-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ دی ۲۴, شنبه

Latest News from Koocheh for 01/14/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



شهره شعشعانی/ رادیو کوچه

ghesseha@koochehmail.com

داستان دوستی و هم‌زیستی انسان و حیوان، و در کنارش درد و رنجی که حیوانات از دست انسان تحمل می‌کنند، از قدیم‌ترین افسانه‌های حکمت‌آمیز سانسکریت و قصه‌های کلیله و دمنه تا رمان و داستان‌های عصر جدید قدمتی به طول تاریخ دارد. بازتاب خشونت انسان علیه حیوان به قلم هنرمندانی که از این خصلت بشری شرم‌سار شده‌اند نیز تاریخ طولانی در ادبیات جهان دارد.

«جک لندن» نویسنده آمریکایی دو اثر ممتاز در این زمینه از خود به یادگار گذاشته است. «آوای وحش» که قهرمان آن سگی به نام «باک» است و «سپید دندان» که بخش عمده‌ای از آن از دیدگاه یک سگ نوشته شده و نویسنده به این ترتیب و با عوض کردن زاویه دید داستان به خوبی نشان می‌دهد چقدر گاهی درک حیوانات و دوستی بی‌دریغ‌شان با انسان، برتر و بی‌شائبه‌تر از درک و محبت متقابلی‌ست که از انسان نصیب می‌برند، و این همان کاری‌ست که تولستوی در شاه‌کار کوچکش به نام «زمین‌نورد» می‌کند، جایی که هر آن‌چه از نجابت، سخت‌کوشی، مسوولیت‌پذیری و فایده‌بخشی یک اسب شنیده‌ایم، به گونه‌ای زنده و عینی در مقابل رفتار صاحب بی‌کاره و از خود راضی حیوان در مقابل چشم خواننده قرار می‌گیرد و او را در حیرت فرو می‌برد.

یکی از نشانه‌های ناهنجاری جامعه ارتقا‌ی سطح خشونت است که حیوان‌آزاری نیز از مصداق‌های آن است. در چنین جوامعی حتا برای تنبیه انسان‌ ابتدا او را با حیوان مقایسه می‌کنند، تا بعد هر آن‌چه برسرش آوردند مجاز شمرده شود.

در آلمان نازی برای پاک‌سازی یهودیان آن‌ها را به موش فاضلاب تشبه می‌کردند، در لیبی قذافی مخالفان خود را به همین نام می‌خواند تا به آن‌چه قانون نامش را جنایت علیه بشریت گذاشته مشروعیت بخشد.

بونوئل در فیلم «خاطرات یک مستخدمه» زمینه‌های بروز احساسات ضدیهودی و فاشیستی در فرانسه دهه سی میلادی را در شخصیت جوزف، سرکارگر و راننده خانواده‌ای اشرافی و بورژوا از طریق نمایش تمایلات سایدیستی این شخص نشان می‌دهد. در جایی از فیلم جوزف در برابر اعتراض «سلستین» (مستخدمه‌ای که از پاریس برای خدمت به خانواده آمده) به شیوه کشتن غاز می‌گوید: «هر چه بیش‌تر زجر بکشد گوشتش لذیذتر می‌شود، من این طور بیش‌تر دوست دارم.»

در صحنه‌ی دیگر از این فیلم شاهد شکار پروانه با تفنگ از سوی ارباب هستیم.

سگ ول‌گرد

داستان «سگ ول‌گرد» حکایت سگی از نژاد اسکاتلندی‌ست که در جریان تعقیب یک سگ ماده صاحب خود را گم می‌کند و در معرض آزار و اذیت آدم‌ها قرار می‌‌گیرد.

از زمان نوشتن این داستان بیش از نیم قرن می‌گذرد، با این حال حکایت هم‌چنان در سرزمین صادق هدایت شاید بتوان گفت با قوت بیش‌تری باقی‌ست، تا جایی که همین چندی پیش به نام  ارتقای سطح بهداشت شهری شاهد ارتقای سطح خشونت بر علیه سگ‌های ول‌گرد و کشتار جمعی فجیع آن‌ها در مناطقی از کشور بودیم.

سگ ول‌گرد دومین داستان «صادق هدایت» در مجموعه برنامه‌های قصه‌های ماست. هدایت نویسنده‌ای بود که نزدیکانش در‌باره حیوان دوستی او می‌گفتند با این موجودات به‌تر از آدم‌ها کنار می‌آید. سگ ول‌گرد سرگذشت محنت‌بار سگی رنجور در میدان ورامین است که با حساسیتی هنرمندانه‌ نوشته شده است.

داستان دیگر هدایت در مجموعه قصه‌های ما را از این‌جا ببینید.

موسیقی متن:

Niccolò Paganini: Introduction and Variations in F minor on

Dal tuo Stellato Soglio


 


اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه

انگار قرار است تا تاریخ برای ما ایرانیان دوباره و چندباره تکرار شود. توصیه‌های وطن‌پرستان نادیده گرفته شود و شرایط کشور به جایی برسد که به جز فروپاشی و ویرانی راه دیگری باقی نماند. از همه غم‌انگیزتر آن‌ست که نگاه افکار عمومی و هم‌چنین فعالان سیاسی به کسانی که در روزهای سخت که به طور معمول نشان از نزدیکی نظام به روزهای پایانی‌اش دارد سعی در آرام کردن فضا و پیش‌گیری از ویرانی دارند، همیشه یک دید خائنانه بوده است و به همین رو قبول و انجام چنین وظیفه‌ای کاری است سخت شجاعانه که از عهده‌ی هر کسی بر نمی‌آید.

این روزها نشانه‌های آشکاری از نزدیکی کشور به سمت فروپاشی دیده می‌شود. از چند پارگی‌های سیاسی در میان خود وفاداران سنتی نظام ولایت فقیه، فضای امنیتی حاکم بر کشور و هم‌چنین عدم توانایی اداره‌ی کشور از هر نظر گرفته تا جو منفی و انزوای جهانی بر علیه جمهوری اسلامی در جهان، همه و همه نشان از حال و روز بد نظام دارد. در این شرایط به طور معمول افراد ترجیح می‌دهند تا هر چه بیش‌تر ژست رادیکال به خود بگیرند و لحن انتقادات خود به حکومت را روز به روز شدیدتر کنند. از این روست که سعی بر آرامش فضا، میانه‌روی و عقلانیت چنان تبعات منفی برای فرد خواهد داشت که هر کسی جرات گرفتن چنین مواضعی را نخواهد داشت.

نام خاندان «منتظری» در تاریخ سیاسی حداقل سی ساله‌ی اخیر ایران در نزد دوست و دشمن همواره با احترام هم‌راه بوده است. هیچ کس نمی‌تواند تهمت‌های مشابهی هم‌چون قدرت‌طلبی، زیاده‌خواهی و یا ثروت‌اندوزی را به آن‌ها نسبت دهد. این خوش‌نامی جای‌گاه ویژه‌ای را به این خانواده بخشیده است که سبب شده تا مواضع و نظریات آن‌ها درباره‌ی امور جاری مملکت در مرکز توجهات قرار داشته باشد. از همه قابل ستایش‌تر این‌که با وجود آن‌که خود «آیت‌اله منتظری» در زمان حیاتش و خانواده‌ی او پس از درگذشت وی به شدت از سوی حکومت مورد اذیت و آزار قرار گرفته‌اند اما هیچ‌گاه دست از توصیه‌ها و سفارش‌های اخلاقی، انسانی و ملی خود به حاکمان برنداشته‌اند.

در آخرین این نمونه‌ها «احمد منتظری» فرزند «آیت‌اله منتظری» در نامه‌ای به «علی خامنه‌ای» توصیه‌هایی کرد که بیش از همه چیز نشان از دل‌سوزی و وطن‌پرستی این خاندان دارد. اتخاذ چنین موضعی در روزگاری که هر کسی سعی می‌کند تا مخالفت‌هایش را با اصل نظام سخت‌تر کند از تجربه و نگاه عمیق این فرد برمی‌خیزد. «احمد منتظری» با توجه به درگیری نزدیک و تجربیات چندین ساله‌اش در پیش و پس از انقلاب به خوبی شرایط دشوار کنونی را دریافته است و می‌داند که اگر هم اکنون جلوی برخی از رفتارها و انحرافات گرفته نشود شاید دیگر فردا خیلی دیر باشد. برای کسی که یک‌بار طعم شورش، انقلاب و عواقب تلخ آن را چشیده است تصور روزهای پس از سرنگونی حکومت کنونی نیز سخت نخواهد بود. این است که ناامیدانه تلاش می‌کند تا از آخرین تیر ترکش خود که آبرو و حیثیت خانوادگی‌اش است بهره بگیرد و صدایش را به گوش‌هایی برساند که برای دریافتن توصیه‌ها زیادی سنگین شده است.

این روزها به سرعت سپری خواهد شد و روند حوادث سرعت بیش‌تری به خود خواهد گرفت. فضا روز به روز رادیکال‌تر می‌شود و در نهایت به جنگ، سرنگونی و یا فروپاشی ختم خواهد شد اما سال‌ها پس از آن است که تاریخ به قضاوت خواهد نشست و دیدگاه‌ها و مواضع فعالان را مورد بررسی بی‌رحمانه قرار خواهد داد. روزگاری «شاهپور بختیار» به سبب مواضعش در حفظ حکومت پادشاهی مورد تندترین حملات از سوی دوستان و دشمنانش قرار گرفت اما دیری نپایید که این دیدگاه‌ها تا اندازه‌ی زیادی مورد تردید قرار گرفت و آن‌چه که او برای ایران انجام داد را نه تنها حرکتی خائنانه بلکه به نوعی فداکاری وطن‌پرستانه دانست. درباره‌ی خاندان «منتظری» و اقدامات‌شان نیز تاریخ ما سال‌ها بعد قضاوت خواهد کرد و آن‌گاه است که مشخص خواهد شد آیا آنانی که به آسانی با موج تندروی هم‌راه شدند بیش‌تر دل‌سوز ایران و ایرانی بودند تا جمعی که از آبرو و اعتبار خود مایه گذاردند؟ آن روز دیر نخواهد بود.


 


مهشب تاجیک/ رادیو کوچه

آیا دوره جدیدی در زندگی ما آغاز شده است؟ آیا تکنولوژی جدید به اعماق درون انسان نیز نفوذ خواهد کرد؟ آیا تکنولوژی توان این را خواهد داشت که به جای یک انسان بیان‌گر احساسات و عواطف او باشد؟ آیا روزی فراخواهد رسید که انسان، بی‌نیاز از هرگونه تلاشی، از کلید و صفحه نمایش، بهره جوید و در نهایت احساسات خود را به شکلی که باید بروز دهد؟ تکنولوژی احساسات ما را سرکوب می‌کند و یا نه به‌سیله‌ی آن می‌توانیم با توانایی‌های هرچه بیش‌تر این خودمان را به شکلی که باید بروز دهیم؟ آیا تکنولوژی ما را به سمتی خواهد برد که فاصله‌ها را نیز چنین نزدیک حس کنیم که شهرها و کشورها معنی نداشته باشند و دوری دیگر تعریفی در جای‌گاه کلمات انسانی نداشته باشد و حذف شود؟ با توجه به نفوذ و کارایی رایانه در عرصه‌ی زندگی در سال‌های اخیر، شواهد حاکی از آن است که این دست ساخته‌ی بشر در آینده، قدرت بی‌نظیری خواهد یافت. اما سوال این جاست در این میان احساسات بشر هم با این پدیده گام بر‌می‌دارد یا به مرور حذف می‌شود؟ بسیار است سوالاتی از این دست که تنها گذشت زمان و انتظار، می‌تواند پاسخ‌گوی آن باشد.

ارتباطات از طریق تکنولوژی پدیده‏ای نوین در جامعه صنعتی مدرن است که در آن اصول نظام عقلانیت یعنی کارآیی، پیش‏بینی پذیری، قابل محاسبه بودن و نظارت از طریق تکنولوژی در بخش‏های بسیاری از جامعه سایه ‏افکنده است. آیا تحمیل این الگو با سرکوب خلاقیت و ماشینی شدن رفتار بشری هم‌راه است؟ در گذشته‌های نه چندان دور انسان‌ها زمانی که از هم دور بودند، نامه‌های دستی و تلفن تنها راه‌های ارتباطی‌‌شان بود…نامه‌ای نوشته می‌شد، با کشتی‌ها و هواپیماها اقیانوس‌ها و زمین‌ها را در می‌نوردید تا از فرستنده‌ای به گیرنده برسد. به همین منوال کارهای اداری و تشکیلاتی نیز انجام می‌گرفت، تنها تفاوت از طریق پست‌هایی بود که مراسلات را کمی زودتر جا به جا می‌کردند. اما امروز از صدها طریق شخص می‌تواند در عرض ده دقیقه پیغامی را از این سر دنیا به آن سر آن مخابره کند. تکنولوژی‌هایی مانند فیس‌بوک، توییتر، و اسکایپ و اووو، کم‌تر جایی برای دل‌تنگی‌های آنچنانی یا نگرانی‌های کشنده برای اشخاص می‌گذارند، پدیده‌هایی که شاید چند سال پیش با فراگیر شدن موبایل و اینترنت شروع شده بودند.

اگرچه شاهد گستره عظیمی از این پدیده‌ها هستیم و هر روز هم به آن‌ها و سهل‌الوصول بودن و در دست‌رس بودن‌شان نزدیک‌تر می‌شویم، اما سوال اساسی این است که نوع این پدیده‌ها و مکانیسم عرضه‌ و استفاده از آن‌ها توسط تکنولوژی‌های بزرگ‏تر و پیش‌رفته‌تر کنترل می‏شود پس از همین روست که گستره انتخاب ما نیز کم‌کم از طرفی بیش‌تر و از طرفی محدودتر می‌شود؟ هنوز هم اگر کسی تمایلی به استفاده از تکنولوژی‌ها نداشته باشد، می‌تواند از راه‌های گذشته برای ارتباطاتش استفاده نماید؟ می‌تواند احساسات خود را در نامه‌های ده صفحه‌ای نوشته و برای نزدیکانش پست کند؟ آیا با توجه به تمام این امکانات حاضر راهی عقلانی است و آیا نوشتن احساسات در شبکه‌های اجتماعی، میزان و کیفیت آن‌ها را تغییر می‌دهد؟ یعنی آیا  به طور کلی، هرچه که فضا بیش‌تر به تکنولوژیسم نزدیک‌تر شود ابراز احساسات انسانی محدودتر می‏شود. به نظر می‌آید در جامعه‌ی امروز عناصر مختلف عقلانی‏سازی امور، در این روند نقش آفرین هستند. کارآمدی جایی برای اسرار و احساسات جاری در دنیا نمی‏گذارد و از این رو این مسایل معنوی و فرامادی در محاسبات کم‌تر گنجانده می‌شوند و نه کاملن اما به حاشیه رانده می‏شوند. اساسن به واسطه آن‌که این مسایل به کنترل تکنولوژی در نمی‏آید، مورد پرسش قرار می‏گیرند.

حرکات کسی که می‌خندد، برای هر فردی قابل فهم است. ایما و اشاره در سرتاسر جهان معتبر و بیان‌گر احساسات و عواطف انسان و از ویژگی‌های ذاتی وی هستند. وجود احساسات به انسان‌ها کمک می‌کند که با هم ارتباط بر قرار کنند. احساسات بیان‌گر وضعیت روانی افراد بوده و برای رفتار مناسب در شرایط مختلف بسیار مهم هستند. آیا این تکنوژی‌ها به ما این امکان را خواهد داد که احساسات را همان‌گونه که هستند، واقعی و غیر ماشینی بیان کنیم؟ امروز به مدد تکنولوژی بسیاری از مسایل به راحتی خوردن یک ‌لیوان آب حل می‌شود، اما چرا استرس‌ها، عصبانیت‌ها و تنش‌زایی در جوامع بیش‌تر شده است؟ چرا افراد تنهاتر، بی‌پناه‌تر و بی‌هم‌راه‌تر از قبل شده‌اند؟ به کمک شبکه‌ی اجتماعی فیس‌بوک شما دیگر تولد افراد بسیار زیادی را فراموش نخواهید کرد…با چند خط ساده می‌توانید تمام احساسات خود را برای او بروز دهید ولی چرا گاهی نوشتن را از صبح به شب موکول می‌کنید و حتا احساس می‌کنید که این چند خط هم بار سنگینی بر روی دوش شماست که باید برداشته شود؟

این گونه تحولات، همواره در راستای انتقال به‌تر مفاهیم و اندیشه‌ها و احساسات بوده‌اند یا تنها برای آسایش بشر صورت پذیرفته‌اند نه آرامشش؟ به طور مثال، انسان امروزی چه با قلم مو و رنگ و بوم نقاشی بکشد و چه با بهره جستن از ابزار امروزی با کد و رمز، آن را ایجاد کند، هدف اصلی او انتقال احساس و اندیشه است، نه چیز دیگر. آیا تکنولوژی پیش‌رفته امروزی در خدمت هنرمند هست تا او بتواند با استفاده از آن، اندیشه و احساسات خاص خود را به به‌ترین وجه ممکن با دیگران در میان گذارد و یا این ابزار کار او را هم به صورت ماشینی درمی‌آورد و ابزار سنتی و ضربه‌های قلم مو به روی بوم این که با دست هنرمند و گوشت و استخوانش بوده است احساسات را عریان‌تر و واقعی‌تر به نمایش می‌گذارد؟ و آیا ممکن است اندیشه نهفته در یک اثر خلق شده توسط ابزار سنتی، همان اندیشه نهفته در اثری باشد که با بهره‌گیری از تکنولوژی پیش‌رفته، پدید آمده باشد؟ آیا تکنولوژی واقعن به انسان کمک می‌کند که احساساتش را به طور واقعی نمایش بدهد یا ابزاری است که انسان را هم به سمت ابزاری شدن پیش می‌برد؟


 


سحر بیاتی/ رادیو کوچه

درست نمی‌دانم کافه نشینی خیابانی از اروپا و کشورهایی چون فرانسه و ایتالیا آغاز شده یا از آسیا و کشورهایی چون مالزی، تایلند و ژاپن. اما این رسم دوست داشتنی و لذت‌بخش که در باران و آفتاب تنها چتری بزرگ سرپناهت باشد و گوشه‌ای از خیابان روی صندلی نشسته باشی و قدم‌های مردم را یکی یکی بشماری یک جور وابستگی خاص ایجاد می‌کند. شاید نه میلی داشته باشی به خوردن و نوشیدن نه دلیل خاصی داشته باشی برای نشستن، می‌شود ساعت‌ها نشست و فکر کرد. می‌شود قصه ساخت از تک تک قدم‌هایی که می‌گذرند یکی تند یکی کند، یکی با کفش‌های نو و واکس خورده یکی با کفش‌های جلو بازو ناخن‌های مرتب و لاک قرمز و دیگری لخ لخ کنان با دمپایی لاانگشتی که زندگی آسیا شرقی‌ها به آن وابستگی غریبی دارد.

اما اصل مطلب این‌که در همین نزدیکی ده‌کده‌ای است که هوایش هوای جنوب شرق آسیاست و معماری‌اش معماری فرانسوی است. یعنی یک حس عجیب و غریب که در خود فرانسه هم نمی‌توانی آن را تجربه کنی هوای دم کرده و آفتابی و پوشش گیاهان استوایی از یک طرف و معماری ده‌کده از سویی دیگر عزمم را جزم کرده که بگوییم این‌جا یک ناکجای دیدنی است. نژادهای زیادی از هندی- مالایی یا چینی- مالایی تا امروز دیدم اما این محله زیبا و دیدنی معروف‌ترین فرانسوی- مالایی دنیاست که تا امروز ندیده بودمش. محله‌ای پر از کافه و رستوارن خیابانی و مسقف.

این‌جا آسیاست، مالزی‌، ده‌کده فرانسوی‌ها در بلندی‌های «برجایا» در دل جنگل‌های همیشه سرسبز استوایی.

بلندی‌های برجایا یک منطقه تفریحی کوهستانی در فاصله 45 کیلومتری از شهر کوالالامپور و در ارتفاع بیش از 2700 پایی قراردارد. این مرکز تفریحی در منطقه «بوکیت تینگی» و از مناطق خوش آب و هوای اطراف کوالالامپور است که هوای آن در شب بسیار خنک و مطبوع است و در صبح هنگام نیز مه صبح‌گاهی منطقه منظره بسیار دل‌انگیزی را برای گردش‌گران مجسم می‌کند. بخش اصلی این مرکز یک هتل بزرگ و زیبا است که به سبک روستاهای قرن شانزدهم فرانسه طراحی شده است و در دوسوی یک خیابان کوچک حال و هوای یک روستای اروپایی را برای بازدید کننده ترسیم می‌کند. برخلاف بسیاری از گفته‌ها و نوشته‌ها هیچ روستایی در این منطقه نبوده و فقط طراحی این هتل به سبک روستاهای قرن شانزدهم فرانسه است و نام شهرک فرانسوی مالزی یا ده‌کده فرانسوی مالزی ناشی از ترجمه نادرست مطالب نوشته شده در مورد این منطقه است.

پس از عبور از مسیر سرسبز و پر پیچ و خم جاده‌ای کوهستانی رسیدیم به قلعه‌ای که به عنوان پارکینگ از آن استفاده می‌شد.

و سپس با پای پیاده رسیدیم به ساختمان‌های زیبا و دیدنی ده‌کده. محله‌ای که مانند شهرهای اروپایی باستانی با یک پل چوبی متحرک بر روی یک خندق که دور تا دور ده‌کده را گرفته آغاز می‌شود.

البته یک برکه زیبا با قوی‌های سفید و ماهی جای خندق را گرفته است. خیابان اصلی که متل‌ها، رستوران‌ها، کافه‌ها و … را شامل می‌شود سنگ فرش شده و پنجره‌های چوبی رنگارنگ و تابلوهای دیدنی به سبک اروپایی توجه هر گردش‌گری را به خود جلب می‌کند.

دور تا دور این محله را جنگل‌های انبوه پوشانده و همین جنگل‌ها بهانه‌ای شده برای یک معمار ژاپنی به نام «کامی آریزومی سان» تا باغی در این منطقه طراحی کند و با کمک 22 متخصص و هنرمند ژاپنی آن را به اجرا بگذارد که به باغ ژاپنی شهرت یافته و مراسم چای ژاپنی و هم‌چنین ماساژ نیز در آن یافت می‌شود.

باغ ژاپنی و ده‌کده فرانسوی بخشی از منطقه دیدنی «برجایا هیلز» است. علاوه بر این‌ها مزارع کاشت سبزیجات «اورگانیک» هم در این‌جا قرار دارد که می‌توانید از همان زمین‌های کوچک سبزی‌جات و صیفی‌جات طبیعی یا «اورگانیک» خریداری کنید. زمین بزرگ گلف «برجایا هیلز» هم به خصوص برای گردش‌گران و ساکنین اروپایی مالزی مکان دنجی است که در کنار پیست اسب سواری، میدان تیراندازی و باغ حیوانات می‌‌تواند سفری کوتاه اما به یادماندنی را برای همه گردش‌گران مالزی تدارک ببیند.

هنوز هم به جاذبه‌های گردش‌گری فکر می‌کنم که مالزی دارد و ما در ایران نداریم، هر چند جاذبه‌های دیدنی ایران حاصل قرن‌ها و سال‌ها تاریخ ورق خورده و شاید خاک خورده‌اش باشد که امروز نه محافظان خوبی برایش هستیم نه مبلغان خوبی که کار ما خیلی ساده‌تر از کار کسانی بود که از هیچ همه چیز می‌سازند و به نمایش عمومی گردش‌گران می‌گذارند تا هم کسب درآمد کرده باشند و هم اعتبار جهانی کسب کرده باشند و ما اعتبارات داشته‌مان را نیز چوب حراج می‌زنیم .


 


سایه کوثری/ رادیو کوچه

تاتر مذهبی

قرن‌های چهارده و پانزده میلادی دوران ابداع آثار دراماتیک و عصر اعتلای تاتر در فرانسه است. رواج و رونق تاتر در این دوره تا آن حد بود که می‌توان ادبیات این قرن‌های فرانسه را از لحاظ آثار دراماتیک پرمایه‌ترین دوران قرون وسطا دانست. رونق نمایش‌های دراماتیک در این دو قرن در دو زمینه صورت گرفت: یکی درام‌های مذهبی که شامل «معجزه‌نامه‌ها» و «تعزیه‌نامه‌ها» بود و دیگر تاتر کمیک که متضمن سه نوع نمایش‌نامه بود، نمایش‌نامه‌های اخلاقی و عبرت‌انگیز به نام مورآلیته، نمایش‌نامه‌های مضحک و مسخره‌آمیز به نام فارس و نمایش‌نامه‌های خنده‌آور که سوتی یا خل‌بازی نامیده شده است.

معجزه‌نامه‌ها

معجزه‌نامه در واقع صورت تکامل یافته معجزه‌ نامه‌های قرن سیزدهم بود که شاخص‌ترین نمونه آن‌ها «معجزه‌نامه تئوفیل» اثر «روتبوف» بود.

جمعیت‌های مذهبی خاصی به نام پوی این معجزه‌نامه‌ها را اجرا می‌کردند و رفته رفته در قرن چهاردهم اعتبار و رونق بیش‌تری یافت، زیرا قاطبه مردم نسبت به این نوع نمایش کمال علاقه و شوق را ابراز می‌کردند. برای نمایاندن وفور و کثرت این نوع نمایش‌نامه‌ها در این قرن همین‌قدر کافی‌ست بگوییم که در کتاب‌خانه ملی پاریس مجموعه‌ای وجود دارد مشتمل بر چهل نمایش‌نامه با عنوان معجزه‌های بانوی مقدس ما و چنان به نظر می‌رسد که این مجموعه سیاهه یا فهرست نمایش‌نامه‌هایی از یک گروه تاترال پاریسی متشکل از جمعیتی بوده است که اعضای آن فداییان یا سرسپردگان حضرت مریم بوده‌اند.

این نوع نمایش‌نامه‌ها متضمن صحنه‌های پی‌درپی و زودگذری‌ست که در پایان به یک واقعه شگفت‌انگیز و بدیع منجر می‌شود، یعنی دخالت موجودات خارق‌العاده در متن حوادث نمایش‌نامه‌ها موجب می‌شود تا داستان با وساطت و شفاعت مریم عذرا و نجات و رستگاری یک گناه‌کار پشیمان پایان پذیرد.

مضمون این معجزه‌نامه‌ها بسیار متنوع و موضوع آن‌ها از منابع گوناگون اقتباس شده است: برخی از آن‌ها از فرهنگ عوام و افسانه‌های عامیانه مایه گرفته‌ مانند معجزه همسر پادشاه پرتقال، بعضی دیگر از مناقب نامه‌ها و قصص اولیای مسیح مانند معجزه گیوم فرزند صحرا و عده‌ای دیگر با الهام از موضوعات حماسی به وجود آمده است.

در این معجزه‌نامه‌ها صحنه‌های فجیع و غم‌انگیز و کمیک به هم می‌آمیزد، اما در هر حال جنبه واقع‌گرایانه دارد و با آن‌که نگارش آن‌ها کم و بیش با خامی و ناپختگی صورت گرفته است، مناظر زنده و روشنی از زندگی طبقه بورژوا، یعنی طبقه سوداگران و بازرگانان و صاحبان حرفه‌های شهری را در مقابل نظر تماشاچیان مجسم می‌کند.

تعزیه‌‌نامه‌ها

در قرن پانزدهم با رواج معجزه‌نامه‌ها نوعی نمایش‌نامه‌های مذهبی دیگر به وجود آمد به نام تعزیه‌نامه‌ها که قالب و مضمون آن‌ها از سنن مذهبی و متون مقدس دین و مصایب قدیسان و شهادت آنان و به ویژه از قصص عهد عتیق و عهد جدید یا رسالاتی که در مناقب اولیای دین مسیح نوشته شده بود اخذ شده است.

این نمایش‌نامه‌ها در اندک زمانی هواخواهان بسیار یافت و به تدریج تبدیل به نمایش‌نامه‌های بزرگ و باشکوهی شد که در آن‌ها گذشته از خلقت عالم و هبوط آدم و بهشت و دوزخ داستان جان‌گداز مصلوب شدن عیسی مسیح و آلام مریم عذرا به معرض نمایش گذاشته می‌شد. در این دوران شاعران و مصنفان با الهام از حوادث غم‌انگیز مذهبی، به ویژه داستان زندگی عیسی به نظم نمایش‌نامه‌هایی به نام تعزیه‌نامه مبادرت ورزیدند تا مذهب را در نظر معتقدان به دین مسیح محسوس‌تر کنند.

سرایندگان نمایش‌نامه‌های مذهبی در منظومه‌های خود به توصیف مصایب عیسی مسیح و آلام و رنج‌های اولیای دین پرداختند و از این ره‌گذر فضل و هنر خویش را در خدمت دین قرار دادند و سعی کردند که در قالب اشعاری شورانگیز درام‌های مذهبی باشکوهی که باید آن‌ها را نمونه بارزی از نبوغ نمایشی و ذوق فرانسویان تلقی کرد، خلق و ابداع کنند و متعالی‌ترین صورت‌های نمایش را عرضه دارند

سرایندگان این نمایش‌نامه‌ها در منظومه‌های خود به توصیف مصایب عیسی مسیح و آلام و رنج‌های اولیای دین پرداختند و از این ره‌گذر فضل و هنر خویش را در خدمت دین قرار دادند و سعی کردند که در قالب اشعاری شورانگیز درام‌های مذهبی باشکوهی که باید آن‌ها را نمونه بارزی از نبوغ نمایشی و ذوق فرانسویان تلقی کرد، خلق و ابداع کنند و متعالی‌ترین صورت‌های نمایش را عرضه دارند.

زبان رایج این‌گونه نمایش‌ها در آغاز لاتین بود ولی چون زبان لاتینی بیش‌تر به اهل علم و ادب اختصاص داشت و اذهان عامه آن را به خوبی درک نمی‌کرد، مصنفان تعزیه‌ نامه‌ها سعی کردند آثار خود را به زبان عامیانه بسرایند تا به افق فهم و درک عوام نزدیک‌تر باشد و در ضمن رابطه عاطفی میان مردم عادی و پیشوایان مذهبی را بیش‌تر کند.

به این شکل به مرور زمان متن تعزیه نامه‌ها به زبان متداول در میان مردم عامی به نظم کشیده شد و با همان زبان نیز به روی صحنه آمد.

تعزیه نامه‌ها از لحاظ ادبی و جنبه‌های مربوط به هنر دراماتیک فایده یا ارزش چندانی ندارد، زیرا سرایندگان این نوع آثار اهل اعمال صنایع لفظی و ادبی نبوده‌اند. به عقیده آنان کافی بود که توده مردم جسد مسیح را بر صلیب ببینند تا اشک تاثر از چشم آنان جاری شود و از شدت اضطراب بر خود بلرزند.

تاتر کمیک

تاتر کمیک فرانسه که در نیمه دوم قرن سیزدهم میلادی با نمایش‌نامه‌های آدام دولاهال به اوج شهرت و اعتلای خود رسیده بود، در قرن چهاردهم از رونق و اعتبار افتاد، ولی از نیمه دوم قرن پانزدهم مجددن رواج و رونق پیشین خود را بازیافت و در این زمینه نمایش‌نامه‌های خنده‌آور و سرگرم‌کننده‌ای به نام فارس پدید آمد که از لحاظ مضمون و تکنیک، با نمایش‌نامه‌های کمدی قبل تفاوت داشت.

معروف‌ترین آن‌ها «مضحکه پاتلن وکیل» است که شاه‌کار این نوع نمایش‌نامه‌ها به شمار می‌آید.

در کنار گروه‌ها و جمعیت‌هایی که نمایش‌نامه‌های مذهبی را بر روی صحنه می‌آوردند گروه‌های نمایشی غیر‌حرفه‌ای و جماعات متعدد دیگری متشکل از کشیشان و بورژواها و محصلان مدارس نیز بودند که به کار نمایش و اجرای تمثیلات خنده‌آور می‌پرداختند. در میان آن‌ها دو گروه از همه مشهورتر بودند: یکی گروه تاترال بازوش متشکل از کشیشان حوزه قضایی پارلمان و دیگری گروه نمایشی کودکان بی‌غم در پاریس.

سوتی

از انواع نمایش‌نامه‌های کمیک، نمایشی بود موسوم به سوتی که نوعی مضحکه انتقادی به شمار می‌رفت و گرایش‌های سیاسی در آن وجود داشت و در این‌گونه نمایش‌ها گروهی بازی‌گر به عنوان مسخره یا ابله به روی صحنه می‌آمدند و به اجرای نمایش می‌پرداختند و در پایان کار یکی از آنان بر فراز صندلی یا چهارپایه‌ای قرار می‌گرفت و با اجرای یک صحنه تک‌گویی یا ایراد یک موعظه شاد و خنده‌آور نمایش را به پایان می‌رساند.

موعظه شاد نوعی تقلید مسخره‌‌آمیز از خطبه‌های دینی بود که در قرن‌های گذشته در عید دیوانگان بر منبر و جای‌گاه وعظ خوانده می‌شد، مثل خطبه مسخره‌آمیزی با عنوان «ستایش روده مقدس».

تک‌گویی نیز مجموعه‌ای از سخنان طنزآمیز بود که یکی از هنرپیشگان، آزادانه و بی‌پروا اجرا می‌کرد، بدین معنی که بازی‌گری تنها بر صحنه حاضر ظاهر می‌شد و در مورد موضوعی خاص مربوط به مسایل و سیاست روز با لحنی تمسخرآمیز سخن می‌گفت و حقایق ناگفتنی را صاف و پوست کنده و با شیوه‌ای مضحک و خنده‌آور برای تماشاچیان بیان می‌کرد.

شاه‌کار این نوع از تک‌گویی‌ها هجونامه زیبا و دل‌پسندی بود موسوم به «کماندار بانیوله» که در آن بازی‌گر در نقش یک دزد ترسو و بزدل یا پهلوان دروغین بر روی صحنه می‌آمد و ضمن خودستایی، لاف، گزاف‌، چند چشمه از اعمال پهلوانی تخیلی خود را با لحنی خنده‌آور نقل می‌کرد و به این وسیله طنزی گزنده علیه سربازان ارتش چریکی ارتش شارل هفتم اجرا می‌کرد.


 


خبر / رادیو کوچه

بر اساس گزارش‌های منتشر شده در رسانه‌های خارجی، روز شنبه، 14 ژانویه، بر اثر یک حمله انتحاری در جنوب شرقی عراق دست‌کم 53 زائر شیعه کشته و 137 نفر نیز زخمی شده‌اند.

به گزارش الجزیره، بر اثر حمله انتحاری که گفته می‌شود از سوری گروه شبه‌نظامی القاعده در عراق صورت گرفته در شهر بصره زائران شیعه را مورد هدف قرار داده که بر اساس آن دست‌کم 190 تن کشته و مجروح شدند.

حمله‌کننده انتحاری که لباس مبدل یک افسر پلیس را به تن کرده بود پس از عبور تعدادی از زائران شیعه از یک ایست‌ بازرسی به میان آن‌ها رفته و خود را منفجر کرد.

این زائران برای برگزاری مراسم مذهبی عازم یک مسجد در منطقه الزبیر در غرب بصره بودند.

این در حالی است که در هفته‌های اخیر تعداد بمب‌گذاری و عملیات‌های انتحاری در عراق به خصوص مناطق شیعه‌نشین افزایش یافته که تاکنون بیش‌از یک‌صدو سی تن کشته و صدها نفر نیز زخمی شده‌اند.

به گفته برخی کارشناسان، پس از صدور حکم بازداشت برای طارق‌ الهاشمی معاون سنی‌مذهب رییس جمهوری عراق با شکایت نوری المالکی نخست وزیر این کشور به اتهام شرکت داشتن در عملیات‌های تروریستی در عراق تنش و درگیری مذهبی در این کشور افزایش یافته است.

طارق الهاشمی پیش‌تر عنوان کرده بود که نوری المالکی شیعه مذهب می‌خواهد کنترل کلیه امور را در این کشور به دست گیرد و این همان روش صدام حسین در آغاز دوران حکومت در عراق بوده است.

بیشتر بخوانید:

«مرگ دست‌کم ۱۴ نفر در انفجار دو بمب در بغداد»


 


مطلب‌هایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر می‌شود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که می‌تواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظر‌های مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشته‌های این بخش دارید می‌توانید برای ما ارسال کنید.

منبع: انعکاس تراوشات ذهن من

«دامون سودبخش» فرزند اول خانواده «‌عبدالرضا سودبخش» است. عبدالرضا سودبخش عضو هیت علمی دانش‌گاه علوم پزشکی تهران سه‌شنبه، 30 شهریور 90 در مقابل مطب شخصی خود در بلوار کشاورز از طرف افراد ناشناس ترور و با ضرب گلوله کشته شد.

بر اساس برخی گزارش‌ها، وی از پزشکان مرتبط با پرونده بازداشت‌گاه کهریزک و زندانیان بود.

اما دامون سودبخش مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را از دانش‌گاه صنعتی شریف تهران دریافت کرد و در سال 2006 برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری وارد‌ دانش‌گاه جورج واشینگتن آمریکا شد. پس از پایان دوره دکتری یک دوره فوق دکتری کوتاه مدت‌ در دانش‌گاه راتگرز آمریکا ‌گذراند و در حال حاضر مشغول گذراندن‌ دوره فوق دکتری (پسا دکتری) دیگری در دانش‌گاه معروف ام.آی.اتی در بوستون آمریکا‌ است.

معرفی پروژه فوق لیسانس به عنوان «پروژه برتر» در سال 1385 و دریافت  مدال دوم جشن‌واره خوارزمی ایران در سال 1384 را می‌توان به فهرست موفقیت‌های دامون اضافه کرد.

دامون در مورد تجربه زندگی‌اش در آمریکا و مردم آن‌جا می‌گوید: «به نظرم مردم آمریکا مهربان و به دور از تبعیض هستند‌. کسی تا به حال با من به عنوان ایرانی برخورد نامناسب نداشته و در عین حال آن‌ها دوست دارند در مورد ایران بیش‌تر بدانند. به نظرم دید آمریکایی‌ها بعد از انتخابات جنجالی سال 1388 ایران عوض شده و به نظر می‌رسد برخوردهای نامناسب بعد از انقلاب اسلامی ایران و زمان گروگان‌گیری کم‌رنگ‌تر شده است.»

با توجه به اینکه در بهترین دانش‌گاه دنیا مشغول به تحصیل هستی آیا دغدغه‌ای برای کار و شغل آینده نیز در ذهن تو وجود دارد؟

من فکر می‌کنم حتا با توجه به  رکود اقتصادی چند سال اخیر آمریکا‌، برای افراد تحصیل‌کرده هم‌چنان موقعیت‌های مناسب برای اشتغال وجود دارد. ‌البته‌ به نظر می‌رسد پیش از این‌ تعداد موقعیت‌های شغلی  بیش‌تر بوده و البته شاید افزایش تعداد متقاضیان کار هم دلیل دیگر این موضوع باشد.

فکر می‌کنی اگر در ایران می‌ماندی شرایط و پیش‌رفتت با شرایط حال حاضر چه تفاوتی داشت؟

متاسفانه  در ایران با شایسته‌سالاری کسی به جایی نمی‌رسد و یا امکانش کم است. اما یک واقعیت هم در مورد آمریکا وجود دارد و آن این‌که از آن‌جا که بیش‌تر عمر فرد مهاجر در یک کشور دیگر (کشور مادری‌) بوده‌، شاید نتوان آن‌طور که باید مانند یک فرد آمریکایی به جایی که ایده‌آل مورد نظر است رسید.  ولی با این حال موقعیت های خوبی وجود دارد که به هیچ‌وجه نمی‌توان نادیده گرفت.

بر اساس قوانین  نوشته و نانوشته آمریکا، اگر یک موقعیت شغلی‌، برای تو به عنوان «مهاجر» و یک فرد آمریکایی که در دانش‌گاهی با رتبه پایین‌تر ‌از تو تحصیل کرده‌ وجود داشته باشد. آیا در نهایت آن شغل نصیب تو که در بهترین دانش‌گاه آمریکا درس خوانده‌ای می‌شود یا به آن فرد آمریکایی می‌رسد؟

عوامل مختلفی در به‌دست آوردن شغل دخیل هستند مانند چگونگی ارایه خود و توانایی‌ها و علایق و … به کارفرما…. بدون شک بار علمی و تجربیات فرد هم در این تصمیم‌گیری و انتخاب موثر است. فکر می‌کنم توانایی‌ها… تجربه و بار عملی افراد حرف اول را بزند.

با توجه به موقعیت و شرایط  فعلی، قصد بازگشت به سرزمین مادری (ایران) را داری؟

پس از ترور پدر که در نهایت حتا قاتل او هم پیدا نشد به نظر می‌رسد اگر احتمالی هم  برای برگشت دوباره‌ام به ایران وجود داشت‌، از بین رفت. من‌ حتا به دلایل مشکلات موجود در ایران و احتمال عدم گرفتن ویزا ‌نتوانستم برای شرکت در مراسم فوت پدرم به ایران بروم. مرگ پدر برای من و تمام اعضای خانواده بسیار نابه‌هنگام و ناهنجار بود‌. من حدود 2 ماه فقط به دانش‌گاه می‌رفتم و می‌آمدم  ولی توانایی انجام هیچ کاری را نداشتم.

ظاهرن شما بعد از ترور پدر نامه‌ای برای مسوولین بررسی پرونده و وزارت بهداشت ایران نوشتید ‌و خواستار پاسخ علت ترور پدر و دستگیری قاتل شدید.‌ آیا در نهایت پاسخی از مسوولین ایران دریافت کردید؟ روند پرونده مرگ پدر بعد از گذشت بیش از یک سال به چه نتیجه‌ای رسیده است؟

پس از «ترور» پدر محل کار او را پلمب کردند اما هرگز به خانواده ما اعلام نشد که آیا از محل کار پدرم سند، مدرک یا هر چیز دیگری که بتوان آن را به عنوان سر نخی قلمداد کرد، پیدا کرده‌اند یا نه….

آخرین خبری هم که در مورد نامه من ‌داده شده مختومه اعلام کردن و بایگانی کردن نامه علارغم تماس‌های زیاد من با مسوولان ایران  جهت بررسی بیش‌تر پرونده بوده است. بنابراین نامه من به هم‌راه پرونده «ترور» پدر بایگانی و مختومه شد بدون آن‌که هیچ پاسخ قانع‌کننده‌ای به ما داده شود.


 


نعیمه دوستدار/ رادیو کوچه

وقتی باردار شدم، قبل از این‌که هر چیز دیگری برایم مهم باشد، به سالم بودن آن موجود کوچک فکر می‌کردم. اما کیست که بعد از همه‌ی این حرف‌ها، به جنسیت بچه‌اش فکر نکند؟ آدم‌های اطراف، حدس‌های خودشان را می‌زدند. یکی می‌گفت دماغم بزرگ شده، پس پسر است. یکی می‌گفت شکمم معلوم نیست پس دختر است. خیلی توی خلوت با خودم فکر کردم که آیا دختر بودن یا پسر بودنش برایم تفاوتی دارد یا نه. در کتابی خوانده بودم که زن‌ها به خاطر غلبه‌ی فرهنگ مردسالار، به شکل ناخودآگاه، خودشان هم پسرها را ترجیح می‌دهند. حتا اگر مدرن و تحصیل‌کرده هم باشند، با زاییدن یک پسر احساس می‌کنند کامل‌تر شده‌اند و برعکس، اگر دختر بزایند، دچار حس ناکامی ‌و ضعف می‌شوند.

آن کتاب کم‌کم کتاب بالینی‌ام شد. کتابی بود درباره‌ی جامعه‌شناسی و روان‌شناسی شکل‌گیری شخصیت در دخترها به نام «اگر فرزند دختر دارید» که «النا جانینی بلوتی» آن را نوشته و با ترجمه‌ی «محمدجعفر پوینده» در ایران چاپ شده است. در آن کتاب خواندم که این ماجرای تعیین جنسیت جنین، چه معناها و نشانه‌ها که ندارد. نشانه‌های بد همه مال دخترها بودند؛ رنگ‌پریدگی مادر، پاهای ورم‌کرده، لک‌های روی پوست. نشانه‌های مربوط به پسر معمولن به سمت راست بدن مربوط می‌شوند. سمتی که مهم‌تر، باارزش‌تر، قوی‌تر و فعال‌تر به حساب می‌آید. با دست راست سلام می‌دهیم، اسناد را امضا می‌کنیم، می‌نویسیم، کار می‌کنیم. مهمان برجسته را سمت راست‌مان می‌نشانیم. و برعکس، چپ نحس است: «این طور است که روند توقعات و چشم‌داشت‌های متضاد از دو جنس، حتا پیش از تولد نوزادان به کار می‌افتد و هیچ‌گاه پایان نمی‌پذیرد.»

من این‌احساس‌ها را نداشتم و حتا دختر را ترجیح می‌دادم. با این حال مدام فکر می‌کردم ترجیح دادن دختر هم، خودش ممکن است خطرناک باشد… چرا من دختر می‌خواستم؟ می‌خواستم موجودی ترگل ورگل، با موهای بلند و لباس صورتی به دنیا اضافه کنم؟

در خانواده‌ی ما خبری از ترجیح دادن پسر به دختر نبود. اما دروغ چرا… خانواده‌ی همسرم، به‌خصوص مادرش، آرزوی نوه‌ی پسری را حتا به زبان هم می‌آوردند. یکی از آن‌هایی که دوست داشت دماغ من گنده‌تر باشد، مادرشوهرم بود. می‌گفت پسر خوب است. خودش دو تا پسر آورده بود و اعتماد به نفس کاملی داشت از این نظر. نمی‌دانم در ذهنش چه می‌گذشت. شاید فکر می‌کرد پسر نیروی کار است؛ کار بیش‌تری ازش در دنیا بر می‌آید و دختر هر کاری بکند، چیزی کم دارد. شاید ضعف‌های خودش را هم از چشم زن بودنش می‌دید.

من تا روزی که جنسیت بچه مشخص شد، به این آرزوی ناخودآگاه لب‌خند زدم و هرچند همسرم گاهی با مادرش کل‌کل می‌کرد که دختر چه فرقی دارد با پسر، خودش هم در اعماق وجودش پسربچه‌ای را آرزو می‌کرد و وقتی دلیلش را می‌پرسیدم، نمی‌دانست.

من تا روزی که جنسیت بچه مشخص شد، به این آرزوی ناخودآگاه لب‌خند زدم و هرچند همسرم گاهی با مادرش کل‌کل می‌کرد که دختر چه فرقی دارد با پسر، خودش هم در اعماق وجودش پسربچه‌ای را آرزو می‌کرد و وقتی دلیلش را می‌پرسیدم، نمی‌دانست

20 هفته بعد از آغاز بارداری، دکتری که لابه‌لای تصاویر درهم سونوگرافی دست و پا و کلیه و معده و روده‌ی بچه را بررسی می‌کرد، اندام جنسی‌اش را هم اعلام کرد. دختر بود. تعجب نکردم. نه خیلی خوش‌حال شدم از این‌که دختر است، نه خیلی ناراحت از این‌که پسر نیست. برای من، او یک آدم تازه بود که قرار بود چیزی به زندگی اضافه کند. می‌توانست بدون این‌که هرگز فکر کند دختر است یا پسر، برای زندگی‌اش تصمیم بگیرد. می‌دانستم حتا اگر خود من گاهی از روی فشارهایی که جامعه می‌آورد، جنسیتم را به یاد آورده باشم و سنگینی‌اش را احساس کرده باشم، شاید او حتا این فرصت را داشته باشد که هرگز جنسیتش را موقع تصمیم‌گیری‌ها به یاد نیاورد.

از آن روز به بعد بود که حیات او به عنوان یک زن در من آغاز شد. خوش‌بختانه، من جایی زندگی نمی‌کنم که آدم‌ها حتا اگر حس کنند پسر بودن به‌تر از دختر بودن است، این موضوع را به روی آدم بیاورند. مادرشوهرم حتا اگر احساس کرده بود آرزویش برآورده نشده، این موضوع را مطرح نکرد. اما من نه این‌که استثنا باشم، اما نمونه‌ی همه‌ی آدم‌های جامعه‌ی خودم و کشور خودم نبودم. توی سایتی که برای سوال‌های گاه‌ و بی‌‌گاه دوران بارداری در آن عضو شده بودم، از این دست آدم‌ها کم نبودند. خانمی را می‌شناختم که بعد از تولد دو دختربچه‌ی زیبا و سالم، باز هم به امید پسرشدن باردار شده بود و در  14هفتگی فهمیده بود این بار هم بچه دختر است. افسرده و بی‌قرار، دست به دامان دعا و معجزه شده بود و از دیگران می‌خواست دعا کنند این بار که برای سونوگرافی می‌رود، بچه پسر شده باشد.

این تجربه‌ها برای من نشانه‌ی این است که دغدغه‌ی جنسیت، چیزی است که مثل سوال اول مرغ بود یا تخم‌مرغ، جواب درستی ندارد. معلوم نیست این خود زن‌ها هستند که با باورهای‌شان به تفاوت‌ها و تبعیض‌ها دامن می‌زنند یا دنیای مردسالار این را از از آن‌ها می‌خواهد.

یک راز زنانه همین است. این‌که زن‌ها فکر کنند خودشان چقدر درگیر این باورهای تبعیض‌آمیزند، و مردها خبردار شوند که مرز نگاه‌های مردسالارانه و برابری‌خواه، خیلی ظریف و نادیدنی است. تبعیض، چیزی است که امروز حتا در مدرن‌ترین آدم‌ها و مدرن‌ترین کشورها هم دیده می‌شود؛ چه رسد به ما که هرجا باشیم، باورهای سنتی‌مان را با خود می‌کشانیم.


 


مهیار فرآورده

در هفته گذشته، خبری روی شبکه اینترنت قرار گرفت که حاکی از روابط گسترده احمد رضایی، فرزند محسن رضایی با اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور بود و خبر مدعی شده که احمد رضایی بین یک «شخص» و یک «دانشمند اتمی» ایران قرار ملاقات گذاشته و این دانش‌مند قرار بود یک فلاش اطلاعات مهم را با خود بیاورد تا فعالیت‌هایی که در زمینه توسعه بمب هسته‌ای توسط حکومت ایران صورت می‌گیرند را ثابت کند.

این خبرها می‌افزایند؛ عوامل سپاه پاسداران که مدت‌ها احمد رضایی را زیر نظر داشتند و در هتل به سراغ او رفتند، ساعت‌ها او را بازجویی کرده و وی را آن‌قدر کتک زدند تا جان داد. آن‌ها در اتاق وی به‌دنبال فلاش حافظه گشتند ولی بدون این‌که آن‌را پیدا کنند دبی را ترک کردند.

اگر خبرهای بالا واقعیت داشته باشند، آن «دانش‌مند اتمی» که قرار بود فلاش اطلاعات مهم را توسط احمد رضایی به آن «شخص» برساند چه کسی بوده است و اگر هویت این فرد بر سپاه فاش شود، چه آینده‌ای در انتظار او خواهد بود؟!

گرچه هیچ‌کدام از راویان این خبر؛ مانند «ایران پرس نیوز»، وب‌سایت «تلویزیون آذربایجان جنوبی» در باکو و یا «آژانس ایران خبر»، منبع خود را ذکر نکرده‌اند و کلیه وب‌گاه‌های دیگر که آن را نقل کرده‌اند، کمابیش کپی‌ی همان خبر است که با «گزارش دریافتی از درون رژیم:» شروع می‌شود، اما از آن‌جا که تخصص حکومت ولایت‌فقیه در ترور است و حتا پیش از روی کار آمدن، این هنر را در آتش‌زدن سینما رکس آبادن به معرض تماشای عمومی گذاشت، و هم‌چنین به‌دلیل این‌که تا کنون گزارش روشنی از پی‌گیری ترورهای پیشین «دانش‌مندان اتمی» ارایه نشده و عوامل واقعی آن قتل‌ها شناخته نشده‌اند، ممکن است مصطفی احمدی‌روشن، معاون تاسیسات هسته‌ای نطنز و به قولی دیگر، معاون بازرگانی سایت نطنز، همان «دانشمند اتمی» باشد که قرار بود توسط احمد رضایی، فلاش حافطه‌ی اطلاعات مهم را به «شخص» مورد نظر برساند.

رسانه‌های دبی به‌طور رسمی مرگ احمد رضایی را «مرگ طبیعی» گزارش کرده‌اند، اما رسانه‌های داخل ایران دلیل مرگ او را «اتصال جریان قوی برق به بدنش»‌ ذکر کردند و مرگ در اثر برق‌گرفته‌گی یک مرگ طبیعی نیست. از سوی دیگر در خبرهای هفته پیش هم‌چنین آمده: «حکومت ایران پلیس دبی را تحت فشار سختی قرار داده است تا آن [آن‌ها] را از تحقیق در باره قتل احمد رضایی، پسر محسن رضایی، در اتاقش در هتل گلری، منصرف سازد.»

خبرهای بالا و ترور اخیر می‌توانند قطعات پازلی باشند که یک تصویر کلی به دست می‌دهند و گذاشتن آن‌ها در کنار هم می‌تواند موید این نظر باشد که ترور مصطفی احمدی‌روشن کار عوامل حکومت بوده است زیرا او همان فردی بود که می‌خواست اطلاعات مهم را به خارج بفرستد و به آن‌ها خیانت کند. ترور یک «دانشمند اتمی» در ایران این امتیاز را هم به گرداننده‌گان حکومت می‌دهد تا ژست مظلوم‌نمایی و قربانی ترور را که از پیش به‌خود گرفته بودند در عرصه بین‌المللی و به‌ویژه نزد کشورهای آمریکای لاتین که احمدی‌نژاد این‌روزها از آن‌جا دیدار می‌کند پررنگ‌تر کرده و دلیل تازه‌ای برای مقابله با دنیای آزاد به دست آورند.

اگر ادعای نظام درست باشد و ترور دانش‌مندان و یا افراد در ارتباط با برنامه‌ی هسته‌ای در ایران به دست عوامل اسراییل و آمریکا صورت گرفته باشد، پس چرا امنیت آن‌ها را تامین نمی‌کنند؟

حکومتی که می‌تواند با گماردن لشگریان زره‌پوش خود در سراسر کشور و با استفاده از روش‌های وحشیانه در سرکوب و قتل، خیابان‌های شهرهای ایران را از حضور میلیونی مردم خالی کند، طبعن باید توان این‌را داشته باشد از افراد حساسی که برنامه هسته‌ای او را هدایت می‌کنند محافظت کند. این مهم از آن‌جا کلیدی می‌شود که حکومت موجودیت خود را بر سر قمار اتمی گذاشته است، و این نتیجه‌ی یک حساب منطقی است که ادعای حکومت را زیر سوال می‌برد.

در جایی که فرزندان فرمانده‌هان سپاه پاسداران دارای محافظ هستند، چه‌گونه می‌توان باور داشت هیچ‌گونه محافظت امنیتی در مورد افراد کلیدی‌ی برنامه هسته‌ای در نظر گرفته نشود؟

خود احمد رضایی، زمانی که در ایران در خانه پدر زندگی می‌کرد، حتا در ساعات بازی فوتبال نیز با محافظ به محل بازی می‌رفت. چرا معاون بازرگانی سایت نطنز که خریدهای حساس برنامه هسته‌ای را انجام می‌داده، و قبلن امثال او را ترور کردند، بدون اسکورت در پژوی خود در سطح شهر جابه‌جا می‌شود؟

گماردن حداقل دو موتورسوار برای اسکورت هر یک از این «دانش‌مندان اتمی»، از میان ده‌ها هزار موتورسوار بسیجی که برای سرکوب مردم به خیابان‌ها می‌فرستند، حداقل کار و کم‌هزینه‌ترین راهی است که حکومت می‌تواند از آن‌ها محافظت کند. بر فرض که موتورسوار بمب‌گذار بسیار فرز باشد، بمب را نصب و سپس فرار کند، بی‌تردید موتورسواران اسکورت باید بتوانند با تعقیب موتورسوار بمب‌گذار، او را دستگیر نمایند!

حکومتی که می‌تواند با گماردن لشگریان زره‌پوش خود در سراسر کشور و با استفاده از روش‌های وحشیانه در سرکوب و قتل، خیابان‌های شهرهای ایران را از حضور میلیونی مردم خالی کند، طبعن باید توان این‌را داشته باشد از افراد حساسی که برنامه هسته‌ای او را هدایت می‌کنند محافظت کند

اگر قبول کنیم این ترورها توسط عوامل بیگانه انجام می‌شود، لاجرم باید بپذیریم در میان دست‌گاه عریض و طویل حکومت ولایت‌فقیه، با آن شورای نگهبان و آن مجمع تشخیص مصلحت و آن مجلسیان باریش و بی‌ریش و باعمامه و بدون‌عمامه، و دم‌ودست‌گاه امنیتی-نظامی با آن همه سردار و ته‌دار، یک نفر هم عقلش به چنین راه‌کار ساده و کم‌هزینه‌ای برای جلوگیری از این‌گونه ترورها و دستگیری «عوامل خارجی» نرسیده است.

از زاویه دیگری به این ترورها نگاه کنیم؛ پس از چنین سو‌قصدهایی پلیس از روی قاعده نخست باید محل حادثه را مسدود کند. سپس موادی که در اثر انفجار خرد و پراکنده شده‌ را جمع آوری کرده و به آزمایش‌گاه بفرستد تا از روی نتایج به‌دست آمده، مواد به‌کار گرفته شده در بمب را شناسایی کنند و دست‌مایه تحقیقات بعدی خود قرار دهند. در عکس‌هایی که پس از حادثه در محل گرفته و سپس منتشر شده، می‌بینیم برخی از آثار جرم کف خیابان جلوی پای مردم پخش است و رفته‌گران دارند خیابان را می‌روبند!

حال از بررسی شمار بسیاری از دوربین‌های مداربسته در سطح شهر و دانش‌گاه‌ها، از جمله در دانش‌گاه علامه که سو‌قصد در مقابل دانش‌کده علوم ارتباطات آن واقع شده درمی‌گذریم.

آیا بمب‌هایی که محققان و استادان فیزیک و افراد متخصص برنامه اتمی را از بین بردند مشابه هم بودند؟ کسی نمی‌داند. آیا موادی که بمب‌ها از آن ساخته می‌شوند طوری در دست‌رس است که عوامل دشمن بتواند خود آن‌ها را در ایران تهیه کرده و بمب را بسازند، یا از بیرون ازمرزها به ایران وارد شده است؟ حکومت پاسخی ندارد.

اگر می‌گویند جمهوری اسلامی در عراق و نقاط دیگر دنیا دست به آشوب و ترور می‌زند، چون مهمات و تجهیزات ساخت کارخانه‌های نظام و شرکای نظامی او را در آن مناطق پیدا کرده‌اند و محموله‌های سلاح را در راه غزه و سوریه بارها در مرزهای کشورها و آب‌های بین‌المللی توقیف نموده‌اند و حتا یک صف از کامیون‌های حامل اسلحه را در سودان نابود کردند و چند کامیون دیگر از همین دست که قصد سوریه را داشتند همین روزها در مرزهای ترکیه متوقف شده‌اند. حکومت و شرکا تا کنون کدام مدرکی دال بر دست‌داشتن عوامل خارجی در ترور دانش‌مندان ایرانی ارایه کرده؟ البته شنیدم یک سال پیش یک اعتراف تلویزیونی از «عامل موساد» در رابطه با یکی از ترورها از سیمای ضرغامی پخش شد. جای تعجب است در حالی‌که برای آزادی‌خواهان حکم اعدام صادر می‌کنند، چرا این «عامل موساد» هنوز اعدام نشده!

گرچه مخالفین سرسخت برنامه اتمی ایران می‌توانند منافعی در ترور افراد در رابطه با برنامه اتمی ایران داشته باشند، اما حکومتی که نیروهای خود را به آب‌های خلیج پارس می‌فرستد تا بستن تنگه هرمز را تمرین کنند، نخست باید بتواند امنیت افراد خود را در داخل تامین نماید. این دومین نتیجه منطقی از کاوش در رفتار حکومت است. از هر سو که به رفتار حکومت نگاه کنیم و هرگونه که آجرهای ادعای «عوامل خارجی» را در ترورها روی هم گذاریم، این بنا بالا نمی‌رود و جایی از آن می‌لنگد.

اگر بخواهیم باور کنیم این ترورها کار عوامل اسراییل و آمریکاست، لاجرم باید بپذیریم حکومتی که برای تامین امنیت خود، با دوربین‌های حرفه‌ای در خیابان‌ها از شورت مردم معترض هم تصاویر کلوزآپ برمی‌داشت، آن‌قدر در تامین امنیت «دانش‌مندان اتمی» خویش و شهروندان عاجز و یا لاابالی است که عوامل خارجی می‌توانند طرح‌های زنجیره‌ای ترور، حتا در قلب پایتخت پیاده کنند بدون این‌که آب از آب تکان بخورد و ردی از خود بر جای گذارند.‌


 


خبر / رادیو کوچه

سفیر روسیه، در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، روز شنبه، 14 ژانویه، هشدار داد که این کشور هرگونه دخالت نظامی در ایران را تهدیدی علیه امنیت خود می‌داند.

به گزارش رویترز، دیمیتری روگزین، نماینده روسیه در ناتو و معاون نخست‌وزیر این کشور هشدار داد: «اگر اتفاقی برای ایران بیفتد و این کشور درگیر اقدام نظامی شود، آن اقدام تهدیدی مستقیم برای امنیت ما خواهد بود.»

آقای روگزین که در پایان ماموریت چهارساله خود در ناتو، در یک کنفرانس خبری در بروکسل شرکت کرده بود، تاکید کرد: «هر کشوری حق دارد هر آن‌چه برای تامین امنیت و راحتی خود نیاز دارد در اختیار داشته باشد.»

او گفت: «ایران هم چنین حقی دارد. به همین دلیل ما به تمام کسانی که درگیر این بازی هیجان‌انگیز در ارتباط با ایران شده‌اند، می‌گوییم آرام باشید و هنگام بحث و بررسی این موضوع جار و جنجال نکنید.»

در هفته‌های اخیر تلاش کشورهای غربی برای تحریم نفتی ایران به دلیل برنامه هسته‌ای این کشور و در مقابل تهدید ایران به بستن تنگه هرمز باعث تشدید تنش و مطرح شدن احتمال درگیری نظامی شده است.

دیمیتری روگزین گفت که روسیه با وجود کمک به کشورهای دیگر برای دست‌یابی به منابع انرژی مدرن، «سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای» برای جلوگیری از سو‌استفاده از این کمک‌ها در جهت دست‌یابی به سلاح اتمی دارد.

ساعاتی پیش از اظهارات آقای روگزین، معاون وزیر امور خارجه روسیه نیز هشدار داده بود که «گسترش تحریم‌ها علیه ایران و هم‌چنین اقدام نظامی احتمالی علیه این کشور بی‌تردید از نظر جامعه جهانی اقدامی محسوب می‌شود که هدف از آن تلاش برای تغییر رژیم در ایران است.»

بیشتر بخوانید:

«هرگونه واکنش نظامی آمریکا را قاطعانه پاسخ می‌دهیم»


 


شنبه 24 دی 90/ 14 ژانویه 2012

اجرا: اعظم

استودیو: دامون

تقویم‌ تاریخ

پس‌نشینی تند- «روز داوری»- اکبر ترشیزاد

بخش اول خبرها

این‌جا آسیا است- «یک روز با معروف‌ترین فرانسوی- مالایی جهان»- سحر بیاتی

کرانه‌های سن- «ابداع آثار دراماتیک و عصر اعتلای تاتر»- سایه کوثری

رازهای زنانه- «دغدغه‌ی جنسیت»- نعیمه دوستدار

بخش دوم خبرها

دایره‌ی شکسته- «انسان‌ها و ماشین‌ها»- مه‌شب تاجیک

قصه‌های ما، از رویا تا واقعیت- «سگ ول‌گرد»- شهره شعشعانی

بخش سوم خبرها


 


Reza Kahlili

Ayatollah Khamenei, the supreme leader of the Islamic regime in Iran, went public late Thursday calling the assassination of the Iranian nuclear scientist, Mostafa Ahmadi Roshan, the work of CIA and Mossad.

According to the Fars News Agency, Khamenei stated that Iran's nuclear program is not dependent on any individual and that the nuclear work will continue. He pledged that those who committed this crime will be brought to justice.

Khamenei went on to say, "This cowardly act of  terror, whose perpetrators and plotters will never dare to confess to their dirty and hideous crime or accept responsibility for it, has been carried out with the planning or support of the CIA and Mossad intelligence services, like all other crimes of the network of international state terrorism."

The Ayatollah added that the assassination attempt verifies that "the global arrogance, spearheaded by the U.S. and Zionism, has reached a deadlock in the confrontation with the determined, devout, and progressive nation of Islamic Iran."

On January 11, an unknown motorcyclist attached a magnetic bomb to the scientist's car near a college building of Allameh Tabatabaei University in Tehran. Ahmadi Roshan, the deputy director of marketing at Iran's Natanz nuclear facility, was killed instantly and his driver died a few hours later in hospital from his injuries.

This was the fourth Iranian nuclear scientist killed in a similar fashion in the past two years. On November 29, 2010, Majid Shahriari and Fereydoun Abbasi were targeted by terrorist attacks; Shahriari was killed immediately and Abbasi, the current director of Iran's Atomic Energy Organization, sustained injuries.

The Islamic Revolutionary Guards also issued a statement strongly condemning the assassination, declaring that no amount of terror will stop Iran's holy nuclear program.

The Iranian state media close to former President Akbar Hashemi Rafsanjani, the Aftab News, put out a report indicating that there is an unprecedented readiness for retaliation against Israel and the West. The report continues that, based on an analysis Iranian intelligence community, "there is no doubt that Israel, America, and England were behind this assassination." It then quotes a source within Iranian intelligence stating that Iran's response "will know no borders and it will reach beyond our region making sure those involved in these acts will not feel secure at any time!" The source added that Iran will enter a new phase of intelligence operation against its enemies, in which, he indicated, "Iran has great expertise."

Sources within Iran reported that the purpose for President Ahmadinejad's trip to Latin America was to press forward with plans of terrorist activities against Israel and America's interest using the Quds forces stationed in Venezuela, Nicaragua and Cuba.ش


 


آن‌چه در این بخش می‌آید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانه‌ها است.

منبع: انقلاب اسلامی

در خبری که به قلم فرید انصاری دزفولی در سایت انقلاب اسلامی درج شده است، آمده است:

چهارشنبه 21 دی حاج‌احمد افشار صاحب چای احمد که یکی از نادر خیرین ایرانی اهل دزفول استدر لندن درگذشت. کم‌تر ایرانی یافت می‌شود که اسم چای احمد را نشینده باشد. در منزل اکثر ایرانی‌ها چای احمد یافت می‌شود بدون آن‌که بدانند صاحب آن کیست، اما در بین دزفولی‌ها و بسیاری از ایرانیان معروفیت ایشان نه به‌خاطر چایش که به‌خاطر انجام کارهای بشردوستانه‌اش بود. هیچ دزفولی نیست که از بیمارستان افشار که او بنیادش نهاده بود بهره‌مند نشده باشد. زمانی که در شهر دزفول تنها یک شیرو خورشید (حلال احمر) با حداقل امکاناتی که عمدتن جواب‌گوی نیازهای درمانی بهداشتی شهر بزرگی چون دزفول و اطرافش نبود، وجود داشت، او اقدام به تاسیس اولین بیمارستان مجهز در این شهر کرد. به‌علاوه یادآوری می‌شود که بیمارستان جندی شاپور در دوران شاه قبلی در اهواز توسط خاندان افشار مرمت شد و مبدل به آن بیمارستان معروف جندی شاپور گشت که افتخار خوزستان و ایران گردید. قبل از آن بیمارستان جندی شاپور در اهواز علارغم سابقه تاریخی‌اش یک بیمارستان کوچکی با امکانات محدود بود. و در ضمن بیمارستان شماره ۲ جندی شاپور در منطقه گلستان اهواز با یاری حاج احمد افشار و خانواده‌اش پی‌ریزی و ساخته شد.

در اهواز و دزفول هیچ نیازمندی به در خانه آنان نرفت که نا‌امید برگردد. به بسیاری از محصلین ندار پول می‌داد تا به ادامه تحصیل بپردازند. در ایام عید نوروز برای اکثر محصلین غیر مرفه مدارس لباس نو تدارک می‌دید و بین آنان بخش می‌کرد. حاج‌احمد فشار  و خانواده‌اش خدمات عدیده‌ای به نوع بشر کرده‌اند. آن مرحوم تنها بنیان‌گذار بیمارستانی در دزفول و اهواز نبوده است. ساخت بیمارستان‌ها، مدارس، موسسات خیریه در ایران و سایر کشورهای دنیا مثل هندوستان، سریلانکا، چچن و …….‌اعمالی هستند که باعث شده‌اند آنان بتوانند در قلوب بسیاری از مردم جهان جای بگیرند و آنان را شاد کنند.

انسانیت انسان، به توجه‌ای است که انسان‌ها به انسان‌های دیگر نشان می‌دهند. اولین بار که او را دیدم مهربانیش را با تمام وجودم احساس کردم و زیبایی واقعی نیکی را در صورتش یافتم. او اصلی‌ترین امدادگر انجمن حمایت از معلولین ایرانی بود. و توجهی خاص به معلولان و انجمن داشت و همواره جویای وضعیت انجمن بودند. مرحوم حاج‌احمد سنبل بشر‌دوستی و انسانیت بود، او الگوی انسانیت جامعه‌ای بود که امروز انسان و انسانیت به پایین‌ترین سطحش تنزل کرده است.

در دورانی که بی‌توجهی به انسانیت و انسان‌ها و مسایل اخلاقی به سطح نازلی سقوط کرده است و بسیاری نظاره‌گر مرگ انسانیت شده‌اند. شادروان حاج احمد با اقدامات خیرخواهانه خود بذر انساینت می‌پاشید تا به انسانیت جان و شادابی دهد. او با کمک کردن به دردمندان و در آغوش گرفتن بی‌پناهان با دستان پر مهرش مبدل به مرید واقعی حضرت علی (ع) شده بود، علی‌گونه کمک می‌کرد و هیچ‌گاه احسان و نیکی خود ر ا آلوده به منت نمی‌کرد. وقتی یکی از تلویزیون‌های ایرانی با من تماس گرفته بود تا از او مستندی بسازد این پیام را به ایشان رساندم در پاسخ گفت: «حاضرم به‌شرطی که فیلمم را بعد از مرگم نشان دهند.»

روزی برایم می‌گفت‌: «آقای انصاری بچه بودم دوست داشتم پزشک شوم تا به مردم کمک کنم. دست روزگار مرا به بازار کشاند، ولی به‌خود گفتم اگر از طریق پزشکی نتوانسته‌ام به مردم یاری رسانم، حال از این طریق می‌توانم به آنان کمک رسانم. ایشان دارای ارزش‌های والای انسانی بود، زیرا خدمت به انسانها و توجه به نیازها و حاجات دیگران و سعی در برآوردن آن، انسان را از ارزش‌های والای انسانی برخوردار می‌کند.»

یادش گرامی و روانش شاد باد

۲۲ دی ۱۳۹۰


 


خبر / رادیو کوچه

روز شنبه، 14 ژانویه، امیر قطر، شیخ حمد بن‌خلیفه آل‌‌ثانی، از احتمال اعزام نیروی نظامی به سوریه خبر داده است. این در حالی است که سازمان ملل متحد گفته است که دست‌کم 5000 تن بر اثر حمله ارتش سوریه به تظاهرکنندگان کشته شده‌اند.

به گزارش الجزیره، شیخ‌ حمد که ریاست کمیته بررسی وضعیت سوریه در اتحادیه عرب را بر عهده دارد در یک مصاحبه اعلام کرد که با افزایش درگیری‌ها در کشور سوریه و ادامه سرکوب معترضان توسط ارتش این کشور، لازم به است که این اتحادیه برای پایان دادن به خشونت‌ها تعدادی نیروی نظامی به سوریه اعزام کند.

این در حالی است که بر اساس آخرین گزارش‌ها از منابع حقوق بشری در سوریه، در درگیری‌های روز جمعه که پس از برگزاری نماز این روز آغاز شد، دست‌کم 26 تن کشته شده‌اند. معترضان، تظاهرات روز گذشته را در حمایت از ارتش آزاد سوریه، منسوب به نظامیان جدا شده از ارتش بشار اسد، برگزار کردند.

شیخ‌ حمد نخستین رهبر یک کشور عربی است که با ادامه اعتراض‌ها در سوریه علیه بشار اسد، رییس جمهوری این کشور، از دخالت خارجی علیه سوریه استقبال و حمایت کرده است.

وی تاکید کرد: «ما از ملت هر کشور که به دنبال آزادی و عزت است حمایت می‌کنیم. این یک دخالت نیست، این حمایت از امنیت مردم یک کشور است و همه دنیا باید از این حرکت دفاع کنند.»

بیشتر بخوانید:

«فرمانده نیروی قدس سپاه هفته پیش مهمان بشار اسد بود»


 


محمد مصطفایی / وکیل دادگستری

در تاریخ بیست و ششم اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ پس از روز کارگر وزارت اطلاعات اصفهان مبادرت به بازداشت غیر‌قانونی و بدون حکم قضایی ۱۱ معلم و کارگر نمود. بازداشت‌شدگان پس از بازداشت به مکان نامعلومی منتقل شدند و سپس به بند الف ط زندان اصفهان اعزام گردیدند. برخی از آن‌ها مدت بیست و سه روز و برخی نیز مدت پنجاه روز در سلول انفرادی بوده و از داشتن وکیل مدافع و ملاقات با خانواده خود محروم بودند. پس از آن‌که مامورین وزارت اطلاعات تحت شکنجه‌های جسمی و روحی و روانی از همه متهمان اقرار به هم‌کاری با گروه‌های مخالف نظام اخذ نمود، هر یک از آن‌ها را با قرار وثیقه سنگین پانصد میلیون ریالی آزاد گردیدند.

و اخیرن متهمینی که نام آن‌ها در ذیل می‌آید به مجازات‌های سنگین محکوم شدند.

مشخصات متهمین:

یوسف مهرپویا، جمشید عسکریان، علی هاشم‌پور، حیدر‌علی علیرضایی، غلامرضا رحمانی، علیرضا رضایی، مجتبی شریفی، حسین سرپوقی، بهزاد باقری، غلیرضا ریاحی

اتهامات:

تبلیغ علیه نظام به نفع گروههای مخالف داخل و خارج از کشور (‌حزب کمونیست و سلطنت‌طلب‌)

تبانی به اقدام علیه امنیت داخلی کشور

مشارکت در تشکیل گروه دژبان زاینده رود به قصد اقدام علیه امنیت کشور و بر هم زدن امنیت کشور

نگه‌داری و استفاده از تجهیزات ماهواره‌ای

مجازات‌ها

تبلغ علیه نظام … به استناد ماده ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی هریک به پنج ماه حبس تعزیری

اقدام علیه امنیت کشور به استناد ماده ۶۱۰ هر یک به دو سال حبس تعزیری

مشارکت در تشکیل گروه دژبان زاینده رود به استناد ماده ۴۹۸ قانون مجازات اسلامی هریک به دو سال حبس تعزیری

نگه‌داری ماهواره نسبت به کسانی نگه‌داری ماهواره نموده‌اند، هر یک سه میلیون ریال جزای نقدی

مستندات:

استناد دادگاه به حکم صادره علیه متهمان، محتویات پرونده، کیفرخواست صادره، دفاعیات غیر موجه متهمین در جلسه دادگاه، دفاعیات غیر موجه وکیل علیرضا رضایی و اقرار متهمین به نگهداری و استفاده از تجهیزات ماهواره‌ای بوده است.

آن‌چه از نظر گرامیتان گذشت، اتهامات و مجازات و مستنداتی بود که قاضی شعبه ۱۰۲ دادگاه جزایی زرین شهر و دادرس علی البدل دادگاه انقلاب اسلامی زرین شهر آقای طاوسی صادر نموده است. در این دادنامه به جزییات پرونده اشاره نشده و صرفا قاضی این شعبه با مرقوم نمودن‌، محتویات پرونده بسنده کرده است. از طرفی کیفرخواست از جمله دلایل اثبات نجرمیت افراد به حساب نمی‌آید و این قاضی کیفرخواستی را که خود ادعایی بیش نیست در زمره دلایل به حساب آورده است مصاف به این‌که قاضی دادگاه می‌بایست شرح دهد که چرا دفاعیات متهمان غیر موجه بوده است.

ماده ۲۱۴ قانون آیین دادرسی کیفری مقرر می‌دارد: رای دادگاه می‌بایست مستدل و موجه بوده و مستند به مواد قانونی و اصولی باشد که بر اساس آن صادر شده است. این در حالی است که حکم صادره علیه متهمین که مجازات بسیار سنگینی را در بر گرفته است، به هیچ عنوان مستدل و موجه نبوده و قاضی دادگاه صرفن خواسته است، خارج از استقلال قضایی خود، عده‌ای از اقشار ضعیف و زحمت‌کش جامعه را به مجازات محکوم نماید.

در این پرونده هیچ کدام از متهمین اقرار به ارتکاب جرم ننموده‌اند. در چنین مورد ماده ۱۹۴ قانون آیین دادرسی کیفری مقرر می‌دارد: «هر‌گاه متهم اقرار به ارتکاب جرمی نماید و اقرار او صریح و موجب هیچ‌گونه شک و شبهه‌ای نباشد و قراین و امارات نیز موید این معنی باشد، دادگاه مبادرت به صدور رای می‌نماید و در صورت انکار یا سکوت متهم یا وجود تردید در اقرار یا تعارض با ادله دیگر، دادگاه شروع به تحقیق از شهود و مطلعین و متهم نموده و به ادله دیگر نیز رسیدگی می‌کند.» ملاحظه می‌فرمایید که در این پرونده قاضی دادگاه برخلاف این دو ماده قانونی مبادرت به انشا رای نموده است، هر چند اکثریت قریب به اتفاق آرایی که توسط دادگاه‌های قوه قضاییه جمهوری اسلامی صادر می‌گردند، به این شکل بوده و از لحاظ شکلی با مشکل جدی مواجه هستند. بدیهی است زمانی که ارکان شکلی و اصلی یک پرونده قضایی به درستی تشکیل نگردد، ورود در ماهیت پرونده فاقط وجاهت خواهد بود. اما دادگاه علارغم این‌که برخلاف مواد قانون آیین دادرسی کیفری اصل را بر مجرمیت متهمین گذارده، همگی را به استناد مواد ۴۹۸، ۵۰۰ و ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی محکوم کرده است. جرایم و مجازات هایی که برای مجرمین سیاسی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

علت اصلی بازداشت متهمین این بوده است که دو روز پیش از روز کارگر آقای هاشم‌پور و شریفی که هر دو در کارخانه ذوب آهن اصفهان مشغول به کار بوده‌اند به دلیل وضعیت بغرنج شغلی خود از دیگر کارگران شرکت ذوب آهن دعوت به عمل می‌آورند که در روز کارگر گردهایی را تشکیل داده و اعتراض خود را نسبت به وضعیت کارگری در این روز مهم بیان کنند. این دو اعلامیه‌ای تنظیم و مشغول پخش اعلامیه در محل کار خود می‌شوند. در اولین روز پخش اعلامیه این دو در اصفهان بازداشت می‌گردند و متعاقب آن مامورین وزارت اطلاعات اقدام به بازداشت افراد دیگر می‌نمایند که گویا برخی از آن‌ها اقدام به نصب پرچم ایران با نشان شیر و خورشید نموده بودند.

دادگاه بدون توجه به موازین قانونی تعدادی از بازداشت‌شدگان را به اتهام استفاده از پرچم شیر و خورشید و تعدادی را به اتهام پخش اعلامیه دعوت به گردهمایی محاکمه می‌نمایند. این در حالی است که اعمالی که توسط متهمین انجام شده است بر فرض صحت نیز فاقد عنوان مجرمانه است. متهمین در دادگاه اتهامات خود مبنی بر ارتباط با گروه‌های معاند نظام را مردود اعلام نموده‌اند اما کارشناس ویژه وزارت اطلاعات قاضی را تحت فشار قرار می‌دهد تا همه متهمان را که از اقشار ضعیف جامعه هستند به حبس‌های بلند‌مدت و بی‌دلیل محکوم نماید.


 


دفتر سیاسی حزب دمکرات کردستان، با انتشار بیانیه‌ای به اعلام موضع این حزب در قبال انتخابات نهمین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی پرداخته است. این در حالی است که برخی از گروه‌ها و احزاب منسوب به اصلاح‌طلبان نیز از عدم شرکت و تحریم‌ این انتخابات سخن گفته‌اند.

متن این بیانیه در پی آمده است:

هم‌میهنان گرامی!

مردم مبارز کردستان!

رژیم جمهوری اسلامی در صدد است روز 12 اسفند ماه 1390 نهمین دوره‌ی انتخابات مجلس شورای اسلامی را برگزار نماید و بدلیل آن‌که‌ در شرایط حاضر بیش از هر زمانی از توده‌های مردم بریده‌ است، دیریست‌ به‌ تکاپو افتاده‌ تا در این روز حتا‌الامکان مردم بیش‌تری را بر سر صندوق‌های رای گردآورد. بدین منظور هر گونه‌ ابزاری‌– از تهدید به‌ بریدن نان مردم گرفته تا دادن وعده‌ی پاداش‌های گوناگون‌– را به‌کار می‌گیرد غیر از مکانیزم درست تشویق مردم به‌ شرکت در انتخابات، که‌ عبارتست از آزادی کاندیداتوری‌‌‌ و رای دادن و تضمین یک انتخابات آزاد و دمکراتیک.

انتخابات در کشورهای آزاد و دمکراتیک فرصتی است مناسب تا توده‌های مردم از طریق محول کردن مسوولیت اداره‌ی امور کشور به‌ نمایندگان مورد اعتماد خود، اصل حاکمیت مردم بر مردم را پیاده‌ نموده و سرنوشت خویش را به‌دست بگیرند. بر این اساس بزرگ‌ترین ناحقی و ظلمی که‌ دولت‌های دیکتاتور نسبت به‌ شهروندان خویش روا می‌دارند عبارتست از این‌که‌ امکان شرکت آزادانه‌ در انتخابات یا به‌ عبارتی روشن‌تر امکان تاثیر گذاری بر سرنوشت خویش را از آنان سلب نماید. بر همین اساس بایکوت انتخابات از سوی آحاد و گروه‌های هر کشوری نامطلوب‌ترین گزینه‌ای است که‌ حاکمیت‌های دیکتاتور بر آن‌ها تحمیل می‌نمایند.

در ایران اسلامی از همان ابتدا انتخابات و رفراندوم از ماهیت خود تهی گشته‌ و طبق مبانی فلسفی جمهوری اسلامی، این رژیم مشروعیت خود را از مردمی که‌ بر آن‌ها حکومت می‌کند، کسب نمی‌نماید. به‌ همین دلیل براه انداختن انتخابات عمدتن تلاشی بوده‌ برای جلب توجه‌ افکار عمومی داخل و خارج از کشور. اما هر بار ابعاد گسترده‌تری به‌ این روند داده‌ شده‌ و می‌توان گفت در انتخابات اینبار به‌ اوج خود رسیده‌ است.

جمهوری اسلامی به‌ تجربه‌ دریافته‌ است که‌ کوچک‌ترین گشایشی در انتخابات و به‌طور کلی فضای سیاسی ایران به‌ مردود شمردن نظام ایدئولوژیکی تحمیلی در کلیت خود می‌انجامد. به‌ همین دلیل کاربدستان رژیم با تجربه‌ای که‌ از برخی از انتخابات گذشته‌ی مجلس یا ریاست جمهوری اندوخته‌‌اند، مترصد آنند که‌ این‌بار حلقه‌ی «خودی»ها را آن‌قدر تنگ نمایند که‌ حتا برخی از به‌قول آن‌ها «نزدیک‌ترین یاران امام» هم جایی در آن نداشته‌ باشند. به‌ همین دلیل می‌بینیم که‌ شخص «رهبر» به‌ میدان آمده‌ و به‌صراحت اعلام می‌دارد آن‌هایی که‌ روزی از روزها بر خلاف خواست و میل وی عمل کرده‌اند، تا هنگامی‌که‌ از هر گامی که‌ به‌سود مردم و خواست‌های آنان برداشته‌اند توبه‌ نکنند، نمی‌توانند در هیچ انتخاباتی شرکت نمایند.

می‌دانیم که‌ اوضاع در کردستان در مقایسه‌‌ با دیگر مناطق بسیار بدتر است. مردم کردستان در مقاطع بسیار به‌ جمهوری اسلامی و دست‌اندرکارانش «نه» گفته‌ و در مقابل سیاست‌های ضد‌انسانی آن ایستادگی کرده‌اند. به‌ همین دلیل کردها بدون آن‌که‌ گناهی از آنان سرزده‌ باشد از دیدگاه مقامات رژیم گناه‌کارند و همواره‌ به‌ دیده‌ی تردید به‌ آن‌ها نگریسته‌ می‌شود. در قاموس گردانندگان جمهوری اسلامی کرد دلسوز کسی است که‌ به‌ ملت خود پشت کرده‌ و همه‌ی توان خود را در خدمت مقاصد ضد انسانی رژیم ولایت فقیه‌ قرار دهد.

در رابطه‌ با انتخابات، در ایران و به‌ویژه‌ در کردستان افراد مورد اعتماد مردم یا از طریق رد صلاحیت از رقابت‌های انتخاباتی دور نگه‌داشته‌ می‌شوند، یا با دست‌کاری در نتایج انتخابات و انتصاب مهره‌های مورد نظر مقامات رژیم، به‌عنوان بازنده‌ی رقابت‌های انتخاباتی معرفی می‌گردند و یا اگر به‌ هر دلیل به‌ مجلس یا دیگر ارگان‌های باصطلاح منتخب راه یافتند، به‌ دستورافراد و ارگان‌های غیر‌منتخب صدایشان خاموش و نقطه‌‌نظراتشان مسکوت می‌ماند.

به‌علت آن‌که‌ در این دوره‌ نیز هیچ‌گونه‌ ویژگی انتخابات آزاد در انتخابات مجلس وجود ندارد، به‌دلیل آن‌که‌ نه‌ رژیم جمهوری اسلامی و نه‌ هیچ‌کدام از کاندیداها دارای برنامه‌ی اعلام شده‌ای برای ایجاد تغیرات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به‌سود مردم نیستند، به‌خاطر آن‌که‌ نه‌ کاندیداتوری و نه‌ انتخاب آزاد بوده‌ و نه‌ هیچ تضمینی برای عدم دست‌کاری نتایج انتخابات وجود دارد و سرانجام به‌ سبب آن‌که‌ مجلس ایران از هیچ صلاحیتی جهت تصمیم‌گیری آزادانه‌ برخوردار نیست و کلیه‌ی مصوبات آن از بالا به‌ آن دیکته‌ می‌شود، حزب دمکرات کر‌دستان انتخابات دوره‌ی نهم مجلس را بایکوت می‌نماید.

می‌دانیم که‌ کاربه‌دستان رژیم در کردستان و دیگر مناطق برای گرم کردن بازار انتخابات به‌ رقابت‌های عشیره‌ای و منطقه‌ای و فرقه‌ای دامن می‌زنند. اما امیدواریم مردم ایران و به‌ویژه‌ کردستان هشیارتر از آن باشند که‌ در دام این حیله‌ی مزدوران گرفتار آیند و بدین ترتیب این نقشه‌ را خنثا نمایند. هم‌چنین اطلاع داریم که‌ عوامل حاکمیت می‌کوشند با تهدید مردم به‌ قطع یارانه‌ها و دادن وعده‌ی برخی امتیازات مادی آن‌ها را به‌پای صندوق‌ها بکشانند. مردم هشیار کرد نباید در پی این تهدیدات نیز از میدان بدر روند. یارانه‌ بخش کوچکی از حقوق تضییع شده‌ی مردم بوده‌ و بخششی نیست که‌ آن‌ها بتوانند آن‌را ارمغانی از سوی خود به‌شمار آورده‌ و از این جهت بر مردم منت بگذارند.

به‌منظور آن‌که‌ بایکوت انتخابات، که‌ این‌بار تصمیم اکثریت مردم و نیروهای سیاسی است، به‌ شیوه‌ای شکوه‌مند به‌مرحله‌ی اجرا درآید، حزب دمکرات کردستان خواستار آنست که‌ روز دوازدهم اسفند ماه 1390 همه‌ – به‌ویژه‌ در کردستان– در منازل خود باقی بمانند و بدین ترتیب تا آن‌جا که‌ ممکن است رژیم و مزدورانش را تنها بگذارند.

دفتر سیاسی

حزب دمکرات کردستان

20/10/1390 (11/1/2012) ‌‌


 


نشریه‌ی رادیکال وابسته به «ارگان شورای دانش‌جویان و جوانان چپ ایران» است.

فایل پی‌دی‌اف شماره‌ی ششم را از این‌جا مشاهده کنید.

در این شماره می‌خوانید:

1. خطر جنگو ضرورت تاکید بر سیاست‌ چپ رادیکال

2. کربلا کربلا ما شاید نیاییم! (درباره ی جنگ ارتجاع-امپریالیستی ایران و عراق)

3.  16‌آذر، قهر انقلابی، مردم و مبارزه

4. چرا؟ (بحثی درباره‌ی جنبش دانش‌جویی)

5. برای چی به ما هم خوش نگذرد؟‌ (گفت‌وگو با شورا مکارمی)

6. کردستان و تردیدها ـ قسمت اول:کردستان در چنبره‌ی ناسیونالیسم  جدید

7. حکایت دل‌داده‌گی و خیانت فمینیست‌های اسلامی‌ی ایران و ترکیه به حاکمیت «اسلام معتدل»

8. سیاست در سایه‌ی اسلحه

9. رای سازمان ملل متحد  اشغال فلسطین و مبارزه برای آزادی

10. ارقام و تاریخ​چه​ی مختصری درباره​ی فلسطین

11.  بیانیه‌ی شورا به مناسبت 16 آذر، روز دانش‌جو


 


خبر / رادیو کوچه

به گزارش رسانه‌های منسوب به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، روز شنبه، 14 ژانویه، جمعی از معترضان منسوب به بسیج جمهوری اسلامی، برابر منزل حسین علایی، از فرماندهان پیشین جنگ ایران و عراق، دست به تجمع زده و به سردادن شعار پرداختند.

به گزارش فارس، تعدادی از معترضان که در این تجمع شرکت داشته آقای علایی را یکی از مخالفان نظام جمهوری اسلامی و حامی جریانی که از آن به عنوان «فتنه» نام می‌برند دانسته و خواستار تغییر موضع این عضو هیت علمی دانش‌گاه امام حسین شده‌اند.

این اعتراض‌ها در حالی صورت گرفته است که حسین علایی چندی پیش اقدام به انتشار نامه‌ای کرده که در آن نظام جمهوری اسلامی را با نظام پهلوی به صورت غیر مستقیم مقایسه کرده و به عدم توجه به اعتراض مردم و برخورد خشن از سوی ارکان نظام جمهوری اسلامی با معترضان هشدار داده است.

بیشتر بخوانید:

«قیام ۱۹ دی از نگاهی دیگر»


 


نامه هجدهم:

سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

من این نامه را برای جناب شما سه چهار ماه پیش، درست فردای همان روزی نوشته ام که برادرانِ سپاهی به خانه ی روستایی و پدری من هجوم آوردند و بساط فیلمسازی مرا بار کردند و بردند تا به گمان خود اجازه ندهند من ازوحشت سرای اطلاعات وسپاه برای شما فیلم بسازم و شما را ازچند وچون رفتار هیولا گونشان با متهمان آگاه کنم.

اما اکنون، بنا بر انتشار آن دارم. به این دلیل که انتشار این نامه، آنهم درست بیخ گوش انتخابات مجلس، نه یک حرکت مغرضانه و ناجوانمردانه، که عین درستی و فرصت سنجیِ مشفقانه است. شاید انتشار این نامه، و سیل نامه هایی که بعد ازاین به سمت خانه ی شما روی خواهد آورد، جناب شما را برآن متمایل کند که زمان انتخابات را به فرصتی دیگرموکول فرمایید.  معمولاً برگزاری انتخابات در یک کشور به شرایطی چند محتاج است که نخستینِ آن، وضعیت منطقی و متعادل جامعه است. متأسفانه این روزها روند اوضاع درکشورما متعادل نیست. شمّ درست رهبریِ شما اتفاقاً همین روزها باید بکار افتد.

ما صدای غلغل هزار حادثه را از درون این جامعه می شنویم. ظهور این همه بحران داخلی و بین المللی، و رواج و گسترش این همه فضای امنیتی برای محدود کردن معترضان و منتقدان، و حتمی شدن این همه انشقاق میان مردم، و پرهیز معترضان ازشرکت در انتخابات، نشان دهنده ی اوضاع نامتعارف در کلیت کشوراست. اطمینان دارم انتشار سیل آسای نامه هایی که بلافاصله بعد از انتشار این نامه شما را مخاطب خود قرار خواهند داد، علاوه بر ترغیب جناب شما برای به تعویق انداختن زمان انتخابات، ما و شما را به گردونه ای از آزمونهای اعتقادی مان نیز درمی اندازد تا بداینم رفتار ما تا کجا با آنچه که پیوسته شعارش را می دهیم، تناسب دارد.

پیش ازآوردن اصل نامه اجازه بدهید به یک خطای خودمانی اشاره کنم. این خطا، هم توسط ما که مخاطبان آرام و شنوای شما بوده ایم، هم توسط شما که مبدعِ تلفیقِ تاریخیِ اندیشه های خود بوده اید، درمیان ما رواج یافته است. منتها دربرآمدنِ این خطا، شاید آن کسی که بیش ازهمه ی مردم ایران سهم و نقش داشته، خودِ شما باشید.

بدون لکنت بگویم: این شما بوده وهستید که دراین سالهای رهبری، مرتب از " عوام و خواص " فرموده اید، وازفتنه ها و توطئه ها و خروج مخالفان از گردونه ی اطاعت ازعلی(ع). این شما بوده و هستید که به تناسب روحِ سخن، ازعبرت های عاشورا سند آورده اید. نیزبه تأسی از جناب شما، این هواداران و امامان جمعه ی شما بوده و هستند که مرتب به سرنوشت خوارج اشاره می فرمایند، و معترضان را با آنان یکی، و شما را با علی (ع) مترادف می دانند. مگراین خود شما نبوده و نیستید که مخالفان سیاسی خود را به چونیِ سرنوشت طلحه و زبیر انذارمی دهید؟ طوری که شنونده ی سخنان شما بلافاصله می داند: کسی که مخاطبان خود را به گسستِ تاریخیِ طلحه و زبیراشارت می دهد، غیرمستقیم به علی بودن خود بشارت می دهد.

درتازه ترین گویشِ اینچنینی خود، دردیدار با حامیانِ قمیِ خود به وضعیت فعلی ایران اشاره فرمودید. که: وضعیت فعلی ایران، همسنگ بدر و خیبراست. این یعنی: جایگاه شما همان جایگاه پیامبراست و وضع مخالفین شما همان وضع کفارقریش و یهودیان مدینه.

این ترادفِ بی دلیل و بدون پشتوانه، گرچه در بزنگاههای نیاز، مردمان عوام را به جانبداری ازما و شما بسیج کرده اما دربسیاری از مواقع، به دشواری کارما نیزانجامیده است. رازاین دشواری را درهمین نامه با شما خواهم گفت. اما چرانگویم: ایکاش شما همچنان یک طلبه ی جویای حق باقی می ماندید وبا خطابه های شورانگیز خود به همه ی ما راه می نمودید و هرگز به جایگاهی که سرشاراز رسالت و مسئولیت است دخول نمی کردید. بنا به تکرار همان علی علی ها، و عوام وخواص ها، و خوارج گویی ها، اکنون شما چه بخواهید و چه نخواهید، هرقدم تان با قدم های علی و اولاد علی مقایسه می شود، و دستگاههای این نظام اسلامی نیز با: آنچه که پیامبرو امامان می گفتند و سفارش می فرمودند.

مردم در مواجهه با هرفلاکتی که مثلاً در دستگاه قضاییِ ما دست به دست می شود، و آسیب های آشکاری که در دولت و مجلس وهرکجا به جان جامعه می نشیند، بلافاصله شما را درجایگاه متولی ومقصر اصلی می نشانند و از شما انتظار پاسخگویی و پوزش خواهی – همانند علی(ع) – دارند. این که: حالا که شما خودت را علی می دانی و مابقی را کوفی، بفرما، این شما و این فاجعه ای به اسم تحقیرو غارت و عقب ماندگی. این شما و این رواج بی ادبی، و رواج دزدی درمیان حامیان شما. بیا و مثل علی پاسخ بگو باش و همانند او از مردم و از تاریخ عذر بخواه!

واما اصل نامه:

" من یهودی تو علی"

سلام به رهبرگرامی،

درعالم خیال، هم شما برقله ی بلندِ برتری بنشینید، وهم من بنا به دلایلی که خواهم آورد، خفیف وخوار می شوم. حُسنِ عالم خیال دراین است که هم ما هم شما می توانیم درهرکجا قرار گیریم و به قالب هرکس فرو شویم. اگر موافق باشید، من و شما با هم به دوردست های ایمانیِ خویش سفر می کنیم. و مردمان امروزِ ایران و جهان را به تماشای این سفر خیالین فرا می خوانیم.

با پوزش از یهودیان شریف سرزمینمان ایران، بنا را براین بگذاریم که من محمد نوری زاد، یک یهودیِ عنود و بد کردارم. ازاین فرودست ترآیا؟ وباز بنا را براین بگذاریم که: سیدعلی خامنه ای،  مالک اشتر نخعی که نه، بل خود امیرمومنان علی(ع) است. از این فرا دست ترآیا؟  ساحت سوم را  به برجِ بلند قاضی القضات کشورمان جناب لاریجانی احاله می دهیم. که توسط  خود شما که نه، بل به حکم مستقیم علی مرتضی بر مسند بی بدیل قضاوت جلوس فرموده است. نیک تراز این آیا؟  پس شکوائیه ی بی ریای من بدینصورت به محضرقاضی القضات حضرت خامنه ای تقدیم می گردد:

شاکی:

یهودی بد سابقه و بدکرداری به اسم محمد نوری زاد. ایرانی الاصل. کارمند بازنشسته. به نشانیِ ایران.

مشتکی عنه :

امیرمومنان سید علی خامنه ای. ایرانی الاصل و رهبر مردم ایران از بیست و سه سال پیش تاکنون. به نشانی بیت رهبری.

موضوع شکایت:

یک : شفاف نبودن مواضع پولی امیرالمومنین و نبود  نظارت بر چند و چون هزینه های تحت امر وی.

دو: آسیب رسیدن به ذخایر انسانی و اعتباری و معرفتی و ایمانی و پولی مردمان ایران چه درداخل و چه در سطح جهان درزمان رهبری امیرالمومنین سید علی خامنه ای. و این که در زمان رهبری وی، اسلام از هرزمان دیگر خوار و خفیف تر شده و ایران درجدول های خفت جهانی، به مراتب بالایی دست یافته است.

سه: رواج فضای امنیتی و رعب و وحشت درکشور توسط دستگاه های تحت امر ایشان.

چهار: سرعت گرفتن فرارمغزها و کسانی که به هردلیل درکشورشان احساس امنیت نمی کرده اند.

پنج: به حاشیه رفتنِ قانون در کلیت کشور در زمان رهبری وی.

شش: برآمدن دزدان سیری ناپذیری چون سپاه پاسدارانِ تحت امرایشان و ورود بی درو پیکرِ این جماعت به خط قرمزهای اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی.

هفت: فرو شدن کشور به دامان حادثه های آسیب زا و تحمیل تحریمهای بین المللی برکشور و حتی بدهکار کردن نسل های آینده به مجامع جهانی.

هشت: دایرشدن مجلس خبرگانِ بی خاصیت، و فیلترمشمئز کننده ای به اسم نظارت استصوابی برای آنکه علمای آزاده اما مخالف نتوانند به این مجلس ورود کنند. وبه همین دلیل، طولانی شدن دوران رهبری ایشان بدون این که دستگاه ومرجعی شهامت آسیب شناسی این دوران را داشته باشد.

نه: رواج سانسور شدید و از ریخت انداختن رسانه های ملی و مردمی و قفل بستن بر منبرها و تریبون ها.

ده: حقیرکردن ایرانیان درسطوح مختلف چه درداخل و چه خارج، بویژه حقیرکردن اندیشمندان و کارشناسان و روحانیان.

یازده: خوار و خفیف شدن دستگاه قضایی ومجلس شورا، وبرزمین کوفتن شأن قضا و نمایندگی، و روبیدن مفهومی به اسم استقلال دستگاه قضا وروبیدنِ شهامتِ نقد و اعتراض از کلیت مجلس.

دوازده: تربیت و گسیل اوباشان مذهبی به درخانه ی شخصیت ها وعلمای معترض و کوی دانشگاه و به هم زدن مجالس و تخریب منازل منتقدان درزمان رهبری وی و موضع گیری نکردن و پوزش نخواستن وی در این خصوص.

سیزده: خنده دارشدنِ اصل انسانیِ "ممنوعیت ورود به حریم خصوصی مردمان" با ورود هیولاهای اطلاعاتی و سپاهی به داخل منازل مردم و دزدیدن اموال شخصی آنان و شنود مکالمات تلفنی و انتشار اسرار خصوصی مردم دررسانه های جمعی درزمان رهبری ایشان.

چهارده: کشته شدن دهها نفراز منتقدان توسط دستگاههای تحت امرایشان و احاله ی این قتل ها به  صهیونیست ها و پرهیزاز پوزش خواهی و روشنگری و معرفی مقصران فاجعه های خاموش. و شکنجه و اعتراف گیری ازعاملین درجه ی چند این کشتارها با این رویکرد که آنان به دستگاهها ومحافل استکباری و صهیونیستی و مجامع فساد وابسته اند. شرم آورترین سند این فاجعه ی فراموش نشدنی، نحوه و محتوای بازجویی از همسر سعید امامی است.

پانزده: آگاهی امیرالمومنین از مرگ هزاران نفر از شهروندان بخاطر توزیع سوخت های غیراستاندارد و مرگ های ناشی ازانتشار سیگنال های آسیب زا برای ایجاد پارازیت و پرهیزوی از فراخوانی مقصرین این فاجعه های جاری و ارجاع آنان به دستگاه قضایی.

شانزده: آگاهی ایشان از زندانی کردن و شکنجه ی معترضان سیاسی با دادگاهها و رأی های از پیش مشخص و زندانی کردن رهبران جنبش اعتراضی مردم بدون تشکیل دادگاه و آگاهی مولای متقیان از پرونده ها و انواع شکنجه ی مأموران سپاهی و اطلاعاتی با متهمین از قبیل زندان انفرادی، ضرب و شتم، فحش و ناسزا، تهدید، ارعاب، بهم ریختن امنیت روانی و خانوادگی و خصوصی متهمین.

هفده: سلب حق قانونی راهپیمایی معترضانه از مردم معترض،  بنحوی که در تمام مدت طولانی رهبری امیرالمومنین خامنه ای حتی یک مورد به مردم اجازه ی راهپیمایی داده نشد.

وهجده: …..

رهبرگرامی،

با عنایت به شکایت آن مردِ یهودیِ کوفی ازعلی(ع) خلیفه ی وقت، وکشاندن خلیفه به محکمه ای که قاضی اش را خودِ خلیفه گمارده بود، ومحق شناخته شدن آن یهودیِ کوفی، و شکستِ خلیفه درآن محکمه ی تاریخی، من نیز که یک یهودی بدکردار این سرزمینم، از خود شما که خلیفه ی  دوران ما هستید، به محضر قاضی القضات جناب شما شکایت می برم.

بدیهی است اینها که برشمردم، فعلاً اتهام وادعاست ونه جرمی اثبات شده. شما می توانید در محکمه ی مطلوبی که ما آرزوی برگزاری اش را داریم از خود دفاع بفرمایید. احتمال دارد مقصرباشید یا ازهمه ی اینها مبرا شوید.

مهم: حضور شما در آن محکمه است. و نشان دادن این که: اگر آمریکایی ها با اعتنا به استقلال دستگاه قضایی شان می توانند رییس جمهورشان را به محکمه ای مستقل فرا بخوانند و جلوی چشم مردم دنیا مفتضحش کنند، نظام جمهوری اسلامی ایران نیز این ظرفیت را دارد که به تأسی از آموزه های اسلامی خویش، رهبرکشور را بنا به شکایت  یک شهروند، یک یهودیِ معترض، به دادگاه بخواند و از رهبر بخواهد به پرسش ها و موارد اتهامی پاسخ بگوید.

اگر با من به محکمه آمدید و شانه به شانه ی من در حضور قاضیِ خود و در جلوی چشمِ مردم ایران و جهان به شکایت منِ یهودی پاسخ گفتید، ما و شما را معلوم می شود که هرآنچه در این نظام دست به دست می شود، بویژه رفتار و مواضع و سخنان خود شما، متاثر از خّلق و خوی خوبانِ ایمانی ماست.

دراین صورت، منِ یهودی خواهم دانست، وهمگان خواهند دانست: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از حقیقتی آسمانی شیرمی نوشد ومسئولان نظام از رهبری تا ریاست دستگاه قضا جز فرابردن این حقیقت آسمانی،  دأب دیگری ندارند.

واگرنه، آمدید و به شکایت من و به شکایت آنانی که حقوق تباه شده ی خود را از شما مطالبه می کنند، بهایی قائل نشدید، ویا حتی بلافاصله بعد از انتشار این نامه، دستور بازداشت و شکنجه ی این یهودیِ بدکردار اما شاکی را صادر فرمودید، به من و به همه ی تاریخ تشیع حق خواهید داد که راه و روش حاکمان و پادشاهان زورگوی تاریخ را پیش پای شما فرش کنیم، و خاکستر تباه شده ی آرزوهای این انقلاب نگون بخت را درمطلع فهم خویش بر سربیفشانیم، و قاضی شما و دستگاه های امنیتی و نظامی شما و نمایندگان و مأموران شما را درردیف عمله های ظلم جای دهیم.

رهبرگرامی،

من با اجازه ی شما و با اطمینان از سعه ی صدر شما و امنیتی که شخص شما برای ما فراهم خواهید آورد، و درراستای بازخوانیِ این حق فراموش شده، واین که شکایت از حاکمان دریک نظام اسلامی، حق حتمی و غیرقابل انکار شهروندان است، ازهمه ی اقشارجامعه، ازنام آشنایان تا گمنامان، از نمایندگان ادوار مختلف مجلس، از قاضیان سابق و اکنون، از دولتمردان و کارشناسان، از دانشگاهیان، از دانشمندان و فرهیختگان و اندیشمندان و روحانیان، از مهاجران و درخانه ماندگان، از نویسندگان و هنرمندان، از فرهنگیان و نظامیان، از زندانیان و خانواده های آنان، ازصنوف سیاسی وحتی صنوف صنعتی و بازرگانی، از دختران وپسران جوان، بویژه از بانوان، چه درداخل و چه خارج، از آنانی که به هردلیل جلای وطن کرده اند و درحسرت بازگشت به میهن خود می سوزند، وحتی از روستاییان بی نشان، تقاضا می کنم دست به قلم ببرند و نامه هایی شکوه گون به دستگاه قضایی کشورمان بنویسند و شکایت های مصلحانه ی خود را از جناب شما مطرح کنند. البته بی آنکه قلم خود را به الفاظ ناشایست بیالایند.

با نگارش این نامه ها، مردمان ما  دریک حرکت خیرخواهانه وملی، به واشکافی و بازگوییِ خسارت ها و آسیب های سالهای رهبری شما  خواهند پرداخت. بویژه آن آسیب هایی که شخص شما در ظهورآنها سهم و نقش مستقیم داشته اید. قصد ما از طرح این شکایت ها، هرگز به این نیست که به قول آقای شریعتمداری کیهان و همفکران ایشان با جاسوسان و دشمنان قسم خورده ودرکمین نشسته ی کشورمان دریک جبهه قرار گیریم. بل می خواهیم این سنت فراموش شده ی اسلامی را احیا کنیم و غبار از روی آن بزداییم. درست همان کاری که خود شما باید دراین سالهای طولانی رهبری، از مردم و از دستگاهها و از مجلس خبرگان می خواستید و نخواسته اید.

نخستین فایده ی این حرکت بزرگ این است که ما به جهانیان اعلام خواهیم کرد: چرا ازما بد می گویید؟ بیایید و خود به چشم خود ببینید و خود قضاوت کنید! اینجا ایران است. جمهوری اسلامی ایران. دراین کشور، همه ی اقشارجامعه، از درس خوانده تا بی سواد، از فقیر تا غنی، ازنام آشنا تا بی نشان، همه  می توانند ازرهبرشکایت کنند و او را به محاکمه فرا بخوانند و اصلاً نیز به زندان و تنگنا درنیفتند.

پس من با اجازه ی جناب شما، وبا این تضمین که درجمهوری اسلامی ایران، نقد مسئولان و حتی نقد وشکایت ازشخص رهبری درراستای امربه معروف و نهی از منکر قرار دارد و هیچ عاقبت تلخ و هیج رفتار نانوشته ای برمنتقدین و شاکیان مترتب نیست، از همه ی مردم، بویژه آنانی که از شما بهر دلیل شاکی اند و مجالی برای طرح شکایت خود نیافته اند، دعوت می کنم با امنیت کامل و بدون ترس و بدون لکنت از شما به دستگاه قضایی خودمان شکایت برند و طرح دعوا کنند. این امنیتی که شما برای شاکیان و البته برای خود حقیر تدارک می بینید، نام شما را در امتداد حاکمان خوبی که سخن شاکیان خود را به دامان دشمنی درنمی اندازند و حتی به آن بها می دهند و خود با پای خود به محکمه می روند، ثبت و ضبط خواهد کرد.

باردیگر با صدای بلند تکرار می کنم: به پیربه پیغمبراین شکایت کردن از رهبر، مستقیماً به تأسی از شیوه ی مردمداری و مملکت داری علی(ع) است و هیچ ربطی به خط و ربط اجانب و دستگاههای جاسوسی و تحریک منافقان و معامله با دشمنان داخلی و خارجی ندارد. بلکه متأثر از رویه ای است که علی مرتضا به ما و به رهبر ما آموخته و ما را به پرهیزاز لکنت گرایی در برابر حاکمان تشویق و ترغیب فرموده است. خود شما نیک تراز همه می دانید اگراین پیشنهاد از چشمه ای درست نور نمی نوشید، تاریخ تشیع، هرگزبا لذت ازشکایت آن یهودیِ کوفی و به محکمه کشاندن امیرمومنان یاد نمی کرد و به آن واقعه غرور نمی ورزید.

سخن آخراین که: پیش ازفرارسیدن زمان آن محکمه ی خوب و خواستنی، خواهشمندم عجالتاً دستور فرمایید آندسته از برادران سپاه واطلاعات که به برداشتن وسایل زندگی مردم علاقه ی ویژه ای دارند، ابزارو وسایل شخصی من و سایرین را که سالها پیش برداشته اند و برده اند، به ما بازبگردانند. البته ما شکایت ازدزدی های تریلیاردی وآسیب های این دستگاهها را، وخراشی را که اینان به جان جامعه درانداخته اند، نه به برگزاری محکمه ای خیالین، که به برپایی محکمه های حقیقی درهمین نزدیکی ها موکول می کنیم. والسلام علی من التبع الهدی.

با احترام و ادب

بیست و سوم دیماه سال نود

بدرود تا جمعه‌ای دیگر

——————————-

نامه هفدهم:

به نام خدایی که عقل آفرید

سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

این روزها اگرچند خبرداغ کشوررا رصد کنیم، یکی از آنها داغیِ خبر انتخابات است. و این که جماعتی بدان مشتاق اند و جماعتی از آن رویگردان. عده ای قصد وغرض هایی بکار بسته اند تا به مجلسی دیگر، ازجنس همین که آخرین نفس هایش را می کشد دست یابند، وکسانی دیگر، انتخابات را نمایشی بیش نمی دانند و بنا ندارند در این نمایش هیچ درهیچ، نقش سیاهی لشکررا بعهده بگیرند. خلاصه این که جماعتی به این مجلس طمع بسته اند و جماعتی از آن دل بریده اند. دراین میان، من می خواهم مخالف جریان رودِ معترضان شناکنم. می خواهم تمام نفرت ها و رنج ها و زخم هایم را درکیسه ای فرو بریزم وسرکیسه را ببندم و آن را پای دیوارخانه ی شما خاک کنم و با شما تا محل اخذ رأی بروم و رأی بدهم.

من ازهمه ی آنانی که تمایلی به حضوردرانتخابات ندارند، وازآنانی که به تحریمی نانوشته روی برده اند، تقاضا دارم بعد از مطالعه ی این نامه با من همراه شوند و تنور انتخابات را گرما بخشند. شاید پدران و مادرانی که هنوز خون فرزندانشان تروتازه و بلاتکلیف است به من بگویند: ای نابکار، آخرنیش خود را به جان این جنبش مظلوم فرو کردی و زهرخودت را ریختی و ذات ناجورت را برملا کردی. که می گویم: هرکسی را نقطه ضعفی است. بله، نقطه ضعف من، همین سخن گفتنِ ملایم با رهبراست. تا مگر خدا به دل او دست ببرد و پیش از آنکه خون معترضان به جوش آید، به جانب آنان متمایل گردد و به حقوق مسلمشان نظر کند.

رهبرگرامی،

زمان زیادی به روز رأی گیری نمانده است. ما با شما در انتخابات شرکت خواهیم کرد و به نمایندگان منتخب خود رأی خواهیم داد. حتماً. و با شما به آسمان خدا خواهیم نگریست، و آغوش خود را برای بارش برکات آسمانی اش خواهیم گشود. اطمینان دارم خدا در آن روز، در خنده های ما به تجلی درخواهد آمد و برشانه های مردم محزون ما بوسه خواهد زد و کدورت های آنان را به دست پروردگاری اش خواهد زدود. در روز رأی گیری، خود به چشم خود خواهید دید آنچه که بیش از همه به دل ما و شما می نشیند، چهره ی شاداب مردم است.

خواهیم دید که مردم در آن روز، از صمیم دل شادند. بله، آن شادمانی ای که سالها به حاشیه رفته بود، با همه ی استعداد آسمانی اش به خانه ها بازمی گردد و به دلها نفوذ می کند. خواهید دید که اسم شما به نیکی برزبانها جاری می شود وغریبه و آشنا به خود تبریک و به شما درود می گوید. بچشم خود خواهید دید که همین مردم، نفرت ها را دور می ریزند و آسمان "گذشت" را تا خود زمین پایین می کشند. ما و شما در روز رأی گیری، خدا را نیز شادمان خواهیم یافت. این شادمانی را می شود از برکاتی که خدا بر فهم مردم ما می بارد فهمید. تعجب نکنید. من راز این همه شکوه را یک به یک با شما می گویم.

در ترسیم این افق دگرگون، خدای گواه است که من به وادی تخیل و رؤیا سرفرو نبرده ام. من این روز را با همه ی فهم مختصرم در دسترس می بینم.  شما در دوقدمی این افق مبارک ایستاده اید. کافی است دستی برآورید و لبخندی به صورت بدوانید و به روی مردم آغوش بگشایید.

درروز رأی گیری، مردمان خود را خواهیم دید که چند به چند سرود می خوانند و پای می کوبند و به صورت خندان خدا دست می کشند و برگونه های او بوسه می بارند.  و خدا را خواهیم دید که با همه ی بزرگی اش به بوسه های مردم پاسخ می گوید و سفیران صلح و سلامت خود را به دلهای بیمار و نگران و سراسیمه ی ما گسیل می کند و دم گوش یک یک ما نغمه هایی از غروب غصه ها و طلوع لحظه ها می سراید.

درآن روز خوب، هرطایفه و هر جماعت به تناسب ذوق و سلیقه ای که دارد، به پای بوس آن شادمانی و آن فهم بزرگ می رود و هرکجا را که تیره و تاریک می بیند، آنجا را به نور حضورش روشن می کند.

درآن روز خوب، دراویش مان را خواهید دید که با لباس های سپید و کشکول ها و تبرزین های خود هوحق کنان از علی (ع) می خوانند. کمی که به اشعارشان توجه کنید خواهید دانست که در لابلای اذکارشان نام مبارک شما را نیز جای داده اند. یکی از آنها هسته ی بادامی را به شما هدیه می دهد و می گوید: من تا به صبح براین دانه ی بادام دعا باریده ام. تناول کنید تا مزه ی قدم زدن در راههایی که به آسمان خدا منتهی می شود به جانتان فرو شود. همو به شانه ی شما بوسه می زند و می گوید: از این که ما دراویش را به عزت انسانی مان باز بردید و از جفاهایی که هواداران شما برسرما فرو ریختند پوزش خواستید از شما سپاس داریم.

 دخترکان ابتدایی را خواهید دید که درلباس های یک شکل، موهای قشنگ خود را در اطرافِ صورتِ فرشته گونشان آراسته اند و پرچم های رنگین خود را با پیچ و تابِ سرودی که برلب دارند، تاب می دهند. به محتوای سرودشان گوش کنید آقا، از شما می خوانند و از شما تشکر می کنند. از این که حکم خدا را در باره ی آنان آشکار فرموده اید. این که حجاب، یک امر شخصی است و به باور شخصی افراد مربوط است. چه برسد به این که دخترکان نا بالغ نیز به این پوشش اجباری تحکم شوند.

 پسرکانِ ما چه؟ آنان با خوانشِ شعر شورانگیز" فردا از آنِ ماست" به آسمان خدا اشاره می کنند وجای شما را در کهکشانی که شرافت آن از زمین پیداست نشان می دهند. پسرکانی که پای می کوبند و کف می زنند و شما را به سفره ی شادمانی خویش فرا می خوانند. وشما، پیشانی یکی از آنان را می بوسید و دم گوشش می فرمایید: از مدرسه که باز آمدم، می آیم و با شما بازی می کنم. و برای من داستان همبازی شدن پیامبر با کودکان کوچه را تعریف می کنید.

زنان ما، برخی با حجاب های شایسته، وبرخی بدون حجاب، برای شما دست تکان می دهند و شناسنامه های خود را نشان شما می دهند. که یعنی: نگاه کنید آقا، ما به اشاره ی شما آمده ایم تا رأی بدهیم. شما اما چه می کنید؟  دست می برید و از آسمان خدا واژه های نیک  برمی چینید و به آنان هدیه می دهید. برپوشش رویین آن هدیه ها، این عبارت شریف قرآنی نقش بسته است:       " لااکراه فی الدین". و برای چندمین باراز بانوان سرزمین تان بخاطر آسیب های این سالهای پس از انقلاب پوزش خواهی می کنید. وآنان با بزرگواری از فرداهای خوب می گویند و می گویند: گذشته را به دست گذشته سپرده اند.

جوانان ما، چه دختر و چه پسر، در لباس های رنگارنگ، و با چهره هایی که از نشاطی عمیق به وجد آمده است، هیاهو می کنند و به شما شادباش می گویند. شما بزرگوارانه با تبسمی به وسعت فهم، پاسخشان را می دهید و بی صدا به من می گویید: من یک چنین صورت های نورانی را بخواب نیز ندیده بودم. و باز با نگاه به غوغای جوانان، به من می گویید: چقدر دلم برای تماشای این چهره ها تنگ شده بود. و این که: این همه شادمانی کجا مدفون شده بود و چرا باید از این جوانان دریغ می شده است؟ یکی از جوانان را پیش می خوانید و به بازوی او دست می نهید و به صورتش تبسم می بارید که: ما را بخاطر این که این همه سال شما را از بدیهی ترین حقوق انسانی تان دور ساختیم ببخشایید. و آن جوان، صمیمانه به صورت شما خنده می کند و می گوید: از این که در کنار ما هستید، خوشحالیم.

شما برای رأی دادن باید از میان دانشمندان و فرهیختگان سرزمین مان عبور کنید. آنانی که  درایران بوده اند ویا بعد از سالها دوری اخیراً به میهن شان باز آمده اند. دانشمندان ما با تحسین به شما نگاه می کنند. نگاهی که برای شما تازگی دارد. شما تا کنون یک چنین نگاهی را تجربه نکرده اید. نگاه مخاطبان شما تا پیش از این، اغلب با ترس و تملق آلوده بود و شما شخصاً حس و حالِ این ترس ها و تملق ها را می شناخته اید. اما اکنون در این چهره ها نه ترس هست نه چیزی که به تملق آمیخته باشد. هرچه هست، ادب و احترام و سپاس و امتنانِ صادقانه است.

 وشما به من می فرمایید: من چقدر به این چهره های سلیم و شریف محتاج بوده ام و خود نمی دانستم. یکی از دانشمندان ما دست شما را می گیرد و سپاس صورتش را نشان شما می دهد و می گوید: از این که درهمین فرصت باقیمانده، قدر خود و قدرمردم و سرزمین خود را دانسته اید و برای رهایی این سرزمین، برخواسته های فردی خود پای نهاده اید، از شما ممنونم. وشما سخنی برلب نمی آورید. چرا که آن بانوی دانشمند، اشک چشم شما را رصد کرده و معنای آن را فهمیده است.

هنرمندان ما برای شما راه می گشایند. عده ای به خاطر گل روی شما ترانه ای و تصنیفی اجرا می کنند. یکی از آنها جلو می آید و می گوید: آقا، ما هنرمندان، تا این تاریخ به شما و به این نظام و به این انقلاب پشت کرده بودیم. دلایلش را خودتان بهتر می دانید. اما اکنون با افتخار برای شما آثار هنری برآورده ایم و به این کار خود غرور نیزمی ورزیم. نقاشان و مجسمه سازان و موسیقیدانان و نویسندگان و فیلمسازان و شاعران و خوشنویسان و بازیگران و معماران،همه و همه، آثاری خلق کرده اند که هریک از آن آثارطعمی از شما دارد. اشک به چشمان شما هجوم می برد. به من می فرمایید: من چرا این همه صداقت را به دور دست ها تارانده بودم؟

درکنار خانواده های شهدا و جانبازان و آزادگان و ایثارگران، ایرانیانِ سرمایه داری که از اطراف و اکناف دنیا به کشورشان باز آمده اند، چشم به راه شمایند تا زیباترین الفاظ انسانی خود را نثار شما کنند. وشما با بوسیدن سریکی از نوادگان شهدا، دست سرمایه داری را که به تازگی به ایران باز آمده می فشارید و به او می فرمایید: اینک این سرزمین شما! ما خرابش کردیم و شما آبادش کنید. سرمایه دار ایرانی دست شما را به گرمی می فشارد و می گوید: ما هرکه بوده ایم و هرکه هستیم، ایرانی هستیم. دارو ندارمان را برای سرفرازی ایران فدا می کنیم. باشید و تماشا کنید. وهمو از این که شایستگان را، ونه صرفاً هواداران و خویشان و بی مایگان را به مدیریت و اداره ی کشور فرا خوانده اید از شما تشکر می کند.

با هرقدم به قدمی که شما برمی دارید و با هرتبسمی که به صورت می نشانید و با هرسخن شایسته ای که بر زبان می نشانید، مردمان جهان از رسانه های خود با شما همراهند و تولد یک گاندی دیگر را به هم تبریک می گویند. این که: دیدید درانسان ظرفیت هایی نهفته است که می تواند یک شبه، آری یک شبه دگرگون شود و فردای همان شب به پاسداران اطراف خود فرمان دهد: به پادگان های خود باز روید و از هرکجا که سرفرو برده بودید، سربیرون کشید و کار مردم را به خود مردم وا بگذارید. و به مأموران اطلاعاتی بفرماید: وای اگر برای شکستن متهمی دست بالا ببرید و برسراو هوار بکشید. چه برسد به این که او را بزنید و بکشید و جنازه اش را در یک جای بی نشان دفن کنید و خبری هم به خانواده اش ندهید.

طبق آماری که رسانه های جهان منتشر کرده اند، پربیننده ترین برنامه ی تلویزیونی تا آن روز، سخنان شما با مردم ایران و جهان بوده است. که در آن از مردم ایران خواسته اید گذشته را به دست گذشته بسپارند و از خطای خطا کاران بگذرند. وحتی اگر توان گذشت ندارند، خاطیان را – هرکه هستند- به دست قانون بسپرند. دراین سخن یکجانبه، شما با صدایی که از عمق صداقت برمی آید، مردم ایران را به فردایی نوید داده اید که نمایندگان واقعی مردم و شایستگان و فرهیختگان و مدیران بایسته برسرکارند. وفرموده اید: من براین سرزمین بیست و سه سال رهبری کردم. اکنون که به پشت سرمی نگرم، شایستگی را در این می بینم که ایکاش مرا و ما را با نقد ها وآسیب شناسی خیرخواهان خصومت نبود.

ایکاش اداره ی کشور را به مدیران شایسته وا می نهادیم. ایکاش با مردم خودعبوس نبودیم. ایکاش برسرهمه ی مردم – ونه جماعتی معدود – بال می گشودیم. ایکاش با مردمان جهان درمی آمیختیم و واژه ی دشمن را از کثرت استعمال به فرسودگی در نمی انداختیم. ایکاش حضور بی دلیل خدا را به هرکجای جامعه فرو نمی فشردیم. ایکاش خود را زیرک تر و فهیم تر و نخبه تر و خبره ترو محق تر، و دیگران را نفهم و لازم الاطاعه ی محض نمی دانستیم. ایکاش بجای نظام، حفظ ارزش های انسانی را اوجب واجبات می دانستیم. ایکاش هیچ دخترو پسری به جرم های خنده دار از ما سیلی نمی خورد و سالهای جوانی اش را بخاطر توهین به ما و نظام و فلان مسئول خطاکار در زندان نمی گذراند. ایکاش ما جوانان کم سن و سال و معترض خود را که مختصر زاویه ای با گرایش ما داشتند، اعدام نمی کردیم. ایکاش به کار نمایندگان مجلس فرو نمی شدیم. ایکاش زبان مردم را از شدت ترس به لکنت در نمی انداختیم. ایکاش به قاموس قضا و قضاوت بها می دادیم. وایکاش به امتداد این همه  ایکاش های شرم آور دچار نمی شدیم.

مردمان جهان سخنان صادقانه ی شما را "باور" می کنند. پیش از آنها، این مردم ایرانند که شما را باور کرده اند. شما در همان سخنان یکجانبه، فرموده اید: به دلیل این که حدوداً بیست میلیون نفر از مردم ایران به این انتخابات راضی نیستند، من با عنایت به اختیارات قانونی ام، زمان برگزاری انتخابات را به تعویق می اندازم تا همگان – ونه بخش معدودی از مردم – با تماشا و باورِ فضای فراخی که ایجاد شده، در انتخابات شرکت کنند. زندانیان سیاسی را آزاد می کنم. شخصاً به در خانه ی آقایان موسوی و کروبی می روم و جلوی دوربین های رسانه های جهانی، آنان را در آغوش می کشم و از آنان بخاطر رنج هایی که متحمل شده اند پوزش خواهم خواست. دخالت های فراقانونی را محو می کنم. خودم با همه ی وجودم بر روند این انتخابات نظارت می کنم. وسپس درکنار می ایستم و اداره ی کشور را به شایستگان و نمایندگان راستین مردم می سپارم.

به محل رأی گیری نزدیک می شویم. جماعتی از سنیان سرزمین مان به سمت شما می آیند و از این که آنان را در اداره ی استانهای سنی نشین مختار ساخته اید و درتهران و درهرکجا به آنان اجازه ی احداث مسجد داده اید تشکر می کنند. یکی از سنیان به شما می گوید: آقا جان، ما سنیان، پیش از آنکه سنی بوده باشیم، ایرانی بوده ایم و همچنان ایرانی هستیم. مگر می شود یک ایرانی به سرزمین مادری اش دل نسوزاند؟ وشما به شانه ی او دست می نهید و می گویید: درست می گویید عزیزمن، همه ی ما پیش از آنکه به عقیده ای و گرایشی متمایل و معتقد باشیم، ایرانی بوده ایم. پس این ایرانِ ما و شما. درهرکجا که دلتان با آن است آرام بگیرید و در اداره ی سرزمین تان سهیم باشید.

اقلیت های مذهبی و حتی کمونیست های ما نیز برای رأی دادن صف بسته اند. یکی از کمونیست ها پیش می آید و خوشحالی اش را از این که در دانشگاه به او کرسی تدریس پیشنهاد شده، نشان شما می دهد. یکی از بسیجیان به دست شما شاخه گلی می دهد و می گوید: از این که ما را از شر نیروهای خود سرو بی سواد و بد دهن و قمه به دست و چاقوکش رهایی بخشیده اید از شما سپاس داریم. وشما آن شاخه گل را تقدیم بانویی می کنید که سابق براین فاحشه بوده و به یمن برکاتی که برسرجامعه باریده، به آغوش خانواده بازگشته.

رسانه های جهانی خبر می دهند که مشاهده ی این همه تغییر در ایران، کشورهای تحریم کننده را به شرمندگی درانداخته و آنان یک به یک از پافشاری برتحریم ایران پس می کشند. همین رسانه ها، راز این عقب نشینی پی درپی را فشارافکار عمومی مردمان جهان اعلام می کنند.

پای صندوق رأی، یکی از خبرنگاران خارجی از شما می پرسد: چه شد که ناگهان ورق برگشت؟ وشما درنهایت شجاعت پاسخش می دهید: ما جای مردم هراسی را با  خدا ترسی عوض کردیم. خبرنگار می پرسد: یعنی چه؟ توضیح می دهید: ما بجای این که از خدا بترسیم و رعایت سنت های حتمی او را بکنیم، به مردم هراسی دچار شده بودیم. خیال می کردیم اگر مردم سربرآورند و اعتراض کنند و جولان بگیرند، همه ی مناسبات هستی به هم می ریزد. به همین دلیل هیچگاه اجازه ندادیم مردم در این سی و سه سال سربلند کنند و به ما بگویند: چرا؟ حالا ما جای این دو تا را عوض کرده ایم.

در شعبه ی رأی گیری، شناسنامه ی خود را می دهید و برگه ای می گیرید. ظاهراً باید این رأی دادن مخفیانه باشد. و کسی نداند شما به چه کسی رأی می دهید. اما خودتان بدون این که از کسی اسم ببرید به من می فرمایید: بنا دارم به یک مسیحی رأی بدهم که تخصصش از همه ی مسلمانان و دوستان من بیشتراست. او را می شناسم و درباره اش تحقیق کرده ام. به یک کلیمی رأی می دهم که درتحلیل قانون دومی ندارد. او را نیز شناسایی کرده ام و به درستی نگاه او یقین دارم. می خواهم به یک زرتشتی نیزکه منصف تر از او ندیده ام رأی بدهم. این خانم زرتشتی، درعلم و ادب و فرهیختگی سرآمد است. به یک خانم هنرمند هم می خواهم رأی بدهم. او را درکار هنر متبحر و صاحب رأی یافته ام. می گویم: آقا این خانم هنرمند که شما می فرمایید بی حجاب و لاقید و قائل به برابری حقوق زن و مرد است. می فرمایید: این که بی حجاب است و قیودات مذهبی ندارد و یک چنین عقایدی دارد مهم نیست. همین که به وطنش و به انسانیت عشق می ورزد خواستنی است.

از شعبه ی اخذ رأی که بیرون می آییم به گنبد وبارگاه امام رضا(ع) اشاره می فرمایید و می گویید: به آستان قدس رضوی و هرکجا که تا کنون زیر نظر رهبری بوده دستور داده ام  باید به حسابرسان دستگاههای نظارتی پاسخگو باشند. و سرآخر دست به سینه می نهید و به امام رضا سلام می گویید و از او برای آینده ی خود و آینده ی مردم ایران سرفرازی طلب می کنید.

 برگ کاغذی به دست من می دهید و با نگاهی کوتاه به صورت من، روی برمی گردانید و به سمتی می روید. شما دور می شوید و من به عظمت مردی می نگرم که با درون خود جنگید و به سلامت از این نبرد بزرگ بدرآمد. دریک مدرسه ی کهن، طلاب فراوانی برای درس آموختن چشم به راه شمایند. من اطمینان دارم آنان، آنسوتر از درس خارج فقه و اصول، درس بی بدیل دیگری از شما می آموزند که مدرّس آن تنها و تنها خود شمایید ومردانِ صاحب نامی چون گاندی و نلسون ماندلا. و آن: " از خود گذشتن بخاطر مردم " است

مادر شهید سهراب اعرابی خود را به من می رساند و با من به دور شدن شما می نگرد. به او می گویم: از خون فرزندتان بگذرید بانو. می گوید: گذشتم. همان لحظه ای که این مرد ذره ذره برخود پای می نهاد و از مردم حلیت می طلبید، گذشتم.

به برگ کاغذی که شما به من داده اید نگاه می کنم. می بینم با خط خوش به پاسداران و اطلاعاتی ها نوشته اید: " وسایلی را که سالها پیش از نوری زاد و دیگران برداشته اید، به آنان بازگردانید. دزدی، دزدی است. چه از جانب یک ولگرد گرسنه باشد، چه از جانب پاسداران و اطلاعاتی هایی که یک روز مردمان فلک زده ی این سرزمین بدانها امید بسته بودند. درانتهای نامه مرقوم فرموده اید: حسابرسی از پولهایی که برداشته اید و برداشته ایم، وحسابرسی از ظلم هایی که کرده اید و کرده ایم، بماند بعهده ی نمایندگان راستین مردم".

بدرود تا جمعه ی آینده.

با احترام و ادب: محمد نوری زاد         شانزدهم دی‌ماه سال نود

——————————-

نامه شانزدهم:

سلام به محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

حضرت آیت‌اله خامنه‌ای

می‌دانم به کبوتران، چشمی از مهردارید. این پرنده ی نمکین، از دیرباز با انسانِ تاریخ درآمیخته است و به او این اجازه را داده تا به بهانه ی تماشای او، به پرواز و به آسمان بنگرد. کیست که کبوتران را دوست نداشته باشد؟ بویژه آنکه دوتا دوتا لب پنجره ای یا بام خانه ای یا شاخه ی درختی بنشینند و بغبغو بکنند و صدای گفتگویشان را به گوش ما وشما برسانند. چه خوب اگر پرده ها پس می رفت و بضاعتِ شنوایی ما فزونی می گرفت و ما مفهوم پچپچه های آنان را شنود می کردیم. آنجا که یکی به دیگری می گوید: خواهر؟ ودیگری پاسخ می دهد: جان خواهر. اولی ادامه می دهد: این آقا سید علی را می بینی که دارد قدم می زند؟ به نظر تو اگر می دانست فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد، باز از سرخیرخواهی و دلسوزی دیگران درمی گذشت و به راهی که می رود اصرار می ورزید؟

رهبرگرامی،

چندی پیش پیاده ازجایی می گذشتم. صدای حزن آلود مردی که از بلند آوازگیِ فریدون می خواند، مرا به حلقهی مردم پیوست. درمیان حلقه، مردی ساز می نواخت و پسرک سرتراشیده ای می رقصید. دهان مرد پوک بود. دندان نداشت. به همین خاطرکلمات را خمیرمی کرد. دهان بی دندان او، کلمه ها را از ریخت می انداخت اما همین کلمه ها، درحفره ی دهان مرد چرخ می خوردند و هریک باری از حزن به دوش می گرفتند و بیرون می خزیدند. کمانچه ی مرد مگر حریف حُزنی می شد که از دهان او فرو می بارید؟عجبا که با همین صدای حزن آلود و ضجه ی کمانچه، پسرک می رقصید. وچه نرم و چابک. هرکه اسکناسی نشان او می داد، انگشتان لاغر پسرک، اسکناس را درهوا می ربود. با چه مهارتی. چشم همه با پسرک بود. وحال آنکه هم سوزساز مرد وهم صداقت صدای او، چشم همه را بارانی کرده بود. همه که رفتند، مرد بی دندان با لهجه ای که خراسانی می نمود صدا درداد: نرگس، کجایی بابا؟ دانستم پسرکِ سرتراشیده دختراست و مرد بی دندان کور. اما مگر فرقی می کرد؟ درآن غربت خاک آلود، مجمجه ی دو کبوتری که بر سیم برق نشسته بودند شنیدنی بود: خواهر؟ جان خواهر. کاش یکی پیدا می شد و صدای ضجه ی ما را هم می شنید. بله خواهر، راست می گویی. ما چقدر داد بزنیم آهای ایرانیان، فاجعه درست پشت دیوارخانه های شما رقص می کند.

دوستی که حرفه اش واکاوی رسانه های فارسی زبان داخلی بود می گفت: هیچ رسانه ای نیست– چه مکتوب وچه مجازی – که من هرروزخبرها و تحلیل های کلی و جزیی آن را نبینم و نخوانم. می گفت: به تناسب قراردادی که با دستگاههای مختلف بسته ام، گزیده ی خبرها را برمی گزینم و در فایل ها و پرونده های جداگانه جا می دهم تا همان خبرها را به صورت بولتن روزانه به دستگاههای طرف قرارداد تحویل دهم. می گفت: عصاره ی خبرهای مربوط به ایران را که جمع آوری می کنم، به یک افسردگی هرروزه دچارمی شوم. چرا که عمده ی خبرهای مربوط به ایران، محدود است به قتل و غارت و دروغ و فریبکاری وهدر دادن سرمایه های ملی و ورشکستگی کارخانجات و بیکاری واعتیاد و تن فروشی و خفیف شدن ایران در آمارهای جهانی واختلاس و رانت خواری وارتباط دزدان اموال عمومی با صاحب منصبان و درمجموع: یک بی سرانجامی مکرری که به آذینی از فریب آلوده است.

من می گویم: چند خبرمربوط به پرتاب ماهواره ی امید وموشک شهاب وتوفیق دانشمندانمان درداستان سلول های بنیادین و دانش هسته ای را اگر که برجسته کنیم وبا تکرار هرروزه ی آنها برای خوبانمان مراسم تجلیل عَلَم کنیم، همچنان با غلبه ی اخبار ناگوار و آزار دهنده مواجهیم و شاهد یک سرگشتگی مفرط در کلیت کشور. درست دریک چنین بلبشویی از اوضاع درهم پیچ است که ما با سماجت، کف دست برسینه ی خود می نشانیم و به همگانِ دنیا خبرمی دهیم: این خیزشی که در کشورهای عربی پا گرفته، متأثراز ماست. ازما. ازما. ازما.

رهبرگرامی،

نمی دانم تا چه حد با من موافقید که این داستان بهارعربی یا عنوانی که ما برایش پدید آورده ایم و از آن به " بیداری اسلامی" یاد می کنیم، بیش از آن که به اسلام و اسلامخواهیِ مردمِ مصر و لیبی و تونس و بحرین و یمن مربوط باشد، اتفاقا به سرنوشتِ خود ما مربوط است. دراین میان اما تفکیک قیام مردم سوریه از دیگر خیزش ها، وانتساب آن به استکبارآمریکا وهم پیمان صهیونیستی اش، وجانبداری آشکارما از بشار اسد، فرشِ فکریِ ما را دربرابرچشم جهانیان می گستراند، ونام ما را درکنار نام کسانی که پایه های بقای خود را با دست های خونین خود رنگ می زنند ثبت و ضبط می کند.

ازهمه ی اینها به کنار، داستان برگزاریِ همایشِ شتاب زده ای به اسم بیداری اسلامی در تهران، بیش از آنکه به قیام کنندگان خدا قوتی بگوید، به مردمِ خودِ ما می گفت: " آهای ای همه ی ایرانیان، خوب بنگرید که این همایش، در تجلیل ازدیگرقیام کنندگان آنهم دردیگر کشورهاست. نه شما، که بخواهید در فردا روزی علیهِ خود ما قیام بفرمایید". پچ پچ کبوتران سالن کنفرانس چه شنیدنی است: خواهر؟ جان خواهر. می بینی سخنرانان چه بی پروا دروغ می گویند؟ خواسته های مردم مصرکجا و این چیزهایی که اینها می گویند کجا؟

از نجوای کبوتران که در گذریم، همگانِ ما می دانیم که برگزاری آن همایشِ عجولانه در تهران، واحتمالاً همایش هایی که این روزها بناست به کالبد فرسوده ی ما انرژی دروغین تزریق کنند، دراصل، یک فرار به جلوی خام و نسنجیده محسوب می شوند. چرا که ما، نه که ازخیزشِ مردم خودمان و اعتراض های فروخورده ی آنان درهراسیم، از همین روی به دیگر مردم معترضِ جهان – حتی به مردمِ معترض انگلستان و آمریکا – آفرین می گوییم، وهمزمان دست به گلوی مردم خود می بریم و اعتراضشان را به اجانب ربط می دهیم و برسرشان می کوبیم. با اصرار فراوان، حرکت های اعتراضیِ مردمان دیگر را به رسمیت می شناسیم و جنبش مردم خود را به فتنه تفسیر می فرماییم.

به دوستی که از لقمه های همان "همایش بیداری اسلامی" فراوان خورده بود، گفتم: مباد خام تر از دلایل برگزاری این همایش، به این فکر کنیم که قیام کنندگان کشورهای عربی، از ما آموخته اند که چه بخواهند، و با سران حکومتشان چه بکنند؟ وباز به او گفتم: آوازه ی تنگناهایی که مردم ایران را درمیان گرفته، دلخراش تر از آن است که مردمی را درهرکجای دنیا حسرت به دلِ ما بکند. آخر چرا باید مردم مصر و یمن و تونس و لیبی با نگاه به ما، حسرتناکِ این شوند که همانند ما شوند؟

خواهر؟ جان خواهر. بگویم چرا مردم لیبی آن بلا را برسر قذافی آوردند و مردم مصر آن بلا را برسرمبارک، ومردم یمن و تونس و بحرین نیز؟ به خاطررهبری های طولانی، و رهبری های فرا قانونی، وتلنبارآسیب ها و فشارها، و تحقیرمستمرِمردم، وبه هیچ گرفتن قانون، وپروار شدن نظامیان و ویژه گان، وفرارنخبگان، وخانه نشینی شایستگان، وحاکمیت غلیظ سانسور، ونقد ناپذیری مسئولان، وجوابگونبودن آنان درقبال قانون وپرسش های فراوان مردم، وعقب ماندن کشوردرهرزمینه، وغارت اموال عمومی،و رانت خواری های تمام نشدنی ، ورواج رُعبِ ناشی ازدخالت سیستم های خوفناک امنیتی درمناسباتِ دم دستی حتی، ودخالت نظامیان درامور سیاسی و دخالتشان درهرکجا، ودستگاه قضاییِ منحط وفشل و سفارش پذیر، با دادگاههای سیاسی غیرعلنی و اعدام ها و حبس های بدون دادگاه و بدون دلیل، ومجلسی نمایشی و ناکارآمد و حرف گوش کن، ودانشگاههای افسرده، وبیکاری فراوان، ورواج اعتیاد و تن فروشی و بزهکاری، ونبود شادمانی های جمعی. بازهم بگویم؟ کبوتر دوم می گوید: من نگران طبیعتی هستم که درایران به سمت مرگ می دود و هم ما را هم ایرانی ها را یک به یک می کشد.

کبوتر اول به سخن نخست خود باز می رود: کیست درجهان که به اسلام این نظام متمایل باشد؟ مگر نه این که قرار بود اسلام در این مُلک، بیماری ها را شفا بدهد؟ ببین چه به روز این اسلام آمده که جسم زخمین او برزمین افتاده و دست التماس به سمت همه بالا برده که: شما را بخدا دست از من بدارید. از جان من چه می خواهید؟ اگر به نام و نان و نوا بود که رسیدید، شما را به خدایی که می پرستید بیایید و این مختصر جان مرا مستانید!

رهبرگرامی،

سرزمین کهن و زیبا و غنی ای که شما رهبری آن را به عهده دارید، به آسیبی سخت درافتاده است. اما آنچه که بیش از همه، همه را می آزارد، لکنتی است که برزبان مردم نشسته. ما وشما، مردم خود را ترسانده ایم؟ همه را، حتی بزرگانی را که یک روز برای خودشان کسی بوده اند و در دستگاه اسلامی و انقلابی ما آمد و رفتی داشته اند! من در نامه ی پانزدهم خود از شانزده شخصیت سیاسی و علمی و دینی و دوهمسرشهید تقاضا کردم که در نگارش نامه به من بپیوندند و برای جناب شما نامه بنویسند و با شما درد دل کنند. تا کنون بجز دونفر، یکی از داخل و یکی از خارج، کسی به سخن من و به درخواست من اعتنا نکرده است. وحال آنکه من به همدلی آنان ایمان دارم. تک به تک آنان با من همسخن و همدل اند اما ترس از داغ و درفشی که دستگاههای امنیتی ما برای معترضان تدارک دیده اند، و ترس از کفن پوشان و اوباشانی که نعره کشان والله اکبر گویان به فحاشی و تخریب خانه ی علما و منتقدان مجاهده می کنند، باعث شده است که کسی را شهامت سخن گفتن با شما نباشد.

به شکلی غیرمستقیم برای آقای هاشمی پیغام فرستادم که برای جناب شما نامه ای بنویسد و درآن نه راجع به انشقاق مردم و واژگونی های عنقریب، بلکه راجع به ابرهای آسمان با شما سخن بگوید. این که مثلاً هوا خوب است و بارانی در راه است. شما آیا باورتان می شود آقای هاشمی، که یک روز همه ی تریبون ها و رسانه ها برای انعکاس اندیشه ها وسخنان و نوشته های او خیز برمی داشتند، از این که برای شما چیزکی بنویسد می هراسد؟ یا مثلاً جناب آیت الله وحید خراسانی و جناب آیت الله جوادی آملی؟ همه را ترسانده ایم آقا. تا چه شود؟ تا همچنان خیمه ی خود و خویشان و هوادارانمان برسرمسندها گسترانیده باشد؟ با آنکه خود دراین باره بارها سخن گفته ایم: ترساندن مردم و نشاندن لکنت برزبانشان، درهرکجا وبویژه در یک نظامی که مدعی مسلمانی است، یک جرم و یک گناه و یک حرام محرز است.

خواهر؟ جان خواهر. می دانی چرا کسی از بزرگان و آیت الله ها جوابی به نامه ی نوری زاد نداده و نمی دهد؟ بخاطر این که اجابت نوری زاد، بلافاصله به اجابت از تقاضای یک فتنه گرتفسیرمی شود. و این یعنی دوستان کفن پوش بلدند با آیت اللهی که سخن به اعتراض گردانیده و در لابلای کلمه ها و جمله ها صدای نازکی خوابانده که آن صدای ضعیف می نالد: آخرچرا؟، چه بکنند و چه بلایی برسر او و برسر آبرویش بیاورند.

رهبرگرامی،

این لکنت بزرگ همان است که شما را در یک سوی و مردمان بسیاری را در دیگر سوی نشانده است. درفاصله ی میان شما و این مردم، وسعتی از بی اعتمادی به ما و شما و بی اعتمادی به قانون و علم و ایمان وعاطفه برنشسته است. حالا خودِ جناب شما بفرمایید آیا مردمان مصرو تونس و لیبی، حسرتناک این هستند که ازهمین حالات جاریِ ما الگو بگیرند؟ وبشوند آنچه که ما اکنون هستیم؟

اگر که خوب بنگریم خواهیم دید: درهمه ی این کشورهایی که مردمانشان دست به شورش زده اند و می زنند، برآمدن حاکمان درسالهای نخست با شور و شوق و استقبال اغلب مردم همراه بوده اما به مرور با درازناکی عمر حاکمیتشان، همان شور مردمی، به شورشی از کدورت و نقد و اعتراض انجامیده است. عجبا که رد پای تک تک این عارضه های مشترک، درمیان ما نیز قابل رؤیت است. یعنی جمهوری اسلامی ایران را نیز می توان درامتداد آنها جای داد و سرنوشت آنان را برای این تجویز کرد.

پس قبول می فرمایید همایش شتابزده ی "بیداری اسلامی" وتخلیه ی سراسیمه ی خیزش مردمان عرب به حساب شخصی جمهوری اسلامی، بیش از آن که معطوف به اسلام و الگو برداری از انقلاب ما باشد، به همان نگرانی از سرنوشت مشترک بند است. وگرنه یک عرب منفرد ازمیان میلیونها معترض مصری پرچمی از ما برمی افراشت و سراغی از ما می گرفت و نشانی از اسلام نفس بریده ی ما می گرفت. نه این که آرزویش، اسلامی باشد که در ترکیه سربرآورده و نفس می کشد.

انتخاباتی سرنوشت ساز درپیش است. شما می توانید بدون بها دادن به خواست حداقل بیست میلیون مردم ایران، به همان راهی بروید که تا کنون بدان اصرار ورزیده اید. می توانید بدون حضور این جماعت معترض، به مجلس مطلوب خود دست ببرید. و حتی بدون حضور این مردم، مابقی عمر خود را سپری کنید و با قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل خدای خوب به دیار باقی سفر کنید. اما چه درد که شما با این گزینش یکجانبه، به سرعت از خاطره ها محو خواهید شد و به فهرست حاکمانی خواهید پیوست که با مردمشان نامهربان بوده اند و اعتنایی به خواست و اعتراض آنان نداشته اند.

 بیایید و این سخن کبوتران بام خانه ی خود را بشنوید که با نگاه به قدم زدن های شما با هم نجوا می کنند: خواهر؟ جان خواهر. کاش این آقا سیدعلی برای ایران و ایرانیان کیخسرو می شد، نه جمشید. که اولی در اوج اقتدار وعزت و بهره مندی وهمراهی غلیظ مردم، به گوشه ای خزید و به عبادت فروشد. ودومی از نردبان پادشاهی بالاتر رفت تا مگربرجایگاهی برترنشیند. اولی به نامی نیک دست یافت و دومی به گودالی از بدنامی فرو غلتید. وکبوتر دوم بغبغو می کند و می گوید: بله خواهر، این آقا سیدعلی برای کیخسرو شدن برازندگی بیشتری دارد تا جمشید. کاش سید قدر خودش را می دانست.

صدای صادقانه ی آن آوازه خوان پوک دهان نیز همین را می گفت:

فریدون فرخ فرشته نبود      زمشک و زعنبر سرشته نبود                                                        زداد ودهش یافت این نیکویی       تو داد و دهش کن فریدون تویی

راستی آیا بزرگواری می فرمایید به دزدان اطلاعات و دزدان سپاه دستورصادرکنید هرچه را که از من ودیگران برداشته اند، به ما بازبگردانند؟ به آنها بفرمایید: ناسلامتی قرار است ملت های دیگر از ما سرمشق بگیرند. به آنها بفرمایید: با این دزدی های مستمر، مثلاً با بردن آلبوم خانوادگی یک متهم، و استفاده ی وحشیانه از عکس ها و تصاویرآن، وبا بردن وسایل کاری و شخصی سایرین، کسی به ما و انقلاب ما نگاه نمی کند که! حالا دزدی های بزرگ و کهکشانی شما ها – که جای گفتن آن اینجا نیست – بماند برای یک فرصت دیگر.

بدرود تا جمعه ی آینده.

با احترام و ادب: محمد نوری زاد              نهم دیماه سال نود

——————————-

نامه پانزدهم:

«بارانی در راه است»

سلام به رهبر جمهوری اسلامی ایران

من ناگزیر این نامه را که باید در واپسین ساعات روز جمعه منتشر می شد، همین حالا منتشر می کنم. نگرانم که مرا جمعه ای در کار نباشد. بازی کودکانه ای که سازمان اطلاعات سپاه با من و با خانواده ام شروع کرده است، ازدیروز- دوشنبه – وارد مرحله ی تازه ای گردیده است. آری، ممکن است بنا به فرمایش مأمورانی که به من گفتند: پودرت می کنیم و درصد سایت داخلی و خارجی آبرویت را می بریم، هم پودرم کنند، وهم بزعم خود با آبرویم بازی کنند.

کاری که اطلاعات سپاه با من و با خانواده ام شروع کرده است، آنقدرمشمئز کننده و سخیف است که من هیچگاه یک چنین رفتاری را از ساواک شاه، نه شنیده و نه درجایی خوانده ام. گلی به گوشه ی جمال شما با این سازمانی که برزانو نشانده اید و آنان را مثل جادوگران بابِلِ قدیم، به سمت خانواده ها و درهم کوفتن مناسبات خانواده یِ منتقدانِ خود گسیل می فرمایید.

کاش مأموران شما آنقدر مرد بودند که به نوشته های من، با نوشته پاسخ می گفتند، نه آنکه به حریم خصوصی من نفوذ کنند و برای ترمیم سرشکستگی ها و فضاحت های جاریِ خود، به تخریب زندگی من بسیج شوند. از قول من به آقای تائب – رییس سازمان اطلاعات سپاه – ومأموران نابالغِ وی بفرمایید: قبول، به فرض که نوری زاد و خانواده اش را پودر کردید و از هم دریدید، با دست های خونین خود چه می کنید؟ از قول من به آقای تائب بفرمایید: جناب حجت الاسلام والمسلمین، خونِ دست های شما، آنگاه که مغز جوانان ما را متلاشی کردید و همزمان خونشان را انکار فرمودید، آنچنان با سنت ها و محکمات تاریخی در آمیخته است که با آب هزار دریا نیز زدوده نمی شود.

رهبرگرامی،

مأموران سپاهی شما ، درانتقام از تیزابی که من در نامه هایم برسرشان فرو باریده ام، آشکارا به حریم خصوصی من دخول کرده اند و درکثیف ترین شکل ممکن، برای برهم زدن و متلاشی کردن کانون خانواده ام، بکارهای ابلهانه ای دست برده اند. ای خاک برسرِ دم و دستگاه یک سیستم اطلاعاتی که با ورود به حریم خصوصی منتقدان، به ترمیم عجز خود می پردازد. اگر هنوزدر قاموس فکری و حیثیتیِ شخصِ شما، خانواده و حریم خانواده ارزشی دارند، به مأموران اطلاعات سپاه و سایرینی که در وزارت اطلاعات به همین کارها مشغولند، بفرمایید سراز خانواده ی من وسایر معترضان بیرون کشند. ویا اگرنه، ورود این نابخردان و افسار گسیختگان به اشاره ی جناب شما صورت پذیرفته و می پذیرد، بفرمایید تا ما، باورهای ایمانی و انسانی خود را با شاخص جدیدی که شما باب کرده اید تنظیم کنیم.

مأموران سپاهی شما ، درانتقام از تیزابی که من در نامه هایم برسرشان فرو باریده ام، آشکارا به حریم خصوصی من دخول کرده اند و درکثیف ترین شکل ممکن، برای برهم زدن و متلاشی کردن کانون خانواده ام، بکارهای ابلهانه ای دست برده اند. ای خاک برسرِ دم و دستگاه یک سیستم اطلاعاتی که با ورود به حریم خصوصی منتقدان، به ترمیم عجز خود می پردازد. اگر هنوزدر قاموس فکری و حیثیتیِ شخصِ شما، خانواده و حریم خانواده ارزشی دارند، به مأموران اطلاعات سپاه و سایرینی که در وزارت اطلاعات به همین کارها مشغولند، بفرمایید سراز خانواده ی من وسایر معترضان بیرون کشند. ویا اگرنه، ورود این نابخردان و افسار گسیختگان به اشاره ی جناب شما صورت پذیرفته و می پذیرد، بفرمایید تا ما، باورهای ایمانی و انسانی خود را با شاخص جدیدی که شما باب کرده اید تنظیم کنیم.

نامه های من با هر مضمونی که برشانه حمل می کنند، از امید و نیکفرجامی سرشارند. ما هنوز به شما و به فرجام نیک شما دلبستگی داریم. حساب شما را از حساب جباران تاریخ جدا کرده ایم. ما نمی خواهیم شما را و مأموران شما را در انزوایی که در پسِ مرزهای تاریخیِ ما پای می کوبد، گرفتار ببینیم. یک روزهایی ما ادب را، احترام را، تکریم آحاد خانواده را، وخط قرمزی به اسم حریم خصوصی مردمان را از جناب شما فهم می کردیم. من اطمینان دارم افسار گسیختگان اطلاعات سپاه، دور از چشم مبارک شما سربه اندرون خانواده های ما فرو برده اند. من نمی توانم باور کنم آندسته از مأموران اطلاعات سپاه که در مجاورت هیولاگونگی سربرآورده اند، از جناب شما برای سرک کشیدن به خانواده ها و آشفتن نظام آن خط گرفته و می گیرند. مباد آن روز که بشنوم حضرت شما به این هیولاها فرموده باشید: بروید و هربلایی که می توانید برسر نوری زاد وخانواده اش بیاورید. نه نه ، ما هنوز شما را درحوزه ی  ادب ورزی و رعایت اصول اخلاقی، صاحب وجاهت می دانیم. اگر روزی درهمین نزدیکی ها اتفاقی نامبارک در کانون زندگی من رخ داد، خواهم دانست – و برای شما خواهم نوشت – که شخص جناب شما در ترسیم این نامبارکی دخیل بوده اید و شخصاً به مأموران خود فرمان فرموده اید که با من آن کنند که با کافرِحربی نمی کنند.

رهبرگرامی،

احتمال دارد من به همین زودی توسط مأموران وفادار شما پودر شوم. وخانواده ام به آوارگی درافتد و متلاشی گردد. اگر اجازه بدهید و موافق باشید، من ازمخاطبان خود می خواهم که در غیاب من به نگارش نامه همت کنند و همچنان جناب شما را با الفاظ شایسته ندا دردهند. ما هنوزبه شما و به رفتار متوازن شما امید داریم. شما را بخدایی که می پرستید، از چنبره ای که گِرداگِرد شما بالا برده اند، بیرون بزنید. هوای جامعه را آنگونه که هست استنشاق کنید. اجازه ندهید موریانه هایی که چهار ستون مناسبات ما وشما را می جوند، شما را در شرایطی که خود پدید آورده اند، گرفتار کنند و از زبان شما آن برآورند که خود می خواهند.  من زنده یا مرده، در پیشگاه خدای متعال، ودر پیشگاه مردم فلک زده ی ایران عزیز، جمعی از نخبگان جامعه ی خویش را به مدد می گیرم تا از هفته ی آینده، یک به یک، یا چند به چند، روبه جناب شما نامه بنویسند و شما را از آسیب ها و الفت ها با خبر کنند.

این عزیزانی را که من نام می برم و از آنان می خواهم تا برای شما نامه بنویسند، از سرشناسان وادی علم و ادب و ایمان و تقوایند. من اینان را در اجابت درخواستم، یا حتی دربی بها دانستن آن، به خدا وا می گذارم.

من و خانواده ام در این چند وقت، رنج فراوانی را تحمل کرده ایم. اگر تا هفته ی بعد و هفته های بعد زنده بودم و خانواده ام برقرار بود، همچنان برای شما خواهم نوشت. وگرنه فردای قیامت، اگر مرا فرصتی و امکانی بود، هم گریبان شما را خواهم گرفت، وهم گریبان این چند نفری که یک به یک نامشان شماره می کنم و مختصری با آنان سخن می گویم:

1 – همسرشهید همت و همسر شهید باکری: شما خوبان در این دوسال بسیار آسیب دیده اید. آقای شریعتمداری کیهان از شما نیز فروگذارنکرد و برشما ناسزاها بارید. شرمم باد که دهان قلم خویش را به تکرار و یادآوری آن ناسزاها بیالایم. شما ازآبروداران بنامِ سرزمین مایید. من شما را به نمایندگی از خانواده های مکرم شهدا به این معارضه فراخوانده ام. می دانم برای شما سخت است، اما شما را به عزیزان وشهیدانتان سوگند، قلم برگیرید و هرچه بشارت و هرچه هشدار سراغ دارید به سمت رهبرمان اشارت دهید. من شما دوتن را بسیار غیور یافته ام. شاید پرچمداریِ شما در این تقاضایی که من به میان آورده ام، دیگران را برسرشوق آورد و آنان نیز به تکاپو درافتند. شما در فردای قیامت جلوی خیلی ها را خواهید گرفت و از آنان به پیشگاه خدای خوب شکوه خواهید بّرد. اما چرا من و خانواده ام در همان فردا، جلوی شما را نگیریم و نگوییم چرا ما را دراین ورطه ی بلا تنها گذاردید؟ مباد آن روز. من با تمام ارادتم در پیشگاه سلامت و صلابت شما دوتن سرتعظیم فرود می آورم.

2 – حضرت آیت الله وحید خراسانی: من جناب شما را بسیار دوست می دارم. همین که درآن دیدار کوتاه سکوت فرمودید تا من هرآنچه را که دردل داشتم برشما ببارم، برعلاقه ی من نسبت به خود افزودید. من درآن دیدار جسورانه به شما گفتم: جناب وحید، مردم ما چقدرِ دیگر باید هزینه کنند تا برای شما علما بقدر آن خلخالِ ربوده شده از پای آن زن یهودی بیارزد تا شما علما یک تکانی بخورید و عمامه از سربگیرید و پای برهنه از بیت شریفتان بیرون بزنید و فریاد کشا نسبت به فجایع جاری کشور بر بشورید؟! به شما گفتم: چرا خروج نمی کنید؟ چرا آبرویی را که از مردم و از دین خدا دارید، خرج مردم و دین خدا نمی کنید؟ گفتم: مگر قرآن نفرموده : برای خدا قیام کنید اگر چه به زیان خودتان و به زیان پدر ومادرتان و به زیان خویشاوندانتان تمام شود؟ گفتم: جناب وحید، مردم را کشته اند و اموال مردم را سوخته اند و تخریب کرده اند و چهره ی بسیج و بسیجی را تا حد شعبان بی مخ ها خراشیده اند.پس کی می خواهید اعتراض کنید؟ وشما با تبسمی مدام به من فرصت دادید تا سخنم و آتش درونم فرو بنشیند. درپایان فرمودید: آقای نوری زاد، والله اگر برمن مسجّل شود که خروجم به نتیجه خواهد انجامید، همین فردا خروج خواهم کرد. اکنون به محضر شما عارضم که: خروج نه، اما برای رهبر نامه ای بنویسید و با آن شجاعتی که از شما سراغ داریم، جناب ایشان را به مخاطرات پیش رو وبه کورسوهای امید هشدارو بشارت دهید. قرارما و شما، فردای قیامت بجای خود، قرار ما درهمین دنیا. مباد نامه های خود را محرمانه برای ایشان ارسال فرمایید. بنای ما بر انتشارِعلنی نامه هاست.

آیة الله العظمی وحید:آقای نوری زاد، والله اگر برمن مسجّل شود که خروجم به نتیجه خواهد انجامید، همین فردا خروج خواهم کرد.

اکنون به محضر شما عارضم که: خروج نه، اما برای رهبر نامه ای بنویسید و با آن شجاعتی که از شما سراغ داریم، جناب ایشان را به مخاطرات پیش رو وبه کورسوهای امید هشدارو بشارت دهید. قرارما و شما، فردای قیامت بجای خود، قرار ما درهمین دنیا. مباد نامه های خود را محرمانه برای ایشان ارسال فرمایید. بنای ما بر انتشارِعلنی نامه هاست.

3 – حضرت آیت الله جوادی آملی: من شما را شخصیتی فرهیخته و عارف و عالم و با تقوا می دانم. اما از شجاعتتان سراغی نمی بینم. حضرتعالی به قرآن و نهج البلاغه بسیار مسلط اید و بدانها اشراف دارید. اگر به فراخوان من بها ندهید، شما را به همان قرآن و به همان نهج البلاغه ای وا می گذارم که عمرخود را مصروف فهم آن ها فرموده اید. سکوت فراوان شما در قبال حادثه های این دوسال اخیر، چه به اسم تقیه و چه به هر اسم و به هر دلیل شرعی و عقلی، مردمان ما را به انزجار از اسلام ترغیب کرده است. دست به قلم ببرید و برای رهبرمان نامه ای و نامه هایی بنویسید و از ایشان بخواهید فکری برای اینهمه انشقاق مردم بکنند و به آغوش مردم باز گردند. به ایشان بفرمایید که پوزش خواهی از مردم، و ترمیم رنج های آنان، به خداوندی خدا، ای بسا عزت ایشان را مضاعف گرداند. اگر به اینگونه اشارات من تمایل ندارید، به هرچه که خود بدان متمایلید اشاره فرمایید. مهم این است که مردم ما از جناب شما یک دو خط نامه بخوانند و باور کنند که علمای شیعه، هیچگاه وامدار حکومت ها نبوده اند و به وقت ضرورت، به میان آمده اند و از حق و از مظلومان دفاع کرده اند. وگرنه، این چند روز دنیا را به سکوت و تماشا سپری فرمایید. که در این صورت، من و خانواده ام و هزاران خانواده ی دیگر، فردای قیامت راه را برشما خواهیم گرفت.

{حضرت آیة الله جوادی آملی}  سکوت فراوان شما در قبال حادثه های این دوسال اخیر، چه به اسم تقیه و چه به هر اسم و به هر دلیل شرعی و عقلی، مردمان ما را به انزجار از اسلام ترغیب کرده است. دست به قلم ببرید و برای رهبرمان نامه ای و نامه هایی بنویسید و از ایشان بخواهید فکری برای اینهمه انشقاق مردم بکنند و به آغوش مردم باز گردند.

4 – حضرت آیت الله مکارم شیرازی: شما نیز از صاحب نامان این روزگارید. حادثه های این دوسال اخیر را تماشا کردید و ترجیح دادی سکوت کنید. اما نه ، یک چند باری به بدحجابی ها و فعالیت وهابی ها اعتراض فرمودید. خون جوانان بی گناه مردم را به چشم دیدید و ازیک اعتراض ساده هراسیدید. ظاهراً برای مرجعیت، برخورداری از شجاعت، یک ضرورت حتمی است. ما شما را شجاع می خواهیم. با آن قلم شیوایی که آثار علمی فراوانی پدید آورده، نامه ای به رهبرمان بنویسید و وی را به فرداهای مهیبی که در کمین کشور ماست هشدار دهید و خیرخواهانه حضرت ایشان را به آشتی و دلجویی از مردم معترض و آسیب دیده ترغیب فرمایید. وعده ی ما و شما نیز فردای قیامت. بخدا قسم حضرت آیت الله، ما نیز چون شما خانواده ی خود را دوست داریم و از رواج آشوب و اضطراب در خانواده و در کلیت کشورمان در رنجیم.

5 – حضرت آیت الله صانعی: من به شخص شما ارادت ویژه ای دارم. نامه ی شما به رهبرمان، با وجود همه ی لطمه هایی که از هواداران ایشان تحمل فرموده اید، می تواند راهها را بگشاید و بن بست ها را پس بزند. در یک سال و نیمی که من در زندان بودم، نمایندگان جناب شما به خانواده ی من سرزدند و از آنان دلجویی کردند. امروز همان خانواده در معرض آسیب و دربدری است.

همان خانواده ی خون جگر، توسط مأموران هرزه ی اطلاعات سپاه، به سمت آشوب و گسست رانده می شود.م. من شخصاً درمعرض تهدید شما درشکستن سکوت صاحب وجاهت اید. با نامه ای به رهبر، از آسمان خدا برای مردم ما برکت و رشد و همدلی، و برای رهبرما نیکنامی و فرود آمدن از بلندای دست نیافتنی ای که برای وی برساخته اند، آرزو کنید. شما را به خدا مبادا نگارش نامه را به دوردست ها احاله دهید! پسندیده است که درهمین هفته ی آینده، هجوم نامه های شما عزیزان به سوی رهبرمان بال بگشاید و وی را در زیر بارش کلمات شریف انسانی و آسمانی غسل دهد.

6 – حضرت آیت الله بیات زنجانی: جناب شما نیز از ارادت من به خویشتن نیک خبردارید. دست به قلم ببرید و با ترنم کلمات، فضایی از درستی و رعایت حقوق مردم و انصاف و خیرخواهی ترسیم کنید و رهبرمان را به این فضا دعوت فرمایید. من اطمینان دارم بارش کلمات زمینی و آسمانی عزیزانی چون شما می تواند دل سنگ را بشکافد چه برسد به دل رهبر ما که یک زمانی ما از او نور می نوشیدیم.

7 – حضرت آیت الله  سیدعلیمحمد دستغیب:  شما را دوست دارم. آزادگی شما را می ستایم. از تهران به شوق شما تا شیراز رانندگی کردم تا به دیدار عزیزی نائل آیم که نخواست منبرآزادگی اش از سلامت و صلابت تهی باشد. شمانیز ای عزیز دست مرا در این نهضت بزرگ بگیرید و همراهی ام کنید. ای بسا روزی درهمین نزدیکی ها، با هرنامه ی من هزاران نامه همراه شود و هجوم این همه نامه، همانند آن گلهایی باشد که ما در روزهای انقلاب به داخل لوله های تفنگ سربازان شاه فرو می کردیم.

8 – حضرت آیت الله موسوی اردبیلی: نامه ی شما درکنار نامه های دیگران می تواند راهگشایی کند. ما از تلاش شما برای راه گشودن دراین دوسال اخیر نکته های نیکی شنیده ایم. قلم به دست بگیرید و رهبرمان را به آن روزی بشارت دهید که فتنه های واقعی را نه در خواست های بحق مردم، که در رفتار پلیدانی بنگرد که نقاب رفاقت به صورت بسته اند و از پشت به ایشان خنجر زده اند و می زنند.نامه های شما خوبان به ایشان، می تواند از دیوارهای ضخیم این روزهای بیت رهبری گذر کند و بردل وی تأثیربگذارد.

9 – جناب سید محمد خاتمی: از میزان ارادت من به شخص خود آگاهید. شاید برای شما کمی سخت باشد که دست به قلم ببرید و از رهبر بخواهید به روزهای خوبِ درکنار مردم بودن نظر کنند. اما نه، شما دراین دوسال تلخ، نرم ترین مواضع را اتخاذ فرموده اید و قلم شیوای شما بی تاب نگارش یک   نامه ی دلنشین و شریف است. به این تقاضای من حتماً عمل کنید. بخدا قسم من روزها و ساعت های بسیار سخت و فرساینده ای را سپری کرده ومی کنم. اطمینان دارم طعم تنهایی را چشیده اید. اگر بنویسید و هوشمندانه و قاطع و درست و منصفانه  رهبر را به فرداهای نیک بشارت بدهید و از خطاها و احتمال های حتمی برحذر دارید، من از همین اکنون برکات آن نامه و نامه ها را برای شما تضمین می کنم. ما با این نامه ها قرار است برای هزارمین بار حجت را بر رهبرمان تمام کنیم. نه آنکه خدای ناکرده وی را در معرض تهدید و تنگنا قرار دهیم، بلکه از این منظر که ایشان بدانند آن سوتر از هواداران رسمی رهبری، هستند مشفقان غیرت مندی که به نیک فرجامی ایشان و رهایی کشور، عمیق تر و آگاهانه تر  می نگرند. شاید نیاز به این نباشد که بگویم: اگر ننویسید و منتشر نکنید، من و خانواده ام چشم به راه قیامت نخواهیم ماند. درهمین دنیا از شما گله خواهیم کرد. وشما با اعتنا به آموزه های دینی مان، ازمیزان نفوذ آه بی پناهان با خبرید.

10 – جناب هاشمی رفسنجانی: شما شاید بیش از همه ی ما به این نامه نگاری ها مستحق باشید. چرا که شما و خاندان شما در این دوسال آنچنان در معرض آسیب و خراش بوده اید که هیچ انسان منصفی هجوم آنهمه بلا را به ساحت شمایان نمی پسندد. شما یک روز چشم و چراغ این کشور بودید و جایگاهتان بسیط بود. درکل کشورجایی نبود که تاثیر نفوذ شما درآن تعریف نشده باشد. بویژه قلب رهبر.

 که دریک تنگنای عاطفی، اشک درچشم فرمودند: هیچ کس برای من هاشمی نمی شود. اما گذر زمان، به توفانی سهمگین انجامید و جای شما را در دل رهبر به دیگران سپرد و شما را از هرطرف به تنگ آورد و به گوشه ای ناگزیر پرتاب کرد. قلم به دست بگیرید و مارا از هجوم بلایی که مأموران بی حیای اداره ی اطلاعات سپاه برایمان تدارک دیده اند بدرببرید. اگر همچنان بنا را برسکوت بگذارید، به خدای کعبه سوگند، تنهای تنها به راهی که آغاز کرده ام ادامه خواهم داد و تا پای جان به افشای مفسده های سپاهیان فربه از مال حرام و اطلاعاتی های هیولا صفت دست خواهم برد. اگرچه این افشاگری به نابودی من و خانواده ام بیانجامد. واز آن پس: دیدارمان به قیامت!

11 – جناب سید حسن خمینی: قبول می فرمایید که در این دوسال اخیرشما را سخت ترسانده اند. پدرشما مشکوک از دنیا رفت. شاید به شما گفته باشند که همان سرنوشت پدرمرحوم می تواند برای شما نیز رقم بخورد. من به جایگاه مردمی شما آگاهم. مردم شما را دوست دارند. به همان دلیلی که درآن ملاقات حضوری به شما گفتم، شما می توانید در فرابردنِ فضای جامعه به سمت اصلاح، و به سمت پاکسازی از مفسده ها نقش اساسی داشته باشید. قرار نیست شما قلم بربگیرید و آسمان و زمین را به هم بدوزید. قرار است به رهبرمان بگوییم: شاید فردا دیر باشد. و باید ازهمین امروز به فکر فردا بود. مردم ما برای  دوست داشتن شما دلیل می خواهند. نشانشان بدهید که مستحق این دوست داشتن های بی ریای مردم هستید. هیچ مأمور اطلاعات و هیچ سپاهی اطلاعاتی، از این که شما سخن مشفقانه به رهبر بگویید و وی را به روشنایی ها و تاریکی ها بشارت و هشدار بدهید، برشما نمی شورد. سرتان را به خدا بسپرید. اگر سکوت کنید، شاید درهمین دنیا خانواده ی من یک روز جلوی شما را بگیرند و به شما بگویند: نوری زاد را پودر کردند و ما را از هم گسستند و شما سکوت اختیار کردید.

12 – آقای علی مطهری: شما از نام پدر شهیدتان سود می برید. گرچه گاه نشان داده اید که روح آن شهید بزرگوار در شما به تکاپو در می افتد و از زبان شما جاری می شود و حق خواهی می کند. قلم به دست گیرید و به رهبرمان بنویسید که ولایت فقیه آنجا خواستنی است که ما از او جز عدالت و علم و تقوا و پاکیزگی و شجاعت و پاکدستی و جهان شناسی و فهم مقتضیات روز نبینیم. به وی بنویسید که با رویت ابتدایی ترین تراشه های ظلم، مقبولیت شرعی وی به مخاطره می افتد. به وی بنویسید که شجاعت تنها در برآوردن فریاد نیست. شاید عالی ترین مراتب شجاعت، پوزش خواهی از مردم است بهنگام رواج ظلم. آقای مطهری، یکبار به شما گفتم:

شما نمایندگان در تک تک فاجعه های جاری کشور سهیمید. و امضای شما برهرقطره خونی که از بی گناهان به زمین ریخته شده، نشسته است. گفتم: سکوت شما نمایندگان در مجلس، به معنای تایید فجایع کشوراست. رهبر، شما را و خاندان شما را دوست دارد. شاید قلم شما و صداقت قلم شما از تیزی قلم من کارگرتر افتد و دل ایشان به سوی مردم واگشوده شود. تنهایی، حتماً قابل تحمل است اما تنهایی ای که با ناجوانمردی آمیخته باشد، فرساینده است. من اما گفته باشم: والله اگر هیچ یک از شما عزیزان به ندای من پاسخ نگویید، تا هرکجا که مقدورم باشد، به افشای مفاسد جاری کشور، بویژه مفاسدی که از آتشفشان سپاه و وزارت اطلاعات بیرون می زند، اصرار خواهم ورزید. به هرقیمتی که برای خودم و برای خانواده ام تمام شود.

13 – سردارپاسدار حسین علایی: من یک بارهم به شما گفته ام.  که اگربخواهم جانم را در رکاب یک پاسدارحقیقی فدا کنم، آن یک نفر شمایید. گرچه امثال شما فراوانید و شکرخدا ذخیره های سلامت برای فردای کشوربشمار می روید اما من شخصاً شما را پاسداری فهیم، تیزبین، اهل مطالعه، منصف، مردمی، پاک، جنگ دیده، جهان دیده، به روز، مومن، صبور و اهل مدارا یافته ام. اینها که برشمردم مگر کم سرمایه است؟ شما نیزتقاضای مرا اجابت فرمایید و نامه ای از زاویه ای که خود می پسندید برای رهبرمان بنویسید. متاسفانه دوست گرامی من، جماعتی در سپاه، به این نهاد پاک آسیب نشانده اند. کجا شما باور می کردید بعضی از پاسدارانِ از اسارت برگشته، و پاسداران جنگ دیده، به روزی درافتند که با تلسکوپ های خود به زندگی امثال نوری زاد فرو شوند و با شنود تلفن های او و غارت اموال او و بیرون کشیدن فیلمهای خصوصی او و خانواده اش از و انتشار فیلمهای به غارت رفته ی او بخواهند او را به زانو درآورند؟ اینها را اضافه کنید به پاسدارنماهایی که سربه اموال مردم فرو برده اند و از هزار اسکله ی قاچاق مشغول حفظ نظامند. نامه ای بنویسید و مرا در این راه پرخطر یاوری فرمایید.

14 – جناب دکتر سروش: متاسفانه شأن علمی شما در کشورما به چالش درافتاد و قدر شما دانسته نشد. امامان ما با دانشمندان ملحدی چون ابن ابی العوجا به بحث می نشستند و به شاگردان خود شیوه های مدارا و داد و ستد علمی را می آموختند. شما اما درجایگاه یک دانشمند شیعی نیز تحمل نشدید و ناگزیر به ترک و جلای وطن شدید. یکی از رازهای تحمل نشدن شما، این بود که علمای دینی ما نخواستند با درافتادن به مباحث روزجهانی که شما مبدع آن درکشوربودید، خود را با شتاب علوم و مباحث تازه هماهنگ کنند. شاید به همین دلیل است که زمان و جهان پیش رفته اند و بسیاری از علمای ما در دوردست های علمی جا مانده اند. با این همه من از جناب شما تقاضا دارم نامه ای از سر رفاقت و شفقت به رهبر بنویسید. می دانم اجابت این تقاضا برای شما ای بسا ناگوار باشد و ناشدنی. اما اجازه بدهید این مکتوب

جمعی، از شیوایی قلم شما نیز بهره مند باشد. حتماً شجاعت برای شما نیز در همین فرو خوردن محاکاتی است که به شما نهیب می زند: ننویس! اما شما بنویسید. ما بنا داریم با این نوشتن ها به تاریخ نشان بدهیم که: شاید فردا دیر نباشد. وبشود ایران عزیز را مجدداً احیا کرد. اگر ننوشتید، ایرادی نیست. من و خانواده ام در فردای قیامت با شما کاری نخواهیم داشت. شما به اندازه ی کافی آسیب دیده اید.

15 – جناب دکتر کدیور: از جناب شما نیز تقاضا دارم نامه ای خیرخواهانه برای رهبربنویسید. گرچه شما پیش از این نیز نشان داده اید که درهمراهی و مساعدت فکری صادق و منصف اید. ازهرچه که صلاح می دانید بنویسید. شما اکنون می توانید از موضع یک عالم دینیِ دور از وطن، آسیب های درکمین را وابشکافید. می توانید افق های روشن را – هرچند در دوردست نشان ما بدهید. نگران ناسزاهای امثال آقای شریعتمداری کیهان نباشید. او را اگر به حال خود هم وابگذاریم، از قلمش ناسزا  می چکد. شما بنویسید تا در تاریخ بماند. تا آیندگان قضاوت کنند که جماعتی خیرخواهانه و با به خطرانداختن خود و خانواده ی خود، تلاش کردند کشورشان را از کام هزار حادثه ی درکمین بدر ببرند اما کسی صدایشان را نشنید. باور بفرمایید من هنوز ناامید نیستم. چرا که می دانم درسخن حق نوری نهفته است که مخاطب خود را می جوید و کام او را به نور خود برمی آورد.

16 – من از نمایندگان مجلس، ازمدیران و مسئولان، چه با اسم خود و چه با اسم مستعار، درهرکجای ایران و جهان تقاضا دارم مرا در این حرکت بزرگ یاری دهند. ما می توانیم چند به چند، یک به یک، با همین نامه های خود بارانی از کلمات شایسته برسر رهبر بباریم و او را به آسیب ها و به نادرستی ها و به کجی ها هشدار دهیم. محل انتشار این نامه ها می تواند سایت های شخصی و حرفه ای باشد.

می توانید نامه های خود را برای من، یا به سایت آقای دکتر خزعلی ارسال فرمایید. یا به سایت کلمه و جرس و هرکجا که خودتان صلاح می دانید. شایسته می دانم دراین نهضت بزرگِ نامه نگاری، از رواج واژه های زشت و ناپسند پرهیزکنید. قرار ما تا زمان انتخابات. البته بنا نیست در آن روز اتفاق حیرت انگیزی رخ بدهد و همه ی آبهای رفته به جوی بازگردد. اما انتهای این راه را همان ایام انتخابات رصد می کنیم. همه می نویسیم و رهبر را مخاطب نوشته های صریح اما مشفقانه ی خویش قرار می دهیم. به امید اثربخشی اقیانوسی از کلمات خیرخواهانه. بدرود

تا جمعه ی آینده و هفته های آینده.

سه شنبه بیست و دوم آذرماه سال نود

با احترام و ادب:

محمد نوری زاد

——————————-

این مطالب به صورت مستقیم و بدون ویرایش رادیو کوچه منتشر شده است.


 


خبر / رادیو کوچه

رییس جمهوری اسلامی، محمود احمدی‌نژاد، در سخن‌رانی که روز جمعه، 13 ژانویه، در اکوادور داشت، اعلام کرد که برابر تمام تهدید‌های غرب علیه برنامه اتمی ایران ایستادگی خواهد کرد و هرگونه واکنش نظامی علیه این کشور را با قاطعیت پاسخ می‌دهد.

به گزارش الجزیره، وی که در جریان یک سفر چند روزه به آمریکای لاتین در کوئیتو، پایتخت اکوادور سخن‌ می‌گفت، در ادامه تاکید کرد: «تحریم‌ها و تهدیدها علیه ایران هیچ‌گونه اثری بر حرکت رو به رشد ما در جامعه جهانی ندارد.»

محمود احمدی‌نژاد اظهار داشت: «اگر آمریکا بخواهد علیه ایران دست به حرکتی بزند و ایران و مردم ایران را دچار دردسر کند طبیعی‌ است که ملت ما هم در برابر این تهدیدها دست به مقابله به مثل زده و پاسخی قاطع خواهد داد.»

رییس جمهوری اسلامی در آخرین روز از سفر خود به آمریکای جنوبی، روز جمعه، اکوادور را به مقصد ایران ترک کرده است.

وی پیش از این به کشورهای ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا سفر و با مقام‌های ارشد آن دیدار و گفت‌وگو کرده بود.

به گفته تحلیل‌گران این سفر هم‌زمان با افزایش بحران‌ها و تنش‌ها میان ایران و کشورهای غربی در پی تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی و صنعت نفت ایران صورت گرفته تا این کشور بتواند پس از اتحادیه اروپا و کشورهایی که از تحریم نفت ایران حمایت کرده‌اند، بازار جدیدی بیابد.

در حالی که کشورهای غربی هدف ایران را از هسته‌ای شدن استفاده نظامی می‌دانند، محمود احمدی‌نژاد مرتب در خلال سفر خود به آمریکای لاتین این موضوع را رد کرده است. احتمال استفاده نظامی از انرژی هسته‌ای توسط ایران زمانی قوی‌تر شد که مقام‌های جمهوری اسلامی از آغاز به کار تاسیسات غنی‌سازی اورانیوم فردو خبر دادند.

رییس جمهوری اسلامی در این خصوص تصریح کرد که این کار با هم‌کاری کامل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی صورت گرفته است. وی هم‌چنین تاکید کرد که این گمانه‌زنی‌ها و تهمت‌ها به استفاده نظامی از انرژی هسته‌ای سیاسی است و آمریکا می‌خواهد به این طریق در روند پیش‌رفت و رو به رشد ایران خلل ایجاد کند.

 بیشتر بخوانید:

«عدم اجرای تحریم‌های آمریکا علیه ایران از سوی ترکیه»

«بستن تنگه هرمز عبور از خط قرمز است»


 


رادیو کوچه

1784 میلادی- کنگره آمریکا قرار داد صلح با انگلستان را برای خاتمه جنگ‌های استقلال‌طلبانه تایید کرد و معاهده پاریس را به رسمیت شناخت و سرانجام جنگ‌های استقلال‌طلبانه به پایان رسید‌. تا سال 1776 میلادی ایالات متحده یکی از مستعمرات انگلستان بود اما پس از انقلاب مردم، آمریکا سرانجام به صورت کشوری مستقل در‌آمد‌ که با انعقاد معاهده‌ی پاریس، جنگ پایان یافت و حاکمیت ایالات متحده بر مناطقی که امروزه تقریبن به کانادا از شمال، فلوریدا از جنوب و رود می‌سی‌سی‌پی از غرب محدود است به رسمیت شناخته شد.

جنگ انقلاب آمریکا در ابتدا با درگیری بین پادشاهی بریتانیای کبیر و مستعمرات سیزده‌گانه بریتانیا در آمریکای شمالی آغاز شده بود و سپس به یک جنگ سراسری بین چندین قدرت بزرگ اروپایی تبدیل شد.

1875 میلادی- «آلبرت شوایتزر» (Albert Schweitzer) پزشک، فیلسوف و موسیقی‌دان آلمانی زاده شد. وی در سال ۱۹۲۸ جایزه‌ی گوته و در سال ۱۹۵۲ جایزه‌ی صلح نوبل را دریافت کرد.

از کودکی به موسیقی علاقه‌مند بود و در سال ۱۸۹۳، در دانش‌گاه استراسبورگ تحصیلات خود را در رشته‌ی الهیات و فلسفه آغاز کرد، در سال ۱۸۹۹ دکترای فلسفه و در سال ۱۹۰۰ دکترای الهیات خود را گرفت. سپس در کلیسای سنت نیکلاس استراسبورگ به عنوان کشیش مشغول به کار شد. سپس به تحصیل در رشته‌ی پزشکی پرداخت.

1943 میلادی- کنفرانس «کازابلانکا» در جنگ جهانی دوم در بندری به همین نام واقع در کشور مراکش برگزار شد و فرانکلین روزولت رییس جمهوری آمریکا و چرچیل نخست وزیر انگلستان به عنوان سران دو دولت اصلی متفقین در آن‌ها شرکت داشتند که به بحث در‌باره راه‌های پیش‌روی علیه آلمان و مهار ماشین جنگی هیتلر در جبهه‌های غرب و شرق پرد‌اختند.

در پایان این کنفرانس ده روزه، نمایندگان کشورهای شرکت کننده اعلامیه مشترکی صادر کردند که به موجب آن متعهد شدند، جنگ را تا تسلیم بدون قید و شرط دولت‏های متحد ادامه دهند. بیش از دو سال بعد از این کنفرانس، جنگ دوم جهانی با شکست و تسلیم آلمان و ژاپن به پایان رسید.

1375 خورشیدی- «احمد تفضلی» زبان‌شناس و متخصص زبان پهلوی و استاد زبان‌های باستانی در دانش‌گاه تهران در روزی چون امروز کشته شد.

احمد تفضلی زاده اصفهان بود و در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانش‌گاه تهران فارغ‏التحصیل شد و سپس در رشته فرهنگ و زبان‏های باستانی ایران در دانش‌گاه لندن به تحصیل پرداخت. کتاب «نخستین انسان و نخستین شهریار» در تاریخ افسانه‏ای ایران را ترجمه کرد. هم‌چنین به جهت خدمات به ادبیات فارسی به عنوان زبان علمی جهانی، به عنوان نخستین استاد از قاره آسیا، از شورای علمی دانش‌گاه دولتی سن پترزبورگ فدراسیون روسیه دکترای افتخاری گرفت. مقاله‌های مهمی را در زمینه‌های مرتبط با زبان‌های باستانی ایرانی و جامعه ایران دوره ساسانی، تالیف کرد.

گفته شده در چنین روزی هنگامی که با اتومبیل خود از دانش‌گاه تهران به سوی خانه‌اش در حرکت بود، ناپدید شد و هنگام شب ماموران گشت پاسگاه انتظامی، جسد او را در کنار اتومبیلش پیدا کردند. وی از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای به شمار می‌رود.

——————————————————————–

برخی از روی‌دادهای دیگر

1376 خورشیدی- «محمد قاضی» مترجم برجسته ایرانی و مترجم آثاری معروفی چون «دن کیشوت» و «زوربای یونانی» به زبان فارسی درگذشت.

1963 میلادی- زادروز «استیون سودربرگ» (Steven Soderbergh) کارگردان آمریکایی است که جایزه اسکار را به‌خاطر فیلم «ترافیک» و جایزه نخل طلا جشن‌واره فیلم «کن» را به‌خاطر فیلم «سکس، دروغ، فیلم ویدیویی» دریافت کرد. او جوان‌ترین دریافت‌کننده جایزه نخل است.

منبع‌ها‌:

ویکی‌پدیا (انگلیسی و فارسی)

راسخون

نیویورک تایمز


 


خبر / رادیو کوچه

به گفته یک مقام آمریکایی،‌ سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، شاخه برون‌مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در ماه جاری میلادی میهمان بشار اسد،‌ رییس جمهور سوریه، بوده است.

به گزارش بی‌بی‌سی، یک مقام ارشد دولت آمریکا اظهار داشت: «ایران پشت دولت اسد ایستاده و به حمایت از آن دولت در سرکوب مردم سوریه ادامه می‌دهد.»

به گفته این مقام آمریکایی، تعدادی از مقام‌های جمهوری اسلامی برای مشاوره و هماهنگی نحوه سرکوب معترضان سوری به آن کشور سفر کرده‌اند. علاوه بر این، ایران به تامین تجهیزات برای نیروهای امنیتی سوریه نیز مبادرت کرده که این تجهیزات شامل مهمات جنگی که علیه مردم سوریه استفاده شده نیز می‌شود.

این مقام آمریکایی هم‌چنین از سفر اخیر قاسم سلیمانی،‌ فرمانده نیروی قدس به دمشق طی ماه جاری میلادی خبر داده و افزوده است: «با توجه به مقام بالای سلیمانی در دولت ایران، ما مطمئن هستیم او توسط عالی‌ترین سطوح دولت سوریه، از جمله شخص بشار اسد مورد استقبال قرار گرفته است.»

به گفته این مقام ارشد دولت آمریکا،‌ این سفر احتمالن ‌با هدف تقویت حمایت ایران از تلاش‌های دولت سوریه در سرکوب مردم آن کشور انجام شده است.

پیش از این گروه‌هایی از معترضان سوری، حکومت ایران را به مشارکت در سرکوب مردم سوریه متهم کرده بودند.

بیشتر بخوانید:

«تعلیق سفر ناظران جدید اتحادیه عرب به سوریه»


 


خبر / رادیو کوچه

در مراسم اهدای جوایز منتخب منتقدان فیلم، شام‌گاه جمعه، 13 ژانویه، «آرتیست» با چهار جایزه، برنده اصلی و «جدایی نادر از سیمین» برنده جایزه بهترین فیلم غیر‌انگلیسی زبان اعلام شده است.

فیلم آرتیست برنده جایزه بهترین فیلم، بهترین موسیقی متن، بهترین طراحی لباس و بهترین کارگردانی برای میچل هازاناویسیوس، فیلم‌ساز فرانسوی شد.

فیلم «جدایی نادر از سیمین» به نویسندگی و کارگردانی اصغر فرهادی که امسال از سوی ایران به اسکار معرفی شده، تاکنون جوایز جهانی متعددی از جمله «جایزه سینمای جهان»، جایزه هیت ملی نقد آمریکا، جایزه بهترین فیلم خارجی انجمن منتقدین فیلم نیویورک، جایزه بهترین فیلم خارجی از جوایز مستقل سینمایی بریتانیا و جایزه بهترین کارگردانی از چهل و دومین جشن‌واره بین‌المللی هند را دریافت کرده است.

در مراسم اهدای جوایز منتخب منتقدان فیلم، «کمک» برنده سه جایزه، از جمله جایزه بهترین بازیگر زن برای وایولا دیویس شد. هم‌چنین جورج کلونی برای فیلم «فرزندان» جایزه بهترین بازیگر مرد را برد.

دیگر بازیگر این فیلم، اکتاویا اسپنسر نیز برای بازی در همین فیلم جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل را دریافت کرد. جایزه بهترین گروه بازیگران نیز به بازیگران فیلم کمک رسید.

«نیمه شب در پاریس» به نویسندگی و کارگردانی وودی آلن برنده جایزه بهترین فیلم‌نامه تالیفی شد و فیلم هیوگو ساخته مارتین اسکورسیزی، با وجود ۱۱ نامزدی، فقط جایزه بهترین کارگردانی هنری را برد.

با این حال، مارتین اسکورسیزی جایزه ویژه ای را برای استفاده از موسیقی در فیلم‌هایش از جمله «آخرین والتز» و «نوری برافروز»، مستندی درباره رولینگ استونز، دریافت کرد.

Click here to view the embedded video.

در این مراسم که در پالادیوم هالیوود برگزار شد، کریستوفر پلامر، بازیگر بریتانیایی، جایزه بهترین بازیگر مکمل مرد را برای فیلم «تازه کاره» برد و توماس هورن جایزه بهترین بازیگر نوجوان را برای فیلم «بیش از حد بلند و بسیار نزدیک» برد که درباره حوادث تروریستی سال ۲۰۰۱ در نیویورک است.

در این مراسم، فیلم هری پاتر و حفره‌های مرگبار؛ قسمت دوم، برنده دو جایزه بهترین گریم و بهترین صداگذاری شد.

«ساقدوش» عنوان بهترین کمدی را از آن خود کرد، «راندن» (Drive) جایزه بهترین فیلم اکشن را گرفت و «رانگو» برنده عنوان بهترین انیمیشن شد.

جایزه بهترین فیلم‌نامه اقتباسی به مانیبال (Moneyball) رسید و «دختری با خالکوبی اژدها» برنده جایزه بهترین تدوین شد.

هم‌چنین درخت زندگی و اسب جنگی به طور مشترک جایزه بهترین فیلم‌برداری را بردند و «طلوع سیاره میمون‌ها» نیز برنده جایزه بهترین جلوه‌های ویژه شد.

در این مراسم، شون پن جایزه بشردوستانه جول سیگل را برای فعالیت‌هایش در هاییتی پس از زلزله سال ۲۰۱۲، دریافت کرد.

برندگان این جایزه را اعضای انجمن منتقدان پخش فیلم (Broadcast Film Critics Association)، که بزرگ‌ترین انجمن منتقدان فیلم در آمریکا و کاناداست، انتخاب کرده‌اند.

بیشتر بخوانید:

«فیلم جدایی نادر از سیمین در اسکار شرکت می‌کند»


 


این خبر در بخش شایعه رادیو کوچه قرار دارد و رادیو کوچه صحت و سقم آن را تایید نمی‌کند.

منبع: جرس

به گزارش منابع خبری جرس از تهران چندی پیش هیتی متشکل از ابراهیم رییسی معاون اول قوه قضاییه، مصطفی پورمحمدی رییس سازمان بازرسی کل کشور و حیدر مصلحی وزیر اطلاعات با محمود احمدی‌نژاد رییس جمهوری دیدار می‌کنند و مدارک دخالت و دست داشتن اسفندیار رحیم مشایی رییس دفتر رییس جمهوری در اختلاس سه هزار میلیارد تومانی را به وی ارایه داده و می‌گویند پرونده وی کامل است و از احمدی‌نژاد می‌خواهند مشایی را برکنار کند تا به اتهام او رسیدگی شود.

احمدی‌نژاد می‌گوید: «اشکال ندارد، اما باید به همه پرونده‌های اختلاس رسیدگی شود. من اسناد و مدارک موثقی دارم که به موجب آن آقای سید‌مجتبی خامنه‌ای فرزند محترم مقام معظم رهبری رقم ناقابل (۱۶۰۰۰۰۰۰۰۰ یورو – شانزده با هشت تا صفر) یک و شش دهم میلیارد یورو از بیت المال اختلاس کرده است. اگر متعهد می‌شوید که به هر دو پرونده هم‌زمان رسیدگی کنید من با استفعای مشایی موافقت خواهم کرد.»

به همین دلیل پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی بدون متهم اصلی به دادگاه می‌رود. پیش از این مهدی کروبی و سید‌مصطفی تاج‌زاده با صراحت به دخالت‌های سیاسی قضایی غیرقانونی فرزند رهبری اعتراض کرده بودند. این نخستین بار است که ولیعهد رهبری به ناپاک‌دستی متهم می‌شود.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته