-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

Lastest News from Shahrgon for 04/30/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سيامک پورزند، از سال ۱۳۸۰ تحت فشار نهادهای امنيتی جمهوری اسلامی و به  دور از خانواده‌اش در ايران زندگی می‌کرد و طی اين مدت هرگز اجازه خروج از کشور را نيافت.

سيامک پورزند متولد سال ۱۳۱۰ است و فعاليت های خود را در روزنامه‌نگاری در سال ۱۳۳۱ با روزنامه باختر امروز به مديريت حسين فاطمی آغاز کرد.

siamak

سيامک پورزند، از جمله «قربانيان پروژه‌های اعتراف‌سازی» دستگاه های اطلاعاتی در ايران به شمار می‌رود که در اواخر پاييز ۱۳۸۰ بازداشت شد.

بنابر گزارش ها ، وی در يکی از بازداشتگاه‌های مخفی مجموعه‌ای از نهادهای امنيتی که در آن سال‌ها با عنوان کلی «دستگاه اطلاعات موازی» عليه جنبش اصلاح‌طلبی، دولت محمد خاتمی و روشنفکران و هنرمندان فعاليت می‌کردند، ماه‌ها در سلول انفرادی، «شکنجه‌های جسمی و روحی» را تحمل کرد.

سيامک پورزند پس از نزديک به يک سال که به کلی از حق داشتن وکيل و ملاقات با خانواده و همچنين همسرش مهرانگيز کار، وکيل حقوقدان و فعال حقوق بشر محروم بود در نهايت به «اعترافات اجباری» وادار شد.

فيلم اعترافات اجباری آقای پورزند ماه‌ها بعد در اواخر تابستان سال ۸۱ بارها از تلويزيون رسمی جمهوری اسلامی پخش شد و اعترافات اجباری سيامک پورزند حتی مورد استناد آيت‌الله علی خامنه‌ای نيز قرار گرفت.

وی پس از آن در دادگاهی غيرعلنی محاکمه و به هشت سال زندان محکوم شد اما مدتی بعد به علت وخامت حال او که در ۷۱ سالگی همچنان در بازداشت بود به بيمارستان منتقل و تحت تدابير امنيتی به منزلش منتقل شد.

در اسفند سال ۸۲ و در جريان بازداشت شماری از نويسندگان و منتقدان سينمايی سيامک پورزند بار ديگر بازداشت و به زندان اوين منتقل شد و ماه‌ها بعد در حالی از زندان آزاد شد که همسرش مهرانگيز کار و دخترانش پس از ماجرای بازداشت او، مجبور به ترک وطن شده بودند.

طی سال های اخير سيامک پورزند به دليل شرايطی که در آن قرار داشت به شدت بيمار شد.

-- رادیو فردا


 


 

خانم فرمند از خودتون صحبت کنید. از تخصص،‌ کشش و علاقه تان به این کار و اینکه چه نقشی در این برنامه دارید؟

من لیسانس عروسکی از دانشکده هنرهای دراماتیک تهران دارم.  اون موقع که در ایران بودم یک مقدار زیادی کار برای تلویزیون ایران انجام داده‌بودم.  در سریال‌های عروسکی کار کرده بودم.  توی فیلم بازی کرده بودم.  کار دوبله انجام داده بودم.  کارهایی که به اصطلاح مربوط به تئاتر و سینما و اینا بود زیاد انجام داده بودم.  الان نزدیک به ۲۵ ساله که دارم کار موسیقی انجام می‌دهم.

چه نوع موسیقی؟

موسیقی سنتی.  من ردیف آوازی را درس می‌دهم.  سابقه خیلی طولانی درس دادن را دارم که از ونکوور شروع نکردم.  لیسانس آماری از دانشگاه ملی ایران را دارم ، بعد دوباره کنکور دانشگاه دادم و در رشته نمایش عروسکی هنرهای دراماتیک قبول شدم و لیسانسم را در رشته دراماتیک گرفتم.  هی شروع کردم کارهای مختلف انجام دادن.  کار دوبله عروسکی، گریم چهره عروسک، بازیگری و کارگردانی و . . .

چه فیلم‌هایی را دوبله کردید؟

بیشتر فیلم‌های عروسکی کار خودم را.  و اولین کار خانم رخشان بنی‌اعتماد را که البته وقتی می‌خواستند تز دانشگاهشون رو ارایه بدهند، نقش اول زنشون را من بازی کردم که تز دانشگاهشون بود. و بعد از آن یک کار سایه انجام دادم. سالها با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری داشتم و برای اولین بار سایه رنگی را در ایران کار کردم و قبل از من آقای کشاورز کار کرده بودند که ایشان هم لیسانس رشته عروسکی هستند و کار سیاه و سفید لاک پشتی که با دو تا پرنده‌ دوست مییشه و چوب را می‌گیره و پرواز می کنند و وقتی لاک پشت حرف می‌زنند پرت می‌شه.  ایشان این کار رو سیاه و سفید انجام داده‌بود. 

چه سالی بود؟

سال ۶۵ بود.  خوب می‌دونید در آن سالها از جهت کار کردن موقعییت خیلی بدی بود. ولی من اینقدر عاشق بودم که حتی در آن سال‌ها هم دوست داشتم کار کنم.  سریال «قصه‌های ما» که ۳۶ قسمتی بود، خودم تمام کار آن را انجام دادم.

قصه‌های ما در ایران پخش شده

بله.  از شبکه پنج تلویزیون

در واقعه یک سریال هفتگی بود.

بله، ۳۶ قسمت بود.  هفته‌ای یک بار در برنامه کودک.  کارگردانش خودم بودم.  سناریستش خودم بودم.  دکور خودم ساختم.  دوبله چندتا از عروسکها را خودم به عهده داشتم.  فقط یک گروه کارگردانی تلویزیون که کار کارگردانی پشت دوربین انجام می‌داد از تلویزیون بود.  این سریال خیلی موفقی بود که از تلویزیون پخش می‌شد. قبل از آن من روی یک سریال دیگر کار می‌کردم با آقای جعفریان.  اون سریال صد قسمتی بود.

آن هم عروسکی بود؟

بله، همه عروسکی بودن.  دو تا کار صحنه‌ای خودم را با خانم هایده حائری (ایشون یکی از استادهای دانشگاه هستند) انجام دادم.  ایشان هنوز هم در ایران تدریس می‌کنند و کارگردان هستند.

منظورتان از صحنه، صحنه تئاتر است؟

بله.  منظورم صحنه تئاتر است. دو تا کار با ایشون انجام دادیم.  یکی زنان ترورا بود و یکی هم قصه لی‌لی حوضحک که برای کودکان انجام می‌دادیم. من اصولا گرایش کارم بیشتر در بخش موسیقی بودم یعنی دوست داشتم که موسیقی رو کار کنم.  بعد از این که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم رفتم و مدرس شدم.  همکاری‌ام را با دانشگاه سوره شروع کردم.  در کلاس‌های آزاد دانشگاه سوره، من برای خانم‌ها ردیف‌های آوازی درس می‌دادم و استاد سروستانی هم کلاس‌های آقایون را داشتند. 

ردیف‌های آوازی را کجا و نزد کی آموختید؟

من یک پنج سال پیش خانم ملکی کار می‌کردم.   بعد از آن دوره به اصطلاح عالی را با آقای مهدی فلاح گذراندم.  یک دوره کامل نوارهای قمر را کار کردم.  یک دوره کامل نوارهای استاد بنان را کار کردم.  خودم هم تک تک شروع کردم به شاگرد گرفتن.  چون همیشه اعتقادم به اینه که؛ کسی می‌تونه مدرس بشه که یکی یکی با شاگردهای خودش تجربه کنه.  و تا وقتی که آدم با شاگرد تک به تک کار نکنه، واقعا به اون جایی که بتونه خودش درک صحیحی از موسیقی داشته باشه، نمی رسه. 

شما اجرای موسیقی‌ای که شعر و آهنگ آن برای صدای شما ساخته شده باشه، اجرا کردید؟

وقتی که به خانم‌ها اجازه دادند که فقط برای خانم‌ها کنسرت بدهند، بله.  به عنوان مثال یک کنسرت در فرهنگسرای شفق اجرا کردم که کنسرت لری بود.  بعد همون کنسرت لری را همینجا در ونکوور هم اجرا کردم.

این کنسرت لری رو که اجرا کردید،  شعر و آواز آن محلی لری بود؟

ـ بله

ولی موسیقی فولکلور که متعلق به کسی نیست و همه می‌توانند آن را اجرا کنند؟

بله.  من با آقای فرجی که در ایران بهترین نوازنده‌ی کمانچه هستند، مدتی همکاری کردم و از آنجایی که ایشان هم لر هستند کلمه به کلمه این کلام را به من یاد دادند که لری را به چه شکل باید بخوانم.   من به یاد می‌آورم که تصنیف‌ها را ایشان خواندند و من یاد گرفتم که چگونه بخوانم.  در بخشی از کار که لری بود یک هفته مانده بود به اجرا به ایشان گفتم کمی هم شعر برای من بنویسید که من به لری بخوانم.  با همان لهجه‌ی شیرین خودشان گفتند خانم حالا کاری نکنید آبروی ما را ببرید.  همان طور که می‌دانید موسیقی لرستان بر پایه‌ی ماهور است و من گفتم خوب من دستگاه ماهور را بلدم بخوانم، حالا کلام آن به جای این که فارسی باشد لری است.  حالا شما بنویسید من سعی می‌کنم و از آن جایی که صدای خودشان فوق‌العاده زیباست، گفتم اگر من نتوانستم شما بخوانید.  در نهایت من ظرف سه روز آوازها را کاملا بلد بودم و خواندم.  به هر حال من چندین کنسرت به این صورت در ایران اجرا کردم که خوب خوشبتخانه هیچ اتفاقی هم نیفتاد و خیلی هم خوب اجرا شد.

الان در ونکوور چه می‌کنید؟

ـ من یازده سال هست که آمده‌ام اینجا.  در ایران معمولا پنج روز هفته از هشت صبح تا هشت شب من یک روند درس می‌دادم.  دو رشته را درس می‌دادم.  یکی موسیقی و دیگری هم Makeup Artist.

پنج سال شاگرد خصوصی آقای نصرت‌اله کریمی بودم و چهره‌شناسی را با ایشان کار کردم که جزو افتخارات من است و سه سال هم شاگرد خانم مهین میهن بودم.  بعد از آن من همیشه این دو رشته را در دانشگاه و فرهنگ‌سراها تدریس کرده‌ام. بعد از آن من آمدم ونکوور و هیچ کاری غیر از موسیقی و تدریس آن، انجام ندادم.  خوب این جا می‌دانید، اکثر آدم‌ها دو شغله هستند ولی راستش من هیچ وقت راضی نشدم که کار دیگری انجام بدهم و با وجود برخی سختی‌ها، باز ترجیح داده‌ام که فقط این کار را انجام بدهم.  تعداد زیادی شاگرد را به مرحله‌ای رسانده‌ام که الان یکی از آن‌ها اولین کلیپ تلویزیونی‌اش را ساخته و آقای کامل علیپور از آهنگسازهای بسیار خوب ما برای ایشان هم یک آهنگ ساخته‌اند و روی یک آلبوم هم دارند با آقای بهمنش کار می‌کنند و به زودی آلبومشان بیرون می‌آید.  و دو تا دیگر از شاگردانم نیز به زودی قصد دارند آلبومشان را بیرون بدهند.

انگیزه‌ها و جرقه‌های اولیه اجرای «آتش بدون دود» در ونکوور چگونه اتفاق افتاد؟

اگر خاطرتون باشه دو سال پیش من در ونکوور یک کنسرتی داشتم که خیلی هم خوب بود و با استقبال روبرو شده بود.  بعد از آن من تصورم این بود که ما توانایی آن را داریم که یک کاری مثلا غیر از اجرای یک کنسرت ساده را به روی صحنه ببریم.  بهتره که اگر آدم توانایی‌اش را داره، یک کار فرهنگی انجام بده.  حالا فقط منجصر به اجرای صرف کنسرت و موسیقی و این داستان‌ها نباشه.  چون من دارم یک کار سی‌دی رو روی یک آلبوم را با آقای روهام بهمنش انجام می‌دهم و کار آهنگسازی ایشان را هم دوست دارم و باب سلیقه من هم هست، با ایشان تماس گرفتم و پیشنهاد یک نشستی را دادم. در آن نشست به ایشان گفتم من دلم می‌خواهد یک کاری را انجام بدهیم که شکل و شیوه‌ی همیشگی و معمولی را نداشته باشه.  دلم می‌خواهد یک کاری غیر از این کارهای معمول اجرا بکنیم.  چیزی نزدیک به دو سه ساعت با همدیگر صحبت کردیم که یک کاری بکنم تا بخشی از نمایش‌رو هم بتوانیم در این برنامه موسیقی بگنجانیم.  به اصطلاح یک کار سازی و ارکستری.  حتا نظرمان این بود که یک کار عروسکی موزیکال نیز در این اجرا داشته باشیم.

نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که یکی از رمان‌های به اصطلاح ارزشمند ایرانی را انتخاب کنیم و شروع کنیم ‌روی این رمان کار کردن و آن را تبدیل کنیم به یک متن دراماتیکی که بشود به شکل نمایشنامه کار کرد. در نتیجه ما کتاب «آتش بدون دود» نادر ابراهیمی را انتخاب کردیم.  قبل از این که اصلا تصمیم‌گیری پیرامون این رمان بشود، من خودم این کتاب را بیش از ۷ بار خوانده بودم.  یعنی جلد اول این کتاب از نظر من بسیار زیبا و گیراست که آقای ابراهیمی قبل از انقلاب نوشته بودن که یک سریال تلویزیونی هم از روی آن به اسم آتش بدون دود درست شده بود.   

خوب من نمایشنامه‌نویسی خوانده بودم و آقای بهمنش هم چون رشته شان نمایشنامه‌نویسی بود، ما این کتاب را به نمایشنامه تبدیل ‌کردیم، ولی تصمیم گرفتیم که حالا یک جورایی از یک سری نقاشی‌های توی این کتاب بتوانیم استفاده بکنیم که حالت مصور داشته باشه و بشه از این شیوه‌ هم توی این کار استفاده شود. 

بعد از آقای افشین سبوکی دعوت کردیم که تصویرگری این کار را به عهده بگیرند. ایشان هم آمدند و کتاب را به ایشان دادیم و وقتی انتخاب ما را توی کار دیدند، قول همکاری را به ما دادند.  در این کتاب دو قبیله است که دشمن همدیگه هستند و دوشخصیت برجسته دارد که با هم صحبت می‌کنند.  رسم ترکمن‌ها این جوری است که دختر رو از یک قبیله دیگر می‌دزدند و به چادر خودشان می‌برند.  بعد با آقای حقیقی تماس گرفتیم و اون جاهایی که شخصیت زن این کتاب – سولماز- هست قرار شد که من بخوانم و هرچی که به اصطلاح شخصیت مرد این کتاب - گلن - است از آقای حقیقی دعوت کردیم که ایشان بخوانند.  در جلسه‌ای که با ایشان داشتیم و کتاب را به ایشان دادیم، خواندند و خیلی خوششان آمد که قبول کردند با ما همکاری داشته باشند.Group_Studio_small

من تصورم این بود که برنامه شما اجرای یک کنسرت موسیقی است ولی پس از چاپ آگهی، ازمحتوای آن متوجه می‌شوم که این برنامه فراتر از یک کنسرت است. در نتیجه سئوال من این است که این برنامه چگونه ارائه خواهد شد؟ آیا راوی هم دارید؟

بله، راوی هم داریم.  ما خیلی گشتیم تا فردی را پیدا کنیم که فن قصه‌گویی را بلد باشه.  چون خوش صدا بودن به تنهایی کافی نیست.  با خانم طه یک جلسه گذاشتیم و ایشون هم کتاب را خواندند و خیلی خوششان آمد و طی جلسات بسیار بسیار طولانی راجع به متن، گروه پنج نفری تشکیل دادیم و شروع کردیم به کار کردن.  متن را تیکه تیکه می‌نوشتیم و خانم طه، که دکترای ادبیات فارسی را دارند جملات متن را تصحیح می‌کردند.  جالب اینجاست؛ شعرهایی که خانم طه انتخاب کردند براساس داستان کتاب گفته شده‌است.

در واقع انتخاب نکردند بلکه براساس متن داستان، شعر سرودند.

بله اصلا ایشان شعر را سروده‌اند.  یعنی دقیقا به یه جای داستان رسیدیم که حالا قرار است مثلا سولماز نشسته و داره فکر می‌کنه، اون فکر سولماز، این جا به صورت شعر، توسط خانم طه سروده شده‌است.  این بخش را اگر دقیقا شما گوش کنید، انگار دارید داستان را گوش می‌کنید که در آن چه اتفاقی افتاده است.

یک سری جاهارو خوب آقای حقیقی می‌خوانند و یک سری جاها را من تنها می‌خوانم و خیلی جاهارو ما دوصدایی با هم می‌خوانیم.  جاهایی که مثلا فرض کنید که بیشتر حالت عمومی دارد.

این شیوه خواندن به چه صورت اجرا می‌شود؟ به صورت دستگاههای ایرانی است؟

بله. دستگاههای ایرانی

چه دستگاه‌هایی؟

دقیقا هم نمی‌شود گفت که دستگاههای ایرانیه.  یک تلفیقی از موسیقی خارجی و موسیقی ایرانی است. شما وقتی می‌شینید توی سالن و موسیقی را گوش می‌دهید صرفا موسیقی سنتی نیست و موسیقی مثلا غربی هم نیست.  یک فیوژن است.  فرض کنید یک چیزی تلفیقی از این دو کار می‌باشد.  ما احتیاج داشتیم از اول راوی هم باشه که بعد دعوت کردیم از آقای مهدی سررشته‌داری.  ایشان توی کتاب نشر گویا در آمریکا کار می‌کنند و یکسری کارهای ادبیاتی دیگر هم انجام داده‌اند مثلا شعرهای سهراب سپهری را اجرا کرده‌اند.  آقای سررشته‌داری بعد از خواندن متن، قول همکاری دادند و به نظر من ایشون بسیار زیبا نقش راوی را اجرا کردند و ما این جا یک مقداری روی آن افکت  گذاشتیم که فرض کنید وقتی راجع به مثلا شب داره صحبت می‌شه یک صدایی مثلاً جیرجیرک و اینا رو، روی آن کار کردیم. 

کاری که قرار است روی صحنه برود در واقع چقدر در آن آواز و موسیقی هست و چه میزان حرکت؟

ـ ما حرکتی روی صحنه نداریم.

مدت آن چقدر است؟

ـ فکر می‌کنم که دو بخش است و هر بخشی بین ۴۵ تا ۵۰ دقیقه.

از این ۴۵ تا ۵۰ دقیقه چقدر ما موسیقی داریم؟

ـ فکر می‌کنم که شاید تقسیم بر سه باشد.  چون همانوقت که راوی قصه را می‌گوید شما تصویرها را روی صحنه می‌بینید و طبق همان چیزی که راوی تعریف می‌کند این تصویرها یک به یک عوض می‌شود و تمام آن‌ها زیرنویس انگلیسی دارد.  جاهایی که می‌بایست طبق شعرهایی که خانم طه گفته‌اند پیش برویم، قرار است توسط من و آقای حقیقی خوانده شود.  ما از یک سری موسیقی‌های کوتاه هم استفاده کرده‌ایم.  مثلا این جا که راوی می‌گوید پنج بهار گذشت، برای این که نشان بدهیم که این داستان تا این جا که آمده یک فاصله‌ای دارد و فصل بندی شده است، برای آنجا هم یک موسیقی‌های کوتاهی داریم.

شما در ابتدا گفتید که این کتاب را خوانده بودید و معرفی کرده بودید که اجرا بشود.   چرا این کتاب؟  چه چیزی در این کتاب هست که شما از بین  کتاب‌های . . .

من خودم به شخصه قلم آقای ابراهیمی را خیلی دوست دارم.  نحوه‌ی کار کردن ایشان را خیلی می‌پسندم و جملاتشان را خیلی دوست دارم و کتاب ایشان به نظر من خیلی راحت اجازه می‌دهد که ما بتوانیم این رمان را تبدیل به کار دراماتیک کنیم.  من این ویژه‌گی را در این کتاب دیدم.  حالا ممکن است که رمان‌های خیلی بیشتری هم باشد ولی این که بتوانیم آن را به این زیبایی تبدیل به متن دراماتیک شود و بخواهید این را کار کنید در این کتاب بسیار قوی بود.

یعنی از نظر اجرا قوی بوده.  معنی منظورتان این است که این رمان راحت‌تر می‌توانسته به این شکل اجرا و ارائه شود؟

یکی این و یکی هم این که مسائلی که الان همه با آن مواجه هستند (ایرانی‌ها) در این کتاب ازقوم ترکمن صحبت می‌شود.  ما هیچ کدام ترکمن نیستیم ولی از طریق این کتاب که مربوط به قوم ترکمن هست، شاید ما به هرحال خواسته‌ایم که یک مقداری حرف بزنیم.

موسیقی‌های این برنامه کار خودتان است؟ 

تمام موسیقی آن را آقای بهمنش ساخته‌اند.

این موسیقی آیا موزیک متن است یا موسیقی همراه با کلام ؟

ـ بعضی جاها همراه با کلام است و بعضی جاها بدون کلام.

شما این کار را در چه ژانر هنری قرار میدهید؟

ببینید این کار نه تئاتر است، چون ما روی صحنه حرکتی نداریم، نه اپراست، چون به شیوه‌ی اپرایی نمی‌خوانیم.  کار سنتی نیست چون به شکل سنتی خوانده نمی‌شود.  غربی هم نیست چون به شکل غربی هم خوانده نمی‌شود.

امیر حقیقی: از نظر شکل، موسیقی‌اش به نوعی می‌شود گفت موسیقی تلفیقی است منتها نه به آن رسمی که ما می‌بینیم. یک دو طرف خیلی قوی یک جاهایی همدیگر را ملاقات می‌کنند، یک مقدار ادغام می‌کنند و بعد جدا می‌شوند.  در واقع هارمونی که وجود دارد و آقای بهمنش از آن استفاده کرده‌اند خوب یک هارمونی غربی است.  اصولا ما در موسیقی سنتی‌امان هارمونی به آن صورت نداریم.  بعد سازهایی که استفاده می‌شود، باز یک وجهه و عنصر دیگری از موسیقی غربی است ولی در عین حال آن فرمت و شکلی که حالت سنتی داشته باشد، ندارد.  اما ما تا آنجایی که ممکن است، این آهنگ‌ها را در واقع با صدای ایرانی و سنتی می‌خوانیم نه با صدای پاپ نه با صدای غربی و نه با صدای اپرایی.  با صدایی که داریم یک تصنیف ایرانی معمولی را می‌خوانیم.

شما در واقع وقتی صحبت از موسیقی سنتی می‌کنید، موسیقی ایرانی را فقط در سنتی می‌بینید یا می‌شود به موسیقی ایرانی تقسیم بندی و تنوع بیشتری هم بدهیم؟

امیر حقیقی:  البته.  آن جایی که موسیقی سنتی اشاره می‌کنیم منظورم دقیقا موسیقی سنتی است و آنجایی که می‌گویم موسیقی ایرانی، ما اشکالی را می‌بینیم یا صداهایی را می‌شنویم و ترکیب‌هایی را می‌بینیم که حالت ایرانی دارد حالا نه الزاما موسیقی سنتی.  ولی آن چه را من باید اشاره کنم تا آنجایی که من حس می‌کنم، آقای بهمنش سعی کرده‌اند حتی‌المقدور حالت‌های ایرانی‌تری یعنی نزدیک‌تر به سنتی خواندن باشد، موسیقی ملی‌امان باشد تا به موسیقی ملودی‌ها.  و طرز خواندن ما شباهتی ندارد به موسیقی پاپ به آن معنا یا موسیقی غربی.  چون همان طور که خودتان بهتر می‌دانید وقتی می‌خوانیم هر کدام از ما یک استایل Style خاصی داریم.  شما وقتی محلی یا فولکلوریک می‌خواند یک حس و یک زنگ صدای دیگری دارد.  پاپ می‌خوانید، اصلا تلفظ کلمات فرق می‌کند تا سنتی.  سنتی یک توتالیته‌ی دیگری دارد و ما با آن حالت طبیعی‌ای که من و خانم فرمند می‌خوانیم، همان حالت را اجرا می‌کنیم.

یعنی حالت سنتی؟

امیر حقیقی: بیشتر سنتی است و یک مقداری هم جاهایی که تحریری انجام می‌شود چون آواز به آن صورت ندارد.  یعنی بداهه‌خوانی (Improvisation) دارد ولی خیلی خیلی کم است.  به این صورت فرمت و شکل موسیقی سنتی ندارد که خوب حالا چهار مضراب زده می‌شود و پیش درآمد چهار مضراب آواز خوانده بشود برای ده دقیقه یا یک ربع بعداً برویم به یک قطعه رنگی و یا تصنیف و این‌ها.  اصلا این حالت را ندارد و سازهای ایرانی خیلی کمتر آن کارهایی را می‌کنند که در موسیقی سنتی انجام می‌دهند.  ولی به راحتی شما می‌بینید این تلفیق و دست به دست دادن شکل موسیقی و تکنیک موسیقی غربی و ملودی‌ها و رنگ‌ها و موتیوهای موسیقی خودمان.  و هر دو نوع ساز را.  و همان طور که قبلا هم گفتم مجددا هم اشاره کنم که خواندن کاملا ایرانی است و چون من موسیقی غربی هم کار کرده‌ام این دو را کاملا از هم جدا می‌کنم.  اصلا رنگ صدا عوض می‌شود وقتی که شما می‌خواهید غربی بخوانید.


 


بسم الله الرحمن الرحیم

ماجرای برکناری وزیر اطلاعات توسط احمدی نژاد و دستور رهبری مبنی بر ابقای وی بازتاب گسترده ای در محافل سیاسی داخل و خارج کشور داشته است. اگر چه تغییر پی در پی وزیران و مدیران اجرایی کشور در دولت نهم و پس از آن به یک امر معمول تبدیل شده، اما ماجرای وزیر اطلاعات با موارد مشابه گذشته تفاوتی اساسی دارد. زیرا موارد گذشته از بی کفایتی و کم ظرفیتی مدیریت اجرایی کشور و چالش های موجود در سطوح میانی قدرت حکایت می کرد و این ماجرا مولود تضادها و چالش های آخرین مراحل روند استحاله نظام جمهوری اسلامی به سوی حکومت مطلقه فردی است .

در میان وزارت خانه هایی که طی شش سال گذشته دستخوش تغییرات گسترده شده اند وزارت اطلاعات جایگاه ویژه ای دارد. برکناری محسنی اژه ای از وزارت اطلاعات و سرپرستی آن توسط رئیس دولت نهم به روشنی حکایت از آن داشت که احمدی نژاد به این وزارت به چشمی دیگر می نگرد. براساس اطلاعات موثق آقای احمدی نژاد در مدت سرپرستی خود در وزارت اطلاعات پس از محسنی اژه ای با حضور مستمر در این وزارت خانه علاوه بر تصفیه گسترده معاونان و مدیران این وزارت، به طور ویژه وقت خود را به مطالعه پرونده های رقبای اصول گرای خود و جمع آوری مدارک و اسناد علیه ایشان اختصاص داده بود . باند احمدی نژاد با حذف محسنی اژه ای و انتخاب مصلحی به ریاست این وزارت راه تسلط کامل بر دستگاه امنیتی رسمی کشور و بهره برداری از آن برای تفوق اطلاعاتی امنیتی بر باندهای رقیب خود در حاکمیت را هموار می دید، اما آن چه از نگاه قدرت طلب و خود شیفته احمدی نژاد پنهان مانده بود، این بود که در ساختی از قدرت که رئیس دولت قرار است نقش ریاست دفتر را ایفا کند، استقلال وی در تصمیم گیری راجع به دستگاه امنیتی رسمی کشور و تسلط وی بر این دستگاه هرگز از سوی رهبری پذیرفته نخواهد شد و از این نظر هیچ فرقی نمی کند محسنی اژه ای در رأس این وزارت باشد یا مصلحی. در ادامه ماجرا، عدم تأمین انتظارات باند احمدی نژاد از سوی مصلحی، به تدریج ادامه همکاری با وی را غیر ممکن می ساخت.

اما نظر به اهمیت دستگاه امنیتی کشور و با توجه به روند شتابناک تحولات سال های اخیر در تبدیل جمهوریت به حکومت مطلقه فردی، برخلاف پیش بینی احمدی نژاد تکرار تجربه برکناری وزیر امور خارجه در مورد وزیر اطلاعات، ممکن نبود. ماجرای پرتنش بازگشت مصلحی به وزارت اطلاعات پس از برکناری وی و واکنش بخش های مختلف حاکمیت کنونی در حمایت از اقدام رهبری، البته بیانگر تفرقه و اختلاف در حاکمیتی است که با شعار ضرورت حاکمیت منسجم و یکپارچه برای خدمت به مردم و با حذف اصلاح طلبان از حاکمیت به میدان آمد و اکنون به یکی از نامنسجم ترین و بحران خیزترین حاکمیت های سیاسی ایران تبدیل شده است، اما به گمان ما این اختلاف و تفرقه کاملاً جنبه فرعی دارد و خود معلول و مرحله ای از اجرای پروژه تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت مطلقه فردی است که از سال ها قبل آغاز شد و خاتمی با اعلام این که «می خواهند رئیس جمهور تدارکاتچی باشد» از آن یاد کرد و نمایندگان مجلس ششم در تحصن خود با عنوان «هدم اساس جمهوریت نظام» نسبت بدان هشدار دادند. مطابق این طرح ، تفکیک و استقلال قوای سه گانه و انتخابات آزاد و سالم که لازمه جمهوریت نظام است منتفی و قانون اساسی بلاموضوع شده و رؤسای قوا به عنوان رؤسای دفاتر مقام فراقانونی رهبری انجام وظیفه می کنند. برای اجرای این طرح کلیه نیروهای بالقوه یا بالفعل موجود در ساختارهای حقیقی و حقوقی قدرت که می توانستند مانع شکل گیری حکومت مطلقه فردی باشند، می بایست از میان برداشته و یا تضعیف شوند. اصلاح طلبان مدافع جمهوریت نظام باید از حاکمیت حذف شوند، مرجعیت و روحانیت مستقل باید منزوی و ساکت شود، حوزه های علمیه تحت تسلط و کنترل حاکمیت در آیند، هاشمی رفسنجانی باید از ساختار قدرت حذف و یا در حاشیه قرار گیرد،شخصیت ها و چهره های باسابقه و خدوم کشور و انقلاب که با این روند موافقتی ندارند و یا حاضر به تأیید آن نیستند، به گناه بی بصیرتی باید منزوی شوند، احزاب و تشکل های سیاسی و مدنی مستقل باید منحل و یا به شدت سرکوب شوند، مطبوعات مستقل باید از بین بروند، دانشگاه ها باید کاملاً تحت کنترل در آمده و بافت دانشگاه اعم از ترکیب اساتید و دانشجویان باید به نفع اراده قدرت مطلقه تغییر کند و .... برای انجام این مأموریت مهم به فرد یا مجموعه ای نیاز بود که ضمن فقدان پایگاه و پشتوانه اجتماعی که بعدها بتواند خود مشکل آفرین شود، از جسارت و بلندپروازی لازم نیز برخوردار باشد و آقای احمدی نژاد گزینه ای مناسب برای طی این دوره گذار بود.

طی شش سال گذشته احمدی نژاد به لطف حمایت مطلق و غیر مشروط رهبری و نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی و بهره مندی از تمامی امکانات مالی، سیاسی و اجرایی این مأموریت را به نحو احسن به انجام رسانید. او در این مسیر از هیچ فرصتی برای حذف کانون ها و موانع بالقوه و بالفعل فراروی حکومت مطلقه فردی و فراهم آوردن زمینه مداخلات فراقانونی رهبری و تبدیل نقض قانون اساسی از استثناء به یک قاعده و امری عادی و پذیرفته شده فروگذار نکرد، تا آن جا که در ماجرای برکناری مصلحی از وزارت اطلاعات و ابقای وی به دستور رهبری آن چه که کمترین توجهات را به خود جلب کرد، نقض آشکار قانون اساسی و استقلال قوای مجریه و مقننه بود. این روند وقتی با ماجراهایی نظیر فیلم «ظهور نزدیک است» و داستان های مضحکی مانند داستان تولد رهبری و کرنش های مهوعی نظیر افتادن آقای مصباح به پای ایشان و کفش بوسی و تعریف و تمجید هایی نظیر بالاتر بودن شأن ایشان از سید خراسانی و ... همراه می شود، بدون این که کمترین واکنشی از انکار و تقبیح و تکذیب را در پی داشته باشد، از مراحل پایانی طرح استبداد مطلقه فردی به نام دین خبر می دهد.heidar_moslehi

بدیهی است با اعلام استعفای مصلحی و پذیرش آن از سوی احمدی نژاد، مصلحی دیگر قانوناً وزیر نیست و در صورت اصرار بر ادامه ریاست وی در وزارت اطلاعات، به موجب قانون اساسی باید جهت اخذ رأی اعتماد به مجلس معرفی شود.

ابقای مصلحی به وزارت اطلاعات پس از برکناری وی به وسیله رهبری نقض آشکار اصول 87، 103، 104، 105 و 106 قانون اساسی در موردصلاحیت های قانونی مجلس و اختیارات رئیس دولت است. به نظرسبزها دولتی که خود محصول نقض قانون اساسی و تقلب و دست برد به رأی ملت است و نیز عامل نقض مکرر قانون اساسی است، طبیعتاً نه توان دفاع از اختیارات قانونی خود را دارد و نه عزم و اراده ای برای عمل به سوگند خود در پاسداری از قانون اساسی. همچنین از مجلسی که اکثریت قاطع آن را راهیافتگان انتخاباتی نمایشی تشکیل می دهد، به هیچ وجه نباید تعجب کرد اگر برای حمایت از اقدامی که نقض آشکار صلاحیت ها و اختیارت مسلم قانونی خویش است، نامه ای با امضای دویست و ده راهیافته صادر کند. این واقعیت به همان اندازه که تعجب برانگیز نیست، تأسف بار است زیرا تعطیل کامل جمهوریت و استقرار حکومت مطلقه فردی را هشدار می دهد.

نکته مهم و اساسی فوق در کوران بحث ها و تحلیل ها در باره واقعی بودن و یا نبودن این اختلاف و عمق و دامنه آن به فراموشی سپرده شده است. این ماجرا چه واقعی و چه غیر واقعی باشد و در ادامه چه به تضعیف احمدی نژاد و احتمالاً حذف تدریجی و یا دفعی وی از قدرت بینجامد چه نینجامد، واقعیت تلخ موجود در عرصه سیاست و قدرت ایران کنونی را تغییر نمی دهد و نمی تواند تأمین کننده مطالبات جنبش مردمی سبز ایران باشد، زیرا در هر دو طرف این ماجرا آن چه که مطرح نیست رعایت قانون اساسی و احترام به میثاق ملی و مطالبات به حق ملت است. این روند چنان که از حکم ابقای مصلحی و نادیده گرفتن صلاحیت ها و اختیارات مجلس و دولت پیداست، به سوی بلا موضوع شدن قانون اساسی و تکمیل پروزه تک پایه شدن قدرت و محو کامل جمهوریت نظام پیش می رود، حال آن که حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خود و اجرای بی تنازل قانون اساسی در رأس مطالبات جنبش سبز قرار دارد.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران از همه دلسوزان و ملتزمان به جمهوریت واسلامیت نظام مصرانه می خواهد در برابر نقض آشکار قانون اساسی، جمهوریت نظام و نادیده گرفتن صلاحیت های مجلسی که به تعبیر بنیانگزار جمهوری اسلامی می بایست در رأس امور باشد، ساکت ننشینند.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ( شاخه خارج کشور)

۹ اردیبهشت ۱۳۹۰


 


ما شهروندان کانادا روز دوشنبه ۲ ماه می برای انتخاب نخست وزیر کانادا به پای صندوق‌های رای می‌رویم تا رهبر یکی از احزاب شرکت کننده در انتخابات را بر مسند قدرت اجرایی کشور بنشانیم. سهم من و ما از شهروندانی ایرانی تبار کانادا در این انتخاب چه میزان است؟ آیا دوباره حزبی بر سر قدرت سیاسی و اجرایی کشور کانادا خواهد آمد که نگرانی ما و اکثریت خانواده‌های کانادایی را به دنبال خواهد داشت که سیاست‌هایش بار دیگر کانادا را درگیر مانورهای نظامی و حضور در کشورهایی مانند افغانستان، لیبی و ... ‌نماید و جان فرزندانمان و مردم بیدفاع آن مناطق را با مخاطره مرگ روبرو سازد؟!

چه میزان از آرای ما می تواند در تعدیل نگرانی‌های جامعه کانادایی نقش ایفا کند و چه جایگاهی می‌تواند برای ایرانی تباران در انتخاب درست‌تر و شایسته‌تر نخست وزیر کانادا رقم بزند؟ جامعه ما در این ماراتن انتخاباتی چند متر را دویده و باری از تلاش‌های نفس‌گیر دیگر جوامع و شهروندان کانادایی را به دوش کشیده و به آنها در حضور و همراهی در این راه، اطمینان خاطر داده‌است؟

تشکیل فضای گفت و شنید با نامزدهای انتخاباتی از سوی نهادهای ایرانی و امکان رو در رویی با نمایندگان احزاب، با استقبال عده‌ای از ایرانیان روبرو شد اما براستی رای من و ما به طرفداری از کدام نماینده پارلمان در صندوق‌های آرا ریخته شده یا می‌شود؟! گزینش ما در این انتخاب چیست؟

من باور دارم که ایرانی تباران، چشم‌پوشی و بی حرمتی هیچ یک از احزاب نسبت به خود و تبارشان را بر نمی‌تابند و حداقل برخورد منطقی این خواهد بود که به این نماینده و حزب‌اش به مدنی‌ترین شیوه پاسخ بدهند. عدم حضور نماینده حزب حاکم در جلسه نهادهای ایرانی تحت عنوان «همه کاندیداها»، از پیش رای ایرانی تباران علیه خود را باطل اعلام کرده‌است. اما اینکه چرا نمایندگانی از یک حزب، با قاطعیت برنامه‌ی از پیش تعیین شده را لغو می‌کنند، دلیل آن روشن است. ذهنیت غالب در جامعه ما عموماً عدم حضور در انتخابات کانادا است که در واقع از نقطه نظر این حزب به عنوان نیرویی خنثی ارزیابی می‌شود. نمایندگان این حزب به این عدم حضور نیاز هم دارند تا آرای طرفداران شرکت‌کننده‌اش، حفظ و با همان ارقام نسبتاً محدود و همیشگی، رسیدن به پیروزی بدون دغدغه در منطقه خود را فراهم آورد. این جا و آنجا نیز می‌شنویم که حزب حاکم خود را از پیش برنده این انتخابات می‌داند. اما چگونه می توان کفه ترازو را به سود این یا آن حزب تغییر داد و روند آن را به هم ریخت.

من بارها گفته‌ام و می‌گویم خودمان را به حساب آوریم و با حضورمان در انتخابات فدرال، استانی، شهرداری‌ها و شرکت در سرشماری نفوس کانادا - که هر ۵ سال یکبار اتفاق می‌افتد و امسال نیز در تاریخ ۲ تا ۹ می ۲۰۱۱ صورت می گیرد - به بهبود شرایط زندگی‌ خود و دیگر جوامع شهروند این کشور، نقش ایفا کنیم. درک نیازهای روحی و معنوی و مراقبت از بزرگسالان، گسترش آموزش و پرورش، افزایش حداقل دستمزدها، تقویت و بهبود بهداشت و رفاه همگانی، کاهش مالیات، ایفای نقش موثر در محکومیت دولت‌های دیکتاتور و خودکامه، ایجاد امکانات برای پناه دادن به فعالان حقوق بشر در کشورهایی با سیستم مذهبی - استبدادی از جمله ایران، و تسهیل در صدور ویزای خانواده‌ها و امکان دیدار مهاجرین ایرانی با پدران و مادران و عزیزان خود که به دلیل اعتراض به نقض خشن حقوق بشر در ایران، قادر به سفر به کشور مادری خود نیستند از جمله مسائلی است که می تواند مورد قضاوت در انتخاب نامزدهای انتخاباتی قرار گیرد.

حضور نمایندگان احزاب در مراسم‌ ایرانی، تنها برای تشکیل صف طویل عکس گرفتن با آنها نیست. اجرای رقص و معرفی فرهنگ غذایی و سنن ما به این نمایندگان هیچ مشکلی را از خواست‌های جامعه ما حل نمی‌کند. ما خود هیزم تبلیغاتی بی جیره و مواجب را برای اینگونه نمایندگان فراهم نسازیم. با رفتن به دفترهای نمایندگی احزاب و طرح سئوال و پیگیری خواست‌های منطقی، حداقل کاری است که می‌توان انجام داد و در مقابل دریافت پاسخ بی اما و اگر به خواست‌های منطقی خود و تلاش نمایندگان برای تحقق بخشیدن آنها، می‌تواند چراغ راه ما در انتخاب این یا آن نماینده حزبی شود. نمایندگانی که انتظار حمایت و دریافت رای از جامعه ما را دارند، باید قاعده بازی با جامعه ایرانی را به خوبی بیاموزند و در جهت برآوردن نیازهای این جامعه گام بردارند.

با امید به اینکه حضور ما در انتخابات اخیر، ضمن همراهی و همگامی با همه شهروندان کانادا منجر به روی کار آمدن نخست وزیری شایسته، و از سویی نیز آزمونی برای جامعه ایرانی تبار و نقش تعیین کننده‌گی آن در این راه باشد.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به shahrgon-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به shahrgon@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته