خبرنگاران سبز/سیاست: مصطفی تاج زاده در اين نامه، با اشاره به اينکه در طول بازجويی های خود بارها از بازجوها خواسته است تا امکان مناظره بين او و حسين شريعتمداری را به عنوان نماينده جريانی که در صدد است تا تمام دستاوردهای ضد استبدادی و آزادی خواهانه ملت ايران از نهضت مشروطه تاکنون را از بين ببرد، فراهم کنند که تاکنون جوابی داده نشده است.
به گزارش تحول سبز، تاج زاده در نامه سرگشاده خود به شريعتمداری، به طرح سوالاتی چالشی که مسئولان از جواب دادن به آن طفره می روند اشاره کرده است. سوالاتی در مورد توهم فتنه انتخاباتی ، مشکلات اقتصادی، سياسی و اجتماعی و دانشگاهی . همچنين پفته است: پيشنهاد دادم که مناظره مکتوب آغاز شود و يک مقاله من بنويسم ، و کيهان شش روز فرصت برای نقدآن داشته باشد. بعد مقاله دوم و دوباره شش روز فرصت برای نويسندگان آن روزنامه محترم. به اين ترتيب علاقمندان با مطالعه مقالات و نقدها به قضاوت بهتری درباره ادعاهای ما و شما دست خواهند يافت.
تاج زاده در نامه سرگشاده خود به شريعتمداير، به طرح سوالاتی از اين دست پرداخته است:
متن کامل اولين نامه سيد مصطفی تاج زاده به شريعتمداری در ادامه می آيد:
جناب آقای حسين شريعتمداری
نماينده محترم ولی فقيه و سرپرست روزنامه کيهان
با سلام
از آن جا که فکر می کردم ممکن است فرصت کافی در ملاقات های هفتگی نداشته باشم تا نامه های سرگشاده ام را برای همسرم بخوانم که او بنويسد، از مشاراليها خواهش کردم تعدادی از مقالاتم را که در ايام مرخصی از زندان نوشته ام و قصد انتشار مستقل آن ها را داشتم به نامه سرگشاده به جنابعالی تبديل کند تا شايد راه گفت و گوی دوطرفه باز شود.
روشن است که اگر زمان ملاقات های ما اندکی بيشتر بود، می توانستم درباره همه موضوعات مورد نظرم برای مناظره مکتوب که در پايان همين نامه عناوين آن ها را متذکر شده ام، برای شما بنويسم علت انتخاب مناظره مکتوب آن است که من از سه سال پيش تا کنون بارها جنابعالی را به گفتگو و مناظره دعوت کردهام، اما هرگز با پاسخ مثبت آن جناب مواجه نشدهام.
مقاله اينجانب با نام "منطق آقای شريعتمداری"، در روزنامه اعتماد ملی يک ماه قبل از انتخابات خرداد ۸۸ نيز نتوانست قلم فعال شما را به يک مناظره مکتوب ترغيب نمايد. با وجود اين، هنگامی که به شکل غير قانونی در سلول انفرادی در بازداشتگاه "۲الف" اوين (قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران) به سر می بردم ، به بازجوی پنجم خود پيشنهاد کردم برای روشن شدن بسياری از مسائل حاد و جاری ، چه خوب است آقای شريعتمداری را دعوت کنيد تا من با وی در حضور شما در همين زندان به گفت و شنودی چند ساعته بنشينم. قضاوت نهايی نيز درباره مواضع و موضوعات به عهده حاضران (بازجويان) باشد که آن پيشنهاد نيز تحقق نيافت.
پس از آزادی موقت از زندان در نشستی با کارشناس ارشد اطلاعات سپاه و مسئول بازجوها، به مناسبت بحثی که بين ما درباره انتخابات رياست جمهوری دهم و تخلفها و تقلبها در گرفت، اعلام کردم من آمادهام با هر کسی که آنان معرفی کنند، درباره انتخابات ۸۸ در صدا وسيما به مناظره بنشينم. پيشنهاد من در آن جلسه نيز جنابعالی بوديد، زيرا شما را سخنگوی يک جريان فکری و سياسی میدانم که با وجود اقليت بودن ، مقدرات کشور را به طور کامل در دست گرفته و در صدد است تمام دستاوردهای ضد استبدادی و آزادی خواهانه ملت ايران از نهضت مشروطه تاکنون را از بين ببرد. به علاوه جنابعالی به علت سوابق و روابطتان، مدعی هستيد که از نيمه پنهان منتقدان و حوادث و صد البته توطئهها آگاهيد و بسياری از وقايع را پيش بينی میکنيد. بنابراين مناظره با چنين شخصی میتواند رافع بسياری از شائبهها و روشنگر حقايق بسياری باشد.
به هرحال وی در جواب من گفت: آقای شريعتمداری در نوشتن تبحر بيشتری دارد تا در گفت و شنود رو در رو. گفتم: اشکال ندارد، من حاضرم با ايشان به صورت مکتوب مناظره کنم. يک مقاله من مینويسم، ايشان آن را نقد کند يا بر عکس. ماحصل هر چه باشد، در روزنامه کيهان، به شرط عدم اعمال سانسور منتشر شود. البته اين نکته را نيز اضافه کردم که آقای شريعتمداری مدتهاست اعتماد به نفس خود را از دست داده و من مطمئنم وی پيشنهاد اخير را نيز رد خواهد کرد. کارشناس ارشد اطلاعات سپاه پرسيد: آيا از قول شما اين مطلب را به آقای شريعتمداری بگويم؟ پاسخ من روشن بود: بگوييد، ولی قطعا جواب منفی خواهيد شنيد و افزودم: آقای شريعتمداری هم دانش و قلم خوبی دارد و هم در گفتگو حاضر جواب و مسلط است ، ولی در دو سه سال اخير حاضر نشده است به مناظره با من تن در دهد.
نه اين که مناظره کننده خوبی نيست و نه من فرد عجيب و غريبی هستم و در مناظره هماوردی ندارم. من همان تاج زاده قديمم ، با همان ضعفها و قوتهايم، اما آنچه تغيير کرده و موجب شده است آقای شريعتمداری اعتماد به نفس خود را از دست بدهد، اين است که احساس میکند که جز ادعاها و اتهامهای تکراری تهی از حقيقت و غير قابل اثبات ، حرفی برای گفتن ندارد، علاوه بر اين با تناقضهای زيادی مواجه است که اثبات هر ادعا مستلزم نفی اتهام ديگر اوست. به هر حال آن پيشنهاد نيز مورد استقبال قرار نگرفت.
باری من آمادگی ام را برای مناظره اعلام کرده ام. در زندان باشد يا در هر جای ديگر؛ آزاد يا تحت الحفظ، برايم فرقی نمی کند. به سند و مدرک نيز نياز ندارم. زيرا تقريبا يقين دارم استدلالهای شما همانهاست که هميشه بوده. اگر غير از اين بود در صدا و سيمايی که به ارگان جناح متبوع شما بدل شده و منعکس کننده ديدگاههای ملت ايران با همه تنوع و تکثرش نيست، حتما تغييری مشاهده میشد و حرف جديدی به ميان میآمد.اتهامات بی پايه که از روز اول بازداشتها در ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ متوجه فعالان ستادهای انتخاباتی منتقد نامزد جناح حاکم شد، چنان سست و ناموجه بود که دوستان شما حتی در احکام دادگاههای نمايشی خويش نيز حاضر به تکرار آنها نشدند. اصرار معدودی از اصولگراها که هنوز همچون شما فکر میکنند – مانند آقايان حسينيان، عباسی، کوچک زاده، رسايی، الله کرم و شجونی- بر تکرار چنين اتهاماتی در صدا و سيما بيانگر آن است که سخن تازهای در کار نيست.
من پيشنهاد دارم که مناظره مکتوب آغاز شود و يک مقاله من بنويسم ، و کيهان شش روز فرصت برای نقدآن داشته باشد. بعد مقاله دوم و دوباره شش روز فرصت برای نويسندگان آن روزنامه محترم. به اين ترتيب علاقمندان با مطالعه مقالات و نقدها به قضاوت بهتری درباره ادعاهای ما و شما دست خواهند يافت. با آنکه پاسخ شما به اين پيشنهاد نيز برای من از پيش روشن بود که استقبال نخواهيد کرد، اما به همان علت پيش گفته (نمايندگی از يک جريان فکری و سياسی مؤثر در سرنوشت کشور) تصميم گرفتم با ارسال اين نامه و تقاضا برای انتشار بدون سانسور آن در کيهان ، مناظره را يک جانبه آغاز کنم. اميدوارم واکنش شما به اين اقدام مثبت باشد.
تنها خواست من انتشار کامل نامههايم، بی کم و کاست است و هرگز گله نخواهم کرد که پس از انتشار يک نامه، هر تعداد مقاله که لازم میدانيد در نقد آن منتشر کنيد و هر وقت احساس کرديد که موضوع مورد بحث برای خوانندگان محترم خود کاملا روشن شده است، نامه بعدی را منتشر و سپس آن را نقد کنيد و مطمئن باشيد من حتی اگر در زندان باشم و روزنامه کيهان دراختيار نداشته باشم تا نقدهای نامه هايم را ببينم، باز حاضر به ادامه مناظره خواهم بود، چون متأسفانه يا خوشبختانه، از ديدگاهها و مواضع کليشهای جنابعالی و دوستانتان که از فرط تکرار کهنه مینمايد، کم و بيش آگاهم. اميدوارم از انتشار نامههای من يا نقد آنها با اين بهانه که فلانی مجرم و زندانی است خودداری نکنيد، چرا که چنين اقدامی به جای آنکه شما را در موضع برتر بنشاند، مبين منطق و ادعاهای سست جنابعالی خواهد بود. به خصوص که من حاضرم بی هيچ پيش شرطی به هر سؤال و ادعای شما- اگر احيانا جنابعالی مايل باشيد که مناظره را آغاز کنيد- پاسخ دهم. متقابلا انتظار دارم درباره نامهها و موضوعات مورد نظر من نيز نظرات صريح خود را بيان نماييد.
جناب آقای شريعتمداری
با کمال تأسف بايد بگويم جنابعالی در دوران سرپرستی خود، در روزنامه کيهان سرنوشت غم بار بزرگترين مؤسسه مطبوعاتی کشور را به جايی کشاندهايد که نه تنها پرتيراژترين روزنامه ميهن را منتشر نمیکنيد، بلکه در يک قلم تيراژ روزنامه همشهری که در دوره آقای کرباسچی تأسيس شد، به تنهايی ده برابر کيهان است! چنانچه مشتاق برونرفت از اين بن بست و وضعيت رو به اضمحلال هستيد، چاره کار رها کردن بولتن نويسی و قرار دادن روزنامه کيهان در جايگاه اوليه خود است. يکی از روشهای جذاب نمودن کيهان درج همين مناظرهها در آن جريده محترم است. افزون بر آن فردی که مواضع و ديدگاههای خود را کاملا منطبق بر حق و حقيقت میبيند و همه منتقدان را منحرف میخواند و شعارش "بصيرت" است، نبايد از گفتگو هراسی داشته باشد. اينگونه نيست؟
جناب آقای شريعتمداری
برای اينکه در آغاز مناظره و در همين نامه، ادعايی غيرمسئولانه درباره تناقضهای فراوان بين گفتار و رفتار جنابعالی مطرح نکرده باشم و مناظره را عملا آغاز نمايم، به چند تناقض اشاره و سپس موضوعات پيشنهادی خود را برای تداوم مناظره اعلام میکنم. هر عنوانی را بپسنديد يا در اولويت قرار دهيد، در همان زمينه با شما مکاتبه خواهم کرد. چنانچه موضوعی را خود جنابعالی پيشنهاد کنيد، به آن خواهم پرداخت. من با هر اما و اگر شما همراهی میکنم مگر با سانسور نامههايم. فکر نمیکنم اين درخواست نامعقولی باشد، هست؟
برای آغاز مناظره از جنابعالی میپرسم که با وجود اعلام مکرر اتکای جناح حاکم به حمايت آگاهانه اکثريت قاطع ملت ايران، چرا رفتارتان درست در نقطه مقابل ادعای مذکور است؟ همچون اقليتی نگران از آينده که از سايه خود نيز میترسيد. اگر ايرانيان را بصيرترين مردم دنيا می خوانيد، چرا همزمان می کوشيد تمام مجاری اطلاع رسانی آزاد و قانونی را به روی آنان ببنديد؟ اگر اين ملت "بصيرترين" است، چرا تا روی کار آمدن آقای احمدی نژاد، به زعم شما به کسانی رأی داده است که يا منحرف بودهاند يا جاسوس يا خائن؟
چنانچه دائم تکرار میکنيد که حقايق مربوط به انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن کاملا روشن شده است، چرا وقتی را هرچند اندک به منتقدان خود که در حقيقت مخالف تک حزبی و تک صدايی شدن جمهوری اسلامی ايران هستند، اختصاص نمی دهيد تا در صدا و سيما که طبق قانون و عرف عقل بايد ملی باشد، با مردم سخن بگويند؟ اگر مدعی پشتيبانی اکثريت مردم از دولت کنونی هستيد، چرا به منتقدان سياستهای جاری کشور اجازه نمیدهيد که حتی در اتوبان تهران-کرج يک اجتماع مسالمتآميز و آرام برگزار کنند؟ در کجای دنيا مخالفان را خس و خاشاک خوانده، اما نسبت آنان با انتخابات آزاد، مانند نسبت جن و بسمالله است؟ چرا اين فرصت را برای همگان فراهم نمیکنيد تا در يک انتخابات صد در صد آزاد، بی پايگاهی منتقدان روشن شود؟
اگر منتقدان يکه سالاری در ايران فتنه گرند و مستقيم يا غيرمستقيم آلت دست بيگانه، چرا میگويند محاکمه آنان موجب قهرمان شدنشان میشود؟ بصيرترين مردم جهان، فتنهگران درحال محاکمه را قهرمان ملی می خوانند؟ چرا دم از نهضت توليد علم می زنيد و همزمان در صدد مهار کردن و در نهايت تعطيلی علوم اجتماعی و انسانی برآمدهايد و برای حدود دو ميليون دانشجو دغدغه و نگرانی ايجاد میکنيد؟ اگر نسل جوان کنونی را آگاه تر و مصمم تر و اميدوارتر از نسل انقلاب میدانيد، چرا ايران در صدر کشورهای معتاد جهان است و با کمال تأسف جوانان، آسيب پذيرترين قشرها در اين زمينه به شمار میروند؟ اگر کشور در حال پيشرفت سريع اقتصادی است، چرا دولت مانع انتشار آمارهای مربوطه میشود؟ چرا در زمينه فرار مغزها و سرمايه ها جزو ده کشور اول دنيا هستيم؟
اگر ايرانيان بهترين مردم طول تاريخ اند، چرا روزانه آنان را تحقير می کنيد و چرا آقای مصباح يزدی وضعيت فرهنگی را در جمهوری اسلامی ايران (که آقای احمدی نژاد تشکيل آن را آرزوی همه انبياء و اولياء در طول تاريخ و نتيجه زحمات و مجاهدتهای آنان میخواند که صالحان عالم در آرزوی نفس کشيدن در آن هستند(۲۲/۸/۸۸))، بدتر از زمان شاه میخواند؟ چرا در دورهای که از درآمدهای افسانهای فروش نفت بهرهمند شدهايم، بيکاری ، گرانی، رشوه، فسادهای حکومتی و نااميدی نسبت به آينده حرف اول را می زند؟
چرا وقتی به نقض حقوق بشر در امريکا و کانادا و فرانسه اعتراض میکنيد، آن را دخالت در امور داخلی آن کشورها نخوانده، اما متقابلا اعتراض آنان را به نقض حقوق بشر در ايران دخالت در امور داخلی کشورمان میدانيد و قربانيان را وابسته به بيگانگان میخوانيد؟ به سرکوب تظاهرات در فرانسه اعتراض می کنيد، در حالی که حتی يک نفر هم کشته نشده، اما خود با ماشين از روی پيکر يک عزادار رد می شويد و ديگری را از پل به زمين پرتاب و فردی را که از نزديکان نامزد رقيبتان است ترور میکنيد؟ اگر جنبش سبز مرده است ، چرا کابوس آن، لحظه ای شما را رها نمیکند به گونه ای که کيهان نديده عرض میکنم شمارهای در ماههای اسارت اينجانب منتشر نشده است که در آن اتهاماتی متوجه سبزها نشده باشد؟ راستی چرا رئيس دولت اصولگرا و منصف و متعادل که چندی پيش جايزه برترين منتقد را به شما داد، امسال اعلام کرد: "من کيهان نمی خوانم"؟
جناب آقای شريعتمداری
من به تناسب درباره تک تک موارد فوق نکاتی را متذکر خواهم شد تا معلوم شود که چرا حتی بازجوهايم ، البته پس از طی مراحل اوليه، حاضر نبودند از موضع کيهان دفاع کنند. اکنون صرفا فهرست موضوعاتی را که تصور میکنم جنابعالی نيز آنها را ارزيابی میکنيد و در هر صورت بحث درباره آنها را برای جامعه مفيد میدانم، اعلام می کنم و منتظر نظرات کارشناسانه جنابعالی خواهم ماند:
۱- درباره "دشمن" و "دشمن شناسی" که شاکله هميشگی کيهانيان است.
۲- قانون اساسی و تفاسير "طالبانی" يا «دموکراتيک» از اسلام، حکومت اسلامی و حقوق مردم.
۳- ما و شما و نظام ستم شاهی
۴- انتخابات رياست جمهوری دهم و حوادث قبل از انتخابات، روز انتخابات و پس از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸
۵- ابعاد و نتايج دخالت نظاميان در عرصه های سياسی ، انتخاباتی ، اقتصادی ، فرهنگی ، آموزشی و بين المللی
۶- علل فروپاشی اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی
۷- ما و شما و استانداردهای دوگانه
۸- پيامدهای ملی و بينالمللی اجرای احکامی همچون سنگسار، قطع يد و پرت کردن از روی کوه برای اسلام و مسلمانان
۹- حجاب اجباری؛ هزينهها و فايدهها
۱۰- وعده های امام خمينی قبل از پيروزی انقلاب و وضعيت کنونی ما و آسيب های تهديد کننده نظام سياسی
۱۱- وحدت ملی و راههای کسب و تداوم آن
با احترام
سيد مصطفی تاجزاده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر