ندای سبز آزادی: به دنبال اظهارات سید محمد سعیدی امام جمعه موقت قم در باره چگونگی تولد رهبر جمهوری اسلامی و بازتاب وسیع آن در رسانههای داخلی و خارجی، حجتالاسلام والمسلمین رحمتاله بیگدلی، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در گفتوگو با سحامنیوز، با انتقاد شدید از اظهارات امام جمعه موقت قم گفت:
«اخیرا فیلمی از آقای سید محمد سعیدی در یوتیوب و بسیاری از سایتهای اینترنتی و خبرگزاریهای جهانی منتشر شده است که حاوی اظهاراتی نسنجیده و غیرمعقول است که موجب طعنه وسیع و تند مخالفان اسلام و تشیع به معارف اصیل دینی و مذهبی شده و جو بسیار نامطلوبی را علیه تعالیم اسلام بالاخص تشیع در رسانههای جهانی و فضای مجازی ایجاد کرده است.»
حجتالاسلام بیگدلی با اشاره به مسؤولیتهای متعدد سعیدی گفت:
«آقای سعیدی علاوه بر امامت جمعه قم، عهدهدار تولیت آستان مقدس حضرت معصومه(س)، ریاست شورای فرهنگ عمومی استان قم و ریاست ستاد احیای امر به معروف و نهی از منكر این استان نیز میباشد و همین نکته یعنی داشتن سمتهای متعدد دینی توسط وی به ویژه امامت جمعه موقت قم بر حساسیت موضوع افزوده است.»
عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی با اشاره به جایگاه شهر قم گفت:
«امروزه شهر قم به عنوان مهمترین مرکز آموزش معارف دینی با صبغه تشیع، جایگاه ویژهای در جهان دارد و کسی که در مسند امامت جمعه این شهر قرار میگیرد باید علاوه بر فهم عمیق معارف دینی از تعادل روحی و سلامت عقلانی برخوردار باشد و به گونهای سخن بگوید که اظهارات وی مورد تأیید علمای دین و عقلای عالم باشد و صدور هرگونه سخن نسنجیده و غیرمعقول از چنین فردی میتواند خسارات جبرانناپذیری را متوجه اساس دین، اسلام، تشیع، نظام اسلامی، روحانیت و مرجعیت و حتی کشور عزیز ایران کند و با توجه به انعکاس وسیع چنین اظهاراتی چهرهای نامطلوب و غیرمعقول از اسلام، تشیع و ملت ایران به جهانیان ارائه کند.»
حجتالاسلام بیگدلی با اشاره به برخی از خرافاتی که در سالهای اخیر توسط برخی گروههای اقتدارگرا و متحجر در جامعه ترویج میشود، گفت:
«متأسفانه در سالهای اخیر، ملت ایران شاهد رواج پدیدهای نامیمون توسط برخی گروههای متحجر و قدرتطلب است که با ترویج خرافات، موجبات وهن دین، حمله دشمنان به کیان اسلام و تشیع را فراهم آوردهاند. این گروههای متحجر، روزی از هاله نور سخن میگویند و روزی دیگر مدعی ارتباط با امام زمان(عج) میشوند و روزی با استفاده از امکانات بیتالمال فیلم «ظهور نزدیک است» میسازند و با پخش وسیع آن جوی نامطلوب علیه تشیع را در جهان ایجاد میکنند به طوری که این موضوع، موجبات آزردگی مراجع عظام تقلید و علمای آگاه و ملت فهیم ایران را فراهم آورده است.»
عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی با اشاره به اظهارات اخیر سید محمد سعیدی امام جمعه موقت قم گفت:
«هنوز جامعه از شوک ماجرای سی دی «ظهور نزدیک است»، خارج نشده بود که کلیپی از آقای سعیدی امام جمعه موقت قم در سطح وسیع منتشر شد که وی در آن به نقل از فردی در باره تولد مقام رهبری میگوید:
«قابله توی اتاق داشت زمینه تولد این فرزند جدید را فراهم میکرد، گفت یک مرتبه دیدم صدای قابله بلند شد که: “علی نگهدارت باشه” این تعبیره. گفت درو بازکردیم آمدیم تو گفتیم چی شد؟ گفت که این آقا، یعنی مقام معظم رهبری وقتی که میخواست از بدن مادر خارج بشه گفت یا علی!»(صلوات حاضران)
حجتالاسلام بیگدلی افزود:
«پخش وسیع این کلیپ موهن موجب شد که مخالفان اسلام، تشیع و نظام اسلامی، با روشهای گوناگون و بعضا وقیح، معارف دین و تشیع را مورد تمسخر قرار دهند و زمینه تهاجم فرهنگی سنگینی را علیه این معارف فراهم آورند. از جمله در همین راستا برخی شبکههای خبری از جمله العربیه، اظهارات آقای سعیدی را به مستند “ظهور نزدیک است” مربوط دانستند.»
این استاد حوزه و دانشگاه با انتقاد از امام جمعه موقت قم گفت:
«با مشاهده آثار زیانبار این اظهارات غیرمعقول، انتظار میرفت که آقای سعیدی با اعلام توبه به پیشگاه الهی به تکذیب و اصلاح اظهارات خود بپردازد، ولی با کمال تأسف در اطلاعیهای که به نام دفتر وی منتشر شده، نه تنها اظهار پشیمانی از این عمل نسنجیده نکرده، بلکه مدعی شده است: “اینجانب چند ماه پیش در جمع محدودی سخنرانی داشتم. متأسفانه بخشی از آن که صرفا نقل قول بوده، گزینش شده و برخی سایتها با انتشار آن موجب نگرانی عدهای شدند. بدون شک رهبر معظم انقلاب از چنان کمالات و اوصاف بلندی برخوردارند که هرگز نباید برای توصیف ایشان به چنین نقل قولهایی روی آورد.”»!
حجتالاسلام بیگدلی با انتقاد از این اطلاعیه گفت:
«اظهارات آقای سعیدی در این کلیپ کاملا گویا و واضح است و هیچگونه دخل و تصرفی در آن نشده تا ایشان مدعی انتخاب گزینشی آن باشند. اگر آقای سعیدی مدعی است که مشکلی در این کلیپ وجود دارد، میتواند متن کامل آن را از طریق شبکه جهانی اینترنت منتشر و بالاخص از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش کند تا ادعای وی ثابت شود، وگرنه تلقی جهانیان از این اطلاعیه این خواهد بود که برای جلوگیری از تبعات منفی گسترده یک دروغ به دروغی دیگر تمسک شده است که این امر با جایگاه امامت جمعه قم تناسب ندارد؛ جایگاهی که روزگاری، مراجعی بزرگ همچون آیات عظام اراکی(ره) در قبل از انقلاب اسلامی و منتظری(ره)، صانعی و آیاتی چون مشکینی(ره)، جوادی آملی و امینی در آن به ارشاد مردم میپرداختند.
این استاد حوزه و دانشگاه، گفت:
«بطلان اظهارات آقای سعیدی در آن کلیپ، برای آشنایان با معارف اصیل دینی از جمله قضایای قیاساتها معها میباشد و بینیاز از اقامه برهان است؛ زیرا در تضاد با معارف قرآنی و روایات صحیحالسند است.»
این استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به مطالبی که در زمینه تولد حضرت عیسی(ع) و امام زمان(عج) در قرآن کریم و روایات صحیحالسند آمده است، گفت:
«یکی از پیامبران اولوالعزم و بزرگ، حضرت عیسی(ع) است که نام مبارکش در قرآن 25 بار به عنوان عیسی، و 13 بار به عنوان مسیح آمده است. نام مادر آن حضرت، مریم(س) 34 بار در قرآن آمده، و یک سوره قرآن(سوره نوزدهم) به نام مریم است که از آیه 16 تا آیه 36 به ماجرای ولادت حضرت عیسی(ع) و سخن گفتن او در گهواره، و بخشی از زندگی او و چگونگی دعوتش پرداخته است. در این آیات قرآن کریم و همچنین اناجیل مختلف، آمده است که حضرت مسیح به صورت اعجازآمیزی متولد شد و آیات قرآن کریم، او را آیتی از آیات حق و کلمهالله و معجزه الهی میداند که نحوه بارداری مادر آن حضرت و تولد آن پیامبر عظیمالشأن بدون تردید از معجزات بزرگ الهی است.»
حجتالاسلام بیگدلی گفت:
«خداوند عالمیان به مریم(س) با پیام غیبی توسط فرشتگان فرمود: این کودک میتواند در گهواره سخن بگوید، فلذا بعد از به دنیا آمدن فرزندش او را همراه خود به سوی قوم آورد و هنگامى که آنها نوزاد را در آغوش او دیدند، دهانشان از تعجب باز ماند، آنها که سابقه پاکدامنى مریم را میدانستند و آوازه تقوا و کرامت او را شنیده بودند سخت نگران شدند، تا آنجا که بعضى به شک و تردید افتادند، و بعضى دیگر هم که در قضاوت و داورى، عجول بودند زبان به ملامت و سرزنش او گشودند و گفتند: اى مریم، تو مسلما کار بسیار عجیب و بدى انجام دادى!»
حجتالاسلام بیگدلی افزود: «در چنین وضعیت نامطلوبی فقط یک معجزه بزرگ الهی میتوانست، فضا را به نفع توحید و علیه آموزههای شرکآلود معابد یهودیت انحرافی تغییر دهد. مریم(س) براى رفع اتهام از خودش که فرزندى بدون پدر به دنیا آورده بود، به فرمان خدا اشاره به گاهواره نوزادش عیسى(ع) کرد، او در همان حال به سخن درآمد و با زبان فصیح و گویا مقام بندگى خویش را در مقابل خدا اعلام و همچنین مقام نبوت خود را آشکار ساخت و از آنجا که غیرممکن است پیامبرى این چنین با عظمت از رحم آلودهاى بیرون آید، پاکدامنى مادرش را با این اعجاز اثبات کرد. سرگذشت مریم و کودک او سراسر اعجاز و کرامت است. این کودک یک روزه به فرمان الهی به سخن در آمد و خود را با صفاتی معرفی کرد که عبارتند از:
1. بنده خدا هستم. 2. به من کتاب داده شده. 3. از پیامبران قرار گرفتهام. 4. وجود من هر کجا باشد سرشار از برکت است. 5. به نماز و زکات تا زنده هستم سفارش شدهام. 6. به مادرم مهربانم و هرگز گردنکش و سختدل نیستم. 7. در روز تولد و روزی که میمیرم و روزی که برانگیخته میشوم، مشمول رحمت خدا هستم(سوره مریم آیه 33-30).
ظاهر آیات سوره مریم این است که او در همان روزهاى آغاز تولدش زبان به سخن گشود؛ کارى که براى هیچ نوزادى عادتا ممکن نیست و این خود یک معجزه بزرگ بود»!
حجتالاسلام بیگدلی در ادامه به ماجرای ولادت امام زمان(عج) اشاره کرد و گفت:
«داستان ولادت حضرت مهدی(عج) را بزرگان علم حدیث، مانند «ابیجعفر طبری»، «فضل بن شاذان»، «علی بنحسین مسعودی»، «شیخ صدوق»، «شیخ طوسی» و«شیخ مفید» با اسناد صحیح از حكیمه عمه امام حسن عسکری(ع) و خواهر امام هادی(ع) نقل كردهاند.
شرایط زمان تولد امام زمان(عج) شرایط عادى نبود؛ زیرا طبق روایات منقول از پیامبر اسلام (ص) مهدى آل محمد(عج) که ستمگران را نابود و زمین را پر از عدل و داد مىكند، فرزند امام حسن عسكرى(ع) است. از این رو دستگاه خلافت عباسى امام حسن عسكرى(ع) را در شهر سامرا تحت نظر داشت و منتظر بود تا اگر فرزندى از ایشان به دنیا آید، او را بكشد، همانگونه كه فرعون، در كمین بود تا اگر حضرت موسى(ع) به دنیا بیاید، او را به قتل برساند. در این شرایط غیرعادى بود که حضرت مهدى(عج) با وضعیتی معجزهآسا بدون اینکه آثار حملی در مادر گرامیش نرجس خاتون قابل مشاهده باشد بهطور مخفیانه به دنیا آمد. حکیمه خاتون نقل میکند که وقتی امام زمان (عج) به دنیا آمد، آن مولود سر به سجده گذاشت و مشغول ذكر خدا بود. هنگامى كه او را برگرفتم، دیدم پاك و پاكیزه است. در این موقع حضرت امام حسن عسكرى(ع) صدا زد: عمه، فرزندم را نزد من بیاور. وقتى نوزاد را نزد حضرت بردم، وى را در آغوش گرفت و بر دست و چشم كودك دست كشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم، سخن بگو، پس آن طفل گفت: “اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله» پس از آن به امامت امیرالمؤمنین (ع) و سایر امامان معصوم(ع) شهادت داد و چون به نام خود رسید فرمود: «اللهم انجزلى وعدى و اتمم لى امرى و ثبت وطأتى واملأ الارض بى عدلا و قسطاً؛ پروردگارا، وعده مرا قطعى گردان و امر مرا به اتمام رسان، و مرا ثابت قدم بدار، و زمین را به وسیله من از عدل و داد پر كن.»
حجتالاسلام بیگدلی در ادامه گفت:
«همانطوری که ملاحظه شد در این هر دو مورد که دو نوزاد سخن گفته اند، نیاز به معجزه بوده است تا حقانیت این دو بزرگوار قابل قبول باشد. و جالب این که هر دوی این بزرگواران بعد از تولد، شهادت به توحید و لوازم آن دادهاند و هرگز انسانی را صدا نکردهاند.»
حجتالاسلام بیگدلی افزود:
«اندک تأملی برای هر عاقلی در متن اظهار شده توسط آقای سعیدی نشانگر کذب بودن آن است؛ زیرا وقتی نوزادی به هنگام تولد “یا علی” و یا هر “یای” دیگری جز خواندن نام خدا بر زبان براند، از دو حال خارج نیست؛ زیرا این “یا”، یا “یای استغاثه” میباشد که هرگز کودکی که در گهواره سخن بگوید، مرتکب چنین عملی که بدون تردید شرک است نمیشود و یا این “یا”، “یای” منادا میباشد که در چنین وضعیتی، ندا و خواندن علی(ع) که در آنجا حضور ندارد، بیمعنی و غیرمعقول به نظر میرسد و بر فرض معقول بودن آن، چرا نام پیامبر اکرم(ص) که علی(ع) میفرمود: “انا عبد من عبید محمد(ص)” ندا نشود؟! پس همانطور که ملاحظه میشود، اگر آقای سعیدی اندک تعقلی در این اظهارات میکرد، هرگز نباید به چنین مطالب سخیفی تفوه میکرد!»
عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در ادامه با انتقاد از بزرگان و احزاب اصولگرا گفت:
«واقعا جای تأسف است که چرا بزرگان و احزاب اصولگرا در برابر این رفتار سخیف آقای سعیدی که هم موجب وهن اسلام و تشیع و هم موجب تخریب رهبری است، مهر سکوت بر لب زده و در حالی که به هر بهانه و مستمسکی فریاد وا اسلاماشان گوش فلک را کر میکند، در این مورد از کمترین عکس العمل و حداقل انتقاد نیز دریغ می ورزند؟! بدون تردید چنین رفتاری در قبال این رویداد اسفبار موجب میشود که مردم به بسیاری از ادعاهای کذایی بدبین شوند!»
حجتالاسلام بیگدلی گفت:
«با توجه به تبعات زیانبار اظهارات آقای سعیدی انتظار میرود که در اسرع وقت، وی از امامت جمعه قم عزل و اظهارات او تکذیب شود و از مراجع عظام تقلید و علمای برجسته، انتظار میرود که به عنوان پرچمداران تشیع علوی در اینگونه موارد علم خود را اظهار کنند و مانع گسترش نشر اکاذیب در زمینه معارف اصیل اسلامی و شیعی شوند.»
حجتالاسلام بیگدلی در پایان گفت:
«برخی اظهارات و رفتارهایی که امروزه در جامعه ما باب شده است از مصادیق بارز “غلو” است و اگر برای آن فکری از سوی رهبران دینی نشود، چه بسا موجبات پیدایش نحلهای انحرافی و غالی که نمونههای تاریخی آن ضربات جبران ناپذیری را به تشیع علوی زدند، فراهم آید. ائمه شیعه(ع) همواره مبارزهای سهمگین و آشتیناپذیر با غالیان و فرقههای غالی داشتند.
امام صادق(ع) فرمود:
«احذروا علىشبابكم الغلاه لايفسدوهم فان الغلاه شر خلقالله يصغرون ما عظمهالله و يدعون الربوبيه لعبادالله والله انالغلاه اشر مناليهود و النصارى و المجوس و الذين اشركوا؛ بر جوانان خود از شر غلات بترسید، مبادا آنان را فاسد كنند؛ زیرا به تحقیق غلات بدترين بندگان خدا هستند، عظمت خداوند را کوچک میشمارند و براى بندگان خدا ادعاى ربوبیت میکنند. به خدا قسم غلات بدتر از يهود و نصارى و مجوس و مشركان هستند.»(بحارالانوار، ج7، ص296)
همانطوری که ملاحظه میشود در این حدیث شریف، غالیان بدتر از يهود و نصارى و مجوس و مشركان دانسته شدهاند. بدون تردید غالیان از جهات گوناگون بدتر از مشرکان زمان جاهلیت میباشند؛ زیرا:
1. مشرکان زمان جاهلیّت، فقط به هنگام راحتی و وسعت بتهای خویش را میخواندند، ولی غالیان (مشرکان زمان ما) در همه احوال حتی موقع ترس و گرفتاری نیز که فطرت آدمی او را به سوی خدا رهنمون میشود، بندگان خدا را میخوانند!
2. در زمان جاهلیّت، قرآنی نازل نشده بود که به آنان بگوید؛ «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً؛ پس کسی را همراه خدا نخوانید.»(جن/ 18) مشرکان زمان جاهلیت، وقتی قرآن در میان آنان نازل شد و سخن خداوند متعال را از رسول گرامی اسلام شنیدند که نباید غیرخدا را بخوانند، یکباره بتهایی را که از نظر آنان شفعاء و مظاهر اولیای خداوند بودند رها کردند و جز خدا کسی را نخواندند، اما مشرکان زمان ما علیرغم ملاحظه صدها آیات قرآنی در باره دعوت به توحید و نهی از شرک باز هم دست از عقاید شرکآلود و خرافات متضاد با توحید دست بر نمیدارند!
3. مشرکان زمان جاهلیّت، اقدام به خواندن بتهایی میکردند و برای شفاعت نزد خدا دست توسل به موجوداتی میزدند که بیتقصیر و بیگناه بودند، اما غالیان زمان ما چه بسا اقدام به توسل به اقطاب، مرشدان و بزرگانی میکنند که خود اهل گناه و عصیان میباشند!
4. مشرکان زمان جاهلیّت، بتها را خالق هستی و مؤثر در رزق و حیات آدمیان نمیدانستند و فقط به عنوان شفاعت در نزد خدا آنان را میپرستیدند، اما مشرکان زمان ما اولیا را مؤثر در آفرینش و دستاندرکار رزق و حیات آدمیان و … میدانند!
5. مجوس و مشرکان قبل از اسلام ایران، فقط یک شریک به نام اهریمن برای خدا قائل بودند و او را موجد شر و یزدان را فاعل خیرات میدانستند، اما مشرکان زمان ما تمام شرور و بدیها از قبیل مرگ، بیماری و گرفتاری و … را مستند به خدا میدانند، اما رهایی از این شرور و شفا و برکت را از اولیاءالله متعدد میخواهند! در نتیجه این غالیان به مراتب بدتر از مجوسند؛ زیرا شرور را از خدا و خیرات را از اولیاءالله میدانند!»
ندای سبز آزادی: پخش فیلم “ظهور نزدیک است” آخرین حلقه از سلسله طرح ها و ادعاهای حامیان احمدی نژاد در پیوند دادن دولت به حمایت و عنایت امام زمانی در سالهای اخیر بوده است. جریانی که از یکسو به برکت خرافات مشروعیت بافی می کند و از سوی دیگر اهداف سیاسی خود را نشانه رفته است. انتقادات و واکنش های فراوانی به مسئله مدعیان ظهور و شبیه سازی شخصیت های ظهور تاکنون مطرح شده است اما کمتر تحلیلی جامع و مستند در رسانه ها به رد این ادعاها پرداخته است.
دکتر صدیقه وسمقی، قرآن پژوه و استاد دانشگاه، در سال ۸۵ و در اوان برآمدن احمدی نژاد این تهدید را دریافته بود و در مقاله ای با عنوان “فتنه ای در راه” که در روزنامه اعتماد ملی منتشر شد نسبت به پروژه ظهور هشدار داده بود. پس از انتخابات سال ۸۸ هم مقالاتی در روشنگری این جریان انحرافی نوشت که اجازه انتشار نیافت. جریان کذابی که امروز به مدد قدرت و امکانات و جریان آزادانه اطلاعات تنها حرف نمی زند و دست به عمل شده است.
وسمقی معتقد است این جریان خواب خطرناکی برای کشور دیده است که اگر زمینه ی مناسب در افکار عمومی بیابد آن را عملی خواهد کرد. شما را به خواندن گفتگوی جرس با خانم دکتر وسمقی دعوت می کنیم.
در سی و سه سال گذشته از انقلاب اسلامی تا به حال هیچ کدام از روسای جمهور مانند احمدی نژاد، اینگونه بر امام زمان، نزدیکی ظهور و نظارتِ امام دوازدهم بر اعمال و کردار دولت تاکید نکرده اند، احمدی نژاد در سازمان ملل به سران کشورها به نوعی هشدار می دهد که امام زمان به زودی در راه است و در داخل کشور هم انجام برخی کار ها را مثلا ساماندهی یارانه ها را به امام زمان نسبت می دهد و این منبع مالی را متعلق به امام زمان می داند، به نظر شما آنچه احمدی نژاد درباره امام زمان می گوید و انجام می دهد آیا صرفا یک اعتقاد است و یا نیت و نتایج دیگری دارد؟
به نظر من طرح اینگونه سخنان ریشه ی اعتقادی ندارد و دلیل آن اینست که رفتارهای دولت با چنین اعتقادی هماهنگ و سازگار نیست. اگر کسی واقعا بر اساس دیدگاههای مذهبی اینهمه سرسختانه به ظهور نزدیک امام زمان اعتقاد داشته باشد، در همه ی رفتارهای خود باید دقیق وملتزم به این اعتقاد باشد.در بر خورد با مردم وحقوق مردم باید منصف باشد، نه به این معنا که خود او و یاهوادارانش او را منصف بدانند بلکه مخالفانش نیز علایم انصاف، عدالت وتقوا را باید در اوببینند.چنین کسی باید راستگو، خداترس و در صرف اموال عمومی سختگیر و با تقوا و پاسخگو باشد. اگر چنین نباشد معلوم است که این ادعاها ریشه در جای دیگری دارد.حداقل این مقداربرای همه معلوم است که دولت تا کنون از برخی کسانیکه اتهام فساد متوجه آنان بوده سر سختانه حمایت کرده و حد اقل این روشن است که امروز مدعیان شناخته شده ی ظهور مشهور به تقوی وراستی در میان مردم نیستند. من طرح این سخنان را سوء استفاده.از باورهای دینی شیعیان به منظور پیشبرد اهداف سیاسی و تقویت پایه های قدرت میدانم .
شما مدعیان ظهور را جریانی میدانید که اهداف سیاسی دنبال میکنند. آیا دلیل خاصی برای این موضوع دارید؟
از اغاز دولت نهم ،افرادی وابسته به یک جریان خاص سیاسی که معمولا نیز انسانهایی فاقد تحصیلات عالی و فاقد جایگاه در میان روشنفکران هستند به طور هماهنگ مطالبی در باره ی ارتباط دولت نهم با امام زمان مطرح کردند. این افراد در نقاط مختلف کشور هستند و این نشان میدهد که جریانی در طول سالیان گذشته به طور مخفی در حال شکل گیری بوده و مترصد بدست آوردن فرصت مناسب برای عملی کردن مقاصد خود بوده است. در این رابطه نشانه هایی از سالهای دور نیز وجود دارد .سالها پیش یکی از روحانیون بنام ، که جایگاه مناسبی نیز در میان مردم ندارد اعلام کرد که من خواب دیده ام قاتل امام زمان به دنیا امده است . از سوی دیگر بطورعجیبی در مسجد جمکران سزمایه گذاری شده و تلاش شده است انجا راپایگاهی اعتقادی سازند . به یاد دارم از اولین اقدامات دولت نهم کمک مالی هنگفت به این مسجد بود . در حالیکه این اقدامات واین ادعاها هیچیک منشا صحیح دینی ندارد بلکه مردود و ناپسند است.
اشاره کردید به رد دینی مدعیان ظهور، در زمان پیامبر یا ائمه اطهار برخورد بزرگان دینی ما با مسئله خواب و ادعاهای اینچینی چگونه بود؟
یکی از اقدامات مهم پیامبر اسلام مبارزه با اینگونه امور بوده است پیامبر اسلام دستور داد همه ی اماکنی را که مردم خود به آن قداست داده بودند و باورهای خود را با اینگونه قداست های موهوم به شرک آلوده کرده بودند ، ویران کنند و مردم را به خدای واحد توجه داد و حقیقت اینست که توجه به غیر خدا ، شرک است به هر شکلی که باشد اعم از اینکه باور انسان تحت تاثیر اماکن باشد یا انسانها، با هر عنوان و منصبی . ما حق نداریم حتی پیامبر را مانند خدا ستایش کنیم .او آمد که مردم را به سوی خدا دعوت کند نه به سوی خود.
برگردیم به اصل مطلب، شما گفتید این جریان خاص سیاسی که روایات ظهور را دستمایه اهداف سیاسی خود میکند سابقه ای طولانی تر از عمر دولت احمدی نژاد دارد . ممکن است بیشتر توضیح دهید؟
به عقیده ی من حاکمیت از سال ۷۶ با ظهور جنبش اصلاح طلبی احساس خطر کرد . از آنجا که حاکمیت دینی راه حل مشکلات خود را در باورهای دینی مردم جستجو میکند ، تحلیل من اینست که این بار طرحی برای سوءاستفاده از اعتقاد به امام زمان در جهت منافع سیاسی حاکمیت و حفظ قدرت تهیه شده است، تا به اینوسیله جنبش اصلاح طلبی را بکشند .به نظر من این نقشه در طول سالیان گذشته از آغاز دولت نهم یعنی پس از پایان دومین دوره خاتمی ، گام به گام در حال اجرا شدن است . از یکسو دایما وعده ی ظهور امام زمان و حتی ادعای ارتباط با امام زمان مطرح میشود و از سوی دیگر به طور حساب شده قدرت مردم و جمهوریت ناقص موجود رفته رفته تضعیف و سرکوب میشود.نهاد های شبه انتخابی مانند مجلس، و شوراهای شهر و روستا تضعیف شده و نادیده گرفته میشوند . از گذشته ، جریانی در کشور حکومت دینی رابه جای جمهوری اسلامی مطرح میکرد. این جریان با روی کار امدن دولت نهم تقویت شده است . جریانی در درون حاکمیت با یارگیری سیاسی از جریانهای مشترک المنافع و نزدیک میکوشد به طور کلی حضور مردم را از صحنه ی سیاسی حتی به شکل ضعیف موجود نیز حذف کند وحکومت را مانند حکومت خلفا در قرون اولیه ی پس از اسلام در آورد . شما تصور کنید جریانی که ادعای ظهور وارتباط با امام زمان دارد روزی ادعا کند که امام زمان امده است و با افرادی از این گروه ارتباط دارد . در این صورت دیگر نیازی به وجود مجلس ، شوراها و یا انتخابات برای تعیین رییس جمهور و اموری از این قبیل نخواهد بود در آن صورت امام زمان همه ی امور را به حاکمان دیکته میکند. این جریان گمان میکند با این نقشه میتواند قدرت را از گزند اصلاح طلبی برهاند و با سوءاستفاده از روایات مربوطه که صحت و سندیت آنها زیر سوال است حتی با مخالفان خود تسویه حساب کند .مثلا در روایات امده است که برخی از مردم حتی علمای دینی با امام زمان مخالفت خواهند کرد. این جریان خاص میتواند با تمسک به روایاتی از این دست ،همانگونه که افرادی را با شخصیتهای توصیف شده در روایات تطبیق میدهد، مخالفان خود را نیز با مخالفان امام زمان تطبیق داده و به آنان آسیب برساند.این جریان به طور جدی فعالیت میکند. برای زمینه سازی فکری و فریفتن افرادی که بضاعت فکری چندانی ندارند کتابهایی منتشر کرده است . کتاب « دهه ی ۸۰ دهه ی ظهور به زبان فارسی وکتاب «احمدی نجاد وثوره العالمیه المقبله» به زبان عربی در بیروت منتشر شده است که نویسنده ی ان به نام شادی فقیه ، ناشناس و این نام غیر واقعی و مستعار است.
روایات ظهور سالها در کتابهای فقیهان هم بوده ولی هیچ گاه آنچه در بحار الانوار آمده بود بر کسی تعین پیدانمی کرد اما در سالهای صدارت احمدی نژاد ، نام سید خراسانی به مقام رهبری الصاق شد و خود احمدی نژاد هم بنا بر فیلم ظهور نزدیک است، عنوان شعیب صالح گرفت ، فکر می کنید این تشابه سازی ها آیا در میان مردم ایران خریداری دارد و آیا چنین گرته برداری به نوعی بازتاب بحران حکومت در مشروعیت نیست ؟
اولا صحت و سقم این روایات قابل مناقشه است،ثانیا تطبیق آنها بر وقایع واشخاص فاقد هر گونه توجیه است ودر واقع سوء استفاده محسوب میشود.متاسفانه مشابه سازی با وقایع تاریخی صدر اسلام همواره در سه دهه ی اخیر مشکلی جدی بوده است و اینگونه بهره برداری از دین واقعا به چهره ی اسلام خدشه ی جدی وارد کرده است .ممکن است اینگونه مشابه سازیها فقط عده ای مردم بی اطلاع ساده اندیش را فریب دهد .
وهمانطور که گفتم به نظر من هدف این جریان تثبیت قدرت وحذف کامل مردم است ونه کسب مشروعیت از مردم .کسیکه به دنبال کسب مشروعیت است به نظر مردم بها میدهد و برایش مهم است که مشروعیت مردمی داشته باشد .اما به نظر نمیرسد چنین چیزی برای این جریان مهم باشد .این جریان از ضعف پایگاه مردمی خود مطلع است. به همین جهت میکوشد آن را بی ارزش جلوه دهد و پایگاه مشروعیت خود را در جای دیگری قرار دهد .از همین رو ،ادعایی عجیب، مبنی بر اینکه مشروعیت خود را از امام زمان میگیرد، مطرح میکند.
همانطور که شما هم اشاره کردید برخی براین اعتقاد هستند که احمدی نژاد و نزدیکانی مثل مشایی و بقایی و رحیمی و ثمره هاشمی قصد دارند تا با تمسک به امام زمان و تاکید بر مهدویت میخواهند تاروحانیت را از حکومت و مرجعیت اخراج کنند و در واقع دینی عرفانی پایه گذاری کنند که دیگر به فقه نیازی نداشته باشد ، نظر شما در اینباره چیست ؟
- به نظر من این گروه که به دنبال ایجاد فرقه ای سیاسی بر پایه ی اعتقادات مغشوش مذهبی هستند اصولا اهل عرفان نیستند.در این میان روحانیونی نیز به عنوان مبلغ و مروج این جریان وجود دارند.قصد این جریان حذف مخالفان ومنتقدان اعم از روحانی و غیر روحانی وتثبیت قدرت مطلقه است .به نظر میرسد همانطور که قبلا نیز گفتم،این جریان با هرگونه پاسخگویی حتی به دوستان خود نیز مخالف است . از نحوه ی تعامل دولت با نهادهایی مانند مجلس،این موضوع آشکار است . حکومت ایده ال این جریان حکومتی است کاملا بسته،حتی بسته تر از وضعیت فعلی،کاملا غیر پاسخگو با رفتارهایی تماما پنهان از مردم. این جریان،احکام فقهی خاص خود را دارد.روحانیون وابسته،احکام را به نفع مقاصد سیاسی این جریان صادر میکنند.احکامی که میتواند مخالف فقه سنتی باشد با تفسیر وتوجیه خاص خود.
برخی معتقدند سیاست خارجی احمدی نژاد بنا بر روایات ظهور تنظیم می شود و حوادث خاورمیانه نیز در همین مبنا ارزیابی می شود ، شما فکر می کنید اینگونه نگاه به دنیا با این فرض که ظهور امام زمان در نزدیکترین موعد است و این تشابه سازی ها چه تبعاتی در دستگاه سیاست خارجی خواهد داشت؟
.ممکنست این جریان با بلندپروازیها وماجراجوییهایی که دارد پروژه ی خود را محدود به داخل کشور نکند وبه روابط خارجی خود نیز این پروژه را تعمیم دهد . به ویژه در رابطه با کشورهای مسلمان نشین ،ودر این میان شیعیان .در هر حال چه احتمال شما صحیح باشد ویا هر احتمال دیگری،تنظیم روابط بر اساس باورهایی که جایگاه عقلی ودینی ندارند وبر حدس وگمان استوار است ، تبعات خوشایندی نمیتواند داشته باشد .چنانکه می بینیم،تبعات سیاست خارجی دولت نهم ودهم برای ایران مثبت نبوده است .هر چند دولت خودش به این سیاست ها به به! بگوید .ارزیابی موفقیت و عدم موفقیت باید معیارها واستانداردهایی قابل قبول داشته باشد. اگراین تحلیل به واقعیت نزدیک باشد مبنی بر اینکه جریان مذکور پروژه ظهور را به سیاست خارجی خود تعمیم میدهد،تبعات خطرناکی را برای آن میتوان پیش بینی کرد. در این رابطه توجه به مفاد کتاب “احمدی نجاد وثوره العالمیه المقبله” حایز اهمیت است . شاید این کتاب بخشی از این پروژه را مطرح میسازد .این کتاب حاوی مطالب خطرناکی است .اینکه جریان مذکور با حمایت دولت ودر درون حاکمیت کار خود را پیش می برد واقدامات وادعاهای آنان تا کنون با بخشهایی از این کتاب و کتاب فارسی مذکور هماهنگ بوده،نشان میدهد که این جریان ممکنست به دنبال اجرای دیگر بخشهای این دو کتاب نیز باشد.من پیشنهاد می کنم این دو کتاب روی اینترنت قرار گیرد تا اهداف این جریان برای همگان بیشتر معلوم شود .
به نظر شما این جریان از سوی کدام شخصیتهای دینی حمایت میشود ؟
– این جریان خود علنا پشتیبانان با نفوذ خود را معرفی نکرده است.مبلغان ومروجان این جریان که درسراسر کشور به طور علنی سخن میگویند ویا در درون دولت علنا در این جهت موضع گیری میکنند،مشخص هستند. اما در کتاب عربی “احمدی نجاد ……” ،رهبر معنوی این جریان آقای مصباح یزدی دانسته شده است وتا کنون نیز نه ایشان ونه شخصیت های بلندپایه کشور که با اشخاص تاریخی تطبیق داده شده اند با این جریان و ادعاهای آنان مخالفت نکرده اند .به نظر من سکوت آنان علامت رضایت و تایید است .
زمانی در بعد از جنگ های ایران و روس،علمای شیعه مانند شیخ احمد احصایی و بعد از او سید کاظم رشتی از ظهور بسیار نزدیک امام زمان و برهه آخر الزمان گفتند و چندی بعد محمد علی باب ادعای مهدویت کرد، فکر می کنید ریشه انحرافی که امروز به تاکید بر مهدویت از گونه احمدی نژادی آن ختم شده از کجا آغاز شد ؟
اینکه حقیقتا سر نخ این جریان کجا ودر دست کیست،من نمی دانم.اما همانگونه که اشاره کردید در طول تاریخ بارها از این ادعاها شده است و همه ی آنها انحرافی بوده است ودارای تبعات ناگوار .من به کسانی که به هر دلیلی با جریان حاضر همراه شده اند توصیه می کنم جریانات تاریخی مشابه را با دقت مطالعه کنند.در میان پیروان وجریانها نیز افرادی بودندکه صداقت داشتند اما بی اطلاع وساده بودند ومورد سوء استفاده ی سیاست بازان قرار گرفتند . ازآنجا که مردم ایران مذهبی و اکثرا دارای باورهای شیعی هستند، در دوره هایی از تاریخ در بحرانهای اجتماعی وسیاسی،جریانهایی در صدد بر آمده اند که از این باورها بهره برداری کنند .در بحران اجتماعی – سیاسی کنونی نیز این احتمال وجود دارد . اما با توجه به ویژگی های جریان حاضر و وابستگی آن به حاکمیت فقط کسانی با این جریان همراهی میکنند که اولا منتقد دولت وحاکمیت نیستند، ثانیا دارای اعتقادات سطحی و اطلاعات اندک مذهبی هستند. درهرحال هر چند این جریان در میان اقشار گوناگون نفوذ ندارد اما از آنجا که متکی به قدرت حاکمیت است،موجب نگرانی است.
آیا اعتقادات احمدی نژاد درباره مهدویت و نظر کرده بودن دولت از سوی امام زمان ربطی به اعتقادات انجمن حجتیه دارد بااین احتساب که اصولا انجمن حجتیه غیر سیاسی بود و حکومت در دوره غیبت را مشروع نمی دانست و تمام تلاشش در راه مبارزه فرهنگی با بهاییت بود ؟
اینکه انجمن حجتیه سیاسی نبوده است، مربوط به زمانی است که هنوز این انجمن طعم شیرین قدرت را نچشیده بود.این انجمن در کادر سازی وانجام کارهای تشکیلاتی با سابقه وبا تجربه است .در دهه ی اول پس ازانقلاب،این انجمن به حاشیه رانده شده بود. اما در دودهه ی اخیر از حاشیه به متن آمد وبه نظر من امروز در بدنه ی قدرت وحتی سطوح بالای آن دست دارد وممکنست با این جریان مرتبط باشد.
به نظر شما چه کسانی وعده ظهور از سوی دولت را می پذیرند و آیا می توان تصور کرد که قشر فرودست جامعه برای رسیدن به دنیایی آرمانی با احمدی نژاد پیوند بخورند؟
این احتمال وجود دارد که افراد بی اطلاع وساده لوح که به راحتی باورهای آنان دستخوش تبلیغات فریبنده قرار میگیرد،تحت تاثیر این جریان قرار گیرند.به ویژه اگر حاکمیت اجازه ی روشنگری ندهد وبا منتقدان این جریان برخورد کند.درهرحال به نظر میرسد این جریان مرحله ی زمینه سازی را پشت سر گذاشته و وارد عمل شده است. به هر نحو ممکن باید از دستیابی جریان مذکور به مقاصد خود و افتادن مردم در دام آنان پیشگیری کرد.
فکر می کنید علمای شیعه درباره این انحراف واکنش مطلوبی نشان داده اند ، به نظر می رسد که مرز میان انکار مهدویت و تخطئه مهدوی طلبی احمدی نژاد ، علما را به تقیه دچار کرده است ؟
متاسفانه روشنفکران وعلمای دینی تا کنون این جریان را جدی نگرفته بودند. واما در رابطه با عملکرد علمای شیعه ،چه در رابطه با این موضوع وچه دیگرموضوعات ،بسیار میتوان انتقاد کرد.عده ای از علما که مدافع حاکمیت اند چشم خود را به روی همه ی انحرافات وکژی ها بسته اند.کارهای نادرست بسیاری به نام اسلام انجام شده که این دسته ازعلما یا آنرا تایید کرده اند ویا در برابر آن سکوت را برگزیده اند. از بازداشتهای غیر موجه گرفته تا شکنجه وزدن مردم در خیابانها ونیز کشتن بی گناهان.شاید این عده در برابر جریان ظهور نیز به دلیل ملاحظه ی منافع دولت و حاکمیت واکنش جدی نشان ندهد .واماعلمای منتقد نیز اگر چه به برخی عملکردها انتقاد کرده اند ،اما برخی از آنان از جایگاه علمای دینی ،آنگونه که شایسته است پاسداری نکرده اند وبا ایثارو فداکاری به حمایت ازمظلومان آنگونه که از تعالیم اسلام به دست میآید بر نخاسته اند.علمای منتقد شاید به دلیل بی اطلاعی از جریان مذکور و یاجدی ندانستن آن از آن انتقاد نکرده اند .جای تعجب است که برخی عالمان از شرکت زنان در مسابقات ورزشی ،نسبت به اسلام احساس خطر میکنند،اما از جریانات مهمی که در کشور اتفاق می افتد واسلام زدایی می کند احساس نگرانی نمیکنند.جریان مذکور ،با رندی میکوشدمرز میان اعتقاد به مهدویت وانکار جریان حاضر رااز بین ببرد ومخالفان این جریان رامخالفان مهدویت قلمداد کند وحتی شاید با آنان برخورد نماید،اما این مرز اگرچه ممکنست برای برخی عوام ناشناخته باشد ولی برای عالمان ناشناخته نیست و آنان برای پاسداری از دین واعتقادات مردم از آمیختن با خرافات ونیز جلوگیری از سوءاستفاده یک جریان سیاسی از مهدویت ،موظفند همه تلاش خود را به کار گیرند و تقیه ی آنان موجه نیست.روشنفکران نیز امروز وظیفه دارند علاوه برآگاه کردن مردم عالمان دینی را نیز از واقعیات جامعه مطلع سازند تاآنان بتوانندموضع گیری صحیح در قبال وقایع داشته باشند.این جریان به جلو گام برداشته وپس از انتشار کتابهایی اکنون بر اساس آن کتابها فیلمی نیز ساخته است ودر سطح گسترده در جامعه منتشر کرده است.اینها نشان میدهد که این جریان در کار خود جدی است .وظیفه ی روشنفکران وآگاهان وعالمان نیز به همین میزان برای مقابله با این جریان جدی است وهیچ قصور وکوتاهی درین رابطه توجیه پذیر نیست .
منبع: جرس / مصاحبه از: فرزانه بدرپور
ندای سبز آزادی: آیت الله امینی در واکنش به سخنان اخیر سعیدی درباره یاعلی گفتن آیتالله خامنه ای در لحظه تولد، اظهار داشت: این گونه نقل ها عقاید مردم را نسبت به اصول و مبانی مذهبی سست میکند.
به گزارش عصرایران، در پی شایع شدن برخی نقل قولهای درباره میلاد مقام رهبری، آیتالله ابراهیم امینی در پاسخ به سؤالی اظهار داشت:
باسمه تعالی
بنده نقل این مطالب را به نفع رهبری و در جهت تقویت آن نمیدانم، بلکه این قبیل مطالب، به زیان رهبری است گرچه به عنوان ارادت به ایشان مطرح شود.
به علاوه این گونه نقل ها عقاید مردم را نسبت به اصول و مبانی مذهبی سست میکند و آنچه را که با ادلّه قطعی در باره بعضی از ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین به اثبات رسیده، مورد سؤال و تردید قرار میگیرد.
ضمناً با این مطالب، زمینه سوءاستفاده دشمنان نظام اسلامی هم فراهم میشود و ای کاش این مطلب نقل نشده بود.
سخنان سعیدی، امام جمعه موقت قم درباره یاعلی گفتن رهبری در لحظه تولد، به تمسخر این ادعا در بین جوانان و در فضای مجازی منجر شده است.
ندای سبز آزادی: سایت دادنا در یادداشتی از توهین یک روزنامهنگار و وبلاگنویس حامی دولت به آیتالله امجد انتقاد کرد و نوشت: به نظر می رسد ورود به فضای تمسخر و توهین به بزرگان اخلاق و عرفان گام دیگر جریان سیاسی خاصی است که تا پیش از این خاکریزهای اخلاق و انصاف را یک به یک فتح کرده بود و تنها این یکی مانده بود که آنهم گویا با حمله ناجوانمردانه به آیتالله امجد آغاز شده است.
به گزارش دادنا، اخیراً یک وبلاگ نویس که از مهمترین و معروف ترین طرفداران دولت در وبلاگستان فارسی محسوب می شود، در اظهاراتی فوق گستاخانه، چشم خود بسته و دهان گشوده و هر مهمل ممکن را به هم بافته تا به زعم خود آیت الله امجد را مورد استهزاء قرار دهد. سراسر این هتاکی مملو از دروغها و تحریفهایی است که تنها در نبود دین و انسانیت قابل ارتکاب است.
آنها که فرصت زندگی دانشجویی در کوی دانشگاه تهران را داشته اند، یا آنهایی که حداقل گذرشان به آنجا افتاده، یا خیلی از ساکنان منطقه امیرآباد تهران، آیت الله امجد را خیلی خوب می شناسند، نه اینکه شناخت این استاد اخلاق منحصر به این گروهها باشد، غرض محبوبیت فوق العاده بالای وی در میان گروهها و افرادی است که اتفاقاً شاید میانه چندانی با روحانیت، منبر، روضه و … نداشته باشند.
هر کس که استاد را بشناسد، یقیناً گواهی خواهد داد که اکثر مستمعان منابر ایشان، او را دوست دارند و فارغ از عقاید فکری و سیاسی خودشان، منش و مرام اخلاقی وی را می پسندند. این مسئله به نیکی با مشاهده دقیق سخنرانی های استاد در کوی دانشگاه تهران قابل اثبات است، هر کس گذرش به آنجا افتاده باشد، گواهی خواهد داد که حتی رادیکال ترین طیف های دانشجویی نیز پای سخنرانی وی می نشینند و به یک اندازه از سخنانش لذت می برند.
همین مسئله سبب شده اگر هم کسی انتقادی به وی داشته باشد، به واسطه احترام بالایی است که همه برای او قائل هستند، از ابراز آن منصرف شده و حتی در صورت ابراز هرگز زبان به تمسخر و توهین نمی گشایند، حضور بسیاری از بزرگان سیاسی و مذهبی کشور در پای سخنرانی های استاد، می تواند گواهی نیک بر این مدعا باشد.
شدت گستاخی و هتاکی این افراد به حدی است که اشعار و بیانات عرفانی این استاد که از شاگردان طراز اول آیت الله بهالدینی و آیت الله بهجت محسوب می شود را به اشعار پیش دبستانی توصیف کرده و از انواع و اقسام تحقیر ها و اهانت ها برای تخریب وی استفاده کرده اند. این جریان هتاک که به نظر می رسد از حضور آیت الله امجد در مدرسه عالی شهید مطهری و علاقه ویژه آیت الله امامی کاشانی به وی عصبانی بوده، اقدام به انتشار اکاذیب و اخبار جعلی در مورد رابطه این دو استاد اخلاق کرده است.
توهین و هتاکی به آیت الله امجد در حالی از جانب افراد بی هویت فضای مجازی صورت گرفته که وی از اساتید اخلاق مورد توصیه مقام معظم رهبری هستند و بزرگان بسیاری برای استماع سخنان او پای منبر وی حاضر می شوند. از این گذشته در حالی آیت الله امجد به جهت سوار شدن به خودروی ۲۰۶ از جانب گستاخان، تجمل گرا نامیده شده که نامبرده در حال حاضر در یک منزل استیجاری سکونت دارد.
توهین به این استاد اخلاق از آن جهت حائز اهمیت است که چنین حادثهای تاکنون در مورد فردی همچون وی که حقیقتاً به لحاظ سیاسی شخصیتی فراجناحی دارد و هرگز نمی توان وی را منتسب به جناحی خاص دانست، رخ نداده بود، اما در عین حال ارتکاب اینگونه هتاکی ها از جانب پیاده نظام سایبری جریان سیاسی ذکر شده، اصلا عجیب نیست، چرا که پیش از این نیز بسیاری از بزرگان و علمای کشور مورد طعن، توهین و استهزای این افراد قرار گرفته بودند و در صورت ادامه روند فعلی و عدم اتخاذ تدابیر مقتضی بعید نیست که در آینده وضع از این که هست نیز بدتر شود و مرزهایی در نوردیده شود که خدشه به آنها هرگز به نفع کشور نخواهد بود، خدشه هایی که برخی علائم آن از هم اکنون نیز قابل مشاهده است.
ندای سبز آزادی: علیرضا رجایی از فعالان سیاسی ملی-مذهبی ایران و مدیر انتشارات گام نو است. او مدیر گروه سیاسی هیئت تحریریه روزنامههای جامعه، توس و نشاط بود. وی در انتخابات مجلس ششم۱۳۷۸ کاندیدای ائتلاف نیروهای ملی-مذهبی در تهران بود و بر اساس نتایج انتخابات در ردهٔ بیستوهشتم قرار گرفته و به مجلس راه یافت، اما پس از بازشماری آراء توسط شورای نگهبان وی از فهرست نامزدهای منتخب خارج شده و جای خود را به غلامعلی حداد عادل داد.
گفتنی ست، خبرگزاری نزدیک به سپاه پاسداران از بازداشت عليرضا رجايی در چهارم ادریبهشت ماه، به اتهام ارتكاب جرايم امنيتی از سوی مامورين خبر داده اند.
مجله صبح آزادی گفتگویی چند روز پیش از بازداشت علی رضا رجایی با او انجام داده است، در این گفتگو ایشان از گذشته و راه پیش روی اصلاحات سخن گفته اند.
علی رضا رجایی در گوشه ای از این گفتگو که با مهرداد قربانی انجام داده است، پیرامون تعریف اصولگرایان امروزی می گوید «جریانهای مسلطی كه الان در ایران وجود دارند اصولا ضد اصولگرا هستند. مقدمات نظریات سیاسی آنها كلا با اصول گرایی در تعارض است ولو این كه آنها كلا اصول گرا هم نباشند. به جهت این كه آن ها مصلحت سنجیهایی كه در حفظ قدرت است در هر چیز دیگری در اولویت قرار میدهند و این عین یك ماکیاولیسم است كه به اصطلاح طرح یك سیاست مدرن را ترسیم میكند.»
این فعال سیاسی ملی-مذهبی در خصوص آینده اصلاحات و جنبش دموکراسی خواهی ایران، می گوید« من اصولا به آینده خوش بینم. من به آینده دموكراسی در ایران خوش بینم. ولی باید روی این بحث کرد كه این دموكراسی از چه مسیری محقق میشود، بنابراین من به آینده آن چیزی كه هدف اصلاحات بود خوشبین هستم، ولی نحوه تحقق آن به نظر من مسیر سخت و دشواری است. که نحوه ی تحقق این مسیر باید در فرصت دیگری مورد بحث قرار بگیرد.»
متن کامل این گفتگو بدین شرح است:
به نظر شما در ایران به نوع خاصی از اصلاح طلبی دست یافته ایم و آیا می توانیم ادعا کنیم بعد از سال ها تلاش و مشخصا از سال 76 به بعد به نوعی از اصلاح طلبی به شکل بومی شده به نام اصلاح طلبی ایرانی رسیده ایم؟
اصلاحطلبی همیشه در تاریخ معاصر ما وجود داشته است. یعنی از بعد از مشروطه و حركتهای پس از انقلاب مشروطه همیشه وجود داشته و حرکت اصلاح طلبانه ی سال 76 هم صورتی از همان حركتها بود و ارزیابیهایی كه از آن جنبش در همان مقطع صورت گرفت هم نشان داد که این حركت در ادامه حرکت اصلاح طلبانه دهههای گذشته بوده است. به نظر من ما هیچوقت حركت اصلاح طلبانه غیربومی نداشتیم كه از آن تاریخ حالا لفظ بومی در آن اضافه شده باشد. طبیعی است كه هر تلاشی که برای اصلاح امور جاری در هر حوزه اجتماعی و در هر مقطع از تاریخ ما به انجام رسیده، اصلاحاتی بوده كه در مختصات سرزمین ما صورت گرفته است. اگر منظور این است كه این اصلاحات تلاش كرد كه با عناوین دینی حتیالامكان خود را تعریف كند، این طبیعتا به اقتضای شرایط جاری بوده است. همیشه نسبت به آن چیزی كه به طور اجمالی اصلاحات مینامیم و البته در ذیل اندیشه دینی با طرحها و مختصاتی كه در ذهن ما موجود است، دو گرایش متفاوت وجود داشته: “یك گرایشی كه از آن استقبال كرده و آن را عین دین دانسته و گرایش دیگری كه آن را در مخالفت با اعتقادات دینی برشمرده است”. به همین جهت حرکت سال 76 كه با حضور یك فرد روحانی یعنی آقای خاتمی در ریاست جمهوری موفق شد، هم با همان فرد روحانی چه اتهاماتی كه نصیبش نشده است. در یك اقدام كاملا ناجوانمردانه درحوزه اعتقادات دینی، علی رغم سوابق و قدمت مذهبی ایشان، او را فردی بیاعتقاد جلوه دادند. به هر حال به نظر بنده طرحی كه در چارچوب یك سرزمین اتفاق بیافتد، مجبور است مختصات بومی و سرزمینی آن كشور را رعایت كند. اصولن موضوعی كه اهمیت پیدا میكند این است كه مناسبات قدرت در هر دورهای چه وضعی را اقتضاء بكند. مثلا شكل نوسازی اجتماعی كه بعد از مشروطه که با حكومت رضاشاه محقق شد، گرچه مذهبیون در مقاطعی مخالفتهایی جدی انجام میدادند اما در بسیاری از مواقع با موانع جدی دینی روبرو نبود و آن مخالفتها اصولن مانعی برای تحقق آن برنامهها ایجاد نمیكرد. زمانی احتیاج بود كه نیروی مذهبی در مقابل آن حركت نوسازی كه به طور مشخص در پهلوی دوم اتفاق افتاد تجمیع شد و همان تجمیع نیروهای مذهبی نیز صرفا و منحصرا از تحولات درونی اندیشه دینی ناشی نمیشد، بلكه بسیاری از اتفاقات اجتماعی و سیاسی و حتی بسیاری از افکاری كه از بیرون اندیشه دینی وارد شده بود، موثر واقع شد تا در نهایت آن مقاومت به آن شكل اتفاق افتاد.
تعریف شما از اصلاحطلبی ایرانی چیست و مشخصات و مختصات آن چه می دانید؟
اصلاح طلبی از جهت اجتماعی این است كه نیروهای جدید و یا نوپدید اجتماعی بتوانند وارد قدرت و ساختار سیاسی شوند. یعنی مدار جابجایی قدرت از انسداد در آید. به این معنا كه این جابجایی قدرت در نهایت دموكراسی سیاسی را محقق كند. این كه برنامههای اقتصادی، اجتماعی و حركت اصلاح طلبانه چه خواهد بود، نكته بعدی است و همان نیروهای جدید اجتماعی آن ها را روشن میكنند. این تعریف كلی است كه در ایران هم دقیقا به همین شکل بوده است. بنابراین اصلاحطلبی در ایران نسبت به كشورهای دیگر از این لحاظ تفاوتی ندارد. حركتهای اصلاحی در حوزه های اقتصادی و اجتماعی، طبیعتا گرایش به گونهای از مدرنیزاسیون دارند. به همین جهت یك حركت اصلاحی با تشکیل نهادهای مدرن و میزان پیشرفت مدرنیزاسیون در آن كشورها، تنومندتر میشود و شكلهای تضمینشدهتری برای استمرار و بقا پیدا میكند. مثل احزاب، ان.جی.اوها و سازمانهای غیر دولتی، جریان یافتن افكار جدید. من مجموعه ی این ها را حركت اصلاحی میدانم كه در دوره آقای خاتمی هم تا حدی در توان ایشان و نهادهای حامی ایشان بود و اتفاق هم افتاد و تا حد زیادی از آن بهرهمند شدیم.
آینده اصلاحطلبی ایران را چگونه میبینید؟
حركت اصلاح طلبی كه به یك جنبش تبدیل شد، از سال 76 تا اواخر دوره آقای خاتمی با همه دشواریها و پیچیدگیهایی كه پیدا كرد و با عدم توفیق اصلاح طلبها در تمام انتخابات تقریبا بروز چندانی نداشت و طبیعتا دائم هم در معرض تهدید، فشار و به خصوص در حوزه دانشگاه و دانشجویان بوده است. در انتخابات شوراهای شهر تهران بود كه حرف و حدیثهای زیادی در آن ایجاد شد. ولی به جهت این كه جریان اصلاحات برای انتخابات بعدی كه انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته بوده اولویت بیشتری قائل بود، بنابراین بر كم و كیف و اتفاقات آن انتخابات پافشاری زیادی نكرد و نیروی خود را برای انتخابات ریاست جمهوری ذخیره كرد. در آن انتخابات برنامهریزیهای وسیعی انجام داد تا مجددا با افكار عمومی و جامعه پیوند خورد. و انصافا با توجه به همه مشكلاتی كه همه میدانیم خیلی خیلی موفقیتآمیز عمل كرد. اما اتفاقی افتاد كه تمام كارهایی كه در یك رقابت و یا مبارزه انتخاباتی به طور مشروع یك جریان سیاسی انجام میدهد و به رسمیت شناخته میشود، با مشکل مواجه شد. در اثنای همان انتخابات و به طور مشخص از همان روز 22 خرداد كه به ستاد قیطریه احزاب اصلاحطلب حمله شد. فردای آن روز یك تغییر و تعدیل امنیتی به وجود آمد. یعنی فعالیـتهای طبیعی در یك رقابت انتخاباتی که حق یك جریان سیاسی است، همه در سیاهه ی اقدامات ضد امنیتی تلقی شد و بر همان اساس بازداشتها صورت گرفت. محاكمات را تا همین امروز ادامه دارد. از انتخابات سال گذشته به این سو به فردی که سوابق كاملا روشنی در انقلاب و نظام دارد، به خاطر این كه از طرف اصلاح طلبها نامزد بود، اتهاماتی زده شده که همیشه به افراد مختلف اصلاح طلب جسته و گریخته زده شده است. اتهاماتی که نباید بر ایشان زده میشد اما دیدیم، چنین فردی یعنی آقای میرحسین هم از این اتهامات مصون نمانند. جمع بندی این كه در چارچوب وضع موجود اصلاحطلبی یا اصلاح طلبها آیندهای ندارند و تصور این است كه جریان مسلط ارزیابی نهایی خودش نسبت به هسته اصلی حركت اصلاح طلبی در ایران و چهرههای شاخص احزاب آن انجام داده است و این ارزیابی یك ارزیابی كاملا امنیتی شدید و غلیظ و بر اساس همین ارزیابی ست كه دو حزب اصلی اصلاحات یعنی جبهه مشاركت و سازمان مجاهدین انقلاب را غیرقانونی اعلام كردند و چهرههایی كه قدمت 30 سالهای بعد از انقلاب دارند، در مطبوعات افراطی راست با چه القاب و عناوینی از آنها یاد میشود. بنابراین با چنین وضعی خیلی بدیهی است این نتیجه حاصل می شود كه حركت اصلاحی با آن ویژگیهایی كه ما سراغ داریم فعلا در متن و چارچوب حوزههای جاری آیندهای ندارد.
به وجود اصلاح طلبی از پیش تر و از زمان مشروطه اشاره داشتید. بعد از سال 76 و به قدرت رسیدن اصلاح طلبان در دولت هفتم و در اختیار داشتن مجلس ششم یك تفاوت آشکار با زمان ها ی پیش به وجود آمد و آن هم به دست گرفتن قدرت توسط اصلاح طلبان بود. پس چرا اصلاح طلبان و تکنوکرات ها با وجود دولتی به عنوان دولت توسعه گرا هم نتوانستند موفقیت های چندانی به دست بیاورند و در حال حاضر به این سرنوشت دچار شده اند؟
سوال بسیارمهم است و تا جایی که بتوان، جواب آن را می دهم. باید گفت ما در همه مقاطع از دوران نوسازی یكصد ساله و البته بیش از یك صد سال ی اخیر ایران همیشه با یك مقاومت واپس گرایانه و ارتجاعی روبرو بودهایم. در باره ی مختصات این مقاومت ارتجاعی می بایست، در جای دیگری صحبت شود و باید ویژگیهای طبقاتی و ایدئولوژیك آن را به طور دقیق توضیح داد. ولی به هر حال همیشه به عنوان یک نیروی با ثبات و مستمر در جامعه ایران وجود داشته و معمولا خود را به اشكال مختلف بروز میدهد. یعنی در مقابل هر مفهوم اصلاحطلبانه یا هر مفهوم مدرن یك مشابه سازی میكند. یعنی به عنوان مثال وقتی از لحاظ بعد ایدئولوژیک عصر مشروطه را عنوان می کنید، میبیند یک مقاومت ارتجاعی به همین مفهوم ورود پیدا میكند و آن را از درون تهی کرده و با شكل دیگری آن را تعریف میكند. یا وقتی مفهوم جمهوری را مطرح میكنیم، باز به آن ورود پیدا میكند ولی نهایتا چیزی را تولید میكند كه ضد جمهوری است و طبیعتا ضد مشروطه. این خوب حاكی از این است كه این نیروی توانمندی ست كه هست، به خصوص در زمینه ایدلوژیك. توانمندی كه از آن صحبت میكنیم كاملا در چارچوب مقوله سیاسی و قدرت است و منظورم لزوما تنومندی و قدرتمندی فلسفی و یا قدرتمندی آكادمیك نیست، بلكه منظورم این است كه در مناسبات و باز تولیدهایی كه در متن جامعه ایران صورت میگیرد همیشه گوشههای تنومندی را در اختیار می گیرد. البته باور من نیست كه به خصوص در لحظه فعلی این حوزههایی كه در اختیار این جریان واپسگراست، در اكثریت قرار دارد، ولی این قدرتمندی به آن كمك میكند كه در بسیاری از مواقع و مشابه سازیهایی كه انجام می دهد، میتواند در افكار عمومی توهم ایجاد كند. یعنی شما به عنوان مردم به جمهوری رأی میدهید و در حالی كه خوشحال هستید كه جمهور به موفقیت رسیده، آنچه كه حاصل میشود ضد آن است.
در همان دولت اول آقای خاتمی شاهد بودیم كه مطالبات روشنفکران، فعالین و روزنامهنگارها به خواستههای حداكثری تبدیل شد و از آزادیهایی كه تكنوكراتهای در قدرت ایجاد كرده بودند استفادههایی میشد كه نقد گروه دیگری از اصلاح طلبان را به دنبال داشت. به این عنوان که این جوانه ی نو رسیده ی دموکراسی، ظریف تر از آن است که این گون با آن رفتار شود. آیا این شرایط فضای مطلوبی را برای کسانی که در این درگیری نبودند، آماده نکرد که از همین دموکراسی استفاده کنند و برای به قدرت رسیدن فضای مناسب را دارا باشند؟
تا حدود قابل بیان و كلی میگویم كه این اتفاق در دره اصلاحات صورت گرفت. بیتدبیری ها، خلقالساعه بودن پیروزیهای آقای خاتمی، بیتجربه بودن نیروها و برخی از مختصاتی كه در جامعههایی مثل ایران وجود دارد هم تاثیر گذار بود. در دورانی که كمی گشایش صورت میگیرد، مطالباتی كه تا دیروز مطلقا خاموش بود (حداقل از سوی طبقه روشنفكران)، شكل حداكثری به خود میگیرد و این مستمسك می شود برای آن ارتجاعی که اشاره شد، تا اصل حركت اصلاحی را زیر سوال ببرد و در بین اقشار مختلف نگرانیهایی ایجاد كند كه این ها تندرویهایی است كه اساس امنیت ملی، وحدت عرضی، اساس و اعتقادات اخلاقی و… را مخدوش میكند. عوامل دیگری مانند نیمه كاره ماندن جریان توسعه در ایران، این كه هنوز طبقات ماقبل صنعتی در ایران نیرومند هستند و به شكل توده وار _با ایدئولوژیهایی كه با آنها همخوانی دارند_ امكان بسیج آنها وجود دارد، اینکه این ایدئولوژی ها همبستگی بیشتری در جامعه نظیر ایران نسبت به ایدئولوژیهای مدرن ایجاد میكنند، همینطور نهادهای سیاسی مدرنی كه باید ما به ازای ایدولوژی سیاسی نوگرا باشند، به خصوص این که احزاب همیشه نوپا هستند و در معرض سركوب قرار دارند، این كه یك بورژوازی نیرومند و طبقات متجددانه ی ذیل چنین بورژوازی در ایران وجود ندارد و موارد بسیاری از این دست در كنار هم مجموعا این فرصت را ایجاد كرد. این نکته را هم اشاره كنم که معمولا دموكراسیهای نیمبند فرصت مناسبتری را برای ارتجاع فراهم میكند تا حکومت های استبدادی. یعنی موجهاتی در بهل و بشو دموکراسی های ضعیف فراهم می شود که در آن آشفتگی، یك گروه سازمان یافته واپس گرا بسیار خوب میتوانند از آن بهره مند گردد.
آینده اصلاحات را در این برهه حساس چطور می بینید؟ آیا به بقای آن خوش بین هستید و میتواند از این برهه به سلامت عبور كند؟
من اصولا به آینده خوش بینم. من به آینده دموكراسی در ایران خوش بینم. ولی باید روی این بحث کرد كه این دموكراسی از چه مسیری محقق میشودبنابراین من به آینده آن چیزی كه هدف اصلاحات بود خوشبین هستم، ولی نحوه تحقق آن به نظر من مسیر سخت و دشواری است. که نحوه ی تحقق این مسیر باید در فرصت دیگری مورد بحث قرار بگیرد.
آیا در حال حاضر اصلاحطلبان چشماندازی به آینده دارند و برای آن استراتژی خاصی در نظر گرفتهاند؟
برخلاف تصوری كه برخی گروه های جوانتر در دوران بعد از دوم خرداد، از استراتژی داشتند و فكر میكردند كه استراتژی عبارت از این است كه گروهی در اتاقی بنشیند و برنامهای را برای آینده تدوین كنند و وقتی اقناع عقلی و آرمانی پیدا كنند، بلافاصله آن را اجرایی كنند، در معنای خالص سیاسی، استراتژی نیست. البته بخشی از سیاست آغشته به آرمانها و آرزوهاست كه كاملا هم درست و مشروع است. اما آن چیزی که در سیاست محض (به معنای منازعات حول قدرت) وجود دارد و این سطح از استراتژی به تناسب تكوین نیروها و آنچه از منازعات بین قدرتهای اجتماعی و سیاسی حاصل میشود تدوین میشود و شكل میگیرد. با توجه به این كه از بعد از انتخابات سال گذشته فضا كاملا طور به طور شده است، به نظر میآید كه وارد فاز دیگری شدهایم، كه باید درباره ی كم و كیف این مرحله صحبت كنیم. چون این مرحله نوینی است. اگر منظورتان این است كه این استراتژی به كامل شكل گرفته، باید بگویم نه. یك استراتژی نیمه تمامی است که اگر لازم باشد کسی آن را جمع بندی كند، باید از لابهلای مواضع اتخاذ شده، اظهارات جسته و گریخته و سبكهای جدید مقاومت در جامعه ایران که تقریبا در جامعههای دیگر سابقه نداشته، جمع بندی كند. که هنوز به طور كلی همه اجزای آن برای ما روشن نیست ولی می توانم بگویم طرح كلی از آن وجود دارد. شیوه نه چندان درستی كه در دوره بعد از دوم خرداد وجود داشت، این بود كه جریانهای سیاسی اصلاحطلب همه مواضعی را كه باید برای مجموعهای از كادرهای درجه ی اول حزبی یا سیاسی محفوظ میماند و آن را به تدریج در اجرا به مردم نشان میدادند، تحت عنوان برنامههای خودشان چنان رسمی و علنی اعلام می کردند که طرف مقابل حركتهای بعدی آن را بخواند. درست مانند حركت شطرنج بازی كه هر چه در ذهنش هست، بلند بلند ابراز میكند. انگار اجبار بود که این ها را بگویند. علاقه به شفاف بودن امری كاملا اخلاقی است واین آن ها را به آنجا میرساند كه با وجود نیروی بدخیمی كه وجود داشت با دست باز بازی كنند. بنابراین طرح كلی آن چه من به عنوان استراتژی ناتمام از آن یاد می کنم، تا حدی روشن است. لزومی ندارد این هایی كه در خط اول جریان قرار دارند و برای شان این مفاهیم ملموستر است، لزوما بخواهند در مرحلهای كه حركت اصلاح طلبان در كما قرار دارد، آن را با همه زوایا و جزئیاتش ابراز كنند.
خروجی این استراتژیهای نیمه تمام چه خواهد بود و اگر این استراتژیها برای رسیدن به قدرت است، آیا به همین مقوله (یعنی رسیدن به قدرت) منجر می شود؟
بله، در نهایت سیاست یعنی این كه شما قدرت اجرای نظرات خود را داشته باشید. یعنی وقتی مثلا شما در انتخابات شركت میكنید، میخواهید بعد از پیروزی ابزاری را در اختیار بگیرید كه بتوانید برنامههای خود را اجرا كنید. بنابراین بحث اصلی در رقابت های سیاسی تصرف قدرت است. ولی آن چیزی كه بر سرش اختلاف هست، نحوه بهره از این قدرت است. طبیعی است كه در شكل متعارف دموكراسی این كه چه كسی محق است كه این ابزارها را در اختیار بگیرد، منوط است به نظر مردم. حالا اینكه نظر مردم چقدر به طور طبیعی ابراز میشود یا این كه دست كاری میشود بحث دیگری است. ولی اگر مسیر اراده مردم برای رسیئن به قدرت مسدود شود، یعنی قدرت انعكاس درستی از اراده ی مردم نباشد، طبیعی است كه ما مواجه میشویم با آن چیزی كه معضل سیاسی است. یكی از منازعات همین است كه واقعا چه چیزی این اراده ی مردم را نمایندگی میكند و با چه اشكال و ابزاری میشود اراده مردم را نشان داد. اگر هیچ مشكلی در ایران وجود نداشته باشد اما در همه این موارد در ایران اختلاف نظر اساسی در جریانهای موجود وجود دارد و از این لحاظ میتوانیم بگوییم كه به طور كامل در بطن یك بحران سیاسی همه جانبه و تمام عیار قرار داریم. به همین جهت هم هست که جریان مسلط، جریانی را که من شرح و بسط میدهم، در واژه ی فتنه خلاصه كرده و به كار میبرد. اگر این را ترجمه كنیم، به عبارت سیاسی یعنی ما هم قبول داریم كه بحران سیاسی در ایران وجود دارد.
آیا شما راه کاری و یا استراتژی خاصی را برای اصلاح طلبان جهت حرکت رو به جلو مناسب می دانید؟
همان طور که گفتم در وضعیت فعلی استراتژی در حال تكوین است. تا قبل از این اصلاح طلبها همانطور كه انتظار میرفت وارد مبارزات انتخاباتی میشدند و نقطه ثقل فعالیتهای شان این بود كه به هر حال این ریسمان انتخابات را از دست ندهند. بعد از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم به نظر می آید این ریسمان از كف به در رفت. به همین جهت یك میزان از حركتها توسط خود مردم به خصوص بعد از انتخابات گذشته اتفاق افتاد و اعتراضها و انتقادات علنی خود را ابراز كردند. ولی این كه در مرحله فعلی ما با چه استراتژی و چه دورنمایی از یك حركت سیاسی مواجه هستیم، همانطور كه گفتم یك متدی از آن شكل گرفته و باید تاكید میكنم كه در واقع جریانها و رهبران سیاسی هم ابراز داشته اند که طبیعتا یك گوشهای از آن بیان میشود. اما می توان مجموعه آن ها را به شكل جمع بندی و تصویری از آن ارائه داد. باز هم می گویم هنوز خیلی زود است كه این ها كاملا به صراحت ابراز شود، ولی اجمالش این است كه دربرخی از بیانیه های میرحسین در جمع بندی گفته شده است.
بایدها و نبایدهای اصلاحطلبی ایرانی و اشتباههای تاریخی آن بعد از دوم خرداد را چه میدانید؟
اشتباهاتی که پیش تر گفته شد اشتباهاتی ست که به صورت تاکتیکی اتفاق می افتاد وگرنه من از اصلاح طلبان اشتباه تاریخی ندیدم. شاید واضحترین اشتباهاتی كه صورت گرفته و امثال بنده هم در آن مشاركت داشتیم، تعدد و تنوع كاندیداهایی بود كه در انتخابات نهم به اصلاح طلبها منصوب بودند. البته مشارکت نه در ترسیم اشتباه ولی در اجرایش مشاركت داشتیم. به این ترتیب تعداد كاندیداهای اصلاح طلب زیاد شد. آقای دكتر معین بودند كه ما در حمایت از ایشان بودیم. آقای كروبی بودند، به نحوی آقای هاشمی میتوانستند باشند و نه به طور كامل چراکه ایشان از اصولگراها و جناح راست هم حامی داشتند، تا حدی هم آقای مهرعلیزاده بودند. به هر حال آن تنوع و تكثر كاندیداهای اصلاح طلب، اشتباه خیلی بدی بود كه به هر حال من نظرم این نیست كه اگر این اشتباه صورت نمیگرفت، نهایتا ما به وضع خیلی بدی منجر نمیشدیم، ولی میتوانست حداقل با تاخیر باشد.
و اما در مورد جناح دیگر، تعریف شما از مشخصات و مختصات محافظه کاری در ایران که احتمالا همان طور که در مورد اصلاح طلبان گفتید، به نوعی بومی نیز هست، چیست؟
یك مفهوم از محافظهكاری وجود دارد كه خب در ترمهای سیاسی است، كه لزوما محافظهكاری ضد دموكراتیك نیست ولی دموكراسی محافظه كارانه تری است. یعنی كمتر سمت و سوی اجتماعی پیدا میكند. این نوع دموکراسی از نظر ترم کلی معتقد به مداخلات كمتر دولت است. ضمن این كه به جابجایی قدرت اعتقاد دارد به مداخلات كمتر دولت معتقد است. به جهت اخلاقی به مبانی سنتی و مستمر جامعه حداقل پایبندی بیشتری نشان میدهد. معمولا در بعضی از كشورهای غربی به خصوص مثلا در آمریكا محافظهكاری با گروههای با نفوذ مذهبی نزدیكتر هستند و در برخی كشورهایی كه غیر مذهبیتر هستند این كمتر دیده میشود. در ایران این محافظهكاری دچار یك رخوت است. یعنی بیشتر علاقهمند است كه ضمن این که به عدم مداخله دولت در حوزههای اعتقادی و اقتصاد باز و بازار آزاد بیشتر توجه دارد ولی معمولا گروه های پر رخوتی هستند. و آنچه كه ما به عنوان محافظهكاران در ایران به خصوص در سالهای اخیر نام میبریم، معمولا همین گروه های تندرو ارتجاعی هستند كه ما به غلط از به اسم محافظهكاری یاد می کنیم. معمولا جریانهای محافظهكار در وضع فعلی ایران در واقع تمام سالهای پس از انقلاب مشروطه به خاطر این كه ایران در یك سطح جنبشی قرار داشته است، هنوز به یك سامان باثبات سیاسی بعد از انقلاب دست پیدا نكرده است. به این معنا که در طول دوران استقرار اسلام به صورت نهایی دست پیدا نكرده است. معمولا جریانهای محافظه كار در اوضاع جنبشی خیلی توفیقی بدست نمیآورند مگر این كه به بخش هایی متفاوتی از یك جنبش اجتماعی تقسیم شوند. یعنی به تصور این كه آرمانهای آنها در یكی از گرایشهای داخلی جنبش ممكن است منعكس باشد. به هر حال ما به غلط به جریان واپسگرا كه علایق شدید سیاسی دارند و از ابتدا و از زمان مشروطه همیشه مدعی تصرف قدرت سیاسی هم بودهاند این ها را خلق میكنیم. این ها بیشتر گروهای افراط گرایی هستند كه به یك نظامهای بسته سیاسی و به یك جامعه كالبدی كه از سوی قدرت متمركز هدایت میشود، وابسته اند و باید به همه اجزا و شئون جامعه تسلط داشته باشند. به جهت همین نگاه كالبدی هم، هر صدای مخالفی را توطئهآمیز تصور میكنند. گویی انتظار دارند همه عالم در رخوت و سكوت فرو روند تا این ها احساس آرامش كنند. به اعتقاد این ها آنچه كه به طور طبیعی در نظام عالم جریان دارد، باز تولیدات فكری-فرهنگی و حتی صنعتی گویی توطئههایی است علیه استقرار آن چیزی كه آنها ناب و خالص تصور میكنند، قرار دارد. این محافظهكاری نیست. این گونهای است از ارتجاعی توتالیته است كه در ایران همیشه زمینه استعدادی برای بروز داشته است.
تعریف آنچه به نام اصولگرایی و اصولگرایان در مختصات جغرافیای سیاسی ایران وجود دارد چیست؟
بخش عمدهای كه به عنوان اصولگرایی در ایران عنوان میشود به معنای ضد اصول گرایی است. اصول گرایی به معنای این است كه ترجیح اخلاقی در مقایسه با هر ترجیح دیگری. جریانهای مسلطی كه الان در ایران وجود دارند اصولا ضد اصولگرا هستند. مقدمات نظریات سیاسی آنها كلا با اصول گرایی در تعارض است ولو این كه آنها كلا اصول گرا هم نباشند. به جهت این كه آن ها مصلحت سنجیهایی كه در حفظ قدرت است در هر چیز دیگری در اولویت قرار میدهند و این عین یك ماکیاولیسم است كه به اصطلاح طرح یك سیاست مدرن را ترسیم میكند. بنابراین به تصور من یك اشتراك لفظی ست كه اصولگرایی خوانده میشود. بدون این كه واقعا از موضع یک فعال سیاسی بگویم، از موضع كسی که یک طلبه ی سیاست بوده عرض میكنم كه كاملا بدین معنا ضد اصولگرایی است. اصولگرایی اولویت ِ اخلاق است در هر مصلحتی. مثلا ائمه ما به معنای دقیق اصولگرا بودهاند. مثلا امام علی(ع) و خود سیدالشهداء مظهر اصولگرایی بود. چون به قول شریعتی كه میگفت: «حقیقت را در پای مصلحت قربانی نکرد». و این مصلحتی كه حقیقت در پایش قربانی میشود مقدمه تئوری سیاسی جریانهای مسلط در ایران است. به صراحت هم در این كلمه همانطور تاكید میكنند و آن را بر فراز هر چیز دیگری قرار می دهند. الان میتوانم بگویم كه اصلاح طلبها اصولا اصولگرا هستند كه با آن كه میدانستند در معرض چه آسیبهایی قرار میگیرند آن را به جان خریدند و بخشی از آنها در زندان هستند و در فشار و مضیقه قرار دارند .
اشاره كنم به متون دینی این گرایش كه اصولگرا شناخته میشوند. اصول قبل از انقلاب آنها، ترسیمی به خصوص از امام علی(ع) دارند كه اتفاقا با ترسیمی كه ما یا شریعتی از حضرت علی (ع) داریم، كاملا در تضاد است. شریعتی میگفت: «تشیع با “نه” آغاز شد. “نه”یی كه علی به عبدالرحمن بن عوف گفت». در تبار همین جریان به اصطلاح اصولگرا میبینیم كه در آنجا حضرت علی(ع) كسی است كه در بسیاری از مواقع مثلا در انتخاب و انتصاب فرمانداران خودش مصلحتسنجی كرده است.
با توجه به همین اصول گرایی و کسانی که به همین نام وجود دارند، آیا آنها در شرایطی مناسبی قرار دارند و وضع شان مطلوب است؟
نه. من اشاره كردم كه وقتی لفظ فتنه را به كار میبرند که ترجمه سیاسی آن میشود بحران سیاسیست و وقتی یك جریان مسلط به این شكل اذعان داشته باشد که در بحران سیاسی بسر میبرد و یا در اطراف بحران سیاسی وجود دارد معنی اش این است كه در وضع مناسبی قرار ندارند.
آیا در وضعیت موجود محافظهكاران چند گانگی می بینید؟
كاملا چند گانگی به چشم میخورد.
این اختلاف درونی را چگونه تحلیل میكنید؟
وقتی كه یك مرحلهای از بحران سپری میشود و جریان مسلطی نمیتواند از عهده حل مسائل بربیایید معمولا یک گرایش در آن تشکیل می شود که میخواهد با تعامل و گفتگو با جریانهایی كه بیش از آن سركوب شده بودند به آشتی ملی و وحدت ملی برسد. یک گرایش میانهروتری هم است و تلاش میكند كه این جریان منتقد و یا مخالف را تسلیم كند. با كلیت آنها وارد مذاكره نمیشود و میخواهد كه بخشهایی از این را تسلیم كند و آن را كم كم وارد مدار دوباره سیاسی كند. گرایشهایی که افراطی پیش می روند، اصولا قائل به هیچنوع گفتوگویی نیستند و هیچ شرط بندی را نمیپذیرند. به نظر میآید كه در ایران این سه گرایش وجود دارد و به خصوص آن چیزی كه الان مشخص است گروه سوم هستند. به همین ترتیب هم شاهدیم كه اقداماتی كه برای تعدیل اوضاع و آرامش است معمولا به نتیجه نمیرسد.
تحلیل شما از آینده محافظهكاران با توجه به این تقسیم بندی و چندگانگی كه وجود دارد چیست؟
به نظر من نهایتا در ایران جریان محافظهكاری به معنایی كه معتقد به جابهجایی قدرت به هر حال به روشهایی دموكراسی باور دارند وجود دارد ولی در اقلیت هستند. یعنی یك راست محافظهكار. راست افراطی را که اصولا همانطور كه گفتم محافظهكار نمیگویم و آنها افراطیها هستند و من برای بخش افراطی این جریان آینده ای نمی بینم. پیش بینی زمانی این كه تا چه زمانی آنها در مناسبات جاری میتوانند تسلط داشته باشند خیلی سخت است. اما با مجموعه شرایطی كه در ایران میبینم و تغییر سریعی كه در جامعه مدنی در حال وقوع است، شاهدیم جریان مسلطی كه در حال حاضر وجود دارد، می خواهد با دستكاری و جریانسازیهای ساختگی و ایجاد نهادهای تصنعی به گونهای جلوه دهد که در اكثریت است و بر همه ی اوضاع فعلی تسلط دارد. آنچه واقع است و سدر لایههای زیرین جامعه هم اتفاق میافتد، به طور كامل هیچ نسبتی با بخشهای افراطی جریان مسلط ندارد و بنابراین من برای آنها آیندهای نمیبینم. ولی این كه آنها چگونه تضعیف میشوند و قدرت خود را تا حد زیادی از دست میدهند در یك تحلیل سیاسی امكانپذیر نیست. این که نسبتی بیِّن در بخشی از قدرت سیاسی و جامعه مدنی دیده میشود خیلی واضح است. اما فرایند خیلی سخت و پیچیدهای در پیش خواهد بود.
در مورد محافظه کاران و به نوعی راست افراطی، آیا سرانجام شان حفظ قدرت است؟ مشكلات درونی را برایشان چگونه میبینید؟
آنها با دو تا مشكل مواجه خواهند شد. یكی شركای آنها در قدرت سیاسی است كه در تداوم نابسامانیهای سیاسی اعتراض آنها بیشتر میشود و دیگری بیكفایتی آنها در ادراه جامعه است که نارضایتی جامعه را هم افزایش میدهد. یعنی با دو مانع اساسی مواجه هستند به همین جهت اینها به الذات برای اداره امور ناتوان هستند. هم به جهت جهان بینی و ایدئولوژیك هم به جهت برنامههایی كه دارند. كلا در آنها بیشتر یك نیروی محو كننده است تا یك نیروی سازنده. بیشتر در مواجهه با مخالفان خودشان قرار می گیرند. به همین دلیل میبینیم كه افراد یا جریانات متعادل دائما با خود اینها با القاب تند و تیز مواجه میشوند. دلیل این است كه فقط نیروی منفی هستند و از قدرت اداره امور اصولا عاجزند. جامعه ایران یك جامعه پیچیدهای است یك جامعهای است كه حیات دارد جامعهی میرایی نیست كه چنین نیروهایی بتوانند در یك سرزمین بایری قرار داشته باشند و فقط امر كنند.
ندای سبز آزادی: ورشکستگی امروز به واژهای متداول در اقتصاد ایران تبدیل شده است. نخستین بار این اتاق بازرگانی ایران بود که از وقوع آن در تولید کشور خبر داد. بنا به گزارش این نهاد قدرتمند صنفی، از 183 واحد صنعتی مورد تحقیق این اتاق، تمامی واحدها با مشکل نقدینگی دست و پنجه نرم میکردند و اکثریت به تولید با حداکثر 50 درصد از ظرفیت خود مبادرت میورزیدند. اتاق با اشاره به این گزارش، خواستار اتخاذ تدابیری فوری شد تا واحدهای صنعتی از این گرداب خلاصی یابند و مدیر اتاق در استان اصفهان، از سال 88 با نام سال بحرانهای کارگری نام برد.
اکنون که دوسال از این موضوع میگذرد، در اثر بیکفایتی دولت، صدها کارخانه و واحد بزرگ تولیدی در استانهای مختلف کشور یا ورشکسته شدهاند یا در وضعیت بحرانی قرار دارند و بیش از ۱۲۰۰واحد تولیدی کوچک نیز دچار ورشکستگی شده و کارگران آن واحدها بیکار شدهاند. در این مدت در حالی که دولت احمدی نژاد تمام امکانات خود را برای اجرای قانون هدفمند سازی یارانه سازمان داده و رییس دولت کودتا از کاهش نرخ بیکاری و رونق تولید دم می زند، بحران حاد در صنایع و کاهش ظرفیت تولید اغلب واحدهای صنعتی، موضوع تامین امنیت شغلی را به امری حیاتی برای طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان میهن ما بدل ساخته است.
شاید مروری بر آمار بخش بسیار کوچکی از ورشکستگی و تعطیلی پیدرپی کارخانهها در این گزارش خالی از لطف نباشد:
کارخانه آرد نشاسته یاسوج در کهگیلویه و بویراحمد مدتهای زیادی است که به کارگران این کارخانه حقوق نداده است. شرکت ایران مایه که در زمینه تولید خمیرمایه نانواییها فعالیت میکرد با 80کارگر به تعطیلی کشانده شد. شرکت زرجین بافت ایلام بزرگترین شرکت تولیدی لباس در این استان با 180کارگر مدتی ست که تعطیل و کارگران آن بیکار شدند. کارخانه چینی نور با 22سال سابقه و 140کارگر تعطیل شد. کارخانه ذوب فلزات خرمدره نیز دومین کارخانهای بود که طی ماههای اخیر در این شهر برای همیشه تعطیل شد. کارگران توانبخش الوند قزوین 21ماه است که حقوق نگرفتهاند، کارگرانی که بعضی از آنها تا 25سال سابقه کار دارند. نقاشان ساختمانی از مزایای قانون بیمه اجباری کارگران ساختمانی محروم شدند. کارخانههای مهم صنعتی استان گیلان اعم از خاور، دخانیات، ایران پوپلین و ایران کنف در معرض ورشکستگی قرار دارند و این نگرانی وجود دارد که هزاران کارگر بیکار شوند. کارخانههای خودروسازی ایران برای پرداخت ۱۰۰۰میلیارد تومان بدهی خود به کارگاههای سازنده قطعات خودرو با مشکل روبهرو شدهاند. بسیاری از کارخانههای سازنده لوازم خانگی مثل تلویزیون، یخچال، آبگرمکن و بخاری، سرامیکسازی و... نیز در حال تعطیل شدن هستند.
چندی پیش درهمایش هم اندیشی تشکل های کارگری این موضوع مطرح شد که به دلیل تکیه اقتصاد کشور بر فروش نفت و واردات، اقتصاد غیر تولیدی رواج یافته است وسرمایه درتولید به سوی فعالیت های غیر تولیدی می رود واین موضوع تاثیر بسیار نامطلوبی براقتصاد کشور دارد چرا که با وجود فعالیت ۶ هزار تولید کننده صنایع بزرگ و ۴۰۰ هزار نفر درصنایع کوچک کشور، همه درحال حاضر درشرایطی نامناسب و در مرز ورشکستگی قرار دارند.
علاوه بر این، کمیسیون صنایع مجلس گزارش داده است که، درسراسر کشور صنایع با ظرفیت کمتر از ۴۰ درصد کار می کنند و اخراج کارگران تحت عنوان تعدیل نیرو با شدت جریان دارد.
سال گذشته پیش از اجرای طرح حذف یارانهها روزنامه دنیای اقتصاد گزارش داد: 20 هزار واحد نیمه تمام معطل ۵۲ هزار میلیارد تومان سرمایه است. معاون وزیر صنایع هم از وجود ۲۰ هزار واحد صنعتی نیمه تمام درکشور خبر داد و گفت، حل مشکل نقدینگی مورد نیاز این واحدها را در دستور کار داریم.
اتاق بازرگانی نیز درگزارش کمیسیون صنعت خود خاطر نشان کرد که، ۵۰ درصد واحد های تولیدی دراکثر مناطق در حالت رکود قرارداشته و هزاران تن بیکار شده اند.
در عین حال و با وجود این آمار دولت نه تنها حاضر به پذیرش این واقعیت نیست بلکه با عدم حمایت از واحدهای تولیدی و به هم زدن دائم وضعیت اقتصادی کشور خود به عاملی اساسی در ورشکستگی واحدهای تولیدی تبدیل شده است.
در همه این مدت در حالی که دولت احمدی نژاد تمام امکانات خود را برای اجرای قانون حذف یارانهها بسیج کرده و رییس دولت کودتا از کاهش نرخ بیکاری و رونق تولید دم می زند، بحران حاد در صنایع و کاهش ظرفیت تولید اغلب واحدهای صنعتی، موضوع تامین امنیت شغلی را به امری حیاتی برای تولیدکنندگان بدل کرده است.
به این ترتیب و برپایه آمار، مساله ای که بیش از هر موضوع دیگری جلب توجه می کند، خانه خرابی، فقر ونابودی امنیت شغلی تولیدکنندگان به موازات رشد و گسترش اقتصاد غیر مولد و دلالی و سیاست های اقتصادی مبتنی برتشویق و حمایت از واردات است.
ندای سبز آزادی: احمدینژاد بود که چند سال پیش محل نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران را بدون آنکه فکر درست و حسابی درباره آن بکند، تغییر داد و از آن روز به بعد هم اعتراضها به محل فعلی نمایشگاه هیچ دردی را دوا نکرد.
نمایشگاه کتاب تهران به بهانه حل معضل ترافیک جابهجا شد، اما نه تنها این معضل حل نشد بلکه هزاران معضل دیگر هم سر باز کرد.
مصلای تهران جوابگوي نياز ناشران نيست
صرف نظر از اینکه اساسا مصلای تهران برای برگزاری نماز ساخته شده است و نه نمایشگاه، کوچک بودن فضای آن نیز سبب بروز مشکلاتی است. ضمن آنکه امسال با توجه به كار ساختماني در رواقهاي مصلي، فضاي سرپوشيده اختصاص يافته به غرفهها كاهش يافته كه اين عرصه را بر ناشران تنگتر ميكند.
ناشران زیادی درباره کوچک بودن غرفههای نمایشگاه کتاب انتقاد کردهاند که مدير انتشارات جنگل نیز از آن جمله است. وی با بيان اينكه اين انتشارات با يك هزار و 10 عنوان اثر در نمايشگاه بينالمللي كتاب حضور مييابد، گفت: غرفههاي نمايشگاه بينالمللي كتاب جوابگوي نياز مخاطبان و انتشاراتيها نيست.
سجاد به یکی از خبرگزاریها گفته است: متراژي كه هر ساله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي براي انتشارات جنگل درنظر ميگيرد بسيار كوچك است اما تعداد كتاب هاي اين انتشارات بسيار بوده و نيازمند جايگاه بيشتري نيز هستيم.
مدير انتشارات جنگل گفت: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي غرفهها را زماني به مسئولان انتشاراتيها تحويل ميدهد كه زماني براي چيدمان و غرفهآرايي وجود ندارد يا به نوعي نميتوان برنامه خاصي براي پذيرايي بازديدكنندگان داشت.
مشکلاتی نظیر نداشتن تهویه مناسب و گرمای بیش از حد، نبود فضای استراحت و امکانات رفاهی نیز باعث شده است که بازدیدکنندگان نمایشگاه با خستگی زیاد این نمایشگاه را ترک کنند.
بحث درباره انتخاب مکان نمایشگاه ادامه دارد
با اینکه سالها از جابهجایی نمایشگاه کتاب میگذرد، اما هنوز مسئولان این نمایشگاه به تصمیمی واحد درباره مکان دائمی نمایشگاه کتاب نرسیدهاند.
به تازگی معاون فرهگي وزارت ارشاد گفته است: به اين نتيجه رسيديم كه موقعيت فعلي اراضي عباسآباد مجتمع امام خميني(ره) واجد ويژگي مناسب براي احداث فضاي نمايشگاهي است كه اين موضوع به اطلاع وزير و رياستجمهوري رسيده است.
بهمن دري گفت: ساختوساز هميشگي مصلاي بزرگ امام خميني (ره) هميشه هزينه سربار به بدنه بودجه فرهنگ تحميل ميكند و معاونت امور فرهنگي كه متولي امر فرهنگ است به جاي اتكا به مقوله محتوا بايد بهدنبال اقدامات اجرايي باشد و قطعا اين موضوع در برگزاري با كيفيت نمايشگاه تاثيرگذار است.
رئيس نمايشگاه كتاب خود اعتراف کرده که برگزاری نمایشگاه کتاب در مصلای تهران هزینههای اضافی را به نمایشگاه اضافه میکند. حال مشخص نیست که چرا دولت قبل از اینکه این جابهجایی را انجام دهد به فکر این هزینههای اضافی نبود.
احمدینژاد روزی که دستور جابهجایی نمایشگاه کتاب را صادر کرد چنان از گفتار خود مطمئن بود که انگار این تغییر کاملا به صرفه است، در صورتی که گذشت زمان بی اساس بودن این تغییر را به خود دولتیها نشان داده و ثابت کرده است.
شلوغي بیش از اندازه مصلای تهران
در روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب در مصلای تهران، به علت کمبود جا این نمایشگاه آنچنان شلوغ میشود که عملا فضا برای برگزاری برنامههای تخصصی نیست.
همچنین این شلوغي باعث ميشود تا افراد متخصص نتوانند به راحتي كتاب مدنظرشان را پيدا كنند.
كاشفي خوانساري، نویسنده، در این زمینه به یکی از روزنامهها گفته است: «حواشي و بخشهاي غيرضروري نمايشگاه باعث ميشود كه برنامههاي تخصصي و اصلي آن ديده نشود. براي مثال سالن جهاني كتاب، نشست سراي اهل قلم و بخشهاي تخصصي ديگر كه اعتبار نمايشگاه كتاب تهران محسوب ميشوند، مخاطبان كمتري دارند.»
تکرار اشتباهات گذشته
جالب است که یک سری از مشکلات نمایشگاه کتاب هر سال تکرار میشود و مسئولان این نمایشگاه در صدد رفع آن نیستند.
ارائه انباريهاي نامناسب به غرفهها، امنيت نداشتن چادرها، ساختمانهای نيمهكاره و برگزاری بخضی از نمایشگاه در ميان مصالح ساختماني و ... مشکلاتی است که هر سال تکرار میشود.
اگر این روال ادامه یابد، به نظر نمیرسد که در آینده نزدیک مشکل محل برگزاری نمایشگاه کتاب رفع شود؛ نمایشگاهی که روزی بزرگترین رویداد فرهنگی ایران بود و امروزه با مشکلاتی که برایش پدید آمده جذابیت سابق را از دست داده است.
ندای سبز آزادی: صنعت چاپ یکی از صنایع مادر است؛ اما این صنعت در ایران با مشکلات متعددی روبهروست که وضعیت آن را بحرانی کرده و تأثیرات مخربی را بر دیگر حوزهها و صنایع وابسته به خود گذاشته است.
مدرنترین کارخانه چاپ کشور در پیچ و خم مشکلات
گفته میشود که مدرنترین کارخانه چاپ کشور در شهر صنعتی هشتگرد واقع است اما این کارخانه با مشکلات گوناگونی دست و پنجه نرم میکند.
به گزارش خبرگزاری مهر؛ مسئولان این کارخانه به تازگی از وزارتخانههای مربوطه خواستهاند که به مشکلاتشان رسیدگی کنند. مهمترین مشکل این کارخانه کهنه بودن ماشینآلات آن است.
با وجود کارخانههای اندک و ماشینهای چاپ قدیمی، صنعت چاپ ایران نمیتواند با رقبای قدرتمند خارجی رقابت کند.
این کارخانه اکنون 250 کارگر دارد، این در حالی ایت که اگر مشکلات موجود رفع شود توان جذب 800 کارگر دیگر را نیز دارد.
حسین احمدی مدیرعامل شرکت صنایع چاپ مادرول که در استان همدان واقع است نیز درباره مشکلات چاپ در استانهای ایران به ویژه استان همدان به سایت اخبار چاپ گفته است:استان همدان استان نسبتا محرومی است از نظر صنعتی ما تنها چاپخانه صنعتی در منطقه همدان هستیم. مشکل اصلی در این استان مسائل پیش از چاپ بود؛ دسترسی به لیتوگرافی که بتواند کارمان را انجام دهد نداشتیم. طراح مناسب برای این کار نبود. با نبود پرسنل آموزش دیده کار بسیار سختی بود. صنعت چاپ در همدان بسیاربسیار ناشناخته است به خصوص صنعت چاپ رول در واقع ما تنها شرکتی هستیم که این کار را انجام می دهیم . در استان همدان اگر چاپی هم هست چاپ سنتی با ماشین های افست در حد چاپ سربرگ و احیانا کتاب است.
تأثیر گران شدن قیمت برق بر صنعت چاپ
وی درباره تأثیر گران شدن قیمت برق بر صنعت چاپ اظهار داشت: در ماه به طور متوسط چیزی حدود 500 تا 550 هزار تومان پول برق می دادیم که به چیزی حدود 2 برابر و نیم افزایش پیدا کرده یعنی شده یک میلیون و 250 تومان. نکتهای که برای من خیلی جالب و شگفت انگیز بود؛ دیماند برق است . چون برق مصرفی ما فشار قوی است حتی دیماند برق را افزایش داده اند. دیماند یک هزینه ثابت است قبل از یارانه ها ما 170 هزار تومان دیماند پرداخت می کردیم اما الان 500 هزار تومان پرداخت می کنیم. یعنی چه ما برق مصرف کنیم چه نکنیم باید ماهی 500 هزار تومان پول برق بدهیم. در تمام نقاط جهان برای استفاده از تمام خدمات رفاهی مثل برق آب تلفن گاز باید هزینه پرداخت کنید اما برای نسب آن خیر . ما هرچقدر بیشتر مصرف کنیم هزینه بیشتری هم باید بپردازیم اما افزایش دیماند هیچ توجیهی ندارد . وقتی کار تولیدی انجام می دهید قدر مسلم به برق فشار قوی بالای 100 کیلو وات نیاز دارید حداقل وظیفه دولت این است که این برق را در اختیار تولید کننده قرار دهد و تولید کننده اگر مصرف کرد هزینه آن را بپردازد نه آنکه هزینه ای اضافه به عنوان حق دیماند از تولید کننده بگیرد به هر حال این دو مقوله ای است که ما گرفتار آن هستیم .
وی افزود: این منطقه آب ندارد با همسایه ها و دوستان که همه واحدهای صنعتی و چاپخانه ها هستند برای دریافت انشعاب آب اقدام کرده ایم که اداره آب هزینه گزاف و سرسام آور 10 میلیون تومان برای هر واحد را اعلام کرده است تا تنها آب را از سر خیابان به ما انشعاب بدهند . به نظر می رسد اینها بی تدبیری دولت است که به صنعت و تولیدکنندگان لطمه می زند . تولیدکننده هزینه های آب، برق و سوختش افزایش پیدا کرده است علاوه بر آن دستمزدها نیز 9 افزایش داشته اما وقتی حق بیمه ،عیدی و پاداش و تاثیر آن بر روی اضافه کاری ها را در ماه محاسبه می کنیم در واقع 16 ماه حقوق می دهیم باید گفت ما 15 درصد اضافه حقوق داریم نه 9 درصد. چگونه باید این را جبران کرد نمی دانم .
در بخش یارانهها هیچ فکری برای صنعت چاپ نشده است
مدیر عامل شرکت صنایع چاپ مادرول میگوید: از آن طرف با شرکت هایی کار می کنیم که مشمول افزایش قیمت هستند وقتی به مشتری اضافه افزایش قیمت داده نشده و قیمت ها همچنان ثابت است به طبع ما هم نمی توانیم قیمت را افزایش دهیم ما هم اگر قیمت ها را افزایش ندهیم که باید در کارخانه را بست و اگر بخواهیم افزایش دهیم که مشتری هایمان ضرر خواهند کرد . واقعیت این است که کلاف سر در گمی است .یارانه ها در بخش منزل کاملا مفید بوده و تمام مخارج را کاور میکند. اما تکلیف صنعت چیست؟ این معضل بزرگی است من یک صنعت کوچک هستم به این صورت گرفتار مشکلات شده ام؛ صنعت هرچقدر بزرگتر میشود اعداد و ارقام هم بزرگتر خواهند شد. به نظر می رسد در بخش یارانه ها هیچ فکری برای صنعت نشده است.
کمکهای دولتی به حوزه چاپ و نشر در سال گذشته کافی و در حد مطلوب نبوده است و این حوزه مهم از فرهنگ کشور نیازمند افزایش حمایت و اعتبارات است.
صنعت چاپ و نشر در ایران به لحاظ کاغذ با عدم خودکفایی روبرو است، به طوری که بخش قابل ملاحظهای از کاغذ مصرفی کشور از اندونزی و دیگر کشورهای وارد میشود.
نوسازی سیستم چاپی کشور مستلزم ارائه تسهیلات به چاپخانه داران برای ورود دستگاههای جدید و حمایت دولت و سیستم بانکی برای پرداخت این تسهیلات است.
به گفته کارشناسان، هم اکنون بیشتر دستگاههای چاپ کشور وارداتی است و از آلمان، هند و چین و دیگر کشورها وارد میشود؛ بنابراین صنعت چاپ و نشر کشور نیازمند پیشرفت و رسیدن به حدی از خودکفایی و نوسازی است.
اما با هدفمندسازی یارانهها، مبلغی از درآمدهای هدفمند شدن یارانهها به حوزه صنعت چاپ اختصاص پیدا نکرده است و بخشهای فرهنگی کشور و بویژه حوزه چاپ و نشر در سال گذشته از این اعتبارات بیبهره بودهاند.
ندای سبز آزادی: جلسه هیئت دولت در حالی بعد از ظهر یکشنبه با غیبت محمود احمدینژاد برگزار شد که حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات ، که مسئله ابقای وی به کشمکش میان دولت و مجلس بدل شده است در این جلسه حضور یافت.
به گزارش خبرگزاری مهر، برخی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی صبح یکشنبه، ۴ اردیبهشت، ضمن تأیید دعوت رسمی دولت از آقای مصلحی به جلسه امروز هیئت دولت، از حضور قطعی محمود احمدینژاد در جلسه بعد از ظهر خبر داده بودند، با اینحال این جلسه با غیبت محمود احمدینژاد برگزار شد.
برخی از وبسایتهای خبری حضور نیافتن محمود احمدینژاد در جلسه هیئت دولت را تداوم تنش میان وی و رهبر جمهوری اسلامی بر سر ابقای حیدر مصلحی در وزارت اطلاعات ارزیابی میکنند.
در تاریخ ۲۸ فروردین دفتر ریاست جمهوری اعلام کرد که حیدر مصلحی از تصدی وزارت اطلاعات کنارهگیری کرده و محمود احمدینژاد نیز با پذیرش استعفای وی، آقای مصلحی را به عنوان «مشاور امور اطلاعاتی» خود برگزیده است.
به دنبال انتشار این خبر، علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ضمن مخالفت با کنارهگیری آقای مصلحی از سمت خود، از ادامه کار وی در وزارت اطلاعات حمایت کرد و بدین ترتیب حیدر مصلحی در سمت خود ابقاء شد.
آقای خامنهای پس از آن نیز اعلام کرد که بنا ندارد در کارهای دولت دخالت کند اما در این مورد که «چندان هم مهم نیست» احساس کرده بود که «از مصلحت بزرگی غفلت شده است».
از زمان انتشار اخبار در مورد ابقای آقای مصلحی با نظر رهبر جمهوری اسلامی، محمود احمدینژاد هنوز واکنشی علنی نشان نداده و خبر پذیرش استعفای آقای مصلحی نیز همچنان در پایگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری در دسترس است.
عدم واکنش محمود احمدینژاد در مورد نظر رهبری، انتقاد مجلس را نیز به همراه داشت و در تاریخ ۳۱ فروردین، ۲۱۶ تن از نمایندگان، در نامهای خطاب به وی، خواستار موضعگیری صریح او در حمایت از حیدر مصلحی شدند.
روز یکشنبه، علی اصغر زارعی، نمایندههران، به خبرگزاری فارس گفت که وی به همراه تنی چند از نمایندگان قصد دارند روز یکشنبه با محمود احمدینژاد دیدار کرده و «درباره مسائل اخیر» با وی گفتوگو کنند.
به گزارش این خبرگزاری، حمید رسایی، مهدی کوچکزاده، اسماعیل کوثری و علی اصغر زارعی، نمایندگانی هستند که قصد دیدار با محمود احمدینژاد را دارند.
منبع: رادیو فردا
ندای سبز آزادی: در تداوم درگیری میان احمدی نژادو خامنه ای برای ادامه صدارت مصلحی بر وزارت اطلاعات، جلسه امروز هیات دولت بدون دعوت از وی و همچنین با عدم حضور قهرگونه احمدی نژاد همراه بود.
پیش از این گزارش شده بود محمود احمدینژاد در اعتراض به دخالت رهبری در ابقای حیدر مصلحی در دفتر کار خود حاضر نشده است.
به گزارش میزان خبر، رییس دولت دهم از زمانی که از کردستان بازگشته در دفتر کارش حاضر نشده است و چند نماینده حامی دولت هم در این زمینه با وی دیدار کردند.
گفته میشود علی لاریجانی و مهدوی کنی هم شب گذشته با وی دیدار داشتند و با گوشزد کردن خطر واکنش وی خواستار قبول نظر رهبر جمهوری اسلامی شدند که او این خواسته را رد کرده است.
در روزهای گذشته ماجرای قبول استعفای وزیر اطلاعات از سوی رییس دولت دهم به موضوع کشمکش و جنگ رسانهای تیم دفتر احمدینژاد، سپاه و هوادارن لاریجانی شده بود که با دخالت آیت الله خامنهای و نامهٔ وی به احمدینژاد انتظار میرفت این موضوع ادامه پیدا نکند اما محمود احمدینژاد تا حال حاضر به پذیرش نظر رهبر جمهوری اسلامی نشده و در مقابل آن تمکین نکرده است.
ندای سبز آزادی: چند وقتی بود که شایعهی راه افتادن روزنامهی جدیدی به مدیریت مشایی بر سر زبانها افتاده بود. شایعه از آنجا گستردهتر شد که شایعهی همکاری برخی از همکاران ِ روزنامهنگارانمان با این روزنامه دهان به دهان میچرخید و هر روز نامی از به نامهای اعضای تحریریهی روزنامهی رحیممشایی اضافه میشد! اما وقتی شنبه دوم اردیبهشت روزنامهی مشایی به روی دکهها آمد، مشخص شد که هیچکدام از آن به اصطلاح شایعات، شایعه نبوده و بعضی از روزنامهنگارانی که حال درونشان با روحیات حضرات مشایی و احمدینژاد سازگار نیست دست ایشان را فشار دادهو حقوقبگیرشان شدهاند!
حرف و حدیثهای راه افتادن روزنامهی رحیم مشایی به پیش از کنار گرفتنش از دفتر احمدینژاد بر میگردد و همین موضوع نشان میدهد که مشایی از پیش بازی خود را چیده و میداند که چه میخواهد بکند. کنارهگیری از دفتر احمدینژاد و دور خیز برای انتخابات ریاست جمهوری آتی! به طوری که تیم روزنامهاش هم این امر را نشان میدهد که هدف و تلاشش برای جذب آراء کدام قشر از جامعهاست. در اصل مشایی با توجه به سابقه و پیشینهی تجربی کار در میراث فرهنگی، تیریبونی تهیه دیده تا بتواند از آن دریچه – به خیال خود – آراء معترضین به انتخابات و رییس دولتی محمود احمدینژاد - یار غارش را جذب کند.
این نوع رویکرد مشایی به مسایل فرهنگی، در وانفسایی که تمام ابعاد جامعه سیاسیست، شاید خود دلیلی برای سادهاندیشی همکاران روزنامهنگار باشد. سادهاندیشی از آن منظر که مشایی نیز، جز رویکرد قدرت و سیاست را نمیشناسد و این بزمی که اکنون به پا کرده، سیاهبازیایست برای سوءاستفاده از قدرت قلم و ایدههای بچههایی که ژورنالیست هستند، نه مانند سایتهای حاملی حکومت و دولت؛ میرزا بنویس و فحاش!
روزنامهی "هفت صبح" ِ رحیم مشایی از دو زاویه امروز قابل تامل است؛
یک اینکه: مشایی چه بازیای در سر میپروراند؟
شعار روزنامهای غیرسیاسی که در اولین شمارهی "هفتصبح" نقض شد، اولین شعاری بود که مشایی برای روزنامهاش تدارک دیده بود. روزنامهای که قرار است حالا که تمام تریبونهای ایشان از بین رفتهاند، بلندگوی رسایی باشد برای انعکاس صحبتها و نظرات او. ماجرای ارادت احمدینژاد به مشایی، دیگر از کسی پوشیده نیست و بزرگترین سوالی که از شخص مشایی میتوان پرسید همین است؛ دم خروس را باور کنیم، یا قسم حضرت عباس را؟ شعارهای خوشگل خوشگل مشایی را باید باور کرد، یا همپیاله بودنش با شخصی که مخالفانش یا در زندانند و یا فراری؟ روزنامهی شکیل مشایی را چطور میتوان باور کرد، آن هم زمانی که قوچانیها و امثالهم بهخاطر قلمو اسمشان به گوشهای خزیدهاند و یا بیکارند و یا بهخاطر مسایل امنیتی باید بدون نام باید کار کنند؟
شاید بهتر است که هیچکدام را باور نکنیم و تنها به بازی اسفندیار رحیم مشایی خیره شویم و زیر نظرش داشته باشیم، که چگونه از چنگ منتقدین خود جان سالم بسر میبرد و از فرمان بزرگترین دشمن خود، یعنی آیتا... خامنهای سر پیچی میکند! مشایی بازی خود را میکند. بازیای که تنها هدفش تصاحب قدرت است. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم که حتی اگر در این میان بعید نیست که روزی بر تن مشایی ردای اپوزسیون ببینیم و ژستهای روشنفکری، از آن جنس حالم بهم زن و پر تمطراقش!
و دومین نکته: چرا روزنامهنگارانی که نمیدانند با همکاریشان در روزنامهی مشایی آب در هاون چه کسی میریزند، این بدنامی را پذیرفتند؟
آیا غم نان چنین همکاری را سهل کرده؟ یا دلیلی غیر فشارهای مالی برای این تصمیم وجود دارد؟ هیچیک از انسانها در جایگاهی نیستند که تصمیم کسی را قضاوت کنند و بر سرش چوب بزنند اما، از سوی دیگر پس از انتخابات ۸۸ و اعترافات تلوزیونی فرهنگ مریضی در جامعهی ایران شکل گرفت به اسم فرهنگ گالیله سازی! از این رو شاید تصمیمهایی که از دایرهی افراد وسیعتر است و به یک صنف یا جریان بر میگردد باید از سمت آن افراد توضیح داده شود. امروز اتفاق روزنامهی "هفت صبح" مشایی برای صنف روزنامهنگاران از این دست اتفاقات است. زیرا اعضای تحریریهی روزنامهی مشایی از حضرات فحاش و ذوب در ولایت کیهان و فارس و رجانیوز و امثالهم نیستند!! بلکه از قشری هستند که فاصلهی زیادی با آن دست قلم به دستان دارند و همین امر است که موجب تعجب میشود!
و سوالی بزرگ در ذهن نقش میبندد که آیا همکاران روزنامهنگار ما میدانند که تاوان این همکاری، به میزان نفرات مخاطبانی که جذب این روزنامهمیشوند، چیست؟ آیا میدانند که هر کلمهای که برای مشایی مینویسند و به علت کلامشان مخاطبی جذب میکنند، چه دودی در چشم و سینه و نفسهای جامعهی امروز و فردا خواهند کرد؟ و آیا آگاه به این هستند که همپیالهی چه کسی شدهاند و نان شب خود را از دست چه کسی میگیرند؟
یعنی نان شب، به سرشکستگی فردایی که این روزها را در حافظهی خود ثبت خواهد کرد، میارزد؟ چه میشود گفت، هنگامی که این اتفاق تف سربالاییست برای صنف روزنامهنگاران و تنها آه افسوس میتوان سر داد؛ برای نسلی که چنین در تناقضات خود دست و پا میزند...
ندای سبز آزادی: حدود 50 نفر از كاركنان خدماتي شركت ايرانسل تمديد قرار داد نشده و از كار اخراج شدند.
جمعي از كاركنان خدماتي شركت ايرانسل درگفتوگو با خبرنگار ايلنا افزودند: قرارداد كاري ما كه سه ماه به سه ماه تمديد مي شد در پايان 31 فروردين ماه سال جاري تمديد نشد.
آنان تصريح كردند: تا كنون براي هر طبقه شركت ايرانسل دو پرسنل خدماتي وجود داشت اما گويا آقايان بنا دارند براي هر دو طبقه يك پرسنل خدماتي به كار گيرند.
اين كاركنان گفتند: در بين ما حتي خانم هاي سرپرست خانوار نيز وجود دارد.
آنان تأكيد كردند: سوابق بيمه اي برخي از ما به 6 سال مي رسد بنابراين شايسته نيست شركت ايرانسل به بهانه طرف قرار داد بودن ما با يك شركت پيمانكاري حقوق ما را تضييع كند و باعث از دست دادن اشتغالمان شود.
ندای سبز آزادی - سخنرانی روز گذشته آیت الله خامنه ای بازتابهای فراوانی را در میان وبلاگ نویسان فارسی زبان داشته است. یکی از این وبلاگهاکه امروز به سراغش رفته ایم وبلاگ دوران است و نویسنده به بررسی این سئوال پرداخته که چرا رهبر جمهوری اسلامی در سخنان روز گذشته خود سه بار خودش را حقیر خواند.
نویسنده این وبلاگ در پاسخ به این سئوال می نویسد: " یکی از بدبختی های مردم ایران، زندگی تحت قیمومیت حکومتی است که ارزش و برش رای تقلبی در آن بیشتر از رای حقیقی است. احمدی نژاد که با دزدی آرا توانسته نتیجه 63 درصدی را به ملت قالب کند، کم کم می فهمد که ارزش آرای دروغینی که به دست «آقا» متبرک شده باشد، از حکم صریح خود او نیز بیشتر است، تا حدی که می تواند باطل السحر اراده حضرتش گردد و آلت حرب با احکام حکومتی قرار گیرد! این رای دورغین آنچنان قدرت معجزه آسایی به احمدی نژاد بخشیده که خامنه ای را هم به کرنش وا می دارد: خامنه ای امروز سه بار از واژه «حقیر» در مورد خود استفاده کرد. کسی از میان جمعیت به درد آمد و خواست که شعار دهد: «ای رهبر آزاده، آماده ایم آماده» که خفه اش کردند و چند ثانیه بعد، همه شعار بی ربط «مرگ بر امریکا» سر دادند… "
او در ادامه توضیح می دهد که : خامنه ای در مقابل قدرت اوباشگری و خودسری احمدی نژاد، عاجز گشته و گویا باور نموده که پشتگرمی محمود، دست امام زمان است! :… «من حقیر» … «حقیرانه» … !!! حقارت او اینجاست که تاکنون، این سایرین بودند که از رویارویی مستقیم با او پرهیز می کردند، اما امروز اوست که باید از مقابله آشکار با احمدی نژاد فرار کند. اکنون او التماس میکند که صداها و جنجالها خاموش شود؛ چاره ای جز این ندارد که نشان دهد اختلافی بین او و رئیس جمهور برگزیده اش نیست:
سایت الف بی تحملی دولت را نسبت به حضور مصلحی در سفر دوره ای افشا می کند، ولی ساعتی بعد پیام آتش بس خامنه ای را اینگونه تفسیر می کند که باید مقاله را از سردر وبسایت بردارد: احمد توکلی نیز گفته های خامنه ای را «زبونانه» تفسیر می کند: «بنده حقیر بنا ندارم در کار دولت مداخله کنم» … خامنه ای دوست دارد که سروصداها خاموش شود، تا پروژه ای را که شروع کرده به آرامی به پایان برساند. سر احمدی نژاد بایستی به آرامی، و در پایان نیمه دوم بازی، یعنی انتخابات ریاست جمهوری کنده شود. خامنه ای خیلی دوست داشت که خمینی باشد، اما حرکت مردم در طی دو سال، به او ثابت کرد که چنان قدرتی ندارد. احمدی نژاد نیز به نیکی از نفوذ خود و ضعف خامنه ای آگاه است. از همین روست که آنچه پروژه «بنی صدریزه» شدن احمدی نژاد نامیده می شود، قابلیت اجرا ندارد.
نویسنده بی نام و نشان این وبلاگ تحلیل خودش را اینگونه به پایان می برد که : " احمدی نژاد میداند که نقشه مهار او دراز مدت است و هرچه آرامتر و دیرتر به سرانجام برسد، هزینه کمتری به نظام تحمیل می شود. او به خوبی دریافته که اکنون سی و دو سال از انقلاب می گذرد و هیچ پروژه ای نمی تواند به «بنی صدر» شدن او منتج گردد، از این رو هیچ هراسی از کودتا بر علیه خود، و حذف یکباره نخواهد داشت. سیگنال حقارت آمیزی که خامنه ای در سخنرانی امروز از خود بروز داد به او اینطور می فهماند که باید تیز و سریع راهش را ادامه دهد و از بحران آفرینی ابا نکند. براستی آنکس که ظهور را نزدیک میبیند، از آنکه دوست دارد که واقعه به تعویق بیفتد شجاع تر است. "
به نظر نویسنده این وبلاگ جنگ قدرت میان رهبری و احمدی نژاد ادامه خواهد یافت. گرچه آیت الله خامنه ای تلاش خواهد کرد که فضا را آرام کند، اما احمدی نژاد به دمیدن شیپور جنگ ادامه می دهد.
ندای سبز آزادی: دبیرکل خانه کارگر با بیان اینکه در ایران دسترسی به نرخ بیکاری تکرقمی سابقه ندارد، گفت: در حال حاضر طبق مراجع رسمی ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار بیکار داریم و سالانه یک میلیون و دویست هزار نفر نیز بر این تعداد افزوده میشود بنابراین اگر بتوان به رفع این دو معضل اقدام کرد درحالت عادی و خوب میتوان شاهد کاهش یک درصدی بیکاری بود.
به گزارش خبرگزاری ایلنا، علیرضا محجوب در نشستی خبری با اشاره به پیشینیه نامگذاری روز جهانی کارگر گفت: کشته شدن ۳ کارگر معدنچی در شیکاگو آمریکا باعث نامگذاری این روز شد.
وی گفت: ما نیز به بیانات حضرت امام خمینی رجوع میکنیم که کارگران را مدیران جامعه بشریت دانستند و روز کارگر را روز الهی عنوان کردند بنابراین از نظر ما هر کارگر و هر واحد تولیدی ستادی برای گرامیداشت هفته کارگر است.
دبیرکل خانه کارگر پیگیری بیمه کارگران ساختمانی در هفته کارگر سال گذشته را موفقیتآمیز دانست و گفت: امیدواریم با مطرح کردن موضوع بیمه بیکاری برای کارگرانی که قادر به یافتن شغلی نیستند نیز برای امسال مثمرثمر واقع شود.
بنابراین گزارش خبرنگاری در مورد هدفمند کردن یارانهها و اثربخشی آن بر کارگران پرسید که محجوب گفت: ما از هر پرداختی به اقشار جامعه به خصوص کارگران حمایت میکنیم اما در خصوص آثار و توان بلند مدت برای این پرداختها حرف داریم.
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس اظهار امیدواری کرد که دولت طبق قانون هدفمندی یارانهها نسبت به اصلاح قیمتها اقدام کند.
وی گفت: با این حال شاهدیم که در برخی موارد شیب اجرای دولت در قانون هدفمندی یارانهها بسیار تند است.
وی زیان جامعه شهری را پیش از زیان جامعه روستایی در طرح هدفمندسازی یارانه دانست و گفت: در هدفمندسازی یارانهها باید به حفظ اشتغال موجود بیشتر از ایجاد شغل جدید توجه کرد چون ممکن است عاقبت خوبی در انتظار صنایع نباشد.
دبیر کل خانه کارگر در پاسخ به سوال خبرنگار ایلنا مبنی بر سرانجام طرح بهسازی قراردادهای موقت در مجلس، گفت: این طرح سال گذشته ۷۵ رای بیشتر نیاورد اما مجددا طرح جدیدی تحت عنوان تبدیل وضعیت کارگران خدماتی از پیمان به قرارداد در مجلس مطرح است که در اردیبهشت ماه به صحن علنی خواهیم فرستاد.
محجوب گفت: امیدواریم که این طرح در صحن علنی رای بیاورد و ما نیز بتوانیم با اضافه کردن جملاتی به آن موضوع را ختم به خیر کنیم.
وی در مورد طرح قرآنآموزی کارگران نیز گفت: آموزش روخوانی قرآن به صورت تلفنی در دستور کار دارلقرآن خانه کارگر است و از مزایای این طرح این است که ساعت تماس دراختیار کارگران است.
دبیرکل خانه کارگر تصریح کرد: پیشبینی شده تا پایان سال ۱۲ هزار کارگر همراه با خانوادههایشان از این خدمت الهی استفاده کند.
محجوب با بیان اینکه هدفمند کردن یارانهها هزینههای عمومی واحدهای تولیدی را بالا برده است، اظهار داشت: با این حال در مورد اثر هدفمند کردن یارانهها بر تولید اشتغال کشور نمیتوان اظهار نظر قطعی کرد اما بازتابهای کنونی خوبی نیست.
وی در مورد کارت اعتباری خریدکارگران نیز گفت: بهتر است این مسأله از مسئولان وزارت کار پرسیده شود اما به نظر من هر اقدام اعتباری که هزینه و اجبار در آن نباشد به سود جامعه کارگری است به شرطی که کارگران نیز از تولیدات داخلی خرید کنند.
نماینده تهران در مجلس در مورد حداقل دستمزد برای کارگران سال ۹۰ نیز گفت: افزایش کمتر از تورم و معیشت برخلاف قانون است. بنابراین معتقدیم که به مطلوبمان در سال ۹۰ نرسیدیم.
وی با بیان اینکه در سال ۹۰ طوفان ورودی به بازار کار کاسته میشود، تصریح کرد: از هم اکنون تا سال ۹۵ ورودی به بازار کار کاهنده خواهد بود و برای بعد از سال ۹۵ نیز باید با توجه به نرخ رشد جمعیت صحبت کرد.
محجوب با بیان اینکه در ایران دسترسی به نرخ بیکاری تکرقمی سابقه ندارد، گفت: در حال حاضر طبق مراجع رسمی ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار بیکار داریم و سالانه یک میلیون و دویست هزار نفر نیز بر این تعداد افزوده میشود بنابراین اگر بتوان به رفع این دو معضل اقدام کرد درحالت عادی و خوب میتوان شاهد کاهش یک درصدی بیکاری بود.
وی درباره عملکرد وزارت تعاون در خصوص اشتغالزایی نیز گفت: اشتغالزایی کار یک دستگاه نیست اما وزارت تعاون گزارشاتی مبنی بر تلاشهایش تهیه کرده اما هنوز اقدام عملیاتی دراین خصوص شاهد نیستیم.
وی تصریح کرد: وزارت تعاون وزارت ساختارهاست بنابراین اگر ما میشنیدیم وزارت صنایع و کشاورزی مسئول اشتغالزایی شدهاند تعجب نمیکردیم.
دبیرکل خانه کارگر با تاکید بر اینکه در قانون بیمه کارگران ساختمانی شرط سنی وجود ندارد، گفت: متاسفانه شاهدیم که برخیها سن ۵۰ سال را مطرح میکنند بنابراین از همین جا به قانونشکنان از موضع مجلس هشدار میدهم که این کار غیرقانونی را انجام ندهند.
محجوب با اشاره به اینکه قانون بیمه کارگران ساختمانی از سال ۱۳۸۶ ابلاغ شده است، گفت: آقایانی که مسئول اجرای تاخیر قانون هستند نمیتوانند برخلاف قانون برای کارگران شرط سنی بگذارند بنابراین کاری نکنند که شیرینی این کار تلخ شوند.
ندای سبز آزادی: جمعی از کارگران شرکت ذوبآهن اصفهان صبح امروز برای اعتراض به پرداخت نشدن حقوق و دستمزدشان، مقابل ساختمان مجلس تجمع کردند.
ایسنا گزارش داد: تعدادی از کارگران شرکت ذوبآهن اصفهان به دلیل پرداخت نشدن حقوق و مزایای چند ماهه مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کرده و خواستار حل مشکلات درآمدیشان از سوی مجلس شورای اسلامی شدند.
مهر هم گزارش داد: جمعی از کارگران شرکت ذوب آهن صبح امروز یکشنبه مقابل درب مجلس شورای اسلامی تجمع کردند. اعتراض این کارگران به نحوه مدیریت مسئولان شرکت است.
ندای سبز آزادی: جهان نیوز گزارش داد که احمد خاتمی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفته است با با رویکرد آرام و آهسته و به اصطلاح کار فرهنگی نمیتوان جلوی بدحجابی را گرفت و باید برای ریشهکن شدن این مسئله، خون ریخته شود!
بر اساس این گزارش، وی همچنین ادعا کرده که دولت برای جذب آرایی که در انتخابات ۸۸ به کاندیداهای دیگر رای دادند در مسئله حجاب روی به سیاست تساهل و تسامح آورده است.
احمد خاتمی مسئله حجاب در جامعه امروز را یک مشکل و فاجعه فرهنگی توصیف کرده و مدعی شده که در حوزه مسائل فرهنگی و علی الخصوص حجاب در کشور اصلا کاری در جامعه صورت نمی گیرد.
امام جمعه موقت تهران همچنین در اظهاراتی که به تحریک به خشونت نزدیک است، تاکید کرده که با رویکرد آرام و آهسته و به اصطلاح کار فرهنگی دیگر نمی توان این موضوع را حل کرد، و گفته است: به نظر می رسد دیگر با کار فرهنگی نمی توان جلوی بدحجابی در جامعه را گرفت و فکر می کنم برای حل این مسئله باید خون های پاکی ریخته شود تا این معضل از جامعه ما ریشه کن شود.
ندای سبز آزادی: اجاره بهای مسکن در ماههای اخیر با افزایش ۱۰ تا ۲۰ درصدی در نقاط مختلف شهر تهران روبرو شده است و مشاوران املاک هم تائید میکنند که این افزایش ادامه خواهد داشت.
به گزارش مهر، در حالی که مدت زیادی از خبرهایی مبنی بر آرامش در بازار اجاره مسکن نمی گذرد اما در هفته گذشته قیمت اجاره بها در اغلب مناطق تهران با افزایش ۱۰ تا ۲۰ درصدی مواجه شده است و باوجودی که مسئولان براین امر تاکید کردند که در سال آینده بازار اجاره بها کنترل خواهد شد اما ظاهرا این امر تاکنون محقق نشده است.
یکی از مواردی که موجب افزایش اجاره بها در ۲ سال گذشته اعلام شده، کاهش نرخ سود بانکی است. درواقع کاهش نرخ سود سپرده ها و عدم تسهیلات دهی بانکها موجب شده که اغلب مالکان، اجاره بها را یکی از راههای کسب درآمد به شمار آورند؛ بنابراین با افزایش قیمت در هر بخش به خصوص در مواد غذایی، مالکان هم اجاره بها را افزایش می دهند.
براین اساس بازار اجاره هم در این مدت دستخوش فراز و نشیبهای زیادی شده و این موضوع اقشار آسیب پذیر جامعه را هدف قرار می دهد.
ندای سبز آزادی: نماینده تبریز در مجلس فاش کرد که حدود ۳۰۰ نفر با استفاده از رانت و پرداخت رشوه یا سوءاستفاده از جایگاه خود، تسهیلات کلانی از بانکها دریافت کردهاند، اما هیچکدام تسهیلات دریافت شده را بازپرداخت نکردهاند.
شکور اکبرنژاد نماینده تبریز با اشاره به اینکه درصد و مقدار معوقههای بانکی در ایران بیش از دیگر کشورها است، اظهار کرد: یکی از علتهای مهم افزایش معوقههای بانکی، عملکرد ضعیف بانکها در اخذ وثیقه برای تسهیلات کلان است. پرونده معوقهای بانکی، پس از قرائت دو گزارش در صحن علنی مجلس بار دیگر به جریان افتاده است. کمیسیون اقتصادی و اصل ۹۰ مجلس در دو گزارش جداگانه به بررسی دلایل رشد معوقهها پرداخته بودند.
اکبرنژاد به گزارش تهیه شده در نهادهای نظارتی اشاره کرد و گفت: ضعف نظام بانکی موجب شده تسهیلات گیرندگان کلان، با انحراف از قراردادها پولها را در جای دیگر سرمایهگذاری کنند.
به گزارش ایسنا، اکبرنژاد با بیان اینکه بحث معوقههای بانکی در تمام کشورهای دنیا وجود دارد، تصریح کرد: درصد و مقدار معوقههای بانکی در ایران بیشتر از سایر کشورها است.
نماینده مردم تبریز، اسکو و آذرشهر در مجلس با بیان اینکه تعداد خاصی با استفاده از جایگاه خود، تسهیلات کلانی را از بانکها گرفتهاند، گفت: حدود سیصد نفر با استفاده از رانتبازی، پرداخت رشوه و استفاده از جایگاه خود از بانکها تسهیلات دریافت کردهاند.
اکبرنژاد ادامه داد: متاسفانه افرادی که تسهیلات کلان از بانکها دریافت کردهاند با توجه به جایگاه خود و رابطههایی که دارند برای بازپرداخت تحت فشار نیستند.
او افزود: این عده به دلیل ارائه نکردن وثیقه مناسب، با خروج از کشور، تسهیلات دریافت شده از بانکهای داخلی را در کشورهای دیگر سرمایهگذاری کردهاند. اکبرنژاد اظهار کرد: پرداخت رشوه، رانتخواری و بازار کسب و کار نامناسب از جمله علتهای دیگر افزایش حجم معوقههای بانکی در کشور است.
او با بیان اینکه برخی افراد سیاسی در کشور وجود دارند که با دخالت در امور اقتصاد بینالملل کشور به دنبال کسب سود هستند، تصریح کرد: این افراد با دخالتهای بیمورد خود اقتصاد کشور را دچار مشکل کردهاند.
عضو کمیسیون اقتصادی مجلس گفت: جای تاسف دارد در کشوری مانند ایران که به نام جمهوری اسلامی مزین شده است افرادی با استفاده از رابطه خود با مسوولان کشور و پرداخت رشوه به دنبال کسب سود هستند.
رییس کمیسیون اقتصادی مجلس نیز که کمیسیون متبوعش یکی از تهیهکنندگان گزارش درباره معوقهای بانکی است، این نوع مطالبات را ناشی از ناکاراییهای نظام بانکی معرفی کرد.
ارسلان فتحیپور با اشاره به گزارش تهیه شده در کمیسیون اقتصادی اظهار کرد: گزارش کمیسیون اقتصادی درخصوص معوقات بانکی یک گزارش کارشناسی شده است که تمام عوامل بانکی، فرا بانکی و قانونی که در ایجاد معوقات بانکی نقش داشتهاند را مورد بررسی قرار داده و راهکارهایی را نیز برای حل آن ارائه داده است. وی با دفاع از گزارش کمیسیون اقتصادی درخصوص معوقات بانکی گفت: موضوع مطالبات معوق بانکی شامل مبالغ سررسید گذشته معوق که در کل، مطالبات غیرجاری بانکها را تشکیل میدهد، است لذا با توجه به وظایف نظارتی مجلس، کمیسیون اقتصادی گزارشی در این خصوص تهیه کرده است. فتحیپور ادامه داد: گزارش کمیسیون اقتصادی در خصوص معوقات بانکی بیانگر این است که حجم مطالبات در سالهای گذشته روند فزاینده داشته و لازم است با شناخت علل ایجاد این مطالبات راهکارهای مناسب برای کنترل آن اتخاذ شود.
رییس کمیسیون اقتصادی علل ایجاد مطالبات معوق را مربوط به حوزه عوامل بانکی، فرابانکی و قانونی دانست و افزود: بخشی از مطالبات معوق ناشی از مشکلات و ناکاراییهای نظام بانکی، بخشی دیگر عوامل خارج از بانک و بخشی نیز علتهای قانونی دارد که دولت و مجلس باید نسبت به حل آن اقدام کنند.
فتحیپور با اشاره به انتقاد برخی از نمایندگان درخصوص گزارش کمیسیون اقتصادی در رابطه با مطالبات معوق بانکی مبنی بر طرفداری از بانک مرکزی اظهار کرد: کمیسیون اقتصادی تمام جنبههای مختلف را برای شناسایی ریشههای معوقات بانکی بررسی کرده و سعی داشته است تا یکسویه به این موضوع نگاه نشود.
فتحیپور با بیان اینکه در این گزارش مشکلات و ناکارآمدی نظام بانکی در ایجاد معوقات بانکی به درستی شناسایی شده است، گفت: عدم نظارت مطلوب بانک مرکزی بر عملکرد بانکها، وجود مشکلاتی در سیستم تشویق، ضعف سیستم جامع اطلاعاتی بانکها، وجود نواقصی در سیستم رتبهبندی اعتباری مشتریان، ضعف نظارت بر روند مصرف صحیح تسهیلات و عدم دقت کافی در بررسی کارشناسی درباره متقاضیان تسهیلات بانکی از جمله اشتباهات بانک مرکزی در ایجاد معوقات بانکی است. یکی از منتقدان گزارش کمیسیوناقتصادی، الیاس نادران عضو همین کمیسیون بود. او معتقد است: هفت پرونده با بدهی ۱۵۰۰ میلیارد تومان وجود دارد که از پرداخت بدهی خود، خودداری میکنند.
اما در گزارش کمیسیون اقتصادی هیچ اشارهای به نقش عوامل ذی نفوذ در دولت که همه ابزار پولی و اعمال قدرت را در اختیار دارند نشده است.
به گفته نادران، از مجموع معوقات بانکی، هفت میلیون نفر بدهیهایشان حدود یک و نیم میلیون تومان است؛ این درحالی است که ۹ پرونده با بدهی ۱۵۰۰ میلیارد تومانی به سیستم بانکی وجود دارد که تنها معوقات دو پرونده وصول شده است و در این گزارش باید اعلام میشد که هفت نفر باقیمانده چه کسانی هستند و به چه علت بدهیهای خود را پرداخت نمیکنند؟
منبع: دنیای اقتصاد
محسن کدیور معتقد است که دعوت مخالفان قانونی و منتقدان سبز به اجرای قانون اساسی، به معنای ارزیابی عملکرد مقامات حکومتی بر مبنای این میثاق ملی است. او تاکید میکند که مقامات و نهادهای حاکمیت به این خطار از شعار اجرای قانون اساسی برآشفته می شوند که پرونده قابل دفاعی در این زمینه ندارند و خودشان بهتر از هر کس می دانند که سالهاست بر خلاف نص قانون اساسی عمل کرده اند.
دکتر کدیور در گفتوگوی تفصیلیاش با کلمه، حصر رهبران جنبش سبز را نشان سرزندگی جنبش و ضعف مفرط حاکمیت ارزیابی میکند و میافزاید: حکومت مقتدر با مخالفان قانونی و منتقدان مسالمت جویش وارد گفتوگو می شود. اما حکومت ضعیف، مخالفان و منتقدان را به بند می کشد. شیر را به زنجیر می کشند، اما مرده را دفن می کنند.
او مقاومت دلیرانه موسوی و کروبی را مایه دلگرمی ملت و باعث شرمندگی حاکمیت تلقی میکند و معتقد است: حکومت می پنداشت با زندانی کردن رهبران، جنبش از حرکت باز می ایستد، بی خبر از آنکه جنبش سبز از پایین به بالاست، نه از بالا به پایین. این مردم بودند که به موسوی به عنوان رئیس جمهور منتخب رأی دادند. این مردم بودند که در اعتراض به اعلام نتایج مخدوش به خیابان ها آمدند. کنشگران جنبش سبز و منتخبان ملت در تعاملی دوسویه ساختند و ساخته شدند، مردم از موسوی و کروبی آن ساختند که می خواستند، موسوی و کروبی هم این قابلیت را داشتند که خود را با مطالبات برحق مردم هماهنگ کنند.
کدیور، با تاکید بر اینکه زندانی کردن موسوی و کروبی، پیمان ملت را با آنان مستحکم تر کرد، خاطرنشان میکند: حاکمیت می پنداشت با گرفتن موسوی و کروبی از مردم، جنبش می میرد. اما جنبش زمانی می میرد که مردم را از موسوی و کروبی بگیرند، نه برعکس.
مشروح گفتوگوی کلمه با این پژوهشگر دینی و فعال سیاسی را در ادامه بخوانید:
در حالی که حاکمیت متولی اصلی اجرای قانون اساسی است و اکثر ارکان حکومت برای پاسداشت از قانون اساسی سوگند یاد کرده اند، به نظر شما چرا حاکمیت شعار جنبش مبتنی بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی را بر نمی تابد؟
یکی از مشکلات جامعه ما حداقل در یازده دهه اخیر، جدی نگرفتن قانون در آن است. مهمترین مطالبه نهضت مشروطه حاکمیت قانون بود. قانون اساسی مشروطه جز در مقاطع بسیار کوتاهی (همانند دوران نخست وزیری مرحوم دکتر محمد مصدق) اجرا نشد. شاهان قاجار و پهلوی هرگز تن به نظارت و حاکمیت قانون ندادند. صورت و فُرم قانون به ایران آمد، اما سیرت و عمل به قانون به مثابه یک آرزو برای ایرانیان باقی ماند. اگر چه انقلاب اسلامی قرار بود عدالت، استقلال و آزادی را با استقرار قانونی جمهوری اسلامی برای ایران به ارمغان آورد، اما جنگ هشت ساله و حرکتهای تجزیه طلبانه و خشن از یک سو و برخی تنگ نظری ها و کم تجربگی ها و تقدیس شخصیتها از سوی دیگر، مجالی به حاکمیت قانون نداد.
در بیست و چند سال اخیر، به ویژه در شش سال گذشته، میزان تخلفات قانونی حاکمیت شتاب بی سابقه ای گرفته است. تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ به اعتراض مردم تحت عنوان جنبش سبز انجامید. یکی از مطالبات این جنبش، حاکمیت قانون به جای منویات مقامات عالیه و تصمیمات خلقالساعه کارشناسینشده بوده است. در حاکمیت قانون، اجرای قوانین مادر از جمله قانون اساسی و میثاقهای پایه بین المللی که کشورها به آن متعهد شده اند، در صدر مطالبات منتقدان قرار می گیرند.
مقامات جمهوری اسلامی مکررا مفاد قانون اساسی، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق مدنی سیاسی سازمان ملل متحد را که با توجه به تصویب هر دو در مجلس ایران، ارزشی هم پایه قانون اساسی دارند، نقض کرده اند. تحقیقا هیچیک از نهادها و مقامات جمهوری اسلامی در سالیان اخیر به وظایف قانونی خود عمل نکرده اند. به همین دلیل، دعوت به اجرای قانون اساسی از سوی مخالفان قانونی و منتقدان سبز، به معنای ارزیابی عملکرد مقامات حکومتی بر مبنای میثاق ملی – قانون اساسی – است؛ و از آنجا که این مقامات و نهادها پرونده قابل دفاعی در این زمینه ندارند، از شعار اجرای قانون اساسی برآشفته می شوند، چرا که بهتر از هر کس می دانند که سالهاست برخلاف نص قانون اساسی عمل کرده اند و با عیان شدن تخلفات عدیده شان، چاره ای جز خداحافظی با قدرت و محاکمه در دادگاه صالحه ندارند.
قوه قضائیه جمهوری اسلامی در گریز از قانون و حکم کردن به سلیقه ارباب قدرت حتی از دادگستری زمان شاه نیز پیشی گرفته است. کدام محاکمه مطبوعاتی و سیاسی در دادگاه علنی با حضور هیأت منصفه واقعی با برخورداری از وکلای مدافع برگزار شده است؟ به عنوان نمونه همین دو سال اخیر را بررسی کنید. آیا بی اعتباری اقرار تحت فشار، ممنوعیت شکنجه و استقلال قضات از اصول این قانون اساسی نیست؟
قوه مقننه هرگز به وظیفه تقنینی و نظارتی خود درست عمل نکرده است. هنوز پس از سی و سه سال جرم سیاسی تعریف نشده است و قانون مجازات اسلامی هرگز در صحن علنی مجلس مورد مذاکره نمایندگان قرار نگرفته و بیش از بیست سال است که مصوبه کمیسیون قضایی مجلس به طور آزمایشی اجرا و تمدید می شود. اگرچه نمایندگان مجلس حق تحقیق و تفحص از کلیه مسائل کشور را دارند و می توانند وزرا و رئیس جمهور را برای سؤال قانونی و استیضاح به مجلس بکشانند، در مقابل تخلفات مکرر رئیس دولت فعلی و بی اعتنایی وی به قانون اساسی و مصوبات مجلس چه کرده اند؟ آیا به یاد دارید از حقوق زندانیان مظلوم، مطبوعات ِ به ناحق توقیف شده، احزاب ِ برخلاف قانون منحل شده، جوانان شهید شده در خیابان و زیر شکنجه در زندان از وزیری سؤال کرده باشند؟
قوه مجریه، طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، در حال حاضر بیش از دو هزار تخلف قانونی دارد. لایحه بودجه سه ماه پس از مهلت قانونی به مجلس ارائه شده است. حیف و میل بیت المال، انحلال سازمان برنامه و بودجه و دخالتهای خلاف قانون در بانک مرکزی و جابجایی های سریع در وزارتخانه های کلیدی و برنتابیدن کمترین اختلاف سلیقه و عزل و نصبهای شبانه، جلوه ای از سوء تدبیر و تخلفات قانونی رئیس دولت است.
شورای نگهبان قانون اساسی که علی القاعده باید نگهبان و پاسدار قانون اساسی باشد، در عمل به بزرگترین مانع حکمیت قانون در کشور بدل شده است. با تفسیر غیرقانونی نظارت استصوابی، در عمل کلیه انتخابات های جمهوری اسلامی به انتخابات دو مرحله ای و انتخاب مردم به انتخاب تنها در بین نامزدهای وفادار تقلیل یافته است. این تفسیر شورای نگهبان برخلاف نص قانون اساسی، و به معنای نقض حاکمیت ملی است. بر این اساس مجالس شورای اسلامی با چنین مهندسی به مجالسی دستنشانده و تشریفاتی تنزل یافته اند. در انتخابات ۸۸ شورای نگهبان در امانت ملی خیانت کرد و بر سرقت آرای مردم صحه گذاشت.
مجلس خبرگان رهبری هرگز به وظیفه بسیار مهم نظارت بر عملکرد رهبری عمل نکرده است. نهادهای پرقدرت تحت امر رهبری از جمله سپاه و بسیج و صدا و سیما و بنیادهای ثروتمند و آستان قدس رضوی هیچگاه مورد نظارت و حسابرسی و ارزیابی قرار نگرفته اند. ورود سپاه و وزارت اطلاعات در عرصه اقتصادی بر اساس کدام اصل قانون اساسی مجاز است؟ تاسیس دادگاه ویژه روحانیت با کدام اصل قانون اساسی صورت گرفته است؟ قانونگذاری شورای عالی انقلاب فرهنگی مطابق کدام اصل قانون اساسی انجام می شود؟ ورود نظامیان پاسدار در قوه قضائیه و انتخابات با کدام مجوز قانونی صورت گرفته است؟ صدور احکام حکومتی در معضلات ناشی از سوء تدبیر که به راحتی از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام قابل حل است، اگر به ریشخند گرفتن قانون اساسی نیست، پس چیست؟
مطابق همین قانون اساسی تجمع و راهپیمایی بدون حمل سلاح مجاز است، فعالیت احزاب سیاسی و انتشار مطبوعات آزاد است، سانسور و تفتیش عقیده ممنوع است. به راستی کدامیک از این اصول اجرا شده یا می شود؟ مطالبه اجرای قانون اساسی یعنی پاسخگو کردن حکومت، یعنی اعمال نظارت ملی بر حاکمیت، یعنی مطالبه حقوق ملت، یعنی پرسش از تخلفات نهادینه مقامات عالیه از موازین قانون اساسی. اگر حاکمیت بخواهد به این مطالبه بنیادی – که حق ذاتی ملت است – تن دهد، لازمه اش این است که آماده حساب پس دادن باشد و آن را که حساب پاک نیست، از محاسبه به شدت باک است!
اصرار جنبش سبز بر اجرای بی تنازل قانون اساسی چه تضمینی – نظری و یا عملی – برای تغییرات و اصلاحات بنیادی خواهد داشت؟ این خواسته چگونه می تواند اعتماد منتقدانی را که ریشه مشکلات را در قانون اساسی فعلی می دانند، و نیز اعتماد فعالان جنبش زنان، دانشجویان، قومیت ها و اقلیت ها را تامین کند؟
یکی از مصایب و بلکه ام المصائب جامعه ما، استبداد و دیکتاتوری و خودکامگی است. این مصیبت مزمن هم هست، سابقه ۲۵۰۰ ساله دارد. قبل از انقلاب مدل سکولارش را داشتیم، پس از انقلاب مدل دینی اش را هم تجربه کردیم: استبداد دینی. اکنون قابل پرسش است که: قانون اساسی جمهوری اسلامی با این ام المصائب استبداد دینی چه نسبتی دارد؟ ساز و کاری در آن پیش بینی شده است که راه را بر استبداد ببندد؟ پاسخ منصفانه به این پرسش چنین است: قانون اساسی جمهوری اسلامی ماهیتی دوگانه دارد، بخشی از آن که به لحاظ کمّی اکثر اصول آن را شامل می شود، دموکراتیک و مدافع حقوق ملت و حاکمیت ملی است. اما بخشی از آن نیز غیردموکراتیک و مبتنی بر حقوق ویژه ای برای صنفی خاص است. اصول این بخش اگر چه به عدد کمتر از اصول بخش اول است، اما به لحاظ قلمرو اختیارات تمام گلوگاههای حیاتی حاکمیت ملت را اشغال کرده است.
نویسندگان قانون اساسی – که اکثرشان به رحمت خدا رفته اند – با ذهنیتی خاص و با نگرشی تقدیس آمیز به بنیانگذار جمهوری اسلامی، بر این باور بودند که دو ملَکه فقاهت و عدالت مانع استبداد و دیکتاتوری است، از این رو اگر چه برای ریاست جمهوری اهرمهای متعدد نظارتی پیش بینی کردند، در مورد نحوه نظارت خبرگان بر رهبری وارد جزئیات نشدند و از خود نپرسیدند که اگر رئیس جمهور بیش از دو دوره مجموعا ۸ ساله در قدرت بماند امکان دیکتاتور شدن دارد، اما رهبری با اختیاراتی به مراتب وسیع تر از رئیس جمهور، به چه دلیل مادام العمر بودنش به دیکتاتوری نمی انجامد؟ آنها برای زیاده روی فقهای شورای نگهبان در تفسیر و نظارت بر مجلس و انتخابات نیز اهرمهای بازدارنده ملموس پیش بینی نکرده بودند.
خبرگان قانون اساسی از خود نپرسیده بودند که وقتی شخص اول قانون مشروطه که فاقد هرگونه قدرت و مسئولیت قانونی بود، آنگونه دیکتاتوری می کند که نیاز به انقلاب پیدا می شود، چرا در قانون جمهوری اسلامی برای شخص اول کشور اختیارات فراوان اما مقام غیرمسئول تعریف کردند؟ اگر هم به شخص آیت الله خمینی ارادت عاشقانه داشتند، مگر نمی دانستند که قانون برای اعم اغلب نوشته می شود نه برای فرد نادر، هرچند قانون نویسی هرگز فرد نادر را به رسمیت نمی شناسد؟ راستی چرا قانون نویسان شرایط نمایندگی مجلس خبرگان را همانند نمایندگی مجلس شورای اسلامی در متن قانون اساسی نگنجانیدند؟ چرا ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس سوگند دارد، اما تصدی مقام رهبری با اختیاراتی چند ده برابر سوگند ندارد؟
از دیگر اشکالات جدی قانون اساسی، منوط بودن همه پرسی و اصلاح قانون اساسی به موافقت رهبری است. راستی چرا ناظران تقنین و مفسران قانون باید منصوب رهبری باشند؟ چرا همانند قانون مشروطه، با معرفی مراجع تقلید منتخب مجلس نباشند؟ قانون گذار نمی تواند اصل یا اصولی را الیالابد غیرقابل تغییر اعلام کند، اعتبار اینگونه اصول از وضع قانون حاصل نشده تا رفع و تغییر آن با وضع قانون ممنوع شود. مرحوم آیتالله خمینی بهحق در نخستین سخنرانی اش پس از بازگشت پیروزمندانه به ایران در بهشت زهرا اعلام کرد تصمیم هر نسلی برای خودش محترم است. گذشتگان حق ندارند برای آیندگان تعیین تکلیف کنند. حقوق اساسی، چنین خطای بنیادی را در سنت تدوین قانون اساسی به یاد ندارد. تشریح مشکل اساسی نسبت دین و سیاست و از آن مهمتر نسبت فقه و زمامداری در قانون اساسی را به فرصتی دیگر وامی گذارم.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب ۱۳۵۸ به اشکالات اساسی مبتلاست و با اصلاحات ۱۳۶۸ بار دموکراتیک آن کاهش و قابلیت دیکتاتوری آن به شدت افزایش یافت. کاستن شرط مرجعیت از شرایط رهبری و افزایش اختیارات آن به ولایت مطلقه، که در حوزه حقوق اساسی برخلاف سنت قانون نویسی است، استعداد استبدادی قانون اساسی را چند برابر کرد. اکنون مائیم و این قانون اساسی پر از اشکال. به لحاظ نظری، بخش غیردموکراتیک قانون اساسی جمهوری اسلامی غیرقابل دفاع است و من این بخش را عقب مانده تر از متمم قانون اساسی مشروطه می دانم.
اکنون پرسش ستبری فراروی ما قرار می گیرد: آیا قانون اساسی در تکوین استبداد موجود دخیل بوده است یا نه؟ اگر دخیل نبوده باشد و استبداد موجود معلول عوامل دیگری بوده باشد، در این صورت دفاع از تمامیت قانون اساسی مشکلات کمتری دارد. اما اگر به این نتیجه رسیدیم که بخش غیردموکراتیک قانون اساسی یکی از عوامل تحکیم استبداد در کشور بوده است، دفاع از تمامیت قانون اساسی موّجه نخواهد بود. حق آن است که در دهه اول جمهوری اسلامی به دلیل حمایت قاطع مردم از حاکمیت و شخص آیت الله خمینی، قانون اساسی نقشی در ایجاد اقتدار رهبری نداشته است. حتی اگر کسی آن مناسبات را – درست یا غلط – دیکتاتوری اکثریت هم بداند، قانون اساسی در تکوین آن نقشی نداشته است. اما قانون اساسی در تکوین استبداد دینی در بیست و چند سال اخیر کاملا دخیل بوده است. اگر کسی باور ندارد، بر اوست که اقامه دلیل کند!
اما به لحاظ عملی از دو منظر باید نگریست: از منظر حاکمیت و از نظر منتقدان. حاکمیت با قانون اساسی معامله ای دوگانه دارد. حکومت، بخش دموکراتیک قانون اساسی در حوزه حقوق شهروندی ایرانیان را کاملا نقض کرده است. انتخابات را به صورت ظاهری و تشریفاتی برای ژست دموکراتیک گرفتن حفظ کرده است و از بخش غیردموکراتیک آن تفسیری تمامت خواهانه و اقتدارگرایانه ارائه کرده است. دو کانون محوری این تفسیر تمامت خواهانه، نظارت استصوابی و نظارت ناپذیری رهبری است. این نحوه نگرش، به مثابه خوره به جان بقایای انقلاب اسلامی افتاده است و اگر سریعا اقدام نشود، تمام جمهوریت نظام به طور کامل استحاله می شود. اسلامیت نظام نیز با رواج خرافات غالیانه و سبعیت جاهلانه به جای اسلام رحمانی، مدتهاست که در محاق کامل فرو رفته است.
منتقدان حاکمیت با توجه به جمیع جهات عینی، به حق اجرای قانون اساسی را به عنوان چارچوب مطالبات جنبش انتخاب کرده اند. این، انتخابی خردمندانه و واقع بینانه و حساب شده است. معنای این استراتژی، جا انداختن قانون گریزی حاکمیت و فرار آن از پاسخگویی و نظارت پذیری زمامداران است. برای جنبشی که شیوه مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت را به عنوان روش مبارزه برگزیده و به شیوه اصلاح طلبانه تدریجی چشم دوخته است، دعوت به حاکمیت قانون دعوتی موجه و معقول است.
واضح است که مطالبه اجرای قانون اساسی دو لازمه لاینفک دارد: یکی اصلاح قانون اساسی و دیگری برگزاری همه پرسی. از آنجا که این دو مطالبه ملی کاملا قانونی است، اما در متن قانون برای آن شرایطی پیش بینی شده است که در حال حاضر از دسترس ملت بیرون است، انجام آنها به نخستین فرصت ممکن موکول می شود.
لذا در این مرحله از جنبش، استراتژی اجرای قانون اساسی به دو راهبرد متلازم تحویل می شود: اول، اجرای اصول معطله قانون اساسی که منظور، همان اصول ناظر به حقوق ملت است. دوم، تفسیر دموکراتیک از بخش غیردموکراتیک قانون اساسی، به نحوی که کل حاکمیت به سمت پاسخگوئی و نظارت پذیری و حسابرسی شفاف سوق داده شود.
منتقدان سبز بر این باورند که اگر اقتدار جامعه مدنی بر قدرت ماشین نظامی– امنیتی حاکمیت فایق آید، هر دو راهبرد، ممکن و عملی است. قانون اساسی تنها یک سازمان حقوقی است. اعتبار این سازمان حقوقی به سازمان حقیقی است، که همان مناسبات عینی در متن اجتماع است. این مناسبات عینی از سلطه حاکمیت بیرون است و توسط جامعه مدنی ترسیم می شود. به عبارت دیگر سازمان حقوقی قانون اساسی نسبت به سازمان حقیقی مناسبات عینی جامعه مدنی، امری ثانوی است. اگر جنبش بتواند نبض جامعه مدنی را در اختیار بگیرد، اصلاح سازمان حقوقی – که طبعی ثانوی دارد – کار دشواری نخواهد بود. در سایه اقتدار جامعه مدنی و اراده آزاد شهروندان آگاه، هیچ نهاد حقوقی غیردموکراتیکی توان مقاومت ندارد. قانون اساسی به منزله اسکناسی است که اعتبارش به پشتوانه آن است. کارمایه جنبش، پرداختن به این پشتوانه است. بدون این پشتوانه مدنی، قانون اساسی کاغذی بیش نیست.
اعتبار میثاق ملی به ملت است. اگر ملت بتواند مطالبه خود مبنی بر پاسخگوئی و تحت نظارت بودن و محدود و موقت بودن دوران تصدی گری مقامات عالیه را به کرسی بنشاند، سلطنتهای انتصابی مطلقه و مادامالعمر رنگ خواهند باخت و حاکمیت بین نماد وحدت ملی غیرمسئول و مقام مسئول با اختیارات محدود تحت نظارت ملت، یکی را باید عملا انتخاب کند.
درباره استراتژی اجرای قانون اساسی سه رویکرد متفاوت می توان اتخاذ کرد: رویکرد اول، اجرای بی تنازل قانون اساسی؛ رویکرد دوم، اجرای اصول معطله قانون اساسی؛ رویکرد سوم، اجرای قانون اساسی. تفاوت این سه رویکرد به قرار زیر است: در رویکرد اول به اجرای کلیه اصول قانون اساسی تصریح شده است. کلیه اصول قانون اساسی هم اصول معطله دموکراتیک آن را شامل می شود، هم اصول غیردموکراتیک – البته با قرائت دموکراتیک – را در بر می گیرد. این رویکرد، رویکردی کاملا حداقلی، اصلاح طلبانه و خوش بینانه به جمهوری اسلامی واقعا موجود است و پیشفرض آن، اصلاح پذیری نظام است و در آن هیچ ادعایی برای جایگزینی نظامی عادلانه تر به جای نظام فعلی به چشم نمی خورد.
در رویکرد دوم، از آغاز به اجرای بخش دموکراتیک قانون اساسی با شفافیت تصریح شده است. منطق رویکرد دوم این است که بخش غیردموکراتیک قانون اساسی اولا به لحاظ نظری غیرقابل دفاع است، ثانیا قرائت دموکراتیک از آن اگرچه محال نیست، اما سوء استفاده حاکمیت از اعتماد بی شائبه ملت و استفاده ابزاری از مقدس ترین واژه های دینی، جایی برای خوش بینی به کارآیی چنین تفسیر دموکراتیکی از این ساز و کار غیردموکراتیک باقی نگذاشته است. ثالثا دخیل بودن این بخش از قانون اساسی در تحکیم استبداد دینی در بیست و چند سال اخیر، غیرقابل انکار است. لذا از همان آغاز بدون تقیه باید تصریح کرد: اجرای اصول معطله قانون اساسی و نه بیشتر.
در رویکرد سوم، به دلیل پیچیدگی واقعیات عینی کشور، دو نکته فوق مجمل گذاشته می شود. نه بر اجرای بی تنازل قانون اساسی تصریح می شود تا مشکل دفاع از بخش غیردموکراتیک قانون مطرح شود، نه بر اجرای اصول معطله قانون اساسی تصریح می شود، تا متهم به عدم اعتقاد به بخش غیردموکراتیک قانون شوند. آن را عمدا مجمل می گذارد تا در زمان مقتضی رفع اجمال شود و مقصود از اجرای قانون اساسی، امکان ابراز بیابد. این رویکرد دیپلماتمآبانه کوشش می کند فعلا خود را از مشکلات بحث برهاند.
در منشور جنبش سبز (در هر دو ویرایش آن) رویکرد اول اتخاذ شده است: “اجرای بدون تنازل تمامی اصول قانون اساسی و به ویژه اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم)، هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش است.” به نظر می رسد با توجه به توضیحات فوق، اگر به هر دلیلی ابراز رویکرد دوم (اجرای اصول معطله قانون اساسی) به مصلحت تشخیص داده نمی شود، حداقل رویکرد سوم (اجرای قانون اساسی) پیش گرفته شود. فکر می کنم در ویرایش سوم منشور جنبش سبز این نقیصه باید اصلاح شود یا حداقل توضیحی قانع کننده درباره رجحان رویکرد اول ارائه گردد.
جنبش سبز خواستار تغییرات و اصلاحات بنیادی با روش مسالمت آمیز و مدنی است. بیشک تغییرات و اصلاحات بنیادی با اصلاحات و تغییرات سطحی و جزئی و روبنایی تفاوت دارد. یکی از تفاوتهای این دو نوع اصلاح از منظر حقوق اساسی، این است که اصلاح نوع اول با همه پرسی و مجلس خبرگان و اصلاح قانون اساسی سر و کار دارد، حال آنکه اصلاح نوع دوم به عهده قانون عادی و مجلس شوراست. اصلاح نوع دوم را افکار عمومی از طرق رسانه ها دامن می زنند، اما اصلاح نوع اول بدون به راه افتادن جنبش اجتماعی پا نمی گیرد.
اگر از جنبش سبز، انتظار تغییرات عمیق و اصلاحات ساختاری داشته باشیم، بخش غیردموکراتیک قانون اساسی از جمله موانع جدی است. با این قانون، حداقل های حقوق زنان و حقوق اقلیت های دینی و مذهبی و قومی تامین نمی شود. این اشکال دیگری بر رویکرد اجرای بی تنازل قانون اساسی است. اما بنا بر رویکرد اجرای اصول معطله قانون اساسی، واضح است که حقوق به رسمیت شناخته نشدهی یادشده، از طریق خرد جمعی قابل تعریف و از طریق جامعه مدنی قابل پیگیری است. اما به لحاظ عملی، چاره ای جز تقویت ساختار حقیقی مناسبات دموکراتیک به نظر نمی رسد. ما بدون این قانون اساسی نیمه دموکراتیک / نیمه اقتدارگرا هم مشکل مزمن استبداد را در بافت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود داریم.
فارغ از جنبه های حقوقی و اخلاقی، آیا حصر رهبران سبز توسط حاکمیت یک رفتار عقلانی بود و یا صرفا یک واکنش از سر ناچاری و برای پیشگیری از گسترش و تعمیق جنبش سبز؟
من مدتهاست از حاکمیت رفتار عقلانی به خاطر ندارم. اگر قرار بود حکومت عقلانی رفتار کند، عمل به قانون اساسی و آزاد گذاشتن تجمعات اعتراضی مسالمت آمیز، مطبوعات و احزاب و آزاد کردن زندانیان سیاسی بود. رفتار عقلانی، شنیدن صدای اعتراض ملت و اجابت مطالبات برحق آنها، یعنی رسیدگی به تقلب نهادینه در انتخابات ۸۸ است. حدود ده هفته از حصر غیرقانونی میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی و فاطمه کروبی می گذرد. سلب آزادی های موسوی و کروبی، مطابق کدام اصل قانون اساسی و به حکم کدام دادگاه صالحه صورت گرفته است؟
موسوی و کروبی دقیقا از روزی که از ملت خواستند به حمایت از خیزش های آزادیخواهانه مردم منطقه به خیابان بیایند و به این باور رسیدند که تجمع مسالمت آمیز نیاز به مجوز از حاکمیت ندارد، محصور شدند. ۲۵ بهمن ۸۹ آغاز مرحله دوم جنبش سبز است. حاکمیت تبلیغ می کرد که جنبش مرده است و با راهپیمایی نمایشی ۹ دی ۸۸ به زباله دانی تاریخ پرتاب شده است. اما ۲۵ بهمن مشخص کرد که موسوی و کروبی توان بسیج معترضان را دارند و از حقوق ملت مظلوم ایران حمایت می کنند. حاکمیت از سر ناچاری و برای پیشگیری از تعمیق جنبش، آنها را محصور کرد.
حصر رهبران جنبش سبز، نشان سرزندگی جنبش و ضعف مفرط حاکمیت است. حکومت مقتدر با مخالفان قانونی و منتقدان مسالمت جویش وارد گفتوگو می شود. اما حکومت ضعیف، مخالفان و منتقدان را به بند می کشد. شیر را به زنجیر می کشند، اما مرده را دفن می کنند. مقاومت دلیرانه موسوی و کروبی، مایه دلگرمی ملت و باعث شرمندگی حاکمیت است. حاکمیتی که نخست وزیر سابق و رئیس مجلس اسبقش را بدون محاکمه زندانی می کند، گور خود را به دست خود کنده است.
به نظر شما حصر رهبران جنبش سبز چه تاثیری در رفتار کنشگران جنبش سبز داشته است؟
محبوس کردن غیرقانونی رهبران جنبش سبز، معترضان را به حقانیت راهی که در پیش گرفته اند، امیدوارتر کرد. این جنبش، متکی به شخص نیست. تجمعات ۲۵ بهمن آبرومندانه برگزار شد. تجمعات اسفندماه به هر حال توانست نشان دهد جنبش یک خطر جدی برای حاکمیت دیکتاتوری است. برقراری غیررسمی حکومت نظامی و بازداشت صدها نفر، در پی تظاهرات کنشگران جنبش بوده است. حمله ماموران حکومتی به مراسم تشییع و تدفین مرحوم میراسماعیل موسوی پدر مهندس موسوی و لغو مراسم ترحیم کسی که رهبر کشور را قبل از انقلاب در خانه اش پناه می داده، حضیض ضداخلاق حاکمیت بوده است. این حصر به انسجام بیشتر زندانیان سیاسی انجامیده است. این زندانیان که جمعی از شاخص ترین فعالان سیاسی، مطبوعاتی، دانشجویی، معلمان، کارگران و زنان را در بر می گیرند، اکنون بیش از گذشته از درون زندان اعتراض می کنند و راه موسوی و کروبی را پیگیری می کنند.
حکومت می پنداشت با زندانی کردن رهبران، جنبش از حرکت باز می ایستد، بی خبر از آنکه جنبش سبز از پایین به بالاست، نه از بالا به پایین. این مردم بودند که به موسوی به عنوان رئیس جمهور منتخب رأی دادند. این مردم بودند که در اعتراض به اعلام نتایج مخدوش به خیابان ها آمدند. کنشگران جنبش سبز و منتخبان ملت در تعاملی دوسویه ساختند و ساخته شدند، مردم از موسوی و کروبی آن ساختند که می خواستند، موسوی و کروبی هم این قابلیت را داشتند که خود را با مطالبات برحق مردم هماهنگ کنند. موسوی و کروبی ِ ۱۳۹۰ با موسوی و کروبی ِ دهه ۶۰ تفاوت دارند. حاکمیت می پنداشت با گرفتن موسوی و کروبی از مردم، جنبش می میرد. اما جنبش زمانی می میرد که مردم را از موسوی و کروبی بگیرند، نه برعکس. زندانی کردن موسوی و کروبی، پیمان ملت را با آنان مستحکم تر کرد.
کنشگران سبز اکنون بیش از گذشته به درستی و صحت راه جنبش یعنی مطالبه اصلاحات ساختاری از طریق مسالمت آمیز تدریجی ایمان آورده اند و می دانند که این راه، طولانی و پرزحمت است اما پیروزی اش تضمینشده است. پیش بینی تشکیل شورای هماهنگی راه سبز امید از سوی رهبران، نشان از دوراندیشی ایشان دارد. کنشگران سبز اکنون به تقویت شبکه های اجتماعی مشغول اند. هر ایرانی سبز، یک جنبش است. چنین جنبش مردمی ِ خودجوشی، مرگ ندارد.
می دانیم که منشور سبز به امضای رهبران سبز رسیده است و ویرایش دوم آن با واکنش های متفاوتی روبهرو شده است. به نظر شما تقویت منشور سبز، تا جایی که بتواند محور اصلی خواسته ها و استراتژی ها و کنش های جنبش سبز باشد، چه ملزوماتی دارد؟
منشور سبز نخستین بار به امضای موسوی در اواخر خرداد ۸۹ منتشر شد. ویرایش دوم آن با امضای موسوی و کروبی در اوایل اسفند ۸۹، یک هفته پس از محصور شدن ایشان، توسط شورای هماهنگی راه سبز امید در وبسایتهای کلمه و سحام (پایگاههای رسمی اطلاع رسانی موسوی و کروبی) منتشر شد. این سند، به اعتبار امضاهای آن، قابل احترام است. ویرایش دوم آن نیز به اعتبار مضاعف خرد جمعی گروهی از نخبگان مورد اعتماد موسوی و کروبی قابل اعتناست. اما حرف آخر نیست و آنچنان که در مقدمه آن آمده، از پیشنهادات و انتقادات همراهان سبز و کلا اهل نظر استقبال می کند و ویرایش های دیگری نیز برای آن متصور است.
اما ماندگاری این سند به محتوای آن است، چیزی بالاتر از امضاهای آن. این محتواست که باید مورد بحث و تحلیل و نقد قرار گیرد. می دانیم که با آغاز جنبش اعتراضی ملت ایران در خرداد ۱۳۸۸ بسیاری از مخالفین سابق جمهوری اسلامی، بع ویژه در خارج از کشور، با جنبش سبز همراهی کردند و خود را سبز نامیدند. این مخالفین، با افکار و آرای متفاوت، با مطالباتی رنگارنگ، از فضای انتقادی که جنبش سبز ایجاد کرده بود، بهره جستند و به تعریف جنبش سبز از دیدگاه خود پرداختند. حاکمیت نیز اشتیاق بی حساب خود را از این تعریف فراگیر نه تنها پنهان نکرد، بلکه همانند مخالفان قسم خورده اش جنبش سبز را از منظر ایشان تعریف کرد و می کند.
منشور جنبش سبز، این اشتیاق ایرانیان در پیوستن به جنبش سبز را به فال نیک گرفته و بی آنکه منکر سبز بودن کسی که خود را سبز دانسته است باشد، متواضعانه دیدگاههای مورد تایید رهبران منتخب ملت یعنی موسوی و کروبی را با عنوان منشور جنبش راه سبز امید مطرح کرده است. معنای این عنوان این است که سبز دو معنی دارد؛ یکی سبز به معنی اعم، که هرگونه مخالفت با جمهوری اسلامی بدون هیچ قید و شرطی را در طیفی به غایت وسیع را در بر می گیرد. جنبش سبز در خارج از کشور غالبا به این معنی به کار می رود. حاکمیت نیز سعی می کند جنبش سبز به این معنی را به پای موسوی و کروبی بگذارد. اما منشور جنبش سبز در مقام تعریف جنبش سبز به این معنی نیست.
منشور، در مقام تعریف و تبیین سبز به معنی اخص یا جنبش راه سبز امید برآمده است. در این مجال، چهار نکته بنیادی را که از دیدگاه نویسندگان منشور، ارکان هویتی آن را می سازد، از متن منشور عینا نقل می کنم (استخراج و شماره بندی و تاکید از من است):
اول. حرکت اصلاح طلبانه انتقادی: به صراحت و شفافیت مرزهای جنبش با “حرکت های انتقام گیرنده و براندازانه”ای که برای رسیدن به اهداف خود، استفاده از هر وسیله و روشی را، حتی به قیمت مغایرت با معیارهای صریح اخلاقی، مجاز می شمارند، مشخص می کند. جنبش سبز با پایبندی به اصول و ارزش های بنیادین انسانی، اخلاقی، دینی و ایرانی خود را منتقد و پالایشگر روند طی شده در نظام جمهوری اسلامی ایران در سال های پس از انقلاب می داند و بر این اساس “حرکت انتقادی در چارچوب قانون اساسی” و احترام به نظر و رأی مردم را وجه همت خویش قرار داده است.
دوم. تنوع و مدارا: این امر مستلزم توافق و تأکید بر مطالبات مشترک و ایجاد تعامل و هماهنگی میان همه نیروهایی است که به رغم داشن هویت مستقل، با پذیرش تعدد و تنوع درون جنبش، زیر چتر ملی فراگیر جنبش سبز ایران در کنار یکدیگر قرار می گیرند. جنبش سبز موافق “به رسمیت شناختن تعدد و تنوع” و مخالف انحصارطلبی است. ما، با هر باور و ایمان دینی که بدان معتقدیم، به هر قوم و قبیله و تیره و مرامی که تعلق داریم و با هر سلیقه و سبکی که با آن زندگی می کنیم، همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همه ماست.
سوم. جایگاه اخلاق و دین اختیاری: جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش، بر استمرار حضور ایمان سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تأکید دارد و راه تقویت ارزش های دینی را در جامعه، تحکیم وجه اخلاقی، بینش و کنش پیروان همه ادیان توحیدی کشور می داند. تحکیم پیوند میراث دینی، ملی و پرهیز از اجبار مردم به پایبندی به مرام، مسلک، رویه و سلیقه ای خاص، مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی از حکومت، از جمله مهمترین راه های حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحه هویت آن جای می گیرد.
چهارم. استقلال و مرزبندی با نیروهای وابسته به قدرتهای بیگانه: جنبش سبز در عین تأکید مصرانه بر حفظ استقلال و مرزبندی با نیروهای وابسته به قدرت های بیگانه سلطهجو، نه انزواطلب و نه دیگرستیز است. دستیابی به آزادی و عدالت بدون توجه به منافع ملی و استقلال میسر نیست. جنبش سبز با آگاهی به این امر، با هر اقدامی که برخلاف منافع ملی و ناقض اصل استقلال باشد، مخالف است. این جنبش با الهام از اصل نهم قانون اساسی، با سلب آزادی های اساسی مردم به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور مخالف است و با تأکید بر استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی، اصلی ترین راه حفظ منافع ملی و دفاع از مرزهای میهن را حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش در تمامی ابعاد می داند.
به نظر من، این چهار رکن باید در کنار هم دیده شود. تنوع در منشور جنبش سبز، محدود به مرزهای استقلال و عدم وابستگی به نیروهای وابسته است. به عبارت دیگر جنبش سبز، آزادی ایران را با اتکا به قدرتهای خارجی دنبال نمی کند و استقرار دموکراسی در کشور را بدون کمک خارجی ممکن و مطلوب می داند. به علاوه، در این تنوع، احترام به ایمان دینی مردم، حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در کنار رعایت اخلاق از اصول بنیادین جنبش سبز و در سرلوحه هویت آن جای دارد.
شما و بسیاری از روشنفکران فعال در جنبش سبز بر قرائت رحمانی از اسلام و جایگاه اسلام رحمانی در جنبش سبز تاکید کرده اید. به نظر شما، جایگاه فعلی این قرائت از اسلام در میان حوزه های علمیه و روشنفکران ما کجاست و این قرائت از چه پایگاهی برخوردار است؟
اسلام رحمانی را سال گذشته در مقاله ای مستقل مورد بحث قرار دادم و ده مولفه را برای آن برشمردم. در آنجا متذکر شدم که “اسلام رحمانی در مقابل اسلام فاشیستی، اسلام طالبانی، اسلام اموی، اسلام سیاه و اسلام متحجرانه است. در این قرائت از اسلام چیزی از تعالیم اسلامی حذف نمی شود، تنها برخی از احکام و شعائر که در خارج از زمینه خود و مجزا از شرائط زمانی مکانی عصر نزول درک شده اند و در نتیجه ی این سوء فهم از جوهره رحمانی خود فاصله گرفته اند، تصحیح می شوند و برخی احکام عقلایی که ناسازگار با تعالیم اسلامی نیستند، مورد پذیرش قرار می گیرند.
اسلام در بدو نزول جز همین اسلام رحمانی نبود و نیازی به قید احترازی نداشت، اما با دور شدن از عصر نزول و رسوب عادات و سنن خشن جاهلی و عدم توجه به روح قرآن و اهداف متعالی دین، از ابعاد رحمانی اسلام دور شدیم. متون اسلامی اگر بدون توجه به اهداف دین و روح قرآن و تفکیک محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبین، عام و خاص، مطلق و مقید مراجعه شوند، هر دو قرائت رحمانی و قرائت خشن استبدادی مستنداتی برای خود می یابند. واضح است که بدون دانش کافی برداشتهای خلاف قرآن و ضد اسلامی دور از انتظار نیست. به همین دلیل است که بسیاری از این قرائات ناقص و نادرست زائیده جهل به علوم اسلامی و روش صحیح استنباط از آنهاست.
اسلام رحمانی برداشتی از اسلام است که در آن مؤلفه های ده گانه ذیل شاکله اصلی آن را تشکیل می دهد: رضایت خداوند، عدالت، عقلانیت، رحمت، اخلاق، کرامت و حقوق انسان، آزادی و اختیار، علم و کارشناسی، دموکراسی و سکولاریسم عینی.”
در اکثر این مولفه های ده گانه، بین متفکران توافق است. برخی مولفه ها و نیز شدت و ضعف باور به آنها، محور بحث و تامل متفکران و پژوهشگران دانشگاهی و حوزوی است. سه مولفه عقلانیت، دموکراسی و سکولاریسم عینی، به ویژه مولفه دهم، از این موارد است. خوشبختانه این روایت از اسلام، به تدریج جایگاه مستحکم تری در دانشگاهها و حوزه های علمیه پیدا می کند. در حد اطلاع من، گرایش دانشجویان و طلاب، دانش آموختگان جوان دانشگاهی و فضلای جوان حوزه های علمیه، بعضی اساتید دانشگاه و برخی اساتید سطوح عالی و مرحله خارج حوزه ها و حتی معدودی از مراجع محترم تقلید به اسلام رحمانی قابل اعتناست.
البته طرح اسلام رحمانی باعث ابراز خشم شدید دو گروه شده است؛ یکی حاکمیت که خود را منادی انحصاری اسلام ناب محمدی! معرفی می کند، دیگری کسانی که اسلام را در قرائت خشن حکام جمهوری اسلامی منحصر می دانند و جنایات و سفاکی ها و استبداد را ذاتی اسلام یا شریعت و فقاهت قلمداد کرده اند و یا در مجموع به آن با سوء ظن نگریسته اند.
به هر حال اسلام رحمانی گرایشی مطرح در میان کنشگران جنبش راه سبز امید است که حتی از سوی دین ناباوران سبز – به معنی اعم – نیز قابل انکار نیست. گفتنی است که موسوی، رهنورد، کروبی، خاتمی و اکثر زندانیان سیاسی شاخص از معتقدان اسلام رحمانی هستند.
با توجه به مبارزات خونین مردم سوریه، یمن، لیبی و بحرین فکر می کنید خیزش های آزادیبخش منطقه، چه تاثیری بر جنبش سبز مردم ایران داشته باشند؟
خیزش های آزادیبخش خاورمیانه در تاثیر و تاثر متقابل با جنبش سبز ملت ایران بوده و هست. ملت ها از تجارب هم یاد می گیرند. هم کشورهای منطقه از تجربه سبز ایران درس آموختند، هم کنشگران جنبش سبز در ایران از تجارب ملت های منطقه در حال آموختن هستند. من در مجموع این روند را به سود ملت ها و به ضرر دیکتاتورها ارزیابی می کنم. البته حاکمیتهای استبدادی نیز می کوشند تا ترفند جدیدی برای بقا پیدا کنند. هر کشوری نیز مختصات خود را دارد و تکرار تجارب دیگر کشورها غیرممکن است. آتش گشودن به سوی معترضان، حبس فعالان سیاسی، توقیف مطبوعات، انحلال احزاب، اعتراضات مردمی را فتنه و توطئه خارجی خواندن، سرکوب شدید تظاهرات، حکومت پلیسی و خفقان شیوه مشترک دیکتاتورها بوده است.
در مقابل، استفاده از فضای مجازی، حضور چشمگیر جوانان و زنان، آزادی خواهی و عدالت جویی و مشارکت طلبی و عدم ترس از درگیری با ماموران حکومتهای استبدادی صفات مشترک این خیزش ها بوده است. حکام ایران، با توجه به تاثیر فراوان پیروزی های پی در پی مردم منطقه علیه زمامداران مستبد خود، به فشار و خفقان علیه ملت افزوده اند. آمادهباش های دائمی نیروهای امنیتی، انتظامی و نظامی برای مقابله با تحرکات مردمی، آنها را خسته و فرسوده و عصبی کرده است. میزان اهانت ها و افتراها و دروغ هایی که بلندگوهای رسمی حاکمیت، نثار رهبران در بند و فعالان جنبش می کند، نشان از استیصال آنها در برابر خیزش های آزادیبخش منطقه دارد. شبکه های اجتماعی گسترده سبز، خواب راحت را از ماموران حاکمیت ربوده است.
سقوط هر دیکتاتور در یمن، لیبی، سوریه یا بحرین، روحیه تازه ای به کنشگران جنبش سبز می دمد. جنبش سبز در ۲۵ بهمن ۸۹ در همبستگی با مردم تونس و مصر، حیات دوباره خود را به رخ حاکمیت کشانید. اطمینان داشته باشید سقوط دیکتاتور دمشق، خودکامه صنعا، مستبد بنغازی و امیر بحرین، هر یک به تنهایی انرژی مضاف برای جنبش سبز است. جنبش سبز، افقی بسیار روشن در پیش رو دارد. در این زمینه اختلافات رو به تزاید اصول گرایان، سقوط آنها را تسریع می کند. بیدار شدن وجدان ماموران نظامی و انتظامی و امنیتی از برکات الهی خواهد بود. امیدوارم حکام ایران از سرنوشت دیکتاتورهای منطقه درس بگیرند و با اجابت اراده ملی، خود را بیش از این خسر الدنیا و الآخره نکنند. امیدوارم به زودی همه زندانیان سیاسی به ویژه میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی و فاطمه کروبی با پیگیری ملت آزاد شوند.
ندای سبز آزادی: جلسات مثنوي كه از چند سال پيش در تبريز برگزار مي شد با فشار نيروهاي امنيتي به تعطيلي كشانده شد .
به گزارش ندای سبز آزادی، اين جلسات كه از آن به عنوان يكي از قديمي ترين محفل های ادبي تبريز ياد مي شود با فشار نيروهاي امنيتي دیگر برگزار نخواهد شد.
گفتنی است، اين برنامه كه در هر دوهفته يك بار در منزل شركت كنندگان و برگزار مي شد علاوه بر چهره هاي ادبي و سياسي آذر بايجان شخصيت هاي برجسته اي در آن حضور پيدا مي كردند كه در سه ماه گذشته استاد عاليم قاسيم اوف خواننده ي بلند آوازه آذر بايجان و استاد موحد اديب و مولوي شناس مشهور مهمان آن محفل ادبي بوده اند.
شایان ذکر است، در يك سال گذشته جلسات تفسير قرآن استاد شعاريان كه آن هم قدمتي چندين سال داشت با فشار هاي امنيتي در تبريز تعطيل شده است. بر اساس شنيده ها برخي از متوليان اين جلسه كه از بزرگان خوشنام تبريز هستند با احضار به اداره ي اطلاعات تذكرات شديدي دريافت كرده اند.
ندای سبز آزادی: شورای هماهنگی راه سبز امید، بیانیه ای در گرامی داشت روز جهانی کارگر صادر کرد.
در گوشه ای از این بیانیه آمده است « دولت بجای خصوصی سازی، دست به اختصاصی سازی زده و شرکت ها و بنگاه های اقتصادی دولتی به ثمن بخس در اختیار نهادهای شبه دولتی و نظامی قرار داده می شود تا با تمرکز قدرت و ثروت در دستان آنان، یکه سالاری خود را تداوم بخشد. امروزه شاهدیم که به دنبال این سیاست های از بنیان غلط، هزاران کارگر از کار بیکار شده اند. »
شورای همانگی راه سبز امید در ادامه از رسانه ها و شبکه های اجتماعی در خواست کرده است تا از خواست های کارگران حمایت کرده و در این راه همدل و همراه آنها باشند، شورا در این مورد نوشته است « شورای هماهنگی راه سبز امید از همه رسانه ها و شبکه های اجتماعی درخواست می کند با توجه به مشکلات اقتصادی و خواسته ها و مطالبات کارگران و زحمتکشان و در شرایطی که حاکمیت اجازه طرح هیچگونه انتقادی به این شرایط را بر نمی تابد، در بازتاب مصائب غم انگیزی که هر روز زندگی را بر اقشار مختلف مردم دشوارتر می کند همت گمارند. این شورا با تأکید بر حق مسلم کارگران برای طرح مطالبات و حمایت کامل از برگزاری راهپیمایی و تجمع آنان به رسم همه ساله، از همة همراهان و تلاشگران این جنبش فراگیر مردمی می خواهد تا در حمایت از خواسته های کارگران غیور این مرز و بوم، از همراهی و همدلی با آنان دریغ نورزند. »
متن کامل این بیانیه که نسخه ای از آن در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است به شرح ذیل است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
امسال در حالی به استقبال بزرگداشت روز کارگر می رویم که دو نماد پایداری جنبش سبز مردم ایران به همراه همسران همدل و همراهشان در حصر و حبس قرار دارند. دو سال پیش در چنین روزهایی، عزم امواج میلیونی شهروندان، می رفت تا سرنوشت کشور را از دست ناکارآمدانی که جز به بقای خود در قدرت به هر قیمت ممکن نمی اندیشند و استفاده از هر وسیله ای را برای رسیدن به اهداف خود مباح می دانند، بگیرد و صالحانی توانمند بر جای آنان بنشاند. آن روزها که اقتدارگرایان فریبکار بر طبل های میان تهی تبلیغاتی خود می کوبیدند و با وعده های پوچ و دست نایافتنی که به مردمان می دادند رأی می خریدند، کروبی و موسوی از دغل کاری فرصت طلبانه دولتیان پرده برداشتند و ناکارآمدی آن را عیان کردند و جوانان هوشمند و هوشیار سبز این مرز و بوم، نشان «دروغ ممنوع» را در کوی و برزن برافراشتند تا مبادا دروغ گویان بار دیگر بر سرنوشت مردمان رنج کشیده این دیار حاکم شوند. از جمله نگرانیهایی كه دو سال پیش از این مردم را به تجدید نظر در كناره گیری از سیاست کشانید خطرات بلندمدتی بود كه معیشت محرومترین اقشار جامعه را تهدید میكرد. اما به زودی معلوم شد كه بدون بازسازی خللهای ایجاد شده در نظام سیاسی كشور سخن گفتن از بازسازی اقتصادی ممكن نیست، همچنانكه بدون بازسازی اخلاقی جامعه، بدون به كرسی نشاندن شعار و شعور دروغ ممنوع، بدون نهادینه كردن رعایت امانت، بدون پایبندی به عهدهای انسانی و ایمانی و میثاقهای ملی، بدون رو كردن به چهره رحمانی اسلام، بدون به رسمیت شناختن حقوق متفاوت انسانها و ...ممكن نیست و چنین شد که اکثریت ایرانیانی که از فریبکاری دولتیان خسته شده بودند، ندای آنان را شنیدند و با حضور در پای صندوق های رأی، به دولت دروغ «نه» گفتند. افسوس که اقتدارگران، رأی آنان را همچون سرمایه های دیگرشان دزدید وخس و خاشاکشان نامید، به گمان این که می توان با تکیه بر زر و زور و تزویر، کشور را اداره کرد.
اگر در آن زمان کسانی بودند که هنوز فریبکاری دولتیان را باور نمی کردند، امروزه کوس رسوایی دولت دروغ بر سر هر کوی و برزن، چنان بلند نواخته شده که نه کشاورز و دامدار و نه کارگر و کارمند، که در هر گوشه و کنار کشوری که با وجود داشتن عظیم ترین ذخایر زیرزمینی و سرمایه های انسانی، فقر و فلاکت از آن می بارد زندگی می کنند، دیگر وعده های توخالی آنان را باور نمی کنند. زحمتکشان این سرزمین دیدند که مشکل مسکن و بیکاری نه تنها از میان نرفت، که افزایش یافت و پرداخت سهام عدالت و یارانه ها، اگر دوام هم داشته باشد، دردی دوا نکرده است. مردمان این دیار دیدند که نه تنها پول نفت بر سر سفره هایشان نیامد، بلکه سفره هایشان روز به روز کوچک تر شد. کارگرانی که با تلاش بسیار سعی می کردند آینده بهتری برای فرزندانشان فراهم کنند، امروز در برآوردن نیازهای اولیه آنان درمانده اند. اعتراض ها و اعتصاب های کارگری، علیرغم برخوردهای خشونت بار،هر روز در گوشه و کنار کشور رخ می دهند. اقتصاد صدقه ای که منتقدان دولت نسبت به عوارض زیان آور و خفت بار آن هشدار داده بودند، این روزها، امید کارگران و کارفرمایان را نومید کرده و چرخ های صنعت را به سکون کشانده است. درآمد سرشار فروش نفت که طی شش سال گذشته بالغ بر پانصد میلیارد دلار یعنی معادل تمام دوران فروش نفت در دورة پیش از آن بوده، و امانت بزرگ نسل ها در دست دولتیان است و کاهش وابستگی به آن از اهداف بارز مبارزات چند دهه اخیر ملت ما بوده، صرف واردات بی رویه کالاهای نامرغوب می شود؛ گویی هدف این انقلاب بزرگ صرفا عدم وابستگی از یک ابرقدرت و وابسته شدن به ابرقدرتی دیگر بوده است!
کارگران شریف ما با پوست و گوشت خود شرایط وخیم اقتصادی کشور را احساس می کنند و بی پایگی آماری که دولت در مورد بهبود شرایط اقتصاری اعلان می کند قبل از هر قشر و گروه اجتماعی دیگری برایشان قابل درک است. اما بد نیست با استناد به گزارش های رسمی سازمان های مانند بانک مرکزی، مرکز آمار ایران و صندوق بین المللی پول، دروغ بزرگ ایجاد 6/1 میلیون شغل در سال 89 و 5/2 میلیون شغل در سال جاری را به نمایش بگذاریم:
همه می دانیم که رشد اقتصاری و رشد سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال لازم و ملزوم یکدیگرند. به همین جهت در برنامه چهارم توسعه برای ایجاد 850 هزار شغل در سال، رشد اقتصادی سالانه 8 در صد و رشد سرمایه گذاری 4/12 در صد در نظر گرفته شد. اما اکنون به موجب آمارهایی که از نیمه دوم سال 87 اعلان آنها توسط بانکمرکزی ممنوع شده اما توسط صندوق بین الملل پول منتشر شده، رشد اقتصادی سه سال اخیر ایران بطور متوسط 7/0 در صد بوده و در سال جاری به صفر خواهد رسید. نرخ رشد سرمایه گذاری نیز از حدود 4 در صد فراتر نخواهد رفت. طبیعی است در چنین شرایطی نه تنها 850 هزار فرصت شغلی سالیانه برنامه چهارم تحقق نیافته بلکه با افزایش آمار بیکاران مواجه شده ایم. آیا می توان تصور کرد که به عنوان مثال در یک واحد تولیدی که سرمایه گذاری جدید در آن نشده و فروش و درآمد آن نیز افزایش نیافته، مدیر آن به استخدام کارکنان جدید دست بزند؟
واقعیت اینست که «نظامی سازی» اقتصاد و سیاست در سال های اخیر، اقتصاد ایران را زمین گیر کرده است. به موجب گزارش سازمان خصوصی سازی، از 68 هزار میلیارد تومان واحد های واگذار شده از سال 84 تا 15 تیر 89 ، فقط 22هزار میلیارد تومان به بخش خصوصی رسیده است که بسیاری از آنها نیز رانت جویان وفا دار به دولت هستند و نه کارآفرین. درآمد 430 میلیارد دلاری ارزی سال های 84 لغایت 88 نیزبه جای سرمایه گزاریهای زیربنایی و ایجاد شغل، صرف واردات افسار گسیخته و بالمال نابودی تولید داخلی گردید.
دولت بجای خصوصی سازی، دست به اختصاصی سازی زده و شرکت ها و بنگاه های اقتصادی دولتی به ثمن بخس در اختیار نهادهای شبه دولتی و نظامی قرار داده می شود تا با تمرکز قدرت و ثروت در دستان آنان، یکه سالاری خود را تداوم بخشد. امروزه شاهدیم که به دنبال این سیاست های از بنیان غلط، هزاران کارگر از کار بیکار شده اند. طرح های بزرگ زیربنایی همانند منطقه عسلویه که می رفت تا با ایجاد هزاران فرصت شغلی در سال در حل این معضل بزرگ و ملی نقش داشته باشند، به دلیل کاهش سرمایه گذاری ها به رکود کشیده شده است. دهها هزار کارگر در سراسر کشور، ماههاست که از دریافت حقوقشان محروم بوده اند. حقوق اولیه کارگران مانند حق فعالیت سندیکاها، حق اعتراض به شرایط کار، درخواست افزایش دستمزدها بر اساس رشد تورم، تأمین معاش با کار در یک شیفت کاری، حق تأثیرگذاری بر اداره سرنوشت خود، با تمسک به انواع حیله ها و ابزارها نادیده گرفته می شود. ایرانی، بزرگترین سرمایه خویش، یعنی امید به آینده بهتر را، برباد رفته و بزرگترین موهبت الهی اش، یعنی کرامت انسانی را، پایمال شده می بیند. کارگر و کشاورزی که می خواست با دسترنج خود، زندگی آبرومندانه ای برای خود و خانواده اش فراهم کند، اینک باید چشم انتظار مرحمت دولتمردانی شود که با تهی کردن خزانه کشور، سعی می کنند ندانم کاری ها و ناتوانی های خود را پرده پوشی کنند.
اما آیا این سرنوشت محتوم مردم ماست؟ ما چنین نمی اندیشیم، و میلیون ها ایرانی آزاده دیگر نیز چنین نمی اندیشند. مگر ما و مردمان دیگری که همزمان یا دیرتر از ما در راه آزادی و آبادی گام برداشته اند از سرشتی متفاوت آفریده شده ایم که این گونه حقیرانه تن به ذلت بدهیم؟ مگر نمی دانیم که دستیابی به زندگی سعادتمندانه، نیازمند عزم و اراده برای ایجاد دگرگونی در هر چه نادرست است و جایگزین نمودن آن با آنچه ما را به فردایی بهتر رهنمون می کند می باشد؟ مگر ندیده ایم که برای رسیدن به جامعه ای آباد، آزاد و عادل، ملت ها چه رنج ها که بر خود هموار نکرده اند و چه فداکاری ها که در تاریخ خود به ثبت نرسانده اند؟ ایران کشوری بزرگ، با سرمایه های بزرگ طبیعی و بهره مند از خیل کاردانان و کارگران و کارآفرینانی است که اگر حق تعیین سرنوشتشان را به خودشان بازگردانند، می توانند در زمانی کوتاه، کشور را به جایگاهی که شایسته آن است برسانند. و مردم ما در همین دو سالی که پشت سر گذاشتند، با اهدای دهها شهید، صدها مجروح و هزاران زندانی و از جمله دهها کارگر زندانی، نشان دادند که از چنین عزمی برخوردارند. صبر و استقامت و تلاش این مردم بزرگ، که بجای بزرگ فروشی به آنان باید در مقابل بزرگیشان سر تعظیم فرود آورد، آنان را به سر منزل مقصود خواهد رساند.
شورای هماهنگی راه سبز امید از همه رسانه ها و شبکه های اجتماعی درخواست می کند با توجه به مشکلات اقتصادی و خواسته ها و مطالبات کارگران و زحمتکشان و در شرایطی که حاکمیت اجازه طرح هیچگونه انتقادی به این شرایط را بر نمی تابد، در بازتاب مصائب غم انگیزی که هر روز زندگی را بر اقشار مختلف مردم دشوارتر می کند همت گمارند. این شورا با تأکید بر حق مسلم کارگران برای طرح مطالبات و حمایت کامل از برگزاری راهپیمایی و تجمع آنان به رسم همه ساله، از همة همراهان و تلاشگران این جنبش فراگیر مردمی می خواهد تا در حمایت از خواسته های کارگران غیور این مرز و بوم، از همراهی و همدلی با آنان دریغ نورزند.
شورای هماهنگی راه سبز امید
4 اردیبهشت 1390
پیشگفتار- طرح مساله:
"فتنه" کلید واژه ای است که این روزها سکه رایج جمهوری اسلامی شده است . "فتنه 88" ، "فتنه اقتصادی"، "فتنه عظیم"، "فتنه آینده"، "فتنه جدید"، "فتنه آخرالزمان"، "فتنه دینی" و...گزیده هایی از بکارگیری گسترده این واژه در ادبیات دولتمردان جمهوری اسلامی است. در ادبیات جمهوری اسلامی، این واژه اشاره به کدامین مشکل اجتماعی دارد؟ جامعه فتنه زده چگونه جامعه ای است؟ سلامتی روانی جامعه فتنه زده چگونه ارزیابی می شود؟ سرانجام جامعه فتنه زده کجاست؟ برای روشن شدن بحث نکاتی چند باید مورد دقت قرار گیرد.
1- تکثر کاربردی واژه فتنه و تکثر معنای واژه فتنه
از انتخابات 88 به این سو، جامعه ملتهب ایران سخن از فتنه و فتنه گران را بسیار می شنود. این تکثر کاربرد و استعمال واژه فتنه لزوماً بدان معنا نیست که فتنه تنها یک معنا دارد. آنچه مسلم است واژه فتنه در جایی استفاده می شود که "بحرانی داخلی" در نظام ولایی رخ داده باشد. انواع فتنه در ادبیات رایج رژیم کدامند؟
- فتنه اصلاح طلبان، فتنه 88، فتنه بزرگ: "دشمنان قصد داشتند با فتنهانگيزي اين حضور پرشور(انتخابات 88) را تحتالشعاع قرار دهند اما موفق نشدند و فتنه 88 كشور را در برابر ميكروبهاي سياسي واكسينه كرد.... فتنه سال گذشته كه فتنه بزرگی بود و سالها بعد مشخص خواهد شد كه چه توطئه خطرناكی در پشت آن نهفته بود."( 29 مهر 89 در دیدار خامنه ای از قم)
- فتنه اصولگرایان،فتنه عظیم، فتنه جدید: "فتنه آینده که در حال اوجگیری است فتنهای است که میخواهد از درون اصولگرایی درآید و بگوید اصولگرا است اما حوزههای علمیه و شریعت را قبول ندارد....این فتنه عظیم در حال شکلگیری است و بیان مکتب ایرانی(اشاره به مشایی) و تفکر لیبرال در مسائل فرهنگی در همین راستا است." (باهنر 21 اسفند 89)
- فتنه آخرالزمان، فتنه مهدویت، فتنه صالحین،: "علیرغم عمقی که فتنه ۸۸ داشت اما...شناخت ماهیت آنها کار سختی نبود، اما در فتنه بعدی شرایط بسیار غبارآلود و تشخیص حق از باطل بسیار دشوارتر خواهد بود و ممکن است با عدهای مواجه شویم که باعلاقه ظاهری به عدالت و مهدویت، به مبارزه با ولایت برخیزند و چه بسا منحرفان با نام صالحین رو در روی انقلاب بایستند... فتنههایی که در آینده پیش روی ماست، پیچیدهتر است و باید بدانیم آخرین فتنه آخرالزمان شبیهترین آنها به حقیقت است و پیچیدگی آن حتی با فتنه عمیق ۸۸ هم قابل قیاس نیست. ( محمدرضا نقدی فرمانده بسیج 31 فروردین 90) ظاهراً مقصود فرمانده بسیج از اشاره به فتنه آخرالزمان اشاره است به انتشار گسترده سی دی "ظهور نزدیک است" که در آن احمدی نژاد را شعیب ابن صالح فرمانده ارتش امام زمان معرفی نموده است.
- فتنه دینی: "الآن دچار فتنه دينی شده ايم. لذا می بينيم كه يكی با اعتقادات امام زمانی ما بازی می كند... به رييس جمهور می گويم كه بيا و تا دير نشده بيدار شو و برگرد به دامن حضرت زهرا... تو همينطوری رأی نياوردی! حزب الله خودش را برای تو خرج كرد...بايد مراقب بود كه اسير فتنه دينی نشويم. از دامن يهوديان امت پيامبر به دامن حضرت زهرا برگرد". (منصور ارضی 29 فروردین 90)
- فتنه اقتصادی: "ضربآهنگ فتنه اقتصادی شروع شده...دشمنان نیز با توطئه جمعآوری ارز از بازار داخلی خواستند به امور اقتصادی ضربه بزنند." (فرمانده نیروی انتظامی 20 مهر 89)
2- "فتنه" اسم رمز "بحران داخلی " برای هوادران نظام
بروز بحران در هر جامعه ای قابل تصور است. جمهوری اسلامی نیز از آن مستثنی نیست. بدیهی است در هنگام بروز بحران، تمامیت یک نظام سیاسی باید چاره اندیش حل مشکل باشد. تلاش نظام یافته اعضای یک سازمان برای حل بحران یا کاهش بحران را "مدیریت بحران" می نامند.اما، مکانیزم چاره اندیشی در جمهوری اسلامی متفاوت از دیگر کشورهاست. جمهوری اسلامی از نخستین روز های استقرار خود، ادبیات خاص خود را سکه رایج کرده است. استکبار برابر با امپریالسم، مستضعف برابر با فقیر و... نشانده شدنده اند. از آن جمله است "فتنه" که معادل "بحران داخلی" در ادبیات جمهوری اسلامی بکار برده می شود. پرهیز عامدانه رژیم از بکارگیری واژه بحران داخلی و استفاده از واژه فتنه به جای آن برای توصیف اوضاع جای کشور ناشی از سه نکته سنجی است:
الف) خودفریبی و دیگرفریبی از ملتهب نشان دادن جامعه معترض
ب) خود فریبی و دیگرفریبی از کثرت عددی معترضان
ج) خودفریبی و دیگرفریبی از تعدد بحران های داخلی
چاره جویی درعدم اشاره به حجم گسترده اعتراضات و بحران ها داخلی به برکت ادبیات و تاریخ اسلامی چاره ساز آمده است. فتنه در ادبیات جمهوری اسلامی همان بحران داخلی در ادبیات رایج جهان است. فتنه، درآمیختن حق و باطل است به گونه ای که تشخیص این دو از همدیگر دشوار است همچنان که در هوای گرگ و میش که نه تاریکی مطلق شبانه است و نه روشنایی روز، تشخیص اشیاء از یکدیگر دشوار است.در این فضای غبارآلود آنچه رهنماست تشخیص مقام عظمای ولایت برای ذوب شدگان در ولایت است و بس.
اصرار در بکارگیری فتنه (نه بحران) از آنجاست که در مفهوم فتنه لزوماً یکی از طرفین منازعه حق مطلق و طرف دیگر باطل مطلق است. در نظام ولایی، رهبرملاک تعیین اردوگاه حق از باطل است. تصمیم او، عین تصمیم حق است. او نائب بر حق امام زمان و ولی امرمسلمین جهان است که تصمیم او "حکم حکومتی " و "فصل الخطاب" است. اعتراض به تصمیات و احکام او، اعتراض شهروندان به حاکمان در نظام های دمکراتیک نیست؛ فتنه ای است که وقتی دامنه اعتراضات تا سرحد عالی ترین مقامات مملکتی بالا گرفت (مثلا کروبی که خود روزگاری "حکم حکومتی" را سکه رایج کرد)، فتنه نامیده می شود چرا که بنا به ادعا در فضای غبارآلود ، حق در آن سو قرار دارد که رهبر همان سوست.
به بیان دیگر اگر فرمان ولی فقیه، حکم حکومتی است که روزگاری کروبی ( بنا به صلاح دید آن روز) در اطاعت مردم از رهبری ضرب کرد، چگونه باید مردم را قانع کرد که همان کروبی رأی رهبری در صحت انتخابات را برنمی تابد؟ چاره در برداشتن عنوان "بحران مشروعیت" و برابر نشاندن اعتراض مدنی مردم با " فتنه 88 به عنوان فتنه بزرگ" است.
بی تردید، به حرکت درآمدن دستگاه مداحان و وعاظ السلاطین این روزها که دم از "فتنه دینی"، "فتنه مهدویت" و "فتنه اصولگرایان" می زنند، نمونه دیگری از بحران داخلی است که رژیم با آن مواجه شده است. اگر احمدی نژاد رییس جمهور مکتبی است که به دعای امام زمان به قدرت رسیده است(ادعای مصباح )، همراهی او با لاطائلات مشائی را نظام چگونه می توان برتابد؟ و اگر رییس جمهور مکتبی نیست، حمایت بی دریغ رهبری را چگونه می توان تفسیر کرد؟ چاره کار در دست منصور ارضی است که احمدی نژاد را تا سرحد یهودیان امت پیامبر (اشاره به نفاق) پایین بیاورد. به عبارت دیگر فتنه دینی.
3- اگر ملاک تشخیص رهبری است، فتنه عدالت و مهدویت چیست؟
رویکرد غیر واقعگرایانه به رویدادهای اجتماعی چاره ساز نیست. اگر بحران 88 به تشخیص رهبری فتنه است، فتنه عدالت و مهدویت در اشاره صریح فرمانده بسیج به احمدی نژاد (که دولت خود را دولت عدالت محور با آرمان های امام زمانی می داند) چیست؟ مگر در عدالت هم می تواند تخم فتنه نهفته باشد؟ مگر در دولتی که در زبان رهبر "رایحه خوش خدمت" نام گرفت و تماماً مستظهر به حمایت های جانانه رهبری بوده، هم درآمیختگی حق و باطل وجود دارد؟ مگر رهبر خود جانب این دولت را نگرفته است؟ تنها در یک مثال از صدها مثال مگر محمدرضا باهنر اعلام نکرده بود که اگر نبود سفارش رهبری در حمایت از کابینه دهم احمدی نژاد، لااقل 9 وزیر او رأی اعتماد نمی آوردند؟ ( با این وجود سه تن نتوانستند رأی اعتماد مجلس همسو با دولت را بدست آورند). آیا رهبر بر کفایت احمدی نژاد و سلامت باورهای دینی او و اطرافیانش باور داشت که این همه از او حمایت می کرد یا باور نداشت و حمایت کرد؟ اگر وجه اول باشد که باید گفت احمدی نژاد از روز دیدن هاله نور و سپس تکذیب آن و اعلام مدیریت امام زمان در اداره کشور و حمایت جانانه از مشایی که مورد طعن رهبر قرار گرفت، امتحان پس داده بود. پس چرا باز هم حمایت بی شائبه رهبری از خود را در انتخابات دهم ریاست جمهوری پشت سر داشت تا امروز بشود فتنه عدالت و مهدویت؟ و اگر وجه دوم درست باشد که رهبری به سلامت مدیریت و عقاید دینی او باور نداشت باز چرا در حمایت از او برآمد؟
4- سرمنشأ غبارآلودگی کجاست؟
اگر فتنه به فضا غبارآلوده می گویند که تشخیص درست را دشوار می کند چرا باید کروبی (واژه پرداز حکم حکومتی) به زعم حکومت دچار فتنه گری شده و تشخیص رهبر را در صحت انتخابات برنتابد؟ حال و روز سرگشتگی دیروز کروبی که در تقلب انتخاباتی نهم و دهم شاهد خدشه دار شدن جمهوریت و اسلامیت نظام بود، حال و روز سرگشتگی امروز حامیان ولایت است که شاهد خدشه دار شدن اسلامیت نظام به دست باند مشایی - احمدی نژاد هستند (آنان خدشه دار شدن رکن جمهوریت نظام را اعتراف نمی کنند چرا که اصلاً برایشان مهم نیست. اعتقاد آنان به حکومت اسلامی است نه جمهوری اسلامی). آنان دولت کریمه احمدی نژاد را فرورفته در انحرافات ایدئولوژیک می دانند (مکتب ایرانی، مدیریت کشور به دست امام زمان و ..) که گویا بنا بود به مصلحت رهبری آن را دامن نزنند ولی اینک که احمدی نژاد برای انتخابات آتی مجلس و ریاست جمهوری خیز برداشته، دیگر جای سکوت نیست چرا که کیان رهبری در خطر قرار گرفته است آن گاه که احمدی نژاد از هم اکنون اعلام کرده رییس جمهور آینده تعیین شده است . ذوب شدگان ولایت، خطر مشایی (عقل مدبر و همه کاره احمدی نژاد) را خطری تشخیص داده اند که "منحرفان با نام صاحین رو در روی انقلاب (بخوانید خامنه ای) می ایستند". جان کلام اینکه اینک رهبری خود در خطر است اما توجیه مردمی را که حمایت جانانه رهبر از دردانه خود را (احمدی نژاد) بارها دیده اند، چه باید کرد؟ پاسخ روشن است: فتنه جدید، فتنه ای که روحانیت و مراجع را قبول ندارد یا همان فتنه دینی.
اینک پرسش این است که سر منشأ این غبار آلودگی و درآمیختن حق و باطل که احمدی نژاد و اطرافیانش می توانند "فتنه عظیم منحرفان با نام صالحین" باشند چه کسی است جز مقام عظمای ولایت؟ مگر هم او نبود که در خطبه نماز جمعه 29 خرداد 88، احمدی نژاد را بر رفیق گرمابه و گلسانش (رفسنجانی) بالاتر نشاند؟
5- چرا فتنه عظیم؟
سخنان سردار نقدی درهمایش جهاد فرهنگی با حضور اقشار بسیجیان کشور، دستوری از بالاست تا هم به نیروهای سرکوبگر خود(بسیجیان) و هم طرف مقابل (باند مشایی - احمدی نژاد) بفهماند که فرمان کنترل باند مشایی- احمدی نژاد صادر شده است. توجیه این بحران پیش رو باز هم به یمن "فتنه" نامیدن آن میسر است. نقدی در همین همایش گفت: " فتنههایی که در آینده پیش روی ماست، پیچیدهتر است و باید بدانیم آخرین فتنه آخرالزمان شبیهترین آنها به حقیقت است و پیچیدگی آن حتی با فتنه عمیق ۸۸ هم قابل قیاس نیست." علت این همه واهمه از "فتنه جدید" در چند چیز است:
- فتنه جدید، در ورای مقدس ترین عقیده شیعه (مهدویت) قرار گرفته است که می تواند کار را برای مردم در حمایت از رهبری که خود نیز مشروعیتش را از امام زمان گرفته است دشوار کند.
- فتنه جدید، در رأس عالی ترین دستگاه اجرایی کشور قرار دارد که از قضا مورد شدیدترین حمایت ها از سوی رهبری قرار گرفته است.
- فتنه جدید، از توان تخریب بالایی برخوردار است. تعرض به قدرت احمدی نژاد، می تواند نتایج انفجارآمیز اختلال در پیشبرد طرح هدفمند کردن یارانه ها را همراه داشته باشد. هاشمی رفسنجانی در هشداری بی سابقه اعلام کرده است که "باید خیلی خیلی مواظب باشیم تا نتیجه این کار مهم و ضروری و این جراحی که باید انجام شود( حذف یارانه ها)، منجر به خونریزی نشود. (29 فروردین 90)
- "فتنه جدید، تمام ارکان نظام را از رهبری گرفته تا سپاه و بسیج و روحانیت را وام دار خود نموده است. رسوا کردن باند مشایی- احمدی نژاد، رسوا کردن نظامی است که باند مزکور از "فساد" و "جنایات" آنان گزک ها در دست دارد. یکی از سایت های حامی دولت به صراحت تمام از این حقیقت پرده برداشته و می نویسد :"به شما نصیحت میکنیم خود را به ورطه نابودی گروههای معاند قبلی نیندازید. کاری نکنید دکتر(احمدی نژاد)، مُهر را از دهان بردارد که اگر چنین شود با مردم خشمگینی طرف خواهید بود که فتنه شما را در نیمی از روز جمع خواهند کرد. اگر مردم عمق فساد و جنایات برخیها را بدانند مطمئن باشید کاخهای شما را یکی بعد از دیگری فرو خواهند ریخت." ( سایت دولت یار 30 فروردین 90)
6- صف آرایی اصولگرایان فتنه گر در برابر اصولگرایان فتنه گر
پس از حذف اصلاح طلبان از عرصه قدرت سیاسی، اینک دامنه اختلافات به درون اردوگاه اصولگرایان انتقال یافته است. نقدی، باهنر، مطهری، توکلی، لاریجانی و.. سیل دشنام ها را برای فتنه جدید (مشایی- احمدی نژاد) ردیف کرده اند. مداحان حکومتی (سعید حدادیان و منصور ارضی) نیز جاده صاف کنان این مسیل هستند. متقابلا سایت های طرفدار باند مشایی- احمدی نژاد نیز طرف مقابل را فتنه دانسته است(نقل قول بالا). برآیند این تنازع چیزی نیست جز تقابل اصولگرایان در برابر اصولگرایان.
اینک اصولگرایان هر یک خود را حق و دیگری را باطل می دانند. این وضعیت به درستی فتنه ای جدید (بحرانی جدید) را در برابر رژیم قرار داده است. با احتساب اینکه در تنازع اصلاح طلبان و اصولگرایان، رهبر طرف اصولگرایان را داشت، اینک در تنازع اصولگرایان چگونه رهبری نظام می تواند جانب یکی را گرفته و جانب دیگری را رها کند؟ آیت الله خامنه ای در سخنرانی اخیر خود خطر بزرگی را رصد کرده بود که به دست باند مشایی- احمدی نژاد برای نظامش رقم خورده آن جا که می گوید: "تا زمانی که من زنده هستم و مسئولیت دارم، نخواهم گذاشت حرکت عظیم مردم ایران به سمت آرمانها، ذرهای منحرف شود" وی سوء استفاده دشمنان را یادآور احمدی نژاد می شود و چنین وانمود می کند که " تبلیغات رسانه های بیگانه را درباره این قضایا که آنچنان اهمیتی هم ندارد ببینید، که چه جنجالی به راه انداخته اند و در تحلیل های خود می گویند، در جمهوری اسلامی ایران شکاف و حاکمیت دوگانه به وجود آمده و رئیس جمهور، حرف رهبری را گوش نکرده است." او وقایع اخیر (دخالت در ابقا وزیر اطلاعات به رغم میل رییس دولت) را "چندان مهم" ندانست ولی در عین حال تاکید کرد "مصلحتی مورد غفلت قرار گرفته بود."(3 اردیبهشت 90)
برآیند این موضع گیری علیه رییس دولت که "غفلت ورزیده" این است که فرمان به جا نشاندن "دُردانه نازپرورده" رهبری صادر شده است. اینک پرسش این است:
در تقابل اصولگرایان در برابر اصولگرایان، موضع احمدی نژاد انفعال است یا حمله؟ اگر وی در موضع انفعال قرار گیرد، زین پس باید از اسم و رسم ریاست جمهوری فقط نام آن را برای خود یدک کشد و اگر حمله را آغاز کند، پنجه در صورت رهبری کشیده است که دیروز دستان او را بوسه می زد. اصولگرایان سنتی می توانند از شر باند مشایی- احمدی نژاد رهایی یابند ولی باید در کمتر از دو سال جراحی دیگری را بر پیکره رنجور نظام خود وارد آورند. آخرین جراحی، حذف اصلاح طالبان از قدرت بود.
7- جمهوری اسلامی در گرداب فتنه ها
هاشمی رفسنجانی در نامه معروف خود به رهبر جمهوری اسلامی پیش از انتخابات جنجالی 88، "خاموش کردن آتشی که دودش در فضا قابل مشاهده است" را به آیت الله خامنه ای یادآور شده بود. او نوشته بود که "سر چشمه شاید گرفتن به بیل... چو بگذشت نشاید گرفتن به پیل" (19خرداد88). ولی این تقاضا آن زمان اجابت نشد. حال در حملاتی که رهبری و اعوان و انصارش به دولت آغاز کرده اند، بی تردید باید گفت که وی در صدد نشاندن آتشی است که بسی خسارت ها به سراپرده نظام وارد کرده و در صدد جلوگیری از سیلابی است که از سرچشمه بسی گذشته و خرابی ها بسیار برای بنیان نظام به بار آورده است. اما آیا این مهم، در قوت و قدرت رهبری است؟ پاسخ آنکه: اینک جمهوری اسلامی گرفتار در گرداب فتنه هایی بس ویرانگر است. چگونه نظامی که جراحی ها بر تن دیده است می تواند در برابر این همه فتنه که خود معترف به آن هاست، مقاومت کند. این فتنه ها عبارتند از:
- فتنه جنبش سبز (بحران مشروعیت نظام با خدشه دار شدن رکن جمهوریت نظام)
- فتنه دینی یا همان باند مشایی- احمدی نژاد (بحران مشروعیت نظام با خدشه دار شدن رکن اسلامیت نظام)
- فتنه اصولگرایان سنتی (لاریجانی ها – توکلی ، مطهری و..) به زعم باند مشایی – احمدی نژاد
- فتنه اقتصادی ( بحران اقتصادی ناشی از شوک بالا رفتن قیمت ها پس از حذف یارانه ها)
در کنار این همه انواع فتنه ها (بحران های داخلی) باید برشمرد بحران های دیگری که نظام با آن مواجه است:
- بحران در مناسبات خارجی ( منازعه با با دولت های عرب همسایه، نیجریه، سنگال و.. )
- بحران ناشی از پرونده هسته ای ایران و غرب
- بحران نقض حقوق بشر (تا سرحد تعیین گزارشگر ویژه حقوق بشر برای جمهوری اسلامی و تحت تحریم قرار گرفتن 32 مقام ارشد ایرانی توسط امریکا و اتحاده اروپا)
این همه بحران در بحران و فتنه در فتنه چگونه می خواهد به سرپنجه رهبر فرزانه! حل شود معمایی است که تاریخ پاسخ آن را خواهد داد ولی معادلات علمی برای آن معیارهایی را نشان می دهد: جامعه نا آرام
8- جامعه فتنه زده: جامعه نا آرام
رژیمی تا این حد گرفتار در بحران و فتنه چگونه می تواند سر سلامت به در برد؟ مروری گذرا بر ادبیات 2 سال اخیر جمهوری اسلامی آن هم از زبان رهبر و دولتمردانش، کافی است تا بدانیم از منظر روانشناسی اجتماعی (علمی که به مطالعه کنش های متقابل گروه های اجتماعی می پردازد)، ایران جامعه ای ملتهب، ناآرام، تنش آلود و در نتیجه آبستن حوادث است. انتخابات شکوهمند! ریاست جمهوری 88 از قضا سرکنگبینی بود که صفرا فزود. برگزیدن رییس جمهوری با 25 میلیون رأی و 63% آرا اگر در هر کشور دیگری روی داده بود، بی درنگ بسان "سد موجشکنی" عمل می کرد که هرناملایمتی را در جامعه برطرف می کرد. اما این همه سخن از انواع فتنه و برحذر داشتن مردم از فتنه گران و فضای غبارآلود، چیزی نیست جز اعتراف حکومت به درافتادن در "شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل". بدینسان آرامش روانی دیربازی است از مردم و دولتمردان ایرانی رخت بربسته است.
اینک سکان عالی ترین مقام اجرایی در دست کسی است که هم مشروعیت او زیر سوال است و هم کفایت او. جمهوری اسلامی که امروز برای بحرین سینه چاک کرده است به خوبی می داند، که مشروعیت حاکمان سنی بحرین توسط اکثریت شیعه این کشور زیر سوال رفته است و نه کفایت مملکت داری آنان. هیچ بحرینی از گرانی قبض برق و گاز و تلفن و...شکایت ندارد. شکایت آنان از نامشروع بودن حکومتی اقلیت بر اکثریت است.
جمهوری اسلامی،اما، به برکت بالا نشاندن نااهلان بر مساند قدرت در فرایند انتخابات های تصنعی به ویژه انتخابات 88، اینک هم مشروعیت خود را از دست داده است و هم کفایت خود را ( = سوء مدیریت). برآیند مستقیم فقدان کفایت و فقدان مشروعیت جز آن نیست که ببینیم فرمانده نیروی انتظامی، پیش بینی فتنه اقتصادی! کند (خطر شورش اجتماعی از بالا رفتن قیمت ها) و رهبر انقلاب نیز انحراف در آرمان ها.
فقدان کفایت و مشروعیت، ناگزیر، تبعات اجتماعی خود را به همراه خواهد داشت. چنین جامعه ای، از نظر سلامتی روانی دچار اختلالات عمده ای است که به صورت ناآرامی ها و تنش های اجتماعی ظهور پیدا می کند. از دست رفتن "اعتماد ملی" بزرگ ترین عارضه جامعه بحران زده است.
9- خطرجنگ داخلی: مقدمه ظهور
احمدی نژاد وقتی که برای اولین بار از وزارت خارجه ایران دیدار کرد(خاطره نویسنده)، تاکتیک خود را در عرصه سیاست خارجی با این مضمون بیان داشت که : بهترین دفاع، حمله است. او این روش را در مسایل داخلی نیز در تعرض به هاشمی، ناطق نوری، کروبی، موسوی و... به کار بسته است. در واکنش به آتش تهیه ای که این روزها توسط اصولگرایان سنتی بر سر او می ریزد، یکی از سایت حامی او صراحتاً هشدار داده که "زد و خوردهای خونین" می تواند محصول این نتیجه باشد. سایت مزبور می نویسد: "اگر موج تخریب دولت به همین شکل ادامه یابد و اعتراضات به اصطلاح رسانهای به اغتشاشات خیابانی تبدیل شود و لاتها و شعبان بیمخها به سمت پاستور [ دفتر رئاست جمهوری] حرکت کنند قطعاً گروههای معاند با ظاهر مشابه در آنها رخنه کرده و طولی نخواهد کشید کشور به عرصه زد و خوردهای خونین و بیقاعده تبدیل خواهد شد زیرا در آن صورت کسی طرف مقابلش را نخواهد شناخت." (سایت دولت یار 39 فروردین 90- سخنی با طراحان ترور احمدی نژاد)
در این میان، مدیریت جراحی اقتصادی (طرح هدفمند کردن یارانه ها) که در دست احمدی نژاد است، پاشینه آشیل نظامی است که اگر قدرت احمدی نژاد را مورد تعرض قرار دهد، منجر به انفجار اقتصادی در کشور می شود و اگر مورد تعرض قرار ندهد، منجر به هتک حرمت جایگاه ولایت مطلقه فقیه ( فتنه دینی / بحران رهبری) خواهد شد.
در همه حال بروز نا آرامی های اجتماعی در جامعه نا آرام (فتنه زده/ بحران زده) ایران تا سرحد جنگ داخلی دور از انتظار نیست؛ جنگی که از قضا از منظر فتنه مهدویت، مقدمه ظهور است.
ندای سبز آزادی: مصطفی تاج زاده عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در نامه ای خطاب به حسین شریعتمداری با طرح برخی سوالات در خصوص وقایع اخیر و موضوعات روز آمادگی خود را برای شروع یک مناظره مکتوب اعلام نموده است. وی در اولین نامه خود با بیان این مطلب که تا بحال شریعتمداری حاضر نشده است به پیشنهادهای وی برای مناظره پاسخ دهد اعلام کرده است در طول بازجویی های خود نیز بارها از بازجوها خواسته است تا امکان مناظره بین او و حسین شریعتمداری را به عنوان نماینده جریانی که در صدد است تا تمام دستاوردهای ضد استبدادی و آزادی خواهانه ملت ایران از نهضت مشروطه تاکنون را از بین ببرد، فراهم کنند که تا کنون پاسخی دریافت نکرده است.
به گزارش تحول سبز، تاج زاده با ارسال این نامه و تقاضا برای انتشار بدون سانسور آن در کیهان ، عملا مناظره را یک جانبه آغاز نموده است و اعلام کرده نامه های بعدی وی در خصوص مباحث مطرح شده در این نامه به عنوان محورهای پیشنهادی مناظره به تدریج منتشر خواهد شد.
وی در این نامه آورده است: “من آمادگی ام را برای مناظره اعلام کرده ام. در زندان باشد یا در هر جای دیگر؛ آزاد یا تحت الحفظ، برایم فرقی نمی کند.”
برخی از سوالاتی که وی در اولین نامه سرگشاده خود خطاب به شریعتمداری آورده است عبارتند از:
- با وجود اعلام مکرر اتکای جناح حاکم به حمایت آگاهانه اکثریت قاطع ملت ایران، چرا رفتارتان درست در نقطه مقابل ادعای مذکور است؟ همچون اقلیتی نگران از آینده که از سایه خود نیز میترسید. اگر ایرانیان را بصیرترین مردم دنیا می خوانید، چرا همزمان می کوشید تمام مجاری اطلاع رسانی آزاد و قانونی را به روی آنان ببندید؟ اگر این ملت “بصیرترین” است، چرا تا روی کار آمدن آقای احمدی نژاد، به زعم شما به کسانی رأی داده است که یا منحرف بودهاند یا جاسوس یا خائن؟
- چنانچه دائم تکرار میکنید که حقایق مربوط به انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن کاملا روشن شده است، چرا وقتی را هرچند اندک به منتقدان خود که در حقیقت مخالف تک حزبی و تک صدایی شدن جمهوری اسلامی ایران هستند، اختصاص نمی دهید تا در صدا و سیما که طبق قانون و عرف عقل باید ملی باشد، با مردم سخن بگویند؟
- اگر مدعی پشتیبانی اکثریت مردم از دولت کنونی هستید، چرا به منتقدان سیاستهای جاری کشور اجازه نمیدهید که حتی در اتوبان تهران-کرج یک اجتماع مسالمتآمیز و آرام برگزار کنند؟ در کجای دنیا مخالفان را خس و خاشاک خوانده، اما نسبت آنان با انتخابات آزاد، مانند نسبت جن و بسمالله است؟
-اگر منتقدان یکه سالاری در ایران فتنه گرند و مستقیم یا غیرمستقیم آلت دست بیگانه، چرا میگویند محاکمه آنان موجب قهرمان شدنشان میشود؟ بصیرترین مردم جهان، فتنهگران درحال محاکمه را قهرمان ملی می خوانند؟
- چرا دم از نهضت تولید علم می زنید و همزمان در صدد مهار کردن و در نهایت تعطیلی علوم اجتماعی و انسانی برآمدهاید و برای حدود دو میلیون دانشجو دغدغه و نگرانی ایجاد میکنید؟
- اگر نسل جوان کنونی را آگاه تر و مصمم تر و امیدوارتر از نسل انقلاب میدانید، چرا ایران در صدر کشورهای معتاد جهان است و با کمال تأسف جوانان، آسیب پذیرترین قشرها در این زمینه به شمار میروند؟
-اگر کشور در حال پیشرفت سریع اقتصادی است، چرا دولت مانع انتشار آمارهای مربوطه میشود؟ چرا در زمینه فرار مغزها و سرمایه ها جزو ده کشور اول دنیا هستیم؟
- به سرکوب تظاهرات در فرانسه اعتراض می کنید، در حالی که حتی یک نفر هم کشته نشده، اما خود با ماشین از روی پیکر یک عزادار رد می شوید و دیگری را از پل به زمین پرتاب و فردی را که از نزدیکان نامزد رقیبتان است ترور میکنید؟
- اگر جنبش سبز مرده است ، چرا کابوس آن، لحظه ای شما را رها نمیکند به گونه ای که کیهان ندیده عرض میکنم شمارهای در ماههای اسارت اینجانب منتشر نشده است که در آن اتهاماتی متوجه سبزها نشده باشد؟
متن کامل اولین نامه تاجزاده به شریعتمداری که در اختیار تحول سبز قرار گرفته است در پی می آید:
جناب آقای حسین شریعتمداری
نماینده محترم ولی فقیه و سرپرست روزنامه کیهان
با سلام
از آن جا که فکر می کردم ممکن است فرصت کافی در ملاقات های هفتگی نداشته باشم تا نامه های سرگشاده ام را برای همسرم بخوانم که او بنویسد، از مشارالیها خواهش کردم تعدادی از مقالاتم را که در ایام مرخصی از زندان نوشته ام و قصد انتشار مستقل آن ها را داشتم به نامه سرگشاده به جنابعالی تبدیل کند تا شاید راه گفت و گوی دوطرفه باز شود.
روشن است که اگر زمان ملاقات های ما اندکی بیشتر بود، می توانستم درباره همه موضوعات مورد نظرم برای مناظره مکتوب که در پایان همین نامه عناوین آن ها را متذکر شده ام، برای شما بنویسم علت انتخاب مناظره مکتوب آن است که من از سه سال پیش تا کنون بارها جنابعالی را به گفتگو و مناظره دعوت کردهام، اما هرگز با پاسخ مثبت آن جناب مواجه نشدهام.
مقاله اینجانب با نام “منطق آقای شریعتمداری”، در روزنامه اعتماد ملی یک ماه قبل از انتخابات خرداد ۸۸ نیز نتوانست قلم فعال شما را به یک مناظره مکتوب ترغیب نماید. با وجود این، هنگامی که به شکل غیر قانونی در سلول انفرادی در بازداشتگاه “۲الف” اوین (قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران) به سر می بردم ، به بازجوی پنجم خود پیشنهاد کردم برای روشن شدن بسیاری از مسائل حاد و جاری ، چه خوب است آقای شریعتمداری را دعوت کنید تا من با وی در حضور شما در همین زندان به گفت و شنودی چند ساعته بنشینم. قضاوت نهایی نیز درباره مواضع و موضوعات به عهده حاضران (بازجویان) باشد که آن پیشنهاد نیز تحقق نیافت.
پس از آزادی موقت از زندان در نشستی با کارشناس ارشد اطلاعات سپاه و مسئول بازجوها، به مناسبت بحثی که بین ما درباره انتخابات ریاست جمهوری دهم و تخلفها و تقلبها در گرفت، اعلام کردم من آمادهام با هر کسی که آنان معرفی کنند، درباره انتخابات ۸۸ در صدا وسیما به مناظره بنشینم. پیشنهاد من در آن جلسه نیز جنابعالی بودید، زیرا شما را سخنگوی یک جریان فکری و سیاسی میدانم که با وجود اقلیت بودن ، مقدرات کشور را به طور کامل در دست گرفته و در صدد است تمام دستاوردهای ضد استبدادی و آزادی خواهانه ملت ایران از نهضت مشروطه تاکنون را از بین ببرد. به علاوه جنابعالی به علت سوابق و روابطتان، مدعی هستید که از نیمه پنهان منتقدان و حوادث و صد البته توطئهها آگاهید و بسیاری از وقایع را پیش بینی میکنید. بنابراین مناظره با چنین شخصی میتواند رافع بسیاری از شائبهها و روشنگر حقایق بسیاری باشد.
به هرحال وی در جواب من گفت: آقای شریعتمداری در نوشتن تبحر بیشتری دارد تا در گفت و شنود رو در رو. گفتم: اشکال ندارد، من حاضرم با ایشان به صورت مکتوب مناظره کنم. یک مقاله من مینویسم، ایشان آن را نقد کند یا بر عکس. ماحصل هر چه باشد، در روزنامه کیهان، به شرط عدم اعمال سانسور منتشر شود. البته این نکته را نیز اضافه کردم که آقای شریعتمداری مدتهاست اعتماد به نفس خود را از دست داده و من مطمئنم وی پیشنهاد اخیر را نیز رد خواهد کرد. کارشناس ارشد اطلاعات سپاه پرسید: آیا از قول شما این مطلب را به آقای شریعتمداری بگویم؟ پاسخ من روشن بود: بگویید، ولی قطعا جواب منفی خواهید شنید و افزودم: آقای شریعتمداری هم دانش و قلم خوبی دارد و هم در گفتگو حاضر جواب و مسلط است ، ولی در دو سه سال اخیر حاضر نشده است به مناظره با من تن در دهد.
نه این که مناظره کننده خوبی نیست و نه من فرد عجیب و غریبی هستم و در مناظره هماوردی ندارم. من همان تاج زاده قدیمم ، با همان ضعفها و قوتهایم، اما آنچه تغییر کرده و موجب شده است آقای شریعتمداری اعتماد به نفس خود را از دست بدهد، این است که احساس میکند که جز ادعاها و اتهامهای تکراری تهی از حقیقت و غیر قابل اثبات ، حرفی برای گفتن ندارد، علاوه بر این با تناقضهای زیادی مواجه است که اثبات هر ادعا مستلزم نفی اتهام دیگر اوست. به هر حال آن پیشنهاد نیز مورد استقبال قرار نگرفت.
باری من آمادگی ام را برای مناظره اعلام کرده ام. در زندان باشد یا در هر جای دیگر؛ آزاد یا تحت الحفظ، برایم فرقی نمی کند. به سند و مدرک نیز نیاز ندارم. زیرا تقریبا یقین دارم استدلالهای شما همانهاست که همیشه بوده. اگر غیر از این بود در صدا و سیمایی که به ارگان جناح متبوع شما بدل شده و منعکس کننده دیدگاههای ملت ایران با همه تنوع و تکثرش نیست، حتما تغییری مشاهده میشد و حرف جدیدی به میان میآمد.اتهامات بی پایه که از روز اول بازداشتها در ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ متوجه فعالان ستادهای انتخاباتی منتقد نامزد جناح حاکم شد، چنان سست و ناموجه بود که دوستان شما حتی در احکام دادگاههای نمایشی خویش نیز حاضر به تکرار آنها نشدند. اصرار معدودی از اصولگراها که هنوز همچون شما فکر میکنند – مانند آقایان حسینیان، عباسی، کوچک زاده، رسایی، الله کرم و شجونی- بر تکرار چنین اتهاماتی در صدا و سیما بیانگر آن است که سخن تازهای در کار نیست.
من پیشنهاد دارم که مناظره مکتوب آغاز شود و یک مقاله من بنویسم ، و کیهان شش روز فرصت برای نقدآن داشته باشد. بعد مقاله دوم و دوباره شش روز فرصت برای نویسندگان آن روزنامه محترم. به این ترتیب علاقمندان با مطالعه مقالات و نقدها به قضاوت بهتری درباره ادعاهای ما و شما دست خواهند یافت. با آنکه پاسخ شما به این پیشنهاد نیز برای من از پیش روشن بود که استقبال نخواهید کرد، اما به همان علت پیش گفته (نمایندگی از یک جریان فکری و سیاسی مؤثر در سرنوشت کشور) تصمیم گرفتم با ارسال این نامه و تقاضا برای انتشار بدون سانسور آن در کیهان ، مناظره را یک جانبه آغاز کنم. امیدوارم واکنش شما به این اقدام مثبت باشد.
تنها خواست من انتشار کامل نامههایم، بی کم و کاست است و هرگز گله نخواهم کرد که پس از انتشار یک نامه، هر تعداد مقاله که لازم میدانید در نقد آن منتشر کنید و هر وقت احساس کردید که موضوع مورد بحث برای خوانندگان محترم خود کاملا روشن شده است، نامه بعدی را منتشر و سپس آن را نقد کنید و مطمئن باشید من حتی اگر در زندان باشم و روزنامه کیهان دراختیار نداشته باشم تا نقدهای نامه هایم را ببینم، باز حاضر به ادامه مناظره خواهم بود، چون متأسفانه یا خوشبختانه، از دیدگاهها و مواضع کلیشهای جنابعالی و دوستانتان که از فرط تکرار کهنه مینماید، کم و بیش آگاهم. امیدوارم از انتشار نامههای من یا نقد آنها با این بهانه که فلانی مجرم و زندانی است خودداری نکنید، چرا که چنین اقدامی به جای آنکه شما را در موضع برتر بنشاند، مبین منطق و ادعاهای سست جنابعالی خواهد بود. به خصوص که من حاضرم بی هیچ پیش شرطی به هر سؤال و ادعای شما- اگر احیانا جنابعالی مایل باشید که مناظره را آغاز کنید- پاسخ دهم. متقابلا انتظار دارم درباره نامهها و موضوعات مورد نظر من نیز نظرات صریح خود را بیان نمایید.
جناب آقای شریعتمداری
با کمال تأسف باید بگویم جنابعالی در دوران سرپرستی خود، در روزنامه کیهان سرنوشت غم بار بزرگترین مؤسسه مطبوعاتی کشور را به جایی کشاندهاید که نه تنها پرتیراژترین روزنامه میهن را منتشر نمیکنید، بلکه در یک قلم تیراژ روزنامه همشهری که در دوره آقای کرباسچی تأسیس شد، به تنهایی ده برابر کیهان است! چنانچه مشتاق برونرفت از این بن بست و وضعیت رو به اضمحلال هستید، چاره کار رها کردن بولتن نویسی و قرار دادن روزنامه کیهان در جایگاه اولیه خود است. یکی از روشهای جذاب نمودن کیهان درج همین مناظرهها در آن جریده محترم است. افزون بر آن فردی که مواضع و دیدگاههای خود را کاملا منطبق بر حق و حقیقت میبیند و همه منتقدان را منحرف میخواند و شعارش “بصیرت” است، نباید از گفتگو هراسی داشته باشد. اینگونه نیست؟
جناب آقای شریعتمداری
برای اینکه در آغاز مناظره و در همین نامه، ادعایی غیرمسئولانه درباره تناقضهای فراوان بین گفتار و رفتار جنابعالی مطرح نکرده باشم و مناظره را عملا آغاز نمایم، به چند تناقض اشاره و سپس موضوعات پیشنهادی خود را برای تداوم مناظره اعلام میکنم. هر عنوانی را بپسندید یا در اولویت قرار دهید، در همان زمینه با شما مکاتبه خواهم کرد. چنانچه موضوعی را خود جنابعالی پیشنهاد کنید، به آن خواهم پرداخت. من با هر اما و اگر شما همراهی میکنم مگر با سانسور نامههایم. فکر نمیکنم این درخواست نامعقولی باشد، هست؟
برای آغاز مناظره از جنابعالی میپرسم که با وجود اعلام مکرر اتکای جناح حاکم به حمایت آگاهانه اکثریت قاطع ملت ایران، چرا رفتارتان درست در نقطه مقابل ادعای مذکور است؟ همچون اقلیتی نگران از آینده که از سایه خود نیز میترسید. اگر ایرانیان را بصیرترین مردم دنیا می خوانید، چرا همزمان می کوشید تمام مجاری اطلاع رسانی آزاد و قانونی را به روی آنان ببندید؟ اگر این ملت “بصیرترین” است، چرا تا روی کار آمدن آقای احمدی نژاد، به زعم شما به کسانی رأی داده است که یا منحرف بودهاند یا جاسوس یا خائن؟
چنانچه دائم تکرار میکنید که حقایق مربوط به انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن کاملا روشن شده است، چرا وقتی را هرچند اندک به منتقدان خود که در حقیقت مخالف تک حزبی و تک صدایی شدن جمهوری اسلامی ایران هستند، اختصاص نمی دهید تا در صدا و سیما که طبق قانون و عرف عقل باید ملی باشد، با مردم سخن بگویند؟ اگر مدعی پشتیبانی اکثریت مردم از دولت کنونی هستید، چرا به منتقدان سیاستهای جاری کشور اجازه نمیدهید که حتی در اتوبان تهران-کرج یک اجتماع مسالمتآمیز و آرام برگزار کنند؟ در کجای دنیا مخالفان را خس و خاشاک خوانده، اما نسبت آنان با انتخابات آزاد، مانند نسبت جن و بسمالله است؟ چرا این فرصت را برای همگان فراهم نمیکنید تا در یک انتخابات صد در صد آزاد، بی پایگاهی منتقدان روشن شود؟
اگر منتقدان یکه سالاری در ایران فتنه گرند و مستقیم یا غیرمستقیم آلت دست بیگانه، چرا میگویند محاکمه آنان موجب قهرمان شدنشان میشود؟ بصیرترین مردم جهان، فتنهگران درحال محاکمه را قهرمان ملی می خوانند؟ چرا دم از نهضت تولید علم می زنید و همزمان در صدد مهار کردن و در نهایت تعطیلی علوم اجتماعی و انسانی برآمدهاید و برای حدود دو میلیون دانشجو دغدغه و نگرانی ایجاد میکنید؟ اگر نسل جوان کنونی را آگاه تر و مصمم تر و امیدوارتر از نسل انقلاب میدانید، چرا ایران در صدر کشورهای معتاد جهان است و با کمال تأسف جوانان، آسیب پذیرترین قشرها در این زمینه به شمار میروند؟ اگر کشور در حال پیشرفت سریع اقتصادی است، چرا دولت مانع انتشار آمارهای مربوطه میشود؟ چرا در زمینه فرار مغزها و سرمایه ها جزو ده کشور اول دنیا هستیم؟
اگر ایرانیان بهترین مردم طول تاریخ اند، چرا روزانه آنان را تحقیر می کنید و چرا آقای مصباح یزدی وضعیت فرهنگی را در جمهوری اسلامی ایران (که آقای احمدی نژاد تشکیل آن را آرزوی همه انبیاء و اولیاء در طول تاریخ و نتیجه زحمات و مجاهدتهای آنان میخواند که صالحان عالم در آرزوی نفس کشیدن در آن هستند(۲۲/۸/۸۸))، بدتر از زمان شاه میخواند؟ چرا در دورهای که از درآمدهای افسانهای فروش نفت بهرهمند شدهایم، بیکاری ، گرانی، رشوه، فسادهای حکومتی و ناامیدی نسبت به آینده حرف اول را می زند؟
چرا وقتی به نقض حقوق بشر در امریکا و کانادا و فرانسه اعتراض میکنید، آن را دخالت در امور داخلی آن کشورها نخوانده، اما متقابلا اعتراض آنان را به نقض حقوق بشر در ایران دخالت در امور داخلی کشورمان میدانید و قربانیان را وابسته به بیگانگان میخوانید؟ به سرکوب تظاهرات در فرانسه اعتراض می کنید، در حالی که حتی یک نفر هم کشته نشده، اما خود با ماشین از روی پیکر یک عزادار رد می شوید و دیگری را از پل به زمین پرتاب و فردی را که از نزدیکان نامزد رقیبتان است ترور میکنید؟ اگر جنبش سبز مرده است ، چرا کابوس آن، لحظه ای شما را رها نمیکند به گونه ای که کیهان ندیده عرض میکنم شمارهای در ماههای اسارت اینجانب منتشر نشده است که در آن اتهاماتی متوجه سبزها نشده باشد؟ راستی چرا رئیس دولت اصولگرا و منصف و متعادل که چندی پیش جایزه برترین منتقد را به شما داد، امسال اعلام کرد: “من کیهان نمی خوانم”؟
جناب آقای شریعتمداری
من به تناسب درباره تک تک موارد فوق نکاتی را متذکر خواهم شد تا معلوم شود که چرا حتی بازجوهایم ، البته پس از طی مراحل اولیه، حاضر نبودند از موضع کیهان دفاع کنند. اکنون صرفا فهرست موضوعاتی را که تصور میکنم جنابعالی نیز آنها را ارزیابی میکنید و در هر صورت بحث درباره آنها را برای جامعه مفید میدانم، اعلام می کنم و منتظر نظرات کارشناسانه جنابعالی خواهم ماند:
۱- درباره “دشمن” و “دشمن شناسی” که شاکله همیشگی کیهانیان است.
۲- قانون اساسی و تفاسیر “طالبانی” یا «دموکراتیک» از اسلام، حکومت اسلامی و حقوق مردم.
۳- ما و شما و نظام ستم شاهی
۴- انتخابات ریاست جمهوری دهم و حوادث قبل از انتخابات، روز انتخابات و پس از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸
۵- ابعاد و نتایج دخالت نظامیان در عرصه های سیاسی ، انتخاباتی ، اقتصادی ، فرهنگی ، آموزشی و بین المللی
۶- علل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی
۷- ما و شما و استانداردهای دوگانه
۸- پیامدهای ملی و بینالمللی اجرای احکامی همچون سنگسار، قطع ید و پرت کردن از روی کوه برای اسلام و مسلمانان
۹- حجاب اجباری؛ هزینهها و فایدهها
۱۰- وعده های امام خمینی قبل از پیروزی انقلاب و وضعیت کنونی ما و آسیب های تهدید کننده نظام سیاسی
۱۱- وحدت ملی و راههای کسب و تداوم آن
با احترام
سید مصطفی تاجزاده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر