-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

Latest New from Green Correspondents for 04/26/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

در نتايج اين نظر سنجی فيلم جدايی نادر از سيمين با کسب حدود ۶۶% آرا بيشترين رای را به خود اختصاص داده و فيلم اخراجی ها در اين نظر سنجی حدود ۲۴% آرا را کسب نموده و به عنوان فيلم دوم اين نظر سنجی انتخاب شده
خبرنگاران سبز/جامعه: 
متروی تهران چند روزی است که با پخش يک تيزر تبليغاتی از مردم می خواهد که در نظر سنجی انتخاب بهترين فيلم سينمايی که در بهار ۹۰ به نمايش گذاشته شده اند، شرکت نمايند و بهترين فيلم را از ميان ۴ فيلم منتخب و به خصوص ازميان فيلم های جدايی نادر و اخراجی های ۳ اتخاب نموده و به شماره اعلام شده پيامک نمايند .

اما نکته قابل ذکر در نتايج اين نظر سنجی فيلم جدايی نادر از سيمين با کسب حدود ۶۶% آرا بيشترين رای را به خود اختصاص داده و فيلم اخراجی ها در اين نظر سنجی حدود ۲۴% آرا را کسب نموده و به عنوان فيلم دوم اين نظر سنجی انتخاب شده اما در هنگام اعلام آرا در رديف چهارم نظر سنجی نمايش داده می شود.
سايت جوان آنلاين رسانه وابسته به سگاه پاسدارن با اين تحليل که پيش از اين نيز متروی تهران به شکل های مختلف اقدام به تبليغ و تحسين فيلم جدايی نادر از سيمين نموده بود، به نوعی به سياست رئيس جديد مترو تهران نيز اعتراض نشان داده است. 

 
 

-- کاری از م. استقامت --

 
 

علی‌اکبر جوانفکر به دادسرا فراخوانده شده اما پس از حضور در دادسرا برای پاسخگويی به اتهاماتش تقاضای فرصت را مطرح کرده است.
خبرنگاران سبز/سياست:
علی‌اکبر جوانفکر مديرعامل ايرنا و مشاور مطبوعاتی احمدی‌نژاد پس از آنکه خبرگزاری های فارس، مهر و ايسنا و بالتبع ديگر رسانه های حامی رهبری، خبر پذيرش استعفای مصلحی توسط محمود احمدی نژاد، را از روی خروجی خود برداشته و خبر از ابقای وی در منصب وزارت اطلاعات با حکم رهبری دادند، خبرگزاری رسمی دولت (ايرنا)، روزنامه ايران، خبرگزاری برنا، شبکه ايران و ديگر رسانه های زير نظر دولت، از درج خبر حکم ابقای وزير، امتناع کردند.

علی اکبر جوانفکر که بتازگی با صلاحديد اسفنديار رحيم مشايی، مديرعامل مؤسسه ايران نيز شده است در نخستين ساعات بامداد روز دوشنبه، با انتشار مطلبی در سايت شخصی خود، خبر ابقای وزير اطلاعات با حکم مقام معظم رهبری را جعلی، دروغ، خلاف واقع و اقدام رسانه های منتشرکننده اين حکم را وقيحانه خواند و از احمدی نژاد و مشايی با عنوان مظلوم نام برد و انتشار خبر ابقای وزير را اقدامی در راستای القای حاکميت دوگانه ناميد.

علی‌اکبر جوانفکر به دادسرا فراخوانده شده اما پس از حضور در دادسرا برای پاسخگويی به اتهاماتش تقاضای فرصت را مطرح کرده است.

به گزارش فارس، غلامحسين محسنی‌اژه‌ای سخنگوی قوه قضائيه عصر امروز در يازدهمين نشست خبری خود با رسانه‌های کشور با اشاره به اين مطلب احضار علی‌اکبر جوانفکر به دادسرا را تائيد کرد و گفت: اين فرد پس از احضار به دادسرا يک جلسه مراجعه کرده اما پس از مشخص شدن موارد اتهاميش از مسئولين پرونده فرصت خواسته تا بتواند پاسخگو باشد.

 
 

من هم ديدم که مصاحبه چه بود و الحق و الانصاف برخی مطالب قابل تعقيب است. همانجا به دادستان تهران زنگ زدم و گفتم چه کرده ايد؟ آقای دولت آبادی هم گفت من هم ديده ام و اقدام کرده ام.
خبرنگاران سبز/سياست:
احمدی نژاد در رسانه به ظاهر ملی بالاترين اتهامات را نثار فرزندان و شخص هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری کرد، کسی به قبايش بر نخورد، سعيد تاجيک لباس شخصی طرفدار رهبری در روز روشن به دختر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام بدترين فحاشی ها را می کند و با افتخار فيلم تهيه و بر روی اينرتنت آپلود ميکند و راست راست در کوچه و خيابان با قلدری راه می رود ولی کسی توجه ای نمی کند .

فائزه هاشمی که در يک مصاحبه تفصيلی با سايت روزآنلاين به درستی شرح واقع اين روزهای کشور را بيان کرده بود به گفته محسنی اژه‌ای به اتهام مصاحبه با سايت روزآنلاين و به کار بردن برخی مطالبی دور از انصاف، بر عليه اش پرونده قضايی باز شده است.

محسنی اژه‌ای از تشکيل پرونده قضايی برای فائزه هاشمی به اتهام مصاحبه با سايت روزآنلاين خبر داد. او در اين مصاحبه گفته بود که مملکت دست اراذل و اوباش است.

به گزارش انتخاب، دادستان کل کشور در نشست خبری امروز خود در پاسخ به سؤال يک خبرنگار درباره مصاحبه اخير فائزه هاشمی گفت: من هم ديدم که مصاحبه چه بود و الحق و الانصاف برخی مطالب قابل تعقيب است. همانجا به دادستان تهران زنگ زدم و گفتم چه کرده ايد؟ آقای دولت آبادی هم گفت من هم ديده ام و اقدام کرده ام.

سخنگوی قوه قضائيه درباره اينکه آيا فائزه هاشمی احضار شده است يا خير، گفت: مراحل بعدی را نمی دانم که آيا احضار شده يا نه ، ولی وقتی دادستان تهران می گويد اقدام کرده ايم، به دنبال ثبت پرونده اقدامات بعدی پيش می آيد.
فائزه هاشمی در گفت و گو با روزآنلاين با اشاره به هتاکی صورت گرفته در شهر ری به او، گفته بود که "مملکت به دست اراذل و اوباش افتاده است.

 
 

بايد گفت که اين اشرافيت می‌تواند منجر به فتنه شود در واقع ريشه فتنه حب جاه و مقام و فاميل است که اين اشراف اين حب را دارند.برخی اصلاح‌طلبان يا همان چپ‌های سابق پايگاه اجتماعی دارند
خبرنگاران سبز/سیاست/از دیگر رسانه ها:
پس از گذشت نزديک به سه سال زمزمه های پايين کشيدن دولت کودتايی احمدی نژاد که با حمايت اقتدارگرايان اصولگرا که در دو مجلس گذشته و پيشين در اکثريت بوده‌اند و دولت نيز در اختيار آنهاست، به گوش می رسد. 

يک روز خبر استعفای وزير يک وزارت خانه و روزی ديگر خبر استيضاح و طرح سوال از ديگر وزير . به تازگی نيز شایعه استعفا احمدی نژاد از دولت توسط سایت های حامی دولت شنيده شده است . اغلب انتقادات حامیان سابق دولت که اکنون در جبهه مقابل تيم احمدی نژاد قرار گرفته اند بر حول محورهای : بی اعتنايی دولت به روحانيون، تبليغ و پاسداشت ايران و ايرانی و فرهنگ و آداب و رسوم ايرانی در مقابل اسلاميت کشور که کاری پسنديده از دولت کودتايی بوده است، پايبند نبودن به اجرای شعار مهم مبارزه با فساد و اشرافيتی و نيز تجديد نظر نکردن رئيس دولت نسبت به اطرافيان، می باشد.

سيدمرتضی نبوی مديرمسئول روزنامه رسالت، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام و عضو شورای مرکزی جامعه اسلامی مهندسين که با وجود وزير بودن در دولت اول ميرحسين موسوی ، يکی از اصولگرايانی يوده است که پس از کودتای انتخاباتی با انتقاد های خود نسبت به ميرحسين موسوی از به قدرت رسيدن مجدد احمدی نژاد طرفداری کرد. اما امروز با سپری شدن نزديک به سه سال او نيز همانند ديگر همفکرانش به اشتباه خود مبنی بر حمايت از احمدی نژاد که به تازگی از حمايت رهبری برای در قدرت ماندن وی، صحبت کرده است، در لفافه سخن گفته است.

مرتضی نبوی در مصاحبه با فارس، نظرات خود را نسبت به دولت احمدی نژاد و جامعيت کلی اصولگرايان بيان کرده است که بخش هايی از آن را با هم می خوانيم :

جريان اصولگرايی اضلاع مختلفی دارد که شخصيت‌های مؤثر و برخی احزاب اين اضلاع را تشکيل داده‌اند اما بايد گفت که اکنون اين جريان گسترده اصولگرايی در درون خود شاهد جريانی است که خودشان می‌گويند ما از اصولگرايی عبور کرده‌ايم.شواهدی که از اين طيف ديده شده اين است که آنها نسبت به گفتمان انقلاب اسلامی که در ابتدای دولت نهم بازتوليد شد تجديدنظرهايی دارند.

اين طيف سراغ اسلام منهای روحانيت می‌رود و مثل اينکه متمايل به اسلام منهای ولايت فقيه و يا به قيد عام‌تر آن اسلام منهای مرجعيت نيز هست. البته آنها از ولايت دم می‌زنند ولی بايد گفت که به دنبال ايمان، عمل صالح هم نياز است و التزام عملی نيز فرع بر اعتقاد است.

آنها به روحانيت کم‌محلی می‌کنند و بحث عبور از اصولگرايی را نيز مطرح می‌کنند، البته من نمی‌خواهم اسم کسی را ببرم اما اين ويژگی‌هايی است که از آنها منتزع شده.

بايد گفت که آنها حتی در پايبندی به شعار مهم مبارزه با فساد و اشرافيتی که شکل گرفته بود نيز تجديد نظر کرده‌اند و برخی در حال جايگزين شدن در مقام طبقه اشراف قبلی هستند. منتهی با يک سرعت و ناشيانه‌گری بيشتر.
يعنی آن چيزی که به شدت از سوی خود اين طيف مورد حمله بود حالا خودشان به آن دچار شده‌اند و دور نخواهد بود که شاهد مثال‌هايی از انحرافات اقتصادی و توجه به رانت‌های دولتی توسط اين جريان تجديد نظرطلبی باشيم.
البته به اين نکته نيز بايد اذعان کرد که بخشی از آنها که می‌توان به آنان گفت جريان انحرافی، هم اکنون سعی می کنند پشت چهره های موجه و دولت مخفی شوند.

اين جريان خاستگاه و ريشه اجتماعی ندارد و گرفتار تجديدنظرطلبی است اما از خصوصيات آن نيز اين است که در درون جريان اصولگرايی نفوذ کرده و برای دستيابی به رانت‌های دولتی و نفتی تلاش کرده و می کند.
من اعتقاد دارم آينده اينها نيز ظهور و بروز بيشتر در استفاده از رانت‌هاست و بعد از آن نيز برملا شدن بيشتر انحرافاتشان و اينکه اينها مشروعيت خود را از دست خواهند داد.

البته اگر مردم متوجه بشوند که اينها در عمل در نقطه مقابل شعارهای خودشان قرار گرفته‌اند آن وقت اين مسئله منجر به اين خواهد شد که اين جريان به سرعت منزوی شود. زيرا اينها با شتاب به همين سمتی که عرض کردم در حال حرکت هستند و من معتقدم که مردم متوجه اين مسئله شده‌اند.

- اساساً آيا شما معتقد هستيد که اين جريان می‌تواند منشأ يک فتنه جديد باشد و يا يک فتنه را مديريت کند يا خير؟

نبوی: بايد گفت که اين اشرافيت می‌تواند منجر به فتنه شود در واقع ريشه فتنه حب جاه و مقام و فاميل است که اين اشراف اين حب را دارند.

در واقع از ابتدای انقلاب اسلامی ما يک اشرافی‌گری شکل گرفت و اشرافی به صحنه آمدند که ضمن اينکه در قوای مختلف بودند با يکديگر نيز متحد و دست به دست هم داده بودند و در عين حال برايشان هم بسيار سخت بود که از موقعيت و اشرافيتی که داشتند دست بکشند.

لذا مردم در تمام طول سال‌های گذشته انتظار يک تحول را می‌کشيدند و من معتقدم سال ۸۴ و پيروزی دولت احمدی نژاد پاسخ مثبتی بود به اين درخواست عمومی مردم و تقابل با اشرافيتی که ذکر کردم.

اما امروز شاهديم که اشرافيتی جديد در ادامه همين جريان شکل گرفته از آغاز انقلاب به وجود آمده و البته در درون جريان اصولگرايی نيز نضج گرفته است. البته قاطبه اصولگرايان با جريان نفوذی و انحرافی مخالفند.
بايد گفت اين جريان اشرافی‌گری جديد در واقع در درون اصولگرايان مطرح و هم اکنون نيز دارای ثروت و قدرتی شده که شيرينی آن نيز زير دندانشان رفته است.

البته نظام در مقابل فتنه تجربه دارد و عکس العمل سريع مردم نيز می‌تواند دامنه فتنه را کاهش دهد زيرا هر مقداری که مردم سريعتر با اين پديده انحرافی آشنا شوند تأثيرات آن کمتر خواهد بود، ضمن اينکه با سرعت بيشتری نيز منزوی می‌شود.

نکته ديگری هم در اين ميان وجود دارد و آن اينکه اين جريان که می‌شود به آنها گفت جريان انحرافی، می‌گويند ما می‌خواهيم رأی طرف ديگر را جذب کنيم اما در عرصه واقعيت در حال اتحاد با افراطی‌های جريان مخالف هستند.
در واقع اين جذب کردن رأی دستاويزی شده است برای اتحاد با چهره‌های افراطی جريان مقابل که اين مسئله تا حدودی در انتخابات هيئت رئيسه اتاق بازرگانی تهران ظهور و بروز داشت و شاهد بوديم که چهره‌های وابسته به اين جريان با جريان راديکال اصلاحات ائتلاف کرد و البته بعيد نيست اين جريان در انتخابات آتی مجلس هم همين کار را دوباره تکرار کند.

- بخش عمده‌ای از اصلاح‌طلبان و سران آنها با جريان فتنه تعامل عميقی داشتند. تحليل شما از وضعيت فعلی آنها چيست. فکر می‌کنيد ظهور و بروز آنها در آينده و به ويژه در انتخابات‌ها چگونه خواهد بود؟

نبوی: ما نمی‌توانيم صورت مسئله را پاک کنيم. برخی اصلاح‌طلبان يا همان چپ‌های سابق پايگاه اجتماعی دارند اما سران مشهور اين جريان تبديل به چهره‌های سياسی سوخته شده‌اند زيرا ساختارشکنی کرده‌اند و سبب شده‌اند که جريان اصلاحات ضربه‌های سختی بخورد و به تعبيری اصلاح‌طلبی را تبديل به جريانی بی‌سر کرده‌اند.
اما به هر حال اين جريان چهره‌هايی هم دارد که در چارچوب نظام عمل کرده و نسوخته‌اند. يعنی اين جريان شانس بازسازی دارد و من معتقدم که اينها از فرصت آتی مجلس هم نخواهند گذشت.

 
 

دليل اين نوع حساسيتهای بی مورد را از سوی دادستان تهران در حاليکه که حقوق صدها زندانی سياسی پايمال می شود درک نمی کند و چرا دادستان تهران به جای رسيدگی به مشکلات زندانيان از انتشار رنجنامه يک مادر دردمند که از زندانی بودن پسرش که سالها ی طولانی از زندگی اش را در جبهه های جنگ و دفاع از کشورش گذرانده ناراحت است ، و به آن واکنش نشان می دهد.
خبرنگاران سبز/جامعه/اخبار زندانيان سياسی:
در روزهای بحرانی تابستان ۸۸  دفتر پيگيری امور بازداشت شدگان و آسيب ديدگان حوادث پس از انتخابات، توسط نيروهای امنيتی بسته و همه مدارک آن مصادره شد. محمدرضا مقيسه مسوول کميته پيگيری اين دفتر که به صورت مشترک توسط مير حسين موسوی و مهدی کروبی تاسيس شده بود شده بود تا به وضعيت خانواده های زندانيان و آسب ديدگان پس از کودتای انتخاباتی برسد.

مقيسه به اتهام همکاری در اين کميته و همچنين اطلاعاتی که درباره گورهای  شهدای بعد از انتخابات به دست آورده بود در مهر ماه سال ۸۸ توسط ماموران وزارت اطلاعات در منزلش بازداشت شد، طبق اطلاعات کسب شده توسط اين زندانی سياسی و تعداد ديگری از فعالان حقوق بشر در ايران مشخص شد که تعدادی از کشته شدگان حوادث بعد از انتخابات توسط دولت به صورت مخفيانه در بهشت زهرای تهران و در گورهای جمعی و بدون نام و نشان دفن شده اند.

مادر محمد رضا مقيسه چندی پيش رنجنامه ای را برای پسر زندانی اش در يکی از سايتهای خبری منتشر کرد ، نامه ای که در آن اين مادر نسبت به دوری پسرش احساس دلتنگی خود را بيان می کرد و از مسوولان می خواست که به حقوق اين زندانی هم مانند ساير زندانيان عادی توجه کنند و او را از حق ملاقات حضوری و مرخصی محروم نکنند .


براساس خبرهای رسيده به کلمه، نامه اين مادر دردمند موجب خشم دادستان تهران جعفری دولت آبادی شده است و به همين دليل دادستان ، مقيسه را در تاريخ ۲۱ فروردين ماه به دادسرای مستقر در زندان اوين احضار کرد و مورد بازخواست قرار داد .

طبق گزارش خبرنگار کلمه، دادستان تهران در اين ديدار از محمد رضا مقيسه خواست نامه مادرش را تکذيب کند که مقيسه در پاسخ به وی می گويد او مدتها زندانی است و از جزييات اين موضوع هيچ گونه اطلاعاتی ندارد.

وی همچنين خطاب به جعفری دولت آبادی می گويد که دليل اين نوع حساسيتهای بی مورد را از سوی دادستان تهران در حاليکه که حقوق صدها زندانی سياسی پايمال می شود درک نمی کند و چرا دادستان تهران به جای رسيدگی به مشکلات زندانيان از انتشار رنجنامه يک مادر دردمند که از زندانی بودن پسرش که سالها ی طولانی از زندگی اش را در جبهه های جنگ و دفاع از کشورش گذرانده ناراحت است ، و به آن واکنش نشان می دهد.

اين اعتراض مقيسه به دادستان تهران به مشاجره بين اين دو و تهديد بيشتر محمد رضا مقيسه توسط دادستان منجر می شود تا جايی که دادستان تهران اعلام می کند که بازگرداندن مجدد مقيسه به زندان پس از آنکه مدتی وی با قيد ضمانت به مرخصی آمده بود خواسته مسوولان امنيتی برای فشار مجدد بر اين زندانی سياسی بوده است و خانواده وی حق انتشار هيچ مطلبی را ندارند .

دادستان تهران در حالی نسبت به انتشار دردنامه مادر يک زندانی سياسی اين گونه واکنش نشان می دهد و اين زندانی را به باز شدن پرونده جديدی تهديد می کند که نسبت به خواسته ها ، درخواستها و نامه های خانواده های زندانيان سياسی و خود زندانيان سياسی کاملا بی اعتنا شده است.

در ماه های اخير زندانيان سياسی همچون عبدالله مومنی، حمزه کرمی و … و همين طور خانواده هايشان درباره رفتار خشن بازجويان و شکنجه توسط آنها نامه های سرگشاده ای را خطاب به دادستان تهران منتتشر کردند آنها از رفتار بازجويان شکايت کردند و از دادستان تهران خواستند به اين رفتارهای خلاف قانون رسيدگی کند، اما دادستان به هيچ يک از اين موارد تاکنون توجهی نشان نداده است . خانواده های زندانيان سياسی نيز بارها در اين مدت خواستار ملاقات با دادستان تهران شده اند اما همواره دادستان نسبت به اين درخواست ها ، شکواييه ها و تظلم خواهی ها بی تفاوت بوده است و هيچ واکنشی به آنها نشان نداده است .

اکنون بيش از ۱۷۵ زندانی سياسی بند ۳۵۰ زندان اوين بدون کوچکترين امکانات رفاهی همچون امکان تماس تلفنی و ملاقات حضوری با خانواده هايشان در اين بند نگهداری می شوند، اما دادستان تهران بی توجه به اين مشکلات يک زندانی سياسی را به خاطر انتشار نامه مادرش مورد تهديد و بازخواست قرار می دهد .
 

 
 

آن روزها که اقتدارگرايان فريبکار بر طبل های ميان تهی تبليغاتی خود می کوبيدند و با وعده های پوچ و دست نايافتنی که به مردمان می دادند رأی می خريدند، کروبی و موسوی از دغل کاری فرصت طلبانه دولتيان پرده برداشتند و ناکارآمدی آن را عيان کردند و جوانان هوشمند و هوشيار سبز اين مرز و بوم، نشان «دروغ ممنوع» را در کوی و برزن برافراشتند تا مبادا دروغ گويان بار ديگر بر سرنوشت مردمان رنج کشيده اين ديار حاکم شوند.
خبرنگاران سبز/جامعه/بیانیه ها و مواضع/شورای راه سبز امید:
شورای هماهنگی راه سبز اميد که پس از بازداشت رهبران جنبش سبز تلاش کردند در حد توان خود همان راه و روش ميرحسين موسوی و مهدی کروبی را در راهبری و همراه شدن با مردم سبز ايران ادامه دهند، به مناسبت روز کارگر با گراميداشت اين روز بيانيه ای صادر کرده است. در اين بيانيه آمده است:  آ کارگران شريف ما با پوست و گوشت خود شرايط وخيم اقتصادی کشور را احساس می کنند و بی پايگی آماری که دولت در مورد بهبود شرايط اقتصاری اعلان می کند قبل از هر قشر و گروه اجتماعی ديگری برايشان قابل درک است. 

به گزارش وبسايت اين شورا، متن کامل اين بيانيه به شرح زير است:

بسم الله الرّحمن الرّحيم

امسال در حالی به استقبال بزرگداشت روز کارگر می رويم که دو نماد پايداری جنبش سبز مردم ايران به همراه همسران همدل و همراهشان در حصر و حبس قرار دارند. دو سال پيش در چنين روزهايی، عزم امواج ميليونی شهروندان، می رفت تا سرنوشت کشور را از دست ناکارآمدانی که جز به بقای خود در قدرت به هر قيمت ممکن نمی انديشند و استفاده از هر وسيله ای را برای رسيدن به اهداف خود مباح می دانند، بگيرد و صالحانی توانمند بر جای آنان بنشاند. آن روزها که اقتدارگرايان فريبکار بر طبل های ميان تهی تبليغاتی خود می کوبيدند و با وعده های پوچ و دست نايافتنی که به مردمان می دادند رأی می خريدند، کروبی و موسوی از دغل کاری فرصت طلبانه دولتيان پرده برداشتند و ناکارآمدی آن را عيان کردند و جوانان هوشمند و هوشيار سبز اين مرز و بوم، نشان «دروغ ممنوع» را در کوی و برزن برافراشتند تا مبادا دروغ گويان بار ديگر بر سرنوشت مردمان رنج کشيده اين ديار حاکم شوند. از جمله نگرانی‌هايی که دو سال پيش از اين مردم را به تجديد نظر در کناره‌ گيری از سياست کشانيد خطرات بلندمدتی بود که معيشت محروم‌ترين اقشار جامعه را تهديد می‌کرد. اما به زودی معلوم شد که بدون بازسازی خلل‌های ايجاد شده در نظام سياسی کشور سخن گفتن از بازسازی اقتصادی ممکن نيست، همچنان‌که بدون بازسازی اخلاقی جامعه، بدون به کرسی نشاندن شعار و شعور دروغ ممنوع، بدون نهادينه کردن رعايت امانت، بدون پايبندی به عهدهای انسانی و ايمانی و ميثاق‌های ملی، بدون رو کردن به چهره رحمانی اسلام، بدون به رسميت شناختن حقوق متفاوت انسان‌ها و …ممکن نيست و چنين شد که اکثريت ايرانيانی که از فريبکاری دولتيان خسته شده بودند، ندای آنان را شنيدند و با حضور در پای صندوق های رأی، به دولت دروغ «نه» گفتند. افسوس که اقتدارگران، رأی آنان را همچون سرمايه های ديگرشان دزديد وخس و خاشاکشان ناميد، به گمان اين که می توان با تکيه بر زر و زور و تزوير، کشور را اداره کرد.


اگر در آن زمان کسانی بودند که هنوز فريبکاری دولتيان را باور نمی کردند، امروزه کوس رسوايی دولت دروغ بر سر هر کوی و برزن، چنان بلند نواخته شده که نه کشاورز و دامدار و نه کارگر و کارمند، که در هر گوشه و کنار کشوری که با وجود داشتن عظيم ترين ذخاير زيرزمينی و سرمايه های انسانی، فقر و فلاکت از آن می بارد زندگی می کنند، ديگر وعده های توخالی آنان را باور نمی کنند. زحمتکشان اين سرزمين ديدند که مشکل مسکن و بيکاری نه تنها از ميان نرفت، که افزايش يافت و پرداخت سهام عدالت و يارانه ها، اگر دوام هم داشته باشد، دردی دوا نکرده است. مردمان اين ديار ديدند که نه تنها پول نفت بر سر سفره هايشان نيامد، بلکه سفره هايشان روز به روز کوچک تر شد. کارگرانی که با تلاش بسيار سعی می کردند آينده بهتری برای فرزندانشان فراهم کنند، امروز در برآوردن نيازهای اوليه آنان درمانده اند. اعتراض ها و اعتصاب های کارگری، عليرغم برخوردهای خشونت بار، هر روز در گوشه و کنار کشور رخ می دهند. اقتصاد صدقه ای که منتقدان دولت نسبت به عوارض زيان آور و خفت بار آن هشدار داده بودند، اين روزها، اميد کارگران و کارفرمايان را نوميد کرده و چرخ های صنعت را به سکون کشانده است. درآمد سرشار فروش نفت که طی شش سال گذشته بالغ بر پانصد ميليارد دلار يعنی معادل تمام دوران فروش نفت در دورة پيش از آن بوده، و امانت بزرگ نسل ها در دست دولتيان است و کاهش وابستگی به آن از اهداف بارز مبارزات چند دهه اخير ملت ما بوده، صرف واردات بی رويه کالاهای نامرغوب می شود؛ گويی هدف اين انقلاب بزرگ صرفا عدم وابستگی از يک ابرقدرت و وابسته شدن به ابرقدرتی ديگر بوده است!

کارگران شريف ما با پوست و گوشت خود شرايط وخيم اقتصادی کشور را احساس می کنند و بی پايگی آماری که دولت در مورد بهبود شرايط اقتصاری اعلان می کند قبل از هر قشر و گروه اجتماعی ديگری برايشان قابل درک است. اما بد نيست با استناد به گزارش های رسمی سازمان های مانند بانک مرکزی، مرکز آمار ايران و صندوق بين المللی پول، دروغ بزرگ ايجاد ۶/۱ ميليون شغل در سال ۸۹ و ۵/۲ ميليون شغل در سال جاری را به نمايش بگذاريم:

همه می دانيم که رشد اقتصاری و رشد سرمايه گذاری و ايجاد اشتغال لازم و ملزوم يکديگرند. به همين جهت در برنامه چهارم توسعه برای ايجاد ۸۵۰ هزار شغل در سال، رشد اقتصادی سالانه ۸ در صد و رشد سرمايه گذاری ۴/۱۲ در صد در نظر گرفته شد. اما اکنون به موجب آمارهايی که از نيمه دوم سال ۸۷ اعلان آنها توسط بانکمرکزی ممنوع شده اما توسط صندوق بين الملل پول منتشر شده، رشد اقتصادی سه سال اخير ايران بطور متوسط ۷/۰ در صد بوده و در سال جاری به صفر خواهد رسيد. نرخ رشد سرمايه گذاری نيز از حدود ۴ در صد فراتر نخواهد رفت. طبيعی است در چنين شرايطی نه تنها ۸۵۰ هزار فرصت شغلی ساليانه برنامه چهارم تحقق نيافته بلکه با افزايش آمار بيکاران مواجه شده ايم. آيا می توان تصور کرد که به عنوان مثال در يک واحد توليدی که سرمايه گذاری جديد در آن نشده و فروش و درآمد آن نيز افزايش نيافته، مدير آن به استخدام کارکنان جديد دست بزند؟

واقعيت اينست که «نظامی سازی» اقتصاد و سياست در سال های اخير، اقتصاد ايران را زمين گير کرده است. به موجب گزارش سازمان خصوصی سازی، از ۶۸ هزار ميليارد تومان واحد های واگذار شده از سال ۸۴ تا ۱۵ تير ۸۹ ، فقط ۲۲هزار ميليارد تومان به بخش خصوصی رسيده است که بسياری از آنها نيز رانت جويان وفا دار به دولت هستند و نه کارآفرين. درآمد ۴۳۰ ميليارد دلاری ارزی سال های ۸۴ لغايت ۸۸ نيزبه جای سرمايه گذاريهای زيربنايی و ايجاد شغل، صرف واردات افسار گسيخته و بالمال نابودی توليد داخلی گرديد.

دولت بجای خصوصی سازی، دست به اختصاصی سازی زده و شرکت ها و بنگاه های اقتصادی دولتی به ثمن بخس در اختيار نهادهای شبه دولتی و نظامی قرار داده می شود تا با تمرکز قدرت و ثروت در دستان آنان، يکه سالاری خود را تداوم بخشد. امروزه شاهديم که به دنبال اين سياست های از بنيان غلط، هزاران کارگر از کار بيکار شده اند. طرح های بزرگ زيربنايی همانند منطقه عسلويه که می رفت تا با ايجاد هزاران فرصت شغلی در سال در حل اين معضل بزرگ و ملی نقش داشته باشند، به دليل کاهش سرمايه گذاری ها به رکود کشيده شده است. دهها هزار کارگر در سراسر کشور، ماههاست که از دريافت حقوقشان محروم بوده اند. حقوق اوليه کارگران مانند حق فعاليت سنديکاها، حق اعتراض به شرايط کار، درخواست افزايش دستمزدها بر اساس رشد تورم، تأمين معاش با کار در يک شيفت کاری، حق تأثيرگذاری بر اداره سرنوشت خود، با تمسک به انواع حيله ها و ابزارها ناديده گرفته می شود. ايرانی، بزرگترين سرمايه خويش، يعنی اميد به آينده بهتر را، برباد رفته و بزرگترين موهبت الهی اش، يعنی کرامت انسانی را، پايمال شده می بيند. کارگر و کشاورزی که می خواست با دسترنج خود، زندگی آبرومندانه ای برای خود و خانواده اش فراهم کند، اينک بايد چشم انتظار مرحمت دولتمردانی شود که با تهی کردن خزانه کشور، سعی می کنند ندانم کاری ها و ناتوانی های خود را پرده پوشی کنند.


اما آيا اين سرنوشت محتوم مردم ماست؟ ما چنين نمی انديشيم، و ميليون ها ايرانی آزاده ديگر نيز چنين نمی انديشند. مگر ما و مردمان ديگری که همزمان يا ديرتر از ما در راه آزادی و آبادی گام برداشته اند از سرشتی متفاوت آفريده شده ايم که اين گونه حقيرانه تن به ذلت بدهيم؟ مگر نمی دانيم که دستيابی به زندگی سعادتمندانه، نيازمند عزم و اراده برای ايجاد دگرگونی در هر چه نادرست است و جايگزين نمودن آن با آنچه ما را به فردايی بهتر رهنمون می کند می باشد؟ مگر نديده ايم که برای رسيدن به جامعه ای آباد، آزاد و عادل، ملت ها چه رنج ها که بر خود هموار نکرده اند و چه فداکاری ها که در تاريخ خود به ثبت نرسانده اند؟ ايران کشوری بزرگ، با سرمايه های بزرگ طبيعی و بهره مند از خيل کاردانان و کارگران و کارآفرينانی است که اگر حق تعيين سرنوشتشان را به خودشان بازگردانند، می توانند در زمانی کوتاه، کشور را به جايگاهی که شايسته آن است برسانند. و مردم ما در همين دو سالی که پشت سر گذاشتند، با اهدای دهها شهيد، صدها مجروح و هزاران زندانی و از جمله دهها کارگر زندانی، نشان دادند که از چنين عزمی برخوردارند. صبر و استقامت و تلاش اين مردم بزرگ، که بجای بزرگ فروشی به آنان بايد در مقابل بزرگيشان سر تعظيم فرود آورد، آنان را به سر منزل مقصود خواهد رساند.

شورای هماهنگی راه سبز اميد از همه رسانه ها و شبکه های اجتماعی درخواست می کند با توجه به مشکلات اقتصادی و خواسته ها و مطالبات کارگران و زحمتکشان و در شرايطی که حاکميت اجازه طرح هيچگونه انتقادی به اين شرايط را بر نمی تابد، در بازتاب مصائب غم انگيزی که هر روز زندگی را بر اقشار مختلف مردم دشوارتر می کند همت گمارند. اين شورا با تأکيد بر حق مسلم کارگران برای طرح مطالبات و حمايت کامل از برگزاری راهپيمايی و تجمع آنان به رسم همه ساله، از همة همراهان و تلاشگران اين جنبش فراگير مردمی می خواهد تا در حمايت از خواسته های کارگران غيور اين مرز و بوم، از همراهی و همدلی با آنان دريغ نورزند.

شورای هماهنگی راه سبز اميد
۴ ارديبهشت 

 
 

شخصا دو نامه برای رييس قضائيه فرستادم ولی هيچ جوابی نگرفتم ، به دادستان حد اقل ۳۰ نامه نوشتم اما هيچ جوابی نداد حتی يک بار دادستان اعلام کرده بود که چند تا از کارکنان زندان گفته اند مهدی به معالجه نياز دارد و گفته بودند که ما تقصير نداريم دادستان است که اجازه نميدهد شما را معالجه کنيم و وقتی که من يکبار که به طور اتفاقی دادستان را در راهرو ديدم گفت نه من چنين چيزی نگفتم شما برو توبه کن که به من دروغ گفتی ، گفتم: آقای جعفری من دروغ نگفتم همکاران شما گفتند که شما اجازه نداديد ولی جوابی که قانع کننده باشد به من نداد.
خبرنگاران سبز/حقوق بشر/اخبار زندانیان سیاسی:
فاطمه الوندی، مادر مهدی محموديان زندانی عقيدتی که از شهريور ۸۸ در منزل اش توسط نيروهای امنيتی به جرم افشاکردن جنايات بازداشتگاه کهريزک بازداشت شده بود، به کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران گفت فرزندش به بيماری صرع در زندان مواجه شده و در وضعيت ناگوار جسمانی و روحی به سر می برد.

او به کمپين گفت: «همانطور که خودتان هم آگاه هستيد مهدی بر اثر همان فشارها ، شکنجه های روحی و جسمی که در انفرادی به او داده شد ريه اش آسيب جدی ديد و تقريبا" يک ريه اش از بين رفته است . ۶ ماه پيش دکتر پزشک قانونی اعلام کرد که او بايد سريعا به بيمارستان اعزام و معالجه شود که اينها اصلا قبول نکردن و مرخصی هم به او ندادند و با پيگيريهای مستمر ما و مراجعه به همه مسئولين نظام دکتر مغز و اعصاب و دکتر داخلی آمدند و او را ويزيت کردند و تشخيص دادن که بايد اسکن مغز شده و قلبش نيز به طور جدی مورد معاينه قرار گيرد.»

نيروهای امنيتی نظام جمهوری اسلامی با شکنجه های قرون وسطی بيشتر زندانيان عقيدتی سياسی را با عنوان هواخوری در فصل زمستان بدون لباس در محيط آزاد ساعت ها نکه می دارند که بر اثر همين شکنجه های غير انسانی مهدی محموديان دچار برنشيت شده است . از همه بدتر اينکه نيروهای امنيتی و مسئولين زندان حتی به زندانيانی که دچار بيماری حاد شده اند نيز مرخصی استعلاجی نمی دهند . زندانی سياسی دگمه چی ماه پيش بر اثر همين شکنجه ها و توجه نکردن مسئولين زندان به بيماری سرطان وی، جان عزيز خود را از دست داد.

مادر مهدی محموديان در خصوص چگونگی ابتلا پسرش به بيماری صرع گفت :« زمانی که در اوين زندانی بود و زير شکنجه بود به آنفلانزا مبتلا می شود و دکترزندان دو عدد آمپول پنيسيلين يک ميليون دويست برايش تجويزمی کند که هر دو آمپول را همزمان برايش تزريق کردند در همان زمان دچار تشنج شده و بيهوش می شود.پس از آن وقتی من به ملاقاتش رفتم دوستانش گفتند که خانم محموديان، مهدی رامانند شيشه نوشابه چندين بار تکان داديم تا بهوش آمد چون ميخواستيم پنيسيلينی که به او تزريق کرده بودند از اين طريق حل شود، از همان زمان به بعد هم به طور مرتب بيهوش می شود حالا چه آمپولی بوده با چه محتوياتی من نميدانم.»

مادر مهدی محموديان گفت :« سوم بهمن ماه ۱۲ ساعت بيهوش بوده است يعنی ۱۲ ساعت ، ۸ساعت، ۱۰ ساعت … در زمانهای مختلف بيهوش ميشود ، و از حدود دو يا سه ماه پيش که به او دارو دادند هنوز بيهوش نشده است. در حال حاضر داروهايی که مصرف می کند را دکتر زندان تجويز کرده است چون اجازه ندادند دکتر ديگری او را ويزيت کند حالا نميدانم اين داروها نتيجه بخش خواهند بود يا نه.»

مادر مهدی محموديان با اشاره به اينکه مهدی بعد از دستگيری يک مدت اوين بوده پس از آن به زندان کجويی و سپس از فروردين سال گذشته به زندان رجايی شهر منتقل شده است افزود : «تلفن که ندارند ، ملاقات حضوری ندارند ، ۶ تا دستگاه ردياب موبايل در زندان نصب شده است به همين دليل تمامی زندانيان رجايی شهر سالن ۱۲ يا حالت تهوع دارند يا دچار سر گيجه های شديد ميشوند.»

وی در ادامه درخصوص محدوديت های اعمال شده در داخل زندان گفت : «از همه چيز محرومشان کرده اند تلفن ، ملاقات حضوری ، مطالعه حتی کتاب و قرآن ، تنها روزنامه هايی در اختيار آنان قرار می گيرد که خود مسئولين زندان انتخاب کرده اند و هيچ چيزی که بتوانند اوقات خود را با آن بگذرانند در اختيارشان قرار نمی دهند،از نظريه تغذيه نيز خيلی در مضيقه و فشار هستند. مدت چهار ماه است که ملاقاتها تنها به صورت کابينی انجام می شود و تلفنها هم مدت ۴ ماه است که قطع شده ، يعنی تنها دلخوشی خانواده ها تلفنهای کوتاه فرزندانشان بود که آنهم متوقف شد .

همچنين ملاقاتها هفتگی است اما يک هفته مردانه و هفته بعد زنانه است ،زندانيان عادی ملاقات حضوری دارند فقط زندانيان سياسی هستند که ملاقات حضوری ندارند ،همه زندانيان سياسی را در سالن ۱۲ قرار داده اند به طوری که با هيچکس تماس نداشته باشند حتی نگهبانها هم ديگر نمی توانند حتی يک سلام عليک جزيی با زندانيان داشته باشند و گفته شده که اينها خطرناکند برای همين در يک سالن جداگانه قرارشان داده اند،که کوچکترين تماسی نيز با زندانيان عادی نداشته باشند. پسرم از زمان دستگيری تا کنون که ۲ سال ميشود علی رغم پيگيريهای مستمر من نتوانسته است به مرخصی بيايد علی رغم اينکه آقايان اعلام می کنند که هيچکس بدون مرخصی نبوده است ولی فرزندان ما هيچکدام به مرخصی نيامده اند در حالی که مدت حبس برخی ۴ سال ، ۵ سال و برخی ديگر، ۲ سال بوده است اما هيچکدام از آنها هنوز به مرخصی نيامده اند.»

مادر مهدی محموديان باا شاره به اينکه برای مرخصی مهدی به دادگاه انقلاب مراجعه کرده است افزود : «دادگاه انقلاب گفت اصلا به من مربوط نيست به دادستان مربوط می شود ، وقتی به زندان اوين مراجعه کردم گفتند به دادگاه و دادسرا مربوط می شود به ما مربوط نيست ، زندان رجايی شهر هم که مراجعه کردم گفتند : مسائل زندانيان سياسی اصلا به ما مربوط نيست فقط به قوه قضاييه و دادسرا مربوط می شود دادسرا هم که مراجعه می کنم اصلا" به من جواب نميدهند.»

وی در ادامه گفت : «بخاطر بيماريش و درمان آن ،که می خواستم پيگيری کنم به امور شهروندان و سازمان زندانها وبسياری جاهای ديگر مراجعه کردم برای قوه قضاييه نامه فرستادم ولی هيچکس جواب مرا ندادند حتی مسخره و بی احترامی هم به من شد وتهديد کردند که برو چقدر حرف می زنی اگر زيادی حرف بزنی می گوييم سرباز تو را نيز زندانی کند ، گفتم مرا نيز ببريد من ترسی ندارم . حتی به وکيلش هم اجازه ملاقات با فرزندم را نمی دهند ، بارها مهدی درخواست ملاقات با وکيلش را داشته اما موافقت نکرده اند.»

فاطمه الوندی در ادامه به کمپين گفت : «در ماه رمضان به من گفتند اسمش در ليست مرخصی ها است وقتی من پيگير شدم گفتند نه تو دروغ ميگويی ما نگفتيم در حالی که خودشان به من گفته بودند که اسمش در ليست مرخصی ها است گفتند که ما به او مرخصی نمی دهيم ،سپس شخصا دو نامه برای رييس قضائيه فرستادم ولی هيچ جوابی نگرفتم ، به دادستان حد اقل ۳۰ نامه نوشتم اما هيچ جوابی نداد حتی يک بار دادستان اعلام کرده بود که چند تا از کارکنان زندان گفته اند مهدی به معالجه نياز دارد و گفته بودند که ما تقصير نداريم دادستان است که اجازه نميدهد شما را معالجه کنيم و وقتی که من يکبار که به طور اتفاقی دادستان را در راهرو ديدم گفت نه من چنين چيزی نگفتم شما برو توبه کن که به من دروغ گفتی ، گفتم: آقای جعفری من دروغ نگفتم همکاران شما گفتند که شما اجازه نداديد ولی جوابی که قانع کننده باشد به من نداد. به قيد وثيقه ممکن است به او مرخصی بدهند ولی درصد آن بسيار کم است و وثيقه ای را که آنها تقاضا می کنند آنقدر زياد است که از توان ما خارج است ،حتی اگر هم کم باشد باز هم از توان ما خارج است .»

وی در ادامه گفت :« آنها خيلی به زندانيان اصرار کرده اند که شما بياييد توبه نامه وعفو نامه بنويسيد که به شما مرخصی يا عفو بدهيم ولی اينها اينکار را نمی کنند و می گويند ما اشتباهی نکرديم که عفو بنويسيم ،ولی عفو هم از طرف اينها فکر نمی کنم صحت داشته باشد يعنی هيچکس اين قضيه را باور ندارد که در صورت نوشتن عفونامه اينها به کسی عفو دهند چون برخی از زندانيان نوشتند و به آنان عفو ندادند ،حتی کسانی بودند که در برخی از مراحل بازجويی عفو نامه نوشتن ولی زندانهای بلند مدت نيز نصيبشان شد ۶ سال ، ۷ سال و غيره،آنهايی هم که ننوشتن حسابشان روشن است .»

وی با اشاره به اينکه قضات پرونده اش آقای مقيسه ، آقای حاج محمدی و قاضی پرونده تجديد نظرش هم آقای زرگر بودند گفت :" که به ايشان نيز مراجعه کردم و گفتم واقعا بچه های ما بيگناه هستند شما پدری کن برايشان ، پسرم به معالجه نياز دارد و وی در پاسخ گفت نه فرزند تو مغزش بيمار است برويد و مغزش را معالجه کنيد و نتيجه تلاشهای من عکس بود وبه جای اينکه به ما روحيه دهند بدتر ما را ناميد کردند که برو فرزند تو بيمار است ديوانه است.»

مادر مهدی محموديان اضافه کرد : «مهدی در مورد ناراحتيهايش به هيچکس هيچ چيز نمی گويد تنها من زمانی که با او ملاقات دارم از چهره اش متوجه ميشوم و از او می پرسم آيا بيمار است ؟ اما او هميشه در پاسخ می گويد که حالش خيلی خوب است و خيلی هم راحت است ولی ما مشکلاتش را از دوستانش و خانواده های آنان می فهميم مثلا بعضی اوقات می گويند که وی امروز بيهوش شده است ، ضربان قلبش بالا رفته و فشار خونش افت کرده است ، روحيه اش خيلی عاليه فقط مشکلش اينست که از ظاهر سالم به نظر ميرسد اما از درون دارد از بين می رود و مثل شمع آب می شود و هيچکاری هم نمی توانيم برايش بکنيم.»

وی در ادامه گفت :«ما از سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشری خواهش می کنيم عمل کنند به داد فرزندان ما برسند ما هر چقدر به اينها گفتيم به داد فرزندان ما برسيد ، ماداريم فرزندانمان را از دست ميدهيم هيچکس پاسخگو نبود دولتها همه به مردمشان زور می گويند اما اين سازمان ملل و حقوق بشر است که بايد به داد فرزندان ما برسد ، به داد مردم مظلوم برسد .فرزندان مان را بيگناه و مظلومانه داريم از دست می دهيم.»

مادر مهدی محموديان افزود :"تنها به ظاهر قضيه توجه نکنند ، بی خبرميان مردم و زندانيان بروند چون به محضی که گفته می شود که امروز مثلا" سازمان ملل يا کسی برای بازديد ميخواهد بيايد ظاهر قضيه را آنقدر زيبا نشان می دهند که نمی گذارند کسی که ميآيد درون متن مردم ، زندانها ، زندانيان برود و مشکلات مردم را ببينند ، اينها ظاهر قضيه را زيبا می کنند و اطرافيان خودشان را آماده می کنند که اگر کسی برای بازديد آمد حقايق را نبيند و نمی گذارند که آنها از دل ما با خبر شوند و حقيقت را ببينند وقضيه را اينگونه به اتمام می رسانند. خواهش من از سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشری اينست که که به اين موضوع توجه داشته باشند و حرفهای مردم و زندانيان را مورد توجه قرار دهند.»


 
 

اگر جنبش سبز مرده است ، چرا کابوس آن، لحظه ای شما را رها نمی‌کند به گونه ای که کيهان نديده عرض می‌کنم شماره‌ای در ماه‌های اسارت اينجانب منتشر نشده است که در آن اتهاماتی متوجه سبزها نشده باشد؟به سرکوب تظاهرات در فرانسه اعتراض می کنيد، در حالی که حتی يک نفر هم کشته نشده، اما خود با ماشين از روی پيکر يک عزادار رد می شويد و ديگری را از پل به زمين پرتاب و فردی را که از نزديکان نامزد رقيبتان است ترور می‌کنيد؟
خبرنگاران سبز/سیاست:
مصطفی تاج زاده در اين نامه، با اشاره به اينکه در طول بازجويی های خود بارها از بازجوها خواسته است تا امکان مناظره بين او و حسين شريعتمداری را به عنوان نماينده جريانی که در صدد است تا تمام دستاوردهای ضد استبدادی و آزادی خواهانه ملت ايران از نهضت مشروطه تاکنون را از بين ببرد، فراهم کنند که تاکنون جوابی داده نشده است.

به گزارش تحول سبز، تاج زاده در نامه سرگشاده خود به شريعتمداری، به طرح سوالاتی چالشی که مسئولان از جواب دادن به آن طفره می روند اشاره کرده است. سوالاتی در مورد توهم فتنه انتخاباتی ، مشکلات اقتصادی، سياسی و اجتماعی و دانشگاهی . همچنين پفته است: پيشنهاد دادم که مناظره مکتوب آغاز شود و يک مقاله من بنويسم ، و کيهان شش روز فرصت برای نقدآن داشته باشد. بعد مقاله دوم و دوباره شش روز فرصت برای نويسندگان آن روزنامه محترم. به اين ترتيب علاقمندان با مطالعه مقالات و نقدها به قضاوت بهتری درباره ادعاهای ما و شما دست خواهند يافت.

تاج زاده در نامه سرگشاده خود به شريعتمداير، به طرح سوالاتی از اين دست پرداخته است:

متن کامل اولين نامه سيد مصطفی تاج زاده به شريعتمداری در ادامه می آيد:

جناب آقای حسين شريعتمداری
نماينده محترم ولی فقيه و سرپرست روزنامه کيهان

با سلام
از آن جا که فکر می کردم ممکن است فرصت کافی در ملاقات های هفتگی نداشته باشم تا نامه های سرگشاده ام را برای همسرم بخوانم که او بنويسد، از مشاراليها خواهش کردم تعدادی از مقالاتم را که در ايام مرخصی از زندان نوشته ام و قصد انتشار مستقل آن ها را داشتم به نامه سرگشاده به جنابعالی تبديل کند تا شايد راه گفت و گوی دوطرفه باز شود.

روشن است که اگر زمان ملاقات های ما اندکی بيشتر بود، می توانستم درباره همه موضوعات مورد نظرم برای مناظره مکتوب که در پايان همين نامه عناوين آن ها را متذکر شده ام، برای شما بنويسم علت انتخاب مناظره مکتوب آن است که من از سه سال پيش تا کنون بارها جنابعالی را به گفتگو و مناظره دعوت کرده‌ام، اما هرگز با پاسخ مثبت آن جناب مواجه نشده‌ام.

مقاله اينجانب با نام "منطق آقای شريعتمداری"، در روزنامه اعتماد ملی يک ماه قبل از انتخابات خرداد ۸۸ نيز نتوانست قلم فعال شما را به يک مناظره مکتوب ترغيب نمايد. با وجود اين، هنگامی که به شکل غير قانونی در سلول انفرادی در بازداشتگاه "۲الف" اوين (قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران) به سر می بردم ، به بازجوی پنجم خود پيشنهاد کردم برای روشن شدن بسياری از مسائل حاد و جاری ، چه خوب است آقای شريعتمداری را دعوت کنيد تا من با وی در حضور شما در همين زندان به گفت و شنودی چند ساعته بنشينم. قضاوت نهايی نيز درباره مواضع و موضوعات به عهده حاضران (بازجويان) باشد که آن پيشنهاد نيز تحقق نيافت.

پس از آزادی موقت از زندان در نشستی با کارشناس ارشد اطلاعات سپاه و مسئول بازجوها، به مناسبت بحثی که بين ما درباره انتخابات رياست جمهوری دهم و تخلف‌ها و تقلب‌ها در گرفت، اعلام کردم من آماده‌ام با هر کسی که آنان معرفی کنند، درباره انتخابات ۸۸ در صدا وسيما به مناظره بنشينم. پيشنهاد من در آن جلسه نيز جنابعالی بوديد، زيرا شما را سخنگوی يک جريان فکری و سياسی می‌دانم که با وجود اقليت بودن ، مقدرات کشور را به طور کامل در دست گرفته و در صدد است تمام دستاوردهای ضد استبدادی و آزادی خواهانه ملت ايران از نهضت مشروطه تاکنون را از بين ببرد. به علاوه جنابعالی به علت سوابق و روابط‌تان، مدعی هستيد که از نيمه پنهان منتقدان و حوادث و صد البته توطئه‌ها آگاهيد و بسياری از وقايع را پيش بينی می‌کنيد. بنابراين مناظره با چنين شخصی می‌تواند رافع بسياری از شائبه‌ها و روشنگر حقايق بسياری باشد.

به هرحال وی در جواب من گفت: آقای شريعتمداری در نوشتن تبحر بيشتری دارد تا در گفت و شنود رو در رو. گفتم: اشکال ندارد، من حاضرم با ايشان به صورت مکتوب مناظره کنم. يک مقاله من می‌نويسم، ايشان آن را نقد کند يا بر عکس. ماحصل هر چه باشد، در روزنامه کيهان، به شرط عدم اعمال سانسور منتشر شود. البته اين نکته را نيز اضافه کردم که آقای شريعتمداری مدت‌هاست اعتماد به نفس خود را از دست داده و من مطمئنم وی پيشنهاد اخير را نيز رد خواهد کرد. کارشناس ارشد اطلاعات سپاه پرسيد: آيا از قول شما اين مطلب را به آقای شريعتمداری بگويم؟ پاسخ من روشن بود: بگوييد، ولی قطعا جواب منفی خواهيد شنيد و افزودم: آقای شريعتمداری هم دانش و قلم خوبی دارد و هم در گفتگو حاضر جواب و مسلط است ، ولی در دو سه سال اخير حاضر نشده است به مناظره با من تن در دهد.

نه اين که مناظره کننده خوبی نيست و نه من فرد عجيب و غريبی هستم و در مناظره هماوردی ندارم. من همان تاج زاده قديمم ، با همان ضعف‌ها و قوت‌هايم، اما آنچه تغيير کرده و موجب شده است آقای شريعتمداری اعتماد به نفس خود را از دست بدهد، اين است که احساس می‌کند که جز ادعاها و اتهام‌های تکراری تهی از حقيقت و غير قابل اثبات ، حرفی برای گفتن ندارد، علاوه بر اين با تناقض‌های زيادی مواجه است که اثبات هر ادعا مستلزم نفی اتهام ديگر اوست. به هر حال آن پيشنهاد نيز مورد استقبال قرار نگرفت.

باری من آمادگی ام را برای مناظره اعلام کرده ام. در زندان باشد يا در هر جای ديگر؛ آزاد يا تحت الحفظ، برايم فرقی نمی کند. به سند و مدرک نيز نياز ندارم. زيرا تقريبا يقين دارم استدلال‌های شما همان‌هاست که هميشه بوده. اگر غير از اين بود در صدا و سيمايی که به ارگان جناح متبوع شما بدل شده و منعکس کننده ديدگاه‌های ملت ايران با همه تنوع و تکثرش نيست، حتما تغييری مشاهده می‌شد و حرف جديدی به ميان می‌آمد.اتهامات بی پايه که از روز اول بازداشت‌ها در ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ متوجه فعالان ستادهای انتخاباتی منتقد نامزد جناح حاکم شد، چنان سست و ناموجه بود که دوستان شما حتی در احکام دادگاه‌های نمايشی خويش نيز حاضر به تکرار آنها نشدند. اصرار معدودی از اصولگراها که هنوز همچون شما فکر می‌کنند – مانند آقايان حسينيان، عباسی، کوچک زاده، رسايی، الله کرم و شجونی- بر تکرار چنين اتهاماتی در صدا و سيما بيانگر آن است که سخن تازه‌ای در کار نيست.

من پيشنهاد دارم که مناظره مکتوب آغاز شود و يک مقاله من بنويسم ، و کيهان شش روز فرصت برای نقدآن داشته باشد. بعد مقاله دوم و دوباره شش روز فرصت برای نويسندگان آن روزنامه محترم. به اين ترتيب علاقمندان با مطالعه مقالات و نقدها به قضاوت بهتری درباره ادعاهای ما و شما دست خواهند يافت. با آنکه پاسخ شما به اين پيشنهاد نيز برای من از پيش روشن بود که استقبال نخواهيد کرد، اما به همان علت پيش گفته (نمايندگی از يک جريان فکری و سياسی مؤثر در سرنوشت کشور) تصميم گرفتم با ارسال اين نامه و تقاضا برای انتشار بدون سانسور آن در کيهان ، مناظره را يک جانبه آغاز کنم. اميدوارم واکنش شما به اين اقدام مثبت باشد.

تنها خواست من انتشار کامل نامه‌هايم، بی کم و کاست است و هرگز گله نخواهم کرد که پس از انتشار يک نامه، هر تعداد مقاله که لازم می‌دانيد در نقد آن منتشر کنيد و هر وقت احساس کرديد که موضوع مورد بحث برای خوانندگان محترم خود کاملا روشن شده است، نامه بعدی را منتشر و سپس آن را نقد کنيد و مطمئن باشيد من حتی اگر در زندان باشم و روزنامه کيهان دراختيار نداشته باشم تا نقدهای نامه هايم را ببينم، باز حاضر به ادامه مناظره خواهم بود، چون متأسفانه يا خوشبختانه، از ديدگاه‌ها و مواضع کليشه‌ای جنابعالی و دوستانتان که از فرط تکرار کهنه می‌نمايد، کم و بيش آگاهم. اميدوارم از انتشار نامه‌های من يا نقد آنها با اين بهانه که فلانی مجرم و زندانی است خودداری نکنيد، چرا که چنين اقدامی به جای آنکه شما را در موضع برتر بنشاند، مبين منطق و ادعاهای سست جنابعالی خواهد بود. به خصوص که من حاضرم بی هيچ پيش شرطی به هر سؤال و ادعای شما- اگر احيانا جنابعالی مايل باشيد که مناظره را آغاز کنيد- پاسخ دهم. متقابلا انتظار دارم درباره نامه‌ها و موضوعات مورد نظر من نيز نظرات صريح خود را بيان نماييد.

جناب آقای شريعتمداری

با کمال تأسف بايد بگويم جنابعالی در دوران سرپرستی خود، در روزنامه کيهان سرنوشت غم بار بزرگترين مؤسسه مطبوعاتی کشور را به جايی کشانده‌ايد که نه تنها پرتيراژترين روزنامه ميهن را منتشر نمی‌کنيد، بلکه در يک قلم تيراژ روزنامه همشهری که در دوره آقای کرباسچی تأسيس شد، به تنهايی ده برابر کيهان است! چنانچه مشتاق برون‌رفت از اين بن بست و وضعيت رو به اضمحلال هستيد، چاره کار رها کردن بولتن نويسی و قرار دادن روزنامه کيهان در جايگاه اوليه خود است. يکی از روش‌های جذاب نمودن کيهان درج همين مناظره‌ها در آن جريده محترم است. افزون بر آن فردی که مواضع و ديدگاه‌های خود را کاملا منطبق بر حق و حقيقت می‌بيند و همه منتقدان را منحرف می‌خواند و شعارش "بصيرت" است، نبايد از گفتگو هراسی داشته باشد. اينگونه نيست؟

جناب آقای شريعتمداری

برای اينکه در آغاز مناظره و در همين نامه، ادعايی غيرمسئولانه درباره تناقض‌های فراوان بين گفتار و رفتار جنابعالی مطرح نکرده باشم و مناظره را عملا آغاز نمايم، به چند تناقض اشاره و سپس موضوعات پيشنهادی خود را برای تداوم مناظره اعلام می‌کنم. هر عنوانی را بپسنديد يا در اولويت قرار دهيد، در همان زمينه با شما مکاتبه خواهم کرد. چنانچه موضوعی را خود جنابعالی پيشنهاد کنيد، به آن خواهم پرداخت. من با هر اما و اگر شما همراهی می‌کنم مگر با سانسور نامه‌هايم. فکر نمی‌کنم اين درخواست نامعقولی باشد، هست؟

برای آغاز مناظره از جنابعالی می‌پرسم که با وجود اعلام مکرر اتکای جناح حاکم به حمايت آگاهانه اکثريت قاطع ملت ايران، چرا رفتارتان درست در نقطه مقابل ادعای مذکور است؟ همچون اقليتی نگران از آينده که از سايه خود نيز می‌ترسيد. اگر ايرانيان را بصيرترين مردم دنيا می خوانيد، چرا همزمان می کوشيد تمام مجاری اطلاع رسانی آزاد و قانونی را به روی آنان ببنديد؟ اگر اين ملت "بصيرترين" است، چرا تا روی کار آمدن آقای احمدی نژاد، به زعم شما به کسانی رأی داده است که يا منحرف بوده‌اند يا جاسوس يا خائن؟

چنانچه دائم تکرار می‌کنيد که حقايق مربوط به انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن کاملا روشن شده است، چرا وقتی را هرچند اندک به منتقدان خود که در حقيقت مخالف تک حزبی و تک صدايی شدن جمهوری اسلامی ايران هستند، اختصاص نمی دهيد تا در صدا و سيما که طبق قانون و عرف عقل بايد ملی باشد، با مردم سخن بگويند؟ اگر مدعی پشتيبانی اکثريت مردم از دولت کنونی هستيد، چرا به منتقدان سياست‌های جاری کشور اجازه نمی‌دهيد که حتی در اتوبان تهران-کرج يک اجتماع مسالمت‌آميز و آرام برگزار کنند؟ در کجای دنيا مخالفان را خس و خاشاک خوانده، اما نسبت آنان با انتخابات آزاد، مانند نسبت جن و بسم‌الله است؟ چرا اين فرصت را برای همگان فراهم نمی‌کنيد تا در يک انتخابات صد در صد آزاد، بی پايگاهی منتقدان روشن شود؟

اگر منتقدان يکه سالاری در ايران فتنه گرند و مستقيم يا غيرمستقيم آلت دست بيگانه، چرا می‌گويند محاکمه آنان موجب قهرمان شدنشان می‌شود؟ بصيرترين مردم جهان، فتنه‌گران درحال محاکمه را قهرمان ملی می خوانند؟ چرا دم از نهضت توليد علم می زنيد و همزمان در صدد مهار کردن و در نهايت تعطيلی علوم اجتماعی و انسانی برآمده‌ايد و برای حدود دو ميليون دانشجو دغدغه و نگرانی ايجاد می‌کنيد؟ اگر نسل جوان کنونی را آگاه تر و مصمم تر و اميدوارتر از نسل انقلاب می‌دانيد، چرا ايران در صدر کشورهای معتاد جهان است و با کمال تأسف جوانان، آسيب پذيرترين قشرها در اين زمينه به شمار می‌روند؟ اگر کشور در حال پيشرفت سريع اقتصادی است، چرا دولت مانع انتشار آمارهای مربوطه می‌شود؟ چرا در زمينه فرار مغزها و سرمايه ها جزو ده کشور اول دنيا هستيم؟

اگر ايرانيان بهترين مردم طول تاريخ اند، چرا روزانه آنان را تحقير می کنيد و چرا آقای مصباح يزدی وضعيت فرهنگی را در جمهوری اسلامی ايران (که آقای احمدی نژاد تشکيل آن را آرزوی همه انبياء و اولياء در طول تاريخ و نتيجه زحمات و مجاهدت‌های آنان می‌خواند که صالحان عالم در آرزوی نفس کشيدن در آن هستند(۲۲/۸/۸۸))، بدتر از زمان شاه می‌خواند؟ چرا در دوره‌ای که از درآمدهای افسانه‌ای فروش نفت بهره‌مند شده‌ايم، بيکاری ، گرانی، رشوه، فسادهای حکومتی و نااميدی نسبت به آينده حرف اول را می زند؟

چرا وقتی به نقض حقوق بشر در امريکا و کانادا و فرانسه اعتراض می‌کنيد، آن را دخالت در امور داخلی آن کشورها نخوانده، اما متقابلا اعتراض آنان را به نقض حقوق بشر در ايران دخالت در امور داخلی کشورمان می‌دانيد و قربانيان را وابسته به بيگانگان می‌خوانيد؟ به سرکوب تظاهرات در فرانسه اعتراض می کنيد، در حالی که حتی يک نفر هم کشته نشده، اما خود با ماشين از روی پيکر يک عزادار رد می شويد و ديگری را از پل به زمين پرتاب و فردی را که از نزديکان نامزد رقيبتان است ترور می‌کنيد؟ اگر جنبش سبز مرده است ، چرا کابوس آن، لحظه ای شما را رها نمی‌کند به گونه ای که کيهان نديده عرض می‌کنم شماره‌ای در ماه‌های اسارت اينجانب منتشر نشده است که در آن اتهاماتی متوجه سبزها نشده باشد؟ راستی چرا رئيس دولت اصولگرا و منصف و متعادل که چندی پيش جايزه برترين منتقد را به شما داد، امسال اعلام کرد: "من کيهان نمی خوانم"؟

جناب آقای شريعتمداری

من به تناسب درباره تک تک موارد فوق نکاتی را متذکر خواهم شد تا معلوم شود که چرا حتی بازجوهايم ، البته پس از طی مراحل اوليه، حاضر نبودند از موضع کيهان دفاع کنند. اکنون صرفا فهرست موضوعاتی را که تصور می‌کنم جنابعالی نيز آنها را ارزيابی می‌کنيد و در هر صورت بحث درباره آنها را برای جامعه مفيد می‌دانم، اعلام می کنم و منتظر نظرات کارشناسانه جنابعالی خواهم ماند:

۱- درباره "دشمن" و "دشمن شناسی" که شاکله هميشگی کيهانيان است.
۲- قانون اساسی و تفاسير "طالبانی" يا «دموکراتيک» از اسلام، حکومت اسلامی و حقوق مردم.
۳- ما و شما و نظام ستم شاهی
۴- انتخابات رياست جمهوری دهم و حوادث قبل از انتخابات، روز انتخابات و پس از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸
۵- ابعاد و نتايج دخالت نظاميان در عرصه های سياسی ، انتخاباتی ، اقتصادی ، فرهنگی ، آموزشی و بين المللی
۶- علل فروپاشی اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی
۷- ما و شما و استانداردهای دوگانه
۸- پيامدهای ملی و بين‌المللی اجرای احکامی همچون سنگسار، قطع يد و پرت کردن از روی کوه برای اسلام و مسلمانان
۹- حجاب اجباری؛ هزينه‌ها و فايده‌ها
۱۰- وعده های امام خمينی قبل از پيروزی انقلاب و وضعيت کنونی ما و آسيب های تهديد کننده نظام سياسی
۱۱- وحدت ملی و راه‌های کسب و تداوم آن

با احترام
سيد مصطفی تاجزاده

 
 

ميرحسين موسوی و زهرا رهنورد از ۲۵ بهمن سال گذشته در بازداشت خانگی به سر می برند. آنها پيش از درگذشت پدر آقای موسوی، تنها يکبار در حضور ماموران امنيتی و در شرايطی خاص با يکی از دختران خود ملاقات کرده بودند.ا
خبرنگاران سبز/سياست/اخبار رهبران سبز:
حبیبی موسوی، پدر شهيد موسوی در مصاحبه با "روز" از تماس تلفنی ميرحسين موسوی و زهرا رهنورد خبر می دهد و می گويد آنها همچنان در منزل خود در حصر هستند و روحيه هر دو بسيار عالی است.ا

همسر خواهر ميرحسين موسوی می افزايد که آخرين بار بر سر پيکر پدر ميرحسين موسوی، او و همسرش را ديده اند و پس از آن ملاقاتی نبوده.ا
آقای حبيبی موسوی، پدر دو شهيد است؛ يکی از فرزندانش در جنگ ايران و عراق و ديگر فرزندش، روز عاشورای سال گذشته و در جريان اعتراضات مردمی به انتخابات مخدوش ۲۲ خرداد شهيد شده اند. خود او هم در جريان مراسم تشييع پيکر ميراسماعيل موسوی، پدر ميرحسين موسوی به اتفاق چند تن ديگر از اعضای خانواده موسوی مورد ضرب شتم قرار گرفته و بازداشت شده بود.

پدر شهيد موسوی در پاسخ به سئوال خبرنگار "روز" درباره آخرين وضعيت موسوی و زهرا رهنورد می گويد: سر پيکر پدرشان که آنها را آوردند بعد از آن ديگر آنها را نديده ايم اما ديروز تماس تلفنی گرفته بودند و هم آقای موسوی و هم خانم رهنورد با ما صحبت کردند.ا

آقای حبيبی موسوی می گويد که ميرحسين موسوی و همسرش در اين تماس تلفنی، تنها به احوالپرسی با خواهر و بستگان خود پرداخته اند و هيچ صحبت ديگری مطرح نشده است.ا

او در عين حال وضعيت روحی نخست وزير زمان جنگ و خانم رهنورد را عالی توصيف می کند و می گويد: وضع روحی هر دو خيلی عالی است و تا جايی که ما ميدانيم سالم هستند.ا

پدر شهيد موسوی همچنين درباره آخرين وضعيت آنها می گويد: همان وضعيت قبلی را دارند و تا جايی که بنده اطلاع دارم در خانه خودشان به سر می برند.ا

پيش از اين نيز خديجه موسوی خامنه، خواهر ميرحسين موسوی در مصاحبه با "روز" روحيه برادر و همسر برادرش را مقاوم و خوب توصيف کرده و گفته بود: مهندس راه درست را می رود و توکلش بر خداست. وقتی آدم ميداند که راهش حق است و راه درست را می رود، تحمل دردها و سختی ها، آسان می شود و خدا هم کمک ميکند.ا

ميرحسين موسوی و زهرا رهنورد از ۲۵ بهمن سال گذشته در بازداشت خانگی به سر می برند. آنها پيش از درگذشت پدر آقای موسوی، تنها يکبار در حضور ماموران امنيتی و در شرايطی خاص با يکی از دختران خود ملاقات کرده بودند.ا

 
 

فاطمه کروبی بعد از ۷۱ روز تحمل بازداشت و حبس خانگی جهت پیگیری امور درمانی از حبس خارج شد.
خبرنگاران سبز/جامعه/اخبار رهبران سبز:
۷۱ روز است که رهبران جنبش سبز در بازداشت به سر می برند و نه شورای هماهنگی راه سبز اميد حرکت قابل تقديری برای نشان دادن اعتراض انجامداده است و نه حاميان جنبش سبز . هر چند با همت فعالين دانشجويی و رسانه های سبز ، ابتکار سه شنبه های اعتراضی عملی شد و نتيجه آن همراهی شهرستان های ديگر کشور با جنبش سبز بود ولی ازآن به بعد جنبش تنها در محيط وب خلاصه شده است و هيچ راهکار عملی مناسبی معين نشده است.

سحام نيوز گزارش داده است فاطمه کروبی به همراه شيخ مهدی کروبی که از روز ۲۱ بهمن در بازداشت و حبس خانگی به سرمی برد جهت پيگيری امور درمانی از حبس خارج شده است. فاطمه کروبی که مدت هاست با ممانعت نيروهای امنيتی برای پيگيری درمان خود روبرو بوده است، سرانجام پس از ۷۱ روز توانست برای انجام معاينات پزشکی از حبس خانگی خارج گردد. وی به همراه همسرش مهدی کروبی از تاريخ ۲۱ بهمن ۱۳۸۹ در حبس خانگی قرار گرفته اند.

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته