-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

Posts from Khodnevis for 04/29/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



«ما» را چگونه تعريف کنيم؟


اجازه می خواهم مطلب اين هفته را با رجوع به يک تجربهء تاريخی که شباهتی تام و تمام با وضعيت امروز ما دارد آغاز کنم. حافظ شيراز غزلی دارد، با رديف «ما»، که شروع اش چنين است: «ساقی! به نور باده برافروز جام ما / مطرب! بزن! که کار جهان شد به کام ما». کل اين غزل آشکارا از سپری شدن يک «روزگار عسرت و محنت و سختی و بی نصيبی از آزادی» و آغاز «عهدی از گشايش و رهائی» حکايت می کند.

در واقع، اگر با زندگی حافظ (نه تنها به عنوان یک شاعر که به عنوان یک انديشمند زمانهء خویش نيز) آشنا باشيم، می دانيم که دوران او با حاکميت سه تن همزمان بوده است: شاه ابو اسحاق اينجو، اميرمبارزالدين محمد آل مظفر و، پسر او، شاه شجاع مظفری. چهارده سال عمر حافظ در دوران آسودهء شاه ابو اسحاق گذشته است. آنگاه، اميرمبارزالدين محمد آل مظفر ـ ايلخان کرمان، که به زهد و ورع شهرت داشت ـ به فارس حمله می کند، شيراز را می گشايد و شاه ابو اسحق را می کشد.

دوران حکومت امير مبارزالدين دورانی بود شبيه عهد حکومت اسلامی کنونی در ايران. و به همين دليل مردم اندیشه ورز زمانه از او با عنوان «محتسب» ياد می کردند که به انديشه و گفتار و رفتار همگان کار داشت. در دوران سياه حکومت او، حافظ در غزليات خود، که می توان آنها را به عنوان اسنادی تاریخی نیز مطالعه کرد(*)، از يکسو بر روزگار رفته اسف می خورد (راستی خاتم فيروزهء بواسحاقی / خوش درخشيد، ولی دولت مستجل بود) و، از سوی ديگر، خبر از روزگار سرکوب و تفتيش و تعزير می دهد (اگرچه باده فرحبخش و باد گلبيز است / به بانگ چنگ مخور می، که محتسب تيز است // صراحی ای و حريفی گرت به چنگ افتد / به عقل نوش، که ايام فتنه انگيز است // در آستين مرقع پياله پنهان کن / که همچو جشم صراحی زمانه خونريز است).

تا اينکه عاقبت پسر اميرمبارزالدين، شاه شجاع، بر پدر می شورد و عهد سخت مظفری به پايان می رسد. چنين گشايشی در زمانه، حافظ را سرزنده می کند و او شادمانه می سرايد که: «سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش / که دور شاه شجاع است، می دلير بنوش // شد آنکه اهل نظر از کناره می رفتند / هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش...» و در همين دوران است که غزل آغاز اين مقاله را نيز می نويسد و با زبانی رقص کنان می گويد که: «ساقی! به نور باده برافروز جام ما / مطرب! بزن! که کار جهان شد به کام ما».

 
در اين غزل ده بيتی، علاوه بر يازده باری که واژهء «ما» در پايان نيم بيت نخست و همهء ابيات بعدی آمده، سه بار نيز در خود غزل به آن بر می خوريم و آشکارا می بينيم که حافظ تنها از جانب خود به شادخواری ننشسته و از جانب بخش بزرگی از مردم سخن می گويد که، اگر در غزليات ديگرش بصورت مخاطب و سوم شخص از آنان ياد می شود، در اين غزل اصل آنانند و شاعر خود را در شادمانی آن جمع شريک می کند و غزل اش را همچون بيانيهء گروهی رها شده از چنگ محتسب و پرهيزهای دردناک ناشی از سرکوب او بر صفحهء روزگار می نشاند.

حال، اگر اندکی کنجکاو باشيم، می توانيم بپرسيم اين «ما» که حافظ از آن ياد می کند چه مختصات و مشخصاتی دارد و آيا ـ در زمانه ای که عارف و عامی و زاهد و رند ايرانی همه حافظ خوانند ـ هر کس که ديوان شاعر را می گشايد می تواند خود را عضوی از آن «ما» بداند يا، برعکس، نشانه هائی وجود دارند تا خواننده دريابد که با اين «ما» هيچگونه سنخيتی ندارد؟

پاسخ اين پرسش در خود غزل حافظ وجود دارد. او اين «ما» را بدقت تعريف می کند و واجد صفاتی خاص می داند که آنها را می توان در يک کلام خلاصه کرد: «ما به کارهائی که در مذهب محتسب حرام محسوب می شده اند دست می زنيم!» حافظ به اين نکته اشاره می کند که «شيوخ» نان خود را حلال و شراب او را حرام می دانند و «ما» ی او به اين حرام و حلال توضيح المسائلی بی اعتنا است و می گويد «ترسم که صرفه ای نبرد، روز بازخواست / نان حلال شيخ ز آب حرام ما»؛ و يعنی، در عين حالی که بعنوان يک شاعر مسلمان محکمات «دين» خود را مورد انکار قرار نمی دهد و بصورتی اثباتی به «روز بازخواست» اشاره می کند، به بی اعتباری فتاوی و احکام آخوند در قدرت نشسته شهادت می دهد.

بدينسان، «مانيفست» يک انديشمند و شاعر برگذشته از روزگار سختی، در عين استقبال از آغاز دورانی جديد، دارای تعريف وجوه مشترک بخش بزرگی از مردمان زمانه اش نيز هست و از جانب همهء آنهائی سخن می گويد که در دوران عسرت اميرمبارزالدينی دچار پنهان کاری و خود سانسوری شده بودند و اکنون، با سقوط حکومت محتسب ها، به روال معمول زندگی خويش و آزادی های منتشر در آن باز گشته اند.

اما او، همراه با ارائهء اين تعريف ها، نه تنها مشخصات آن بخش از مردم را که با ضمير «ما» معرفی می شوند باز می گويد بلکه مشخصات آنانی را نيز که به اين بخش تعلق ندارند بصورتی آشکار بيان می کند و می گويد که هر که به فتوای محتسب ها و آيت الله ها عمل کند نه تنها از جنس آنان نيست بلکه در «روز بازخواست» هم جائی در نزد آفريدگار ندارد، چرا که آفريدگار مورد اشارهء شاعر خود عين زيبائی و عشق است و در پيشگاه اش، بقول مولوی، «هيچ آداب و ترتيبی» وجود ندارد و آدمی آزاد است که «هرچه می خواهد دل تنگ اش» بگويد.

اما اين همه ـ يعنی رسيدن به چنين آزادی گسترده ای در برابر آفريدگار و در صحنهء زندگی روزمره ـ چگونه ممکن می شود؟ به نظر من، پاسخ را بايد در همان واقعهء سياسی جستجو کرد که زندگی حافظ و بخش بزرگی از مردم عهد او را زير و زبر کرده است: خارج کردن محتسب از حکومت و کوتاه کردن دست متعصبان مذهبی از قدرت!
بله، من اين همه را بدان خاطر آوردم که نشان دهم چگونه می توان ريشه های فکر «جدا ساختن مذهب (و نه دين) از حکومت (و نه سياست)» را در همه جای تاريخ و در همهء زمان هائی که آزاد انديشی و آزاد گفتاری و آزاد رفتاری ممکن بوده و می شده يافت.

اما، در عين حال، همين ضرورت «جدا سازی» دو نهاد مذهب و حکومت به يک نکتهء ديگر هم اشاره دارد و آن متفاوت بودن گريزناپذير مردمان در نظرات شان نسبت به «رابطهء حکومت با مذهب» است. در يک سو مردمی قرار دارند که اهل توضيح المسائل و امر به معروف و نهی از منکرند و همين اهليت شان ايجاب می کند که بخواهند و بکوشند تا به قدرت حکومتی دسترسی داشته باشند و از اين طريق ارزش ها و عقايد خاص خود را بر ديگران تحميل کنند و، از سوئی ديگر، با مردمی سر و کار داريم که آزادی خود را منوط به آزادی حکومت از تحميلات مذاهب و شرايع شان می بينند، بی آنکه لزوماً ضد دين و خدا و پيغمبر باشند.

بيهوده نيست که حافظ در جای جای سخن خويش از اينگونه نصايح بسيار دارد که: «ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون / نيکی بجای ياران، فرصت شمار يارا // آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است: / با دوستان مروت، با دشمنان مدارا». و می بينيم که اگرچه آن دستهء نخست قدرت حکومتی را می طلبند تا دوستان را مقام دهند و دشمنان را (به تشخيص خودشان) نابود سازند، اين يکی گروه حافظی تبليغ «مدارا» می کنند ـ که لفظ ديگر «تساهل» و «آسان گيری» است و اين روزها بجای همهء آنها از واژهء «روا مداری» استفاده می کنيم.

بدينسان، هر آن کس که آزادی را همچون موهبتی بلا شرط می خواهد نمی تواند به آزادی مخالف خود تجاوز کند؛ حال آنکه اهل امر به معروف و نهی از منکر همواره مترصد تجاوز به آزادی ديگران بوده و در سودای نابود ساختن آن نشسته اند. و، بدين ترتيب، می توان نتيجه گرفت که در اين راستا آنچه صفوف آدميان را از هم جدا می کند طرز نگاه آنان به «آزادی» است؛ يکی آزادی را تنها برای خودی ها می خواهد و ديگری آزادی را از آن همگان، چه خودی و چه غير خودی، می داند.

در اين ميان، اهل اين دو صف (يعنی آزادی خواهان و آزادی ستيزان) با تعريفی که  از خود ارائه می دهند از هم مشخص می شوند و درست بدين خاطر است که همه کس نمی تواند خود را جزئی از آن «ما» ئی بداند که در زمانهء حافظ  از دور کردن اميرمبارزالدين از حکومت شادمان می شود و نسبت به مذهبيون و محتسبين اعلام موضع می کند.

حافظ آشکارا می گويد که تو (چه مسلمان و چه منکر) اگر به «مذهب محتسب ساخته» بی اعتقادی، و اگر عشق به ديگران را مرام خود می دانی، جزو «مائی»؛ و الا تو به راه خود و ما به راه خود می رويم بی آنکه «ما» بخواهيم، يا اگر بتوانيم بگذاريم، که تو در تحميل شريعت شخصی ات بر ما صاحب ممکنات و مقدورات حکومتی شوی.

 اما اغلب درست در همينجا پيچشی شگرف در کار می آيد: هميشه فرصتی پيش می آيد که «محتسبان شعبده باز» واژگان حافظ را به سود خود معنا کنند و از سخن او عکس آنچه را که می گويد ارائه دهند. در واقع، اين اهل «قيل و قال مدرسه» هميشه کارشان قلب کردن معانی الفاظی است که در دهان و ذهن مردم شيوع و گستردگی يافته و ديگر نمی توان آنها را ممنوع کرد. حتماً بارها ديده ايم که، مثلاً، «شراب» را به «می معرفت» تعبير کرده اند و «عشق» را به «عشق الهی» و «شاهد» را به «آفريدگار» و «قديسين». آنگاه، وقتی اين تعابير جا افتاد، توضيح المسائل از زير ضربه بيرون می آيد، اعتراض شاعر و يارانش تنها به حدود عملکرد اميرمبارزالدين ها محدود می شود و عاقبت خود محتسب هم يکی از «ما» از آب در می آيد!

اگر دقت کنيم می بينيم که امروز نيز با همين روند و همينگونه روش روياروئيم. آنچهدر «اسلام سياسی» به «اصلاح طلبی» شناخته می شود نيز، هم از آغاز کار و به همين شکل، دست به مقلوب ساختن مفاهيم اردوگاهی زده است که، به نفع همهء مردمان، خواستار غيرسياسی شدن مذاهب است و مدعی است که تنها با دور نگاه داشتن مذاهب و مکاتب بی منطق و انتقادناپذير از حکومت است که می توان به جامعه ای مرفه و آسوده و آزاد رسيد.
در اينجا نيز «ما» ی اين اردوگاه (که می توان آن را «اردوگاه سکولارهای سياسی» ناميد) معتقد به آزادی و کثرت گرائی و آزادی است. حال آنکه اسلاميست های اصلاح طلب، چه در قدرت مشسته و چه وقتی از حوزهء اقتدار حکومت اسلامی رانده می شوند، به مکتبی جعلی به نام «اسلام رحمانی» می آويزند که در آن همهء مفاهيم مورد نظر سکولارها تصديق می شوند اما به دُم هر کدام شان يک صفت «اسلامی» بسته می شود تا، لابد، بنا به استدلال اسلاميست ها، «از هرج و مرج و بی اخلاقی و بی ناموسی و بی بند وباری جلوگيری شود».
آنها می گويند که در مکتب «اسلام رحمانی» هم آزادی هست، هم تکثر گرائی و هم دموکراسی و، لذا، دليلی ندارد که خواهان جدائی حکومت از مذهب باشيم. و اعلام می دارند که اتفاقاً «وجود چنين مذهبی در حکومت» باعث حفظ سلامت اخلاقی جامعه هم می شود!

حاصل اين مغلطهء هولناک چه می تواند باشد جز ايجاد منطقه ای گرگ و ميشی و خاکستری که در آن لحظه ای غفلت انسان سکولار موجب سقوط او در پرتگاه خطاکاری های زيان بار می شود. چرا که درست در اين عرصهء خاکستری است که «ما» يکباره تعريف مشخص خود را از دست می دهد و موجودی به نام «اسلامیست سکولار» هم پا به ميدان می گذارد. (توجه کنيد که من از «مسلمان سکولار» سخن نمی گويم چرا که مسلمانی که معتقد به جدائی مذهب از حکومت باشد همانقدر سکولار است که يک آدم آدم دگرانديش معتقد به جدائی حکومت از همه اشکال مذهبی و مکتبی). «اسلاميست» کسی است که خواستار حکومت مذهبی است و، در نتيجه، عبارت «اسلاميست سکولار» بيانگر يک جمع اضداد انکار ناپذير است.

 حال به مقطع پرسشی کليدی می رسيم: يک مسلمان سکولار، و يا يک غير مسلمان سکولار، چگونه می تواند خود را از يک اسلاميست مدعی سکولار بودن جدا کند؟ به گمان من، او راهی ندارد جز اينکه، همچون حافظ و مردمان روشن ضمير زمانه او، مستقيم به قلب مطلب بزند. حافظ، برای اينکه حساب خود را از «شيخ و مفتی و محتسب» که «جمله تزوير می کنند» و «چون به خلوت می روند آن کار ديگر می کنند» جدا کند، اعلام می کند که «ما به حلال و حرام توضيح المسائلی شيخ اعتنائی نداريم». او حتی، همانجا، پيش بينی هم می کند که ممکن است در آينده شراب او را به آن «شراباً طهورا»ی قرآنی تعبير کنند که قرار است در بهشت به مومنان داده شود و، لذا، از «آب حرام خود» و «نان حلال شيخ» ياد می کند که هر دو متعلق به اين دنيا هستند و قرار است در آن دنيا آدميان بابت شان به بازخواست کشيده شوند.

از اين منظر که می نگريم، می بينيم که «سکولار»ها نيز يک راه بيشتر ندارند و آن قرار دادن پيش شرط «انحلال بلاشرط حکومت اسلامی» و «جدائی کامل حکومت از هرگونه مذهب» در هر مواجهه و مذاکره و اتحادی است. تنها با ارائهء اين فيلتر است که سکولار واقعی از سکولار قلابی بازشناخته و مشخص می شود.

در واقع، اين وظيفهء هر گروه سکولاری است که پيش شرط های خود را از ميان اصلی ترين «ارزش» هائی انتخاب کند که گروه مقابل نمی تواند، بدون تجديد نظر در ارتباط خود با قدرت حکومتی، به آنها تن دهد. مثلاً، گروه های زنان سکولار، برای راه ندادن اسلاميست ها به صفوف خود، می توانند شرط «الغای حجاب اجباری» و «آزادی پوشش» را در کنار ديگر موازين سکولاری بنشانند و از آنها عقب نشينی نکنند، چرا که اکنون کاملاً ثابت شده که «الغای حجاب اجباری» تنها زمانی ممکن است که حکومت فعلی در راه انحلال افتاده باشد.

در اين ميان اغلب و بويژه به همکاری و حتی اتحاد بين سکولارها با اصلاح طلبان نيز اشاره می شود، اما سکولارها تنها می توانند با آن دسته از اصلاح طلبان (به هر معنی که اين اصطلاح گرفته شود) همکاری کنند که آشکارا هدف خود را «انحلال بلاشرط حکومت اسلامی» و «جدائی کامل حکومت از هرگونه مذهب» اعلام کرده باشند اما ـ مثلاً ـ معتقد باشند که برای رسيدن به اهداف مزبور بايد به تدريج و آرام و بی خشونت اقدام و پيشرفت کرد. اين تنها نوع اصلاحی است که ممکن است به انحلال بيانجامد. چرا که اختلاف در «سرعت عمل» است و نه در «هدف کار». اما آنها که معتقدند می توان اين حکومت را اصلاح کرد و در سايهء بوجود آوردن يک حکومت مذهبی شسته ـ رفته و بزک شده به آزادی و دموکراسی رسيد تنها چيزی که نيستند سکولار بودن است.

به همين دليل نيز هست که سکولارها نمی توانند از مکتب دروغين «همه با هم» خمينی گونه پيروی کنند وقتی که در ميان اين «همهء گسترده»، اسلاميست های نقابدار هم حضور داشته باشند. در عين حال، سکولار ها هميشه به «آزادی برای همه»، حتی مخالفان شان، معتقدند اما يقين علمی دارند که اين آزادی تنها از طريق «انحلال بلاشرط حکومت اسلامی» و «جدائی کامل حکومت از هرگونه مذهب» ممکن است.
چه خوب است اگر بر تفاوت عميق و گستردهء اين «همه» ی دوم با آن «همه» ی پيشين بيشتر از اين ها دقت کنيم.


 


ساعت ۵ عصر، یکشنبه یازده اردیبهشت

 

حمایت جمعی از جوانان،دانشجویان،زنان،کارگران و معلمان مبارز از قطعنامه مشترک اتحادیه های مستقل کارگری
یازده اردیبهشت-روز جهانی کارگر- علیه فقر،استثمار و استبداد،خیابانها مال ماست
ماجمعی از جوانان،دانشجویان،زنان،کارگران و معلمان مبارز،ضمن حمایت و پشتیبانی از قطعنامه مشترک اتحادیه های مستقل کارگری،خواهان اعتراض و تظاهرات گسترده همه بخشهای جامعه-کارگران،معلمان،زنان،دانشجویان و جوانان- علیه وضعیت وحشتناک اقتصادی،علیه فقر و استثمار،علیه وضعیت خفقان آمیز سیاسی و اجتماعی که به زندگی مردم تحمیل کرده اند به خیابانها آمده و روز یازده اردیبهشت را به روز شروع مجدد اعتراضات گسترده خیابانی در سال نود و نیز بدست آوردن آزادی و رفاه و آزادی همه زندانیان سیاسی تبدیل کنیم.ما از همه عزیزان و آزادیخواهان،از همه رسانه های جمعی میخواهیم که برای اعتراض،اعتصاب و تظاهرات وسیع و گسترده در این روز اطلاع رسانی وسیع کنیم و این فراخوان را به اطلاع همگان برسانیم.
پیروزی از آن ماست!
همه ما رسانه ایم!
مرگ بر دیکتاتور
زنده باد آزادی

جمع "مبارزان آزادی" از مناطق مرکزی تهران
جمع "زنان مبارزعلیه فقر و استبداد" درشرق تهران
جمعی از کارگران مراکز صنعتی اطراف تهران
جمعی از کارمندان اداره جات تهران
جمعی از "جوانان مبارز شیراز"
جمعی از "جوانان مبارز تبریز"
جمعی از رانندگان،کارگران و جوانان مازندران
جمعی از "جوانان مبارز چالوس"

دانشگاه ها:
جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه تهران
جمعی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف تهران

جمعی از فعالین دانشگاه رازی کرمانشاه
جمعی از فعالین دانشگاه نوشیروانی بابل
جمعی از فعالین دانشگاه مازندران(بابلسر)
جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه دامغان

این لیست بمرور در روزهای آینده تکمیل خواهد شد.
 

 


ساعت 5عصر، یکشنبه یازده اردیبهشت
مسيرهاي پيشنهادي تهران:
1)خيابان كارگرشمالي و جنوبي-حدفاصل اميرآباد تا ميدان راه آهن
2)خيابان وليعصر-ميدان تجريش تا ميدان راه آهن
3)ميدان امام حسين تا ميدان آزادي(تمركز ويژه جمعيت روبروي وزارت كار)
شهرهای دیگر: ساعت 5عصر میادین و خیابانهای اصلی

 


عزيزان تجربه ثابت كرده هرچي مسيرهاي تظاهرات رو گسترده تر انتخاب كنيم قدرت مانور نيروهاي امنيتي در اين مسيرها به علت كم شدن عددي نفرات اونها كمتر ميشه ويژه در قسمتهاي جنوبي تر شهربه علت تمركز بيشتر جمعيت در امتداد اين مسيرها ميشه به طور كامل مسيرها رو از كنترل نيروهاي امنيتي خارج كرد.
لطفا اطلاع رساني كنيد...
اگه هركدوم از ما فقط به چند نفر تو اين زمينه اطلاع رساني كنيم ميشه باز هم يه جمعيت مليوني راه انداخت.

مرگ بر دیکتاتور
زنده باد آزادی
 ...........................
قطعنامه مشترک به مناسبت روز جهانی کارگر - اول ماه مه2011 - 11 اردیبهشت 1390
اول ماه مه روز جهانی کارگر، روز اتحاد و اعتراض جهانی کارگران به ستم و نابرابری نظام سرمایه داری است. این روز یاد آور مبارزات کارگران جهان برای دستیابی به حقوق انسانی شان است. کارگران ایران همراه با کارگران جهان این روز را گرامی میدارند و هر ساله در اعتراض به شرایط غیر انسانی خود در این روز گرد هم آمده و به هر طریق برای بدست آوردن حقوق حقه خود فریاد بر می آورند.
قطعنامه مشترک به مناسبت روز جهانی کارگر - اول ماه مه2011 - 11 اردیبهشت 1390
اول ماه مه روز جهانی کارگر، روز اتحاد و اعتراض جهانی کارگران به ستم و نابرابری نظام سرمایه داری است. این روز یاد آور مبارزات کارگران جهان برای دستیابی به حقوق انسانی شان است. کارگران ایران همراه با کارگران جهان این روز را گرامی میدارند و هر ساله در اعتراض به شرایط غیر انسانی خود در این روز گرد هم آمده و به هر طریق برای بدست آوردن حقوق حقه خود فریاد بر می آورند.
شور و شعف و رزمندگی کارگران در روز اول ماه مه و اعتراض آزادانه میلیونی آنان به شرایط زندگی شان در اکثر نقاط دنیا در حالی جهان را به لرزه میاورد که کارگران ایران علاوه بر محرومیت از حقوق اجتماعی خود از قبیل بر پائی تشکل و اعتراضات خیابانی، هر روزه و هر لحظه در معرض شدیدترین تهاجمات به زندگی و معیشت خود قرار دارند. هر گونه اعتراض و حق خواهی کارگران با بازداشت و زندان پاسخ میگیرد، با طرح موسوم به هدفمند کردن یارانه ها که سرمایه داری حاکم با پشتیبانی نهادهای بین المللی سرمایه داری اجرای آن را آغاز کرده است در حال تباه کردن بیش از پیش زندگی و معیشت میلیونها خانواده کارگری هستند و کسی حق اظهار نظر آزادانه در این باره را ندارد، با افزایش سرسام آور قیمتهای انرژی و تعطیلی کارخانه ها هر روزه صد ها و هزاران کارگر به صف میلیونی بیکاران رانده میشوند و در همین حال بیمه بیکاری را بیش از پیش به ضرر کارگران تغییر میدهند، اقدام به اخذ فرانشیز در بیمارستانها و مراکز درمانی تامین اجتماعی از کارگران میکنند و معیارهای دیگری برای حقوق بازنشستگی می تراشند، بیمه کارگران ساختمانی را در هزارتوی راهروهای اداری ابتر میکنند و در حالی که اقدام به افزایش سرسام آور قیمتهای کالاهای اساسی کرده اند حداقل دستمزد کارگران را بطور توهین آمیزی 9 درصد افزایش میدهند.
از نظر ما همه اینها برای میلیونها خانواده کارگری مستاصل از تامین حداقل معیشت در شرایط کنونی، معنائی جز درماندگی بیشتر برای گذران زندگی و تحمیل فقر و فلاکتی روز افزون بر آنها ندارد. اما ما کارگران نظاره گر مرگ تدریجی خود و همسر و فرزندانمان نخواهیم شد، ما تعرض هر روزه به زندگی و معیشت خود را بر نخواهیم تافت و متحد و یکپارچه در مقابل فقر و فلاکت و بی حقوقی اجتماعی تحمیل شده بر خود ایستادگی خواهیم کرد. در این راستا ما کارگران ایران با ابراز انزجار از وضعیت موجود، همگان را در تمامی نقاط کشور به طرح متحدانه و سراسری خواستها و مطالبات شان فرا میخوانیم و در شرایط حاضر خواهان تحقق بی درنگ مطالبات زیر هستیم: 1- آزادی بی قید و شرط برپايي تشكل هاي مستقل کارگری، اعتصاب، اعتراض، راهپیمائی، آزادی احزاب، تجمع و آزادي بيان و مطبوعات حق مسلم ما است و اين خواسته ها بايد ضمن برچیده شدن کلیه نهادهای دست ساز دولتی از محیطهای کار و زندگی، به عنوان حقوق خدشه ناپذير اجتماعي كارگران و عموم مردم ایران به رسميت شناخته شوند.
2- ما جامعه ای را که اقلیتی صاحب ثروت وسرمایه های کلان باشند واکثریتی هم نان شب نداشته باشند بر نخواهیم تافت. از نظر ما افزایش 9 درصدی دستمزدها بویژه با توجه به اجرای طرح قطع یارانه ها و افزایش سرسام آور هزینه های زندگی اهانت به منزلت انسانی و حق حیات کارگران است. ما تعیین چنین سطح دستمزدی را تحمیل بیش از پیش فقر و فلاکت مطلق بر میلیونها خانواده کارگری میدانیم و با رد شیوه کنونی تعیین دستمزدها مصرانه خواهان توقف اجرای طرح قطع یارانه ها و تعیین دستمزدها توسط نماینده های واقعی کارگران بر اساس بالاترین استانداردهای زندگی بشر امروز هستیم.
3- ما خواهان محو قراردادهاي موقت و سفيد امضاء، بر چیده شدن شرکتهای پیمانکاری و انعقاد قرارداد مستقیم و دسته جمعی، تامین امنیت شغلی کارگران و رعایت بالاترین استاندارد های بهداشت و ایمنی در محیطهای کار و زندگی هستیم
4- دستمزدهاي معوقه كارگران بايد فورا و بي هيچ عذر و بهانه اي پرداخت شود و عدم پرداخت آن بايستي به مثابه يك جرم قابل تعقيب قضائي تلقي گردد و خسارت ناشي از آن به كارگران پرداخت شود
5- اخراج و بيكار سازي كارگران به هر بهانه اي بايد متوقف گردد و تمامي كساني كه بيكار شده و يا به سن اشتغال رسيده اند بايد تا زمان اشتغال به كار از بيمه بيكاري متناسب با يك زندگي انساني برخوردار شوند
6- به رغم اینکه سازمان تامین اجتماعی با دسترنج و پول کارگران به یکی از نهادهای دارای ثروت نجومی در ایران تبدیل شده است اما این سازمان با قرار گرفتن در چرخه سود و سودآوری سرمایه تنها به فکر کاهش خدمات درمانی و دریافت فرانشیز از کارگران بیمار است. ما بیمه های تامین اجتماعی را حق مسلم تمامی آحاد جامعه میدانیم و خواهان اداره این نهاد بدست نماینده های منتخب کارگران در سراسر کشور هستیم.
7- ما ضمن محكوم كردن هر گونه تعرض به اعتراضات کارگری و مردمی، خواهان لغو مجازات اعدام و آزادی فوری و بی قید و شرط کلیه کارگران زندانی و دیگر جنبش های اجتماعی از زندان و توقف فوری پیگرد های قضایی علیه آنان و بر چیده شدن فضای امنیتی موجود هستیم
8- ما خواهان لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان و تضمین برابری کامل و بی قید و شرط حقوق زنان و مردان در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی هستیم
9- ما خواهان برخورداري تمامي بازنشستگان از يك زندگي مرفه و بدون دغدغه اقتصادي و رفع هرگونه تبعيض در پرداخت مستمري بازنشستگان و بهره مندی آنان از تامین اجتماعی و خدمات درمانی هستیم
10- کار کودکان باید ملغی گردد. برخورداری کودکان و والدین آنها از تامین اجتماعی گسترده و کامل، امكانات آموزشي رفاهي و بهداشتي يكسان و رایگان جدا از موقعيت اقتصادي و اجتماعي خانوادگی شان، نوع جنسيت و وابستگي هاي ملي و ن‍‍ژادي و مذهبي می بایدبرسمیت شناخته شود.
11- ما دگرگونی خواهی را حق مسلم تمامی انسانها در سرتاسر جهان میدانیم و با حمایت قاطعانه از مبارزات و اعتراضات مردمی در تمامی کشورهای خاورمیانه، هر گونه سرکوب اعتراضات مردمی و بند و بست دولتها برای سمت و سو دادن به تغییرات از بالای سر مردم و دست اندازی و دخالت از سوی آنها در سرنوشت مردم کشورهای خاورمیانه را قویا محکوم میکنیم
12- ما بخشی از کارگران جهان هستیم و اخراج و تحمیل هرگونه تبعیض بر کارگران مهاجر افغانی و سایر ملیتها را به هر بهانه ای محکوم میکنیم
13- ما ضمن قدرداني از تمامي حمايت هاي بين المللي کارگری و مردمی از مبارزات كارگران در ايران و حمايت قاطعانه از اعتراضات و خواسته هاي كارگران در سراسر جهان خود را متحد آنان مي دانيم و بيش از هر زمان ديگري بر همبستگي بين المللي كارگران براي رهايي از مشقات نظام سرمايه داري تاكيد مي كنيم
14- اول ماه مه بايد تعطيل رسمي اعلام گردد و در تقويم رسمي كشور گنجانده شود و هر گونه ممنوعيت و محدوديت برگزاري مراسم اين روز ملغي گردد

زنده باد اول ماه مه
زنده باد همبستگي بين المللي كارگران 1 مه 2011 - 11 ارديبهشت1390
سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه
اتحاديه آزاد كارگران ايران
هيئت بازگشايي سنديكاي كارگران نقاش و تزئينات ساختمان
هیئت بازگشائی سندیکای فلز کار مکانیک
كانون مدافعان حقوق كارگر
كميته پيگيري ايجاد تشكل هاي كارگري
كميته هماهنگي براي كمك به ايجاد تشكل هاي كارگري

..........................................................................................................

دعوت تشکلهای مستقل کارگری ایران برای تجمع روز جهانی کارگر: http://tiny.cc/bjya6

فراخوان کارگران ایرانخودرو برای 1شنبه 11اردیبهشت،روز جهانی کارگر: http://tiny.cc/mzszy

فراخوان كارگران كيان تاير : شركت هرچه گسترده تر در مراسم-1شنبه11 اردیبهشت90- روز جهاني كارگر: http://tiny.cc/3hg3e

 

 


 


تعویقِ «ظهور»،  تجربه مدرنیته

فردا، جمعه، هشتمین روزی است که احمدی‌نژاد از خانه بیرون نزده است. او دارد چه کار می‌کند؟  پاسخ روشن است. او دارد دعا می‌خواند، دعای فرج. «الهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر بالرعب...» باید این جمعه بیاید...باید.

پیامد نصب مستقیم «وزیر اطلاعات» از طرف «پرزیدنت خامنه‌ای»  یک چیز است: پایان رسمی ولایت فقیه و آغاز ریاست جمهوری مادام‌العمر آیت‌الله علی خامنه‌ای. کابوس ریاست جمهوری تشریفاتی در کنار نخست وزیرامام (این بار«امام زمان») به زندگی آقای خامنه‌ای بازگشته است. مداخله در امور دکتر محمود احمدی‌نژاد به عنوان «رییس جمهور» بدون تردید آخرین اقدام علی خامنه‌ای به عنوان «ولی فقیه» است. اکنون ما با یک «ریاست جمهوری مادام‌العمر و موروثی فقیه» سروکار داریم. اما چگونه این اتفاق افتاد و به جای پروژه «پادشاهی مطلقه فقیه» پروژه «ریاست جمهوری مادام‌العمر و موروثی»در چشم انداز جمهوری اسلامی قرار گرفت؟


تئوری ما برای تبیین این رویداد «نظریه حفظ  ظاهر»است. «حفظ ظاهر» همان دره‌ای است که  جمهوری اسلامی  در آن سقوط کرده است. جمهوری اسلامی از اول «تقیه»می کرد. «امام» خمینی با وجود اجازه قانون اساسی ۵۸ و از آنجا که مجبور بود ظاهر ضد سلطنتی‌اش را حفظ کند(آخرعلیه سلطنت انقلاب شده بود) برای «حفظ ظاهر» همه اختیارات از جمله فرماندهی کل نیروهای مسلح را در اختیار رییس جمهور تشریفاتی اول ابوالحسن بنی صدر قرار داد. اما حفظ ظاهر کار دست‌اش داد و افتضاح خرداد ۶۰ بوجود آمد. تصفیه خونین دهه شصت به راه افتاد. تشریفاتی بودن پست ریاست جمهوری  و در نتیجه آن تنش «حجت‌الاسلام» خامنه ای با «امام» خمینی بازنگری ۶۷ را ناگزیر کرد. البته این بازنگری هم نمی‌توانست بدون حفظ ظاهر اتفاق بیافتد. آنها نمی‌توانستند نهاد تشریفاتی ریاست جمهوری را حذف کنند. بنابراین نهاد نخست وزیری را حذف کرده و اختیارات نخست وزیری را به رییس جمهور اعطا  کردند. پس از بازنگری ۶۷  دیگر رییس جمهور تشریفاتی نبود و می‌توانست مقابل ولی فقیه کمی عرض اندام کند. هاشمی گشاده‌دستی کرد وبرخی از اختیاراتش را دودستی تقدیم دوست و رفیق شفیق‌اش کرد. او سنت استبدادی‌ای را پدید آورد که دیگران هم مجبور بودد آنرا ادامه دهند. اگر خمینی «برای حفظ ظاهر» اختیارات سلطانی‌اش را به رییس جمهور واگذار می‌کرد رییس جمهور مرتجع ما کارکرد «حفظ ظاهر» را وارونه کرد و نظام حقیقی را به سمت نظام حقوقی ارتجاعی موجود سوق داد. نتیجه تداوم این دوگانگی، دورویی  و حفظ ظاهر ظهور اولین و آخرین «رییس جمهور-نخست وزیر امام»  یعنی محمود احمدی‌نژاد بود. «احمدی‌نژاد۱» خود را با اولین« نخست وزیر امام» که به بنی‌صدر تحمیل شد یعنی  آقای رجایی این‌همان کرد. کشاکش ۲۳ ساله دو روند معکوس «حفظ ظاهر» حاد شد و از شکم احمدی‌نژاد اول «احمدی‌نژاد ۲» بیرون آمد.


 


علی خامنه ای در تاریخ  ۲۳ خرداد ۸۸  زور زد تا این  دوگانگی  ادامه یابد و «احمدی‌نژاد۲» را برساخت اما با هزینه‌ای گزاف و به قیمت کنار گذاشتن رویه حفظ ظاهر در ۲۹ خرداد ۸۸. بعد از کشتار ۳۰ خرداد ۸۸ و ماجرای کهریزک  در تلاشی رقت بار به رویه «حفظ ظاهر» بازگشت اما بی‌نتیجه بود و «دعوای خانوادگی» درون نظام به  کشتار عاشورای ۸۸ و حصر و زندانی کردن موسوی و کروبی انجامید. تا این پدرسالاری بدوی و خشونت‌بار هست این دعوای خانوادگی ادامه خواهد داشت. البته پدر بدوی ما کمی خجالت می‌کشد و تنها امید دشمنان پدرسالاری بدوی در شرایط کنونی(عدم اتحاد برادران یاغی)همین روزنه است. حفظ ظاهر بلای جان  پدر بدوی ما شده است. احمدی‌نژاد۲  نقطه ضعف «آقا» را به خوبی دریافته  است و خواهان اختیاراتی فراتر از  یک رییس جمهور-نخست وزیرامام است و میل اش را هم بروز  داده است. او برای این کار نیازی به هیچ حرکت اضافی نداشت. اعمال همین اختیارات «قانونی»  یک  رییس جمهور- نخست وزیرامام  برای به چالش کشیدن رهبری و وادار کردن اوبه دادن اختیاراتی بیشتر و در غیر این صورت کنار گذاشتن رویه «حفظ ظاهر» (این بار از طرف خود و تیم‌اش) کافی بود.  حرکت آخر احمدی‌نژاد نقطه پایانی بر رویه «حفظ ظاهر» در دو سوی جمهوری اسلامی  است.


جمهوری اسلامی اتصالی کرد(اتصال کوتاه میان رهبر و وزیر اطلاعات). نظام حقیقی بر نظام حقوقی  منطبق شد و بالاخره  ولی فقیه سرگردان (و فراری از نام «سلطنت فقیه») همانند همتایان خاورمیانه ای اش «رییس جمهورمادام‌العمر» شد. او در مقام رییس جمهور خودخوانده و مادام‌العمر وزیر اطلاعات را منصوب کرد.  با وجود رییس جمهورمادام‌العمر دیگر به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نیازی نیست. معنای ژست انتصابی آقای خامنه‌ای این بود. اما این ژست برای احمدی‌نژاد غیرقابل قبول است. «احمدی‌نژاد ۲» دیرزمانی است که  خود را « نخست وزیر امام» می‌داند ( و یک امام هم بیشتر نداریم و آنهم امام زمان است نه خمینی نه خامنه‌ای) نه «رییس جمهور». او حالا خامنه‌ای را همان رییس جمهور تشریفاتی دهه شصت می‌داند که سعی می‌کند در کار نخست وزیر امام زمان مداخله کند. او به مقاومت خود ادامه داده و خود را برای یک استیضاح جانانه مثل «مناظره‌های تلویزیونی ۸۸» آماده کرده است. فکر استیضاح احمدی‌نژاد در صحن علنی مجلس رعشه بر اندام «اصول‌ناگرایان» غیر دولتی می‌اندازد و آنها به هر قیمتی از استیضاح احمدی‌نژاد پرهیز می‌کنند.


آنها مجبورند  تسلیم  خواستهای«نخست وزیر امام[زمان]» شوند و  رییس جمهور خودخواندهِ مادام‌العمر را  تشریفاتی کنند و از طرفی نمی‌توانند.  توالت نظام(ولایت فقیه) گیرکرده بود. چیزی از آن «پایین نمی‌رفت». همه بالا مانده بودند. از دست لوله بازکن نظام(آِیت‌الله مهدوی کنی)هم کاری ساخته نشد. نه تنها جذب حداکثری‌ای اتفاق نیافتاد بلکه دفع حداقلی  حاد/اضطراری‌تر شد. تنها  یک راه برای معضل اساسی«دفع حداقلی» باقی مانده بود: سنگ توالت نظام (ولی امر مسلمین جهان امام خامنه‌ای) را بشکنند و راه فاضلاب را باز کنند. علی خامنه‌ای خود این کار را کرد. نتیجه این خودشکنی، سقوط عظما از مقام «ولایت مطلقه فقیه»به «رییس جمهور تشریفاتی دهه شصت» بود.


 لوله بازکن نظام  برنامه‌ای ندارد. ظاهرا  تنها امیر کبیر نظام برای کشتن باب جدید امام زمان برنامه‌هایی دارد. آیا گانگستر-اصول‌گرایان حامی نخست وزیر امام [زمان]  در صدد کودتای نظامی علیه «پرزیدنت علی» وفرستادن امیرکبیر به فین کاشان‌اند؟  یا برعکس سپاه ناصرالدین شاه/رییس جمهور مادام‌العمر و امیرکبیرش دست به کودتا می‌زنند؟ موضع ارتش(یا درواقع مردم) در این میانه چیست؟


 ویژگی اساسی فضا-زمان در روزگار نو  «نامتناهی» بودن آن است. مدرنیته یعنی افسون‌زدایی و رویارویی با این دو حقیقت: بی انتهایی جهان و بی‌پایانی تاریخ. درواقع مدرنیته آن  لحظه‌ای است که چشمان «ما» باز می‌شود  و «جمعیت» یک‌دفعه با این حقیقت رویارو می‌شود  که تاریخ باز و گشوده است و می‌توان در سرنوشت خود مداخله کرد. ما  در یک غار افلاطونی به سرمی‌بریم وبه مدد انواع ایدئولوژی(که مضمون همه شان همین افسانه «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاماست) به «خواب پایان» فرو می‌رویم: پایان دنیا، آخرالزمان، صحرای محشرمدرنیته بیدار شدن از «خواب پایان»* است. برای درک مدرنیته بهترین رویکرد نظری از آن  آنتونی گیدنز است اما  باید آنرا کمی رادیکال‌تر کرد. گیدنز اساس کارش را مفاهیم فضا و زمان قرار می‌دهد و با استعاره جاگنات(خداوندگار حرکت) ویژگی «ازجاکننده بودن» مدرنیته  را توصیف می‌کند اما از طرفی  با این استعار به «عنان گسیختگی مدرنیته» هم نظر دارد. اما «جامعه شناسی زمان» او کمی به هم ریخته است. او ویژگی انقطاعی مدرنیته  را «شتابناکی تغییر» می‌داند اما واقعیت این است که این ویزگی مدرنیته اول و ناخودآگاه(مدرنیتهِ در خود) است نه مدرنیته دوم وخودآگاه(مدرنیتهِ برای خود). فرایند انقطاعی مدرنیته را باید با دو گسست و انقطاع تبیین کرد نه یک گسست. گیدنز راوی« انقطاع اول» است. در جوامع پیشامدرن ما با «تغییر یکنواخت» سروکار داریم درحالی که تغییرات در عصر مدرن شتابناک است. در تغییریکنواخت ، شتاب صفر است و همه چیز با سرعت ثابت تغییر می کند(«سرعت» به مثابه ویژگی انقطاعی عصر کتابت از اعصار ماقبل). در مدرنیته اول گسست از «تغییر درجه اول» به «تغییر درجه دوم» بود. در مدرنیته اول ما با  تلقی پیشامدرن از مدرنیته سروکار داریم. مدرنیته دوم یعنی گذر از «مدرنیته درخود» به «مدرنیته برای خود"»  همان انقطاع و گسست از«تغییر درجه دوم» به « تغییر درجه سوم»(یعنی نه تغییر سرعت بلکه تغییر شتاب) است.

سرعت، شتاب و تکانش به ترتیب عصر کتابت، مدرنیته اول و مدرنیته دوم را از هم جدا می‌کند.  انقطاع دوم مدرنیته ، تکان و پرشی در تغییر است. «تکان دهنده بودن تغییر» ویژگی انقطاعی مدرنیته  دوم است. مدرنیته دوم «تکان دهنده» و بنابراین «بیدارکننده» است. روشنگری امروز نه صرفا پراکنش داده ها بلکه بیدارکردن ازهرگونه «خواب پایان»(درراس آنها سه توهم «خدای فیزیکی، جهان و نفس» مطابق نقد اول کانت) است. مدرنیته دوم، رهایی از خرافه  پایان ها و گذر به جهانِ بی جهان اخلاق است. در ایران  ما در حال  گذر از «خواب پایان» به «پایان خواب» هستیم. تاریخ «تعجیل در فرج آقا امام زمان» در آخرین پیچ خود  پیچید. تعجیل در«تعجیل در فرج آقا امام زمان» وبه دنبال آن به تعویق افتادن «ظهور» و رفع  توهم  «آخرالزمان» پیش درآمد  تجربه ما از«مدرنیته تکان دهنده» است.  به زودی فضا گشوده تر خواهد شد وما باید برای «رقم زدن سرنوشت مشترک» آماده شویم، ما مردم و ارتش.   




............................


* تمام ایدئولوژی‌ها را می توان از منظر همین  پایان گرائی (و نه اصطلاح غلط «تمامیت خواهی») بررسی کرد.


 


قهر احمدی‌نژاد به مجلس کشیده شد

در حالی که غیبت احمدی‌نژاد از جلسات هیئت دولت ادامه دارد، نمایندگان اصولگرای مجلس دو جلسه فوق‌العاده برای بررسی شرایط پیش آمده دولت تشکیل داده اند. به گزارش خبر آنلاین نمایندگان فراکسیون اصولگرایان چهار شنبه شب و پنجشنبه در مورد وضعیت دولت جلسه داشته‌اند.

 

در جلسه چهار شنبه عمومی مجلس درباره بررسی لایحه بودجه در حالی که رئیس مجلس بارها از نمایندگان می​خواست که با حواس جمع، پیگیر مصوبات باشند و در رای​گیری​ها شرکت کنند، نمایندگان در گروه‌های چند نفره تجمع کرده و درباره دولت صحبت می‌کردند. تا محمدرضا خباز نماینده کاشمر در تذکری گفت: «الان مجلس ملتهب است و نمایندگان دسته جمعی این طرف و آن طرف جمع می​شوند و به دنبال بحث​های مهمی هستند.» او از لاریجانی خواست تا جلسه را غیرعلنی کند تا نمایندگان حرف​های‌شان را با خیال راحت در این جلسه غیرعلنی بزنند و مشخص شود که بیرون از مجلس چه خبر است. خباز افزود: «ما الان، دو‌دل هستیم. یک دل‌مان در مجلس و یکی بیرون از مجلس، دو دل نمی​توان به بررسی بودجه پرداخت.» سرانجام هم نمایندگان اصولگرای مجلس یکی پس از دیگری جلسه علنی را ترک می​کردند تا در جلسه مجمع عمومی فراکسیون اصولگرایان شرکت کنند. تا آنجا که این جلسه در ساعت ۱۸:۲۵ از رسمیت افتاد. ابوترابی‌فرد رئیس جلسه هم اعلام کرد که به دلیل برگزاری جلسه فوق​العاده فراکسیون اصولگرایان، جلسه را تعطیل می‌کند. او موضوع این جلسه را عنوان نکرد اما تمامی لابی‌ها و مذاکرات عده​ای نمایندگان در حاشیه جلسه علنی گویای آن است که این جلسه به بررسی وضعیت دولت و شایعات اخیر مربوط خواهد بود.

 

همچنین در جلسه روز پنجشنبه، علی لاریجانی، محمدحسن ابوترابی، مرتضی آقا تهرانی و عزیز اکبریان سخنرانی کردند. هنوز جزئیاتی از این جلسه گزارش نشده اما به نظر می‌رسد در این دو جلسه درباره اختلاف محمود احمدی‌نژاد و آیت‌الله خامنه‌ای درباره برکناری مصلحی وزیر اطلاعات و قهر چند روزه احمدی‌نژاد مذاکره شده است.


 


جنگ بالا می‌گیرد؛ شرط صدا و سیما برای احمدی‌نژاد

 

به گزارش یکی از وب‌سایت‌های نزدیک به رحیم مشایی، «قرار است احمدی‌نژاد در گفتگویی مستقیم با مردم به بازگویی عملکرد دولت در هدفمند کردن یارانه‌ها و نیز برخی مشکلات به وجود آمده در این مسیر و برخی مسایل دیگر بپردازد، اما ابهاماتی در مورد پخش زنده این گفتگو به وجود آمده است. برخی منابع مخالف دولت برای احمدی‌نژاد تعیین تکلیف کرده و مدعی شده اند که پخش زنده منوط به اعلام موضع قبل از برنامه است. این منابع حتی علاوه بر زمان و چگونگی مصاحبه، رسانه اعلام موضع کننده را هم برای رییس جمهور مشخص کرده! و اعلام کرده‌اند که رییس جمهور قبل از برنامه زنده با ایرنا و یا سایت خود مصاحبه کرده و اعلام موضع کند. این منابع حتی گفته‌اند رییس جمهور معطل هفته بعد نماند.»

 

به نظر می‌رسد اصول‌گرایان حامی آیت‌الله خامنه‌ای خواستار موضع گیری صریح احمدی‌نژاد درباره حکم حکومتی درباره مصلحی هستند، چیزی که تا به امروز احمدی نژاد به آن تمکین نکرده است.

 

این وب‌سایت در خبر دیگری ادعا می‌کند که احمدی‌نژاد در صورت زنده نبودن در این گفتگو شرکت نخواهد کرد و اجازه پخش برنامه ضبط شده را نخواهد داد.

 

البته در این خبر نامی از منابع برده نشده اما به نظر می‌رسد حامیان سید علی خامنه‌ای در صدا و سیما، این خواسته‌ها را مطرح کرده‌اند. در جریان استعفای وزیر اطلاعات و بازگرداندن او توسط خامنه‌ای اختلافات میان رئیس دولت و رهبر بالا گرفته تا جایی که احمدی‌نژاد یک هفته است که در محل کار خود حاضر نشده.

 

 در پی این درگیری ها بسیاری از محافظه کاران سنتی از جمله فرمانده سپاه و مداحان سنتی حامی رهبری به شدت احمدی‌نژاد و رحیم مشایی را تهدید کرده‌اند.


 


جوونی هم بهاری بود و بگذشت...

 



سخایی از جمله خوانندگان و بازیگران محبوب قبل از انقلاب در دهه چهل خورشیدی بود که صدا،سبک و کلاس خاص خودش را داشت و با اجرای ترانه‌های عاشقانه زیبا خیلی زود توانست طرفداران زیادی در میان علاقه مندان موسیقی پاپ برای خود فراهم آورد.

او در اواسط دههٔ سی شمسی در شرایطی وارد دنیای موسیقی شد که در آن زمان موسیقی پاپ در ایران چندان شناخته شده نبود و به دلیل حضور موسیقیدانان سنتی در برنامه‌های رادیویی بندرت اجازهٔ پخش آهنگ‌هایی غیر از موسیقی سنتی و ملی از رادیو داده می‌شد امّا سخائی با بهره از آثار موسیقی دانان خارجی از همان ابتدا نسبت به این نوع موسیقی گرایش نشان داد.

وی قبل از آن که وارد دنیای موسیقی شود، برای مدتی در روزنامه کیهان مشغول به کار شد و به عنوان خبرنگار پارلمانی این روزنامه فعالیت کرد.

از منوچهرسخائی ترانه‌های بسیاری به یادگار مانده‌است، که معروف ترین آن‌ها ترانهٔ «کلاغا» با شعری از نوذر پرنگ و موسیقی پرویز مقصدی است.

سرگرد سید محمود سخایی برادر بزرگ‌تر منوچهر سخایی در زمان مرحوم دکتر مصدق رئیس شهربانی کرمان بود که در جریان وقایع ۲۸ مرداد ۳۲ در این شهر به طرز بسیار فجیعی به قتل رسید و مثله شد.

منوچهر سخایی در یکی از کنسرت‌هایش گفته بود که ترانه «پرستو» را بعد از واقعه ۲۸ مرداد به درخواست مادرش و به یاد برادرش خوانده است.

بعد از انقلاب سال۵۷  منوچهر سخائی نیز همچون بسیاری از هنرمندان قبل از انقلاب مجبور به ترک کشور شد و در لوس آنجلس امریکا اقامت گزید.

سخایی در نخستین سال‌های اقامتش در آمریکا اقدام به تهیهٔ چند ترانه و ارائهٔ آنها به صورت سه آلبوم استودیوئی نمود. اما وی در این آلبوم‌ها و به طورکلی در سال‌های مهاجرت و اقامتش در شهر لس آنجلس هرگز نتوانست موفقیت‌های گذشته‌اش را تکرار کند.
وی همچنین در این سال‌ها کتابی دربارهٔ موسیقی مدرن و موسیقی پاپ ایران تالیف کرد که در آن با برخی از هنرمندان موسیقی گفتگوهایی را انجام داده است.

منوچهر سخایی در سال‌های اقامت خویش در خارج از کشور و در همان دورانی که سکوت پیشه کرده و خبری از او نبود، با اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران ارتباط برقرار نمود و سرانجام او نیز همچون برخی دیگر از خوانندگان و هنرمندان قبل از انقلاب مانند: عماد رام، مرضیه، مرجان ،امیر آرام و... به این سازمان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی پیوست.اقدامی که برخی آن را غیرمنتظره و حیرت آور توصیف نمودند و آن را خدشه‌ای بر کارنامهٔ هنری او در طی مدتی قریب به نیم قرن دانستند و برخی از جمله اعضای سازمان مجاهدین به وی القابی چون «هنرمند مقاومت» و «خوانندهٔ مردمی» دادند.

محمدرضا شجریان خواننده پر آوازه موسیقی سنتی ایران خاطره ای از مرحوم منوچهر سخایی نقل کرده است که شنیدن آن خالی از لطف نیست. شجریان می‌گوید:

«...من در دانشسرا بودم که منوچهر سخایی یک ابوعطا خواند که من خیلی خوشم آمد و آن را یاد گرفتم و بعدها چند بار آن را خواندم و همیشه هم گفته‌ام که این را از سخایی یاد گرفته‌ام...»     

 

 

 

 


 


صندوق ذخیره ارزی خالی است؛ دولت آمار ۱۰۰ میلیاردی می‌دهد!

در حالی که دولت احمدی‌نژاد همواره تلاش دارد تا موجودی صندوق ذخیره ارزی اعلام نشود و این موضوع جزو محرمانه‌های بانک مرکزی تلقی شود، امروز مجلس شورای اسلامی شاهد بگو مگوهایی بود که آمار صندوق ذخیره ارزی را فاش می‌کرد.

به گزارش خبرآنلاین در جلسه امروز مجلس پیشنهادهایی از سوی نمایندگان برای برداشت از حساب ذخیره ارزی در طول سال ۹۰ مطرح شد که نیازمند اشراف به موجودی این صندوق بود.

یکی از این پیشنهادها مربوط به تخصیص دو هزار میلیارد تومان برای کمک به بخش کشاورزی بود که از سوی عباس رجایی رئیس کمیسیون کشاورزی مطرح شد.

رضا عبدالهی رئیس کمیسیون تلفیق طی تذکری به این پیشنهاد گفت: «نمی‌توان از حساب ذخیره ارزی  برداشت کرد چراکه به گفته‌ی محمود بهمنی، رئیس کل بانک مرکزی تا پایان سال ۸۹ یک دلار هم در حساب ذخیره ارزی نبوده است! پس چطور چک بلا محل بکشیم و از حسابی که پولی در آن نیست، هزینه کنیم؟»

عبدالهی که چندین بار ابوترابی، نایب رییس مجلس قصد قطع سخنانش را داشت، دو بار دیگر هم تاکید کرد که در حساب ذخیره ارزی هیچ پولی نیست و با دستور و فرمان هم پولی به وجود نمی‌آید!

در همین حال مصطفی کواکبیان هم در تذکری خطاب به عبدالهی گفت: «شما به عنوان رئیس کمیسیون تلفیق برای اینکه چیزی را هوا کنید، زیرآبش را اینگونه می‌زنید که پولی در حساب ذخیره ارزی نیست. اما دولت از ذخایر ارزی ۱۰۰ میلیاردی آمار می‌دهد!

اما محمد مهدی مفتح، یکی دیگر از نمایندگان مجلس از سخنان عبدالهی حمایت کرد و گفت در حساب ذخیره ارزی هیچ پولی نیست.

در حالی اعلام می‌شود که در حساب ذخیره ارزی هیچ پولی نیست که شمس‌الدین حسینی، وزیر امور اقتصادی و دارایی ایران روز شنبه ۲۸ فروردین ماه در یک نشست خبری از ذخایر ارزی ۱۰۰ میلیارد دلار خبر داده بود.

در سال ۱۳۸۶ نیز بانک مرکزی جمهوری اسلامی طی گزارشی رسمی اعلام کرده بود که موجودی این حساب، هشت میلیارد دلار است؛ اما پس از این اعلام رسمی بانك‌ مركزی، مشاور اقتصادی احمدی‌نژاد آمار بانك ‌مركزی را واقعی ندانست و اعلام کرد که هم‌اكنون موجودی این حساب بالغ بر ۲۰ میلیارد دلار است.

کارشناسان معتقدند ارائه آمارهای ضد و نقیض درخصوص موجودی بانک مرکزی به این دلیل است که دولت احمدی‌نژاد بدون نظارت و بی‌مطالعه از حساب ذخیره ارزی برداشت كرده و از این‌رو مایل نیست كسی از موجودی واقعی آن باخبر شود؛ بنابراین سعی می‌کند با محرمانه خواندن موجودی حساب ذخیره‌ ارزی، سرپوشی بر این ماجرا بگذارد.

امری که به نظر می‌رسد محال باشد و در جریان بررسی بودجه سال ۱۳۹۰ مشخص شود.


 


به کوری چشم ما روابط دولت و رهبر عالی است!

جناب آقای جمهوری اسلامی دامة اضافاته!

 

اینجانب فراری علیرضا-ر مدل پنجاه و سه فنی سالم بی‌رنگ سند تک برگ سیستم فابریک که تا الآن صرفاً برای رفت و آمد یک خانم دکتری برای براندازی استفاده می‌شدم ولی کلاً استفاده‌های دیگری هم دارم بدینوسیله از همینجا در ساعت پنج و دو دقیقه‌ی بعد از ظهر  به وقت اروپای مرکزی عمیقاً اقرار و اعتراف می‌کنم که روابط بیت و دولت از همیشه خیلی بهتر بوده هر کسی اگر با اسناد و شواهد و مدارک چیزی غیر از این گفته حالا بچگی کرده یک چیزی از دهنش در رفته شما به دل نگیر چون بسکه ما حرف توی دل‌مان داریم بعضاً پیش می‌آید که دقیقاً نمی‌دانیم چه وقتی نباید حرف بزنیم. شما لطفاً عین همیشه به دسیسه‌های این تعداد قلیل اصلاً توجه نکن و به کار خودت ادامه بده و روابطتان را عین الآن هر روز با هم بهتر بکنید تا چشم ما بشود هشت تا.

 

بدیهی است که تمام دسیسه‌ها و توطئه‌ها و اغتشاشات و خرابکاری‌ها و بقیه‌ی کارهای ما همواره در این جهت بوده که تهش روابط شماها با هم همینطوری عینهو الآن عالی بشود، حالا که شما خودتان دارید زحمت می‌کشید و روابطتان را بهینه می‌نمائید ما دیگر مزاحم شما نمی‌شویم و می‌گذاریم که شما قشنگ به کارتان برسید خیلی هم ازتان ممنونیم. ضمناً این یک هفته‌ای هم که مموتی سر هیچ کاری نرفته لابد کاپشنش را هم داده برای حراج که با پولش برای مستضعفین مسکن مرفه بی‌درد نهادینه بشود بدبخت سرما خورده همان آنفولانزایی که شما می‌گویید گرفته و اتفاقاً ما خیلی هم خوشحالیم که ایشان سر کار نمی‌رود بلکه به شما قول می‌دهیم که اگر ایشان تا چند وقت سر کار نرود و تمام امورات کشور ول باشد مطمئن باشید اوضاع از اینی که هست اگر بهتر نشود بدتر نمی‌شود و چه بسا که ما هم بارها به شما گفته بودیم که اگر بجای احمدی‌نژاد، استاد اسدی را در دولت گذاشته بودید چه بسا الآن اوضاع ما در سطح جهان و بقیه‌ی سطحها خیلی هم بهتر بود. فقط لطفاً هرچه زودتر رهبری جهت خر فهم کردن امت حزب‌الله یک نماز جمعه هم بخواند که به همه توضیح بدهد که چرا روابط با دولت الآن اینهمه خوب است و بوقهای رسانه‌ای مرض می‌ریزند.

 

در ضمن یک لطف دیگری هم بکنید و موسوی و کروبی را همان در حصر نگه بدارید. به جان مادرتان ما اینجوری خاطرمان از سلامتی‌شان جمع‌تر است تا اینکه اینها بیرون باشند و یک وقتی خدای نکرده عده‌ای الاغ خودسر عین سعید تاجیک طبق روال بدون اشاره‌ی هیچکسی از هیچ جائی از فضا بیایند و یک کاری دستشان بدهند. ضمن اینکه الآن موسوی خیال می‌کند از وقتی که دستگیر شده تا حالا ما سه دفعه زده‌ایم ایران را کلاً کوبیده‌ایم از اول برده‌ایم بالا ولی در این دو ماه و نیمه، بعد از هر انقلابی که کرده‌ایم در یک انتخابات آزاد خودمان دوباره به جمهوری اسلامی رأی داده‌ایم و برای همین اینها هنوز سر کارند. البته مأمورهای شما عموماً به آدمهائی که حبس و حصر هستند از بیرون خبرهای دروغکی می‌دهند برای همین من می‌دانم آن مأمور بدبختی که همین یکدفعه را دارد راست می‌گوید که بیرون هیچ خبری نیست وقتی موسوی باور نمی‌کند یارو چه حرصی می‌خورد. از ما می‌شنوید اصلاً بعضی وقتها عمداً بگذارید که موسوی برود یک چرخی توی اینترنت بزند ببیند این مدت که حصر بوده ملت از شدت ناراحتی فحش‌های جدیدی ساخته‌اند دارند بهش می‌دهند.


نامرد آخرش هم درباره اعدامهای دهه شصت بما توضیح درست حسابی نداد!


 


نبرد نهايي احمدي و رهبري؛ با درود و احترام به پيشگاه دكتر براي تهيه و تدارك دعوا!

در ادامه‌ي مشق تكنيك الهي نزاع سياسي به مثابه‌ي «استخوان لاي زخم» و يا «نه سيخ بسوزد و نه كباب»، و يا «علني نكنيد!»، «دشمن نفهمد!»، «ما كه با هم دعوا نداريم!» و «خدا را در نظر بگيريد!» و...، رهبري بلافاصله پس از رسانه‌اي كردن نامه حكم حكومتي براي بازگشت وزير اطلاعات مستعفي به امر رييس جمهور، در ديداري علني يادآور مي‌شوند: «اين دولت، دولت خدمتگزار است و امروز اينجا كار انجام مي‌شود و ماجراي وزير اطلاعات هم چيز خيلي مهمي نبود». به اين ترتيب به دكتر- و دلسوزان و بزرگاني كه منتظرند ببينند دو حريف چند چنداند تا گراي دلسوختگي‌شان را هر چه زودتر به سمت برنده‌ي ماجرا جهت‌گيري كنند- اين پالس را مي‌فرستند كه «سعي ما بر اين قرار گرفت كه خيلي هم شما- دكتر- را ضايع نكنيم! و خودمان را هم خيلي بالا و برنده‌ي ماجرايي كه اصلا چيز مهمي هم نبود، معرفي نكنيم! پس شما هم كار كن و خدمتگزار باش و نگران نباش!».

اما تاكتيك در ادامه‌ي محمود احمدي‌نژاد، در نپذيرفتن اين استخوان لاي زخم جديدِ «خيلي هم چيز مهمي نبود كه وزير معزول ترا دوباره نصب كردم» با پالس «پس من هم چيزي نمي‌گويم و سكوت مي‌كنم، اما سر كارم در هيات دولت حاضر نمي‌شوم» عملا همه شامه‌هاي دلسوزان را تيز كرده كه «مگه دكتر چقدر زور داره؟! يعني اين قدر!». در نتيجه دكتر نبرد را به يك رويارويي تمام عيارِ روشن وشفاف بر سر قدرت با رهبري تبديل كرده است؛ بازي دكتر دو طرف را وارد بازي‌اي بي بازگشت كرده است. اين بازي يك برنده و يك بازنده مي‌خواهد و بس!

هر گونه عقب‌نشيني، بازگشت بي سر و صدا به كابينه و يا راه حل بي‌هزينه و در پشت پرده‌ي اين جريان- كه قابليت مشاهده‌ي روشن و بي‌واسطه و بدون تفسير در انظار عمومي را دارا نباشد-، اين پالس قوي را به شامه‌هاي تيز شده‌ي دلسوزان خواهد رساند: «ما كه مي‌دانستيم خاطر آقاي ما با عوعو سگان، مكدر نخواهد شد و دست مهدي همواره هم راه سيد علي ماست». و به تدريج به ضعيف شدن دكتر ظرف دو سال آينده و در نهايت حذف او منجر خواهد شد.

و اگر دكتر بتواند به همين سكوت و حاضر نشدن در محل كارش تا جايي ادامه دهد كه طرف مقابل مجبور به انجام يك حركت (هر حركتي) با قابليت مشاهده‌ي بي واسطه و بدون تفسير در انظار عمومي- و در جهت به دست آوردن دل دكتر- شود، اين پالس را به شامه‌هاي دلسوخته منتقل خواهد كرد كه: «خبري در راه است! شايد ظهور بسيار بسيار نزديك شده است!». و...


 


فراخوان تشکل‌های کارگری ایران برای تجمع روز کارگر

به گزارش پایگاه خبر رسانی سندیکای کارگران، هفت تشکل کارگری با ابراز انزجار از وضعیت موجود، همگان را در تمامی نقاط کشور به «طرح متحدانه و سراسری خواست‌ها و مطالبات‌شان» فرا خوانده‌اند.

پیشتر، شورای هماهنگی راه سبز امید، که یک تشکل نزدیک به میرحسین موسوی و مهدی کروبی، از رهبران مخالفان دولت در ایران است، با صدور بیانیه‌ای از برپایی تجمع‌های کارگری حمایت کرده بود.

این هفت تشکل غیررسمی در بخشی از اطلاعیه خود با انتقاد از اینکه هرگونه اعتراض و حق‌خواهی کارگران ایرانی با بازداشت و زندان پاسخ داده می‌شود، گفته‌اند آزادی بی قید و شرط برپايي تشكل‌هاي مستقل کارگری، اعتصاب، اعتراض، راهپیمائی، آزادی احزاب، تجمع و آزادي بيان و مطبوعات حق مسلم ما است و اين خواسته‌ها بايد به رسميت شناخته شوند.

جمهوری اسلامی ایران در کنار سرکوب سایر فعالان سیاسی بسیاری از کارگران را نیز به دلیل اعتراض‌های صنفی دربند کرده است.

منصور اسانلو، ابراهيم مددی، رضا شهابی و غلامرضا غلامحسينی، از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و رضا رخشان، بهروز نيکوفرد، عليرضا سعيدی و بهروز ملازاده از اعضای سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه و بسیاری دیگر از فعالان کارگری مدت‌هاست که در زندان بسر می‌برند.

برخورد با سنديکا و تشکل‌های مستقل کارگری در ايران در شرايطی صورت می‌گيرد که ايران بر اساس کنوانسيون ۸۷ و ۹۸ سازمان بين‌المللی کار، موظف است که حق کارگران برای ايجاد تشکل‌های کارگری را محترم بشمارد.

در قسمتی دیگر از بیانیه تشکل‌های کارگری با اشاره به اینکه اول ماه مه باید تعطیل رسمی اعلام شود و محدودیت برگزاری مراسم این روز هم ملغی گردد آمده است: «ما ضمن قدرداني از تمامي حمايت‌هاي بين المللي کارگری و مردمی از مبارزات كارگران در ايران، خود را متحد آنان مي‌دانيم و بيش از هر زمان ديگري بر همبستگي بين المللي كارگران تاكيد مي‌كنيم. ما ضمن محكوم كردن هر گونه تعرض به اعتراضات کارگری و مردمی، خواهان لغو مجازات اعدام و آزادی فوری و بی قید و شرط کلیه کارگران زندانی و دیگر جنبش‌های اجتماعی از زندان و توقف فوری پیگردهای قضایی علیه آنان و بر چیده شدن فضای امنیتی موجود هستیم.»

این هفت تشکل کارگری همچنین با انتقاد شدید از توزیع یارانه‌ها در ایران اضافه کرده است که این طرح در حال تباه کردن بیش از پیش زندگی و معیشت میلیون‌ها خانواده کارگری در ایران هستند و کسی حق اظهارنظر آزادانه در این باره را ندارد.

این بیانیه با امضای: سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، اتحادیه آزاد کارگران ایران، هیات بازگشایی سندیکای کارگران نقاش و تزئینات ساختمان، هیات بازگشایی سندیکای فلزکار مکانیک، کانون مدافعان حقوق کارگر، کمیته پیگیری ایجاد تشکل‌های کارگری و کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری انتشار یافته است.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته