ندای سبز آزادی: همزمان با سفر دورهای هیات دولت به استان کردستان، برخی گزارشها حاکی از آن است که عصر روز پنجشنبه یک درگیری مسلحانه بین نیروی انتظامی جمهوری اسلامی و افراد مسلح ناشناس در اطراف شهر سنندج روی داده است.
به گزارش خبرگزاری فارس، عصر روز پنجشنبه یک درگیری مسلحانه بین نیروهای انتظامی و افراد مسلح در روستای حسنآباد، واقع در پنج کیلومتری شهر سنندج، روی داده است.
ابراهیم کاظمینژاد، معاون اجتماعی و ارشاد فرماندهی انتظامی کردستان با تایید خبر این درگیری گفته است: « گروههایی برای بررسی موضوع به محل درگیری اعزام شدهاند.»
این مقام محلی از ارایه هرگونه توضیح دیگری درباره جزئیات این درگیری و نیز شمار تلفات احتمالی در آن خودداری کرده است.
اندکی پیش از انتشار خبر درگیری در اطراف سنندج، محمود احمدینژاد، رئیس دولت دهم که در چارچوب سفر استانی هیات دولت از استان کردستان بازدید میکرد، این شهر را به مقصد ایلام ترک کرده بود.
روز یکشنبه نیز گزارشهایی درباره انفجار دو بمب صوتی در شهر سنندج منتشر شده بود که یک مجروح بر جای گذاشته بود.
هر چند تاکنون کسی مسئولیت این انفجارها، را که یک زخمی بر جای گذاشته بود، بر عهده نگرفته است، اما ابراهیم قائدرحمتی، فرمانده نیروی انتظامی استان کردستان، این بمبگذاریها را «یک حادثه تروریستی» خوانده و از تحقیقات پلیس برای شناسایی عاملان آن خبر داده بود.
مناطق غربی ایران در ماههای اخیر شاهد بمبگذاریها و حملات مسلحانه متعددی بودهاست که شماری از این حملات به کشته شدن نیروهای انتظامی و مرزبانی ایران منجر شده است.
در یکی از آخرین این اقدامها، روز چهارم فروردین، در جریان دو تیراندازی در دو نقطه از شهر سنندج، دو مأمور انتظامی و سه تن دیگر زخمی شدند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، هفته گذشته از شناسایی یک «خانه تیمی» متعلق به «گروه سلفی» در روستای برازان سنندج و دستگیری هشت نفر از اعضای این گروه خبر داده بود.
در اواسط اسفند ماه سال گذشته نیز، چهار محیطبان در استان کردستان توسط افراد مسلح به قتل رسیدند که چندی پس از این حادثه معاون سیاسی و امنیتی استاندار کردستان از شناسایی و انهدام یک «گروه تروریستی» به عنوان عاملان آن حمله خبر داد.
همچنین در مهر ماه سال گذشته نیز دو فرد مسلح در میدان آزادی سنندج به روی نیروهای پلیس حاضر در این میدان آتش گشودند که در جریان آن پنج نفر کشته و ۱۴ تن دیگر زخمی شدند.
چند روز پیش از آن نیز بر اثر انفجار بمبی در مراسم رژه سالگرد جنگ ایران و عراق در مهاباد ۱۲ تن کشته و ۸۰ تن مجروح شده بودند که سپاه پاسداران یک هفته پس از این حادثه، با ورود به خاک عراق «۳۰ نفر از عوامل انفجار مهاباد» را از پای در آورد.
ندای سبز آزادی: همزمان با ابراز نگرانی روز پنجشنبه وزیر امور خارجه نروژ نسبت به افزایش «بسیار زیاد» اعدامها در ایران و همچنین انتقاد وی از به دار آویختن محکومان در ملاء عام، چهار نفر در استان هرمزگان به اتهام تجاوز به عنف در ملاء عام به پای چوبه دار رفتند.
به گزارش خبرگزاری رسمی آلمان، یوناس گار استور، وزیر خارجه نروژ با تخمین اعدام «۱۸۷ نفر» در ایران در سال جاری میلادی و همچنین اجرای حکم اعدام «۶۸۲ تن» از سوی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در سال ۲۰۱۰، گفت: «من به شدت از افزایش بسیار زیاد اعدامها در ایران نگران هستم.»
وی به ویژه از افزایش اجرای حکم اعدام در ملاء عام ابراز نگرانی کرد و افزود که به ویژه بالا بردن فرد محکوم به اعدام با جرثقیل و ذره ذره خفه کردن او «ظالمانه است و در خور جامعه مدرن نیست.»
این اظهارات در حالی بیان شده است که به گزارش خبرگزاری مهر، بامداد پنجشنبه، چهار نفر در بندرعباس به اتهام «تجاوز به عنف» در ملاء عام به دار آویخته شدند.
سعید امیدیان، فرماندهی انتظامی هرمزگان، در خصوص این خبر گفت که «این چهار نفر با هدف عبرت دیگران با حضور مقامات سیاسی، انتظامی و قضایی و در پوشش کامل امنیتی، انتظامی و ترافیکی و حضور خبرنگاران رسانهها» در یک بوستان ساحلی در بندرعباس به دار آویخته شدند.
وی افزود که قرار است «اجرای این حکم که با حضور جمعی از شهروندان بندرعباس و خانوادههای شاکیان» به اجرا در آمده، با هدف «عبرتآموزی دیگران، به ویژه اخلالگران در نظم عمومی و به منظور ارتقا امنیت و افزایش احساس امنیت مردم، از طریق رسانهها اطلاعرسانی شود».
به گفته سازمان عفو بینالملل، طبق آمار رسمی ارائه شده از سوی جمهوری اسلامی، در سال ۲۰۱۰ میلادی، ۲۵۲ تن در ایران اعدام شدهاند.
این در حالی است که این سازمان میافزاید، طبق گزارشهای موثق دریافتی، در سال ۲۰۱۰ بیش از ۳۰۰ اعدام دیگر نیز در ایران صورت گرفته است که مقامهای رسمی آنها را تأیید نکردهاند.
بر اساس بررسی آمار اعدام از سوی این سازمان، ایران در سال ۲۰۱۰ همچنان از نظر آمار اعدام پس از چین و در مقام دوم جهان قرار دارد.
شیرین عبادی، حقوقدان و فعال حقوق بشر، معتقد است که به توجه به میزان جمعیت ایران و چین، بیشترین درصد سرانه اعدام در جهان به ایران تعلق دارد.
به دنبال بالاگرفتن نگرانیها در مورد شمار بالای اعدام در ایران که از سوی کشورها و سازمانهای حقوقبشری مختلف بارها مطرح شده است، شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در اوایل فروردینماه سال جاری با تعیین گزارشگر ویژه حقوق بشر برای ایران موافقت کرد.
به گفته عبدالکریم لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون بینالمللی حقوق بشر، در اجلاس ماه مه شورای حقوق بشر، گزارشگر ویژه سازمان ملل برای ایران انتخاب خواهد شد.
منبع: رادیو فردا
ندای سبز آزادی: ایران در آخرین گزارش حقوق بشر سازمان ملل مورد بررسی و انتقاد نسبت به مشکل قاچاق انسان در این کشور قرار گرفت.
در این گزارش آمده است:" ایران یک منبع، ترانزیت و کشور مقصد برای زنان قاچاق شده با اهداف تجارت جنسی و بردگی اجباری است."
این گزارش، ایران را در رده سوم (آخرین رده از لحاظ مبارزه با قاچاق انسان) قرار داده و نوشته است: " زنان ایرانی در داخل ایران با هدف فحشای اجباری و ازدواج اجباری جهت پرداخت قروض و دیون، قاچاق میگردند. بچهها نیز در داخل ایران و نیز از افغانستان برای ازدواج اجباری، استثمار جنسی تجاری و بردگی اجباری به عنوان گدا و کارگر به ایران قاچاق میشوند. براساس منابع غیر دولتی، زنان و دختران ایرانی همچنین به پاکستان، ترکیه، قطر، کویت، امارات، فرانسه، آلمان و انگلیس برای استثمار و تجارت جنسی قاچاق میشوند. منابع مطبوعاتی میگوید که هر روز 54 زن ایرانی در سنین بین 16 تا 25 سالگی به عنوان استثمار جنسی تجاری در پاکستان فروخته میشوند.
دولت براساس گزارشها قربانیان را به دلیل اقدامات غیر قانونی که به عنوان یک نتیجه مستقیم از قاچاق شدن آنها میباشد، تنبیه میکند. به عنوان مثال، براساس گزارشها، قربانیان بدلیل نقض اصول اخلاقی تنبیه شدهاند. گرچه مشخص نیست چه تعداد قربانی موضوع چنین تنبیههایی بودهاند، اما گزارشهایی وجود دارد که کودکان قربانی قاچاق جنسی، بدلیل مسائل اخلاقی ناشی از قاچاق، اعدام شدهاند.
نکته جالب مورد اشاره در این گزارش آن است که دولت ایران این موضوع را از طریق قانون سال 2004 مبارزه با قاچاق انسان، منع کرده است. مجازاتهای وضع شده برای اینکار عمومان سخت است و معمولاً با مجازات مرگ برای قاچاقچیان همراه است اما در دوره مورد بررسی، دولت در پنج سال اخیر هیچگونه پیگردی را یا مجازاتی را درباره این نوع قاچاق گزارش نکرد. ایران همچنین در دوره مورد بحث هیچ مدرکی درباره اجرای قانون علیه مقامات دولتی که اعتقاد است در تسهیل قاچاق نقش دارند، ارائه نکرده است. دولت باید قدمهایی را برای تهدید تحقیقات جدی و پیگرد جنایات قاچاق انسان بردارد.
از آمار و اخبار منتشر شده در نشریات به خوبی روشن است که در سال های اخیر روند قاچاق زنان و دختران و کوچ اجباری آنها به کشورهای حاشیه خلیج فارس و بطور محدود به کشورهای اروپایی و آسیایی افزایش یافته است.
موضوع قاچاق انسان به ویژه زنان و دختران نخستین بار در سال 1383 و در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی توسط خبرگزاری سینا افشا شد.
پس از این افشاگری، خاتمی اعلام کرد شخصا از وزارت اطلاعات خواهان تحقیق در مورد حراج دختران و زنان ایرانی در امارات شده است.
این درحالی است که سعید مرتضوی، دادستان کشور این خبر را دروغ خواند و گفت مطبوعات موضوع بیاساسی را مطرح کرده بودند.
قانون مبارزه با قاچاق انسان از ابتکارات وزارت امور خارجه است که در دولت خاتمی با هدف قدرت بازدارندگی ارتکاب جرم قاچاق زنان تدوین شد.
براساس ماده سه این قانون، مرتکبین قاچاق انسان در صورت احراز جرم تا ده سال حبس و پرداخت جزای نقدی معادل دو برابر وجوه به دست آمده به اضافه اموال حاصل از بزه و و وجوه و اموالی که از طرف بزه دیده یا شخص ثالث وعده پرداخت آن به مرتکب داده شده، محکوم میشوند.
بعد ازآن نیز هرچند براساس طرحی که محمود احمدينژاد برای کمک به رفع نگرانیهای زنان کشور اختصاص داده، 20 درصد از محل اعتبار هزینههای استانی، 25/0 درصد از محل بودجه استانی و دستکم سه درصد از مازاد اعتبارهای استانی به زنان تعلق دارد، اما در عمل این طرح هرگز اجرا نشد و پس از تکیه احمدینژاد بر مسند ریاست جمهوری وضعیت زنان همواره در سراشیبی بوده است چنانکه حتی مدتی بعد رئیس مرکز امور زنان و خانواده پیوستن ایران به کنوانسیون حقوق زنان را مردود اعلام کرد و زهره طبیبزادهنوری در اولین نشست مطبوعاتی خود آماری در مورد خشونت علیه زنان و قاچاق آنها در کشور ارائه نداد و از اختصاص بودجه به بسیاری از ان.جی.اوها که به گفته او در زمان ریاست قبلی ناکارآمد بوده، انتقاد کرد.
اکنون هنوز هرازچندگاه خبر متلاشی شدن یا دستگیری باندهای قاچاق انسان به گوش میرسد. این خبرها حاکی از آن است که این پدیده همچنان در ایران پابرجاست و وضعیت قاچاق زنان از ایران به کشورهای خلیجفارس تغییر نکرده و قانون موجود در کشور نتوانسته از تکرار این پدیده قرن بیست و یکمی جلوگیری کند.
همچنین کارشناسان از افزایش قاچاق زنان و دختران در استانهای مرزی کشور و روند صعودی سن قاچاق دختران کمتر از ۱۴ سال خبر میدهند.
جالب اینجاست که طبق گزارش سازمان ملل هم در سال گذشته ایران هیچ گزارشی در مورد اقدامات پیشگیرانه برای جلوگیری از قاچاق انسان نداشته است و این پدیده روزبروز خطرناکتر میشود. این درحالیست که در طی این چند سال اقدامى در جهت مبارزه با این پدیده پیگیری نشده است.
ندای سبز آزادی: یازدهم اردیبهشت ماه، به عنوان روز معلم در شرايطی در ايران برگزار می شود که تشکل های صنفی معلمان با انتشار بيانيه هايی، بی توجهی به خواسته های صنفی معلمان برای برخورداری از زندگی بهتر و آموزش بهتر در مدارس ناشی از کسر بودجه وزارت آموزش و پرورش را مورد انتقاد قرار داده اند.
چندی پیش معاون پژوهشی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش اعلام کرد:" بهداشت روانی معلمان به دلیل شرایط بحرانی که در آن به سر می برند در وضعیت زرد قرار دارد."
دکتر فرهاد کریمی افزود:" چنانچـــــــه مشکلات معلمان توسط قانـــــون گذاران حـــل نشود، بهداشت روان فرهنگیان به شرایط قرمز - خطرناک - خواهد رسید. چرا که فشارهای روحی و روانی موجود در حرفه معلمی موجب فرسایش بهداشت روانی بسیاری از آنها شده است."
معاون پژوهشی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پــــرورش افزود: بر اساس نتایج پژوهش های انجام شده ، معلمان در شریط بحران هویت به سر می برند و این موضوع با توجه به تهدیدات شغلی باید جدی گرفته شود.
وی خاطر نشان ساخت: امروزه عواملی نظیر گسترش جامعه اطلاعاتی دانش آموزان و از بین رفتن احساس مرجع بودن معلمان در کلاس های درس ، پایین آمـــــــدن و نادیده گرفته شدن شأن و هویت اجتماعی و... موجب نوعی سرخـــــــوردگی در معلمان شده است.
کریمی تصریح کرد: مسئولان باید با توجه جدی موضوع نیمه وقت بودن شغل معلمی را حل و تمام وقت بودن را جایگزین آن کنند. چرا که نگاه جامعــــــــه به معلمان به عنــــوان شاغلین نیمه وقت ، آرامش روحی و روانی آنان را به شدت دچار خطر می کند.
وی در مورد تعداد معلمانی که بر اثر همین مشکلات دچار انواع اختلالات بهداشت روانی شده اند ، گفت: تعداد زیادی از محققان پژوهشگاه تعلم و تربیت با در نظر گرفتن جامعه آماری شامل معلمان تهرانی و سپس معلمان سراسر کشور مشغـــول تحقیق هستند
اکنون در ایران شرایط معمان از نظر صنفی بسيار بد است و معلمان حقالتدریس زیر فشار مضاعفی به نام سردرگمی ناشی از عدم استخدام بهسر میبرند. بر اساس گزارشهایی که هر روز از اعتراضات و تجمعات آنان منتر میشود، معلمان حق التدريس در سخت ترين شرايط و دور افتاده ترين نقاط کار می کنند، ولی نه حقوق و مزايای درستی دارند و نه آينده ای. حتی دفترچه بيمه خدمات درمانی هم به آنها نمی دهند.
خبر تجمع معلمان خرید خدمتی به تازگی منتشر شده است. تعدادی از معلمان خرید خدمتی و ضمن خدمت با تجمع در مقابل مجلس شورای اسلامی نسبت به اقدام آموزش و پرورش در مورد اخراج خود تجمع کردند. برخی از این معترضان سالهاست که به عنوان معلم تدریس کرده و در ابتدای امر نیز مراحل گزینش و آزمون ورودی را هم طی کردهاند.
چندی پیش، بیش از 500 نفر از معلمان زن مناطق محروم در اعتراض به عدم پرداخت چند ماهه حقوق و مزایا و حتی عیدی، دست به تجمعی اعتراضی زدند.
این زنان معلم معترض از اعضای نهضت سوادآموزی بودند که نه فقط در مناطق محروم، بلکه در مناطقی تدریس میکنند که به سادگی قابل دسترس نیست و اغلب معلمان از کارکردن در آنها امتناع میورزند.
اما نه تنها پاسخی به این اعتراض معلمان از سوی دولت داده نشد بلکه وزارت آموزش و پرورش از همکارانشان خواست تا اسامی معلمان معترض را در اختیارشان بگذارند.
وزارت آموزش و پرورش بارها اعلام کرده است که مشکلات معلمان حق التدريس را حل خواهد کرد. اين در حالی است که هر چند وقت يک بار عده ای از معلمان حق التدريس جلوی مجلس تجمع می کنند و خواهان استخدام رسمی و پرداخت منظم حقوقشان هستند از سویی به دلیل اينکه بيکاري هم مشکلي است عام و فراگير بسياري سعي مي کنند خود را به خيل معلمان حق التدريسي اضافه کنند.
چندی پیش خبری منتشر شد مبنی بر اینکه به زودی معلمان تحت پوشش بیمه درمانی ویژهای به نام بیمه درمانی قرار میگیرند. در حالیکه فرهنگیان و معلمان با اجرای این طرح امیدوار بودند که بخشی از بار مشکلات درمانی از دوش آنها برداشته شود ولی به نظر میرسد اجرای این طرح علاوه بر اینکه مشکلی از معلمان حل نکرده، موجب مشکلاتی مضاعف برای این قشر شدهاست. با وجود همهی مزایایی که در قالب بیمهی طلایی برای معلمان در نظر گرفته شده، این روزها مشاهده میشود که در عمل در اجرای این طرح مشکلات زیادی وجود دارد و به راحتی برخی اجحافها در حق معلمان صورت میگیرد.
همه اینها در حالیست که در همین فروردینماه سال 1390 دولت اعلام کرد که حمایت از معلمان از دغدغههای دولت است. اما در عمل چیزی جز نارضایتی و مشکلات روزافزون این قشر، جلوگیری از فعالیت فعالان آن و زندانیکردن آنها، تلاش برای باطل کردن پرونده کانون صنفی معلمان و در کل عدم رسیدگی به قشری که مسوولیت تربیت آیندگاه را برعهده دارند نمیبینیم.
ندای سبز آزادی: وزارت ارشاد دولت احمدینژاد قرار است 4 تا 8 اردیبهشت، در آستانه روز ملی خلیج فارس جشنوارهای سینمایی را در جزیره کیش برگزار کند، اما هنوز این جشنواره آغاز نشده، انتقادهایی از سوی هنرمندان به آن مطرح شده است.
هدف از برگزاری این جشنواره اشتراکات فرهنگی و تمدنی، آیینی، زبانی و دینی کشورهای منطقه، عنوان شده است. این در حالی است که هنوز موضوع قومیتها و ادیان گوناگون در ایران مورد مناقشه است و حکومت نه تنها راهکاری برای حل آن نیافته است، بلکه خود یکی از برهم زنندگان این همزیستی است.
بزرگداشت عباس کیارستمی و فرجالله سلحشور در یک جشنواره!
یکی ازنکات جالب درباره جشنواره سینمایی کیش بزگداشت از دو شخصیت سینمایی کاملن متفاوت است.
قرار است در بخش بزرگداشت این جشنواره از فرجالله سلحشور برای یک عمر خدمت به سینمای ایران قدردانی شود، این در حالی است که سلحشور طی سالهای اخیر بیشترین اتهامات را متوجه سینمای و سینماگران ایران کرده است. او در سخنان خود بارها سینماگران ایرانی را به بیبندوباری و غربزدگی متهم کرده است.
همچنین «عباس كيارستمي» در بخش اساتيد سينماي شرق جشنواره بينالمللي فيلم كيش حضور دارد.
این ترکیب ناهمگون برای یک جشنوارهی دولتی فقط نشاندهندهی این موضوع است، که دولت میخواهد به زعم خود هم خدا را داشته باشد و هم خرما!
محمد تاجیک یکی از روزنامهنگاران حوزه سینما در وبلاگ خود پرسیده است: آیا عباس کیارستمی با فرجالله سلحشور هیچ فرقی ندارد؟
وی ادامه داده است:انتشار این خبر برای کسانی که اخبار سینمای ایران را به شکل جدی پی گیری می کنند خبری بسیار عجیب بود . با توجه به شناختی که بسیاری از علاقه مندان سینما از مواضع صریح وتند آقای سلحشور درباره سینما دارند وبا توجه به اینکه جشنواره فیلم کیش جشنواره ای با نگاه باز تر نسبت به جشنواره های دیگر است باید از همین حالا منتظر واکنش آقای سلحشور ماند .
این روزنامهنگار افزوده است: با توجه به انتقادات تندی که سلحشور در سالهای اخیر از سینمای ایران کرده مشخص نیست که چگونه می خواهد پا به جشنواره ای بگذارد که با مواضع فکری او در تقابل صددر صدی است . از سویی دیگر شنیده می شود که جشنواره فیلم کیش قرار است از عباس کیارستمی هم تقدیر کند . آن وقت می توان گفت مسئولان جشنواره کیش اصولا آدمهای باحالی هستند . شاید برای آنها کیارستمی و سلحشور هیچ فرقی نداشته باشند!
تهمینه میلانی: اعتمادم را به جشنوارههای سینمایی از دست دادهام
از سوی دیگر تهمینه میلانی کارگردان سینمای ایران به بهانه برگزاری جشنواره فیلم کیش به اظهارنظر درباره برگزاری جشنوارههای سینمایی در ایران پرداخت.
میلانی گفته است: جشنواره بینالمللی فیلم کیش به شرطی میتواند موفق باشد که نگاهش به معنای واقعی "ملی" و دور از نگاههای سیاسی باشد.
کارگردان فیلم سینمایی "یکی از ما دونفر" در ادامه افزود: خلیج فارس و رویکرد بومی و آئینی که شعار جشنواره است، تا در عمل ثابت نشود هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. اینکه ما خارج از مسائل سیاسی صرف ، به ماجرا نگاه کنیم و همه قومیت ها و مذاهب مختلف را در این جشنواره داشته باشیم. اما نگاه تک قطبی که حاکم باشد، بحث ملی بودن خلیج فارس را زیر سوال می برد.همه ما می دانیم و مدام شعار می دهیم که خلیج فارس برای همه ما است.ولی باید این را قائل باشیم که خلیج فارس مطلق برای شیعیان نیست.اگر چهار یهودی هم وجود دارد خلیج فارس برای آن ها هم است.برای دوستان مسیحی هم هست.برای بلوچ و کرد و لر زرتشتی ها و... همه هست و نباید صرفا این موضوع ملی را برای خودمان بدانیم.
میلانی گفت:من این روزها اعتمادم را به جشنواره ها از دست داده ام و احساس می کنم هر جشنواره ای که برگزار می شود،آنقدر درگیر مسائل و روابط سیاسی است که ماهیت خود جشنواره را از دست می دهد. من همین جا به عنوان یک عضو کوچک از جامعه هنری این هشدار را می دهم که هر جشنواره ای و حرکتی که ظاهر ملی داشته باشد و در آن اهداف سیاسی دنبال شود، باعث تفریق ملت می شود و مسئولین برگزاری جشنواره فیلم کیش باید مراقب باشند تا با رویکرد ملی این راه را به سرانجام برسانند.
بیاعتمادی هنرمندان به جشنوارههای سینمایی
موضوع بیاعتمادی هنرمندان به جشنوارههای سینمایی طی برگزاری آخرین جشنواره فیلم فجر نیز مطرح بود.
این جشنواره از چندین سو مورد انتقاد اهالی سینما قرار گرفته بود؛ یکی از مواردی که بیشترین ناراحتی سینماگران را موجب شد، انتخاب داوران این جشنواره بود که بعضی از آنها نه تنها اصلن میانهای با سینما نداشتند؛ بلکه ضدفرهنگ به شمار میآمدند.
محمدمهدی عسگرپور، مدیرعامل خانه سینما درباره جشنواره فجر گفت: «یك نارضایتی عمومی در برگزاری جشنواره در كشور وجود دارد كه بخشی به سوء مدیریت در جشنوارهها و بخشی دیگر به شرایط غیرطبیعی تولید و پخش در كشور برمیگردد.»
همچنین چند کارگردان سرشناس از دبیر جشنواره خواسته اند فیلمشان مورد داوری قرار نگیرد. کمال تبریزی، رضا میرکریمی و مازیار میری از جمله فیلمسازانی اند که از مهدی مسعودشاهی دبیرجشنواره خواسته اند، فیلم هایشان که در بخش مسابقه حضور دارد، داوری نشود.
رضا میرکریمی در پاسخ به این پرسش که «فیلمهای شما که همیشه در جشنوارههای گذشته مورد تحسین واقع شده است، امسال چقدر برای دریافت سیمرغ امیدوارید، گفت: بدون تعارف انگیزهام را برای شرکت در بخش مسابقه جشنواره از دست دادم. متاسفانه جشنواره از مسیر حرفهایاش خارج شده است و نوع انتخاب فلهای فیلمها برای بخش مسابقه و انتخاب هیئت داوران یک نوع نخبهستیزی به عنوان سیاست اصلی جشنواره را نشان میدهد که در ارکان آن رسوخ کرده است و انگیزه حضور در رقابت را از فیلمسازان گرفته است. بنابراین خیلی برایم مهم نیست که از چنین جشنوارهای جایزه بگیرم.»
ندای سبز آزادی: دفتر امام جمعه قم که مدعی شده بود آیت الله خامنه ای در هنگام تولد ذکر "یا علی" گفته است، انتشار صحبت های وی را گزینشی و در میان جمعی محدود عنوان کرد.
در خبری که خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) منتشر کرده است گفته های آیت الله سعیدی با عنوان "اظهارات منسوب به وی" عنوان شده است. هرچند این خبرگزاری حرفه ای توضیح نداده است که وقتی فیلم این ادعا به راحتی در دسترس است و خود آقای سعیدی هم ناچاراً پذیرفته که این صحبت ها را مطرح کرده دیگر چه جایی برای ذکر "اظهارات منسوب به وی" وجود دارد.
در عین حال توضیحات آقای امام جمعه در قبال این ادعاها هم به گونه ای است که ایشان سعی داشته به نوعی موضوع را حل و فصل کند و حتی می نویسد:
"اينجانب چندماه پيش در يك جمع محدود سخنراني داشتم،متاسفانه بخشي از آن كه صرفا نقل قول بود روي برخي سايت ها رفت و موجب نگراني عده اي شد."
ایشان البته در مورد آن نقل قول توضیحی نمی دهد اما فراموش می کند که به یاد آورد هنگامی که این نقل قول را که در مورد "یا علی" گفتن آیت الله خامنه ای در زمان تولد است مطرح کرده بود یکی از فرماندهان سپاه آدرس ناقل را از آیت الله سعیدی خواسته بود تا این گفته ها را به عنوان یک مستند تاریخی ثبت کنند.
ذکر کلمات و عباراتی چون "سخنرانی در جمع محدود"، "نقل قول" و حتی بنا بر آنچه برخی از سایت های اصول گرا نوشته اند "پخش گزینشی" و مواردی از این قبیل بیانگر آن است که قافیه صحبت های امام جمعه قم به قدری تنگ آمده که مفسران بعدی صحبت های وی، به توجیهات ابتدایی و بی راه دست زده اند.
در هر صورت وقتی که قافیه به تنگ آید عجیب نیست که شاعر هم به جفنگ آید.
ندای سبز آزادی: در پی ارسال نامه ای از طرف تعدادی از سایت های سبز به دولت و مردم ژاپن و ابراز همدردی با آنان، مرکز اطلاع رسانی و فرهنگی این کشور در تهران با ارسال نامه ای از همدری این رسانه ها با دولت و مردم ژاپن قدردانی نمود.
به گزارش ندای آزادی متن کامل این نامه بشرح زیر است :
احتراماً به نمایندگی از طرف دولت و مردم ژاپن از تمامی ایرانیان و ژاپنیهای مقیم ایران که همدردی خود را نسبت به قربانیان و حادثه دیدگان زلزله و سونامی اخیر ژاپن در تاریخ 11 مارس 2011، با ارسال پیامهای تسلــــیت و یادداشت در دفتر یادبود و همچنین کمکهای نقدی و تجهیزات امدادی، ابراز داشته اند، تشکر و قدردانی می نمائیم.
درحال حاضر دولت و مردم ژاپن با هم متحد شده اند تا با بهره گیری از کمکهای دیگر کشورهای دنیا، ویرانی های حاصل از زلزله را بازسازی نمایند. و همچنین در ارتباط با مساله هسته ای نیز با تمام قوا برای حفظ امنیت عزم خود را جزم نموده اند.
مردم ژاپن با بهره گیری از همدلی و حمایتهای به عمل آمده، تمامی سعی خود را برای فائق آمدن بر این شرایط دشوار و مصیبت بار تاریخی خواهد کرد.
مجدداً از ابراز عواطف و همدلی صمیمانه جنابعالی سپاسگزاری می نمائیم.
مرکز اطلاع رسانی و فرهنگی سفارت ژاپن
تهران- ایران
ندای سبز آزادی: غلامحسين محسنیاژه ای، دادستان کل کشور و وزیر سابق اطلاعات، با اشاره به اينکه رهبر جمهوری اسلامی از برکناری آقای مصلحی اطلاعی نداشته است، در مورد عزل خودش از وزارت اطلاعات در دولت نهم گفت «ما خودمان هم نفهميديم چگونه و چرا ما را کنار گذاشتند.»
دادستان کل کشور، پنجشنبه در خرم آباد با روایت چگونگی برکناری خود از وزارت اطلاعات از اقدام دولت در برکناری مصلحی به عنوان اقدامی بدون توجیه یاد کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، محسنیاژه ای با اشاره به اینکه کنار گذاشتن وزرا جزء اختیارات رئیس جمهور است، افزود: «ولی حقیقتاً نحوه عملکرد در مورد برکناری وزیر اطلاعات توجیه پذیر نیست.»
آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، در نامهای به حیدر مصلحی از ادامه کار وی در وزارت اطلاعات حمایت کرده است. سایت های نزدیک به دولت پیشتر خبر داده بودند که حیدر مصلحی دیگر وزیر اطلاعات نیست و محمود احمدی نژاد سرپرستی این وزارتخانه را برعهده گرفته است.
رهبر جمهوری اسلامی در نامه خود که روز چهارشنبه خطاب به حیدر مصلحی و نه به محمود احمدی نژاد نوشته شده است، از وزیر اطلاعات خواسته تا «بیش از پیش در انجام ماوریتهای مهم داخلی و خارجی وزارت اطلاعات اهتمام به خرج دهد.»
روز يکشنبه خبرگزاری های نزديک به دولت و سايت رياست جمهوری ایران اعلام کرده بودند که حيدر مصلحی از سمت وزیر اطلاعات استعفاء داده و رييس جمهور نيز با اين کناره گيری موافقت کرده است.
آقای اژ های همچنین در مورد برکناریش در دولت نهم افزود: اتفاقی که برای ما رخ داد مانند همین اتفاقی بود که برای مصلحی رخ داد.
محسنی اژه ای در ادامه سخنانش گفت: «من در نهایت به رئیس دفتر رئیس جمهور گفتم خب ایرادی ندارد، ما به جلسه دولت می رویم تا حداقل با دوستانی که چهار سال با هم بودیم خداحافظی داشته باشیم که ایشان به ما گفتند شما نروید!»
وی افزود: «هرقدر اصرار کردیم اجازه خداحافظی به من ندادند.»
محسنی اژه ای ادامه داد: «اینقدر شتاب زده در مورد برکناری وزرا عمل شده بود که حتی به این موضوع هم فکر نکرده بودند که با عزل ما دولت از رسمیت می افتد و باید برای ادامه کار دوباره از مجلس رای اعتماد بگیرد.»
در آذر ماه سال گذشته نیز، منوچهر متکی، وزیر امور خارجه برکنار شده ایران، با اشاره به اینکه از پیش در جریان برکناریاش قرار نگرفته و از مراسم تودیع و معارفه نیز بیاطلاع بوده است، برکناریاش در حین انجام مأموریت را «غیر اسلامی و توهین آمیز» خواند.
منوچهر متکی در حالی که در سفر سنگال به سر میبرد به دستور محمود احمدینژاد از وزارت امور خارجه برکنار شد.
وی در واکنش به این اقدام رئیس دولت دهم، برکناری یک وزیر در حین انجام مأموریت را «غیر اسلامی، خارج از عرف سیاسی و دیپلماتیک و توهینآمیز» خوانده بود.
کناره گيری وزیر اطلاعات و سپس مخالفت آيت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، با آن در روزهای اخير به جنجالی در صحنه سياسی ايران و ميان هواداران دولت دهم و اصولگرايان منتقد محمود احمدی نژاد تبديل شده است.
منبع: رادیو فردا
ندای سبز آزادی: رجانیوز، سایت حامی دولت در یادداشتی با عنوان “همراهی ناصر حجازی با رسانههای مخالف نظام”، نوشت: ناصر حجازی؛ همان دروازهبان اسطورهای فوتبال ایران که به دلیل بیماری این روزها خانه نشین شده، به تازگی وبسایت خود را راهاندازی کرد تا از این پس هرآنچه دوست دارد را از طریق این درگاه اینترنتی به اطلاع اهالی فوتبال برساند، روزی که وی در مراسمی پرطمطراق با حضور اهالی هنر و ورزش به طور رسمی فعالیت این وبسایت اینترنتی را آغاز کرد، آن دسته از افرادی که ناصر حجازی را به خوبی میشماختند پیشبینی کردند از این پس دروزاهبان خانه نشین استقلال تمام درگیریهای خود با اهالی فوتبال را از طریق این وب سایت منتشر خواهد کرد تا دیگر نگران انتشار مطالب تند و تیزش درباره افراد نباشد.
در ادامه این یاداشت آمده است: ناصر حجازی در تازهترین مصاحبه خود، پا را فراتر از حد خود نهاده و در خصوص مسأله هدفمندی یارانهها اظهارنظر کرده،وی که خود در مقام یک تحلیلگر اقتصادی قرار داده با لحنی کاملا نامتعارف دولت را به دلیل اجرای قانون هدفمندی سرزنش کرده تا همه به این واقعیت پی ببرند که برای ناصر حجازی مهم نیست درباره چه مسألهای اعتراض کند بلکه او فقط به این میاندیشد که ساز مخالف بزند حالا درباره فوتبال باشد یا درباره هر مسائله غیر تخصصی!
نویسنده ی این مقاله با عصبانیت از انتقاد چند روز گذشته ی ناصر حجازی درباره ی قیمت ها نوشته است: عدهای میگویند ناصر حجازی دچار توهم شده است، همانگونه که سالیان پیش متصور بود که میتواند سیاستمداری حاذق باشد اما حقیقت موجود درباره او این گونه است که حجازی در این ایام همانند سالهای قبل تکلیف با خودش روشن نیست، کسی که روزی نیت میکند رئیسجمهور شود اما فردای آن روز برای رسیدن به مربیگری استقلال دستوپا میزند شاخصههای لازم برای اظهارنظر در خصوص مباحث کلیدی این چنینی را ندارد پس باید او را به سکوت دعوت کرد چرا که اگر غیر از این باشد جامعه درباره او فکرهای بدی خواهد کرد. از این رو به دروازهبان اسطورهای سالهای دور استقلال توصیه میکنیم در چارچوب خود حرکت کند و پا فراتر از حد خود نگذارد چون مردم طاقت همراهی او با دشمنان کشورشان را ندارند.
ندای سبز آزادی: جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی در بیانیه ای خطاب به ملت ایران گفته اند: سال جدید را با امید به رحمت بی کران خداوند متعال آغاز می کنیم که از او جز عزت و جمال ندیدیم پس به او پناه می بریم و از این ظلم به درگاهش لب به شکوۀ ناشکری نمی گشاییم، خداوند بزرگ و محکم کاری که به شهادت قرآن کریم «لا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ». ما به رغم این همه بد سگالی و بی رسمی که به ناحق در حق مان رفته است، بیش از آن که از او انتقام عزیزانمان را طلب کنیم، دست دعا به درگاهش بلند می کنیم که به قدرت طلبان مغرور و بی خبر ما، بصیرت و عقلانیتی عطا کند تا در پرتو آن به عمق فاجعه ای که در راه است پی برند و برای دستمال قدرت چند روزه قیصریه ای را به آتش نکشند.
به گزارش کلمه متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سال جدید را همچنان در فراق عزیزانمان صبورانه اما با دلی استوار و قلبی پر امید به آینده روشن ایران عزیز و ملت بزرگ و مقاوم آن آغاز می کنیم.
اکنون نزدیک به دو سال از فاجعۀ ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ که طی آن با نادیده گرفته شدن رأی ملت، دولت نظامی امنیتی به جای دولت عشق و امید بر مقدرات کشور حاکم شد، می گذرد.
طی این مدت خون مظلومان بسیاری به ناحق و تنها به جرم مطالبه بدیهی ترین حقوق انسانی بر زمین ریخت، افراد بی گناهی نیز بدون کمترین مستند قانونی و تنها با هدف ایجاد رعب و وحشت در جامعه به طناب دار سپرده شدند. صدها تن از بهترین فرزندان این مرز و بوم که بهترین سال های عمر خود را در مبارزه با استبداد پهلوی یا در زندان های ستمشاهی و یا در جبهه های جنگ تحمیلی سپری کردند و یا طی سی سال گذشته در عرصه های مدیریت و سازندگی منشاء خدمات بزرگی برای این ملت شدند، در پی محاکمات نمایشی و رسوا به جرم های ناکرده و تنها به خاطر اعتراض و یا حتی عدم موافقت با روند استحاله نظام به حکومت غیر مردمی به حبس های طولانی محکوم شدند. آن چه تحمل این محنت طاقت فرسا و این بی مروتی و ناجوانمردی آشکار را بر ما آسان می کند علاوه بر امید به قدرت و حکمت پروردگار مقتدر که به شهادت قرآن همواره در کمین ستمگران است، افتخار و غروری است که آن حکیم یکتا نصیب ما فرموده و اقتدارگران تازه به دوران رسیده را از آن محروم کرده است. پس از بیش از سه دهه خدمت عزیزانمان در حساس ترین و مهم ترین مناصب، از نمایندگی مجلس گرفته تا وزارت و مدیریت های کلان اقتصادی و اجرایی ، اقتدارگرایان کینه توز به رغم تلاش های گسترده و نبش قبرها و بیرون کشیدن پرونده های غبار گرفته در جریان بازجویی ها و محاکمات اخیر حتی یک دلیل و مدرک دال بر خیانت در امانت این ملت در کارنامه پرافتخار این پاکان سرفراز نیافتند که اگر می یافتند با استفاده از انحصار رسانه ای گوش فلک را از آن کر می کردند. و این طنز تلخ زمانه است که در تاریخ آینده این کشور لبخند تلخ افسوس بر لبان خوانندگان آن خواهد نشاند که روزی با بی انصافی تمام و با هدف ایجاد ابهام و انکار سلامت و پاکی دست عزیزانمان ادعا می شد «با دستمال کثیف نمی توان شیشه را تمیز کرد»، اما امروز این سرفرازان برای تضمین قدرت و حفظ موقعیت کسانی باید محروم از بدیهی ترین حقوق حتی یک زندانی در گوشه سلول های زندان به سربرند، که طی سی سال گذشته یا با استفاده از رانت ها و فرصت ها به انباشت ثروت مشغول بوده اند و یا صدها نقطه ابهام و تاریک در کارنامه خود ثبت کرده اند، که تنها یکی و پیش پا افتاده ترین آن ها فضاحت اختلاس چند صد میلیارد تومانی است که رسیدگی به آن،غوغایی در پشت پرده قدرت برپاکرده و ترس از افشاگری های متقابل و رسوایی و فضاحت بیشتر، قدرت پرستان را در رسیدگی به آن دچار تردید کرده است.
اکنون ما خانواده های آن اسوه های پاکی و صداقت مانده ایم و فرزندانی که درباره جرم ناکرده پدر یا مادر می پرسند که به کدامین گناه سزاوار چنین مجازاتی شده اند و به جای یافتن پاسخ این سؤال، در دل های پاک خود آتش خشم و نفرت را شعله ور می یابند. بدا به حال نظامی که با مخلصان صدوق و خدوم خود چنین کند که با دیگران چه ها کند!
سال جدید را با امید به رحمت بی کران خداوند متعال آغاز می کنیم که از او جز عزت و جمال ندیدیم پس به او پناه می بریم و از این ظلم به درگاهش لب به شکوۀ ناشکری نمی گشاییم، خداوند بزرگ و محکم کاری که به شهادت قرآن کریم «لا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ». ما به رغم این همه بد سگالی و بی رسمی که به ناحق در حق مان رفته است، بیش از آن که از او انتقام عزیزانمان را طلب کنیم، دست دعا به درگاهش بلند می کنیم که به قدرت طلبان مغرور و بی خبر ما، بصیرت و عقلانیتی عطا کند تا در پرتو آن به عمق فاجعه ای که در راه است پی برند و برای دستمال قدرت چند روزه قیصریه ای را به آتش نکشند.
ندای سبز آزادی: شاید جوانان تازهوارد به فعالیت سیاسی، کمتر به خاطر داشته باشند که رهبری در روز دوم خرداد ۷۶ پای صندوق رای گفت که «هیچکس برای من هاشمی نمیشود.» اما از یاد کسی نرفته و نخواهد رفت آن روزی که ایشان در سخنانی درباره احمدینژاد، گفت که «نظر بنده به نظر ایشان [نسبت به هاشمی رفسنجانی] نزدیکتر است»؛ همان سخنانی که سرآغازی شد برای سرکوب شدید معترضان.
از آن زمان به بعد، بسیاری از کسانی که حتی در کوچکترین انتقاد به رهبری هم جانب احتیاط را رعایت میکردند، و حتی بسیاری از حامیان جناح محافظهکار و رایدهندگان به همین رئیس دولت در دورههای نهم و دهم، این سخنان آیتالله خامنهای را مصداقی از عدم رعایت انصاف و عدالت، و عدول از موضع فراجناحی تلقی کردند. در بسیاری از بحثهای سیاسی رایج آن روزها در افواه عمومی، دیده میشد که کمتر کسی – حتی از مخالفان اعتراضات – حاضر بود از مواضع رهبری در آن نماز جمعه، و به خصوص از اینکه شأن خود را در حد بهنفعگیری از یک طرف دعوا پایین آورده، دفاع کند و کم نبودند کسانی که میگفتند اگر رهبری آنگونه تخممرغهای خود را یکجا در سبد احمدینژاد نمیگذاشت، بحران آنگونه عمیق نمیشد و به نقطه غیر قابل بازگشت نمیرسید.
اما نه نامه ۱۹ خرداد هاشمی رفسنجانی توانست این جانبداری را تغییر دهد، نه دلسوزیهای چندباره کسانی همچون خاتمی شنیده شد، نه به هشدارهای امثال کروبی برای تغییر این موضع غیرموجه توجه شد و نه پیشنهاد چند ماه بعد میرحسین برای اینکه نهادهای نظام از حمایت دوپینگی از رئیس دولت دست بردارند و بگذارند دولت دهم بدون پشتیبانیهای فراقانونی در آزمون کارآمدی قرار گیرد، با پاسخ مسئولانهای مواجه شد.
برخی رخدادهای اخیر، خاطره گفتارها و هشدارهای دلسوزانه کسانی چون میر و شیخ محصور جنبش سبز را در اذهان زنده میکند و صحت پیشبینیها و صداقت نگرانیهای آنها را با زیبایی دردناکی به نمایش میگذارد. آیا بهتر نبود که این هشدارها پیش از آنکه سراپای حاکمیت به چنین موقعیت ناعادلانهای آلوده و دستها به ظلم و ستم آغشته شود، شنیده میشد؟
با این مقدمه، خوانندگان و همراهان عزیز کلمه را به مطالعه یادداشتی از یک روزنامهنگار اصولگرا دعوت میکنیم که به مصادیق متعددی از تمردهای احمدی نژاد از نظرات رهبری اشاره میکند. علی شکوهی در نوشته خود اذعان میکند که معتقد به لزوم اطاعت محض از رهبری نیست، به زیادهخواهی قدرت باور ندارد و برای سنجش همگان به ملاکهای مستقل باور دارد. او البته در یادداشت خود، صداقت مدعیان حمایت از رهبری را آشکارا زیر سؤال میبرد و یادداشت خود را نیز با فرض قبول اینکه نظر رهبری معیار حق و باطل است، نوشته است.
در این یادداشت اگرچه به قانونشکنیهای مکرر و پیاپی رئیس دولت دهم اشاره نشده، و باز اگرچه حمایتهای بیوقفه و بیشائبه رهبری از احمدی نژاد و سکوت ایشان در برابر تخلفات پیاپی او در شش سال اخیر به عنوان یکی از عوامل زمینهساز وضعیت بحرانی اخیر یادآوری نشده، و نیز اگرچه از سوء تدبیرهای مقامات عالی در مقاطع مکرر قبل و بعد از انتخابات دهم سخن گفته نشده، و هرچند اذعان نشده که حتی در برخی از موارد ذکر شده نیز احمدی نژاد با همراهی یا دستکم سکوت رهبری روبهرو بوده؛ اما نویسنده سعی کرده به اصولگرایی واقعی پایبند بماند و از این رو مجموعه نکات قابل توجهی را در کنار هم گردآورده که دستکم برای «احمدینژادیها» عبرتآموز است و شاید – در صورت کاربرد صداقت – این سؤال را در ذهن برخی از آنها کند که: مگر میرحسین و دیگران از رسیدن به همین وضعیت نگران نبودند و نسبت به فرجامی اینچنین و آیندهای بدتر از این هشدار نمیدادند؟!
یادداشت این روزنامهنگار اصولگرا را به نقل از وبسایت شخصیاش بخوانید:
اگر روسای جمهور دیگر، این همه «تمرد» میکردند!
تصور کنید در دوره نخستوزیری میرحسین موسوی یا ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی یا سیدمحمد خاتمی هستید و اتفاقات زیر میافتاد. شما هم یک نیروی انقلابی هستید که تمام شاخص حق و باطل خود در عرصه سیاسی را در شخص رهبری خلاصه کردهاید یا دستکم معتقدید که نظر رهبری باید مبنای عمل قرار بگیرد ولو آن که صحیح نباشد. در آن صورت در مورد آنان اگر کارهای زیر را انجام داده باشند، چه قضاوتی خواهید کرد؟
- علیه دولت قبلی تبلیغات کنند که چرا شهردار تهران را به هیئت دولت دعوت نمیکنید ولی وقتی خودشان رییس دولت میشوند از شهردار بعدی دعوت به شرکت در جلسه هیئت دولت نکنند در حالی که با آنها در یک جبهه هم قرار دارند. جالب این که علیرغم تاکید چندباره مقام رهبری به شرکت دادن شهردار تهران در جلسات هیئت دولت، باز هم حاضر به دعوت از وی نشوند.
- نامه به رهبران جهان بنویسند و از موضع رهبری ایران و جهان، مواضع خود را منعکس کنند و در مقابل تذکر رهبری که نامه به پاپ را نفرستید، نافرمانی کرده و بعد از مدتی آن را هم ارسال کنند.
- رهبری در چند سال پیاپی در هفته دولت، درباره ضرورت توجه به نظر کارشناسی و رجوع به متخصصان و رعایت قانون مجلس و توجه به سند چشمانداز و برنامههای پنجساله تاکید کنند اما جمله این تذکرات نادیده گرفته شده و این شاخصهها هر ساله، کمرنگتر هم شود.
- رهبری به آنان بگوید که در تبلیغات انتخاباتی اسم افراد را نبرید و آنان را به صورت کلی مورد نقد قرار دهید ولی آنان پس از مشورت با دوستان، به این جمعبندی برسند که بدون اسم بردن از برخی افراد و فضاسازی علیه آنان، رای نمیآورند. بنابراین نظر رهبری را زیر پا بگذارند و با اسم بردن از افرادی خاص، فتنهای را آغاز کنند که بیشترین بازنده آن کلیت انقلاب و نظام و رهبری بوده است.
- به نمایندگان مجلس نامه بنویسند و در آن، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس مجلس و رئیس قوه قضاییه را به توطئه علیه دولت و رئیس جمهوری متهم کنند. رهبری به آنان پیام دهد که این نامه بدی است و نباید منتشر شود. بعد از دو روز آن نامه منتشر شود و پیامدهای سیاسی تندی را به همراه آورد و جنگ قدرت مسئولان را به دنیا القا کند. رهبری در جلسهای به بیتوجهی آنان به نهی خود اعتراض کند و آنها هم پاسخ دهند که این، آن نامه نیست و ما تغییرش داده بودیم و رهبری هم تاکید کند که: نخیر! همان نامه بود.
- شعار مبارزه با فساد اقتصادی و تبعض بدهند اما برخی از دارندگان پروندههای فساد مالی را تحت پوشش بگیرند و حتی در پستهای حساسی بگمارند و از محاکمه و پیگیری قضایی آنان جلوگیری کنند.
- کسی را به عنوان معاون اول خود برگزینند که مورد اعتراض مجلسیان و بسیاری از محافل مذهبی و سیاسی قرار گیرد و مداخله رهبری برای کنار گذاشتن وی را نیز برنتابند و بر تصمیم خود در مقابل رهبری اصرار بورزند و در نهایت به گونهای عمل شود که همگان بفهمند که او از تصمیمش در مقابل رهبری هم عقب ننشسته است.
- وزرای خود را به صرف مخالفت با برخی از نظرات رئیس جمهوری برکنار و فضایی را در هیئت دولت ایجاد کند که آنان نتوانند در هیچ زمینه کارشناسی و مدیریتی، حتی نظری خلاف نظر رئیس جمهوری داشته باشند.
- با اهانت عملی به مجلس، اجازه ندهد که وزیر مورد استیضاح به مجلس برود و از خود دفاع کند به گونهای که برای اولین بار، یک جلسه استیضاح بدون حضور وزیر برگزار شود.
- قوانین مصوب مجلس را به دلیل مخالف بودن، اجرا نکنند و رسما اعلام کنند که الان دیگر مجلس در راس امور نیست و دولت در راس امور قرار دارد و بنابراین، مجلس باید تابع دولت باشد و اساسا برخی از مصوبات مجلس، قانون نیست چون دولت آن را قبول ندارد. بهانه هم بیاورند که چون شورای نگهبان آن قانون مجلس را رد کرد، ما آن را قانون نمیدانیم ولو آن که مجلس بر مصوبه خود در مقابل شورای نگهبان، اصرار کرده باشد و آن قانون، با ارجاع به مجمع تشخیص مصلحت، قانون شده باشد.
- بارها و بارها رهبری به آنان برای شرکت کردن در مجمع تشخیص مصلحت نظام تاکید کرده باشد ولی آنان با این بهانه که ما با ترکیب کنونی مجمع مخالفیم، از شرکت در جلسات مجمع، خودداری کرده و این روش را وسیلهای برای فشار بر رهبری قرار دهند تا ایشان ترکیب مجمع را تغییر دهد.
- دبیر شورای امنیت ملی را به خاطر اختلاف نظر، وادار به استعفا کنند و عملا رهبری را در شرایط تحمیلی قرار دهند که نتواند دیگر کاری برای بازگرداندن فرد مذکور انجام دهد.
- با تعیین نماینده ویژه، در حوزه وزارت امور خارجه وارد شوند و بعد از تذکر رهبری و کار موازی دانستن این اقدام، نماینده ویژه را به مشاور تبدیل کنند و سرانجام در یک اقدام استثنایی، وزیر امور خارجه را به هنگام حضورش در ماموریت خارج کشور عزل کنند تا نشان دهند که از موضع خود عقب ننشستند و وزیر مخالف خود را از کار برکنار کردند.
- برای کنترل یک وزارتخانه حساس، معاونان وزیر را خود بگمارند و در صورت اقدام وزیر برای تغییر معاونان خود، وی را وادار به استعفا کنند و مخالفت رهبری با این استعفا را نپذیرند و با مقاومت خود، انتظار داشته باشند که رهبری، دخالت در این زمینه را کنار بگذارد.
- بودجه مصوب مجلس برای کمک به مترو تهران را نادیده بگیرد و رسما اعلام کند که آن را اجرا نخواهد کرد و تاکید مجدد نمایندگان برای اجرای قانون مذکور را نادیده بگیرد.
- عمدا بودجه کل کشور را دیر به مجلس ارائه کند تا فرصت بررسی دقیق و همهجانبه نمایندگان موجود نباشد و به دلخواه دولت، بودجه به تصویب برسد.
- میلیاردها دلار بدون مجوز از حساب ذخیره ارزی برداشت شده و خلاف قانون، هزینه شود.
- عمدا تشکیل یک وزارتخانه جدید که مصوبه مجلس را دارد، اجرا نشود و اعلام کنند که ما با تشکیل وزارت ورزش و جوانان مخالفیم و آن را علیرغم تصویب مجلس، تشکیل نمیدهیم.
- ….
این قصه سر دراز دارد و اگر بخواهیم میتوانیم دهها مورد دیگر را جستجو و فهرست کنیم که نشاندهنده تمرد عملی رئیس جمهور از نظرات رهبری است که ظاهرا خود به اطاعت از ایشان، اعتقاد دارد.
من به اطاعت صرف روسای جمهوری از نظرات رهبری اعتقاد ندارم و به توزیع قانونی قدرت معتقدم و زیادهخواهی قدرت را از سوی هر کسی باشد، نفی میکنم و ملاکهای مستقلی را برای سنجش همگان، معتبر میدانم ولی صحبت من با کسانی است که جز شاخص رهبری، به چیز دیگری برای ارزشیابی عملکرد دیگران اعتقاد ندارند اما باز هم خود را مدافع رئیس جمهوری کنونی معرفی میکنند که میزان تمرد وی از نظرات رهبری، قابل مقایسه با روسای جمهوری قبلی نیست. آیا اگر این موارد را در دوره آن سه رئیس قبلی دولتها شاهد بودند، در مورد آنها هم به همین سان قضاوت میکردند؟
ندای سبز آزادی: نماینده تفت و میبد در مجلس، با اشاره به اجرا نشدن برخی مصوبات مجلس توسط دولت از جمله تشکیل وزارت ورزش، اعلام کرد که دیگر جای مدارا با دولت وجود ندارد.
سید جلال یحییزاده در گفتگو با اعتدال، افزود: بازرسی قوه قضاییه و هیت رییسه مجلس در تخلفات قانونی که از سوی قوه مجریه صورت گرفته، محکم تر و شفاف تر ورود پیدا کرده است.
وی در ادامه با اشاره به ورود مجلس به سال پایانی خود، گفت: یکی از علت های تغییر رویکرد مجلس هشتم در دقیقه ۹۰ با دولت، اتمام این دوره است.
یحیی زاده تصریح کرد: مجلس نمی خواهد در سطح جامعه قضاوت شود که مجلس نسبت به مصوبات خود بی تفاوت است و نسبت به حق و تکلیف نظارتی خود نسبت به دولت استفاده نکرده است .
محمدحسین فرهنگی عضو هیأت رئیسه مجلس نیز درباره چگونگی مواجه مجلس با عدم اجرای برخی قوانین توسط دولت گفت: عدم اجرای برخی قوانین مصوب مجلس توسط دولت، شیوه نو ظهوری است.
وی ادامه داد: البته دولت خیلی از قوانین را اجرا کرده و میکند، اما در مواردی خاصی این مشکل وجود دارد و باید رفع شود.
وی تصریح کرد: قانون مسیرهای اجرایی را در این زمینه مشخص و پیشبینی کرده است و اگر رییس جمهور قوانین را ابلاغ نکرد، رییس مجلس ابلاغ می کند.
فرهنگی درباره تمکین نکردن دولت از قانون وزارت ورزش و جوانان گفت: در وزارت ورزش و جوانان هر گونه تصرفی که توسط افراد غیر مسول صورت میگیرد، مشمول تصرفات غیر قانونی در اموال عمومی محسوب میشود و مجازاتهای سنگینی در قوانین دارد که تبعا اجرایی میشود.
ندای سبز آزادی: جشنواره فیلم کن، جعفر پناهی، کارگردان ایرانی محروم از فعالیت و سازنده فیلمهایی نظیر آفساید و بادکنک سفید را به خاطر شهامت و استقلال فکر، به عنوان برنده جایزه کالسکه طلایی سال ۲۰۱۱ معرفی کرد.
به گزارش گاردین، کالسکه طلایی سال ۲۰۱۱ توسط «انجمن فیلمسازان» فرانسه به آقای پناهی اهدا میشود. این انجمن در بیانیه خود با اشاره به اینکه هیچ فیلمساز و نویسندهای نمیتواند نسبت به حکم جعفر پناهی بیتفاوت بماند، افزوده است: «به همین خاطر انجمن فیلمسازان سوگند یاد کرده است تا به خاطر آزادی بیان، سکوتی را که بر پناهی تحمیل شده است، بشکند.»
جعفر پناهی که جایزه دوربین طلایی کن ۱۹۹۵، شیر طلایی جشنواره ونیز ۲۰۰۰ و همچنین جایزه ویژه هیئت داوران بخش نوعی نگاه جشنواره کن ۲۰۰۳ را در کارنامه خود دارد، از سوی دادگاه انقلاب از جمله به ۲۰ سال محرومیت از ساختن فیلم، نوشتن هر نوع فیلمنامه و مسافرت به خارج از کشور محکوم شده است.
«انجمن فیلمسازان» در بیانیه خود آورده است: «با انتخاب پناهی، ما میخواستیم به تمام فیلمسازان ایرانی که چه در تبعید و چه در داخل کشور خود، همچنان به فیلمسازی ادامه میدهند، ادای احترام کنیم.»
جایزه کالسکه طلایی، هر ساله از سوی جشنواره فیلم کن به فیلمسازی اهدا میشود که از خود شهامت و استقلال فکر نشان داده است. کلینت ایستوود، جیم جارموش و نانی مورتی از جمله برندگان این جایزه در سالهای پیشین هستند.
قرار بر این است که «انجمن فیلمسازان» در تاریخ ۱۲ ماه مه، برابر با، مراسم اهدای این جایزه را برگزار کنند.
جعفر پناهی، به همراه محمد رسولاف، دیگر کارگردان ایرانی، در دهم اسفندماه سال ۱۳۸۸ توسط نيروهای امنيتی دستگير و از سوی مقامهای جمهوری اسلامی متهم شد که در حال ساخت فيلمی درباره انتخابات رياست جمهوری خردادماه سال گذشته در ايران است. آقای پناهی این اتهام را رد کرده است.
اين فيلمساز ايرانی پس از ۸۸ روز بازداشت در زندان اوين و اعتصاب غذا، با قرار وثيقه دويست ميليون تومانی آزاد شد.
مدتی بعد دادگاه انقلاب تهران جعفر پناهی را به اتهام «اجتماع و تبانی عليه نظام» به شش سال حبس تعزيری و ۲۰ سال محروميت از ساختن فيلم، نوشتن هر نوع فيلمنامه و مسافرت به خارج از کشور محکوم کرد.
در این مدت جشنوارههای بینالمللی متعددی به صدور چنین حکمی برای جعفر پناهی اعتراض کردهاند.
وی در مدت بازداشت از سوی جشنواره فیلم کن به عنوان عضو هیئتداوران انتخاب شد و پس از آن نیز از اعضای هیئت داوران جشنواره فیلم برلین بود که با توجه به حبس و محکومیتش از حضور در این دو جشنواره باز ماند.
آقای پناهی در نامهای به جشنواره فیلم برلین که از سوی ریاست هیئت داوران جشنوار قرائت شد، نوشته بود که محرومیت ۲۰ ساله از انديشيدن و نوشتن، نمیتواند او را از مخالفت با تفتیش عقاید باز دارد.
منبع: رادیو فردا
ندای سبز آزادی: خبرگزاری فرانسه از تصرف یک کشتی باری ایتالیایی در دریای عرب در نزدیکی عمان در روز پنجشنبه خبر میدهد که با ۲۱ خدمه از جمله شش نفر تبعه کشور ایتالیا به سوی ایران در حرکت بوده است.
به گزارش رادیو فردا، این خبرگزاری به نقل از شرکت صاحب این کشتی باری از شلیک این دزدان دریایی به سوی کشتی خبر میدهد، اما میافزاید که در این حمله به کسی آسیب نرسیده و ناخدا و خدمه کشتی «در وضع مناسبی هستند».
گرچه در خبرها هنوز به ملیت دزدان دریایی مسئول تصرف این کشتی اشارهای نشده، اغلب کشتیهايی که در مسير آبهای خليج عدن و اقيانوس هند در حرکتاند با خطر دزدان دریایی سومالیایی روبهرو هستند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، کشتی «روسالیا داماتو» که با بار سویا از برزیل به سوی ایران در حرکت بوده در ۶۵۰ کیلومتری خلیج عدن مورد حمله قرار گرفته است.
به گفته سخنگوی شرکت صاحب این کشتی باری، در حالی که دزدان دریایی هنوز درخواست باج نکردهاند، موضوع این کشتیربایی به اطلاع وزارت خارجه ایتالیا رسیده است.
دزدان دریایی سومالیایی در ماه فوریه نیز در اقیانوس هند یک نفتکش ایتالیایی را با ۲۲ خدمه آن ربودند.
در مردادماه سال ۱۳۸۹ نیز ایران از حمله ناموفق این دزدان به یک کشتی باری ایرانی در دریای احمر خبر داد.
خبرگزاری فرانسه به نقل از گزارش اداره بینالمللی دریانوردی که در ماه جاری میلادی منتشر شده است میگوید که آمار حمله دزدان دریایی در سه ماه نخست سال ۲۰۱۱ به ۱۴۲ مورد رسیده که برای خود رکورد محسوب میشود.
این خبرگزاری همچنین میگوید که در حال حاضر بیش از ۴۰ کشتی خارجی در تصرف دزدان دریایی است که برای بازپس دادن آنها درخواست باج کردهاند.
برخی از کارشناسان میزان باجی را که دزدان دریایی سومالیایی تاکنون برای آزاد کردن کشتیها دریافت کردهاند تا ۱۵۰ میلیون دلار تخمین میزنند.
ندای سبز آزادی: در پی پاسخهای کوتاه و گویای ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام به سوالاتی پیرامون چگونگی نگارش و مضامین نامههای سالهای ۵۸ و ۸۸ به محضر امام (ره)و رهبری؛ پایگاه اطلاعرسانی آیتالله هاشمی رفسنجانی بر آن گردید که با انتشار همزمان این دو نامه فرصت بررسی مضامین هر دو نامه را بصورت یکجا فراهم آورد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی آیتالله هاشمی رفسنجانی متن کامل این دو نامه بدین شرح است:
متن کامل نامه سال ۱۳۵۹ به محضر امام(ره)
بسماللهالرحمنالرحیم
امام و رهبر و مرجع تقلید عزیز و معظم
به نظر میرسد در ملاقاتهای معمولی، به خاطر کارهای زیاد و خستگی جنابعالی، فرصت کافی برای طرح و بحث مطالبی اساسی که داریم به دست نمیآید، ناچار چیزهائی که تذکرش را وظیفه تشخیص میدهم تحت عنوان: «النصیحه لائمه المؤمنین» در این نامه بنویسم؛ خواهش میکنم توجه فرمائید و در ملاقات بعدی جواب لطف کنید:
۱- یکسال پیش پس از انتخابات ریاستجمهوری نامهای به خدمتتان نوشتیم که نسخهای از آن ضمیمه این نامه است. شما در بیمارستان قلب بستری بودید و ملاحظه حال شما مانع تقدیم نامه گردید، خواهش دارم، اول نامه را ملاحظه نمائید و سپس این یکی را.
۲- احساس میکنم که روابط و ملاقاتهای ما با جنابعالی، صورت تشریفاتی به خود میگیرد و محدودیتهایی در طرح و بحث مطالب –منجمله خوف از اینکه جنابعالی موضعگیری سیاسی و رقابت تلقی کنید- به وجود آمده و من خائفم که این حالت خسارتبار باشد.
۳- تبلیغات متمرکز مخالفان –که از مقام رسمی و تریبونهای رسمی در رُل مخالف و اقلیت سخن میگویند- و نصایح کلی و عام جنابعالی و سکوت و ملاحظات ما که علل موضعگیریها را روشن نکردهایم، وضعی به وجود آورده که خیلیها خیال میکنند ما و طرف ما بر سر قدرت اختلاف داریم و دو طرف را متساویاً مقصر یا قاصر یا … میدانند. ما برای حفظ آرامش نمیتوانیم مطالب واقعی خودمان را بگوئیم و جنابعالی هم صلاح ندانستهاید که مردم را از ابهام و تحیر درآورید.
خود شما میدانید که موضع نسبتاً سخت مکتبی امروز ما، دنباله نظرات قاطع شما از اول انقلاب تا به امروز است، بعد از پیروزی معمولاً ما مسامحههائی در اینگونه موارد داشتیم و جنابعالی مخالف بودید، اما نظرات شما را با تعدیلهائی اجرا میکردیم؛ شما اجازه ورود افراد تارکالصلوة یا متظاهر به فسق را در کارهای مهم نمیدادید، شما روزنامه آیندگان و … تحریم میکردید، شما از حضور زنان بیحجاب در ادارات مانع بودید، شما از وجود موسیقی و زن بیحجاب در رادیو تلویزیون جلوگیری میکردید؟ همینها موارد اختلاف ما با آنها است.
آیا رواست که به خاطر اجرای نظرات جنابعالی ما درگیر باشیم و متهم و جنابعالی در مقابل اینها موضع بیطرف بگیرید؟ آیا بیخط بودن و آسایش طلبی را میپسندید؟ البته اگر مصلحت میدانید که مقام رهبری در همین موضع باشد و سربازان خیر و شر جریانات را تحمل کنند، ما از جان و دل حاضر به پذیرش این مصلحت هستیم، ولی لااقل به خود ما بگوئید.
آیا رواست که همه گروه دوستان ما به اضافه اکثریت مدرسین و فضلاء قم و ائمه جمعه و جماعات و … در یک طرف اختلاف و شخص آقای بنیصدر در یک طرف و جنابعالی موضع ناصح بیطرف داشته باشید؟ مردم چه فکر خواهند کرد؟ و بعداً تاریخ چگونه قضاوت میکند؟
۴- ما جایز نمیدانیم که میدان را برای حریف خالی بگذاریم و مثل بعضی از همراهان سابق، قیافه بیطرف بگیریم و به اصطلاح جنت مکان و بیآزار و زاهد جلوه کنیم، به خاطر حفاظت از خط اسلامی انقلاب در صحنه میمانیم و از مشکلات، مخالفتها و تهمتها نمیهراسیم و به صلاحیت رهبری جنابعالی ایمان داریم، ولی تحمل ابهام در نظر رهبر برایمان مشکل است. مگر اینکه بفرمائید، همین ابهام صلاح است.
احتمال اینکه این ابهام در رابطه با خطوط سیاسی و فکری جاری و خطی که در ارتش تعقیب میشود، آثار نامطلوبی در تاریخ انقلابمان بگذارد، وادارم کرد به عنوان وظیفه روی این مطالب، صراحت و تأکید داشته باشم و امیدوارم مثل همیشه این جسارت را ببخشید.
۵- قبل از انتخابات ریاستجمهوری، به شما عرض کردیم که بینش آقای بنیصدر مخالف بینش اسلام فقاهتی است که ما برای اجرای آن تلاش میکنیم و اکنون هم بر همان نظر هستیم و شما فرمودید ریاست جمهوری مقام سیاسی است و کاری دستش نیست؛ امروز ملاحظه میفرمائید که چگونه در کار کابینه و … میتواند کارشکنی کند و چگونه با استفاده از مقام، مجلس و دولت و نهادهای انقلابی را تضعیف میکنند و ما فقط میتوانیم دفاع کنیم؛
چون تضعیف متقابل را با گفتن نواقص رئیسجمهور صلاح نمیدانیم و همان دفاع هم مشاجره تلقی میشود و بحق مورد مخالفت جنابعالی قرار میگیرد و آتشبس میدهید و خودتان هم دفاع لازم را نمیفرمائید که: اختلاف دو بینش است که یک طرف مصداق اسلامش غضنفرپور و سلامتیان و سعید سنجابی و طرف دیگر رجائی و گنابادی و منافی و موسوی و … میباشند.
۶- در خصوص جنگ و فرماندهی ارتش، مطالب و احتمالات زیادی داریم. فرماندهی به خاطر ناهماهنگی و وحشت از نیروهای خالص اسلامی، مایل است نیروهای غیراسلامی را در ارتش حاکم کند –که منافع مشترک پیدا کردهاند- و نیروهای خالص دینی را یا منزوی و یا منفصل نماید.
خلبان شیرودی که سمبل ایمان و شجاعت و تلاش است، در پادگان ابوذر به من میگفت که امروز ایمان میجنگد نه تخصص و میخواهند دست مؤمنان را کوتاه کنند، ایشان همراه و همرزم خلبان شهید کشوری و خلبان شهید آشوری است. وحشت داشت و به من گفت پیامش را به شما بگویم و ضبط هم شده؛ احتمال اینکه مدیران جنگ به علل سیاسی طالب طولانی شدن جنگ باشند، وجود دارد و این احتمال تکلیفآور است.
احتمالاً آقای بنیصدر به منظور تضعیف دولت و شاید –بعضیها هم باشند- برای اجرای منویات آمریکا و … مخصوصاً کمبود مهمات و اسلحه قابل توجه است. در این مورد لازم است، جنابعالی سریعاً فکری بفرمائید و بهتر است در یک جلسه طولانی و محرمانه با دوستان مورد اعتماد ارتشی نظیر صیاد شیرازی، نامجو، سلیمی، شیرودی و … با حضور ماها در خدمتتان بحث و تصمیمگیری شود.
۷- ما «حزب جمهوری اسلامی» را با مشورت با شخص جنابعالی و گرفتن قول مساعدت و تأیید غیر مستقیم –من شخصاً در مدرسه علوی با شما در این باره مذاکره کردم- تأسیس کردیم و با توجه به اینکه قانون اساسی، تعداد احزاب را پذیرفته فکر میکنیم یک حزب اسلامی قوی برای تداوم انقلاب و حکومت اسلامی ضرورت دارد و جنابعالی هم روزهای اول در تهران و قم مکرراً تأیید فرمودید –ممکن است فعلاً فراموش کرده باشید- و اکنون اعتبار حزب از نفوذ شما تغذیه میشود –غیرمستقیم- ولی رنگ حمایت از روزهای اول کمتر شده.
میل داریم لااقل در جلسات خصوصی نظر صریحی بفرمائید. اگر مایلید ما حزب را کنار بگذاریم، ما را قانع کنید و اگر لازم میدانید که حزب بماند باید جور دیگری عمل بشود و اگر همینگونه که عمل میفرمائید، مصلحت است ما را قانع کنید تا ما هم دوستان حزبی را قانع کنیم.
۸- اینجانب که جنابعالی را مثل جانم دوست دارم و روی زمین کسی را صالحتراز شما سراغ ندارم، گاهی به ذهنم خطور میکند که تبلیغات و ادعاهای دیگران شما را تحت تأثیر قرار داده و قاطعیت و صراحت لازم را –که از ویژگیهای شما در هدایت انقلاب بوده- در موارد فوقالذکر ضعیفتر از گذشته نشان میدهید، بسیاری از مردم هم متحیریند که چرا امام قاطع و صریح در این مسائل سرنوشتساز صراحت ندارد.
خدای نخواسته اگر روزی شما نباشید و این تحیر بماند، چه خواهد شد؟ واقعاً و حقاً ما انتظار داریم در مقام رهبری و مرجع تقلید اگر تعدیلی در شیوه حرکت ما لازم میدانید صراحتاً امر بفرمائید که مطیعیم؛ ما انتظار نداریم که نصایح ذووجوهی از رسانههای جمعی بشنویم، احضار کنید و امر بفرمائید.
۹- آخرین مطلب –که در ترتیب مطالب جایش اینجای نامه نیست- اینکه ما پس از پیروزی آقای بنیصدر برای اینکه ایشان خیالش از جانب ما راحت باشد، ایشان را به ریاست شورای انقلاب برگزیدیم و به جنابعالی پیشنهاد نیابت فرماندهی کل قوای ایشان را دادیم که سریعاً تصمیم بگیرند و کار کنند، اما ایشان به اینها هم قانع نشد و مرتباً کمبودها را متوجه ما میکرد و میگفت: « من میخواهم کار کنم ولی نمیگذارند»، در مرکز قدرت بود و دیگران را مقصر معرفی میکرد و امروز هم میبینید نقش اقلیت مخالف را. پس چه باید کرد؟ با سپاس و معذرت.
اکبر هاشمی
۱۳۵۹/۱۱/۲۵
***
متن کامل نامه ۱۳۸۸ به آیت الله خامنه ای
بسم الله الرحمن الرحیم
متأسفانه اظهارات عاری از حقیقت و غیرمسئولانه آقای احمدینژاد در جریان مناظره با مهندس موسوی و مقدمهچینیهای قبل و حوادث بعد از آن، خاطرات تلخ اظهارات و اقدامات منافقان و گروهکهای ضدانقلاب در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب و نیز تهمتزدنها در انتخابات ۸۴ و انتخابات مجلس ششم و لجنپراکنیهای باند پالیزدار که در دادگاه محکوم شده را به نمایش گذاشت
و از آنجا که بخشی از این اظهارات قبلاً در رسانههای دولتی و آتش تهیه آن در سخنرانی مشهد مقدس مطرح شده، ادعای اینکه مطالب او تحت تأثیر فضای مناظره گفته شده و فاقد برنامهریزی قبلی است، پذیرفتنی نیست و گویا برای تحتالشعاع قرادادن گزارشهای مستند و مکرر دیوان محاسبات در خصوص مفقودالاثر بودن یک میلیارد دلار و ارتکاب چند هزار تخلّف در اجرای بودجهها میباشد و شاید هم رقیب اصلی خود را افتخارات ربع قرن انقلاب اسلامی میداند.
دهها میلیون نفر در داخل و خارج ناظر دروغپردازیها و خلافگوییهایی بودند که برخلاف شرع و قانون و اخلاق و انصاف، افتخارات نظام اسلامیمان را نشانه گرفته بود.
زیر سئوال بردن تصمیمات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و تلاشهای امام راحل و مردم مسلمان و متعهد و روحانیت عظیمالقدر که در نیم قرن گذشته با مجاهدتهای خویش توانستند بنای باشکوه نظام اسلامی را ایجاد و مستقر و بالنده کنند، از این بدتر نمیشد.
دوران مشعشعی که خود شما پشت سر امام(ره) در قامت مجاهد پیشتاز، رئیسجمهور و نهایتاً رهبری نظام نقش و مسئولیتهای ممتازی بعهده داشتهاید..
نقطه قابل توجه دراین تهمتها این است که غیرمستقیم، مقام ولایت در زمان رهبری امام راحل و جنابعالی که هادی دولتها بودهاید و با اظهارات صریح، مدیریتها را مورد تأیید و تحسین قراردادهاید، نشانه گرفته است.
* * *
بعد از جریان شوم ۱۴ اسفندماه ۱۳۵۹ با ارشاد امام و بنیانگذار جمهوری اسلامی، شهید مظلوم دکتر بهشتی و جنابعالی و اینجانب که در شعارهای مردمی به عنوان «سه یاور خمینی» شناخته شده بودیم، با همراهی نیروهای انقلابی و بخصوص نمایندگان متعهد مجلس اول و حزب جمهوری اسلامی توانستیم در جهت زدودن غبارهای ابهامات و سمپاشیها اقدامات مؤثری انجام دهیم و امام راحل دردآشنا با تشکیل گروه حقیقتیاب و داور، بخشی از حقایق را آشکار کردند.
نتایج آن، آگاهی بیشتر مردم و رسوایی فتنهگران و در نهایت نجات کشور از خطری بود که دشمنان استکباری و ضدانقلاب طراحی کرده بودند.
البته اینجانب قصد ندارم که دولت موجود را مثل دولت بنیصدر معرفی کنم و یا سرنوشتی شبیه آن دولت را برای این دولت بخواهم، بلکه مقصود این است که باید مانع گرفتار شدن کشور به سرنوشت آن روزگار شد.
* * *
اینجانب برای پرهیز از آلودهشدن فضای سیاسی کشور در آستانه انتخابات به تشنجات بیشتر، از عکسالعمل فوری که مورد انتظار ملت است، خودداری کردم.
در مراسم بزرگداشت سالگرد امام(ره) به آقای احمدینژاد گفتم که در اظهارات او خلافگوییهای فراوانی وجود داشته و ادعای کذب تماس تلفنی من با یکی از سران عرب و ادعای کارگردانی مبارزات انتخاباتی رقبا و اتهامات ناروا به جمعی از بزرگان نظام، از جمله جناب آقای ناطق نوری و فرزندان من و بدتر از همه زیرسئوال بردن اقدامات امام راحل را یادآوری و پیشنهاد کردم با صراحت اتهامهای نادرست را پس بگیرد که نیازی به اقدامات قانونی افراد و خانوادههایی که ناجوانمردانه و مظلومانه هدف تیرهای ناسزاگویی قرار گرفتهاند، نباشد.
از صدا و سیما هم خواسته شد که فرصتی در اختیار طرفهای ذیحق براساس مقررات سازمان قرار دهد که از خود دفاع نمایند. گرچه در گذشته به بخشی از این اتهامات پاسخ داده شده و رئیس قوه قضاییه وقت جناب آقای یزدی در پایان کار ریاست جمهوری اینجانب، در عمل به اصل ۱۴۲ قانون اساسی رسماً اعلام پاکی و منزّه بودن خانواده رئیسجمهور و حتی کمشدن داراییها در دوران مسئولیت را نمودند، ولی تکرار اتهام تکرار جواب را میطلبد.
معالاسف، این دو پیشنهاد خیرخواهانه عملاً پذیرفته نشده و رهبر هم صلاح را در سکوتشان دیدند و بیشک جامعه و بخصوص نسل جوان نیازمند اطلاع از حقیقت است. حقیقتی که با اعتبار نظام و همدلی ملت ارتباط جدّی دارد و اگر محدود به حق چند نفر بود؛اقدام به نوشتن چنین نامه ای نمی کردم.
معتقدم شما بخوبی میدانید که اینجانب و بسیاری از بزرگان تأثیرگذار انقلاب و حتی خود شما از دوران مبارزه و سالهای اول انقلاب و در تعدادی از مقاطع مورد تهاجم افراد لاابالی و ضدانقلاب بودهایم و همیشه صبورانه تهمتها و اهانتها را پشت سر گذاشتهایم و در دور جدید تهمتها و هجمهها هم از حدود ۵ سال پیش تاکنون دندان روی جگر دارم و بخاطر خداوند و مصالح انقلاب و کشور اندوه خویش را مکتوم میدارم و از این جهت هم مورد گلایه بسیاری از دلسوزان اسلام و انقلاب و بستگانم قرار میگیرم و مهم این است که اینبار این تهمتها توسط رئیس دولت و در رسانه ملی مطرح شده است.
البته در موقع مناسب انحرافات و حقکشیهای ناگفته انتخابات و اعمال دولت نهم در اختیار مردم و تاریخ قرار خواهد گرفت.
تاریخ گواه است که اکثریت مردم متعهد و انقلابیمان کمتر تحت تأثیر خلافگوئیها قرار میگیرند و دلیل آن آراء افتخارآمیز مردم به اینجانب در آخرین انتخابات مجلس خبرگان رهبری است و نیز خوب میدانید که در جریان انتخابات جاری، تاکنون به خاطر مسئولیتهای رسمیام در رسانهها مطلبی به نفع یا ضرر افراد و جریانهای درگیر در انتخابات نگفتهام و در موراد ضروری به کلیاتی مبتنی بر حضور حداکثری مردم در پای صندوقها و سلامت انتخابات اکتفا کردهام و رسماً گفتهام برنامه شرکت در انتخابات ندارم.
۴ نامزد موجود برای آمدن به صحنه با اطلاع از نظر و سیاست اینجانب از من نظر نخواستهاند و بعد از نامزدی هم از اینجانب درخواست حمایت نکردهاند و اگر هم در جلساتی بهم رسیده باشیم، چیزی جز همان کلیات فوقالذکر را از من نشنیدهاند و اگر حزب یا گروهی در مورد جهتگیری در انتخابات نظر خواستهاند، گفتهام براساس آییننامه خود عمل کنند و حقیقتاً آنها با تصمیم خودشان و همکارانشان در صحنهاند و عمل میکنند و انصافاً تهمت دستنشانده بودن آنان ستم و بیحرمتی غیرقابل توجیه است.
بجاست که به این حقیقت هم توجه شود که احتمالاً عوامل دولت از نظر اینجانب مطلعند که من ادامه وضع موجود را به صلاح نظام و کشور نمیدانم و خود جنابعالی هم از این نظر من مطلعید و دلایل آن را هم میدانید. ولی این نظر را رسانهای نکردهام و خود عوامل دولت در این مورد بزرگنمایی کردهاند که هدف بزرگنمایی در آن مناظره روشن شد.
با اینهمه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم.
اگر نظام نخواهد یا نتواند با پدیدههای زشت و گناهآلودی مثل تهمتها؛ دروغها و خلافگوییهای مطرح شده در آن مناظره برخورد کند و اگر مسئولان اجرای قانون نخواهند و یا نتوانند به تخلّفهای صریح خلاف قانون در اعلان افراد به عنوان فاسد که فقط بعد از اثبات تخلّف در دادگاه قابل اعلان است، رسیدگی کنند و اگر فردی در موقعیت ریاستجمهوری بدون مراعات شأن منصب مقدسش خود را مجاز به ارتکاب چنین گناهان کبیره و اخلاقشکن علیرغم سوگند به مراعات شرع و قانون بداند، چگونه میتوانیم خود را از پیروان نظام مقدس اسلامی بدانیم؟
آیت الله خامنه ای،
اکنون که امام راحل (ره) آن پیر فرزانه و حلّال مشکلات و ملجاء همه و یار صبور و دیرینه هر دوی ما آیتالله شهید مظلوم دکتر بهشتی و بسیاری از همسنگران قدیم که یا به فیض عظمای شهادت رسیدند و یا به دیار باقی شتافتند؛ در بین ما حضور ندارند، شما ماندهاید و من و معدودی از یاران و همفکران قدیم. از شما با توجه به مقام و مسئولیت و شخصیتتان انتظار است برای حل این مشکل و برای رفع فتنههای خطرناک و خاموش کردن آتشی که هم اکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح میدانید اقدام مؤثری بنمایید و مانع شعلهورتر شدن این آتش در جریان انتخابات و پس از آن شوید.
لذا در فرصت باقیمانده ضروری به نظر میرسد خواسته حق شما و مردم در خصوص انجام انتخاباتی سالم و پرابهت و حداکثری تحقق یابد. کاری که میتواند عامل نجات کشور از خطر و باعث تحکیم وحدت ملی و اعتماد عمومی باشد و فتنهگران نتوانند با حدس و گمان نصّ پیامتان در مشهد و در مرقد امام راحل را با هوس خود تحریف کنند و با نادیده گرفتن قانون، بنزین بر آتشافروخته بریزند.
سرچشمه شاید گرفتن به بیل چوپر شد نشاید گرفتن به پیل
دوست، همراه، و هم سنگر دیروز، امروز و فردایتان
تاریخ انتشار: ١ اردیبهشت ١٣٩٠
قسمت اول
پس از 11 سال اسناد دادگاه من در مورد کنفرانس برلین در این سایت منتشر می¬شود. این اسناد تا کنون ناقص یا کامل منتشر نشده اند. همه به یاد دارند که در 20 – 22 فروردین 1379/9 – 11 آوریل 2000 کنفرانسی در شهر برلین آلمان برگزار شد که جنجال بزرگی در داخل کشور و در خارج و می توان گفت در سطح جهانی در پی آورد. این کنفرانس بعدها به «کنفرانس برلین» شهره آفاق شد. در اینجا برای آشنایی بیشتر خوانندگان با این رخداد و شاید یادآوری دوستان و نیز فهم درست زمینه های تشکیل دادگاه و چگونگی و ماهیت آن می¬کوشم به عنوان مقدمه گزارشی از این ماجرای جنجالی 11 سال پیش ارائه کنم.
در پائیز سال 78 از شماری از روشنفکران و نویسندگان و فعالان سیاسی و جامعه مدنی ایران دعوت شد تا در ماه آوریل در یک کنفرانسی در شهر برلین آلمان شرکت کنند. میزبان بنیاد هانریش بل بود که البته حزب سبزهای آلمان – که تازه در انتخابات پیروزی نسبی به دست آورده و در دولت و پارلمان حضور داشتند. یوشکافیشر از این گروه به وزارت خارجه رسیده بود. در بهمن ماه (احتمالا) بود که شخصی به نام توماس هارتمن به ایران آمد تا با مهمانان گفتگو کند و آنها را بیشتر در جریان کنفرانس قرار دهد.
من هم یکی از دعوت شدگان بودم. در آغاز چیزی از این دعوت و میزبانان و انگیزه کنفرانس نمی دانستم. پس از اندکی اطلاع و به ویژه پس از آنکه دانستم از مهندس سحابی هم دعوت کرده اند، از سلامت آن اطمینان حاصل کرده و پذیرفتم. البته بعدها با ایشان هم مشورت کردم و طبعا بر اطمینان من افزوده شد. به دلیل عدم وقت کافی برای دیدار جداگانه با مهندس سحابی در دفتر ایشان با هارتمن دیدار کردم. ایشان اهداف کنفرانس و افراد مدعو و دیگر اطلاعات لازم را در اختیار ما گذاشت. عنوان کنفرانس «ایران پس از انتخابات عمومی» بود. منظور انتخابات مجلس ششم بود که قرار بود در اسفند برگزار شود و تقریبا روشن بود که اصلاح طلبان بر محافظه کاران پیروز خواهند شد. آنها می¬خواستند از زبان شماری از روشنفکران و فعالان مدنی و سیاسی ایران از جریانهای مختلف بشنوند که در ایران چه می¬گذرد و ایران به کدام سو می¬رود. ضمنا می-خواستند فضای اروپا و آلمان را برای سفر رئیس جمهور ایران – خاتمی – به آلمان که قرار بود در اردبیهشت انجام شود آماده کنند و به ویژه افکار عمومی مردم آلمان را که پس از ماجرای میکنوس به شدت بر ضد ایران شده بود. من و سحابی – احتمالا دیگران نیز – به این نتیجه رسیدیم که حضور ما در چنین کنفرانسی و بیان واقعیت¬های امیدوار کننده جاری ایران هم برای اروپایی ها مفید است و هم برای ایران و منافع ملی مفید خواهد بود. مدعوین از ایران عبارت بودند از: اکبر گنجی، محمدرضا جلایی پور، جمیله کدیور، عیرضا علوی تبار، شهلا شرکت (از اصلاح طلبان دوم خردادی)، علی افشاری (از جنبش دانشجویی) کاظم کردوانی، محمود دولت آبادی، محمدعلی سپانلو، فریبرز رئیس دانا، منیرو روانی پور، شهلا لاهیجی، مهرانگیز کار، خدیجه مقدم، چنگیز پهلوان (از نویسندگان و روشنفکران سکولار و عضو کانون نویسندگان) عزت الله سحابی و من از اعضای ملی – مذهبی. هارتمن در تهران به ما گفت در نظر دارند که از جناح راست نیز کسی را دعوت کنند و او از امیر محبیان یاد کرد. اما هرگز ندانستم که چنین دعوتی صورت نگرفت یا پذیرفته نشد. نیز او افزود اگر آقای عبدالله نوری (که در آن زمان در زندان بود) حاضر شود دعوت ما را بپذیرد و ممکن شود در ایام مرخصی ایشان را با هواپیمای اختصاصی به آلمان خواهیم آورد.
من و سحابی و گنجی و کردوانی و خانم کار روز چهارشنبه به آلمان رفتیم. چرا که قرار بود ما پنج نفر در اجلاس اول، که روز جمعه برگزار می¬شد و به گفتة میزبانان مهم-ترین جلسه بود و مخاطب عام داشت، سخنرانی کنیم. قرار بود جلسات بعدی تخصصی باشد که طبعا شنوندگان خاص و محدود داشت. و من قرار بود که در دو پانل حضور داشته باشم: «ایران پس از انتخابات عمومی» و «اسلام اصلاح طلب و جامعه مدرن». هرچند بعدها در پانل سوم هم شرکت کردم که در موضوع موقعیت زن در ایران برگزار می شد.
در برلین متوجه شدیم که عده ای از عناصر مخالف و گروههای اوپوزیسیون ایرانی خارج از کشور با انتشار اطلاعیه¬هایی با برگزاری کنفرانس مخالفت کرده¬اند. انگیزه ظاهری مخالفت این بوده که کنفرانس با حمایت دولت و سفارت جمهوری اسلامی انجام شده و دولت آلمان هم می¬خواهد با ایران به خاطر کسب منافع سیاسی و اقتصادی معامله کند. اما انگیزه واقعی و اعلام نشده این گروهها، که جملگی از جریانهای افراطی و تندرو و سرنگونی طلب بودند – عمدتا حزب کمونیست کارگری -، این بود که تحولات مثبت ایران و پیشرفت اصلاحات در جمهوری اسلامی، آنها را نگران کرده بود و به ویژه می شنیدند که شماری از روشنفکران لائیک نیز از پیشرفت اصلاحات و بهبود اوضاع در جمهوری اسلامی سخن می-گویند، و این یعنی بر باد رفتن سالها تلاش برای جا انداختن تئوری اصلاح ناپذیری نظام و اثبات استراتژی براندازانه شان. میزبانان برای مهار کردن مخالفان، به آنان هم اجازه داده بودند که در خارج از سالن اصلی محل کنفرانس – خانه فرهنگهای جهان – برنامه خودشان را داشته باشند. آنها هم دقیقا برنامه¬ای مفصل و کاملا همزمان تدارک دیده و اعلام کرده بودند. در عین حال میزبانان ما نگران حوادث بودند. هرچند ما چندان نگران نبودیم. اما بعدها معلوم شد که آنها هموطنان خارج کشوری ما را بهتر از ما می¬شناختند که سالیانی از آنها و افکار و اعمالشان بی خبر مانده بودیم. قابل ذکر است که از همان زمان بسیاری می گفتند که این جنجال برنامه جناح محافظه کار حکومت ایران بود اما هیچ دلیل موجهی این دعوی را تأیید نمی کرده و نمی کند. حداقل من تا کنون بر این باور نیستم. گرچه روشن است که راستگرایان سرکوبگر ایران از رفتار همتایان حزب کمونیست کارگری خود به خوبی به سود خود بهره برداری کردند. از قدیم گفته بودند «راست افراطی و چپ افراطی متحدان یکدیگرند».
داستان سه روزه کنفرانس مفصل است و ناچار خلاصه¬ای از آن را می¬گویم. روز اول (عصر جمعه) در مجموع برگزار شد و برنامه طبق قرار پیش رفت. اما شعار و شلوغی و سر و صدا و توهین به ماها هم بر فضا حاکم بود. حدود 50 – 60 نفر تمام سالن را حساب شده در قبضه خود گرفته بودند و با جنجال و شعار مانع اجرای برنامه می¬شدند. با این که قرار بود که اینها در چمن حیاط خانه فرهنگهای جهان برنامه خود را اجرا کنند اما روشن نبود که چرا به داخل سالن آمده و در آنجا مانع کار کنفرانس شدند. شاید هم دیدند در برنامه شان کسی جز خودشان شرکت نمی¬کند. روز دوم اصلا برگزار نشد. در این روز طبق برآورد برخی حدود 100 نفر از آشوبگران حضور داشتند. صبح و عصر هیچ برنامه ای انجام نشد. در سالن تلاش برای گفتگو تفاهم با این گروه آشوبگر و ویرانگر و نماد خشونت به جایی نرسید. اوج خشونت هنگام سخنرانی من در پانل «اسلام اصلاح طلب و جامعه مدرن» بود که با حمله فیزیکی و به ویژه عریان شدن یک مرد و استریپ¬تیز یک زن همراه شد که البته در آن من و احتمالا برخی دوستان دیگر نیز آن صحنه ها را مشاهده نکرده بودند. چرا که من داشتم متن را می خواندم و دوستان نیز در ردیف جلو سالن نشسته و طبعا نمی¬توانستند از حوادث وسط سالن در آن بلوا چیزی ببینند. اما روز سوم با تدبیر دادن کارت ورود به اشخاص شناخته شده مانع از ورد آشوبگران شده و چند پانل پیش بینی شده برگزار شد.قابل ذکر این که گفتارها فارسی به دو زبان آلمانی و انگلیسی ترجمه می شد. کسانی که به آلمانی حرف می زدند به فارسی نیز ترجمه می شد. شماری از اعضای پانل ها نویسندگان و روزنامه نگاران آلمانی به عنوان مجری و یا پانلیست بودند و نیز یکی از نمایندگان سبزهای آلمان در پانل زنان شرکت داشت.
از همان شب دوم کنفرانس مطبوعات سرکوبگر محافظه کاران مانند کیهان و رسالت و جمهوری اسلامی و در پی آن رادیو و تلویزیون حمله و جوسازی خود را بر ضد کنفرانس و مهمانان و میزبانان آغاز کردند. بیشترین حمله نیز متوجه من و گنجی بود. گفتار گنجی در مصاحبه با یکی از مطبوعات آلمان مبنی بر عبور از دوران آیت الله خمینی (ظاهرا ایشان گفته بود خمینی و شریعتی به موزه تاریخ پیوسته اند) بهانه این جنجال بود و من هم گفته بودم احکام اجتماعی اسلام قابل تغییرند و حجاب امری فرهنگی است و حداقل حجاب اجباری مقبول نیست. جنبش اعتراضی گسترده محافظه کاران کلید خورد و با شتاب گسترش یافت و در طی چند روز تبدیل شد به یک بحران داخلی و خارجی برای جمهوری اسلامی. اوج این کارزار پخش حدود 25 دقیقه فیلم گزینش شده سه روز کنفرانس (حدود 15 ساعت برنامه) در تلویزیون (که در آن ایام به «سیمای لاریجانی» شهره بود) در شب عاشورا بود. این برنامه با استفاده از شگردهای خاص تبلیغاتچی های جمهوری اسلامی که در آن مهارت شگفتی دارند (مانند گزینش و تحریف و مونتاژ و پخش در شب عاشورا) عواطف شمار قابل توجهی از مردم ناآگاه و بی اطلاع از اصل ماجرا را بر انگیخت. روشن بود که توطئه و نقشه¬ای در کار است و این داستان به زودی تمام نخواهد شد.
هدف و یا اهداف آنان چه بود؟ در این مورد فراوان سخن گفته اند و باز هم می¬توان گفت اما از همان اول روشن بود که این جنجال و سوژه یک هدف اصلی دارد و آن تسویه حساب با دولت اصلاحات و مقابله با مجلس ششم بود که به تازگی دور اول انتخابات آن برگزار شده و در آن محافظه کاران و راستگرایان به شکل قاطعی شکست خورده و قوه مقننه را نیز از دست داده بودند. روشن بود که اینان این بار آرام نخواهند نشست و برای شکست اصلاحات محدود حکومتی نیز از هیچ کاری دریغ نخواهند کرد. ترور سعید حجاریان به صدا درآمدن زنگ خطر بود که در اواخر اسفند ماه رخ داد و نشان می داد محافظه کاران وارد فاز سخت¬تر و خشن¬تر شده اند. البته در این میان فرصتی می¬یافتند با شماری از منتقدان نیز تسویه حساب کنند که کردند.
به هرحال کنفرانس تمام شد و اکثر دوستان به ایران بازگشتند و من و مهندس سحابی پس از دو سخنرانی در آلمان (در کلن و اسن) به پاریس رفتیم. من طبق قرار قبلی می-خواستم حدود سه ماهی بمانم برای مداوای بیماری دیابتم به پزشکان متخصص مراجعه کنم و سحابی نیز ده روی می ماند. در پاریس بودیم که در پی سخنرانی آقای خامنه¬ای بر ضد روند اصلاحات و به ویژه فرمان آتش علیه مطبوعات از سوی ایشان، در 11 اردبیهشت 79، طی چند روز حدود بیست روزنامه و ماهنامه فعال و اثرگذار از جمله مجله «ایران فردا» توقیف شدند. هرچند تحت عنوان «توقیف موقت» که طبق معمول هرگز از توقیف موقت! در نیامدند. از همین مقطع دادگاه انقلاب هم فعال شد و مدعوین کنفرانس را احضار کرد و بازجویی¬ها آغاز شد. چند نفری (خانم¬ها مهرانگیز کار و شهلا لاهیجی و آقایان: گنجی، سحابی و علی افشاری) بازداشت شدند. حکم بازداشت من از سوی دادگاه ویژه روحانیت تهران صادر شد و با مصاحبه ابراهیم نکونام (دادستان وقت دادسرای ویژه روحانیت تهران) علنی و اعلام شد. در مصاحبه نکونام اتهاماتی چون ارتداد، انکار ضروری دین، افساد فی الارض، محاربه با خدا و رسول و جمهوری اسلامی، توطئه برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و . . . مطرح شده بود. روشن بود که به اصطلاح خوابی برایم دیده اند . به تعبیر درست دکتر سروش آشی برایم پخته بودند که یک وجب روغن رویش بود (در آن روزها سروش از لندن به من در پاریس تلفن کرد تا حالی بپرسد. نظرش را در مورد ماجرا پرسیدم. گفت: به هرحال آشی برای شما پخته اند که یک وجب روغن رویش دارد).
به هرحال حدود چهار ماهی در پاریس ماندم. در این زمان چند سخنرانی و مصاحبه های متعدد با رسانه¬های گفتاری و نوشتاری و دیداری اروپا داشتم. از جمله خاطرات سفر تهران – آلمان – پاریس را نوشتم و دادم در تهران چاپ و منتشر کنند که البته چاپ ممکن نشد و دوستان تعدادی به صورت جزوه انتشار دادند. هدف من آن بود که پیش از رفتن و پیش از بازجویی، تمام داستان را بدون تحریف و دروغ بنویسم تا کار بازجویی و بازجوها را راحت بکنم. در این زمان در مورد ماندن و یا بازگشتم به وطن دو نظر بود: یکی این بود که باید به هر قیمتی به ایران برگردم و دیگر این که بازگشت (حداقل در شرایط حاد فعلی) صلاح نیست و حتی خطرناک است. من خودم به شدت مدافع نظر اول بودم و گزینه دوم را به مصلحت خود و گذشته و آینده¬ام نمی¬دیدم. بالاخره گزینه اول غلبه کرد و من در روز جمعه 14 مرداد 79 از پاریس به تهران پرواز کردم. البته در این فاصله همسرم نیز به پاریس آمد و حدود یک ماه و نیم را با هم بودیم و با هم بازگشتیم. قابل ذکر این که ایشان و فرزندان من به شدت مخالف بازگشت من بودند و همسرم نیز به این نیت آمده بود که از بازگشت منصرفم کند اما اندکی پس از ورد به پاریس نظرش تغییر کرد و با من موافق شد.
در پاریس وسائل شخصی¬ام را جدا کرده و در کیفی قرار دادم تا در فرودگاه مهرآباد تهران هنگام بازداشت مأموران را معطل نکنم. چرا که یقین داشتم از فرودگاه یکسره به اوین خواهم رفت. حکم بازداشت من از چند ماه پیش صادر و اعلام شده بود. اما در فرودگاه چنین نشد. دلیل آن نیز این بود که شماری از دوستان و علاقه مندان به استقبال آمده بودند. مأمورانی از سوی دادگاه ویژه روحانیت آمده بودند، دیدند که بازداشت در فرودگاه ممکن است موجب اعتراض و درگیری شود، با صلاحدید مسئولان دادگاه (این را بعدا از مأموران بخش عملیات شنیدم) از بازداشت چشم پوشیدند. من در فرودگاه مورد استقبلال جمعی قابل توجه از دوستان قرار گرفتم. وقتی از سالن خارج شدم چنان با هجوم دوستان و جوانان واقع شدم که دیگر اختیار از دستم خارج شد. فقط برخی از دوستان کهن سال تر را دیدم که دورتر ایستاده و نظاره می¬کنند و من قادر نبودم نزدشان بروم و احوالپرسی کنم. فقط هنگام سوار شدن بر اتومبیل دستی از دور تکان دادم و رفتم. پیش از سوار شدن دوستان پیرامون من سرود ای ایران را دسته جمعی خواندند. در منزل نیز دوستان پی هم آمدند و تا تقریبا صبح رفت و آمد ادامه داشت. چرا که می¬دانستند تا اطلاع ثانوی این آخرین دیدار خواهد بود. شاید هم به طور غریزی احساس کرده بودند که ممکن است آخرین دیدار در این دنیا باشد.
روز بعد ساعت حدود ده صبح مأموران دادگاه ویژه آمدند. دو نفر به ساختمان شخصی وارد شدند و پس از ارائه برگه قرار بازداشت و امضای من گفتند می¬خواهند منزل را هم بازرسی کنند. اما در عمل فقط کتابخانه را دیدند. در نهایت چند جلد کتاب (از جمله کتابهای منتشر شده خودم) و مقداری اوراق و دستنوشته¬های من را جمع کرده و در چند کیسه ریختند و نیز برداشتن کامپیوتر پس از صورت جلسه کلی و امضای من همراه آنان به دادسرای دادگاه ویژژه تهران رفتیم (قابل ذکر این که بعدها جز برخی اوراق اشیای برده شده را بازگرداند). مأموران، که بعدها با آنان دوست شدم، در مجموع خوش رفتار بودند و روشن بود که قصد مردم آزاری ندارند. البته از مأموران نیز مانند مهمان پذیرایی شد. بعدها سرگروه تیم عملیات می¬گفت که به دادستان گزارش داده و گفته است هرجا که برای دستگیری رفته اند با بدرفتاری مواجه شده اند اما در منزل اشکوری از آنها مانند مهمان برخورد شده است. در حین برداشتن کتاب از قفسه گفتم هنگام دستگیری دوم من در رژیم گذشته مأموران ساواک کتاب «عدل الهی» مطهری را هم بردند چرا که ظاهرا از کلمه «عدل» بیم داشتند! یکی از آن دو، که بعدا دانستم سرگروه تیم عملیات داسرای ویژه روحانیت تهران بود، به طعنه گفت: خوب! ما هم همان ساواکی هستیم دیگر! گفتم نه، شما را ساواکی نمی¬دانم اما یک نکته مسلم است و آن این که: حکومت¬ها می آیند و می¬روند اما معمولا روش ها ثابت می¬مانند. ضمنا مأموران منزل همسایه مان را هم بازرسی کردند. گویا احتمال می¬دادند اسناد جاسوسی را در خانه همسایه مخفی کرده باشم. پیش از آمدن مأموران برخی دوستان (احمد زید آبادی، رضا علیجانی، هدی صابر و تقی رحمانی) نیز آمده بودند و در اتاق پذیرایی حضور داشتند. هنگام خداحافظی دوستان تا دم درب اتومبیل به بدرقه آمدند. روح الله نیز هنگام خروج از منزل درست در آستانه درب عکسی به یادگار گرفت.
دو اتومبیل آماده بود و پنج مآمور. دو مأموری که خانه را بازرسی کرده بودند (که روشن بود ارشد¬تر بودند) با من در اتومبیل نشستند و دو نفر دیگر در اتومبیل دیگر. با افراد خانواده خداحافظی کرده و به سرعت به سوی مقصد حرکت کردیم. دو تا از برادرها و پسرم روح¬الله نیز ما را با فاصله همراهی کردند. در جلو درب ورودی دادگاه ویژه روحانیت در خیابان مقدس اردبیلی پیاده شدیم. مأموران اجازه دادند که با برادران و پسرم خدا حافظی کنم.
در این زمان عصر بود. شاید حدود دو بعد از ظهر. شخصی به نام ستوده کلام (نام کوچکش را اکنون به یاد ندرام) که دادیار دادسرا بود به صورت مکتوب تفهیم اتهام کرد. دقیقا تمام مواردش را به یاد ندرام اما کم و بیش همانها بود که قبلا نکونام (دادستان تهران) اعلام کرده بود و تقریبا همان بود که بعدها در کیفرخواست من آمد. این بدان معناست که حدود صد ساعت بازجویی کتبی و شفاهی و دفاعیات من و وکلیم کمترین تأثیری در تغییر نظر مسئولان دادسرا و دادگاه (اعم از بازجو، دادستان و قاضی) نداشته است. دلیلش روشن است. اصلا قرار نبوده که حرفهای من شنیده شود. قرار محکومیت و میزان آن در جایی دیگر (شاید پیش از بازداشت ) گرفته شده بود. از این رو در دادگاه چند بار از تعبیر «کیفرخواست نویسان» یاد کردم که آقای نکونام نیز که به خوبی می¬فهمید چه می¬گویم، در فرصت تنفس دادگاه به من گفت: آقای اشکوری! فقط من کیفرخواست را نوشته ام.
پس از تفهیم اتهام یکی از همان مأموران مرا به زندان اوین برد.
قسمت دوم
عصر روز شنبه بود که به اوین رسیدم. مأمور دادگاه ویژه مرا تحویل بخش پذیرش زندان اوین داد. حدود یک ساعت در آنجا بودم. در اینجا برنامه اداری تشکیل پرونده و تهیه عکس و انگشت نگاری انجام می¬شود. چند نفر کارمند بودند. با مهربانی برخورد کردند. پس از انجام کار مأموری مرا به بند ویژه روحانیت برد. از این که مرا به انفرادی نبردند، خوشحال بودم. از این که به بند عمومی و در جایی که آقای نوری هست، می¬رفتم خیلی راضی بودم. آقای کدیور حدود دو هفته قبل آزاد شده بود و اکنون آقای نوری از تنهایی در می آمد.
وقتی دم درب بزرگ بند 325 رسیدم، که نیمه باز بود، باقی و لطیف صفری و شمس الواعظین را دیدم که در حباط زندان هستند. لطیف و شمس از دور دستی تکان دادند و احوالپرسی مختصر از راه دور اما باقی به آرامی به طرف من آمد و همدیگر را بغل کردیم و ماچ و بوسه و احوالپرسی درست و حسابی. اما زود خدا خداحافظی کرد و دور شد. بعدا متوجه شدم که دیدار و گفتگو ما زندانیان سیاسی طبق مقررات زندان ممنوع بوده و به همین دلیل باقی وقتی به من رسید اول خطاب به آقایی که کنار من ایستاده بود گفت: با اجازه! اندکی بعد فهمیدم که آن آقا افسر بند بوده و در واقع مهربانی و بزرگواری کرده بود که مانع گفتگوی ما نشده بود. لطیف و شمس نیز به همین دلیل جلو نیامدند اما باقی فداکاری و محبت بسیار کرد. این دیدار غیر منتظره در لحظه نخست ورود به زندان در آن عصر داغ 15 مرداد برایم بسیار دلنشین و روحیه بخش بود.
اما بر خلاف انتظار مرا به یک اتاقی بردند که قرنطینه بند 325 ویژه روحانیت شمرده می شد. این بند کوچک که دو اتاق متوسط داشت برای کسانی بود که تازه بازداشت شده و یا هنوز حکم نگرفته اند. یعنی بازداشت موقتی¬ها. دو زندانی در آنجا بودند که به زودی آشنا و به زودی دوست شدیم. چایی داغی درست کردند که در آن عصر هرچند گرم حسابی چسبید.
صبح روز بعد به دادسرا رفتیم و بازجویی¬ها آغاز شد. در همان لحظه نخست تقاضا کردم که باید وکیل داشته باشم. قبول نکردند. گفتند در دادگاه می¬توانی وکیل داشته باشی که روشن است خلاق قانون بود. دادیار آخوندی بود به نام ستوده کلام (نام کوچکش را اکنون به یاد ندارم). عصر بازگشتیم. صبح روز بعد نیز داستان تکرار شد. نزدیک ظهر کسی آمد مرا از اتاق بازجویی نزد آقای محمد ابراهیم نکونام دادستان دادگاه ویژه تهران برد ( ایشان در محلس هشتم نماینده گلپایگان است). احوالپرسی خشک و مختصری. در نگاه و چهره اش خشم و نفرت آشکار بود. اما ظاهرا آرام می¬نمود. ایشان از گذشته شروع کرد. گفت من شما را از پیش از انقلاب می¬شناسم و . . . مجال بازگویی تمام گفتگو نیست، شاید روزی به طور کامل گزارش کنم. در میانه بحث به مناسبت سخنانم در کنفرانس برلین مبنی بر تغییر پذیری احکام اجتماعی اسلام، صحبت از ارتداد شد. گفتم: چرا نباید کسی حق تغییر دین نداشته باشد؟ مگر نمی¬گوییم تحقیق در دین واجب است و تقلید حرام؟ مگر ما کسی که پس از تحقیق مسلمان شد خوشحال نمی¬شویم و از او استقبال نمی¬کنیم؟ حال اگر کسی پس از تحقیق از اسلام برگشت و مثلا تابع دین دیگر شد، چرا نباید چنین حقی داشته باشد؟ من کاملا صمیمی و عادی، چنان که گویی با دوستی و یا طلبه¬ای حرف می¬زنم، این سخن را گفتم. اما ایشان یکباره چنان خشمگین شد که اصلا انتظارش را نداشتم. چهره اش سرخ و سیاه شد و از جا جهید. روی لبه مبل نشست و با خشم و نفرت تمام گفت: اگر دست من بود، همین جا اعدامت می¬کردم!! دو بار این حرف را تکرار کرد و آنگاه برای این که نشان دهد به قانون هم توجه دارد، افزود: البته از طریق قانون! بعدها روشن شد که قانون برای ایشان و همکاران و همفکرانش چه معنا و مفهومی دارد! در آن لحظه چنان یکه خوردم که احساس کردم سقف بر سرم فرود آمده است. مگر من چه گفته بودم؟ فقط پرسشی مطرح کرده بودم. با این همه قطعا اشتباه از من بود چرا که هنوز هوای بیرون در کله¬ام بود (مخصوصا که تازه از پاریس آمده بودم) و در حال و هوای به اصطلاح بحث طلبگی بودم و هنوز به خوبی در نیافته بودم که اکنون بیست سال از نظام ولایی گذشته و اینجا دادگاه ویژه روحانیت است و در اینجا کسی را برای بحث (طلبگی و غیر طلبگی) نمی¬آورند، برای محکوم کردن و تنبیه می¬آورند!؛ به قول جوانها هنوز دو زاری ام نیفتاده بود! دیگر سخنی نگفتم. دریافتم سخنی بیجا گفته ام. با رفتارش نشان داد که باید بروم. منشی دفترش بار دیگر مرا به اتاق بازجو راهنمایی کرد.
از آنجا با فرمان مستقیم نکونام مرا با انفرادی 240 (آموزشگاه) فرستادند. روشن بود جرم من هم سنگین بود و هم با همان دو کلمه احراز شده بود. خشم جناب دادستان که انتها نداشت. از این رو نیم ساعت بعد از بازگشت من با اتاق بازجویی، دم درب آمد و ایستاد و خطاب به دادیار بازجو گفت: انحراف ایشان خیلی بیشتر از آن است که ما تصور می¬کنیم! آنگاه دستور داد که دیگر ایشان حق پوشیدن لباس روحانی را ندارد. دادیار اشاره کرد که لباس را از تن درآورم که آوردم. با این که هیچ گاه سودی (مادی و یا معنوی) از این لباس نبرده بودم و در سالیان اخیر رخت روحانی بر تنم سنگینی می¬کرد، اما در آن لحظه بسیار بر من سخت گذشت، سختی و تلخیی که هرگز فراموش نخواهم کرد، چرا که آدمی چون نکونام و همکارانش (کسانی که از روحانیت هیچ بهره¬ای ندارند و بندگان قدرتند) و به قصد توهین با من چنین کردند. از آنجا که بیجامه سفید بر تنم بود و شلوار نداشتم، اجازه دادند که به منزل تلفن بزنم و بخواهم خانواده شلواری بیاورند. چند ساعت بعد شلوار رسید و پوشیدم. پس از بازگشت به اوین به بند 240 انفرادی برده شدم. خاطرات قابل ذکری از انفرادی دارم که چاره ای جز عبور از آن ندارم.
صبح¬ها به دادسرا می¬آمدم و عصر بر می¬گشتم. روزهای سختی بود. بی¬خوابی و استرس و فشار روحی و روانی بی وقفه و در روز غالبا هشت - ده ساعت بازجویی و جدالهای بی پایان بر سر هیچ جسم و جان من دیابتی را در هم می¬ریخت. به ویژه بی¬خوابی مستمر مزید بر علت بود. یک هفته¬ای از انفرادی و بازجویی گذشته بود. صبح در آغاز بازجویی حالم به شدت بد شد. نزدیک بود که از صندلی بیفتم. با شتاب از بیمارستان کمک خواستند. خیلی زود چند نفر از بیمارستان شهدای تجریش آمدند. البته این را پس آن که مرا شناختند گفتند. مرا به نمازخانه بردند. افراد اعزام شده (که ندانستم پزشک هستند یا چه سمتی داشتند) سر رسیدند و به معاینه و مداوا مشغول شدند. نوار قلب گرفتند. فشار را اندازه گرفتند. سِرُم وصل کردند. احتمالا مسکن دادند. من با تمام قدرت فریاد می¬زدم. هیچ جای بدنم درد نمی¬کرد اما تمام تنم می لرزید و خیس عرق شده بودم. دندانهایم به شدت به هم ساییده می¬شدند و صدا می کردند. برخی کارمندان دادسرا دم درب جمع شده و نظاره می¬کردند. یکی شان دلداری¬ام می¬داد. پس از ساعتی به تدریج حالم بهتر شد و از نیمه بیهوشی در آمدم. اما دچار رخوت و بی حالی شدید شده بودم. تا عصر حالم تا حدودی طبیعی شد. در حین مداوا، زمانی که هنوز نیمه بیهوش بودم، چند دوست مداوا کننده با هم نجوا کرده و لحظه¬ای بعد یکی از من پرسید: شما آقای اشکوری هستید؟ گفتم: بله. روشن بود که خیلی ناراحت شده بودند. شروع کردند به آرامی، به گونه¬ای که غیر خودی¬ها نشوند، با من صحبت کردن. یکی پرسید: اذیت تان کردند؟ منظورشان شکنجه بود. گفتم: نه. این حادثه سبب شد که دیگر مرا به انفرادی نفرستند و از این رو بار دیگر به اتاق 500 بازگشتم. چون از مرگ رها شده بودم، طبعا به تب راضی بودم.
به هرحال بازجویی یک ماه طول کشید. حدود 100 ساعت. شفاهی و کتبی. موضوع عمدتا همان کنفرانیس برلین، که آقایان به پیروی از ادبیات فاخر و البته اسلامی کیهان از آن با دو صفت »ننگین» یا «خفت بار» یاد می¬کردند، بود که البته گاه به موضوعات بی ربط فکری و سیاسی و حتی خانوادگی نیز کشیده می¬شد. به رغم جنگ اعصاب ویرانگر برخوردها در مجموعه آرام و حتی غالبا محترمانه بود و به تدریج نیز بهتر می¬شد. پس از پایان بازجویی شفاهی و بعد کتبی تقاضای فک قرار کردم که موافقت نشد. روشن بود که بنا بر ماندن دراز مدت در زندان است. گفتند پرونده به زودی به دادگاه می¬رود. روزی مرا پیش آقای علی رازینی، رئیس دادگاه ویژه و قاضی شعبه اول دادگاه، بردند. ایشان گفت شما باید وکیل داشته باشید. آقای محسن رهامی را معرفی کردم. رهامی در دوره اول نماینده خدابنده زنجان بود. وکیل آقای نوری هم بود. در دادگاه ویژه فقط روحانی را به عنوان وکیل می¬پذیرند. گرچه وکیل در این دادگاه، مانند تمام دادگاههای ایران، نقشی مؤثر ندارد و به ویژه وکلا و دفاعیات آنان در مورد متهمان سیاسی و عقیدتی هیچ تأثیری و نقشی ندارند. احکام در جاهای دیگر صادر می¬شود. نقش وکیل از سخن رازینی به خوبی آشکار می¬شود که خواهم گفت. لیستی از وکلای روحانی مورد تأیید را نشانم دادند و گفتند فقط از این افراد می¬توانید انتخاب کنید. دو نفر را از همان لیست پیشنهاد کردم. البته از ناچاری و گرنه آن دو نفر سنخیتی با من نداشتند و به هرحال از آدمهای خودشان بودند. روزی رازینی باز پیشنهاد انتحاب وکیل کرد و گفت اگر خودت کسی را معرفی نکنی ناچار برای شما وکیل تسخیری می¬گیریم. گفتم من اگر وکیل تعیینی نداشته باشم، کسی را به عنوان وکیل به رسمیت نمی شناسم. در ادامه اصرار ایشان گفتم: آقای رازینی! چه اصراری بر این کار دارید؟ من از خودم دفاع خواهم کرد و متحتاج وکیل نیستم. ایشان گفت: خوب! در این دادگاهایی که مورد توجه مردم هستند، وکیل به عنوان یک دکور هم که شده، لازم است! گفتم: آقای رازینی! وقتی وکیل دکور است، خوب خودتان بگذارید، چرا من؟! چند روز بعد مرا به دادگاه برده و شخصی را به عنوان وکیل تسخیری به من معرفی کردند. یک روحانی و وکیل پایه یک دادگستری و در عین حال مورد قبول دادگاه ویژه به نام عباس برزگر. ساعتی صحبت کردیم. چند بار دیگر هم به دادگاه آمد و با هم تبادل نظر کردیم. آدم خوب و علاقه مند و خیرخواهی به نظر آمد. یک بار پس از تعیین وکیل آقای رازینی متن کیفرخواست را گذاشت جلو من و گفت این را بخوانید و از آن مطالب لازم را یادداشت کنید. اول با علاقه و ولع متن را خواندم. واقعا برایم غیر قابل تصور بود که این همه اتهام را بدون کمترین سند مقبول و مسموع قانونی و محکمه پسند به من نسبت داده باشند. این کیفرخواست در واقع تقاضای دو بار حکم اعدام کرده بود. گفتم این که مفصل است، لطف کنید یک نسخه به من بدهید تا برای تنظیم دفاعیه سر فرصت از آن استفاده کنم. گفت: نمی¬شود، این کار را نمی¬کنیم. گفتم: چرا؟ من به عنوان متهم به ارتداد و انواع جرائم اعقادی و سیاسی، حق ندارم کیفرخواستم را داشته باشم؟ منع قانونی دارد؟ شانه هایش را بالا انداخت و گفت: به هرحال رسم ما نیست. هرچه اصرار کردم و استدلال، بیفایده بود. یک بار در پاسخ من خم شد روی متن و نگاهی به متن کرد و گفت: نیازی به این متن ندارید، اصل مطلب در اول کیفرخواست آمده و همان را یادداشت کنید کفایت می¬کند. گفتم: آخر خیلی طولانی است؟ گفت: بقیه اش که شعار است! به هرحال در تبادل نظر با وکیل تسخیری قرار شد که در دادگاه من از منظر فکری و عقیدتی دفاع کنم و ایشان از منظر حقوقی و قانونی.
یک بار در اواخر مهرماه (شنبه ای بود اما تاریخ را به یاد نمی¬آورم) قرار گذاشته بودند تا در محل دادگاه با خانواده¬ام ملاقات کنم. پیش از آن یک بار خودشان ملاقاتی ترتیب داده بودند و این دومین ملاقات بود. در آن روز قرار بود آقای برزگر هم بیاید و با هم مشورت کنیم. صبح مرا به دادگاه آوردند. قرار بود که پس از ملاقات و هنگام ظهر آقای برزگر را ببینم. اما اول از دادسرا مرا برای دیدار با ایشان به ساختمان دادگاه بردند. با تعجب به ایشان نگاه کردم. یعنی حالا چرا؟! ایشان گفت امروز دادگاه است! فراتر از تعجب دچار شوک شده و با شگفتی پرسیدم: چرا امروز؟ چرا بی خبر؟ قرار نبود! گفت به من هم صبح امروز (یا دیروز – تردید از من است-)گفته اند. گفتم: مگر دادگاه علنی نیست؟! گفت: نه. گفتم: چرا؟! آقای رازینی قول داده بود؟ گفت: آری! اما ایشان می¬گوید نظر قاضی شرط است و ربطی به من ندارد. با شتاب به طرف اتاق رازینی حرکت کردم. در راهرو تصادفا ایشان را دیدم و با عصبانیت و معترضانه گفتم؟ آقای رازینی! چرا دادگاه بی¬خبر؟ آخر من که آمادة دفاع نیستم، من برای ملاقات با خانواده ام آمده ام. گفت مهم نیست، وکیل شما که می دانست و اوست که از شما دفاع می کند. گفتم: از آن گذشته، چرا دادگاه علنی نیست؟! گفت: نظر قاضی این است. گفتم: مگر شما قول نداده بودید؟ گفت: چرا، اما این نظر قاضی است و دست من نیست. گفتم: چنین دادگاهی قانونی نیست! گفت: به هرحال ربطی به من ندارد. با شتاب دور شد. من مانده بودم که چه کنم و چه باید بکنم. نزد وکیل بازگشتم. ماجرا را به ایشان گفتم. گفت چاره¬ای نیست. گفتم من در دادگاه شرکت نمی کنم. چرا که نه آمادة دفاع هستم و نه این دادگاه قانونی است. فقط چند صفحه مطلب به عنوان محورهای دفاعیه نوشته ام که می¬خواستم امروز با شما مشورت کنم. نگاهی به آن نوشته¬ها انداخت و گفت خوب است. افزود من هم آمادگی ندارم اما امروز کمی صحبت می¬کنیم و بعدا مطالب را کامل می¬کنیم و به صورت کتبی ارائه می¬دهیم. در عین حال از حضور در دادگاه استنکاف کردم. آقای برزگر تلاش وافر کرد که مرا قانع کند. از جمله گفت: اگر شما هم نیایید من ناچار باید شرکت کنم و عدم حضور شما به ضرر شما تمام می¬شود. گفت: اصلا برویم در دادگاه به علنی نبودنش اعتراض کنیم. واقعا درمانده بودم. از طرفی حرفهای برزگر را قانع کننده نمی¬یافتم و از طرف دیگر به حرفهایش به عنوان وکیل تسخیری چندان اعتنا نداشتم و از سوی دیگر کل ماجرا را سناریو و بازی می¬دانستم و در نهایت نمی¬خواستم کاری بکنم که به زیانم تمام شود. به ویژه در آن زمان هنوز دچار این خوش خیالی بودم که اگر در بازجویی¬ها و در دادگاه خیلی تند نرانم و حداقل تحریکشان نکنم و به هرحال کاملا قانونی و دوستانه برخورد کنم، در تغییر نظر آقایان و صدور حکم بی تأثیر نخواهد بود؛ خطایی که بعدا به آن پی بردم.
به هر رو در آن آشفتگی و پریشانی، ناچار تسلیم شده و به دادگاه رفتم. پس از تشکیل دادگاه، که در آن دادیار (همان بازجو) و دادستان و قاضی و یک منشی و وکیل من حضور داشتند، در آغاز من اعتراض خودم را در مورد تشکیل دادگاه بدون اطلاع قبلی و عدم آمادگی ام و وکیل و به ویژه به علنی نبودن دادگاه گفتم و در پی من وکیل نیز (البته طبق سنت وکلای تسخیری) یکی به نعل و یکی به میخ اعتراض کرد. اما آقای قاضی یعنی آقای محمد سلیمی کتاب قانون را باز کرد و کاملا قانونی! جواب داد که طبق فلان ماده اگر قاضی تشخیص بدهد که مطالب مطرح در دادگاه موجب تحریک و جریحه دار شدن عواطف دینی مردم می¬شود، دادگاه را غیر علنی برگزار می¬کند. گفتگوهایی صورت گرفت اما روشن بود که راه به جایی نخواهد برد. من گفتم: آقای سلیمی! چگونه متهم کردن من به ارتداد و خروج از دین به وسیله شما و جریان وابسته در رسانه¬ها تحریک عواطف ایمانی مؤمنان نیست اما من که می¬خواهم به آن اتهامات جواب بدهم و از مسلمانی خود دفاع کنم، جریحه دار شدن عواطف دینی و تشویش اذهان مردم است؟ این عدالت است؟! این چه قانونی است؟ جناب دادستان، نکونام، سخنم را قطع کرد و به اعتراض گفت: ایشان به دادگاه توهین می¬کند! اما سلیمی مانع گفتارش شد و دیگر بحث ادامه نیافت. در نهایت گفتم حداقل اجازه دهید اعضای خانواده ام که امروز برای ملاقات آمده و الان در کوچه هستند شرکت کنند. سلیمی قبول نکرد و با لحن طعنه آمیزی گفت: ما که متهم به استبداد هستیم، حال این یکی هم روش! آنگاه دادیار (یعنی بازجو ستوده کلام) متن کیفرخواست را قرائت کرد.
به هرحال دادگاه من، که جز بیدادگاه نامی شایسته آن نیست، در چنین فضا و با چنان زمینه ای (در واقع زمینه سازیهایی) برگزار شد. پس از قرائت کیفرخواست از من خواسته شد از خودم دفاع کنم. من هم با بی میلی تمام همان متن پیش نویسی را که برای مشورت با وکیل با خودم آورده بودم از متن خواندم. و البته گاه نیز شفاهی اندکی توضیح می¬دادم. پس از من آقای برزگر نیز بدون آمادگی قبلی با استفاده از اندکی یادداشت توضیحاتی داد. در نظر داشتم که در بخش نخست دفاعیاتم دربارة غیر قانونی بودن دادگاه ویژه روحانیت صحبت کنم اما به دلیل شرایط موجود و عدم آمادگی به کلی از آن چشم پوشیدم. به ویژه وقتی دیدم دادگاه غیر علنی است و طبعا گفتارهای من انعکاسی در بیرون نخواهد داشت، از آن صرفنظر کردم. یعنی تشخیصم این بود که در آن فضا چنین برخوردهایی به زیان من تمام می¬شود و حداقل نفعی در بر ندارد.
هنگام ظهر به عنوان تنفس دادگاه تعطیل شد. پس از نماز و ناهار، به خانواده ام اجازه دادند که به داخل بیایند و با من ملاقات کنند. واقعا در آن شرایط دشوار و بحرانی، که به کلی آشفته بودم و از بازیهای دادرسان عدالت پیشه به شدت دلخور، دیدن اعضای خانواده ام چقدر خوب و مفید و روحیه بخش بود. کسانی که در آن شرایط قرار گرفته اند، می¬توانند حال مرا درک کنند. همسرم و سه فرزندم در کنارم بودند. در زندگی فقط به دو چیز دلبسته¬ام و شاید همین دو چیز مرگ را بر من دشوار کند: خانواده ام (همسر و فرزندان) و کتابخانه ام. محل ملاقات در داخل همان سالن دادگاه بود. ما پنج نفر روی مبل و دور میز نشستیم. من از جریان دادگاه و محتوای کیفرخواست گفتم. پسرم روح الله پرسید: بابا یعنی چی؟ گفتم یعنی دو تا حکم اعدام! همه به هم نگاه کردند. روشن بود که برایشان باور کردنی نبود. روح¬الله گفت: بابا، در بیرون که از این خبرها نیست. گفتم در اینجا که از این خبرها هست! نکته قابل توجه این بود که منشی دادگاه در جای خود نشسته و طبعا مذاکرات را می¬نوشت و حداقل می شنید اما هیچ منعی برای سخن گفتن ما ایجاد نشد. نمی¬دانم هدفشان چه بود؟ اصلا چرا در آن شرایط، که برنامه شان انجام دادگاه بدون سر و صدا در بیرون بود، این ملاقات را بر قرار کردند؟ به هرحال این ملاقات دو فایده داشت: یکی این که در آن شرایط سخت برای من بسیار مفید و روحیه بخش بود، و دیگر این که، چند ساعت بعد اخبار دادگاه و اتهامات من برای اولین بار از طریق خانواده ام، انعکاس خبری پیدا کرد و در داخل و خارج منتشر شد. روشن است که چنین بازتابی با برنامه مسئولان دادگاه سازگار نبود. انعکاس آن به زودی چون بمب خبری در همه جا منفجر شد و در پی آن در داخل و خارج بازتاب یافت و اعتراضات گسترده¬ای را برانگیخت. چرا که این اتهامات که به صورت رسمی در کیفرخواست آمده و در دادگاه مطرح شده بود، آشکارا به معنای مجازات مرگ برای من بود و این اتهام موجب نگرانی افکار عمومی و مدافعان حقوق بشر در سطح جهان شد. اگر آن ملاقات نبود، روشن نیست که چه زمانی اخبار به دادگاه من انعکاس بیرونی می¬یافت. شاید روزی که من دیگر در این دنیا نبودم.
به هرحال جلسه دادگاه بعد از ظهر هم ادامه پیدا کرد. در آغاز جلسه اعتراض کرده بودم که چرا متن کیفرخواست را در اختیارم نگذاشته اند. در پایان جلسه سلیمی به منشی جلسه گفت یک کپی از کیفرخواست را به من بدهند. چنین شد. اما در هر صفحه دو تا مهر «محرمانه» زدند که با رنگ قرمز بود. جلسه سوم دادگاه هفته دیگر در روز شنبه بود. در این جلسات من کمتر صحبت می¬کردم. گاه به پرسش¬ها جواب می¬دادم. در واقع صحبت اصلی با وکیل بود. جلسه اول فضای سنگین حاکم بود و همه عبوس بودیم اما از جلسه دوم و سوم در مجموع فضای آرام¬تر و دوستانه¬تری وجود داشت.
باز هم حوادث قابل ذکری وجود دارد که پس از این به آنها اشاره خواهم کرد. فقط به یک حادثه قابل توجه اشاره کنم. پیش از تشکیل دادگاه در راهرو با آقای سلیمی رو برو شدم. ایشان را نمی¬شناختم و تا آن روز ندیده بودم. فقط نامی از ایشان شنیده بودم. او از قضات ارشد و خشن دادگاه بود. قضاوت دادگاه آقایان موسوی خوئینی و کدیور و نوری هم با ایشان بود. هنگام مواجهه به سوی ایشان دست دراز کردم. اما دستش را زیر عبا پنهان کرد. گفتم: لابد نجس هستم و شما دست نمی¬دهید؟ لحظه¬ای درنگ کرد و در حالی که با اکراه دستش را به طرف من دراز می¬کرد، گفت: فعلا، نه! اشاره من به اتهام ارتداد بود و او هم می¬خواست بگوید که هنوز دادگاه تشکیل نشده و از این رو ارتداد ثابت نشده. یعنی: من تابع قانونم و پس از رسیدگی خواهم گفت که نجس هستی یا نه!
ندای سبز آزادی: محمدرضا نقدی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین، روز چهارشنبه هشدار داد که «در فتنه بعدی تشخیص حق از باطل بسیار دشوار خواهد بود و چه بسا منحرفان با علاقه ظاهری به عدالت و مهدویت و با نام صالحین رو در روی انقلاب بایستند.»
وی افزود که پیچیدگی فتنههای پیش رو «حتی با فتنه عمیق ۸۸ هم قابل قیاس نیست.»
در ماههای اخیر گروههای اصولگرا بارها درباره «فتنه جدید» و «جریان انحراف» در میان اصولگرایان هشدار داده و نوک پیکان حملات خود را متوجه اطرافیان محمود احمدینژاد، به ویژه اسفندیار رحیم مشایی، مسئول دفتر ریاست جمهوری، کردهاند.
به گزارش خبرگزاری مهر، رئیس سازمان بسیج مستضعفین روز چهارشنبه در این باره اظهار داشت: «علیرغم عمقی که فتنه ۸۸ داشت و از همه ظرفیتهای افراد به ظاهر موجه استفاده شد، در صحنه عمل ما با کسانی مواجه بودیم که آشکارا در روز قدس روزهخواری میکردند، با کفش نماز میخواندند و در ایام سوگواری به شادی و پایکوبی میپرداختند و شناخت ماهیت آنها کار سختی نبود، اما در فتنه بعدی شرایط بسیار غبارآلود و تشخیص حق از باطل بسیار دشوارتر خواهد بود و ممکن است با عدهای مواجه شویم که با نام قرآن و نماز و علاقه ظاهری به عدالت و مهدویت، به مبارزه با ولایت برخیزند و چه بسا منحرفان با نام صالحین رو در روی انقلاب بایستند.»
محمدرضا نقدی افزود: «فتنههایی که در آینده پیش روی ماست، پیچیدهتر است و باید بدانیم آخرین فتنه آخرالزمان شبیهترین آنها به حقیقت است و پیچیدگی آن حتی با فتنه عمیق ۸۸ هم قابل قیاس نیست.»
شخصیتها و رسانههای اصولگرا در جمهوری اسلامی، اصطلاح «فتنه ۸۸» را برای اشاره به اعتراضهای خیابانی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری به کار میبرند.
رئیس سازمان بسیج مستضعفین در ادامه با اظهار اینکه «جنس فتنههای بعدی با آنچه در فتنه ۸۸ دیدیم متفاوت خواهد بود» افزود: «پیچیدگی فتنههای آینده و شباهت بسیار زیاد آنها با جریان حق، قدرت بصیرت بسیار بیشتری میخواهد، لذا برای پیروزی بر فتنههای آخرالزمان باید بصیرت کسب کنیم.»
روز سهشنبه، حسین شریعتمداری، سردبیر کیهان و نماینده مستقیم رهبر جمهوری اسلامی در این روزنامه نیز اسفندیار رحیم مشایی را «همهکاره دولت» خوانده و متهم کرده است که با «باند منحرف و نفوذی» خود محمود احمدینژاد را تحت نفوذ خود درآورده است.
آقای شریعتمداری در نوشته خود «باند نفوذی» آقای مشایی را متهم کرده است که افراد «کارآمد و متعهد» را از محمود احمدینژاد دور کرده و جای آنها را با «بیخاصیتهای گوشبهفرمان» پر میکند.
چندی پیش محمدرضا باهنر، دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین، در همین راستا، با محکوم کردن کسانی که به گفته وی «به بهانه دفاع از ولایت با روحانیت و مرجعیت مشکل دارند» گفت: «فتنه آینده که در حال اوجگیری است فتنهای است که میخواهد از درون اصولگرایی در آید و بگوید اصولگرا است اما حوزههای علمیه و شریعت را قبول ندارد.»
محمدرضا باهنر افزود: «این فتنه عظیم در حال شکلگیری است و بیان مکتب ایرانی و تفکر لیبرال در مسائل فرهنگی در همین راستا است.»
اشاره وی به سخنان اسفندیار رحیم مشایی است که گفته بود جمهوری اسلامی باید از این پس «مکتب ایران» را به دنیا معرفی کند و «اگر ایرانیان نبودند، اسلام در توهم ناشی از ناسیونالیسم عربی مدفون میشد».
منبع: رادیو فردا
ندای سبز آزادی: حسین رونقی ملکی وبلاگنویس، که در چهار ماه گذشته از وضعیت نامناسب جسمی و ناراحتی شدید کلیه رنج میبرد، بعد از تاخیر چهار ماهه برای درمان به بیمارستانی در تهران منتقل شد.
خانواده حسین رونقی ملکی به «رهانا» گفتند: «با پیگیریهایی که صورت گرفت بالاخره حسین امروز با دستبند و پابند به یکی از بیمارستانهای تهران منتقل شد. در حال حاضر بستری شده و قرار است اگر مشکلی پیش نیاید طی روزهای آینده مورد عمل جراحی قرار بگیرد.»
مسئولین زندان و قوه قضاییه یک بار نیز اجازهی درمان حسین رونقی را به خاطر عدم پرداخت هزینه از سوی خودشان نداده بودند، خانوادهی این وبلاگنویس خود هزینهی درمان را تقبل کردهاند. این در حالی است که پیشتر این درخواست خانوادهی رونقی نیز بارها از سوی مسئولان رد شده بود.
حسین رونقی ملکی از تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۹ بازداشت و مدت ۱۰ ماه را در سلولهای انفرادی بند ۲ الف زندان اوین که زیر نظر سپاه پاسداران و خارج از نظارت سازمان زندانها است، سپری کرده بود. به خاطر فشارهای وارد شده در طول مدت بازداشت وی دچار ناراحتیها جسمی از جمله عفونت شدید کلیه شده بود که در طول چند ماه گذشته مسئولین زندان و نهادهای امنیتی از مرخصی استعلاجی و درمان وی جلوگیری کرده بودند.
این در حالی بود که به گفتهی پزشکان وی نیاز به درمان فوری و اورژانسی داشت.
حسین رونقی ملکی (بابک خرمدین) از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی به ۱۵ سال زندان محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر عینا به تأیید رسید. وی بعد از ۱۰ ماه بازداشت در بند ۲ الف زندان اوین به بند ۳۵۰ منتقل شده است. وی طی روزهای گذشته بعد از چندین ماه توانست با خانوادهی خود به صورت حضوری ملاقات کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر