-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

Latest Posts from Tehran Review for 04/30/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



During a brief release from house arrest, Fatemeh Karroubi managed to speak to Saham News about the ordeal she shares with her husband, opposition leader Mehdi Karroubi, before being put under arrest again.

Fatemeh Karroubi, who has been under house arrest with her husband since February, was allowed her first trip out on Saturday for a medical visit, but then had to return to custody.

The two Iranian opposition leaders, Mir-Hossein Mousavi and Mehdi Karroubi, have been under house arrest since people responded massively to their call for demonstrations on February 14. They have been denied all access to the outside world and especially have been prevented from issuing any announcements.

Fatemeh Karroubi told Saham News that they are not merely under house arrest, given that "the security forces have not only taken over the apartment complex in which we live, they have also invaded our apartment."

She added: "Prior to Norooz (Iranian New Year on March 21), our situation was very difficult, and they treated us with severe violence, and we were denied even the basic rights of a prisoners in solitary confinement. But since the New Year the situation has somewhat improved."

She noted that they are not even allowed to get fresh air each day, and in the past 71 days they have not been allowed a single telephone call. She said however that her husband is maintaining a high morale and is still willing to pay any price to reach his demands.

Fatemeh Karroubi described attacks on her residence by violent mob, adding: "Resorting to attack by thugs and hoodlums is a simple matter for dictatorships, and we see many examples of it in the region as well. But its mark of shame will remain with the establishment."

The other Iranian opposition leader, Mir-Hossein Mousavi and his wife Zahra Rahnavard, have been under a similar house arrest since February.

Several international human rights organizations and countries have called for the release of the Iranian opposition leaders, but the Islamic Republic has ignored their demands.

source: Radio Zamaneh


 


The family of detained Iranian journalist Alireza Rejai has been kept in the dark regarding his situation.

The National Religious website reports that on the day of Rejai's arrest, his home was searched for several hours and he was then taken to his workplace at Gam-e No Publishing for further investigation.

According to this report, neighbours of the publishing office were questioned about people who frequent the place and were asked if national-religious leader Ezatollah Sahabi was seen there. All of Rejai's personal documents and computer were confiscated in the search.

On April 23, the home of Rejai's father was also raided, according to this report.

Rejai had also been briefly arrested in 2009, in the early days of the protests against the controversial re-election of Mahmoud Ahmadinejad. Rejai was a consistent contributor to reformist newspapers, many of which were banned during the crackdown on protesters over the past two years.

National-religious activists have been consistently targeted with arrest over the past two years of protests and many are serving prison sentences. According to official statistics, 5,000 people were arrested during the government campaign to quell the post-election protests.

source: Radio Zamaneh


 



در ادامه سلسله گفتگوها با صاحب‌نظران مختلف پیرامون خشونت و نقش آن در یک جنبش مردمی، این بار میزبان دکترآصف بیات هستیم. بیات؛ محقق و نویسنده ایرانی، استاد جامعه شناسی و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه ایلینویز آمریکا است. او پیشتر،استاد جامعه‌شناسی دانشگاه لایدن هلند و به مدت ۱۷ سال، استاد دانشگاه آمریکایی قاهره بوده است. وی تحصیلات تکمیلی خویش را در دانشگاه کنت بریتانیا ادامه داد و موضوع پایان‌نامه دکترایش را، نقش کارگران در انقلاب سال ۱۳۵۷ قرار داد. که با نام «کارگران و انقلاب در ایران» به چاپ رسید.

آقای بیات، با سپاس از اینکه با این گفتگو موافق کردید. اگر موافق باشید گفتگویمان را از مقایسه تحولات جهان عرب و ایران شروع کنیم. بسیاری معتقدند تحولات و جنبش‌های آزادی‌خواهانه منطقه در ژوئن ۲۰۰۹ و از ایران کلید خورد و پس از آن به کشورهای مصر، تونس، بحرین، لیبی و … سرایت کرد. همانطور که می‌دانید جنبش مردمی مصر در کمتر از یک ماه به اصلی‌ترین خواسته‌اش (استعفای حسنی مبارک) دست پیدا کرد. اما در ایران جنبش سبز نه تنها به نخستین خواسته‌اش که ابطال انتخابات بود نرسید، بلکه در طول دو سال گذشته، با فراز و نشیب‌های بسیاری مواجه بوده و می‌توان گفت به نوعی خواسته‌هایش بیشتر هم شده است. به نظر شما قیام مردم مصر و جنبش سبز ایران چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی دارند و چرا مصر در کمتر از یک ماه به هدف خود رسید اما جنبش سبز به خواسته‌های ابتدایی خود هم نرسید؟

به نظر می‌رسد که تحولات پس از انتخابات مشکوک ۲۰۰۹ در ایران، به ویژه جنبش دموکراسی خواهی سبز تاثیراتی در تفکر دموکراسی‌خواهان (خصوصا قشر جوان) عرب داشته است. بسیاری از آنان تحولات مربوط به جنبش سبز را دنبال می‌کردند. ولی آنچه به طور مشخص روی تفکر دموکراسی‌خواهان در مصر تاثیر گذاشت، انقلاب تونس بود. در واقع ارتباطی بین فعالین جوان مصر و تونس وجود داشته. اگرچه فعالین مصری که در تعدادی از شبکه‌های مجازی به خصوص شبکه «جوانان ۱۶ آوریل» و یا «همه ما خالد سعید هستیم» (خالد سعید آن جوانی بود که به دست پلیس مصر شکنجه شده بود) فکر ایجاد انقلاب نبودند. آنها فقط از فعالین اردن آموخته بودند که باید روزی را به عنوان اعتراض به پلیس (به خاطر شکنجه‌گری‌هایش) انتخاب کرده و به خیابان بیایند. آن روز، روز ۲۵ ژانویه ۲۰۱۰ بود که به طور رسمی، روز پلیس هم بود. تظاهرات از اینجا شروع می‌شود، به طوریکه تعداد بسیار بالای تظاهرکنندگان، هم مقامات رژیم و هم خود معترضین را به شگفتی می‌کشاند. به عبارت دیگر این اولین روز اععتراض یک «شوک» بود که رژیم را به عقب‌نشینی واداشت. (مانند راهپیمایی بزرگ آلمان‌ها در شهر لایپزیگ در ۴ دسامبر ۱۹۸۹ علیه رژیم کمونیستی و تظاهرات عظیم سکوت در تهران پس از انتخابات).

دلایل پیروزی مصری‌ها چند تاست. اولا معترضین و فعالین با گستردگی بسیار از طریق شبکه‌های اجتماعی سازمان یافته بودند. پس از اولین روز آنها به سرعت با احزاب قدیمی اپوزیسیون هماهنگی کردند و توانستند با وادار کردن اخوان المسلمین (که ابتدا علاقه‌ای به شرکت نداشت) کل اپوزیسیون را متحد کنند و به سرعت یک هدف مشخص را دنبال کردند: «استعفای مبارک.» با ادامه تظاهرات روزانه در میدان تحریر مردم برای اولین بار پس از چند دهه به قدرت عظیم و وحدت خودشان پی بردند. به خصوص پس از شکست دادن نیروهای بلطجیه (یا اوباش و پلیس مخفی و مزدور که به وسیله حزب حاکم بسیج می‌شدند) ترسشان ریخت و از این روز تظاهرات با سرعت بیشتری ادامه یافت.

از سوی دیگر ارتش در ابتدا اعلام بی‌طرفی کرد (یعنی در سرکوب انقلابیون شرکت نکرد) و به تدریج از طرف افسران طرفداری خودش را از انقلاب نشان داد. و بالاخره اینکه رژیم مبارک بر خلاف ایران محضورات بین‌المللی داشت و نمی‌توانست افکار عمومی جهانی را در نظر نگیرد و از این جهت – بر خلاف لیبی- نمی توانست به سرکوب گسترده دست بزند.

روشن است که دینامیزم رابطه جنبش سبز و رژیم ایران در قیاس با مصر خیلی متفاوت بوده است. اولا جنبش سبز اصرار داشته که یک جنبش اصلاحی و طرفدار عدم ابراز خشونت است و این در مقابل رژیمی بوده است که به شدت از تمامی ابزارهای موجود سرکوب استفاده کرد و در مقابل جنبش ایستادگی کرد. در حال حاضر همه داستان دستگیری‌های گروهی، زندان و شکنجه، کهریزک و تجاوز، دزدیدن آدمها و … را شنیده‌اند. بر خلاف مصر که نیروهای ارتش اول بی‌طرف و بعد سمپات انقلاب شدند، در ایران کلیه نهادهای نظامی، پلیس و مراکز امنیتی به همراه بسیج و لباس‌شخصی‌ها و … در مقابل سبزها استفاده شدند.

رژیم ایران مانند لیبی چندان به افکار عمومی دنیا توجهی نمی‌کند. از این رو به سادگی خبرنگاران خارجی را اخراج کرد و رسانه‌های مستقل دولتی را نیز تعطیل کرد. بر خلاف ایران، بسیاری از خبرگزاری‌ها به خصوص الجزیره و CNN در بحبوحه انقلاب مصر در کشور حضور داشتند. دولت مصر فقط توانست برای چند روزی اینترنت و موبایل و تلفن را قطع کند. در حالیکه در ایران ایجاد این نوع خفقان یک چیز عادی شده بود. حتی رژیم سوریه که متحد رژیم ایران است، به شدت ایران به سرکوب مخالفین و جنبش دموکراسی خواهی نپرداخته کرچه نسبت به بحرین و بخصوص یمن علیه تظاهر کنندگان بسیار خشن تر برخورد کرده است.

بنابر این من مهم ترین عامل در ناکامی جنبش سبز در رسیدن به هدف اولیه خودش را سرکوب فوق العاده و همه جانبه از طرف رژیم ایران می دانم.

در مبارزات سیاسی به ویژه در سیاست‌های خیابانی و در تقابل بین مردم و نیروهای سکوب‌گر لحظات تعیین کننده‌ای پیش می‌آید که ممکن است با خشونت همراه باشد. ولی اگر از آن لحظات استفاده نشود بعید نیست به خشونتی بزرگتر از جانب نیروهای قدرتمدار منجر شود و یا فرصت پیروزی از دست برود

اعتراضات مردمی در جهان عرب با هدف مشخصی آغاز شدند اما به نظر می‌رسد که نتایج آن به یک سمت مشخصی نمی‌رود. به عنوان نمونه، اعتراضات در کشورهای مصر و تونس به ثمر می‌رسد، اعتراضات کشورهایی همچون بحرین، سوریه و یمن به شدت سرکوب می‌شود، و اعتراضات لیبی نیز هم‌اینک به یک جنگ داخلی منجر شده و ممکن است حتی به از هم پاشیدگی هم بیانجامد. به نظر شما آینده نزدیک جنبش سبز ایران به کدامیک از این دسته‌ها نزدیک‌تر و شبیه‌تر است؟

بله کاملا درست است. می‌بینیم که اعتراضات مختلفی در کشورهای عربی در حال انجام هستند ولی نتایج آنها متفاوت است. این نشان‌دهنده تفاوت در دینامیزم سیاسی و نیز خصلت تک‌سالاری در این کشورهاست. چناچه در جایی دیگر هم اشاره کرده‌ام، دقیقا با این علت که انقلاب در یک و یا دو کشور به ثمر می‌رسند می‌تواند دلیلی باشد که در کشور همسایه به شکست بیانجامد. همچنانکه مردم و گروههای مخالف این کشورها از یکدیگر یاد می‌گیرند، رژیم‌ها هم از تجربیات یکدیگر استفاده می‌کنند. برای مثال اینکه زین‌العابدین بن علی و حسنی مبارک در مدت نسبتا کوتاهی قدرت را ترک کردند اخطاری است به دیکتاتورهایی مانند علی صالح و یا قذافی که تلاش می‌کنند تا جایی که امکان دارد مقاومت کنند. ولی در تحلیل نهایی همه اینها بستگی دارد به اینکه نیروهای انقلابی در این کشورها چقدر قدرتمند، منسجم و مصر در مطالباتشان هستند. واقعیت این است که تصمیم یک دیکتاتور به ماندن و یا رفتن و یا حمایت یک کشور خارجی از چنین دیکتاتوری در تحلیل نهایی بستگی به قدرت اپوزیسیون دارد.

به نظر می‌رسد که حاکمیت ایران از نزدیک این تحولات را دنبال می‌کند و سعی می‌کند درس‌های مفیدی جهت ابقای خود از این مبارزات انقلابی فرا بگیرد. تصور من این است که تحولات ایران، یعنی تنازعات سیاسی بین جنبش سبز و حاکمیت بیشتر برگرفته از دینامیک تحولات درونی ایران باشد تا عوامل خارجی. گرچه عوامل خارجی (مثل دموکراتیک شدن کشورهای منطقه غیر از ایران و یا فشار افکار عمومی) می‌تواند اثرات خودشان را داشته باشند. صحبت کردن درباره آینده سیاسی ایران آسان نیست. شاید بتوان تصور کرد بخشی از حاکمیت به این نتیجه برسد که ادامه این وضع فوق العاده میسر نیست و بهتر است مقداری اصلاحات سیاسی در دستور کار قرار دهد. این می‌تواند بخشی از اصلاح‌طلبان را وارد کارزار سیاسی حاکمیت کند و این می‌تواند به تفرقه در جنبش سبز منجر شود. چرا که بخشی از جنبش به نظر می‌رسد حالا خواهان تغییرات قابل توجه نظیر تعدیلات در قانون اساسی است. همینطور شاید بتوان تصور کرد که ادامه این وضعیت و اعمال فشار بیشتر روی مردم در برهه‌ای به انفجار مردم و تظاهرات خیابانی گسترده‌ای بیانجامد. آنچه قطعی به نظر می‌رسد نارضایتی وسیع اکثریت مردم است که اگر فرصتی و فضایی دست بدهد می‌تواند خود را در غالب اعتراضات عمومی نشان بدهد.

اخیرا در یکی از مقاله‌هایتان اشاره‌ کرده‌اید که جنبش مصر و تونس نه انقلاب بوده است و نه اصلاحات و اصلاحی بین «Reform» و «Revolution» را با عبارت Refolution برای توصیف نتایج این اعتراضات بکار برده‌اید. اشاره‌ کرده‌اید که خواسته‌های مردم اگرچه انقلابی بوده اما در نهایت تصمیم مردم بر این بوده که خواسته‌هایشان را در نهادهای موجود به کرسی بنشانند و مانند انقلاب ۱۹۷۹ ایران که تغییر رژیم باعث تغییرات ساختاری شد نباشد. بسیاری از منتقدان بر این باورند که شروع جنبش سبز یک جنبش اصلاح‌طلبی بود، اما اکنون دیگر خواسته مردم اصلاحات نیست و تغییر حاکمیت است. ارزیابی شما چیست؟ فکر می‌کنید بعد از سرکوب شدیدی که حکومت نسبت به اعتراضات مردمی داشت آیا می‌توان همچنان به اصلاحات در ایران و تحت قانون اساسی فعلی امیدوار بود؟

تصور من این است که جنبش سبز یکدست نیست. به نظر می‌رسد که بسیاری از مردم در حال حاضر از اصلاحات آنگونه که اصلاح‌طلبان در اواخر دهه ۱۹۹۰ صحبتش را می‌کردند نا امید شده اند و خواستار تغییرات عمیق‌تری هستند. این درست است. ولی در عین حال به نظر می‌رسد برخی از فعالین سبز در کشور امید دارند که شاید بتوان تغییرات مثبتی را از طریق اصلاحات قانونی و از بالا بوجود آورد. منظرم اشخاصی نظیر آقای خاتمی است. به نظر می‌رسد که این افراد امکان تغییرات اصلاحی را در گذر زمان می‌بینند. به نظرم ایجاد تحولات از طریق اصلاحی غیر ممکن نیست. چنانکه گفته شد اگر قشر بالای حاکمیت و یا بخشی از آن به این نتیجه برسند که این وضعیت غیر عادی است و با سرکوب و راندن و بیگانه کردن اقشار وسیعی از جامعه نمی‌توان وضعیت را به حالت عادی برگرداند و اگر حاکمیت احساس کند می‌خواهد مقداری از مشروعیت از بین رفته را باز بیابد در آن صورت می‌شود تصور کرد که مقداری اصلاحات در کشور صورت بگیرد. مثلا شروع کنند به آزاد کردن زندانیان سیاسی، آزاد کردن مطبوعات، اجازه فعالیت احزاب و سازمانهای جامعه مدنی و یا آغاز یک بحث راجع به نوعی میثاق اجتماعی برای تغییرات سیاسی. ولی در حال حاضر هیچ نشانه‌ای از اینگونه اندیشه و برخورد در حاکمیت کشور مشاهده نمی‌شود. بر عکس آنچه دیده می‌شود تنگ‌تر کردن فضای سیاسی و اجتماعی کشور و تقلیل دایره خودی هاست.

برخی از تحلیل‌گران بر این باورند که در شرایط فعلی، جامعه مدنی و به نوعی عموم مردم باید سیاست «صبر» را در پیش بگیرند، چرا که با وضعیت فعلی اقتصادی، مساله تحریم و اخیرا بحث هدفمندی یارانه‌ها، کم کم نارضایتی عمومی به سمت طبقه تهیدست جامعه می‌رود و قشر کارگر و تهیدست، به قشر متوسط می‌پیوندد و حکومت را رو به اضمحلال می‌برد. از سوی دیگر، اختلافات درون حاکمیت این توانایی را دارد که حاکمیت را از درون دچار بحران کند و باعث از هم پاشیدگی آن شود. اما از سوی دیگر برخی معتقدند که «سیاست صبر» باعث خمودگی جنبش می‌شود و باید به اعتراضات و مبارزات و تاکتیک‌هایی همچون اعتراضات خیابانی شتاب بیشتری داد. ارزیابی شما چیست؟ آیا شما با «سیاست صبر» در شرایط فعلی موافقید؟ اگر موافقید فکر می‌کنید در این دوره «صبر» مهم‌ترین کارهایی که جنبش سبز و کنش‌گران آن باید انجام دهند چیست؟

سوال این است که بدیل صبر چیست؟ مثلا ریختن به خیابان؟ به نظر می‌رسد که در تقابل قرار دادن این دو بدیل چندان منطقی نیست. تصور من این است که اگر جنبش سبز تشخیص داده بود که فرصت برای ابراز مخالفت در خیابان فراهم بود به احتمال زیاد از این فرصت استفاده می‌کرد. فرض این است که جنبش چنین خواستی از شرایط موجود ندارد. در هر حال یک جنبش چه صبر اتخاذ کند یا نه، حفظ انسجام و شبکه‌های سازنده آن همیشه باید مورد توجه یک جنبش اجتماعی قرار بگیرد. این دور از انتظار نیست که جنبشی شرایط سیاسی را برای ابراز وجود آشکار و سنگین غیر مناسب تشخیص دهد. مثلا دوره سرکوب، بحران، جنگ خارجی و … در این صورت سیاست صبر را در پیش می‌گیرد.

ولی مهم این است که ساختار و روابط و شبکه‌های اجتماعی استمرار یافته و فعالیت‌ها ادامه پیدا کنند.

موجودیت یک جنبش اجتماعی و سیاسی می‌تواند با بحث، ارتباطات، دنبال کردن اخبار و مباحث جنبش‌های دیگر منطقه، دادن اعلامیه به مناسبت‌های مختلف، دور هم جمع شدن در فرصت‌های ممکن، فعالیت‌های توانمندسازی و آگاهی بخشی، کارکرد روی موجودیت خود و … ادامه پیدا کند.

این روزها استفاده از رسانه‌های شهروندی و شبکه‌های اجتماعی می‌تواند به شدت به حفظ و گسترش ارتباط که عنصر کلیدی در هر جنبش است کمک کند. واقعیت این است که جنبش اعتراضی-انقلابی در اغلب کشورهای عربی مانند تونس، مصر، اردن و سوریه دقیقا به وسیله بسیج و ساماندهی در فضای مجازی صورت گرفت. فیس‌بوک مهم‌ترین کانال بسیج بوده است. در دنیای عرب نقش زبان مشترک و فرهنگ نسبتا یکسان نقش اساسی در ارتباط فرامرزی و آموختن از تجربه‌ها بازی می‌کند. تفاوت زبانی به طور اتوماتیک جنبش سبز را از قلمرو ارتباطی جنبش‌های دموکراسی خواهی عرب دور می‌کند. با این وجود بسیاری از وبلاگ‌ها و سایت‌ها و فیس‌بوک در مصر و یا اردن به انگلیسی هم هستند و سبزها می‌توانند بحث‌های درون جنبشی این کشورها را دنبال کنند.

آیا اعتراضات خیابانی را یک استراتژی و تاثیرگذارترین شیوه مبارزه می‌دانید یا فکر می‌کنید که سیاست حضور معترضان در خیابان تنها یک «تاکتیک» از تاکتیک‌های مبارزه است؟

همانطور که در بالا اشاره شد، سیاست خیابانی تنها راه معرفی و وجود یک جنبش اجتماعی و یا سیاسی نیست. جنبش‌های اجتماعی از طرق مختلف می‌توانند اعمال قدرت کنند. مثلا لابی کردن، نافرمانی مدنی در نهادهای دولتی، تغییر نرم و یا هنجار در جامعه و یا آن تغییراتی که از طریق «پیشروی آرام» جنبش صورت می‌گیرند. بسته به اینکه هدف یک جنبش چه باشد، نقطه عطف در توازن نیرو بین نیروهای مردمی (مثلا طرفداران دموکراسی خواهی) و یک حاکمیت در خیابان تعیین می‌شود. به عبارت دیگر اگر حاکمیتی فعالیت در نهادها برای اصلاح امور را بر نتابد، خیابان در نهایت به عنوان مهمترین فضا برای زورآزمایی اپوزیسیون خود را نشان خواهد داد.

همانطور که احتمالا دیده‌اید،‌ وب‌سایت تهران ریویو اخیرا نظرات آقایان جهانبگلو، نراقی و عرفانی را درباره مبارزات بدون خشونت و مساله دفاع از خود جویا شده است. آقای جهانبگلو معتقد است عدم خشونت باید راهکار کلی جنبش باشد و به مثابه استراتژی و تاکتیک در دستور کار مبارزات مدنی قرار گیرد. آقای نراقی نیز معتقد است دفاع از خود در برابر خشونت هم از نظر اخلاقی و هم از نظر استراتژیک زمانی که لازم باشد جایز و حتی ضروری‌ست. آقای عرفانی اما معتقدند که فلسفه وجودی واکنش در برابر خشونت و کنش برای پایان دادن به خشونت ساختاری هر دو دارای یک زیربنا و منطق حاکم هستند، و آن ممانعت از اعمال خشونت بر جسم و جان شهروندان هست پس تعارضی میان این کنش و واکنش وجود ندارد. مایلیم ارزیابی و نظر شما را درباره مبارزه بدون خشونت و مشخصا مساله دفاع از خود بپرسیم. در جایی که یک شهروند یا یک فرد عادی که در معرض خشونتی غیرقابل وصف قرار می گیرد چه باید بکند؟

اینکه جنبش سبز تاکنون عدم خشونت را به عنوان راهکار کلی جنبش برگزیده حرکتی بسیار مثبت است. جامعه ما از خشونت صدمات بسیاری دیده، چه خشونت از جانب قدرت‌های حاکم و چه از جانب بخشی از جامعه علیه بخشی دیگر و یا در خانواده و …

باید مبارزه بر علیه هر نوع خشونت و راهکارهای عدم خشونت در روابط اجتماعی و سیاسی و البته روابط انسانی مورد تاکید قرار بگیرد. ولی در مبارزات سیاسی به ویژه زمانی که تقابل دو نیروی نامتوازن مدنظر است، نباید از عدم خشونت یک مطلق ساخت. به نظرم – و البته متاسفانه- دفاع از خود ممکن است به خشونت منجر شود. در این صورت گریزی از آن نیست. موضوع دیگری که اغلب مطرح می‌شود این است که برای جلوگیری از خشونتی وسیع و گسترده شاید لازم باشد تن به خشونت کوچکتر و کم اهمیت‌تر داد. به نظرم این بحث چندان دور از منطق نیست. در این رابطه و در حیطه مبارزات حاد سیاسی باید به اهمیت “استفاده از لحظات” توجه ویژه ای بشود. در مبارزات سیاسی به ویژه در سیاست‌های خیابانی و در تقابل بین مردم و نیروهای سکوب‌گر لحظات تعیین کننده‌ای پیش می‌آید که ممکن است با خشونت همراه باشد. ولی اگر از آن لحظات استفاده نشود بعید نیست به خشونتی بزرگتر از جانب نیروهای قدرتمدار منجر شود و یا فرصت پیروزی از دست برود. مثلا جنبش مردمی یوگسلاوی علیه میلوسویچ اصولا راهکار عدم خشونت را برگزیده بود که آن را هفته‌ها به نمایش گذاشت. ولی در یکی از تظاهرات خیابانی مردم احساس کردند که فرصت دارند به پارلمان حمله کنند و آن را به تسخیر خود درآورند و چنین هم کردند. این برهه از مبارزه آنها بالانس نیروها را به سرعت به نفع مخالفین میلوسویچ تغییر داد و در انتها منجر به برکناری دیکتاتور یوگسلاوی گردید.

مثال بارزتر مربوط است به انقلاب مصر. در جریان انقلاب مصر که روز ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ شروع شد، هر روز به تعداد تظاهر کنندگان افزوده می‌شد به طوری که ترس‌ها می‌ریخت و به اعتماد به نفس مردم افزوده می‌شد. در این روزها شعار اصلی شده بود: «مردم خواهان سقوط رژیم هستند». رژیم که در هراس افتاده بود در یکی از روزها که معروف شد به روز «موقعه الجمل» روزی که حزب حاکم هزاران نفر از مزدوران اوباش (بلطجیه) و پلیس مخفی را سازمان داد که با اسب و شتر و اتومبیل با خشونت وحشیانه‌ ای به جان تظاهر کنندگان افتادند. در اواسط این روز بسیاری از رهبران انقلاب فکر کردند که اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، انقلاب بازی را خواهد باخت. تعدادی از آنها به این نتیجه رسیدند که این لحظه، لحظه خطیری در جان انقلاب است و باید نجاتش داد و باید مقاومت کرد. بنابر این با تلاش سریعی توانستند ۴ هزار نفر از جوانان اخوان و Football Fans را بسیج کردند و فرستادند به میدان تحریر و در یک نبرد تن به تن توانستند نیروهای مزدور دولتی را وادار به عقب نشینی کنند. پس از این روز دیگر ورق برگشته بود. تصور کنید که این لحظه خطیری بود که اگر چنین نشده بود شاید هنوز مبارک در قدرت می‌بود. خوشبختانه استفاده از این تاکتیک خششونت آمیز ضرورتا به ادامه خشونت منجر نشد و انقلابیون همواره به استراتژی عدم خشونت و یا «سلیمه» اصرار ورزیدند. به نظر من این یک حرکت مقبول و لازمی بود.

به نظر شما دست به اسلحه بردن مردم در لیبی برای مقابله با خشونت حاکمیت یک حرکت «مشروعی» است؟

وضعیت لیبی بسیار تاسف بار است. لیبی آغاز امیدوار کننده‌ای داشت. کشوری بود که بسیاری تصور اینگونه اعتراض وسیع و مسالمت‌آمیز در مقابل دیکتاتور عجیب و غریبی مثل قذافی را نداشتند. ولی تظاهرات وسیع نه تنها در شرق کشور نظیر بنغازی و دیگر شهرها، بلکه بخصوص در پایتخت، تریپولی بطور مسالمت آمیز ادامه پیدا کرد تا اینکه نیروهای رژیم با خشونت فوق العاده ای با مردم روبرو شدند و به روی آنها شلیک کردند و در روزهای بعد تک تک به منزل افراد مشکوک رفتند و افراد را دستگیر و یا مورد ضرب و شتم قرار دادند و اصولا یک جو ترور تمام عیار در شهر ایجاد کردند. یک راه برای مردم این بود که برگردند به خانه هایشان و دیگر اعتراض را نسبت به رژیم نشان ندهند و کماکان با آن طریق و زیر وحشت به زندگی‌شان ادامه دهند. ولی چنان نکردند و با فرو ریختن بخش‌هایی از حاکمیت، بخصوص در ارتش و پیوستن آنها به انقلاب، ووضعیت به صورت جنگ انقلابی در آمد.

این نوع مبارزه انقلابی مطلوب نیست چرا که علاوه بر کشتار و خرابی‌های بسیار این انقلاب در صورت پیروزی می‌تواند میلیتاریزه بشود و این نتیجه خوبی برای دموکراسی آینده لیبی نخواهد داشت. ولی این جنگی است که قذافی به مردم تحمیل کرده است. رژیم قذافی مسئول این وضعیت است.

مرتبط:

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با رامین جهانبگلو ـ یک

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با محمد مالجو ـ دو

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با کورش عرفانی ـ سه

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟  ـگفتگو با آرش نراقی ـ چهار

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو میان رامین جهانبلگو و روبرتو توسکانی ـ پنج

ـ عدم خشونت؛ هم استراتژی، هم تاکتیک؟ ـ گفتگو با علی علیزاده ـ شش


 


رضا عبدالهی، رییس کمیسیون تلفیق بودجه ۹۰، در مورد پیشنهاد کمیسیون کشاورزی در مورد برداشت دو هزار میلیارد تومان از حساب ذخیره ارزی به عنوان منبع جدیدی برای آب، گفت «طبق آمار بانک مرکزی تا پایان سال ۸۹ یک دلار در حساب ذخیره ارزی باقی نمانده است.»

به گزارش رادیو فردا، رییس کمیسیون تلفیق افزود تنها دادن فرمان برای برداشت از حساب ذخیره ارزی کار درستی نیست.

به گزاش ایسنا، رضا عبداللهی در صحن علنی پنج شنبه مجلس گفت:« این‌که تنها قرار باشد دو هزار میلیارد تومان برای بخش آب چک بکشیم، هیچ فایده‌ای ندارد چون پولی در حساب ذخیره ارزی نیست.»

آقای عبدالهی این پیشنهاد را خلاف قانون برنامه دانست و گفت: «طبق قانون ۵۰ درصد از آنچه در حساب ذخیره ارزی است باید به عنوان ذخیره ملی پس انداز شود و ۵۰ درصد بقیه تا پایان سال بماند تا اگر بودجه کسری داشت این میزان برای کسری بودجه تامین گردد.»

سخنان آقای عبدالهی در حالی بیان می شود که حساب ذخیره ارزی از زمان تشکیل آن در سال ۷۹ در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، تحت نظر هیئت امنای حساب ذخیره ارزی اداره می‌شد، اما دولت نهم در مرداد سال ۸۶ این هیئت را در شورای‌ عالی مدیریت و برنامه‌ریزی و پس از آن در کمیسیون اقتصادی دولت ادغام و سرانجام در اردیبهشت سال ۸۷ آن را به کلی منحل اعلام کرد.

محمود احمدی‌نژاد نیز در سال ۸۸ با محرمانه خواندن رقم حساب ذخیره ارزی اعلام کرد که میزان موجودی حساب ارزی «در تاریخ کشور سابقه ندارد» و افزود که به اندازه «چند سال مصرف کشور» ارز در این حساب موجود است.

به گزارش ایسنا ، محمد حسن ابوترابی فرد،نایب رییس اول مجلس شورای اسلامی، نیز که ریاست جلسه علنی را داشت، با وارد دانستن تذکر آقای عبدالهی افزود« پیشنهاد اختصاص دو هزار میلیارد تومان از حساب ذخیره ارزی به عنوان منبع جدید آب خلاف قانون برنامه است.»


 


کمیسیون آزادی های مذهبی بین المللی آمریکا ایران را در زمره کشورهای به گفته این نهاد ناقض جدی آزادی های دینی و حقوق بشر اعلام کرده است.

به گزارش بی‌بی‌سی، این کمیسیون روز پنجشنبه در گزارش سال ۲۰۱۱ خود، علاوه بر ایران، برمه، چین، مصر، اریتره، عراق، نیجریه، کره شمالی، پاکستان، عربستان سعودی، سودان، ترکمنستان، ازبکستان و ویتنام را به نقض جدی آزادی های دینی شهروندان متهم کرد.

مقام های جمهوری اسلامی بارها اتهام نقض آزادی های اساسی شهروندان از جمله آزادی دینی را رد و در مقابل، ایالات متحده را به اسلام ستیزی و نقض حقوق بشر در سایر کشورها متهم کرده اند.

کمیسیون آزادی های مذهبی بین المللی آمریکا در گزارش خود هشدار داد که طی یک سال گذشته به ویژه وضع بهائیان، مسیحیان و دراویش در ایران بدتر شده است.

این کمیسیون به وزارت امور خارجه آمریکا نوشت: “دولت ایران به طور سیستماتیک، مستمر و فاحش مشغول نقض آزادی های دینی است، از جمله بازداشت های طولانی و اعدام هایی که به طور نسبی یا کامل بر اساس نوع دین متهم انجام می شود.”

مقام های جمهوری اسلامی به دفعات با رد این اتهامات گفته اند که با هیچ فردی به خاطر اصول اعتقادی یا دینی اش برخورد نمی کنند.

با این وجود، طی ماه های اخیر، دراویش گنابادی از بازداشت و محاکمه تعداد زیادی از هم کیشان خود خبر داده اند.

نورعلی تابنده، قطب دراویش گنابادی که که پیروانش او را مجذوبعلیشاه می خوانند، نیز به تازگی به دلیل انجام مراسم تدفین درگذشتگان گنابادی در “مزار سلطانی” به دادگاهی در تهران احضار شد.

جامعه بین المللی بهائیان اول آوریل اعلام کرد که حکم بیست سال زندان برای رهبران بهایی زندانی در ایران تائید شده است.

هفت رهبر جامعه بهاییان ایران ابتدا به بیست سال زندان محکوم شده بودند ولی دادگاه تجدید نظر پس از حذف اتهاماتی چون جاسوسی و همکاری با دولت اسرائیل، این حکم را به ده سال کاهش داده بود. آنها نزدیک به سه سال پیش بازداشت شدند.

کمیسیون آزادی های مذهبی بین المللی آمریکا گفته است که اقلیت های به رسمیت شناخته شده در قانون اساسی ایران- یهودیان، مسیحیان ارمنی و آشوری و نیز زرتشتیان – با “تبعیض و سرکوب فزاینده” رو به رو هستند.

در گزارش این نهاد آمده است که شهروندان شیعه و سنی از جمله روحانیان مخالف دولت نیز مورد ارعاب، آزار و اذیت قرار گرفته یا دستگیر شده اند.

این در حالیست که سال گذشته شماری از مسیحیان تبشیری در تهران بازداشت شدند.

مرتضی تمدن، استاندار تهران مسیحیان تبشیری را که در ایران فعالیت می کنند جریانی “فاسد و منحرف” خوانده بود که افکار خود را “از طریق محافل فرهنگی که در انگلیس دایر است” ترویج می کند.

کمیسیون آزادی های مذهبی بین المللی به وزارت امور خارجه ایالات متحده توصیه کرده است که به تحریم مقام های “ناقض حقوق بشر” ایران ادامه دهد، در چارچوب مذاکرات چندجانبه با ایران به مساله حقوق بشر و آزادی دینی نیز بپردازد و با اختصاص بودجه لازم از طرح های پیشبرد آزادی اینترنت و مبارزه با سانسور در ایران حمایت کند.


 


سازمان گزارشگران بدون مرز با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، می‌خواهد خبرگزاری ایرنا را به پایگاه اطلاع‌رسانی رهبری تبدیل کند.

به گزارش رادیو زمانه، اشاره گزارشگران بدون مرز به واکنش روز شنبه سوم اردیبشهت ۹۰ از سوی دفتر رهبر جمهوری اسلامی ایران به نحوه انتشار سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در خبرگزاری جمهوری‌اسلامی ایران (ایرنا) است.

دفتر رهبر جمهوری اسلامی ایران در این اطلاعیه، نحوه انتشار سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در خبرگزاری ایرنا را در رابطه با جریانات اخیر مربوط به وزیر اطلاعات،«ناقص و غیرمسئولانه» نامیده بود.

آیت‌الله خامنه‌ای طی سخنانی در جمع مردم استان فارس با اشاره به جریانات مربوط به کناره‌گیری و ابقای وزیر اطلاعات گفته بود: «در قضیه اخیر (برکناری وزیر اطلاعات) احساس شد از مصلحت بزرگی غفلت شده است.»

خبرگزاری ایرنا در خبر اولیه خود که مورد اعتراض دفتر آیت‌الله خامنه‌ای قرار گرفت، این بخش از سخنان وی را انعکاس نداده بود.

‌این خبرگزاری همچنین هفته گذشته از انتشار خبر مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای با کناره‌گیری حیدر مصلحی از وزارت اطلاعات به مدت چند روز خودداری کرد.

سازمان گزارشگران بدون مرز در ادامه اطلاعیه گفته است «تشدید جنگ قدرت میان جناح خامنه‌ای و احمدی‌نژاد از رسانه‌های طرفدار دولت قربانی گرفت.»

این بخش از اطلاعیه به اختلاف رئیس‌جمهور و رهبر جمهوری اسلامی ایران بر سر برکناری وزیر اطلاعات اشاره دارد.

این اطلاعیه افزوده «چندین سایت طرفدار رئیس‌جمهور که با انتشار خبرهایی از تصمیم وی مبنی بر برکناری وزیر اطلاعات حمایت می‌کردند، مسدود شدند.»

طی هفته گذشته، چندین سایت حامی محمود احمدی‌نژاد از جمله دولت‌یار، محرمانه‌نیوز و رهوا فیلتر شدند.

محمود احمدی‌نژاد نیز پس از این رخدادها، تاکنون از شرکت در جلسات هیأت دولت خودداری کرده است.

پیش از این وب‌سایت‌های پشتیبان دولت نوشتند محمود احمدی‌نژاد پس از برکناری حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات و سپس ابقای وی توسط آیت‌الله علی خامنه‌ای، به نشانه «اعتراض» از حضور در نهاد ریاست‌جمهوری خودداری کرده است.

منابع خبری در ایران روز سه‌شنبه ششم اردیبهشت‌ماه جاری «برکناری مصلحی از وزارت اطلاعات، برکناری سعید جلیلی از شورای عالی امنیت ملی و انتصاب اسفندیار رحیم‌مشایی به‌عنوان معاون اول رئیس‌جمهور» را از «شروط» محمود احمدی‌نژاد برای بازگشت به دفتر کارش عنوان کردند.

این خبر از سوی منابع نزدیک به وب‌سایت رجانیوز نیز تأیید شد.

گزارشگران بدون مرز که انجمنی بین‌المللی در دفاع از آزادی رسانه‌ها است، در این اطلاعیه گفته در ایران وکلا و روزنامه‌نگاران همچنان «هدف سرکوب» هستند.

این انجمن مدافع آزادی همچنین بازداشت محمد سیف‌زاده، وکیل دادگستری و علی‌رضا رجایی، فعال سیاسی را محکوم کرده است.

محمد سیف‌زاده، وکیل دادگستری و عضو موسس کانون مدافعان حقوق بشر از سوی مأموران امنیتی بازداشت شده و در زندان ارومیه است.

مرضیه نیک‌آرا، وکیل محمد سیف‌زاده به کمیته گزارشگران حقوق بشر گفته است پرونده آقای سیف‌زاده در حال حاضر در شعبه ششم بازپرسی ارومیه تحت بررسی است. وی اتهام وارده به موکلش را «اقدام علیه امنیت ملی از طریق خروج غیرقانونی از مرز» عنوان کرد.
به گفته مرضیه نیک‌آرا، محمد سیف‌زاده در بازجویی‌ها این اتهام را نپذیرفته و گفته که به منظور انجام کار تحقیقاتی به ارومیه آمده است.

علی‌رضا رجایی، فعال ملی- مذهبی و روزنامه‌نگار نیز یکشنبه چهارم اردیبهشت جاری بازداشت شد.

خبرگزاری فارس با اعلام این خبر، دلیل دستگیری وی را «ارتکاب جرایم امنیتی» عنوان کرده است.

علی‌رضا رجایی عضو شورای فعالان ملی- مذهبی است و سردبیری نشریه ایران فردا را بر عهده داشته است. وی همچنین دبیر سیاسی بسیاری از روزنامه‌های اصلاح‌طلبان از جمله روزنامه‌های جامعه، توس، نشاط، عصر آزادگان و خرداد بود.


 


در این روزها و ماه‌ها و سال‌های بی‌کتابی غنیمتی است که شما بروید توی اینترنت و ببینید نویسنده‌ای برنده نوبل ادبیات شده که کتاب‌هاش از سال‌ها پیش در کشورتان ترجمه و چاپ شده است. غنیمتی است که ببینید او را می‌شناخته‌اید و جسته گریخته بعضی از آثارش را خوانده‌اید و از همه مهم‌تر اینکه نام این نویسنده ماریو بارگاس یوسا باشد. بعد خوشحال شوید که در این چند سال اخیر بالاخره یکی برنده نوبل شد که اسم و رسمی داشته از قبل و کتاب‌هاش آیینه جوامعی است که دردهایش مثل جامعه خودتان است و همه‌شان از یک بیماری مزمن رنج می‌برند و آن دیکتاتوری است.

بله آقای یوسا ما رفتیم دری اینترنت و دیدیم که تو برنده شده‌ای و از خوشحالی هوار کشیدیم و رفتیم کتاب‌های نخوانده‌ات را خریدیم و به دوستانمان هم سفارش کردیم که این کار را بکنند. چند سالی می‌شد که کتاب‌های به این قطوری نخوانده بودیم. کتاب‌های هفتصد، هشتصد و نهصد صفحه‌ای. دلمان را خوش کرده بودیم به رمان‌های نازک، داستان‌های کوتاه و رمان‌هایی که حال و هوای دیگری داشتند؛ اما در این چند ماهه دوباره با خواندن رمان‌هایت رفتیم توی حال و هوای قصه. توی حال و هوای داستان‌های خوفناک و روایت‌های عظیمی که انگار فقط تو استادشان هستی و می‌توانی در روزگار پر مشغله‌ای که آدم‌ها از هر نظر گرفتارند، چنان ما را مسحور کنی که میخکوب شویم توی خانه و به هر بهانه‌ای کارهایمان را عقب بیاندازیم تا داستان‌های تو را بخوانیم. فقط تو می‌توانی با ما کاری بکنی که کتاب‌های چند کیلویی‌ات را دست بگیریم و توی خیابان بخوانیمش. توی مترو ایستاده غرق‌شان شویم و توی دانشگاه سر کلاس و زیر نگاه شماتت بار استاد آن‌ها را ورق بزنیم.

بله پدربزرگِ نقال، من خودم همین‌طورها شد که شیفته‌ات شدم. اول سور بزت را خواندم. همین که داستان را شروع کردم دیدم انگار داستان دارد در ایران اتفاق می‌افتد. احساس کردم که اورانیا همین دختران سرزمین من است که دارد هر روز شرافتشان بر باد می‌رود احساس کردم تروخیو همین دیکتاتورهای سرزمین من است که چنان بر روح و جسم مردم حاکم شده‌اند که دیگر اراده‌ای برای آنها باقی نمانده است و حاضرند به هر ذلتی تن دهند. در داستان تو تروخیو هر وقت که دلش می‌خواهد سراغ زنان وزرایش می‌رود و با آنها می‌خوابد. وزرا هم با اینکه از این مساله مطلع‌اند خم به ابرو نمی‌آورند. با خودم می‌گفتم آخر مگر چنین چیزی ممکن است؟ شاید اینها فقط داستان است اما وقتی بیشتر جست و جو کردم دیدم حقیقت دارد و وقتی چند روز پیش در یکی از سایت‌ها خواندم که “اگر ایشان (رهبری) همین الان همسر من را بر من حرام کند با همه علاقه ای که به همسرم دارد از این حکم تبعیت می کنم” چنان بر خود لرزیدم که دانستم تا وقتی آدم‌هایی وجود دارند که ذوب در این و آن باشند همه چیزی ممکن است.

بدون ادبیات غافل‌تر می‌بودیم از این نکته که آزادی برای زیستنی‌تر کردن زندگی چه اهمیتی دارد و هنگامی که استبداد یا ایدئولوژی یا کیش و آئین، آزادی را پایمال می‌کند زندگی به چه جهنمی تبدیل می‌شود

داستان تو را می‌خواندم آقای یوسا و به خودم می‌گفتم جانا سخن از زبان ما می‌گویی. بعد از اینکه سور بز تمام شد سراغ گفت و گو در کاتدرال رفتم. رمان بزرگی که بدون شک تا آخر عمر جزو ده کتاب برتر زندگی‌ام خواهد بود. خودت یک بار گفته بودی که “این رمان چنان انرژی از من در روایت‌گری صرف کرده بود که دیگر فکر نمی‌کنم بتوانم مانند آن بنویسم” (1) راست می‌گویی. دیگر مانند آن نمی‌توان نوشت. رمان از مجموعه گفت و گویی‌هایی تشکیل می‌شود که افراد در مکان‌های مختلف با هم می‌کنند و تو در این بین داستان را پیش می‌بری و روابط قدرت را توصیف می‌کنی. چطور این کار را کرده‌ای؟ آدم می‌ماند که یک رمان هفتصد صفحه‌ای را آخر مگر می‌شود با این فرم پیش برد؟ گفت و گو در کاتدرال رمان مکالمه‌ها و شخصیت‌هاست. تو به اندازه یک شهر در آن شخصیت وارد کرده‌ای. از پااندازها و فاحشه‌ها و عرق خورها و همجنس‌گراها بگیر تا رجال سیاسی و دیپلمات‌ها و گزارشگرها. همه را دانه به دانه توصیف کرده‌ای و شخصیت بخشیده‌ای انگار که خودت جای همه اینها بوده‌ای یا با آنها زندگی کرده‌ای. این فرم روایت، این طور پیچیده داستان‌های مختلف را در دل هم جا دادن و همزمان پیش بردن واقعا کار توان فرسایی است. در کتابت شخصیت‌ها با هم حرف می‌زنند و در خلال آن سیمای پرو ترسیم می‌شود. سیمای لیما و انگار لیما تهران است و پرو ایران و آدم مدام از خودش می‌پرسد که چطور به این کتاب مجوز داده‌اند وقتی کلمه‌هایی مانند سینه‌خیز و سینه‌کش را سانسور می‌کنند! وقتی این موضوع را با کتاب‌فروشی در میان گذاشتم گفت مطمئن باش از دستشان در رفته در چاپ بعدی توقیفش می‌کنند. من هم که استرس گرفته بودم و احساس می‌کردم که همین حالا ممکن است بیایند بریزند کتاب را جمع کنند، تلفن را برداشتم و شروع کردم با دوستانم تماس گرفتن که سریع بروید این کتاب را بخرید قبل از اینکه خمیرش کنند.

چه سرنوشت غمباری است آقای یوسا که ایران امروز ما شبیه پروی پنجاه سال پیش شماست. تو در کتابت بر خلاف سور بز که محور اصلی داستان شخصیت یک دیکتاتور است اطرافیان دیکتاتور را توصیف کرده‌ای. همان مجیزگویی‌ها همان آدم‌فروشی‌ها و همان بی‌رحمی‌ها. در هر شخصیت داستان مشابه بیرونیش را می‌دیدم. آدم‌هایی سراپا دروغ سراپا نیرنگ و در عین حال با حس‌هایی انسانی. در داستانت منفورترین آدم‌ها هم قابل ترحم هستند و قهرمان داستان هم گاهی کارهایی می‌کند که خواننده را از خودش می‌راند. بله این سرنوشت مشترکی است که خودت عامدا آن را تصویر کرده‌ای. تو از آن دست نویسنده‌هایی هستی که هنوز به تاثیر ادبیات بر مردم اعتقاد داری خودت هنگام دریافت جایزه نوبل این را گفتی:

“بدون ادبیات غافل‌تر می‌بودیم از این نکته که آزادی برای زیستنی‌تر کردن زندگی چه اهمیتی دارد و هنگامی که استبداد یا ایدئولوژی یا کیش و آئین، آزادی را پایمال می‌کند زندگی به چه جهنمی تبدیل می‌شود. کسانی باور ندارند که ادبیات نه فقط ما را به رویای زیبایی و سعادت فرو می‌برد بلکه چشم ما را به روی هر ستمی می‌گشاید. این کسان خوب است از خودشان بپرسند رژیم‌هایی که می‌خواهند رفتار شهروندان را از گهواره تا گور کنترل کنند چرا این همه از آن می‌ترسند و دستگاه‌های سانسور به پا می‌کنند تا ادبیات را سرکوب کنند و نویسندگان مستقل را بپایند. این رژیم‌ها می‌دانند که اگر بگذارند خیال آزادانه در کتاب‌ها پرسه بزند چه خطرهایی به همراه دارد. می‌دانند که خواننده آزادی لازم را برای برای خلق داستان را با تاریک اندیشی و هراسی که در دنیای واقعی پیش رو دارد مقایسه می‌کند و به این ترتیب داستان فتنه ساز از کاز در می‌آید ” (2)

بله آقای ماریو ! همین نوشته‌های شما و امثال شماست که آتش فتنه را فروزان می‌سازد. همین شما و امثال شما هستید که فتنه را باز تولید می‌کنید با کتب ضاله‌تان و با قلم‌های کفرآورتان. همین کتاب‌ها هستند که آدم می‌خواند و مقایسه می‌کند شرایط خودش را با داستان و تحریک می‌شود که کاری بکند. حداقلش این است که بدهد به دوستانش و بگوید این را بخوان و دوستش هم این کار را بکند و دیگران هم همین‌طور و دیگر کتاب‌ها هم همین‌طور و این خوانش‌ها به زمزمه‌هایی تبدیل شود که باعث شود آدم‌ها این سوال در ذهنشان ایجاد شود که چرا باید زندگی ما این طور باشد یا برعکس چرا ما نباید این طور باشیم؟ و این سرآغاز فتنه است.
چند روزی است که سومین کتابت را شروع کرده‌ام. جنگ آخر الزمان! کتابی نفس گیر و نهصد صفحه‌ای. حقوقم را که گرفتم اولین کارم این بود که یک راست بروم کتاب فروشی و آن را بخرم. هرچند می‌دانم دیگر هیچ‌کدام از کتاب‌هایت به اندازه گفت و گو در کاتدرال به من لذت نمی‌دهد اما مطمئن‌ام که این را هم با علاقه تا آخر خواهم خواند و به دوستانم هم توصیه خواهم کرد. سپاسگزارم آقای رمان! سپاسگزارم و متشکرم که در این روزهای سیاه دل ما را با کتاب‌هایت روشن می‌کنی.

———————-

پانویس‌ها:


1) کوثری، عبدالله. (1387). مقدمه. در یوسا، ماریو بارگاس. گفتگو در کاتدرال (7-14). تهران: انتشارات لوح فکر.

2) یوسا، ماری. بارگاس. (1389،پائیز). در ستایش خواندن و نوشتن. ترجمه رضا رضایی. نگاه نو، 87.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به tehranreview-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به tehranreview@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته