-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

Latest news from Jaras for 30/08/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



  Get the Flash Player to see this rotator. var s1 = new SWFObject("http://www.rahesabz.net/picstories/image/88/tir/Base/simpleviewer.swf","flashContent", "600", "600", "9.0.124"); s1.addParam("allowfullscreen","true"); s1.addVariable("galleryURL" , "http://www.rahesabz.net/picstories/image/88/shahrivar/eftari jebhe mosharekat/gallery.xml"); s1.addVariable("width","600"); s1.addVariable("height","600"); s1.write("container");

 

لینک دانلود

 


 


جـــرس: هشتم شهریور ماه امسال، مصادف است با اولین سالگرد انتشار فتوای تاریخی مرحوم آیت الله منتظری پیرامون "نقش رضایت مردم در مشروعیت حکومت" و تاکید وی بر این نکته که "مشروعیت ولایت و حاکمیت غیرمعصومین با انتخاب صحیح و آزاد مردم محقق می‌شود و بدون آن، نه مشروعیت دارد نه مقبولیت".


پدر معنوی جنبش سبز، در اوج اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، در پاسخ به استفتائی مبنی بر اینکه "چون وقایع اخیر منشاء بحث‌های تازه‌ای در مورد مبانی نظریۀ حکومتی اسلام شده است، لازم به نظر می رسد که مردم از نظر مراجع دینی آگاه شوند"، خاطرنشان ساخته بود "مشروعیت ولایت و حاکمیت غیرمعصومین با انتخاب صحیح و آزاد مردم محقق می شود و بدون آن، نه مشروعیت دارد ونه مقبولیت".


گفتنی است در این استفتاء، سئوال اصلی در بارۀ "میزان نقش رضایت اکثریت در جواز برای تصرف در حکومت" طرح شده و آمده بود: "اگردر زمان یکی از امامان معصوم گذشته، که بدون شک از جانب خدا واجد ولایت بر روی زمین بوده‌اند، شرایطی پیش می‌آمد که معصوم به لحاظ قوای قهریه و نظامی امکان تصرف در حکومت را به رغم رضایت اکثریت داشت، بر اساس شناخت ما از سیره و روش آن بزرگواران، آیا ایشان با تکیه بر قوای ذکرشده خود را مجاز به تصرف معرفی می‌کردند؟ به عبارت دیگر، اگر کسی بتواند بر خلاف میل مردم، با توسل به زور قدرت را در دست گیرد، چه خواهد شد؟"


آیت الله منتظری درفتوای خود تصریح نموده بود "هیچگاه اسلام نمی خواهد حاکمیت بر مردم، هرچند حاکمیت به حق و معصومانه باشد، با زور و اکراه باشد".


ایشان همچنین مثال آورده بود که حتی پیامبر اسلام با این که از طرف خداوند دارای ولایت بود، با اینهمه در امور اجتماعی از مردم بیعت می گرفت و سپس عمل می کرد و نقل کرد که پیامبر به حضرت علی گفته بود: "اگر مردم از تو روی گرداندند، آنها را به حال خودشان رها کن".

آیت الله منتظری در پایان فتوای تاریخی خود متذکر شده بود "در تاریخ ثبت نشده است که حضرت امیر و نیز سایر امامان برای گرفتن قدرت و حاکمیت- که حق الهی آنان بود- متوسل به زور و سلاح شده باشند".


گفتنی است پرسش کنندگان از آن مرجع تقلید بلندپایه، همزمان سوال فوق را از آیت الله  یوسف صانعی، یکی دیگر از مراجع حامی جنبش سبز نیز مورد پرسش قرار داده بودند، که وی نیز تصریح نموده بود:
"امامان و پیشوایان شیعه، هرگز به چنین امری دست نمی زدند و این نكته از فرمایشات امیرالمؤمنین علی علیه السلام كاملا روشن و واضح می شود".


لازم به ذکر است مرحوم آیت الله منتظری، بلافاصله بعد از فتوای فوق، با انتشار پیامی جداگانه خطاب به مراجع تقلید، علمای اسلام و حوزه‌هاى علمیه، رفتارهای اخیر حاکمیت را "بدعت" خواند و از ستم‌هایی که بر شهروندان می‌رود، ابراز "شرمندگی" نمود. ایشان همچنین از روحانیون و مراجع خواست "در مقابل ظلم‌ها، حق‌کشی‌ها و بدعت‌ها سکوت نکرده و یک بار برای همیشه، سیاست‌های غلط حاکمیت را اصلاح کنند."


مرحوم منتظری در ادامه پیام خود، اعتراضات مردم به نتیجه انتخابات را "حق شرعی و قانونی" آنان دانسته و از اینکه "حاكمیت به جاى این كه به نداى‏ ‏حق طلبانه مردم پاسخ مثبت و معقول دهد و درصدد تأمین حقوق تضییع‏ ‏شده آنان برآید، جمعیت چند میلیونى را آشوبگر و اغتشاشگر و عوامل‏ ‏بیگانه نامیده و به بدترین وضع و با خشونت كامل مردان و زنان بى دفاع را‏ ‏مورد ضرب و شتم و سركوب قرار داد و عده زیادى را بازداشت و گروهى‏ ‏را در خیابانها و عده اى را در زندان هاى مخوف به شهادت رساند"، ابراز تاسف کرده بود.



 


سید ابراهیم نبوی

 

آقای حسین جعفریان عزیز   دیدمت که در محفل آقا نشسته بودی و شاعر در شاعر، ریش در ریش دوستان بی ریشه ای که خوب می شناسیشان کنارت. آقا هم لبخند از لبش لحظه ای ترک نمی شد و جمعی شاد بودید و من یاد روزی افتادم که آقای شعردوست شعر فهم شاعرنواز، در نماز جمعه دستور تیر به بچه های این مملکت داد و فردایش چهل پنجاه نفر از بهترین بچه های این مملکت را که در سکوت کامل فقط حق شان را می خواستند کشتند و حتی جسدهاشان را به مادران شان تحویل ندادند و حتی از یک سوگواری هم دریغ کردند برای مادری که دختر یا پسرش را از دست داده بود.   آن روز در آن نماز جمعه آقا نمی خندید، خشمگین بود، گریه کرد. و هر بازی که می توانست درآورد. هفته ای بعد شنیدیم که در کهریزک به بچه هایی که فقط در یک تظاهرات آرام شرکت کرده بودند تجاوز کردند و با بطری و باتوم..... چه بگویم که ندانی و چه بگویم که نشنیده باشی و لابد خودت می دانی که آن بچه ها از انگلیس و آمریکا نیامده بودند. قاتلان و قاضیان روح الامینی و کامرانی را بخاطر خرد کردن دهان آنها محاکمه کردند و زندان شان انداختند و قاضی را تعلیق کردند. اینها همه یعنی آدمی کشته شده و خونی ریخته شده و جانی مورد تجاوز قرار گرفته. اینها را می دانستی و در محفل آقا رفتی؟ حتما نمی خواهی بگویی نمی دانستی.   می دانی! هم مصطفی غنیان پدرش از دوستان آقا بود و هم روح الامینی پدرش با دم و دستگاه آقا رابطه داشت. آنها آن دشمنانی نبودند که پای تو را در جنگ معلول کرده بودند، بچه های همین مملکت بودند، بچه های تو و یوسف میرشکاک و علی معلم و محمد نوری زاد و مرتضی آوینی. این همان حکومتی است که پایت را برایش از دست دادی؟ این همان دولتی است که ماهها بخاطرش در آسایشگاه جانبازان گذراندی؟   نامه ام را برای تو می نویسم، چون می دانم اگر همین امروز هم اگر من و تو گوشه ای بنشینیم، مثل همان روزها و شب های بغداد و کافه هاوانای دمشق باز هم من و تو به هم نزدیک تریم تا تو به آقا و من به دوستان سبزم. اما من جواب خودم را چه بدهم؟    یک زمانی بود که من طرفدار خاتمی بودم و تو طرفدار آقا بودی، آنها هم با هم دعوا می کردند، یکی می گفت و یکی دیگر جواب می داد، آن روز تو می توانستی بروی در محفل آقا، من هم بروم در محفل خاتمی، تو می توانستی احساس کنی با دفاع از ولایت از عقیده ات دفاع می کنی و من احساس کنم با دفاع از آزادی و ایران از عقیده ام دفاع می کنم. ولی، آقای حسین جعفریان! خون ریخته شده، صدها نفر بی جرم و بی جنایت ماههاست دارند در زندان می پوسند، ماههاست که اراذل و اوباش حامی آقا، در کهریزک بهترین بچه های این مملکت را در شبی تاریک و بهتانی مورد تجاوز قرار دادند و " ابراهیم"، جوانی بود که مورد تجاوز قرار گرفت و تا آخر عمر باید درد را در تمام بدنش احساس کند.   فرض کن یک روز مثل همان روزی که من و تو بی هیچ منطقی در دمشق به تصادف کنار هم نشستیم و رفیق شدیم، با یکی از این بچه ها رفیق شوی و برایت شرح بدهد که به دستور آقا، و با فرمان تیر آقا، و با دستور قاضی مرتضوی که آقا ده سال حمایتش کرد تا او هر جنایتی که می خواهد بکند، در زندان آنها را زدند و دندان شان را خرد کردند و با بطری و باتوم.... اگر اشک در چشم شان نشست، وقتی دردهای شان را برایت سفره کردند، چطور در چشم شان نگاه می کنی؟   چطور می توانی لبخندهای وقیح آدمی که یک سال است خنده را از لب میلیونها انسان دزدیده باور کنی؟ چطور می توانی اجازه بدهی دستت به دستی بخورد که به اشاره انگشتش آدم کشته است. من حرف از اختلاف نظر و اختلاف عقیده نمی زنم، حرف از ریختن خون و هتک حرمت می زنم. من حتی حرف از نکشتن یا نزدن دشمنان حکومت یا دشمنان آقا نمی زنم، حرف از این می زنم که وقتی اراذل و اوباشی که توسط بیت اداره می شدند، در خیابان به بچه ها شلیک مستقیم کردند، به گفته خود حکومت برخی از آن کشتگان حتی مخالف حکومت و اهل سیاست هم نبودند. 


حسین عزیز! یادت هست وقتی با اتوبوس داشتیم از بغداد می رفتیم به طرف دمشق و تو گدایی را دیدی که شیئی لله زد و تو چیزی به او دادی و او به تو گفت فرزند شهید است و تو به فکر فرورفتی، معلوم نبود که تو جانباز راه حقی یا او فرزند شهید است. شاید بگویی مرز حق و باطل بسیار روشن است، اما خودت می دانی مرز حق و باطل چنان مغشوش و آشفته است که هیچش گمان نمی توانی بکنی. آن شاعر بدنام، صبح برای دفاع از حق مطلبی می نوشت و صدهزار تومان می گرفت و عصر برای دفاع از باطل مقاله ای می نوشت و دویست هزار تومان می گرفت.   عکسی از تو گرفتم با یکی از معلولان جنگ عراق، اشک توی چشمهات جمع شد، گفتی نمی دانم او پای مرا هدف قرار داده بود، یا من پای او را هدف قرار دادم. می بینی! زمان که می گذرد یک باره می بینی همان مامور حزب بعث عراق در حرم حضرت علی شعر " دنیای زندونی دیواره" داریوش را برایت می خواند، تا به تو نشانه ای بدهد که با تو رفیق است. که اگر یک روز با چشمان بسته به دشمنی شلیک کردی، بدانی که ممکن است او هم یکی مثل تو باشد، ممکن است او هم با همان هدفی به جنگ آمده باشد که تو به جنگ آمدی.    اینها به کنار، تو چطور توانستی و می توانی در کنار کسی بنشینی که دستور جنگ با ملت خودش را صادر کرده است؟ تو نمی دانی که دو تا سه میلیون نفر به خیابان تهران آمدند و رای دزدیده شان را خواستند؟ ندیدی؟ نشنیدی؟ برایت نگفتند؟ و نشنیدی که همان ها را همان روز کشیدند گوشه ای و کشتند برخی شان را؟   شعری نوشته بودی که آقا گفت باید آن را با خط خوش بنویسند و همه جا نشانش دهند. می دانی! این آقای ما خیلی احساس زرنگی و باهوش بودن می کند، من که آن شعر یادم نمی رود.   من بي‌دست، بي‌پا، زبان، گاهي چشم/ و به گمان آنها حتي شعور / در دورافتاده‌ترين اتاق بداخلاق‌ترين بيمارستان/ وظيفه حفاظت از مرزهايي را دارم / كه تمام روزنامه‌ها و شبكه‌هاي تلويزيوني/ حتي رفقاي ديروزم - قربتاً الي‌الله - / با تلاش تحسين‌برانگيز / سرگرم تجاوز به آنند./ جالب آنكه در مراسم آغاز هر تجاوزي / با نخاع قطع شده‌‌ام / بايد در صف اول باشم
و هميشه بايد باشم / چون تريبون، گلدان و صندلي/ باشم تا رسيدن نمايندگان بانك‌ها/ سپس وظيفه دارم فوراً به اتاقم برگردم.

حالا يك پيمانكار آن پل را بازسازي كرده است/ مرا هم بردند/ خوشبختانه دستي ندارم./ اگر نه يابد نوار را من مي‌بريدم/ نشد. / وزير اين زحمت را كشيد/ تلويزيون هم نشان داد/ سپس همه برگشتند/ وزير به وزارتخانه‌اش / پيمانكاران به ويلاهايشان/ و من به تختم. 


حسین عزیز! یک بار دیگر شعرت را بخوان. یک بار دیگر نگاه کن که پیمانکاران سابقا رزمنده که از قضا یک شب هم در جبهه نبودند، و این روزها دارند با پول مردم دولت را به زور می خرند، می خواهند پل های شکسته میان ملت و دولت بی عرضه را بازسازی کنند و باز هم این تویی که باید بروی و در صف اول بنشینی. این تویی که حتی اگر دستی هم نداشته باشی در هر تجاوزی و در هر قتلی دست خواهی داشت. تلویزیون تو را در کنار متهم نشان داده است و وقتی همه رفتند، وقتی آقا توانست از مقام یک قاتل ملی به رتبه شاعرملی ارتقا پیدا کند، و آقای پیمانکار که وزیر شده به ویلای چند میلیاردی اش برمی گردد، این تویی که باز هم باید بروی به گوشه تختی 160 سانتی که از مجنون و فاو و فکه و خرمشهر برایت باقی مانده است. حالا می توانی روی تخت بخوابی و خیالت راحت باشد که هرگز چشم در چشم مادرانی که جسد پسران شان را مثل گوشت یخ زده تحویل گرفتند، نخواهی شد و هرگز تلویزیونی که در آسایشگاه است عکس چشمان بسته شده ندا را نشان نخواهد داد.


حسین عزیز! می شود یک بار بگویی برای چه از این کشور دفاع کردی؟ بخاطر دین؟ بخاطر خدا؟ بخاطر ایران؟ بخاطر آقا؟ بخاطر مردم؟ بخاطر خودت؟ بخاطر چه چیزی پایت را از دست دادی تا امروز اگر مرتضوی قاتل به عنوان لکه ننگ قرار است پاک شود، آن را با پیراهن یوسف یا پیراهن تو پاک کنند. اگر بخاطر خدا و دین کردی که می دانم نکردی، یادت نرود همه بزرگان دین این حجم بزرگ جنایت را محکوم می کنند. اگر به عشق خمینی رفته بودی، ببین که امروز هرکسی که زمانی عزیز خمینی بود ذلیل ستم و ظلم آقاست. اگر بخاطر ایران رفته بودی ببین که ایران چگونه در تمام جهان بی منزلت و بی قدر شده و هر روز نه بخاطر بزرگی این دولت، بلکه بخاطر بی لیاقتی و بی کفایتی این حکومت، منزلت خود را بیش از پیش از دست می دهد، اگر بخاطر مردم رفته بودی ببین که سرداران جنگ نرفته، فرزندان برادران شان را کشته اند و به دختران و پسران بهترین دوستانت تجاوز کرده اند. آیا باز هم می توانی بگوئی برای دفاع از ناموس ملت به جنگ رفته بودی در حالی که زهرا بنی یعقوب توسط ماموران امنیتی حکومت مورد تجاوز قرار می گیرد و بوی گند کهریزک چنان همه را به رنج دچار می کند، که صاحب عزا خودش دستور تعطیل می دهد و تازه بعد از آن هم باز می زنند و می کشند و می برند. 


حسین عزیز! آقا در مورد کشته شدن بچه های دانشجوی کوی و در مورد کشتار در خیابان گفته است " اینها مساله اصلی نیست، اینها مساله ثانوی است، مساله اصلی حفظ نظام است." آیا تو هم همین طور فکر می کنی؟ آیا حکومتی که بزرگان دینش گفته اند تجاوز به حریم مردم بزرگترین ظلم است و هیچ حکومتی ارزش این همه ظلم و جنایت و فساد را ندارد، ارزش این همه خون ریزی را دارد؟ آیا حکومتی که علی می گفت از عطسه بزی نزد من بی ارزش تر است، همین حکومت است که بخاطرش می کشند و تجاوز می کنند و ملت را در خیابان می زنند؟ اگر اسم حکومتی که برای حفظ خودش هر اصولی را زیرپا می گذارد، دیکتاتوری نیست، پس چیست؟ تو این همه مصیبت کشیدی که شاعر دربار دیکتاتوری بشوی که یک سال است مردم بر بام های خانه های شان فریاد " مرگ بر دیکتاتور" می کشند. من می دانم که تو، حداقل در مورد تو مطمئنم که روحت را نفروختی، هنوز هم فکر می کنی، هنوز شرافت نزد تو معنایی دارد، هنوز نمی خواهی دستمال لکه گیری دامن آلوده دیکتاتور باشی، اما آنجا چه می کنی؟ 


حسین عزیز! ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول زین هواهای عفن، وین آبهای ناگوار؟ رذالت و دنائت تنها در این خلاصه نمی شود که کسی را کشتند، مگر در مملکت ما کشته کم داشتیم و داریم؟ رذالت فقط این نیست که به دختران و پسران بی گناه و معصوم کشور تجاوز کردند. رذالت بزرگتر این است که پدر جوانی را که کشته شده به زور بیاورند تا مدح قاتل فرزندش را بگوید. رذالت بزرگتر این است که مشاور رئیس جمهور که دخترش از دست این وضع کثیف فرار کرده علیه فرزند خودش حرف بزند.    رذالت این است که نوری زاد نورچشمی در عرض یک هفته تبدیل به مزدور و جاسوس شود، رذالت و دنائت این است که مریم امینی همسر شهید آوینی را که هیچ گاه از این دولت و حکومت دفاع نکرد و در تمام سالهای بعد از آوینی در هیچ صحنه ای ظاهر نشد، بیاورند جلوی جمعیت تا با حضورش، اعتراف کند که شوهرش باشعور نبوده و مخالف ظلم نبوده. رذالت و دنائت این است که فلان شاعر را که رسما همه جا اعلام می کند که " علی خداست" بیاورند تا بگوید که سگ آستان ولایت است.   بخدا قسم سگ ها امکان ندارد این همه بی چشم و رو باشند. این همه وقاحت فقط از موجودی به نام انسان برمی آید. رذالت و دنائت این است که وقتی زنی را می کشند، رسما اعلام کنند که قاتل او خبرنگار خارجی بوده، رذالت و دنائت این است که وقتی کهریزک را می بندند، آقای احمدی نژاد رسما در نماز جمعه اعلام کند که " شکنجه های کهریزک کار دشمنان است." و بعد از یک هفته عامل کشتار کهریزک را که تا هفته قبل دشمن بوده، به عنوان معاون خودش بکار بگیرد.    رذالت و دنائت اینکه رئیس جمهور کشور، نماینده کشور، شخص دوم کشور مثل آب خوردن جلوی تلویزیون و جلوی هزاران نفر از مردم دنیا دروغ بگوید و بعد شاعران کشور دروغ او را در دانشگاه کلمبیا حماسه بخوانند و در مدح غیرتش شعر بسرایند.رذالت و دنائت این است که آقای خندان لب عادل نام، در مجمع تشخیص مصلحت با صدای بلند و با صراحت بگوید که " من در زندگی شارلاتان تر از احمدی نژاد آدم ندیده ام" و فردای آن روز این دو کنار هم بنشینند و به هم لبخند بزنند. 


حسین عزیز! در همان جایی که تو نشسته بودی و آقا می خندید از خوشحالی آبرویی که با ظلم از دست داده بود و با پول می خرید، چند ماه قبل، پسر آن مفسر نامدار قرآن از آقا سووال کرد " آقای احمدی نژاد جلوی چشم ما دروغ علنی و صریح گفته است، شما به ما دستور بدهید و مسوولیت روز قیامتش را به عهده بگیرید تا ما از ایشان اطاعت کنیم." آقا از جایش بلند شد و یکباره پشت پرده پنهان شد و گفته شد آقا خسته اند، بروید. اگر قرار باشد شاعری باشی که هیچ سووالی نکنی، صدا و سیما نیز از تو و دوستانت به عنوان دستمال پاک کردن خون ملت استفاده کند، چگونه می توانی در آینه نگاه کنی و باز هم چشم در چشم مردم زندگی کنی؟ 

حسین جان! نامه را برای تو نوشتم چون فکر می کردم در میان این همه شاعر متورم و خمیازه کش و کت و شلوارپوشی که هنوز مارک لباس شان از آستین آویزان است و معلوم است که بخش اعظم شان آمده اند که مدیحه ای بخوانند و صله ای بگیرند و چفیه ای محض ریا بردوش بیاندازند، تو از همه شریف تر و سالم تر مانده ای. ورنه با این جمع حرف ها دارم و داشتم. شاید فکر کنی وقتی دهها شاعر و دهها سینماگر به دیدار آقا می روند، لابد ممکن است این من باشم که دارم در مسیر عکس می روم و اصولا راه طبیعی همان راهی است که شما می روید، اما یادم آمد به دوستانی که زنده ماندند و گوشه نشستند، یا آنها که پیش از پنجاه سالگی دق کردند، یا آنها که خراجات زورکی داروغگان و شحنگان شهر را ندادند و حالا جورکش غول بیابان غربت اند، چنین می شود که نمی توانم سکوت کنم و فکر کنم فرزندان ما فردا روزی تاریخ امروز را بخوانند و بگویند جمعی شاعر رفتند نزد مردی که مردمش را کشته بود و یک نفر هم اعتراضی نکرد.    راستش را بخواهی از سید حسن حسینی خجالت می کشم که گفته بود " شاعری وام گرفت، شعرش آرام گرفت." و اتفاقا منظورش بطور مشخص رابطه مالی آقای خامنه ای با شاعران بود. یا گفته بود " شاعری خم می شد، منشی قبله عالم می شد." از قیصر امین پور خجالت می کشیدم و می کشم که نه دینش را از دست داد، نه دنیایش دنیای صله گیران مدیحه گو شد و تا آخر بر سر عهد و پیمان خود با مردم و آزادی و اصلاحات ماند. خجالت می کشم از بزرگ بزرگان شعر این مملکت احمد شاملو که سالها در خانه اش در کرج نشست و تا مرگش در رسید خاک ایران را ترک نکرد. هر روز این شاعر بدنام ما بر بام کیهان رفت و ندا درداد که شاملو پیرسلطنت آباد است. و وقتی هم شاملو به آمریکا رفت چند تنی از وحوش این سوی آب او را عامل حکومت خواندند.   خجالت می کشم از مهدی اخوان ثالث که تا آخرین روز زندگی گوشه ای نشست و اگرچه آقا زمانی مشتری شعرش بود، اما جز خاتمی و جواد فریدزاده بزرگوار هیچ کس حالی از او نپرسید، نه حسابش را کنار جام گذاشتند، نه سلامش را پاسخ دادند. خجالت می کشم از سعیدی سیرجانی شاعر بزرگ که در منظومه شیخ ریا، گوئی محفل شما را عینا بازسازی کرد و به شعر آورد و آخرکار، حکم به او تهمت لواط زدند، هم جاسوس اش خواندند، هم مجبور به توبه اش کردند، هم او را کشتند.   خجالت می کشم از شفیعی کدکنی بزرگ که زمان را چنان بر او تنگ کردند که رسما خواست برود و چندی نیز رفت و هر چه کرد، مدیحه گویی نکرد. خجالت می کشم از جعفر پناهی و صدها فیلمساز و مستندساز و نقاش و موسیقی دان که مشاطه گری چهره کریه استبداد را نکردند. بد سلیقه حکومتی که صدای واعظ اراذل، را به " ربنا" و " بت چین" شجریان ترجیح می دهد و محسن نامجویش در فرنگ باید بماند، چون نمی خواهد هنرش را به فقیه خوشگله بفروشد.


حسین عزیز! ای کاش شما، تو و دوستان مان را می گویم، اندکی به آقا و ولایت و دین و این حکومت اعتقاد داشتید که لااقل آدم دلش نمی سوخت که که مدیحه گوی سلطان شده اید و حداقل می گفت اینان عاشقان آقا هستند و گور پدر همه تان، اما وقتی من شخصا، رودررو، بدون نقاب، حداقل نیمی از شما را می شناسم، و می دانم اینکاره که نیستید هیچ، آن کاره هم هستید، چه بگویم؟ چگونه دلم نسوزد که ظلم و جنایت نه پشت شعر عاشقان دیکتاتور، بلکه پشت دروغ های جماعتی که پول می گیرند تا شعر بگویند پنهان شود. آن شاعر بدنام ما، نامه ای نوشت در سنه خمس مائه که خاتمی را دشمن ولایت فقیه خواند و خودش را کلب آستان ولایت. به او گفتم " احمق! اینکه می نویسی تازه مردم شک شان برطرف می شود و مطمئن می شوند که خاتمی همان است که می خواهند."   حاصل این بیت، بیتی بود که بیت آقا برایش خرید. یادم هست وقتی خاتمی رئیس جمهور شد، خدا را شکر می کرد که چند سالی لیبرال ها مملکت را قابل تحمل می کنند. یک روز همین رفیق مان تا صبح بیدار بود تا مقاله ای برای نشریه یکی از کارگزاران بنویسد، گفتم " رفیق! با اینها هم کار می کنی؟" گفت: " پول بیشتری بدهند کار می کنم، اینقدر کار می کنم که آقا بفهمد باید ما را داشته باشد و قیمت ما را بپردازد."


حسین عزیز! یادت هست رفته بودیم کربلا و نجف و دمشق و علیرضا قزوه دائم احساس می کرد موبایلش صدا می کند و نگران بود که جلسه شعرخوانی در اردبیل را از دست بدهد و دوست داشت همه جا سرک بکشد. می دانی! مشکل همین است. حالا دیگر علیرضای قزوه که زمانی سروده بود " مولا ویلا نداشت" حالا مولایش نه یک ویلا و دو ویلا، که کاخ در کاخ محل سکونت دارد و انگار سرنوشت همه حاکمان این مملکت است که مثل نادرشاه هفت سال را به عدالت و نرمخویی بگذرانند و چون به هفت سال دوم برسد، خوی حیوانی شان گل کند و بزنند و بکشند و دندان خرد کنند و جان بگیرند. می خواستم کلی حرف درباره قزوه بزنم، اما ناصر فیض که با هم چند باری شعر مشترک گفتیم قضیه را تمام کرده و دیگر حرفی برای ماندن به او نمی ماند. " با سر آمد علیرضا قزوه/ شد سر آمد علیرضا قزوه/ همه باید به یک طرف بروند/ تا شود رد علیرضا قزوه/ شعرهایش در ابتدا بودند/ یک مجلد علیرضا قزوه/ چاپ آثار او پس از چندی/ شد مجدد علیرضا قزوه/ نیست جایی و نیست ارگانی/ که نباشد علیرضا قزوه/ شک ندارم که بیش تر از صد/ شغل دارد علیرضا قزوه/ بیت رهبر علیرضا قزوه/ توی مرقد علیرضا قزوه/ هر کجا می روی پی کاری/ می رسد عد! علیرضا قزوه/ .... یک نفر گفت:مخلصیم آقا/ گفت:باشد،علیرضا قزوه/ وای بر حال تو اگر با تو/ بشود بد علیرضا قزوه!/ من که می ترسم از عواقب آن/ به محمد، علیرضا قزوه!/ قزوه یک شاعر است اما، کاش...!/ هیس! آمد علیرضا قزوه." حسین جان! شعر، روح آدمی است و آنکه شعرش را می فروشد، یعنی روحش را در مدح کسی که زشتی رفتار او آشکار است، خرج می کند، دیگر یک خطاکار نیست، او خائنی است که شریک جرم قاتل می شود. از این کلمه بدم می آید، ولی اینقدر واقعی است که جز این کلمات چیز دیگری نوشتن ممکن نیست.     
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست    

 


مساله کهریزک لکه ای ننگین بود
جرس: مهدی کروبی بار دیگر بر تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته تاکید کرد و با اعلام حمایت از شکواییه ۷ نفر از اصلاح طلبان گفت: یک مقام امنیتی حرفهایی زده و به اصطلاح افشا گریهایی کرده است، آقایان محترم نهایتا نامه ای در جواب آن نوشته و شکایت خود را رسما اعلام کرده اند، آیا با بگیر و ببند و بازگرداندن آنها به زندان مساله حل می شود ؟ همین بازگرداندن به زندان خود یک عکس العمل است.

 
در سالروز ولادت با سعادت امام حسن مجتبی (ع) جمعی از جوانان اصلاح طلب با مهدی کروبی دیدار کردند.در این دیدار مهدی کروبی ضمن خوشامدگویی به جمع حاضر توفیق آنان را خداوند تبارک و تعالی خواستار شدند و همچنین مصادف شدن این دیدار با سالروز تولد امام حسن مجتبی را به فال نیک گرفته ، این روز را به همه حاضرین تبریک و تهنیت گفت.


  به گزارش سحام نیوز، وی در این نشست صمیمانه به پرسشهایی که از سوی حاضرین در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری ، حوادث پس از آن و تقلب آشکاری که در انتخابات صورت گرفت پاسخ داد که مشروح آن در ادامه می آید :

در این ملاقاتها و دید و بازدیدهای مختلف سخن و بحث درباره خانواده اسرا ، آسیب دیدگان ، مجروحین و شهدای پس از انتخابات انسان را متاثر می کند به خصوص وقتی سخن از افراد بی نام و نشان می آید که در جریان این حوادث هزینه های بسیاری را متحمل شده و بعضا هنوز هیچ اطلاعی از آنها در دست نیست ، در صورت اطلاع هم ، گاه سهوا مورد توجه کمتری قرار گرفته و به سختی با مشکلات پیش آمده و محدودیت هایی که به دنبال آن برایشان ایجاد شده دست و پنجه نرم می کنند . انتظار نداشتیم که برای انتخابات حادثه ای به این تلخی و پهناوری بوجود آید. انتخاباتی که خرداد سال گذشته با شور و شوقی وصف ناپذیر برگزار شد و امروز که اوایل شهریور ۸۹ است و یکسال و نیم از آن روز گذشته هر جا که می نشینیم بحث اسرا و جان باختگان را می شنویم.


جای تاثر دارد انتخاباتی که مردم دنبال رایشان بودند به اینجا منجر شود ، دیدیم در این مدت با انسانهای ارزشمند چه آنها که سرشناسند و چه آنها که ناشناسند چه کردند. اتهامی که به ما نسبت می دهند این است که شکست خورده اید و ماجراجویی می کنید اما مطالبی وجود دارد که می گوییم حق با ماست، اگر قرار است رقابتی سالم و مسابقه ای برای پیروزی باشد چرا در این مبارزه مسالمت آمیز همه امکانات و مزایا برای یک گروه خاص است. اگر رسانه ها ، سایتها و فضای مجازی نباشد اخبار و اطلاعات ما و صدای ما به کسی نخواهد رسید . تعطیلی روزنامه ها ، مطبوعات و رسانه از جمله محدودیتهایی است که برای ما وجود دارد و از این سخت گیریها می توان متوجه شد که در گذشته چگونه بوده است.


مهدی کروبی ضمن تاکید بر ناعادلانه بودن انتخابات در رابطه با تقلب درانتخابات بیان داشت : بحث عده ای این است که تقلب شده است و عده ای هم مصرند که تقلب نشده است اما ما می گوییم نه تنها تقلب شده و در حد یکی دو میلیون نبوده که فراگیر بوده و از قبل سرنوشت انتخابات تعیین شده بود. تنظیم شده بود که آن طرف ۲۵ میلیون و این طرف هم چند میلیون و یکطرف هم حدود ۳۰۰هزار تا رای داشته باشد . حرف این بود که اینها باید شکست بخورند . برای این مساله ادله کافی داریم و در همان مناظره ای که درخواستش را داریم بیان خواهیم کرد و همه مسائل روشن خواهد شد . آقایان می گویند شورای نگهبان ناظر است و بحث تقلب را رسیدگی و بررسی خواهد کرد و ما باید از طریق قانونی پیگیر شکایتمان شویم ولی اشکال اصلی به همین ناظر است که بی طرف نیست و بر همگان روشن است که بی طرفی را رعایت نکرده و دستشان آلوده ی خیانت به رای مردم است. در صورتیکه شورای نگهبان بی طرف است چرا یک جلسه یا مناظره رودرو برگزار نمی کنند من درخواست می کنم یک جلسه بگذراند هر کجا که می خواهند دانشگاه ، مسجد ، صدا و سیما و در این جلسه نمایندگانی از حاکمیت ( هم نظارت و هم اجرا) حاضر باشند تا در این جلسه ثابت کنیم که نه تنها تقلب شده که کاملا مهندسی شده و سرنوشتش از قبل تعیین شده بوده است. ضمن اینکه خبرنگارانی مستقل مشروح این مناظره را بدون دخل و تصرف برای مردم منتشر نمایند تا گفتگوها صادقانه منعکس شود.


همچنین ما ثابت خواهیم کرد که هیات نظارتی که با غرض ورزی و جبهه گیری عمل می کند و هیات اجرایی که با سخنرانی ، تبلیغات و صرف پولهای گزاف برای مقاصد شخصی و گروهی گام بر می دارد و علیه ما و گروههای اصلاح طلب سخن می گوید عادلانه و بی طرفانه عمل نکرده اند.


در ادامه مهدی کروبی در خصوص برخی ادعاهای مطرح شده اینچنین گفت : که بعضی از آقایان چنان سخن می گویند که گویی ظاهرا هر روز با جبرییل امین ارتباط داشته و پیامهای آسمانی برای آنها می آید که حق و معیار این است و آنها سوخته اند و پرونده ای قطور دارند. در ارتباط با پیامبر و معصومین هم اگر چیزی وحی می شد به مردم تحکم نمی شد بلکه مشاوره و گفتگو بود. من تعجب می کنم که قدرت و دنیا چگونه انسان را به اینجا می کشاند و انسان اینچنین خودپسند می شود. من در عجبم از اینگونه سخن گفتن آنهم از سوی کسانی که متدین و مومن هستند واینگونه دروغ می گویند و چشم را بر واقعیات بسته اند ، استفاده از تعابیر غلط و بی حرمتی چه معنایی دارد و آیا سرنوشت مردم در دست ماست؟ من در این مدت به دین ، روحانیت و جمهوری اسلامی خدمت کرده ام و نه تنها خدمت بوده که دفاع از حق و رای مردم بوده است و برخلاف گفته برخی نه تنها نسوخته ام که به کاری که کرده ام افتخار می کنم.


خودتان می دانید که در میان مردم رای ندارید و یا حداقل رایتان کم است . من حاضرم با هر کس که گفتید ، از هر کجا که گفتید ، از قهوه خانه ها شروع کنیم تا سینما و زیارتگاه ها ، از شمال تا جنوب ، از شرق تا غرب ، سواره و پیاده در شهرها و بین راه برویم ، ببینیم و بپرسیم که مردم به چه کسی وچه گروه تمایل و گرایش دارند .


آیا مردم آنها هستند که حمله می کنند و ماشین و مغازه مردم را تخریب می کنند ؟ آیا مردم کسانی هستند که در گرمای تابستان اورکت ضخیم پوشیده ، زیپ آن را بالا کشیده و لباسشان چنان ورم کرده مانند خانمی که دوقلو حامله است و زیر اورکت انبار ادوات ضرب و شتم است و همه مردم از آنها ترس و وحشت دارند. یا مردم کسانی هستند که در کوچه و بازار و سراسر کشور معترض و ناراضی هستند و اعتراض خود را مسالمت آمیز بیان می کنند؟


وی ضمن اشاره به ماجرای تلخ کهریزک گفت : مساله کهریزک لکه ای ننگین بود ، کهریزک که در خصوص فجایع آن صحبتها کردیم ، به جای رسیدگی و قضاوت عادلانه ، در سراسر کشور هجمه ها و حمله ها علیه ما را آغاز کردند و نهایتا به جایی رسید که ضمن تایید جنایات اتفاق افتاده در آن به سه تن از جان باختگان عنوان شهید را اعطا کردند که جای بسی خوشحالی است ولی آیا باقی کسانی که همان روز و روزهای بعد کشته شده اند شهید نیستند؟


مهدی کروبی ضمن حمایت از شکواییه ۷ نفر از اصلاح طلبان این چنین عنوان داشت : یک مقام امنیتی حرفهایی زده و به اصطلاح افشا گریهایی کرده است، آقایان محترم نهایتا نامه ای در جواب آن نوشته و شکایت خود را رسما اعلام کرده اند ، آیا با بگیر و ببند و بازگرداندن آنها به زندان مساله حل می شود ؟ همین بازگرداندن به زندان خود یک عکس العمل است. وی ضمن اشاره به محدودیتهای اعمال شده برای ایشان در این مدت گفت : نمی گذارند چند نفر دور هم جمع شوند ، اجازه برگزاری مراسم ختم و روضه و… نمی دهند رفت و آمدها و بازدیدها کنترل می شود .


اجازه برگزاری یک راهپیمایی تضمین شده گویای همه چیز است ، جرات کنند اجازه برگزاری مراسم در یک مسجد به ما بدهند و خودشان استقبال و نظر مردم را ببینند. از حضور ما میان مردم و گفت وگو با آنان ، از حق گویی ما و شنیدن حرف حق از سوی مردم می ترسند ولی امروز به کمک تکنولوژی و رسانه های مجازی دیگر نمی توان جلوی انتشار اخبار و حقایق را گرفت.


مهدی کروبی از تهیه و تدوین مجموعه ای که به تجزیه و تحلیل انتخابات برگزاری شده در طی ۲۰ سال گذشته می پردازد خبر داد و بیان داشت : من انتخابات چند سال گذشته ، بعد از فوت امام که شامل پنج انتخابات مجلس ( دوره های چهارم ، پنجم ، ششم ، هفتم و هشتم) ، شش انتخابات ریاست جمهوری ( دو دوره سازندگی ، دو دوره اصلاحات و دو دوره دولتی که عطر خوش خدمت و آرمان خواهیش نه ایران که همه دنیا را فراگرفته ) و همچنین ۳ دوره انتخابات خبرگان است را تجزیه و تحلیل خواهم نمود چرا که از ابتدا در این جریان فعال و در بطن آن بوده ام.


نشان خواهم داد که چگونه از ۲۰ سال گذشته و بعد از فوت حضرت امام ( ره) تحرکاتی شروع شد برای سرکوب جریانی خاص که امروز به اینجا کشیده شده و به اوج خود رسیده است ، بحثی که من در آینده مطرح خواهم کرد فقط برای نقد طرف مقابل نیست که چه بسا اشکالاتی در بعضی انتخابات به حوزه اصلاح طلبان هم باشد ، بررسی و تجزیه تحلیلی که همه گروهها و احزاب و همچنین شکستها و پیروزها را شامل می شود.


در پایان دیدار مهدی کروبی ضمن آرزوی صبر برای همه خانواده شهدا ، آسیب دیدگان و زندانیان حوادث اخیر ، توفیق و سعادت حاضرین را از خداوند متعال مسئلت داشتند.


 


جرس: هیات مکتب الشهدای دانشگاه تبریز در آستانه شب های قدر توسط حراست دانشگاه تعطیل شد.


بنا به اخبار رسیده به جرس، حراست دانشگاه تبریز با بهانه های واهی و در اقدامی غیر قانونی تنها هیات مستقل و کاملا دانشجوئی دانشگاه تبریز را بست.


هیات مکتب الشهدای دانشگاه تبریز علاوه بر فعالیت های گسترده فرهنگی طی سال های گذشته و به عنوان اصلی ترین میعادگاه جوانان و دانشجویان شهر تبریز در مناسبتها و مراسمهای مذهبی به ویژه شبهای قدر محسوب می شود.


حراست دانشگاه تبریز در اقدامی خودسرانه و به دور از حوزه وظایف خود ضمن بستن در اتاق های هیات مکتب الشهدای دانشگاه تبریز از عدم برگزاری مراسم شب های قدر توسط این هیئت خبر داد.
 


 


جرس: برنامه شب های قدر در مشهد که با تلاش گروهی از فعالان دانشجویی، قرار بود با سخنرانی علی طهماسبی، احمد قابل و رضا علیجانی برگزار شود، با دخالت نیروهای انتظامی و امنیتی لغو شد.


بنا به اخبار رسیده به جرس، نیروهای انتظامی پس از فراخوان عمومی برای شرکت در برنامه شب های قدر، تهدید کردند که در صورت لغو نکردن برنامه شرکت کنندگان را دستگیر خواهند کرد.


نیروهای امنیتی به شکل خاص تهدید به بازداشت حسین فرزین معاون پیشین شهردار مشهد کردند که بنا بود مراسم در منزل وی برگزار شود.


بنا بر این گزارش، هم اکنون تعداد زیادی از ماموران انتظامی در محل برگزاری جلسات حضور دارند تا مانع تشکیل هر گونه جمعی شوند و جو امنیتی بر اطراف محل برگزاری مراسم حاکم است.


مراسم شب های قدر قرار بود شب نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم رمضان با سخنرانی علی طهماسبی، احمد قابل و رضا علیجانی برگزار شود.
 


 


جرس: رضا جعفریان، دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه بوعلی همدان به اداره اطلاعات همدان احضار شد.


به گزارش منابع خبری جرس، وی تابستان 88 توسط ماموران امنیتی بازداشت شد و به مدت 17 روز در زندان انفرادی بازداشتگاه این اداره در حبس بود و در نهایت به اتهام اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرایم از طریق تجمع و تبلیغ بر علیه مسئولان نظام در شعبه یکم دادگاه انقلاب همدان به ریاست قاضی خزائی به یک سال حبس محکوم شد.


وی همچنین پرونده مفتوح دیگری به اتهام تخریب و تحریق اموال عمومی در دادگاه عمومی همدان دارد و دادگاه تجدید نظر استان حکم یک سال حبس او را تایید کرده است.


گفتنی است جعفریان در آذر ماه گذشته پس از احضار به اداره اطلاعات محل زندگی خود در اهواز مورد ضرب و شتم شدید و تهدید قرار گرفته بود
 


 


آیدا قجر
جرس: رسانه ها،  رضا معینی را به عنوان مسئول میز ایران، افغانستان و تاجیکستان در سازمان خبرنگاران بدون مرز می شناسند؛ اما این گفتگو ربطی به جایگاه حقوقی او ندارد. در این مصاحبه در برابر یک فعال سیاسی دهه نخست انقلاب نشسته ایم که در همین دهه، سیزده عضو از خانواده و اقوام خود را از دست داده است؛ تعدادی در زندان، اعدام شدند و تعدادی دیگر ترور و اکثر آنها زندانی سیاسی در دوران شاه بودند مثل برادرانش عزت الله و بهروز معینی و داماد و پسرعمه اش... اما او با این همه رنج، می گوید که در فاجعه 67 به دنبال عدالت و دادخواهی می گردد نه انتقام؛ او معتقد است باید از آن سالها سخن گفت تا تکرار نشوند زیرا "سکوت، مادر فراموشی است".  

 

 

این گفتگو در حالی انجام می شود که چندی پیش و مطابق سنتی بیست و یک ساله، بستگان عده ای از زندانیان سیاسی اعدام شده در تابستان و پائیز ۱۳۶۷ به گورستان خاوران در نزدیکی تهران رفتند. اما ماموران حکومتی از سوگواری آنها جلوگیری کردند. 

 

آن اعدام شدگان که بخشی از آنها عضو سازمان مجاهدین خلق بودند و بخشی، عضو دیگر تشکل های مذهبی یا چپ بودند، در زمان اعدام اکثراً حکم حبس خود را می گذراندند و برخی حتی بعد از سپری شدن دوران محکومیت خود هنوز در زندان بودند. 

 

آیت الله منتظری در خاطرات خود شمار این اعدام ها را رقمی میان ۲۸۰۰ تا ۳۸۰۰ برآورد می کند. اما مدافعان حقوق بشر آن را نزدیک به ۵ هزار نفر اعلام کرده اند.

 

به روایت تاریخ، اين اعدام ها درست بعد از درگيرى نظامى حكومت و نيروهاى مجاهدين در ۳۰ كيلومترى شهر كرمانشاه شروع شد؛ همان درگيرى تابستان 67 كه مجاهدين با حمایت عراق و در پایان جنگ هشت ساله، آغازش کردند و آن را عمليات «فروغ جاويدان» خواندند و جمهورى اسلامى آن را عمليات «مرصاد» نامید. پس از آن، حكومت كه تصميم به اعدام زندانيان سياسى گرفت اول از اعدام اعضاى زندانى مجاهدين خلق شروع كرد و آن گاه به اعدام زندانيان چپگرا و سایر تشکل های اپوزیسیون پرداخت.

 

ما نیز گفتگو با رضا معینی را از همین نقطه آغاز می کنیم: 

 

 برخی از مسئولان جمهوری اسلامی توجیه می کنند که علت اعدام های دهه شصت، عملیات مجاهدین خلق علیه ایران و همکاری شان با صدام بود اما پس از آن می بینیم که در شهریور ماه به سراغ اعدام سایر گروههای سیاسی هم می روند شما آن توجیه و این روند که به شهریورماه کشیده شد را چگونه تحلیل می کنید؟

 

 در هر واقعه ی بزرگ فاجعه آمیزی مثل کشتار جمعی زندانیان در ایران و در قبل، از جنگهای صلیبی تا امروز همواره جنگ و دشمن خارجی و همکاری با دشمنان خارجی بهانه ای برای سبعیت و خشونت و سرکوب بوده است.

 

در تجربه های کشتار راواندا، کشتار کنگو، لیبریا، افغانستان و جنگهای جهانی با کشاندنش به مرزهای داخلی، عملا هر آن کسی را که مخالف است دشمن می شمارند. اعدامهای اوایل انقلاب هم اینطور بوده که اول همه سلطنت طلبان، عوامل استکبار جهانی اند، بعد این به بخشی از نیروهای مجاهدین و چپ رسید که به امپریالیسم آمریکا وابسته بودند و بعد یواش یواش تا به امروز که بدنه ی آن حکومت و مسئولین سابقش را هم به نیروهای خارجی ربط می دهند.

 

جهت گیری این جریان به طور مشخص، ایجاد رعب و وحشت و کشاندن جنگ به مرزهای داخلی و سپس تقسیم بندی گروه ها بر مبنایی که حکومت می خواهد سرکوب کند است.

 

در مورد مشخص سال 67، بر اساس اطلاعات و تحلیل ما، از سال 66 طرح اجرای قتل عام در دست مسئولین جمهوری اسلامی بود؛ یعنی تقسیم بندی ها از دی و بهمن ماه 66 آغاز می شود. واقعیت این است که در آن سالها فکر صلح و پایان دادن به جنگ مساله ی اصلی بود اما پایان جنگ برای جمهوری اسلامی عواقب سنگینی داشت.

 

دو مساله در سطح بین المللی در رابطه با جمهوری اسلامی مطرح بود؛ جنگ و نقض حقوق بشر.

 

اگر جنگ پایان می یافت برای بازسازی کشور  نیاز به ارتباط با اروپا و دنیا داشتند، مشکل بعدی نقض فاحش حقوق بشر بود که چون از سال 63 به بعد جمهوری اسلامی پذیرش قوانین بین المللی را امضا کرده بود، همواره در کمیسیون حقوق بشر محکوم شده بود.

 

حل اینها الزامات پایان دادن به جنگ بود که مسئولین جمهوری اسلامی هم در این رابطه صحبت کرده بودند و آقای هاشمی رفسنجانی چندین مصاحبه دارند در روزنامه های کیهان و اطلاعات که به شکل مفصل در ارتباط با پایان دادن به جنگ در بهمن ماه 66 صحبت کرده اند.

 

کشوری که وقایع زندانهایش مسئله ی جهانی شده بود و اعمال وحشیانه و شکنجه انجام می داد و اینها همه در گزارشهای بین المللی طرح می شد و کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل همواره آن را محکوم می کرد و حتی اگر دولتهای اروپایی نیز می خواستند مردم اروپایی که خیلی نسبت به ایران ذهنیت بدی داشتند این را نمی پذیرفتند؛ بنابراین باید این مسائل حل می شد.

 

متأسفانه جمهوری اسلامی با پاک کردن صورت مساله، مساله را حل کرد و عملا قتل عام از پیش آماده شده بود. از زمان و مکانش نمی توان صحبت کرد که چگونه می خواستند این کار را بکنند اما دلایل متعددی هست که از پیش برنامه ریزی شده بود یعنی در اصل، قتل عمد محسوب می شود چون برای قتل عمد هم باید انگیزه داشت و هم مراحل را آماده کرد.

 

عملیات "فروغ جاویدان" عملا بهانه مشخصی به دست جمهوری اسلامی داد که این اقدام را انجام دهد.

 

از نظر حقوقی حتی بخشی از مجاهدینی که اسیر شده بودند در این حمله و مجموعا تعداد زیادی از اسرا نیز با استناد به مدارک زیادی که در دست هست، بدون محاکمه اعدام شدند بنابراین حمله مجاهدین و پیوستن آنها به صدام، بهانه ای برای اجرای آن طرح و استدلالی با پایه چوبین است.

 

به نظر شما آیا چنین فجایعی ریشه فکری و ایدئولوژیک دارند یا بی قانونی گروهی خاص در یک دولت محسوب می شود؟

 

به شکل مشخص اگر بخواهم بگویم ریشه ی ایدئولوژیک هم دارد اما بی قانونی، مسئله اصلی است.

 

حکومت ایدئولوژیک نمی شود که در چهارچوب ایدئولوژی خودش حرکت نکند یعنی یکی از خصلتهای جمهوری اسلامی همین ایدئولوژی است و اسلام از یک مذهب به یک ایدئولوژی و سیستم نظرات تبدیل شده است و مشخصاتی برای تبدیل نوع نگاه ایدئولوژیک به زندگی است.

 

این در گفته های مشخص آیت الله خمینی هم هست؛ وقتی ایشان می گفت باید همه ی شئون جامعه اسلامی شود، در این رابطه این تعریفی است از ایدئولوژی و ایدئولوژی کردن که به اسم اسلام در حکومت مذهبی پیش می رود و حکومتی که دولت در آن نقش عمده ای دارد و اساسا سازنده و ساختار اصلی حکومت است.

 

اما مساله بی قانونی، اصلی ترین مساله ایست که می توان در این رابطه به آن اتکا کرد البته در رابطه با قتلهای 67 اینها قانونی بوده زیرا فتواها از سوی آیت الله خمینی مطرح شده بود و در این رابطه به عنوان مرجعی که این فتوا را صادر کرده است قانون است.

 

اعدامهای بی رویه عملا یعنی غیرقانونی و فقط در رابطه با 67 نبوده؛ از همان فردای انقلاب، متاسفانه مجموعه ی نیروهایی که برای آزادی و دموکراسی و عدالت با ایدئولوژی و خط مشی های مختلف تلاش و مبارزه کرده بودند  به این مساله بی توجه بودند و از همان فردای انقلاب و از زمان کشتار مسئولین نظام گذشته، این بی قانونی بود. دادگاهی تشکیل نشد و دادگاه های انقلاب به وجود آمدند و این دادگاه ها در اصلی ترین شکل خود دادگاه هایی غیر منصفانه با احکامی غیر عادلانه بود و عملا غیر قانونی بودند اما اساس این مجموعه ای که وجود داشت و تا امروز هم ادامه دارد مثل دادگاه های انقلاب می تواند از نگاه های مختلف بررسی شود.

 

به نظر من قانونیتی که قانونیت جمهوری اسلامی باشد هست؛ این نوع قانونیت می تواند که اینگونه باشد.

 

 به طور مثال آقای لاجوردی پیرو ولایت فقیه و عمیقا معتقد و مسلمان چگونه اگر فرامین، قانونی بوده ایشان سرپیچی کرده و مگر کس دیگری آنجا نبوده بررسی کند؟ آقای ری شهری به عنوان وزیر اطلاعات چگونه سرپیچی کرده است؟ یا مسئولین سپاه پاسداران که در زندانها به شکل ویژه اقدامات خاص خودشان را می کردند.

 

مجموعه این حکومت، حکومتی خود سر است که قوانین خود را نیز زیر پا می گذارد.

 

حالا به لحاظ عاطفی، شما که خودتان جزو خانواده قربانیان هستید آیا فکر می کنید با اینهمه داغ، حتی در آینده، امکان صلح و بخشیدن وجود دارد؟

 

من فکر می کنم که دو مساله را باید از یکدیگر جدا کرد؛ ما به عنوان مجموعه ای از خانواده ها از دادخواهی حرف می زنیم؛ بخشش یک بحث اخلاقی است و دادخواهی حقوقی است.

 

واقعیت این است که در رابطه با جنایاتی که انجام شده عدالت باید برقرار شود و تعریف این عدالت به این شکل است که آمران و عاملان این جنایات باید محاکمه و مجازات شوند. آنچه در جامعه اهمیت دارد این عدالت است. نه بخشش یا فراموشی؛  آن موقع یک تصمیم فردی و اخلاقی است که آیا من ببخشم یا خیر.

 

نکته ی مهم به نظر من مساله ی دادخواهی است؛ نگاه من به مساله ی دادخواهی نگاهی انتقام گیرانه نیست، نگاه فردی نیست. به نظر من باید از مساله داغداری و فردی جلوتر رفت و به آینده نگاه کرد.

 

آنچه که می تواند ضرری را که به این خانواده ها وارد شده در طی سالهای طولانی، چه با از دست رفتن عزیزانشان و چه با مجموعه ی تبلیغات و فشارهایی که علیه آنها به وجود آمده است جبران کرد عدم به وجود آمدن شرایطی است که دوباره اینگونه جنایات بتوانند به وجود بیایند. مساله ی مرکزی دادخواهی اینست که دیگر هرگز چنین مباد.

 

به طور مشخص با دادخواهی موافقم, با محاکمه ی آمران و عاملان موافقم, با نقش مسئولیت پذیری همه ی مسئولان که در آن زمان وجود داشتند و هستند موافقم, باید در این رابطه صحبت کنند, عذرخواهی کنند اگر مجرم نیستند. و اگر اینگونه نگاهی داشته باشیم خود دادگاه و محاکمه، مساله ی اصلی و مرکزی دادخواهی هست اما همه ی آن نیست.

 

برای همین این دادخواهی باید در ایران صورت گیرد و علاوه بر این که عملا امکان اقدام بین المللی نیست از این ماجرا نباید بهره برداری سیاسی کرد و این یک مساله ی ملی است و باید دادخواهی ملی کرد.

 

ما باید به خودمان نگاه کنیم, حکومت مسئولیت خودش را دارد اما چرا جامعه سکوت کرد و پذیرفت؟

 

در واقع مبدا و مرکز سوال اینست که چرا جامعه ای که چند سال قبلش برای چند انسان کشته شده در میدان ژاله ،در سینما رکس ،با هر دلیل و تحلیلی آنچنان برانگیخته می شد و سوگواری می کرد، چگونه پذیرفت این همه انسان را بکشند و سکوت کند؟

 

محاکمه و مجازات جای خودش؛ اما اگر می خواهیم این جنایات دیگر در ایران تکرار نشود باید این سوال را بپرسیم.

 

یعنی امکان تکرار آن هنوز وجود دارد؟ اگر آری کدام تفکر در ایران می تواند چنین فاجعه ای را بازتولید کند؟

 

اگر آن دادخواهی انجام نشود همواره این امکان هست؛ ممکن است ابعادش با توجه به وضعیتی که در ایران بوجود آمده است به آن شکل نباشد که آنهم از اینها هرگونه اقدام اینچنینی بر می آید؛ یعنی وقتی می کشند و پنهان می کنند، وقتی قتل عام می شود و می گویند نشده است بنابراین امکان پذیر است.

 

این تفکر به نظر من همان تفکری است که از آغاز تا امروز بر مبنای "من بودن" و دیکتاتور منشانه بودن و به شکل مشخص تمامیت خواه بودن و فراموش کردن.

 

این فراموشی، امر عادی نیست و بازنویسی تاریخ بخشی از آن دادخواهی است که من اشاره کردم .

 

ما باید تاریخ خود را بشناسیم تا با آگاهی بتوانیم جلوی عواقب آنرا بگیریم ولی این تفکر هنوز حاکم است و این خطر متاسفانه وجود دارد و من به این خاطر می گویم دادخواهی، سیاسی نیست زیرا هر حکومت و گروه دیگر به قدرت برسند در جامعه ای که فراموشی، اصل می شود بدون شک تکرار می شود و تهدید می کند.

 

و شما با گذشت بیش از دو دهه، همواره پیگیر محاکمه و احقاق حق در این پرونده هستید...

 

بله؛ واقعیت این است که جنایت علیه بشریت از نظر حقوقی مشمول مرور زمان نمی شود. به شکل خاص هم اینگونه است و باید این گونه باشد و عدالت برقرار شود و با دادخواهی در چهارچوبی که ذکر شد پیگیری خانواده ها ادامه دارد و هر چند سالی که طول بکشد بچه های این کشته شدگان یا مثل ما برادر، خواهر یا همسر ادامه می دهند.

 

آنچه مهم است محاکمه برای انتقام جویی نیست بلکه تنها برای عبرت و درس گیری است. برای این که در تاریخ بگویند این اتفاق افتاد و عواملش محاکمه و مجازات شدند و دیگر چنین نخواهد شد و این نسل به نسل برود و تاریخ بازنویسی شود.

 

حقوق پایمال شده ی این خانواده ها و هویت اجتماعی شان باید به رسمیت شناخته شود.

 

سوال دیگر اینکه، نقش و تاثیر آیت الله منتظری در اعتراض به اعدام ها و کناره گیری از قدرت چه بود؟ هم به لحاظ تاریخی هم مشخصا در سال 67؟

 

نقش ایشان تنها در رابطه با 67 نیست؛ در پی سالهای دهه ی 60، به طور مشخص او تنها مرجع تظلم خواهی خانواده ها بود. او تنها مرجعی بود که در خانه و بیت شان بر روی کسانی که مورد ظلم قرار گرفتند هنوز هم باز است و به آنجا می روند. آیت الله منتظری همان کسی هستند که در آن سالها پرونده ی زندانیان را مورد بررسی قرار دادند. در آن سالها آقای لاجوردی با مفهوم واقعی کلمه یک "اردوگاه مرگ اجباری" در اوین و همکارش حاج داوود نامی در قزل حصار به وجود آورده بودند که بعدا با دخالت آقای منتظری، وضعیت زندان کمی بهتر می شود.

 

اما در مورد سال 67، یکی از مسائل مهمی که به نظرم همواره باید گفت، اقدام آیت الله منتظری در سال 67 و کاری ست که در اعتراض به این اعدام ها انجام دادند.

 

اهمیت بازگویی و صحبت در خصوص آیت الله منتظری از آنجاست که در تاریخ معاصر ما بی سابقه است که یک مسئول حکومتی در اعتراض به اعدام و کشتار و اعتراض به نقض حقوق بشر از حکومت فاصله بگیرد و اعتراض کند بویژه آنکه در یک قدمی به دست گیری همه ی قدرت هم هست. در اینجا هم بهترین چیزی که می توان دید  مساله مسئولیت انسان است در مقابل حوادثی که رخ می دهد.

 

ما در حقوق بین الملل با دو مساله رو در روییم؛ مسئولیت و مجرمیت. اگر حکومتی اقدام ناشایست و جنایتکارانه ای انجام دهد، مجموعه ی آن حکومت به شکل کلی و تاریخی مسئولیت آن جنایت را دارد اما همه مجرم نیستند، مسئولیت تاریخی، حقوقی و اخلاقی دارند.

 

یعنی همه، دست اندر کاران جنایت نبودند و در این رابطه مسئولیت پذیری آیت الله منتظری و اعتراضشان خط قرمزی را به وجود می آورد در رابطه با مسئولیت در حکومت.

 

مساله دوم، مقایسه ی ایشان با دیگر مسئولینی است که در حکومت بودند اما پشت کردن به قدرت برای دفاع از حقوق انسانها ویژگی ایشان بود.

 

 موضع رهبران جنبش سبز در قبال این بخش از تاریخ ایران را چگونه می بینید؟ آیا آنها حق دارند که هم اکنون به این موضوع نپردازند و آن را به گفته خود، به زمان مناسب تری واگذار کنند؟

 

سخن گفتن، مسئولیت است. به نظر من مجموعه ی رهبران بر مبنای تحلیل های سیاسی میتوانند مسائل شان را ببینند، کم و زیاد کنند. این تحلیل سیاسی است اما من از موضع خودم که نگاه می کنم می بینم که بیشترین آزار و اذیت ها در طی این مدت برای ما بوده است. یعنی همین امروز هم اگر نگاه کنیم در طی چند سال گذشته خانواده ی قربانیان 67، احضار و بازجویی شدند. از پیرزن 85 ساله تا دختر 16 ساله تهدید می شود اما جایی کسی صحبتی نمی کند.

 

این حقوق، حقوق همگانی است. من با همه ی احترامی که برای مسئولین هر جنبش سیاسی دارم اما این را نمی پذیرم؛ نه از مسئولین جنبش سبز و نه از هیچ مسئول جنبش سیاسی یا مدنی دیگری.

 

 در این کشور اتفاق ویژه ای افتاده و قتل عام جمعی صورت گرفته و جنایت سیاسی محسوب می شود. آقایان در حکومت بودند و باید در این رابطه صحبت کنند. کمترین کاری که می شود کرد محکوم کردن است.

 

این محکوم کردن، مشخص و معین است.

 

در صحبتهایم در ارتباط با آیت الله منتظری اشاره کردم که ایشان در قدرت بود ولی "نه" به قدرت گفت و مسئولیت را پذیرفت و نمی توان گفت که ایشان سیاستمدار نبود.

 

به قول دوستان تحلیلگر سیاسی؛ آقای منتظری می توانست دندان بر جگر بگذارد و وقتی به مقام و قدرت رسید رویه ای دیگر در دست بگیرد اما این یعنی احترام به مسئولیت و کرامت انسانی؛ بحث بر سر مسئولیت اجتماعی است.

 

در واقع سکوت نباید کرد؛ سکوت، مادر فراموشی است.

 

سکوت است که این جنایت را می تواند دامن بزند؛ به طور مشخص امروز بخش عمده ی دست اندرکاران آن جنایت همچنان بر سرنوشت جوانان حکمرانی می کنند.

 

آقای ناصریان یا قاضی مقیسی که امروز هم جوانان این کشور را محاکمه می کنند از دست اندر کاران قتل عامهای 67 بودند.

 

آقای رئیسی مقام عالی رتبه ی قضایی یا آقای نیری و آقای صلواتی نیز همچنین.

 

 برای نسل ما عبرت آموز خواهد بود که بدانیم (اگر باعث آزار شما نیست) تلخ ترین بخش این فاجعه در ذهن شما چگونه نقش بسته است؟

 

تلخترین بخش... می توانم بگویم محروم کردن خانواده ها از سوگواری و گم شدن پیکرها.

 

بدون شک این عزیزان کسانی بودند که برای بسیاری از خانواده ها از جمله خانواده های ما ستون بودند.

 

اما خود این خانواده ها ویران شدند یعنی باید این سو را دید.

 

تلخترین قسمتی که بخواهم بگویم این واقعیت است که فشاری که بر خانواده ها بعد از اعدامها آمد... گریه کردن هم یک حق است، سوگواری هم یک حق است، اما خانواده ها از سوگواری محروم شدند و پیکرها گم شدند و خیلی از این مادران امروز درگذشتند و خیلی از خانواده ها نفهمیدند چه بر سر عزیزانشان آمده است.

 

 حتی در خاوران به عنوان مثال در همان جایی که کسی نمی داند چه کسی کجاست بر سر همان خاک ها آنهم اجازه نمی دهند که مادری برود؛ مثل همین جمعه که اجازه ی عزاداری نمی دهند یعنی بر گور گم شده هم اجازه ی گریه کردن نمی دهند.

 

تلخترین قسمت این ماجراست... همه ی این عزیزان واقعا حیف بودند.

 

بسیار ممنونم از پاسختان... و سخن آخر؟

 

 این حادثه نه فقط به 67 و نه فقط به خانواده های آنها محدود است.

 

مساله جامعه ی ایران است؛ اگر می خواهیم دیگر این فجایع بوجود نیاید، اگر می خواهیم خشونت و قتل نباشد باید مساله را جدی بررسی کنیم و چون این اتفاق یک فاجعه ی ملی است باید در کنار هم بویژه جوانان با این مساله برخورد کنیم.

 

آنچه که مهم است بازنگاری تاریخ است و تاکید بر این دارم که اینجا و آنجا بحثهای سیاسی می شود اما به شکل حقوقی دادخواهی سیاسی نمی شود.

 

خانواده ها که مرکز دادخواهی هستند نباید اجازه دهند که این یا آن گروه سیاسی مساله را مورد بهره برداری قرار دهد و از آن استفاده کند.

 

بدون شک سازمان ها و گروه های سیاسی وظیفه دارند صحبت کنند، نظر دهند اما شرط عقل اینست که فارغ از انتقام گیری، عدالت برقرار شود و برای رسیدن به عدالت ما نیاز به حقیقت داریم. همه ی حقیقت بایستی که روشن شود و این وظیفه ی تک تک افراد این جامعه است و بویژه نسل جوان ما که تاریخ گم کرده اند باید به دنبال آن حقیقت باشند.

 

در هیچ جامعه ای از شیلی تا آفریقای جنوبی تا وقتی که مساله ی دادخواهی انجام نشود. دموکراسی برقرار نخواهد شد.

 

با تشکر ازفرصتی که در اختیار جرس گذاشتید.

 


 


در حالی که شرکتهای یاهو و گوگل میلیاردهای تومان خرج موتورهای جستجوگر خود میکنند کار آمدی این موتور جستجو و اینکه حتی بهتر از آنها عمل خواهد کرد جای تردید دارد. به نظر میرسد با توجه به عدم فیلتر بودن گوگل به علت نیاز به موتور جستجوگر، دولت در حال آماده کردن موتور جستجو میباشد تا در صورت لزوم بعد از شبکه اینترانت با فیلتر کردن گوگل این موتور جستجوگر را جایگزین گزنیه های موجود کنند تا هر چه بیشتر اینترنت را کنترل کنند

 


 


  Get the Flash Player to see this rotator. var s1 = new SWFObject("http://www.rahesabz.net/picstories/image/88/tir/Base/simpleviewer.swf","flashContent", "600", "600", "9.0.124"); s1.addParam("allowfullscreen","true"); s1.addVariable("galleryURL" , "http://www.rahesabz.net/picstories/image/88/shahrivar/didar ba hashemi/gallery.xml"); s1.addVariable("width","600"); s1.addVariable("height","600"); s1.write("container");

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته