركت در جلسات حزبي و صدور بيانيه‌هاي تحريك‌آميز" و "فعاليت تبليغي عليه نظام جمهوري اسلامي" را که به علت مرتکب شدن آنها به شش سال زندان و ده سال محرومیت از فعالیت های حزبی و مطبوعاتی محکوم شده ام، زماني به طور كامل درك كردم كه اولين بازجويم مرا مورد سؤال و شماتت قرار داد كه "تو چرا دفتر تحكيم وحدت را به انتخابات وارد كردي؟" وقتي جواب دادم فكر مي‌كردم به علت اين‌كه آن تشكل مؤثر دانشجويي را به تغيير مشي ساليان اخير خود در زمينه تحريم انتخابات تشويق كرده‌ام، شايسته تقديرم. نمي‌دانستم اقدام فوق جرم است، به ويژه آنكه سياست‌هاي اعلامي نظام همواره افزايش مشاركت مردمي در انتخابات بوده است و تلاش‌هاي من بايد در آن جهت ارزيابي شود، اگرچه ما هم مانند ساير فعالان انتخاباتي در پي پيروزي نامزد خود بوديم. وي با لحن خشني گفت خير! همان سياست تحريم به سود نظام است. زيرا در آن صورت يك بار اطلاعيه مي‌دهند كه ما در انتخابات شركت نمي‌كنيم و مسأله تمام مي‌شود. اما آنان را وارد انتخابات كرديد تا پس از برگزاري انتخابات، عقبه خوبي براي برپايي اجتماعات اعتراضي و در واقع تحقق انقلاب مخملي داشته باشيد. وي سپس صريحاً گفت عدم شركت خود شما نيز در انتخابات برای "نظام" بهتر است تا اين‌كه مشاركت كنيد و سپس بلوا راه بيندازيد. منظور او را وقتي فهميدم كه از انفرادي خارج شدم. "بلوا" نام اجتماع آرام و تاریخ ساز مردم در 25 خرداد 88 بود. جالب آن كه سنگين‌ترين احکام قضايي عليه اعضاي دفتر تحكيم وحدت و سازمان ادوار تحكيم زمانی صادر شد که آنان تصمیم گرفتند در انتخابات شرکت کنند. در دوره های قبل که دفتر تحکیم وحدت انتخابات را تحريم می كرد، حكم سنگيني عليه هیچ یک از اعضای آنان صادر نشد!
بازگشت

(17) صحیفه نور، جلد12، ص 183.
بازگشت

(18) تجربه نشان داده بدترين حالت در برگزاري یک انتخابات آن است كه مجريان يا ناظران نه فقط تخلف و تقلب را "حق" خود بدانند، بلكه بر اساس اعتقاداتشان آن را "تكليف" خود بدانند كه به هر شكل ممکن از راهیابي مخالفان که آنان را مخالفان اسلام می خوانند به نهادهاي انتخابي، مانند مجلس يا رياست جمهوري جلوگيري كنند. به همين دليل مي‌پرسم آيا برگزاري انتخابات با مجريان و ناظراني با چنین اعتقادی برانگیزنده نگرانی به حق رأی دهندگان درباره سلامت انتخابات نيست؟
بازگشت

(19) رفتار و سخنان آقای احمدی نژاد در مناظره با مهندس موسوی آنقدر دور از انتظار،سخيف و التهاب آور بود که با اعتراض بسیاری از اصولگراها مواجه شد. دو نمونه آشکار آن انتقادهاي صریح آقایان اکبر پرورش و علی مطهری از سخنان رییس دولت نهم در مناظره مذکور است (وِیژه نامه همشهری، گذر از فتنه، خرداد 89) . شعار"دزدگیر 88" و سخنان تحریک کننده امثال آقای حسين شریعتمدار به این التهاب دامن زد. اگر واقعاً اصلاح طلبان قصد داشتند انقلاب مخملي راه بيندازند،‌اين نحو سخن گفتن چه توجيهي داشت جز تلاش برنامه ريزي شده براي برپايي چند تظاهرات پراكنده و درگيري محدود پس از انتخابات تا حزب پادگاني بهانه سرکوب همه منتقدان و مخالفان يكصدا شدن حكومت و جامعه را به دست آورد. خوشبختانه راهپیمایی تاریخی مردم در 25 خرداد 88 طرح هاي حزب پادگاني را به هم زد.
بازگشت

(20) برای این که سستی "اسناد و اطلاعات"مورد ادعای مداخله گران غیرقانونی در امر انتخابات روشن شود و این که آنان براساس چه مستندات و تحلیل های موهوم و بعضا مضحک به مقامات عالی نظام گزارش دادند که "از این به بعد کشور درگیر یک موضوعات امنیتی خواهد شد"و حکم بازداشت فعالان ستاد های انتخاباتی آقایان موسوی و کروبی را سه روز قبل از انتخابات دریافت کردند و پس از 22 خرداد نیز برپايه همان اسناد و اطلاعات بي پايه اجتماعات آرام و مسالمت آمیز مردم معترض را سرکوب کردند و كهريزكي كردن دانشجويان را به جمهوري اسلامي تحميل كردند و آن همه فاجعه آفریدند،عبارات آقای مشفق را عیناً مي آورم"]وقتی قرار شد[ گروه ها و احزاب سیاسی]اصلاح طلب[ زیر لوای آقای موسوی خوئینی ها اداره کار را دردستشان بگیرند تا در انتخابات موفق شوند... خدمت بعضی مسئولین اعلام کردیم که از این به بعد کشور درگیر یک سری موضوعات امنیتی خواهد شد به دلیل عقبه ای که ما از آقای موسوی خوئینی ها خبر داریم. چون آقای موسوی خوئینی ها اساساً از ابتدای انقلاب تا به امروز تمام اقدامات و عملکردش مشکوک است...براساس اسناد و اطلاعاتی که در اختیار ماست،ایشان بی شک مرتبط با سرویس های جاسوسی بیگانه است."برای استحضار خوانندگان عرض می کنم که آیت الله موسوی خوئینی نایب رئیس مجلس،دادستان کل کشور و نماینده رهبري در امور حج و زیارت در دهه اول انقلاب بود و از اعضای بیت امام به شمار می رفت. اکنون دبیر مجمع روحانیون مبارز تهران است.
بازگشت

(21) خبر كذب بازداشت آقاي رمضان‌زاده و من در شرایطی در روزنامه ايران 23 خردادماه درج شد كه شب قبل آن، مطبوعات مستقل يا حامي نامزدهاي رقيب رييس دولت با تدابير شديد امنيتي و حساسيت‌هاي فوق‌العاده روبرو و از چاپ تيترها و اخباري كه حكايت از پيروزي نامزدشان داشت، منع شدند.به نظر من خبر كذب فوق براي ملتهب كردن فضا وزمینه سازی برای بازداشت فعالان انتخاباتی در روزنامه ايران درج شد.
بازگشت

(22) بازداشت فعالان انتخاباتی منتقد در روز 23 خرداد چنان ناموجه بود كه مجبور شدند اكثر بازداشت‌شدگان را روز يكشنبه 24 خرداد آزاد کنند .البته پس از چند روز آنان را دوباره دستگير كردند تا سناریوی سركوب كامل شود.
بازگشت

(23) با اينكه يكسال از بازداشت فله‌اي و غيرقانوني بسياري از فعالان انتخاباتي اصلاح طلب مي‌گذرد، هنوز حتي يك سند محكمه پسند (به استثنای دریافت مبلغ 51 میلیارد دلاری ادعای آقای جنتی) براي اثبات اينكه ستاد مركزي مهندس موسوي يا ستادهاي حامي او چنين پروژه‌اي را در دستور كار خود داشتند، به دست نيامده است و هرگز نيز به دست نخواهد آمد، زيرا پروژه" كودتاي مخملي" افسانه ای است که انسدادطلبان برای پوشاندن کودتای واقعی انتخاباتی ساخته و پرداخته‌اند. سخنان آقاي مشفق نشان مي‌دهد كه دست حزب پادگاني هنوز هم كاملاً خالي است.
بازگشت

(24) با وجود تلاش تبليغاتي گسترده اقتدارگراها، افسانه انقلاب يا كودتاي مخملي، افشاگر عجز آنان در ارائه اطلاعات صحيح و توجيهات معقول درباره سلامت و قانوني بودن انتخابات است. زيرا «حقّ دانستن مردم» كه خواهان شفافيت و علني شدن روند انتخابات به دور از نظارت استصوابي- نظامي هستند، به كمك يك افسانه موهوم نقض مي‌شود و هر چه مردم بر حق مسلم خود بيشتر پافشاري كنند، پناه‌جويي استبدادطلبان به نيروي موهوم آن افسانه بيشتر مي‌شود. روش غلط فوق زمينه‌ساز تحقق اهداف كساني شده است كه چشم به يك انقلاب مخملي طرفدار آمريكا دوخته‌اند و در اين جهت بر جهل و ناشيگري اقتدارگراها حساب ويژه‌اي بازكرده‌اند. متأسفانه آرزوي آنان تاكنون بي‌نتيجه نمانده و اقبال قشرهايي از معترضان را به رسانه‌هاي فارسي زبان خارج از كشور در پي داشته است. اقبالي كه محصول نينديشيده (شايد هم انديشيده!) سركوب‌ها، فشارها و بگير و ببندهاي يكه‌سالاري و محدوديت‌هاي روزافزون آنان عليه احزاب و مطبوعات و انتخابات آزاد است.
بازگشت

(25) رفتار سخنگوي حزب پادگاني را با اصلاح‌طلبان پس از دوم خرداد 76 مقايسه كنيد. آقاي خاتمي پرچمدار جنبش اصلاحي شعار مرسوم "مخالفت با رييس‌جمهور، دشمني با پيغمبر است" را به شعار "زنده باد مخالف من" تبديل كرد و یکی از آزادترین دوره های مطبوعاتی، حزبی و انتخاباتی را در هشت سال ریاست جمهوری خود به نمایش گذاشت. او به پايگاه مردمي خود واقف بود، به دموكراسي و حقوق رقبا باور داشت و مي‌دانست پيشرفت كشور منوط به تأمین حقوق شهروندان و آزادي منتقدان و مخالفان است. در مقابل آقاي احمدي‌نژاد پس از انتخابات نه تنها رقبا را تحقير كرد، بلكه دولت او به محدود سازي آزادي‌ها و توقيف مطبوعات منتقد و انحلال احزاب مستقل و دستگيري وسيع معترضان پرداخت و سركوب خونین شهروندان را عملاً تأیید کرد.اخیراً نيز خود او از "نفی جناح بندی"وضرورت "نظام تک حزبی"سخن می گوید تا شباهت کامل"نظام ولایی"مورد نظر او با رژیم های کمونیستی غير دموكراتيك و ضد حقوق بشر کاملاً روشن شود.
بازگشت

(26) در شفاف‌ترين انتخابات تاريخ فلسطين كه زير فشار و نظارت بين‌المللي برگزار شد، گروهي مانند حماس از دل صندوق‌ها برآمد و به اين نگراني محافل افراطي آمريكا دامن زد كه اگر در خاورميانه انتخابات آزاد برگزار شود و ديكتاتور‌ها تن به انتخابات شفاف و رقابت منصفانه دهند، از دل صندو‌ق‌ها معمولا اسامي نامزدهای جنبش‌هاي اسلا‌م‌گرا (دموكرات يا تمامیت‌خواه) بيرون خواهند آمد. به بيان ديگر حتي در صورت ورود مخملي‌ها به عرصه رقابت و در صورت نظارت بين‌المللي و شفافيت و آزادي كامل انتخابات نيز، باز هم جنبش‌هاي اسلامي به دليل نفوذي كه بر قشرهاي مختلف جامعه دارند، از شانس بالای انتخاب شدن برخوردارند. به رغم روند فوق حزب پادگانی باید توضیح دهد که چرا در اين توهم به سر مي برد كه نتيجه انتخابات آزاد در ايران شکست جریان اسلامی است؛ اگر حق با اقتدارگراها باشد و انتخابات كاملاً‌ آزاد به شكست نامزدهاي مسلمان مي انجامد، آيا خود همين مسأله بيانگرآن نيست كه عملكرد سي ساله جمهوري اسلامي آن قدر اشتباه بوده است كه بر خلاف اكثر قريب به اتفاق کشورهای جهان مسلمانان در صورت برپایی انتخابات آزاد،جریان اسلامی از رقباي خود شكست خواهد‌خورد. ترس فوق اثبات مي‌كند كه سوءاستفاده از دين درسه دهه گذشته چه آثار ناگواري بر جا گذاشته است. چنانچه ادعا و نگراني فوق دروغ باشد، بايد گفت در انتخابات آزاد نامزدهای "طالباني- پادگانی" شکست خواهند خورد، اما طرف پیروز یک جریان اسلامی اصلاح گرا و دموکرات خواهد بود. ولی به علت آنکه اقتداگراها خود را معادل اسلام و همه منتقدان خود را "برانداز" و"محارب" می خوانند ، نتیجه انتخابات آزاد را شکست نظام و رهبري می نامند. به همین دلیل از انتخابات آزاد گریزانند. در عین حال آن را برای فلسطین، لبنان، عراق و افغانستان توصیه می کنند!
بازگشت

(27) هنوز از انتخابات رياست جمهوري دهم فاصله چندانی نگرفته‌ايم كه حزب پادگانی خط و نشان‌هاي غليظ‌تري نسبت به گذشته درباره انتخابات آتي ترسيم مي‌كند و ترس واقعی خود را ازاین که در انتخابات قانوني و آزاد شكست خواهند خورد، به نمایش می گذارد. به همين دليل به قابل قبول نبودن ادعاي انقلاب مخملي نزد افكار عمومي كار ندارد. به بدنام شدن جمهوري اسلامي نيز نمي‌انديشد و براي حفظ قدرت حاضر است تمام خطوط قرمز اعلامي خود را در مقابل دولت آمريكا نقض كند، اما حاضر نيست در برابر مردم و خواسته های به حق آنان دري بگشايد! نظرسنجي ايسپا در خرداد ماه 1389 مي دهد كه 2/65 درصد مردم معتقد به ادامه اعتراضات به نتايج انتخابات به صورت پنهاني هستند(سايت كلمه ، 2/5/1389)
بازگشت

(28) طبق اعتراف آقاي مرتضي نبوي در مصاحبه با روزنامه جوان، اكثريت اصولگراها رفتار خشونت‌آميز و سركوبگر يكسال اخير را تأیید نمی کنند.
بازگشت


 


امروز:فخرالسادات محتشمی پور، همسر مصطفی تاجزاده از اولین ملاقات کابینی امروزش با وی پس از دو هفته بازداشت، خبر داد.

بنا به گزارش های رسیده به جرس، محشتمی پور، پس از این دیدار حال همسرش را خوب توصیف کرد.

مصطفی تاج زاده، بعد از محسن صفایی فراهانی، دومین نفر از هفت امضا کنندۀ شکایت علیه گروه نظامی- اطلاعاتی و آمران و مباشران تقلب در انتخابات به رئیس قوه قضاییه و سازمان قضایی نیروهای مسلح بود، که بدلیل عدم تمکین از خواست وزارت اطلاعات "جهت پس گیری شکایت خود"، روز یکشنبه ٢۴ مرداد ماه، روانه زندان اوین شد. محسن امین زاده پیش از این به زندان بازگردانده شده بود.


 


امروز: عیسی سحرخیز، روزنامه نگار زندانی، با نوشتن نامه ای خطاب به بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد، از وی خواسته است اجازه دهد، هياتي از نمايندگان واقعي ملت ايران، همزمان با حضور آقاي احمدي نژاد و هيات ايراني در ايام برگزاري مجمع عمومي سازمان ملل در مقر اين نهاد بين المللي در نيويورك حضور يافته و گوشه هايي از واقعيت هاي موجود جامعه ايران به خصوص در زمينه زير پا گذاشتن قوانين داخلي و ميثاق هاي بين المللي و منشورهاي سازمان ملل و اعلاميه حقوق بشر را بيان دارند.


به گزارش وبسایت مهدی سحرخیز، وی در نامه اش آورده است: مقامات سياسي و قضايي جمهوري اسلامي طي اين 11 ماه گذشته حاضر نشده اند به شكايت هاي بر حق و متعدد اينجانب و دوستان و ديگر قربانيان تحت شكنجه و آزار و اذيت هاي گوناگون روحي، جسمي و جنسي حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري22 خرداد 88 رسيدگي و عاملان و آمران شناخته شده اين جريان ها از جمله مقامات عالي رتبه قضايي امنيتي چون آقايان سعيد مرتضوي دادستان و غلامحسين محسني اژه اي وزير اطلاعات و شخصيت هاي سياسي عالي رتبه چون آقايان محمود احمدي نژاد وآيت الله خامنه ای كه بنا بر وظايف و مسئوليت هاي قانوني مندرج در قانون اساسي و قوانين موضوعه ايران و همچنين مقررات و منشورهاي بين المللي پذيرفته شده از جانب ايران نقش مستقيم در اعمال نقض حقوق بشر و جنايت عليه بشريت داشته و يا در قبال آن سكوت كرده اند تحت پيگرد قانوني و مجازات قرار دهند، از جنابعالي تقاضا دارم حال كه حقوق قانوني شهروندان ايراني رعايت نشده و حتي اوضاع آنان با تبعيد به زندان رجايي شهر كه محل اصلي نگهداران جنايتكاران خطرناك است و بازداشتگاههاي اوين كه از كوچكترين حقوق انساني زندانيان در آنها رعايت نمي گردد بدتر نيز شده است.


گفتنی است عیسی سحرخیز، عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات در ۱۲ تیرماه سال ۸۸ دستگیر شده و در بازجویی‌های آغازین و پس از ضرب و شتم، دچار شکستگی دنده نیز شده است. تقاضاهای مکرر این روزنامه‌نگار برای معاینه توسط پزشک قانونی و تایید این شکستگی تاکنون بی‌پاسخ مانده‌ است.

متن کامل نامه وی به شرح زیر است:

بنام خدا

جناب بان كي مون دبير كل سازمان ملل متحد

با اهداي سلام و احترام

پيرو نامه چند ماه گذشته خويش در تاريخ 26 فروردین ماه، زمانيكه قرار بود جنابعالي به ايران تشريف بياوريد و به دلايل اداري و مسائل سياسي چنين سفري انجام نشد و در آن زمان اينجانب عيسي سحرخيز به نمايندگي از سوي جمعي از زندانيان عقيدتي، مطبوعاتي و سياسي مستقر در بند 350 زندان اوين از شما دعوت كردم تا به محل بازداشتگاه و نگهداري ما مراجعه تا با واقعيت هاي موجود در زندان هاي ايران آشنا شويد.

اكنون كه در آستانه برگزاري مجمع عمومي سازمان ملل متحد و نشست هاي تابع آن در ماه سپتامبر 2010 ميلادي قرار گرفته ايم تقاضاي خويش و دوستانم را به گونه اي ديگر به آن جناب مطرح مي سازم.

از آنجائيكه مقامات سياسي و قضايي جمهوري اسلامي طي اين 11 ماه گذشته حاضر نشده اند به شكايت هاي بر حق و متعدد اينجانب و دوستان و ديگر قربانيان تحت شكنجه و آزار و اذيت هاي گوناگون روحي، جسمي و جنسي حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري22 خرداد 88 رسيدگي و عاملان و آمران شناخته شده اين جريان ها از جمله مقامات عالي رتبه قضايي امنيتي چون آقايان سعيد مرتضوي دادستان و غلامحسين محسني اژه اي وزير اطلاعات و شخصيت هاي سياسي عالي رتبه چون آقايان محمود احمدي نژاد وآيت الله خامنه ای كه بنا بر وظايف و مسئوليت هاي قانوني مندرج در قانون اساسي و قوانين موضوعه ايران و همچنين مقررات و منشورهاي بين المللي پذيرفته شده از جانب ايران نقش مستقيم در اعمال نقض حقوق بشر و جنايت عليه بشريت داشته و يا در قبال آن سكوت كرده اند تحت پيگرد قانوني و مجازات قرار دهند، از جنابعالي تقاضا دارم حال كه حقوق قانوني شهروندان ايراني رعايت نشده و حتي اوضاع آنان با تبعيد به زندان رجايي شهر كه محل اصلي نگهداران جنايتكاران خطرناك است و بازداشتگاههاي اوين كه از كوچكترين حقوق انساني زندانيان در آنها رعايت نمي گردد بدتر نيز شده است، به موارد زير توجه و در صورت مصلحت در خصوص تك تك موارد يا مجموعه آن اقدامات لازم به عمل آوريد.

1- اعزام نماينده تام الاختيار خويش در امور حقوق بشر براي رسيدگي به چگونگي رعايت اعلاميه جهاني حقوق بشر در ايران بويژه طي 15 ماه اخير تسريع نمايند.

2- يك كميته حقيقت ياب را براي رسيدگي به ابعاد و گستردگي جنايت عليه بشريت طي مدت مذكور تعيين و هرچه سريعتر به ايران اعزام و نتايج تحقيق ، بررسي و دستاورد هاي آن را طي گزارش رسمي به مجمع عمومي سازمان ملل و نهادهاي تابعه ارائه شود ودر صورت ضرورت در ارگانهاي حقوقي و قضايي تابعه با خاطئان يا جنايتكاران احتمالي برخورد گردد.

در خاتمه از آنجائيكه در مورد صحت انتخابات رياست جمهوري گذشته ايران مباحث بسياري وجود دارد و نهادهاي بين المللي نيز آنرا تائيد نكرده اند و به خصوص ميليونها شهروند ايراني آقاي محمود احمدي نژاد را نماينده قانوني و مشروع خود نمي دانند، اجازه فرمائيد هياتي از نمايندگان واقعي ملت ايران از جمله جمعي از قربانيان و شكنجه شدگان ايام اخير به مصلحت و انتخاب جنابعالي يا نماينده تام الاختيارتان همزمان با حضور آقاي احمدي نژاد و هيات ايراني در ايام برگزاري مجمع عمومي سازمان ملل در مقر اين نهاد بين المللي در نيويورك حضور يافته و گوشه هايي از واقعيت هاي موجود جامعه ايران به خصوص در زمينه زير پا گذاشتن قوانين داخلي و ميثاق هاي بين المللي و منشور هاي سازمان ملل و اعلاميه حقوق بشر را بيان دارند و چون استحضار داريد همچنان كه در برابر دولت ها متعهد است بيشتر از آن در قبال ملت ها و حقوق آنها وظيفه خطيري به عهده دارد.

در اين زمينه برنده جايزه نوبل سركار خانم شيرين عبادي وكيل تام الاختيار اينجانب و فرزندم مهدي سحرخيز جهت هرگونه همكاري و هماهنگي هاي لازم معرفي مي گردند.

با احترام فراوان

عيسي سحرخيز 3/6/89


 


برای ثبت در تاریخ - دادگاههای نمایشی و دروغهای گماشته های قضایی
- جستار اول - اکاذیب کیفرخواست عمومی علیه محسن میردامادی
سال گذشته در این روزها، تمام دستگاه تبلیغی کشور بسیج شده بودند تا افکار عمومی را قانع کنند که دستگیرشدگان پس از انتخابات، فعالیتهای مهمی بر علیه مردم و کشور انجام می داده اند و در همان راستا، نمایشهای تلویزیونی تحت عنوان دادگاه اجرا و پوشش داده شد که عمدتاً حاوی ابراز پشیمانی برخی چهره های منسوب به طیف اصلاح طلب بود. در این دادگاههای به اصطلاح علنی که با سیاهی لشکر از پیش دستچین شده پر می شدند، حتی وکلای متهمان نیز به سختی می توانستند وارد دادگاه شوند و در روزهای بعد مشخص شد چهره های معترف، پیش از آن، در فضایی مشابه، اعترافات خود را مرور و تمرین کرده اند و ترجیع بند همه آنها، حادث نشدن تقلب در انتخابات بود.

متهمان در کیفرخواستهای عمومی که توسط دستگاههای تبلیغاتی پوشش داده می شد و تلویزیون دولتی در بخشهای مهم خبری و پربیننده ترین ساعات به پخش آن مبادرت می کرد، به انواع اتهامات متهم می شدند و بسیاری از آنان نیز پس از آن، در دادگاههای غیرعلنی و بر اساس یک کیفرخواست اختصاصی مورد محاکمه قرار می گرفتند؛ اما نکته مشترک در تمام این موارد، عدم امکان دفاع متهمان از خود در برابر تخریبهای صورت گرفته بود؛ چراکه تنها سخنانی از دفاعیات متهمان اسیر انتشار عمومی می یافت که بر اساس سلیقه گردانندگان این نمایشها باشد.

یکی از این اسرا دکتر محسن میردامادی دبیرکل جبهه مشارکت بود که علیرغم اینکه در کیفرخواستهای دسته جمعی نمایش دادگاه مورد اتهام قرار گرفته بود - هرچند این اتهام توسط نماینده دادگاه در جلسه قرائت نشد و تنها در متن منتشر شده کیفرخواست دسته جمعی توسط خبرگزاریهای وابسته به محافل گرداننده این سناریوها آمده است - هیچگاه امکان دفاع عمومی از اتهامات وارده را نیافت و بعد از آن نیز بر اساس یک کیفرخواست مجزا مورد محاکمه قرار گرفت و مانند سایر چهره های سرشناس اصلاح طلب، برایش بر اساس بخشنامه های از قبل صادرشده و نه بر اساس دفاعیات در دادگاه حکم صادر شد.

از اینرو برای روشنتر شدن افکار عمومی در این مورد و یادآوری آنچه در سال گذشته در میان بهت و ناباوری عمومی در فضای سیاسی کشور رخ داد، دروغهای عنوان شده توسط دستگاه قضای کشور مورد بررسی دقیقتر قرار می گیردتا افکار عمومی و آیندگان راحت تر بتوانند درخصوص آن و استقلال روندهای در قضائی روزگار ما قضاوت کنند.

در اولین جستار، به اتهامات وارده به محسن میردامادی در کیفرخواستهای دسته جمعی می پردازیم، که مربوط به زمانی است که هنوز چهره های اسیر توسط سپاه پاسداران، در انفرادیهای طویل المدت به سر می بردند و همین عدم امکان دفاع باعث شد تا درخصوص آتهامات وارده، سایرین به روشنگری و بیان برخی حقایقی که وارونه جلوه داده می شد بپردازند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------

{جستار اول}

اکاذیب کیفرخواست عمومی درخصوص محسن میردامادی

آقاي محمد علي ابطحي در اين نوشته مي افزايد:

"آقاي احمد عزيزی سفير ايران در آلمان مي گفت در سفر رسمي برخي اعضاء پارلمان ايران كه آقاي ميردامادی رئيس آن بود به قدری ذليلانه و طوری عليه مسئولان كشور مثل رهبری حرف مي زدند و بحث انتخابی و انتصابی را مطرح مي كردند كه من در نوشتن گزارش جلسه دچار مشكل شده بودم".

مطالب فوق هرچند توسط بنگاههای خبرپراکنی معلوم الحال در متن کیفرخواست منتشره آمده بودند، اما در دادگاه قرائت نشدند تا محسن میردامادی از وجود آنها در کیفرخواست آگاهی پیدا نکرده و فرصت دفاع در همان جلسه را پیدا نکند. اما بخشی از واکنشهای بوجود آمده در شرایطی که محسن میردامادی بدون تماس با دنیای خارج در انفرادی به سر می برد به این شرح بود:

تکذیب موضوع توسط احمد عزیزی سفیر وقت ایران در آلمان؛ در پی استعلام خانواده دکتر میردامادی

واکنش احمد عزیزی سفیر وقت ایران در آلمان که نقل قول مطرح شده با دو واسطه از وی انجام شده بود به اینصورت بود:

با آرزوی صبر برای شما و خانواده محترم،

از طرح چنین نقل قولی از آقای ابطحی متعجب و متأسف شدم. چگونه ممکن است اینجانب چنین مطلبی اظهار کرده باشم و اصولاً چگونه ممکن است هیأت پارلمانی ایران و جناب میردامادی چنین برخوردی در برابر طرف خارجی داشته باشند. حتی چنانچه اینجانب و جناب آقای ابطحی، شاید حدود هشت سال پیش که حقیر به یاد ندارم، بحثی نیز درباره مذاکرات هیإت در برلین کرده باشیم، قطعا نحوه انعکاس آن یا توسط ایشان یا دادستان بر اساس برداشت نادرست صورت گرفته است.

منبع: http://www.facebook.com/note.php?note_id=124962063149

یادداشت محسن آرمین درخصوص موفقیت آمیز بودن سفر و دستاوردهای ارزشمند آن برای کشور

محسن آرمین که خود در کسوت نایب رئیسی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم به ریاست محسن میردامادی داشت نیز در این خصوص یادداشتی منتشر کرد و در آن نوشت:

به عنوان نماینده مردم و نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی در مجلس ششم لازم دیدم در باره این نقل قول سخیف توضیحی عرض کنم.

یکی از نقاط درخشان در کارنامه مجلس ششم عملکرد این مجلس در عرصه سیاست خارجی است. مروری گذرا بر تحرکات و فعالیت های مجلس ششم در عرصه سیاست خارجی اعم از مصوبات و سخنرانی ها و سفرهای خارجی و دیدارهای دیپلماتیک کافی است تا روشن شود مجس ششم در مقایسه با مجالس پیش و پس از خود در این زمینه سرآمد بوده است.

یکی از دلایل عصبانیت برخی از مجلس ششم که هنوز همچون یک تکابوس آرام و قرار از ایشان ربوده است همین تحرکات و به اصطلاح بوالفضولی های مجلس ششم در عرصه سیاست خارجی بود. چرا که تا آن زمان نقش مجلس در این حوزه تنها تأیید سیاست های دولت بود و مجلس و نمایندگان آن به عنوان مجلس و نماینده نقشی در تصمیم سازی و تصمیم گیری نظام در این حوزه ایفا نمی کردند. این نقطه قوت محلس ششم بیش از هر چیز ناشی از تحرکات و فعالیت های کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی آن مجلس به ریاست دکتر میردامادی بود.

حضور نمایندگانی نظیر مرحوم احمد بورقانی که به علت سال ها فعالیت در نمایندگی ایران در سازمان ملل آگاهی ها و تجارب ارزشمندی اندوخته بو د، برغنا و کارآمدی این کمیسیون می افزود. در این میان دکتر میردامادی هم به تناسب رشته تحصیلی و هم به دلیل شناخت و آگاهی از مناسبات بین المللی به ویژه کشورهای اروپایی و هم به علت ویژگیهای شخصیتی خود در این نقطه قوت نقشی مهم داشت. مجموعه مصوبات و نطق های نمایندگان مجلس ششم در حوزه سیاست خارجی و به ویژه تحرکات و فعالیت های کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی در این عرصه سند افتخار ی در تاریخ ادوار مجالس بعد از انقلاب به شمار می آید.

این ویژگی مجلس ششم چنان بدیهی و درخشان است که وارونه نمایی و تبلیغ آن به عنوان نقطه منفی و نقطه ضعف تنها از تردستان و شعبده بازان حرفه ای ساخته است. تکذیب این نقطه قوت و درخشان در حالی که مشروح مصوبات و نطق ها و نامه ها و سفرها و مذاکرات و دیدارهای دیپلماتیک مجلس ششم موجود و قابل مراجعه است، تنها از حامیان و طرفداران کسانی ساخته است که دراین کشور به دروغ گویی شهره ملت شده است و در این صفت زشت چنان افراط می کنند که پایه گذار امپراطوری دروغ لقب گرفته است.

ایکاش تهیه کنندگان بیانیه سیاسی که عنوان ادعانامه دادستان برآن نهاده اند این شهامت را می داشتند که به جای ادعاهای بی پایه متن مذاکرات و سخنرانی های آقای میردامادی و دیگر اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی را در ملاقت ها و مجامع بین المللی که در مجلس موجود است ضمیمه ادعانامه خود می کردند.

آن ها چنین شهامتی ندارند زیرا دروغگو یان از رسوایی می ترسند.

متن کامل: http://www.facebook.com/note.php?note_id=139717352240&id=1454261010

یادداشت محمود اخون بارزاده درخصوص عزّتمندانه بودن سفر و نتایج بسیار مثبت آن

محمود اخوان بازارده نیز یکی از اعضای همان هیأت در سفر مزبور به کشور آلمان بود، که در همین رابطه طی یادداشتی به روشنگری پرداخت. در یادداشت محمود اخوان می خوانیم:

به گفته ناظران سیاسی، استقبالی که آلمانی‌ها از هیئت ایرانی کردند، کم سابقه و در حد رؤسای کشورها بود. چون فکر می‌کردند برای اولین بار یک هیئت سیاسی اصلاح طلب از مجلس مستقل اصلاحات وارد کشورشان شده است. انصافا آقای دکتر میردمادی در تمام ملاقات‌ها با شایستگی تمام از مصالح و منافع کشورمان در چارچوب قانون اساسی سخن گفتند.من که در تمام مذاکرات حضور داشتم، به یاد ندارم که طرف‌های آلمانی از موضوعات انتخابی و انتصابی بودن مسئولین ایران حرفی زده باشند، برعکس، این هیئت ما بود که به دلیل رفتار نامناسب آشوبگران در جلسه روشنفکران ایرانی که به دعوت بنیادی وابسته به حزب سبزها به آلمان رفته بودند، به آنها انتقاد کردیم.

و ادامه می دهد:

همه‌ی دنیا و همه ایرانیان آزاداندیش می‌دانند که تاکنون مجلسی به سرافرازی و آزادگی مجلس ششم نیامده است و جناب آقای دکتر میردامادی، سیاستمداری وارسته و مدافع آزادی و اصلاحات در چارچوب قانون اساسی بوده و همواره خواهد بود.

متن کامل: http://greenway88.wordpress.com/2009/09/06/%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%db%8c%da%a9-%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%af%d9%87-%d9%85%d8%ac%d9%84%d8%b3-%d8%b4%d8%b4%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b7/

گزارش پایگاه اینترنتی پارلمان آلمان از خلاصه مذاکرات دکتر میردامادی و روشن بودن دفاع وی از منافع ملی

اما جالب اینجاست که هرچند فعلاً اسناد رسمی مجلس و وزارت خارجه درخصوص این سفر درحال حاضر در اختیار مدعیان دروغگو است، اما خلاصه خبری که روی پایگاه اینترنتی پارلمان آلمان در این رابطه منتشر شده در اختیار عموم است و می تواند ناظر بیطرف را از موضع مقتدرانه هیأت ایرانی در مذاکرات آگاه کند.

در این خلاصه گزارش از اعتراض هیأت ایرانی به نحوه اداره کنفرانس برلین و همچنین تأکید بر استقلال قوه قضائیه ایران در بررسی پرونده های تشکیل شده برای شرکت کنندگان در آن کنفرانس سخن به میان آمده؛ مطلبی که البته خصوصاً امروز با رفتارها و واکنشهای دوگانه قضات دادگاههای سیاسی، در افکار عمومی به شدت مخدوش است.

برگردان فارسی متن این خلاصه گزارش و منبع اصلی آن از طریق پیوند زیر قابل دسترسی است:

http://www.facebook.com/note.php?note_id=126906048149

گزارش روزنامه آلمانی «ولت» از این سفر و تشریفات فوق العاده و غیرعادی آن که موجب زحمت برای ساکنان محل اقامت هیأت ایرانی شد

اما یکی از نکات جالب درخصوص این سفر، تشریفات کم سابقه پیش بینی شده توسط دولت آلمان برای هیأت ایرانی بود. این تشریفات در حدی بود که موانع ترافیکی پیش بینی شده در اطراف هتل محل اقامت و پرواز هلیکوپتر امنیتی در آسمان آن محله، موجبات زحمت برای ساکنان محل شده بود و روزنامه «ولت» در گزارشی این نوید را به ساکنان داده بود که با اتمام سفر هیأت ایرانی به ریاست محسن میردامادی، این تدابیر امنیتی برچیده خواهند شد و آسایش قبلی به محل باز خواهد گشت (!):

محله "ژاندارمن ماركت" در روزهای اخير شبيه يک منطقه امنيتی بود: موانع برای ماشينها و عابران پياده، گشتهاي امنيتی پليس در هر گوشه، و يك هلی كوپتر در آسمان كه مدام درحال گشت زنی بود، و حتی در رستورانها نيز بمنظور مقابله با بمبگذاری، پليس مستقر شده بود. علت اين اقدامات تأمينی فوق العاده، اقامت محسن ميردامادی رئيس شورای روابط خارجی ايران، و هيأت همراه در هتل هيلتون ژاندارمن ماركت است، كه به دعوت پارلمان در پايتخت به سر می برند.

این گزارش ادامه می دهد:

ز آنجا كه درحال حاضر اقدامات تأمينی براي اين بازديدكنندگان در جريان است، پليس برلين اطلاعات بيشتری درخصوص برنامه اين هيأت ارائه نداد.

امروز محسن ميردامادی از وايمار بازديد كرد، فردا به هامبورگ پرواز می كند، و از آنجا راهی تهران می شود. لذا از آن پس - با برچيده شدن ملاحظات فوق العاده امنيتی - ژاندارمن ماركت مجدداً مثل قبل، آزادانه در دسترس عموم خواهد بود.

برگردان فارسی متن این گزارش و منبع اصلی آن از طریق پیوند زیر قابل دسترسی است:

http://www.facebook.com/note.php?note_id=127048228149

در این بیانیه سیاسی که رسانه ضدملی ضرغامی بارها به آن پوشش داد، و به اصطلاح آنرا کیفرخواست می نامید، افتراهای بسیار دیگری هم قابل مشاهده است که درخصوص محسن میردامادی، می توان به این نمونه نیز اشاره کرد:

مواضع ضد ملی و ضد مردمی اين حزب در مسئله انرژی هسته ای تا جايی بالا مي گيرد كه دبير كل آن آقاي محسن ميردامادی كه رئيس وقت كميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس ششم نيز بوده خواستار تسليم سريع ايران در مقابل غرب می شود و در سخنانی كه در مطبوعات مهرماه 82 درج شد ابراز می دارد: "شرايط بين المللی در حال حاضربه بگونه ای است كه اگر ما آن را نپذيريم فشارهای بين المللی بر ما بطور جدی افزايش می يابد ".

و امروز دیگر کیست که نداند محکمه ای که در کیفرخواست آن، یک مسئول سیاست خارجی کشور به خاطر یک اظهار نظر کاملاً عادی، قبل از برگزاری محکمه «ضد ملی» و «ضد مردمی» خوانده می شود در موضوع مورد ادعا صلاحیت رسیدگی بیطرفانه را از خود سلب کرده است.

جالبتر آنکه نگارنده کم اطلاع و ناآگاه این بیانیه سیاسی آنچنان مقدم و تالی را آورده که هیچ ارتباطی با هم ندارند؛ و از اظهار نظر مورد اشاره هم به هیچ وجه نمی توان ادعای «تسلیم ایران در برابر غرب» را از آن استخراج کرد؛ و نقل قول ناقص نیز درخصوص پروتکل الحاقی است که موضوع «پذیرفتن» آن مطرح است و محسن میردامادی در موضع یک کارشناس سیاست خارجی هشدار می دهد که زمان پذیرفتن این پروتکل با هزینه کم، امروز است.

یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که دولت پرطمطراق نهم ماهها قبل از نگارش این کیفرخواست و بعد از هزینه تراشیهای گزاف برای کشور در زمینه انرژی هسته ای، عملاً امتیازات زیادی را از دست داد و نهایتاً هم پروتکل الحاقی را پذیرفت؛ و امروز هم کشور را در آستانه ماجراجوئیهای خطرناک بین المللی قرار داده است، اما به لطف مددهای غیبی، کوچکترین نگرانی برای این فرصت سوزی ها و هدررفت سرمایه ها ندارد.

این بیانیه کینه توزانه سیاسی همچنین در جای دیگری درخصوص کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم چنین نوشته است:

بي هويتي اصلاح طلبان در سياست خارجي شاخص ترين وجه و بارزترين خصوصيت آنها بود. از هيچ دريوزگي براي جا انداختن خود در برابر غرب فروگذار نمي كردند. غربيها اگر ظالمانه ترين تقاضاها را هم داشتند حاضر به انجام آن بودند و بدتر اينكه در مواردي پيش بيني مي كردند كه غرب چه خواسته اي مي طلبد پيشاپيش آنها خود را هماهنگ نشان مي دادند. اوج اين قضايا در مجلس ششم بود.

كميسيون سياست خارجي گويا جزئي از وزرات خارجه غرب بود كه يكسره وزارت‌خارجه بي‌بند و بار آن روز را هم مورد ملامت قرار مي داد و بقول آقاي كروبي كه يكبار مي گفت كه اعضاي كميسيون خارجي مجلس با هر هيئتي كه صحبت مي كنند در مورد خوبي روابط با آمريكا حرف مي زنند، حتي اگر آن كشور خودش ضد آمريكايي باشد.

از دیگر اتهامات محسن میردامادی در این عریضه، طراحی سازمانی به نام «سازمان رأی» است که با اندکی تغییر، در نیروی مقاومت بسیج اجرا می شود و هدف آن استفاده غیرقانونی از تشکیلات نظامی بسیج، برای هدایت و سازماندهی آرا است؛ حال آنکه درخصوص یک حزب سیاسی، انجام این کار فعالیتی کاملاً مشروع و قانونی است.

به دلیل جلوگیری از اطاله کلام، این متن غیرحقوقی و غیرقانونی (کیفرخواست عمومی) در اینجا بیش از این مورد مداقه قرار نمی گیرد. خوانندگان علاقه مند و جویای حقیقت می توانند به پاسخ مبسوط جبهه مشارکت به اتهامات رجوع کنند:

بیانیه تفصیلی جبهه مشارکت در پاسخ به کیفرخواست دادستان معزول تهران در چهارمین دادگاه نمایشی

بخش اول: http://norooznews.biz/news/14439.php

بخش دوم: http://norooznews.biz/news/14604.php

بخش سوم: http://norooznews.biz/news/14671.php

بخش پایانی: http://norooznews.biz/news/14757.php

منبع: فیس بوک محسن میردامادی


 


امروز:دکتر عليرضا رجايی شايد نادر فعال سياسی و تحليلگری است که اگرچه هيچگاه نماينده مجلس شورای اسلامی‌نشد اما نامش با مجلس گره خورده است؛ از آن زمان که شورای نگهبان با ابطال غيرقانونی و توجيه‌ناپذير بيش از ششصدهزار رأی مردم تهران، از حضور اين فعال ملی-مذهبی در مجلس اصلاحات، مجلس ششم، جلوگيری کرد. ماجرايی که «شکايت بی‌سرانجام» معاون سياسی وقت وزارت کشور از دبير شورای نگهبان را به همراه داشت.

وضعيت کنونی جنبش سبز، اختلاف ميان اصولگرايان و چشم‌انداز پيش روی فرايند دموکراتيزاسيون در ايران را با عليرضا رجايی، دکترای علوم سياسی، روزنامه نگار و فعال ملی-مذهبی در ميان نهاديم. وی، صبور و اميدوار، ايران را کليد دموکراسی در خاورميانه می‌داند. اين صبوری البته به ديدگاه سياسی دکتر رجايی محدود نيست، آنچنان‌که تلفن‌های پی‌درپی من برای انجام مصاحبه را همواره متين و صبورانه پاسخ گفت.

جناب آقای دکتر عليرضا رجايی؛ با تشکر از وقتی که در اختيار ما قرار داديد، اجازه بدهيد خيلی سريع به سراغ اصل مسئله برويم و آن‌هم اينکه به نظر شما، جنبش سبز هم‌اينک متوقف شده، نهفته شده يا همچنان با همان شدت و حدت استوار مانده است؟

جنبش سبز، يک جنبش اعتراضی-انتقادی است. بخش اعتراضی آن، حدود هشت ماه فعالانه در خيابانها و به مناسبتهای مختلف بروز داشت که پس از سرکوب‌های همه‌جانبه جناح حاکم، بيشتر در اشکال انتقادی آن استمرار دارد. در واقع آنچه امروزه جنبش سبز می‌ناميم، عصاره انتقادی همه جناح‌ها يا جريان‌های بيرون از حاکميت است که به روش مسالمت‌آميز سياست‌های جاری را نقد می‌کند. در واقع، برخلاف مواضع جناح حاکم که امور را رو به اعتلا می‌دانند، اين جنبش و حاميان و رهبران آن مسير موجود را رو به بن‌بست می‌بيند. بنابراين جنبش سبز حرکتی خموده و ايستا نيست بلکه پويشی مستمر و ارگانيک از جامعه مدنی ايران است که در هر فرصتی، حتی در مهمترين نهادهای رسمی، به طور طبيعی بروز می‌يابد و هيچ کانون رسمی ‌و مشخصی هم برای آن وجود ندارد. بدين معنا، به جهت ارگانيک بودن اين جنبش، محتوای آن نسبت به گذشته عميق‌تر و برنده‌تر شده اما به جهت ظاهر، ابعاد خيابانی خود را از دست داده است.

شما در گفتگويی با راديو زمانه تاکيد کرده بوديد که جنبش از اين پس بايد منتظر فرصتی برای پيگيری مطالباتش باشد. به نظر شما با توجه به تجربه حاکميت از اعتراض‌های سال گذشته، اساسا می‌توان به چنين فرصتی حداقل در آينده نزديک اميدوار بود و حاکميت چنين فرصتی به جنبش خواهد داد يا خير؟

جناح حاکم، جنبش سبز را از ابتدا مسأله‌ای امنيتی تعريف کرده و همين آن را در گرداب برخوردهای کور فرو برد، که با وجود اين همه سياست‌های محدودکننده، هنوز و هر روز نسبت به اعاده يا اشکال جديد بروز و ظهور آن ابراز نگرانی می‌کند، بنابراين، نيرو و سرمايه عظيمی ‌برای آنچه ميرحسين موسوی از آن با عنوان «جنگ با سايه‌ها»، نام برد به کار گرفته شده است که در عمل حاصلی به همراه نخواهد داشت. زيرا جنبش سبز نقيض نه سياست‌ها، که بی‌سياستی حاکم است و عجز و درماندگی در اداره بديهی‌ترين امور از آن می‌بارد. به اين جهت است که جنبش سبز را جنبش ارگانيک جامعه مدنی می‌ناميم و لاجرم هرگونه سرکوبی معطوف و محدود به افراد خواهد ماند و دامنه کليت جنبش را در بر نخواهد گرفت. جنبه ديالکتيکی ماجرا در اين است که جناح حاکم به جنبش فرصت نمی‌دهد و همين، عين فرصت دادن به جنبش برای تعميق و گسترش است.

در پايان عصر اصلاحات، بسياری از نخبگان و روشنفکران هشدار می‌دادند که شکست جنبش اصلاحات به جنبش‌های راديکال‌تر و به عبارت بهتر، حداکثری‌تری منجر خواهد شد که ديگر برخلاف جنبش اصلاحات، به اصلاحات تدريجی و پارلمانتاريستی پايبند نخواهد شد. با توجه به اينکه شما سالها از نزديک با راس و بدنه جنبش اصلاحات در ارتباط بوديد و يادداشت‌های متعددی در اين‌باره منتشر کرده‌ايد، به اعتقاد شما چه ارتباطی ميان اين دو جنبش می‌توان برقرار کرد؟ آيا معتقديد که جنبش سبز، نتيجه گريزناپذير شکست اصلاحات و اصلاح‌ناپذيری ساختار کنونی به شيوه پارلمانتاريستی است؟

جنبش سبز زايشی از دل جنبش اصلاحی است. جنبش اول پس از مواجهه با سرکوب‌های سنگين و دردآور، مجدداً خود را در جريان انتخابات سال ۱۳۸۸ بازسازی کرد و با جمع‌بندی اشتباهات گذشته، از هرگونه تندروی پرهيز نمود. همين رويه اعتدالی، چنان ابعاد وسيعی پيدا کرد که جريان راست افراطی نيز نتوانست آن را انکار کند و با همه سازماندهی‌های از پيش طراحی شده و حتی حمايت صريح مقام‌های رسمی‌ از احمدی‌نژاد، موج حمايت از ميرحسين از يکی-دو ماه مانده به انتخابات ۲۲ خرداد، عملا تبديل به يک جنبش واضح و قابل رويت شد. زمينه‌های خفته جامعه ايران بار ديگر بيدار شده بود و راست افراطی برای مقابله با آن راهی جز سرکوب نداشت. بنابراين مسأله ديگر برای جناح راست، رئيس جمهوری ميرحسين نبود، بلکه نيروی اجتماعی عظيمی‌ بود که هرگونه خطر آسيب از ناحيه آنها نشأت می‌گرفت.

از موضع امنيتی نيز ماجرا به اين ترتيب قابل توضيح بود که تهديد هميشگی اين نيروی اجتماعی را با سرکوب همه‌جانبه و خفه کردن آن تا آينده قابل پيش‌بينی، تبديل به فرصت خواهيم کرد. بنابراين اولاً جنبش سبز به‌راستی حاصل ناکامی ‌تلاش برای انجام انتخابات آزاد است و ثانياً به جهت وجود واقعی يک نيروی اجتماعی عظيم، پتانسيل اين جنبش قابل سرکوب قطعی نيست.

با توجه به مسائلی که در بالا به آنها اشاره کرديد، کدام يک از اين دو جنبش برای پروسه‌ی گذار به دموکراسی در ايران مثمرثمرتر هستند؟

ضرورت حضور جنبش اصلاحی، وجود حداقلی از انتخابات آزاد است که پس از ۲۲ خرداد ۸۸ منتفی شده به نظر می‌رسد و همان‌گونه که گفته شد اصولاً به همين دليل، جنبش اصلاحی تغيير ماهيت داد و در گذار به جنبش سبز، شکل مقاومت مدنی به خود گرفته است.

طی چندماه اخير اختلاف ميان اصولگرايان فزونی يافته به گونه‌ای که حتی بازاريان به عنوان متحدان استراتژيک نظام جمهوری اسلامی ‌هم دست به اعتصاب زدند. چگونه می‌توان اين موج نارضايتی‌های سياسی و غيرسياسی گروه‌های مختلف مردم، را به يک خواست سياسی مشترک رساند؟ به باور شما آيا می‌توان ميان گروه‌های مختلف (دانشجويان، بازاريان، زنان، هنرمندان، روشنفکران و...) يک گفتمان مشترک برقرار کرد و يا هر کدام از اين گروه‌ها بايد به تنهايی مطالبات‌شان را پيگيری کنند؟

جنبش سبز، حاصل جمع مجموعه خرده جنبش‌های موجود جامعه مدنی در ذيل خواسته‌ی تاريخی انتخابات آزاد و دمکراتيک است. هر چند انتخابات آزاد فی نفسه هدف سياسی برانگيزاننده‌ای است اما در عين حال، مسيری برای کارآمد کردن ساختار بی‌کفايت مديريتی نيز هست. اين بی‌کفايتی مديريتی، منافع روزمره طبقه‌های مختلف اجتماعی را در معرض تهديدهای اساسی قرار داده است و خود عملاً باعث وحدت نسبی ميان مطالبات متنوع موجود می‌شود. با وجود اين، از آن جا که هدف اساسی جنبش سبز دمکراتيک‌سازی دولت و جامعه است، در اين که عمق دموکراسی‌سازی تا کجا خواهد بود، لزوماً ميان طيف‌های متنوع حاضر در جنبش، تا به آخر وحدت نظر نخواهد بود.

حاکميت در طول يک سال اخير تعداد زيادی از عالی‌ترين مسئولان سابق همين نظام را به خيانت، فتنه، فقدان بصيرت و حتی فساد متهم کرده است و در واقع، نوعی تصفيه‌سازی و تغيير نسل را ميان يقه سفيدها و مسئولان نظام شاهد هستيم. به باور شما، ادامه حيات سياسی اين مسئولان سابق که در ميان آنها رييس‌جمهور، نخست‌وزير، رييس مجلس، وزرا، نمايندگان مجلس و غيره ديده می‌شود، واجد چه ويژگی‌هايی است؟ چون به هر حال استمرار درازمدت اصطحکاک حاکميت و اين رهبران اپوزسيون به‌ويژه در درون کشور، بعيد به نظر می‌رسد.

چنان که در متن پرسش نيز آمده است، بسياری از مسئولان سابق عملاً به اپوزيسيون وضع موجود تبديل شده‌اند، اما اين‌که گفته شده استمرار درازمدت اصطکاک حاکميت و رهبران اپوزيسيون در درون کشور بعيد به نظر می‌رسد، ضرورتاً اين‌گونه نيست. نمونه چنين رژيم‌هايی قبلاً در اروپای شرقی و اتحاد شوروی وجود داشت که علی‌رغم بسته بودن فضای سياسی، برخی چهره‌های منتقد و معترض، به حيات خود ادامه می‌دادند.

برخی معتقدند که مختصات خاورميانه، وجود منابع عظيم انرژی همچون نفت و گاز، جو ميليتاريستی منطقه، تاثير باورهای مذهبی و چالش‌های فرقه‌ای عملا امکان برقراری نظام سياسی دموکراتيک را غيرممکن ساخته است و ايران را معدل ميان پاکستان و ترکيه می‌دانند. آيا شما با اين ديدگاه موافقيد؟ به عبارت بهتر، عليرغم اين همه موانع تاريخی-منطقه‌ای آيا همچنان می‌توان به سرنوشت جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه خاورميانه، بويژه در ايران اميدوار بود؟

ايران معدل ميان پاکستان و ترکيه نيست. اولا آنچه تحت عنوان نيروی اجتماعی حامی ‌وضع موجود معرفی می‌شود، هر چند ميليون که باشد، بيش از هر چيز با سازماندهی‌های شبه‌نظامی ‌و به کارگيری همه گونه امکانات حکومتی، انسجام خود را حفظ کرده است، به گونه‌ای که حذف اين حمايت‌های رسمی، پراکندگی قطعی و وسيع آن را در پی خواهد داشت.

از سوی ديگر با کمک همين ابزار، مانع سازماندهی و تشکل حاميان جنبش سبز و به طور کلی احزاب اصلاح‌طلب شده‌اند. بنابراين وضع کنونی، وضعی مکانيکی و به تعبيری غيرواقعی است. هر چند که به جهت قدمت سرکوب و حجم وسيع مطالبات فروخفته جامعه مدنی، در مقاطع شکست ديکتاتوری، به قول آقای کاتوزيان، به جای دموکراسی غالباً هرج و مرج غلبه می‌يابد و تاکنون يک دموکراسی مستمر در ايران تجربه نشده است، اما به اين نکته نيز بايد توجه نمود که ديکتاتوری‌های ايران تا سرحد مرگ از خود جان سختی نشان می‌دهند و درست در هنگام مرگ و زوال آنها، قدرت مرکزی سازماندهی شده نيز از هم متلاشی می‌شود و همين باعث چيزی می‌شود که آقای کاتوزيان آن را «هرج و مرج» می‌نامد و البته طبيعی هم هست. برای تحقق دموکراسی مستمر، بايد دموکراتيزاسيون از دل نظم موجود سر برآورد، چيزی که تاکنون تحقق نيافته است. اما امکانات منحصر به فرد جنبش سبز اين چشم‌انداز را به ما نويد می‌دهد که مشارکت عمومی‌ در اين جنبش و پيگيری صبورانه و متداوم آن، اين دور باطل و معيوب را ملغی سازد. در همين چهارچوب در مورد جنبش دمکراسی‌خواهانه منطقه خاورميانه نيز بايد گفت که ايران کليد دموکراسی خاورميانه است. سرنوشت ديکتاتوری يا دموکراسی در ايران، آينده اين دو شکل از قدرت را در خاورميانه نيز رقم خواهد زد. در حال حاضر جنبش سبز در ايران به دنبال چيزی شبيه وضع طبيعی است. وضع طبيعی در ايران نيز با توجه به برآيند نيروهای اجتماعی، يک دموکراسی ميانه‌رو با مراعات باورها و ارزش‌های مذهبی است که اميدوارانه به تحقق آن باور داريم.

همانطور که مطلعيد، تحريم‌های جديد عليه برنامه هسته‌ای ايران فراگيرتر از گذشته اعمال می‌شود و اشخاص و نهادهای بيشتری مشمول اين تحريم‌ها شده‌اند. با توجه به اصرار حاکميت مبنی بر بی‌تاثير بودن تحريم‌ها و ادامه برنامه هسته‌ای، تحليل شما از استمرار اين شرايط چيست و آيا نخبگان و طبقه متوسط جامعه، حق دارند که نسبت به حمله نظامی‌ به ايران، نگران باشند؟

در مؤثر بودن تحريم‌ها جای ترديد نيست و اگر به آنها خطر جنگ نيز افزوده شود، بيش از همه مردم عادی متضرر خواهند شد. البته طی تمام سال‌های پس از انقلاب، ميزانی از تحريم‌ها هميشه وجود داشته است و اگر منظور از بی‌تأثيری تحريم‌ها اين است که هزينه‌های نظامی-امنيتی کاهش نخواهد يافت، احتمالاً سخن بالنسبه درستی است اما اگر منظور اين است که اتلاف منابع مالی، خريدهای گران‌قيمت بين‌المللی، توقف پروژه‌های زيرساختی توسعه‌ای، عدم تأمين منابع برای تعميق آموزش، بهداشت و فرهنگ و... به همراه نخواهد داشت متأسفانه سخنی يک‌سره نادرست و غلط است. مجموعاً در وضع فعلی، مردم ايران به درستی نگران همه‌ی امور هستند که البته حمله نظامی‌ به ايران نيز شامل حال آن می‌شود.

منبع: بامدادخبر - يوحنا نجدی (به نقل از گویا)


 


امروز:مدیر کل ستاد مدیریت بحران استان تهران از کشته و زخمی شدن ۲۲ نفر از شهروندان سمنانی در زلزله ۹/۵ ریشتری شب گذشته خبر داد و افزود: این زلزله هیچ فشاری به گسلهای تهران وارد نکرده است.

محمد رضا محمودی در گفتگو با مهر از کشته شدن سه شهروند سمنانی در زلزله ۹/۵ ریشتری شب گذشته این استان خبر داد و افزود: در این حادثه ۱۹ نفر از شهروندان مجروح شدند. همچنین بر اساس گزارش مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران تا کنون ۳۰ پس لرزه در سمنان به وقوع پیوسته که بیشترین آن ۹/۴ ریشتر بوده است.

وی افزود: پس از اعلام وقوع زلزله در استان سمنان ساعت سه بامداد روز "شنبه" اتاق مدیریت بحران استان تهران با حضور استاندار تهران تشکیل جلسه داد.

محمودی اظهار داشت: پس از اعلام تشکیل اتاق مدیریت بحران تمامی مسئولان و مدیران دستگاههای دولتی استان تهران در محل جلسه حاضر شده و تمامی شریانهای حیاتی استان اعم از آب، برق، گاز، مخابرات و راهها را ارزیابی کردند.

وی گفت: با وجود اینکه تیمهای امدادی در تهران آماده ارائه خدمات امداد و نجات به زلزله زدگان سمنان بودند ولی مسئولان استان اعلام کردند وضعیت عادی و قابل کنترل است و نیاز به کمک نداریم.

مدیر کل مدیریت بحران استان تهران اعلام کرد: بر اساس گزارش مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران این زلزله به گسلهای تهران هیچگونه فشاری وارد نکرده است.


 


امروز:اقدام وزارت ارشاد برای اکران فیلم‌های سینما‌ها در فواصل اذان مغرب تا اذان صبح که به طرح از اذان تا اذان معروف شده است و همچنین حذف نوای ربنای شجریان از صداوسیما، مهمترین موضوعات مورد بررسی کمیسیون فرهنگی مجلس در ایام ماه مبارک رمضان بوده است.

به گزارش ایلنا سید جلال یحیی‌زاده نماینده تفت‌ومیبد، با بیان اینکه حذف نوای ربنای شجریان از صداوسیما در حد یک خبر در کمیسیون فرهنگی مطرح شده است، اظهار داشت: برخی اعضای کمیسیون با بررسی مواضع شجریان و برخوردی که صداوسیما با وی کرده است، توضیحاتی ارائه داده‌اند.

به گفته وی، در کل نظر کمیسیون فرهنگی با حذف صدای شجریان مثبت بوده و نظر منفی‌ای اعلام نشده است.

گفتنی است که استاد محمدرضا شجریان در جریان حوادث بعد از انتخابات نسبت به رفتار برخی از مسئولان انتقاد کرده بود.

عضو کمیسیون فرهنگی مجلس در خصوص بررسی طرح اذان تا اذان نیز با اشاره به اینکه سال گذشته نیز وزارت ارشاد در ماه مبارک رمضان چنین سیاستی را اتخاذ کرده بود، اظهار داشت: امسال نیز کمیسیون فرهنگی با این اقدام وزارت ارشاد مخالفت کرد.

یحیی‌زاده با اشاره به اینکه توجیه وزارت ارشاد، افزایش درآمد سینماها در ماه رمضان با استفاده از فضای معنوی این ماه است، ادامه داد: اینکه معنویت این ماه هزینه مسائل مادی و اقتصادی شود‌، پذیرفتنی نیست. مضاف بر اینکه ممکن است حاشیه‌های ناهنجاری نیز در این سانس‌های سینمایی به وقوع پیوندد که نگاه منفی کمیسیون را تشدید می‌کند.

وی از حضور وزیر ارشاد در جلسه کمیسیون فرهنگی برای بررسی این مساله خبر داد و افزود: در این جلسه به نظر می‌رسید که ایشان نظر کمیسیون را‌پذیرفتند و اعلام کردند که اکران فیلم‌های سینما در این ساعات هنوز جدی نیست.

نماینده تفت و میبد در واکنش به اینکه هنوز اکران فیلم‌های سینما در این ساعت ادامه دارد، گفت: به نظر می‌رسد که باید بار دیگر از وزیر ارشاد توضیح بخواهیم.

عضو کمیسیون فرهنگی مجلس همچنین با انتقاد از برخی سریال‌های تلویزیونی در ماه مبارک رمضان، خاطرنشان کرد: پس از آنکه گزارشی راجع به کیفیت این سریال‌ها به کمیسیون فرهنگی ارائه شود در مورد آن موضع‌گیری رسمی خواهیم داشت.


 


امروز:فضای فیزیکی زندان‌ها متناسب با تعداد زندانیان نیست به گونه‌ای که این فضای فیزیکی کمتر از یک دوم ظرفیت زندانیان را جواب‌گو است.

غلامحسین اسماعیلی در حاشیه سومین سالانه شورای هماهنگی پیشگیری از وقوع جرم مشهد در جمع خبرنگاران با بیان اینکه ما در زندان‌ها صنفی طبقه‌بندی نمی‌کنیم، اظهار کرد: طبقه‌بندی ما بر اساس نوع جرم است.

وی در خصوص علت افزایش ورودی زندان‌ها گفت: در دوره جدید قوه قضائیه همکاران قضایی احساس می‌کنند باید با مسائل با جدیت بیشتری برخورد کنند و این در حالی است که طرح‌های مختلف و متعددی از سوی ناجا اجرا می‌شود که آن نیز منتهی به دستگیری و صدور حکم می‌شود.

اسماعیلی خاطرنشان کرد: البته به طور طبیعی در هر سال نسبت به سال گذشته آمار جرایم افزایش یافته است.

وی در ادامه با اشاره به اینکه مجازات‌ها باید برای فرد مرتکب بازدارنده و برای دیگران عبرت آموز باشد، افزود: ما در اجرای مجازات حبس ۳ موضوع عبرت‌آموزی برای دیگران، بازدارندگی و اصلاح و تربیت برای شخص مرتکب را به طور ویژه مدنظر قرار داده‌ایم.

رییس سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور همچنین به اصلاح آیین‌نامه مرخصی زندانیان اشاره کرد و گفت: در آیین‌نامه جدید برای اعطای مرخصی معیار و هدف گذاشتیم تا حبس اثر بازدارندگی داشته باشد.

وی در پاسخ به سوالی پیرامون تراکم جمعیت در زندان‌ها عنوان کرد: فضای فیزیکی زندان‎ها متناسب با تعداد زندانیان نیست.

اسماعیلی با اشاره به این که در زندان‌ها با تراکم شدید زندانی مواجه هستیم، افزود: در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب به دنبال زندان‌سازی برای نگهداری زندانیان نبودیم.

وی عمر زندان‌ها را ۵۰ سال دانست و اظهار کرد: در قبل از انقلاب درصد زندانیان جرایم مواد با کل زندانیان حدود ۵ درصد بود در حالی که اکنون حدود ۵۰ درصد زندانیان را زندانیان جرایم مواد مخدر تشکیل می‌دهد.

رییس سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور گفت: اگر جرایم مواد مخدر در کشور نبود، نیازی به زندان جدید نداشتیم.

وی ایجاد اردوگاه‌ها را از جمله تدابیر برای مقابله با کمبود فضا در زندان‌ها دانست و افزود: بر اساس قانون برای ایجاد اردوگاه‌ها و نگه‌داری محکومان مواد مخدر، دولت و ستاد مبارزه با مواد مخدر باید اعتبارات لازم را در اختیار قوه قضائیه قرار می‌دادند اما این امر از سال ۸۰ به بعد متوقف شد و اردوگاه‌ها نیمه تمام ماند.

اسماعیلی خاطرنشان کرد: اگر اردوگاه‌هایی که در قانون دیده شده بود فعال می‌شدند، دیگر گرفتار این موضوع نبودیم


 


امروز: مختاراسدی و محمود باقری، دو عضو دربند کانون صنفی معلمان ايران، روز پنج‌شنبه چهارم شهريور، با خانواده‌های خود ملاقات کردند.

به گزارش بامدادخبر، اين دو معلم زندانی که پس از نزديک به دو ماه بازداشت، برای اولين بار موفق به ديدار خانواده‌های خود می‌شدند، از روحيه خوبی برخوردار بودند و با بيان اينکه بازجويی‌های‌شان پايان يافته است، از احتمال آزادی خود در روزهای آينده خبر دادند.

گفتنی است مختار اسدی، عضو کانون صنفی معلمان کرج، روز هفتم تيرماه و محمود باقری عضو هيآت مديره‌ی کانون صنفی معلمان روز هشتم تيرماه توسط ماموران امنيتی بازداشت و به زندان اوين منتقل شدند. بازداشت محمود باقری که از دبيران باسابقه‌ی فيزيک تهران به شمار می‌رود پس از احضار به حراست اداره‌ی آموزش و پرورش منطقه چهار تهران صورت گرفت.


 


امروز:به گزارش عصر ایران، روزنامه الحیات چاپ لندن در شماره امروز شنبه خود نوشت:"سرگی ریابکوف" معاون وزیر امور خارجه روسیه گفت که تحریم های شورای امنیت علیه ایران، همکاری با این کشور را در زمینه کاربرد صلح آمیز انرژی هسته ای از جمله ساخت نیروگاه های آب سبک ، منع نمی کند."

علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران روز پنجشنبه گذشته گفته بود تهران پیشنهاد کرده است کنسرسیوم مشترکی با مسکو برای تولید سوخت هسته ای ایجاد شود.

تبليغات خبرنامه گويا
advertisement@gooya.com


براساس این پیشنهاد، سوخت هسته ای توسط کنسرسیوم مشترک در خاک روسیه تولید می شود.

معاون وزیر خارجه روسیه اضافه کرد: مشکل اصلی در شکیل کنسرسیوم هسته ای با ایران، مسئله غنی سازی اورانیوم است که ممکن است در زمینه های نظامی کاربرد داشته باشد.

ریابکوف ادامه داد: اطلاعاتی را درباره اینکه ایران تصمیم گرفته برای اهداف نظامی، غنی سازی کند در اختیار نداریم ولی اعتماد کاملی هم نداریم که کل برنامه هسته ای ایران، صلح آمیز است. به همین دلیل اظهارات صالحی برای تشکیل کنسرسیوم هسته ای با روسیه، نیازمند تحلیل بیشتری است.

پیشنهاد ایران برای تشکیل کنسرسیوم با روسیه با هدف تولید سوخت هسته ای برای نیروگاه اتمی بوشهر مطرح شده بود.

نیروگاه اتمی بوشهر روز شنبه هفته گذشته با آغاز سوخت گذاری، راه اندازی شد. این سوخت تنها نیاز نیروگاه را برای یک سال کفایت می کند.

روسیه پیمانکار ساخت و تهیه سوخت نیروگاه اتمی بوشهر است.

ایده تشکیل کنسرسیوم بین المللی برای تولید سوخت هسته ای در خارج از ایران، حدود دو سال پیش از سوی کشورهای 1+5 (کشورهای عضو دائم شورای امنیت و آلمان) مطرح شد ولی ایران آن را رد کرد.


 


امروز: رئیس اداره سیاسی سپاه، با ادعای اینکه "جریان فتنه گروهی معدود و اندك هستند که ممكن است در میانشان از دانه درشت‌ها نیز حضور داشته باشد"، هشدار داد "عناصر سیاسی كه به مبانی و اركان نظام اعتقاد دارند باید با آشكار شدن وابستگی سران فتنه به بیگانگان و دشمنان، موضع خود را روشن و تعیین تكلیف كنند؛ چراكه اگر اینكار را نكنند، با كسی تعارف وجود ندارد و قطعا شورای نگهبان در احراز صلاحیت‌ها به وظیفه قانونی خود عمل خواهد كرد."


به گزارش فارس، سردار پاسدار یدالله جوانی، که خبرگزاری مزبور وی را "کارشناس مسائل سیاسی" معرفی می کند، معتقد است "تصور و تلقی فتنه گران این بود كه به هر حال با سیاه‌نمایی از وضع موجود و نوعی عوام‌فریبی می‌توانند در انتخابات رأی بیاورند و اگر رأی هم نیاوردند با ادعای تقلب در انتخابات و به خیابان آوردن هواداران خود، نظام را تحت فشار قرار دهند. "


جوانی می گوید "هدف آنها از ادعای تقلب، تحت تاثیر قرار دادن وضعیت موجود و به دست گرفتن مدیریت جریان حاكم بر كشور بود، که به فضل الهی و با هوشیاری رهبری و بصیرت و آگاهی مردم، دست آنها رو شد و مشخص شد این جریان، علی‌رغم داشتن سابقه انقلابی و حضور در بدنه حكومت در سال‌های گذشته، به یك توطئه كثیف و نوعی عوام فریبی دست زد، كه از آن به عنوان نفاق جدید یا جریان فتنه یاد می‌شود. "


این مقام ارشد سپاه همچنین ادعا می کند "وقتی این جریان در سناریوی خود با شكست مواجه شد، دو راه پیش‌روی خود دید؛ اول اینكه رسما اعلام كند شكست خورده و از صحنه سیاست كناره‌گیری كند و یا به بازسازی خود پرداخته و در كمین فرصت‌ها بنشیند. "


جوانی ادامه داد: این جریان شكست خورده راه دوم را انتخاب كرد؛ چراكه به این نتیجه رسیدند كه تقابل خیابانی با نظام اسلامی هیچ نتیجه‌ای بجز منفور شدن برای آنها نداشته است و نمی‌توان با جنجال‌های تبلیغاتی و شانتاژ و جنگ روانی عوام‌فریبی كرد.


رئیس اداره سیاسی سپاه گفت "فتنه‌گران با ادعای صداقت، رقیب خود را متهم به دروغگویی می‌كردند ولی با گذر زمان مشخص شد كه دروغگویی واقعی چه كسانی بودند." .


جوانی در ادامه مدعی "سناریوی جدید جریان فتنه" شد و گفت "در حال حاضر این جریان شكست خورده برای اینكه بقای خود را تضمین كند، با بازسازی چهره منافقانه خود و تبرئه خود با ترفندهای گوناگون، در تلاش است از اتهام براندازی نظام اسلامی شانه خالی كند و‌ آن را یك تحلیل غلط و خود را معتقد به قانون اساسی و وفادار به نظام معرفی كند. "


وی در ادامه با ادعای "قطعی بودن وابستگی این جریان به بیگانگان" مدعی شد "آنها قطعا با شواهد و قرائن موجود به دنبال براندازی بودند و مجموع جریان‌های موجود كشور باید مواضع خود را در قبال جریان فتنه به روشنی مشخص كنند، چرا كه نظام اسلامی و مردم از اقدامات شوم فتنه‌انگیزان خسارت‌های جبران‌ناپذیری متحمل شد. "


رئیس اداره سیاسی سپاه همچنین ادعا کرد "جریان فتنه معدود و اندك هستند"، "هر چند ممكن است در میان فتنه‌گران از دانه درشت‌ها نیز حضور داشته باشد. "


وی با هشدار نسبت به انتخابات آتی در کشور، ادعا کرد "عناصر سیاسی كه به مبانی و اركان نظام اعتقاد دارند باید با آشكار شدن وابستگی سران فتنه به بیگانگان و دشمنام این مردم، موضع خود را روشن و تعیین تكلیف كنند؛ چراكه اگر اینكار را نكنند مردم و نظام با كسی تعارف ندارد و قطعا سوژه‌ای نگهبان در احراز صلاحیت‌ها به وظیفه قانونی خود عمل خواهد كرد.


رئیس اداره سیاسی سپاه، با ادعای "آتش‌افروزی سیاسی فتنه‌گران" اظهار عقیده کرد "همواره بعد از انقلاب، جریانی به دنبال اختلاف و رودرو قرار دادن نیروهای اصیل انقلاب بوده كه در همین زمینه در دوران حضرت امام حركت جریان‌های نفاق و جریان‌های لیبرال و امروز نیز فتنه‌انگیزی جریان‌های نفاق جدید قابل مشاهده است. "


این مقام ارشد سپاه، چندی پیش نامه شکایت آمیز هفت تن از اعضای مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت، از نهادهای امنیتی- اطلاعاتی و همچنین دخالت نهادهای نظامی در روند و نتیجه انتخابات ریاست جمهوری را مورد حمله قرار داده بود. و گفته بود "با توجه به اینکه جمعی از نیروهای برجسته و سرداران و فرماندهان بسیج و سپاه، نقش مهمی را در نورافشانی به تاریک‌خانه و سردمداران آن داشتند، باعث شد که جریان فتنه به شدت از دست سپاه و بسیج و افراد خاصی که در این عرصه ایفای نقش کردند، ناراحت و عصبانی شوند و به دنبال نوعی انتقام‌گیری برآیند. "


 


امروز: در واکنش به بازداشت رئیس اسبق دانشگاه جندی شاپور دزفول، جمعی از دانشگاهیان استان خوزستان، ضمن هشدار نسبت به شرایط امنیتی حاکم بر دانشگاههای کشور و ابراز نگرانی از ادامه روند فعلی، از مسئولان عالی، روحانیون برجسته و نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواستند تا برای پایان دادن به فضای ناامید کنندۀ کنونی حاکم بر دانشگاهها کوشش نموده و بسترهای لازم را برای امنیت محیط های علمی فراهم آورند.


گفتنی است دکتر امیر حسین شیروی، رئیس اسبق دانشگاه جندی شاپور دزفول و عضو هیت علمی آن دانشگاه، بامداد یکشنبه ٣١ امرداد ماه ۸۹ در منزلش در شهر دزفول بازداشت شد.


بنا به گزارش منابع خبری جرس، دانشگاهیان خوزستان در بیانیه اعتراضی خود، که روز پنجشنبه چهارم شهریور ماه ۸۹ آن را صادر نموده اند، متذکر گردیده اند:


"امسال در حالی به پیشواز سال جدید تحصیلی می رویم که فضای عمومی دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی در نامطلوبترین وضعیت خود در طی سالیان گذشته قراردارد.


مجموعه ای از سیاست های غلط و برخاسته از اغراض خاص سیاسی که با انتقال دکتر کامران دانشجو از ستاد انتخابات کشور به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری قابل پیش بینی بود اکنون به شکل گسترده ای محیط های دانشگاهی را تهدید می کند.


دخالت های نهادهای غیر دانشگاهی در امور داخلی دانشگاه ها و سپردن اداره دانشگاه ها به افراد فاقد پیشینه مثبت و کارآمد اجرایی، بازنشسته نمودن اجباری اساتید متعهد و کارآمد، مانع تراشی در فعالیت های علمی بعضی اساتید، دست به دست هم داده و امروز موجب حاکم شدن فضای دلسرد کننده و یاس آمیزی بر محیط های دانشگاهی گردیده است.


از سوی دیگر امنیتی شدن دانشگاه ها در یک سال گذسته که به پُر خطر شدن فعالیت سیاسی و حتی اظهار انتقاد ساده و سازنده منجر شده است، فضا را به گونه ای برای رواج دروغ، تظاهر، ریا، فریب و انجام گسترده تبلیغات تو خالی و پرهزینه فراهم آورده است که نمونه آن در سال های پس از انقلاب اسلامی در دانشگاه ها دیده نشده است.

افزون بر این انتشار هر از گاه اخبار تاسف آور مانند احضار و بازداشت شدن برخی از اعضای هیئت علمی دانشگاه های استان خوزستان که دارای پیشینه درخشانی در امور علمی، اجرایی و انقلابی می باشند، از جمله بازداشت اخیر جناب آقای دکتر امیر حسین شیروی عضو هیئت علمی و رئیس سابق مجتمع آموزش عالی جندی شاپور دزفول، موجب شده است تا در آستانه بازگشایی دانشگاه ها چشم انداز تاریکی پیش روی دانشگاهیان قرار گیرد.


اینجانبان گروهی از اعضای هیئت علمی دانشگاه های دولتی استان خوزستان، در راستای تلاش برای تحقق فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم تحکیم وحدت میان نیروهای وفادار به انقلاب برای فائق آمدن بر دسائس دشمنان قسم خورده نظام اسلامی، با ابراز نگرانی از ادامه این روند و اعلام خطر نسبت به پیامدهای ناگوار علمی، اقتصادی و فرهنگی این وضعیت برای آینده کشور، از مسئولان عالی، روحانیون برجسته و نمایندگان مجلس شورای اسلامی می خواهیم تا برای پایان دادن به فضای نا امید کننده کنونی حاکم بر دانشگاه ها کوشش نمایند و بستر های لازم را برای با نشاط و امن کردن محیط های علمی فراهم آورند."


امضا کنندگان بیانیه فوق الذکر را، جمعی از اعضاء هیئت علمی دانشگاه های استان خوزستان، شامل بر
- مجتمع آموزش عالی جندی شاپور دزفول
- دانشگاه شهید چمران اهواز
- دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی رامین
- دانشگاه پیام نور خوزستان
- دانشگاه علوم و فنون دریایی خرمشهر
- مجتمع آموزش عالی خاتم الانبیاء بهبهان

امضا نموده اند.


 


وقتی که امسال هم طرح از "اذان تا اذان" مطرح شد، برخی از آقایان علما نسبت به آن معترض شدند، و یکی از آنان صریحاً اعلام کرد که چنین طرحی موجب خلوت شدن مساجد در ماه رمضان می‌شود و حتی بعضاً گفته شد که این طرح با هدف ممانعت از رفتن مردم به مساجد طراحی شده است. دقت در این خبر و تجزیه و تحلیل آن نکات زیادی را روشن خواهد کرد که این یادداشت می‌کوشد بطور خلاصه برخی از این موارد را توضیح دهد.


- اولین نکته این است که آقایان حتماً متوجه خلوتی مساجد شده‌اند و بطور ناخواسته به آن اقرار می کنند، و لذا در پی کشف علت آن برآمده‌اند و دم دست‌ترین علت نیز اجرای طرح از اذان تا اذان بوده‌ است.

- تصور آنان این است که اگر کسی سینما نرفت حتما به مسجد می‌آید، در حالی که در صورت بسته بودن سینماها مردم انواع و اقسام اماکن را برای رفتن و انواع شیوه‌ها را برای دیدن فیلم در اختیار دارند که می‌تواند آن‌ها را انتخاب کنند و این تصور غلط است که با بستن سینماها مردم رو به سوی مسجد خواهند آورد. بویژه که این دو مکان جانشین یکدیگر نمی شوند یکی برای عبادت است و دیگری برای گذران اوقات فراغت. اگر بپذیریم که این دو مکان قابل جایگزینی هسنند در این صورت یا سینما هم مثل مسجد محل عبادت است یا مسجد هم مثل سینما محل گذران اوقات فراغت.


- فرض معترضین به طرح این است که بسیاری از مردم در میان دو گزینه‌ی رفتن به مسجد و سینما، دومی را انتخاب می‌کنند، و مسجد خلوت می‌شود و لذا به جای آن که جذابیت‌های مسجد را برای حضور در آن بالا ببرند، راحت‌ترین کار که حذف امکان انتخاب است، یعنی بستن سایر راه‌ها را پیشنهاد می‌کنند، و توجه نمی‌کنند که علت کم شدن افراد مسجدرو اجرای همین شیوه‌ها و حذف دیگران بوده است. زیرا با بستن سایر راه‌ها، انحصار خود را تقویت می‌کنند. انحصار موجب کاهش کیفیت خدمات ارائه شده از سوی انحصارگر می‌شود و انحصارگر در موقع مقتضی متضرر اصلی خواهد‌ بود.

- اشتباه گوینده این است که نمی‌داند پیش از انقلاب نه تنها سینما‌ها، بلکه ده‌ها مکان دیگر هم باز بود، اما مردم مساجد را انتخاب می‌کردند و نه فقط شب‌ها، که ظهر‌های ماه رمضان هم این مساجد شلوغ بود و اگر الان حتی شب‌ها هم دچار مشکل کمبود جمعیت شده اند، ناشی از آن است که مردم کالای مطلوب (خواهم گفت که آن کالا چیست) خود را در آن‌جا کمتر به دست می‌آورند.
- اشتباه دیگر این ادعا در این است که توجه نمی‌کنند بیشترین سینما‌ها در تهران است که اگر هر شب همه‌ی آن ها هم پر شود در مقایسه با جمعیت 7 میلیونی تهران عددی بسیار کوچکی خواهد بود. و اگر مساجد هم مثل اماکن دیگر جذابیت‌های خود را داشته باشند، هیچ گاه کم جمعیت نخواهند ماند.


- اگر دنبال علت کم شدن جمعیت مساجد هستیم، باید آن را در جای دیگر جستجو کرد و نه در باز بودن سینماها. اتفاقاً طرح از اذان تا اذان نکته‌ی بسیار جالبی دارد. سینما که در فرهنگ کشور ارتباط چندانی با مذهب نداشته و حتی در گذشته مذهب با آن مخالف بوده، اکنون برای جذب مخاطب از ادبیات مذهبی «اذان» نیز استفاده می‌کند و به نوعی خلاقیت خود را برای جذب مخاطب نشان می‌هد. اما مساجد از این حیث هر روز فقیرتر شده‌اند و قادر به جذب مخاطب نیستد، چرا؟


- اولین علت آن از میان رفتن استقلال مساجد در برابر سیاست است. چند شب پیش یکی از روحانیون را دیدم که گفت مرا از مسجدی که خودم هم ساختم بیرون کردند و فرد دیگری را در آن‌جا قرار دادند. خب! کسانی که چنین می‌کنند، تصور کرده‌اند مسجد، سنگ و آجر و آهن است و هر جا ساختمانی را مسجد نام نهادند، مردم به آن‌جا سرازیر می‌شوند. در حالی که اصل اساسی مساجد، امام جماعت و مردم مومن است که حاضر نیستند استقلال خود را از دست بدهند و هنگامی که استقلال این نهاد از میان رفت، باید فاتحه‌ی حضور در آن را خواند. مسأله فقط به تعداد اندک افراد مسجدرو ختم نمی شود، بلکه مهم‌تر از آن کیفیت و میزان مشارکت آنان است که اگر این مورد بررسی شود، وضعیت خیلی بدتر از آن خواهد بود که در ظاهر دیده می‌شود.


- علت دوم این است که مهم‌ترین کالایی که در مساجد باید عرضه شود، یعنی اخلاق و معنویت دچار مشکل شده است. چگونه؟ وقتی از پیامبر خدا خواستند که کودکی را نصیحت کند تا کمتر خرما بخورد، نصیحت کردن خود را به روز بعد ارجاع داد، زیرا در آن لحظه خرما خورده بود و نصیحت خود را مؤثر نمی‌دانست. امروز هم مشکل این است که برخی از آموزه‌ها و گزاره‌های دینی چنان مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد که اثرگذاری آن را مخدوش می‌کند. نمونه‌ی کوچک آن اخراج یک بازیکن به اتهام روزه‌خواری است، در حالی که هم‌تیمی‌های وی مدعی‌اند همان روز با یکدیگر ناهار خورده‌اند!! و همه هم می‌دانند که ماجرا به اختلافات مدیریتی مربوط است. وقتی که از دین در تسویه حساب‌های شخصی هزینه کنیم، و آب هم از آب تکان نخورد، چه انتظاری از مردم برای حضور در مهم‌ترین محل مذهبی یعنی مسجد باید داشت؟ آموزه‌های دینی و اخلاقی وقتی مؤثر است که به یک واقعیت خارجی و در متن اجتماع ارجاع داده شود. وقتی که دروغ و ریا و هتک حیثیت و ... در پوشش دین خود را پنهان کنند و گفتن دروغ مجاز، بلکه واجب اعلام شود، دیگر چه جایی برای این مباحث می‌ماند؟

*وبسایت عباس عبدی
* امروز: طرح "اذان تا اذان" که بر اساس آن سینماها در شب های ماه مبارک رمضان تا سه و نیم بامداد با بلیت نیم بها، نمایش فیلم دارند، مورد اعتراض شدید برخی از محافل مذهبی قرار گرفته است.


 


امروز: یک عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی، با بیان اینکه ماده ٢۴ لایحه حمایت از خانواده به بحث مهریه متعارف و غیر متعارف می‌پردازد، گفت: بر اساس این لایحه، مهریۀ متعارف تا سقف ده میلیون تومان تعیین شده است.


به گزارش ایلنا، داریوش قنبری با اشاره به ماده ٢٢ لایحه حمایت از خانواده و مطرح کردن ازدواج موقت اظهار داشت:‌ اگر چه ازدواج موقت یک حق شرعی است ولی نمی‌تواند منجر به تشکیل خانواده و استحکام بنیان آن شود.


وی در ادامه افزود: ازدواج موقت مشکل جوانان در آستانه ازدواج را حل نمی‌کند و باید تلاش کنیم تا شرایط دشواری برای ازدواج موقت تعیین شود تا تمایل به آن در جامعه کم شود.


این نماینده مجلس با اشاره به مطرح شدن بحث تعدد زوجات در ماده ٢٣لایحه حمایت از خانواده عنوان کرد: ازدواج مجدد در شرع به رسمیت شناخته شده است ولی شرایطی مانند توانایی برقراری عدالت برای آن تعیین شده است که به منظور محدود کردن حق مرد برای ازدواج مجدد است.


عضو کمیسیون اجتماعی مجلس ادامه داد: قانونگذار باید حق ازدواج مجدد را به شکل محدود و در شرایط خاص در نظر بگیرد تا هر مردی به ازدواج مجدد فکر نکند.


تشویق جوانان به ازدواج، مهم‌تر از تلاش برای ثبت ازدواج موقت است
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس با بیان اینکه باید برای تشویق جوانان به ازدواج تلاش کرد، گفت: هم‌اکنون تشویق جوانان به ازدواج مهم‌تر از ثبت ازدواج موقت است.


قنبری با اشاره به ماده ٢۴ لایحه حمایت از خانواده تصریح کرد: این ماده مبحث مهریه متعارف و غیر متعارف را مطرح می‌کند و بر اساس آن مهریه متعارف تا سقف ١۰میلیون تومان تعیین شده است.


این نماینده مجلس با بیان اینکه در پرداخت مهریه غیر متعارف الزام قانونی چندانی وجود ندارد، اظهار داشت:‌ این ماده می‌تواند موجب تشویق طلاق در جامعه شود.


رواج مشوق‌های قانونی برای ازدواج موقت موجب رواج آن در جامعه می‌شود
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس رواج مشوق‌های قانونی برای ازدواج موقت را موجب رواج آن در جامعه دانست و عنوان کرد: البته تمایل به ازدواج موقت به سطح فرهنگ،‌ آگاهی و تحصیلات افراد بستگی دارد.


قنبری با بیان اینکه هم‌اکنون کاهش تمایل جوانان به ازدواج مشکل اساسی جامعه است، عنوان کرد"مواردی که در لایحه حمایت از خانواده مطرح شده است نیازهای جامعه امروزی نیست."


 


امروز:اولین جلسه‌ی دادگاه عماد بهاور، فعال سیاسی و عضو پویش حمایت از خاتمی و موسوی، روز سه شنبه نهم شهریورماه در شعبه‌ی ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی برگزار می‌شود.

به گزارش خبرنگار کلمه، دادگاه این فعال ستاد مهندس موسوی قرار بود در روز ۲۷ مردادماه برگزار شود که به دلیل عدم حضور نماینده دادستان به تعویق افتاد و در عین حال مسئولان قضایی با وجود گذشت شش ماه از بازداشت موقت این فعال سیاسی، با درخواست مرخصی او موافقت نکرده‌اند.

عماد بهاور که اواخر سال گذشته برای چهارمین بار بازداشت شد، هم‌اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می‌برد. وکیل این فعال سیاسی چندی پیش در گفت‌وگو با روزنامه‌ی شرق، اتهامات او را «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور»، «عضویت در گروه نهضت آزادی» و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران» ذکر کرده بود.


 


امروز:امیر حسین کاظمی از متهمان حوادث پس از انتخابات به قرنطینه ی اندرزگاه یک زندان اوین،منتقل شده است.

به گزارش میزان خبر، امیر حسین کاظمی، عضو شاخه جوانان نهضت آزادی بعد از شش ماه نگهداری در بند ۲۰۹ اوین در روزهای گذشته نخست به قرنطینه بند ۳۵۰ اوین و سپس به قرنطینه ی اندرزگاه یک منتقل شده است.

اندرزگاه یک، بند نگهداری معتادین و متهمین به ارتکاب جرائم خطرناک است.

کاظمی که اخیرا حکم سه سال زندان وی تایید شده است، در تماسی تلفنی ضمن ابراز تعجب و اعتراض شدید خواستار اصلاح وضعیت فعلی شده است.

همچنین مسئولین زندان اخیرا به او اعلام کرده اند حکم مرخصی وی یک ماه پیش از این صادر شده است اما به علل نامعلوم از اجرای حکم جلوگیری شده است.

امیر حسین کاظمی از ۱۵ اسفند به اتهام تشویش اذهان عمومی و حضور در خیابان در روز عاشورا بازداشت شده است و در دادگاه ده دقیقه ای بدوی حکم سه سال حبس تعزیری برای وی صادر شده و دادگاه تجدید نظر بدون بررسی مجدد این حکم را در ماه گذشته تایید کرد.


 


چهار شنبه ساعت ۱۲ و ۵۵ دقیقه؛ خبری در پایگاه اطلاع‌رسانی دولت درج شد با این عنوان که: بانک مرکزی ادعای روزنامه مردم‌سالاری درباره بدهکاری ۱۲۷ میلیارد دلاری دولت را خلاف واقع اعلام کرد.

به گزارش آفتاب در ادامه این گزارش آمده است: به دنبال ادعای روزنامه مردم‌سالاری درباره این که «حجم بدهی‌های دولت دهم به نهادهای داخلی و خارجی، به ۱۲۷ میلیارد دلار رسیده است»، بانک مرکزی اعلام کرد: آمار روزنامه مردم‌سالاری خلاف واقع و غیرمستند است.

این گزارش در حالی به اعلام بانک مرکزی مبنی‌بر کذب بودن بدهی ۱۲۷ میلیارد دلاری دولت استناد نموده که هیچ گزارشی از بانک مرکزی یا مسئولان این بانک در مورد تکذیب بدهی ۱۲۷ میلیارد دلاری دولت در پایگاه این بانک یا سایر خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها درج نشده و مسئولان روابط عمومی بانک مرکزی هم خبری از درج این گزارش در سایت دولت ندارند و معلوم نیست سایت دولت این خبر را به نقل از کدام مسئول و مقام بانک مرکزی درج نموده است.

با این حال برخلاف گزارش سایت دولت؛ آمارهای مستند بانک مرکزی و طلب‌کاران دولت نشان می‌دهد دولت بسیار بیشتر از ۱۲۷ میلیارد دلار بدهی داخلی و خارجی دارد که هنوز پرداخت ننموده است.

براین اساس، دولت با وجود هزینه کرد ۲۵۶ هزار میلیارد تومانی در ۴ سال گذشته از اول مرداد ۸۴ تا آخر مرداد ۱۳۸۸، بدهی‌های سنگینی به سازمان‌ها، شرکت‌ها و کشور‌های خارجی دارد که رقم دقیق این بدهی‌ها به بیش از ۱۴۰ هزار میلیارد تومان می‌رسد و با روند فعلی پرداخت این بدهی‌ها بیش از ۱۰ سال طول می‌کشد.

بنا به گزارش بانک مرکزی در بخش گزیده آمارهای اقتصادی؛ مهمترین بدهی دولت و شرکت‌های دولتی، بدهی ۵۵۴۰۰۰ میلیارد ریالی به بانک‌های کشور و بانک مرکزی می‌باشد که عدم پرداخت این بدهی به بانک‌ها، باعث قفل شدن سیستم بانکی و ناتوانی بانک‌ها در پرداخت وام به صنعت‌گران و نیازمندان شده است.

البته آمار بدهی‌های بانکی دولت مربوط به ۱۱ ماهه سال ۱۳۸۸ است که با توجه به شایعاتی درباره افزایش نقدینگی برای واریز یارانه نقدی در اجرای طرح حذف یارانه‌ها؛ کمک حدود ۱۰ هزار میلیارد ریالی بانک‌ها به شرکت بازرگانی دولتی برای خرید گندم کشاورزان در تیر و مرداد ۱۳۸۹ و سایر عوامل درحال حاضر بدهی‌های بانکی دولت به حدود ۶۰۰ هزار میلیارد ریال بالغ شده است که در این مورد باید منتظر آمارهای بانک مرکزی باشیم که پس از گذشت بیش از ۵ ماه از پایان سال ۸۸ هنوز آمار مربوط به بدهی‌ها؛ بودجه و هزینه‌های دولت را اعلام نکرده است.

بنا به اعلام اعضای کارفرمایی شورای عالی تامین اجتماعی و نماینده کارگران در این سازمان؛ بدهی ۲۱۰ هزار میلیارد ریالی به سازمان تامین اجتماعی، بدهی سنگین دیگر دولت است که در طول سال‌ها بر روی هم انباشته شده و دولت که برخلاف قانون به منابع این سازمان متعلق به کارگران و کارفرمایان و بیمه‌پردازان تسلط یافته، با عدم پرداخت بدهی‌های خود به این سازمان، عملا سازمان تامین اجتماعی را در رسیدگی به وضعیت و معیشت بیمه‌شدگان ناکام گذاشته است و این سازمان هنوز به بیمارستان‌ها بدهکار است و بخشی از بدهی خود را پرداخت ننموده است.

بر اساس لایحه بودجه سال ۱۳۸۹ تقدیمی دولت به مجلس شورای اسلامی، دولت بیش از ۴۵ هزار میلیارد ریال هم به سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح بدهکار است که باید در طول سال آینده این بدهی پرداخت گردد.

در حوزه وزارت نیرو و امور مربوط به آب‌و برق، ‌دولت حدود ۶۰ هزار میلیارد ریال به پیمانکاران و مجریان پروژه‌های این حوزه بدهی دارد و درحوزه راه‌و ترابری نیز بدهی دولت بیش از ۱۰ هزار میلیارد ریال و درحوزه وزارت نفت نیز همین مقداراست که هنوز پرداخت نشده است.

در سال‌های گذشته دولت و شرکت‌های دولتی برای تامین مالی طرح‌های خود اقدام به انتشار اوراق مشارکت نموده و با توزیع اوراق مشارکت ازمردم پول دریافت نموده که باید اصل و سود اوراق مشارکت را پرداخت نماید که رقم بدهی‌های دولت در ارتباط با اوراق مشارکت منتشره و سود آن بیش از ۱۰۰ هزار میلیارد ریال است.

دولت در سال ۱۳۸۵ بیش از ۳۶۹۰۰ میلیارد ریال، در سال ۸۶ بیش از ۴۷۹۰۰ میلیارد ریال، در سال ۸۷ بیش از ۹۸۰۰ میلیارد ریال و در سال ۸۸ بیش از ۶ هزار میلیارد ریال اوراق مشارکت؛ در سال ۸۸ و ۸۹ حدود ۷۵۰ میلیون یورو اوراق مشارکت ارزی معادل ۱۰ هزار میلیارد رالت؛ درسال ۸۹ تاکنون حدود ۱۵ هزار میلیارد رالن اوراق مشارکت بابت طرح‌های نیروگاهی و پارس جنوبی منتشر نموده که مجموع اوراق مشارکت فروش رفته بیش از ۱۲۵ هزار میلیارد ریال است که با توجه به سود حداقل ۱۵ درصدی این اوراق، دولت حداقل ۱۶۰ هزار میلیارد ریال بابت اصل و سود اوراق فروش رفته بدهکار است.

بدهی‌های خارجی دولت نیز در حال حاضر حدود ۲۳ میلیارد دلار معادل ۲۳۰ هزار میلیارد ریال است که باید سالانه بخشی از آن پرداخت گردد و عجالتا امسال باید ۸ میلیارد دلا راز این بدهی‌ها پرداخت شود.

به علت عدم پرداخت بدهی‌های بیمه‌ها به بیمارستان‌ها و مراکز درمانی؛ کارکنان وزارت بهداشت و پرستاران نیز بابت کارانه، اضافه کاری و پاداش امسال حدود ۴ هزار میلیارد ریال از دولت طلب دارندکه هنوز پرداخت نشده است.

به گزارش دنیای اقتصاد؛ طلب صادرکنندگان بابت جوایز صادراتی از دولت بیش از ۵ هزار میلیارد ریال است.

وزیر آموزش و پرورش در گفت‌و گو با خبرگزاری مهر با اعلام اینکه یک‌هزار میلیارد تومان قرض کرده‌ایم تا دیون فرهنگیان را پرداخت کنیم گفت: در حالی ۲ هزار میلیارد تومان بدهی پیش از موعد داریم که حتی یک ریال هم برای پرداخت آن پول نداریم.

ایراندخت عطاردیان رئیس سازمان بازنشستگی کشوری در گفت‌و گو با واحد مرکزی خبر، مطالبات مربوط به پاداش بازنشستگان قبل از سال ۱۳۷۹ و مطالبات بازنشستگان کشوری به علت اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری، از ۸ مهر ۷۶ تا مهر۸۷ را بیش از ۲۸ هزار میلیارد رال اعلام نمود.

دولت بخشی از درآمدهای نفت در سال‌های ۸۶ و ۸۷ را به خزانه یا حساب‌های بانک مرکزی واریز نکرده که از این بابت یک میلیارد دلارمعادل ۱۰ هزارمیلیارد ریال برای سال ۸۶ و ۷ میلیارد دلار معدل ۷۰ هزار میلیارد ریال بایت سال ۱۳۸۷ به خزانه بانک مرکزی یا مردم ایران بدهکار است که باید پرداخت نماید.

اخیرا مهندس فتاح وزیر نیروی سابق و مدیرعامل بنیاد تعاون سپاه درگفت‌و گو با خبرگزاری مهر؛ بدهی دولت به این بنیاد را ۴۵۰۰ میلیارد ریال اعلام کرده است.

به گزارش ایلنا، معاون مالی و اداری شهرداری تهران اعلام کرد که در حساب‌های مالی شهرداری ثبت شده که حدود ۷۰۰ میلیارد تومان سازمان‌ها و شرکت‌های دولتی به شهرداری بدهکار هستند.

بدهی دولت به آستان قدس رضوی و بیناد شهید بیش از ۱۵ هزار میلیارد رال است که قرار بود این مطالبات از طریق سهام سایپا و ایران خودرو واگذار شود که به دلیل واگذاری سهام این شرکتها به کارکنان خودشان، هنوز این مطالبات پرداخت نشده است.

براساس این گزارش، مجموع بدهی‌های دولت بیش از ۱۴۰ هزار میلیارد تومان است. در حالی‌که بودجه امسال حدود ۶۰ و بودجه سال آینده بیش از ۱۳۰ هزار میلیارد ریال کسری دارد؛ یعنی مصارف دولت بیش از درآمدهای آن است که به این ترتیب دولت نه توان پرداخت بدهی‌های خود را خواهد داشت و حتی به فرض نداشتن بدهی، توان کنترل درآمدها و مخارج خود را نیز ندارد.

مخارج دولت در سال ۸۷ حدود ۷۸ هزار میلیارد تومان بوده که بر اساس لایحه بودجه در سال ۸۹ با بیش از ۶۰ درصد افزایش به حدود ۱۲۹ هزار میلیارد تومان خواهد رسید.


 


:

یک:

زنجیره ی انسانی از میدان تجریش تا راه آهن ، مشهور تر از آن است که نیازی به معرفی داشته باشد. تجریش و راه آهن، در شمال و جنوب تهران قرار دارند و تضاد شمال و جنوب بر کسی پوشیده نیست . در این زنجیره ی انسانی ، به یمن رنگ سبز، انسانهایی دست به دست هم دادند و با هم آشنا شدند و به هم رسیدند که چه بسا شباهت آنان کمتر از شباهت شمال و جنوب بود .

میر حسین موسوی در دیدار با جمعی از فرزندان خانواده های ایثارگران از این زنجیره به یک راهبرد نام می برد و اعلام می کند که این راهبرد هم چنان دنبال می شود . راهبردی که به یمن آن لکنت زبانمان را از دست داده ایم و می توانیم راحت تر با هم صحبت کنیم .»

این راهبرد ادامه دارد . زنجیره ی انسانی راه آهن تا تجریش ، زنجیره انسانی کسانی بود که به امید انتخاب میرحسین و تلاش برای آزادی و عدالت به تفاهم رسیده بودند . این راهبرد اکنون به تشکل های سیاسی و فرهنگ های گوناگون و قومیت ها و مذاهب مختلف تسری یافته است . تشکل های سیاسی که با سیاست های غلط از هم جدا شده بودند به تدریج نزدیکتر شده اند و با هم مذاکره می کنند. مرزهای خودی و ناخودی به تدریج کمرنگ شده و به جای آن تعامل گفت و گو می نشیند.

دو :

اگر ۲۵ خرداد ، نمادی برای کثرت همراهان جنبش سبز است، زنجیره ی میدان تجریش به میدان راه آهن نماد کثرت اندیشه های جنبش سبز است؛ اگر راهپیمایی ۲۵ خرداد عظمت جنبش سبز را فریاد می زند، زنجیره راه آهن به تجریش از غنای جنبش می گویدو اگر نگذاشتند آیین و راهبرد ۲۵ خرداد تکرار شود، آیین و راهبرد زنجیره ی سبز را نتوانستند خاموش کنند و نگه دارند.

بی دلیل نیست که میر حسین این زنجیره را و تداوم راهبرد را یادآوری کرده است. این راهبرد در سطح ملی می تواند آشتی ملی باشد که تفاوت و تضاد هیچ گروه و دسته ای در ایران، بیشتر از تفاوت و تضاد شمال و جنوب نیست و این راهبرد در سطح فرهنگی می تواند تعامل فرهنگ های ایران زمین و قومیت های این سرزمین کهن سال باشد که تفاوت هیچ فرهنگ و زبانی در ایران ، بیشتر از تفاوت شمال و جنوب نبوده است.

سه :

زنجیره راه آهن به تجریش ، همان زنجیره ی تجریش به راه آهن است. زنجیره ای که از هر سر که بشمری یکی است. در این زنجیره همه به هم رسیده اند اما نه آسمان به زمین رسیده است و نه زمین به آسمان بر شده است. در زنجیره ی راه آهن تجریش ، نه شمال جنوب است و نه جنوب شمال . نه کسی جای را بر کسی دیگر تنگ کرده است.

اگر میر حسین از این زنجیره به یک راهبرد یاد کرده است ، شمال و جنوب این این زنجیره گواه است که این تنها یک راهبرد سیاسی برای وحدت و آشتی و انتخاب کردن نیست، بلکه یک راهبرد فرهنگی است. راهبرد همراه بودن و بودن در همراه . راهبرد وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت.

جنبش سبز رهبران خردمندی دارد . پاس دارشان باشیم .


 


امروز:این زلزله با قدرت ۵٫۹ ریشتر در شهرستان دامغان از توابع استان سمنان واقع شد و موجب وارد آمدن خسارت به روستاهای این شهرستان، جان باختن سه تن و مجروح شدن ۱۹ تن دیگر شد. این زلزله در مناطق شمالی تهران احساس شد.

به گزارش فرارو؛ اگر اهل استفاده از شبکه‌های اجتماعی باشید، احتمالاً دم سحر که به اینترنت مراجعه کرده اید، پیام‌های ترسان و لرزان بعضی کاربران تهرانی را دیده اید که اینجا زلزله آمد. این زلزله را کاربران مناطق شمالی تهران گزارش کرده بودند و زمان زیادی لازم نبود تا مرکز زلزله مشخص شود. دامغان با قدرت ۵٫۹ ریشتر لرزیده بود تا تهرانی‌ها به خود بلرزند.

طبق اطلاعات موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران مرکز این زلزله که در ساعت ۲۳:۵۳ جمعه‌شب رخ داده، در ۲۷۸ کیلومتری شرق تهران و ۹۸ کیلومتری شرق سمنان در محلی موسوم به «بارانداز میانه» از توابع استان سمنان بوده است. بر اثر این زمین‌لرزه به روستاهای کدو ، طرود ، بیدستان ، فتوح، کوه‌زر خساراتی وارد شده است.

بر اساس گزارش‌های واصله تا کنون دو کودک و یک تن سال‌خورده بر اثر زلزله دیشب جان خود را از دست داده اند و ۱۹ نفر دیگر نیز دچار آسیب‌دیدگی شده اند. ساعاتی پس از وقوع این زلزله رئیس جمعیت هلال احمر ایران با بالگرد عازم منطقه شد و تیم‌های امدادی ستاد مدیریت بحران استان تهران به حالت آماده‌باش درآمدند که البته مسئولین استان سمنان وضعیت را قابل کنترل اعلام کردند.

پس از وقوع این زلزله بیش از هشت پس‌لرزه اتفاق افتاد که قدرتمندترین آن‌ها ۲٫۶ریشتر گزارش شده است. مردم روستاهای زلزله‌دیده سمنان شب گذشته را بیرون از منازل خویش به سر بردند. وزیر کشور نیز صبح امروز عازم منطقه زلزله‌دیده شده است. بنا به اعلام موسسه ژئوفیزیک زلزله شب گذشته هیچ‌گونه فشاری به گسل‌های تهران وارد نکرده است.


 


ادامه از قسمت نهم:

... در این فاصله آقای لاریجانی با من صحبت می کند که شما یک یادداشت عذرخواهی بنویس، من حل می کنم. من جلسه اول نپذیرفتم. جلسه دوم گفتم باشه بررسی می کنم، چشم. منتها شرط آقای لاریجانی این بود که یادداشت را برای من بنویس. خوب من هم چون این خلاف مروت و امانت بود، هم به آقای لاریجانی گفتم هم به آقای احمدی نژاد گفتم که من مرید رهبری و امین رئیس جمهورم.

همین حرف را هم به آقای لاریجانی گفتم. گفتم: آقای لاریجانی وقتی من دارم می آیم وزیر این دولت می شوم. امین این دولت هستم و مطلقاً در امانت در هیچ شرایطی خیانت نخواهم کرد. خوب ما آمدیم نامه مان را نوشتیم ولی به آقای احمدی نژاد نوشتیم. آقای لاریجانی با من تماس گرفت که تو اون نامه را به هر نحوی هست پس بگیر و جمع کن و یک نامه ای به من بنویس تا من حلش کنم.

حتی حرفش این بود که 3-4 روز تعطیلات است.در این فاصله از قرائت آن گزارش می گذرد و سپس نامه شما می آید، من آن را می خوانم و توضیح می دهم و تمام می شود و می رود. من اگر خیلی عاشق وزارت کشور بودم این آسان ترین راه بود. من اگر یک آدمی بودم که وزیر بودن برای من خیلی محل اعتبار بود، این راه خیلی راه آسانی بود. برای اینکه آقای رئیس مجلس، شب که متوجه می شود من آن نامه را نوشتم، زنگ می زند به من که شما آن نامه را جمع کن و یک نامه به من بنویس، این 3-4 روز هم که تعطیل است. یکشنبه که مجلس راه افتاد من نامه شما را می خوانم حتی با هم حرف زدیم گفت: یک جوری واژه عذرخواهی را داخلش بیار هر جور که می خواهی، رقیق، غلیظ، ...... من قضیه را حلش می کنم.

اما برای من وزارت کمتر از اصول و مبانی فکریم ارزش داشت. آقای لاریجانی خودش می داند، که من سر اعتقاداتم با هیچ چیزی معامله نمی کنم. ایشون بهتر از همه می داند.

بعد که بحث استیضاح مطرح شد، چند نفری که امضا می کنند می آیند پیش یکی از آقایان که امضا بکند، اون آقا برمی گردد اشاره می کند به آقای رئیس مجلس، می گوید: ببین، ما را وارد این بازی نکن. او اگر موافقه من امضا می کنم، اگر موافق نیست، امضا نمی کنم.

اون کسی که نامه را آورده بوده می رود بالا با آقای لاریجانی صحبت می کند و می آید پایین بهش می گوید او موافق است و امضا می کند.

در این فاصله که ما با آقای لاریجانی ملاقات می کردیم ایشون می گفت: شما که می دانی، این آقای مطهری خودش است. حرف گوش نمی کند و استیضاح را پس نمی گیرند و حالا من تلاش می کنم و فلان ....ولی حالا که شما که اون عذرخواهی را ندادید، من ترجیح ام این است که شما استعفا کنید. من گفتم: نه! برای چه استعفا کنم؟

اینکه می گفتند شما در این مرحله تصمیم به استعفا داشتید و آقای احمدی نژاد مانع شدند صحت داشت؟

مطلقاً چنین چیزی صحت ندارد که بنده بخواهم استعفا بدهم و آقای احمدی نژاد مانع من شده باشند. برعکسش هم نبود.

من به وسیله مجلس استیضاح نشدم، چون مجلس برایش روشن بود که نمی تواند من را استیضاح کند. در نتیجه برای رضای خدا! یک مسلمان را لجن مال کردند در افکار عمومی تا شرایط استیضاح در مجلس فراهم بشود!

مجلس در همین ایام به خاطر آن ماجرای 100 میلیون تومان که پیش آمد به شدت تحت فشار افکار عمومی قرار داشت. یک اختلافی هم با آقای احمدی نژاد پیدا کرده بودند که در آن اختلاف قدرت برخورد با آقای احمدی نژاد را نداشتند.

که بیش از 100-150 نفر از نماینده ها به من گفتند شما خودت را به این تیغ نده. سر این موضع چون نشد که این ها با آقای احمدی نژاد برخورد کنند می خواهند یک نفر را بزنند دیگر!

اون موضوع 100 میلیون تومان خودشان هم خیلی تحت فشارشان گذاشته بود. بعضی از نماینده ها می گفتند ما دیگر حوزه انتخابیه نمی توانیم برویم. هر جا می رویم یکی می گوید یک مبلغی به ما بده، ما 500 هزار تومان نداریم خرج جهیزیه دخترمان کنیم شما 100 میلیون تومان گرفتی.

چون یک فرمولی هم برای پس دادنش طراحی کرده بودند که مشخص شده بود که این ها اگر بخواهند این قسط ها را بپردازند ماهی 29 هزار تومان برایشان باقی می ماند. با 29 هزار تومان نمی دانم آدم سبزی بخورد در تهران می تواند زندگی بکند یا نه! نماینده هم نباشد. این توجیه هم جواب نداده بود.

و شروع کردند برای فرار، از تمام ظرفیت های رسانه ای استفاده نامشروع کردن و قصه 5 میلیون را راه انداختند که من اشهدبالله نمی دانستم چی هست. جالب این جاست که 150 تا از این نماینده ها قبلاً این 5 میلیونی را که گرفتند هیچ ربطی به این ماجرا نداشت، الان هم اسامی شان موجود است.

نماینده شهرضا بعد از اینکه می رود این ماجرا را برای آقای رئیس مجلس تعریف می کند؛ متداول مجالس این است که رئیس مجلس می گوید: خیلی خوب اجازه بدهید من بررسی می کنم، به ایشون می گوید: برو تذکر بده! برخلاف رویه تمام مجالس! یک چنین چیزهایی حتی اگر در مجلس ششم پیش می آمد، آقای کروبی مدیریت اش می کرد مهارش می کرد. با همه فشاری که روی آقای کروبی بود. تا یک تدبیری بی انديشد. تا این آقا می رود بهش می گوید: می گوید برو و تذکر بده، که من اصلاً نمی دانم داستان چی بوده! و با میزان فحاشی و خبرهایی که علیه من تولید کردند، الان من می توانم اعلام بکنم من از شهید بهشتی مظلوم ترم. دلیل اش این است که شهید بهشتی از طریق رقبایش فحش می خورد و به اندازه من هم فحش نخورد، فحش های شهید بهشتی موجود است.

من به لحاظ شخصيتي اصلا خودم را با شهيد بهشتي مقايسه نمي كنم ، اصلا انگشت كوچك شهيد بهشتي هم نيستم. ولي در مقام مقايسه مظلوميت من حتما مظلوم ترم . براي اينكه شهيد بهشتي را بني صدر ، ياران بني صدر و بعضي از روحانيون كه آن موقع بني صدر را صالح مي دانستند مي كوبيدند و منافقين و گروهك هاي سياسي.اما بنده را دوستان بسيار نزديك ام و آقاي لاريجاني كه يكي از فشارهايي كه روي آقاي احمدي نژاد بود اين بود كه مي گفتند كلاه سرت رفت ، لاريجاني موفق شد وزير كشور خودش را بهت قالب كند.

پس اينقدر رابطه من با آقاي لاريجاني رابطه يكي بود كه اين حرف جا مي افتاد در جامعه. يعني وقتي گفته مي شد جا مي افتاد.

وقتي آراي من را خواندند آقاي لاريجاني يك نفسي كشيد گفت خدارا شكر.

من واقعا هم اعتماد مجلس را تشكر مي كنم ، هم اين راي مجلس رو ازش ناراحت نيستم . ولي آنچيزي كه من رو آزرده كرد دو سه تا مسئله بود.يكي اين كه مجلسي كه ادعاي اصولگرايي مي كرد به من اجازه نمي داد عليه آمريكا حرف بزنم ، تذكر مي دادند.

مشروح مذاكرات هست ديگر. مجلسي كه چند روز بعد مراسم شهيد مدرس را برگزار مي كرد به من اجازه نميداد عليه اسرائيل حرف بزنم. تذكر مي دادند. عليه ضد انقلاب داخل به من اجازه ندادند حرف بزنم. تذكر مي دادند. اين كه من تلاش مي كردم در صفوف حزب اللهي ها اختلاف نظر به وجود نيايد به من تذكر مي دادند. اين كه من تلاش كردم نطقم به گونه اي باشد كه هيچ گونه آسيبي به هيچ جاي كشور وارد نشود به من تذكر مي دادند.

تذكر پشت تذكر كه از بحث خارج شديد. و بدتر از اين اين كه تذكر دهنده اش روحاني بود! اين ديگر براي من خيلي عجيب بود كه روحاني به من تذكر مي داد كه اين چرا دارد عليه آمريكا حرف مي زند!

چرا مي گويد ما مشترك ايم . من وزير هم نباشم اجازه نمي دهم اختلافي رخ بدهد.

براي اينكه ماقبلش جلسه اي با من گذاشتند دوستان كه فلاني اگر تو استعفا ندهي يك شكافي بين حزب اللهي هاي كشور ايجاد مي شود كه من اون جا هم گفتم خوب اگر من استعفا بدهم، مظلوميت من را كه جبران مي كند ؟ گفتند حالا ما راجع به مظلوميت حرف نمي زنيم.گفتم اين همه جنايت عليه من شده

خوب آقايان كارخودشان را انجام دادند و خداوند توفيق داد من به حج مشرف شدم و همه آقایان را عفو كردم ، همه را به جز دو آخوند كه بنا دارم عليه آن ها در دادگاه ويژه روحانيت شكايت كنم .آقاي فاكر و آقاي اكرمي. چون من سعي كردم تقريبا تمام رساله هاي صد ، صدو پنجاه سال اخير را ببينم كه آيا جوازي درونش هست كه من اين ها را هم عفو بكنم قبل از حج كه چنين جوازي وجود نداشت.

فهميدم اين ها احتمالا ديني اختراعي دارند ، با دين اختراعي خودشان عمل مي كنند.

در نتيجه تمام نمايندگاني كه عليه من هر كاري كرند همه را عفو كردم اما اين دو نفر را من عفو نكردم.

البته من سهم خودم را بخشيدم اگر حق الناس هم شده، خدا مي خواهد مجازات کند من نمی دانم، من سهم خودم را بخشیدم.

آقای احمدی نژاد در تمام مراحل پشتیبان من بود و از من حمایت کرد.

آقای احمدی نژاد روز استیضاح هم به مجلس نیامد چون نقد حقوقی داشت به جلسه و این انتقاد نابه جا هم نبود. اما من به عنوان وزیر کشور نمی خواستم یک رسم بدی را جا بیندازم.

اما چیزهایی که مطرح شده بود همان چیزهایی بود که در روز رای اعتماد هم مطرح شده بود و چیز جدیدی نبود. آقای ذاکانی همه اینها را همان روز اول طرح کرده بود و من دفاع کرده بودم و مجلس به من رای داده بود.

باید اینها یکی به دولت می زدند. باور خودشان هم این بود که اگر فلانی در وزارت کشور کار بکند، زمینه کار کردن اش خودش 15 میلیون رای ساز است نه اینکه تقلب می کند، نه اینکه تخلف می کند. نوع سلوک و رفتارش طوری است که چون وزارت کشور هم یک جای بزرگی است، ایشون چون کارهای بزرگی انجام می دهد. خود این کارها برای دولت محبوبیت ایجاد می کند.

خداوند به من یک استعداد مدیریتی، عنایت کرده، توانایی رمزگشایی پرسنل ام را در هر دستگاهی بروم دارم. انسان ها مثل همین سیستم کامپیوتراند. مثل همین سیستم های دیجیتالی اند، یک کد دارند.

از نظر من 99% کارمندها می توانند کار کنند و یک درصد چتر بازند. کافیست که شما این ها را شناسایی بکنید با این ها کار بکنید. من رفتم وزارت کشور، به همکاران وزارت کشور احترام کردم. همین، همکاران وزارت کشور احساس کردند که یک وزیری آمده که اون ها را رفیق خودشان می داند.

من به کارکنان وزارت کشور گفتم من نوکر شماهستم. و واقعاً در هر دستگاهی بروم، در آن نوکری می کنم برای نیروهایم. برای اینکه اگر تو می خوای در اتاق های در بسته، از تهران تا چابهار برای تو کار بکنند اول باید تو را قبول داشته باشند.

اول باید احساس بکنند شما در عزاشان و عروسی شان و هر چه باهاشان هستی حرف های حسابشان را درک می کنی. تا در آن اتاق در بسته کارش را بکند. والا می نشیند جوک می گوید. می نشیند توطئه می کند و می نشیند فلان می کند.

خوب یکی از دوستان من آمده بود وزارت کشور من را ببیند. آمد باغبان پایین داشت گل می چید. آمد بهش گفت: که می خواهم بروم وزیر کشور را ببینم کجا بروم؟ گفت: جناب آقای کردان رو می گویی؟ گفت: بله آقای کردان. گفت: نه جناب آقای کردان. گفت: یعنی چی؟ خوبه این 2-3 ماه بیشتر نیست آمده. گفت: ببین، آقای کردان 3 ماه آمد تقریباً ماهی 100 هزار تومان هم به ما بیشتر داد. این 300 هزار تومان هیچ تاثیری در زندگی من ندارد ولی من که دارم این جا الان کار می کنم. می دانم آقای کردان قدر من را می داند و به کار من اشراف دارد.

بعد آمد بالا پیش من گفت: تو چکار کردی؟ گفتم: هیچ! همان کاری که در دستگاه های دیگر می کردم. بعد دست من را گرفت رفتیم دم پنجره، گفت: اون پیرمرده رو می بینی داره گل می چینه؟ گفتم: آره، گفت: این حرفا رو اون به من زد.

وزارت کشور مرکز گروه های گوناگون است دیگر، بعد هم کسانی که در ستاد هستند حداقل اش این است که یک دوره فرمانداری کرده اند. در دوران گوناگون، خوب من سعی کردم از ظرفیت همه این ها استفاده کنم. و همه این ها فعال شدند. آقای خانجانی مدیر کل روابط عمومی در زمان آقای موسوی لاری بود. اما پس از آنکه من کاری را به او ارجاع دادم. آمد و گفت: فلانی این دو تا کار که من برای تو کردم درطول دوره وزارت آقای موسوی لاری برایش نکردم. کارهای خوبی هم البته کرد. یک بحث راجع به فلسطین بود، صدایش کردم گفتم: ببین، تو لیبرالی ولی برای این گزارش از موضع یک حزب اللهی اسنادش را تهیه می کنی و می آوری. و واقعاً رفت 45 روز زحمت کشید. و گزارش را که آورد دیدم که از موضع حزب اللهی سوپراستار تهیه کرده بود.

یکی هم که بحث نشاط ملی بود.

خوب می توانستیم در این ها انگیزه ایجاد کنم که این ها بتوانند بیایند کار بکنند. از تمام ظرفیت های موجود وزارت کشور در جای خودش استفاده کردم. بعد چون برنامه داشتم، مدام برنامه تعریف می کردم. یعنی طرف از حالت بطالت و بیهودگی و خستگی و این که برایش کار تعریف نمی شود خارج می شد.

برای تمام بخش ها من برنامه تولید کردم.

خوب طبیعی است، انسان عاقل منصف در یک چنین شرایطی که مسئول اصلی اش نسبت به او ابراز علاقه می کند کار خواهد کرد.

روز تودیع من تعداد زیادی از کارکنان وزارت کشور به من ظهر زنگ زدند که اگر شما در تودیع نمی آیی ما اصلاً نمی آییم. گفتم: این حرفا چیه؟ آقای رئیس جمهور می خواهند بیایند. حتماً من هم میایم. و من مطمئن بودم اگر من نروم 100 نفر بیشتر شرکت نمی کنند.

به هر حال ما احتمالا گندم هم خورديم از بهشت رانده شديم ديگر، وقتي كه نامه را به آقاي رئيس جمهور نوشتيم، به آقاي رئيس مجلس ننوشتيم. اين يك نوع گندم خوردن بود ديگر، از بهشت رانده شديم .

آقاي لاریجانی به معاونين من گفت با تمام تلاشي كه من كردم که ايشان راي نياورد،اگر روز استيضاح باز ببينم كه ايشان شرايطي پيش بیاورد كه راي بياورد، خودم عليه‌اش نطق مي‌كنم. اين رو به معاونين من گفت.

معاونين من رفتند ديدنش، باهاش صحبت بكنند، ايشان اصرارش اين بود كه بایداستعفا بده.

براي استعفا خيلي تلاش كرد، جلسات گوناگوني گذاشت. حتي يك برادر بسيار اهل عرفان متديني كه هم رفيق من است هم رفيق آقاي لاريجاني، يك شب ساعت 12 كه ما سمينار استانداران داشتيم، آقاي گرانمايه نماينده كاشان به من زنگ زد كه ما الان خدمت فلاني هستيم. مي‌خواهيم بياييم خدمت شما. من آن آدم را خيلي دوست دارم. گفتم كه راستش من همين الان كه ساعت 12 است آمدم خانه. مي‌خواهم بروم يك دوش بگيرم، بخوابم. صبح هم كه مي‌خواهم براي استانداران صحبت بكنم، نمي‌توانم خزعبلات بگويم كه. صبح بايد بلند شوم بعد از نماز يك چيزي تهيه بكنم كه با استانداران حرف مي‌زنم، يك توشه‌اي باشد براي استان خودش ببرد. ولي تا 12:30 اگر بياييد، من مي‌توانم در خدمتتان باشم. تصور من اين است كه پيش آقاي لاريجاني بودند. نمي‌دانم تصور من اين است.

اين آقا فرد اهل عرفاني است و هم من و هم آقاي لاريجاني خيلي دوستشان داريم. ايشان آمدند اينجا يك مقدمه‌اي چيد و تا ساعت 3:20 طول كشيد و و در آخر گفتند: با حرف‌هايي كه آقاي لاريجاني به من زد و حرف‌هايي كه تو به من مي‌زني، من نمي‌توانم تصميم بگيرم. بايد يك جلسه بين شما دو تا من بذارم، حضوري حرف‌هايتان را بزنيد. ديگر آن جلسه برگزار نشد.

آقاي رئيس جمهور كه آن موضع را گرفت، من هم از دولت خواهش كردم و اعلام كردم دولت حق ندارد بيايد مجلس. براي اينكه يك رفتار بسيار زشتي مجلس انجام داده بود. آن رفتار زشت‌اش اين بود كه 48 ساعت قبل هر كس كه احساس مي‌كردند به نوعي به من وابستگي دارد، ورودش را به مجلس قطع كردند. از آن طرف هم گفتند معاونين پارلماني دستگاه‌ها بايد بروند بالا در تماشاچي‌ها بنشينند. خوب اين خيلي كار زشتي بود، من هم به اين دليل گفتم كه هيچ كس از دولت نبايد بيايد. آقاي رئيس جمهور هم گفتند اين پيشنهاد قطعي شماست؟ فكر نمي‌كنيد مي‌گويند دولت رهايش كرده؟ گفتم نه! من در شرايطي‌ام كه ديگر هرچه مي‌خواهند بگويند، بگويند. خلاصه ما خودمان تك بلند شديم رفتيم.

اين آقایان عزيز مجلس شوراي اسلامي، بعضي‌هايشان 20 سال با من ارتباط داشتند. بعضي‌هايشان 25 سال، بعضي‌ها 30 سال، بعضي‌هايشان چگونگي شكل‌گيريشان، چگونگي نمايندگي‌شان، مشكلاتي كه وجود داشت با من مراوده داشتند.

ما وارد مجلس كه شديم يك فضاي رعبي در مجلس درست كردند كه فقط سه، چهار نفر بلند شدند آمدند استقبال من.

آقاي لاريجاني هم در طول اين مدت كه من پايين نشسته بودم، اصلا من را نگاه نمي‌كرد. حالا نگاه نمي‌كرد، به دليل اين سابقه رفاقت و حجم عظيم دوستي كه بين من و او بود، مثلا شرم داشت. يا اينكه واقعا آن لحظه حرص كه درش بود، مانع مي‌شد. من نمي‌دانم چه بود، اما به هر حال ما را نگاه نمي‌كرد.

من هم دو تا نطق با خودم برده بودم. يك نطق حاكي از 120 پرونده با مستندات قوي عليه نمايندگان مجلس، يك نطق ديگر هم برديم كه يك نطق بود با احترامات فاعقه، با رعايت حقوق كل جمهوري اسلامي.صبح هم كه من داشتم مي‌رفتم سمت مجلس، نماز صبح را كه خواندم، خيلي با خدا حرف زدم كه خدايا تو به كمك كن كه من از زبانم چيزي جاري نشود كه تو راضي نباشي و جمهوري اسلامي آسيب ببيند. خيلي با خدا كلنجار رفتم. دوستانه. من با خدا خيلي دوستانه گپ مي‌زنم.

خوب ما داشتيم مي‌رفتيم سمت مجلس يك رفيقي به من پيامك داد كه اگر شما اين ذكرها را بگويي بروي مجلس، رأي مي‌آوري.

من چون اصلا براي رأي‌گرفتن نمي‌رفتم، به شدت از اين پيامك آشفته شدم و موبايلم را خاموش كردم.

رفتم در مجلس نشستم و نيم ساعت اول، واقعا يك كسي انگار در گوش من مي‌خواند كه تو آن عهدي كه با خدا بستي، بيا اين انحرافات را بگوها. اين انحرافات را بگو جمهوري اسلامي درست مي‌شود. من هرچقدر فكر مي‌كردم، اين با عقلم تطبيق نمي‌كرد. فكر مي‌كردم مي‌گفتم خوب، ما الان اينجا 120 تا پرونده را مطرح بكنيم. طبق قانون اساسي مجلس شوراي اسلامي قابل منحل‌شدن نيست. يك مجلسي باقي ماند، بدون هيچ‌گونه قدرت و يال و كوپال. مشروعيت نظام كاهش پيدا مي‌كند و من يكي از اشخاص موثر رده‌هاي يك تا 20 بودم در زمان اصلاحات كه تلاش كردم حزب‌الهي‌ها قدرت بگيرند. حرف‌هايي كه من اينجا بزنم، ديگر اصلا لازم نيست. دوستان اصلاحات تلاش بكنند براي رأي‌آوردن. با استناد به حرف‌هاي من، نه تبليغات مي‌خواهد، نه شعار، هيچ نمي‌خواهند، فقط همين حرف‌هاي من را در جامعه شروع كنند به پخش‌كردن و توضيح‌دادن، من دوباره عاملي مي‌شوم كه كليه قدرت را با دست خودم تقديم مي‌كنم به همون‌هايي كه 8 يا 10 سال و يا به نوعي 30 سال من با جريان انحراف مقابله كردم.

در نتيجه همان جا من توسل كردم به بي‌بي فاطمه زهرا(س). بعد احساس كردم همين كه من فكر مي‌كنم درست است.

شايد يك سوال اين باشد چرا شما شهادتين را جاري كرديد؟ من ديدم فقط به مسلماني من شبهه وارد نكردند. همين يك فقره مانده. به بقيه هرچه كه مي‌شود به يك انسان گفت، گفتند.

من هم چون تقريبا تا دوران كريم‌خان زند شجره خودمان را دارم كه جد ما يك روحاني بزرگي بوده كه با كريم‌خان زند درگير شد و تبعيد شده بود. حداقل مي‌دانستيم تا 250-200 سال پيش اين را داريم.

آمدم اول شهادتين جاري كنم بگويم آقا به خدا من مسلمانم، به خدا من مبارزه كردم، به خدا من ضدانحراف بودم، به خدا من از روز اول با امام بودم، با آقا بودم،‌ با انقلاب بودم. من آدم سالمي هستم. ما آدم اصل و نصب‌دار درستي هستيم، خانواده ما آدم‌هاي درستي هستند، انحراف سياسي نداريم، انحراف اقتصادي نداريم، انحراف اخلاقي نداريم، انحراف اجتماعي نداريم، دنبال مال مردم نبوديم. اگر چهار روز حقوق ما قطع بشود، زندگي ما نمي‌گذرد. ]...[

البته اينها را همه آقاي لاريجاني خيلي خوب مي‌داند. خوب الان هم اينكه من را از وزارت كشور حذف كرد. اصلا نگران نيستم. مجلس به من رأي نداد. اين را من مانعي نمي‌دانم. آن چيزي كه عرض كردم خيلي ناراحت بودم، اين بود كه به من تذكر مي‌دهند كه عليه آمريكا حرف نزن، در مورد وحدت حرف نزن، عليه اسرائيل حرف نزن...

خوب بعد از استيضاح هم كه ديگر بعضي از نمايندگان آمدند براي ديدن من، بعضي‌ها زنگ زدند براي عذرخواهي.

آقاي دكتر لاريجاني هم تقريبا سه، چهار نفر را فرستاده كه بيا يك جلسه‌اي با هم بگذاريم و جالب اينجا بود كه پيشنهاد جلسه را ايشان مي‌داد، بعد مي‌گفت جاي سوم. ما به آنهايي كه مي‌آمدند اينجا پيشنهاد را مطرح كنند، مي‌گفتم، مگر من انگيزه‌آي براي جلسه دارم كه شما مي‌گوييد جاي سوم؛ جاي سوم،زماني مي‌گويند كه مثلا دوطرف انگيزه داشته باشند براي نشست. بعد مي‌گويند خيلي خوب. يك جاي سومي بنشينم كه نه خانه من باشد، نه خانه تو.

هم ايشان پيشنهاد جلسه مي‌دادند، هم پيشنهاد مي‌دادند جاي سوم باشد. كه ما عرض كرديم نه! خواستن تشريف بياورند منزل ما، قدمشان روي چشم ما. مخصوصا بعد از حج عرض كردم من رفتم كه زائر خانه خدام. خواست تشريف بياورد قدمش روي چشم. ولي من هيچ انگيزه‌اي ندارم براي تشكيل جلسه. براي اينكه براي من مثل روز روشن است كه من از طريق مجلس شوراي اسلامي استيضاح نشدم. من استيضاح شخص آقاي لاريجاني شدم و رعبي كه ايشان در مجلس ايجاد كرد. حالا (البته من بخشيدم، خدا مي‌بخشد يا نه من نمي‌دانم) براي اينكه من خدماتي كه براي ارتقاي آقاي لاريجاني در تمام مراحل، چه در زماني كه در صدا و سيما بود، چه آن فاصله‌اي كه از صدا و سيما رفته بود بيرون و نزديك‌ترين دوستانش بهش پشت كرده بودند، چه ايامي كه آمد كانديدا شد.

نمونه بارزش يكي از دوستاني كه روزنامه‌اش را آورده بود در انتخابات براي آقاي لاريجاني، من يك اشاره كرده بودم بهش كه اگر كمك كني، خوب است.او زنگ مي‌زند به آقاي وعيدي كه معاون آقاي لاريجاني بود كه الان هم با آقاي پورمحمدي كار مي‌كند. (چون بعضي‌ از تيترها را آقاي وعيدي بهش مي‌گفت كه فلان تيتر را بزن.) به آقاي وعيدي مي‌گويد كه چرا آقاي لاريجاني اين كار را كرد؟ و اعلام مي‌:ند من 600 ميليون تومان آنجا متضرر شدم، فقط به خاطر يك كلمه حرف آقاي كردان كه گفته بود از ايشان حمايت كن.

آقاي وعيدي گفته بود كه خوب لاريجاني رئيس‌ات بود. گفته بودند من اصلا كاري به آقاي لاريجاني نداشتم. من اصلا لاريجاني نمي‌شناختم. من عملكرد آقاي كردان را مي‌ديدم كه بچه خوب الهي‌هاي دبش را حمايت مي‌كند. مريدش بودم گفت. من آمدم 600 ميليون تومان خرج كردم. من سهم خودم را از ايشان نمي‌گذرم. آن گفته بود مثل اينكه آقاي كردان به شما خيلي رسيد. گفت نه‌خير، اتفاقا هيچ به من نرسيد. فقط صفا و لوطي‌گري او در حمايت از حزب‌الهي‌ها و كارهاي دفاع از انقلاب و ايستادگي‌اش در مقابل جريان برانداز من را مريد ساخته بود. الان هم ايشان بيايد به من بگويد، حاضرم با روزنامه‌ام و امكانات‌ام اين بار يك ميليارد بگذارم براي هر جايي كه بگويد من كار كنم.

در اين فاصله كه از دبيرخانه شوراي امنيت باز آمدند بيرون، باز دچار مشكلات بودند، من هرچه بضاعت داشتم به ايشان كمك كردم. براي انتخابات قم. بعد براي رياست مجلس. من هرچه بضاعت داشتم به ايشان كمك كردم. اين را من از قول آقاي بوربور نقل مي‌كنم و درست و غلط‌اش به پاي آقاي بوربور. آقاي بوربور مي‌رود با آقاي حداد صحبت مي‌كند كه شما چرا اينقدر عليه آقاي كردان كار مي‌كنيد؟ آقاي حداد مي‌گويد آقاي لاريجاني قدرت نداشت از آن بالا من را بكشد پايين، آقاي كردان بود كه من را كشيد پايين. شما حالا مي‌خواهي اين موضع‌گيري را عليه آقاي كردان نكنیم؟

اين حرفي بود كه آقاي بوربور كه معاون من بود از قول آقاي حداد به من زد. يعني به من گفت من بروم با آقاي حداد صحبت كنم، با حداد رفيقيم، بلكه حداد را متقاعد كنم. بعد آمد گفت آقاي حداد گفته آقاي لاريجاني اين قدرت را نداشت كه من را از آن بالا بكشد پايين. اين طراحي‌هاي آقاي كردان بود كه من را كشيد پايين.

منظورش كمك‌هاي فكري بود كه من مي‌دادم. همين كه كمك كنيم، تصميم بگيرد كه تهران نيايد. گفتيم شما تهران بيايي، سوراخ سوراخ‌ات مي‌كنند و قبول كرد.

براي اينكه همین تو هنوز نرفته قم، با همین دعوت مراجع صد هزار تا رأي قطعي آنجا داري. بعد هم چرا هميشه مراجع بايد از ما حمايت كنند. يك بار هم ما حرف مراجع را گوش كنيم. بلندشو برو اطاعت كن از حرف مراجع. خوب نفس رفتن‌اش به قم خيلي من نقش داشتيم كه ايشان برود قم و تهران نيايد كه سبب نشود كه سوراخ سوراخ شود.

من صدا و سيما با مدرك فوق ديپلم حقوق گرفتم. پست ما اور كادر بود. آنجا به پست حقوق مي‌دهند، نه به مدرك تحصيلي.

چيزي كه اين ماجرا براي من داشت و بسيار ارزشمند بود، رابطه من را با خداي من تصحيح كرد. يعني اگر يك ته‌ آلودگي‌هايي از شرك در وجود من بود، به لحاظ ارتباطات تشكيلاتي و كارهاي پشت صحنه. همون كه آقاي دكتر احمدي‌نژاد برگشت در مصاحبه گفت كه چه شده است كه ايشان كه در سري‌ترين جلسات شما كه تعداد افراد آن سه، چهار، پنج نفر بود. جزو نفرات اصلي و تيم اصلي شما براي اداره سيستم‌تان بود، امروز اين‌طور شده است. اين را توضيح بدهيد.

شايد يك شرك خفي در من وجود داشت، به دليل اينكه من، مثلا بخشي از اتاق فكر يك جريان فكري در كشور بودم. اين حضور من در اين اتاق فكر و اموراتي كه طراحي مي‌كرديم، بعد منجر به نتيجه مي‌شد. شايد براي من كبر مي‌آورد و اين شرك بود. اين ماجرا سبب شد كه من، احساس كنم كه هيچي نيستم. يك بنده ساده خدام و همه اراده دست اوست.

نكته دوم، نگاه حزبي و تشكيلاتي خيلي به من قالب بود. يعني اگر تصميمي را تشكيلات مي‌گرفت، منظور همين تشكيلات رسمي كشور است كه يك عده اسمش را گذاشتند، راست، ولو اينكه من با آن تصميم مخالف بودم، مي‌رفتم به‌عنوان مدافع تلاش مي‌كردم كه آن تصميم در كشور جا بيفتد.

اين ماجرا سبب شد كه احساس كنم كه آن حزبي كه خدا گفت حزب‌ا... بايد به آن پيوست..

حمایت شما از آقای لاریجانی در انتخابات 84 هم از همین تصمیمات حزبی بود؟

نه من واقعا برداشتم اين بود كه توانايي آقاي لاريجاني بيشتر از آقاي احمدي‌نژاد بود. نقص من در اين بود كه براي اينكه من و آقاي احمدي‌نژاد مستقيم با هم كار نكرده بوديم. ولي با آقاي لاريجاني مستقيم كار كرده بوديم و برداشتم اين بود كه آقاي لاريجاني قدرت اداره كشور را دارد.

در نتيجه من به سمت آقاي لاريجاني رفتم. نه اينكه براي آقاي احمدي‌نژاد صلاحيت رياست جمهوري قائل نبودم. حتي در نوع شعارها، در نوع تبليغات مثلا در ستاد آقاي لاريجاني يك بحث مطرح شد كه ايشان راجع به شيرين عبادي يك چيزي بگويد، من به شدت مخالفت كردم که آخرش هم به حرف من گوش داده نشد.

اما من تا همين جايي كه براي شما تعريف كردم را مي‌گويم و بيش از اين هم چيزي نمي‌گويم و آن 120 پرونده را هم با خودم به قيامت خواهم برد. فحش‌هاي آنها را هم با جان و دل نوش جان كردم. خودم و خانواده‌ام هم تحمل كرديم.

نه پدرم وزير بود. من يك روستازاده ساده معمولي بودم. خدا رحمت كند حضرت امام را كه باني يك انقلاب بزرگ بود، روستازادگان را آورد شهر.

ولی دلم مي‌سوزد كه براي امثال ما جمهوري اسلامي ميلياردها تومان خرج كرد. تا ماها تبديل شديم به يك مديري كه حداقل در جمهوري اسلامي هر فحشی به من دادند، اما همه گفتند كه مدير قویي است.چه اردوگاه چپ، چه اردوگاه راست، چه ميانه، چه ضدانقلاب، چه...

نمونه بارزش همين است كه در تمام دستگاه‌هايي كه من خدمت كردم، از دستگاهي كه 29 سال پيش خدمت كردم، تا دستگاهي كه سه ماه پيش خدمت كردم، ببينيد كه من در آن دستگاه‌ها تحول ايجاد كردم يا نه؟ و اينكه ببينيد كاركنان آن دستگاه‌ها آمادگي دارند كه همين الان براي من از مال و جانشان مايه بگذارند يا نه!

در همين زمانی كه من از وزارت كشور آمدم، بيش از 50-40 نفر آمدند پيشنهاد دفاتر زيادي را به من دادند. در جاهاي مختلف تهران يكي، دو، سه نفر هم آمدند التماس كردند كه سند بزنيم به اسم تو.

بعضي‌ها آمدند گفتند دفتر كار را مي‌دهيم، كارمند و كارشناس مي‌گذاريم تا 10 سال پول مي‌دهيم، تو بنشين آنجا كارهاي فكري و فرهنگي بكن، چون ما مي‌دانيم الان جايي نداري. خيلي‌ها آمدند پيشنهادهاي ديگري دادند، ما گفتيم نه آقا قربان شكلت! ما هنوز بلد نيستيم اين تيپ كارها را.

اينهايي كه آمدند گفتند كساني هستند كه حساب سال دارند، متشرع هستند، آدم‌‌هاي قالتاق و لاابالي نيستند.

بعد هم من ديگر در جايگاهي نبودم كه مثلا بخواهند از قدرت من استفاده كنند.

بيش از 40 مورد ساختمان‌هاي يك تا پنج و شش طبقه، دفاتر 400 تا 600 متري لوكس دو، سه ميليارد توماني. آمدند اينجا پيشنهاد كردند، امكانات پيشنهاد كردند، كار پيشنهاد كردند. ما گفتيم دست شما درد نكند، ما اصلا ترجيح مي‌دهيم مثل آن كولي كه رفته بود زن پادشاه شده بود و عادت گدايي اش را ترک نکرده بود. اين هرشب یک چیزی را برمي‌داشت، از این ور طاقچه مي‌گذاشت آن ور طاقچه و مي‌گفت طاق سلام طاقچه سلام خاله‌جان خيرم بده. شاه آمد گفت كه آخه فلان فلان شده اين چه كاري است كه مي‌كني؟ گفت ببين درست است كه تو پادشاهي و من زن توام، اما ما ذاتا گدايیم. باید گداییم رو انجام بدم. ما هم كارمنديم، بيشتر از آن حقوق كارمندي نمي‌توانيم بسازيم.

البته دوستاني كه آمده بودند، واقعا از سرصدق بود و من از همه تشكر كردم. يعني شايد چهار، پنج، شش روز آخرافراد زیادی آمدند كه واقعا عصبي و به هم ريخته بودند بودند و من آرامشان مي‌كردم.

من با تك تك اين ها صحبت كردم كه به اين ها آرامش بدهم و بگويم حالا اتفاقي نيفتاد كه ، موضوعي پيش نيامده كه . احساس مي كنم بزرگ ترين ظلم تاريخ پس از انقلاب نسبت به يك مسلمان كه هر چه در توان داشت در راه انقلاب گذاشت و از سال 56 شروع كرد به مبارزه با جرياناتي كه با جمهوري در حال فاصله گرفتن بود شد كه تا امروز هم همين شرايط را دارد. در مجلس هم گفتم . جمهوري اسلامي اگر اراده كند كه من جايي را بروم جارو بكشم ، مي روم و آن جارو را مي كشم و آن جارو را براي خودم افتخار مي دانم. دفاع از جمهوري اسلامي براي من بسيار ارزشمند است.

جالب است بعضي ها هم در اين شرايط طمع كرده بودند و فكر مي كردند حالا چه اتفاقي افتاده . مثلا يكي از جريانات سياسي به من زنگ زد خيلي اظهار محبت ، فلان ، پيشنهاد پول ... گفتم تشكر مي كنم ، خيلي ممنون.

يكي ديگر زنگ زد در كه ما يك لجه اي داريم ، شخصيت هاي مهمي شركت مي كنند ، اگر مي شود شما هم تشريف بياوريد. من تشكر كردم. از شش ؛ هفت جا كه با دولت ضديت دارند پيشنهاد كار به من دادند كه بياييد اين جا مشغول بشويد ما در خدمت شما باشيم كه من باز تشكر كردم.

رسانه هاي بيروني خيلي فشار مي آوردند كه با من مصاحبه داشته باشند بلكه بتوانند يك كلمه از من چيزي در بياورند .

رسانه هاي داخلي كه هم با من هم با دولت مشكل دارند خيلي فشار مي آوردند كه مصاحبه كنند.

البته نمي دانم چند نفر در ايران توانايي ايستادگي در برابر اين موج را دارند . اين را نمي دانم . خودم فكر مي كنم تعدادشان نبايد كثير باشد. براي اينكه نزديك ترين دوستان مارا به شبهه انداختند. يعني اينقدر روي افكار عمومي كار كردند كه نزديك ترين دوستان ما را هم به شبهه انداختند و اين كه من استعفا ندادم علتش اين بود.

من اگر استعفا مي دادم و نمي رفتم از خودم دفاع بكنم تمام اتهاماتي كه راجع به من مطرح كردند را يعني قبول كردم ديگر!

در روز اخذ راي من وقتي رفتم داخل مجلس، نحوه مديريت كردن من را آقاي لاريجاني خوب مي داند ، نحوه مديريت كردن آقاي لاريجاني را هم من .

همان نيم ساعت اول مطمئن بودم كه آقاي لاريجاني از طريق آقاي رسايي و آقاي زارعي رفتند روي آقاي آقاطهراني كار كرده اند . آقاي آقاطهراني هم يك يادداشتي به من نوشتند همان نيم ساعت اول كار، كه فلاني وضع بدي است و من پيشنهاد دارم تا آب رو ريزي نشده شما انصراف بدهيد و برويد . ما گذاشتيم توی جيبمان .

يك ساعت يك ساعت و نيم گذشت آقاي مهندس آقايي رئيس كميسيون عمران اول رفت پيش آقاي لاريجاني بعد آمد پيش من گفت فلاني تو مي داني كه من دوستت دارم ، من گفتم بله شك ندارم . گفت اوضاع خيلي بد است . من پيشنهاد مي كنم انصراف بده . گفتم آقاي مهندس گوش بده حرفي را كه مي زنم و برو به رئيس هم بگو . به عدد حاضرين اگر به من راي ندهيد من تا آخر مي ايستم .

من دفاعيه ام را كه كردم آقاي لاريجاني احساس خطر كرد براي اين كه كارگردان آن روز استيضاح آقاي دهقان بود، ايشون خودش به اين جمع بندي رسيده بود ديگر نيازي نيست نوباوه و آقاي هدايت خواه و ديگران حرف بزنند. مجلس هم يك صدا گفت نه نمي خواهد .

ولي آقاي لاريجاني احساس كرد اين دفاعيه ممكن است مجلس را تحت تاثير قرار داده باشد، گفت حالا تا گلدان ها را توزيع مي كنيم شما صحبت كنيد . در حالي كه خود نوباوه آمد گفت اگر نيازي نيست من نطق نكنم اما ايشون گفت بكن.

خيلي از نماينده ها آمدند به من گفتند اگر اين قسمت دوم شكل نمي گرفت يا راي مي آوردي يا با راي بالا مي افتادي.

من همين الان هم آقاي لاريجاني را به عنوان يك نماينده قبول دارم . به عنوان نماينده هم ازش حمايت كرديم . چون به ما تعهد شرعي ، اخلاقي ، و انساني داده بود كه از دولت حمايت مي كند. براي همين من براي رئيس شدن ايشان هم تلاش كردم.

چون ايشون تعهد شرعي اخلاقي و اسلامي داده بود كه با دولت هم كاري مي كند .

پایان

منبع: نظام آباد


 


امروز: مصطفی تاج زاده یکی از امضا کنندگان نامه هفت امضایی به رییس قوه قضاییه برای رسیدگی به پرونده کودتای انتخاباتی است که اخیرا به دلیل پافشاری بر مواضع خود در این نامه دوباره به زندان بی عدالتی گرفتار آمده است.

تاج زاده پیش از بازداشت مجددش در مجموعه ای از یاداشتها به سوالات اساسی مخاطبینش درباره یادداشت "پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" پاسخ داده است که این مجموعه یادداشتها به مرور زمان منتشر خواهد شد.

یادداشتی که در پی می آید توسط این دلیر آزاده به شهدا و آسیب دیدگان گمنام جنبش سبز تقدیم شده است.


«انقلاب مخملی» یا« کودتای نظامیان»؟

مقدمه:

در پی انتشار " پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" بعضی مخاطبان اصلی من یعنی نسل جدید و نیز قربانیان خشونت‌ها و خطاهای دوران کودکی نسل انقلاب، مطالبی در تحلیل و تجلیل، نقد و انتقاد نوشتند که برایم آموزنده بود. تجربه عصر اصلاحات و عصر نوظهور جنبش سبز به من آموخته است که صحنه‌های وفاق و آشتی را در پس زمینه همین فضاهای انتقادی و به ظاهر پرتنش بجویم. هنگامي كه یک ستمدیده لب به سخن می گشاید و دلش مي‌خواهد انگیزه من از نوشتن آن نامه ناشی از مشاهده دیوار نوشته های سراسر درد زندانیان باشد، در واقع از ورود به یک فضای جدید خبر می‌دهد که در تلاقی نگاه ها و گفتمان ها در چنین شرایطی می توان وارد آن شد.

من به ياري خداوند کوشش خواهم کرد در حد توان درباره موضوعاتی که در "پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!" آوردم، سخن بگویم . بحث درباره انقلاب مخملي كه علت اصلي بازداشت من و دوستانم اعلام شد، يكي از آن موضوعات است.تشریح اين موضوع به ويژه با پخش نوار سخنراني آقاي مشفق يكي از مقامات اطلاعاتي قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران ضروری تر از گذشته به نظر مي‌رسد. زيرا سخنان مذکور بیش و پیش از آن که "انقلاب مخملی" را ثابت کند، افشاگر "كودتاي انتخاباتی" و درواقع "نظامی" بخشي از حاكميت به سود آقای احمدی نژاد و عليه نامزدهاي اصلاح طلب وحتي عليه نامزدهاي اصولگرا است.نوار مزبور سخنان مرا پيش از انتخابات تایید می کند كه هشدار می دادم عده اي به نام "انقلاب مخملي" درصدد انجام "كودتاي انتخاباتی" هستند ؛کودتایی که به علت هوشياري مردم و حضور آگاهانه آنان در 25 خرداد 88 افشا و با سخنان آقاي مشفق مستند شد. من ودوستانم درباره شکل گیری مافیای قدرت و ثروت جدید و نیز"اهانت ها،تهمت ها ودروغ های سردار مشفق" سخنان زيادي داريم كه به استحضار ملت شريف ايران خواهيم رساند. شکایتی هم علیه "کودتاچیان"تسلیم مقامات قضایی کرده ایم تا استحاله " نظام جمهوري اسلامي ايران"به"نظامی"روشن شود که درآن نامزدهای تاييد صلاحيت شده "دشمن"، ستادهای انتخاباتی آنان"ستاد جنگ" و تشکیل جلسات احزاب قانونی حامي نامزد ها برای پیروزی در انتخابات و بركناري قانونی مقامات کنونی"توطئه" و"براندازی"خوانده می شود. در عين حال دخالت نظامیان درانتخابات به سود یک نامزد خاص عین قانون گرایی و دفاع ازآرمان های انقلاب و جمهوری اسلامی ناميده مي‌شود.(1)

اول. تشابه اسمی و پیامد های مخرب آن

من در زندان از نزديك شاهد مراحل نهايي عمليات نظامي و رواني به منظور «انقلاب مخملي» نماياندن جنبش سبز اكثريت ملت ايران بودم. همان اتهامي كه آقاي احمدي‌نژاد ده روز پيش از بازداشت فعالان انتخاباتي، در مناظره با مهندس موسوي در 13 خرداد 88 متوجه اصلاح‌طلبان كرد و بازجوها تلاش فراواني كردند به نوعي آن را «مستند» و به زعم خود واقعي جلوه دهند. این در حالی بود که جنبش سبز مردمی در جامعه و خارج از اراده حزب پادگاني شكل گرفته بود و آنان نمي‌توانستند اين پديده شگرف ملي را به نام واقعي خود بخوانند. بازجوها در مراحل نخست تا زماني كه نوبت دادگاهي كردن فعالان انتخاباتي منتقد فرا برسد، از تعبير «انقلاب مخملي» استفاده مي‌كردند، اما وقتي ديدند واژه «انقلاب» نمي‌تواند بار منفي داشته باشد، نام افسانه حزب پادگاني ساخته‌ را به «پروژه كودتاي مخملي» تغيير دادند. ترديد و تزلزل درباره نامگذاري ناصواب «جنبش سبز» چنان ناشيانه بود كه كيفرخواست نويسان‌ خود را تا مرحله مدعي‌العموم رژیم های كمونيست‌ سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي تنزل دادند و صريحاً نوشتند: «تاكنون پروژه كودتاي مخملي در چند كشور به مورد اجرا گذارده شده كه اكثراً با موفقيت انجام شده، اما در مواردي هم ناكام مانده است»(2). به اين ترتيب كيهان‌نويسان و از پي آنها كيفرخواست‌نويسان به منظور القاي اینکه جنبش سبز ايرانيان را بنیادهای امریکایی راه انداخته اند، تا آن‌جا پيش رفتند كه ردای قضايي در جمهوي اسلامي ايران را با پرچم سرخ كمونيست‌هاي سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي درآميختند و به زبان ورشكستگان سياسي آن كشورها، قیام مردم عليه "ميلوسويچ" قصاب مسلمانان بوسني را «پروژه كودتاي مخملي» ناميدند! افسانه «انقلاب مخملي» يا «پروژه كودتاي مخملي» ناميدن جنبش سبز در همين جا متوقف نشد و كار به جايي رسيد كه كيفرخواست‌نويسان سوگواري براي سرنگوني «ميلوسويچ» را با رجزخواني عليه جنبش سبز درآميختند و در برابر ديدگان حيرت‌زده ميليون‌ها ايراني از قول "یک جاسوس بازداشت شده" (كه او را معرفي نمي‌كنند و هنوز هويتش بر مردم معلوم نيست) اعلام كردند: «كودتاي مخملي ايران خيلي شبيه به انقلاب مخملي صربستان است. در آن كشور گروهي به نام «اُت پور» كه گروهي دانشجو بودند ابتدا شروع به عضوگيري كردند كه شباهت زيادي به موج سبز در ايران داشت»(3).

پاسخ اين سوال كه چرا كيفرخواست‌نويسان از ميان همه كشورهايي كه به قول خودشان در آن ها «كودتاي مخملي» صورت گرفته است، تمركز ويژه‌اي بر سرنگوني" ميلوسويچ" توسط انقلاب مخملي «اُت پور» كردند و آن را «خيلي شبيه» جنبش سبز خواندند، زماني براي من روشن شد كه از زندان خارج شدم. تشابه فوق بر پایه تشابه اسمي دونفر كه تاكنون از چشمان سازمانهای اطلاعاتی کشور و در نتیجه از دید بازجوها و كيفرخواست نويسان پنهان مانده، خلق شده و بنيادش بر آب است.(4) در هر حال تا آن‌جا كه از بازجويي‌هاي دوران انفرادي به خاطر مي‌آورم، مي‌توانم اشاره‌اي به بحث خودم عليه آن افسانه ابداعي داشته باشم. من در پاسخ به شبيه‌سازي جنبش سبز با انقلاب‌هاي مخملي استدلال كردم كه:

اولاً جايگاه انتخابات رياست جمهوري در كشورهايي كه به سرنگوني امثال "ميلوسويچ" انجاميد با جايگاه و حدود اختيارات رييس‌جمهور در كشور ما تفاوت اساسي دارد؛ يعني رقابت بر سر مقام رياست جمهوري در ايران به مفهوم رقابت در مورد عالي‌ترين مقام كشور نيست كه آن اندازه اختيار داشته باشد تا بتواند جهت‌گيري كلان كشور را تغيير دهد. در كشورهايي كه بقاياي كمونيسم روسي توسط انقلاب‌هاي مخملي مورد حمایت امریکا سرنگون شده‌اند، رقابت در انتخابات رياست جمهوري، رقابت براي كسب عالي‌ترين مقام كشور است كه می تواند سياست‌هاي داخلي و خارجي آن را 180 درجه تغيير دهد و مثلاً كشور را از اردوگاه روسيه به حوزه غرب و آمريكا ببرد يا بر عكس.

ثانياً در اين كشورها هر دو جناح در انتخابات از اينكه طرفدار روسيه يا آمريكا خوانده شوند، نه تنها پرهيز ندارند، بلكه همه رأي‌دهندگان و نيز جهانيان، از جمله ايرانيان، مي‌دانند كه پيروزي هر نامزد كفه سياست‌هاي كشور را به سوي كدام قدرت (آمريكا يا روسيه) سنگين خواهد كرد. به عنوان مثال دانشجویان دانشگاه بلگراد و سازمان «اُت پور» که كمپين انتخاباتي عليه "ميلوسويچ" را رهبري مي‌كردند ، هيچ ابايي نداشتند كه متهم به حمايت از جانب آمريكا شوند. زيرا جنگي كه "ميلوسويچ" و ساير قصابان بالكان طي سال‌هاي 1991 تا 1995 عليه مسلمانان بوسني و ديگر اقليت‌هاي بالكان به راه انداخته بودند، چنان نفرتي در مردم آن سرزمين و حتي در ميان صرب‌ها پديد آورده بود كه ديگر از پس كشتار هزاران نفر، نه تنها مخالفان قباحتي براي دريافت كمك‌ مالي از بنيادهاي آمريكايي نمی دیدند، بلكه در نظر اكثر رأي‌دهندگان آن ديار، آمريكا به شكل ناجي مردم از دست جنايتكاران جنگي جلوه كرد(5).

اگر كيفرخواست‌نويسان به جاي آنكه ريشه‌هاي نفوذ آمريكا و اسرائيل در ايران را به استناد اعترافات «يك جاسوس بازداشت شده» تا زمان امام و نخست‌وزير امام و به تعبير متن كيفرخواست تا «اواسط جنگ» عقب ببرند، زحمت مطالعه پيام رهبر فقيد انقلاب به آقای گورباچف را به خود مي‌دادند، جمهوری اسلامی ایران را به همسویی با "ميلوسويچ" و ديگر بازماندگان سرنگون شده توسط انقلاب‌هاي مخملي مفتخر نمي‌‌كردند. امام خميني در آن پيام تاريخي ابراز اميدواري كرده بود كه آقای گورباچف خود به عنوان رهبر شوروي «آخرين لايه‌هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيست را از چهره تاريخي كشور خود بزدايد.» چنانچه كيفرخواست‌نويسان به انديشه امام وفادار بودند، دليلي نداشت به نام دستگاه قضايي جمهوري اسلامي ايران، سرنگوني مخملي بقاياي همان «لايه‌هاي پوسيده» را «پروژه كودتاي مخملي» بخوانند و آن را محكوم كنند. در هر حال مردمي كه به" ميلوسويچ"
يا رقباي مخملي او رأي مي‌دادند مي‌دانستند كه به حزب و كانديداي طرفدار روسيه رأي مي‌دهند يا به كانديداي حامی آمريكا و اروپا. اما اگر به كشور خودمان باز‌گرديم به وضوح خواهيم ديد هرگز چنين صف‌بندي آمريكايي- روسي در جريان انتخابات رياست جمهوري وجود نداشت. مهندس موسوي چنان مواضع شفاف و روشني بر ضرورت امتياز ندادن به دولت آمريكا داشت كه بعضي اصلاح‌طلبان كه از روحيه و مشي استقلال‌خواهي وي و بويژه ضرورت حمايت از حق انرژي هسته‌اي از نظر او آگاه بودند، با اين استدلال كه آمريكايي‌ها راحت‌تر مي‌توانند با آقای احمدي‌نژاد كنار بيايند و حاكميت هم بر سر مذاكره‌جويي او، ولو از موضع پايين با مقامات آمريكايي سنگ‌اندازي نخواهد كرد (همچنان كه در جريان توافق سه جانبه اخير ايران، تركيه و برزيل مشاهده شد)، از نامزدي وي حمايت نمي‌كردند.

در همان ايام، برخی مراکز صهيونيستي درباره عواقب روي كار آمدن موسوي هشدار كارشناسي مي‌دادند و محافل جنگ‌طلب آمريكا نيز استدلال مي‌كردند كه چگونه و به چه دليل پيروزي مهندس موسوي، منزوي ساختن ايران را براي اسرائيل و آمريكا دشوار خواهد كرد(6). مقامات امنيتي اسرائيل و چهره‌هاي شناخته شده جنگ‌طلب در آمريكا استدلال مي‌كردند كه آقاي احمدي‌نژاد به دليل ناشي گري در سیاست خارجی و بويژه انكار هولوكاست «دشمن‌ بهتري» در مقايسه با آقاي موسوي براي آنان به شمار مي‌رود. از ديد آن ها‌ مهندس موسوي به دليل اينكه «پوشش كاذبي» از «ميانه‌روي» و «دموكراسي» به وجهه جمهوري اسلامي ايران مي‌بخشيد و آن را نزد افكار عمومي جهان موجه جلوه مي داد، «دشمن بدتري» به حساب مي‌آمد. به اين ترتيب تفاوت روشني بين تحليل‌ مقامات امنيتي موساد و محافل جنگ‌طلب و افراطي آمريكا درباره مزاياي حكومت آقاي احمدي‌نژاد در پيشبرد اهداف صهيونيستي و تحليل آن دسته از مقامات آمريكايي كه به مبارزه با جنگ‌طلبي بوش شهره هستند، ديده مي شود(7). واضح است كه چنين صف‌بندي‌هايي در جريان مبارزات انتخاباتي مخملي‌هاي بلوك شرق با رقباي روسي آن‌ها نمي‌توانست وجود داشته باشد(8).

ثالثاً توضيح دادم انقلاب مخملي در كشورهايي رخ مي‌دهد كه حكومت در برابر بسيج تظاهرات مردمي كه احساس مي‌كنند تقلب صورت گرفته و نامزد مورد حمايتشان به ناحق از ورود به عرصه حكومت محروم شده است، نتواند دست به مانور قدرت بزند و جمعيت زيادي را گرد آورد. پس اگر در كشوري هر دو طرف رقابت‌هاي انتخاباتي بتوانند مردم را بسيج كنند، وقوع انقلاب مخملي منتفي است و براي نمونه لبنان را مثال زدم كه هرگز در اين كشور انقلاب مخملي رخ نخواهد داد. اين كشور يا شاهد جنگ داخلي خواهد بود يا استقرار دموكراسي و همكاري مسالمت‌آميز همه جناح‌ها از حزب‌الله تا احزاب راستي طرفدار فرانسه و آمريكا. از آن‌جا كه در ايران، حزب پادگاني نیز مانند جنبش سبز در حال حاضر قدرت بسيج گروه‌هايي از مردم را دارد، انقلاب مخملي رخ نخواهد داد، اگرچه وقوع تحولات ديگر محتمل است.

دوم.سوء ظن به مردم یا حاکمان؟

رهبر فقيد انقلاب نگراني خود را از شاهنشاهي شدن انتخابات نه پنهان مي‌كرد و نه آن‌را به دوردست‌ها یا صربستان و گرجستان فرافكني مي‌كرد: «اين تلخي مطالب و بي‌بند و باري انتخابات و مجلس و امثال ذلك شايد يك وقت اسباب اين شود كه بعضي ها گمان كنند كه خوب حالا هم مثل آن وقت. به اصطلاح آدم مارگزيده از ريسمان خط وخال دار هم مي‌ترسد و ملت ما مارگزيده است. استعمار گزيده است. خان گزيده است و محمدرضا و رضاخان گزيده است. از اين جهت يك وقت مي‌بيني كه در ذهنشان مي‌آيد كه خوب اين مجلس هم مثل آن مجلس‌ها»(9). جملات فوق به معنای به رسميت شناختن حساسيت مردم و ترس آن‌ها از "ارتجاع پهلويستي" است كه بيش از هر چيز ديگر در قضيه انتخابات متجلي مي شود. يعني اگر مي‌خواهيد منشاء نگراني ملت را در يابيد، به حافظه تاريخي آنان مراجعه كنيد و ببينيد چه چيزي محتواي حافظه نزديك آنان را تشكيل مي دهد. انتخابات صربستان و گرجستان و قرقيزستان و اسامي ناشناس و عجيب و غريبي از قبيل «اُت پور»، «جين شارپ» و... كه در متن كيفرخواست فعالان ستادهای انتخاباتي رقبای نامزد استبدادطلبان آمد، در حافظه ملي ما جايي ندارند. به جاي همه اين ها ملت ما در حافظه روشن خود تجربه تلخي از انتخابات نمايشی و مجالس فرمايشي عهد پهلوي ها دارند كه در وصيت‌نامه رهبر فقيد انقلابشان نيز نفی و محکوم شد. بنابراين طبيعي است به محض مشاهده كمترين مورد و نشانه از تخلف انتخاباتي، ذهنشان به همان سابقه منفور تاريخي معطوف مي شود، نه به صربستان و گرجستان و قرقيزستان. آيا واقعاً اقتدارگراها نمي‌دانند چه چيزي ذهن مردم را مشوش مي‌كند و خاطره تعیین نمایندگان مجلس در دربار قبل از برگزاری انتخابات را زنده کرده و شبح رژه چكمه پوشان رضاخاني و قداره بندان محمدرضا شاهي را بر فراز انتخابات پديدار مي‌كند؟ درهرحال پاسخ قانع‌كننده به نگرانی ازتخلف و تقلب در انتخابات را امام خميني مي‌دهد، نه نظاميان مداخله گر در امر انتخابات؛ كساني كه می کوشند" نظارت مقامات بر ملت" را جايگزين "نظارت ملي بر حكومت و اركان آن" كنند؛(10) «در حكومت اسلامي وضع اين است كه شما ها الآن در انتخابات بيش از حق نظارت و فراهم كردن وسائل به آن قدري كه بايد حكومت‌ها فراهم كنند، بيش از اين حق نداريد كه خداي ناخواسته يك وقتي نسبت بدهند به اين‌كه براي خاطر طرفداري از يك نفر آدم- فرض كنيد يك كاري كردند- صندوق عوض شده. اين را بايد خيلي توجه به آن داشته باشيد. هم آزادي ملت را- راه دادن ملت را در آن‌جايي كه مي‌خواهند رأي بدهند- و هم امانت در حفظ [آراي صندوق‌ها] كه تحت مراقبت يك عده اشخاص امين از دولت و از ملت، اشخاصي امين تحت نظرشان باشد كه بعد صحبت نشود كه خوب، اين هم اين رژيم و اين هم اين انتخابات و انتخابات اين‌جا هم مثل آن‌جا [رژيم شاه]» (11).

در حقیقت تغيير جهت و هدف نظارت، دخالت وسيع نظامیان در فرآیند انتخابات، جانبداری آشكار صدا و سیما و نیز برگزار کنندگان و ناظران انتخابات از يك نامزد معين و صرف ميلياردها تومان به سود كانديدايي خاص به طور طبيعي و خود انگيخته اذهان را متوجه انتخابات محمدرضا شاهي مي‌كند. رهبر فقيد انقلاب با در نظر گرفتن حافظه تاريخي ملت، به جاي اين‌كه سوءظن خود را متوجه ملت كند، بدگماني مردم را نسبت به احتمال بازگشت رفتار رضاخاني و محمدرضا شاهي در اشكال نوين تخلف و تقلب انتخاباتي به رسميت مي‌شناخت و عليه «ناظران» و نه ملت هشدار مي‌‌داد(12). به اين ترتيب آن‌جا كه هشت نفر از دوازده عضو شوراي نگهبان از جمله آقايان جنتي، يزدي، كعبي، الهام، عزيزي صریحاً در جانبداري از آقاي احمدي نژاد سخن می گویند، به شبيه سازي جنبش سبز با انقلاب مخملي صربستان و گرجستان و قرقيزستان چه نیاز است؟ مردم ما با اسامي آقايان جنتي و مصباح و مرتضوي و با مواضع حذفي- نظامي آنان آشنايي دارند و نه با اسامي و اصطلاحات ناآشنايي چون «هابرماس» و «جين شارپ» و «سورُس» كه در متن كيفرخواست آمد(13). نگراني مردم از رفتار آقاي جنتي است كه تخلف هاي آشكار وي را در جريان برپايي انتخابات گذشته ديده‌اند يا شنيده‌اند(14) ونیز از عملكرد شاگردان آقاي مصباح است كه صريحاً مي گويند براي مصالح اسلام يا مردم مي‌توان سخناني برزبان آورد که دردل به آن‌ها اعتقاد نداشت و از وسائلي بهره برد كه در شرايط عادي مجاز وشرعی نيست. بنابراين نمي توانند صندوق باناني امين براي ملت باشند(15). در هر حال ترس ملت ما يك ترس كاملاً آشنا با جان مجروح تاريخي آن‌ها است كه استبداد و انتخابات نمايشي نام دارد. تصادفي نيست كه مرزبندي با همه اشكال ديكتاتوري «چه شاه باشه چه دكتر» يكي از شعارهاي رايج شب انتخابات و بعد از انتخابات بود. تمسک به سيره خميني ايجاب مي‌‌كرد به محض مطرح شدن نگراني تقلب، تكيه و تأكيد اصلي بر صيانت آراي ملت باشد، نه اين‌كه از همان ابتدا و حتي قبل ازگرم شدن تنور انتخابات با «پيش‌بيني‌هاي» آن چناني (از قبيل «پيش بيني‌هاي» مشهور كيهان كه همواره حكم پيش گويي و خط راهنماي برخوردهاي امنيتي- قضايي را دارد) چماق سوءظن عليه بدگماني ملت، كه امام خميني اين بدگماني را مشروع مي‌دانست، در آسمان سياست كشور به گردش درآيد و در عين حال کلامی درباره عدم دخالت نیروهای مسلح در انتخابات بر زبان جاری نشود.

سوم. "كناره گيري" يا" مشروطه بيشتر"؟

تجربه 30 ساله نشان مي‌دهد حساسيت ملت به انتخابات و سوءظن موجه آنان عليه رفتار شاهانه ،يك امر مفيد براي انتخابات است و باعث مشاركت بيشتر شهروندان مي‌شود. در انتخابات 88 نيز ترس ملت از رفتار شاهانه و نگراني از تبديل «نظارت مردمي بر حكومت و انتخابات» به «نظارت استصوابي- نظامي حاكمان بر عرصه سياست و انتخابات»، «اسم رمز» مشاركت هر چه گسترده‌تر ملت در انتخابات بود(16). به علاوه نسل ما از رهبر فقيد انقلاب آموخت كه پادزهر «پهلوي گزيدگي» چيزي جز مشاركت بيشتر مردم در انتخابات نيست. همچنان که امام خميني بر خلاف فرقه مصباحیه كه اصل مشروطه را ارمغان غرب و فراماسونري و انگليسي مي‌دانند، «كنار رفتن از مشروطه» را باعث و باني بدبختي‌هاي ملي مي‌دانست و به جاي اينكه از «تكرار مشروطه» بترسد، همواره نگران تكرار تجربه تلخ «كناره گيري ملت از مشروطه» بود و عدم مشاركت همه‌جانبه و گسترده‌ در ادوار نخستين مجلس مشروطيت را باعث نابودي عزت ملي مي‌خواند و می گفت: «اگر در صدر مشروطه علما آمده بودند در میدان، مؤمنین آمده بودند، روشنفکرهای معتمد آمده بودند و قبضه کرده بودند مجلس را، و نگذاشته بودند که دیگران بیایند مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمی رسیدیم. مملکتمان خراب نمی شد. ما عزتمان از بین نمی رفت» (17). رهبر فقيد انقلاب به جاي "ملت ترسي" و سوءظن به جامعه، همواره لبه تيز بدگمانی خود را متوجه رفتار شاهانه حاكمان مي‌كرد كه نقطه كانوني آن مداخله مقامات و مخدوش كردن مرزهاي «نظارت بر انتخابات» و «دخالت در انتخابات» بود(18). اين همان سوء‌ظن به حق و تاريخي است كه افزون بر 22 خرداد 88 موجب حضور گسترده شهروندان و به ویژه جوانان در روز 25 خرداد در سراسر ميهن شد و بار دیگر ایران را در جهان سربلند کرد؛ سوء‌ظني كه سخنان آقاي مشفق به حق بودن آن را تاييد كرد. چنانچه اين مرز مخدوش شود، مناسبات ارتجاعي- شاهنشاهي كه با راي مردم جارو شده بود، دوباره سر بر خواهد آورد.

چهارم."آرامش بخشی" یا" التهاب آفرینی" ؟

فرض كنيم حق با آقاي احمدي‌نژاد بود و اصلاح‌طلبان در صدد بر پايي انقلاب مخملي بودند و يك هسته مافيايي كه سردار مشفق آنان را لو داد، درصدد "كودتاي انتخاباتی" نبود. در اين صورت رفتار رئيس دولت و ديگر برگزاركنندگان انتخابات و مقامات حكومتي چه بود و چه مي‌بايست باشد؟ آيا جز اين است كه لازم بود جناح حاکم به سرعت به سمت آرام سازی فضای کشور و شفاف‌سازي روند برگزاری انتخابات پيش رود و هر گونه شبهه‌ و شائبه‌ تخلف و تقلب در انتخابات را پيش، حين و پس از آن برطرف كند؟ بر اين مبنا قبل از انتخابات، نمايندگان نامزدهاي رقيب رييس دولت را که خود هم زمان نامزد و برگزار کننده انتخابات بود، دعوت کنند و موارد اعتراضي يا ابهامي آنان را بشنوند و اقدام لازم يا توجيه كافي براي رفع نگراني آنان و نيز افكار عمومي ارائه كنند. به علاوه نمايندگاني از آنان را به عضويت در هيأت‌هاي اجرايي و نظارت در آورند و حداكثر تسهيلات را براي نظارت نمايندگان نامزدها در حوزه‌هاي اخذ رأي ستاد انتخابات فراهم كنند تا معلوم شود كه قرار نيست اتفاق ويژه‌اي بيفتد. به رغم نکات بدیهی فوق، اقتدارگراها نه تنها قبل از انتخابات هيچ اقدام اعتماد سازي نكردند، بر عكس آقاي احمدي‌نژاد با مناظره زنده و از قبل طراحي شده خود و با دروغ ها وتهمت‌هاي متعددي كه در مناظره با مهندس موسوی متوجه اشخاص زيادي كرد، فضاي سياسي و انتخاباتي كشور را برای جلب آرا چنان ملتهب و دو قطبی كرد كه به راحتي قابل مهار نبود (19). وي اين روند را در مناظره با آقاي كروبي نيز پی گرفت. از سوی دیگر اقتدارگراها به جای تلاش برای برطرف کردن شبهات مردم و نامزدهاي رقيب، احكام دستگيري فعالان انتخاباتي منتقد يكه سالاري را سه روز قبل از برگزاري انتخابات صادر کردند. يعني حتي ظاهر قضيه را نيز رعايت نكردند كه وانمود كنند نتيجه انتخابات در روز 19 خرداد 1388 معلوم نيست و ممكن است مهندس موسوي رأي بياورد. بنابراين صدور حكم بازداشت فعالان ستاد انتخاباتي حامي وي قبل از انتخابات، دهن‌كجي به رأي ملت محسوب مي‌شود. بازداشت اين اشخاص روز بعد از انتخابات نيز فاقد وجاهت قانونی و سیاسی بود و بر التهاب ها افزود(20).

اقدام‌هاي حزب حاكم در روز انتخابات نيز رفتار يك جناح شكست خورده و كودتاگر را به نمايش گذاشت؛ قطع تمام خطوط ثابت تلفن كميته صيانت آراي مهندس موسوي، قطع کامل سيستم پيامك تلفن های همراه تا سيستم نظارتي كميته صيانت آراي مهندس موسوي فلج شود، فيلترينگ تمام سايت‌هاي اينترنتي حامي آقاي موسوي از عصر روز جمعه، حمله تعدادي مأمور اطلاعاتی سپاه با لباس شخصي و با حكم آقاي مرتضوي به ستاد انتخاباتی قيطريه (ستاد مركزي حاميان اصلاح‌طلب مهندس موسوي) در ساعت 6 عصر جمعه كه منجر به تشكيل اولين اجتماع خياباني اعتراضي در روز انتخابات در میدان قيطريه تهران شد و خوشبختانه با وساطت و تدبير مسئولان ستاد موسوي با آرامش به پايان رسيد، اعلام خبر كذب بازداشت آقاي امين‌زاده مسئول ستاد قيطريه و من در ساعت 18 روز جمعه توسط خبرگزاري رسمي دولت (ايرنا)، حمله شبانه به ستاد مركزي مهندس موسوي در میدان فاطمی، اعلام پيروزي 25 ميليون بر 13 ميليون نفری احمدي‌نژاد بر موسوي در ساعت 23:30 بين خواص و در شرايطي كه شمارش آراي بسياري از صندوق‌ها ادامه داشت و نيز درج خبر كذب بازداشت آقاي رمضان‌‌زاده و من در روزنامه ايران، ارگان رسمي دولت در صبح شنبه 23 خردادماه 1388 (21). موارد فوق به غير از اتفاقاتي است كه در حوزه‌هاي اخذ رأي و ستاد انتخابات کشور رخ داد. سؤال اين است چنانچه مقامات مسئول اطلاع داشتند كه اصلاح‌طلبان قصد برپايي انقلاب مخملي دارند، آيا اقدام‌هاي فوق در جهت خنثي‌سازي حركت مزبور و توجيه و آرام كردن شهرونداني انجام شد كه بسياري از آنان، بويژه در شهرهاي بزرگي مانند تهران، شاهد خيل عظيم رأي دادن خود و هموطنانشان به مهندس موسوي بودند و ناگهان با اعلام آراي 3 به 1 به سود آقاي احمدي‌نژاد در ساعت 1 بامداد 23 خرداد شوكه شدند؟ يا بر عكس، اقدام هاي پيشگفته بر ابهام ها افزود و فضا را ملتهب‌تر كرد؟

شاهكار حزب پادگاني در مواجهه با موضوع تخلف و تقلب پس از انتخابات بودكه به جاي تلاش برای جلب اعتماد افكار عمومي و تشكيل هيأتي مورد توافق همه نامزدها و قول رسيدگي دقيق به همه شكايات، تعدادی از فعالان انتخاباتی مهندس موسوی را دستگیر كردند و انتخابات را نيز عملا تمام شده خواندند(22). آقاي احمدي‌نژاد نيز در روز یکشنبه 24/3/88 جشن پيروزي گرفت و با «خس و خاشاك» خواندن معترضان بر زخم مناظره‌ها و تخلف‌هاي وسيع مجريان و ناظران نمک پاشید و فضا را ملتهب تر کرد. سركوب خونين هر صداي اعتراضي به راستي شاهكار جناح حاكم در روزها، هفته‌ها و ماه‌هاي بعد بود. به اين ترتيب مي‌توان گفت اراده‌اي براي شفاف‌سازي و اقناع افكار عمومي وجود نداشت. بر عكس، آنچه رخ داد عبارت بودبی اعتنایی حزب پادگاني به شکایات مردم معترض از یک سو و تلاش برای تسويه حساب با منتقدان يكه سالاري و تمرکز مطلق قدرت و سرکوب هر صدای منتقد و مخالف ،با این هدف که پس از انتخاب دور اول آقاي احمدي‌نژاد كه حكومت تك‌صدا شده بود، اين بار جامعه نيز تك‌صدا شود و نفس كسي در نيايد.به این ترتیب بتوانند"احزاب را از دخالت در امور حکومت منع"کنند، "نظام ولايي" را "تك حزبي" بخوانند، "جناح بندي" يعني رقابت هاي انتخاباتي را حتی میان اصول گراها"نابود كننده آرمان ها" بنامند، از ضرورت تحقق مدل "اداره انقلابي جامعه" به جاي "دموكراسي" سخن بگويند و تیر خلاص را به مغز دموکراسی و ایران شلیک کنند كه البته با محكوميت قاطع افكار عمومي مواجه شد.

پنجم.علت شبيه سازي

درست است که شبيه‌سازي جنبش سبز با انقلاب‌هاي مخملي كشورهاي بلوك شرق سابق به لحاظ سياسي و اخلاقي نادرست و تداعي‌گر شباهت‌هاي ناروا بين جمهوري اسلامي ايران و بقاياي پوسيده كمونيسم ضد دموكراتيك روسي است و واقعيتي در دنياي خارج به صدق آن گواهي نمی دهد(23)، با وجود این يك اتهام ناگزير براي شبيه‌سازان به شمار مي‌آيد و نشان مي دهد كه از سر ناچاري به اين حربه ناكارآمد رواني پناه آورده‌اند. علت واقعي اين شبيه سازي آن است که کودتاگران شهامت پذيرش واقعيات جامعه كنوني را ندارند و نمي‌خواهند بپذيرند اكثريت ايرانيان مخالف وضع موجودند. به همين دليل چاره‌اي جز آمريكايي نماياندن انبوه ميليوني معترضان نمي‌بينند(24). از آن وحشتناك‌تر اين‌كه در آينده هم نمي‌‌خواهند انتخابات آزاد و پرشوري برگزار كنند تا مبادا از دل صندوق‌ها، حماسه دوم خرداد يا جنبش سبز ديگري شكل بگيرد. به همين دليل مي‌كوشند نه فقط نامزدهاي منتقد را حذف كنند، بلكه در صددند نفس انتخابات آزاد و حتی سیاست ورزی قانونی را منتفي كنند. اگر در تبليغات و تهاجم‌هاي رواني حزب پادگاني دقت كنيم، به وضوح درخواهيم يافت كه ظرف ماه‌هاي پس از انتخابات، آنان هرگز كوچكترين نشانه اي از خيز برداشتن به سوي رعایت حقوق منتقدان و انتخابات آزاد از خود نشان نداده‌اند. برگزاری انتخابات شوراها در سال جاري نیز منتفی شد و به بهانه تجميع انتخابات امسال انتخاباتی برگزار نخواهد شد. در اين مدت حتی يك نفر از مدعيان صحت انتخابات 22 خرداد اعلام نكرده است كه در آينده انتخابات را چنان آزاد و شفاف برگزار خواهيم كرد كه همه مدعيان دروغين رأي اكثريت و همه سبزها شرمنده شوند. يعني همچنان كه حاضر نيستند حتي در كوير لوت نيز اصل 27 قانون اساسي و آزادی اجتماع مردمي را اجرا كنند تا سبزها حمایت گسترده مردمی خود را به نمايش بگذارند، در عرصه انتخابات نيز خواهند كوشيد افسانه شباهت جنبش سبز و انقلاب (اخيراً كودتاي) مخملي را همچنان به صورت يك ورد سحرآميز تكرار كنند تا برگزاري انتخابات آزاد و قانوني به طور كامل منتفي شود و رابطه اقتدارگراها با انتخابات آزاد، همچنان مانند رابطه جن و بسم‌‌الله باقي بماند.

ششم. نظامی گری يا انتخابات آزاد؟

اگر حزب پادگاني واقعاً به مدعاي پیروزی 24 ميليوني خود باور داشت و رفتار خود را متناسب با همين مدعا تنظيم مي‌كرد، اكنون جمهوري اسلامي ايران یکی از دموكراتيك‌ترين كشورهای جهان محسوب می شد و هيچ ترسي از هيچ روزنامه‌اي و هيچ تظاهراتي و هيچ حزب قانونگرا و هيچ مناظره آزادي از یک طرف و هیچ تحریم و تهدید بین المللی ازطرف دیگر نداشت. چنانچه نامزدی در يك انتخابات آزاد و رقابت برابر و منصفانه واقعاً 24 ميليون و رقيب وي 13 ميليون رأي آورده باشد، این همه بگير و ببند و اين همه محدودسازي آزادي ها و اين همه صندوق ترسي و جامعه ترسي نیاز نبود(25). دولت آمریکا نیز قادر نبود تمام قدرت های بزرگ را علیه جمهوری اسلامی ایران بسیج و قطعنامه تحريم جديدي به ما تحميل کند.به علاوه اگر اقتدارگراها ادعاي پیروزی 24 ميليوني خود را باور داشته باشند و مطابق همين باور حركت كنند، نبايد از انقلاب مخملي كوچك‌ترين ترسي داشته باشند. كما اينكه جناح روسي اوكراين با اينكه فاصله چنداني با رقيب مخملي- نارنجي خود نداشت و حتي از آن عقب مانده بود، به جاي نشان دادن «اقتدار انتظامي- امنيتي» يعني سركوب خونین منتقدان، با اعتماد به نفس وارد نوبت بعدي انتخابات شد و شكست دوره قبل راجبران كرد. به اين دليل روشن كه به جاي مدعاي گزاف داشتن پشتوانه63 درصدي حد واقعي خود را ‌دانست و پرده‌پوشي نكرد و با تكيه بر سرمايه واقعي مقبوليت خود نزد افكار عمومي وارد انتخابات آزاد بعدی شد و پيروز از ميدان خارج گرديد(26). آیا استبدادطلبان مي‌توانند کشوری را در دنیا نشان دهند که در آن حزب و جناحی نسبت به پايگاه مردمي خود مطمئن است، در عین حال از انتخابات آزاد، ولو با شركت مخملي‌ها هراس به خود راه مي‌دهد؟(27) عقل سلیم حكم مي كند فرد، حزب يا جناحی که واقعاً حلاوت پیروزی در یک انتخابات آزاد را چشیده باشد، باید بیش از هر نیروی دیگر برطبل انتخابات آزاد آتی بکوبد، نه اینکه به طور مستمر دایره انتخاب ملّت را به بهانه کودتای مخملی محدود و محدود تر کند. بنابراین حتی اگر چیزی به نام انقلاب یا کودتای مخملی وجود داشته باشد، باز هم" باطل السّحر" آن انتخابات آزاد است و نه افسانه سازی پیرامون قدرت آشوبگر انقلاب مخملی(28).

جمع‌بندي

عملكرد سركوبگر- اقليتي حزب پادگاني موجب شده است بسياري از مردم "كودتاي مخملي" را اسم مستعار کودتای واقعی انتخاباتی، نه فقط در خرداد 88 بلکه در انتخابات آتی بدانند که میهن را چه به لحاظ مدیریت ناکارآمد و فساد گسترده و چه از نظر ماجراجويي بين المللي و ايجاد مخاطرات خارجی در لبه پرتگاه قرار داده است.بنابراین تا زمانی که فشار افکار عمومی ملی و جهانی از يك سو و آشكار شدن نتايج عملكرد فاجعه‌بار مديريت كنوني كشور از سوي ديگر، جناح حاكم را به برگزاری انتخابات آزاد مجبور کند، اكثريت ايرانيان هر انتخاباتي را "مهندسي شده" ارزيابي و آن را "کودتای انتخاباتی"خواهند خواند و در آن مشاركت نخواهند كرد. جبران ضررها و آسیب های كودتاي انتخاباتي 88 صرفا با برگزاری انتخابات کاملاً آزاد و شفاف ممکن است نه با استصواب و سرکوب بیشتر.

-----------------------
پانوشت ها:

(1) آقای مشفق در سخنرانی خودبااذعان به اینکه تنها کارکرد سیستم نظارتی و sms ستادانتخاباتی مهندس موسوی رصد کردن فرایند انتخاباتی بود و ضمن تصریح به اینکه «اینها می توانستند با اس ام اس سنتر رصد بکنند ساعت به ساعت انتخابات کشور را» مختل سازی سیستم نظارتی ستاد نامزد رقیب آقای احمدی نژاد را جزو دستاوردهای گروه نظامی-امنیتی مداخله‌گر در انتخابات به حساب می آورد. این خود اعترافی است بر اینکه مجريان واقعی انتخابات، انتخابات را در پس دیوار آهنین گروه خودی و دور از دسترس ورصد نامزد رقیب برگزار کردند. به علاوه در سخنرانی آقاي مشفق نفس رای آوردن جریان اصلاحات به عنوان یک "توطئه" تلقی می شود نه به عنوان یک واقعه طبیعی که در هر انتخاباتی جزو لاینفک رقابت های انتخاباتی است. این اعترافات نشان می دهد که هسته ی کودتایی-مافیایی قدرت از مدت ها قبل از آغاز رقابت های انتخاباتی ،رأی آوردن هر کس غیر از آقای احمدی نژاد را به عنوان "توطئه" و بخشی از "پروژه براندازی دشمن" تلقی مي کرد و همه کوشش های خود را به منظور مختل سازی ستاد انتخاباتی رقبا با سوء استفاده از امکانات نظامی و امنیتی به کار گرفته بود. ریشه های حادثه آفریني،بازداشت، سرکوب و ترور معترضان انتخاباتی را نيز باید در همان نگاه و عملكرد نظامی-امنیتی دید که جایگاه مستقلی جز"دشمن"برای سياست‌ورزان مستقل و منتقد و رقبای انتخاباتی نمی ديد و نمي‌بیند. این سخنرانی گواه روشن ادعاي اصلاح طلبان است که از سالها قبل مي‌گفتند یک هسته ی ضد اصلاحاتی تشکيل شده است که متأسفانه به نام کل نظام سخن می گوید وعملیات نظامی،اطلاعاتی ،امنیتی علیه پاك ترين و خدوم ترين فرزندان ايران و اسلام را به نام «دفاع ازجمهوری اسلامی»توجیه می کند.همین گروه کودتاگر با استفاده از روش "فرار به جلو" ادعا می کرد كه "کمیته ایکس"موهومی در درون اصلاح طلبان وجود دارد كه منشأ "فتنه" در كشوراست. بازجو ها نیز براي اثبات چنین گروهي تلاش زيادي كردند اما به طورکامل ناکام ماندند. با اعترافات آقاي مشفق معلوم شد "كميته x " را جناح حاكم تشكيل داده است.
بازگشت

(2) نقل از متن كيفرخواست متهمان فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری.
بازگشت

(3)نقل از متن کیفرخواست.
بازگشت

(4) متن كيفرخواستي كه زير نظر آقاي مرتضوي تهيه شد، پس از اين كه اعلام مي‌كند «پروژه شكست خورده كودتاي مخملي ايران» با «هوشياري مردم بيدار و هميشه در صحنه و برخورد قاطع و به موقع دستگاه‌هاي انتظامي و امنيتي كشورمان سركوب گرديد»، از قول "يك جاسوس بازداشت شده" مي‌‌آورد: «نكته قابل توجه اينكه همان متون آموزشي كه در صربستان مورد استفاده قرار گرفته، به فارسي ترجمه شده و با تغييرات كمي در ايران مورد استفاده قرار گرفته است». سپس از قول دادستان تهران مي‌افزايد: «لازم است در اين جا به نكته مهمي در محضر دادگاه اشاره نمايم و آن اين است كه فيلم آموزشي كودتاي مخملي صربستان كه به فارسي ترجمه گرديد، توسط فردي به نام نادر صديقي ويراستاري و با صداي وي روايت شده است. اين فرد كسي است كه اولين بار آقاي كيان تاجبخش را به آقايان حجاريان و تاج‌زاده معرفي مي‌نمايد.» تارنماي «رجانيوز» نيز در يادداشتي تحت عنوان «نادر صديقي كيست»، اعلام كرد: «نكته مهم در ارتباط نزديك وي با بنياد سوروس (osi) آنجاست كه در فيلمي با عنوان آموزش كودتاي مخملي صربستان كه به فارسي براي آموزش ترجمه گرديده، نادر صديقي علاوه بر نوشتن متن و ويراستاري،‌ تهيه كنندگي و گويندگي آن را به عهده داشته است... به نظر مي‌رسد وي عامل اصلي بنياد سوروس در ايران باشد.» بنيان كشف بزرگ تاريخي حزب پادگاني كه نظام جمهوري اسلامي ايران را تا حد رژيم "میلوسويچ" جلاد مسلمانان بالكان تنزل داد، هنگامي فرو مي‌ريزد كه توجه کنیم آقای نادر صديقي دوست آقاي حجاريان و من با آقای نادر صديقي ويراستار و گوينده و تهيه كننده آن فيلم دو نفر هستند و هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. آقاي نادر صديقي اول از نويسندگان و روزنامه نگاران فاضلی است که من در سالیان گذشته چند مقاله مشترک با وی نوشته و منتشر کرده‌ام. آقاي نادر صدیقی دوم مستندسازي است كه از ساليان پيش در آمريكا به سر مي برد و با صداي آمريكا (VOA) همكاري مي كند و هیچ ارتباطی با آقای حجاریان و من ندارد. به این ترتیب تشابه اسمی دو نفر موجب شد کیفرخواست نویسان تشابه بسیار زیاد انقلاب مخملی صربستان را با جنبش سبز ایران نتیجه بگیرند! البته آنچه تعجب مرا بيشتر برمي‌انگيزد، دفاع غیر مستقیم آقای احمدی نژاد و حزب پادگانی از "هیتلر" و "میلوسویچ" است که اولی "هولوکاست" را در نيمه اول قرن بيستم آفريد و دومی بزرگترین نسل کشی در اروپا را در نيمه دوم آن قرن مرتكب شد.نمی دانم آيا در پس دفاع از این "نسل كشي‌ها" فكر شومي براي آينده ایران وجود دارد به ویژه آنکه آقای پناهیان در نیمه شعبان امسال درسیمای جمهوری اسلامی ایران به صراحت اعلام کرد که می توان برای حفظ نظام ،نیمی از مردم را کشت؟در هر حال حزب پادگاني و سخنگویش بايد به صورت شفاف پاسخ دهد كه چرا از همه رهبران اروپا فقط از دو نسل‌كش دفاع مي كند؟
بازگشت

(5) نفرت مردم از "ميلوسويچ" به حدي بود كه وقتي او به دادگاه جنايات جنگي لاهه سپرده شد و در مارس 2006 در زندان جان سپرد، هيچ يك از مسلمانان بوسني و شبه جزيره بالكان براي او اشكي نريختند و بر گور او فاتحه‌اي نخواندند.
بازگشت

(6) هنگامي كه آقاي كروبي در مناظره خود به نمونه كوچكي از اظهارات كارشناس امنيتي اسرائيلي درباره علل رجحان رییس دولت نهم براي پيشبرد منافع جنگ‌طلبان صهيونيست اشاره كرد، آقای احمدی نژاد نتوانست پاسخي بدهد و تنها به گفتن اين‌كه امام خميني اسرائيل را نجس مي‌دانست، اكتفا كرد.
بازگشت

(7) اکثر بيانيه‌هايي كه با لحن هوادارانه از جنبش سبز از جانب بعضي مقامات غربي صادر شد، مربوط به وقايع بعد از انتخابات بود و تنها پس از آن‌كه جنبش سبز توانست افكار عمومي داخلي و بين‌المللي را به تسخير خود درآورد، همان مقامات كشورهاي غربي كه روزگاري همتايانشان در مقطع انقلاب اسلامي، امام خميني را «گاندي قرن بيستم» و «مدافع حقوق بشر» خوانده بودند، تحت فشار يا براي همسويي با افكار عمومي ملت‌هاي خود چندكلامي در تأييد جنبش سبز به زبان آورند. يعني اگر «آندريويانگ»، رييس وقت هيئت نمايندگي آمريكا در سازمان ملل متحد مي‌گفت: «نهضت خميني، آرمان‌هاي انقلاب ايران همان آرمان‌هاي نهضت‌هاي جهاني حقوق بشر است» و اگر «ويليام ساليوان» سفير آمريكا در ايران مي‌‌گفت: «آيت‌الله خميني ايفاي نقشي را همانند گاندي بر عهده خواهد گرفت» و اگر «جيمي كارتر» در نامه محرمانه به وزير خارجه خود از رهبر فقيد انقلاب تجليل كرد (مجلدات هشتم تا دهم اسناد لانه جاسوسي، چاپ جديد) جاي تعجب ندارد كه جنبش سبز مردمي نيز در ادامه آرمان‌هاي آزادي خواهانه انقلاب اسلامي، همان محبوبيتي را در افكار عمومي غرب كسب كند كه روزگاري نه چندان دور، يعني در آن ايامي كه واژگان دموكراسي، حقوق بشر، حقوق اقليت‌ها، آزادي مطبوعات، انتخابات آزاد، حق تعيين سرنوشت نسل جديد به دست همان نسل و آزادي احزاب گفتمان اصلي بنيانگذار جمهوری اسلامي بود، افتخار آن نصيب انقلاب اسلامي شده بود.
بازگشت

(8) تفاوت زیادی بین سخنان «ريچارد فالك» استاد دانشگاه وكارشناس مسائل خاورميانه كه روزگاري در «نيويورك تايمز» به دفاع از انقلاب اسلامي و امام خميني مي‌نوشت: «بسيارند كساني كه از اين انقلاب به عنوان زيباترين لحظه تاريخ اسلام نام مي‌برند، زيرا اين انقلابي است كه توانسته است سرمشق تازه‌اي از يك انقلاب صلح‌جويانه و بي خونريزي ارائه كند و درآينده نيز مسلماً خواهد توانست نمونه اي از يك حكومت كاملا انساني كه خود ما هم بدان احتياج مبرم داريم، ‌به كشورهاي جهان سوم عرضه کند»و اظهار نظركارشناس امروزي خاورميانه «دانيل پايپ» از ستون نگاران روزنامه افراطي «جروزالم پست» اسرائيل و رييس اتاق فكر خاورميانه در آمريكا وجود داردكه مي‌گويد: «اگر در انتخابات رياست جمهوري حق رأي داشتم به احمدي نژاد رأي مي‌دادم». وي در سخنراني خود در بنياد «هریتيج» استدلال مي‌كند كه از نظر او آقاي احمدي نژاد دشمني است كه به كمك بيانات عجيب و غريب او به راحتي مي‌توان افكار عمومي غرب را عليه ايران بسيج كرد و جمهوري اسلامي ايران را شيطان جلوه داد.
بازگشت

(9) صحيفه نور، جلد 12، ص 181.
بازگشت

(10) نوار سخنرانی توجیهی آقای مشفق درباره اقدام‌های بخش اطلاعات سپاه در انتخابات ریاست جمهوری دهم نامه هاي شكايت آميز مهندس موسوی و آقاي كروبي و ديگر اصلاح‌طلبان را ثابت می‌کند که بيش از برگزاري انتخابات هشدار مي‌دادند "نظامیان" به صورت گسترده و موثری در انتخابات دخالت مي‌کنند. جالب آنكه سردار مشفق گناه نابخشودنی احزاب اصلاح‌طلب را این می‌داند که از دو سال پیش برای انتخابات برنامه ریختند تا آقای احمدی‌نژاد را شکست دهند. در عین حال با افتخار از اقدام‌های "ما" یعنی هسته ی "مافیایی-کودتایی" قدرت در انتخابات سخن می‌گوید که چگونه کوشیدندآقای احمدی‌‌نژاد را باردیگربه ریاست جمهوری برسانند و رقبای او را یکی پس از دیگری حذف کنند. نظامیان مداخله‌کننده در امر انتخابات تلاش احزاب قانونی برای پیروزی در انتخابات و کنار زدن رقیب "توطئه"، "براندازی" و "انقلاب مخملی" و در نهایت "کودتای مخملی" می خوانند ولی اقدام‌های غیر قانونی حزب پادگانی را که فقط ریاست جمهوری را نشانه نگرفته است بلکه از هم اکنون به فکر تعیین رهبر آینده کشور نیز هست عین قانونگرایی و مصلحت‌اندیشی می نامند و "کودتا "نمی خوانند!به نظرمن هیچ سند دیگری نمی تواند روشن‌تر از سخنان آقاي مشفق دخالت یک هسته کودتایی-مافیایی را در انتخابات نشان دهد. وقتی تلاش احزاب قانوني برای پیروزی در انتخابات "براندازی" و "توطئه" تلقی می‌شود، طبیعی است که از سه روز قبل از انتخابات احکام دستگیری فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری صادر شود. جالب آن که پس از سرکوب خونین اجتماعات مردمی، توجیه روحانیون و دیگر نخبگان جامعه درباره سلامت و قانونی بودن انتخابات و عملکرد سركوبگران و نیز نقد و نفی عملکرد اصلاح طلبان و تحلیل حوادث قبل و بعد ازآن به عهده صاحب منصبان نظامی و اطلاعاتی گذاشته شده است!؟
بازگشت

(11) صحيفه نور، جلد 9، ص 121.
بازگشت

(12) حسن ظن رهبر فقید انقلاب به مردم و سوء ظن وی را به دخالت نظامیان مشاهده فرمایید:« برنامه ما اين است كه رجوع كنيم به آراى عمومى، به آراى مردم. قواى انتظامى را كنار بگذاريم؛ خود مردم را، محول كنيم تنظيم انتخابات را به دست خود جوانهاى مردم. در هر شهرى جوانها خودشان؛ كه قواى انتظامى، شهربانى، شهردارى همه كنار بروند. آن كسى كه دخالت مى‏خواهد بكند براى حفظ صندوق آرا و امثال ذلك، خود ملت باشد. در هر شهرى به حَسَب اقتضاى آن شهر عده‏اى را معتمدين آن شهر، مطلعين و دلسوزهاى براى مملكت، عده‏اى را تعيين كنند كه نظارت كنند در اين. حفاظت كنند اين صندوقها را و نظارت كنند آرا را. » (صحیفه نور ،جلد5 ،ص 322).
بازگشت

(13) بعضي بازجوها در مراحل اوليه بازداشت فعالان انتخاباتي، تصور چندان روشني از آنچه ابتدا «انقلاب مخملي» و سپس «كودتاي مخملي» ناميدند نداشتند و از متهمان مي‌خواستند مشخصات آن را تعريف كنند.
بازگشت

(14) مدتي پس از آن که در جواب سؤال بازجوی سوم خود، هفت صفحه درباره تخلف ها و تقلب های آقای جنتی و حامیانش در انتخابات گوناگون، از ریاست جمهوری هفتم در دوم خرداد 76 تا ریاست جمهوری دهم نوشتم، بازجوي ششم در نقد سخنانم و از قول مقام رهبری گفت: " آقای جنتی دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد". به او توضیح دادم که اتفاقاً من از چنین آدمی بیشتر می‌ترسم تا کسی که مثلاً به خاطر پول تخلف یا تقلب کند. علت نگرانی من آن است که "دین آقای جنتی به او حکم می‌کند که به هر قیمت از ورود مخالفان خود كه آنان را مخالف اسلام و انقلاب ونظام مي‌داند جلوگیری کند. كما اينكه در جريان انتخابات مجلس ششم،" من خود به چشم خويشتن ديدم تخلف مي‌كند!" بنابراین من هم قبول دارم که آقای جنتی آن هم در این سن و سال دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد اما چه کنم که طبق دین او منتقدان و مخالفان یکه سالاری نه تنها صلاحیت ورود به حکومت را ندارند ، بلکه بايد مجازات شوند." چندي بعد شنيدم که آقاي جنتي در خطبه هاي نماز جمعه آذرماه88، البته بدون اينكه اسم ببرد، خواهان محاكمه و اعدام من شد! سپس توضیح دادم عقل سلیم و تجربه بشری حکم می‌کند براي پرهيز از مقام تهمت، ناظران و مجریان انتخابات یا کاملاً بیطرف انتخاب شوند، چون نقش داوری در انتخابات را ایفا می کنند یا هیات های اجرایی و نظارتی با حضور نمایندگان همه نامزدها و گرایش ها تشکیل شوند تا هیچ کس نتواند - چه از روي اعتقاد و چه غیر آن- در انتخابات تخلف و تقلب کند. اصرار استبدادطلبان برای یکدست كردن ناظران و مجریان انتخابات که همگی خواهان جلوگیری از پیروزی منتقدان وضع موجود و تک صدا شدن حکومت و جامعه هستند ودلایل آن را سردار مشفق بیان کرده، موضع تهمت آلودی است که طبق آموزه‌هاي اسلامی باید از آن دوری جست مگر آنکه قصد دیگری جز بر پايي انتخابات سالم درکار باشدکه اعترافات آقاي مشفق نشان داد كه قصد ديگري در كار بوده است!
بازگشت

(15) ريشه وقايع پس از انتخابات را بايد در بي اعتقادي يكه‌سالارانه به حقوق و آزادي شهروندان و رأي و انتخابات آزاد مردم جستجو كرد و در اين حقيقت آشكار دید كه اقتدارگرايان به جاي توسل به شيوه سخنگويي امام با مردم، از سبك آقایان جنتي و مصباح بهره بردند. يعني به جاي تشكر زباني و عملي از اكثريت و اقليت رأي دهنده و تلاش برای رسیدگی بی طرفانه به شکایات طرفین، كوشيدند رأي يك طرف را رأي به اسلام و انقلاب و نظام و امام بخوانند و رأي طرف ديگر را به بلندگوهاي امريكايي و صهيونيستي نسبت دهند تا همان رفتار دولت هاي امریکا و اسرائیل با مردم منطقه را اينان با ملت خود انجام دهند و عدم رسیدگی به شکایات نامزدها و سركوب خونين هر اعتراض مردمی توجيه اسلامی و انقلابي پيدا كند.رفتار حزب حاكم در یک سال گذشته نشان می دهد که نام"مخملی" و"رنگی"(چه انقلاب و چه کودتای آن) و دیگر عناوینی مانند"براندازی نرم"یا"براندازی قانونی" اسم رمز تلاش برای تحقق تک صدایی و نقض حقوق شهروندی است. به باور من هرگاه در تبلیغات رسمی از این عناوین استفاده شود باید منتظر بود آزادی مطبوعات ،احزاب ،تجمعات ،انتخابات و ... محدود تر شود. بارها گفته ام که هدف اصلی حزب پادگاني از شعارهای رادیکال علیه امریکا و اسرائیل آن است که منتقدان و مخالفان تک صدایی را در ایران به همسویی امریکا و حتی اسرائیل متهم کند تا سرکوب و نقض حقوقشان توجیه "انقلابی" و "اسلامی" بيابد. به بيان روشن هدف اسرائیل ستیزی احمدي نژاد، درحقیقت اسرائیلی نمایی منتقدان است تا عليه آنان همانگونه رفتار كند كه دولت اسرائيل با اعراب عمل مي‌كند.
بازگشت

(16) معناي دقيق دو اتهام "اجتماع و تباني جهت اقدام عليه امنيت داخلي كشور از طريق شركت در جلسات حزبي و صدور بيانيه‌هاي تحريك‌آميز" و "فعاليت تبليغي عليه نظام جمهوري اسلامي" را که به علت مرتکب شدن آنها به شش سال زندان و ده سال محرومیت از فعالیت های حزبی و مطبوعاتی محکوم شده ام، زماني به طور كامل درك كردم كه اولين بازجويم مرا مورد سؤال و شماتت قرار داد كه "تو چرا دفتر تحكيم وحدت را به انتخابات وارد كردي؟" وقتي جواب دادم فكر مي‌كردم به علت اين‌كه آن تشكل مؤثر دانشجويي را به تغيير مشي ساليان اخير خود در زمينه تحريم انتخابات تشويق كرده‌ام، شايسته تقديرم. نمي‌دانستم اقدام فوق جرم است، به ويژه آنكه سياست‌هاي اعلامي نظام همواره افزايش مشاركت مردمي در انتخابات بوده است و تلاش‌هاي من بايد در آن جهت ارزيابي شود، اگرچه ما هم مانند ساير فعالان انتخاباتي در پي پيروزي نامزد خود بوديم. وي با لحن خشني گفت خير! همان سياست تحريم به سود نظام است. زيرا در آن صورت يك بار اطلاعيه مي‌دهند كه ما در انتخابات شركت نمي‌كنيم و مسأله تمام مي‌شود. اما آنان را وارد انتخابات كرديد تا پس از برگزاري انتخابات، عقبه خوبي براي برپايي اجتماعات اعتراضي و در واقع تحقق انقلاب مخملي داشته باشيد. وي سپس صريحاً گفت عدم شركت خود شما نيز در انتخابات برای "نظام" بهتر است تا اين‌كه مشاركت كنيد و سپس بلوا راه بيندازيد. منظور او را وقتي فهميدم كه از انفرادي خارج شدم. "بلوا" نام اجتماع آرام و تاریخ ساز مردم در 25 خرداد 88 بود. جالب آن كه سنگين‌ترين احکام قضايي عليه اعضاي دفتر تحكيم وحدت و سازمان ادوار تحكيم زمانی صادر شد که آنان تصمیم گرفتند در انتخابات شرکت کنند. در دوره های قبل که دفتر تحکیم وحدت انتخابات را تحريم می كرد، حكم سنگيني عليه هیچ یک از اعضای آنان صادر نشد!
بازگشت

(17) صحیفه نور، جلد12، ص 183.
بازگشت

(18) تجربه نشان داده بدترين حالت در برگزاري یک انتخابات آن است كه مجريان يا ناظران نه فقط تخلف و تقلب را "حق" خود بدانند، بلكه بر اساس اعتقاداتشان آن را "تكليف" خود بدانند كه به هر شكل ممکن از راهیابي مخالفان که آنان را مخالفان اسلام می خوانند به نهادهاي انتخابي، مانند مجلس يا رياست جمهوري جلوگيري كنند. به همين دليل مي‌پرسم آيا برگزاري انتخابات با مجريان و ناظراني با چنین اعتقادی برانگیزنده نگرانی به حق رأی دهندگان درباره سلامت انتخابات نيست؟
بازگشت

(19) رفتار و سخنان آقای احمدی نژاد در مناظره با مهندس موسوی آنقدر دور از انتظار،سخيف و التهاب آور بود که با اعتراض بسیاری از اصولگراها مواجه شد. دو نمونه آشکار آن انتقادهاي صریح آقایان اکبر پرورش و علی مطهری از سخنان رییس دولت نهم در مناظره مذکور است (وِیژه نامه همشهری، گذر از فتنه، خرداد 89) . شعار"دزدگیر 88" و سخنان تحریک کننده امثال آقای حسين شریعتمدار به این التهاب دامن زد. اگر واقعاً اصلاح طلبان قصد داشتند انقلاب مخملي راه بيندازند،‌اين نحو سخن گفتن چه توجيهي داشت جز تلاش برنامه ريزي شده براي برپايي چند تظاهرات پراكنده و درگيري محدود پس از انتخابات تا حزب پادگاني بهانه سرکوب همه منتقدان و مخالفان يكصدا شدن حكومت و جامعه را به دست آورد. خوشبختانه راهپیمایی تاریخی مردم در 25 خرداد 88 طرح هاي حزب پادگاني را به هم زد.
بازگشت

(20) برای این که سستی "اسناد و اطلاعات"مورد ادعای مداخله گران غیرقانونی در امر انتخابات روشن شود و این که آنان براساس چه مستندات و تحلیل های موهوم و بعضا مضحک به مقامات عالی نظام گزارش دادند که "از این به بعد کشور درگیر یک موضوعات امنیتی خواهد شد"و حکم بازداشت فعالان ستاد های انتخاباتی آقایان موسوی و کروبی را سه روز قبل از انتخابات دریافت کردند و پس از 22 خرداد نیز برپايه همان اسناد و اطلاعات بي پايه اجتماعات آرام و مسالمت آمیز مردم معترض را سرکوب کردند و كهريزكي كردن دانشجويان را به جمهوري اسلامي تحميل كردند و آن همه فاجعه آفریدند،عبارات آقای مشفق را عیناً مي آورم"]وقتی قرار شد[ گروه ها و احزاب سیاسی]اصلاح طلب[ زیر لوای آقای موسوی خوئینی ها اداره کار را دردستشان بگیرند تا در انتخابات موفق شوند... خدمت بعضی مسئولین اعلام کردیم که از این به بعد کشور درگیر یک سری موضوعات امنیتی خواهد شد به دلیل عقبه ای که ما از آقای موسوی خوئینی ها خبر داریم. چون آقای موسوی خوئینی ها اساساً از ابتدای انقلاب تا به امروز تمام اقدامات و عملکردش مشکوک است...براساس اسناد و اطلاعاتی که در اختیار ماست،ایشان بی شک مرتبط با سرویس های جاسوسی بیگانه است."برای استحضار خوانندگان عرض می کنم که آیت الله موسوی خوئینی نایب رئیس مجلس،دادستان کل کشور و نماینده رهبري در امور حج و زیارت در دهه اول انقلاب بود و از اعضای بیت امام به شمار می رفت. اکنون دبیر مجمع روحانیون مبارز تهران است.
بازگشت

(21) خبر كذب بازداشت آقاي رمضان‌زاده و من در شرایطی در روزنامه ايران 23 خردادماه درج شد كه شب قبل آن، مطبوعات مستقل يا حامي نامزدهاي رقيب رييس دولت با تدابير شديد امنيتي و حساسيت‌هاي فوق‌العاده روبرو و از چاپ تيترها و اخباري كه حكايت از پيروزي نامزدشان داشت، منع شدند.به نظر من خبر كذب فوق براي ملتهب كردن فضا وزمینه سازی برای بازداشت فعالان انتخاباتی در روزنامه ايران درج شد.
بازگشت

(22) بازداشت فعالان انتخاباتی منتقد در روز 23 خرداد چنان ناموجه بود كه مجبور شدند اكثر بازداشت‌شدگان را روز يكشنبه 24 خرداد آزاد کنند .البته پس از چند روز آنان را دوباره دستگير كردند تا سناریوی سركوب كامل شود.
بازگشت

(23) با اينكه يكسال از بازداشت فله‌اي و غيرقانوني بسياري از فعالان انتخاباتي اصلاح طلب مي‌گذرد، هنوز حتي يك سند محكمه پسند (به استثنای دریافت مبلغ 51 میلیارد دلاری ادعای آقای جنتی) براي اثبات اينكه ستاد مركزي مهندس موسوي يا ستادهاي حامي او چنين پروژه‌اي را در دستور كار خود داشتند، به دست نيامده است و هرگز نيز به دست نخواهد آمد، زيرا پروژه" كودتاي مخملي" افسانه ای است که انسدادطلبان برای پوشاندن کودتای واقعی انتخاباتی ساخته و پرداخته‌اند. سخنان آقاي مشفق نشان مي‌دهد كه دست حزب پادگاني هنوز هم كاملاً خالي است.
بازگشت

(24) با وجود تلاش تبليغاتي گسترده اقتدارگراها، افسانه انقلاب يا كودتاي مخملي، افشاگر عجز آنان در ارائه اطلاعات صحيح و توجيهات معقول درباره سلامت و قانوني بودن انتخابات است. زيرا «حقّ دانستن مردم» كه خواهان شفافيت و علني شدن روند انتخابات به دور از نظارت استصوابي- نظامي هستند، به كمك يك افسانه موهوم نقض مي‌شود و هر چه مردم بر حق مسلم خود بيشتر پافشاري كنند، پناه‌جويي استبدادطلبان به نيروي موهوم آن افسانه بيشتر مي‌شود. روش غلط فوق زمينه‌ساز تحقق اهداف كساني شده است كه چشم به يك انقلاب مخملي طرفدار آمريكا دوخته‌اند و در اين جهت بر جهل و ناشيگري اقتدارگراها حساب ويژه‌اي بازكرده‌اند. متأسفانه آرزوي آنان تاكنون بي‌نتيجه نمانده و اقبال قشرهايي از معترضان را به رسانه‌هاي فارسي زبان خارج از كشور در پي داشته است. اقبالي كه محصول نينديشيده (شايد هم انديشيده!) سركوب‌ها، فشارها و بگير و ببندهاي يكه‌سالاري و محدوديت‌هاي روزافزون آنان عليه احزاب و مطبوعات و انتخابات آزاد است.
بازگشت

(25) رفتار سخنگوي حزب پادگاني را با اصلاح‌طلبان پس از دوم خرداد 76 مقايسه كنيد. آقاي خاتمي پرچمدار جنبش اصلاحي شعار مرسوم "مخالفت با رييس‌جمهور، دشمني با پيغمبر است" را به شعار "زنده باد مخالف من" تبديل كرد و یکی از آزادترین دوره های مطبوعاتی، حزبی و انتخاباتی را در هشت سال ریاست جمهوری خود به نمایش گذاشت. او به پايگاه مردمي خود واقف بود، به دموكراسي و حقوق رقبا باور داشت و مي‌دانست پيشرفت كشور منوط به تأمین حقوق شهروندان و آزادي منتقدان و مخالفان است. در مقابل آقاي احمدي‌نژاد پس از انتخابات نه تنها رقبا را تحقير كرد، بلكه دولت او به محدود سازي آزادي‌ها و توقيف مطبوعات منتقد و انحلال احزاب مستقل و دستگيري وسيع معترضان پرداخت و سركوب خونین شهروندان را عملاً تأیید کرد.اخیراً نيز خود او از "نفی جناح بندی"وضرورت "نظام تک حزبی"سخن می گوید تا شباهت کامل"نظام ولایی"مورد نظر او با رژیم های کمونیستی غير دموكراتيك و ضد حقوق بشر کاملاً روشن شود.
بازگشت

(26) در شفاف‌ترين انتخابات تاريخ فلسطين كه زير فشار و نظارت بين‌المللي برگزار شد، گروهي مانند حماس از دل صندوق‌ها برآمد و به اين نگراني محافل افراطي آمريكا دامن زد كه اگر در خاورميانه انتخابات آزاد برگزار شود و ديكتاتور‌ها تن به انتخابات شفاف و رقابت منصفانه دهند، از دل صندو‌ق‌ها معمولا اسامي نامزدهای جنبش‌هاي اسلا‌م‌گرا (دموكرات يا تمامیت‌خواه) بيرون خواهند آمد. به بيان ديگر حتي در صورت ورود مخملي‌ها به عرصه رقابت و در صورت نظارت بين‌المللي و شفافيت و آزادي كامل انتخابات نيز، باز هم جنبش‌هاي اسلامي به دليل نفوذي كه بر قشرهاي مختلف جامعه دارند، از شانس بالای انتخاب شدن برخوردارند. به رغم روند فوق حزب پادگانی باید توضیح دهد که چرا در اين توهم به سر مي برد كه نتيجه انتخابات آزاد در ايران شکست جریان اسلامی است؛ اگر حق با اقتدارگراها باشد و انتخابات كاملاً‌ آزاد به شكست نامزدهاي مسلمان مي انجامد، آيا خود همين مسأله بيانگرآن نيست كه عملكرد سي ساله جمهوري اسلامي آن قدر اشتباه بوده است كه بر خلاف اكثر قريب به اتفاق کشورهای جهان مسلمانان در صورت برپایی انتخابات آزاد،جریان اسلامی از رقباي خود شكست خواهد‌خورد. ترس فوق اثبات مي‌كند كه سوءاستفاده از دين درسه دهه گذشته چه آثار ناگواري بر جا گذاشته است. چنانچه ادعا و نگراني فوق دروغ باشد، بايد گفت در انتخابات آزاد نامزدهای "طالباني- پادگانی" شکست خواهند خورد، اما طرف پیروز یک جریان اسلامی اصلاح گرا و دموکرات خواهد بود. ولی به علت آنکه اقتداگراها خود را معادل اسلام و همه منتقدان خود را "برانداز" و"محارب" می خوانند ، نتیجه انتخابات آزاد را شکست نظام و رهبري می نامند. به همین دلیل از انتخابات آزاد گریزانند. در عین حال آن را برای فلسطین، لبنان، عراق و افغانستان توصیه می کنند!
بازگشت

(27) هنوز از انتخابات رياست جمهوري دهم فاصله چندانی نگرفته‌ايم كه حزب پادگانی خط و نشان‌هاي غليظ‌تري نسبت به گذشته درباره انتخابات آتي ترسيم مي‌كند و ترس واقعی خود را ازاین که در انتخابات قانوني و آزاد شكست خواهند خورد، به نمایش می گذارد. به همين دليل به قابل قبول نبودن ادعاي انقلاب مخملي نزد افكار عمومي كار ندارد. به بدنام شدن جمهوري اسلامي نيز نمي‌انديشد و براي حفظ قدرت حاضر است تمام خطوط قرمز اعلامي خود را در مقابل دولت آمريكا نقض كند، اما حاضر نيست در برابر مردم و خواسته های به حق آنان دري بگشايد! نظرسنجي ايسپا در خرداد ماه 1389 مي دهد كه 2/65 درصد مردم معتقد به ادامه اعتراضات به نتايج انتخابات به صورت پنهاني هستند(سايت كلمه ، 2/5/1389)
بازگشت

(28) طبق اعتراف آقاي مرتضي نبوي در مصاحبه با روزنامه جوان، اكثريت اصولگراها رفتار خشونت‌آميز و سركوبگر يكسال اخير را تأیید نمی کنند.
بازگشت


 


امروز:مریم بیدگلی و فاطمه مسجدی از فعالان کمپین یک میلیون امضاء در قم، بر اساس رای دادگاه بدوی هر کدام به یک سال حبس تعزیری با احتساب ایام بازداشت قبلی محکوم شدند.

مطابق رای شعبه دوم دادگاه انقلاب قم به ریاست آقای موسوی، این دو فعال کمپین به دلیل «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به نفع گروه فمینیستیِ (کمپین) مخالف نظام از طریق انتشار و جمع آوری امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز در مورد زنان» مطابق ماده 500 مجازات اسلامی محکوم شدند.

فاطمه مسجدی با رد این اتهام در بخشی از دفاعیات خود بیان کرده است که جمع آوری یک میلیون امضاء را حرکتی اجتماعی و خود جوش می داند و فعالیتش در ساختار قوانین جمهوری اسلامی قرار دارد و در مورد قوانینی که طبق فقه پویا ممکن است قابل تغییر باشد فعالیت می کند.


مریم بیدگلی نیز در دفاعیات خود ضمن رد اتهامات، عنوان کرده است در کمپین که هدف آن جمع آوری امضاء جهت ارائه پیشنهاد به نهاد قانونگذار است، به صورت داوطلبانه و به عنوان یک شهروند فعالیت داشته و امضاء جمع کرده است. وی درآخرین دفاعیات خود نیز تاکید کرده است که تا کنون هیچ مرجع قضایی، کمپین را غیرقانونی اعلام نکرده است.

در قسمتی از رای صادر شده علیه نامبردگان آمده است: «دفاعیات بلاوجه صورت گرفته به جهت اینکه تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران یا به نفع گروه ها و سازمان های مخالف نظام به انحاء مختلف انجام می شود که شامل عمل متهمان خانمها بیدگلی و مسجدی نیز می گردد زیرا عنصر مادی جرم، تبلیغات علیه نظام و به نفع گروه های فمینیستی است که برابر با اسناد و مدارک به دست آمده در پرونده این گروه سرشاخه خارجی داشته که از آن سوی مرزها فعالیت آن در داخل ایران دنبال و حمایت می شود و تبلیغات هم شامل ارائه و انتشار جزوات آموزشی در اهداف کمپین و جمع آوری امضاء در مخالفت با قوانین جمهوری اسلامی ایران در وبلاگ ها و سایت ها می باشد تا اصل نظام را که بر پایه احکام نورانی اسلام بنا شده تحت عنوان تغییر قوانین تبعیض آمیز برعلیه زنان در افکار عمومی زیر سوال ببرد که هدفی جز لطمه زدن به اصل نظام نمی تواند داشته باشد و عنصر معنوی جرم، مخالفت با نظام و همکاری با گروه فمینیستی مخالف نظام است که این گروه خارج نشین از عوامل خود در داخل کشور برای برهم زدن امنیت جامعه با حضور در جلسات و مجامعی که زنان حضور دارند اساس نظام را نشانه رفته و با جمع آوری امضاء و القاء اینکه حقوق زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران مراعات نمی شود زنان جامعه را به ضدیت با اصل نظام فرا می خوانند که نوعی جنگ نرم به حساب می آید»

تا کنون، هر کدام از اعضای کمپین که به اتهام براندازی یا تبلیغ علیه نظام دستگیر یا احضار شده اند، در دادگاه بدوی یا تجدید نظر از این اتهام تبرئه شده اند و بر اساس نظر قضات مربوطه، فعالیت در کمپین و جمع اوری امضاء برای تغییر قوانین از مصادیق تبلیغ علیه نظام یا فعالیت در گروه برانداز شناخته نشده است.

مینا جعفری و مهناز پراکند، وکلای متهمان نامبرده، لایحه تجید نظرخواهی را در فرصت زمانی مقرر به دادگاه ارائه خواند داد.

فاطمه مسجدی و مریم بیدگلی روز پنج شنبه 17 اردیبهشت ماه 1388 توسط ماموران امنيتي در قم دستگير و پس از 13 روز با صدور قرار وثيقه 20 ميليوني براي هر يك از اين دو آزاد شدند. روز 13 مرداد ماه 1389 نیز جلسه رسیدگی به اتهامات این دو عضو جنبش زنان در شعبه 2 دادگاه انقلاب قم برگزار شد.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به emrooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به emrooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته