-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

Latest News from AzadCyber for 08/29/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



دامون لاهیجی

الصاق پسوند “مسلمان” به انجمنی که قرار است با تزریق امکانات و تسهیلات بی‌شمار، جای “انجمن صنفی روزنامه‌نگاران” را بگیرد، مفید واقع نشد و خودی‌های جامعه مطبوعات هم وقتی زبان به انتقاد باز کردند، باعث رنجش خاطر معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد شدند.

چندین روز پس از جشن‌های پرشمار دولتی برای تجلیل از خبرنگاران و اعلام انواع و اقسام وعده‌ها از جمله وام مسکن و معافیت از مالیات و … انجمن صنفی روزنامه‌نگاران مسلمان، ضیافت افطاری را با عنوان “جلسه تقدیر از رسانه‌نگاران بصیرت‌افزا برای شناسایی فتنه ۸۸” برگزار کرد که غلامعلی حداد عادل، رییس کمیسیون فرهنگی مجلس و محمدعلی رامین، معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، از مهمانان آن بودند. رسانه‌های اصولگرا کوشش زیادی کردند تا در خبرها و گزارش‌های تصویری خود، این نشست را “دوستانه” بنامند، اما در کنار حرف‌های تند و جنجالی حداد عادل، قهر رامین هم پس از شنیدن انتقادات جالب توجه بود.

معاونِ همیشه مشاور

محمدعلی رامین که در کارنامه کاری‌اش فقط چند سمت مشاور را به عنوان نکات قابل اعتنا داشته، از آبان ماه گذشته پای ثابت اخبار رسانه‌ای و از چهره‌های برجسته میدان نقض آزادی مطبوعات در ایران است. او با سیاستی کم‌نظیر، شیوه تحدید و تهدید روزنامه‌ها را در پیش گرفته و بازدیدهای سرزده‌اش از دفتر روزنامه‌ها در ماه‌های ملتهب پس از انتخابات نه تنها باعث دوستی و نزدیکی نشد که با برانگیختن بحث و جدل، صاحبان رسانه را وادار به حودسانسوری و محافظه‌کاری بیش از پیش کرد و حتی در روزنامه فرهیختگان، موجب اخراج چند روزنامه‌نگار معترض هم شد.

رامین که مدام از تسلطش بر شیوه‌های روزنامه‌نگاری می‌گوید، مدعی شیطنت روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب است و از همین رو در صدور اخطار و حکم توقیف خارج از روال معمول، کوتاهی نمی‌کند. اما این بار آقای معاون انتقاد خودی‌ها را هم تاب نیاورد. در افطاری روزنامه‌نگاران مسلمان، حمیدرضا مقدم‌فر، مدیر عامل خبرگزاری بنیادگرای فارس، “عدم حمایت مسئولان از رسانه‌ها” را یادآور شد و گفت: “ما از دولت انتظار داشتیم توجه بیشتری به افزایش بودجه رسانه‌ها داشته باشد، اما بودجه رسانه‌ها  در مقایسه با سال گذشته کاهش یافت.”  یوسف‌پور، دبیرکل اسبق انجمن روزنامه‌نگاران مسلمان وصاحب امتیاز روزنامه سیاست روز هم این سخنان را تایید کرد تا وقتی نوبت به سخنرانی معاون مطبوعاتی برسد، او جلسه را با عجله ترک کند. البته حداد عادل، دیگر مهمان مراسم سعی کرد تا با گفتن این که “احتمالا رامین کاری داشته و باید می‌رفته” این قهر را عادی جلوه دهد، ولی شواهد امر حکایت از چیز دیگری داشت.

عرصه رسانه را جدی بگیریم

وقتی بحث هنوز به انتقاد نرسیده بود و حول رسانه‌نگاران بصیرت‌افزا برای شناسایی فتنه ۸۸ می‌گشت، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و رییس کمیسیون فرهنگی مجلس، متکلم وحده بود. او ارتباطات را جانشین سلاح‌های جنگی دانست و از یک نبرد ۳۲ ساله جهانی علیه انقلاب اسلامی ‌ایران سخن گفت.

حداد: “آیا آزادی مطلق است و آیا آزادی برای دروغگویی و تهمت زدن چیز خوبی است؟ حقیقت باید به آزادی قید بزند یا آزادی به حقیقت؟ بنده معتقدم حقیقت ورای آزادی است”

حداد عادل که پس از انتخابات ریاست جمهوری گذشته اظهارات صریحی علیه اصلاح‌طلبان و منتقدان حاکمیت داشته، این بار گفت: “شاهدیم که با پیروزی اصلاح‌طلبان در سال ۷۶ یک سلسله روزنامه‌ها و مجله‌هایی وارد میدان شدند که با آن انتخابات و پس از شروع ریاست جمهوری جدید یک فضای مطبوعاتی جدیدی درست شد که پس از انقلاب چنین فضایی را انتظار نداشتیم. کسانی که ضد معنویت و مذهب در دوران امام بودند و پس از آن تا سال ۷۶ هیچ‌وقت به نام انقلاب دفاعی از آن‌ها دیده نمی‌شد، تجلیل از این‌ها در صفحه‌ یک روزنامه‌هایی که خود را متعلق به نظام می‌دانستند، دیده می‌شد.” او در ادامه گفت: “مجلاتی هم به چاپ رسید و شرایط به گونه‌ای شد که دوستان انقلاب خود را در برابر آواری از تبلیغ رسانه‌ای دیدند و سعی کردند با تشکیل انجمن روزنامه‌نگاران مسلمان به فکر چاره باشند.” به اعتقاد رئیس سابق مجلس “باید خدا را شکر کنیم که به برکت وجود مقام معظم رهبری و آگاهی و اعتقاد توده مردم به مقام معظم رهبری، از سال ۸۲ تاکنون در همه‌ عرصه‌ها از جمله انتخابات، مردم اجازه ندادند که وضع سال‌های ۷۶ تا ۸۲ تکرار شود و این درسی باشد برای ما که عرصه‌ رسانه را جدی بگیریم.”

حداد باز هم به روال مالوف هم‌کیشان اصول‌گرای خود، دوران فتنه را به سال‌های پس از دوم خرداد ارتباط داد و گفت: “در عالم رسانه صحبت از آزادی زیاد می‌شود، مخصوصا در دوران سال‌های ۷۶ که ما این کلمه را روزی صد بار می‌شنیدیم. بنده سوال می‌کنم آزادی برای چیست؟ آیا آزادی مطلق است و آیا آزادی برای دروغگویی و تهمت زدن چیز خوبی است؟ حقیقت باید به آزادی قید بزند یا آزادی به حقیقت؟ بنده معتقدم حقیقت ورای آزادی است و آزادی باید بتواند حقیقت را آشکار کند و نباید با استفاده از آزادی حقیقت تحت‌الشعاع قرار بگیرد.”

انجمن خودی‌ها

یکی از بزرگ‌ترین اتهاماتی که به انجمن صنفی روزنامه‌نگاران وارد می‌شد، کارکرد سیاسی این تشکل فراگیر بود که البته با پلمب دفتر انجمن، دیگر جایی برای حمله و دفاع باقی نماند. اما انجمن صنفی روزنامه‌نگاران مسلمان بیش از پیش پر و بال گرفت تا بتواند نشست‌هایی مانند این برگزار کند و با دادن تسهیلات و امکانات، روزنامه‌نگاران بیشتری را جذب خود کند. این در حالی است که انجمن کاملا هم‌سو با سیاست‌های یک جناح سیاسی رفتار کرده و در اتخاذ سیاست‌ها کاملا انحصارگرایانه رفتار می‌کند. اما این که در چنین جمعی یک‌دست و خودی، باز هم معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی‌انتقاد را تاب نمی‌آورد، لابد به تعریف او و هم‌فکرانش از آزادی برمی‌گردد.


 


گوگل، بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین کمپانی جست‌وجوی آنلاین اعلام کرد سانسور گسترده دولتی در خاورمیانه مانع فعالیت‌های آن نیست و این کمپانی درصدد است از فرصت‌های فزاینده برآمده از گسترش دسترسی به اینترنت در این منطقه بهره ببرد.

آری کسیسگلو، مدیر بخش خاورمیانه گوگل در یک مصاحبه تلویزیونی با بلومبرگ اعلام کرد “ما می‌خواهیم در این صنعت بسیار رقابتی فعالیت کنیم و اینجا همان جایی است که کاربران تا تغییر اولویت‌ها و الگوهای کاربری خود تنها چند کلیک فاصله دارند.” او هم‌چنین گفت: “ما اطلاعات خود را هرگز سانسور نکرده‌ایم، و هرگز چنین درخواستی از ما نشده است.”

گوگل، کمپانی مستقر در کالیفرنیا، در تلاش است تا شرایط بهتری برای فعالیت خود در خاورمیانه فراهم کند؛ جایی که طیق برآوردهای متخصصان این کمپانی ۱۵ درصد از ساکنانش به اینترنت دسترسی دارند. گوگل از ژانویه سال ۲۰۱۰ درگیر اختلافاتی با چین شد و در آن زمان به صراحت اعلام کرد که دیگر نمی‌خواهد تابع قوانین سخت‌گیرانه فیلترینگ در چین باشد.

جین یون، تحلیلگر کمپانی نامورا در هنگ‌کنگ می‌گوید: “وقتی می‌خواهید در چین،‌ خاورمیانه، یا اساسا در هر کشوری که محدودیت‌های عجیب و غریب یا سخت‌گیرانه‌ای دارد فعالیت کنید، مجبورید تابع قوانین داخلی آن کشور باشید. اگر به قوانین داخلی آن کشور پای‌بند نباشید، حتما ابتکار عمل و امکان فعالیت در آن بازار را از دست خواهید داد.”

دولت چین اخیرا تایید کرده است که مجوز فعالیت گوگل را مجددا صادر خواهد کرد، چون آن‌طور که خبرگزاری چینی شینهوا در ماه جولای گزارش داد، گوگل پذیرفته است که به رگولاتورهای چینی اجازه نظارت بر محتوای وب خود را بدهد. این اقدام به گوگل این فرصت را می‌دهد که بار دیگر سهم بیشتری از بازار بزرگ چین را از آن خود کند؛ بازاری که پس از خروج چند ماهه گوگل، بخش عمده‌ای از آن به تسلط موتور جست‌وجوی چینی موسوم به “بایدو” درآمد.

کسیسگلو می‌گوید: “آنچه در چین اتفاق افتاد، کاملا استثنا است و نمی‌توان از آن این نتیجه را گرفت که در آینده در مورد دیگر کشورهای جهان هم ممکن است چنین تصمیماتی گرفته شود.”

سانسور در خاورمیانه

در بسیاری از کشورهای خاورمیانه، رسانه‌های مکتوب، دیداری و شنیداری در معرض سانسور شدیدی قرار دارند. در تلویزیون نمی‌توان تصاویری از برهنگی، روابط هم‌جنس‌گرایان، یا حتی صمیمیت فیزیکی شخصیت‌ها را دید. استفاده از فایروال‌های اینترنتی و سیستم‌های گوناگون برای فیلترینگ در فضای مجازی، در بسیاری از کشورهای منطقه رایج است، به‌خصوص در کشورهای حوزه خلیج فارس که برخی از کشورها حتی وب‌سایت‌ها یا سرویس‌هایی هم‌چون فیس‌بوک، یوتیوب، اسکایپ و فلیکر را هم فیلتر می‌کنند. وب‌سایت‌هایی که نگاهی انتقادی به دین اسلام یا رژیم‌های سیاسی حاکم بر کشورهای منطقه دارند هم عمدتا از تیغ تیز فیلترینگ در امان نمی‌مانند.

کمپانی یاهو در ماه آگوست وب‌سایت مکتوب را خرید تا شاید این وب‌سایت نقطه ورود این کمپانی به بازاری شامل ۲۲ کشور باشد که در مجموع ۳۵۰ میلیون کاربر عرب‌زبان در آن زندگی می‌کنند. مکتوب، بزرگ‌ترین پرتال جهان عرب است که ماهانه ۱۶ میلیون کاربر از امکانات آن استفاده می‌کنند. وودافون مصر هم سال گذشته وب‌سایت سرمدی که یک تولید‌کننده محتوای دیجیتال است را خرید.

سمیع توکان، بنیان‌گذار وب‌سایت مکتوب می‌گوید: “گوگل و یاهو خدمات بسیاری به منطقه ارائه کرده‌اند و با دولت‌ها لابی کرده‌اند تا از میزان سانسور بکاهند. ما به عنوان ساکنان این مناطق به لابی با سیاست‌مداران و قدرتمندان نیاز داریم، چون سانسور به ما آسیب‌های بسیاری می‌رساند و راه نوآوری و رشد طبیعی جامعه را سد می‌کند.”

بازداشت و زندانی کردن بلاگرها

گلوبال وویسز، شبکه جهانی وبلاگ‌نویسان تا کنون پرونده ۲۰۶ بلاگر را جمع‌آوری کرده که یا بازداشت شده‌اند و یا در معرض تهدید جدی قرار دارند. اکثر این وبلاگ‌نویسان در کشورهایی هم‌چون ایران، چین و مصر زندگی می‌کنند. در ایران و مصر، فعالان سیاسی آنلاین بسیاری فقط به‌خاطر حمایت از احزاب یا گروه‌های مخالف حاکمیت، بازداشت و محاکمه شده‌اند.

محدودیت‌های آنلاین و سانسور اینترنت و دیگر رسانه‌ها رو به گسترش است. در امارات، اگر دولت بتواند قوانین سخت‌گیرانه امنیتی را به عرصه ارتباطات هم تعمیم دهد، گوشی‌های هوشمند بلک‌بری و کاربران آنها در معرض شنود و مانیتورینگ خواهند بود.

گوشی‌های بلک‌بری از سال ۲۰۰۶ وارد امارات شده‌اند، اما آن‌طور که مسئولان تنظیم مقررات ارتباطی این کشور گفته‌اند، از سال ۲۰۰۷ قوانین امنیت ملی و حفظ حریم خصوصی در مورد آنها اعمال نشده است.

منبع: بلومبرگ


 


ترانه مهرنیا

انتخاب واژه‌ها خیلی راحت نخواهد بود اگر قرار باشد بعد از سال‌ها فارسی نوشتن، به انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی بنویسی. انتخاب واژه‌ها آن قدر هم ساده نیست وقتی فارسی می‌نویسی؛ اما می‌دانی که بزرگی دایره انتخابت از یک قدم فراتر نمی‌تواند برود. “واژه” همه مشکلات روزنامه‌نگاران ایرانی نیست. تنها آن بخشی است که اگرچه در مقابل خوانندگانشان می‌گذارند؛ اما تیغ حکم بر انتخاب واژه‌ها همیشه از تیررس نگاهشان پنهان است.

زمان انتشار اولین روزنامه و حتی دوره پرتیراژ و کم تیراژ آن در ایران چندان اهمیت ندارد، مهم آن است که روزنامه واقعی نمی‌تواند منتشر شود. ساختار اجتماعی و سیاسی ایران همیشه به گونه‌ای بوده که واقعیات برایش تلخ و گزنده و در مقابل تعریف و تمجدید ارزشمندتر بوده و از آن استقبال می‌کند. در این ساختار علاوه بر آن که افراد خود در انتشار اخبار محتاط‌‌تر خواهند بود، سیستم‌های کنترلی نیز برای ممانعت از انتشار اخبار منفی وجود دارد. این ابزارها معمولاً در اختیار حاکمیت است.

روزنامه‌نگاران اگرچه براساس هویت شغلی خود باید واقعیات را بیان کنند و مانع وقوع یا رشد فساد در ساختار دولت‌ها و حکومت شوند، اما به دلیل آن که ابزار اعمال فشار در اختیار حاکمیت است، محدود شده و از قلب تا حذف واقعیات پیش می‌روند.

تاریخ روزنامه‌نگاری ایران این فراز و فرودها را زیاد به خود دیده است. تا زمانی که گستره ارتباطات چنین پیش نرفته بود، در دوره‌های سخت افراد منزوی می‌شدند و کنار می‌کشیدند؛ اما اکنون هر چه محدودیت‌ها بیشتر می‌شود، روزنامه‌نگاران نیز یا جابه‌جا می‌شوند و به جای این‌که چشمان بینای مردم باشند، حکم دروازه‌بان اخبار را پیدا می‌کنند و در روابط عمومی‌ها جای می‌گیرند یا به سراغ بولتن‌های داخلی سازمان‌ها می‌روند تا نان سفره را همچنان نگه دارند و یا با همان شرایط می‌سازند و معتقدند در این شرایط هم باید ماند. یک گروه دیگر هم هستند که ترجیح می‌دهند از کمی دورتر و در آن سوی مرز روزنامه‌نگار باقی بمانند.

روزنامه‌نگاری در حلقه تنگ دولت

تکلیف همه مشخص است غیر از آن که مانده و همچنان معتقد به کار است. انتخاب واژه‌ها برای او سخت‌تر از همیشه است در این روزها که بیشترین آمار مهاجرت روزنامه‌نگاران ایرانی منتشر می‌شود و از مطبوعات مستقل تنها نامی به جا مانده است. انتخاب واژه‌ها بیش از همیشه سخت است وقتی در هر واقعه‌ای مساله امنیت ملی به میان می‌آید و عکس و خبر باید حذف شود. در دوره دولت نهم و دهم انتخاب واژه‌ها چنان سخت شد که دیگر بابت تیترها هم روزنامه‌ها اخطار می‌گیرند و گاه دولت جایگزینی برای تیترهایشان پیشنهاد می‌دهد.

“با انزوا یا مهاجرت نخبگان روزنامه‌نگاری، نوع اطلاع رسانی حرفه‌ای و مطابق با نیاز مخاطبان نخواهد بود؛ به همین خاطر ممکن است خانه‌ای که دولت از کاه برای خود ساخته را به آتش بکشد”

افشین- الف، با ۱۸ سال سابقه روزنامه‌نگاری، امروز دیگر روزنه‌ای برای این کار نمی‌بیند. اگرچه معتقد است همه این سال‌ها، فعالیت مشکل بوده؛ اما ۵ سال اخیر را جدای از همه دوره‌ها می‌داند و معتقد است:” با توجه به سیاست‌های دولت و نظام هیج روزنه‌ای برای کار روزنامه‌نگاری به صورت جدی و حرفه‌ای وجود ندارد. دولت به روزنامه‌نگاران به چشم مزاحمانی که قصد براندازی دارند نگاه می‌کند.”

روشنک-م، هم دیگر به تنگ آمده است. عمر کاری‌اش ۵ سال است، اما یک سال اخیر برایش سخت‌تر از همیشه بوده؛ چنان که به هر حوزه و موضوعی قصد ورود داشته، علامت ورود ممنوع را دیده است. به قول خودش شانس آورده که در حوزه اجتماعی و نه سیاسی است؛ چرا که در آن حوزه همه خط‌ها قرمز هستند. او هم مثل افشین به رفتن فکر می‌کند، اما هنوز راه مطمئنش را پیدا نکرده است.

سایه افسردگی بر سر مطبوعات و مطبوعاتی‌ها

نگاه امنیتی دولت تا آنجا پیش رفته که در یک سال گذشته تعدادی از مطبوعات از جمله کلمه سبز، سرمایه، اعتماد، بهار، اعتماد ملی، حیات نو، ایران دخت و یاس نو تعطیل شدند و خبرنگارانش بی‌کار. همچنین در این یک سال دستگیری خبرنگاران و روزنامه نگارانی که متمایل به جناح موسوم به اصلاح‌طلب بودند، شدت گرفت و برخی با عنوان انتقاد از دولت یا حمایت از یک کاندیدا بازداشت و زندانی شدند. وضعیتی که علاوه بر سستی حال، آینده را نیز برایشان مبهم و ترس آور می‌کند. در کنار آن هستند بسیاری که به دلیل نام پرآوازه‌شان از کار منع شده‌اند و یا مدیران روزنامه‌ها برای حفظ بقای خود معذور از جذب‌شان هستند.

آرش-م، ۶ سال سابقه کار در مطبوعات دارد. از اصلاح طلب‌های تندروی زمان خودش شروع کرده و حال بیشتر به دنبال جان پناهی است که بتواند روزنامه‌نگار باقی بماند. برای همین بیشتر به سمت نوشتن در حوزه تخصصی ارتباطات روی آورده؛ چرا که معتقد است این بخش کمتر از سیاست آسیب دیده و دولت کمتر به آن حمله می‌کند.

آرش، روزی امیدوار بود با تغییر دولت در سال ۸۸ شرایط سخت برای روزنامه‌نگاران و رسانه‌های مستقل که حاصل تلاش‌های دولت نهم بوده، تعدیل شود؛ اما شرایط کنونی او را به این نتیجه رسانده که “کار روزنامه‌نگاری و کلیه مشاغل مربوط به علوم انسانی با کمیت و کیفیت دموکراسی در یک کشور پیوند خورده و از آن جا که به نظر جامعه ما یا حداقل نظام سیاسی از استانداردهای یک جامعه دموکراتیک فاصله فاحشی دارد، این شرایط کار روزنامه‌نگاران را سخت‌تر و حتی غیرممکن می‌کند.”

“زمان انتشار اولین روزنامه و حتی دوره پرتیراژ و کم تیراژ آن در ایران چندان اهمیت ندارد، مهم آن است که روزنامه واقعی نمی‌تواند منتشر شود”

آرش، جو حاکم بر مطبوعات را فضایی سرشار از یاس ترسیم می‌کند که “احساس یاس حاکم بر روزنامه‌نگاران مستقل به دلیل تعطیلی احتمالی همه روزنامه‌های منتقد و زیرسوال رفتن اصول حرفه‌ای روزنامه‌نگاری است. فضای یاس‌آلود حاکم در میان روزنامه‌نگاران نیز جدا از یاس حاکم بر کل جامعه نیست.”

در کنار این عوامل آن چه گزنده‌تر از همه است، چشم‌هایی است که می‌بیند؛ اما مجاز به گفتن و نوشتن نیستند. مرز مجاز بودن و نبودن آن زمان تعیین شد که خبر دستگیری روزنامه‌نگاران رسید و هر روز تعدادشان بیشتر شد. از خانه، محل کار یا خیابان به جرم نوشتن و تنها اعلام نظر و عقیده دستگیر و زندانی شدند.

خزان مطبوعات؛ روزنامه‌نگاری در اغما

در شرایطی که دولت، مطبوعات مستقل را با ابزارهای تحدیدی همچون اخطار و توقیف حذف می‌کند، مطبوعات نیمه‌ مستقل را با کاهش بودجه‌های سالانه به حاشیه می‌راند و وابستگان را نیز بیش از همیشه زیر بال خود می‌گیرد، این فضا دیگر برای بسیاری خوش‌آیند نخواهد بود و رغبت کار از بین می‌رود.

نگار-ص، بعد از ۹ سال فعالیت مطبوعاتی، آینده خود را سیاه می‌بیند. محسن-الف، با سابقه ۱۳ ساله، آینده‌اش را همچون فضای کنونی پر رخوت می‌داند که تنها اجبار موجب ادامه آن شده و نه مسئولیت‌پذیری که در ابتدا او را به این کار کشاند و خانم “پ” که از سال ۸۲ وارد دنیای مطبوعات شده، دو حالت برای خبرنگاران متصور است: یا آن که خبرنگار حرفه‌ای با تمان ضوابط و ویژگی‌هایش باشد، اما در کوتاه مدت و پس از نام‌آور شدن خانه‌نشین شود از سر اجبار و یا صابون کار در روزنامه‌های ایران و همشهری را که آینده شغلی امن‌تری دارند بپذیرد و همچون یک کارمند حرف‌شنو کار کند.

آقای و-خ، که روزنامه‌نگاری را بوسیده و به دنبال شغلی می‌گردد که تنها ماهیانه خوبی نصیبش شود، می‌گوید: “دیگر کسی بابت گزارش‌های خوب و تلاش یک روزنامه‌نگار پول نمی‌دهد. خوب نوشتن دیگر ارزش ندارد. روزنامه‌نگاری مُرد.”

اکنون دولت معتقد است دراین دوره کمترین برخورد با مطبوعات شده است؛ اما حجم مهاجران از یک سو و کناره‌گیری افراد باسابقه و عدم انتشار روزنامه‌ها به جای آنها که بسته شده‌اند، نشان می‌دهد که برخوردهای دولت اگرچه در ظاهر از خشونت کمتری برخوردار بوده، اما شدت صربات آن بر بدنه مطبوعات چنان بوده که چاره‌ای جز مهاجرت و یا گوشه‌نشینی برای آنها نگذاشته است. این فضای رخوت اگرچه در کوتاه مدت و در ظاهر منافع دولت را تامین خواهد کرد؛ اما نیاز به دانستن در مردم که اکنون بعد از یک دوره هجوم اطلاعات دچار رخوت شده‌اند، یک بار دیگر زنده می‌شود؛ اما در آن شرایط به دلیل عدم حضور افراد حرفه‌ای در مطبوعات و یا مهاجرت آنها، نوع اطلاع رسانی حرفه‌ای و مطابق با خواست و نیاز مخاطبان نخواهد بود؛ به همین خاطر ممکن است خانه‌ای که دولت از کاه برای خود ساخته را به آتش بکشد.


 


اشکان رشیدی

روزنامه‌نگار باشی و سر و کارت با رسانه باشد و فیس‌بوکی نباشی؟ نه، نمی‌شود. اگر قبلا می‌شد حالا نمی‌شود. روزنامه‌نگار باید فیس‌بوکی باشد. این منطق، گریز ناپذیر است. خاصه در ایران که رسانه‌های رسمیِ ‌مکتوب، دیداری و شنیداری در جهنم سانسور گرفتارند و راهی نیست برای اهالی خبر که خبر را از دریچه‌های تحت نظر حکومت صید کنند. فیس‌بوک نه خبرگزاری است، نه اقیانوسی که روزنامه‌نگاران تور خود را در ساحلش برای صید خبر پهن کنند.

منطقش روابط دوستانه و به تعبیر عمومی، ‌شبکه اجتماعی است اما مگر شبکه اجتماعی کم موهبتی است برای روزنامه‌نگارانی که شبکه‌هایشان یکی پس از دیگری از هم پاشیده است. انجمن‌شان پلمپ شده است، ارتباطات‌شان تحت کنترل است و دوستی‌هایشان در تنگنا قرار گرفته است؟ فیس‌بوک جبران همه این کاستی‌هاست. دریچه‌ای اطمینان بخش است. ابزاری برای سازمان‌یابی است و البته در کنار همه اینها همیشه خبرهای درشت و تازه‌ای برای صید هست.

دوران اوج، دوران هیجان

درست مثل وقت شنا کردن که آدم آرام آرام پایش را در آب می‌گذارد و مردد است که تمام تنش را خیس کند یا نه، عضویت در فیس‌بوک برای اکثر روزنامه‌نگاران ایرانی با احتیاط و تردید توام بوده است. اما عاقبت همه تن به آب زده‌اند و لابد با خود گفته‌اند که نمی‌شود شنا کرد و خیس نشد. احتیاط‌ها قابل فهم‌اند. اول از همه احتیاط‌های امنیتی است. بعد  ملاحظات مربوط به حفظ حریم خصوصی و آخر سر هم احتیاط طبیعی مواجهه با یک پدیده نو.

فیس‌بوک

یک سال و نیم پیش پا به تحریریه‌ها که می‌گذاشتی تب و تاب فیس‌بوکی شدن تازه درگرفته بود و این احتیاط‌ها کاملا محسوس بود. حسی که فقط با منطق روزنامه‌نگاری ایران و با شرایط خاص سیاسی حاکم بر آن می‌شود تحلیلش کرد. بعضی از روزنامه‌نگاران زن حاضرنبودند حتی مشخصات شخصی خود را درست وارد کنند. گرفتاری آن‌ها گذاشتن عکس در پروفایل‌هایشان هم بود. از طرفی می‌خواستند خودشان باشند و از طرفی ملاحظه این را داشتند که “خود بودن” مبادا برایشان پرونده‌ای شود. مبادا عکس‌هایشان با پوشش‌های غیررسمی ‌دردسرساز شود.

مساله فقط خطر امنیتی از جانب حکومت هم نبود. بعضی‌ها از این که عکس‌های فیس‌بوکشان به تغییر نگاه همکاران مرد در روزنامه‌ها بیانجامد نیز حساس بودند. اما نگرانی‌ها کم کم رنگ باخت. فیس‌بوک شد سرزمینی که روزنامه‌نگارهای ایرانی خود را ناگزیر از شهروندی آن دیدند، درست همچون مهاجران شرقی که به فرنگ می‌روند و بعد از مدتی خود را ناگزیر از انطباق با فرهنگ آنجا می‌بینند. بعد از فروریختن نگرانی‌ها، هیجان‌ها و لذت‌های زندگی فیس‌بوکی خودنمایی کرد. این زمان نزدیکی‌های انتخابات ریاست جمهوری بود.

زمانی که فضای اجتماعی و سیاسی ایران تحت تاثیر یک آزادی کاذب و گلخانه‌ای قرار داشت. هنوز خونی در خیابان ریخته نشده بود و ترانه‌های حماسی برای نداها و سهراب‌ها سروده نشده بود. فیس‌بوک جای تفریح بود و دوست‌یابی و گاهی جدل‌های مفرح انتخاباتی . تفریح‌های فیس‌بوکی یعنی تست‌های روانشانی هوش و رنگ و این که می‌خواهید کدام شخصیت کارتونی باشید؟ شخصیت شما به کدام یک از سیاست مداران، کشورها، روزنامه و … نزدیک است و از این دست بازی‌ها. از نیمه شب ۲۲ خرداد یا حتی چند ساعت قبل از آن فرهنگ فیس‌بوک تغییر کرد. روزنامه‌نگارها که یکی یکی دستگیر شدند، خیابان‌ها که یکی یکی توسط هواداران جنبش سبز تسخیر شد، خون که به آسفالت ریخته شد، فرهنگ فیس‌بوک هم تغییر کرد. جای عکس‌های پروفایل عکس ندا نشست. عکس “میرحسین موسوی”، عکس “مهدی کروبی”.

“دوران اوج فیس‌بوک، روزهای نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری بود. زمانی که فضای اجتماعی و سیاسی ایران تحت تاثیر یک آزادی کاذب و گلخانه‌ای قرار داشت”

آلبوم‌های شخصی و دوستانه جای خود را به آلبوم عکس‌های تظاهرات داد. خبرهای داغ و دست اول از مشاهدات شخصی روزنامه‌نگاران یا خبرهای ممنوعه‌ای که در تحریریه‌ها می‌پیچید جای خود را در فیس‌بوک پیدا کردند. فیس‌بوک تبدیل به اولین رسانه روزنامه‌نگاران ایرانی شد. تا جایی که وقتی پا به تحریریه‌ای می‌گذاشتی، به جای انواع و اقسام خبرگزاری‌ها و پایگاه‌های خبری ، صفحات فیس‌بوک را می‌دیدی که بر صفحه کامپیوترها نقش بسته است. هرازگاهی از پای میزی صدای یکی بلند می‌شد که فلان روزنامه‌نگار را گرفته اند یا در فلان جا تجمع شده است. منبع خبر را که جویا می‌شدی، پاسخ “فیس‌بوک” بود. اگر قرار بود روزنامه‌نگاران بیانیه‌ای بنویسند در محکومیت بازداشت همکاران خود یا اگر قرار بود امضا برای نامه‌ای جمع شود، بهترین و در دسترس‌ترین راه فیس‌بوک بود. چنان که نامه روزنامه‌نگاران به دادستان تهران و نامه به مراجع از طریق همین همفکری‌های فیس‌بوکی نوشته شد و برایش امضا جمع شد. ارتباط میان روزنامه‌نگارهای داخل و خارج، خبر دادن به رسانه‌های برون‌مرزی و فعالیت‌هایی از این دست همگی به لطف فیس‌بوک عملی می‌شد.

از سرعت خود بکاهید

روزنامه‌نگارها انگار که نوبتی باشد؛ بازداشت می‌شدند و با آزادی آنها گروهی دیگر به زندان می‌افتادند. آنها که آزاد می‌شدند از شرایط بازجویی می‌گفتند. از این که بازجوها زندانی را وادار می‌کردند به صفحه فیس‌بوکش برود و درباره بعضی از دوستانش تک‌نویسی کند. ارتباطاتش را با آنها توضیح دهد. درباره عکس‌هایش بگوید، بگوید چرا جایی بوده که قوطی مشروب روی میز قرار داشته یا چرا با بعضی از چهره‌های اصلاح‌طلب عکس مشترک گرفته است. شناسه و پسورد بعضی‌ها را هم بازجوها خودشان داشته‌اند. می‌پرسیدند و دنبال جواب می‌گشتند. افشای این حرفها از زبان روزنامه‌نگاران تازه آزاد شده، بقیه را برای پا گذاشتن هر روزه در فیس‌بوک دچار تردید کرد. چنان که از اواخر پاییز گذشته، فیس‌بوک برای روزنامه‌نگاران دیگر آن فیس‌بوک سابق نبود. احتیاط و ملاحظه‌کاری‌های قابل درک به چشم می‌آمد. دیگر حتی قرار به نوشتن نامه‌ای هم نبود تا در ارتباط‌های فیس‌بوکی متن و امضاهای آن آماده شود.

در کنار همه اینها سیستم فیلترینگ و سرعت پایین اینترنت هم مزید بر علت شد. فیلترینگ و سرعت پایین از قبل هم بود اما در بازه زمانی اواخر پاییز تا اواسط زمستان حتی فیلترشکن‌ها درست کار نمی‌کردند. کامنت‌ها پابلیش نمی‌شد. بارگذاری یک عکس کم حجم برای پروفایل از فرط طولانی بودن ملال آور می‌شد. به همین دلیل  استفاده از فیس‌بوک بیشتر کلافه کننده بود تا مفید و سرگرم‌کننده. این وضعیت اما پایدار نماند. فیس‌بوک آرام آرام به دوران خوب خود برای روزنامه‌نگارهای ایرانی بازگشت. این بار تا حدی متفاوت از گذشته.

اینک ثبات و امنیت

اواخر زمستان از حجم دستگیری روزنامه‌نگاران کمی ‌کاسته شد. تجربه‌های قبلی هم به کار آمده بود و هر کس به اندازه خودش احتیاط‌ها را افزایش داده بود. این احتیاط کاری همه‌جا دیده می‌شد. خیلی از روزنامه‌نگارها دو خط موبایل خریدند. یکی برای استفاده شخصی، یکی برای استفاده عمومی؛ ‌هاردهای کامپیوترشان را دو تا کردند. یکی برای استفاده کاری و یکی برای استفاده شخصی. احتیاط در فیس‌بوک هم جزیی از همین قاعده بود.

“فیس‌بوک روزنامه‌نگارانی که حکومت با سرکوب مطبوعات از هم جدایشان کرده را دوباره کنار هم نشانده، سازمان از دست‌رفته‌شان را سامان داده و جای‌گزین تحریریه‌های نداشته‌شان شده است”

خطوط قرمز این شبکه یکی این شد که اگر کسی را درست نمی‌شناسی به لیست دوستانت اضافه نکن ولو این که دوستان مشترک زیادی با تو داشته باشد. یکی دیگر این که نوشته‌ها، عکس‌ها و ویدئوهایی را که از منبع‌شان مطلع نیستی به اشتراک نگذار، هم‌خوان نکن. پیام‌هایی که برایت در مسنجر فیس‌بوک می‌آید را اگر محتوای سیاسی دارد به سرعت پاک کن. عکس‌های شخصی و عکس‌های دوستانت در میهمانی‌ها و پیک نیک رفتن‌ها را اگر فکر می‌کنی برای کسی ممکن است دردسر شود پابلیش نکن. یا لااقل برای همه نفرست. این تدبیرهای از سر تجربه، فیس‌بوک را برای روزنامه‌نگارها امن‌تر کرد، یا لااقل احساس امنیت به آنها داد که کمتر نگران نفوذی‌ها باشند و صفحه خود را طوری کنترل کنند که اگر پایشان گیر افتاد چیز دندان‌گیری از فیس‌بوک‌شان نصیب بازجوهای بهانه‌جو نشود.

اما احتیاط کردن‌ها فیس‌بوک را از معنای قبلی‌اش برای روزنامه‌نگاران ایرانی تهی نکرد. این ملاحظه کاری‌ها همه برای آن بود که فیس‌بوک، فیس‌بوک بماند. شبکه ای باشد برای ارتباط میان روزنامه‌نگاران داخلی با هم و روزنامه‌نگاران داخل و خارج. شبکه‌ای که در آن خبر دست به دست می‌شود و هر کس در رسانه‌ای به گونه‌ای بازتابش می‌دهد. فیس‌بوک موقعیت قبلی خود یعنی ایجاد تحریریه‌ای مجازی برای روزنامه‌نگارهای ایرانی را بازیافت. سوژه‌ها دوباره این جا پرورانده شدند. با تحلیل‌ها و تفسیرهای ثبت شده پای یک خبر، خوراک گزارش‌نویس‌ها آماده شد. ارتباط گیری برای مصاحبه از همین جا انجام شد و این‌ها ثمره فرایندی است که در دوران تثبیت فیس‌بوک برای روزنامه‌نگاران ایرانی اتفاق افتاده است.

فیس‌بوک دیگر آن ابزار سرگرمی‌و هیجان آور روزهای قبل از انتخابات نیست. خبر دارد کم کم معنای واقعی اش را اینجا پیدا می‌کند. دست به دست ورز داده می‌شود و ساعتی که از پخش آن در فیس‌بوک بگذرد پایش ده‌ها تحلیل و تفسیر خورده است. موهبت از این بزرگ‌تر برای روزنامه‌نگار جماعت چه می‌تواند باشد؟

فیس‌بوک روزنامه‌نگارانی که حکومت با سرکوب مطبوعات از هم جدایشان کرده را دوباره کنار هم نشانده، سازمان از دست‌رفته‌شان را سامان داده و جای‌گزین تحریریه‌های نداشته‌شان شده است. این است که روزنامه‌نگار ایرانی پایش را که به دنیای مجازی می‌گذارد اول جایی که می‌رود صفحه فیس‌بوکش است. این صفحه جزیی از هویت اوست. جزیی از حرفه او است. به فیس‌بوک رفتن مترادف سر کار رفتن است. محلی برای کارپیدا کردن است. چنان که همین گزارش با پیشنهاد دعوت به کار یکی از همکاران در فیس‌بوک نوشته شد و این اتفاقی است که خیلی از روزنامه‌نگاران فیس‌بوکی تجربه‌اش کرده‌اند.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به azadcyber-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به azadcyber@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته