خبر / رادیو کوچه
شیرکو معارفی زندانی بانهای محکوم به اعدام در زندان مرکزی سقز از روز پنجشنبه هشتم اردیبهشت ماه سال جاری، دست به اعتصاب زده است.
به گزارش آژانس خبری موکریان، این زندانی در تماسی، ضمن اعلام این خبر اظهار داشت: «از امروز (پنجشنبه) در اعتراض به وضعیت نامعلوم و نامشخص خود در زندان دست به اعتصاب زده و این اقدام را طی نامهای به دادستان و مسوولان زندان اعلام نمودهام.»
لازم به ذکر است شیرکو معارفی اهل بانه، حدود سه سال پیش بازداشت و به اتهام محاربه توسط دادگاه انقلاب اسلامی سقز به اعدام محکوم شد که رای صادره در دادگاه تجدید نظر و علیرغم اعتراض وکلای معارفی و ارسال به دیوانعالی کشور مجدد تایید شد.
بیشتر بخوانید:
«تعیین زمان اجرای حکم اعدام زندانی سیاسی کرد»
بهنام / رادیو کوچه
Behnam@koochehmail.com
«باشو غریبه کوچک سیگار میفروشد»
«باشو، غریبه کوچک» امروز 36 ساله است و از سر بیکاری سیگار میفروشد. پسرک اهوازی دیروز، با آنهمه شهرتی که برای بازی در یک فیلم آن هم در غربت کسب کرد این روزها در زادگاهش غریبه است.
عدنان عفراویان همان باشو، غریبه کوچک است با همان رنگ رخساری که نشانی است از آفتاب تیز خوزستان.
سال 59 بود که باشو به دنبال بمباران هوایی و کشته شدن پدر و مادرش به درون کامیونی پرید و از زادگاهش در جنوب کشور گریخت و وقتی از کامیون پیاده شد، خود را در شمال کشور یافت و این شد زندگی جدیدش و پناه بردن به خانه و مزرعه زن گیلکی.
کودک سیه چرده دیروز، امروز 36 سال سن دارد. دیگر لازم نیست مانند بهرام بیضایی کل خوزستان را بگردی و عاقبت در محله لشکرآباد اهواز پسرکی را در سایهروشن کوچه ببینی که تا تو را میبیند بخندد و فرار کند چون شبیه او و خانوادهاش نیستی و حرف نمیزنی.
بیکاری یقه باشو را هم گرفته و دیگر مزرعهای نیست که با نایی و بچههایش روی آن کار کند… حتا با برگشتن شوهر نایی هم اوضاع فرقی نمیکند. به همین دلیل مدتهاست به شورای شهر اهواز میرود تا برایش کار پیدا کنند.
عدنان میگوید: «من هم مثل خیلی از نوجوانانی که برای اولین بار در سینما حضور پیدا کردند و شاهکاری را خلق کردند و بعد رها و تنها شدند برای مدتی افسرده و گیج شده بودم.»
اگر در میان کسانی که در اهواز بساط کردهاند، باشو را دیدی نپرس حال بیضایی و نایی چطور است. چون نه تنها خبری از آنها ندارد بلکه داغ دلش را برای دوباره دیدن نایی و بچههایش، بیضایی و شوهر نایی تازه میکنی.
……………………………………………..
«توبیخ و لغو قرارداد میلیاردی گلزار بازیگر سینما»
در پی انتشار اخباری مبنی بر قرارداد میلیاردی «آقاگلیان» تهیهکننده قهوه تلخ با «محمدرضا گلزار» از بازیگران سینما، مدیرکل ارزشیابی و نظارت بر سینمای حرفهای از لغو این قرارداد و درج توبیخ در پرونده کاری آنان خبر داد.
……………………………………………..
«بازداشت مهران مدیری به دلیل میگساری»
قرعهکشی مجموعه هیجدهم و نوزدهم مجموعه «قهوه تلخ» به کارگردانی «مهران مدیری» برگزار شد.
مهران مدیری در روزهای پایانی عید به دلیل میگساری، مست کردن، استفاده از ویلای خود، وجود چند مهمان که احتمالن در میان آنها جنس مونث هم بوده، بازداشت شد. به همین دلیل وی در مراسم قرعهکشی شرکت نکرده است.
قرعهکشی مجموعه «قهوه تلخ» با حضور علیرضا کریمی مدیرکل دفتر تبلیغات و اطلاعرسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مجید و حمید آقاگلیان تهیهکنندگان مجموعه، امیرمهدی ژوله و خشایار الوند نویسندگان سریال، نمایندگان بانک سامان و جمعی از بازیگران سریال در لوکیشن خانه اتابک برگزار شد. بنابراین گزارش، قرعهکشی توسط کامپیوتر و به صورت تصادفی انجام شد و طی آن 55 برنده یک میلیون ریالی، 6 برنده خودروی پراید و دو برنده 100 میلیون ریالی مشخص شدند.
یک از برندهگان پس از شنیدن خبر برندهشدنش گفت: «ما تا به حال تمام قسمتهای «قهوه تلخ» را خریدهایم؛ ولی یک قسمت آن را هم ندیدهایم.» که در مقابل از او پرسیده شد چرا این کار را انجام دادهاید؟ که این برنده پاسخ داد: «با این کار فقط میخواستیم به شما کمکی کرده باشیم.»
البته عنوان شده است که قرعهکشی «قهوه تلخ» بدون حضور «مهران مدیری» برگزار شد و او در لوکیشن دیگری مشغول ادامه تصویربرداری بود.
……………………………………………..
«آخرین تمرین برای ورود به دنیای مرغان»
«پرنس ویلیام» و «کیت میدلتون» برای آخرین تمرین اجرای مراسم ازدواج در کلیسا به روی صحنه میروند.
پیشبینی شده که در روز جمعه ۲۹ آوریل (نهم اردیبهشت) دو میلیارد نفر در گوشه و کنار دنیا، از روی صفحه تلویزیون شاهد مراسم ازدواج شاهزاده ویلیام، فرزند ارشد شاهزاده چارلز، ولیعهد بریتانیا و نوه الیزابت دوم، ملکه بریتانیا، با کاترین میدلتون، از نوادگان توماس هاریسون باشند که حرفهاش نجاری و پدرش، جان هاریسون، معدنچی در معادن ذغال سنگ ایالت ویلز بوده است.
……………………………………………..
«خواهر کارداشیان: دوست دارم توپولی باشم»
خواهر کیم کارداشیان که از لحاظ چهره بیشتر از خواهر دیگرش به کیم شباهت دارد، عنوان کرد از اینکه مجبورم به خاطر خواهرم، کیم، همیشه لاغر باشم، از خودش بدش میاد. برای همین وی تصمیم گرفته است که خیلی زود به افزایش وزن روی آورد.
او گفت: «زندگی در خانهای که همیشه از تو توقع دارند، که قد 180 سانتیمتری باید وزنی حدود 58 کیلو را داشته باشد، بسیار سخت است. من دوست دارم چاق باشم.»
البته وی عنوان کرد بخشی از این کار به خاطر خودش است و بخش دیگر آن به خاطر دوستپسرش.
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
در شرایط کنونی کشور ایران، دو حالت متصور است، شما یا آخوندزاده هستید یا نه.
اگر آخوندزاده باشید هم، باز به دو دسته تقسیم میشوید، آقازاده یا ملازاده – اگر چه ملازادگی اعتباری اندک در مناسبات رایج سیاسی را به همراه خود دارد، اما مسلمن هموزن آقازادگی نیست.
اما آقازادهها در چندین گروه متفاوت دستهبندی میشوند، که در این برنامه به صورت اختصاصی به یکی از آقازادههای مشکوک میپردازیم، از آنجا یکی، که در مورد ایشان به دلیل حساسیتهای ویژه، باید با مستندات بیشتری سخن گفت .
این آقازاده «مهدی خزعلی» است.
مهدی خزعلی که اکنون نامی شناخته شده است، فرزند آیتاله ابوالقاسم خزعلی است که آیتاله در اعلامیهای از او اعلام برائت کرد، او متخصص چشم پزشکی، مدیر انتشارات حیان، بنیانگذار موسسه فرهنگی انتشاراتی اباصالح، ناشر کتاب هویت و از منتقدان دولت کنونی و آقای احمدینژاد است که در وبسایتاش با نوشتههای گوناگون و گاهن طنزآلود و دوپهلو مقامات دولتی را خطاب قرار میدهد، او به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی پایبند است و میگوید: «من به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی پایبندم، من برای دفاع از انقلاب اسلامی و ولایت فقیه قیام کردهام تا برخی آن را به سمت سلطنت منحرف نکنند.»
برنامه «هویت» در سال 1375 عصرهای جمعه از شبکه یک تلوزیون جمهوری اسلامی پخش میشد، در این برنامه ضمن ارایه تحلیلهای مد نظر مقامات امنیتی جمهوری اسلامی پیرامون فضای فرهنگی و سیاسی ایران پخشهایی از اعترافات منتصب به «علیاکبر سعیدی سیرجانی»، «عزتاله سحابی»، «غلامحسین میرزاصالح» پخش میشد، این اعترافات پس از ماهها زندان انفرادی و شکنجه تهیه شده بود، سیرجانی در بخش از این اعترافات میگوید: «اونچه که باعث شد من امشب خودم خواهش کنم که بیایند این برنامه را ضبط کنند صحبتی است که از دو روز پیش شروع شده ولی شاید ده دقیقه قبل یک تلنگر سفتی به روح من خورد، میخواستم این صحبت را بکنم که این چیزهایی که در طول این مدت من نوشتم، همه رگههایی از لجبازی شدید دارد و شدیدن پشیمانم از این کار» سیرجانی یکی از مقتولان قتلهای زنجیرهای در ایران است، پس از رویداد دوم خرداد، قتلهای زنجیرهای و دستگیری سعید امامی و بسیاری دیگر از مقامات ارشد وزارت اطلاعات، اخبار گستردهتری پیرامون شکنجه و اقرارگیری از زندانیان سیاسی منتشر شد، در سال 1377 جمعی از آن روشنفکران یا دوستان آنهایی که در برنامه هویت منحرف و خطرناک نامیده و معرفی شده بودند، یک به یک کشته شدند، آن کشتارها بعدها به قتلهای زنجیرهای معروف شدند، کتاب «هویت» مشروح همان برنامه تلوزیونی بود. نویسنده آن کتاب علاوه بر متون پیاده شده از برنامه هویت، بنا به ابتکار و عقیده خود، بخشهای مفصل دیگری را نیز در افشاگری علیه آنچه را که «انحراف و خطر روشنفکران» برای کشور دانسته بود، بر آن افزوده بود و فهرستی از آن «روشنفکران و نویسندگان منحرف و خطرناک» را نیز با شرح سوابق و ذکر جملات و نقل قولهایی از آنها، به عنوان سند، در بخش پایانی کتابش گنجانده بود.
برنامه «هویت» در سال 1375 عصرهای جمعه از شبکه یک تلوزیون جمهوری اسلامی پخش میشد، در این برنامه ضمن ارایه تحلیلهای مد نظر مقامات امنیتی جمهوری اسلامی پیرامون فضای فرهنگی و سیاسی ایران پخشهایی از اعترافات منتصب به «علیاکبر سعیدی سیرجانی»، «عزتاله سحابی»، «غلامحسین میرزاصالح» پخش میشد
در سایت دکتر مهدی خزعلی «باران» که وارد شوید و روی گزینه «درباره من و زندگینامه من» که کلیک کنید، شرح مبسوطی از کارنامه علمی ایشان را میبینید و با جزییات کارهای انتشاراتی و مطالعاتیاش در زمینههای علمی و پزشکی آشنا میشوید و با آنکه این انتشاراتی مختص به کتب مرتبط با رشته پزشکی است و کتاب هویت کاری متفاوت است اما در کارنامه ایشان نشانی از کتاب هویت نیست و به سایت انتشارات «حیان» هم که وارد شوید، فهرستی از کتابهای غالبن علمی منتشر شده این انتشارات را میبینید اما در میان آنها هیچ اثری از کتاب «هویت» نیست.
بخشهایی از مصاحبه مهدی خزعلی با روزنامه «صبح امروز» که قابل تامل است:
صبح امروز: آیا در بین متهمان و دستگیرشدگان کسی هست که در ساخت برنامه هویت نقش داشته باشد؟
مهدی خزعلی: اکثرن کسانیاند که هنوز هم در محیط فرهنگی فعالند، مایل نیستم نامشان برده شود.
صبح امروز: چرا مایل نیستید؟
مهدی خزعلی: به هرحال آنها روشنگری میکنند و میخواهند روشنگری را ادامه بدهند.. آنها قلم میزنند و اندیشه خودشان را پخش میکنند و افراد صاحب اندیشه و به نامی هستند.
صبح امروز: به نظر شما چه کسی باید پاسخگوی اقدامات سعید امامی باشد؟
مهدیخزعلی: کدام اقدامات؟
صبح امروز: مثلن همین قتلهای زنجیرهای.
مهدیخزعلی: قتلها امری جنایی نبودند که دستاندرکاران، آمرین و مباشرین آن باید مجازات شوند، خودشان باید پاسخگو باشند. نظام پاسخگوی چنین جنایاتی نیست و قطعن کار هیچ یک از جناحها هم نبوده است ..
صبح امروز: آیا آقای فلاحیان که مسوول مستقیم و بالا دست سعید امامی بوده نباید پاسخگو باشد؟
مهدی خزعلی: تا جایی که من شنیدم آقای فلاحیان در این قضیه مطلع نبوده.
صبح امروز: چگونه وزیر اطلاعاتی است که از زیر دست خود خبر نداشته؟
مهدی خزعلی: به هرحال کسانی که کشته شدند مطرح بودند .. آقایان اطلاع کافی را از آنها داشتند .. در یک مقطعی تصمیم میگیرند که این سوژهها را بزنند، ما یک اشتباه داریم و آن هم در یک محفل که به انحراف کشیده شدند، زمان آقای فلاحیان کارهای خوبی بوده است، زمان آقای دری کارهای خوبی بوده، باید دید قتل چی بوده و جلویش را گرفت.
صبح امروز: مگر شما نمیگویید حکم ارتداد داده بودند؟ حکم ارتداد را چه کسی داده بود؟
مهدی خزعلی: آقایانی که کشتند، گفتند ما احساس کردیم آنها مرتدند.
صبح امروز: مگر اینها مجتهد بودند که حکم ارتداد دادند؟
مهدی خزعلی: .. اینها خوسرانه عمل کردند …
صبح امروز: در مورد قتلها برخیها بر این باورند که قتلهای مشکوکی که سالهای قبل انجام شده هم به وسیله همین باند صورت گرفته است.
مهدی خزعلی: … پس فردا اگر کسی در خیابان هم تصادف کند میگویند کار سعید اسلامی بوده است، حال قبل از مرگ او بوده یا بعد از مرگش باشد مهم نیست، کار سعید اسلامی بوده است.
صبح امروز: همانطوری که شما گفتید اسامی این افراد آمده است، در نامه سعید امامی درباره اصلاحیه قانون مطبوعات هم مثلن اسم محمد مختاری آمده است که یکی دو ماه بعد کشته شد، حالا اگر ساخت چنین برنامهای که اسامی این افراد در آن هست و حضور سعید امامی در تهیه برنامه هویت و بعد کشته شدن این افراد در قتلهای زنجیرهای به دست سعید امامی را اگر کنار هم بگذاریم، شما به چه جمعبندی میرسید؟
مهدی خزعلی: من به سادگی بگویم، اگر اطلاعاتی داشته باشیم از طیف نهضت آزادی، جبهه ملی، منافقین و رجوی و بگوییم که این افراد کسانیاند که این مقالات آنهاست، این نوشتههای ایشان است، اینها ضد انقلابند و با نظام مشکل دارند، معارضند و فردا کسی با هر انگیزهای بیاید اینها را بکشد آیا میتوان به آن مقاله نسبت داد؟ آیا باید دهانمان را ببنیدیم و دیگر روشنگری نکنیم؟
صبح امروز: مسئله روشنگری نیست، کسانی که برنامه هویت را تهیه کردند و کسانی که قتلهای زنجیرهای را انجام دادند حداقل سعید اسلامی در میانشان مشترک است.
مهدی خزعلی : مهم نیست، ممکن است جایگاه فرهنگی فرد به گونهای باشد که در تمام حرکتهای فرهنگی دخیل باشد …
صبح امروز: در سخنانتان گفتید که مایلید بین قبل و بعد از جریان قتلهایی که توسط سعید امامی طراحی شد خط بکشیم، عملکرد گذشته سعید امامی را چگونه ارزیابی میکنید؟
مهدی خزعلی: من معتقدم سعید امامی فردی بود که رده معاونت امنیتی داشت، ظاهری متدین و دلسوخته انقلاب از خودش نشان میداد و این ظاهر را نمیتوان محکوم کرد، اگر ثابت شد که جاسوس است میگویم ظاهرش نیز ساختگی بوده، اما اگر در این ظاهر از سپاه دفاع کرده، نباید بگوییم که سپاه وارد این مسئله است، اگر از رهبری یا آقای هاشمی رفسنجانی دفاع کرده نباید بگوییم همه اینها مسئله دارند، اگر این حرکت را شروع کنیم بسیار خطرناک است، نباید مجموعه سحنرانیهای سعید امامی را از نوار پیاده کنیم و او را بکوبیم .. ایشان برای وزارت خارجه و بسیاری جاهای دیگر سخنرانیهایی داشته که از ارکان نظام بسیار دفاع کرده.. بحث من این است که اگر حتا نامهای به عنوان قانون مطبوعات به وی منتسب کنند، هیچ چیزی از ارزشهای آن نامه کم نمیکند …
صبح امروز: راجع به خودکشی سعید امامی چه نظری دارید؟
مهدی خزعلی: به هرحال سعید اسلامی فردی بود که به اشتباهش پی برده بود و خودش را کشته و یا به ارتباطش پی برده بودند و به پوچی رسید …
صبح امروز: در تهیه برنامه هویت آیا انصاف نبود نسبت به افرادی که عمدتن فرهنگی و سیاسی بودند فرصت دفاع داده میشد؟
مهدی خزعلی: در این برنامه به این افراد فرصت داده شد که عقایدشان را بگویند، در واقع عقایدشان گفته شده است، این سخنان و کلمات آنهاست که از نوارها و کتابها و آثارشان در مطبوعات پاراگراف به پاراگراف آمده است، خب حالا هریک از این نویسندگان که میخواهند بیایند از مطالبی که در هویت هست دفاع کنند.
صبح امروز: حرفهایی که به زور گرفته شده چی؟
مهدی خزعلی: بیایند تکذیب کنند.
صبح امروز: آیا شما این حرفها را در جلد دوم کتاب هویت میآورید؟
مهدی خزعلی: بله .. ولی این حرفها نقل قول است، نقل قول هم که دیگر دفاع نمیخواهد، این حرفها را گفتهاند.
شکوفه / دفتر ترکیه/ رادیو کوچه
shokufeh@koochehmail.com
چند روز قبل خبر درگذشت دوست عزیزی را شنیدیم که همهی ما را تحت تاثیر قرار داد. بهارهی بیست ساله، که در یک تصادف جادهای جانش را از دست داد، از هفده سالگی وارد عرصهی رسانه شده بود و تمام تلاشش را میکرد تا بتواند سهمی در احقاق حقوق مردم سرزمینش داشته باشد.
در غم از دست دادن او، هرکس به نوعی احساسش را ابراز کرد و از خاطراتش با او گفت. این هم نامهای است از طرف من برای او که هیچگاه از خاطراتمان محو نمیشود.
بهارهی عزیزم
بازهم آمدم تا برایت بنویسم. اما این بار نه برای کار خاص، نه برای مشورت، نه برای درد و دل و نه برای یاد گرفتن آنچه تو میدانستی و من نه.
این بار مینویسم برای تو از آنچه بین ما بود و شاید تا این موقع فرصتی برای ابرازش ایجاد نشده بود. هرچند که در هر موقعیتی (بیشتر موقع خداحافظی در گفتوگوهای مجازی) به تو میگفتم که تا چه حد روی زندگیام تاثیر داشتی و یکی از بهترین الگوهایم بودی.
اولین باری که دیدمت توی یک جلسهی کوچک بود با حضور «پروین اردلان». تو را از قبل میشناختم. بارها با هم چت کرده بودیم. تو من را دیده بودی اما من نه. میگفتی بارها دور پیست اسکیت ایستادی و اسکیت بازی کردنم را تماشا کردی اما من از تو هیچ چیز یادم نمیآمد.
تا روزی که تو را در دفتر ادوار تحکیم وحدت دیدم، آنجا بود که فهمیدم تو جدی جدی یک فمنیست پر دل و جرات هستی. تصورات من در مورد بهاره، یک دختر لاغر کوچک بود که خیلی پر سر و صدا و شلوغ است اما آن چیزی که آن روز دیدم، (با وجودی که از من دو سال کوچکتر بودی) دختری بود خیلی از من درشتتر، خیلی از من خانومتر، با یک روسری شاد گلدار، صمیمی و در عین حال جدی.
قرار ملاقاتهای بعدی را باهم گذاشتیم. قرار شد بیشتر همدیگر را ببینیم. این بیشتر دیدنها آنچنان هم نشد. ملاقاتهای من و تو شاید به تعداد انگشتهای دست هم نرسد. وبلاگت را میخواندم.
قرار ملاقاتهای بعدی را باهم گذاشتیم. قرار شد بیشتر همدیگر را ببینیم. این بیشتر دیدنها آنچنان هم نشد. ملاقاتهای من و تو شاید به تعداد انگشتهای دست هم نرسد. وبلاگت را میخواندم. نوشتههایت را دوست داشتم. دست خطهای تو، توی آن وبلاگ نارنجی رنگت من را تشویق میکرد به نوشتن روزمرگیها. من را تشویق میکرد که بیشتر فکر کنم و با دقت بیشتری به اطرافم نگاه کنم.
توی این وبلاگ نوشتهها، اعتراف کردی که کاش هیچکس نمیدانست پشت این نوشتهها چهکسی نشسته است. دوست داشتی آزاد باشی و آزاد بنویسی اما تابوهای فرهنگی دوستانت برای تو شده بود معضل. اما شهامت داشتی. مینوشتی. تو آدم آزادی بودی بهاره. شاید من هیچوقت نتوانستم حرفهایی که تو میزدی را با جرات بزنم. اما تو این حق را از خودت دریغ نمیکردی. تو به انسان بودنت، به «از جنس زن» بودنت احترام میگذاشتی و حرفهایت را صادقانه توی آن وبلاگستان کوچک بی در و پیکر مینوشتی.
تو آنی بودی که میدانستی چه کسی هستی. از معدود دخترهایی که میدانستند از خودشان، از زندگیشان، از اطرافیانشان چه باید بخواهند و چه میخواهند.
تو اولین کسی بودی که من را با دنیای قشنگ رسانه آشنا کردی. دنیایی که برای رسیدن به موفقیت در آن قید سرزمین، خانواده و دوستانم را زدم. هرجای مسیر که کم میآوردم فقط به تو فکر میکردم. به تو که با آن سن و سال کم، روح قوی و بزرگی داشتی و پشتکاری وصف ناشدنی.
از این به یاد آوردنها پر میشدم از انرژی برای طی ادامه مسیر.
گاهی فکر میکردم که این بهارهی قصهی ما با کی ازدواج میکند. اصلن ازدواج میکند یا نه. روحیهی عالیات برای مقاومت در برابر تابوهای اجتماعی تحسینبرانگیز بود. همیشه فکر میکردم تو با این افکار چه کسی را شریک زندگیات میکنی. اصلن این کار را میکنی یا میخواهی همیشه برای خودت بمانی. چه میدانستم که راه زندگیات اینطور، نرفته، ناتمام میماند.
حیف شد. خیلی حیف. تو باید میماندی بهاره. باید میماندی تا حاصل زحمتهایی که برای رسیدن به حقوق زنانهات کشیدی، دل به دریا زدنهایت و پا روی دم شیر گذاشتنهایت را میدیدی. کاش میماندی تا ببینی بالاخره زنان سرزمینت به آنچه فکر میکنی لایقشان است، آگاه میشوند یا نه. کاش به آرزوهایت میرسیدی بعد هرجا که میخواستی میرفتی. به جرات میتوانم بگویم تو از شایستهترین دختران ایران زمین بودی. سرزمینی که شیرین، طاهره، منا و فروغ را در دامنش پرورش داده و همینطور بهاره، «دختر خورشید» را.
خودمانیمها،
خدا دستیار خوبی برای خودش از پیش ما گلچین کرده. توی این دنیا که بودی، به جای اینکه مثل خیلی از هم سن و سالهایت به فکر قلمانهای زمینی باشی، برای حوریهای دست تنها، خودت را به آب و آتش میزدی، حالا که آن بالا بالاها نشستی، پروندهی خانمها را بگذار رو، تا خدا بیشتر و زودتر به خواستههای نرسیدهشان برسد.
رفتنت را هنوز باور نمیکنم، بهاره،
نه من نه هیچکس دیگر
شکوفه
اکبر ترشیزاد/ رادیوکوچه
بعد از چهار پنج ماه بیکاری و بیپولی و هزار بدبختی دیگر، امروز کار جدیدم را شروع خواهم کرد. کار تازهام را هفتهی قبل و از طریق یک آگهی در اینترنت پیدا کردم. قبول دارم کار بسیار سخت و عجیبی است اما بالاخره از هیچی بهتر است. البته بگویم که سوابق ورزشی من به عنوان یک ورزشکار حرفهای ناکام و هیکل ورزیدهام هم در گرفتن این کار بیتاثیر نبود. امروز به سراغ اولین آدرسی که صاحبکارم به من داده است میروم و اولین شکم را تحویل خواهم گرفت و کارم را به عنوان یک «شکم کوچککن» تمام وقت شروع میکنم.
آدرس خانهاش در یکی از محلات پولدارنشین شهر بود. یک خانهی ویلایی بزرگ که دو سهتا ماشین گرانقیمت در آن پارک بود. زنگ که زدم، در را خود طرف باز کرد. مردک شصت سال را شیرین داشت. باید حدس میزدم، شکم ناجوری داشت که بدجوری جلو زده بود، با کلی پشم و پیلی که همهجای آن حتا سوراخ نافش را هم پر کرده بود. همانجوری که شکمش را در میآورد و تحویل من میداد، تند و تند حرف میزد.
- میدونی، دوست دختر جدیدم خیلی جوونه، ازون بلوندای تو دل برو. یکی دو دفعهای که همدیگرو دیدیم، به شکمم «گن» بستم که اوضاع بیریخت به نظر نیاد، آخه نمیخوام جلوش کم بیارم، میفهمی که؟ پولش اصلن واسم مهم نیست، حاضرم بیشتر از مبلغ قراردادم بپردازم اما بعد چند روز یه شیکم سکسی تحویلم بدی
کفرم در آمده بود. مردک خیلی پررو بود ولی چارهای نداشتم. در ضمن این مشتری خوبی بود و به درد آیندهام هم میخورد. رفتم خانه و از راه که رسیدم دیدم تنم بوی بدی میدهد، پیراهنم را که زدم بالا دیدم بله، کار کار شکم این مردک لعنتی است. رفتم حمام و با تیغ افتادم به جان موهایش و بعد حسابی شستمش. لباس تمرینم را پوشیدم و کارم را شروع کردم. دو ساعتی را روی شکمش کار کردم و بعد رفتم توی سونا و نیم ساعتی هم آنجا نشستم. فکر کنم همینجوری ادامه بدهم بتوانم تا موعد قرار داد که ده روز دیگر است شکمش را تحویلش بدهم. ظهر که شد بیاختیار دیدم هوس فستفود کردهام. خیلی عجیب بود، چون سالها بود که عادت خوردن غذاهای آماده را از خودم دور کرده بودم.
ناگهان متوجه ماجرا شدم، کار کار شکم این مردک مفتخور است. مقاومت کردم و شروع کردم به درست کردن همان غذای معمول و سالم همیشگیام. غذا که آماده شد، دو سه لقمهای بیشتر نخورده بودم که تلفن زنگ زد. صاحبکارم بود، داشت پشت تلفن هوار هوار میزد. گفت که اخراجم میکند. وقتی که علتش را پرسیدم دیدم مردک زیرآب مرا زده که بله این آقا، یعنی بنده، غذاهایی میخورم که شکم ایشان نمیپسندد. این را که گفت شروع کردم به جواب دادن و برای صاحبکارم همهچیز را توضیح دادم و گفتم که این مردک یک شکم بدقواره تحویل من داده است و انتظار دارد ده روزه یک شش تکهاش را تحویل بگیرد و تازه نمیخواهد ده روز تحمل کند؟ اینجوری نمیشود و من با چنین مشتریانی کار نخواهم کرد. خلاصه مدیرم حق را به من داد و گفت که خودش مشکل را حل خواهد کرد، فقط از من خواست تا حداقل هر یکی دو روز یکبار، یک وعده فستفود در این شکم لعنتی بریزم تا دهانش بسته شود. خلاصه با هر بدبختی بود، این ده روز گذشت و شکم را با موفقیت تحویل دادم و رفتم سراغ مشتری بعدی.
زن قیافهی مرا که دید جا خورد، فکر نمیکرد آن کسی که تلفنی با او حرف زده بود من باشم. گل از گلش شکفته بود، شروع کرد به عشوه و ناز ریختن. بدجوری آرایش کرده بود و به خودش رسیده بود. البته صادقانه بگویم برای زنی به سن و سال او، بدک هم نبود. تنها اشکالش هم همان شکمش بود. تا شروع کرد به حرف زدن، تا ته ماجرا را خواندم. سر و گوش شوهرش میجنبید و او میخواست همیشه برایش جذاب بماند. کلی هم زحمت کشیده بود، اما نتوانسته بود کاری از پیش ببرد. دلم برایش سوخت، هم برای بیچارگیاش و هم برای حماقتش. شکم را تحویل گرفتم و راه افتادم به سمت آپارتمانم. جلوی آیینه ایستادم و شکمش را وارسی کردم. یک پروانهی درشت رنگی روی شکمش خالکوبی کرده بود و نافش را هم سوراخ و یک حلقهی بزرگ به آن آویزان کرده بود.
دراز و نشست که میرفتم این حلقهی نافش اذیتم میکرد اما جدی نبود. مشکل اساسی هنگامی پیش آمد که شکمش کمی کوچکتر شد. شکمی شده بود خوشترکیب و سفید و نرم، با یک پروانهی قشنگ سکسی که حالا بهتر هم به چشم میآمد. از شما چه پنهان هربار که بالاتنهام برهنه بود و ورزش میکردم و میخواستم وضعیت عضلات شکمش را بسنجم، دست که رویش میکشیدم حالی به حالی میشدم و چند دقیقهای کارم عقب میافتاد. مجبور شدم که دایم با لباس تمرین کنم تا چشمم به آن نیافتد. خلاصه آن کار هم تمام شد و سر موقع بردم تحویلش دادم. شب که برگشتم مثل مرده روی تخت دراز کشیدم. داشت خوابم میبرد که مدیرم زنگ زد.
- هی پسر خواب بودی؟ عجب شانسی داری تو، یه مشتری درست و حسابی گیرت اومده، شش ماهی هم سرکاری، یه خانمه که سه ماهه حاملست. دنبال یکی میگرده که شش ماهی شکم و بچهی توشو نگه داره تا زایمان کنه.
جا خوردم، اه لعنتی این دیگر چه جورش است، نه نه این را دیگر نمیتوانم تحمل کنم. فکر خوردن غذای زنان حامله و ویارآوردن و هزار کوفت و زهرماری دیگر را که کردم، عطایش را به لقایش بخشیدم و مشتریم را رد کردم. صاحبکارم هم عذرم را خواست و از کار اخراجم کرد.
خوب بدک هم نبود، تجربهای بود برای خودش. دو سه روزی را استراحت میکنم و بعدش میگردم دنبال یک کار دیگر.
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
«هنریک ایبسن» کیست؟ ایبسن بیشک نمایشنامهنویسی است که بر بسیاری از نمایشنامهنویسان بعد از خود تاثیری قاطع و بدون چون و چرا گذاشته است. از جمله «آنتوان چخوف» و «جرجبرنارد شاو». قضاوتهای صورت گرفته در مورد ایبسن همیشه عادلانه و بدون غرضورزی نبوده است. در زمانهایی که ایبسن به خلق هر یک از آثار خود مشغول بود، قضاوتهای بیشماری در مورد او صورت میگرفت و نسبتهای زیادی هم به او داده میشد.
بهطور مثال در نمایشنامهی «خانه عروسک» ایبسن زنی را نشان میدهد که به خاطر اینکه همسرش با او همانند نازپروردهها رفتار میکند، او را ترک میکند، منتقدین او را متهم به ازدواجستیزی کردند، بعدها او نمایشنامهی اشباح را در جواب آنها نوشت و زنی را در آن به تصویر کشید که با شوهر نابابش زندگی را ادامه میدهد و به خاطر حرف مردم زندگی با او را تاب میآورد. اینبار هم منتقدین به او تاختند و او را به سخره گرفتند. اما ایبسن هم در این میانه بیکار نمینشست و مدام با نمایشنامههایش جوابهای دندانشکنی به منتقدین میداد.
«هنریک یوهان ایبسن» در 20 مارچ سال 1828 در «اسکین» شهر کوچکی در شمال «نروژ» دیده به جهان گشود. وقتی هشت ساله بود پدرش ورشکست شد و از این رو سالهای بسیاری را در فقر و تنگدستی گذران کردند. او ابتدا میخواست پزشک شود ولی بعد به نویسندگی روی آورد. بیشتر وقت نویسندگی او بروی نوشتن نمایشنامه صرف میشد و مدتی هم مدیر یک تاتر بود. پس از ناکامی در انتشار و اجرای چند نمایشنامه از جمله «کاتلینا» و «آرامگاه جنگجو» در سال 1874 عازم ایتالیا شد. در ایتالیا دو منظومهی «براند» و «پرگونت» را سرود و این دو نمایشنامه در به شهرت رسیدن ایبسن تاثیر به سزایی داشتند.
نمایشنامههای ایبسن، ایدههای او را به نمایش میگذاشتند. ایدههای انسانی که در آن سالها اروپا توانمندی هضم آن را نداشت، او افزون بر سایر برتربینیهای خویش، مانیفست فمینیزم یا حداقل مسئلهی حقوق مساوی زنان و مردان را در متن آفریدههای خویش جاری ساخت، این همان چیزی بود که بیشترین تعصبات را علیه او برانگیخت. نمایشنامههای «خانه گدی»، «هدا گابلر» و «بانوی دریایی»، که آزادی و استقلال زنان را فریاد میکرد، نه تنها در ایتالیا بلکه در سراسر اروپا، باعث برانگیختن خشم و آشوب شد.
به نظر ایبسن لازم نیست که تراژدى بهطور حتم در حوزهی زندگى نخبهها و قهرمانان اتفاق بیفتد و به لحاظ کنش تاریخى هم بهطور حتم مرگ قانونمند قهرمانى تلقى شود که حامل اندیشهها و سلیقههاى نوینى است و با دنیاى کهن به مقابله برخاسته است، بلکه در زندگى مردم معمولى هم رخ مىدهد. از این منظر تراژدى اتفاقافتاده در «خانهی عروسک» از دیدگاه عینى مورد تاکید قرار مىگیرد. چون در مدرنیسم به قول چرنیشفسکى و هنرى جیمز که از دوستداران افراطى ایبسن بود، تراژدى را باید در هر رخداد دهشتناک، در هر پایان وحشتناک و در هر یک از رنجهاى بشریت جستوجو کرد. اتفاقى که در نمایشنامههاى «مرغابى وحشى»، «اشباح»، «جان گابریل بورکمن»، «دشمن مردم»، «هدا گابلر»، «با چشمهاى باز مىمیریم» و نمایشنامه هولانگیز «روسمر شولم» نیز در ترازهاى مختلفى دیده مىشود. «هدا گابلر» و «روسمر شولم» دو نمونه بارز از آن نوع ویرانگرىها و خودویرانگرىهایى هستند وجه مشترک تمام آثار او استو در آنها بیشتر انسانها فکر مىکنند نواندیشاند و در صدد اعتلاى روحى خویشاند، درحالىکه در عمل زیر سلطهی نیروهاى ناشناخته «ناخودآگاه» هستند.
یکی از اسباب موفقیت ایبسن کشف فوقالعاده مهمی بود که کرد و آن دگرگون ساختن شیوهی نمایشنامهنویسی بود و پس از وی بسیاری از نمایشنامهنویسان دیگر این شیوه را به کار بستند. نقدهای فراوانی در مورد نمایشنامههای ایبسن نوشته شده است. بعضی از نمایشها او چون هدا گابلر نه تنها در زمان خودش با بدبینی مواجه شد، بلکه تا امروز حساسیتهای فراوانی را نیز ایجاد میکند. این نشان میدهد که هنوز هم اندیشههای او برای انسانهای هزاره سوم غریب است. ایبسن، در نمایشنامههایش قید و بند، مهار و عدم آزادى و آزادگى را آن نیروهاى پرابهام و رازناکى را نشان مىدهد که حتا سبب گرایش فرد به انحراف مىشود. موضوعى که تا امروز هم به قوت خود باقى است، هر انسانى اگر کشور، شهر، محل کار، خانه و کاشانهاش را که با تمام وجود از خود و با خود نداند و در نهاد خود نداند و نبیند، دستخوش احساس از خودبیگانگى مىشود. ایبسن که معتقد بود خویشتن تو همان حقیقت است. و در عمل این را در نمایشنامهی «خانه عروسک» و «مرغابى وحشى» و «اشباح» ثابت میکند.
ایبسن پایه و ستون درام نروژ است، و این مسئله تنها به این دلیل نیست که او زبانی قوی و غنی دارد، بلکه بدین لحاظ هم هست که او از زمانهی خود بسیار الهام گرفته است و در واقع در پس این الهام به نوعی در مقابل باورهای رایج این زمانه هم ایستاده است، گونهای از ایستادگی که تا به امروز هم در باور بسیاری نمیگنجد. تاثیری که انقلاب اروپا و فرانسه بر او نهاده است در کارهایش به شدت مشهود است او از یک طرف برای آزادی فردی، عقیدهای و اندیشه قلم زده است و از سوی دیگر پرده از رفتارهای سوداگران زمان خویش برداشته است.
خبر / رادیو کوچه
سازمان گزارشگران بدون مرز، سازمان بینالمللی مدافع روزنامهنگاران، روز پنجشنبه، با صدور بیانیهای بازداشت یک حقوقدان ایرانی را به شدت تقبیح کرده و از فشار بر روزنامههای دولتی در نتیجه رقابت بین رهبری و رییس جمهوری سخن گفته است.
این سازمان بازداشت محمد سیفزاده، وکیل مدافع شماری از روزنامهنگاران بازداشتی ایران را محکوم دانسته و مقامات ایرانی را به این خاطر مورد انتقاد قرار داده است.
بر اساس گزارشهای منتشر شده، آقای سیفزاده، از دو هفته پیش توسط ماموران امنیتی بازداشت شده و در بازداشتگاه اداره اطلاعات ارومیه، مرکز استان آذربایجان غربی، زندانی است.
در ادامه بیانیه گزارشگران بدون مرز آمده است که در ماه اکتبر سال گذشته، دادگاه انقلاب تهران این حقوقدان ایرانی را به جرم فعالیت برای کانون مدافعان حقوق بشر به نه سال حبس و ده سال ممنوعیت از اشتغال به حرفه وکالت محکوم کرد در حالیکه پیش از آن، لطفاله سلطانی و محمدعلی دادخواه، دو حقوقدان برجسته مدافع حقوق بشر نیز به دورههای حبس محکوم شده بودند.
این سازمان می افزاید که نسرین ستوده، از دیگر اعضای کانون، از اوایل سپتامبر سال گذشته میلادی زندانی بوده و اخیرا به یازده سال حبس محکوم شده است.
این بیانیه اظهار داشته که بازداشت آقای سیف زاده «نشانه دیگری از ادامه سرکوب در ایران است.»
همچنین گزارشگران بدون مرز در همین گزارش نوشته است که علیرضا رجایی، روزنامهنگار ایرانی و موکل آقای سیفزاده، از زمان بازداشت توسط ماموران وزارت اطلاعات در روز 24 آوریل در محل نامعلومی نگهداری میشود اما خبرگزاری فارس، نوشته است که اتهام آقای رجایی «اقدام علیه امنیت ملیم بوده است.
به نوشته این بیانیه، در همانحال روزنامههای طرفدار دولت نیز قربانی رقابت جناحهای به رهبری محمود احمدینژاد، رییس و آیتاله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی شدهاند.
به گفته سازمان گزارشگران بدون مرز، شماری از وبسایتهای وابسته به محمود احمدینژاد به دلیل انتشار مقالاتی در حمایت از تصمیم او به برکناری وزیر اطلاعات، که با مخالفت رهبری مواجه شد، از دسترس خارج شدهاند.
گزارشگران بدون مرز در اطلاعیه خود، آیتاله خامنهای را به تلاش برای سرکوب رسانههای دولتی متهم کرده است.
در پایان این اطلاعیه آمده است: «پس از بستن بسیاری از روزنامهها و سانسورهای اینترنتی، علی خامنهای اینک خبرگزاری رسمی دولتی را هدف قرار داده زیرا مایل است آن را صرفن به بلندگوی دفتر خود تقلیل دهد.»
خبر / رادیو کوچه
بر اساس آخرین گزارشها از سوریه، تیراندازیهای ارتش این کشور در درعا از شامگاه چهارشنبه آغاز و تا صبح روز پنجشنبه ادامه داشته است. این شهر در ۶ هفته اخیر از مهمترین مراکز تظاهرات ضددولتی در سوریه بوده است.
دولت سوریه در آخرین اقدام برای در دست گرفتن کنترل شهر درعا، روز دوشنبه این هفته واحدهای پیاده و زرهی ارتش را به این شهر اعزام کرد.
از سویی دیگر بیش از ۲۰۰ نفر از اعضای حزب بعث حاکم در سوریه هم در جنوب این کشور در اعتراض به کشتار مخالفان در سوریه استعفا دادهاند.
لازم به اشاره است پس از عدم توافق در خصوص صدور بیانیه علیه سوریه توسط شورای امنیت سازمان ملل، اتحادیه اروپا تصمیم گرفت روز جمعه، ۲۹ آوریل (۸ اردیبهشت)، در نشستی در بروکسل تحریم گسترده حکومت بشار اسد را بررسی کند.
بیشتر بخوانید:
«عدم توافق شورای امنیت در محکوم کردن خشونت در سوریه»
پنجشنبه 8 اردیبهشت 90/ 28 آوریل 2011
اجرا: اعظم
استودیو: دامون
تقویم تاریخ
گزیدهی اخبار مطبوعات پنجشنبه ایران
دایرهی شکسته- «آنکه برای آزادی عروسکها نوشت»- مهشب تاجیک
بخش اول خبرها
روز نگاشت- «تولدی دیگر برای پاییز صحرا»- محبوبه
برای یک دوست- «به بهاره در بهار»- شکوفه
مجله جاماندگان- «آقازاده مشکوک»- شراره سعیدی
بخش دوم خبرها
پسنشینی تند- «من و این همه شکم لعنتی»- اکبر ترشیزاد
پاپاراتزی- «بازداشت مهران مدیری به دلیل میگساری»- بهنام
اقتصاد کوچه- «شو تبلیغاتی نگرانی از کالاهای وارداتی»- مهرآفرین بهرامی
مجله خبری کابل- آرین
برای بهاره علوی -«بزرگ بود و از اهالی امروز بود»- شهابالدین شیخی
بخش سوم خبرها
خبر / رادیو کوچه
منوچهر سخایی، خواننده موسیقی پاپ ایرانی بامداد پنجشنبه در کالیفرنیای آمریکا در 76 سالگی به علت بیماری درگذشته است.
منوچهر سخایی پیش از انقلاب اسلامی در ایران، یکی از خوانندگان محبوب بود و بهویژه ترانه «کلاغ ها» بر شهرت او افزود.
او پس از انقلاب سال 57 از ایران به آمریکا مهاجرت کرد و در سالهای بعد به شورای ملی مقاومت از سازمانهای مخالف جمهوری اسلامی پیوست.
خبر / رادیو کوچه
روز چهارشنبه سازمان عفو بینالملل اعلام کرد که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در چهار ماه گذشته، ۱۳ نفر را با صدور حکم در ملا عام اعدام کرده است که برابر با کل موارد گزارششده در سال ۲۰۱۰ میلادی است.
بر اساس گزارش سازمان عفو بینالملل، هشت نفر از این افراد در اواسط ماه آوریل اعدام شدهاند که دو نفر از آنها به اتهام تجاوز و قتل در زمانی که ۱۷ ساله بودهاند، به دار آویخته شدند.
حسیبه حاجصحرایی، از مسوولان سازمان عفو بینالملل گفته است: «بسیار آزاردهنده است که مقامهای جمهوری اسلامی ایران بار دیگر در صدد ارعاب مردم با چنین مناظری برآمدهاند که نه تنها از فرد قربانی چهرهای غیرانسانی میسازد بلکه کسانی را که شاهد چنین صحنههایی هستند ستمگر و بیرحم میکند.»
این سازمان همچنین اعلام کرد که قوه قضاییه جمهوری اسلامی در سال گذشته دستکم ۲۵۲ تن را اعدام کرده است که ۱۴ تن از آنها در ملاعام اعدام شدند.
بر اساس قوانین جزایی جمهوری اسلامی، مواردی چون قتل، تجاوز، سرقت مسلحانه، قاچاق مواد مخدر و ارتداد از دین مجازات اعدام در پی دارد.
بیشتر بخوانید:
«ایران از نقضکنندگان جدی حقوق بشر است»
مهرآفرین بهرامی/ رادیو کوچه
آیتاله خامنهای روز گذشته (چهارشنبه) در حالی بر استفاده از کالاهای داخلی تاکید کرده است که انتشار آمار مرکز گمرک کشور در همین روز نشان میدهد میزان واردات ایران در سال گذشته 2.5 برابر صادرات بوده است.
رهبر جمهوری اسلامی که در دیدار کارگران با وی، به مناسبت فرارسیدن روز کارگر سخن میگفت، استفاده مردم از کالاهای داخلی را یکی از الزامات سال جهاد اقتصادی خواند و افزود: «استفاده از تولیدات ساخت داخل باعث میشود که سود تولید به جیب کارگران داخلی برود و باعث رونق تولید شود.»
همزمان با آن، یکی از خبرگزاریهای داخلی ایران، خبری به نقل از وزیر بازرگانی دوره خاتمی روی خروجی خود قرار داده است که محمد شریعتمداری به نقل خاطرهای پرداخته است که در آن آیتاله خامنهای به وی گفته است: «وقتی از واردات صحبت میشود، این بند دلم میلرزد.»
اما بر اساس همین آمار، در سال گذشته بیش از 45 میلیون تن کالا به ارزش بیش از 64 میلیارد دلار به کشور وارد شده است و در مقابل 60 میلیون تن کالا به ارزش 28 میلیارد دلار از کشور صادر شده است و تراز بازرگانی خارجی ایران بدون احتساب نفت خام با کسری بیش از 38 میلیارد دلار مواجه بوده است و تراز تجاری ایران نیز با 101 کشور منفی و با 90 کشور مثبت بوده است.
از سوی دیگر، «محمد نهاوندیان»، رییس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران نیز گفته بود: «قرار بود 30 درصد از درآمد دولت از محل هدفمند کردن یارانهها به بخش تولید داده شود که تاکنون یک هشتم آن پرداخت شده است و طوری نشود که کار به گریه تولیدکنندگان پشت درهای مسوولان دولتی برسد. زیرا آنان تا مدت کوتاهی میتوانند تولیدات خود را با قیمت پایینتر از سود واقعی خود به بازار عرضه کنند.»
احتمال افزایش حجم واردات تا 4 برابر صادرات
یکی از اعضای هیت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی در پاسخ به این سوال که آیا واقعن مسوولان نظام دغدغه حجم بالای واردات به کشور را دارند، به رادیو کوچه گفت: «از زمان اتمام جنگ تحمیلی که فروش نفت روی روال افتاد تاکنون همواره میزان واردات ایران بین 2.5 تا 3 برابر صادرات بوده است و حتا هراس آن وجود دارد که در سال 90، واردات تا 4 برابر صادرات افزایش پیدا کند.»
وی ادامه داد: «علت این هراس نیز، بالا رفتن قیمت نفت است که بهطور متعارف، افزایش واردات را به دنبال میآورد اما آنچه جای بحث دارد تمرکز وارداتی کشور بر کالاهای مصرفی است نه سرمایهای و اگر بخش عمده واردات را ماشینآلات تولیدی تشکیل میداد، این امید وجود داشت که کارخانهای در حال راهاندازی است اما ریز کالاهای وارداتی چنین چیزی را نشان نمیدهد.»
او تصریح کرد: «طبق آمارهای رسمی، در سال گذشته به جز گندم و برنج واردات سایر کالاهای مصرفی که در لیست واردات کشور قرار دارد در بخش مواد غذایی افزایش یافت که نمونه آن واردات روغن خوراکی و شکر است که ایران را در جایگاه دهمین وارد کننده این محصولات در دنیا قرار داده است.»
این استاد دانشگاه متذکر شد: «در بودجه 90 نیز، دولت درآمدهای مالیاتی خود را با 39.5 درصد افزایش در نظر گرفته است که برای تحقق آن باید حجم واردات کشور حدود 40 درصد افزایش پیدا کند که این مسئله با سیاست نگرانی رهبر انقلاب برای واردات کالا کاملن در تضاد است اما میبینیم که در بودجه دولت به تصویب رسیده است.»
وی خاطر نشان کرد: «سیاست فروش نفت در مقابل کالای وارداتی که با برخی از کشورها نظیر چین منعقد شد نیز، نشان میدهد واردات چندان هم از نظر مسوولان، جای نگرانی نداشته است کما این که آمار قاچاق 20 میلیار دلاری به کشور نیز تاکنون با واکنش بازدارنده هیچ یک از ارگانهای مسوول مواجه نشده است و اگر ادعای مسوولان واقعی است آنها ابتدا واردات را کنترل و قاچاق کالا را از بین ببرند، بعد از مردم بخواهند که از تولید داخلی خریداری کنند.»
زمانی پارچه لباس پلیس انگلستان را تولید میکردیم
یکی از اعضای انجمن صنایع نساجی ایران نیز درباره علت استفاده از پوشاک خارجی توسط مردم به رادیو کوچه گفت: «قبل از انقلاب، کارخانجات نساجی ایران یکی از بهترین تولیدکنندگان پارچه دنیا بودند طوری که پارچه لباس پلیس انگلستان در ایران تولید میشد، اما پس از انقلاب و اجرای سیاستهای غلط در این بخش، اکثر کارخانجات ورشکسته شدند و خبرهای ورشکستگی آنها هنوز هم ادامه دارد.»
وی ادامه داد: «دولتی که خود مسبب ورشکستگی کارخانجات تولیدی پارچه داخلی است که به تبع آن صنایع پوشاک را در بر میگیرد با چه رویی از مردم میخواهد تولید داخلی را بخرند؟ چه تولید داخلی باقی مانده است که از نظر کیفی و قیمت و به روز بودن قابل رقابت با نمونههای خارجی باشد و مردم عمدن آن را نخرند و بروند سراغ نمونههای خارجی آن؟»
این تولیدکننده نساجی افزود: «کشوری که یکی از بزرگترین مصرفکنندگان چادر مشکی است و سالانه 40 میلیون مترمربع چادر مشکی نیاز دارد بعد از گذشت 32 سال از انقلاب، آن را از کشورهای دیگر وارد میکند تا فرهنگی را خود مدعی آن است، ترویج کند. آن وقت به مردم میگوید کالای خارجی نخرند؟»
وی تصریح کرد: «بلایی که واردات بیرویه کفشهای چینی، طی 3 تا 4 سال اخیر بر سر صنعت کفش ایران آورد و بخش عمدهای از تولیدکنندگان کفش را ورشکسته کرد، خود مثنوی دیگری است که همه مردم آن را لمس کردند. حالا همان مردم باید از کجا کفش بخرند؟ از کفش ملی مصادره شده و ورشکست شده، یا از تولیدکنندگان دیگری که طی این سالها به زانو در آمدند؟»
این عضو انجمن صنایع نساجی ایران اظهار داشت: «صنایع خانگی هم که طی این سالها نتوانست با تولیدات خارجی رقابت کند و از گردونه خارج شد و تنها در صنایع خودرو سازی دولتی، آن هم به دلیل رانتهای مسوولان در این واحدهای تولیدی، از آنها حمایت شد. هرچند که آنها هم در فضای باز اقتصادی نمیتوانند با نمونههای خارجی رقابت کنند و تنها در بازار انحصاری داخل میتوانند حرکت کنند.»
شهابالدین شیخی
درست است که مرگ فاجعهای است که هرگونه نگاهش کنی با هیچ منطقی جور در نمیآید. اصلن واقعیترین و دقیقترین اتفاق زندگی همان مرگی است که بیمنطق است. درست است که در جامعهی مردسالار هرکاری هم بکنی باز هم در «مرگ یک زن»، معصومیتی نهفته است که غیرقابل انکار است و مرگ را به فاجعهای دوچندان تبدیل میکند. درست است که هر کسی مرگ و داغ عزیزش برایش بزرگترین داغ و باورنکردنی است. اینها همهاش درست اما خوب دلیل دارد آدم برای بهاره چون بهار بگرید و هنگام نوشتن هم آب چشماناش به او اجازه ندهد که کلمات را درست ببیند. دلیل دارد خواهرم. دلیل دارد عزیزم.
بهاره مصداق بارز و آشکار آن شعر سهراب است که «بزرگ بود و از اهالی امروز بود». فکر میکنید الان بهاره چند سالش بود که رفت اگر اشتباه نکنم ۲۰ یا ۲۱ سال. خوب فکر میکنید بهاره با این سن و سالش چند سال سابقهی کار و فعالیت مدنی و اجتماعی برای جامعهای که در آن زندگی کرده است، داشته است. کمپین یک میلیون امضا دارد ۵ سالش میشود و من خبر دارم که از همان آغاز شروع به کار کمپین این دختر مشغول فعالیت بوده با این که سنش زیر ۱۸ بود. دختری که با ۲۱ سال سن سابقهی چندین سال فعالیت آموزشی و گذراندن دورههای روزنامهنگاری دارد. سابقهی فعالیت در جنبش زنان را دارد. بهاره خیلی هم بیسر و صدا کار میکرد. بهاره در گروههای «علیه خشونتهای ناموسی» همکاری میکرد. بهاره با گروهی که روی «ختنهی زنان» مشغول تحقیق بودند همکار بود. بهاره در روزنامهها و وبسایتهای متعدد مینوشت.
بهاره از نسل دختران آفتاب بود خودش نیز اسم وبلاگش را گذاشته بود «دختر خورشید». از نسل دختران مدرن کورد. دخترانی که جامعهای نوین و قوانینی نوین و انسانی را برای جامعهشان میخواستند و البته نه از آن جنس خواستنهایی که تنها خواسته باشد بلکه برای خواستهشان مبارزه میکردند و مشغول فعالیت بود. کسی که نابرابری را برنمیتابید و آزادی پوشش را حق خودش میدانست و در آخرین پستهای وبلاگش از رکورد آزادانه پوشیدنش در ایران نوشته است و صادقانه و بیادعا میگوید اگر کسی رکورد بهتری دارد من با افتخار در ردیف دوم میایستم.
بهاره در کنار همهی اینها دوست من بود. پدرش مرد شریف و بزگواری بود خود تربیت یافتن چنین دختری در چنین خانوادهای و اجازهی آزادانه فعالیت کردن بهاره نشانهی نگاه انسانی آقای علوی بود لازم نیست چیز بیشتری بنویسم. این که در این جامعه اهل چنین فعالیتهایی باشد خیلی امر غریبی نیست اما اینکه چنین دختری با محدودیت خانوادگی حداقل دست به گریبان که هیچ نباشد، بلکه از نهایت همکاری پدر و مادرش برخوردار باشد نشانهی نگاه انسانی خانوادهاش به خود بهاره و فعالیتها و خواستههای بهاره است.
عموی بهاره شاید از سالهایی که بهاره هنوز نوزادی بیش نبود دوستم بوده و هست. و من تمام این روزها بیش از هر کس به شاهد فکر میکنم که چگونه در این فرصت کوتاه هم داغ برادر را تاب بیاورد و هم داغ برادرزاده را…
اینهمه درد را از این همه اقیانوس و فاصله و قاره چهکار میکنی شاهد گیان؟
به کاوه کرماشانی… که من هیچی نمیتوانم به او بگویم. چیزی ندارم بگویم کاوه گیان. به آنها که بهاره را ندیده دوست دارند به آنها که بهاره را دیدهاند و در آغوشش فشردهاند و سرهابه سر هم گذاشتهاند و کارهای مشترک بسیار کردهاند باهم…
بهاره دختری بود که ما کوردها میگوییم «الهی نمونهات زیاد شود». دختر نمونه و نمونهها و الگوهایی از جنس بهاره برای جامعهی ما غنیمتی بود.
اینجاست که گفتن «طاقت بیاور» و شنیدنش حتا سخت میشود. چگونه میشود از مرز این قارهها و این دریا گذشت و به یاد کل کلهایم به این بچه نیافتم. چگونه بگویم من سختم است با آدمهایی که سنشان کمتر از من است دوست شوم یعنی بهتر است بگویم سختم بود. تا این نسل از راه رسیدند. تا نسل بهارههایی از راه رسیدند که به معنای واقعی بهار زندگی و تحولات اجتماعی بودند. دیگر سخت نبود با بچهای که حدود ۱۰ تا ۱۵ سال از تو کوچکتر بود دوست بشوم. زیرا که این ها نه تنها قوانین اجتماعی و عرفی را تغییر میدادند بلکه همین قوانین سنی را نیز تغییر میدادند. بهاره از تقویم زندگیاش بزرگتر بود و سخت نبود با این بچه عین یک آدم بزرگ کل کل کرد. سر هر صحبتی که میشد، هرجا که مثلن میخواستم بهش زور بگم بهش بگم ببین تو بچهای بهم بگوید ببین ذاتت مردسالارهها… من هم بهش بگویم که ببین جوجه سعی نکن که بری تو قالب فمینیسم قربانی. سر رقصیدن در عروسی بلال و گلاله. سر این که شب دیر وقت میخواستیم بازم در عروسی ژینا بمانیم و اون هم به من و کاوه متلک بپراند و غر بزند سر ما. سر اینکه در مورد نحوهی فعالیت برای آزادی و نجات جان زندانیها دعوایمان بشود. خوب بچه بود که بود بزرگ بود اما…. «به کجای این شب تیره بیاوزم قبای ژنده ی خود را»
برای همهی اینها بود که دیشب نوشتم:
دیدی بهاره گیان دیدی گلکم…گلک پژمردهام. بهار عزیزم نازنین شیرین دل نازکم. دیدی جهان کوتاه بود و عادلانه نبود و برابر نبود. دیدی که تو که از سنین کم به مبارزه علیه نابرابری برخواسته بودی، دیدی جهان چه ناعادلانه تو را از ما گرفت.
عزیز جانم. مهربانم. به جانات قسم که جانت جانانه و جاودانه پیشمان خواهد ماند، مدتها بود که دیگر تصمیم گرفته بودم در مورد هیچ زندانی، ننویسم، در مورد هیچ جانباختهای ننویسم، در مورد هیچ شهید و زندهیادی ننویسم. تصمیم گرفته بودم وقتی نوشتن از کسان شده است نام و نان و خود را از تصویر نیکشان آویزان کردن برای کسانی که اگر آنها زنده بودند حتا زنده بودنشان را نمیخواستند، پس من در این بازی نابرابر شرکت نکنم و من در میان جمع مرثیه خوانان نباشم. به قول آن آقای بازجو دیگر «روضه» ننویسم. اما چه کنم که دست برای نویسنده و شاعر، چشم است و آه است و سینه است. وقتی که تو میروی و میریزد خون دل ز مژگانمان» دست برای شاعر همان چشمی است که خود به خود شروع میکند به باریدن..دیگر اختیارش دست خود آدم نیست و شروع میکند به نوشتن.. نوشتن که نه همین مویهی بی سر و ته ناله سردادن ..
بهاره دختری بود که ما کوردها میگوییم «الهی نمونهات زیاد شود». دختر نمونه و نمونهها و الگوهایی از جنس بهاره برای جامعهی ما غنیمتی بود.
بهاره گیان تو که تاب مبارزه داشتی گلم چگونه تاب نیاوردی «دختر خورشید».. چگونه دوری پدر را تاب نیاوردی و با این سرعت در پیاش دویدی… به کجا آخر چنین شتابان….سینه در این دوری جغرافیایی کدام جواب را به سوال مگر میشود از من بپذیرد عزیزم. خوب آخر شرطی شروطی رفاقتی، بهانهای عروسی ژینا، عروسی بلال و گلاله..شانه در شانه رقصیدنهای مان با کاوه… برگههای کمپین یک میلیون امضا، تو سر و کلهی هم زدن…یعنی مگر میشود این جهان از خندههای دختر خورشید…از سبزینهی آن گیاه عجیب که با نام تو میروید خالی شود… نه بهاره چرا در بهار؟ چرا در اردیبهشت…با عمو شاهد چگونه صحبت کنم.برایش چه بنویسم..با کاوه کرمانشاهی از کدام خاطره ات حرف بزنیم…چگونه دوره کنیم خود را و روزهایمان را و بهار مان را و تابیدن خورشید را وقتی دختر خورشید میان ما نیست..بهاره گیان داغ می شود این سینه، داغ میبیند این دل، داخت به جه رگم بهاره
بهار و اردیبهشت بدون «بهاره» زهرماری بیش نیست…..داغ میشود این صورت از اشکهایی که برای نبودن تو میریزم..میخواهم نه صورت باشد و نه اشکی که برای تو اشک ریختن و صورت داغ شدن را هم نمیخواهم…بهارهی برابری خواه و آزادهی کوردستان من
نه بهاره امان بریدی بهاره امان نوشتن بریدی….
باور کن بهاره درد را ، داغ را نمیشود نوشت…. نمیشود نوشت
نه عادلانه نه زیبا بود جهان وقتی تو به صحنه آمدی با این همه سن کم این همه بزرگی کردی و باز نه عادلانه نه زیبا بود وقتی تو از صحنه رفتی و با رفتنت به از اندک زیباییهای این جهان نیز کاستی. رفتی و پشت حوصلهی نورها دراز کشیدی و ما هم چنان دوره میکنیم امروز را و هنوز را بزرگ ماندی و از اهالی امروز و فرداهای ما…
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای داخلی بحرین، دادگاه نظامی این کشور که به بررسی پرونده معترضان یک ماه اخیر در بحرین پرداخته است، چهار معترض شیعه را که به اتهام کشتن دو پلیس بازداشت شده بودند، با صدور حکمی به اعدام محکوم کرده است.
به گزارش الجزیره، این احکام که به نخستین روزهای قیام بحرین در منامه پایتخت این کشور مربوط است روز پنجشنبه صادر شد.
همچنین در این دادگاه سه معترض دیگر نیز به حبس ابد محکوم شدند.
اتهام همه این معترضان که در دادگاه غیرعلنی محاکمه شدند، قتل عمد کارکنان دولت اعلام شده است.
از سویی دیگر وکلای آنها اتهامات عنوان شده را تکذیب کردند.
مقامات دولتی اعلام کردند که از مجموع چهار پلیس که در طول ناآرامیهای ماه فوریه و مارس کشته شدند، سه نفر از آنها توسط برخورد با خودروی معترضان جان باختهاند.
همچنین مقامات از بازداشت صدها نفر در زمان وضعیت فوقالعاده در ماه گذشته در بحرین خبر دادهاند.
بیشتر بخوانید:
«دولت بحرین یک دیپلمات ایرانی را اخراج کرد»
محبوبه شعاع / رادیو کوچه
mahboobeh@koochehmail.com
هشتم اردیبهشت برابر با زادروز «جمیله شیخی» بازیگر ایرانی است. او در چنین روزی در سال 1309 زاده شد و در خرداد سال 1380 درگذشت. او در دوران کار هنری خود در چندین فیلم سینمایی، سریال تلویزیونی و تاتر به ایفای نقش پرداخت. جمیله شیخی با بازی در فیلم های «لیلا» و مسافران سیمرغ بلورین جشنواره ی فجر را از آن خود کرد.
«جمیله شیخی» در هشتم اردیبهشت سال 1309 در زنجان زاده شد. وی از کودکی به تشویق پدرو مادرش که خانوادهای فرهنگدوست بودند در نمایشهای مدرسه بازی میکرد و در دبیرستان به شرکت در جلسات انجمن ادبی و اجرای نمایش میپرداخت. جمیله تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد و از سال 1336 فعالیت هنری خود را با بازیگری زیر نظر «شاهین سرکیسیان» و دکتر «مهدی فروغ» شروع کرد.
شیخی در ادارهی هنرهای دراماتیک با کمک افرادی چون «عزتاله انتظامی»، «عباس جوانمرد»، «جعفر والی»، «محمدعلی کشاورز» و «حمید سمندریان» تاتر جدیدی را بنا نهادند و زمانی که هنر نمایش در ایران روبه رکود میرفت، این گروه مردم را بار دیگر با تاتر راستین آشتی دادند.
از معروفترین نمایشهایی که جمیله شیخی در آن دوران بازی کرده است میتوان به «ملاقات با بانوی سالخورده» (حمید سمندریان)، «از پشت شیشهها» (اکبر رادی) و «بن بست» (علی نصیریان) اشاره کرد. او سپس بازی در تعدادی از نمایشهای تک پردهای را نیز برای تلویزیون آغاز کرد و توانست بعد از چندی دکترای افتخاری تاتر را دریافت کند.
شیخی در سال 1354 به دعوت «نصرت کریمی» در نخستین فیلم سینماییاش با نام «خانه خراب» ظاهر شد و دومین فیلمش «قرنطینه» (مسعود اسداللهی) را پس از انقلاب در 1358 بازی کرد که تولید آن تا 1361 طول کشید و در 1362 نمایش داده شد.
او در دههی 1360 هم زمان با بازی در فیلمهایی مانند: «پرنده کوچک خوشبختی» (پوران درخشنده) و «پاییزان» (رسول صدرعاملی)، فعالیت خود را در نمایشهای تلویزیونی نیز گسترش داد. جمیله شیخی که در سال 1356 برای نخستین بار در مجموعه تلویزیونی «لحظه» بازی کرده بود، بعدها در سریالهای دیگری ظاهر شد. که از مشهورترین آنها میتوان به «پاییز صحرا»، «پدرسالار» و «تولدی دیگر» اشاره کرد.
به یادماندنیترین نقش سینماییاش در فیلم «مسافران» (بهرام بیضایی) بود که سیمرغ بلورین جشنواره فجر را برایش به ارمغان آورد. شیخی پنج سال بعد نیز برای نقش آفرینی در فیلم «لیلا» (داریوش مهرجویی) یک سیمرغ بلورین دیگر از جشنواره فجر دریافت کرد و اما آخرین بازی او در فیلم «کاغذ بی خط» (ناصر تقوایی) در سال 1380 بود که به آخرین تصویر از این بانوی هنرمند در سینما مبدل شد.
جمیله شیخی که مادر «آتیلا پسیانی» بازیگر ایرانی نیز بود، سرانجام در پنجم خرداد سال 1380 در اثر عارضه قلبی درگذشت.
منبعها:
ویکیپدیا
سایت راهنمای سینمای ایران
خبر / رادیو کوچه
اعضای شورای امنیت سازمان ملل که چهارشنبه برای بررسی اوضاع سوریه گردهم آمده بودند، به دلیل مخالفت روسیه و چین نتوانستند بیانیهای را در محکومیت سرکوب خشونتآمیز مخالفان در این کشور صادر کنند.
نماینده روسیه در نشست روز چهارشنبه شورای امنیت هشدار داد دخالت خارجی در سوریه باعث بیثباتی در کل خاورمیانه خواهد شد.
پیشنویس این بیانیه به وسیله فرانسه، بریتانیا، آلمان و پرتغال به شورای امنیت پیشنهاد شده بود.
همزمان، پنج عضو اتحادیه اروپا در اقدامی مشترک به سوریه درباره ادامه سرکوب خشونتآمیز مخالفان هشدار دادند.
فرانسه از فراخوانی سفرای سوریه در این کشور، بریتانیا، آلمان، ایتالیا و اسپانیا به وزارتخانههای امورخارجه و انتقاد شدید از سرکوب مخالفان خبر داد.
اتحادیه اروپا قرار است روز جمعه در نشستی در بروکسل تحریم گسترده حکومت بشار اسد را بررسی کند.
آخرین گزارشها از سوریه بیانگر استعفای دویست نفر از اعضای حزب بعث در اعتراض به کشتار مخالفان در شهرهای مختلف است.
بیشتر بخوانید:
«پیوستن تعدادی از نظامیان به معترضان سوری»
رادیو کوچه
1789 میلادی- ملوانان کشتی «بونتی» شورش کردند. 2 سال پیش از این تاریخ، کشتی بونتی با 44 به سوی جزیره «تاهیتی» در اقیانوس آرام و سپس جزایر «آنتیل» روان میشود.
ناخدای این کشتی «ویلیام بلیگ» 30 ساله بود. او به دلیل ضروریات این سفر دریانوردان داوطلب را استخدام میکند. کشتی ابتدا به سوی قاره آمریکا حرکت میکند تا با دور زدن این قاره از طریق دماغه هورن به اقیانوس آرام برسد. اما، چندین هفته توفانهای شدید ناخدا بلیگ را ناگزیر میکند جهت اولیه را رها کرده و مسیر دماغه امیدواری در جنوب قاره آفریقا را در پیش گیرد اما بار دیگر بدبیاری دامان کشتی بونتی را میگیرد.
به دلیل فقدان وزش باد ملوانان مجبور میشوند با قایقهای پارویی کشتی را به جلو برانند. در این شرایط دشوار ناخدا بلیگ سختگیری زیادی نسبت به خدمه کشتی روا میدارد سرانجام بعد از 10 ماه آنها به هاییتی میرسند.
ملوانان چند هفته را در این جزیره میمانند و نهالهایی که قرار بود به جاماییکا ببرند را جمعآوری میکنند. بار دیگر وقتی کشتی بونتی راه دریا را در پیش می گیرد، ناخدا بلیگ دوباره سختگیری در مورد کارکنان را آغاز میکند، اما این بار دریانوردان دست به شورش زده و ناخدا بلیگ و 18 نفر از خدمه وفادار به او را در یک قایق 5 متری جا داده و آنها را در میان اقیانوس آرام رها میکنند. بلیگ و یارانش با خوششانسی موفق میشوند پس از پیمودن 5 هزار کیلومتر خود را به جزیره تیمور برسانند.
شورشیان بونتی بار دیگر به تاهیتی بازمیگردند، اما تعدادی از آنها از جمله «فلچر کریستیان» رهبر شورشیان برای فرار از تعقیب بریتانیاییها دوباره با کشتی بونتی جزیره تاهیتی را ترک میکنند.
آنها به یک جزیره غیرمسکونی میروند تا در آنجا بقیه ایام زندگی خود را سپری کنند. پس از مدتی، شورشیان بونتی در این جزیره به جان هم افتاده و به کشتار یکدیگر دست میزنند. هنگامی که آمریکاییها در سال 1808 میلادی این جزیره را کشف میکنند، تنها یک نفر از آنها به نام «جان آدامز» زنده مانده بود.
به این ترتیب، در روز 28 آوریل به دلیل سختگیریهای بیاندازه ناخدای کشتی بونتی، ملوانان دست به شورش میزنند.
از ماجرای شورش ملوانان کشتی بونتی چند فیلم سینمایی روی پرده رفته است که در یک نسخه آن «کلارک گیبل»، بازیگر فیلم مشهور «بربادرفته» نقشآفرینی کرد و در نسخه دیگری «مارلون براندو» نقش اول را به عهده داشت.
1965 میلادی- پس از شدت یافتن درگیریها و خشونتهای داخلی میان گروههای چپ و راست و نظامیان در دومینیکن، در چنین روزی نیروهای آمریکایى دومینیکن را اشغال کردند. در مدت زمانی کوتاه، 1500 تفنگدار آمریکایى به چهل هزار نفر افزایش یافتند و با حمایت 37 رزمناو، دومینیکن را محاصره کردند. اما سرانجام پس از تشکیل دولت انقلابی با حضور نیروهای مردمی در کشور دومنیکن ، مجبور به خروج از دومینیکن شدند..
1360 خورشیدی- خلبان «علیاکبر شیرودی» در جنگ ایران و عراق کشته شد. وی در سال 1334 در استان مازندران به دنیا آمده بود. در سال ۱۳۵۱ وارد دوره مقدماتی خلبانی شد و پس از مدتی برای گذراندن دوره کامل به پادگان هوا نیروز اصفهان منتقل شد. وی پس از پایان دوره خلبانی به عنوان خلبان به استخدام ارتش درآمد و به پادگان هوانیروز کرمانشاه منتقل و با «احمد کشوری»، از خلبانانی که از همشهریانش نیز بود، آشنا شد.
1975 میلادی- پس از خروج فرانسویها از ویتنام و انعقاد معاهده ژنو در 20 ژوئیه 1954، به منظور تقسیم ویتنام به دو قسمت شمالی و جنوبی، اغتشاش و هرج و مرج در این کشور ایجاد شد. از این رو آمریکا به منظور اجرای مفاد عهدنامه ژنو، نیروهای خود را وارد ویتنام کرد.
ادامه این روند باعث شعلهور شدن آتش جنگ آمریکا و ویتنام شمالی شد. با روی کار آمدن ریچارد نیکسون، سرانجام در این روز، وی دستور عقبنشینی کامل نیروهای آمریکایی از ویتنام را صادر کرد. به دنبال خروج نیروهای آمریکایی، دولت ویتنام جنوبی سقوط کرد و ویتنام شمالی و جنوبی، کشور واحدی تشکیل دادند.
1375 خورشیدی- «جعفر روحبخش» هنرمند نقاش ایرانی در تهران درگذشت. وی یکی از بزرگان نقاشی ایران به شمار میآید. از او آثاری چند در حوزه مکتب سقا خانه به جای مانده است. جعفر روحبخش سال 1317 خورشیدی در تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا اخذ مدرک کارشناسیارشد در رشته نقاشی ادامه داد. او که از استادان رشتههای طراحی، نقاشی و چاپ دانشگاه تهران بود در نمایشگاههای داخلی و خارجی بسیاری شرکت کرده و جوایزی نیز به دست آورد.
———————————————
برخی از رویدادهای دیگر
1300 خورشیدی- «سیمین دانشور» نویسنده و مترجم ایرانی به دنیا آمد..
1945 میلادی- «بنیتو موسولینی» رهبر و دیکتاتور ایتالیایی درگذشت.
منبعها:
ویکیپدیا (فارسی و انگلیسی)
جام جم
نمادینه
راسخون
ریسمون
خبر / رادیو کوچه
در روزهای اخیر با صدور حکمی برای رضا شریفی بوکانی، زندانی محبوس در زندان رجایی شهر کرج، از سوی دادگاه انقلاب تهران، وی به تحمل به چهار سال حبس تعزیری محکوم شده است.
به گزارش هرانا، دستگاه قضایی برای بار دوم رضا شریفی بوکانی را به چهار سال حبس تعزیری محکوم کرد.
شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران در حالی این فعال سیاسی را مورد محاکمه قرار داد که نامبرده پیشتر از سوی شعبه یکم دادگاه انقلاب شهریار به سه سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده بود.
بدین ترتیب رضا بوکانی در مجموع به هفت سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
لازم به یادآوری است، رضا شریفی بوکانی در اردیبهشت ماه سال گذشته در تهران و در یک کافی نت بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
بیشتر بخوانید:
«سهونیم سال حبس محکومیت یک فعال سیاسی»
آرین / دفتر کابل / رادیو کوچه
برادر خلبان افغان که هشت نظامی و یک پیمانکار آمریکایی را در کابل کشت میگوید برادرش در اثر فشار اقتصادی دست به این کار زده است.
داکتر محمدحسن صاحبی برادر خلبانی که روز گذشته به سوی آموزگاران آمریکایی در کابل گلوله شلیک کرد گفت، برادرش با مشکلاتی اقتصادی رو بهرو بود و به همین دلیل وی تحت فشار روانی قرار داشت.
به گفته داکتر صاحبی احمدگل برادرش چند روز پیش به دلیل ضعف اقتصادی منزلش را نیز به فروش رسانده بود.
بر اساس معلومات وزارت دفاع افغانستان این رویداد روز گذشته در پی مشاجره لفظی این خلبان افغان با همکاران بینالمللیاش به سوی آنان گلوله شلیک کرد.
این خلبان خود نیز در اثر شلیک متقابل کشته شد.
جنرال جوزف بلاتس سخنگوی نیروهای آیساف گفت تحقیقات در مورد این رویداد آغاز شده است، اما دلیل بروز این حادثه تا هنوز روشن نیست.
در این حال جنرال عتیقاله امرخیل یک تحلیلگر نظامی در کابل گفت، بروز این گونه رویداد سبب بیاعتمادی میان نیروهای افغانی و بینالمللی شده و از جانب دیگر سبب بحران اعتماد در میان صفوف ارتش نیز میشود.
حامد کرزی رییس جمهوری افغانستان و فرمانده بخش آموزشی ناتو در افغانستان این حمله را محکوم کرده است.
Ardavan Roozbeh / Radio Koocheh
ardavan@koochehmail.com
Translated by Avideh Motmaen-Far
Part of this interview has been questions asked by the audiences of Radio Koocheh from Mr. “Pahlavi”. If you have any questions of the interviewee, you can ask him by sending them to: contact@koochehmail.com
If we want to have an overview of the royal family in Iran, we can have two perspectives considering the positions of this last Iranian Prince, ” Reza Pahlavi ”. The Heir to the crown, that advocates of monarchy refer to for more than three decades, or the political activist with secular ideas looking for democracy.
This Iranian Prince, in recent years, has been the subject of discussions of different groups. Sometimes from the Royalists perspective and sometimes from the critics of monarchy. But what is obvious, and according to his own statements, he does not consider himself as the absolute heir of the monarchy that should be restored at any price in Iran.
After the tenth presidential elections in Iran, his presence in the political arena is mostly evident. A Prince photographed with his green bracelet who clearly introduces himself as a supporter of a secular and democratic movement. He condemned the attack to the Camp Ashraf residents of the MKO dissidents, who were opponents to the last king of Iran, his father.
But arguments about him and against him continue, some want him to comment about the last king of Iran and others clearly considers him as someone who did not respect the position of a “Prince”. But it seems that Reza Pahlavi with his presence in the media and his emphasis on his ideas has his own policy. He does not criticize the past, and does not insist on it neither. But in one of his interviews, he underlines that “the time for one person ruling a country is over.”.
Maybe some, after three decades, prefer that nobody talks about a person who is the heir to a royal system and others find that the current movement is the share of “reformers” who insist on the presence of active elements in the current ruling system body and not a change in the form of the ruling system.
Ultimately, what is obvious today, is the presence of “Reza Pahlavi” actively in the movement of protest against the Islamic Republic as “Reza Pahlavi” and not as ”Prince Reza Pahlavi”, who should systematically be the Heir to the throne in Iran.
We sat down and talked. I asked him about how people consider his return to Iran, and emphasizing that this question is premature, he pointed out that “people will decide what my role will be, either as a protagonist or an ordinary citizen.” This is what he has always referred to in his other interviews.
The following interview contains in part, questions coming from the audience of Radio Koocheh and Ardavan Roozbeh’s questions of “Reza Pahlavi”. Reza Pahlavi who invites his followers to participate in a national reconciliation and emphasizes that it does not mean that people from the executive body of the current state can not join us. Approach to free elections, collective wisdom, secularism against the religion state and national reconciliation that includes those that are in the body of the current ruling system today, are the points he discusses with Radio Koocheh.
At first I would like to know about your position about what happened within recent days, as you know, based on an agreement between Iran and Iraq, there is the chance of extradition of MKO members to Iran. You have been one of the first to condemn the attack on Camp Ashraf. According to the policy of the government of the United States since 2009 that handed the Camp Ashraf to the Iraqi government and their condition of undecided fate, What kind of problems do you think this extradition can bring to this Camp members and basically what kind of policy is followed?
At first, allow me to address my greetings to my compatriots inside and outside of Iran and to your audience and again thank you for the opportunity of this interview. I can not guess exactly the details of the policy of the Iraqi government associated with the members of MKO currently present in Iraq, or have any particular information about the conditions that you have already expressed. But in general, what I wanted to say is that from the perspective of human rights issues, today, to no one, especially to our compatriots, it is not complicated that these people have rights as humans.
Extradition of anyone who is publicly or indirectly in a struggle with this regime, will constitute a serious threat of torture, and a thousand kind of problems or even death. What unfortunately the Islamic Republic has always done to its own people all these years and still does. Therefore it is important that in this case, that all the governments concerned be aware of the terrible and serious consequences of such act. I think this will have a very negative effect not only on public opinion in the world but also especially on our compatriots opinion.
Where the freedom fighters, today, in all the countries of the region are busy fighting for their rights, expect support and above all protection. We see this today in Libya. If these things are not respected, it definitely indicates the lack of implementation of a clear policy and even worse, a kind of political hypocrisy. Especially this fact that goes back to human rights and protection of the natural rights of individuals regardless of their political views and thoughts.
Do you think that trends and developments that we see happening in the region, the events in Syria, Yemen and elsewhere, have a message for the Islamic Republic of Iran?
I see this more in the concept of a generation that has emerged in the world today, especially in the region and no longer can tolerate the current situation with totalitarian governments and regimes that do not allow full political freedoms, ranging from Libya, Yemen, Syria and Tunisia. This demand however ancient, they have updated it today very clearly. They are of different nationalities, but we see freedom demands in the region all over.
I think that after thirty years and the Cold War, maintaining the situation as it was at that time, and how the world was divided, is neither no longer justified, nor tolerated by these countries and their citizens. However, the policy of support of these movements will have a powerful impact to convey the massage to these and other authoritarian and repressive governments specially to the Islamic Republic. The consequences of these developments if led positively, will be very disturbing to the Tehran’s regime.
Do you think that the Islamic Republic may help the totalitarian governments to prevent these events?
The Islamic Republic may want to make believe that but I do not think they would really do it. If you ask an Egyptian today, whether they are going to be affected by the Islamic Republic’s trap. I think many of these people are very careful even though they are involved with their own government, especially in the countries that are closer to us.
If you ask an Egyptian today, whether they are going to be affected by the Islamic Republic’s trap. I think many of these people are very careful even though they are involved with their own government, especially in the countries that are closer to us.
So I do not think that people are not aware of the game and tactics and methods the regime has used all these years, not just in creating instability or confusion in few countries, either in Kabul or Baghdad and other areas including Lebanon and Palestine and elsewhere. It remains now the fact that the regime will try to do something here and there I think that should not distract everyone, and they should stay focused on this issue and not be trapped and on the other hand, I do not think that what the regime will try, to be enough or they can take advantage of it directly, especially if the result is a political requisition. Whether in Bahrain, Yemen or other countries.
Allow me to focus on the Islamic Republic of Iran and the events that happened in Iran. Since the election’s aftermath in 2009, various groups have been associating with people inside, we see that this kind of new flows in this new year, some of these groups outside of Iran get closer to the events inside Iran. Do you think the green movement in Iran has been enthusiast of this alliances?
It depends on how all political forces deal with it considering that the Iranians tried to find opportunities, even with the restrictions the regime prevails, to find circumstances and excuses to gather and to express demands, expecting freedom, sovereignty and rights to vote freely. From this point of view, the movement that became known as the Green Movement, in my opinion is far beyond a electoral campaign of a particular candidate.
Or at least if it was in that time, very soon become a popular movement. So I think this movement is too large to be limited to just a particular group. However, the country’s situation today, with the communications that have been done either with Mr. Mousavi and Mr. Karoubi or with other political groups, I can definitely say that everyone has reached the conclusion that if we want to consider the reforms as a mechanism to open the doors to the liberalization of the system, all have reached the conclusion that this is an inevitable impasse, because this regime is absolutely not reformable and no effort, either elections or by law, in any combination of these systems is not able to change anything.
So I think that the alternative of a secular democratic system, secular versus religious, is the only remaining choice for the freedom seekers to achieve their political objectives. Now, that yesterday’s reformist forces or at least part of the reformist forces have concluded that reform is no more an option, whether they be connected to the secular forces, is exactly something that is being worked on today and I think that the ground is growing every day.
Please allow me to ask a question in regards with the groups involved and know your opinion in fact in connection with you supporters. However, we see two approaches in relation with you. A totally democratic and secular approach and the other monarchist. You know that there are many who are known as Royalists and call you Prince Reza Pahlavi and believe that the monarchy must be restored in Iran. In fact, according to you and your ideas of a secular system based on people’s vote, some differences are felt between these two tendencies. Have you ever had an answer for this group of your partisans?
First, I consider someone as my supporter who accepts my beliefs, goals and views. Supporters of this view are not necessarily Monarchists. Many are Republicans and accept the way that I suggest as a goal and a plan to achieve an acceptable result. The only disagreement is in the final form of a democratic system. Of course, between the wish of a republic, and a parliamentary monarchy, there is a difference in taste.
But in the content there is no controversy. Those who support this view, I consider as my supporters. If you are talking about some who have a non-democratic approach and claim that they are supporters of this systems, is another discussion. These people definitely do not support my ideas and I cannot consider as my supporters.
Anyways, let us consider that there will be changes in Iran and fundamental enough to provide the conditions for you to go back to Iran. In surveys, if you do not obtain any votes, how do you react?
The only mission that I see for myself is to achieve a situation in our country where we can have an open political space and organize a totally free elections. I have always been discussing whether within the Islamic Republic we can have conditions and atmosphere in which free elections could be held or not. If the answer is negative, so efforts and activities should be done to the extent that this regime may not be at the head of government in power and in those conditions, being able to achieve true freedom.
In doing so, all the freedom seekers forces, before anything, should remove the Islamic Republic, the main obstacle to progress on the way of freedom and democracy and then in an open and free political space, through a survey leave the country to the country’s elected representatives. And the first thing for the elected representatives is to create a Parliament that will take care of the country’s future constitution.
The Parliament will consider the problem of the content of the regime, the amount of power division, the final system, and many other issues and finally what the Iranian people will decide at that time such as the form of the system, beyond its contents, determines the kind of future political system.
At that time, when the country is in the people’s representatives hands, beyond my today’s mission which in my perspective, will be the end of my tasks as a freedom seeker, it will be discussed at that time, whether you want a certain person’s responsibility or just as an ordinary citizen. So, this is really not a specific subject to me at this stage. It is important to me that everyone understands what my intentions and my mission are at this point and the multitasking duty that is associated with this mission, I try to do in the best way possible and with every possibility I have.
In the past few days, there has been tensions between the leadership within the system and the president of the Islamic Republic. Some believe this stress can be very efficient. Do you think this tensions in the Islamic Republic of Iran are really effective tensions?
We saw the game of reform since the so called more moderate candidate with “Khatami” and at last it has been useless. We have seen that each time people thought they might, through elections, with a more moderate person, get closer to their goals, it was not only useless but we had even more repression and oppression. Considering my knowledge of the essence and the nature of this regime and its culture of ”insider” and ”outsider” and the kind of harsh behaviour with people, these kind of stress and tensions can not provide any newer conditions.
I think that these tensions are the symptoms of a dissociation within the system. They cannot even no longer provide a strategy and is trying somehow to find a way in this turbulence by some hazard and re-focus people’s attention to something else and create situations in the whole region. For example, with WMD achieve a state of threat somehow stabilizes their governance situation in the region. People of Iran are completely disassociated from this regime. We should not once again for the third time find ourselves in a self-deceived condition and then say this regime tricked us.
How many times we want to choose this path? Especially that the system is faced with very difficult situations every day. The problem is not only suppression. If you see the country’s economic situation, you realize. In fact, what I want to say is that the key opportunity as for many countries that are having their government shaken, could also be true for Iran.
But we are dealing with a country that have a much greater historical record than any other country in the region, a political pluralism and different civilizations, and for this reason, we should coordinate all the freedom seeker forces with harmony whose taste and kind of opinion is not necessarily the same but have the same goal with a much more general concept of a national goal.
The right to free elections, human rights issue, the issue of secular sovereignty, something that the regime does not accept under no circumstances, are cases where we can gather around in a common front to tackle the system. I have said that before but I still repeat it, I do not see any other way for Iran to get rid of this predicament either economically or politically and generally to return to development, progress and modernity; with a medieval oppressive system, Iran goes nowhere.
We need to cross the Islamic Republic and the alternatives or options must be correctly identified in this system, unlike thirty years ago, revolutionaries should not say, first the regime should go and then we see what we do next. This time, the Iranian people should explain exactly why this regime is not good and why the regime that we are talking about is better both in short term and long term it will be the key to solving problems. I think that the Islamic Republic is completely aware of this and all they do is somehow playing with people’s feelings.
For example, over the issues of being Iranian or Islamic, somehow they want to play with it without believing in it, but want to entertain people and engage them in some sort of mislead. Again, I say, be aware! All have understood what this system is made of. We cannot trust their slightest say and word. It is important that with the goal we have, in a common resistance, overthrow this regime.
The body of the system is composed of people and these people are somehow in the Corps and state agencies. People who somehow have a close alliance with the system, they may not even be pro-regime. But this group, are scared of change. We saw in 1979 that even people who had the slightest association with the previous regime have been executed, and today there is this fear, that if we cross the Islamic Republic , there will be bloodshed and conflict. How do you respond to these people?
It is this system and its fundamental body that has this philosophy. In the previous regime, in general, nobody killed all the opponents and look what happened. Many people now say that because they were not killed that they made the revolution and the outcome is the current regime. I tell you this again, I have said that repeatedly before, that people who are stuck within this regime should not think that they will not have a future. For example, the law enforcement agents should not think that if this system breaks down, they must be overwhelmed with this system and go down with it.
I think that these tensions are the symptoms of a dissociation within the system. They cannot even no longer provide a strategy and is trying somehow to find a way in this turbulence by some hazard and re-focus people’s attention to something else and create situations in the whole region.
They can have a future in Iran. Various forms should be planned, conducted and considered. We cannot achieve a stable future unless a large part of those who have been stuck in this system, be part of the solution in the future. We could not achieve the true freedom unless our partner in crime are the forces that today, make it clear that they will take people’s side and not the system’s.
National reconciliation is a process that for example in South Africa helped a lot in achieving a stable future.
It is obvious that the regime says to its agents ” do not think you can avoid your fate, you have to stay with us forever ”. And of course this is a lie that the regime tells them and people should not be trapped. I think that in Iran, people will only consider just those few people who are highly ranked and not even through killings but through a legal process. But the majority of these forces who are not responsible for suppression should not think that because the system at its head have had measures, every body is sinful and ostracized by Iranians. I think this is definitely not a modern thinking. We must ask people that in this transition to democracy, have the creed of tolerance, forgiveness and clemency because the value of freedom that we can achieve will be better than the atmosphere of repression. If this continues, this will be very expensive for the country.
Do you think that Iran’s elite of the protest movement believe that all the people in the system must have a relative safety?
You should ask them this question. What I tell you are strategies that have shown that in the end, in many repressive regimes, or even totalitarian systems, for example all the countries that were under the Soviet influence, East bloc countries and many examples such as the Czech Republic, Poland, Hungary and many other countries, after the disintegration of the Soviet Union, many of these countries were able to adapt themselves to the free world and in fact could be connected to the free world when they survived from the Iron Curtain.
Eastern and Western Germany for example, we can name, many of those at the time were among the regimes that unless one committed a serious particular crime, much of the personnel of government found their way back to the communities and did not remain behind in any way and did not drawn with the government. What better example of this I can tell you, except that at the end, they changed their thinking and knew that they must be accountable to their own people and not responsive to their former states. This is the way that they should recognize.
When they judge themselves and when faced with their own consciences, they ask themselves whether this situation is justified? Really, their ideological beliefs and what should have been the outcome is the same promise of the revolution that they see today? Does this benefit the people of Iran? Our country has progressed in any ways? Whether our economy is flourishing and income levels are higher? They should ask themselves how much the current rulers want to steel from the country and not even care about the Iranian people. Well it is natural that my answer is the answer you expect. The rulers do not care and in my view, they constitute a minority not the majority.
This is a question of the audience of Radio Koocheh: Many people believe that the revolution in Iran in 79 was caused by changes and economic decisions out of the country and out of people’s control or the leaders who were considered leaders at that time did not have an opinion of their own. And some are referring to some issues raised in the conference of Guadeloupe. Today many are scared that perhaps this decision should happen out there for the change to happen. Do you think changes in Iran need a foreign decision to be made?
You are in fact referring to this culture of illusional thoughts of ”My Uncle Napoleon”. I have never denied that global politics is not impressive in what happens in a country, including what you pointed out. In the case of interference from outside in the changes that occurred in Iran thirty two years ago, I have no doubt. But whether this means that the Iranian community should forever stay spectators of a miracle to happen, that if this incident happened in the world, in this or that countries or if certain economic power took that or this decision, the future of Iran will be decided accordingly?
Or should we go forward with this way of thinking that despite the fact that we know in the world the interests of countries and governments are at stake, where can we reach a maximum of our desires and where there is disagreement, we should be able to control the situation in a way that they can impose the minimum to us or not to be able to destroy us with a poke. The only thing I can say is that there is no reason that the changes the Iranians wish today, be contrary to the interests of industrialized countries, if it is not very useful to them it is definitely not harmful.
Now, if they interfere or not, and if they will or will not make things easier for us, will they support our demands or not, is a question that we will face in action. But if we think that we should cross our arms until the world decide for us, so why are we talking then? We go and do whatever it is we are doing and never consider any right for ourselves and think that everything should be decided by others for us. This thinking is not even debatable. Therefore, I think that as the demands of people of Bahrain, Egypt, or Tunisia today has attracted more and more the world’s attention, it should be the same for us. These kind of demands can not be ignored, they have to consider them.
In any economic or political calculation, they know that if they do not pay attention to the demands of today, in the long run is going to be more expensive and cost a lot more than a short-term benefit they might have from a business interaction. I have said that to many of these figures in private and public sector of western countries that I have met in recent years.
If we assume that the movements and the events that are happening in the country however, are of heavy costs, what message do you have for other activists in order to make things less costly?
I have always suggested a formula to our compatriots that have the minimum cost in terms of lives and it comes back to a way of non-violence based fighting and civil disobedience. This is the method adopted today, everywhere, in every country but the circumstances and therefore the tactics used are different. According to the objective conditions in each country and we saw in fact most of our compatriots in this respect, used these tactics and it answered.
The important thing in my opinion is that in part our society, today, should be able to rely on an alternative. In fact, a mechanism that represents these wishes, ideas and programs must somehow appear in the scene in a way that our compatriots can connect with better or to adapt to these plans.
The important thing in my opinion is that in part our society, today, should be able to rely on an alternative. In fact, a mechanism that represents these wishes, ideas and programs must somehow appear in the scene in a way that our compatriots can connect with better or to adapt to these plans. Of course it is obvious that in the current situation, no structure or association of any type can represent these desires and goals, the regime allows no such entity, and maybe it will be necessary to initially, such a forum that all political forces should stay in, come into existence outside the country. Where all together, with harmony and consultation, we can continue the programs to the victory and transfer of these forces into the country.
This campaign is essentially about the coordination and strategy that the activists especially officials, organizations and parties within and outside the country should adopt in order to better coordinate and have the basic agreement so with a correct distribution of tasks could lead the situation inside and outside the country and make the communications of Iranians inside possible with the outside world and all together with one voice go against the government.
I think that the world wants to start a dialogue with the liberal forces. But the question always asked is that they do not know with whom to talk. Because the opposition up to date, has never been able to shape itself as a whole. United not with the meaning that everyone should necessarily have one ideology and belief, but a common goal to be able to represent on a common platform. If we do not cross this barrier, we have neither helped our people, nor this confused situation in the minds of the people. This is among the highest priorities. A concern that I am involved with at least from morning to evening, and discuss with other compatriots who are active in different parts within and outside the country.
Farsi
خبر / رادیو کوچه
فرزین رحیمی، فعال دانشجویی تبریز، طی حکمی از سوی دادگاه انقلاب، به یک سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
به گزارش جرس، این دانشجوی مهندسی نرمافزار دانشگاه نبیاکرم تبریز، که موسس و مدیر بنیاد اینترنتی (ایران ما) است، در زمینههای ملی و فرهنگی مشغول به فعالیت بود.
همچنین وی در تاریخ ۱٣ ابان سال ٨٨ در تجمعی که مقابل دانشگاه سراسری این شهر برگزار شده بود دستگیر و بعد از تحمل بیش از دو هفته بازداشت در اداره اطلاعات تبریز با قرار وثیقه پانصد میلیون ریالی بهطور موقت آزاد شد.
بر اساس این گزارش، فرزین رحیمی به اتهام تشکیل گروه غیرقانونی به یک سال و به دلیل توهین به رهبری به چهار ماه زندان محکوم شد.
گفتنی است دادگاه وی همراه با دو تن از فعالان سیاسی تبریز به نامهای موسی ساکت (ادوار تحکیم وحدت) و عطا علیزاده (از فعالین ملی مذهبی) در شعبه یک دادگاه انقلاب این شهر برگزار شد.
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
رسالت
1) افشای جزییات دست داشتن شاهزادههای سعودی در تحولات سوریه
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=60884
رییس حزب توحید عربی جزییات بیشتری از مدارک موجود درباره دست داشتن شاهزادههای سعودی در ایجاد ناآرامی در سوریه را فاش کرد.
به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از شبکه تلویزیونی المنار، وئام وهاب در کنفرانس خبری جزییات صدور چکهای امضا شده ترکی بن عبدالعزیز شاهزاده عربستانی را فاش کرد.
این اسناد نشان دهنده دست داشتن وی در پرداخت پول به شخصیتهای لبنانی برای فعالیت علیه سوریه است .
2) لاریجانی در دیدار اعضای خانه کارگر: کارگران ستون اصلی تولید کشور هستند
http://www.resalat-news.com/Fa/Default.aspx?code=60821
رییس مجلس با بیان اینکه کارگران ستون اصلی تولید کشور هستند، گفت: «اگر بخواهیم فضای کسب و کار را تسهیل کنیم باید در کنار آن یک سازمان و یک تشکیلات منظم برای بیمه بیکاری در نظر داشته باشیم تا نیروی کار هیچ دلمشغولی و نگرانیای نداشته باشد.»
خراسان
1) رییس گروه پارلمانی ایران و عراق: تمدید حضور نیروهای آمریکایی در روابط تهران- بغداد خلل ایجاد میکند
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=2&day=8&id=690587
در حالی که مقامهای وزارت خارجه در برابر اخبار غیررسمی مبنی برخواست دولت عراق برای ماندن بخشی از نیروهای آمریکایی مستقر در این کشور پس از پایان سال ۲۰۱۱، سکوت اختیار کردهاند، حشمتاله فلاحتپیشه، رییس گروه دوستی پارلمانی ایران و عراق، هدف آمریکاییها از تمدید حضور در عراق را ایجاد پایگاههای دایم یا عملیاتی در این کشور ارزیابی کرد که باعث عدم شفافیت روابط عراق با بسیاری از کشورها و از جمله ایران میشود.
2) محسن رضایی: در انتخابات پیش رو همراستا با منشور جامعتین حرکت میکنم
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=2&day=8&id=690588
محسن رضایی در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران، گفت: «اصولگرایان برای پیروزی در انتخابات مجلس نهم بایستی در راستای منشور جامعتین و پیروی از آن گام بردارند.»
ایران
1) آیتاله صافی گلپایگانی: «هیتهای تحقیق به بحرین اعزام شوند»
http://www.iran-newspaper.com/1390/2/8/Iran/4778/Page/2/Index.htm#
آیتاله صافی گلپایگانی از مراجع عظام تقلید ضمن محکومیت قرآن سوزیها در بحرین خواستار اعزام هیتهای تحقیق از سوی علما و زعمای اسلام به بحرین شد. در بیانیه آیتاله صافی گلپایگانی آمده است: «کشورهای وطن بزرگ اسلامی در حال حاضر شاهد یک نهضت بیداری قرآنی-اسلامی استعمارگریز و استقلالطلب و بازگشت به هویت استضعاف شده از سوی مستکبران جهان میباشند.»
2) مجلس قیمت نفت در بودجه را 1.5 دلار بالا برد
http://www.iran-newspaper.com/1390/2/8/Iran/4778/Page/3/Index.htm#
بهارستانیها در دومین روز از بررسی لایحه بودجه 90 ضمن تعیین شرایط اعطای تسهیلات بانکی و واگذاریها به بخش خصوصی، با تصویب بندهایی در زمینه رابطه مالی دولت و نفت قیمت پیشبینی شده نفت در بودجه 90 را با 1.5 دلار افزایش به 81.5 دلار رساندند.
به گزارش خبرنگار پارلمانی «ایران» افزایش قیمت نفت در بودجه براساس رای مثبت نمایندگان به پیشنهاد حسینعلی شهریاری، نماینده زاهدان در حالی صورت گرفت که نماینده دولت و اعضای کمیسیون تلفیق با افزایش 1.5 دلاری قیمت پیشبینی نفت در این جلسه مخالفت کردند.
دنیای اقتصاد
1) هیت وزیران بهریاست رحیمی تشکیل جلسه داد
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=251345
به گزارش خبرگزاری فارس، جلسه هیت وزیران با حضور وزرا و معاونین رییس جمهوری به ریاست محمدرضا رحیمی تشکیل جلسه داد. در این جلسه وزرا و معاونین رییس جمهوری ضمن تصویب برخی از طرحها و لوایح در خصوص موضوعات مختلف به بحث و تبادل نظر پرداختند. حیدر مصلحی وزیر اطلاعات نیز در این جلسه حضور داشته است.
2) بازار سکه، همچنان دو نرخی
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=251331
اصرار بانک مرکزی برای ارزانسازی سکه با ابزار قیمتشکنی باعث دو نرخی شدن سکه در بازار شده و بهرغم اینکه بانک مرکزی اطمینان داده است که عرضه سکه با قیمتهای پایین را ادامه خواهد داد صفهای خرید سکه دولتی نه تنها از بین نرفته، بلکه ظاهرن به دلیل فاصله قیمتی ایجاد شده با قیمت بازار جذابیتهای دیگری نیز به آن افزوده شده است.
جام جم
1) تغییر ریاست در پنتاگون و سیا
http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100842057933
وزیر دفاع آمریکا به زودی تغییر خواهد کرد. قرار است لئون پنتا، رییس سیا در آینده جایگزین رابرت گیتس، وزیر دفاع کنونی این کشور شود. رییس جدید سیا دیوید پترائوس، فرمانده معروف ارتش آمریکا خواهد بود.
2) تاکید رهبر انقلاب بر مصرف کالای ایرانی
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100842053779
حضرت آیتاله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، صبح دیروز در دیدار هزاران نفر از کارگران سراسر کشور، «پیشرفت» را سرنوشت روشن و قطعی ملت ایران خواندند و با اشاره به جایگاه و شان بسیار مهم «کارگر» در اسلام و منطق عقلایی افزودند: «پایبندی همه «بخشهای دولتی، غیردولتی و مردم» به الزامات سال جهاد اقتصادی، موجب جهش در ایران بزرگ و سرافراز خواهد شد.»
کیهان
1) اعتراف دستگیرشدگان در تلویزیون سوریه، برای ایجاد آشوب از بیگانگان پول میگرفتیم
http://www.kayhannews.ir/900208/16.htm#other1605
تلویزیون سوریه اعترافات تعدادی از اعضای گروهک تروریستی در درعا واقع در جنوب کشور را پخش کرد که نشان میدهد گروههای تروریستی در سوریه با دریافت سلاح و پول از کشورهای خارجی در نظر دارند سوریه را به آشوب بکشند.
2) پیام پادشاه سعودی به رییس جمهوری آمریکا، نمیگذاریم شیعیان بحرین به قدرت برسند
http://www.kayhannews.ir/900208/16.htm#other1610
موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن در گزارشی فاش کرد که پادشاه عربستان در پیامی به رییس جمهوری آمریکا تاکید کرد که به هیچوجه اجازه تشکیل دولتی شیعه در بحرین را نخواهد داد.
سیمون هندرسون تحلیلگر ارشد این موسسه در گزارشی فاش کرد که عربستان و امارات از بحرین به عنوان خط قرمزی برای مقابله با قدرت دیپلماسی و هستهای ایران استفاده میکنند و هرگز نخواهند گذاشت که دولتی شیعی در این کشور روی کار آید.
خبر / رادیو کوچه
در ادامه رقابتهای لیگ قهرمانان اروپا، شامگاه چهارشنبه، بارسلونا با دو گل لیونل مسی در دیدار رفت نیمه نهایی این لیگ که با درگیری همراه بود رئال مادرید را ۲ بر صفر شکست داد.
با پیروزی مقابل تیم ده نفره رئال مادرید در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو، کار بارسلونا برای صعود به فینال لیگ قهرمانان اروپا آسان شد.
دیدار برگشت دو تیم بارسلونا و رئال مادرید سهشنبه هفته آینده در نیوکمپ برگزار خواهد شد تا تیم برنده در بازی فینال به مصاف دیگر تیمی برود که از بازی منچستر یونایتد و شالکه ۰۴ آلمان مشخص میشود.
بیشتر بخوانید:
«منچستر یونایتد نیمی از راه فینال را پیمود»
پس از مخالفت روسیه و چین،
«عدم توافق شورای امنیت در محکوم کردن خشونت در سوریه»
خبر / رادیو کوچه
اعضای شورای امنیت سازمان ملل که چهارشنبه برای بررسی اوضاع سوریه گردهم آمده بودند، به دلیل مخالفت روسیه و چین نتوانستند بیانیهای را در محکومیت سرکوب خشونتآمیز مخالفان در این کشور صادر کنند.
نماینده روسیه در نشست روز چهارشنبه شورای امنیت هشدار داد دخالت خارجی در سوریه باعث بیثباتی در کل خاورمیانه خواهد شد.
پیشنویس این بیانیه به وسیله فرانسه، بریتانیا، آلمان و پرتغال به شورای امنیت پیشنهاد شده بود.
همزمان، پنج عضو اتحادیه اروپا در اقدامی مشترک به سوریه درباره ادامه سرکوب خشونتآمیز مخالفان هشدار دادند.
فرانسه از فراخوانی سفرای سوریه در این کشور، بریتانیا، آلمان، ایتالیا و اسپانیا به وزارتخانههای امورخارجه و انتقاد شدید از سرکوب مخالفان خبر داد.
اتحادیه اروپا قرار است روز جمعه در نشستی در بروکسل تحریم گسترده حکومت بشار اسد را بررسی کند.
آخرین گزارشها از سوریه بیانگر استعفای دویست نفر از اعضای حزب بعث در اعتراض به کشتار مخالفان در شهرهای مختلف است.
………………………………………………
لیگ قهرمانان اروپا
«بارسلونا نامزد جدی حضور در فینال»
خبر / رادیو کوچه
در ادامه رقابتهای لیگ قهرمانان اروپا، شامگاه چهارشنبه، بارسلونا با دو گل لیونل مسی در دیدار رفت نیمه نهایی این لیگ که با درگیری همراه بود رئال مادرید را ۲ بر صفر شکست داد.
با پیروزی مقابل تیم ده نفره رئال مادرید در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو، کار بارسلونا برای صعود به فینال لیگ قهرمانان اروپا آسان شد.
دیدار برگشت دو تیم بارسلونا و رئال مادرید سهشنبه هفته آینده در نیوکمپ برگزار خواهد شد تا تیم برنده در بازی فینال به مصاف دیگر تیمی برود که از بازی منچستر یونایتد و شالکه ۰۴ آلمان مشخص میشود.
………………………………………………
اتحادیه اروپا تحریم علیه سوریه را بررسی میکند،
«ادامه درگیری در شهر درعا در سوریه»
خبر / رادیو کوچه
بر اساس آخرین گزارشها از سوریه، تیراندازیهای ارتش این کشور در درعا از شامگاه چهارشنبه آغاز و تا صبح روز پنجشنبه ادامه داشته است. این شهر در ۶ هفته اخیر از مهمترین مراکز تظاهرات ضددولتی در سوریه بوده است.
دولت سوریه در آخرین اقدام برای در دست گرفتن کنترل شهر درعا، روز دوشنبه این هفته واحدهای پیاده و زرهی ارتش را به این شهر اعزام کرد.
از سویی دیگر بیش از ۲۰۰ نفر از اعضای حزب بعث حاکم در سوریه هم در جنوب این کشور در اعتراض به کشتار مخالفان در سوریه استعفا دادهاند.
لازم به اشاره است پس از عدم توافق در خصوص صدور بیانیه علیه سوریه توسط شورای امنیت سازمان ملل، اتحادیه اروپا تصمیم گرفت روز جمعه، ۲۹ آوریل (۸ اردیبهشت)، در نشستی در بروکسل تحریم گسترده حکومت بشار اسد را بررسی کند.
………………………………………………
با حکم دادگاه نظامی
«حکم اعدام برای دو معترض بحرینی»
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای داخلی بحرین، دادگاه نظامی این کشور که به بررسی پرونده معترضان یک ماه اخیر در بحرین پرداخته است، چهار معترض شیعه را که به اتهام کشتن دو پلیس بازداشت شده بودند، با صدور حکمی به اعدام محکوم کرده است.
به گزارش الجزیره، این احکام که به نخستین روزهای قیام بحرین در منامه پایتخت این کشور مربوط است روز پنجشنبه صادر شد.
همچنین در این دادگاه سه معترض دیگر نیز به حبس ابد محکوم شدند.
اتهام همه این معترضان که در دادگاه غیرعلنی محاکمه شدند، قتل عمد کارکنان دولت اعلام شده است.
از سویی دیگر وکلای آنها اتهامات عنوان شده را تکذیب کردند.
مقامات دولتی اعلام کردند که از مجموع چهار پلیس که در طول ناآرامیهای ماه فوریه و مارس کشته شدند، سه نفر از آنها توسط برخورد با خودروی معترضان جان باختهاند.
همچنین مقامات از بازداشت صدها نفر در زمان وضعیت فوقالعاده در ماه گذشته در بحرین خبر دادهاند.
………………………………………………
جهت گذراندن ادامه حبس،
«استرداد یک زندانی سیاسی کرد به کشور ترکیه»
خبر / رادیو کوچه
در روزهای اخیر و بر اساس حکم دادگاه، متین ارجان زندانی سیاسی کرد تبعه ترکیه که از سوی دادگاه انقلاب به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شده بود پس از تحمل شش سال حبس به کشور ترکیه استرداد شده است.
به گزارش هرانا، این زندانی ۳۵ ساله که در اردیبهشت ماه ۸۴ در ارومیه به اتهام فعالیت برای یک حزب کردی بازداشت شده است پس از تحمل شش سال حبس در زندانهای ارومیه، اوین و چوبین قزوین طی روزهای اخیر از این زندان به فرودگاه منتقل و جهت تحمل ادامه حبس به کشور ترکیه منتقل شد.
گفتنی است، وی از سوی دستگاه قضایی آن کشور نیز به ۱۳ سال حبس تعزیری محکوم شده است.
لازم به ذکر است، نامبرده پس از ۲۲ ماه بازداشت از سوی دادگاه انقلاب به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شد.
………………………………………………
با رای دادگاه انقلاب،
«شانزده ماه حبس محکومیت فعال دانشجویی آذربایجان»
خبر / رادیو کوچه
فرزین رحیمی، فعال دانشجویی تبریز، طی حکمی از سوی دادگاه انقلاب، به یک سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
به گزارش جرس، این دانشجوی مهندسی نرمافزار دانشگاه نبیاکرم تبریز، که موسس و مدیر بنیاد اینترنتی (ایران ما) است، در زمینههای ملی و فرهنگی مشغول به فعالیت بود.
همچنین وی در تاریخ ۱٣ ابان سال ٨٨ در تجمعی که مقابل دانشگاه سراسری این شهر برگزار شده بود دستگیر و بعد از تحمل بیش از دو هفته بازداشت در اداره اطلاعات تبریز با قرار وثیقه پانصد میلیون ریالی بهطور موقت آزاد شد.
بر اساس این گزارش، فرزین رحیمی به اتهام تشکیل گروه غیرقانونی به یک سال و به دلیل توهین به رهبری به چهار ماه زندان محکوم شد.
گفتنی است دادگاه وی همراه با دو تن از فعالان سیاسی تبریز به نامهای موسی ساکت (ادوار تحکیم وحدت) و عطا علیزاده (از فعالین ملی مذهبی) در شعبه یک دادگاه انقلاب این شهر برگزار شد.
………………………………………………
شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران ابلاغ کرد:
«محکومیت مجدد رضا شریفی به چهار سال حبس»
خبر / رادیو کوچه
در روزهای اخیر با صدور حکمی برای رضا شریفی بوکانی، زندانی محبوس در زندان رجایی شهر کرج، از سوی دادگاه انقلاب تهران، وی به تحمل به چهار سال حبس تعزیری محکوم شده است.
به گزارش هرانا، دستگاه قضایی برای بار دوم رضا شریفی بوکانی را به چهار سال حبس تعزیری محکوم کرد.
شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران در حالی این فعال سیاسی را مورد محاکمه قرار داد که نامبرده پیشتر از سوی شعبه یکم دادگاه انقلاب شهریار به سه سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده بود.
بدین ترتیب رضا بوکانی در مجموع به هفت سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
لازم به یادآوری است، رضا شریفی بوکانی در اردیبهشت ماه سال گذشته در تهران و در یک کافی نت بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
………………………………………………
سازمان عفو بینالملل:
«نگرانی از افزایش حکم اعدام در ملاعام در ایران»
خبر / رادیو کوچه
روز چهارشنبه سازمان عفو بینالملل اعلام کرد که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در چهار ماه گذشته، ۱۳ نفر را با صدور حکم در ملا عام اعدام کرده است که برابر با کل موارد گزارششده در سال ۲۰۱۰ میلادی است.
بر اساس گزارش سازمان عفو بینالملل، هشت نفر از این افراد در اواسط ماه آوریل اعدام شدهاند که دو نفر از آنها به اتهام تجاوز و قتل در زمانی که ۱۷ ساله بودهاند، به دار آویخته شدند.
حسیبه حاجصحرایی، از مسوولان سازمان عفو بینالملل گفته است: «بسیار آزاردهنده است که مقامهای جمهوری اسلامی ایران بار دیگر در صدد ارعاب مردم با چنین مناظری برآمدهاند که نه تنها از فرد قربانی چهرهای غیرانسانی میسازد بلکه کسانی را که شاهد چنین صحنههایی هستند ستمگر و بیرحم میکند.»
این سازمان همچنین اعلام کرد که قوه قضاییه جمهوری اسلامی در سال گذشته دستکم ۲۵۲ تن را اعدام کرده است که ۱۴ تن از آنها در ملاعام اعدام شدند.
بر اساس قوانین جزایی جمهوری اسلامی، مواردی چون قتل، تجاوز، سرقت مسلحانه، قاچاق مواد مخدر و ارتداد از دین مجازات اعدام در پی دارد.
………………………………………………
گزارشگران بدون مرز:
«بازداشت سیفزاده، وکیل ایرانی محکوم است»
خبر / رادیو کوچه
سازمان گزارشگران بدون مرز، سازمان بینالمللی مدافع روزنامهنگاران، روز پنجشنبه، با صدور بیانیهای بازداشت یک حقوقدان ایرانی را به شدت تقبیح کرده و از فشار بر روزنامههای دولتی در نتیجه رقابت بین رهبری و رییس جمهوری سخن گفته است.
این سازمان بازداشت محمد سیفزاده، وکیل مدافع شماری از روزنامهنگاران بازداشتی ایران را محکوم دانسته و مقامات ایرانی را به این خاطر مورد انتقاد قرار داده است.
بر اساس گزارشهای منتشر شده، آقای سیفزاده، از دو هفته پیش توسط ماموران امنیتی بازداشت شده و در بازداشتگاه اداره اطلاعات ارومیه، مرکز استان آذربایجان غربی، زندانی است.
در ادامه بیانیه گزارشگران بدون مرز آمده است که در ماه اکتبر سال گذشته، دادگاه انقلاب تهران این حقوقدان ایرانی را به جرم فعالیت برای کانون مدافعان حقوق بشر به نه سال حبس و ده سال ممنوعیت از اشتغال به حرفه وکالت محکوم کرد در حالیکه پیش از آن، لطفاله سلطانی و محمدعلی دادخواه، دو حقوقدان برجسته مدافع حقوق بشر نیز به دورههای حبس محکوم شده بودند.
این سازمان می افزاید که نسرین ستوده، از دیگر اعضای کانون، از اوایل سپتامبر سال گذشته میلادی زندانی بوده و اخیرا به یازده سال حبس محکوم شده است.
این بیانیه اظهار داشته که بازداشت آقای سیف زاده «نشانه دیگری از ادامه سرکوب در ایران است.»
همچنین گزارشگران بدون مرز در همین گزارش نوشته است که علیرضا رجایی، روزنامهنگار ایرانی و موکل آقای سیفزاده، از زمان بازداشت توسط ماموران وزارت اطلاعات در روز 24 آوریل در محل نامعلومی نگهداری میشود اما خبرگزاری فارس، نوشته است که اتهام آقای رجایی «اقدام علیه امنیت ملیم بوده است.
به نوشته این بیانیه، در همانحال روزنامههای طرفدار دولت نیز قربانی رقابت جناحهای به رهبری محمود احمدینژاد، رییس و آیتاله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی شدهاند.
به گفته سازمان گزارشگران بدون مرز، شماری از وبسایتهای وابسته به محمود احمدینژاد به دلیل انتشار مقالاتی در حمایت از تصمیم او به برکناری وزیر اطلاعات، که با مخالفت رهبری مواجه شد، از دسترس خارج شدهاند.
گزارشگران بدون مرز در اطلاعیه خود، آیتاله خامنهای را به تلاش برای سرکوب رسانههای دولتی متهم کرده است.
در پایان این اطلاعیه آمده است: «پس از بستن بسیاری از روزنامهها و سانسورهای اینترنتی، علی خامنهای اینک خبرگزاری رسمی دولتی را هدف قرار داده زیرا مایل است آن را صرفن به بلندگوی دفتر خود تقلیل دهد.»
اردوان روزبه / رادیو کوچه
ardavan@koochehmail.com
تذکار:
بخشی از پرسشهای این گفتوگو با توجه به نظر شنوندهگان کوچه از آقای «پهلوی» پرسیده شده است. در صورتی که شما نیز سوالی از مصاحبه شونده دارید میتوانید پرسشهای خود را برای طرح با وی به آدرس contact@koochehmail.com ارسال دارید.
…………………………………………………
اگر بخواهیم مروری بر خاندان سلطنتی در ایران داشته باشیم. با توجه به موضعگیریهای آخرین شاهزاده ایرانی میتوان «رضا پهلوی» را از دو منظر نگریست. یکسو وارث تاج و تختی که بیش از سه دهه طرفداران سلطنت ازآن یاد میکنند و سویی دیگر فعالی سیاسی با ایده سکولار که در مشرب خود با نگاه به گفتههایش دموکراسی را لحاظ کرده است.
این شاهزاده ایرانی اظهاراتاش در سالهای اخیر موضوع بحث گروههایی بوده است که گاه از منظر سلطنتطلبان به اون نگریستهاند و گاه از منظر منتقدان نظام پادشاهی، اما آنچه دیده میشود، به اتکای اظهارات وی، او خود را میراثدار بیچون و چرای سلطنتی که «باید» بر ایران حاکم شود نمیخواند.
پس از انتخابات دهم ریاستجمهوری در ایران، حضور بیشتر وی در عرصههای سیاسی مشهود است. شاهزادهای که در عکسهایش با دستبند سبز دیده میشود و با صراحت خود را حامی یک جریان سکولار و مردم سالار معرفی میکند. حمله به ساکنان کمپ اشرف که از سازمان مجاهدین خلق یعنی یکی از مخالفان آخرین پادشاه ایران، پدرش، بودهاند را محکوم میکند.
حرفها ادامه دارد و گروهی بر سبیل مجادله او را به اظهار نظر در خصوص آخرین پادشاه ایران فرا میخوانند و گروهی دیگر به صراحت از او به عنوان کسی که رعایت جایگاه یک «شاهزاده» را نکرده است، یاد میکنند. اما بهنظر میرسد رضا پهلوی با حضور در رسانهها و تاکید بر ایدههایش مشی خود را پیشه کرده است. وارد نقد بر گذشته نمیشود اما اصراری هم بر آن نمیورزد. وی در یکی از گفتوگوهای خود تاکید میکند «دوره آنکه یک نفر بر مردم یک کشور حکومت کند پایان یافته است.»
شاید برخی بعد از سه دهه ترجیح میدهند حرفی از کسی که وارث یک حکومت شاهنشاهی است، در میان نباشد یا گروهی دیگر جنبش فعلی را سهم «اصلاح طلبانی» میدانند که در دیدگاههای خود تاکید بر حضور عناصر فعال و همسویشان در بدنه نظام دارند و نه تغییر حاکمیت.
در نهایت آنچه که امروز احساس میشود ورود «رضا پهلوی» بهطور فعال در جریان اعتراض به حاکمیت جمهوری اسلامی است در قالب «رضا پهلوی» نه شاهزادهای که بنا هست بهصورت سیستماتیک در نظام پادشاهی وارث تاج و تخت باشد.
با او به گفتوگو نشستم، در بخشی وقتی به نگاه مردم و بازگشت او به ایران میپرسم با این تاکید که این سوال زودرس است اما اشاره میکند که «مردم تشخیص خواهند داد که من در چه جایگاهی باشم، در کسوتی بخشی از اداره جامعه یا یک شهروند عادی.» این جملهای است که او در سایر گفتوگوهایش نیز به آن اشاره داشته.
به هرروی گفتوگویی که در پی میآید حاصل بخشی از سوالهای شنوندههای رادیو کوچه و سوالات اردوان روزبه از «رضا پهلوی» است. کسی که طرفدارانش را دعوت به مشارکت در آشتی ملی میکند و تاکید دارد که هر که در بدنه اجرایی نظام است به معنای گناهکار بودنش نیست. رویکرد به انتخابات آزاد، خرد جمعی، سکولاریسم در برابر حکومت دینی و آشتی ملی که شامل کسانی باشد که در بدنه حاکمیت امروز قرار دارند از نکاتی است که او در گفتوگویش به آن میپردازد:
در ابتدا میخواهم نظر شما را در ارتباط با چند اتفاق که در چند روز اخیر رخ داده است، بدانم. همانطور که مطلع هستید بر اساس توافق بین ایران و عراق احتمال بازگرداندن اعضای سازمان مجاهدین به ایران میرود و شما جزو اولین نفراتی بودید که مسئلهی حمله به کمپ اشرف را محکوم کردید. با توجه به سیاست دولت آمریکا که از سال 2009 کمپ را تحویل دولت عراق داد و شرایط بلاتکلیف آنها، فکر میکنید که این اتفاق میتواند چه مشکلاتی را برای اعضای این کمپ به وجود بیاورد؟
در ابتدا اجازه بدهید درود خود را به هممیهنان عزیزم در داخل و خارج از ایران و شنوندگان شما برسانم و مجدد برای این فرصتی که به من در این گفتوگو دادید، تشکر کنم. من نمیتوانم جزییات این که دقیقن سیاست دولت عراق در حال حاضر در ارتباط با سازمان مجاهدین و حضور تعدادی از رزمندگانشان در خاک عراق را حدس بزنم اما بهطور کلی آنچه میخواستم در این رابطه بگویم این است که از دید مسایل مربوط به حق انسانها و حقوق بشری، شرایط آنها به هیچعنوان امروز برای هیچکسی، بهخصوص برای هممیهنانمان پوشیده نیست.
تحویلدادن هر کسی که در مبارزه علنی و غیر مستقیم با این نظام است، خطر جدی، شکنجهها و هزار ویک جور گرفتاری و یا حتا خطر مرگی را باعث میشود که متاسفانه این نظام همچنان بر علیه هممیهناناش در تمام این سالها داشته و دارد. لذا بسیار مهم است که دقت کافی در این مورد از طرف تمام دولتهای مربوطه شده باشد، که بدانند عواقب این کار بسیار وخیم خواهد بود، در نتیجه من فکر میکنم که اثر بسیار منفی در افکار عمومی نه تنها جهان بلکه علیالخصوص در افکار هممیهنانمان خواهد داشت.
در جایی که مبارزان راه آزادی، در تمام کشورهایی که امروز میبینیم در صحنهی منطقه مشغول هستند از دولت عراق توقع حمایت و پشتیبانی و از همه مهمتر محافظت میرود. نمونه آن را ما امروز در لیبی میبینیم. اگر آنها این مسایل با هم تطبیق ندهند قطعن نشاندهنده عدم سیاست مشخص و از هر چه بدتر یک نوع « Hypocrisy» یا دورویی سیاسی خواهد بود. بهخصوص در اساس به این نکته که مربوط به رعایت حقوق بشر و حفاظت حقوق طبیعی افراد که حالا از هر نظرگاه فکری و یا سیاسی بوده باشند و یا هستند، برمیگردد.
در منطقه تحولاتی را داریم میبینیم، اتفاقاتی که در سوریه، یمن و همچنین در دیگر مناطق دارد میافتد، به نظر شما اینها پیامی برای جمهوری اسلامی ایران دارد؟
من این مسئله را بیشتر به این مفهوم میبینم که نسلی دارد امروز در سطح جهان پدیدار میشود -بهخصوص در منطقه خاورمیانه- که دیگر بیش از این تحمل اوضاع کنونی را در ارتباط با حکومتهای استبدادی و یا حکومتهایی که آزادیهای کامل سیاسی به هممیهنانشان نمیدهند، را ندارند. حال از یمن گرفته تا لیبی، سوریه و تونس که به هر حال یک خواستهی دیرینهای دارند که امروز به شکل بسیار واضحی بروز داده میشود. حال از هر ملیتی که میخواهند باشند این خواسته آزادیخواهی را الان در سطح منطقه میبینیم.
باید امروز از یک مصری بپرسید که آیا واقعن در جهت اینکه نظام جمهوری اسلامی چنین بازیای را میکند، تحت تاثیر قرار میگیرد و یا در آن تله و دام میافتد؟ من فکر میکنم حواس بسیاری از این افراد علیرغم اینکه با حکومتهای خودشان درگیر هستند، به این موضوع نیز معطوف است، بهخصوص در منطقهای که به ما نزدیکتر است.
فکر میکنم پس از سیسال عبور و گذشت از زمان جنگ سرد، حفظ اوضاع آنطور که در آن زمان دنیا تقسیمبندی شده بود، دیگر قابل توجیه و یا توضیح و قابل تحمل این کشورها و شهروندانشان نیست. حال مسلمن تاثیر بهسزایی، سیاست پشتیبانی از این نهضتها خواهد داشت به مفهوم یک نوع علامتدادن به حکومتهای بسیار خودکامه و سرکوبگر که فکر میکنم بالاترین موردش را در مورد کشور خودمان و با نظام جمهوری اسلامی میتوانیم در نظر بگیریم. به قطع عواقب این تحولات در جهت مثبت، برای سرکردگان نظام تهران بسیار نگرانکننده خواهد بود.
آیا جمهوری اسلامی بهطور خاص ممکن است برای عدم این رخداد به این حکومتها کمک کند؟ به نظر شما جمهوریاسلامی این حمایت را انجام میدهد؟
جمهوری اسلامی ممکن است بخواهد ژست این کار را بیاید اما در عمل فکر نمیکنم. باید امروز از یک مصری بپرسید که آیا واقعن در جهت اینکه نظام جمهوری اسلامی چنین بازیای را میکند، تحت تاثیر قرار میگیرد و یا در آن تله و دام میافتد؟ من فکر میکنم حواس بسیاری از این افراد علیرغم اینکه با حکومتهای خودشان درگیر هستند، به این موضوع نیز معطوف است، بهخصوص در منطقهای که به ما نزدیکتر است.
بنابراین فکر نمیکنم که کسی از بازیها و تاکتیکها و متدهایی که رژیم جمهوری اسلامی در تمام این سالها استفاده کرده است -نه فقط به مفهوم ایجاد عدم ثبات و یا به قول معروف انگولککردن این چند کشور تا به حال داشته و ادامه داده است، حال چه در کابل چه در بغداد و چه در مناطق دیگر منجمله لبنان و فلسطین و جاهای دیگر- بیاطلاع باشد. حال این میماند اینکه مانورهایی را رژیم تلاش خواهد کرد انجام دهد و در اینجا است که باید به نظر من حواس همهگان به این مسئله معطوف باشد که زمانی در تله و دام نیافتند و مجدد به نوعی اغفال نشوند و از طرف دیگر همایشهایی که رژیم در تلاشش است، فکر نمیکنم در آن حدی باشد که الزامن بخواهد بهره مستقیم از آن بگیرد، بهخصوص اگر نتیجه آن یک حالت مصادره «Requisition» سیاسی باشد. حال چه در بحرین، یمن و یا کشورهای دیگر.
اجازه بدهید نگاه خود را معطوف کنیم به جمهوری اسلامی و جریاناتی که در ایران اتفاق افتاده است. از بعد از اتفاقاتی که در انتخابات ایران در سال 88 به وجود آمد تاکنون گروههای مختلفی با مردم همراه شدند، از جمله ما میبینیم که این همسوییها به نوعی وارد جریانهای تازهای در سال جدید میشود و گروههای بیرون از ایران به بدنه اتفاقات داخل ایران نزدیک میشوند. آیا فکر میکنید جنبش سبز در ایران پذیرنده این ارتباط بوده؟
این بستگی به برخورد تمام نیروهای سیاسی -با درک اینکه ایرانیان سعی کردند در هر فرصتی که میتوانستند، حتا در غالب محدودیتهایی که نظام باعث شده است، شرایطی را پیدا کنند که به بهانه آن شرایط وارد میدان شوند و برای ابراز خواستههایشان، به مفهوم توقع آزادی و حاکمیت و حق رای- دارد. به قطع اگر با این دید نگاه کنیم، نهضتی که بهنام جنبش سبز معروف شد، به نظر من بسیار فراتر از یک کمپین انتخاباتی یک کاندیدای بهخصوص بوده است.
یا لااقل اگر در آن لحظات بوده است، بسیار زود فضا تبدیل به یک نهضت مردمی شده. بنابراین فکر میکنم این حرکت بسیار فراگیر تر از این است که بخواهیم فقط به یک گروه خواص محدودش کنیم. به هر حال شرایط امروز مملکت با گفتوگوهایی که در تمام این مدت با فعالان در صحنه، چه کسانی که به شکل اخص با آقایان «موسوی» و «کروبی» فعالیت داشتند و سایر گروههای دیگر سیاسی شده است، قطعن میتوانم اینرا بگویم که در حال حاضر همه به یک نتیجهگیری به نسبت مشخص -به مفهومی که اگر ما بخواهیم اساس اصلاحطلبی در نظر بگیریم- بهعنوان یک راهکار برای بازشدن درها در جهت « Liberalization» آزاد سازی سیستم، رسیدهاند. امروز این بنبست دیگر اجتناب ناپذیر است و باید پذیرفت این نظام به هیچ ترکیبی قابل اصلاح نیست و هیچ حرکتی چه رفرم و انتخابات یا از طریق قانونگذاران نمی تواد کوچکترین حالتی از نظام و یا قوانینش را تغییر دهد.
بنابراین فکر میکنم گفتمان سکولار یعنی آلترناتیو (جایگزین) یک نظام دموکراتیک سکولار، در مقابل یک حکومت مذهبی تنها راه باقیمانده برای نیروهای آزادیخواهی است که بتوانند به آن هدف سیاسی خود برسند. حال آیا نیروهای اصلاحطلب دیروز یا لااقل بخشی از نیروهای اصلاحطلب که به این نتیجه رسیدهاند که اصلاحطلبی دیگر بیمفهوم است، میتوانند به نیروهای سکولار وصل شوند، دقیقن مطلبی است که امروز رویش دارد کار میشود و فکر میکنم زمینه این کار روز به روز دارد بیشتر فراهم میشود.
سوالی در ارتباط با گروههای درگیر در ماجرا بپرسم و صریحتر در واقع نظر شما را در ارتباط با طرفدارانتان بدانیم. به هر حال دو رویکرد پیرامون شما داریم. یک رویکرد دموکراتیک و سکولار و دیگری نماد سلطنت. خود شما هم میدانید هستند کسانی که به سلطنتطلبان شناخته میشوند و شما را بهعنوان شاهزاده «رضا پهلوی» میشناسند و معتقد هستند که نظام سلطنتی باید در ایران اعمال شود. در حقیقت با توجه به اشارههای شما در خصوص مسئله یک نظام سکولاریستی مبتنی بر رای مردم، بهنظر میرسد تفاوتهایی بین این دو میشود احساس کرد. آیا شما تاکنون پاسخی برای این گروه از طرفدارانتان داشتهاید؟
اول من کسی را طرفدار خود میدانم که به عقایدم، اهدافم و نظراتم اعتقاد داشته باشد و از آن حمایت کند. طرفداران این عقیده الزامن طرفداران نظام پادشاهی نیستند. بسیاری جمهوریخواهان هستند که راهی که من پیشنهاد میکنم را به عنوان یک هدف و یک برنامه و یک نتیجه قبول دارند. تنها جایی که اختلاف نظر است در ماهیت شکل نهایی نظام دموکراتیک است که طبیعتن بین جموریخواهان که یک نظام جمهوری را میطلبند، در مقابل کسانی که نظام پادشاهی پارلمانی را میخواهند، در آنجا اختلاف سلیقه است.
اما در محتوایی که میخواهیم به آن برسیم اختلافنظر نیست. کسانی که طرفدار این نظرند کسانی هستند که من از دید خود، طرفداران خودم میدانم. اما اگر مقصودتان عدهای هستند که برخوردهای غیر دموکراتیک دارند، و ادعای اینرا دارند که طرفدار این نوع نظام هستند، آن بحث دیگری است. این افراد قطعن نظر من را تامین نمیکند و نمیتوانم آنها را بهعنوان کسانی که طرفدار من هستند تلقی کنم.
به هر حال بنا را بر این بگذاریم که در ایران تغییرات ایجاد خواهد شد و شرایطی فراهم شود که شما به ایران برگردید. در نظر خواهی مردم اگر شما رای نداشته باشید، چه برخوردی میکنید؟
من تنها رسالتی که برای خودم قایل هستم، این است که کاری کنم برسیم به شرایطی که بتوانیم در کشومان به یک فضای باز سیاسی دست پیدا کنیم که در این فضا بتوانیم انتخابات به معنای واقعی آزاد را انجام دهیم. بحث من همیشه این بوده که آیا تا زمانی که نظام جمهوری اسلامی سر کار است شرایط و فضایی که درآن بتوان انتخابات آزاد برگزار کرد، ممکن است یا خیر. اگر جواب منفی است، پس به اجبار باید تلاشها و فعالیتها تا آن حدی باشد که نظام دیگر در راس حکومت و قدرت نباشد و در آن شرایط بتوانیم به آن آزادی واقعی دست پیدا کنیم.
در طول کار، هم سویی و هم کاری تمام نیروهای آزادیخواه قبل از هر چیزی است که اصولن حضور جمهوری اسلامی که مانع اصلی پیشرفت کار و سد راه آزادی و دموکراسی است را از میان برداریم و بتوانیم آنوقت در آن فضای باز سیاسی آینده مملکت را به دست نمایندگان منتخب مردم بسپاریم. که این نمایندگان منتخب در اولین برخوردشان تشکیل مجلس موسسانی است که به موضوع قانون اساسی آینده کشور خواهد پرداخت.
این مجلس مسئله محتوای نظام، میزان تقسیمبندی قدرت، شکل نهایی نظام و خیلی از مسایل دیگر را مطرح خواهد کرد و در نهایت آنچه که مردم ایران در آن زمان تصمیم خواهند گرفت از جمله تعیینشدن شکل نظام، فرای محتوایش، تعیینکننده آینده سیاسی نوع سیستم سیاسی کشور خواهد بود.
در آن زمان است که اگر قرار شد فراتر از رسالت امروز من که کشور تحویل نمایندگان مردم داده خواهد شد از دید خود من پایان وظایف امروزی یک مبارزی مثل من است، در آن زمان مطرح خواهد بود که آیا فلان شخص را میخواهید به نوعی مسوولیتی را داشته باشد یا فقط یک شهروند عادی در مملکت خواهد شد. بنابراین من اصلن در این مرحله این مسئله را موضوع خاصی نمیدانم. مهم این است که همه درک کنند که نیت من چیست و چه رسالتی را برای خودم در این مرحله میبینم و وظیفهای را که در ارتباط با این رسالت است، سعی میکنم که به بهترین وجه ممکن و با هر امکانی که دارم انجام دهم.
در چند روز گذشته داخل نظام مسئله تنشی بین رهبری نظام و رییس جمهوری اسلامی مطرح شده است. برخی معتقدند این تنش میتواند در تغییرات ایران کارگشا باشد. آیا شما فکر میکنید این تنشها در سطح بالا در جمهوری اسلامی بهواقع تنشهای موثر هستند؟
بازی اصلاحات را از یک کاندیدای به اصطلاح معتدلتر دیگری یعنی «خاتمی» پیشتر دیدهایم و در آخر هم بیفایده بوده است، برای اینکه اساسن هر بار مردم فکر کردند که شاید از طریق انتخابات یا با آمدن یک آدم نرمتر در صحنه انتخابات، کمی به اهدافشان نزدیکتر میشوند، دیدیم که نه تنها فایده نداشت بلکه اتفاقن از نظر سرکوب و خفقان بیشتر ادامه داشته است. با توجه به آشنایی و آگاهی که از ذات این نظام و دلیل موجودیاش دارم اگر درست دقت کنیم و متوجه میشویم با فرهنگ خودی و ناخودی و برخوردهای شدید با مردم و این نوع مانوورهای نظام نمیتواند شرایط جدیدتری را فراهم کند.
من فکر میکنم این تنشهای سطح بالا علایمی است از گسستگی نظام. نظام حتا یک استراتژی حکومتی را نمیتواند ارایه دهد و به طریقی دارد خود را با این تلاطم حفظ میکند تا بلکه شانسی بیاورد و دوباره حواسها را به چیز دیگری معطوف کند و کل منطقه را طوری آبستن حوادث کند.
من فکر میکنم این تنشهای سطح بالا علایمی است از گسستگی نظام. نظام حتا یک استراتژی حکومتی را نمیتواند ارایه دهد و به طریقی دارد خود را با این تلاطم حفظ میکند تا بلکه شانسی بیاورد و دوباره حواسها را به چیز دیگری معطوف کند و کل منطقه را طوری آبستن حوادث کند. بهعنوان مثال با طرح دستیابی به صلاح کشتار جمعی بتوانند تحت پوشش این حالت تهدیدی وضعیت حکومت خودشان را در منطقه به نحوی تثبیت کنند. راه این نظام به کلی از مردم ایران جدا است. ما نباید بار دیگر و برای بار سوم در شرایط اغفال شدهای قرار بگیریم و بعد بگوییم که اینبار هم نظام به ما حقه زد.
مگر چند مرتبه میخواهیم این راه را انتخاب کنیم، بهخصوص که نظام هر روز با موقعیت بسیار مشکلتری روبهرو است. مسئله فقط سرکوب نیست. شما اگر وضع اقتصادی مملکت را ببینید، متوجه میشوید. در واقع چیزی که میخواهم بگویم این است که این بسیار فرصت کلیدیای است برای اینکه مثل خیلی کشورهایی که حکومتهایشان دارد متزلزل میشود در مورد ایران هم صادق باشد.
اما ما با کشوری سر و کار داریم که از هر کشور دیگری در منطقه بسیار با سابقه تاریخی بیشتری است، دارای تمدنهای مرکب و از نظر سیاسی کثرتگرا است و به همین دلیل ما باید بتوانیم یک همایش همسو و همآهنگ بین تمام نیروهای آزادیخواه که الزامن از نظر سلیقه از یک نوع عقیده نیستند اما دارای یک هدف بسیار کلیتر به مفهوم یک هدف ملی هستند، ایجادکنیم.
حق انتخابات آزاد، مسئله حقوق بشر، مسئله حاکمیت مردم، چیزی که نظام فعلی به هیچوجه جوابگویش نیست، مواردی است که میشود به یک بستر همبستهای برای مقابله مشترک در مقابل این نظام برسیم. من بارها این را گفتهام و باز تکرار میکنم تنها راهی که برای ایران میبینم تا از این مخمصه و وضعیتی که دارد، چه از نظر اقتصادی، چه سیاسی و بهطور کلی بازگشت به شاهرگ ترقی و پیشرفت و مدرنیته، نجات یابد رهایی از شرایط موجود است با یک حکومت قرون وسطایی سرکوبگر به هیچوجه ایران نمیتواند به جایی برسد.
ما باید از نظام جمهوری اسلامی عبور کنیم و باید آلترناتیو یا گزینه در این نظام را درست مشخص کنیم و مانند سیسال پیش انقلابیون نیایند بگویند فعلن این رژیم برود بعد ببینیم چه میشود. این بار دقیقن مردم ایران را توجیه کنید که چرا این رژیم خوب نیست و چرا آن رژیمی که صحبتش را میکنیم بهتر است و هم در کوتاه مدت و هم در بلند مدتآن عامل راهگشا و کلید حل مشکلات جامعه خواهد بود. فکر میکنم نظام جمهوری اسلامی کاملن به این مسئله آگاه است و تمام مانورهایی که دارد میدهد به نوعی بازیکردن با احساسات مردم است.
بهطور مثال سر با بحث ایرانیت و اسلامیت به نوعی میخواهند ادای آن را دربیاورند بدون اینکه اعتقادی به آن داشته باشند، بلکه باز به نوعی مردم را میخواهند سرگرم، مشغول و یا گمراه کنند. باز هم میگویم که باید حواسمان جمع باشد. جنس این نظام را همه فهمیدهاند که چه است. به هیچعنوان نمیشود به حرفشان و کوچکترین گفتهشان اعتماد کنیم. مهم این است که با هدفی که داریم بتوانیم یک مقاومت مشترک تا سرحد سرنگونی نظام داشته باشیم.
بدنه نظام از بخشی از مردم تشکیل شده است و این بخش آدمهایی هستند که به نوعی در سپاه و دستگاههای دولتی قرار میگیرند. آدمهایی که به نوعی حتا یک ارتباط نزدیک با نظام پیدا میکنند که به الزام طرفدار نظام نباشند. اما آن گروه از تغییر، ترس دارند. ما در سال 57 دیدیم کسانی که حتا احتمال ارتباطشان با رژیم گذشته وجود داشت اعدام شدند و امروز این ترس وجود دارد که اگر قرار باشد از نظام جمهوری اسلامی کسی عبور کند، به دنبال آن خونریزی و جنگ و درگیری خواهد بود. چه پاسخی برای این گروه دارید؟
این نظام و عواملی که تشکیلدهنده آن هستند این فلسفه را دارند. مگر در نظام پیشین بهطور کلی کشتوکشتار تمام مخالفان شده بود که کار به اینجا کشید؟ اتفاقن خیلی از آن افراد میگویند که چون کشته نشدیم و بودیم و دست به این انقلاب زدیم نتیجهاش این شد که اینها سر کار آمدند. بعد هم دارم به شما میگویم که بارها این را گفتهام، به هیچ عنوان نباید افرادی که درنظام گیر کردهاند فکر کنند که آتیهای نخواهند داشت.یه طور مسلم باید در نظر بگیریم که بهطور مثال عوامل انتظامی نظام نباید فکر کنند که اگر این نظام فرو بپاشد، آنها هم باید با این نظام غرق شوند و به پایین بروند.
آنها میتوانند آینده خودشان را در ایران داشته باشند. به فرمهای مختلف باید برنامهریزی را انجام داد و در نظر گرفت. ما نمیتوانیم به یک آینده با ثباتی برسیم مگر بخش عظیمی از کسانی که در همین نظام گیر کردهاند، جزیی از راه حل در آینده باشند. ما نخواهیم توانست به آن آزادی واقعی دست یابیم مگر اینکه شریک ما در این مرحله نیروهایی باشند که امروز تکلیف خودشان را با ملت به این شکل روشن میکنند که طرف مردم را خواهند گرفت و نه طرف نظام را. آشتی ملی یکی از روندهایی است که -به طور مثال در مورد آفریقای جنوبی میتوانیم مثال بزنیم- کمک زیادی به آینده با ثباتی برسند، کرد.
به طور مسلم رژیم به عوامل خود میگوید که «فکر نکنید که شما قسر در خواهید رفت و ناچارید تا ابد با ما باشید» که این یک دروغ محض است نظام میگوید و نباید در این تله به هیچعنوان افتاد. من فکر میکنم در ایران فقط این حداقل افرادی که در راس کار قرار گرفتهاند را مردم مورد نظر قرار میدهند و آن هم نه با کشتوکشتار بلکه از از یک مسیر قانونی. ولی اکثریت نیروهای بدنه که شامل این تقصیرها ودستورات سرکوب نظام که نیستند و نباید فکر کنند که چون این نظام در راس خود این اقدامات را کرده است، همه گناه کارند و از جانب مردم ایران طردشده. به نظر من این طرز تفکر به قطع یک طرز تفکر مدرن نیست. ما باید از خود مردم بخواهیم که در این گذر به دموکراسی آن منش بردباری، تحمل، بخشش و گذشت را داشته باشند، برای اینکه ارزش آن آزادی که بهدست میآوریم، از یک فضای اختناق بهتر خواهد بود. اگر بخواهد این وضعیت ادامه داشته باشد، بسیار هزینه گرانتری برای مملکت است.
آیا فکر میکنید الیت جریان جنبش ایران معتقد به این هستند که باید آدمها در بدنه نظام از یک امنیت نسبی برخوردار باشند؟
این سوال را باید از خودشان پرسید. من آنچه به شما میگویم راهکارهایی است که نشان داده که در پایان بسیاری از حکومتهای سرکوبگر و یا حتا توتالیتر، -نمونهاش در نظامهایی که تحت شعاع قمر شوروی بودند و تعداد بسیاری از کشورهای بلوک شرق را میخواهم برایتان مثال بزنم مانند جمهوری چک، لهستان، مجارستان و خیلی از کشورهای دیگر پس از از همپاشیدگی شوروی که بسیاری از این کشورها توانستند- خودشان را با جهان آزاد تطبیق دادند و در واقع توانستند به جهان آزاد وقتی از پشت دیوار آهنین نجات پیدا کردند، وصل شوند.
آلمان شرقی و غربی را بهعنوان مثال میتوانیم بگوییم. بسیاری از کسانی که در آن زمان جزو رژیمهای آن زمان بودند -مگر اینکه واقعن مرتکب یک جرم خاصی شده باشند- و خیلی از پرسنل آن حکومتها راه خود را به جوامع باز پیدا کردند و به هیچ طریقی عقب نماندند و با آن حکومت فرو نرفتند. از این نمونه بهتر چه میتوانم به شما بگویم، بیشک تفکرشان عوض شد و آخرش میدانستند که باید جوابگوی مردم خودشان باشند، نه جوابگوی حکومتهای سابقشان. این راهی است که همه باید تشخیص بدهند.
وقتی کلاه خودشان را قاضی میکنند و وقتی که با وجدان خودشان روبهرو میشوند، از خود میپرسند: آیا در واقع ادامه این وضع قابل توجیه است؟ آیا اعتقادات ایدئولوژیکشان و آنچه که وعده انقلاب بود نتیجهاش همین است که امروز میبینند؟ آیا این به نفع مردم ایران بوده است؟ آیا کشور ما ترقی کرده است؟ آیا اقتصاد ما و سطح درآمد مردم بیشتر شده است؟ باید اینها را از خودشان بپرسند و اینکه چهقدر گردانندگان فعلی میخواهند مملکت را بچاپند و اصلن اهمیتی به مردم ایران نمیدهند. خوب طبیعی است که جواب بنده همان جوابی است که حدس میزنید، گردانندگان اهمیت نمیدهند و از دید من در اقلیت هستند نه در اکثریت.
سوال بعضی از شنوندهگان رادیو کوچه را از شما میپرسم: گروهی معتقدند انقلاب 57 در ایران ناشی از تغییرات و تصمیمات اقتصادی در خارج از کشور و خارج از حدود نظر مردم بوده است و یا نظر رهبرانی که در آن زمان اعلام میشده نظر تعیین شده از بیرون بوده است. برخی به مسایل مطرح شده در کنفرانس گوادالوپ «Guadeloupe» استناد میکنند . امروز هم بسیاری این ترس را دارند که شاید این تصمیمگیری باید از بیرون رخ دهد تا این تغییر به وجود بیاید. آیا شما فکر میکنید تغییرات در ایران نیاز به یک تصمیمگیری در خارج از جامعه ایرانی دارد؟
شما در اصل دارید یه آن فرهنگ توهم وتوطئه و تفکر داییجان ناپلئونی اشاره میکنید. من هیچوقت منکر این نیستم که سیاست جهانی در شرایطی که در یک کشور اتفاقی میافتد، از جمله نکتهای که شما به آن اشاره کردید تاثیرگذار نیست. در این که دخالتی از خارج در مورد تغیراتی که در ایران رخ داد -سیو دو سال پیش- هیچ بحثی نداریم. اما آیا این به مفهوم این است که جامعه ایرانی تا ابد بایستی بهعنوان یک عده تماشاچی فقط در انتظار یک معجزه باشد، که اگر این اتفاق در دنیا افتاد، در فلان کشور و یا فلان قدرت اقتصادی این تصمیم را گرفت، آینده ایران را به آن شکل ترسیم کنند؟
یا اینکه ما باید با این طرز تفکر به جلو برویم که علیرغم اینکه میدانیم در جهان منافع کشورها و دولتها در کار است، در کجا است که ما میتوانیم به حداکثر خواستههایمان برسیم و در جایی که اختلافنظری است، شرایط را طوری داشته باشیم که حداقل تاثیر و یا شرایطی را بتوانند به ما تحمیل کنند و با داشتن یک نظام درست که با یک تلنگر نتوانند از هم بپاشنداش. تنها چیزی که من میتوانم بگویم این است که دلیلی نیبینم که تغییراتی که ایرانیان امروز میطلبند، در جهت خلاف منافع کشورهای صنعتی باشد، اگر خیلی به نفعشان نباشد به ضررشان هم نیست.
مسئله مهم به نظر من در آن بخشی است که باید جامعه ما امروز بتواند خود را متکی به یک آلترناتیو ببیند. یعنی در واقع یک مکانیزم معرف این خواستهها، نظرات و برنامهها باید به نوعی در صحنه به شکلی ظاهر باشد تا هم میهنانمان بهتر بتوانند خودشان را با این برنامهها تطبیق دهند و یا یک مرکز وصلشدن پیدا کنند.
حال اگر دخالتی خواهند داشت و یا نخواهند داشت و کار ما را آسانتر و یا مشکلتر خواهند کرد در ارتباط با اینکه آیا از این خواسته حمایت خواهند کرد یا نه، سوالی است که در عمل با آن مواجه خواهیم بود. اما ابتدا اگر فکر کنیم که ما باید به اجبار دست روی دست بگذاریم بلکه جهانیان برای ما تصمیم بگیرند، پس اصلن برای چه این حرفها را میزنیم؟ خوب پیکار خودمان برویم و هیچوقت حقی و نظری برای خودمان قایل نباشیم و فکر کنیم که همه چیز را دیگران باید برای ما تعیین کنند. که این طرز فکر اصلن قابل بحث نیست. من بر این مبنا پیش میروم که خواسته مردم ما همانطور که خواسته یک بحرینی و یا یک مصری، یک تونسی، امروز بیشتر و بیشتر توجه جهان را جلب کرده است، نظر جهان را جلب کند. این خواستهها را نمیشود زیر سبیلی رد کرد و مجبور هستند که به آن اهمیت بدهند.
در هر محاسبه اقتصادی، سیاسی که دارند میدانند که اگر امروز توجه به این خواستههای منطقی نکنند در دراز مدت برایشان بسیار گران تمام میشود و هزینههای بیشتری از هر منفعت کوتاهمدتی که از نظر تجاری و اقتصادی ممکن است ببرند متوجهشان خواهد بود. اینرا من در صحبتهایی که با بسیاری از شخصیتهایی که چه بخش خصوصی و چه بخش دولتی کشورهای غربی علیالخصوص کشورهای کلیدی داشتهام در این سالهای اخیر، ابراز کردهام.
اگر فرض کنیم اتفاقات و جریاناتی که در کشور دارد میافتد به هر حال رخدادهایی با هزینههای بسیار سنگین است برای کاهش این هزینه، شما چه پیامی برای دیگر فعالان دارید؟
فرمولی که من همیشه به هممیهنانم پیشنهاد کردم این است که مبارزه ما با حداقل هزینه ممکن از نظر جانی و مادی را داشته باشد، این به یک روند مبارزه به دور از خشونت برمبنای نافرمانی برمیگردد. این متدی است که به نظر من امروز در همه جا اتخاذ میشود البته در هر کشوری شرایط و بنابراین تاکتیکهای مصرف شده متفاوت هستند. بنا به شرایط عینی هر کشور و در عمل دیدیم که بیشتر هممیهنانمان در این راستا از اینگونه تاکتیکها استفاده کردند و پاسخهایی گرفتهاند.
مسئله مهم به نظر من در آن بخشی است که باید جامعه ما امروز بتواند خود را متکی به یک آلترناتیو ببیند. یعنی در واقع یک مکانیزم معرف این خواستهها، نظرات و برنامهها باید به نوعی در صحنه به شکلی ظاهر باشد تا هم میهنانمان بهتر بتوانند خودشان را با این برنامهها تطبیق دهند و یا یک مرکز وصلشدن پیدا کنند. البته مسلم است که در شرایط فعلی کشور هیچنوع ساختار و یا تشکلی که بتواند معرف این خواستها و این هدفها باشد، رژیم اجازه هیچگونه امکان داخلی برای موجودیت به آن نخواهد داد و شاید لازم باشد که در ابتدا در خارج از کشور چنین مجمعی به وجود بیاید که کلیه نیروهای سیاسی در آن حضور داشته باشند. در جایی که با هم هماهنگی و همفکری داشته باشند و به این طریق بتوانیم این برنامهها و رساندنشان به مرحله موفقیت نهایی را ادامه دهیم تا زمان انتقال این نیروها به داخل کشور.
این مسئله اساسن هماهنگی و استراتژی مبارزاتی است که باید فعالان در صحنه بهخصوص مسوولان ساختارها، سازمانها و احزابی که در داخل و خارج از کشور فعال هستند بتوانند بهتر این مسئله را هماهنگ کنند و با هم توافق اساسی داشته باشند تا با یک تقسیمبندی کار درست وضعیت را در داخل و خارج درست پیش ببرند، ارتباط ایرانیان را با دنیای خارج امکانپذیر کنند و با یکصدا برای تمام خواستههایی که داریم، به سراغ دولت بروند.
من فکر میکنم که دنیا می خواهد که بتواند وارد یک دیالوگ با نیروهای آزادی خواه بشود. اما سوال همیشگی این است که ما نمیدانیم با چه کسی باید صحبت کنیم. برای اینکه اپوزسیون هرگز نتوانسته تا به امروز خود را به شکل متشکل و یا یک اپوزیسیون واحد ارایه دهد. واحد نه به آن مفهومی که همه باید حتمن با یک ایدئولوژی و عقیده باشند اما در یک هدف مشترک بتوانند بیانگر یک پلاتفرم مشترک باشند. اگر ما از این سد عبور نکنیم، نه به مردمان کمکی کردهایم و نه به این وضع آشفتهای که در اذهان عمومی است. این جزو اولویت کار است و بیشترین دغدغهای که لااقل خود من از صبح تا شام در گیر آن هستم و همراه با هممیهنانی که در این مورد در بخشهای مختلف درون و خارج از کشور در سازمانها و ساختارهای فکری و سیاسی فعال هستند، بر سر آن صحبت میکنیم.
English
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر