-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 04/29/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



شیرین عبادی از زمانی می گوید که ۳۱ ساله و یک قاضی در تهران بود. «آن زمان واقعا فکر می کردم جمهوری اسلامی با خود استقلال و آزادی به همراه می آورد.» این حس آن قدر جدی بود که او در حرکت انقلابی ها به سمت وزارت دادگستری حاضر شد و آن حرکت بالاخره به نتیجه رسید و شاه سرنگون شده و آیت الله روح الله خمینی رهبر انقلاب شد.

خانم عبادی در کتاب «قفس طلایی» که قرار است هفته آینده روانه بازار شود نوشته است: «بر سر ایران محبوب ما چه می آید؟ هیچ کس نمی دانست. اما آینده خیلی امیدواری با خود به همراه داشت.»

اما آن طور که آینده رقم خورد، مشخص شد که قرار است افراط گرایی دینی قرن هفتم حاکم شود و بی محابا سرکوب سیاسی به همراه داشته باشد. برنده جایزه صلح نوبل که امروز ۶۳ ساله است و مدافع کسانی که مورد آزار رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفته اند، دیگر فردی انقلابی نیست. هرچند هنوز جدی، صریح و شجاع است. اما در این روزگاری که ناآرامی های مردمی شمال آفریقا و خاورمیانه را فراگرفته، او با احتیاط بیشتر به تغییر و انقلاب ایران نگاه می کند.

خانم عبادی می گوید: «برخی فکر می کنند ما قانون اساسی ایران را دور انداخته ایم و با قانون اساسی جدیدی آمده ایم که معنایش انقلاب است. هرچند من باور ندارم قانون اساسی فعلی دموکراتیک است، اما به راه های عملی و امکان پذیر نگاه می کنم. بالاخره ما باید قدرت را به مردم بسپاریم.»

خانم عبادی طی دو گفت وگو در نیویورک و واشینگتن که با حضور مترجم انجام شد، گفت که از سناریویی مشابه آن چه قذافی در لیبی انجام داد در مورد ایران هراس دارد. «چرا که رهبران ایران هرگونه خطری مقابل حاکمیت خود را با خونریزی شدید پاسخ می دهند و من طرفدار راهی بدون خونریزی هستم. من مدافع حقوق بشر هستم و از همین رو دنبال راهی نیستم که به مردم آسیب برساند.»

خانم عبادی ترجیح می دهد نظام سیاسی ایران را متوجه همان حقوقی کند که در قانون اساسی فعلی وجود دارد و آن ها چشم هایشان را روی آن بسته اند. برای مثال حقوق اقلیت ها مانند آذری ها و بلوچ ها و عرب ها و دیگر اقلیت ها که بتوانند زبان مادری خود را به فرزندانشان بیاموزند. وی می گوید: «این نخستین قدم است که بخواهیم چنین قانون هایی اجرا شوند. پس از آن طبیعتا مردم قدرتمند تر خواهند شد و می توانند قدم های بعدی را دنبال کنند.»

این وکیل راه قدم های کوچک و نه خیزش های بلند را در پی گرفته است. طرفداران خمینی در سال ۱۹۸۰ به جرم زن بودن او را از دادگستری بیرون انداختند ولی در سال های ۱۹۹۰ عبادی وکالت را شروع کرد و دفاع از حقوق کودکان، پناهندگان و زنان را به عهده گرفت. وی پرونده روشنفکران و دانشجویان و کسانی که رژیم به عنوان ضد انقلاب تحت تعقیب قرار می داد را به عهده گرفت. پس از آن هم وارد پرونده ای چون قتل های زنجیره ای و یا کشته شدگان حوادث کوی دانشگاه شد.

در همین حوزه کاری بود که در سال ۲۰۰۰ برای ۲۳ روز به زندان افتاد که تقریبا زندگی خود را برسر آن گذاشت. همان سال فهمید که در فهرستی که برای قتل های زنجیره ای روی آن کار می کرد، نام او هم در فهرست کسانی بود که باید کشته می شدند. پیش از اجرای این فرمان، محمد خاتمی رییس جمهوری وقت جلوی این جریان را گرفت. حالا و با گذشت ده سال از آن زمان، او تقریبا در تبعید زندگی می کند و بیشتر وقت خود را در آتلانتا می گذراند. از ترس دستگیری و تعقیب و آزار، از ژوئن ۲۰۰۹ که از کشور خارج شده دیگر به ایران برنگشته است. همسر و خواهرش که هنوز در ایران هستند، به قصد فشار آوردن به او دستگیر و به زندان افتاده اند. هر دو از زندان آزاد شده اند ولی نمی توانند کشور را ترک کنند.

خانم عبادی هرچند محاسبات خودش را دارد و به عنوان کسی که دادگاه ها و وزارتخانه های ایران را بارها شاهد و در آن حاضر بوده، معتقد است تغییر باید از درون سیستم روی دهد. از این نظر او هم دیدگاهی مشابه میرحسین موسوی و مهدی کروبی را دارد که از شاخص ترین رهبران معترضان در ایران هستند و هر دو مقامات رسمی و عالی نظام بوده اند. هر دو در انتخابات دو سال پیش شرکت کردند و پس از انتخاباتی که محمود احمدی نژاد آن را دزدید، به نماد خواستار اصلاح جدی در کشور و نه بروز انقلاب، تبدیل شدند.

هر دو البته از زمانی که برای همدردی و همراهی با انقلابیون تونس و مصر درخواست تظاهرات کردند، در حصر خانگی به سر می برند. از آن زمان دیگر نه اعتراض جدی روی داده و نه دیگر کسی به لحاظ دیپلماتیک از مسئولیت خود کنار کشیده است.

اما خانم عبادی معتقد است مخالفان و معترضان در ایران قوی تر شده اند. وی می گوید: «اعتراض ها و نارضایتی ها هر روز دارد بالاتر می رود. و مثال آن همین موضوع اقتصاد است. قیمت غذا در تهران، دو برابر قیمت آن در نیویورک است.» وی همچنین با اشاره به گزارش اخیر صندوق بین المللی پول می گوید ایران رشد که نداشته هیچ، نرخ تورم ۲۲ درصد شده است و گزارش های مجلس هم می گوید نرخ بیکاری بالاتر از ۳۰ درصد رفته است.

وی می افزاید علاوه بر این دولت احمدی نژاد با قطع سوبسید اقلام غذایی و سوخت، به خودش آسیب زده است. برخی دیگر اقدام دولت در قطع سوبسیدها را نشانه اعتماد به نفس دولت دانسته اند. اما خانم عبادی می گوید افزایش ۲۰ درصدی نرخ گاز باعث شد معترضان در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کنند.

خانم عبادی همچنین به سازماندهی مخالفان خوش بین است و به سازمان های کارگری که باعث عقب نشینی و سرنگونی شاه شدند، امیدوار است. «در دو هفته پیش، کارگران صنایع پتروشیمی ماهشهر دست به اعتصاب زده اند و کل مجتمع را تعطیل کرده اند. در زمان شاه هم کارگران دست به اعتصاب زدند تازه آن زمان دستمزد آن ها پرداخت می شد ولی خوب شاه را نمی خواستند. اما الان کارگران فریاد می زنند ما گرسنه هستیم که فکر می کنم کارگر گرسنه بسیار قدرتمند تر است.»

این نکته البته قابل بحث است. همان طور که فرانسیس فوکویاما نوشته و از ساموئل هانتینگتون الگو گرفته، مدل های انقلابی مصر و تونس شکل کلاسیک زمانی هستند که طبقه متوسط و نه فقیر برای گرفتن خواسته هایش بلند می شود. از این نقطه نظر، اعتراض های بیشتر شاید تغییر اساسی در ایران به وجود نیاورد. آن زمان که پس از انتخابات آن همه مردم در ایران به خیابان آمدند، شعارشان این بود که رای من کو؟ و هیچ بحث اقتصادی مطرح نکرده بودند.

خانم عبادی می گوید مزیت دیگر مخالفان ایران است که برنامه اتمی جمهوری اسلامی محبوبیتی ندارد. «احمدی نژاد طوری از انرژی هسته ای حرف می زند که انگار غرور ملی ایران است. ولی این حقیقت ندارد. مردم به آن اهمیت نمی دهند.»

این مسئله البته مخالف آن چیزی است که در سال ۲۰۰۶ خانم عبادی در سرمقاله اش در لس آنجلس تایمز نوشته و گفته بود: «هرقدر مردم مخالف تندروها و محافظه کاران باشند اما به همان اندازه به انرژی اتمی به دلیل غرور ملی و تاریخی افتخار کرده و از آن حمایت می کنند.»

خانم عبادی می گوید: «البته آن زمان این قضیه بود. اما پس از تحریم های شورای امنیت سازمان ملل و بالارفتن خشونت های حاکمیت علیه مردم و با بالاگرفتن فقر دیگر مردم دریافتند که تمامی سیاست های دولت اشتباه است. برای همین دیگر به آن (مسئله اتمی) اهمیت نمی دهند. یادتان باشد که مردم همیشه یک طور فکر نمی کنند و نظرشان تغییر می کند.»

بیشترین طرحی که خانم عبادی به آن خوش بین است، مسئله سوریه است. «مردم خیلی از ناآرامی های مردمی در سوریه خوشحال هستند. اگر در سوریه دموکراسی حاکم شود، دست های نظام جمهوری اسلامی دیگر قطع می شود. اگر بشار اسد سرنگون شود، مردم ایران بسیار خوشحال می شوند چرا که نشان می دهد پس از آن سرنگونی نظام حاکم در ایران در راه است.»

در مورد سیاست های آمریکا، خانم عبادی تاکید می کند هرگونه اقدام نظامی، بدترین راه است. این همان مسئله ای است که خانم عبادی از زمان گرفتن جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۳ بر آن تاکید داشته و به همراه اکبر گنجی گفته که این راه (اقدام نظامی) کمک زیادی به (مردم) ایران و (دولت) آمریکا نخواهد کرد.

در سال ۲۰۰۷ و پس از این که دولت بوش در آمریکا مبلغ ۷۵ میلیون دلار برای گستردش دموکراسی و حقوق بشر در ایران تصویب کرد، خانم عبادی در مطلبی در نیویورک تایمز گفت که بهترین کمکی که آمریکا به جامعه مدنی ایرا ن می تواند بکند این است که به کار آن ها کار نداشته باشد. حالا و البته پس از قضایای انتخابات ریاست جمهوری و سرکوب های مردمی در ایران، دیگر این نظر را ندارد. وی حالا معتقد است آمریکا باید برای دسترسی اخبار به مردم ایران کمک کند و به طور جدی به اینترنت و دستیابی آزاد مردم به آن اشاره می کند.

این البته همان چیزی است که دولت بوش هم به دنبال آن بود و می خواست راه های ارتباطی و فناوری و گسترش و تبادل آرا را افزایش دهد. از همین رو از او می پرسم اگر در ادامه آمریکا مجبور شود از روزنامه نگاران و فعالان مدنی ایران حمایت کند چطور؟ او در پاسخ می گوید: البته. چرا که نه.

وی همچنین از تحریم های بین المللی و تحریم های آمریکا علیه ایران حمایت می کند هرچند در سال ۲۰۰۶ نوشته بود که اعمال تحریم بر ایران ممکن است اقدامات تلافی جویانه در پی داشته باشد و شاید ایران ان پی تی را ترک کرده و به دنبال بمب اتمی برود.

و در نهایت خواسته اصلی خانم عبادی، که همواره و به طور مستمر از غرب خواسته به جای دیگر موارد، مسئله حقوق بشر را به اولویت در روابط با ایران ارتقا دهند و آن را به طور جدی پیگیری کنند. این تلاش ها باعث شد گزارشگر حقوق بشر برای ایران تصویب شود و درخواست های دیگری چون آزادی دیگر زندانیان سیاسی مانند نسرین ستوده، همکار او که در ایران در زندانی است مطرح شود و البته دیگر درخواست ها مانند آزادی بهاره هدایت، فعال دانشجویی و رهبران زندانی جامعه بهایی در ایران و توقف احکام اعدام که فقط در ماه ژانویه امسال به یکصد مورد رسید.

این کار نیازمند جدی تفکر دوباره از سوی آمریکا است. وزارت خارجه آمریکا در مورد آزادی اینترنت حرف زده اما سال هاست روی بودجه ای ۳۰ میلیون دلاری نشسته که برای صرف آزادی اینترنت تصویب شده است. در زمینه تحریم ها هم همین طور. الان حوزه تحریم روی بازار کتاب هم هست ولی دولت اوباما تلاشی برای تغییر و یا ایجاد استثنا در آن نداده است. همین هفته پیش بیش از ۴۵۰ شرکت خارجی در نمایشگاه نفت تهران حاضر شدند تا امکان قرارداد در حوزه های نفت و گاز و پالایش و صنایع پتروشیمی را بررسی کنند.

حوادث اخیر نشان داد که آینده مردم خاورمیانه خودشان و نه آمریکا آینده آن ها را می سازد. پس خانم عبادی چه اندرزی برای مردم تونس و یا مصر و شکل دهی به آینده شان دارد؟

«معمولا در انقلاب ها مردم نگاه می کنند که چه کسی بیشترین قدرت را دارد. اما مهم، قوانینی است که در آن زمان (زمان انقلاب) نوشته می شود. مگر چه بر سر ایران آمد؟ قوانین بدی در همان ماه های اول نوشته و تصویب شد ولی خوب ما اهمیت ندادیم چون فکر می کردیم رییس جمهوری خوبی داریم و بعدا می توانیم این قوانین را تغییر دهیم. حتی همان رییس جمهوری خوب (محمد خاتمی) هم نتوانست به دلیل همان قوانین بد، کاری از پیش ببرد.»

خانم عبادی شاید بتواند روزی خود شاهد بازنویسی آن قوانین باشد.

* از: دیوید فایث (David Feith) / در: وال استریت جورنال

طرح از: تری شوفنر / منتشر شده در وال استریت جورنال


 


«ما فی غیرو»، چون کس دیگری نبود، در سوریۀ سالِ ۲۰۰۰ پاسخ به این پرسش بود که چه چیز بشارالاسد را شایستۀ ریاست جمهوری و جانشینی پدرش می کند. به گزارش کارشناس اسرائیلیِ سوریه ایلا زیسر، شرحِ حال نویس حافظ الاسد پاتریک سیل معتقد بود «این بچه»– بشار آن موقع ۳۴ سال داشت – «قساوتِ» لازم را ندارد که بتواند در سوریه سرقدرت بماند. اما خود زیسر بر این باور بود که صحنه گردانان در سوریه بشار را آگاهانه انتخاب کرده اند، برای دفاع از حکومت در مقابل خطر داخلی و خارجی، نیز چون بشار برای خود آنها خطری نیست.

پاتریک سیل امروز در مورد قساوت بشار اسد احتمالاٌ نظر دیگری دارد، اما این نکته که اسدِ اکنون ۴۵ ساله حالا هم تنهایی حکومت نمی کند هنوز مورد اتقاق همۀ کارشناسان است.

در گروهه سالاریِ سوریه (برابر نهاد برای الیگارشی از داریوش آشوری –م) نقش های مختلفی وجود دارد. بشار به عنوان مسئول روابط عمومی– نیز به کمک همسر بسیار محبوش آسما، کارمند بانکی که اسد با او در لندن آشنا شد – تا مدتها در داخل مؤثر بود. جوان و به گفتۀ خودش از نسل اینترنت و صمیمی و بدون ترس از ایجاد رابطه و با نیروهای (در ظاهر) امنیتی اندک در کنارش چهرۀ امروزین حکومتی بسیار کهن بود.

اولین اعتراض ها بویژه متوجه اعضای قدرتمند و فاسد خانواده مانند رامی مخلوفِ بازرگان دایی زادۀ اسد، یا ماهر برادر رئیس جمهور و فرماندۀ گارد ملی یا شوکت ها – خواهرِ اسد بوشرا و همسر قدرتمندش ژنرال عاصف. یک خانوادۀ مافیایی.

خود بشار برای حکومت کردن در نظر گرفته نشده بود. وقتی برادر بزرگ تر – و بسیار بی ثبات ترش – باسل در سال ۱۹۹۴ بر اثر تصادف رانندگی به علت سرعت زیاد در بزرگراه منتهی به فرودگاهِ دمشق کشته شد دکترِ جوان مشغول گذرندان دورۀ تخصص چشم پزشکی در لندن بود. وی را فوری به کشور فراخواندند و به ارتش فرستادند، سعی شد در آنجا خیلی «آفتابی» نشود تا رهبران ارتش و سازمان اطلاعات را به وحشت نیندازند که آرام آرام مجبور بودند با این واقعیت بسازند که اسد، از سال ۱۹۷۰ در رأس کار، مصمم بود ریاست جمهوری را در خانوادۀ خود موروثی کند.

تفویض قدرت بعد از مرگ حافظ اسد در ژوئیۀ ۲۰۰۰ با آرامش انجام شد – حداقل سنِ رئیس جمهور در قانون اساسی به ۳۴ تقلیل داده شد تا به گفتۀ حکومت سوریه همه چیز طبق مقررات باشد – و با رئیس جمهور شدن اسد در آن زمان سوریه امیدوار شد: اما این وضع تنها یکسال طول کشید، بعد بشارالاسد یا کسانی که او را هدایت می کردند «بهار دمشق» و جنبش رو به رشد دمکراسی را سرکوب کردند. در سال های گذشته آزادسازی به اقتصاد محدود ماند، مخالفان سیاسی تحت تعقیب قرار گرفتند.

در سال ۲۰۰۱، همانند اکنون، کسانی که خواهان دمکراسی بودند «عامل غرب» و در خدمت دشمنان سوریه بودند که می کوشیدند آرامش را برهم بزنند. این موضع هر نوع اقدامی را توجیه می کند، در این میان کلام قدیمی صادق است که کسانی که پارانویا دارند گاهی واقعاٌ تحت تعقیب قرار می گیرند.

پارنویا و دشمنان زیاد

زیرا حکومت دشمنان زیادی دارد: خودی هایی که دستشان خیلی به جایی بند نیست (مانند برادر حافظ اسد رفعت) و اخوان المسلمینی که حکومت کوشید با بمباران شهر حما در سال ۱۹۸۲ آنها را از بین ببرد و برای آنها گروه مذهبی علوی که اسد و بسیاری از اعضای دولت هم به آن تعلق دارند اسباب وحشت است. و البته کشور همسایه اسرائیل هم هست که به علت حمایت سوریه از گروه های تروریستی فلسطینی و حزب الله در لبنان دچار زحمت است – اما صرفنظر از این مسئله هم مایل است ارتفاعات جولان را نگه دارد که سوریه در سال ۱۹۶۷ از دست داد و اسرائیل در عمل در سال ۱۹۸۱ به خود منضم کرد.

بسیاری از کشورهای عربی که اتحاد سوریه با ایران برای آنها از اندازه خارج است اگر نه دشمن اما دوستان واقعی سوریه هم نیستند. ایالات متحده این آخری ها به عبث کوشید با سیاست نزدیکی به سوریه این کشور را از آغوش ایران جدا کند. ظاهراٌ سوریه خود را ضعیف تر از آن می داند که بتواند از این موهبتِ استراتژیک چشم پوشی کند.

* از: گودرون هارِر / در: دِر اشتاندارد

عکس از: AP


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته