شورای هماهنگی راه سبز امید در آستانه ی سالروز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری و روز معلم طی بیانیه ای اعلام کرده که همراهان جنبش سبز مصرانه خواهان آزادی هرچه سریع تر نمایندگان تشکل های معلمان که ماه هاست در سخت ترین شرایط در حبس هستند می باشند و اخطار داده که دولت موظف است در مقابل خواسته های صنفی معلمان پاسخگو باشد نه سرکوبگر و به جای دادن وعده های توخالی در هنگامة تبلیغات انتخاباتی، به شعور فرهنگ سازان فرهیختة این سرزمین احترام بگذارد.
در این بیانیه با تاکید بر اینکه دشمنی با فضای نقادانه ای که علوم انسانی در جامعه فراهم می کند، راه اندازی اینترنت ملی و قطع ارتباطات اینترنتی با جهان پیرامون و همة اقدامات مداخله گرانة دیگری که با نام مهندسی فرهنگی صورت می گیرد، نشان از ترس اقتدارگرایان از آگاهی دارد آمده است: خودکامگان، نه به نیازها و مشکلات معلمان توجه می کنند، و نه آنها را در انجام رسالت خویش آزاد می گذارند. ایرانیان اما، نشان داده اند که از فرمانروایانشان در درک زمانة خود پیشروترند و به پیروزی نهایی خرد بر نابخری، ایمان دارند.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سالگرد ترور استاد شهید مطهری به دست خشونت طلبانی که بجای استفاده از منطق گفتگوی نقادانه، مخالفان فکری خود را با گلوله از میدان به در می کردند، به روز بزرگداشت مقام شامخ معلم نام گذاری شده است؛ بزرگداشت همة افرادی که دست اندرکار تعلیم و تربیت و فرهنگ سازی هستند. نام مطهری و دیگر معلمان بزرگ این انقلاب همچون بازرگان، شریعتی، بهشتی، طالقانی، باهنر، رجایی و بسیاری دیگر، یادآور نسلی است که آزادی، آگاهی و انتخابگری را برترین موهبت های الهی به انسان می دانستند، نسلی که گفتگوی میان عالمان دینی نواندیش و روشنفکران دینمدار را سرمایة فهمی از دین فطری قرار داده بود تا دین را از دام های التقاط و تحجر نجات بخشد و ایمان دینی نه دستاویز حاکمیت مستبدان و خودکامگان داخلی و نه زمینه ساز استعمارگران و سلطه جویان خارجی شود. دین فطرت پسندی که بهروزی انسانیت را رقم زند و راه را نشان دهد، بدون آن که بخواهد انسان ها را به اجبار به سعادت برساند.
از همین روست که معلمان کار انبیاء را می کنند و از همین روست که معلمان، استادان و عالمان دینی، قشر فرهنگ ساز جامعه هستند. آگاهی هایی که این فرهنگ سازان به مخاطبان خود ارزانی می دارند و آنان نیز به مثابه سفیران آگاهی به میان خانواده هایشان می برند، ستون های کاخ های ستمی که بر زر و زور و تزویر استوار شده اند را سست کرده و چشم اندازی نویدبخش برای آینده ای بهتر ترسیم می کنند. و از همین روست که خودکامگان، نه به نیازها و مشکلات معلمان توجه می کنند، و نه آنها را در انجام رسالت خویش آزاد می گذارند. تلاش اقتدارگرایان برای سیطرة هر چه بیشتر بر نظام آموزشی، برخورد با معلمان و استادانی که حاضر نیستند آزادگی خویش را به دستگاه سانسور بفروشند و در نتیجه از مدرسه و دانشگاه اخراج می شوند، مخالفت و دشمنی با فضای نقادانه ای که علوم انسانی در جامعه فراهم می کند، راه اندازی اینترنت ملی و قطع ارتباطات اینترنتی با جهان پیرامون، تبدیل مراکز آموزشی به پادگان و حاکمیت مدیریت پادگانی بر مدارس و دانشگاه ها، و همة اقدامات مداخله گرانة دیگری که با نام مهندسی فرهنگی صورت می گیرد، نشان از ترس اقتدارگرایان از آگاهی است، چرا که آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است.
سبزاندیشان این مرز و بوم می دانند که سعادت واقعی مردم به انتخاب آزادانه و آگاهانة آنها وابسته است و معلمان و استادان، پیشقراولان آگاهی بخشی هستند. جامعه ای که در آن آزادی بیان وجود نداشته باشد، جامعه ای که افراد نتوانند از حقوق خود از طریق شوراها و تشکل های صنفی دفاع کنند، جامعه ای که در آن اندیشیدن به شیوه ای متفاوت از حاکمان جرم باشد، جامعه ای که دستگاه های امنیتی برخلاف نص صریح قانون اساسی به تفتیش عقاید دست می زنند، نه روی بهزیستی در حیات دنیوی را خواهد دید و نه به سعادت اخروی دست خواهد یافت. استاد شهید مطهری آرزو داشت که در نظام اسلامی آنقدر آزادی بیان وجود داشته باشد که در دانشکدة الهیات، کرسی درس مارکسیسم توسط یک استاد مارکسیست دائر شود تا بتوان با منطق گفتگو به نقد آن بر دین انتقاد کرد. کجاست آن شهید بزرگوار که ببیند این روزها استادان مسلمان را به جرم داشتن دغدغة اصلاح امور بی بصیرت می خوانند و به نام اسلامی کردن دانشگاه ها از تدریس محروم می کنند، و کجاست تا ببیند معلمانی چون هاشم خواستار، رسول بداقی، محمد داوری، عبدالله مومنی و... به جرم حق گویی و حق جویی به بند و زندان و شکنجه کشیده شده اند.
همراهان جنبش سبز مصرانه خواهان آزادی هرچه سریع تر نمایندگان تشکل های معلمان که ماه هاست در سخت ترین شرایط در حبس هستند می باشند. دولت موظف است در مقابل خواسته های صنفی معلمان پاسخگو باشد نه سرکوبگر و به جای دادن وعده های توخالی در هنگامة تبلیغات انتخاباتی، به شعور فرهنگ سازان فرهیختة این سرزمین احترام بگذارد. علم و فرهنگ در هر جامعه ای ماهیت جمعی دارد و انحصارگری اندیشه، جز به زوال و انحطاط آن نمی انجامد؛ فرایندی که سرانجامی جز فروپاشی هویت فرهنگی و ملی ما در پی ندارد.
امروزه ناکارآمدی نظام های تصمیم گیری فردمحور و کارایی نظام های مبتنی بر عقل جمعی چنان آشکار شده که تلاش های حقیرانه برای تقدس بخشیدن به افراد و خلق معجزات و کرامات برای صاحبان قدرت، در نزد شهروندان جز تمسخر عقلانیت انسان ها معنا نمی دهد. این همان نکته ای است که اهمیت آن را دولتمردان نتوانسته اند درک کنند. ایرانیان اما، نشان داده اند که از فرمانروایانشان در درک زمانة خود پیشروترند و به پیروزی نهایی خرد بر نابخردی، ایمان دارند.
بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید به مناسبت روز معلم;
"سلطان و شبان"
بخش دوم : نه سلطان و نه شبان
اتفاقات قبل و بعد از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری و وقایعی که بخصوص پس از آن اتفاق افتاد و منجر به ظهور جنبش سبز شد در حقیقت نوعی همگرائی خودجوش و مردم محور ِ اعتراضات اصلاح طلبانه و تغییرخواهانه سالهای پیش بوده که در قالب یک حرکت خودخوانده , فراگیر و آزادیخواه توانست نمایندگی همه آحاد معترض جامعه را بدست گیرد . پس از آن رفتار حکومت در برخورد با جنبش و همچنین کنشهای داخلی جنبش تدریجاً به آن سمت و سوئی داد و ریشه هایش را در متن جامعه و اخصاً قشر جوان و روشنفکر عمیقتر نمود تا جائی که سر از بیت و منزل بسیاری از حکومتیان برآورد ( 3 , 2 , 1) .
جنبش سبز که ابتداً درنظر عوامل کودتای انتخاباتی جدی گرفته نشد و یا در تحلیلهایشان آنرا حرکتی جرقه ائی و قابل کنترل تفسیر مینمودند با ایستادگی و اراده مردم و درایت رهبران جنبش به بزرگترین حرکت اعتراضی مردمی پس از انقلاب و یک تهدید جدیدی برای مظام استبدادسالار حاکم و مستبدّین تمامیتخواه تبدیل گردید . حکومت از تمام شیوه های سرکوب که ممکن بود برای مهار جنبش استفاده نمود , از جمله ضرب و شتم و شلیک به سمت مردم , خونریزی و شکنجه و زندانهای طویل المدت و اعترافات تلویزیونی و غیره , اما آنچه نصیبش گردید رویش روزافزون در مزرعه سبز اعتراضات مدنی و ریزش بی نظیر در صفوف حامیان دولت بود .
البته با پرهیز از خوش باوری باید اذعان داشت که روشهای تهاجمی حکومت موفق شد تا شکل اعتراضات را از بروز و ظهور علنی و خیابانی ممتد به اعتراضات علنی متناوب و پراکنده تبدیل نماید هرچندکه اصل اعتراض و گسترش آگاهی عمومی و رشد روزافزون معترضانِ به شیوه حکومت که تدریجاً شامل اعتراضات اقتصادی نیز میشود بدنه کمّیتی جنبش را فربه تر نمود . این الزاماً نشانه رشد کیفی نیز نیست , چرا که اهداف اقتصادی هرچند بخشی از شعارهای انتخاباتی اصلاح طلبانه در انتخابات سال هشتاد و هشت بود که مورد توجه مردم قرار گرفت اما هرگز سرلوحه شعارهای اعتراضات پس از انتخابات نبوده است. ورود معترضین اقتصادی روند دگر اندیشی روشنفکرانه جنبش را به سمت یک حرکت عام اعتراضی که ممکن است تدریجاً در شعارها و انتخاب روشهای اعتراضی تغییر ذائقه دهد , سوق خواهد داد . این روند ممکن است از تعهد نبش نسبت به تغییرات سیاسی و اجتماعی بکاهد و در عین حال رهبری متفاوتی را بطلبد . در این بین قشر روشنفکر و ایده پردازان سیاسی جنبش باید با درایت و تحلیل صحیح از تغییرات پیچیده موجود , وضعیتهای جدید و گهگاه خلق الساعه و ظرفیتهای ممکن سیاسی -اجتماعی موجود در راستای حفظ ارزشهایِ سبزِ جنبش اعتراضی ایران که سرلوحه آن اصلاح نظام حاکم و باز تعریف ساختار قدرت و بهینه کردن سیستمهای سیاسی و دستگاه انتخاباتی آن میباشد , نهایت کوشش را بعمل آورند و از تندی ها و کندی ها ی احتمالی که هر حرکت اعتراضی را ممکن است تهدید کند ممانعت بعمل آورند .
از این نکته هم نباید غافل بود که هرچند بدنه اصلی اعتراضات را مردمی از همه اقشار جامعه ایران تشکیل میدهند و از تمام سطوح اقتصادی , اجتماعی و سیاسی جامعه در این جنبش حضور دارند اما بخشی از اپوزیسیون که در اینجا اصطلاحاً آنان را غیر استاندارد مینامیم هم در متن جنبش فعال شده اند که بدنبال اهداف اختصاصی خود هستند . اپوزیسیون غیر استاندارد را میتوان بخشی از معترضین نظام تعریف کرد که ایدئولژی , نوع مطالبات , شکل اعتراضات و چه بسا خاستگاه وجودی آنان با اکثریت جامعه ایران که موارد اعتراضی شان استاندارد اعتراضات همان جامعه هست , بسیار متفاوت بوده و هرگز نخواهند توانست تمام آحاد جامعه را نمایندگی کنند . متأسفانه قسمتی از این اپوزیسیون غیر استاندارد از اساس ضد انقلاب میباشند و قبلاً از طرف مردم طرد شده و نوع باورها و اعتقادایشتن آنها را از جامعه ایران ایزوله نموده بود . اپوزیسیون غیر استاندارد بدلیل مشخصاتی که برای آن برشمرده شد هرگز نتوانسته بود با مردم و حتی در کنار مردم قرار گیرد و لذا همراهی با شعارهای جنبش سبز هرچند که بدان اعتقاد نداشته باشند , تنها راه نزدیک شدن آنها به بزرگترین حرکت اعتراضی مردم ایران بود. مثال ساده آن فعال شدن سلطنت طلبان و ارگانهای وابسته به آنان که مرده ترین اپوزیسیون بعد از انقلاب بودند میباشد که اینروزها در فضاهای مجازی فعال شده اند . شاید بدلیل قلّت کمیتی و کیفیتی که اینگونه گروهها از آن رنج میبرند هیچگاه نتوانند در اصل حرکت و روند جنبش مؤثر باشند اما میتوانند نقش تخریبی بزرگی را در صورت یافتن فرصت بازی کنند . از جمله این نقشهای مخرب هجمه ایست که این اپوزیسیون نسبت به سران جنبش دارد . اینها با توجه به اینکه بر اثر تجربه فهمیده اند که راهی برای بزرگ شدن کمی و کیفی در جامعه ایرانی ندارند تنها راه احیای خویش را رسوخ در رهبری جنبش میدانند تا از حداقل امکانات برای خود حداکثر بهره را ببرند . حتی برخی از عوامل کلیدی و برنامه ریز جناح تمامیتخواه حاکم بر ظرفیت تخریبی این گروهها برای مخدوش کردن سران جنبش سرمایه گذاری نموده اند که نمونه آن حمله به مهندس موسوی با محوریت اعدامهای سال شصت و هفت بود (4) .
اثری که برآیند کنش جنبش سبز و پادکنش حکومت تا بحال داشته منجر به حصر سران جنبش شده که زعم خودشان آخرین ضربه کشنده بر پیکره جنبش بوده اما واقعیت آن است که اعتراضات نه تنها ختم نشده بلکه روندی روزافزون یافته و هر روز به شکل جدیدی در صنف یا قشری خاصّی بروز مینماید و یا به شکا اعتصابات بروز می یابد . حتی گروههای مختلف موجود در حاکمیت هم نسبت بهم معترض شده اند و خطر در اینجاست که این نیروی اعتراضی فزاینده بدون هدایت یک رهبری معقول , متعهد , اخلاقمدار و میهندوست که با جامعه ایرانی و باورها و مشکلات و آرمانهایش آشنا باشد در مسیری غیر از آنچه برایش شروع شد ممکن است قرار بگیرد . بزودی با بالا گرفتن جنگ قدرت بین جناحهای حاکم در حالیکه به واقعه انتخابات مجلس نزدیک میشویم فرصتی استثنائی در پیش روی جنبش سبز قرار خواهد داد تا در صورت هدایت صحیح شروع دوباره ائی برای بروز و حضور مردم در عرصه سیاسی باشد آنچنان که بشود از شدت خطراتی که مملکت و ملت را در اثر لاقیدی حاکمین تهدید میکند با حضور سازنده و مؤثر مردم کاست .
بنابر این تمرکز بر آزاد شدن سران و متفکران جنبش سبز که ظرفیت هدایت مردم را از این آشفته بازار پر نیرنگ که صحنه درگیری ظالمین و جائرین با هم شده , را ضمن حفظ شعارهائی که رکن اعتراضات مردم بوده را دارند , یک اصل متضمن پیروزی است . هیچ بعید نیست که اشتهای سیری ناپذیر قدرت پرستان تمامیتخواه نه تنها به پیروزی یکی از آنان نیانجامد بلکه کشور را به ورطه آشوب و بلوا و یا دخالت خارجی بکشاند . تنها راه نجات از این ورطه ها حضور پرشور و پر شعور مردم خواهد بود که خواه ناخواه واقع خواهد شد اما آیا کسانی خواهند بود که این حضور را رهبری کنند . به نظر میرسد غیبت سران و متفکران جنبش پس از زندانی شدن کثیری از آنان و حصر موسوی و کروبی به یک عادت برای مردم و همچنین گروههای سیاسی تبدیل شده و همانطور که آرزوی طراحان این حبس و حصر بوده توانسته اند آنرا در متن جامعه به روزمرگی بکشانند . اگر چنین باشد و در روزهای حساس آتی کشور شور حضور باشد اما شعور رهبری نباشد , خدای نکرده دچار کسانی خواهیم شد که باید در مقابلش به جان جائرین گذشته دعا کنیم .
بیائید واقع بین باشیم و از شعار پرهیز کنیم و درک کنیم که جناح اصلی و سنتی قدرت در کشور توانائی آن را دارد که با دلارهای نفتی وضعی کجدار و مریز را که در آن اگر پیشرفتی نباشد اجازه نقد و انتقاد هم نخواهد بود را تا مدتی برقرار نگهدارد و از قدرت افسار گسیخته شبه نظامیان فدائی برای ضمانت بقایش استفاده کند هر چند که این روند در بلند مدت پاسخگو نخواهد بود . جناح دیگر قدرت که نشان داده بر موج دروغ و ریا و دسیسه سوار است توانسته با همین حربه ها برای خود در فاسدترین بخشهای سیاسی , نظامی و اعتقادی جایگاهی بیابد و ریشه ائی بدواند. اینها هم میتوانند در صورت حذف رقیب که البته برایشان کار سختی است با اتکا به دلارهای نفتی از یکطرف و شعارهای نوین ملی و میهنی کاذب و انجام رفرمهای سطحی اقتصادی و حرکتهای پوپولیستی عوام پسندانه از طرف دیگر تغییرات محسوسی برای مدت کوتاه در جامعه ایجاد نمایند حتی میتوانند در حدی محدود و از باب اطمینان بخشی مقداری آزادیهای مشروط مدنی نیز ایجاد کنند , البته تا جائی که خودشان نقد نشوند و از این طریق تدریجاً پایه یک استبداد آرمانی را در سایه رفرم اقتصادی بریزند که کم عمر است اما ماندگارتر از حضور سنتی ها خواهد بود . اینها خود شاید بزای دراز مدت ماندنی نباشند اما میتوانند زمینه را برای بر سرکار آمدن کسانی مهیا سازند که هیچ اثری از انقلاب اسلامی و ارزشهایش باقی نخواهند گذارد .
بنابراین تمام ابزارهای جنبش سبز باید معطوف به آزادی سران و متفکرانش شود همانگونه که اخیرا و مُجدانه برخی از بزرگان اصلاحات بر آن تاکید دارند ( 6 , 5) . جنبش اصلاح طلبی ایران باید بتواند در رخدادهای سیاسی کشور نقش موثری بازی کند تا هم فعال بماند و هم در متن وقایع سیاسی رشد و تکامل یابد , این جنبش نمیتواند همیشه بشکل یک حرکت عامّه با اهداف عمومی و بدون قالب مشخص سیاسی باقی بماند و ضمن حفظ پایگاه مردمی خویش باید از داخل آن سازمانهای سیاسی مقتدر که با وجود اختلاف در جهان بینی , استراتژی و یا تاکتیک همگی در خدمت اعتلای کشور و تأمین منافع ملی باشند زائیده شود و این ممکن نیست مگر با رشد کمی و کیفی جنبش در بستر وقایع و حوادث جاری کشور . امروز طرح شرایط برای حضور در انتخابات آتی (7 , 8 , 9) نه تنها نشانه عدول از آرمانهای جنبش اعتراضی نیست بلکه بیانگر حیات ملموس جنبش است که خواسته هایش را به زبان می آورد و قصد دارد از کمترین امکانات موجود بیشترین بهره را ببرد .
برخی از راهکارهای ممکن برای تحت فشار گذاشتن حکومت برای رفع حصر سران جنبش و آزادی متفکرین در بند را میتوان به شکل زیر خلاصه کرد :
1.
در داخل کشور: الف) چهره های شناخته شده و مورد وثوق مردم اعلام مستمر و جدی بر رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی داشته و تذکر دائم به جامعه و گروههای سیاسی بدهند تا در این خصوص دچار عادت زدگی نشوند و یا بدنبال جانشینی های موقت برای سران جنبش نباشند که نهایتاً موجب تشت خواهد بود. ب) اشاره ملموس مراجع عظام که همیشه ملجأ متدینین بوده اند و همچنین چهره های برجسته حوزه و روحانیون مورد علاقه مردم به رفع حصر سران و آزادی زندانیان سیاسی. ج) بهره وری از فضاهای مجازی در اختیار جنبش برای تازه نگهداشتن مطالبه آزادی سران جنبش و زندانیان سیاسی در بند با تمرکز بر موضوع و ارائه راهکارهای متناسب میتواند از جمله اهرمهای موثر باشد . د) باید حرکتهائی که سعی در ایجاد انحراف در شناسائی رهبری حرکت و مطالبات اساسی آنرا دارند به جامعه سبز ایران شناساند و روشهایشان را بر ملا ساخت .
2.
در خارج از کشور : الف) سازماندهی حرکتهایی متداوم و مستمر با هدف فشار بر دول خارجی در اعمال فشار برای آزادی زندانیان سیاسی بطور عام و رفع حصر سران جنبش بطور اخصّ . این واضح است که دول خارجی و بالاخص ّ غربی همیشه بدنبال منافع خود هستند و برایشان فرقی نمیکند که سبز حاکم باشد یا هر رنگ دیگری , بلکه مهم این است که از منافعشان باز نمانند کما اینکه بهره های سیاسی و اقتصادی فراوانی از تشتتی که در منطقه خاورمیانه ایجاد شده برده اند و از حالا برای همه جنبشهای اعتراضی منطقه کیسه دوخته اند بطوریکه گهگاهی از خیر نوکران سرسپرده شان در منطقه میگذرند تا به اهداف طویلالمدت تری برسند. بنابر این حضور ایرانیان خارج از کشور بهر صورت ممکن باید این پیام را منتقل کند که مردم ایران خواهان آزادی سران جنبش و زندانیان سیاسی هستند و دول دیگر و بخصوص دولتهای غربی که بیشترین ایرانیان را در خود جای داده اند باید بفهمند در هرگونه مراوده اقتصادی و یا مذاکره سیاسی با دولت ایران میبایست خواست مردم ایران لحاظ گردد . ب) پرهیز از اتصال با چهره های مشکوک و یا افرادی که صراحتاً به اپپوزیسیون غیر استاندارد تعلق دارند .
بهرحال به لیست بالا راهکارهای بسیار دیگری را میتوان از طریق همفکری با متفکرین سبز اندیش و گروهها و افراد سیاسی فعال داخل و خارج از کشور اضافه نمود. آنچه مهم است این است که در مسیر آزادی سران جنبش و متفکرین و نظریه پردازان جنبش سبز گام برداشت که این هم به نفع جنبش و هم نهایتا به نفع کشور خواهد بود تا از ورطه های آتی به سلامت گذر کند.
مردم هشیار باشند که سلطان و شبانش به پایان داستانشان نزدیک میشوند و هیاهو و ترشروئی هایشان امروز از هیچ کس پنهان نیست هرچند که مذبوحانه سعی در کتمانش کنند (10) . ظاهراً میانجگریهای ریش سپیدانه هم دیگر مؤثر نیست و سلطان را دیگر طاقت چموشیها و نادانیهای شبان به سر آمده و شبان نیز چون خاستگاهش از فرومایگان بوده دیگر حرمت سلطان نگه نمیدارد و گله خویش را به هر جای قلمرو ی سلطان که بخواهد هِی میکند . چنین است که باری دیگر داستان سلطان و شبان میرود که به سر آید .
خدایا به خون همه شهیدانی که ایران زمین از بدو تاریخش در پای آنچه تو نیکش میداشتی تقدیم کرده است , عاقبت ایران باستانی ما , باورهای دینی ما و آرزوهای آرمانی ما را ختم به خیر کن که تو بهترین نجات دهندگانی.
(سراج)
به تازگی گروه واژه گزيني فرهنگستان زبان و ادب فارسی واژه ترکیبی مردم سالاری را بجای دموکراسی پذیرفتهاند وازاین ببعد وقتی قصد گفتن از حکومت مردم بر مردم را داریم باید از مردم سالاری استفاده کنیم. گرچه اصطلاح مردمسالاری بیشتر در تقابل با جناح اقتدار گرا و نفی کنندگان جمهوریّت نظام مورد استفاده قانونگرایان واقع میشد ولی با این جایگزینی رسمی که شأن نزول آن در این زمان مشخّص نشده ، مشکل فرهنگی به لحاظ اجزای ترکیب فوق تا حدودی پیچیده تر شده است. در واژه دموکراسی اثری از افاده یا القای قدرت نیست ولی اکنون در گفتمان سیاسی با ورود سالار که اصالتاً معرّف زورمندی و نظامی گری است، و صدور فرمان رسمی برای استفاده از آن، حقّ وعدالت در فضای تعامل اجتماعی غریب تر میماند و بجای گفتمان و مفاهمه، رفتارها بیش از پیش به تفرعن و لحن آمرانه میکشد . نه اینکه حالا چنین نیست بلکه با بستر سازی رسمیِ برای زورمداران و بها دادن به معنای فوق، فرزندان این مرز وبوم باید از همان ابتدا بپذیرند که در جمع بزرگان، قانون جنگل حاکم است، وانقیاد به سروری و سالاری یک پیش فرض اجتماعی است. آنان قبل از ورود به این ورطه باید دانسته باشند که اینجا نه تنها تفاهم وهمدلی محلّی از اعراب ندارد بلکه مجالی برای تأویل و توجیه فرمان هم نیست .
چون قوانین طلائی دموکراسی یا حالا بگوئیم مردم سالاری تا هنوزنوشته نشدهاند با برداشت و تعاریفی که حکومتها تا کنون هر کدام برای خود از آن داشتهاند باید دموکراسی و مردمسالاری آن بوده باشد که خود شان مصداق آن شوند و منافعشان را تأمین کند والاّ وای به حال دموکراسی ودموکرات منشی .
در زبان خوانین، سالارها و اراذل و اوباش حکومتی واگویه ای بود که وقتی فرمان حکومت صادر شد چه غلط وچه درست باید اجرا شود و اگر لازم شد بعداً خسارت پرداخت شود. در نتیجه دست اوباشان حکومتی در انواع تعدیات و بروز رذائل اخلاقی حتّی در مورد خودیها کاملاً باز میماند ولی چه باک چون نتیجۀ کارهایشان این بود که آتوریته حاکم از بین نرود و خانیِ حکومت بجای بمانَد . دموکراسی سالارها از این فراتر رفته اند، اینان برای نسق گیری هم که شده بابت، جنایات و فسادهائی که مرتکب میشوند از افراد، گروهها و یا کشورهائی که مورد اجحاف واقع شدهاند خسارت هم میگیرند تا دیگران آویزه گوش خود نمایند که دموکراسی سالاری رُفتُ و ریز دارد.
قرنهاست که دموکراسی ملعبه دست و ابزار کار حکومتها بوده و عنصر قدرت از همان روزهای اوّل آنرا نه تنها از محتوای اصلی خود که ضدیّت با استبداد میباشد تهی نموده بلکه با کار بر روی جزئیّات وشیوههای اجرائی ، از آن چنان لِویاتانی ساخته، که تمام دیکتاتوریهای فردی یا گروهی عاشق ودلباخته آن شدهاند واز ترفند انتخابات که سر منشأ رذائل سیاسی شده کیفورمیشوند. چون آنان به وسیله این دوالپای جدید و بکمک قوانین تولیدی آن، ملّت خود وتا آنجا که بتوانند دیگران را مرعوب و استثمار میکنند. کدام حکومت را سراغ دارید که قانوناً ! از شهروندان خود بهره کشی نکند، زور ورزی ننماید ، در بند دموکراسی و قانونگرایی بماند و در تعامل با سایرین به قراردادها پای بند باشد و یا اینکه در بازی سیاست، خود اسیر قدرتهای برتر از خود نشود.
مقاله« دموکراسی در ایران فردا» شرحی است بر توضیح و کاربرد واژه مردُمرایی، یا همان حکومت مردم برمردم از طریق رایزنی برا ی حل مشکلات اجتماعی، به کمک روشن بینی جمعی و بقول حافظ روشن رایی . از واژه فوق به جای دموکراسی استفاده شده بود، منتهی چون برداشت مرُمرایی از دموکراسی، تفاوتهای عمدهای در عمل با شیوههای اجرایی شناخته شده دارد، برای اطلاع گروه واژه گزینی فرهنگستان نکات برجسته دیدگاه مردمرایی را در زیر نقل مینماید .
در جامعه مثالی ایران فردا مردمرایی بعنوان محورگفتگو، رشد متوازن و همه جانبۀ مادیّت و معنویّت جامعه را پی گیری و تأمین میکند:
در مردمرایی هیچکس صاحب، سالار ویا سرور دیگری نیست و در نتیجۀ وجود جوهرۀ آزادی پایههای استقلال ملّی بسیارمستحکم است.
در همۀ نقاط کشورشایسته ترین افراد به طور طبیعیعهده دارامورحکومتی میشوند،
هر فرد رأی خود را تنها در موضوعاتی که صلاحیّت آنها را دارد، برآنها اشراف دارد، به او مربوط است، و مهمترازهمه با قبول مسئولیّت تمام (اِعمال) میکند ،
هیچکس اراده و حقّوق خود را از طریق رأی دادن به هدر نمیدهد و آنها را در صندوق انتخابات دفن نمیکند که بعداً بخواهد عزا بگیرد.
چون مسئولین با شایستگی های خود مقام خویش را احراز میکنند و هیچکس آنانرا برای امورحکومتی انتخاب یا منصوب نکرده، بنا بر این برکشیدۀ شخص یا سازمان و حزبی نیستند که وامدارآنان باشند و مجبور باشند برایشان خوش رقصی کنند،
تشکیل دولت از تبعات عملکرد فرهنگ مردُمرایی و اجرای قرارداد اجتماعی بوده ، و فرع بر آن میباشند ،
طبقه حاکمهای وجود ندارد که به اموال ، انفس و کرامت انسانها تعدّی نماید، ومردم از طریق دولتی سیال و متکامل حاکمیت خود را اعمال میکنند.
شاخصۀ اصلی آنجاست که در نظام مردُمرایی منبع تصمیم واجرای تمامی کارها فقط انسانهائی میباشند که صاحب آن امور هستند،
دراین سیستم سلامت نفس، اخلاق و تخصص حرف اول را میزنند،
مردم از بین راه حلهای ارائه شده بهترین گزینه ها را انتخاب میکنند،
درانجام هیچ کاری اکراه نیست،
مردم برای انجام کارها تنها به دیدن و شنیدنِ اکتفا نمیکنند بلکه وقتی از (فائده) نهائی کاری مطمئن شدند، مسئولانه بدان دست میزنند،
مردمرایی را میتوان حتّی در غیاب یک برنامه جامع در هر واحد کاری اجرا کرد و از ثمرات آن در پیشبرد کارها بهره گرفت ، بیشترین بهرۀ این کاربدلیل استفاده از عقل و اخلاق جمعی نصیب مدیرآن واحد خواهد شد.
این واکاوی برای آن آورده شد تا بیان کند که مردمرایی همان حکومت مردم بر مردم است و درضمن فاقد پیرایههای گمراه کننده دموکراسی است.
برای اطلاع بیشتر از ساختار مردُمرایی و راههای اجرائی کردن آن به مقاله فوق و سایر مطالبی که در همین زمینه در سایت امروز ارجاع داده شده است مراجعه فرمایید.
بر گرفته از وبلاگ مردمرایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر